نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

توضیحاتی راجع به سایت آزادی برابری

در حال حاضر شاهد آن هستیم که سایت آزادی برابری خود را سایت رسمی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معرفی می کند و در کنار اندک فعالیت خود _ که شامل جمع کردن مقالات قدیمی دانشجویان چپ و کپی آنها و نیز مقالات جدید تعدادی خاص ( و بسیار اندک ) از بازداشت شدگان آذر ماه 1386 دانشگاه ها _ هر از گاهی در راستای یک خط سیاسی خاص اقدام به موضع گیری و صدور بیانیه می کند.
واقعیت این است که سایت آزادی – برابری توانسته است از فضای بازداشتهای سال 86 استفاده کند و با یک رشد بادکنکی ماهیت خود را با ماهیت گروه دانشجویی آزادی – برابری در نزد افکار عمومی یکسان کرده و اکنون که بعد از گذشت یک سال و نیم سکوت و انفعال دانشجویان چپ، گردانندگان این سایت در نبود هرگونه ساز و کار نظارت و تصمیم گیری در داب به نام کل جریان دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اعلام موضع کرده و با نام این گروه اقدام به جعل بیانیه می کنند.
در پی یک سال و نیم افسار گسیختگی دارندگان پسورد سایت آزادی برابری اکنون تمام ساز و کارهای تصمیم گیری در داب از هم پاشیده است و دیگر هیچ تعریفی از دانشجویان آزادی خواه وبرابری طلب در دست نیست. تقریبا هیچ گونه ملاک و ساختاری برای تعیین عضویت کسی در این مجموعه وجود ندارد به طوری که کسانی که پسورد سایت آزادی برابری را در دست دارند می توانند به راحتی منکر عضویت هر منتقد یا مخالف خود در داب شوند و متاسفانه مسلما هر گونه تلاش برای پاکسازی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب از فعالین غیر مستقل و وابسته با جار و جنجال تلویزیون پرتو، سایت حکمتیستها و سایت آزادی برابری، اقدامی پلیسی و اطلاعاتی معرفی خواهد شد. سایت آزادی برابری اکنون این قدرت را دارد تا به لطف 18 ماه سکوت و انفعال چهره های اصلی داب به سایت شاخه دانشجویی حکمتیستها تغییر ماهیت دهد و به عنوان حربه ای علیه خود گروه دانشجویی مستقل آزادی – برابری بدل گردد.
از آنجایی که تعیین تکلیف این عفونت کهنه که تن جنبش چپ داشجویی را بیمار کرده است کلید فعالیت مجدد چپ در دانشگاه است بنده تمام تبلیغات و فحاشیها و تهمتهای گروه حکمتیست و چند نویسنده ی انگشت شمار سایت آزادی برابری را به جان خریده و مطلب زیر را صریحا اعلام می کنم.
بنده سایت فعلی آزادی برابری را به هیچ وجه سایت رسمی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نمی دانم و با اعلام اینکه پسورد این سایت اکنون در دست بهرام مدرسی (از مسئولان خرده گروه حکمتیست) است. اعلام می کنم آقایان بهروز کریمی زاده و کاوه عباسیان با خیانت به دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب رسما با اسامی مستعار ژیلا آوانسیان و ندا شکیبا به عضویت شورای مرکزی گروه حکمتیست در آمده اند و سایت دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب را به گروه فوق پیشکش کرده اند. بنده آقای کاوه عباسیان سخنگوی خود خوانده ی داب را بازتاب دهنده ی منافع گروه حکمتیست در جنبش دانشجویی می دانم و اعلام می کنم هیچگاه چنین مسئولیتی از جانب دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب به اشان محول نشده است..
بنده جدا از آقایان و خانمها سعید حبیبی، پیمان پیران، مهدی گرایلو، مهدی الهیاری، ویکتوریا جمشیدی، آناهیتا حسینی، آرش پاکزاد، بهزاد باقری و تمام دانشجویانی که نامشان به عنوان فعالان و اعضای داب در افکار عمومی ثبت شده است تقاضا دارم با روشن کردن موضع خود در مقابل وضعیت گذشته و حال داب و سایت آزادی – برابری به وظیفه ی خود در رابطه با روشن شدن حقایق برای فعالان چپ داخل و خارج کشور عمل کنند.
بنده از رفقای عضو خط بازسازی و باز پسگیری داب تقاضا می کنم به دلیل پیوستن رسمی آقایان بهروز کریمی زاده و کاوه عباسیان به یک گروه سیاسی غیر دانشجویی آنان را رسما از داب اخراج کرده و هرچه سریعتر با انتشار بیانیه ای مبسوط، دزدیده شدن سایت آزادی برابری توسط مجمع العشایر حکمتسیم را به اطلاع افکار عمومی برسانند.
«به زودی مشروح تخلفات و سوء استفاده های گروه حکمتیست از نام و عنوان دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در این وبلاگ منتشر خواهد شد و مجددا تاکید می کنم در صورتی که سایت آزادی برابری اقدام به موضع گیری در برابر دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب کند و سعی نماید با جعل عنوان دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اقدام به مشوش کردن افکار عمومی نماید برای بنده و رفقای من چاره ای به جز تشریح کامل اتفاقات بعد از 13 اذر 1386 به منظور روشن شدن حقایق باقی نمی ماند.»

+ نوشته شده در سه شنبه هشتم اردیبهشت 1388ساعت 3:32 توسط عابد توانچه
GetBC(8);
یک نظر

خطر دیپورت رفیق پیمان پیران رفع شد.

پیمان پیران:
چندی پیش به دلیل آنچه که قانون غیر انسانی دوبلین خوانده می شود, پلیس نروژ قصد دیپورت من به کشود نامعلومی داشت. انعکاس این خبر و تشکیل کمپینی در اعتراض به پلیس نروژ از جانب فعالین دانشجویی داخل کشور و همچنین برخی گروههای انسان دوست خارج ایران موجب شد تا در مدت کوتاه کمتر از یک هفته پلیس از تصمیم خود مبنی بر بازگرداندن من به ایران و یا کشور دیگر منصرف شود.
ضروری می دانم از تمامی رفقا, دوستان و کسانی که در عقب زدن پلیس و حل بخشی از این مشکل مرا یاری دادند تشکر کنم. امید دارم که حل معضل پناهندگی و پناهندگان,این بردگان مدرن دنیای امروز در سایه تلاش برای آزادی و برابری و از بین بردن مرزها ادامه یابد.
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم اردیبهشت 1388ساعت 17:14 توسط عابد توانچه
GetBC(7);
3 نظر

جعل اسامی ممنوع! این حنا دیگر رنگی ندارد!

دوستان به من خبر دادند که به نام من در وبلاگهای دیگر نظر می نویسند و سپس خود همان هایی که به نام من نظر نوشته اند با اسامی دیگری به من فحاشی می کنند. کاملا مشخص است که این نظرات جعلی یا کار عوامل اطلاعات است برای ماهی گرفتن از آب گل آلود و یا کار عشیره ی حکمتیستهاست برای تخریب من و خارج کردن خودشان از بحرانی که در آن گرفتار هستند.
من قبلا هم به صورت خصوصی به رفقا اعلام کرده ام که به عقیده ی من وبلاگ داب تهران دست پخت مشترک برادران گمنام امام زمان و بریده های حکمتیست است. شیوه ی بازار گرمی این وبلاگ هم کامنت نویسی با اسامی این و آن است. به آقایان!!! ژیلا آوانسیان و ندا شکیبا _ که به گفته ی اعضای محترم گروه حکمت: «تهرانی هستند و لهجه ندارند» _ می گویم که این نکته را برای برادران حکمتیست لهجه دار خود روشن کنند که این حنا دیگر رنگی ندارد و جعل اسامی دیگران تا مدت کوتاهی بیشتر بر همگان پوشیده نمی ماند.
گرچه مسئله ای روشن و واضح است اما برای تاکید بیشتر اعلام می کنم مطالب و نوشته های من در جائی به جز وبلاگ خودم درج نمی شود و بنده مدتهاست حتی یک نظر هم در وبلاگ دیگران قرار نداده ام. چه برسد به وبلاگ داب تهران که ثمره ی هم آغوشی اطلاعات رژیم با عشیره ی حکمتیست است.
+ نوشته شده در یکشنبه ششم اردیبهشت 1388ساعت 9:9 توسط عابد توانچه
GetBC(6);
5 نظر

.

این آخرین
هشدار
به مجمع العشیره ی حکمتیست هاست.
ما برای بازگو کردن حقایق آماده ایم.
دست از دشمنی با فعالین مستقل جنبش چپ بردارید.

+ نوشته شده در شنبه پنجم اردیبهشت 1388ساعت 18:11 توسط عابد توانچه
GetBC(4);
4 نظر

حماقتهای بی انتها

زندان مدعیان بی ریشه را رسوا کرد
و اکنون
دوباره آنچه که نیست را خزه گرفته است
بی آنکه چیزی باشد
بی آنکه فرصتی باشد برای دوباره رویاندن
+ نوشته شده در شنبه پنجم اردیبهشت 1388ساعت 14:54 توسط عابد توانچه
GetBC(5);
نظر بدهید

خصوصی سازی و بحران اقتصادی، مرگ کارگران مرفه

پس از آنکه محمود احمدی نژاد بر روی موج خواسته های چپ جامعه قرار گرفت و در انتخابات به پیروزی رسید دولت وی در مدتی کوتاه با کنار گذاشتن نقاب توده گرایی سریعا به اجرای تند ترین سیاستهای راست در ایران اقدام کرد.
در تمام مدتی که تئوری پردازان و سیاست مداران طبقه ی متوسط و بوروژوازی سنتی ایران به تحلیل احمدی نژاد به عنوان یک پوپولیست و یک نماینده ی طبقه ی متوسط به پائین ایران مشغول بودند، محمود احمدی نژاد به عنوان انتخاب کلیدی حاکمیت ایران در حال تدارک اجرای تهاجمی ترین سیاستهای اقتصادی بورژوازی تجاری ایران بود.
سیاستهای اقتصادی دولت احمدی نژاد حتی از سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی به عنوان راست ترین دولت عمر جمهوری اسلامی نیز پیشی گرفت و کم کم مشخص شد احمدی نژاد به عنوان نماینده ی یک قطب نو ظهور قصد کنار زدن بورژوازی سنتی ایران و حاکم کردن قدرت بورژوازی تجاری ایران را دارد.
تمام دولتهای جمهوری اسلامی ایران به منظور بقای حاکمیت و کنترل مردم همواره با در نظر گرفتن بودجه ای در رابطه با مصرف کالاهایی خاص مثل بنزین،آرد و ... سعی در آن داشتند تا به هر شکل ممکن طبقه ی متوسط و قسمتی از طبقه ی پائین ایران را تا حدودی از نظر معیشت تامین کرده و از ایجاد هر نوع آشوبی در زمینه ی تامین معیشت توده ها جلوگیری کنند اما دولت احمدی نژاد با کنار گذاشتن این سیاست ( که دلایل آن مفصل و قابل بحث است ) اولین قدم در رابطه با حذف بزرگرترین یارانه ی پرداختی دولت _ یعنی یارانه ی سوخت _ را برداشت و با سهمیه بندی بنزین و اجرای سیستم کارت هوشمند سوخت، کنترل کامل چرخه مصرف بنزین و گازوئیل را در دست گرفت و بیش از نیمی از راه را برای آزاد سازی کامل نرخ سود انجام داد. دولت احمدی نژاد همچنین برای آنکه از زیر بار مخارج کمر شکن چرخه ی تولید و صنعت خارج شود اقدام به اجرای یک خصوصی سازی گسترده کرد و شرکتهای بزرگ دولتی را به بخش خصوصی ( مهره های قطب نو ظهور بورژوازی ایران ) واگذار کرد.
در قدم بعدی دولت احمدی نژاد طرح تحول اقتصادی خود را به مجلس برد تا با قانونی کردن اقدامات بعدی خود بی هیچ مانعی به اجرای کامل سیاستهای اقتصادی خود بپردازد. اما مجلس تحت ریاست لاریجانی با عدم تصویب این طرح علنا از جنگ قدرت دو لایه از قدرت سیاسی_اقتصادی راست ایران برداشت.
سیاست در کشورهای تحت حاکمیت سرمایه بدون هیچ اما و اگری مستقیما با قدرت اقتصادی و منابع مالی یک گروه سیاسی ارتبط دارد و شکافی که امروز در میان جناح راست سنتی ایران شاهد آن هستیم تلاش آشکار هر یک از این دو گروه برای تصاحب سهم گروه مقابل است.
دولت احمدی نژاد اعلام می کند تمام آنانی را که در 15 سال گذشته فرار مالیاتی داشته اند را شناسایی کرده و آنها را وادار خواهد کرد مالیاتهای خود را بپردازند. در طول 15 سال گذشته کل قدرت اقتصادی ایران در میان راست سنتی، طیف کارگزاران و اصلاح طلبان تقسیم شده بوده و بنابراین احمدی نژاد از جانب قطبی که نماینده ی آن است به تمام گروه های دیگر راست اعلان جنگ رسمی می کند.
این جنگ قدرت به عرصه ی سیاست نیز کشیده می شود و طیف احمدی نژاد تلاش می کند هاشمی رفسنجانی _ به عنوان بزرگترین رقیب و کسی که بیشترین پتانسیل را برای دور کردن او از رهبر ایران را دارد _ را از صحنه ی سیاسی حذف کند. به ناگاه در سایتهای وابسطه به کارگزاران اعلام می شود که قصد دارند از هاشمی رفسنجانی، منتظری دیگری بسازند و کلیپ هایی بر روی مبایلها از «بعضی حرکات» فرزندان هاشمی در خارج از کشور پخش می شود. هاشمی رفسنجانی در اقدامی زیرکانه به عراق سفر می کند و در آنجا همچون یک رئیس جمهور از او پذیرایی می شود. رفسنجانی به دیدار آیت الله سیستانی ( بزرگترین مرجع نجف و حتی ... ) می رود و سیستانی از وجود کسانی چون رفسنجانی در جهان اسلام اظهار خشنودی می کند و نیز متاسف می شود که چرا از اندیشه های هاشمی در کشور خودش استفاده نمی شود! هاشمی به ایران باز می گردد و اولین حمله ی طیف احمدی نژاد ناکام می ماند.
الگوی «قدرت سازی» طیف احمدی نژاد دقیقا کپی برداری شده از الگوی قدرت سازی طیف کارگزاران است. استفاده ی سریع از قدرت سیاسی به منظور تقویت قدرت اقتصادی و ایجاد یک بدنه ی سیاسی از طریق ایجاد منابع درآمد برای مهره های وابسطه خود و آنچه که این دو طیف را رو در روی یکدیگر قرار داده است این است که منافع و درآمدهای جمهوری اسلامی دیگر کفاف سیر کردن شکم حریص همه ی طیفهای راست را نمی دهد و جنگ برای بقا اجتناب ناپذیر شده است.
اگر در زمان باقی مانده تا انتخابات ریاست جمهوری حاکمیت ایران تغییری در برنامه ی خود ندهد و المانهای تصمیم گیری همانهایی باشند که تاکنون در محاسبات سیاسی در نظر گرفته شده است، بدون در نظر گرفتن بازی رای ها خود احمدی نژاد مجددا به عنوان رئیس جمهور ایران «اعلام خواهد شد» و با بدست گیری قدرت در چهار سال آینده، رقبای اقتصادی و سیاسی طیف خود را به طور کامل از پا در خواهد آورد.
دقیقا به همین دلیل است که شخصی مانند موسوی علی رقم آنکه خود را «اصولگرا» می داند به عنوان کاندیدای «اصلاح طلب» معرفی می شود و تمام گروه های سیاسی ایران _ از بخشی از بدنه ی راست سنتی گرفته تا اصلاح طلبان _ همه در پشت سر او قرار گرفته اند و موسوی پس از سالها خانه نشینی نماینده ی سیاسی تمام مخالفان گروه سیاسی _ اقتصادی ای می شود که اجمدی نژاد نماینده ی آن است.
اما آنچه که بنده را به نوشتن این یادداشت واداشت وارد شدن به فضای انتخابات نیست. اینها گفته شد تا با روشن شدن آینده میان مدت سیاسی ایران (از منظر حقیر) امکان پیش بینی روند اقتصادی ایران مهیا شود. آنچه که در ادامه ی این سطور خواهد آمد مشاهدات عینی بنده در شهر محل سکونت خود اراک _ به عنوان چهارمین قطب صنعتی کشور _ است و ادعایی در رابطه با بسط آن به کل فضای کارگری کشور ندارم.
کارخانه های صنعتی دولتی مستقر در استان مرکزی نمونه ی بسیار عالی از پدیده ای بودند که به عنوان یک مشکل بزرگ در راه سازمان یابی کارگری در میان کارگران این استان مطرح بود. کارگران این کارخانه های دولتی بزرگ با برخورداری از حقوق و مزایای دولتی جزئی از طبقه ی متوسط تامین شده محسوب می شدند و انگیزه و امکان هیچ گونه فعالیت کارگری در میان آنان وجود نداشت. کارگران این کارخانه ها از نظر تعداد اکثریت جمعیت کارگری استان محسوب شده و کلیدی ترین بخشهای تولیدی را دست داشتند.
به جرات اعلام می کنم این قسم از کارگران با کنار گذاشتن تمام مخارج مسکن، پوشاک و معیشت، هنوز نیمی از حقوق دریافتی خود را در دست داشتند و بعضی از آنان با پس انداز خود به سرمایه گذاریهای بیرون از محیط کار خود مشغول بودند.
با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد و اجرای سیاستهای خصوصی سازی تمام این شرکتهای دولتی _ که بعضی از آنان زیانده بودند _ به نهادها و افراد حامی دولت واگذار شد و حمایتهای دولتی مستقیم بر آنان از میان رفت.
پس از چهار سال اکنون همه ی این کارخانه جات بزرگ _ از جمله ماشین سازی، آذراب، آونگان، کمباین سازی، هپکو و ... _ عملا و علنا با اخراج تمام کارگران قرار دادی خود _ حتی آنانی که بیست و پنج سال سابقه ی کار داشته اند _ و نیز با استخدام نکردن نیروی جدید جایگزین نیروهای بازنشسته، نیروی کار خود را به نصف کاهش داده اند.
در تاریخ نگارش این یادداشت برای چندمین ماه پیاپی این شرکتها مجبور به تعویق پرداخت حقوق و یا پرداخت قسطی حقوق کارگران شده اند. مسئولان این شرکتها با حذف ناهار کارگران تهیه غذای خین کار را به دوش خود کارگران گذاشته اند و اعلام شده است به زودی سرویسهای رفت و آمد کارگران نیز برچیده خواهد شد. اکنون حتی کارگران فنی با سابقه نیز امنیت شغلی خود را در خطر می بینند و حرکات اعتراضی خود جوشی در میان کارگران دیده می شود. کارگران شرکتهایی که روسای کارخانه نهار کارگران را در آن قطع کرده اند در اقدامی «بدون ایجاد حساسیت امنیتی» از ساعات ده و نیم – یازده صبح کار را تعطیل کرده و با در دست گرفتن ضروف غذایی که از خانه آورده اند به بهانه ی گرم کردن غذا در مخیط کارخانه ها پخش می شوند. در ساعات میانی روز فضای کارخانه ها به پارکها بیشتر شباهت دارد. اعضای «شوراهای اسلامی کار» که تا پیش از این نمایندگان روسای کارخانه در میان کارگران بودند اکنون به شدت از جانب کارگران هر کارخانه تحت فشار هستند و مسلما در انتخابات بعدی این شوراهای «دولتی» ترکیب این شوراها کاملا دگرگون خواهد شد. کارخانه های تمامی کارخانه ها در ظهر روز موعد پرداخت حقوق، با اجرای نیم الی یک ساعت مراسم «قاشق زنی» اعتراض خود را به پرداخت نشدن حقوقها اعلام می کنند.
به نظر من آخرین _ و مهمترین _ تکه ی تکمیل این پازل کشیده شدن این وضعیت به پالایشگاه و پتروشیمی اراک است که گرچه تعدیل نیروها در آنها نیز به اجرا در آمده است اما همچنان از امکاناتی مثل ناهار، سرویس رفت و آمد و پرداخت به موقع حقوق برخوردارند و در ثانی فاقد حتی «شورا های اسلامی کار » می باشند.
نفت همواره شاه رگ حیاتی حکومتهای ایران بوده است و در صورتی که این وضعیت اجتناب ناپذیر اقتصاد ایران با پالایشگاه و پتروشیمی اراک نیز همان کند که با دیگر کارخانه های بزرگ استان مرکزی کرده است به زودی ما شاهد حرکات و به تبع آن سازمانیابی خود به خودی کارگری خواهیم بود که جنبه ی سراسری داشته و توان ایجاد فشارهای شدید به دولت را نیز خواهد داشت. مساله اینجاست که نیروهای چپ چقدر «توانایی» و «آگاهی» دارند که این حرکات جنینی و اولیه را در یک مسیر علمی قرار دهند.
+ نوشته شده در جمعه چهارم اردیبهشت 1388ساعت 21:38 توسط عابد توانچه
GetBC(3);
یک نظر

علیه وقاحت و فرصت طلبی خرده گروهک حکمتیست

در روز گذشته شاهد آن بودم که مسئولان سایت و تلویزیون وابسطه به خرده گروهک موسوم به«حکمتیستها» در اقدامی وقیح و گستاخانه به خود اجازه داده اند ضمن دخالت در امور گروه های چپ دانشجویی و اظهار نظر پیرامون وضعیت حقوقی _ قضایی دانشجویان چپ بازداشت شده در آذر ماه سال 1386 پا را از گلیم خود فراتر نهاده و سعی در تخریب چهره های مستقل چپ کرده اند.
بنده به دلیل آنکه یک ماه قبل از پایان دوره ی محکومیت خود مجددا با دو پرونده ی مفتوح سیاسی مواجه شدم و رسما به شدیدترین وجهی نسبت به هر گونه فعالیت وبلاگ نویسی هشدارهای جدی دریافت کردم، تصمیم داشتم تا فعالیتهای علنی خود را برای مدتی تعطیل کنم که وبلاگ نویسی در صدر این فعالیتهای علنی قرار داشت.
اما اکنون و از این طریق اعلام می کنم اگر یکبار دیگر خرده گروهک حکمتیست به خود اجازه دهد رسما ار تریبون خود بر گروه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اعلام مالکیت کند و به تخریب چهره ی فعالان مستقل چپ بپردازد، این اقدام آنان اعلام جنگ بر علیه تمامی چهره ها و گروه های مستقل چپ داخل کشور تلقی شده و به شدید ترین شیوه ی ممکن از طرف ما پاسخ داده خواهد شد و این وبلاگ منعکس کننده ی موضع رسمی بنده نسبت به این موضوع خواهد بود.
ضمنا از طریق همین وبلاگ و در حضور افکار عمومی به معدود عناصر _ هنوز ساکن کمپهای پناهندگی انگلیس و ترکیه نشده _ خرده گروهک حکمتیست در ایران اعلام می کنم از این لحظه به بعد در صورتی که تایید صحت هر خبری مبنی بر کارشکنی، تخریب، اقدامات پلیسی و ... آنان، مسئولیت ما در قبال حفظ اطلاعات آنها از عهده ی ما برداشته شده و سکوت خود را در رابطه با تمام آنچه که بر چپ دانشجویی رفته است _ با انتشار کوچک ترین جزئیات زمانی و مکانی _ خواهیم شکست.

هیچ نظری موجود نیست: