نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

انتصابات حکومتی و انتخاب واقعی مردم ما !
اشرف دهقاني
به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره  167  ، اردیبهشت ماه  1392
در آستانه مضحکه انتخاباتی دیگری در رژیم سراسر ننگ و نفرت جمهوری اسلامی هستیم. رژیمی که در طول 34 سال سلطه ضد مردمی خود هرگز برای رأی و نظر مردم ارزشی قائل نبوده و هدفش از به راه انداختن به اصطلاح انتخابات تنها فریب توده ها و مشروعیت دادن به حاکمیت ننگین خود می باشد. این رژیم تا کنون برای کشاندن مردم به پای صندوق های رأی به هر روشی از تهدید و ارعاب گرفته تا دست زدن به تاکتیک های مزورانه جهت قالب کردن انتصابات خود به عنوان انتخابات به جامعه و به قول خودشان برای "مهندسی" انتخابات ، مبادرت کرده است. همچنین شاهد بودیم که پس از خیزش قهرمانانه مردم مبارز ایران در سال 1388 و به شکست کشیده شدن مضحکه انتخاباتی آن سال - که برای واقعی جلوه دادن اش مقادیر معتنابهی "مهندسی" های به اصطلاح مبتکرانه به کار برده بودند- این آوای ارتجاعی با برجستگی بیشتری طنین انداز شد که حاکمیت جمهوری اسلامی گویا حاکمیت خدا بر زمین می باشد و لذا اصلاً نیازی به انتخابات ندارد، موضوعی که امروز هم از زبان بعضی از مرتجعین دم و دستگاه رژیم شنیده می شود.
با مروری به مضحکه های انتخاباتی این رژیم در طول حیاتش می بینیم صرف نظر از یک دوره در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی که جریانات سیاسی سازشکار و اپورتونیست به کمک رژیم آمده و با بازی در بساط جمهوری اسلامی سعی کردند انتصابات رژیم را برای مردم انتخابات واقعی جا بزنند، سالیان متمادی از میان مردم ایران عمدتا عده ای از روی ترس و اجبار و یا مثلاً برای مهر دار کردن شناسنامه اقدام به دادن رأی و شرکت در انتخابات می نمودند. اما در سال 1376 کارگزاران رژیم که کاملاً متوجه ارتقای روحیه انقلابی در میان توده های مبارز ایران شده بودند و خیزش های انقلابی آنان را پیش بینی می کردند در جهت مقابله با این امر، پروژه خاتمی و اصلاحات فریبکارانه وی را علم کردند؛ و بر این اساس در آن سال رژیم با توسل به ریا و تزویر موفق به کشیدن تعداد بیشتری به پای صندوق های رأی گردید. ولی دیری نگذشت که با خیزش دانشجوئی- مردمی با شکوه و قهرمانانه 18 تیر 1378 که جواب عملی توده های رنج دیده و آزادی خواه ایران به خاتمی فریب کار بود، همان تعداد رأی دهنده نیز متوجه شدند که گول چه تبلیغاتی را خورده بودند.  با این حال از زمان خاتمی به این سو رژیم علاوه بر کاربرد روش های معمول در همه مضحکه های انتخاباتی خود، جهت کشاندن  حداقل قشری از خرده بورژواهای مرفه یا نسبتاً مرفه به طرف صندوق های رأی، به تاکتیک های فریبکارانه زیادی متوسل شده تا جایی که در به اصطلاح انتخابات سال 1388 به منظور فریب مردم و واقعی جلوه دادن آن "انتخابات"، حتی برای کاندیداهای انتصابی رژیم مناظره تلویزیونی هم ترتیب دادند.
امروز اما مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی در شرایطی برگزار می شود که با توجه به رسوائی انتخابات به قول خودشان مهندسی شده سال 1388 که به بستری برای رشد مبارزات قهرمانانه و تا پای جانِ کارگران و زحمتکشان و نیروهای آزادیخواه جامعه با رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی تبدیل شد، این رژیم حتی قادر به کشاندن فریب خوردگان سابق هم به پای صندوق های رأی نیست و به همین دلیل هم تنور انتخابات 24 خرداد کاملا سرد و یخ زده است. رسوایی "انتخابات" پیش رو تا حدی ست که برخی ار مرتجعین قلم بدست ارتجاع که تمام دغدغه و منافع شان چگونگی حفظ این نظام استثمارگر می باشد با بیم از وضعیت موجود و پتانسیل اعتراضی توده ها به سردمداران رژیم "نصیحت" می کنند که "در حال حاضر انجام انتخابات در ایران با این حد از تنش ‌و ستیزهای سیاسی معنا ندارد" و به جای یک انتخابات "رقابتی" بهتر است که سردمداران "حکومت" با یکدیگر "تفاهم فرا انتخاباتی" کنند. و "با توجه به آن که بعد از انتخابات 88 درست یا غلط اساس انتخابات در ذهن عده ای مورد سئوال قرار گرفت، اکنون باید اساس بازسازی انتخابات توجه حکومت را جلب کند". (عباس عبدی در گفتگو با سایت فرارو - 22 اردیبهشت)
در چنین شرایطی است که دستگاه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی وسیعاً به راه افتاده اند تا به توسل به هر حیله و توطئه ای از جمله با برجسته کردن اختلافات درونی رژیم و یا سرمایه گذاری بر روی نفرت مردم از سردمداران جمهوری اسلامی تنور انتخابات یا در واقع انتصابات یخ زده اش را گرم سازند- به خصوص که خامنه ای از پیش متذکر شده و قول داده است که تعدادی به مراتب بیشتر از به اصطلاح انتخابات 88 در آن شرکت خواهند کرد.
واقعیت این است که با شدت گیری تضاد عمیق کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های دربند ایران با رژیم حاکم و انعکاس این واقعیت در میان بالائی ها، حدت تضادهای فیمابین جناح های درونی رژیم به جائی رسیده است که آن ها آشکارا به یکدیگر دندان نشان می دهند. شدت تضاد بین بالائی ها به حدی است که ولی فقیه به مثابه رأس دیکتاتوری حاکم (دیکتاتوری طبقه سرمایه دار وابسته ایران) حتی به بخش هائی از "خودی" های رژیم هم اجازه کاندیدا شدن در انتخابات را نمی دهد. بر اساس چنین واقعیتی دستگاه های تبلیغاتی ضد خلقی از یک طرف می کوشند دعوای جناح های رژیم (بر سر منافع خویش و برای پیاده کردن طرح های خود جهت به انقیاد کشیدن هر چه بیشتر توده های تحت ستم ایران) را از نوع مبارزات انتخاباتی در غرب جلوه دهند و به این ترتیب قشرهائی از آحاد جامعه را به پای صندوق های رأی بکشانند و از طرف دیگر با استفاده از نفرت مردم از سردمداران رژیم به این فریبکاری متوسل می شوند که در صورت عدم شرکت مردم در انتخابات، فلان فرد منفور قدرت را به دست خواهد گرفت و بهتر است آن ها برای کوتاه کردن دست آن مهره "بدتر" حکومت، به مهره "بد" رأی بدهند.  با توسل به چنین حیله هائی مبلغین رژیم سعی می کنند مضحکه انتخابات خود را برای مردم واقعی جلوه داده و این طور وانمود کنند که گویا به راستی این یا آن مرتجع جنایتکار با رأی مردم روی کار می آیند.
با عطف توجه به تجربه همه "انتخابات" هائی که در طول حیات طولانی جمهوری اسلامی برگزار شده، در شرایط فقدان آزادی بیان و اجتماعات، و در شرایطی که همه کاندیدا ها (که البته همگی هم مرد هستند چون زن ها از حق انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور محروم اند) باید از فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان عبور کنند و تنها کسانی هم امکان عبور از این فیلتر را پیدا می کنند که به اسلام،  قانون اساسی نظام و ولایت فقیه باور داشته و التزام عملی خود را به آن اعلام و در عمل نشان داده باشند، واضح است که نیازی به تأکید روی این امر نیست که آن چه به عنوان انتخابات در ایران از آن یاد می شود کمترین تشابهی به انتخاباتی ندارد که در کشورهای غربی برگزار می شود. بگذریم از این که انتخابات در غرب هم اگر چه با سیستمی دیگر و در اوضاع و احوال متفاوت از ایران صورت می گیرد ولی در هر حال پاسخ گوی نیازهای واقعی کارگران و مردم کشورهای غربی نیست. چرا که در آن انتخابات هم مردم تنها اجازه می یابند هر چند سال یک بار به این یا آن نماینده از طبقه استثمارگر حاکم رأی دهند و آن ها نیز جز به کار اعمال ستم و استثمار در جامعه و تداوم سیاست های امپریالیستی در ارتباط با کشورهای تحت سلطه نمی پردازند.
آن چه واضح است این است که در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی به گونه ای که خودِ سردمداران رژیم هم به آن اعتراف می کنند انتخابات، "مهندسی" شده است. نه فقط کارزار تبلیغاتی "انتخابات"، پیشاپیش بر اساس نقشه تعیین شده توسط رهبری و تأئید ولی فقیه پیش می رود، بلکه این امر که چه کسی باید به نام رأی مردم، از صندوق ها بیرون کشیده شود از قبل توسط رأس دیکتاتوری حاکم (ولی فقیه) معلوم و مشخص می گردد. بر این مبناست که هیچ عاملی، نه تعداد شرکت کنندگان و نه رأی آن ها کمترین تأثیری در این که چه کسی به ریاست جمهوری برگزیده می شود، ندارد. کار رسوایی این مضحکه انتخاباتی به جائی کشیده شده که گاه دست اندرکاران جنایتکار رژیم خود با وقاحت به ماهیت آن اعتراف می کنند. مثلاً نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران رسماً و با بی شرمی تمام در مورد نمایش انتخاباتی پیشارو مطرح می کند که وظیفه سپاه "مهندسی" آن می باشد؛ و یا امام جمعه مرتجع مشهد، احمد علم الهدی، مدعی می شود که : "تعداد آرای یک رئیس جمهور چه 24 میلیون و چه 240 میلیون؛ در وهله نخست صفر است و آن چه که به این صفر ها وزن می بخشد، تنفیذ مقام ولایت است." در ضمن جالب است بدانیم که این سخن دارای زمینه ای است که خود به گونه دیگر "مهندسی" شدن انتخابات در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی را آشکار می سازد. موضوع از این قرار است که در انتخابات قبلی که رژیم با هزاران تقلب "ولی فقیه" ، احمدی نژاد را برنده آن اعلام نمود، وزارت کشور جمهوری اسلامی برای مشروعیت مردمی بخشیدن به رژیم و انتخاباتی که خود از اساس  فاقد مشروعیت بود به دروغ تبلیغ می کرد که 40 میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده اند که از این تعداد  24 میلیون نفر به احمدی نژاد، که خامنه ای رسما می گفت به افکار وی نزدیک تر است، رای داده اند. امروز امام جمعه مشهد همین 24 میلیون را که آن روز جناح حاکم به آن "پز" می داد و آن را بر سر مخالفین خود می کوبید را فاقد ارزش و "صفر" اعلام می کند. تا ضمن این که روی احمدی نژاد را کم کند که هر روز خود را منتخب مردم  و صاحب 24 میلیون رای جلوه می دهد به بقیه کاندیداها هم حالی کند که بدون حمایت ولی فقیه هیچ کاره اند. واقعیتی که البته خود آن ها بهتر از امام جمعه مشهد بر آن واقف اند. البته به این نکته هم باید توجه داشت که این سخنان در عین حال که اعتراف دیگری است مبنی بر این که رأی و نظر مردم برای این رژیم پشیزی ارزش ندارد، در شرایطی مطرح می شود که سردمداران رژیم دریافته اند که حتی قشر مرفه خرده بورژواهای فریب خورده قبلی را هم به سختی می توانند به پای صندوق های رأی بکشانند.
واقعیت این است که تحت سلطه جمهوری اسلامی انتخابی در کار نیست و هدف رژیم از برگزاری مضحکه های انتخاباتی اش مشروعیت دادن به حکومت ضد مردمی خویش از طریق کشاندن مردم به پای صندوق های رأی و نشان دادن تعداد رأی دهندگان به مثابه مؤیدین انتخابات مهندسی شده خود می باشد. این واقعیت را خامنه ای با اصطلاحات زیر بیان کرده است: "حضور جهادی" برای "حماسه آفرینی" آن هم در "سال حماسه سیاسی و اقتصادی"! با توجه به چنین واقعیاتی مسلم است که تحریم پاسخ قطعی به انتصاباتی است که طی آن هم به شعور مردم توهین می شود و هم اراده آن ها با وقاحت تمام لگد مال قدرت حاکم میشود. به واقع، بهترین روش جهت مقابله با سیستم مضحک انتخاباتی رژیم، عدم شرکت در آن می باشد که خود به مثابه تلاشی برای نشان دادن هر چه بیشتر عدم مشروعیت دیکتاتوری حاکم به همگان می باشد.
بی شک در فاصله ای که به برگزاری مضحکه انتخاباتی رژیم مانده دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی می کوشد به هر طریقی که می تواند تنور این بالماسکه را گرم کند. در این میان  یکی از موضوعاتی که آن ها روی آن دست می گذارند، جنبه بین المللی دادن به این انتخابات می باشد. آن ها با گفتن اینکه "اتاق‌های فکر جهانی و دشمنان ایران" این انتخابات را با دقت "رصد" می‌کنند، در تلاش اند تا در شرایط تحریم ها  احساسات ملی مردم را تحریک کنند و از این طریق رونقی به کار خود بدهند. از سوی دیگر با تکیه بر فشار هائی که قدرت های جهانی با تحریم های خود به اقتصاد کشور و قبل از هر چیز به  دوش توده های رنج دیده ایران تحمیل کرده اند، دستگاه تبلیغاتی رژیم می کوشد چنین جلوه دهد که مثلا اگر فلان مهره شناخته شده به قدرت برسد می تواند در نقش "ناجی"، رابطه با این قدرت ها را اصلاح کرده و بار تحریم ها و فشار ها را کم کند. با ترویج چنین ریاکاری هائی  همچنین تلاش می شود با برجسته کردن اختلافات دارو دسته  احمدی نژاد با دارو دسته خامنه ای  و انداختن بار همه مشکلات و نابسامانی های اقتصادی و سیاسی موجود به دوش جناح احمدی نژاد، هم رهبر را بی تقصیر و بی گناه جا بزنند و هم چنین جلوه دهند که اگر کاندیدای مورد نظر رهبر به قدرت برسد دو باره رژیم "یک دست" شده و دولت قادر به رتق و فتق امور می گردد. اما واقعیت چنین نیست و این تصویری فریبکارانه از اموری است که در جامعه ایران جریان دارد.
همه واقعیات بیان گر آنند که چگونگی تنظیم روابط خارجی و پیشبرد مسایل در این زمینه هم کاملاً در دست خامنه ای و در اختیار وی - به مثابه رأس دیکتاتوری جمهوری اسلامی- قرار دارد. بر این اساس مصیبت های بیکرانی که کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های تحت ستم ایران از روابط بین جمهوری اسلامی با کشورهای غربی متحمل می شوند، دقیقاً از کانال "رهبر" رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی می گذرد.  بنابراین روی کار آمدن این یا آن مهره تغییری در وضعیت کنونی ایجاد نخواهد کرد. به عبارت دیگر هر کسی با تائید رهبر جای احمدی نژاد بنشید الزاماً باید همان خطی را پیش ببرد که رهبر خواهان آن است و منافع جمهوری اسلامی و اربابان امپریالیست اش می طلبد. در مورد نابسامانی های موجود هم روشن است که این وضع یعنی رکود توام با تورم لجام گسیخته و واردات بی رویه و پائین بودن صادرات و رشد روز افزون بیکاری اساسا حاصل بحران نظام سرمایه داری حاکم و سرشکن شدن بار بحران های امپریالیستی بر سر اقتصاد کشور به دلیل وابستگی این اقتصاد و رژیم حاکم به امپریالیست ها می باشد. بنابراین با حفظ سیستم موجود هر کس رئیس جمهور شود مجبور به تداوم همین وابستگی و حرکت در چهارچوب از پیش تعیین شده است.  بنابراین تجدید آرایش نطام ظالمانه موجود از طریق تغییر رئیس جمهور به هیج وجه فضای مختنق موجود و نابسامانی ها و مناسبات اقتصادی جاری را تغییر نمی دهد. نباید فراموش کرد که "رهبر" هنوز هیچ خبری نشده به  نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هشدار می دهد که "شعاری ندهند که خارج از اختیارات رئیس جمهوری باشد." که معنی آن جز یادآوری و تأکید بر نقش ولی فقیه در تنظیم همه امور مربوط به جمهوری اسلامی نیست. بنابراین تا ولی فقیه با سلاح  "حکم حکومتی" در راس رژیم جمهوری اسلامی نشسته و سیر کار ها را تعیین می کند، یعنی تا زمانی که  در بر همین پاشنه می چرخد که تا کنون چرخیده انتظار هیچ اصلاحی به نفع مردم وجود ندارد. به همین دلیل هم هست که خود زندگی با هزاران زبان به کارگران و توده های ستمدیده ما ندا می دهد که راه رسیدن آن ها به آزادی از مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی و قطع قطعی هرگونه وابستگی به امپریالیست ها می گذرد. آن هائی که جز این می گویند، آن هائی که این طور جلوه می دهند که گویا با تغییراتی در این رژیم ، فرجی برای ستمدیدگان ایجاد می شود، خاک به چشم مردم ما می پاشند. انتخاب واقعی مردم ما نابودی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته اش می باشد و جز این هیچ انتخابی در مقابل مردم ما قرار ندارد.
منبع: پیام فدایی، شماره 67، اردیبهشت 1392

متن استعفا نامه محمدرضا روحانی و کریم قصیم از شورای ملی مقاومت ملی ایران

متن استعفا نامه محمدرضا روحانی و کریم قصیم از شورای ملی مقاومت ملی ایران
کريم قصيم
15 خرداد 1392 , توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود
حضور محترم خانم مريم رجوي و آقاي مسعود رجوي,
با سلام و به نام آزادي
استعفاي خود را از عضويّت در شوراي ملي مقاومت و مسئوليتهاي محوله اعلام مي داريم.
توضيحي كوتاه براي عموم
بيش از نيم قرن در داخل و خارج ايران , درسفر و حضر , و روزگار تبعيد   با آزاديخواهان و كوشندگان راه آزادي ايران , از خانواده هاي سياسي گوناگون , افتخار همراهي و همرزمي داشته ايم.
نزديكي ما با سازمان مجاهدين خلق ايران از بيش از 34 سال پيش( 14 اسفند 1357 ) بر مزار دكتر مصدق آغاز شد. بعدها , از  نيمه سال 60  با عضويّت در رزمنده ترين اتئلاف سياسي و لائيك تاريخ ميهنمان , همكاري و اتحاد عمل سياسي تا امروز ادامه يافت .
طيّ اين سه دهه پر فراز و نشيب و بسيار دشوار , پيوسته وظائف و الزاماتي را كه طبق مقررّات  پذيرفته بوديم , وجداناً در حدّ امكان انجام داديم و به دستاوردهاي مشترك افتخار مي كنيم. از جمله اينها : افشاي جنگ طلبي خميني , تدوين و تصويب و تبليغ طرحهاي« صلح» , « جدايي دين از دولت» , « آزاديها و حقوق زنان» , « خودمختاري كردستان...» , همچنين افشاي پروژه اتمي پنهاني رژيم توسط سازمان مجاهدين خلق و شورا , مشاركت مداوم در انواع آكسيونها و رسانه هاي مقاومت براي پيشبرد جنگ سياسي عليه دشمن ضد بشري , مشاركت در  تلاش عظيم براي حصول قريب 60 قطعنامه ملل متحد در محكوميّت رژيم به خاطر نقض حقوق بشر مردم ايران , تأسيس كميسيون محيط زيست شورا (1372) و بيست سال ادامه فعاليّت آن ,كه در نوع خود بين احزاب سياسي و اپوزيسيون هاي ممالك همتراز بي مانند بوده و..... و..... و سرانجام تصويب «طرح جبهه همبستگي ملي», كه دريغا تا كنون كامياب نشده است...
در واقع حتي  فهرست كردن فعاليتهاي شورا طي اين سه دهه –  كه ما دو رهروي كاروانش بوده ايم -  از امكان و حوصله اين مختصر خارج است. دوست و دشمن اذعان داشته اند كه اين ائتلاف , برغم همه ترورهاي فيزيكي و انواع  توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... , و وجود دايمي فشارهاي گوناگون كه بر همه كوشندگانش  از جمله بر ما رفته , با همه ي افت و خيزهاي سياسي , اشتباهات  و كم و كاستيها , آري  جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاكم بر ايران بوده است.
 در عين حال ما هميشه , به خصوص طيّ دهه اخير و بيشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظيم روابط دروني , روشهاي برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگويي مناسب , نوع واكنش به انتقاد و منتقدان درون و بيرون شورا , شيوه تصميم گيري , همچنين  چگونگي طرح و بحث تحليلهاي اساسي و رويكردهاي مبرم پيشنهادي و ..... با دشواريهاي گوناگون و فزاينده مواجه بوده ايم . طي ساليان دراز به سبب لاينحل ماندن تناقضات و افزايش و تراكم مشكلات جديد صبر و حوصله ما هم تحليل رفته است.
ما برحسب وظيفه ملي و مبارزاتي به طور مداوم و در محورهاي گوناگون پيشنهاد گشايش ديدگاهها , دگرگوني و شفافيّت سياستها  و كاربرد روشهاي علمي و كارآمد  ارائه كرده ايم كه به اختصار اشاره مي كنيم:
اجتماعي
 گشايش ارتباطات و تماس  معطوف به محيط زندگي سياسي , فرهنگي , هنري , رسانه اي , مدارس فارسي و.... حوزه جمعيّت 5 ميليوني ايرانيان خارج كشور , توجه بيش از پيش در  برنامه ريزي سياسي و تبليغاتي بر فعاليّتهاي اقشار و طبقات و گروههاي تحت ستم در داخل و كوشش مستمر  جهت رساندن صداي آنها به سازمانها و نهادهاي بين المللي (سنديكاها, نهادهاي حقوق بشري, و....) و جلب پشتيباني جهاني براي حمايت از پيكار آنان  با سمتگيري در جهت قيام و سرنگوني رژيم جبار حاكم. تماس گسترده با انجمنهاي زندانيان سياسي, پناهندگي و كمپها
رسانه ها و تبليغات
بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي , تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه  معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني) , پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند) , دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار  سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت , فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب .......
رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران ( ايراني و منطقه اي)
كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند) , به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران , توجه به شخصيتهاي فرهنگي , هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود , سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا » ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد , به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد  : در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي  به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست.
اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف  آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود.  مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت.  آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود !
................................
باري , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هيچيك از محورهاي فوق گشايش و اصلاحي نديديم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نيز بوده ايم....
 ادامه مطالبات اصلاحي فوق گاه حتي موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است.  به ويژه كه همزمان به پرسشهاي مصرّانه افكار عمومي  و مسائل مطروحه نيز پاسخ شايسته داده نمي شد.
لازم به يادآوري است كه ما , درست يا نادرست , بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود , هنگام جلسات بزرگ , بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي , پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم. به عنوان مثال در باره سياست تبليغاتي سيما و سايت...  يا به تكرار در باب پشتيباني از پيكار اقشار گوناگون اجتماعي , فرهنگي و اقليتهاي مذهبي ايران.... خلاصه , لزوم پيروي از رويكردي اجتماعي در خدمت چشم انداز قيام و ...... ما هميشه طرفدار جدّي اقدام در جهت حفظ و اعتلاي جنبش مردم بوده ايم و تشكيلات شورا را اساساً براي پيشبرد اين مهم لازم مي دانيم. از ديدگاه ما برانگيختن و اعتلاي جنبش الويّت داشته است....
 از ميان مسائل بيشمار و موضوعات مورد اختلاف , «جبهه همبستگي ملي» براي ما اهميّت خاصي داشته و بارها به جدّي گرفتن الزامات تحقق اين طرح توجه داده ايم:  مدنظرقرار دادن جامعه ايراني خارج , درانداختن طرحي نو و تدبيري براي رفع موانع تماس , احياء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّي  از واحدهاي گوناگون و پرشمار فرهنگي, هنري , اجتماعي . كلاً تلاش براي تدارك مقدماتي و الزامات اوليّه جبهه همبستگي .... چرا كه رژيم حاكم دشمن سياسي و فرهنگي مشتركمان بوده و هست.....  ولي افسوس. در اين مورد حتي يك قدم مثبت كه توفيقي به حساب آيد و اميدي براي ادامه كار و كوشش ما شود  ديده نشد.
بدون ترديد دفع توطئه هاي مداوم رژيم و  ضربات پي درپي سياست مماشات توسط « ارباب بي مروت دنيا», همچنان كه گرفتاريهاي چهارساله اخير ناشي از  وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي” , خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند. ما هم پيوسته به همين دليل دندان به جگر گذاشته و صبر پيشه مي كرديم  بدون اين كه مأيوس شويم. اما آشكارا تعارضي هم وجود داشته است: مسئولان شورا  طرح جبهه همبستگي ملي را منتفي اعلام نكرده اند, گاه حتي خود آقاي رجوي به آن توجه مي دهند, اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهاي مربوط به جنبه هاي  تبليغي و رويكردهاي لازم عملي روي خوش نشان نداده اند, برعكس, ....حتي حاضر نشده اند بين نام و شكل/ محتواي سايت «همبستگي ملي» دستكم تناسبي منطقي برقرار كنند. همين تعارض ديرينه در مورد عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» نيز سئوالي بي جواب مانده است! .....

اينها نمونه هايي از انبوه مشكلات سالهاي اخيرمان بوده اند.... در ماههاي اخير كه انواع معضلات جديد به دشواريهاي پيشين افزوده شده است:
-        افشاي مسائل شخصي و تعرض غيرقابل دفاع و علني چند ماه پيش به موضوعي كه درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد.
-        پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب و مغلوب رژيم ولايت فقيه!
-        مداخله دادن مكرر و بي وجه كميسيونها و دبيرخانه شوراي ملي مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتي , كه آشكارا به ايدئولوژي و تشكيلات و .... سازمان مجاهدين خلق مربوط بوده اند....
ما نمي توانيم با اين كارها و رويكردها موافق باشيم.  مي رويم , چون ديگر نارضايتي و نداي اعتراضِ شأن و وجدانمان  بر سكوت و صبرمان چيره شده. نمي توانيم در پيشگاه ملت ايران و افكار عمومي و تاريخ / به عبارت ديگر نزد وجدان خويش  پاسخگوي سياستها , رويكردها , كنش و واكنشهايي باشيم كه در بحث , تصميم و اجراي آنها مشاركتي نداشته ايم.
در پايان بر نكات زير تآكيد داريم:
-        ما درحدّ توان خويش از حق حيات و آزاديهاي اساسي هموطنانمان در خانه خود ساخته شان اشرف و همچنين ”ليبرتي” (كه آشكارا در بازداشت غيرقانوني و بي سلاح درمعرض كشتار قراردارند) قاطعانه دفاع مي كنيم.
-        همچنان خواستار و كوشنده راه سرنگوني تماميّت رژيم و برچيدن بساط جبارّيت حاكم بر ايران هستيم. و براي ايجاد شرايطي كه اعمال اراده ي آزاد ملت ايران را هموار سازد  تا آخر ايستاده ايم . 
-        در برابر خاطره شكوهمند دهها هزار جانباختة راه آزادي و رنج و شكنج همه زندانيان سياسي سر تعظيم فرود مي آوريم و در پيشگاه ملت ايران با آنان تجديد عهد مي كنيم. 
در اين جا از خانم رجوي و دبيرخانه شورا محترمانه خداحافظي مي كنيم . از دور روي ديگر همراهان ديرينه را مي بوسيم و با مهر و دوستي بدرود مي گوئيم.
   زنده باد آزادي      نابود باد رژيم ولايت مطلقه فقيه        برقرار باد جمهوري ايراني
   ( بر  پايه  دموكراسي پارلماني      ,     لائيسيته    و   حقوق بشر)
محمد رضا روحاني         كريم قصيم

نقدی بر کتاب : قبله عالم – ژئوپولیتیک ایران/7

کشنبه, ژوئن 2, 2013 - 17:15

نقدی بر کتاب : قبله عالم – ژئوپولیتیک ایران/7

ایجاد سازمان سیاسی مذهبی نظامی با عنوان : سازمان اخوان المسلمین در کشورهای عربی ، و فدائیان اسلام در ایران ، توسط امپریالیسم انگلیس در راستای تبلیغ خرافات دینی و ممانعت از رشد فلسفه عقل گرائی در کشور های مسلمان . چون حاکمیت نظام دموکراسی در اروپا ، بازتاب حاکمیت فلسفه عقل گرائی در بطن جامعه اروپائی بود ، که در تاریخ اروپا این مرحله به غصر روشنگری معروف است .

. به قلم  گراهام فولر مامور سازمان اطلاعاتی آمریکا: . ترجمه عباس مخبر .  انتشارات : نشر مرکز چاپ  پنجم تاریخ انتشار 1390 شمسی – تهران . 327 صفحه .
 کاظم رنجبر  دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
بخش هفتم .
نگاه ایران به شرق : افغانستان ، پاکستان ، هند ، و آسیای شرقی .
 گراهام فولر و همراهان او  در راند کورپوراسیون ، دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا ،در فصل  13 کتاب خود ، (قبله عالم ژئوپولیتیک ایران ) را با عنوان: نگاه ایران به شرق : افغانستان ، پاکستان ، هند  و آسیای شرقی ، شروع می کند ،و  در 23 صفحه  عقاید و اندیشه های سازمانی که به آن تعلق دارد ، در راستای اهداف  آن سازمان  در در اختیار ایرانیان  کتاب خوان می گذارد .  اما به عادت و رسوم رایج در پرورش فکری خود ، چند خطی از  از سرجان ویلیام  کای می آورد (Sir John William Kaye -1814-1824-1876 )
و چنین می نویسد :
« ...چنین می نماید که افغانها ضمن برخورداری از صفات شجاعت ، استقلال ،و نوعی کین جوئی پر تلاطم ، برای موجودیت خود  به توالی  ثابتی از منازعات داخلی وابسته اند ...آنها چیزی بنام  خوشبختی نمی شناسند ،و در هر پدیده ای جز کمکش چیزی نمی بینند . در میان چنین مردمی ، جنگ داخلی ، گرایش به استمرار خود دارد ... اما در کنار سایر ملت های آسیائی به صداقت و درستکاری معروف اند . (از: سرجان ویلیام کای ، 1851 )
آقای گراهام فولر ، برای تائید و تحکیم اندیشه های خود ، که در واقع سیاست رسمی  ایالات متحده آمریکا است ، با در نظر گرفتن اهداف رسمی این دولت ، در باره افغانستان ، پاکستان ، و هند ، و آسیای شرقی ، هیچ  اندیشه سیاسی مستقل را بهتر از  تکیه بر اندیشه های  یک جاسوس دیگری ، متعلق به بزرگترین قدرت استعماری جهان ، یعنی : امپراطوری بریتانیا ، که بخاطر وسعت جغرافیائی آن آفتاب در این  امپراطوی غروب نمی کرد ، به سخنان  : سرجان ویلیام کای . (Sir John William Kaye -1814-1824-1876 ) یک افسر اطلاعاتی انگلیس در دوران استعمار انگلیس در شبه قاره هند و مورخ نظامی  استناد می کند .
سرجان ویلیام کای  پسر یک حقوق دادن بود و تحصیلات نظامی خود را  در کالج نظامی  کانادا گذرانده بود و از سال 1832 تا 1841 در نیروهای نظامی انگلیس در رسته توپخانه ، در منطقه بنگال  هندوستان خدمت کرده بود . او بعد از چند سال خدمت نظامی در هندوستان ، در سال 1856 به عنوان کارمند عالی رتبه وارد کمپانی هند شرقی می شود  و درسال 1858 ، شبه قاره اداره سرزمین هند  از کمپانی هند شرقی  رسما بصورت مستعمره انگلیس  متعلق به دربار امپراطوی انگلیس  و ملکه ویکتوریا  محول می شود .  به عبارت دیگر  سرجان ویلیام کی ، جاسوس رسمی دولت انگلیس در شبه قاره هند بود . از سر جان ویلیام کی  کتاب های متعددی در رابطه با فرهنگ و آداب و رسوم ساکنان  شبه قاره هند ، چاپ و منتشر شده است . البته این نوع مطالعات  شرق شناسان که اغلب شان نیز  مامور سازمان های اطلاعاتی قدرت های استعماری  بودند ،و امروز هم هستند ،راه و روش دولت های استعماری در پیشبرد اهداف استعماری شان ، یک عامل اطلاعاتی  بسیار مهم  می باشند . بی جهت نیست که گراهام فولر  هر فصلی از کتاب خود را با ذکر جملات این « شرق شناسان  جاسوس  در خدمت استعمار قدرت های بزرگ » شروع می کند .
  خصوصا اینکه این حقیقت  مختصر و محدود را امروز بیان میکند که بخاطر سقوط رژیم کمونیستی در روسیه و اروپای شرقی ، و رشد اقتصادی و صنعتی دو کشور مهم جهان ، یعنی چین و هندوستان ،   هرکدام با جمعیتی  به ترتیب  :چین : 1 ملیاردو 335 ملیون نفر رشد اقتصادی 21 درصد نسبت به سال 2012 ، و هند با جمعیتی بیش از یک ملیارد و 210 ملیون نفر  با رشد اقتصادی 24  درصد نسبت به سال 2011 ، کانون  رقابت های سیاسی اقتصادی ،خصوصا  برای مواد اولیه استراتژیک  بین قدرت های بزرگ عوض شده اند . امروز رقیب آمریکا و اروپای غربی روسیه  و روسیه کمونیستی نیست ، بلکه  چین ، هندوستان ، برزیل ، هستند. بی جهت نیست که این همه جنگ هائی زیر پوشش  جنگهای قومی ، نژادی ، مذهبی ، سیاسی را در این منطقه  حساس جهان امروز یعنی آسیای مرکزی  ، شاهد هستم. (جنگ های هندو پاکستان – جنگ های افغانستان ، جنگ های مذهبی  بین سنی و شیعه ، بین هندو و مسلمان نمونه این رقابت و دخالت قدرت های مهم در خاورمیانه ، آسیای مرکزی و حوزه غرب اقیانوس هند  )

                                                      *                        *                            *

. یکی از روشهای رایج در تحلیل  یک مسئله سیاسی  چه در ابعاد جهانی ، ویا منطقه ای ، و یا یک واقعه سیاسی کاملا استثنائی ، مثل عمل ترور و قتل یک شخصیت مهم سیاسی کشور ، سازمان های اطلاعاتی کشور مهم و ذبنفع ،بخشی از واقعیت های پشت پرده را  بدون سانسور ، (گفتیم : بخشی از واقعیت ها را بدون سانسور ) بیان می کنند ، تا از این طریق  نه تنها  به تحلیل و تفسیر های  خود ، یک ارزش  حقیقت گوئی و علمی بدهند ، بلکه بتوانند واقعیت های مهم را از انظار و افکار  توده مردم  پنهان  نگه دارند .   در کتاب :  قبله عالم ، ژئوپولیتیک  ایران ، در ظاهر به قلم گراهام فولر ، این هنر کتمان واقعیت ، زیر پوشش  بیان بخشی از واقعیت ، به نحو کاملا  حرفه ای بکار گرفته شده است . در صفحه 252  در فصل : نگاه ایران به شرق : افغانستان ، پاکستان ، هند ، و آسیای شرقی ، آقای گراهام فولر  این هنر  کتمان بیان واقعیت ، زیر پوشش بیان  بخشی از واقعیت  را چنین می نویسد :
مناسبات ایران و افغانستان  در طول زمان ، چندین بار دچار چنان تغیرات بنیادینی شده است که برای سنجش رابطه بلند مدت  آنها در آینده  معیار قطعی بدست نمی دهد . افغانستان نیز مانند ترکیه ، به رغم پاره ای مشابهت های  فرهنگی با ایران ، یکی دیگر از رقبای ژئوپولیتیک  کشور تاریخی ایران بوده است . فقط پس از به قدرت رسیدن  سلسله ملی گرای  پهلوی « سیاست های  حسن همجواری » آن بود که مناسبات ایران و افغانستان  به سرعت رو به بهبود گذاشت . هر دو کشور ، در دوران پس از جنگ جهانی اول ، به عنوان اعضای جبهه شمالی ، (منظور جبهه شمالی ، جبهه ای بود که امپراطوری بریتانیا ، در رقابت با روسیه تزاری و روسیه شوروی کمونیستی ، دولت هائی را در افغانستان ، ایران ، ترکیه ، حتی عراق  روی کار آورد که بمانند یک اتحادیه سیاسی نظامی در مقابل نفوذ احتمالی روسیه کمونیستی به این مناطق تحت نفوذ  انگلستان باشد . )
گراهام فولر در ادامه  تحلیل و تفسیر خود در رابطه با « نگاه ایران به شرق » که فصل 13  کتاب اش را با این عنوان شروع کرده است ، در چند سطر  خلاصه شده ، که از منظر خوانندگان گرامی گذاشته می شود ،و بعد آنرا تحلیل و تفسیر خواهیم کرد ، چنین ادامه می دهد «...»  گر چه توجه غرب  همراه معطوف به سیاست ها و فعالیت های ایران در قبال غرب ، خلیج فارس ،و جهان عرب بوده است ، اما  در جهان بینی ایرانیان ، سرزمین های شرق ایران نیز به همین اندازه اهمیت دارند . طی چند دههً گذشته ، همراه با رشد چشم انداز  جهانی ایران ، توجه این کشور به شرق ، حتی بیشتر هم شده است . از این میان ، مخصوصاً افغانستان  برای ایران کشوری بی نظیر است ، زیرا تنها کشور دیگری است که با زبان و فرهنگ ایرانی ، عناصر مشترک وسیعی دارد . اما این پیوند فرهنگی  طبیعی  میان دو  کشور ، به هیچ وجه مانع از رقابت و تصادم سیاسی نشده است ؛ دوره های معدودی در تاریخ می توان سراغ کرد  که ایران و افغانستان  به چشم متحد به یک دیگر نگریسته باشند .  افغانستان  نیز  مانند ایران ، این ویژگی نا خوشایند را دارد که در «بازی قرن نوزدهم  میان بریتانیا و  روسیه در آسیای مرکزی ، در معرض دست اندازی های گسترده  بوده است . اما افغانستان نمی توانست  به آسانی  ایران ، نقش منطقه حائل  میان روسیه و خط حیاتی  بریتانیا  به هند را ایفا بکند :بخلاف ایران ، افغانستان به لحاظ سرزمینی نیز  چسبیده  به هند بریتانیا  بود ،  و لذا ناگزیر  به درون سیاست های شبه قاره  بریتانیا  کشیده می شد . بنا بر این ، جای تعجب نیست  که سیاست های بریتانیا ، بر مناسبات ایران با افغانستان  در قرن نوزدهم  عمیقاً تاثیر می گذاشت .پذیرش رسمی آئین تشیع  توسط ایران در قرن شانزدهم ، تاثیر فرهنگی گسترده ای بر همسایگان شرقی این کشور  بر جای گذاشت . با ظهور سلسله صفوی ، کلیه کشور های سنی شرق ایران ، یکباره از غرب دنیای اسلام و ریشه فرهنگ سنی  مشترک جدا شدند . افغانستان  با وجود زیربنای فرهنگی ایرانی ، راه صفویه را در پذیرش  آئین شیعه  دنبال نکرد و برای تغذیه معنوی خود بیش از پیش  متوجه مراکز اسلامی هند  شد ، و تا به امروز نیز بر همین روال با قی مانده است . اغلب رهبران افغان  در جهاد اسلامی  ضد شوروی  در هند  درس خوانده اند .

گراهام فولر خود  تاریخ استعمار  قدرت های غربی  در راس آن  امپراطوری بریتانیا را در جهان خصوصا در شبه قاره هندوستان  و نتایج فلاکت بار آنرا  در کشورهای  چون هندوستان ، پاکستان ، بنگلادش ، افغانستان و ایران و خاورمیانه را خوب میداند ، ولی بخاطر شغل  خود ،وچه بسا  عدم وجدان اجتماعی  نمتواند بمانند روشنفکران صدیق آمریکا ، آنرا در کتاب خود بیان بکند .  به مصداق ال مامورا معذورا . ایالات متحده آمریکا مسئول جنگهای خونین ،در قاره آمریکا مرکزی  و آمریکائی جنوبی ، جنگ خونین ویتنام ، جنگ های دینی و قومی در افغانستان ، پاکستان ، خاورمیانه ، آفریقای شمالی و غربی و بلاخره مدافع  بدون قید شرط نظام  صهیونیزم  متجاوز و جنگ افروز حاکم  در اسرائیل است .
برای درک این واقعیت های سیاست بین المللی آمریکا و متحدان اروپائی در شروع قرن بیست و یکم  میلادی ، لازم و ضروری است ، لحظه ای روی تاریخ و نحوه استعمار هندوستان  توسط انگلستان ، با به عبارت دیگر «بریطانیای کبیر » مکث بکنیم . برای اینکه قدرت های استعماری ، چه آمریکا ، انگلیس ، روسیه ،  فرانسه و قدرت های نوظهور  سیاسی اقتصادی ، چون چین و هندوستان ، تاریخ گذشته ملل مختلف  خصوصا کشورهای ملل مختلف  که در موقعیت جغرافیائی  استراتژیک قرار دارند ، مورد مطالعه قرار می دهند .  گراهام فولر در همین فصل از کتاب خود ، در رابطه با  هندوستان و نحوه استعمار این کشور توسط بریتانیای کبیر در صفحه 260  کتاب قبله عالم  با این عنوان : هندوستان معامله را پیچیده می کند : 
چنین می نویسد : هنگامی که بریتانیائی ها در سا ل 1947    آماده «ترک هند » می شدند ، افغانها کاملاً نگران رفتاری بودند که حکومت بعدی هند در پیش می گرفت . افغانها  از دیر باز  با فرمانروایان  هندوی هندوستان ، مخالفت شدید داشتند : یک هندوستان متحد و مستقل به رهبری هندو ها می توانست عاملی برای بروز گرفتاری های مرزی با افغانستان باشد که مدتها(افغانستان ) حامی اسلام در شبه قاره هند بوده است . گذشته از این ، طی چندین قرنی که استعمار بر بیشتر بخش های خاورمیانه ، آفریقا ، و آسیا سیطره داشت ، افغانستان یکی از معدود کشور های اسلامی مستقل در جهان بود . با این همه هنگامی که بریتانیا ئی ها آماده ترک هندوستان می شدند ، صحبت از تقسیم  هندوستان  میان هندوها و مسلمانان به شیوه ای بود که تصویر ژئو پولیتیک  جدید جنوب آسیا را صرفاً پیچیده تر می کرد . و هر چند افغانها  جنگ های فراوانی با بریتانیا کرده بودند ، اما به این نتیجه رسیدند که حضور بریتانیا در هندوستان ، در حفظ موازنه علیه دست اندازی شوروی از شمال ، نقش عمده ای ایفا ء کرده است . بنا بر این ، قدرت هائی که به تازگی در شبه قاره هند ظهور میکردند ، افغانستان را در زمینه مناسباتی که می بایست با آنها بر قرار می کرد  به تامل وا میداشت .  در پایان گرچه افغانستان از تشکیل  کشور غیر هند و و مسلمان پاکستان در مرز شرقی خود استقبال کرده ، اما اکنون این پاکستان بود که میراث مشکلات مرزی با افغانستان را به دوش می کشید . . افغانستان ، به تبعیت از وموضعی که در مقابل بریتانیا داشت ، همچنان حاضر نبود  استمرار  خط دوراند در حد فاصل سرزمین خود و کشور مسلمان جدید  بپذیرد .
« خط دوراند خط مرزی مربوط به دوره حکمرانی انگلستان در پایان قرن 19 بودهاست . پس از جدا شدن دوکشور هند و پاکستان ، این خط مرزی  خط حائل بین پاکستان و افغانستان محسوب شده است . دولت افغانستان «خط دوراند » را نمی پذیرد و معتقد است که باید خط مرزی جدیدی تعین کند . پاکستان از همین خط مرزی بندی استفاده و حمایت می کند  ماخد(1)

 چنانچه صحنه سیاسی داخلی پاکستان آرام  می بود ، شاید این مسئله آنقدر ها بزرگ نمی شد ، اما واقعیت آن است که در گیری های قومی در پاکستان به مسئله فراگیر و فرساینده تبدیل میشد ،  واین موضوع ، علاقه افغان ها را به مبارزات سیاسی  هم قبیله هایشان بر سر مسائل مرزی  تشدید می کرد . اساسا  قضیه پشتونستان به ریشه تراژیک در گیری میان پاکستان و افغانستان تبدیل شد و مانع از آن شد که نوعی مناسبات استراتژیک طبیعی میان دو کشور بر قرار گردد. یکی از تحلیلگران  به شیوه قانع کننده استدلال می کند ، که همین مسئله با عث جدا شدن افغانستان  از سنتو و دستیابی اتحاد شوروی به موضع مسلط در افغانستان شد ، و به این  ترتیب  امکان وقوع انقلاب کمونیستی  آوریل 1987 فراهم آمد . خط مرزی  بین افغانستان  و راج ، در هندوستان  که در 12 نوامبر 1893  با توافق  بین امیر عبدالرحمان خان نمایندهامپراطوری بریتانیای کبیر در هندو ستان ،  و بنام مورتیمر دوراند (Mortimer Durand ) مشخص و مورد قبول طرفین قرار گرفت . این خط مرزی  مصنوعی و ساختگی  قوم واحد پشتون با زبان واحد و سازمان اجتماعی واهد و آداب روسوم واحد را  به دو قسمت تقسم کرد . دلیل این تقسم و تجزیه  قوم پشتون توسط استعمار انگلیس  بخاطر مقاومت این قوم در اعتراض به ظهور انگلیسی ها در سرزمین ابا و اجدادی شان بود . (ماخذ:2 )

وقتی خواننده   چه ایرانی ، چه افغان ، چه هندی ، و چه پاکستانی ، کتاب  قبله عالم ژئوپولیتیک ایران را در رابطه با هندوستان و پاکستان ، و نتایج بیش از دو قرن  از سال  1750تا 1947، استعمار مستقیم  امپراطوری  بریتانیای کبیر در این منطقه را می خواند ، از خود خواهد پرسید ، که آقای گراهام فولر ، آگاهانه از کنار جنایات انسانی استعمار انگلیس در شبه قاره هندوستان می گذرد ، یا نمیداند ؟  وانگهی  همین  دو قرن سیاست استعماری  انگلیس و بازتاب آن ، چه بصورت مستقیم و چه غیر مستقیم ، همین امروز ادامه دارد .
 جنگ های  هندو پاکستان ، عدم ثبات سیاسی  در پاکستان ، کودتاهای متعدد در این کشور و عدم امنیت سیاسی در افغانستان ، رقابت قدرت های بزرگ  و چون آمریکا ، کشورهای اروپائی ، چین ، هندوستان ، کشورهای نفت خیز عرب ، خصوصا عربستان سعودی مبلغ و سرمایه گذار رسمی  نظام های اسلامی ارتجاعی در منطقه زیر پوشش وهابیسم و سلفیسم ، کودتای کمونیستی  در افغانستان ، در سال 27 آوریل 1978 به رهبری – نورمحمد ترکی –ببراک کارمال ، حافظ الله امین ، روی کار آمدن « اسلام سیاسی در ایران   به رهبری آیت الله خمینی  در 11 فوریه 1979 ، یعنی درست (انقلاب اسلامی در ایران 22 بهمن 1357 – کودتای کمو نیستی  در افغانستان در 8 اردیبهشت 1357 – انقلاب اسلامی  ایت الله خمینی در ایران در 22 بهمن 1357 ، یعنی درست بعد از 9 ماه و 12 روز  بعد از کودتای کمونیستی در افغانستان ،  اشغال  افغانستان توسط ارتش سرخ روسیه شوروی در 25 دسامبر 1979(سه شنبه 4 دی ماه 1358 هجری شمسی ) توسط ارتش سرخ شوروی سابق ،  حمله صدام به ایران در 31 شهریور 1359 ، و هشت سال جنگ با  انسانی و مالی بسیار گران برای هر دو کشور ، همه و همه ناشی از سیاست استعماری قدرت های بزرگ  چون انگلستان ، روسیه ، که قرنها است رسماً علنا در این منطقه حساس جهان با منابع سرشار نیروی انسانی ، و مواد استراتژیک چون نفت و گاز حضور دارد ،و بعد از جنگ دوم جهانی آمریکا نیز علنا وارد رقابت های قدرت این قدرت ها در منطقه شده اند و  همین امروز هم جنگ های مختلف پاتیزانی  و نا امنی سیاسی ، اجتماعی در منطقه ادامه دارد.
در راستای نگاه  از منظر جامعه شناسی سیاسی ، به سیاست استعماری  بیش از دو قرن  استعمار امپراطوری بریتانیا در هندوستان ، و نتایج منفی این سیاست  چه از منظر انسانی و چه از منظر اقتصادی و فرهنگی  این استعمار درشبه قاره هندوستان ، نگاه مختصری به  نحوه استعمار انگلیس در این منطقه ، می اندازیم .  امروز ،در  آغاز قرن بیست و یکم ، منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی ، و غرب اقیانوس هند ، منطقه بسیار پر آشوب ، و شاهد جنگ های  ویرانگر بین اقوام و ملت های مختلف ساکن این منطقه ، زیر پوشش  اختلافات قومی ، نژادی ، مذهبی ، فرهنگی ، و مرزی است . اگر دقیق  به علل و عامل به این اختلافات  نظر بیاندازیم ، خواهیم دید  بدون استثنا ء  ، این اختلافات در این منطقه و جنگهئای خونینی که حتی بعد از استقلال هندو پاکستان  در سال 1947 ، در این منطقه  رخ داده اند و هنوز هم این جنگ ها بصورت آشکار به شکل جنگ های پارتیزانی ادامه دارند ، در حقیقت ، میراث بجا مانده از سیاست استعماری  انگلیس ، تحت دکترین: اختلاف بیانداز حکومت کن  است که این جنگها تا امروز  با دخالت های مستقیم و غیر مستقیم قدرت های بزرگ  چون آمریکا –اتحادیه اروپا – روسیه – چین – همراه با کمک های مالی کشورهای عربی نفت خیز منطقه  زیر پوشش  «دفاع از اسلام  و وهابیت » و رقابت های سیاسی آنان تا امروز ادامه دارند .در واقع این جنگ ها  بازتاب استعمار انگلیس  در طول بیش از دو قرن ظهور علنی او در این منطقه است .

سیاست استعماری انگلیس  در عمل بر این اصل  متکی بود :
1-      از بین بردن  اقتصاد سنتی  شبه قاره هند ، که در واقع  یک اقتصاد سنتی  متکی بر کشاورزی سنتی و صنایع دستی ، خصوصا  نساجی  بود .
2-      تبدیل مزارع کشاورزی سنتی به مزارع کشت خشخاش و تولید تریاک ، ورواج اعتیاد   به تریاک دربین مردم عادی ، خصوصا صدور آن به چین ، که در تاریخ به جنگ تریاک  معروف است  (جنگ بین امپراطوی بریتانیا با چین  در راستای تجارت آزاد تریاک در کشور چین توسط تجار انگلیسی )
3-      تشکیل  ارتشی متشکل از  مسلمانان هندوستان زیر فرماندهی افسران انگلیسی برا ی تحکیم قدرت استعمار و رواج اختلاف  قومی مذهبی توسط این نیروی مسلح بنام «سپاهی- Cpey »  تحت فرمان  انگلیس ، بین مسلمانان و هندو ها .
4-      ایجاد مدرسه دینی  برا ی مسلمانان  بنام : دارالعلوم  دو بندی . در شمال دهلی ، که از این طریق از مسافرت طلبه های مسلمان برای ادامه تحصیلات مذهبی به کشورهائی چون ایران ، مصر ، ترکیه عثمانی ، که در یک مرحله از شروع آگاهی های ملی  و ضد استعماری ، مبارزه می کردند ، ممانعت شود .
5-      ایجاد سازمان سیاسی مذهبی نظامی  با عنوان : سازمان اخوان المسلمین  در کشورهای عربی ، و فدائیان اسلام در ایران ، توسط  امپریالیسم  انگلیس  در راستای تبلیغ  خرافات دینی و ممانعت از رشد  فلسفه عقل گرائی در کشور های مسلمان . چون  حاکمیت نظام دموکراسی  در اروپا ، بازتاب حاکمیت  فلسفه عقل گرائی در بطن جامعه اروپائی بود ، که در تاریخ اروپا این  مرحله به غصر روشنگری معروف است .

در راستای شناخت  ماهیت روابط  استعماری قدرت های نوین ، که کتاب ژئوپولیتیک  گراهام فولر در نهایت در راستای این سیاست برای امپریایسم آمریکا قلم میزند،  لازم است  چند لحظه روی :اقتصاد بهروه وری ، توضیح داده شود .

6-      روابط روحانیت شیعه  و استعمار انگلیس . ماخذ (3).

ادامه دارد .
پاریس 1 ژوئن 2013
اقتباس بطور مختصر و یا کامل ، با ذکر نام نویسنده و سایت کاملا آزاد است .
  
ماخذ :
1-http://persian.cri.cn/1/2005/09/23/1@38459.htm
2-http://fr.wikipedia.org/wiki/Ligne_Durand
3-http://iranian.com/main/2011/oct-11.html