نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

بهنام ابراهیم زاده: نامه ای به پدر عزیزم رحمان ابراهیم زاده که همچون بید خم شد اما نشکست

بهنام ابراهیم زاده: نامه ای به پدر عزیزم رحمان ابراهیم زاده که همچون بید خم شد اما نشکست


هستیم استوار و پایدار، ایستاده، هشیار و بیدار
پدر عزیزم برایتان با عشق می نویسم تو نیز با عشق بخوان، برایت از نهایت دلتنگی ها و از حصار فاصله ها سلام و درود می فرستم. پدر مهربانم درمانده ام که سخن را چگونه آغاز کنم که شرمسار نباشم و آن گونه که شایسته است بتوان حق مطلب را ادا کنم چرا که بر این باورم کلام آغاز نمی شود تا دیدنت.
پدرعزیزم تکیه گاه دوران کودکی ام، هر زمان که درباره قداستت فکر می کنم نمی دانم وصف خوبی هایت را از کجا شروع کنم، تا کجا ادامه دهم و به انتها برسانم توصیف خوبی های تو نه در زمان می گنجد نه درمکان. هرگز فراموش نمی کنیم که چگونه با دستان خالی از مادیات و چشمانی پر از امید در کنار مادر عزیزمان برایمان گام برداشتی، از خودگذشتگی نشان دادی و ما را مفتخرانه و سربلندانه بزرگ کردی. رهنمودهایت در دوران کودکی و نوجوانی ام همچنان در گوشم است.
ای کاش مجالی برای با تو بودن پیدا شود تا دوباره لحظه های با توبودن را حس کنم. ای کاش این فریاد بی کلامم مرهمی باشد بر روی زخم هایم. شاید تنها چندقطره از اشک دریای متلاطم قلبم آرام گیرد. پدر عزیزم چشم هایم را که می بندم اولین تصویری که در ذهنم نقش می بندد تصویری از توست. افسوس می خورم که ماهی یک بار همدیگر را می بینیم آن هم از پشت دیوارهای سرد اوین که با میله های آهنین و شیشه های کدر تزئین شده است. در آن لحظات ملاقات که چشمان بارانی ات را می بینم آتش به خرمن هستی ام می افتد تنها نفس های گرم وجودت است که مرا به وجد می آورد.
پدر عزیز و مهربانم در بند بودن را موهبتی می دانم برای رسیدن به روزهای خوش آزادی، و قتی به گذشته و کودکی و نوجوانی ام می اندیشم غرور سراپای وجودم را فرا می گیرد که در کنار پدری دلسوز و مهربان همراه با آرمان های انسانی بزرگ شده ام و به من آموخته ای که نباید در برابر ظلم و ظالم سرخم آورم. من از سال ها بودن در کنارت آموخته ام که باید شاگرد خوب زمانه باشم و از معلم تاریخ بیاموزم که بعضی فرصت ها یگانه و تکرار ناپذیرند و برای قبولی در این آزمون سخت باید با جسارت گزینه مقاومت را برگزید و رتبه افتخار را به دست آورد. پدر عزیزم تو که لحظه به لحظه با مقاومت و صبرت به من ایستادگی می آموزی، مایه ی افتخار من هستی. ترا دوست دارم چون شایسته دوست داشتنی، مهربان عزیز، هنوز پژواک صدای پرمهرت در گوشم طنین انداز است، تو مهربان بودی و با محبت، مقاومت و پایداری که در طول بازداشت من تحمل کردی، تحسین برانگیز است. این نیز توان و روحیه مرا دوچندان می کند. هنوز روزهای سخت حبس انفرادی در 209، محروم بودن از ملاقات و تلفن، دادگاه و حکم 20 ساله آن روزهای دهشتناک و غمناک را در یاد دارم و از خاطره و ذهنم بیرون نرفته است.
چه کسی می داند چه بر من گذشت پدر عزیز، ما نخستین خانواده ای نیستیم که دچار این وضع شده ایم. افرادی که چنین مشقت هایی را تحمل می کنند، قوی تر می شوند. من به شما اطمینان می دهم که آرمان و هدف ما به قدر کافی قوی است و از وفاداری دوستانمان و مردم برخورداریم و فقط عشق و اخلاص و حمایت شما، دوستان، رفقا و مردم خواهد بود که مرا در تحولات آینده یاری خواهد کرد. تاریخ نشان داده که وقتی وجدان مردمی بیدار شده باشد، مجازات نمی تواند آن ها را از راهشان باز دارد. این در مورد من و دیگر هم طبقه ای ها و رفقایم که قبلاً با آنها کار کرده ام صدق می کند.
پدر عزیزم دوستت را دارم دستان پرمهرت را می فشارم و قلب پاکت را می بوسم چون اسطوره مقاومتی .
زنده پایدار بمانی
فرزندت بهنام ابراهیم زاده اردیبهشت 91 زندان اوین

فاجعه در زندان رجایی‌شهر کرج؛ هفت مرگ در هفت روز گذشته

فاجعه در زندان رجایی‌شهر کرج؛ هفت مرگ در هفت روز گذشته
گزارشی تکان‌دهنده از زندانی در همسایگی پایتخت + جزئیات مرگ منصور رادپور



کلمه زهرا صدر  : اینجا زندان رجایی شهر، ندامتگاهی در همسایگی ام‌القرای جهان اسلام است. جایی که هر روز فاجعه تکرار می‌شود و مرگ به امری روزمره، جان به کالایی بی‌ارزش و انسان‌ها به بی‌حرمت‌ترین اشیاء ممکن تبدیل شده‌اند.

مسئولان مدعی کشور و انقلاب که این روزها به انتقام‌گیری از منتقدان دلسوز خود در زندان‌ها مشغول‌اند و همچنان به تقسیم غنائم کودتای انتخاباتی، پروژه‌های میلیاردی و پست‌های بادآورده می‌پردازند، البته لابد بی‌خبرند از فجایعی که در این نزدیک‌ترین زندان بزرگ به تهران هر روزه در حال وقوع است.
هفت مرگ در هفت روز گذشته. این آخرین آمار کسری زندانیانی است که حکومت وعده داده بود زندان را برای آنها به دانشگاه تبدیل کند. این در حالی است که آمار تلفات زندان رجایی شهر در گذشته به طور متوسط ماهی ۱۰ الی ۱۵ نفر بود.
این زندانیان پیش از آنکه مانند منصور رادپور، زندانی امنیتی، قربانی بی‌اعتنایی و نارسایی پزشکی شوند و یا همچون برخی دیگر از فرط مصرف مواد مخدر و یا شیوع بیماری بمیرند؛ قربانی بدکرداری مسئولانی هس  تند که مدعی مدیریت جهان شده‌اند و از اداره یک زندان بازمانده‌اند.
خبرنگار کلمه در گزارشی در هفته پرده، به توصیف شرایط و فاجعه‌بار زندان رجایی‌شهر کرج پرداخته و واقعیت‌های دردناکی از شرایط فعلی این زندان برای زندانیان عادی و سیاسی را شرح داده است.
در این گزارش به شیوع گسترده مواد مخدر و مرگ هر روزه زندانیان، عادی شدن ضرب و شتم زندانیان سیاسی به بهانه‌های مختلف، مرگ یک زندانی امنیتی در روزهای گذشته در این زندان بر اثر عدم رسیدگی پزشکی، محدودیت شدید زندانیان سیاسی در استفاده از تماس تلفنی و هواخوری، محرومیت مطلق برخی زندانیان از ملاقات، تونل ۸۰۰ متری زیر زمینی قبل از سالن ملاقات و موارد تکان‌دهنده‌ی دیگر اشاره شده است.

پرده اول، زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج

زندان رجایی شهر کرج، با هفت اندرزگاه در نزدیکی شهری بزرگ اطراف پایتخت، یکی از دشوارترین زندان های کشور است برای زندانیان سیاسی. به خصوص زندانیانی که نزدیک دو سال است به آنجا تبعید شده و خانواده هایشان در سختی های مضاعف بر رنجی که بر آن ها تحمیل شده صبوری و مقاومت می کنند.
خانواده‌های زندانیان سیاسی زندان رجایی‌شهر، پاییز سال قبل از اعمال محدودیت‌های جدید برای این زندانیان خبر داده بودند. این محدودیت‌ها در پی تغییر رییس زندان رجایی‌شهر هر روز برای زندانیان سیاسی این زندان ابعاد گسترده‌تری می‌یابد، تا جایی که خانواده‌ها می‌گویند این روزها ضرب و شتم زندانیان سیاسی در زندان رجایی‌شهر متداول شده و نگهبانان و مسئولان زندان، زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی را به هر بهانه‌ای مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند.
پرده دوم، بحران در زندان رجایی شهر کرج
بر اساس این گزارش تعداد افرادی که در این زندان قرص مصرف می کنند تقریبا ۳/۴ (سه چهارم) افرادی است که در آن نگهداری می شوند؛ قرص هایی شامل قرص اعصاب و آرامبخش های سنگین. به طور مثال در سالنی که زندانیان سیاسی هستند، به عنوان کم ترین آمار تعداد مصرف کننده، بیش از ۲۵ نفر از حدود ۵۵ نفر به مصرف قرص روی آورده اند.
در بقیه بندهای این زندان نیز توجه به مثالی حاشیه ای اما مهم و موثق می تواند عمق فاجعه و اوج بحران را نشان دهد: قرصی که بیرون از زندان دانه ای ۳۰ تومان یا ۴۰ تومان خریداری می شود در زندان دانه ای ۲۰۰۰ تومان خرید و فروش می شود و این اختلاف عجیب قیمت از عدم تعادل عرضه و تقاضا در این زندان خبر می دهد.
پرده سوم، محرومیت از ملاقات و امکان تماس، مرحله ی آغاز بحران
طی چند سال گذشته بارها گزارش شد که زندانیان سیاسی ملاقات های منظم ندارند. اولین معضل ملاقات ها این است که خانواده ها دو هفته یک بار می توانند به ملاقات زندانیان خود بروند و در این شرایط کافی است یکی از این روزها با ایام تعطیل مصادف شود تا با توجه به قطعی تلفن ها، یک ماه بی خبری و بی ملاقاتی به عاملی تازه برای آزار چندباره ی زندانیان و خانواده هایشان تبدیل شود.
روزی دو ساعت هوا خوری به شکل نوبتی با گروه بندی های درون زندان به سادگی دلیل بسیاری از بیماری های پوستی، عصبی، استخوان و مفصل و … که به بیماری های زندانیان مشهور است را روشن می کند.
در بند ۱۲ هر روز ۳۷ الی ۳۸ نفر روزی ۲ ساعت اجازه دارند به هواخوری بروند. این در حالی است که به گفته ی زندانیان سیاسی هیچ گونه سرگرمی دیگری در این زندان وجود ندارد، به جز مواد مخدر که فراوان است و معلوم نیست چرا مسئولان از ترویج مصرف آن استقبال می کنند.
پرده چهارم، امکان کار کردن در زندان رجایی شهر
در زندان ها معمولا کارخانه ها یا کارگاه هایی وجود دارد که زندانیان می توانند روزی ۵ الی۶ ساعت در آنجا مشغول کار شوند، زندان رجایی شهر نیز از این قاعده مستثنی نیست و زندانیان می توانند کار کنند و هم سرگرم باشند و هم از حقوق هرچند اندکِ روزی ۳ یا ۴ هزار تومان بهره مند شوند.
بر اساس این گزارش، زندانیان سیاسی از همین امکان تغییر فضا و روحیه نیز محروم هستند و بدون هیچ دلیل و توجیه قانونی، اجازه ی کار از آن ها سلب شده که همین موضوع به تخریب روحیه و پژمردگی این زندانیان دامن می زند.
پرده پنچم، صبر و استقامت، زندانیان سبز زندان رجایی شهر ایستاده اند
زندانیان سبز این زندان اما در این شرایط بغرنج و نا مساعد با توجه به اهداف و آرمان های خود و البته حضور دوستان و همراهان در کنار خانواده هایشان به لحاظ روحی شرایط بهتری دارند.
زندانیانی سبز که هر بار در روزهای ملاقات از خانواده های خود می شنوند که دوستان و فعالان و مردم تنهایشان نگذاشته اند و مناسبت های مختلف بهانه ی حضورشان در کنار آن هاست، روحیه بیشتری گرفته و محکمتر بر باورهای خود می ایستند.
بر اساس این گزارش، اما بسیاری از زندانیان این زندان در شرایط بسیار تلخی دوران حبس خود را طی می کنند و به معنای واقعی کلمه در حال پوسیدن هستند. به طور مثال بعضی از این زندانیان سیاسی «بی ملاقاتی» نامیده می شوند.
در سالن ۱۲، از ۵۵ زندانی سیاسی ۲۵ نفر اصلا ملاقات ندارند. خانواده های این زندانیان که ساکن کردستان و خوزستان و اصفهان و … هستند، اساسا امکان آمد و رفت به تهران را ندارند. یک تلفن تنها وسیله ی ارتباطی آنان بود که آن هم از یک سال و نیم پیش قطع است. از این تعداد ۱۲ نفر معتاد به شیشه شده اند.

پرده ی ششم، مرگ یک زندانی امنیتی
منصور رادپور زندانی سیاسی بند ویژه امنیتی زندان رجایی شهر کرج روز دوشنبه درگذشت.

منصور رادپور که به علت شکنجه‌های فیزیکی طولانی مدت از ناراحتی‌های جسمی متعددی از جمله ناراحتی ریوی و خونریزی معده رنج می‌برد، بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ در جاده چالوس توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و پس از یک ماه نگهداری و شکنجه در خانه‌های امن وزارت اطلاعات به سالن ده بند چهار زندان گوهردشت و سپس بند سپاه و نهایتا به بند ویژه امنیتی این زندان منتقل شد.
مرحوم رادپور طی دو حکم جداگانه در شعب ۱ و ٨ دادگاه انقلاب اسلامی کرج، به اتهامات «اقدام علیه امنیت ملی» و «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» مجموعا به هشت سال زندان محکوم شده بود.
به گزارش کلمه، مرحوم منصور رادپور تا قبل از اینکه به سالن ۱۲ منتقل شود انسان شاداب و با روحیه ای بود، اما در این بند به اعتیاد روی آورد. درهای بسته، اتاق های دو متر در دو متر و هواخوری های کوتاه و مقطعی افسردگی را در این سالن رایج کرده که برخی هم به مصرف مواد مخدر یا قرص های آرام بخش روی آورده اند.
منصور رادپور روزانه ۱۰ الی ۲۰ تا از قرص های آرام بخش تجویز شده توسط پزشک زندان را مصرف می کرد که همان ها بیشتر روحیه اش را تضعیف کرده بودند و نتیجه اش هم چیزی جز سکته مغزی نبود.
شرایط در پنج سال اخیر، هر روز بر او سخت تر می شد، مدیریت قدیم زندان به او هم اجازه ملاقات با همسر و خانواده اش را داده بود و هم اجازه ی تماس تلفنی. اما تا قبل از مرگ، بیش از یک سال بود که ملاقات وی با همسرش به طور کامل قطع شده بود.
پنج سال پیش، یعنی در روزهای ابتدایی بازداشت و بازجویی، وزارت اطلاعات همسرش را مجبور می کند که از وی جدا شود و همین بهانه ای شده بود که ملاقات های وی از مرحوم رادپور قطع شود. از طرفی پسر و دختر وی به دلیل اینکه کوچک بودند نمی توانستند یک هفته در میان به تنهایی به ملاقات بیایند.
گذشته از مسیر و دوری راه که برای کودکان به تنهایی آمدن غیر ممکن بود، شرایط خاص ملاقات و زندان نیز امکان آمدن این کودکان را به تنهایی، غیر ممکن می کرد. چرا که از در ورودی تا سالن ملاقات، فقط ۸۰۰ متر زیر زمین است که باید به تنهایی طی شود.
به گزارش خبرنگار کلمه، در یک هفته اخیر ۳ مرتبه حال منصور رادپور بد شده بود و بیمارستان و بهداری زندان باز هم صرفا به تجویز مسکن و ارام بخش و قرص ضد حساسیت اکتفا کرده و گفته بودند که چیز خاصی نیست.
در نهایت روز دوشنبه ساعت ۸ شب منصور رادپور در حالی که صورت، گردن و پاهایش سیاه شده بود درگذشت. وی در تمام مدت از بیماری هایی همچون نوسان فشار خون، نارسایی کلیه و ناراحتی شدید قلبی رنج می برد و مسئولین زندان حاضر به رسیدگی پزشکی در مورد وی نبودند. پزشکان زندان در معاینات اولیه جسد، تشخیص دادند که وی بر اثر سکته مغزی درگذشته است. گفته شده هنگامی که جسد منصور رادپور به بهداری زندان منتقل میشود صورت، گردن و پاهای وی کاملا سیاه شده بود.
بر اساس این گزارش، وی در ابتدا به ۳ سال حبس محکوم شد که پس از آن و به دلیل اینکه با یک تلفن خبری را از درون زندان به یکی از سایتها مخابره کرده بود، به ۵ سال حبس دیگر نیز محکوم شد.
وی در این مدت با توجه به شرایط خانوادگی و جسمی اش چند بار توبه نامه نوشت و اظهار ندامت کرد و درخواست کرد اجازه دهند نزد همسر و فرزندانش برود، اما فقط و فقط به دلیل آن تلفن اجازه مرخصی از وی سلب شد.
پرده هفتم، اینجا زندان رجایی شهر، جان انسان بی ارزشترین هاست
طی یک هفته ی گذشته ۷ زندانی در زندان رجایی شهر کرج جان خود را از دست داده اند. سه تن از این هفت نفر در اثر سکته جان باختند و یک نفر از این تعداد زندانی سیاسی بوده است.
در حالی درگذشت هفت زندانی در زندان رجایی شهر تایید می شود که پیش از این نیز در گزارش ها آمده بود به طور متوسط ماهی ۱۰ الی ۱۵ نفر در زندان رجایی شهر جان خود را از گروه های مختلف و به دلایل مختلف از دست می دهند.