نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

علم‌ و هنر پارسيان‌

ویلی دو رانت

هنر زندگي‌، از هر چيز مهم‌تر بود

8-1- پارسيان‌، جز هنر زندگي‌، هيچ‌ هنري‌ به‌ فرزندان‌ خود نمي‌آموخته‌اند. ادبيات‌ در نظر ايشان‌ همچون‌ تجملي‌ بود كه‌ به‌ آن‌ كمتر نيازمند بودند، و علوم‌ را همچون‌ كالاهايي‌ مي‌دانستند كه‌ واردكردن‌ آنها از بابل‌ امكان‌پذير بود؛ گرچه‌ تمايلي‌ به‌ شعر و افسانه‌هاي‌ خيالي‌ داشتند، اين‌ كار را برعهده‌ي‌ مزدوران‌ و طبقات‌ پست‌ اجتماع‌ مي‌گذاشتند، و لذت‌ سخن‌ گفتن‌ و نكته‌پردازي‌ و لطيفه‌گويي‌ در گفت‌ و شنيد را برتر از لذت‌ خاموشي‌ و تنهايي‌ و مطالعه‌ و خواندن‌ كتاب‌ مي‌شمردند. شعر را، بيش‌ از آنكه‌ از روي‌ نوشته‌ بخوانند، از راه‌ آوازه‌خواني‌ مي‌شنيدند؛ با مردن‌ خنياگران‌، شعر نيز از ميان‌ رفت‌.

پزشكي‌ پارسيان‌

8-2- پزشكي‌ در ابتدا وظيفه‌ي‌ كاهنان‌ بود؛ آنان‌ چنين‌ مي‌پنداشتند كه‌ شيطان‌ 999، 99 بيماري‌ آفريده‌، و هر يك‌ از آنها را بايد به‌ وسيله‌ي‌ مخلوطي‌ از سحر و جادو و مراعات‌ قواعد بهداشت‌ درمان‌ كنند. در معالجه‌ي‌ بيماران‌، توجه‌ به‌ ادعيه‌ و اوراد بيش‌ از توجه‌ به‌ دارو بود، به‌ اين‌ اعتبار كه‌ تعويذ و ورد، اگر سود نداشته‌ باشد، بي‌زيان‌ است‌ و مريض‌ را نمي‌كشد، و درباره‌ي‌ داروها نمي‌توان‌ چنين‌ گفت‌. با وجود اين‌، در آن‌ هنگام‌ كه‌ ثروت‌ پارس‌ زياد شد، فن‌ پزشكي‌ غير ديني‌ رواج‌ پيدا كرد؛ چنان‌ بود كه‌، در زمان‌ اردشير دوم‌، سازمان‌ منظمي‌ براي‌ پزشكان‌ و جراحان‌ پيدا شد؛ مزد آنان‌ را قانون‌، مطابق‌ مقام‌ اجتماعي‌ بيماران‌، تعيين‌ كرد - اين‌ كاري‌ بود كه‌ قانون‌ حموربي‌ نيز پيش‌ از آن‌ كرده‌ بود. علماي‌ ديني‌ را مي‌بايستي‌ به‌ رايگان‌ معالجه‌ كنند؛ درست‌ همان‌گونه‌ كه‌ در ميان‌ ما معمول‌ است‌، پزشكان‌ تازه‌ كار حرفه‌ي‌ خود را با معالجه‌ي‌ كافران‌ و بيگانگان‌ آغاز مي‌كردند، چه‌ هر پزشكي‌، در آغاز كار خود، ناچار بود يك‌ يا دو سال‌ بر روي‌ مهاجران‌ و فقيران‌ آزمايش‌ كند. اين‌، خود، فرمان‌ «پروردگار نور» بود.

شباهت‌ پارسيان‌ و روميان‌!

8-3- پارسيان‌ در مورد هنر، مانند روميان‌، قسمت‌ عمده‌ي‌ توجه‌ آنها به‌ چيزي‌ بود كه‌ از خارج‌ ايران‌ زمين‌ وارد مي‌شد. البته‌ ذوق‌ زيباپسندي‌ داشتند، ولي‌ ساختن‌ چيزهاي‌ زيبا را برعهده‌ي‌

- پارسيان‌، جز هنر زندگي‌، هيچ‌ هنري‌ به‌ فرزندان‌ خود نمي‌آموخته‌اند. ادبيات‌ در نظر ايشان‌ همچون‌ تجملي‌ بود كه‌ به‌ آن‌ كمتر نيازمند بودند، و علوم‌ را همچون‌ كالاهايي‌ مي‌دانستند كه‌ واردكردن‌ آنها از بابل‌ امكان‌پذير بود؛

هنرمندان‌ بيگانه‌، يا بيگانگان‌ هنرمندي‌ كه‌ در داخل‌ خاك‌ ايشان‌ به‌ سر مي‌بردند، مي‌گذاشتند، و پولي‌ را كه‌ براي‌ مزد دادن‌ به‌ اين‌ هنرمندان‌ لازم‌ بود از كشورهاي‌ تابع‌ خود فراهم‌ مي‌كردند. خانه‌هاي‌ زيبا و باغهاي‌ خرم‌ و عالي‌ داشتند، كه‌ گاهي‌ به‌ صورت‌ شكارگاه‌ و محل‌ نگاهداري‌ مجموعه‌هاي‌ گوناگون‌ جانوران‌ در مي‌آمد؛ در خانه‌هاي‌ خود اثاثه‌ي‌ گرانبها جمع‌آوري‌ مي‌كردند؛ از قبيل‌ ميزهايي‌ كه‌ روپوش‌ طلا و نقره‌ داشت‌، يا با اين‌ دو فلز گرانبها منبت‌كاري‌ شده‌ بود؛ و تختهايي‌ كه‌ روپوشهاي‌ عالي‌ آنها را از كشورهاي‌ ديگر وارد مي‌كردند؛ و فرشهاي‌ نرمي‌ كه‌ همه‌ گونه‌ رنگهاي‌ زمين‌ و آسمان‌ بر آنها ديده‌ مي‌شد و كف‌ اطاقهاي‌ خود را با آن‌ مفروش‌ مي‌كردند. در جامهاي‌ زرين‌ شراب‌ مي‌نوشيدند، و ميزها و طاقچه‌هاي‌ اطاق‌ را با گلدانهاي‌ ساخت‌ بيگانگان‌ مي‌آراستند؛ آواز خواندن‌ و رقصيدن‌ را دوست‌ داشتند و از نواختن‌ چنگ‌ و ني‌ و طبل‌ و دف‌ لذت‌ مي‌بردند. گوهرهاي‌ گرانبها در نزد ايشان‌ فراوان‌ بود و با آنها از تاج‌ و گوشواره‌ گرفته‌ تا دستبند و كفشهاي‌ مرصع‌ مي‌ساختند؛ مردان‌ نيز به‌ زيور آلات‌ علاقه‌مند بودند و گوش‌ و گردن‌ و بازوهاي‌ خود را با آنها مي‌آراستند. مرواريد و ياقوت‌ و زمرد و لاجورد را از خارج‌ وارد مي‌كردند، ولي‌ فيروزه‌ را از كانهاي‌ پارس‌ به‌ دست‌ مي‌آوردند؛ از همين‌ سنگ‌ گرانبها بود كه‌ ثروتمندان‌ مهرهاي‌ خود را تهيه‌ مي‌كردند. سنگهاي‌ گرانبها را به‌ صورتهاي‌ عجيب‌ و غريب‌ مي‌تراشيدند و، به‌ گمان‌ خود، آنها را به‌ صورت‌ ديوان‌ و شياطين‌ معروف‌ در مي‌آوردند. شاه‌ بر تخت‌ زريني‌ مي‌نشست‌ كه‌ آسمانه‌ي‌ طلايي‌ بر بالاي‌ آن‌ بود و پايه‌هاي‌ زرين‌ داشت‌.

معماري‌ عالي‌ ايرانيان‌ پارس‌

8-4- در هنر معماري‌ بود كه‌ پارسيان‌ شيوه‌ي‌ خاصي‌ براي‌ خود داشتند. در روزگار كوروش‌، داريوش‌ اول‌، و خشيارشاي‌ اول‌، گورها و كاخهايي‌ ساخته‌اند كه‌ باستان‌ شناسان‌ مقدار كمي‌ از آنها را از خاك‌ بيرون‌ آورده‌اند؛ پس‌ از اين‌ نيز دو مورخ‌ خستگي‌ناپذير - بيل‌ و كلنگ‌ - چيزهايي‌ را براي‌ ما اكتشاف‌ خواهند كرد كه‌ مايه‌ي‌ زياد شدن‌ حس‌ قدرشناسي‌ ما نسبت‌ به‌ هنر پارسي‌ خواهد بود. اسكندر، برخلاف‌ آنچه‌ در پرسپوليس‌، كرد، قبر كوروش‌ را در پازارگاد براي‌ ما باقي‌ گذاشت‌. راه‌ كاروانرو اكنون‌ از كنار صفه‌ي‌ برهنه‌اي‌ مي‌گذرد كه‌ روزگاري‌ كاخ‌ كوروش‌ بر آن‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌ بود؛ از آن‌ كاخها، جز چند ستون‌ شكسته‌ كه‌ اينجا و آنجا پراكنده‌ شده‌، يا سر در و سر پنجره‌اي‌ كه‌ نقش‌ برجسته‌ي‌ كوروش‌ بر آنها ديده‌ مي‌شود، چيزي‌ بر جاي‌

بناهاي‌ باستاني‌ ديگر پارسي‌، كه‌ از آسيب‌ جنگها و چپاولها و دزديها و اثر مخرب‌ آب‌ و هوا، در ظرف‌ مدت‌ دو هزار سال‌، رسته‌ و برجاي‌ مانده‌، خرابه‌هاي‌ كاخهاي‌ سلطنتي‌ است‌. نخستين‌ شاهان‌ پارسي‌ در اكباتان‌ براي‌ خود اقامتگاهي‌ با چوب‌ ارز و سرو، پوشيده‌ شده‌ از صفحات‌ فلزي‌، ساخته‌ بودند كه‌ تا زمان‌ پولوبيوس‌ (حوالي‌150 ق‌.م‌) بر پا بود، و اكنون‌ هيچ‌ نشانه‌اي‌ از آنها بر جاي‌ نمانده‌ است‌.

نمانده‌ است‌. در نزديكي‌ اين‌ صفه‌، بر دشت‌ مجاور آن‌، گور كوروش‌ ديده‌ مي‌شود، كه‌ اثر گذشت‌ بيست‌ و پنج‌ قرن‌ زمان‌ بر آن‌ مشهود است‌؛ اين‌ قبر سنگي‌ ساده‌، كه‌ شكل‌ و حالت‌ يوناني‌ دارد، با ارتفاعي‌ نزديك‌ يازده‌ متر، بر روي‌ سكويي‌ از سنگ‌ قرار گرفته‌ است‌؛ شك‌ نيست‌ كه‌ اين‌ اثر تاريخي‌ بلندتر از آنچه‌ اكنون‌ مي‌نمايد بوده‌ و پايه‌اي‌ متناسب‌ با بزرگي‌ خود داشته‌ است‌. گور كوروش‌ امروز برهنه‌ و دور افتاد و بي‌پيرايه‌ به‌ نظر مي‌رسد، و هيئت‌ آن‌ آدمي‌ را به‌ ياد زيبايي‌ گذشته‌ي‌ اين‌ ساختمان‌ مي‌اندازد، كه‌ از آن‌ تقريباً هيچ‌ اثري‌ بر جاي‌ نمانده‌ است‌؛ سنگهاي‌ شكسته‌ و فروريخته‌ تنها ما را به‌ اين‌ فكر مي‌اندازد كه‌ جسم‌ بي‌جان‌، در مقابل‌ تصرفات‌ روزگار، بسيار بيش‌ از آدميزاد ايستادگي‌ به‌ خرج‌ مي‌دهد. از اين‌ بناء چون‌ مقدار زيادي‌ به‌ طرف‌ جنوب‌ پيش‌ برويم‌، در نزديكي‌ تخت‌ جمشيد (پرسپوليس‌)، به‌ «نقش‌ رستم‌» مي‌رسيم‌ كه‌ در آنجا قبر داريوش‌ اول‌، همچون‌ معبدي‌ هندي‌، در دل‌ كوه‌ كنده‌ شده‌، و دهانه‌ي‌ آن‌ به‌ صورتي‌ است‌ كه‌ چون‌ شخص‌ آن‌ را مي‌بيند، به‌ جاي‌ دهانه‌ي‌ مقبره‌، مدخل‌ كاخي‌ در نظر وي‌ مجسم‌ مي‌شود. در كنار در، كه‌ زياد بلند نيست‌، چهار ستون‌ باريك‌ با سنگ‌ تراشيده‌ شده‌؛ بر بالاي‌ در، نقش‌ برجسته‌ي‌ اشخاصي‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ مردم‌ كشورهاي‌ تابع‌ پارس‌ را نمايش‌ مي‌دهند؛ چنان‌ است‌ كه‌ گويي‌ بر روي‌ بامي‌ ايستاده‌ و شاهنشاه‌ را، كه‌ مشغول‌ پرستش‌ اهور مزدا و ماه‌ است‌، بر تختي‌ برداشته‌اند. فكري‌ كه‌ در ساختن‌ اين‌ نقش‌ برجسته‌ به‌ كار رفته‌، و همچنين‌ طريقه‌ي‌ اجراي‌ آن‌، از سادگي‌ و ظرافت‌ حكايت‌ مي‌كند.

8-5- بناهاي‌ باستاني‌ ديگر پارسي‌، كه‌ از آسيب‌ جنگها و چپاولها و دزديها و اثر مخرب‌ آب‌ و هوا، در ظرف‌ مدت‌ دو هزار سال‌، رسته‌ و برجاي‌ مانده‌، خرابه‌هاي‌ كاخهاي‌ سلطنتي‌ است‌. نخستين‌ شاهان‌ پارسي‌ در اكباتان‌ براي‌ خود اقامتگاهي‌ با چوب‌ ارز و سرو، پوشيده‌ شده‌ از صفحات‌ فلزي‌، ساخته‌ بودند كه‌ تا زمان‌ پولوبيوس‌ (حوالي‌150 ق‌.م‌) بر پا بود، و اكنون‌ هيچ‌ نشانه‌اي‌ از آنها بر جاي‌ نمانده‌ است‌. با شكوه‌ترين‌ آثار ايران‌ باستاني‌، كه‌ در اين‌ اواخر به‌ تدريج‌ از زير خاك‌ رازدار و ممسك‌ بيرون‌ آمده‌، پلكانهاي‌ سنگي‌ و صفه‌ها و ستونهاي‌ تخت‌جمشيد است‌. در اين‌ نقطه‌، داريوش‌ كبير، و شاهاني‌ كه‌ پس‌ از وي‌ آمدند، كاخهايي‌ بنا نهادند تا، بدين‌ وسيله‌، مدتي‌ را كه‌ پس‌ از آن‌ نامشان‌ فراموش‌ مي‌شد درازتر كنند. اين‌ پلكانهاي‌ بزرگ‌ و باشكوهي‌ كه‌ شخص‌ را از زمين‌ هموار به‌ بالاي‌ پشته‌اي‌ كه‌ كاخها بر آن‌ ساخته‌ شده‌ مي‌رساند، در سراسر تاريخ‌ معماري‌ جهان‌، هيچ‌ نظيري‌ ندارد. به‌ احتمال‌ قوي‌، پارسيان‌ اين‌ شكل‌ ساختن‌ پله‌ را از پلكانهاي‌ مخصوص‌ برجها يا «زيگوراتها»ي‌ بين‌النهرين‌، كه‌ برگرد آن‌ برجها

ولي‌ پلكانهاي‌ تخت‌ جمشيد خصوصياتي‌ دارد كه‌ منحصر به‌ خود آن‌ است‌؛ به‌ اين‌ معني‌ كه‌ به‌ اندازه‌اي‌ وسيع‌، و بالا رفتن‌ از آنها آسان‌، است‌ كه‌ ده‌ سوار مي‌توانند پهلو به‌ پهلو از آنها بالا روند (فرگوسن‌ اين‌ پلكانها را عالي‌ترين‌ نمونه‌ي‌ پلكانهايي‌ مي‌داند كه‌ در تمام‌ نقاط‌ عالم‌ ساخته‌ شده‌). اين‌ پله‌ها همچون‌ مدخل‌ باشكوهي‌ است‌، و ما را به‌ صفه‌اي‌ مي‌رساند كه‌ ميان‌ شش‌ تا پانزده‌ متر از سطح‌ زمين‌ بلندتر است‌؛ آن‌ صفه‌ در حدود پانصدمتر طول‌ و سي‌صدمتر عرض‌ دارد، و كاخهاي‌ شاهي‌ را بر روي‌ آن‌ ساخته‌ بودند (در زير اين‌ صفه‌، شبكه‌ي‌ توبرتويي‌، براي‌ بيرون‌ بردن‌ فاضلاب‌، ساخته‌ شده‌ كه‌ قطر مقطع‌ آن‌ نزديك‌ دو متر است‌، و بيشتر آن‌ را از ميان‌ سنگهاي‌ سخت‌ كوه‌ بريده‌اند).

مي‌گشته‌، اقتباس‌ كرده‌ بودند، ولي‌ پلكانهاي‌ تخت‌ جمشيد خصوصياتي‌ دارد كه‌ منحصر به‌ خود آن‌ است‌؛ به‌ اين‌ معني‌ كه‌ به‌ اندازه‌اي‌ وسيع‌، و بالا رفتن‌ از آنها آسان‌، است‌ كه‌ ده‌ سوار مي‌توانند پهلو به‌ پهلو از آنها بالا روند (فرگوسن‌ اين‌ پلكانها را عالي‌ترين‌ نمونه‌ي‌ پلكانهايي‌ مي‌داند كه‌ در تمام‌ نقاط‌ عالم‌ ساخته‌ شده‌). اين‌ پله‌ها همچون‌ مدخل‌ باشكوهي‌ است‌، و ما را به‌ صفه‌اي‌ مي‌رساند كه‌ ميان‌ شش‌ تا پانزده‌ متر از سطح‌ زمين‌ بلندتر است‌؛ آن‌ صفه‌ در حدود پانصدمتر طول‌ و سي‌صدمتر عرض‌ دارد، و كاخهاي‌ شاهي‌ را بر روي‌ آن‌ ساخته‌ بودند (در زير اين‌ صفه‌، شبكه‌ي‌ توبرتويي‌، براي‌ بيرون‌ بردن‌ فاضلاب‌، ساخته‌ شده‌ كه‌ قطر مقطع‌ آن‌ نزديك‌ دو متر است‌، و بيشتر آن‌ را از ميان‌ سنگهاي‌ سخت‌ كوه‌ بريده‌اند). در آنجا كه‌ پله‌ها از دو طرف‌ به‌ يكديگر مي‌رسد، دروازه‌ي‌ سنگي‌ بزرگي‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ در دو طرف‌ آن‌، دو مجسمه‌ي‌ گاو بالدار با سرآدمي‌ نصب‌ شده‌ و زشت‌ترين‌ آثار بازمانده‌ي‌ هنر آشوري‌ را نمايش‌ مي‌دهد. در طرف‌ راست‌ اين‌ دروازه‌، شاهكار بناهاي‌ پارسي‌ قرار داشته‌، كه‌ اكنون‌ به‌ نام‌ «كاخ‌ چهلستون‌» خوانده‌ مي‌شود؛ و آن‌ تالار بزرگي‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ زمان‌ خشيارشاي‌ اول‌ ساخته‌ شده‌ و، با اطاقهاي‌ متصل‌ به‌ آن‌، مساحتي‌ در حدود 9000 متر مربع‌ را فرا مي‌گرفته‌ است‌؛ اگر براي‌ وسعت‌ بنا اهميتي‌ قائل‌ باشيم‌، بايد گفت‌ كه‌ اين‌ كاخ‌ از معبد پهناور كرتك‌ و از هر كليساي‌ اروپايي‌، جز كليساي‌ ميلان‌، بزرگ‌تر بوده‌ است‌. براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ تالار بزرگ‌ از پله‌هاي‌ ديگري‌ مي‌گذريم‌ كه‌ در دو طرف‌ آن‌، براي‌ زينت‌، ديوارهاي‌ سنگي‌ كوتاهي‌ قرار دارد، و بر آنها نقش‌ برجسته‌هاي‌ بسيار عالي‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ بهترين‌ نقش‌ برجسته‌هايي‌ است‌ كه‌ تاكنون‌ در ايران‌ به‌ دست‌ آمده‌. از هفتاد و دو ستوني‌ كه‌ در كاخ‌ خشيارشا بر پا بوده‌، اكنون‌ در ميان‌ ويرانه‌ها، هنوز سيزده‌ تاي‌ آنها سرپاست‌ و، مانند تنه‌ي‌ درختان‌ خرما در ميان‌ واحه‌اي‌ خشك‌، به‌ نظر مي‌رسد، اين‌ ستونهاي‌ شكسته‌ از آن‌ دسته‌ از كارهاي‌ بشري‌ به‌ شمار مي‌رود كه‌ تقريباً به‌ سرحد كمال‌ رسيده‌ است‌ و از نظاير خود را در مصر قديم‌ و يونان‌ بلندتر است‌، و ارتقاع‌ غير متعارفي‌ نوزده‌ متر را دارد. تنه‌ي‌ اين‌ ستونها چهل‌ و هشت‌ ترك‌ ناوداني‌ دارد، و پايه‌ي‌ آنها به‌ صورت‌ كاسه‌ي‌ زنگي‌ است‌ كه‌ برگهاي‌ وارونه‌ آنها را پوشانيده‌ است‌. سرستونها غالباً شكل‌ گلهاي‌ پيچيده‌ي‌ «يوني‌» را دارد، و بر بالاي‌ آن‌ دو پارچه‌ سنگ‌، كه‌ به‌ صورت‌ سروگردن‌ دو گاو نر تراشيده‌ شده‌، پشت‌ به‌ پشت‌ واقع‌ است‌، كه‌ حمالهاي‌ سقف‌ بر روي‌ آنها قرار مي‌گرفته‌. شك‌ نيست‌ كه‌ حمالهاي‌ سقف‌ چوبي‌ بوده‌ است‌، زيرا اين‌ ستونهاي‌ ظريف‌ و شكننده‌، كه‌ از يكديگر فاصله‌ي‌ زياد دارند، هرگز تحمل‌ بار بسيار سنگين‌ تخته‌سنگهاي‌ بزرگ‌ پيشاني‌ را نداشته‌اند. دور درها و پنجره‌ها را با سنگ‌ سياه‌ صيقليي‌ ساخته‌ بودند كه‌ مانند چوب‌ آبنوس‌ درخشندگي‌ داشت‌؛ ديوارها آجري‌ بود، ولي‌، با سفالهاي‌ لعابدار خوشرنگ‌ درخشان‌، روي‌ آنها را با نقش‌ گلها و جانوران‌ پوشانده‌ بودند. جنس‌ ستونها و مجرديها و پله‌ها از سنگ‌ آهكي‌ سفيد زيبا يا مرمر كبود سخت‌ است‌. پشت‌ « چهلستون‌ »، و در طرف‌ خاور آن‌، « تالار صد ستون‌ » قرار داشته‌. از اين‌ تالار، جز يك‌ ستون‌ و از اره‌هاي‌ خارجيي‌ كه‌ حدود آن‌ را نشان‌ مي‌دهد، چيزي‌ بر جاي‌ نمانده‌

در خصوص‌ هنر پارسي‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ حكايت‌ از تعاملات‌ جهاني‌ پارسيان‌ دارد: شكل‌ خارجي‌ قبر كوروش‌ از ليديا گرفته‌ شده‌؛ ستونهاي‌ باريك‌ نظير ستونهاي‌ آشوري‌ است‌، كه‌ آنها را تكميل‌ كرده‌اند؛ رديف‌بندي‌ ستونها و نقش‌ برجسته‌ها، خود، گواهي‌ مي‌دهد كه‌ از تالارهاي‌ ستون‌دار مصر و نقوش‌ آن‌ الهام‌ گرفته‌ شده‌؛ سر ستونهاي‌ به‌ شكل‌ جانوران‌ همچون‌ مرضي‌ است‌ كه‌ از نينوا و بابل‌ به‌ پارس‌ سرايت‌ كرده‌ بود. ولي‌ آنچه‌ مايه‌ي‌ امتياز هنر پارسي‌ است‌، و آن‌ را قائم‌ به‌ ذات‌ و مستقل‌ و مشخص‌ از معماريهاي‌ ديگر ساخته‌، همان‌ جمع‌شدن‌ اين‌ عناصر مختلف‌ و هماهنگ‌ ساختن‌ آنها با يكديگر بوده‌ است‌؛

است‌. شايد اين‌ دو كاخ‌ زيباترين‌ بناهايي‌ باشد كه‌ در جهان‌ قديم‌ و جديد به‌ دست‌ آدميزاد ساخته‌ شده‌ است‌.

8-6- اردشير اول‌ و اردشير دوم‌ در شوش‌ كاخهايي‌ ساختند كه‌ از آنها جز آثار شالوده‌ چيزي‌ بر جاي‌ نيست‌. بناي‌ آن‌ كاخها با آجر بود و روي‌ آنها را با زيباترين‌ سفال‌ لعابدار پوشانده‌ بودند. در ضمن‌ كاوشهاي‌ شوش‌، « نقش‌ ديواري‌ تيراندازان‌ » به‌ دست‌ آمده‌، كه‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ صورت‌ «جاودانان‌»، يعني‌ جاندران‌ و پاسبانان‌ خاص‌ شاهنشاه‌، را نمايش‌ مي‌دهد. در ضمن‌ تماشاي‌ اين‌ نقش‌، چنان‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اين‌ تيراندازان‌ با شكوه‌، بيش‌ از آنكه‌ قصد جنگ‌ داشته‌ باشند، خود را آراسته‌اند تا در جشني‌ در باري‌ شركت‌ كنند. جامه‌ هايي‌ بر تن‌ دارند كه‌ با رنگ‌ درخشان‌ خود توجه‌ را جلب‌ مي‌كند؛ پيچ‌ و خم‌ موهاي‌ سر و رويشان‌ مايه‌ي‌ شگفتي‌ مي‌شود؛ با غرور و نيرومندي‌ خاصي‌ نيزه‌هاي‌ خود را، كه‌ نشانه‌ي‌ منصب‌ رسمي‌ ايشان‌ است‌، به‌ دست‌ گرفته‌اند. نقاشي‌ و پيكر تراشي‌، در شوش‌ و ساير پايتختهاي‌ پارس‌، عنوان‌ هنر مستقلي‌ نداشت‌، بلكه‌ از شاخه‌هاي‌ معماري‌ به‌ شمار مي‌رفت‌؛ به‌ همين‌ جهت‌، بيشتر مجسمه‌ها كار دست‌ هنرمنداني‌ بود كه‌، براي‌ همين‌ كار، آنان‌ را از آشور و بابل‌ و يونان‌ به‌ پارس‌ آورده‌ بودند.

8-7- در خصوص‌ هنر پارسي‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ حكايت‌ از تعاملات‌ جهاني‌ پارسيان‌ دارد: شكل‌ خارجي‌ قبر كوروش‌ از ليديا گرفته‌ شده‌؛ ستونهاي‌ باريك‌ نظير ستونهاي‌ آشوري‌ است‌، كه‌ آنها را تكميل‌ كرده‌اند؛ رديف‌بندي‌ ستونها و نقش‌ برجسته‌ها، خود، گواهي‌ مي‌دهد كه‌ از تالارهاي‌ ستون‌دار مصر و نقوش‌ آن‌ الهام‌ گرفته‌ شده‌؛ سر ستونهاي‌ به‌ شكل‌ جانوران‌ همچون‌ مرضي‌ است‌ كه‌ از نينوا و بابل‌ به‌ پارس‌ سرايت‌ كرده‌ بود. ولي‌ آنچه‌ مايه‌ي‌ امتياز هنر پارسي‌ است‌، و آن‌ را قائم‌ به‌ ذات‌ و مستقل‌ و مشخص‌ از معماريهاي‌ ديگر ساخته‌، همان‌ جمع‌شدن‌ اين‌ عناصر مختلف‌ و هماهنگ‌ ساختن‌ آنها با يكديگر بوده‌ است‌؛ سليقه‌ي‌ اشرافي‌ پارس‌ به‌ ستونهاي‌ هولناك‌ و توده‌هاي‌ سنگين‌ بين‌النهرين‌ رقت‌ و لطافتي‌ بخشيده‌ و، از تركيب‌ آنها، درخشندگي‌ و رونق‌ و تناسب‌ و هماهنگي‌ تخت‌ جمشيد را به‌ وجود آورده‌ است‌. وصف‌ اين‌ تالارها و كاخها كه‌ به‌ گوش‌ يونانيان‌ مي‌رسيد اسباب‌ حيرت‌ و تعجب‌ آن‌ مردم‌ مي‌شد؛ سياحان‌ پركار و سياستمداران‌ موشكاف‌ يوناني‌، از هنرهاي‌ ايران‌ و تجملات‌ آن‌ سرزمين‌، براي‌ همشهريان‌ خود خبرهايي‌ مي‌بردند كه‌ مايه‌ي‌ تحريك‌ احساساتشان‌ مي‌شد و آنان‌ را به‌ رقابت‌ با پارس‌ بر مي‌انگيخت‌. به‌ اين‌ ترتيب‌ بود كه‌ يونانيان‌، هر چه‌ زودتر، سرستونهاي‌ دو طرفي‌ و مجسمه‌ي‌ سروگردن‌ جانوران‌ را، كه‌ در كاخهاي‌ پرسپوليس‌ بر روي‌ ستونهاي‌ بلند و باريك‌ قرار داشت‌، تغيير شكل‌ دادند و سرستونهاي‌ صاف‌ و بي‌پيرايه‌ي‌ ستونهاي‌ يوني‌ را ساختند؛ آن‌ گاه‌، با كاستن‌ از درازي‌ ستونها، بر استحكام‌ آنها افزودند و آنها را به‌ صورتي‌ درآوردند كه‌ تحمل‌ حمالهاي‌ سنگي‌ يا چوبيي‌ را كه‌ بر روي‌ آنها مي‌گذاشتند داشته‌ باشد. حق‌ اين‌ است‌ كه‌ بگوييم‌ براي‌ رسيدن‌ از تخت‌ جمشيد به‌ آتن‌، از لحاظ‌ معماري‌، يك‌ گام‌ بيشتر فاصله‌ نبود. تمام‌ سرزمينهاي‌ خاور نزديك‌، كه‌ در شرف‌ خواب‌ مرگ‌ آلود هزار ساله‌ بودند، خود را آماده‌ي‌ آن‌ مي‌كردند كه‌ ميراث‌ باستاني‌ خويش‌ را در پاي‌ يونان‌ بريزند.

منبع: کانون ایرانی پژوهشکران فلسفه و حکمت

هیچ نظری موجود نیست: