نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه

ایران اسلام زده ، تجاوز ۱۴ نفر به یک زن، تجاوز یک مرد به ۶۰ کودک


تاریخ خبر: پنجشنبه 25 اسفند 1390 - کدخبر: 97976
  ایران اسلام زده ، تجاوز ۱۴ نفر به یک زن، تجاوز یک مرد به ۶۰ کودک article picture
 
دستگیری پیرمردی 60 ساله به اتهام تجاوز به بیش از 60 دختر خردسال در مشهد، یک پایان بندی هولناک برای سالی پر جرم و جنایت است که بارها از سوی مسوولان انتظامی به سالی آرام و ایمن تعبیر شده بود. فراخوان پلیس برای مراجعه خانواده‌های شاکی از پیرمرد منحرف و متجاوز ادامه دارد و هیچ بعید نیست افزایش تعداد قربانیان پرونده او، پرونده سال 90 را سنگین‌تر هم بکند. هر 20 روز، یک تجاوز پیرمرد مشهدی که از سوی روزنامه خراسان به "کفتار شهر" مشهور شد، 6 فرزند و 11 نوه دارد. سال 88 پیکانی خرید و به سراغ دخترکان دبستانی مشهد رفت. تاکنون بیش از 60 قربانی او شناسایی شده‌اند که همگی زیر 10 سال سن داشته‌اند و به نظر می‌رسد کودکان و خانواده‌های دیگری هم باشند که از روی ترس و یا حفظ آبرو تن به شکایت نداده‌اند. اما حتی اگر تعداد شاکیان در همین رقم ثابت بماند به این معنی است که پیرمرد تقریبا هر 20 روز یکبار به دختربچه ای تجاوز کرده است. او در نهایت توسط گروه هايي از ماموران زبده و آموزش ديده دستگیر شد. ماموران پلیس چند ماه قبل در همان استان 14 نفر را به جرم ربودن یک زن و تجاوز گروهی به او دستگیر کرده بودند اما با وجود همه قول‌های مسوولان عالی رتبه قضایی رسیدگی به پرونده این تجاوز گروهی به سال 90 قد نداد. در پرونده مشابه تجاوز گروهی به مهمانان یک باغ در خمینی‌شهر هم بلافاصله حکم اعدام برای 4 تن از متجاوزان صادر شد اما هیچ گاه اعلام نشد بر سر بقیه متجاوزان فراری و تحت تعقیب چه آمده است؟ در هردوی این حوادث هم انگشت اتهام به سوی خود قربانیان اشاره رفت؛ زن پرونده اول را از نظر اخلاقی فاسد معرفی کردند و زنان پرونده دوم را دارای لباس و رفتار تحریک کننده. اما مشخص نیست که با فراگیر شدن خبر دستگیری "کفتار شهر" مسوولان چه توجیهی برای این پرونده ارائه خواهند کرد. آمارها در تضاد با ادعاها وزیر کشور تاکید دارد که "در کشور ناامنی نداریم" و فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی به کرات از میزان امنیت در کشور ابراز رضایت کرده است. در اردیبهشت 1390 سردار احمدی مقدم با اعلام پایان دوره افزایش جرایم "ناشی از فضای فتنه سال 1388" از روند کاهشی جرایم خبر داد. اما در همان سه ماهه نخست سال 90 و به ازای هر 4 روز یک قتل در کشور رخ داد و تابستان با قتل فجیع یک دختر با 50 1ضربه چاقو روی پل مدیریت تهران آغاز شد. چندی بعد قتل ورزشکاری که قهرمان مسابقات مردان آهنین بود و صاحب عنوان "قوی‌ترین مرد ایران" به دست دو نوجوان به صدر اخبار رفت اما باز روایت‌های رسمی سویه های متفاوتی داشت. دی ماه این سال سردار اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی که برای دیدار با علما و مراجع تقلید به قم رفته بود، به آیت‌الله جوادی‌آملی گزارش داد: "با تلاش نیروی انتظامی، قاطعیت قوه‌قضائیه و اجرای حدود و مجازات‌هایی را که بعضاً چندین سال بود معلق شده بود... وضع به صورت سابق برگشته و در برخی جرایم تا 80 درصد کاهش جرم داشته‌ایم." او با وجود اعتراف به افزایش "نافرمانی مدنی" در جامعه در پی انتخابات سال 88، ادعا کرد که امسال "همه روندها مثبت بوده" و همه جرایم و تخلفات کاهش پیدا کرده است. در همان روز اما مدیرکل اجتماعی و فرهنگی معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه، آسیب‌های اجتماعی را "پاشنه آشیل نظام و چشم اسفندیار حاکمیت" توصیف کرد و از رشد 100 درصدی پرونده‌‌های قضایی خبر داد. اسدالله جامی به صراحت از تعبیر "سونامی اجتماعی" برای توصیف وضعیت موجود استفاده کرد. تنها شمارش تعداد جنایت‌های به قوع پیوسته پس از اعلام رضایت فرمانده پلیس و وجود مواردی مانند قتل 6 نفر از اعضای خانواده با تبر، تجاوز به دختران خردسال و... از وضعیت ویژه سال 1390 و یا حداقل عدم صحت ادعای کاهش جرایم خبر می‌دهد هرچند هیچ آمار مستند و قابل اتکایی نمی‌تواند افزایش خشونت در جامعه ایرانی را به اثبات برساند. ضمن اینکه خشونت تنها رفتارهایی مانند قتل و تجاوز را در برنمی‌گیرد و جنبه‌های بروزی مانند نزاع‌های خیابانی و یا خشونت کلامی شهروندان هم دارد. ریشه‌یابی یک بحران آخرین آمار رسمی منتشر شده درباره جرایم منجر به قتل در سال 1384 منتشر شد که وزارت کشور اعلام کرد: "استان سيستان و بلوچستان طي سال هاي 1375 تا 1381 با وقوع 8 قتل به ازاي هر صدهزار نفر جمعيت، بالاترين آمار وقوع قتل را نسبت به جمعيت استاني در كشور به خود اختصاص داده است." كرمان كرمانشاه، هرمزگان و ايلام رتبه‌های بعدی را در اختیار داشتند و استان تهران با حضور در میانه‌های این جدول، در سال 81 به ازای هر 100 هزار جمعیت 47.1 فقره قتل به خود اختصاص داده بود. بنا بر آمارهای موجود شاخص تعداد وقوع قتل به ازای هر صدهزار نفر جمعیت در ایران 3.5 تا 4.5 است در حالی که نرم جهانی آن 6.5 گزارش شده است. همین اختلاف رقم مورد استناد مسوولان دولتی برای کتمان بالابودن آمار خشونت‌ها قرار می‌گیرد اما سعید مدنی، یکی از آسیب‌شناسانی که در این حوزه تحقیق و پژوهش کرده است این گونه توضیح می‌دهد: "از یک سو در مقایسه با بسیاری از کشورهای منطقه وضع ما بدتر است مثلا در كشور همسايه ما تركيه كه جمعيتي مشابه جمعيت ما دارد، 2.9 قتل عمد در صد هزار نفر جمعیت گزارش شده است، در ازبکستان 1.2 قتل و در كشور افغانستان 3.9 قتل عمد در صدهزار نفر جمعیت. فقط پاکستان وضعیتی بدتر از ما دارد و در هر صدهزار نفر جمعیت در این کشور 6.8 قتل رخ می‌دهد. از سوی دیگر اگرچه بر اساس آمار رسمی میزان وقوع قتل در ایران کمتر از میانگین جهانی است اما در عین حال این شاخص طی سه دهه اخیر روند رو به افزایشی داشته است. یه عنوان مثال در سال 1380، به ازای هر صدهزار نفر جمعیت 2.5 فقره قتل گزارش شده در حالی که در سال 1387 همین شاخص به حدود 4.5 مورد قتل رسیده است. از این گذشته مشکل منحصر به قتل نیست این وضعیت در مورد مشکلات و جرایم دیگر هم ملاحظه می‌شود. مثلا بر اساس آمار رسمی تعداد پرونده های ضرب و جرح از 80 هزار در سال 1380 به حدود 95 هزار درسال 1387 افزایش یافته است. همچنین تعداد پرونده های تشکیل شده چاقو کشی از 3800 مورد در سال 1380به حدود 4200 پرونده در سال 1387 رسیده است.مطابق گزارش پزشکی قانونی طی 10 سال گذشته به طور متوسط هر 8 ساعت یک نفر با سلاح سرد کشته شده است و هر روز به طور متوسط 1600 پرونده نزاع تشکیل شده است." تنها سعید مدنی نیست که وضعیت جامعه ایران را از نقطه نظر بروز خشونت "بحرانی" می‌داند. مصطفي اقليما، رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران نیز با اذعان به افزایش میزان جرایم و خشونت‌ها در 10 سال اخیر، "فقر" را زيربناي تمام آسيب‌ها می‌داند و می‌گوید: "بيكاري جوانان نيز در افزايش خشونت بي‌تاثير نبوده است. بيكاري هدف و اميد به آينده و انگيزه را از جوانان مي‌گيرد واعتماد به نفس آنها را كاهش داده و آستانه تحمل آنها را کم می‌کند." دکتر حبیب‌الله پیمان هم در ریشه‌یابی میزان بالای آسیب‌های اجتماعی در جامعه ایران معتقد است: " تمامي اين بزه‌ها و آسيب‌ها يكي به فقر برمي‌گردد كه مانع از تأمين نيازهاي اساسي فرد از راه‌هاي مشروع و روابط هنجارمند مي‌شود و ديگري به خشونت و تجاوز به حريم شخصي فرد (مادي، رواني- عاطفي، اجتماعي، فكري). فرد براي تداوم روابط خود با اجتماع و محيط زيست بايد نوعي انسجام فكري داشته باشد، وقتي فضاي فرهنگي جامعه تيره مي‌شود، آزادي تبادل فكري براي بازسازي هنجارها وجود ندارد، هر نوع بيان شفاف عقايد و نظريات شخصي و جمعي با خشونت پاسخ داده مي‌شود و... ديگر فرد نمي‌تواند نظام ارزش‌ها و هنجارهاي خود را باتوليد كند و بنابراين دچار آسيب مي‌شود." پیمان توضیح می‌دهد: " وقتي كه حكومت با ارزش‌هاي جامعه مخلوط مي‌شود، هر گونه اشتباه حكومت به معنويت و اخلاق جامعه نيز آسيب‌ وارد مي‌سازد. يكي از روش‌هاي كاهش آسيب، كنترل است، كنترل نيز هم دروني است و هم بروني. يعني اگر نظارت بيروني (قوانين، احزاب آزاد، مطبوعات آزاد و...) در جامعه كم شود، آسيب‌ها بيشتر مي‌شود. كنترل دروني (وجدان) نيز در طول دوره‌ تربيتي فرد و در نتيجه‌ اجتماعي شدن در فرد پديد مي‌آيد. اين وجدان بر اساس هنجارهاي جامعه و خانواده شكل مي‌گيرد و براي سير بهنجار جامعه هر دو كنترل لازم است. كنترل بيروني در اثر تخريب نهادهاي نظارتي و عدم استقلال جامعه‌ي مدني از بين مي‌رود ولي كنترل دروني هنگامي آسيب مي‌پذيرد كه دين و اخلاق ابزار مراكز قدرت مي‌شوند." رضا کاظم‌زاده، روانشناس مقیم بلژیک صریح‌تر و شفاف‌تر در این زمینه سخن می‌گوید: " پارادایم جدیدی که با دولت آقای احمدی‌نژاد به وجود آمده، پارادایمی‌ست که من اسمش را می‌گذارم «امنیت در تضاد با آزادی». در مسأله‌ی اعترافات تلویزیونی، در مسأله‌ی بحران هسته‌ای، در مسأله‌ی امنیت اجتماعی و حجاب و غیره، همه جا حرف از ایجاد امنیت است. اما از طرف دیگر، در مقابل مسأله‌ی امنیت، مسأله‌ی آزادی را می‌گذارند. یعنی انگار باید مردم انتخاب کنند. می‌گویند اگر بخواهیم امنیت را برقرار کنیم، تا حد زیادی مجبوریم یکسری آزادی‌ها را حذف کنیم. از طرف دیگر، مهم‌ترین وسيله‌ی که آنها برای به وجودآوردن امنیت استفاده کرده‌اند، اِعمال خشونت بوده. مسأله‌ این است که چه هدفی دارند از این نمایش بیرونی‌ و جمعی خشونت؟" به اعتقاد او اعمال خشونت به عادی‌سازی آن منجر می‌شود: "وقتی شما در محیطی زندگی می‌کنید که مدام تحت وقوع خشونت قرار دارید، ذهن‌تان مدام سعی می‌کند وقوعش را پیش‌بینی کند؛ برای اینکه باید در همه‌ی لحظه‌ها در مقابلش آماده باشید. ولی وقتی این مدت طولانی شود، ذهن‌تان برای اینکه این تنش را در درونش کاهش دهد، حتی خواستار خشونت می‌شود."
نوشته:بهروز صمدبیگی ، روز
 

هیچ نظری موجود نیست: