نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

به مناسبت سالروز زلزله بم، شهري كه آفتاب ندارد-3 اين خانه سياه شده است

زارش ايلنا به مناسبت سالروز زلزله بم، شهري كه آفتاب ندارد-3
اين خانه سياه شده است


از مشهد آمديم به بم و با زلزله‌زده‌ها اسكان داده شديم/ در اينكه مردم اينجا براي كاهش دردهاي‌ خود به مواد پناه مي‌برند شكي نيست/ سن اعتياد پس از زلزله افزايش‌يافت/ بعد از زلزله آمار جامعه هدف بهزيستي 15 برابر بيشتر شد.

ايلنا: چهارم دي ماه 1382، چه روز خوبي داشته است، با اشتياق صداي تلويزيون را كم مي‌كند تا توجه پدرش را كه جلوي آن از خستگي چرت مي‌زند به خود جلب كند، پدر كمي مي‌نشيند كه بگويد به گوش هستم، تعريف مي‌كند كه چه روز خوبي داشته و نمره ديكته‌اش بيست شده و معلم به او كارت هزارآفرين داده است. پدر او را محكم در آغوش مي‌گيرد و همان‌جا جلوي تلويزيون روشن خودشان را به خواب مي‌زنند تا مادر رويشان پتو بكشد، چراغ‌ها را خاموش كند و به اتاق برود آن وقت ريز‌ريز زير پتو مي‌خندد كه مادر نفهميد و خوابشان مي‌برد.
پنجم دي ماه 1382 ساعت 5 و 26 دقيقه و 26 ثانيه، از خواب مي‌پرد، صداهاي هولناكي مي‌شنود كه باعث ترسش مي‌شود، آنچنان كه قصد فرار مي‌كند اما نمي‌تواند خودش را از زير دست پدر كه او را در آ‎غوشش گرفته برهاند، تمام تقلايش تنها به اين مي‌انجامد كه بتواند پدرش را ببيند، پدرش را در زير آوار ببيند، در زير سقف فروآمده خانه .... صداي گريه‌اش در صداي شيون شهر گم مي‌شود، دوباره كه چشمانش را باز مي‌كند صداي شيون آرام‌تر شد اما صداي هياهوي مردم باز مانع به گوش رسيدن فريادهايش مي‌شود، كسي او را از زير آوار مي‌رهاند و در گرد و غبار ناپديد مي‌شود، گريه‌كنان به دنبال مادر خرابه‌هاي خانه را گز مي‌كند، كمي آن‌طرف‌تر درست همان‌جايي كه مادر ديشب از ديد پلك نيمه بازش محو شد، صورتي هراسان از زير آوار به او مي‌نگرد.
حالا اما صداي گريه‌اش، از صداي شيون شهر و هياهوي شهروندان بلندتر شده است، آنقدر بلند كه گويي همه مردم شهر با هم مي‌گريند به حال مادرانشان و پدرانشان، مي‌گريند به حال فرزنداني كه هنوز نشكفته بودند،‌ به حال خواهر و برادراني كه ديگر نيستند، آنقدر بلند كه صداي گريه‌اش تنها چند دقيقه بعد به گوش همه دنيا مي‌رسد و حالا بعد از شش سال تنها در بم شنيده مي‌شود، شهري كه انگار زلزله مصيبت بارش اكنون جز از خاطر شهروندان آن از خاطره ديگران پاك شده و آنها را به حال خود رها كرده‌اند.
اين دقيقا چيزي است كه وقتي وارد شهر مي‌شوي در چهره همه مي‌بيني، مردمي غم‌زده كه بي‌بهانه نمي‌توانند لبخند بزنند و وقتي با آنها هم صحبت مي‌كني با نگاهشان مي‌گويند:‌ تو چه مي‌فهمي كه ما در اين چند سال چه كشيده‌ايم؟!
مشكلات بي‌پايان بومي‌ها اگر نيمي از قضيه باشد، هجوم افراد ديگر از شهرستان‌هاي اطراف به اميد يافتن كار يا سود جستن از مزاياي زلزله‌زدگان مشكلات اجتماعي فراواني را به وجود آورده است كه تا سال‌ها قابل جبران نيست.
* شهرك دوستي:كانكس‌هايي كه فضاي خصوصي ندارد
شهرك دوستي محصول مشترك دولت ايران و ژاپن است، شهرك تميزي كه در آن به جاي خانه، كانكس مي‌بينيد، كانكس‌هايي كه با يك ورقه نازك به دو قسمت تقسيم شده و دو واحد 38 متري را در اختيار دو خانوار قرار مي‌دهد، در اين شهرك تمام وسايل اوليه زندگي فراهم است و مغازه‌هاي كالاهاي ضروري هم در كنار كانكس‌ها قرار دارد اما فضاي خصوصي در حدي است كه وقتي مي‌خواهي آب بخوري صداي باز شدن دهنت را همسايه‌ات مي‌ شنود.
در هر حال اين شهرك‌ها براي اسكان موقت زلزله‌زدگان و جمع‌آوري اردوگاه‌هاي پراكنده تاسيس شده‌اند و به گفته مديريت شهرك ساكنين آن به شرط آنكه بومي باشند و با استعلام از بنياد مسكن و ستاد كل بازسازي پذيرفته مي‌شوند.
وقتي با اهالي شهرك صحبت مي‌كنيم، چيزي غير از اين مي‌بينيم، آقايي كه ماشينش به اندازه رهن يك خانه در شهر مي‌ارزد و مي‌گويد خانه هم دارد اما چون اين جا سي هزار تومان بيشتر اجاره نمي‌دهد و به محل كارش هم نزديك است ترجيج مي‌دهد فعلا همين جا باشد.
نوجواني نيز مي‌گويد: وقتي زلزله آمد ما در مشهد وضع مالي بدي داشتيم، پدرم شنيد كه اينجا به زلزله‌ها رسيدگي مي‌كنند ما آمديم اينجا و با زلزله‌زده‌ها اسكان داده شديم.
امين باقري، معاون عمران و برنامه‌ريزي فرمانداري بم با تائيد اينكه اين نحو از زندگي در جوامع ايراني امكان‌پذير نيست، گفت: ما براي اينكه از بروز ناهنجاري‌ها جلوگيري كنيم و تعادل اجتماعي را بر هم نزنيم سعي كرديم در اين مجموعه‌ها اقشار مختلف اجتماعي را قرار دهيم، او مواردي را كه ما از تخلف ديده‌ايم يادداشت مي‌كند.
اما رئيس شوراي شهر شهرستان بم ديدن چنين مواردي را شديدا تكذيب مي‌كند و مي‌گويد: ‌پس از زلزله هيچ‌كس بدون وابستگي مالي يا عاطفي وارد بم نشده است.
اين در حالي است كه رضوان بيست و چند ساله به علت پر بودن تمام واحدهاي شهرك دوستي در كانكسي كه از درزهايش آب مي‌آيد، در حاشيه شهر زندگي مي‌كند و كانكس‌هاي شهرك دوستي كه روي آن نوشته شده از طرف مردم ژاپن، به كساني غير از آنهايي كه قرار بوده گيرنده اين هديه باشند تعلق گرفته است.
* حاشيه‌نشيني با اجاره‌خانه
جلوي ساختمان يك بانك مدرن، دودي به چشم مي‌خورد در پس دود يك كانكس زنگ زده و جلوي آن يك چادر زوار در رفته است. در چادر خانواده زلزله‌زده‌اي زندگي مي‌كنند كه مادربزرگشان هم پس از زلزله از جيرفت دنبالشان آمده و همان جا ماندگار شده است. پدر خانواده كفاش است، او مي‌گويد: قبل از زلزله كنار خيابان كفاشي مي‌كردم و كرايه‌ يك خرابه را مي‌دادم،‌ حالا كنار خيابان مي‌نشينم و كرايه اين چادر را مي‌دهم، هر چه از آن مي‌ماند، غذايمان مي‌شود؛ كمي آن طرف‌تر زني افغان در كانكسي زندگي مي‌كند و صاحب‌خانه‌اش را ماهي يك بار براي پرداخت اجاره مي‌بيند، او اما از زلزله آسيب نديده فقط به اميد اينكه آنچه براي زلزله‌زدگان در نظر گرفته مي‌شود، شامل حالشان شود به بم آمده‌اند كه از آن هم كانكسي نصيب برده‌اند كه مي‌گويد: از بي‌سقفي بهتر است.
آنچه در حاشيه‌ها به چشم مي‌خورد ماندگاري كارگراني است كه پس از زلزله در جستجوي كار به بم آمدند و جمعيت اين قشر را چندين برابر كرده‌اند. اين مشكل وقتي بيشتر نمود پيدا مي‌كند كه پس از دي ماه 82 بسياري از خانواده‌هايي كه بضاعت مالي كافي داشته‌اند از شهر بم رفته‌اند و اين باعث كم‌رنگ شدن فرهنگ قشر متوسط و در ازاي آن پررنگ شدن فرهنگ كارگري، شده است و در كنار آن تداخل فرهنگ بومي و فرهنگ كارگري ديگر شهرستان‌ها و افاغنه نيز مسائلي را پديد آورده كه از آن جمله مي‌توان رونق بيش از پيش اعتياد را نام برد.
* سياه‌خانه به سياهي زلزله
در ورود به سياه‌خانه با علي‌رضا آشنا مي‌شويم. عليرضا بيست سالش است مي‌گويد از قبل از زلزله سيگار مي‌كشيده، صيميمي‌تر كه مي‌شود مي‌گويد:« 1‌0ـ 12 سال است كه «سيگاري» مي‌كشم اما اين اعتياد نداره، تو بگو يه سال باهات مي‌يام هر جا بگي لب به هيچي نمي‌زنم»، او از خواهر و برادر كوچكش نگهداري مي‌كند و معتقد است «كساني كه كراك و اين‌ها رو مصرف مي‌كنند عقل ندارن چون بالاتر از ترياك همه چيز اعتياد داره»
سياه‌خانه يكي از دو محله‌اي است كه بومي‌ها مي‌گويند، همه چيز در آن گير مي‌آيد وقتي پيچ خيابان را رد مي‌كنيم، زني سيه چرده با موهايي سفيد، سيگارش را با دستي لرزان نزديك لبش مي‌كند و از ما رد مي‌شود، از خانه عليرضا كه بيرون مي‌آييم پسراني كه در جاي جاي كوچه ايستاده بودند انگار غيب شدند، ديگر كسي در آن نزديكي‌ها نيست جر دختركي كه در دكاني كوچك چيزي مي‌فروشد.
سياه‌خانه را پيش مي‌رويم، معصومه 32 سالش است، همين كه ماشين مي‌ايستد، مي‌گويد: «چي مي‌خواين؟» مي‌گويم: «هيچي» سرش را پايين مي‌اندازد و مي‌رود، راننده‌اي كه همراه ما است او را مي‌شناسد: «معصومه بيا، با تو كار دارن»، با همان صداي خشني كه مرا به سكوت وا داشته بود، بر مي‌گردد و باز مي‌پرسد: «چي مي‌خواين؟»، مي‌گويم: «هيچي مي‌خوام بدونم چند سال اين جا هستي، چه كار مي‌كني، چه مي‌كشي؟» مي‌گويد: «اون چيزي كه تو فكر مي‌كني نمي‌كشم» هر چه مي‌گويم من فكري نمي‌كنم، باورش نمي‌شود و اين جمله را تكرار مي‌كند و مي‌رود. موتوري كه در اين فاصله چندين بار دور ما چرخيده بود هم دنبالش مي‌رود، كمي جلوتراز موتور پولي مي‌گيرد. آن‌طرف‌تر مرد جواني به ديوار تكيه زده و صحبت‌هاي ما را گوش مي‌كند، مي‌پرسم: «با هم كار مي‌كنيد؟» مي‌گويد: «نه، منتظرم برم زندان» تعجب مرا كه مي‌بيند توضيح مي‌دهد: «زندان با كار هستم، الان ساعتم تمام شده بايد برگردم» چراغ‌هاي يك الگانس پليس را از دور مي‌بينيم، انگار كه ما فروشنده باشيم سوار ماشين مي‌شويم، الگانس،‌ از كنار ما، مرد جوان و معصومه كه هنوز در حال معامله است رد مي‌شود و با هيچ كداممان كاري ندارد.
منصور متقي كه تازگي به معاونت سينمايي ـ اجتماعي فرمانداري بم منصوب شده است، پس از سئوالات ما، آدرس سياه‌خانه‌ را كه تمام مردم بم بلد هستند از معاونش مي‌گيرد و مي‌گويد: در هر حال ما نمي‌توانيم براي همه مردم مامور بگذاريم و بايد بدانيم اينجا شهر مرزي شيعه و سني است و سني‌ها هميشه براي ما برنامه‌اي دارند.
هوشنگ پور رضا قلي، فرمانده نيروي انتظامي شهرستان بم نيز با بيان اينكه موادفروشان در هر سطحي جمع‌آوري مي‌شوند، مي‌گويد:‌ روي سينه‌اش نوشته من موادفروشم، كه ماشين ما رد شد و نديد.
اين در حالي است كه صديقه سام‌نژاد، كارشناس مسئول پيشگيري و امور فرهنگي اداره بهزيستي شهرستان بم، صادقانه مي‌گويد:‌ توزيع مواد و منشاء اعتياد ما سياه‌خانه است، كه متاسفانه بخشي اعظم آن را قشر مهاجر تشكيل مي‌دهند.
او معتقد است، اگر هم نيروي انتظامي اقدام به پاكسازي اين محل بكند تاثيري ندارد. زيرا، مواد فروشان دوباره بازخواهند گشت.
سياه‌خانه اما نه تنها در اين محلي كه منتهي مي‌شود به ارگ بم و در هر متر آن مي‌تواني يك فروشنده يا مصرف‌كننده مواد را پيدا كني بلكه در بقاياي خرابه‌هاي زلزله هم نمود دارد، در زيرزمين خرابه‌هاي بازار قيصريه وقتي راه مي‌روي صداي خرد شدن كبريت‌هاي نيمه سوخته بيشتر از جا به جا شدن آوار به گوشت مي‌رسند، در خرابه‌هاي كارخانه حناسازي و همين‌طور در خرابه‌هاي خانه‌هاي بي‌ديوار بايد مواظب باشي كه مبادا سوزن سرنگ از كشفت بگذرد و پايت را زخم كند.
فرمانده نيروي انتظامي شهرستان بم مي‌گويد:‌ در خرابه‌ها؟ شما ديديد؟ من نديدم.
هوشنگ پوررضا قلي مي‌افزايد: در اينكه مردم اينجا براي كاهش دردهاي روحي‌شان به مواد پناه مي‌برند شكي نيست، در تمام شهرها معتادين دنبال مامن مي‌گردند. اما اين كه كسي بگويد آمار معتادين زيادتر شده نسبت به قبل از زلزله، تنها ديد شخصي اوست.
اين نيز در حالي است كه علي ميرزاده، رئيس بهزيستي شهرستان بم آمار مراجعين به مراكز ترك‌اعتياد را بسيار بيشتر از پيش مي‌داند و مي‌گويد: به علت ورود خرده‌فرهنگ‌ها پس از زلزله به بم، الگوي رفتاري تغيير كرده و حتي باعث تغيير مواد مصرفي از مواد سنتي به مواد صنعتي شده است.
ميرزاده مي‌افزايد: موضوع ديگري كه پس از زلزله با آن درگيريم پايين آمدن سن اعتياد است.
* آنچه افزايش يافته آمار جامعه هدف بهزيستي است
در خيابان‌هاي بم كه راه مي‌روي از تعداد خانه‌هاي نوساز و خانه‌هايي كه فقط ساخته شده‌اند كه سرپناهي باشند مي‌تواني بفهمي كه فقرا بيش از قشر متوسط هستند، حتي از آن بدتر نسبت حاشيه‌نشين‌ها نيز اين برتري‌ را به تو ثابت مي‌كند.
با آنچه ديده و خوانده‌اي و با گشتي چند دقيقه‌اي در بهشت‌زهرا‌ي بم مي‌تواني بالا بودن ميزان مرگ و مير را ببيني، اما آماري كه علي ميرزاده، رئيس سازمان بهزيستي شهرستان بم مي‌دهد غيرقابل تصورتر از بالا بودن ميزان مرگ‌و‌مير يك شهر در اثر زلزله است.
ميرزاده مي‌گويد: پيش از زلزله آمار جامعه هدف بهزيستي بسيار پايين بود اما بعد از زلزله يكباره 10ـ15 برابر شد طوري كه از توان ما خارج شد و ما مجبور شديم در چند نوبت پالايش، جامعه را به ظرفيت خود نزديك كنيم.
رئيس بهزيستي افزود:‌ ما قبل از زلزله تنها 13 بيمار رواني داشتيم كه پس از زلزله 300 نفر شدند. قبل از زلزله آمار سالمندان تحت پوشش ما يك‌رقمي بود كه پس از زلزله بيش از 500 نفر شدند و ما سالمندان معلول را در بهزيستي نگه داشتيم و آنهايي كه تنها كهولت سن داشتند را به كميته امداد سپرديم. قبل از زلزله فقط شش كودك بي‌سرپرست داشتيم، اين آمار پس از زلزله به3 هزار و چهارصد فرزند فوت والدين رسيدكه تاكنون 500 نفر آنها ازدواج كرده‌اند.
صديقه‌ سام‌نژاد، كارشناس مسئول پيشگيري و امور فرهنگي متذكر مي‌شود كه در اين ميان تنها شش تا هفت درصد كودكان در مراكز بهزيستي نگهداري مي‌شوند و اكثر بچه‌ها نزد بستگانشان هستند.
سام‌نژاد مي‌افزايد: ما تنها 230 بچه را در 10 مركز نگهداري مي‌كنيم، كه يكي از بزرگترين مشكل آنها مسكن است، براي مثال ما چهار خواهر دانشجو داريم كه اگر براي مسكن آنها تامين اعتبار شود مي‌توانند در كنار هم زندگي كنند.
كارشناس مسئول پيشگيري و امور فرهنگي توضيح مي‌دهد:‌ نه بنياد مسكن‌، نه بهزيستي براي تامين اعتبار ساخت مسكن اين بچه‌ها به بهانه تك سرپرست بودنشان مسئوليتي قبول نكرده است.
يعقوب دريجاني اما اظهارات صديقه سام‌نژاد را تكذيب مي‌كند و مي‌گويد: در بم به تعداد نفوس خانه ساخته شده است نه به تعداد خانوار، يك مورد را معرفي كنند تا جايزه بگيرند.
رئيس شوراي شهر بم مي‌افزايد: اگر موردي بوده از كساني بوده‌اند كه در اثر انحصار وراثت سهم‌شان كمتر از حد نصاب بم كه 250 متر براي هر خانه است شده است.
اين در حالي است كه منصوره اقبالي‌زاده، كارشناس امور اجتماعي بهزيستي بم نيز با بيان اينكه آمار زنان سرپرست خانوار قبل از زلزله نزديك 700 نفر بوده و بعد از زلزله به هفت هزار نفر رسيده كه با گذشت زمان و پالايش‌هاي انجام شده 1773 خانوار مانده‌اند، گفت:‌ تاكنون ما تنها توانسته‌ايم 750 مسكن را آماده كنيم و هنوز نيم بيشتر زنان سرپرست خانوار ما حيرانند.
اقبالي‌زاده افزود: زنان سرپرست خانوار ما زناني نيستند كه بعد از 40-30 سال زندگي مشترك همسرشان را از دست داده باشند، اكثرا زنان جواني هستند كه بعضي كمتر از يك هفته از ازدواجشان گذشته بود و مسئله‌ اصلي آنها پس از مسكن نياز به شغل دائمي است. مثلا ما حتي يك توليدي نداريم كه 50 زن سرپرست خانوار را آنجا سر كار بگذاريم.
با شنيدن آمارهاي تاسف برانگيز اداره بهزيستي، سراغ رئيس اورژانس اجتماعي را گرفتيم، او در دفتر كارش نبود وقتي تلفني در مورد ميزان مراجعه و علت آن پرس و جو مي‌كنم، مي‌گويد: من فقط كلي جواب مي‌دهم، جزئيات را اجازه ندارم.
براي آنكه كنجكاويم نسبت به آنچه با توجه به آمار زنان سرپرست خانوار حدس مي‌زنم، فروكش كند، مي‌گويم: من هم همان كليات را مي‌خواهم.
رئيس اورژانس اجتماعي شهرستان بم مي‌گويد: ما به دنبال زلزله بم يك زلزله اجتماعي نيز داشتيم كه باعث دگرگوني وضعيت بم شد و سبب شد اين واحد، تنها چند ماه پس از زلزله در خرداد 83 با همكاري بهزيستي احداث شود.
گوري‌‌بمي مي‌گويد: بيشترين آمار مراجعين ما مربوط به كودك آزاري به شيوه‌هاي مختلف، توسط خانواده‌هايي كه قيم كودكي هستند كه والدين خود را از دست داده يا توسط ناپدري و نامادري‌شان است، بعد اعتياد و بعد از آن اختلافات خانوادگي.
قبل ازآنكه من بتوانم از تعجب دهان باز كنم و اسم كوچكش را بپرسم،‌ مي‌گويد: همين، خداحافظ و قطع مي‌كند.
* بني‌آدم اعضاي يكديگرند
در زير آوار خيابان‌هاي بم، ميان خشت‌هاي ارگ قديم، كنار خرابه‌ها و ميان خانه‌ها آنچه اميد به زندگي مي‌دهد و گاهي شايد لبخندي را از رضايت بر روي لبي بنشاند، همان شعر قديمي است كه در كتاب‌هاي دبستانمان بارها برايمان معني‌اش مي‌كردند و ما باز هم نمي‌فهميديم «بني‌آدم اعضاي يكديگرند».
وقتي با اين همه درگيري سياسي و تحريم عليه ايران كابل برق شهرستان بم از اسپانيا فرستاده مي‌شود و كانكس‌هاي اسكان موقت از ژاپن، وقتي آلماني‌ها و ايتاليايي‌ها مسئوليت بخشي از پروژه نجات‌ بخشي ارگ بم را بر عهده مي‌گيرند، وقتي چشم بادامي‌ها برايمان مدرسه مي‌سازند و تمام لوازم مورد نياز بازسازي ارگ را برايمان فراهم مي‌كنند، وقتي تنها با يك جستجوي چند دقيقه‌اي در اينترنت مي‌تواند ديد فقط در همان روز اول چندين ميليون دلار از تمام دنيا روانه بم شد و اكنون مسئولان فرمانداري شهرستان بم مي‌گويند، تنها يك درصد هزينه‌ها از خارج تامين شداست، اما رئيس شوراي شهر اعتراف مي‌كند كه كاري كه گروه‌هاي خارجي در ايران انجام دادند، هرگز نيروهاي ما نمي‌توانستند انجام دهند، مي‌توان به معنا آن شعر پي‌برد.
وقتي مي‌بيني 354 شخص حقيقي ايراني با كمك‌هاي مختلف و مبالغ مختلف كه در آن از ده هزار تومان ديده مي‌شود تا مبلغ چندين ميليوني به همراه 138 شخص حقوق ايراني و خارجي بنياد خيريه‌اي تاسيس مي‌كنند براي تحت پوشش قرار دادن اقشار مختلف زلزله زده، به «دگر عضوها را نماند قرار» مي‌رسي.
بنياد خيريه سپهر تنها جايي بود كه لب مرا به خنده گشود، پير زناني كه وقتي عباس يزدي دبير موسسه خوابگاهشان را به ما نشان مي‌داد، در آ‎غوش گرفته و مي‌بوسيدنش و دعاي خودشان را بدرقه‌اش مي‌كردند.
پيرمرداني كه برايش درد و دل مي‌كردند و كودكاني كه براي او و بابا نوابشان(مهدي نواب، رئيس هيات مديره بنياد) كاردستي درست مي‌كردند. اشتياق او در نشان دادن امكاناتي كه براي كار معلولين در نظر گرفته شده بود براي جلوگيري از زخم بستر، استقبال زنان سرپرست خانوار در كارگاه خياطي‌شان، دانشجو شدن دختري كه پس از افتتاح موسسه آنجا بود، همه و همه باعث مي‌شد تا من هم مثل شهروندان بم كه هنوز در انتظار كمك هستند، به بني‌آدم اميدوار باشم. شهرونداني كه قبرهاي دست‌جمعي در قبرستان شان نمود غم دست جمعي و بي‌رمقي‌شان براي بازسازي است.
* وقتي ابزار كنترل اجتماعي نتيجه‌اي ندارد
ارگ جديد، تنها چند كيلومتر با شهر بم فاصله دارد و تمام مسيرهاي منتهي به آن پوسترهايي زده شده با مضمون «ارگ جديد، شهري براي نسل آينده».
ارگ جديد شهركي است كه در آن كارمندان و مهندسان كارخانه‌هاي خودروسازي زندگي مي‌كنند و از زلزله بم آسيبي نديد.
از طرفي سطح رفاه اقتصادي، نحوه خانه‌سازي و شهرسازي در اين شهرك مدرن قابل قياس با خرابه‌ها و خيابان‌هاي آسفالت نشده‌ شهر بم نيست، از طرف ديگر امنيت اجتماعي در اين شهرك بدون وجود نيروهاي انتظامي از امنيت نسبي برخوردار است اما در مقابل با وجود نيروهاي فراوان انتظامي در شهر بم هنوز هم اين شهر از فقدان امنيت اجتماعي رنج مي برد.
معاونت سياسي ـ اجتماعي فرمانداري بم معتقد است: در ارگ جديد به جهت چينش افراد در آن و نداشتن مشكل اقتصادي جرم اتفاق نمي‌افتد، اما در شهر بم، گسترش شهر، چند مليتي‌شدن شهر، ورود افاغنه پس از زلزله و ترانزيت مواد مخدر از آن باعث شده كه كنترل جرم در آن مشكل شود.
اما شهروندان شهر بم تضادي را مي‌بينند كه در بهره‌گيري از ابزار كنترل اجتماعي در شهر بم و نتيجه نداشتن آن وجود دارد، اين كه ماشين‌هاي نيروي انتظامي در شهر مي‌گردند اما پسر 14 ساله‌شان با مواد به خانه مي‌آيد.
پايان پيام

هیچ نظری موجود نیست: