جرئت دا نستن داشته باشيم
شعار عصر روشنگرى
تلاشى براى شناخت تاريخ مقدس در تشييع
(بخش بيستم 20)
اسماعيل وفا يغمائى
هشتمين امام شيعيان در آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى (اواخر اوت 818 ميلادى) درسن پنجاه و پنج سالگى و پس از سپرى كردن روزگار خويش، در دورانى پر كشاكش و لبريز از تضادهاى مختلف، به احتمال فراوان و چنانكه اكثريت مورخان اشاره كرده اند مسموم شد و در طوس چشم از جهان فرو بست.
برخى از تاريخنگاران نوشته اند كه على ابن موسى بر اثر بيمارى ناشى از خوردن انگور كه علاقه فراوان به آن داشت درگذشت، ولى با توجه به شرايط بسيار پر تضاد آن دوران به طور روشن مى توان دريافت كه حذف فيزيكى، در تقدير او و بسيارى ديگر از چهره هاى نامدار آن دوران چون فضل ابن سهل سرخسى و طاهر ذواليمينين و هرثمه ابن اعين بوده است. با چرخش سياسى دربار مامون ازقطب ايرانيان به سوى اعراب و از علويان به سوى عباسيان، تراژدى به نقطه پايان خود رسيد و على ابن موسى در قربانگاه سياست و قدرت و كشاكشهاى دربارمامون و چنانكه در ميان مردم مشهور است غريب وار و مظلوم به شهادت رسيد و حلقه اى ديگر بر حلقات قتلهاى زنجيره اى دربار مامون افزوده شد.
درگذشت امام رضا درگذشتى ساده نبود. در گذشت او در گذشت يك امام ، يك وليعهد و جانشين مامون(به طور تئوريك خليفه آينده)، داماد خليفه، پدرداماد ديگر خليفه(امام جواد) و يك رجل نامدار مذهبى و سياسى به طور عام و پيشواى نامدار علويان اعتدالى به طور خاص بود.
مامون هوشيارى فراوان داشت وعليرغم آنكه مشكل وجود على ابن موسى را با حذف فيزيكى او حل و فصل كرده بود تشييع جنازه اى با شكوه بر پا كرد، وخود گريان و اشكريزان و نوحه خوانان و با پاى برهنه در جلوى تابوت به راه افتاد و بدينگونه به محل دفن هارون الرشيد رسيد. محل دفن هارون الرشيد باغ كاخ حميدابن قحطبه طائى سردار نامدار سختگير و سختكش عباسيان در خراسان بود كه پرونده اى سنگين درسركوبهاى مختلف و منجمله كشتار علويان در دوران هارون الرشيد دارد و چنانكه در بسيارى از اسناد اشاره شده است در يكشب به دستور هارون شصت تن از علويان را ازپير و جوان به قتل رسانيده بود.
اين كاخ پيش از اشغال ايران توسط اعراب، پرستشگاهى بارونق و از معابد و آتشكده هاى زرتشتيان بود كه بنا بر برخى از اقوال در ابتدا از عبادتگاهها و معابد پيروان آئين مهر بود و بعدها تبديل به معبدى از معابد زرتشتيان گرديد. پس از فتح خراسان اين معبد كهنسال به دليل ساختمان و امكانات و باغ دلگشا و سرسبز و خرم پيرامونش، به عنوان محل استقرار حاكمان خراسان مورد استفاده بود وهنگامى كه هارون در سفر خود به خراسان در همين محل بيمار شد و درگذشت در زير زمين اين معبد به خاك سپرده شد .
تا هنگام درگذشت هارون ساختمان معبد بر پا بود اما پس از دفن هارون و به دليل رعايت شعائر اسلامى، مامون دستور داد بناى معبد كهنسال را ويران كردند و گرداداگرد مزار هارون بناى ساده اى بر اساس معمارى خراسان برپا كرد كه به بقعه هارونيه مشهور شد.
اين بقعه به سبك معماري خراساني به صورت يك چهار ديواري بسيار ساده و ارتفاع بسيار كوتاه با يك در ورودي از سمت پيش روى ساخته شده بود.
به نقل از اسناد و مدارك آستان قدس :
ابعاد تقريبي بقعه، بيست در چهارده ذراع بوده، ديوارهاي آن از ملاط گل و خشت هاي مربع شكل كه طول هر يك، يك ذراع و چهار انگشت ضخامت داشته ساخته مي شود. ضخامت ديوارها اندكي بيش از دو ذراع بوده و گنبدي كوتاه با خيز كم آن را پوشش مي داده است.
داخل بنا با گچ، آن هم به طور ساده اندود بوده است، اين بقعه با اين كيفيت تا سال 350 هجري قمري، يعني سالي كه امير خادم الخاصه از امراي ساماني به قدرت مي رسد، پابرجا بوده و وضعيت آن با همان شكل و مبناى اوليه باقى مانده بود.
از آنجاكه حكايت زندگى و درگذشت هشتمين امام شيعيان در سال 203 هجرى خاتمه نيافت و روند تاريخى اجتماعى بسيار ظريف و پيچيده اى در طول ساليان و قرنهاى متمادى همراه باگسترش بناىى آرامگاه به تكميل و تعظيم شخصيت معنوى او در عواطف ايرانيان ادامه داد بجاست به پروسه بازسازى و تكميل و گسترش آرامشگاه( حرم امام رضا) اشاراتى داشته باشيم كه بدون شناخت اين پروسه بسيارى نكات ديگر قابل درك نخواهد بود.
ظرافت و پيچيدگى ماجرا در اينجاست كه نخستين بار مامون به عنوان بانى حرم پا به ميدان نهاد و در قرنهاى بعد بر پايه اسناد متقن تاريخى سلسله هائى از اميران و پادشاهان و قدرتمندان و وزيران و اميران( سنى و شيعه ) در گسترش و رفعت و تعظيم حرم رضوى كوشيدند و در كنار آن، قرنهاى متمادى رود بى پايان و خروشانى از توده هاى مردم ، همانانى كه طعمه ها و آماج مطامع پادشاهان و قدرتمندان بودند حرم رضوى را به عنوان يكى از اصلى ترين مامنها و ملجاء هاى معنوى و معنا بخشيدن به حيات مادى خود بر گزيدند و به آن روى آوردند و رفعت معنوى آن را در طول قرنها با باورها و آرزوها و علائق مذهبى و معنوى خود خشت بر خشت نهادند و باعث شدند.
حكايت تاريخ مقدس شيعه و نقش امام در آن به عنوان نماينده مطلق و بدون برو برگرد و مستقيم خدا و لنگر هستى و وجود، و صاحب مال و جان و ناموس و هست و نيست پيروان، حكايتى است مربوط به باورهاى شيعى كه مى توان آن را باور داشت يا باور نداشت اما وقتى به ماجراى زندگى امام رضا به عنوان مقوله اى تاريخى و اجتماعى و در رابطه با تاريخ و جامعه بزرگ ايران برخورد كنيم مى توانيم اين حقيقت را درك كنيم كه امام رضا در رابطه با توده هاى مردم ومقوله مذهب اندك زمانى پس از خاموشى خود بار ديگر به عنوان يك وجود تاريخى اجتماعى و مذهبى در ميان مردم و توسط مردم متولد شده است واگر چه نه با حضور فيزيكى، با حضوراجتماعى و مذهبى خود در وجدان مذهبى شيعيان زندگى از سر گرفته است و سال به سال و قرن به قرن باليده است و عظمتى بسا فراتر از دوران حيات خود يافته است و هم اكنون آرامشگاهش به عنوان مركز و نماد حضور معنوى او بزرگترين و عظيم ترين مركز زيارتى جهان با دوازده ميليون زائر در سال است.
تركيب شگفت باز سازى مادى و حرم توسط شاهان و اميران نامداردر طول تاريخ، و رود بى پايان زائران بى نام و نشانى كه صفوف آبستره و مه آلود آنان تنها به عنوان زائر رد پائى از خود برجاى گذاشته اند و عظمت معنوى حرم را باعث شده اند، در عمق، ماجرا را با دو بعد در چشم انداز ما قرار مى دهد و ما را به پيچيدگى ها و ظرافتهاى نهفته در مذهب و جامعه ايران توجه مى دهد . در بعد مادى ماجرا ما شاهد تلاشهاى شاهان و اميران و قدرتمندان از مامون تا واعظ طبسى امپراطور بى رقيب قلمرو آستانقدس رضوى ، و در بعد معنوى آن ما شاهد امواج توده هاى مردم هستيم. براى درك روشن تر موضوع سير و سفرى تاريخى در زمينه چگونگى گسترش آستانقدس رضوى لازم است.
سير تاريخى گسترش و تعظيم آرامشگاه على ابن موسى
در تاريخ، از واقعه اي كه منجر به تخريب بقعه شده است، ذكري به ميان نيامده، هر چند كه بايد گفته شود، از زمان درگذشت امام رضا تا سال 331 هجري قمري، كه ابن حوقل بغدادي جهانگرد معروف، اين بقعه را ديده يعني بيش از 150 سال در هيچ منبع و مآخذي يادي از اين بقعه نشده و يا آن اسناد تاريخي به دست ما نرسيده است. سخن ابن حوقل چنين است:
«قبر امام و هارون در ظاهر نوغان و در قريه سناباد قراردارد آنجا حصني حصين و قلعه با ديواري استوار دارد و عده اي در آن معتكف هستند.»
اين بقعه ميان سال هاي 375 تا 384 هجري قمري به منظور توسعه تخريب، و تنها پايه هاى بنا، به ارتفاع تقريبي يك ونيم متر، باقي مي ماند. در هنگام احداث بقعه جديد، كه سطح حرم بالا مي آيد اين پايه ها پنهان مي گردد.
گسترش در دوران شاهان سامانى
پس از بناي اوليه، نخستين بار در قرن سوم، از طرف عميدالدوله فايق الخادم الخاصه، وزير باتدبير ساماني، بقعه مورد توجه قرار گرفت، و در وضعيت موجود آن تغييراتي حاصل گرديد، و بر آن بناهايي افزوده گشت، كه از نقطه نظر تاريخي نمي توان به روشني نوع آن را مشخص نمود.
گسترش در دوران شاهان غزنوى
پس از عميد الدوله، سوري بن معتز، كه از طرف سلطان محمود غزنوي والي و استاندار خراسان بود، پس از ديوار كشي سناباد، بناي مربوطه رامرمت نمود و پس از او، به دستور ابوالحسن عراقي از رجال عصر غزنوي، يعني سال 425 مسجد بالاسر ساخته، و به وسعت حرم افزوده گرديد. غير از بناى آرامگاه و حرم و مسجد بالا سر، تا اوايل قرن پنجم در مجموعه حرم تغييري ايجاد نشد.
گسترش در دوران شاهان سلجوقى و خوارزمشاهيان و مغولان
در دوران سلجوقيان، بويژه زمان حكمراني شرف الدين ابوطاهر قمي، وزير سلطان سنجر سلجوقي، سال 512 ضمن مرمت ابنيه، حرم با كاشي هاي بسيار نفيس معروف به كاشي هاي سلطان سنجري تزيين شد، و در زمان اْلجايتو يا سلطان محمد خدابنده، گنبد عظيم بر فراز آرامشگاه بنا گرديد. در كتيبه هايي چند، كه دلالت بر مرمت و تزيين حرم دارد، تاريخ 516 ثبت شده است، كه يادآور دوران سلجوقيان مي باشد.
پس از سلجوقيان در عصر خوارزمشاهيان به سال 612 هجري قمري، كار مرمت و تزئينات حرم به صورت كامل تر انجام گرفت، و كتيبه هايي بسيار نفيس و ارزشمند چيني، كه امتياز برجسته هنري بسيار دارد، با مضامين آيات قرآن، به خط ثلث، در بالاي كاشيكاري ازاره اطراف آرامگاه نصب، و زينت افزاي حرم گرديد.
كاشي هاي اطراف حرم ، و سردر ورودي پيش رو، يعني رواق دارالحفاظ فعلي، بسيار زيبا و از ظرائف هنر كاشيكاري بوده و گوياي خلاقيت و ذوق كاشيكاران ايرانى است. مشاهده كلمات كتيبه ها، نقشمايه ها و درخشش رنگها توجه بيننده راجلب مى كند، روي اين كاشي ها اشكال هندسي منظم، كه حاوي آيات قرآن و سخنان امامان شيعه، با خطوط رقاع و ثلث و نسخ مي باشد، ترسيم شده، اين تزئينات مربوط به عصر سلجوقيان و خوارزمشاهيان است، تاريخ هاي مكتوب بر كتيبه ها و كاشيكاري ها، رقم هاي 500 و 512 و 612 و بعضاً 760 را نشان مي دهد.
تا دوران سلطان محمد خدابنده يا الجايتو، بقعه رضوي عمدتاً منحصر به آرامشگاه و حرم و مسجد بالاسر و بناي كوچك در ضلع شمالي بقعه بوده است.
گسترش در دوران شاهان و اميران تيموري
در قرن نهم يعني عهد تيموريان فاتحان خشن و خونريز و مسلمانى كه ورودشان با كشتارهاى هولناك و بر پا كردن كله منارهاى فراوان همراه بود محدوده حرم نسبت به گذشته توسعه چشمگيري يافت، در فاصله سال هاي 810 تا 862 يعني زمان شاهرخ و همسرش گوهرشاد آغا و بايسنقر پسر وي، بناهايي همچون مسجد گوهرشاد، در سمت قبله، رواق دارالحفاظ، رواق دارالسياده، دو مدرسه علميه پريزاد و دو در، و به نقلي محل رواق دارالسلام، و مدرسه بالاسر، كه اكنون جزء رواق دارالولايه مي باشد، در اطراف حرم ساخته شد.
گفتنى است كه معماري و هنر بنا در عهد تيموريان آن چنان تعالي مي يابد، كه اين عصر را صاحب برجسته ترين سبك هاي معماري و هنري مى كند. استحكام، استواري، تناسب، زيبايي، توازن رنگ ها، ظرافت نقوش و لطافت آثار از عمده ترين امتيازات معماري سبك تيموريان است.
پس از آن در نيمه دوم قرن نهم، يعني سال 872 امير عليشير نوايي، وزير با فرهنگ سلطان حسين بايقرا، صلع جنوبي و ايوان صحن عتيق(موسوم به انقلاب در حال حاضر) را احداث مي نمايد، تاريخ بناي اين اثر با شكوه به خط محمد رضا امامي، در پيشاني ايوان طلا به چشم مي خورد.
ميرزا ابوالقاسم بابر نوه گوهرشاد، در اواسط قرن نهم يعني سال 860، از هرات به مشهد آمده، و با بر پا كردن رسم نقاره زدن، موجب مي گردد تا آيين نقاره نوازي در آستان رضوي برقرار گردد.
گسترش در دوران شاهان صفوى
تا دوران صفوى در اكثر اوقات شاهان و اميراى كه مذهب تسنن داشتند عليرغم سركوب شيعيان شورشى از بانيان و عاملان گسترش بخشيدن به حرم رضوى بودند اما با آغاز حاكميت يافتن صفويان و تغيير مذهب از تسنن به تشييع تعظيم و تكريم حرم رضوى وارد مدارى ديگر شد.
در دوران صفويه تشيع بعنوان مذهب رسمي كشور شناخته و معرفي شد، و سلاطين صفوي به طور قوى به دوستي و ارادت به خاندان پيامبر و امامان شيعه، تظاهر و مباهات كردند، و ترويج آيين تشيع را بعنوان اصلي ترين رسالت خود، دراكثر اوقات به خشن ترين شكل و كشتارهاى چند هزار نفره وجهه همت خود قرار دادند. اين كشتارها بويژه در دوران شاه اسماعيل بنياد گذار سلسله صفوى و بنياد گذار تشييع رسمى و دولتى حيرت آور است و براى شناخت آن بايد تاريخ ايران در اين دوران را به طور دقيق مطالعه كرد.
درآغاز و در طلايه رسمى شدن تشييع چهار ششم مردم تبريز سني مذهب بودند و شاه اسماعيل با كشتار و گردن زدن بيست هزار تن ، مردم تبريز را وادار به قبول تشييع كرد. او در شهر شوشتر به كشتار گسترده عالمان سني مذهب پرداخت . پس از فتح طبس دستور قتل عام مردم طبس را صادر كردحاصل اين فرمان كشتاري هفت هزار نفره و خونين بود. پس از فتح هرات براي شيعه كردن مردم هرات ده هزار تن از مردم هرات را به تيغ قزلباشان سپرد و لاجرم شهر هرات تشييع را پذيرفت . در شهر هرات شاه اسماعيل شخصا در گردن زدن مردم و بزرگان سني شهر شركت كرد و دهها تن را گردن زد. در بغداد با اينكه شهربدون مقاومت تسليم شد شاه اسماعيل دستور كشتار داد و آنقدر مردم را سر بريدند و شكم دريدند كه به قول محمد محسن مستوفي از مورخان معاصر صفويه ، در كتاب مجمل التواريخ ، آب دجله از شدت خونريزي سرخ فام شد . پس ازاين كشتار و در حاليكه شهر بغداد را بوي خون و اجساد رو به تعفن هزاران مرد و زن و كودك فرا گرفته بود ، شاه و مرشد صوفيان به زيارت نجف شتافت و فرشهاي فراوان در حرم گسترد و قندآل هاي طلا بر سقف يويخت و طبق هاي سكه را نثار سادات نمود.اين چنين تشييع رسمى به رونق مراكز مذهبى اهتمام تمام گماشت و در ادامه كارحرم رضوى چنان مورد تكريم قرار گرفت كه شاه عباس راه اصفهان تا مشهد را پياده در نورديد و به زيارت حرم آمد. در اين دوران همپاي تعمير و مرمت بناهاي موحود، فضاهاي جديدي اعم از رواق، صحن، مسجد و مدرسه، ساخته به وسعت مجموعه اماكن و متعلقات آن افزوده شد.
اولين ضريح و ادامه گسترش
در زمان شاه طهماسب صفوى ( در سال 932)، اولين ضريح ساخته، و نصب گرديد، و علاوه بر آن اقداماتي در زمينه ترميم و طلا كاري گنبد انجام گرفت، همچنين گلدسته مجاورت گنبد احداث، و با طلا پوشش يافت.
شاه عباس شاه هوشيار و قدرتمند صفوى كه با فراست و خشونت موفق شد ايران پراكنده بازمانده از مغولان و تيموريان را به يك امپراطورى يكپارچه و نيرومند تبديل كند از بزرگترين علاقمندان به تعظيم و گسترش حرم رضوى بود. او اگر چه در خلوت شبهاى خود اهل بزم و شراب وساقى و شاهد و دمساز با ماهرويان بود وبر مسند قدرت آدمخواران زنده خوار خود(چيگين ها) را به جان مجرمان مى انداخت تا زنده زنده آنان را بخورند ودر سوداى قدرت تمام فرزندان خود را يا كشت و يا كور كرد اما در بعدى از ابعاد شخصيت پيچيده و حيرت آور خود عميقا مذهبى و از علاقمندان و سر سپاران امام رضا بود.
به دستور شاه عباس (در سال 1010)، صندوق چوبي زيبائى با پوشش طلا ساخته و بر مرقد نصب شد و براي بار دوم گنبد كه روكش هاي زرين آن توسط عبدالمؤمن خان ازبك به سرقت رفته بود، طلا كارى گرديد. در سال 1032 به دستوراو صحن عتيق توسعه يافت و تكميل شد و ضلع شمالي صحن و ايوان و سردر شرقي و غرفه هاي اين صحن ساخته شد.
احداث خيابان هاي بزرگ شرقي و غربي و بناي بست هاي شرقي و غربي، يعني بست هاي شيخ طوسي (بالا خيابان)، و بست شيخ حر عاملي (پايين خيابان)، در دو طرف صحن عتيق، و احداث رواق توحيدخانه در شمال حرم ، و منسوب به فيض كاشاني و رواق گنبد حاتم خاني، و رواق گنبد اله ورديخان در مشرق و شمال شرقي، و رواق شيخ بهايي در جنوب شرقي از جمله بناهايست، كه در عصر صفويان ساخته، و به فضا و وسعت حرم افزوده شد.
شاه سليمان صفوي، ضمن احداث چند مدرسه علميه پيرامون حرم ، به ترميم رواق دارالسياده و طلا كاري مجدد گنبد، كه در پي زلزله سال 1086 دچار آسيب شده بود پرداخت.
گسترش در دوران نادرشاه
در عهد نادرشاه افشار گلدسته شمالي صحن انقلاب بر فراز ايوان عباسي ساخته شد، و همچنين تهيه و حمل سنگاب سنگي سقاخانه اسماعيل طلايي از هرات، و طلا كاري مجدد گلدسته جنوبي صحن عتيق از جمله ديگر اقدامات عمراني نادرشاه در حوزه اماكن رضوي است، همچنان در زمان نادرشاه، طلا و جواهرات بسيار كه بخشى از آنها حاصل لشكر كشى به هندوستان و غارت معابد هنديان و كشتار وحشيانه اهالى دهلى بود به عنوان نذورات و هدايا تقديم آستان قدس رضوي گرديد.
گسترش در دوران شاهان قاجار
پس از افشاريان، پادشاهان سلسله قاجار نيز هر يك فراخور ، بناهايي ساخته و در حوزه اماكن متبركه اقداماتي انجام دادند. آقا محمد خان قاجار بنيادگذار سلسله قاجارها عليرغم به تجاوز دادن تمام زنان و دختران و پسران كرمان و بيرون كشيدن چندين كيلو چشم مردان كرمانى ، وجنايات فراوانش در گرجستان و تفليس چنان در هنگام زيارت حرم از خود بيخود مى شد كه گاه بر زمين مى غلتيد و بيهوش مى شد. از مهمترين بناهاي عهد قاجاريه، احداث صحنى در جانب شرقي حرم است كه در اين روزگار به صحن آزادى مشهورست، ساختن اين صحن در دوران فتحعليشاه در سال 1233 آغاز، و در زمان ناصرالدين شاه پايان پذيرفت، همچنين ساخت و اهداي ضريح سوم، و در مرصّع و جواهر نشان آن، در عصر اين پادشاه عملي گرديد.
طلا كاري ايوان صحن شرقى( آزادي) و بناي سردر شمالي صحن عتيق(انقلاب) در زمان محمد شاه، به تصريح كتيبه آن از ديگر اقدامات اين دوران مي باشد.
احداث رواق دارالضيافه، و رواق دارالسعاده و بناي مدرسه علي نقي ميرزا، كه در زمان محمد رضا شاه، به رواق دارالذكر تبديل گرديد، دراين زمان عملي شد.
دردوره نيابت توليت عضد الملك قاجار در سال 1276 هجري قمري، توحيد خانه مرمت شد، و همچنين او در سال 1275 هجري قمري دستور داد، روي نقاشي ها و كاشي هاي نفيس حرم را، آيينه كاري كنند.
در ايام سلطنت مظفرالدين شاه، صحن هاي جديد و عتيق مورد مرمت قرار گرفت، و صدماتي كه در سال 1330 هجري قمري، ارتش روسيه نسبت به مجموعه ابنيه وارد آورده بود، توسط حسين ميرزا نير الدوله والي خراسان تعمير گشت.
در سال 1307 هجري قمري، در مجموعه پيرامون حرم تغييراتي اساسي صورت گرفت، و از جمله ساختمان موزه مركزي و كتابخانه پيشين، كه اكنون به صورت موزه درآمده است، و همچنين تالار تشريفات احداث گرديد.
گسترش در دوران شاهان پهلوى
بعد از دوران قاجاريه در دوران پهلوى بخصوص در دوران محمد رضاشاه كار گسترش حرم ادامه يافت و بناهايي ساخته و به وسعت اماكن افزوده شد. بناهاي ساخته شده در عصر پهلوى عبارت است از:
صحن فعلي(معروف به صحن خميني)
رواق دارالفيض
رواق دارالشكر
رواق دارالشرف
رواق، دارالسرور
رواق دارالاخلاص
روا ق دارالذكر
رواق دارالزهد
رواق دارالعزه
رواق دارالعباد
باسازى هاى ديگرى نيز در دوران محمد رضاشاه انجام گرفت كه با توجه به تضاد جمهورى اسلامى با رژيم سابق كمتر از كارهاى عمرانى مربوط به حرم در اين دوران سخن گفته مى شود وكمتر اسناد و مدارك آن ارائه مى شود.
گسترش و بازسازى ها در دوران جمهورى اسلامى
وسعت و حجم و ميزان فعاليت و اقدامات انجام يافته پس از استقرار جمهوري اسلامي، با هيچ يك از دوران هاي گذشته قابل مقايسه و نيست، بر اساس واقعيات و آمار، مجموعه ساخت و ساز و توسعه انجام يافته در اين دوران، افزون تر از تمامي اعصار گذشته اين آستان مي باشد، اين تحول و گسترش زير نظر فقيه قدرتمند واعظ طبسى نماينده خمينى و نيز نماينده خامنه اى انجام گرفته است . او كه زمام امپراطورى قدرتمند و ثروتمند آستانقدس رضوى را در دست دارد مساحت مجموعه صحن هاي ايجاد شده، تا پيش از جمهورى اسلامى را كه 19000 متر مربع بود با اضافه كردن 101000 متر مربع گسترش داد. و مساحت حرم را از 13 هكتار به 57 هكتار يعنى به بيش از چهار برابر رساند.
براى توسعه حرم رضوى در سال 1362 سازمان بسيار گسترده اى شامل سازمانهاى تحقيق و مطالعه و بررسى، شناخت راهكارهاى توسعه و احداث به نام سازمان عمران و توسعه حريم حرم حضرت رضا تأسيس گرديد.
اين سازمان، با امكانات و ثروت بسيار وبا بهره گيري از آخرين يافته ها و رهاوردهاي علمي و فني، و استفاده از تكنولوژي روز و تجهيزات مدرن و پيشرفته و تكيه و تأكيد بر اصول و مباني معماري و هنر اسلامي هماهنگ با ويژگي ها و مختصات ابنيه موجود، در گستره اي به ابعاد 37 هكتار فعاليتهاى خود را ادامه داده و مى دهد . با اين اشارات لازم، به خط اصلى تحقيق باز مى گرديم.
تراژدى شهادت امام رضا و نگاهى واقع بينانه به تاريخ
ماجراى سالهاى پايانى و شهادت امام رضا به درستى و روشنى يك تراژدى كامل تاريخى و مذهبى را(به نظر نگارنده يك تراژدى از نوع تراژدى هائى كه در آثار كلاسيك ادبى با آن روبروئيم) در برابر ما قرار مى دهد. مرگ در يك حادثه و يا يك فاجعه، بناگهان فرود مى آيد. مرگ بر اثر تصادف اتوموبيل و يا جارى شدن سيلاب در دايره حادثه و فاجعه قرار دارد و از اين نوع مرگ چيزى نمى توان آموخت ولى دريك تراژدى نكات فراوانى براى آموختن وجود دارد. در يك تراژدىعلت و معلولها از مدتها قبل زمينه مرگ را آماده مى كنند و يك ذهن هوشيار مى تواند دريابد كه در سرفصلى مشخص ( چنانكه در تراژدى رستم و اسفنديار) تير از كمان پرواز خواهد كرد ، تيغ فرود خواهد آمد و جام زهر بر سينى طلا ارائه خواهد شد و ماجرا به اتمام خواهد رسيد . ماجراى ولايتعهدى و سرانجام مسموميت على ابن موسى اين چنين بود.
سرنوشت هشتمين امام شيعيان نه بر اساس تقديرى آسمانى آنچنان كه عالمان مذهبى مى گويند، بلكه برزمينه ماجرائى كاملا ملموس و زمينى و سياسى اين چنين رقم خورد و جز اين نمى توانست باشد.
اگر تاريخ ايران و حوادث آن دوران را،( كه قبل از اين به برخى از اين حوادث اشاره شد) بشناسيم بخوبى مى توانيم بدانيم كه با توجه به ريشه هاى مستحكم نظام عباسى و طول و عرض ادارى و نظامى و فرهنگى و مذهبى آن، روى كار آمدن يك نظام علوى شيعى ، آنچنانكه آرمانگرايان و نيزعالمان و تحليل گران مذهبى بخصوص پس از برپائى جمهورى اسلامى مى گويند و مى نويسند، خواب و خيالى بيش نبود. رژيم عباسى عليرغم شورشها و مشكلات پيرامونش هنوز آنچنان نيرومند و متكى به اقشار و طبقات خاص خود بود كه توانست تمام مشكلات خود را با انواع امكانات و سركوبهاى خونين و مانورهاى سياسى حل و فصل كند و تا حدود چهار صد سال بعد (و تا موقعى كه توفان بنيان كن هجوم مغولان و هدايت امواج مغول به اراده خواجه نصيرالدين طوسى وزير و عالم شيعه آن را از ريشه بركند) دوام آورد. علويان اعتدال گرائى كه شاخص آنان على ابن موسى بود نيزدر آن شرائط نمى توانستند حكومتى علوى وپايدار را بر پا دارند و چنين حكومتى اگر بر پا مى شد بزودى در گردابى از تضادهاى داخلى شاخه هاى مختلف علويان و شورشهاى طرفداران عباسيان و جنبشهاى خوارج و ايرانيان از هم مى پاشيد. آنچه كه ذهن و ضمير يك مسلمان معتقد شيعه را به وادى يك حكومت علوى در دوران مامون و امام رضا سوق مى دهد نه بر مبناى شناخت درست تاريخى از شرايط سياسى و اجتماعى بلكه بر مبناى يك آرزوى آرمانى عدالتخواهانه( به باور نگارنده غير واقعى غير تاريخى و خيالى) آميخته با عواطفى نيرومند نسبت به شخصيت فرا انسانى امام رضا و در نهايت متكى بر ماجراى حق پايمال شده رهبرى امامان شيعه در ماجراى سقيفه وپيشوائى ابوبكر ونزاع فكرى اهل تسنن با شيعيان و دنباله ماجراست. تاريخ اما بر مسير عواطف و آرزوها و يا اراده گرائى اين و آن به جلو نميرود و قوانينى بسيار سرسخت و آهنين و خونين و تهى از عاطفه بر آن حكمفرماست كه بايد بجاى گريختن و انكار، آنها را به درستى شناخت و راه ناكجا آبادهاى خيالى را كه در اكثر اوقات با نيات خيرو مقدس سنگ فرش شده ولى راه به دوزخ مى برد رها كرد. با اين همه ،( بخصوص) ماجراى امام رضا با خاموشى او پايان نيافت.
اين تراژدى اگر چه ماجراى حذف فيزيكى امام رضا را رقم زد اما همين تراژدى به تولد و ظهور مجدد معنوى اوبه عنوان يكى از بزرگترين شخصيتهاى شيعه در ايران و لاجرم دوام و استحكام تشييع مدد رساند وفارغ از اعتقادات صميمانه و خالى از ريا ى توده هاى مردم به مذهب و امام رضا، اگر به روند پيچيده تاريخ ايران توجه بكنيم خواهيم ديد كه دوازده قرن پس از ماجراى مسموميت امام رضا، ذخيره هاى معنوى دائما در حال افزايش اين ماجرا، در دنياى سياست و به عنوان عاملى نيرومند و فرهنگى و مذهبى به ريشه گرفتن و ظهور يك انقلاب كه در آغاز مناديگر ارزشهاى آرمانى اسلامى بود، ( به نظر نگارنده براى اولين بار و آخرين بار)مدد فراوان رسانيد .
ادامه دوران مامون
پس از پايان كار امام رضا مامون به حركت خود ادامه داد و مدتها بعد در روز شنبه 16صفر سال204هـ (11اوت 819م) به بغداد وارد شد.روزگار مامون روزگارى بسيار پر كشاكش و پر حجم و وزن از نظر تاريخى است . برخى از وقايعى كه پس از فرجام كار امام رضا اتفاق افتاد عبارتند از:
* اعلام وفادارى سران و سرداران عباسى به مامون پس از فرجام كار امام رضا.
* عزل و طرد فضل ابن ربيع وزير هارون الرشيد و وزير ابراهيم ابن مهدى خليفه شورشيان بغداد
* فرار و مخفى شدن ابراهيم ابن مهدى خليفه شورشيان بغداد
* تعويض لباسها و پرچمهاى سبز به لباسها و پرچمهاى سياه و پايان كار علويان و حذف سمبلهاى آنان
* گماشتن طاهر ذواليمينين به فرمانروائى خراسان
* اختلاف طاهر ذواليمينين و مامون
* مسموميت و در گذشت ناگهانى طاهر ذواليمينين توسط عوامل مخفى مامون
* شورش در خراسان به دليل درگذشت طاهر ذواليمينين
* جانشينى طلحه فرزند طاهر ذواليمينين در خراسان و بنياد گذارى سلسله طاهريان
* شورشهاى خوارج به فرماندهى حمزه ابن آذرك خارجى در سيستان و كرمان و خراسان
* فرمان مامون در مورد منع ورود طالبيان( خاندان على ابن ابوطالب) به در بار
با توجه به اشارات بالا مى بينيم كه پس از يك دوران بسيار پركشاكش و خونين، دورانى كه از امواج خون شورشيان علوى(علويان زيدى و حسنى) در نقاط مختلف و نيز اجساد لشكريان امين و مامون و علويان مهاجر عبور كرد و در ادامه خود بسيارى از بازيگران صحنه سياست را بر نطع جلاد نشاند وسرانجام سرنوشت امام هشتم شيعيان را رقم زد حكومت مامون به تثبيت لازم رسيد اما درست در همين هنگام پرچمهاى قيام بابك خرمدين سيماى نام آور و فراموش نشدنى تاريخ ايران برافراشته شد وحكومت مامون را با مشكلى جدى روبرو كرد.
جنبش خرمدينان و چند نكته
پيش از پرداختن به جنبش خرمدينان و قيام سيماى نامدار و پاكيزه تاريخ ايران بابك خرمدين لازم است به چند نكته اشاره شود.
نه ولايتعهدى امام رضا و نه حكومت طاهريان كه تقريبا حكومتى نيرومند در درون حكومت عباسى وبا گرايشات بسيار قوى ايران دوستى بود و نه انواع و اقسام شورشها از جمله شورشهاى خوارج سيستان و ماجراى حمزه ابن آذرك خارجى تهديدى براى حكومت مامون و خلافت عباسى به شمار نمى آمدند.
ماجراى ولايتعهدى امام رضا فارغ از شاخ و برگهاى مذهبى ، از زاويه تاريخى در نهايت حركتى معتدل در درون حكومت و براى بقاى حكومت مامون به شمار مى رفت. امام رضا علاقه اى به خروج از مدينه و دورى از خانواده و پيروانش و پذيرش خلافت نداشت وچنانكه پيش از اين اشاره شد و در اسناد باقيمانده موجود است خليفه را امير المومنين خطاب مى كرد وسعى در تربيت و تهذيب او داشت.
حكومت طاهريان حكومتى نيرومند و خراجگزار خليفه و عامل سركوب شورشهاى خوارج وبعدها سركوب مازيار و مورد تائيد علماى مذهبى دستگاه خلافت بود. در باره حمزه ابن آذرك نيز قبل از اين اشاره شد كه قصد سر نگونى حكومت عباسى را نداشت. او ويارانش شورشيانى از ظلم به جان آمده بودند كه تعديل ظلم و نه سرنگونى دستگاه خلافت را خواستار بودند. حريفان ديگر نيز هركدام به نحوى با سياست چماق و يا حلوا خاموش شده بودند . در اين ميان جنبش بابك خرمدين در آغاز قرن سوم هجرى و فارغ از آنچه كه در دربار مامون در جريان بود تنها جنبشى بود كه از زواياى مختلف سيماى راستين و جدى مبارزات ملى ايرانيان را نمايندگى مى كند.
براى درك روشن ترريشه هاى قضيه، و پيش از اشاراتى به جنبش و مبارزات خرمدينان بجاست نگاهى كوتاه به زمينه اى از غارت و چپاول بى حد و حصر دربار عباسى بپردازيم تا روشن تر بتوانيم در آغاز قرن سوم هجرى و در گرماگرم ماجراها و كشاكشهاى دربار مرو و بغداد، و در هنگامه پايان ناپذير چپاول مردم ايران بابك و جنبش او را درك كنيم. نمونه اى كه سعيد نفيسى درتاريخ اجتماعى ايران صفحه 145 به آن اشاره مى كند نمونه اى جالب و مشتى از خروار است.
به روايت سعيد نفيسي، فهرست نسبهء كاملي كه ازماليات نقدي اوايل قرن سوم هجري يعنى زمان مورد نظر ما در دردست است . در اين سند مالياتهاى نقدى را به درهم حساب كرده اند، ودران زمان هر15 درهم را يك دينارطلا تسعيركرده اند. براي مزيد معلومات بايد متذكرشد كه دينارطلايي دوره عباسي عبارت از15 درهم سيمين بود. وزن ديناراسلامي 3ر2 گرام برابر22 نخود، و وزن درهم دوگرام نقره، برابر 15نخود وهـرده درهم عمومأ يكديناربود. ولي ديناركامل عيارجعفربرمكي13 درهم بـودرحاليكه درعصرمنصورخليفهء عباسي هـرديـنار ارزش 15 درهم سيمين داشت وده هـزاردرهم يك بدره بود ، مالياتهاى شمارى از ايالات از اين قراربوده است:
ســـواد : يكصد وسي ميليون ودوصد هزاردرهم.
فــارس : بيست وچهارميليون درهم.
حكمران : يك ميليون درهم.
سيسـتان : يك ميليون درهم.
حـلـوان : نـه ميليون درهم.
ماه بصره : ‹ نهاوند وبروجرد › چهارميليون وهشتصدهزاردرهم.
ماسبندان : ‹ سيروان درلرستان› يك ميليون ودوصدهزار درهم.
ايغـاريـن : ‹ كرج درمغرب اصفهان › سه ميليون وهشتصدهزاردرهم
آذربايجان : چهارميليون وپنجصدهزاردرهم ×
اهواز: بيست و سه ميليون درهم
كرمان : شش ميليون درهم.
اصفهان : ده ميليون وپانصد هزاردرهم.
خراسان : سي وهفت ميليون درهم.
ماه كوفه: ‹ كرمانشاه ودينور› پنج ميليون درهم.
همدان : يك ميليون وهفتصد هزاردرهم.
مهرجانقذق ‹ سيمره درلرستان › يك ميليون وصد هزاردرهم.
قـم وكاشان : سه ميليون درهم.
ري ودماوند : بيست ميليون وهشتادهزاردرهم.
قزوين و زنجان و ابهـر : ـ 1828000درهم.
گــرگــان : چهارميليون.
شهرزور وچامگان : ـ 2750000درهم.
دياربيعه ‹ مغرب موصل › 9635000درهم.
ديارمضر‹ رها وحران › شش ميليون درهم.
ارزن وميافارقين : ـ 4200000 درهم.
طـــرون : صد هـزار درهم.
قـومـش : ـ 1150000 درهم.
طبرستان : ـ 4280700 درهم.
مـوصـل : ـ 6300000 درهم.
ارمنستان : چهـارميليون درهم.
ناحيهء فرات : ـ 2900000 درهم.
عـــمــّان : ـ 300000 درهم.
يمامه وكرين : ـ 510000 درهم.
بابك خرمدين در چنين زمينه اى پرچم شورش و قيام را بر افراشت.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر