۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه
لوموند ديپلوما تيک
نه تئوري توطئه نه فراموشي نوام چامسکي بطورآزادنوشته Serge HALIMI
از ده سال پيش تاکنون نشر، کم و بيش حرفه اي ، نوشته هاي نوام چامسکي که زير عنوان هاي مختلف چاپ شده توانسته اين تصور را به خواننده بدهد که گير افتاده است يا دور خود مي چرخد. کسي که دربادي امر به آناليزدر مورد رسانه ها توجه دارد از تجديد نشر مهمترين کتاب او در اين مورد به نام « کارخانه توليد توافق» (La fabrique de constentement) که در١٩٨٨ در ايالات متحده به چاپ رسيده بسيار راضي ميشود. اثري کلاسيک که از بيست سال پيش در انتظار يک ناشرشايسته اين نام ( ترجمه ، تطبيق شرايط ، يادداشتها) بسر برده است. از اين ببعد اين کتاب وجود دارد (١).
نويسنده Serge HALIMI
دبیر هيئت تحريريه لوموند ديپلوما تيک آخرين مقالات اين نويسنده:
گرد هم آئي بي حاصل گروه بيست ؟ انديشيدن به آنچه ناممکن به نظر مي رسد وقتی که روزنامه وال استریت خون طلب کرد. افول امريکا ...در سال ١٩٥٢ نيز حرف آن در ميان بود برگردان: Modjtaba MOFIDI مجتبا مفيدي
کتاب « سرمستي زور» (٢) (L’ivresse de la force) که حاصل مصاحبه هايي در مورد موضوع هاي مختلف است و در فاصله فوريه ٢٠٠٦ ومارس ٢٠٠٧ انجام گرفته هما ن بلندپروازي را ندارد. آينده اي هما نند نيز ندارد و سوال هاي نه چندان تيزمطرح شده ، ابهام هايي را دست نخورده باقي مي گذارند. بدين گونه اين فرضيه که اصلاحات زمينه چين و مقدمه انقلاب است، يا تضاد ظاهري بين يک جامعه آمريکايي «خيلي آزاد» از نظر چامسکي و عدم بيان برخي مواضع بعنوان مثال در باره فلسطين که در جاهاي ديگر عادي بنظر ميرسند وبه نظر او در امريکا «غير قابل بيان» باقي مي مانند. مي ماند مو ضوع هاي ضروري: يک سفر با چامسکي به خاور نزديک، به آمريکاي لاتين( اروپا غايب است)، همچنين به دنياي محدودتر «افکار قابل تامل»، مملو اطلاعات است- و توام با مواردي پيش بيني نشده .
منتقدين متعددي در زبانشناسي آمريکايي، کساني که هرگز بخود زحمت خواندن کتاب را نداده اند، از او کسي را ساخته اند که مرتب ايالات متحده را تحقير مي کند، يا يک پيشواي «تئوري توطئه»(٣). بايد به آنها يادآوري کرد که، در اين کتاب- مصاحبه، کساني که سؤقصد القاعده، ١١ سپتامبر٢٠٠١، را با يک توطئه لورفته توسط نومحافظه کار ها مشابه ميدانند با « بنيادگرا ها» مقايسه شده اند، و تئوري آنها با « نوعي بنيادگرايي مذهبي»؟
چامسکي تاکيد مي کند:« بي دليل نيست دانشمندها دست به تجربه مي زنند و به فيلم برداري آنچه از پنجره مي بينند بسنده نمي کنند». اگر حول اين واقعه دستکاري هايي هست او علت را در جاهاي ديگري ميجويد:« چرا اين بحث تا اين حد با چشم پوشي همراه بوده است؟ من شک مي کنم که چه بسا حکومت آن را با نظر مساعد مي نگرد. حکومت از آن نيروي بسيار مي گيرد و آن را از جنايات واقعي خود منحرف مي کند.»
معذالک، براي توضيح تداوم اين بدگماني، هفت سال پس از واقعه، چامسکي تصور ميکند که علت را در برخورد يک جامعه آمريکايي فاقد انسجام ، فاقد حزب هاي سياسي واقعي،جاييکه « سنديکاها تقريبا ناپديد » شده اند، با بدگماني ناشي از حکومت توده ها بايد جستجو کرد: « مردم آنچه ميگذرد را دوست ندارند، مراحل سختي را گذرانده اند، به احدي اعتماد نمي کنند،و هيچ امکاني براي واکنش ندارند. بنابراين آنها به هرچيزي متوسل مي شوند.» دراين وضعيت انترنت ميتواند « تاثير انحرافي» بر آنها داشته واين توهم را به آنها القا کند که « ظرف يک ساعت ميتوان مهندس سازه واجد شرايط شده و ثابت کرد که بوش بوده که دستور نابودي برج هاي دو قلو را داده است».
متهم کردن سياست خارجي آمريکا هرگز باعث نشده که چامسکي ديد انتقادي خود را بنفع آنها که هدف واشينگتن هستند فراموش کند. او اعتراف مي کند که « احترام زيادي براي دانيل اورتگا[ رييس جمهور نيکاراگوئه] که مضافا به يک فرصت طلب دست راستي تبديل شده است » ندارد. و در مورد ايران، افغانستان، عراق، تاکيد مي کند که ايالت متحده « به ايجاد بنيادگرايي افراطي اسلامي از طريق ويران کردن ملي گرايي غير مذهبي کمک کرده است » . اسراييل همين نقش « باغبان آبپاش که خود آبپاشي مي شود»* (Arroseur arrosé) بازي کرده هنگامي که « سازمان آزادي بخش فلسطين، نيرويي غير مذهبي طرفدار راه حل از طريق گفتگو را بنفع حماس» در هم پاشيد. اگر تمامي اين عوامل اغلب « فراموش» شده است به اين دليل مي باشد که رسانه ها و روشنفکرها، چنانچه فيلم اليويه آزم (Olivier Azam) و دانييل مرمه ) (Daniel Mermet شواهد آنرا نشان ميدهد ، به صورت هميارهاي اصلي تبليغاتي غرب عمل ميکنند(٤). درحالي که از نظر چامسکي، « کسي که چماق در دست دارد فراموشي تاريخي را طلب مي کند»
کتاب « سرمستي زور» (٢) (L’ivresse de la force) که حاصل مصاحبه هايي در مورد موضوع هاي مختلف است و در فاصله فوريه ٢٠٠٦ ومارس ٢٠٠٧ انجام گرفته هما ن بلندپروازي را ندارد. آينده اي هما نند نيز ندارد و سوال هاي نه چندان تيزمطرح شده ، ابهام هايي را دست نخورده باقي مي گذارند. بدين گونه اين فرضيه که اصلاحات زمينه چين و مقدمه انقلاب است، يا تضاد ظاهري بين يک جامعه آمريکايي «خيلي آزاد» از نظر چامسکي و عدم بيان برخي مواضع بعنوان مثال در باره فلسطين که در جاهاي ديگر عادي بنظر ميرسند وبه نظر او در امريکا «غير قابل بيان» باقي مي مانند. مي ماند مو ضوع هاي ضروري: يک سفر با چامسکي به خاور نزديک، به آمريکاي لاتين( اروپا غايب است)، همچنين به دنياي محدودتر «افکار قابل تامل»، مملو اطلاعات است- و توام با مواردي پيش بيني نشده .
منتقدين متعددي در زبانشناسي آمريکايي، کساني که هرگز بخود زحمت خواندن کتاب را نداده اند، از او کسي را ساخته اند که مرتب ايالات متحده را تحقير مي کند، يا يک پيشواي «تئوري توطئه»(٣). بايد به آنها يادآوري کرد که، در اين کتاب- مصاحبه، کساني که سؤقصد القاعده، ١١ سپتامبر٢٠٠١، را با يک توطئه لورفته توسط نومحافظه کار ها مشابه ميدانند با « بنيادگرا ها» مقايسه شده اند، و تئوري آنها با « نوعي بنيادگرايي مذهبي»؟
چامسکي تاکيد مي کند:« بي دليل نيست دانشمندها دست به تجربه مي زنند و به فيلم برداري آنچه از پنجره مي بينند بسنده نمي کنند». اگر حول اين واقعه دستکاري هايي هست او علت را در جاهاي ديگري ميجويد:« چرا اين بحث تا اين حد با چشم پوشي همراه بوده است؟ من شک مي کنم که چه بسا حکومت آن را با نظر مساعد مي نگرد. حکومت از آن نيروي بسيار مي گيرد و آن را از جنايات واقعي خود منحرف مي کند.»
معذالک، براي توضيح تداوم اين بدگماني، هفت سال پس از واقعه، چامسکي تصور ميکند که علت را در برخورد يک جامعه آمريکايي فاقد انسجام ، فاقد حزب هاي سياسي واقعي،جاييکه « سنديکاها تقريبا ناپديد » شده اند، با بدگماني ناشي از حکومت توده ها بايد جستجو کرد: « مردم آنچه ميگذرد را دوست ندارند، مراحل سختي را گذرانده اند، به احدي اعتماد نمي کنند،و هيچ امکاني براي واکنش ندارند. بنابراين آنها به هرچيزي متوسل مي شوند.» دراين وضعيت انترنت ميتواند « تاثير انحرافي» بر آنها داشته واين توهم را به آنها القا کند که « ظرف يک ساعت ميتوان مهندس سازه واجد شرايط شده و ثابت کرد که بوش بوده که دستور نابودي برج هاي دو قلو را داده است».
متهم کردن سياست خارجي آمريکا هرگز باعث نشده که چامسکي ديد انتقادي خود را بنفع آنها که هدف واشينگتن هستند فراموش کند. او اعتراف مي کند که « احترام زيادي براي دانيل اورتگا[ رييس جمهور نيکاراگوئه] که مضافا به يک فرصت طلب دست راستي تبديل شده است » ندارد. و در مورد ايران، افغانستان، عراق، تاکيد مي کند که ايالت متحده « به ايجاد بنيادگرايي افراطي اسلامي از طريق ويران کردن ملي گرايي غير مذهبي کمک کرده است » . اسراييل همين نقش « باغبان آبپاش که خود آبپاشي مي شود»* (Arroseur arrosé) بازي کرده هنگامي که « سازمان آزادي بخش فلسطين، نيرويي غير مذهبي طرفدار راه حل از طريق گفتگو را بنفع حماس» در هم پاشيد. اگر تمامي اين عوامل اغلب « فراموش» شده است به اين دليل مي باشد که رسانه ها و روشنفکرها، چنانچه فيلم اليويه آزم (Olivier Azam) و دانييل مرمه ) (Daniel Mermet شواهد آنرا نشان ميدهد ، به صورت هميارهاي اصلي تبليغاتي غرب عمل ميکنند(٤). درحالي که از نظر چامسکي، « کسي که چماق در دست دارد فراموشي تاريخي را طلب مي کند»
(١) نوام چامسکي و ادوارد هرمن، "توليد توافق، درباره تبليغات رسانه اي در دموکراسي" . Noam Chamsky et Edward Herman, La fabrication de consentement. De la propagande médiatique en démocratie, Agone, Marseille 2008 ٦٥٥ صفحه، ٢٨ يورو. يک تاسف، کمبود فهرست نام هاي اشاره شده. مصاحبه با داويد برسامانيان، انتشارات فيار، (L’ivresse de la force)
(٢) نوام چامسکي،"سرمستي زور"، پاريس،٢٠٠٨، ٢٤٤ صفحه، ١٩ يورو.
(٣) رجوع کنيد به "توطئه. هنگامي که روزنامه نگارها (و سوگلي ها ي آنها) تحليل هاي انتقادي رسانه ها را دستکاري مي کنند" از چامسکي منتشره درCahier de L’Heme شماره ٨٨، پاريس، ٢٠٠٧، متن قابل دسترس در آدرس http://www.homme-moderne.org/societe/philo/chomsky/
(٤) چامسکي و شرکا، روي پرده در فرانسه از ٢٦ نوامبر.
*اين اصطلاح برگردان« Arroseur arrosé » است که بر گرفته ازاولين فيلم سينمايي تهيه شده براساس يک سناريو کار برادران لوميير( Louis et Auguste Lumière) مي باشد. اين فيلم باغباني را در حال آبپاشي نشان ميدهد که در يک بازي کميک همکارش پا بر لوله مي نهد و هنگامي که باغبان به بررسي علت مي پرازد پا از لوله برمي گيرد و باغبان خيس ميشود.(مترجم)
اشتراک در:
پستها (Atom)