نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

سراشیب سقوط رژیم جمهوری اسلامی و آلترناتیو سازی های امپریالیستی! –احمد نوین

سراشیب سقوط رژیم جمهوری اسلامی و آلترناتیو سازی های امپریالیستی! –احمد نوین


یکی از این تلاش ها، برگزاری کنفرانس دو روزه "اتحاد برای دموکراسی در ایران"، توسط بنیاد اولاف پالمه است. این جلسات قرار بود بطور مخفیانه برگزار بشود. اما بعداً نام شرکت کنندگان بطور علنی فاش شد

 

فوریه 19, 2012 — سایت خبری جنبش خرداد
این مقاله بقصد بررسی تلاش های نیروهای وابسته به دولت های پیشرفته صنعتی، در رابطه با ایجاد تحول و ساختن بدیل حکومتی در جوامع پیرامونی سرمایه داری، کشورهائی نظیر ایران است. تلاش هائی که هدف آنها تامین منافع کشورهای امپریالیستی است. البته انگیزه انتخاب این مقوله، نه یک افشاگری انتزاعی، بلکه بعلت تلاش هائی است که هر از چند گاهی بنگاههای گوناگون وابسته به محافل قدرت در کشورهای امپریالیستی، برای ساختن آلترناتیو حکومتی بعد از پایان دورانِ اقتدارِ حکومت ولی فقیه در کشور ما برنامه ریزی مینمایند. در حالی که حلقه محاصره اقتصادی ایران توسط کشورهای غربی روز بروز بیشتر گلوی مردم ایران را میفشارد.
در حالی که ۵۰% برخی از اقلام سبد هزینه خانوارها آنچنان زندگی را بر خانوارهای کارگر و زحمتکش سیاه کرده است که کارگران و زحمتکشان کشور ما، توانایی برآورده کردن نیازهای معیشتی خانواده خود را ندارند.
در حالی که بنابر اطلاعات منتشر شده، به همت سپاه پاسداران، بسیج و کمیته ها، هر ساله بیش از ۶۰۰ تن مواد مخدر در ایران بمصرف میرسد و در نتیجه بیش از ۲۰ میلیون نفر، اعم از معتادان و خانوادههای آنها محکوم به زندگی در جهنم اعتیاد هستند.
در حالی که تعداد قابل ملاحظه ای از رهبران و فعالان کارگری ایران به زندانهای طویل المدت محکوم شده اند و یا بعلت تعقیب، اذیت و آزار ناچار به ترک خانه و کاشانه شان شده اند.
در حالی که فعالان اجتماعی و سیاسی ایران هم با تعقیب، دستگیری و زندان و سرکوب رژیم اسلامی ایران دست و پنجه نرم میکنند.
در حالی که تلاش های رژیم اسلامی ایران در تحمیل سرکوب و خفقان به مردم ایران و تحمیل زندگی مرگبار اقتصادی همچنان ادامه دارد.
در حالی که رژیم اسلامی ایران، آنچنان شکننده شده است که تاب تحمل کوچکترین انتقاد، حتی از جانب جناح های وفادار به قانون اساسی رژیم و مدافعین اصل ولایت فقیه، مانند اصلاح طلبان را هم ندارد.
در حالی که همه شواهد و قرائن نشان میدهد که بعد از ٣ دهه سرکوب های خشن و خونبار حکومت اسلامی در ایران، جامعه ما آنچنان دچار انقباض شده است که مانند یک انبار باروت آماده انفجار است و اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران آماده اند که در اولین فرصت مطلوب، بحیات حکومت اسلامی ایران پایان بدهند آنرا به گورستان تاریخ رهسپار نمایند.
البته مسیری که حکومت اسلامی در ایران بنابر ماهیت ارتجاعیش طی نموده است، نتیجه ای جز سقوط این نظام ستمگر ببار نخواهد آورد.
در چنین بحبوحه ای شاهد تلاش های محافل وابسته به محافل قدرت های امپریالیستی هستیم که در هراس از پای گیری یک آلترناتیو مردمی مترقی و رادیکال در لحظه‍ی سرنگونی حکومت اسلامی ایران، پیشاپیش آماده میشوند که آلترناتیو مطلوب محافل امپریالیستی برای تعیین سرنوشت مردم ایران را ارائه دهند.
آخرین تلاش ها برای زمینه چینی جهت فراهم نمودن زمینه های ایجاد چنین بدیل حکومتی در ایران، توسط بنیاد اولاف پالمه در سوئد در ۱۵ و ۱۶ بهمن ماه امسال بعمل آمد.
سئوال جدی و معضل اساسی که نه تنها بعد از سرنگونی حکومت اسلامی در ایران، بلکه از هم اکنون نیز مطرح است، اینست که آیا رژیم آینده ایران، مجری خواست های مردم ستمدیده و استثمار شده کشور ما خواهد بود؟
یا اینکه حکومت بعدی، مجری اوامر حاکمیت ارتجاع بومی خواهد بود؟ و یا اینکه حکومت بعدی، مجری اوامر و تامین کننده منافع قدرت های ارتجاعی و امپریالیستی در ایران خواهد بود؟
کوتاه سخن: پاسخ به این سئوالات را میبایست در چگونگی ایجاد و ماهیت رژیم آینده ایران جستجو کرد. پاسخ به این سئوالات، کلیدِ حل “معمای” رژیم آینده ایران است.
از آنجا که بیش از ۷۰% جمعیت کشور ما را جوانان تشکیل میدهند، بنظرم مفید است که، این مبحث را با یک مقدمه آغاز نمایم.
باستثناء دوران اولیه زندگی جمعی آدمیان بر روی کره زمین، که به دوران کمون های اولیه معروف است، بعد از ایجاد طبقات و سلطه‍ی طبقه ستمگر و استثمارگر بر جامعه، عموماً حکومت های جوامع بشری، در وسوسه تسلط بر جوامع دیگر، برای افزدون به قدرت و ثروت های خودشان بوده اند.
تاریخ طبقاتی جامعه بشری سراسر انباشته از ستمگری های طبقات حاکم بوده و هست؛ بنام مذهب، بنام سلطنت، بنام سایه خدا بر زمین، بنام برتری ملت خودی و یا بنام کمک به “تکامل ملل پست تر”.
از آغاز غلبه نظام سرمایه داری که بر پایه بهره کشی از نیروی کار و ثروت های ملت خودی جان گرفت و برترین مقدساتش ایجاد ارزش اضافی، سود و انباشت سرمایه بود و هست، سرمایه های انباشته شده در مرزهای کشوری آنچنان انبوه شدند که برای تامین حداکثر سود و ارزش اضافی، سرمایه داران و دولتهای مدافع منافع آنها، به فتح بازارهای جوامع دیگر روی آوردند.
در قرون اولیه ایجاد دولت های سرمایه داری، اعزام نیروهای مسلح نظامی که بعضاً به دوران کشتی های توپدار معروف است، جهت تسخیر کشورهای دیگر و حاکمیت مستقیم بر ملت های دیگر، نیازهای نظام سرمایه داری را تامین میکرد.
بعنوان نمونه، میتوان به تسلط دولت انگلستان بر هند، تحت حاکمیت مستقیم دولت انگلستان، یا حکومت های مستقیم سفید پوستان بر سرزمین های قاره امریکا، یا حاکمیت مستقیم دولت فرانسه در هندو چین و یا حاکمیت مستقیم کشورهای اروپائی به افریقا و غیره اشاره کرد.
در فاصله مابین جنگهای جهانی اول و دوم و بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری از ملت های مستعمرات کشورهای بزرگ صنعتی سرمایه داری آگاه تر شدند و در سراسر جهان با تسلط مستقیم دولت های امپریالیستی به مخالفت و مبارزه جدی برخواستند؛ در قاره آسیا در مرکز و جنوب قاره امریکای در قاره افریقا و…
بویژه در دهه‍ی دوم قرن بیستم بعد از سرنگونی رژیم ستمگر تزاری در روسیه و آغاز پیدایش دولت کارگری در در آن کشور و بعد از پیروزی های شگفت انگیز ارتش سرخ روسیه در صحنه های جنگ جهانی دوم و آغاز دوران اولیه خلع ید از سرمایه داری در بعضی از کشورهای اروپائی این بیداری ملل تحت سلطه‍ی مستقیم دولت های امپریالیستی شدت پیدا کرد.
نَفسِ تسلط آشکار، بی ردا و پوسش حکومت و ارتش دولت های امپریالیستی در کشور تحت سلطه از نیروهای مُحرک قوی در میان مردمان کشورهای تحت سلطه برای دستیابی به استقلاب وآزادی بود.
بنابر این ضرورت ایجاد حکومت های بومیِ نوکر امپریالیسم که از اهالی خود کشور تحت سلطه بودند، اما، هم و غم شان تامین و گسترش منافع دولت ها و بنگاهای سرمایه داریِ متعلق به جوامع امپریالیستی بود در دستور کار دولت ها و شرکت های امپریالیستی قرار گرفت.
نکته قابل توجه در اینجا اینست که، در آن دوران نظام سرمایه داری نیز جهانی شده بود، لذا بورژازی ملی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره – نظیر کشور ما ایران- در غارت نیروی کار بومی و ثروت های جامعه خود را همسو با نیروهای امپریالیستی میدید و عمدتاً بعنوان بازوی بومی آنان عمل میکرد. لذا دیگر قادر نبود که بعنوان یک نیروی ملی در مبارزات ترقیخواهانه، استقلال طلبانه و آزادیخواهانه مردم تحت ستم، بطور رادیکال در کنار کارگران و زحمتکشان – اکثریت قریب باتفاق شهروندان- قرار بگیرد.
در ابتدای کار تا دهه‍ی هشتاد میلادی قرن گذشته، یعنی تا حدود ٣۰ سال قبل هر کجای جهان که امپریالیست ها قادر بودند، برای اعمال سلطه و بر سرکار آوردن دولت وابسته به امپریالیسم، کودتا میکردند. ( نظیر کودتای اسفند ۱۲۹۹ شمسی توسط رضا خان میرپنج در ایران ) در موارد ضروری نیز مداخله‍ی مستقیم نظامی میکردند و در کشور مورد نظر حکومت دست نشانده بومی ودلخواه خودشان را بر سر کار میآوردند.
بطور مثال:
- کودتای سال۱۹۶۴ علیه رئیس جمهور برزیل.
- در اندونزی در سال ۱۹۶۵ بر علیه دولت ملی سوکارنو کودتا براه انداختند و در عرض ۲ روز اول، ۱۵۰ هزار نفر و تا دو ماه بعد ۱ تا ۲ میلیون نفر از مردم اندونزی را کشتار کردند و دولت دست نشانده سوهارتو در اندونزی را به سر کار آوردند.
در ایران در ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ کودتا براه انداختند کشت و کشتار کردند و محمد رضا شاه فراری را مجدداً به تخت سلطنت نشاندند و بعدها او را ژاندارم منطقه کردند و با نیروی کار و ثروت های مردم ایران را غارت کردند.
یکی دیگر از کودتاهای خونبار که در آن دست سازمان سی- آی- اِ بوضوح دیده میشد کودتا بر ضد حکومت ملی سالوادر آلنده در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷٣ در شیلی بود که امواج شدیدِ ضد امپریالیستی و ضد دولت امریکائی را در سراسر جهان بوجود آورد.
در کشورهای مرکز و جنوب قاره امریکای هر یکی- دو سال کودتای های نظامی راه انداختند، دهها حکومتِ دست نشانده و مطیع دولت ایالات متحد امریکا و یا دیگر دولت های امپریالیستی را بر سر کار آوردند. انواع و اقسام کودتا ها و کشتارها در کشورهای عقب مانده سرمایه داری در جهان را سازمان دادند.
در این جنایت ها همه‍ی دولت های امپریالیستیِ کما بیش دست داشتند. اما، از آنجا که بیشترین سهم به امپریالیسم امریکا تعلق داشت بنابر این بیش از دیگران افشاء این جنایت ها بضرر دولت امریکا بود.
از آنجا که امپریالیسم امریکا در راًس قوی ترین، بزرگترین و مسلح ترین دولت های غارتگر قرار داشت و هنوز هم قرار دارد، در ایجاد این کودتاها و جنایت ها بیشترین سهم را داشته و دارد.
ایالات متحد امریکا که خودش زمانی مدعی بود پرچم دار آزادی و دمکراسی است، چهره اش در جهان با نام سی-آی-اِ ( سیا ) و جنایت، کودتا، و دخالتِ های خونبار در سرنوشت ملل تحت ستم مترادف شد.
بر اثر مبارزات عناصر و تشکل های آزادیخواه و برابری طلب در جهان، چهره‍ی جنگ طلب، چهره‍ی خشن نظامی، چهره‍ی متجاوز و غارتگر امپریالیسم امریکا، بدون ردا و پوشش در مقابل دید افکار عمومی در جهان قرار گرفت. این چهره بنوعی مشت ریا و تزویر امپریالیسم امریکا را باز میکرد. لذا، شورای امنیت ملی آمریکا تصمیم گرفت که برای این معضل چاره ای بیاندیشد. از اینجا ببعد دست خونریز امپریالیسم در بسته بندی جدیدی بنام؛ بنیاد ملی دموکراسی به جهان عرضه شد.
در ابتدا قرار بود که این بنیاد وظیفه اش انقلاب های مخملی در جمهوری های شوروی سابق باشد. اما، بعد از سقوط شوروی سابق، همه‍ی کره زمین صحنه‍ی عملیات بنیاد ملی دموکراسی امریکا شد.
بنیاد دمکراسی و بنیاد های هم عرض آن در جهان وظیفه شان این است که برای تامین منافع قدرت های امپریالیستی در راًس همه آنها ایالات متحده امریکا، در پوشش حمایت از دمکراسی، احزاب و گروه های همسو با منافع آمریکا را در کشور عقب مانده سرمایه داری به قدرت برساند. اما این بنیاد ملی دمکراسی چطوری بوجود آمد؟ و چه محافل قدرت امپریاایستی پشت سر آن قرار دارند؟
در سال ۱۹۷۹ ائتلافی از احزاب دموکرات و جمهوری خواه، رهبران اتحادیه ها و کار فرمایان، دانشگاهیان محافظه کار و نهادهای وابسته به امور خارجه امریکا، یک چهارچوب تشکیلاتی به نام بنیاد سیاسی آمریکا به وجود آمد.
در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان در امریکا، بنیاد سیاسی آمریکا پیشنهادی تحت عنوان “برنامه دموکراسی” به کنگره امریکا ارائه کرد.
در روز ۲٣ نوامبر ۱۹٨٣ ( حدود ۲٨ سال) لایحه‍ی ایجاد “بنیاد ملی دموکراسی ” قانوناً تصویب شد.
• حدود ٣ هفته بعد، روز ۱۶ دسامبر۱۹٨٣ طی مراسمی، که به همین مناسبت در کاخ سفید برپا شده بود، رئیس جمهور امریکا خطاب به اعضاء “بنیاد ملی دموکراسی ” اعلام کرد: ” این برنامه در سایه نخواهد ماند. در پرتو نورافکن ها با غرور به خود خواهد بالید. (…) و پر واضح است که “بنیاد ملی دموکراسی ” با مصالح ملی امریکا سازگار خواهد بود “.
• اما چند سالی طول کشید که “بنیاد ملی دموکراسی در همه‍ی ابعاد ممکن پا به میدان گذاشت.
• بواقع”بنیاد ملی دموکراسی ” وظایف سی- آی – اِ را که بد نام شده بود، در زرورق دمکراسی به پیش میبرد.
توجه کنید :” بنیاد ملی دموکراسی ” را بر چهار ستون برپا کرده اند:
۱ – مرکز آمریکائی برای همبستگی بین المللی کارگر. [ این تشکیلات پیش از تأسیس " بنیاد ملی دموکراسی " هم وجود داشت. البته، نام این بخش در ابتدا چیز دیگری بود. ولی نام فعلی آن "مرکز آمریکائی برای همبستگی بین المللی کارگر" است.].
۲ – مرکز بنگاه های خصوصی اقتصادی بین المللی، وابسته به اتاق بازرگانی امریکا.
٣ – موسسه بین المللی جمهوریخواه، وابسته به حزب جمهوریخواه امریکا.
۴ – موسسه ملی دموکراتیک، وابسته به حزب دموکرات امریکا.
از لحاظ حقوقی، بنیاد ملی دموکراسی، یک انجمن خصوصی اعلام شده است!. اما هزینه های آن را در ردیفِ بودجه وزارت امور خارجه گذاشته اند و بعلاوه برای اینکه بودجه “بنیاد ملی دموکراسی” به این بنیاد پرداخت بشود باید این بودجه را کنگره امریکا تصویب نماید. به بیان دیگر، حیات “بنیاد ملی دموکراسی” بستگی به بودجه ای دارد که کنگره امریکا تصویب مینماید.
اما”بنیاد ملی دموکراسی” را انجمنی خصوصی اعلام کردند، تا باین ترتیب دولت امریکا رسما از هرگونه مسئولیتی شانه خالی بکند.
توجه کنید : قانونی که “بنیاد ملی دموکراسی” را پدید آورده میگوید که :” “بنیاد ملی دموکراسی” نمی تواند موسسه ای وابسته به حکومت ایالات متحده امریکا و یا برخاسته از آن قلمداد شود.”. من قضاوت در این مورد را بشعور آگاه انسان های آزادیخواه و برابری طلب واگذار میکنم.
جرالد سوسمن// که یک پژوهشگر است، در نوشتهِ ای بنام افسانه های “کمک برای دموکراسی” که در بررسی ماهانه مانتلی ریویو، در دسامبر ۲۰۰۶ منتشر شده است میگوید : ” بنیاد ملی دموکراسی و تشکیلات های دیگر آمریکائی خودشان را مثل شریکی در “پایه ریزی دموکراسی” جلوه می دهند.”.
- در مبارزات انتخاباتی سال ۱۹٨۹ در لهستان، بنیاد ملی دموکراسی ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار به جنبش سولیدارنوش ( جنبش همبستگی در لهستان) که ” لخ والنسا” آنرا رهبری مینمود، هدیه کرد. در همان سال “لخ والنسا” به قدرت رسید و از آن ببعد با کاخ سفید واشنگتن همراه شد.
جرالد سوسمن، پژوهشگر ادامه میدهد که : ” “بنیاد ملی دموکراسی در مقام مقایسه با سازمان سیا ( سی-آی-اِ ) تا سالهای دهه ۱۹۷۰ در واقع به شیوه ای کمتر خشونت بار دست به عمل میزند.”. “عملکرد بنیاد ملی دموکراسی” دستکاری در انتخابات است.”.
اما واقعیت این است که در پروسه عمل به گونه ای غیر اخلاقی و در صورت ضرورت این دستکاری خیلی خشن و خونبار هم هست.
توجه کنید : برای اینکه معنای این حرف را بطور ملموس مطرح بکنم، به چند نمونه کارِ بنیاد ملی دموکراسی اشاره مینمایم:
در اکتبر سال ۱۹٨۶ بر اثر افشاء یک خبر مفتضح کننده، پایه های دستگاه دولت رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا به لرزه در آمد:
فاش شد که رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا و دولت اش برخلاف قوانین جاری امریکا- بطورغیرقانونی- با رهبری عملیاتی، با استفاده از قاچاق سازمان داده شده کوکائین، هزینه های جنگ ضد انقلابیِ کنتراس بر علیه دولت قانونی ساندینیست ها در نیکاراگوئه را تامین میکرده است.
در ادامه‍ی همین برنامه ها و پشتیبانی ها از نیروهای ارتجاعی کنتراس در نیکاراگوئه، خانم ویولتا شامورو نامزد برگزیده واشنگتن و صاحب امتیاز روزنامه «مستقل» لاپرنسا در سال ۱۹۹۰ به مقام ریاست جمهوری نیکاراگوئه رسید.
فاش شد که عملیات مرتجعانه‍ی استفاده از قاچاق سازمان داده شده کوکائین و ارتباط غیرقانونی با ضدانقلابیون نیکاراگوئه را سرهنگ اولیور نورث، زیر نظر شورای امنیت ملی امریکا سازمان داده بوده است. ضمناً فاش شد که هماهنگ کننده آن عملیات، “بنیاد ملی دموکراسی” بوده و نقش پیشگام را در آن عملیات را داشته است.
البته از سود قاچاق کوکائین و سود فروش اسلحه به کنتراس، بودجه ای پدید آمد که در معامله فروش اسلحه به حکومت اسلامی ایران، در زمان خمینی و در زمان جنگ مابین ایران و عراق، مورد استفاده قرار گرفته شده بود.
چند سال بعد // در تاریخ ۱۵ و ۱۶ فوریه ۲۰۰۰ ، روزنامه‍ی نیویورک تایمز و واشنگتن پست، در نتیجه بروز تضاد منافع مابین حزب دمکرات و حزب جمهوری خواه امریکا، خبر آن عملیات را منتشر کرده اند.
• از نمونه های دیگر عملیات بنیاد ملی دموکراسی امریکا، مربوط به هائیتی است:
در جریان انتخابات سال ۱۹۹۰ در هائیتی، بنیاد ملی دموکراسی نزدیک به ٣۶ میلیون دلار برای پشتیبانی از نامزدی مارک بازین کارمند پیشین بانک جهانی مایه گذاشت.
عبرت انگیز است که بدانیم در عملیات “بنیاد ملی دموکراسی”، از تجربه های چه کسانی استفاده میشود. یعنی بعضی از اعضاء اطاق فکر”بنیاد ملی دموکراسی” امریکا چه کسانی هستند:
دراین انتقال تجربه های خونبار به “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا بسیاری از چهره های نخبه محافظه کارِ دست اندر کار در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا دست دارند و یا دست داشته اند. مانند:
جان نگروپونته ؛ مسئول اسبق امنیت ملی امریکا. جان بولتون؛ سیاست‌مدار و نو محافظه کار راستگرای آمریکایی. فرانک کارلوچی؛ وزیر دفاع اسبق آمریکا. فرانسیس فوکویاما؛ یکی از تئوریسین‌های جریان نومحافظه‌کار آمریکا و طرفدار جنگ‌های خاورمیانه‌ای جرج بوش…
حهت اختصار کلام، تنها به سوابق جان نگروپونته رئیس سابق سی- آی-اِ آمریکا و مسئول اسبق امنیت ملی امریکا اشاره میشود. او در سال‌ ۲۰۰۵ مسئولیت‌ نظارت‌ بر انتخابات‌ ماه ژانویه‌ در عراق را به عهده گرفته بود. یعنی سازمانده‍ی انتخابات فرمایشی امریکا در عراق بود.
جان نگروپونته در سال‌ ۱۹۶۴ در سایگون، مشاور سیاسی‌ بود. یعنی در پایه ریزی و سازماندهی و گسترش جنگ بر علیه مردم ویتنام نقش داشته است. بعلاوه او در زمان‌ جنگ‌ داخلی‌ در هندوراس‌، سفیر آمریکا در این‌ کشور شد. یعنی در سازماندهی گروه های ترور بر ضد مبارزین آزادیخواه هندوراس نقش مقام ارشد را داشته است.
جان نگروپونته همچنین‌ سفیر آمریکا در نیکاراگوئه‌ و مکزیک‌ هم بود‌ه است. یعنی در سازماندهی گروههای ضد نیروهای مترقی این کشورها، نقش مسئول ارشد را داشته است.
یک بنیادِ هم عرض “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا در سوئد اخیرا برای هماهنگ کردن برخی چهره های نه چندان خوشنام و بعضاً بدنام ایران در که عمدتاً در خارج از کشور اقامت دارند، یک سمینار مخفی از افکار عمومی در سوئد برگزار کرد. در خاتمه‍ی این نوشته به آنها اشاراتی خواهم داشت.
توجه کنید : “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا وقتیکه تغییرات مورد نظرش را بدست میآورد، بسیاری از سازمان ها و مهره های ریز و درشتش را، در صورتی که دیگر مصرفی نداشته باشند از دُور ناپدید میکند.
“بنیاد ملی دموکراسی” تا بحال در تحرکات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ۹۰ کشور آفریقائی، آمریکای لاتین، آسیائی و اروپائی نفوذ داشته است. البته با پرداخت دلار و خریدن سیاست مدارانی که رسیدن بقدرت را به ماندن با مردم تحت ستم ترجیح داده اند.
در اینجا لازم است که به این حقیقت هم اشاره شود که آنجائی که توده تحت ستم مردم، با سیاستمداران و فعالان اجتماعی که بمردم وفادار بوده اند، توانسته اند به مقاومت و مبارزه شان ادامه دهند، دلارها، کارشناسان و متخصصین سیاسی-اجتماعی و نظامی “بنیاد ملی دموکراسی” و محافل دیگر هو عرض آن، نتوانسته اند موفقیتی بدست آورند.
بطور مثال، با تمام خراب کاری های “بنیاد ملی دموکراسی” و “موسسه عمران بین الملل ایالات متحده امریکا “، ژان برتران اریستید در انتخابات هائیتی، به رقبای خودش که مورد حمایت امریکا بودند پیروز شد.
اما بعدها، زمانی که ژان برتران اریستید و مردم نتوانستند به اتحاد گسترده و مقاومتشان ادامه بدهند، روز ۲۹ سپتامبر ۱۹۹۱ بدنبال دسیسه های “بنیاد ملی دموکراسی” و “موسسه عمران بین الملل ایالات متحده امریکا” رژیم ژان برتران اریستید سرنگون شد.
بعد از ژان برتران اریستید، در هائیتی رژیم جباری سر کار آمد که با کشتن چندین هزار نفر از مردم هائیتی توانست تا مدتی به حکومتش ادامه دهد. توجه دارید که عملکردهای “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا، همانند سی-آی-اِ ( سازمان سیا ) نتایج بس خونباری هم بوجود میآورد.
در کشور کوبا هم در ۵۲ سال گذشته سی-آی-اِ و یا “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا، با همه‍ی تلاش هایشان موفق به سرنگونی رژیم کوبا نشده اند.
نکته مهم دیگری که بآن باید توجه داشت اینست که “بنیاد ملی دموکراسی”امریکا، هم در حکومت دمکرات ها و هم در حکومت جمهوری خواهان امریکا، بکار خودش ادامه میدهد. مسئله مهم، تامین منافعِ امپریالیسم است. تامین منافع صاحبان زر و زور.
رئیس جمهور وقت امریکا جرج بوش پدر در سپتامبر ۱۹٨۹ در برابر مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصریح کرد که چالشی پیش روی «جهان آزاد» قرار دارد. لذا محافلی از قدرت را در کشورهای دیگرهم ترغیب کرد که به پیروی از واشنگتن، بنیادهائی همگون با بنیاد ملی دموکراسی امریکا را بوجود آوردند.
ابتدا درسوئد، مرکز بین المللی لیبرال سوئد، تشکیلاتی شبیه “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا را تأسیس کرد. بیناد های دیگری هم پس از آن به طرح “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا پیوسته اند. مانند مرکز بین المللی اولوف پالمه از سوئد. در برخی دیگر از کشورهای اروپا نیز بنیادهائی هم عرض “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا بوجود آمده است.
• اکنون جا دارد که به برگزاری کنفرانس دو روزه “اتحاد برای دموکراسی در ایران”، در استکهلم، یعنی جلسه مشترکی مابین تعدادی از چهره های شناخته شده مخالفِ رژیم ولایت فقیه در ایران اشاره نمایم.
در این مقطع که تشدید محاصره اقتصادی ایران، فریاد های جنگ طلبانه باند های حکومت اسلامی ایران و محافل قدرت و جنگ طلب غربی و قرار گرفتن اقتصاد کشور ما در سراشیب سقوط، وضعیتی بسیار بحرانی را بوجود آورده است، محافلی هم عرض با “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا، موقعیت را مناسب دیده اند که زمینه های آلترناتیو سازی برای مردم ایران را جهت حفظ منافع قدرت های صنعتی غرب فراهم بیاورند.
یکی از این تلاش ها، برگزاری کنفرانس دو روزه “اتحاد برای دموکراسی در ایران”، توسط بنیاد اولاف پالمه است. این جلسات قرار بود بطور مخفیانه برگزار بشود. اما بعداً نام شرکت کنندگان بطور علنی فاش شد. این گرد همآئی در تاریخ ۱۵ و ۱۶ بهمن ماه ۱٣۹۰ ، برابر با ۴ و ۵ فوریه ۲۰۱۲ در سوئد برگزار شد. شرکت کنندگان از بخش های مختلفِ طیف راست بوده اند.
البته نام اولاف پالمه، نخست وزیر اسبق سوئد بعنوان یک شخصیت سیاسی مورد احترام ثبت شده است.اما با توجه به نوع فعالیت ها و بخصوص اهداف “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا، مردم ایران حق دارند که در رابطه با این ابتکار عمل در شکل دادن به ابزارِ اجرای منافعِ قدرت های امپریالیستی بگویند : ما را بدوستی تو امیدی نیست// لطفا”// شر مرسان!!!
در این کنفرانس افرادی نظیر شهریار آهی، محسن سازگارا، فریدون احمدی، حسن شریعتمداری، عبدالله مهتدی، علیرضا نوری زاده و تعدادی دیگرشرکت داشتند.
توجه کنید، محسن سازگارا، سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران را پایه ریزی کرده است. هم اکنون هم در همکاری با محافظه کارهای امریکائی روزگار میگذاراند. محسن سازگارا قرار است چه نوع حکومت مورد نظر “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا را برای مردم ایران پایه گذاری نماید؟
شهریار آهی که نماینده دبیرخانه، مشاور و برنامه ریز ارشد شاهزاده رضا پهلوی است، میخواهد در اجرای برنامه “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا، چه گُلی بسر مردم ایران بزند؟
آقای حسن شریعتمداری که مُبلغِ حکومت نئو لیبرال است- حکومتی که با تئوری ایجاد دولت حداقلی، در عمل، کارگر و زحمتکش را در بدبختی و تنگدستی رها میکند و تامین سود و ارزش اضافه سرمایه، در سرلوحه‍ی برنامه شان قرار دارد، میخواهد تحت زعامت بنیاد اولاف پالمه چه مشکلی از اکثریت مردم ایران را میخواهد حل نماید؟
آقای عبدالله مهتدی که رابطه نزدیک اش با میز ایران وزارت امور خارجه امریکا، توسط دوستان سابق اش افشا شده است و اکنون نیز در منجلاب زدوبندهای پشت پرده برای راه اندازی آلترناتیو آمریکایی، در برابر حکومت اسلامی ایران، به مشاطه گرِسیاست های آمریکا در رابطه با ایران تبدیل شده اسن، الان بعنوان دلال سیاسی در همراهی با بنیاد هم عرضِ “بنیاد ملی دموکراسی” امریکا میخواهد کدام درد کارگران و زحمتکشان کشور ما را درمان نماید.؟
توجه کنید : فریدون احمدی گفته است که یک روز از نشست بنیاد اولاف پالمه را برای آموزش ” انتقال تجربه، اعمال نظر، و لابی گری در عرصه بین المللی” اختصاص داده بودند. معنای این حرف اینست که میخواهند لابی های آینده صاحبان زر و زور جهانی، برای ایفای نقش در آینده کشور ما را تربیت نمایند.
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه امریکا گفته است که اگر جنبش سبز در ایران، از آمریکا درخواست کمک می کرد، دولت آمریکا به این جنبش کمک می کرد. بنظر میرسد که کسانی از هول حلیم دارند خودشان را توی دیگ حلیم میندازند.
آیا شرکت کنندگان در کنفرانس فوق الذکر آمده بودند که بزعامت بنیاد پالمه خودشان را متشکل نمایند تا کاخ سفید واشنگتن و هم پیمانانش، بجای اصلاح طلبان رژیم به آنها در اجرای برنامه هایشان توجه نماید؟. در چنین هیاهوی خود فروشی ها حتی گفتن شرمتان باد هم ادای مطلب نمیکند. زیرا، شرم هم صفتی انقلابی است.
کارگران! زنان! جوانان! دانشجویان! نویسندگان! روزنامه نگاران! هنرمندان! وبلاگ نویسان! مبارزین ملیت های ساکن ایران! کوتاه سخن! مردم ستمدیده ایران! ما باید موفق شویم با تعمیق گفتمان دمکراتیک، با ایجاد تشکل های مستقل مردمی حول خواست های بلاواسطه‍ی مان، خواست های آزادیخواهانه و برابری طلبانه، با نافرمانی مدنی برای درهم شکستن فرمانروائیِ فرمانروا، از جمله با سامان دادن تظاهرات های متعدد در نقاط مختلف شهرها بشیوه مسالمت آمیز و گریلیائی( یعنی بزن و در رو)، با برپائی اعتصابات در محل های کار و زندگی، چرخ های تولید را در کشورمان متوقف نمائیم.
زمانی که در انجام این امور موفق بشویم، آنگاه رهبری و بدیل حکومتی آینده هم توسط خود ما مردم در داخل کشور شکل خواهد گرفت. آن زمان نه فقط موفق خواهیم شد که رژیم ستمکار اسلامی را بزیر بکشیم، بلکه تصویر روشن و شفافی هم از رژیمی که میخواهیم بعد از رژیم فعلی بوجود آوریم، بدست خواهیم آورد.
در آن زمان تمامی بدیل ها، تمامی آلترناتیوهای محافل قدرت های امپریالیستی و یا محافل ارتجاعی بومی که رسالت شان به اسارت کشیدن کارگر، مزد و حقوق بگیر تحت ستم است، پوچ و بی آینده خواهند شد. در اینصورت، امپریالیست ها هم جرائت حمله به ایران را نخواهند داشت.
به امید فرا رسیدن روزهای پُر امید و اقتدار اکثریت عظیم بر سرنوشت خودشان. بامید آینده‍ی روشن برای مردم ایران.
۱۹ فوریه ۲۰۱۲ – ٣۰ بهمن ماه ۱٣۹۰