ایرج مصداقی
در مقالهام راجع به اسدی نوشتهام:
اسدی در صفحهی ۵۱ کتاب از جوان بلند قد هیجدهسالهای یاد میکند که در حال حمل یک کیسه مواد منفجره در یکی از شهرهای اطراف تهران دستگیر میشود. او قصد داشته مجسمهی شاه در میدان اصلی شهر را منفجر کند. یادی از نام شهر نمیکند تا بررسی درستی یا نادرستی آن ناممکن شود. او در ادامه مینویسد: «وی بازجوییهایش تمام شده بود و برای بازجویی بیشتر به تهران منتقل شده بود. او باور کرده بود که به دار آویخته خواهد شد. وقتی خامنهای را شناخت به او خیلی احترام گذاشت».
در زمان شاه، متهمین سیاسی را دار نمیزدند که او در اثر تلقینات بازجوها متقاعد شود میخواهند دارش بزنند! از زندانیان سیاسی سابق بایستی پرسید آیا جوانی هیجده ساله به این اتهام دستگیر شده بود یا نه؟ ...
«اسم او علی حسینی بود و سالها بعد در تبعید عکسی از او را با اصلاحطلبها در جریان انتخابات پارلمانی مجلس ششم دیدم. دادگاه انقلاب اسلامی او را به خاطر مخالفت با حکومت احضار کرده بود. پسر هیجده سالهی بلند قدی که من در سال ۱۹۷۵ ملاقات کرده بودم در سال ۲۰۰۲ تبدیل به یک مرد طاس شده بود که دردمندانه در مورد خاطرات زندان و آزادیاش در جریان انقلاب صحبت میکرد. او بلافاصله به جنگ ایران و عراق رفت و چند سالی در زندان عراق محبوس بود. حالا او در مورد «اصلاحات» و «انقلاب نرم» صحبت میکرد. اما سالها پیش در آن شب زمستانی او برای هر سؤالی که من مطرح میکردم فقط یک پاسخ داشت. انقلاب یعنی بنگ بنگ! او یک تپانچهی خیالی در دست داشت. ما میخندیدیم و خامنهای از همهی ما بلندتر میخندید» (صفحههای ۵۱-۵۲)
علی حسینی جوان هیجدهسالهای که در زمان شاه با یک ساک مواد منفجره دستگیر شده باشد، اسیر جنگی عراق بوده باشد، به جای اردوگاه اسرا چند سال در زندان عراق بوده باشد، خاطراتش انتشار یافته باشد، در انتخابات مجلس ششم فعال بوده باشد، در سال ۲۰۰۲ به دادگاه انقلاب برده شده باشد و به سازماندهی «انقلاب نرم» متهم شده باشد که ترمی است جدید، ساختهی دستگاههای اطلاعاتی، قضایی و تبلیغی نظام، وجود خارجی ندارد. اسدی همهی این جعلیات را در کنار هم میآورد تا نتیجه بگیرد «اصلاحات» آن هم از نوع رژیمی آن چاره کار است. در ضمن اصلاحطلبهای نظام را کسانی معرفی میکند که جوانیشان به مبارزه مسلحانه و «بنگ بنگ» گذشته، سپس در دفاع از میهن سنگ تمام گذاشته و زندان عراق را تجربه کردهاند، به مبارزه پارلمانی روی آوردهاند و حالا هم اصلاحات و انقلاب نرم را وجه همت خود قرار دادهاند. این سابقهی جعلی است که اسدی برای اصلاحطلبهای نظام که یک دهه جنایت را سازماندهی کردند، میتراشد. موضوع «انقلاب یعنی بنگ بنگ» را نیز اسدی از آهنگ «کیو کیو بنگ بنگ» گوگوش که در سال ۱۳۸۲ انتشار یافت به شکل ناشیانهای کپیبرداری کرده است. علی حسینی در واقع نام خود خامنهای است که کامل آن سیدعلی حسینیخامنهای است. از همه مهمتر در این روایت، «بصیرت» خامنهای است که به «نادانی» جوان «بنگ بنگ» کن بلند تر از همه میخندید.
از آنجایی که خود را در قبال هر آنچه که مینویسم و یا میگویم مسئول و پاسخگو میدانم توضیحات زیر را لازم میبینم برای تنویر افکار عمومی ارائه دهم.
هرچه در سوابق مجلس گشتم یا از زندانیان سیاسی زمان شاه پرس و جو کردم کسی را به نام علی حسینی نمیشناختند برای همین هم توضیح دادم که زندانیان سیاسی زمان شاه بایستی در مورد او توضیح دهند. هرچه در گوگل هم جستجو کردم فردی به این نام را نیافتم.
از طریق یکی از خوانندگان مطلع شدم که فردی به نام محمدرضا علی حسینی عباسی با هوشنگ اسدی و خامنهای هم سلول بوده است. به سایت او رجوع کردم. خواندن خاطرات وی دروغگویی اسدی را بیشتر مشخص میکند
از طریق یکی از خوانندگان مطلع شدم که فردی به نام محمدرضا علی حسینی عباسی با هوشنگ اسدی و خامنهای هم سلول بوده است. به سایت او رجوع کردم. خواندن خاطرات وی دروغگویی اسدی را بیشتر مشخص میکند
در خاطرات یاد شده آمده است در شهر نهاوند به همراه تقی زشتی (یکی از کادرهای مجاهدین و عضو کمیسیون آزادی مذاهب شورای ملی مقاومت) همراه با یک اسلحه که در ساکی بوده دستگیر میشوند. آنها مبادرت به تشکیل گروه «ابوذر» دوم کرده و قصد داشتند رئیس آگاهی نهاوند را ترور کنند. در بازرسی از خانهشان در تهران اسلحه و ماشین تحریر و ... پیدا میشود.
شهر مزبور اطراف تهران نبوده و کسیه مواد منفجره و انهدام مجسمه شاه هم در میان نبوده است. البته اینها میتواند ناشی از مدت کوتاه همسلولی این دو و عدم شناخت کافی اسدی از علیحسینی و پروندهاش و یا ذهن داستان پرداز اسدی باشد.
محمدرضا علی حسینی عباسی برخلاف ادعاهای اسدی هیچگاه در اسارت عراق نبوده است. هیچ زمانی در زندان صدام حسین نبوده است. وی مدتها رئیس کمیته انقلاب اسلامی نهاوند بوده و از سال ۶۱ تا ۶۶ مدیرکل مخابرات ایلام بوده است.
وی خود در خاطراتش مینویسد:
«من سال 61 مدیر کل مخابرات استان ایلام تا سال 66 شدم و سالهای بسیار خوبی بود. در آن جا سکونت داشتیم و جنگ بود.»
چنانچه نوشتهام اسدی تلاش میکند برای «اصلاحطلب» های نظام سابقه بتراشد برای همین وی را اسیر و زندانی صدام جا میزند، تا داستان را تراژیک کند. زندان شاه و صدام را به هم پیوند میزند. عکس علیحسینی را هم نگاه کنید وی طاس نیست که هیچ برعکس موهایی مجعد دارد. این را هم اسدی برای آن تولید میکند که بر داستان رنج و مصیبت او بیافزاید. روضه امام حسین و دست بریده حضرت عباس را میخواند. اسدی مدعی است عکس او را در سال ۲۰۰۲ که لابد وی جوانتر بوده دیده. حتماً در این مدت وی مو در آورده است. عکس علیحسینی را در آدرس زیر ملاحظه کنید.
http://www.alihoseini.com/fa/index.asp
محمدرضا علی حسینی عباسی به بازپرسی هم رفته اما نه به خاطر «انقلاب نرم» که ترمی است جدید ساخته و پرداخته دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بلکه به خاطر توهین به هیأت نظارت و شورای نگهبان
بنا به اين گزارش از سوي ديگر شعبه ششم بازپرسي عمومي و انقلاب تهران نماينده مردم نهاوند در مجلس شوراي اسلامي را مجرم شناخت. بازپرس حسينيان در رابطه با شكايت مدعي العموم پس از رسيدگي به اين پرونده براي محمدرضا علي حسيني به عنوان توهين به هيات هاي نظارت و شوراي نگهبان قرار مجرميت صادر كرده است.
http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1382/821227/news/siasi.htm
در ضمن محمدرضا علی حسینی مسئله دیگری را نیز مطرح میکند که چنانچه درست باشد مدت کوتاه همسلولی بودن اسدی با خامنهای را که در کتاب به ان اشاره کردهام هرچه کوتاه تر میکند. چرا که علیحسینی روز ۲۶ بهمن ۵۳ دستگیر میشود. وی مینویسد:
در آن سلول یک آقای دیگر را آوردند که من اسمش را نمیدانستم و یک ماه پیش در اینترنت دیدم که اسمش هوشنگ اسدی بود او را به سلول ما آوردند. یک آقای دیگر هم که بچه همدان بود آوردند اسمش ساسان بود. چهار نفری در یک سلول خیلی کوچک بودیم و البته اینها برای یک مدتی بود. من هفته پیش در سایتی در اینترنت دیدم این هوشنگ اسدی نوشته بود که من را به آن سلول بردند من این را نمیدانم، من توی ذهنم این بوده که من بودم او را آوردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر