نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

انقلاب مصر در سایه نظامیان


mesr8
سرکوب اخوان المسلمین، بحران اسلام سیاسی
هزار و یک نشانه ثابت می کنند که جنبش از مدت ها قبل توسط ارتش، با تضمین هایی از سوی عربستان سعودی و امارات متحده عربی و دستگاه امنیتی و هواداران رژیم پیشین تدارک دیده شده بود (مقاله تارنمای اینترنتی ما را بخوانید). نقیب سویریس، میلیاردر وابسته به رژیم پیشین، تایید می کند که هواداران جنبش تمرد را با یا بدون اطلاع ایشان تامین مالی کرده، درحالی که خانم تهانی جبالی، معاون پیشین دادگاه قانون اساسی، توضیح می دهد که برای درپیش گرفتن راهبردی که به دخالت ارتش بینجامد به آنان کمک کرده است.
بی گمان، می توان ازاین متعجب شد که یک منبع نظامی گواهی می کند که ۱۴ میلیون مصری (رقمی که به ۳۳ میلیون نیز می رسد) در ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ به خیابان ها آمدند و ارتش تصویرهای گرفته شده توسط هواپیماهای خود را در اختیار رسانه ها گذاشت تا گفته های خود را تایید کند (۱). یقینا این پرسش برانگیز است که مسئولان وزارت کشور، بزرگ ترین تظاهرات تاریخ مصر را تمجید می کنند. بی تردید می توان کمی درمورد جمع آوری پانزده، حتی بیست و دو میلیون امضایی که توسط جنبش «تمرد» (نافرمانی) برای استعفای رییس جمهوری محمد مرسی بدگمان شد و هنگامی که یک «فیلسوف مصری» تاکید می کند که آنها «به وسیله دادگاه عالی قانون اساسی بازشماری (۲)» شده اند، لبخند به لب آورد.
 اینها مهم نیستند. در ورای این گزافه گویی ها، مصر در ۳۰ ژوئن شاهد نیرومندترین بسیج خود پس از ژانویه – فوریه ۲۰۱۱ بود. مصری ها به صورت انبوه خواستند انتظارهای خود درمورد حرمت انسانی، آزادی و عدالت اجتماعی را بازگو کنند. آنان خواستند برنظرخود درمورد رد سیاست اجرا شده توسط محمد مرسی و سازمانی که آنرا نمایندگی می کند یعنی اخوان المسلمین مهر تایید بزنند.
 اخوان المسلمین که درسال ۱۹۲۸ تاسیس شد، قرن بیستم پر رنج و عذابی را گذراند. تاریخ آن پر از سرکوب، بازداشت و شکنجه است. بااین حال، هربار که موقعیتی پیش می آمد، اعم از انتخابات پارلمانی یا حرفه ای (مهندسان، پزشکان، وکلا و غیره)، سازمان موفقیت های مهمی به دست می آورد. درطول دهه ها، شعار «راه حل اسلام است» و شبکه نیکوکاری اصیل آن و هوادارانش فضایی مملو از نیکی و خوشنامی پدید آوردند و [همین موجب شد که] هنگام نخستین انتخابات پارلمانی آزاد (پایان ۲۰۱۱ – آغاز ۲۰۱۲)، با مشارکت بی سابقه ۳۰ میلیون مصری به اکثریت دست یابند. در ورای پوسته سخت هواداران، شماری از رای دهندگان می خواستند فرصتی به سازمانی که حسن البنا بنیان گذارده بود بدهند.
 نویسنده ای به نام خالد الخمیسی اظهارنظر یک راننده تاکسی (۳) را در پیش از انقلاب در ترافیک سنگین قاهره چنین روایت می کند: «پیشترهمه چیز را امتحان کرده ایم، شاه را آزمودیم و تجربه موفقی نبود. سپس، سوسیالیسم را با ناصر، که قوی ترین نوع سوسیالیسم بود تجربه کردیم و نتیجه اش این است که هنوز گرفتار سران نظامی و امنیتی هستیم. پس ازآن میانه روی و بعد سرمایه داری را تجربه کردیم (…). هیچ کدام تجربه موفقی نبودند. اکنون می توان اخوان المسلمین را آزمایش کرد و دید آیا نتیجه موفقیت آمیز است یا نه. به هرحال، چیزی برای ازدست دادن نداریم». دربهار امسال، نویسنده ازهمان راننده تاکسی شنید که می گوید: «اخوان المسلمین، این هم به درد نمی خورد». کاری را که سرکوب نتوانست [درمدت بیش از ۸۰ سال] انجام دهد، دوسال و نیم [آزمون] زندگی عمومی و بحث تکثرگرایی باز و غالبا جدل آمیز موفق به انجامش شدند: اخوان المسلمین با قرارگرفتن دربرابر نور و بحث های عمومی به شیوه ای بی ترحم به عقب رانده شد.
 پرزیدنت مرسی، محصور در انزوا، خود را دچار بلا کرد
از ماه ها پیش، حوزه های رای گیری این به عقب رانده شدن را تایید می کردند. هنگام نخستین دور انتخابات ریاست جمهوری درماه مه ۲۰۱۲، آقای مرسی بیش از یک چهارم مجموع رای ها را به دست نیاورده بود و در دور دوم هم به مدد کسانی که حریف او ژنرال احمد شفیق را رد می کردند [توانست با اکثریتی ضعیف پیروز شود]. چندماه آرامش نسبی به رئیس جمهوری امکان داد تا درماه اوت ۲۰۱۲، به آرامی خود را از شر شورای عالی نیروهای مسلح خلاص کند که مسئول دوران گذر فاجعه بار ازجمله در اکتبر ۲۰۱۱، در رویارویی با تظاهرات آرام همبستگی با قبطی ها بودند (۴). اما، درپی این کار «رئیس» و سازمانش شاهد کاهش محبوبیت خود شدند و حمایت از ایشان درزمان انتخابات دانشجویان در دانشگاه ها و همچنین درمیان سندیکاها و روزنامه نگاران یا داروخانه داران جهتی معکوس یافت.
 برای این شکست توضیح های بسیاری وجود دارند و همه آنها ناشی از مسئولیت اخوان المسلمین نیستند. اما، دربنیان سازمان نتوانست خود را با شرایط سیاسی تکثرگرا وفق دهد و از فرهنگ مخفی کاری خود خارج شود، خود را به یک حزب سیاسی تبدیل کند و برای خود متحدانی دست و پا نماید. درست است که حزب آزادی و عدلت را تاسیس نمود (۵)، اما این حزب کاملا تحت فرمان مدیریت اخوان المسلمین بود. یکی از کارکنان حزب سوسیال دموکرات هنگام شرح گفتگوهایشان با حزب آزادی و عدالت حکایت می کرد که چگونه هرساعت می بایست جلسه قطع شود تا مخاطبان بتوانند با اخوان المسلمین تماس بگیرند.
 اخوان المسلمین درسال های دهه ۱۹۹۰ با پذیرش مفهوم دموکراسی و حاکمیت مردم، زیر ضربه های سرکوب که به موفقیت آنان در انتخابات پارلمانی ۲۰۰۵ منجر شد، ناگزیر شدند باردیگر در خود فروروند. درجریان کنگره سال ۲۰۰۹، محافظه کارترین جناح آنان که توسط یک بازرگان به نام خیرت الشاطر رهبری می شد، موقعیت خود را مستحکم نمود و عناصر آزاد منش تر مانند عبدالمنعم ابوالفتوح را به کنار زد. یقینا این فعالیت های مذهبی یا اراده به کاربستن شریعت نبود که موجب ناخرسندی مصریان از آنان شد. دراین زمینه کارنامه شان بسیار ضعیف است و نکته ای است که حزب نیرومند سلفی النور برآنان خرده می گیرد. درواقع، بی کفایتی و بی استعدادی شان در دست زدن به اصلاحات در مدت بیش از یک سال تعجب انگیز بود. سازمان محافظه کار اخوان المسلمین نظم موجود را محترم شمرد و نتوانست متحدانی بیابد که به آن امکان دهند دستگاه حکومت، ارتش، پلیس و قوه قضاییه – که اکثرا به رژیم پیشین وفادار مانده بودند – را تغییر دهد.
 درمورد جنبش اجتماعی و سندیکاها، رفتار آنان یادآور رژیم پیشین بود. نشریه امریکایی مریپ دراین مورد می نویسد: «در پارلمان، اخوان المسلمین تصویب قانونی درمورد کار را رد کردند که حق تشکیل سندیکاهای مستقل ازطریق انتخابات آزاد را تضمین می کرد. آنان پیشنهاد کردند که اعتصاب “مشمول مقررات” شود و درطول اعتصاب های شدیدی که پس از برکناری مبارک انجام شد، درکنار کارفرمایان ایستادند. درآغاز تابستان، مصر به فهرست سیاه سازمان بین المللی کار بازگشت زیرا پیمان نامه هایی که امضا کرده بود را محترم نشمرده بود (…). دولت مرسی حکم دادگاه درمورد تجدید نظر دربسیاری از خصوصی سازی های موسسه های عمومی، که مبارک می خواست از شرشان خلاص شود، را ندیده گرفت (۶)».
 مرسی که منزوی شده بود، درماه نوامبر ۲۰۱۲ در دامی که خود گسترده بود افتاد و فرمانی صادر کرد که به او اختیارات فوق العاده می داد. او که قادر به اجرای مفاد این فرمان نبود، هواداران خود را بسیج کرد و کوشید تا مهره های خود را برمسند کارها بنشاند و با این کار اتهام «اخوانی» کردن حکومت را به جان خرید. اتهامی که چندان پروپایه ای نداشت زیرا نهادهای عمده درحوزه اقتدار او نبودند. اما، ساده انگاری است که بیندیشیم قیام مردم نتیجه این امر بوده است.
 اخوان المسلمین با یک کارزار هماهنگ شده توسط رژیم پیشین روبرو شدند: انحلال پارلمان منتخب، سرباززدن پلیس از برقراری نظم عمومی و حفاظت از دفاتر آن (با معناست که وزیر کشور پس از ۳۰ ژوئن در سمت خود ابقا شد) و تبرئه مسئولان دوره مبارک توسط دادگاه ها. هنگامی که درماه مه ۲۰۱۳، گزارشگران بدون مرز دولت مصر را در فهرست «ازبین برندگان» آزادی مطبوعات می گذاشت (کاری که هرگز درمورد رژیم مبارک انجام نشد)، بنابر نوشته تارنمای «عربیست»، ۳۰ ژوئن یک: «ماشین خردکننده بدنام سازی و مشروعیت زدایی از دستگاه اداری مرسی، بسیار فراتر از اشتباه هایی که او مسئولیت آنها را داشت ، به کار افتاده بود. هرکس که سی بی سی، او ان تی وی، القاهره والناس و دیگر شبکه های ماهواره ای را نگاه می کرد، یا روزنامه های پرخاشگری مانند الدستور، الوطن یا التحریر (وبیش از پیش المصری الیوم) را می خواند، از کارزار تبلیغاتی مداوم علیه مرسی شگفت زده می شد».
 اپوزیسیون، که گرد محور جبهه نجات ملی جمع شده بودند، دراین کارزار تبلیغاتی شرکت کرد و در اتخاذ موضع مشابه با رژیم پیشین نیز تردید نکرد. اسام الامین، در آستانه ۳۰ ژوئن دراین باره می گوید: «درنبرد ایدئولوژیک بین شرکای انقلابی پیشین، “فوفول ها” (هواداران رژیم گذشته) توانستند خود را بازسازی کرده و به صورت بازیگران اصلی درکنار گروه های لائیک علیه اخوان المسلمین و اسلام گراها درآیند. آقای [محمد] البرادعی اعلام کرد که آماده است همه عناصر حزب دموکراتیک ملی مبارک را درحزب خود بپذیرد. آقای حمدین صباحی (نامزد ناکام انتخابات ریاست جمهوری که نفر سوم شد و خود را هوادار ناصریسم می خواند) تایید می کرد که نبرد علیه هواداران رژیم پیشین اکنون امری ثانوی است و دشمن مشترک اخوان المسلمین و متحدان اسلام گرایش هستند (۷)». به نظر می آید که شیفتگی آقای صباحی نسبت به ارتش و ناصر او را به چرخشی چنان عجیب و غریب کشاند که هنگام انتخابات پارلمانی حزب او با اخوان المسلمین متحد شد.
 در ورای این تصویر عامه پسند که جوانانی بدون سازماندهی یک «دیکتاتور اسلامی» را سرنگون می کنند، تابلویی کم نورتر به چشم می خورد. آقای محمود بدر، یکی از پایه گذاران جنبش تمرد، می تواند لاف بزند – ساده لوحی یا حماقت؟ – که درهنگام نخستین دیدار، فرمانده کل ارتش دربرابر اخطار رسمی او سرفرودآورد: «به شما می گویم، شما فرمانده کل قوای مسلح هستید، ولی مردم مصر فرمانده شما هستند و به شما دستور می دهند که فورا درکنار آنان قرارگیرید و خواستار انتخابات زودهنگام شوید (۸)». یک هوادار جنبش که واقع بین تر است می گوید که زمانی که دید چهره هایی که آنها را می شناخت «مانند هواداران رژیم پیشین یا کسانی که کارهای امنیتی حکومت» را توجیه می کنند، حضور دارند خود را پس کشید.
 هزار و یک نشانه ثابت می کنند که جنبش از مدت ها قبل توسط ارتش، با تضمین هایی از سوی عربستان سعودی و امارات متحده عربی و دستگاه امنیتی و هواداران رژیم پیشین تدارک دیده شده بود (مقاله تارنمای اینترنتی ما را بخوانید). نقیب سویریس، میلیاردر وابسته به رژیم پیشین، تایید می کند که هواداران جنبش تمرد را با یا بدون اطلاع ایشان تامین مالی کرده، درحالی که خانم تهانی جبالی، معاون پیشین دادگاه قانون اساسی، توضیح می دهد که برای درپیش گرفتن راهبردی که به دخالت ارتش بینجامد به آنان کمک کرده است (۹). همین خانم جبالی پس از سقوط رژیم مبارک، که او یکی از رکن های آن بود، می گفت می باید افراد دیپلمه صدایی رساتر از دیگران در انتخابات داشته باشند (۱۰) و گویی براساس یک معجزه، پس از سقوط آقای مرسی، کمبودهای عمده بنزین پایان یافتند و پلیس ها به خیابان ها بازگشتند.
 می توان درباره حمایت از زنان تردید کرد: ۳ ژوییه، روز سرنگونی آقای مرسی، حدود ۱۰۰ تعرض جنسی و تجاوز در میدان تحریر انجام شد (۱۱). آیا این ژنرال عبدالفتاح السیسی، مرد نیرومند جدید حکومت، نبود که از انجام «آزمایش بکارت» که درآن زمان توسط ارتش درمورد تظاهرکنندگان انجام می شد هواداری می کرد؟
 «و اگر ۳۰۰ نفر را کشته بودیم…»
سرنگونی آقای مرسی گوناگونی رسانه ای در مصر را گسترش نداده است. برعکس، حدود نیم دوجین از شبکه های تلویزیونی ممنوع شده اند، روزنامه نگاران بازداشت شده اند، رسانه های بیگانه همانقدر مورد بدگمانی هستند که مطبوعات رسمی در زمان مبارک. حفظ وزارت اطلاعات هیچ نشان خوبی نیست. درحالی که رسانه های حکومتی از پوشش دادن خبرهای تظاهرات سازماندهی شده توسط اخوان المسلمین که صدهاهزارنفر نیز در آنها شرکت می کنند خودداری می کنند، همه روزنامه نگاران دربرابر گفتمان رسمی که لحنی ناسیونالیست افراطی دارد تسلیم می شوند. تهدیدها و فشارها فراتر از اخوان المسلمین، همه کسانی که از خط رسمی انتقاد می کنند را نشانه گرفته اند. با این حال باید موضع گیری زیبا و شجاعانه کمدین مشهور بسام یوسف که دشمن اعلام شده اخوان المسلمین است را خواند که از غیر انسانی شدن بخشی از جامعه گلایه می کند (۱۲).
 نمونه ای از این امر پوشش خبری سرکوب تظاهرات نشسته که توسط اخوان المسلمین دربرابر مقر گارد ریاست جمهوری سازماندهی شده بود است که دستکم ۵۰ نفر درآن کشته شدند.سخنگوی ارتش که درمورد استفاده بیش ازحد از قوه قهریه ازاو پرسش شده بود، بدون خنده (یا گریه) تاکید می کند که: کدام استفاده بیش از حد؟ «اگر ۳۰۰ نفر را می کشتیم بیش از حد می بود». تارنمای انگلیسی زبان «مادامصر»، یکی از معدود رسانه هایی که دردام تبلیغات رسمی نیفتاد، شهادت های آزارنده ای درمورد ارتش مصر، عمدتا تصویرهای فیلمسازی که برای یک شبکه تلویزیونی کار می کرد را منتشر کرده که سربازانی را نشان می دهند که بدون هیچ دلیلی تیراندازی می کنند. این نوار ویدیو «در انتظار موضع گیری رسمی ارتش» به سرعت از روی تارنما برداشته شد. مقاله روزنامه ای به نام الشوروک که از قول چندین ساکن محله نقل می کرد که ابتدا ارتش شروع به تیراندازی کرده بود نیز جمع آوری شد (۱۳).
 ازاین پس همه قدرت دردستان آقای عدلی منصور، عضو دادگاه عالی قانون اساسی – که ۴۸ ساعت ریاست آن را عهده دار بود – است. مردی که زندگی حرفه ای اش وابسته به رژیم پیشین و عربستان سعودی است که بیش از ۱۰ سال در آنجا کار کرده و «نقشه راه»ی را به اجرا گذاشته که حاوی یک بیانیه قانون اساسی است که اختیارات کامل اجرایی و تقنینی به او تفویض می کند و برگزاری انتخابات را درمدت ۶ ماه پیش بینی می نماید (۱۴). برخی از مواد مورد مناقشه قانون اساسی قبلی لغو شده اند: نقش مشورتی دانشگاه اسلامی الازهر در تدوین قوانین، محدودیت درگوناگونی سندیکایی و غیره. اما ارتش از هرگونه کنترل مدنی مصون می ماند. به شکلی غریب، ترکیب جدید درعرصه مذهبی یک عقب گرد محسوب می شود زیرا «اصول شریعت»، «منبع اصلی قانونگاری» باقی می مانند اما، این بار، تاکید شده که باید مطابق سنت سنی باشند. این متن جبهه نجات ملی، که آنرا رد و سپس انکار نمود، را دچار سردرگمی کرده است. جنبش تمرد، به نوبه خود، کارزاری برای ممنوعیت اخوان المسلمین و حزب های سلفی که دستکم یک سوم جمعیت را نمایندگی می کنند، به راه انداخته است.
 دولت جدید نقش کلیدی ژنرال سیسی که با حفظ سمت وزارت دفاع به معاونت نخست وزیر منصوب شده را تایید نموده است. درعرصه اقتصاد، درمیان هواداران لیبرالیسم شمار چهره های رژیم گذشته نقش مسلط دارند. تنها خبر خوب انتصاب یک رهبر سندیکایی به عنوان وزیرکار است. برای مدتی طولانی، این پرسش مطرح بود که وقتی اخوان المسلمین انتخاب شوند، آیا «بلیت بازگشت» خواهند داشت؟ پرسشی که ازاین پس مطرح است این است که با سرنگونی رییس جمهوری برگزیده، آیا مصر رنگ انتخابات جدید تکثرگرا را خواهد دید؟ درحالی که برخی از مسئولان ازجمله آقای البرادعی برضرورت حضور اخوان المسلمین تاکید می کنند، دربرابر سرکوب همه جانبه دستگاه امنیتی و ارتش که برخلاف قانون علیه هواداران آنها که توسط رسانه ها «تروریست» توصیف می شوند و به همین شکل نیز با آنان برخورد می شود ساکت می مانند.
 آغاز تحقیق درباره فرار آقای مرسی و چندین رهبر دیگر اخوان المسلمین در زمان قیام ماه های ژانویه – فوریه ۲۰۱۱ از زندان وادی النطرون را چگونه می توان تفسیر کرد؟ ازماه ها پیش، مطبوعات تغذیه شده توسط سرویس اطلاعاتی «مخابرات»، «افشاگری های» رشد یابنده ای درمورد این واقعه منتشر و حتی ادعا می کردند که اخوان المسلمین با یاری حماس، حزب الله و القاعده [از زندان فرار کرده اند]. این امر سبب یک کارزار شدید ملی گرای افراطی و ضد فلسطینی شد (۱۵). دیر نخواهد گذشت که شاهد متهم ساختن هوادارانی باشیم که در ماه های ژانویه – فوریه ۲۰۱۱، خواستار سقوط حسنی مبارک شده بودند.
 آیا هدف این است که اخوان المسلمین به خشونت کشیده – یا تحریک – شوند تا زمینه برقراری وضعیت فوق العاده به نام «جنگ علیه تروریسم» فراهم شود؟ از عدم ثبات درصحرای سینا، که آغاز آن از دوره آقای مرسی نبوده، آیا به عنوان بهانه استفاده نخواهد شد؟ مساله این است که همه نیروها، ازجمله اسلام گرایان و اخوان المسلمین، که باید از شکست خود درس بگیرند و از حالت مخفی خارج شوند، لازم است که در بازی سیاسی حضور داشته باشند. با بستن در به روی آنان، ارتش و متحدانش آنان را در مسیر معکوس، به راه رادیکال شدن می کشانند و این می تواند برای مصر گران تمام شود.
 پانویس ها
۱- Sur ces estimations, cf. Ruth Alexander, « Counting crowds : Was Egypt’s uprising the biggest ever?», BBC News Magazine, Londres, 16 juillet 2013.
 ۲- Ayyam Sureau, Le Figaro, Paris, 30 juin 2013.
 ۳- Khaled Al-Khamissi, Taxi, Actes Sud, Paris, 2009.
 ۴- مقاله « مصر از دیکتاتوری نظامی تا دیکتاتوری مذهبی ؟» نوامبر ۲۰۱۲ http://ir.mondediplo.com/article190…
 ۵- مقاله « اخوان المسلمین خواهان انتقالی مهار شده اند» مارس ۲۰۱۱ http://ir.mondediplo.com/article167…
۶- « Egypt in year three », Merip,Washington, DC, 10 juillet 2013.
 ۷- Esam Al-Amin, « Egypt’s fateful day », ۲۶ juin 2013, www.counterpunch.org ۸- Reuters, 7 juillet 2013. ۹- Ben Hubbard et David D. Kirkpatrick, «Sudden improvements in Egypt suggest a campaign to undermine Morsi», The New York Times, 10 juillet 2013. Cf. aussi Claire Talon, « Un coup préparé à l’avance par les militaires ? », Le Monde, 7-8 juillet 2013.
 ۱۰- مقاله « هراس از دمکراسی » ژوئیه ۲۰۱۱ http://ir.mondediplo.com/article171…
 ۱۱- Cf. l’entretien avec Aalam Al-Wassef sur France Inter, 4 juillet 2013, www.franceinter.fr ۱۲- Bassem Youssef, «Alas, nobody lives there anymore», ۱۷ juillet 2013, www.tahrirsquared.com
 ۱۳- Ali Abdel Mohsen, «The killing of islamist protesters : State censorship or self-censorship ? », ۹ juillet 2013, http://madamasr.com
 ۱۴- « In the interim », ۱۲ juillet 2013, http://madamasr.com
 ۱۵- Dina Ezzat, «Wild rumours of Hamas interference in Egypt find audience », Ahram Online, 12 mai 2013.
 به نقل از لوموند دیپلماتیک (فارسی)

ازدواج دخترکانی "نه ساله" با وحوشی مرتجع!

-جنایت زیست محیطی در بزرگترین جزیره خاورمیانه رقم خورد.



۱۳۹۲/۰۷/۲۹جهان نیوز -جنایت زیست محیطی در بزرگترین جزیره خاورمیانه رقم خورد. دریا خشک شد. جای آن قرار است مرکز خریدهای بزرگ ساخته شود. بزودی زود باید مسئولان در مراسم خاکسپاری این جزیره شرکت کنند.
به گزارش جهان به نقل از فارس، جزیره قشم بزرگترین جزیره خاورمیانه با وسعتی حدود ۱۵۰۰ کیلومتر مربع، مساحتی بیشتر از ۲۲ کشور مستقل جهان را دارد و دارای عجایب هفت گانه‌ای است که متاسفانه در دوره‌های گذشته مدیریت بر این منطقه این عجایب را ازجمله دره ستارگان، بزرگترین غار نمکی دنیا، تنگه چاه کوه، جنگل حرا و سواحل بکر آن به فراموشی سپرده‌اند و عده‌ای تنها به منافع خود دلبستند و تکه به تکه این کوسه خلیج فارس را به چوب حراج گذاشتن تا منافع خود را تأمین کنند.
قشم حتی اگر هیچ جاذبه دیگری برای اکو توریسم نداشت، فقط سواحل بکر و آبهای زلال آن کفایت می‌کرد تا همچنان پایگاه توریسم باشد و بتواند مانند جزایر دیگر در کشورهای مختلف ایجاد درآمد و اشتغال کند.
متاسفانه در سال‌های گذشته علی رغم فروش زمین‌های این جزیره به بهانه‌های ساختگی به محدوده دریا و ساحل آن هم رحم نکردند و یک جنایت بزرگ زیست محیطی با بیداری و هوشیاری تمام مدیران وقت در سال ۹۰ با خشک کردن بخشی از دریا و ساحل این جزیره برای ساخت اتوبان و مرکز تجاری اتفاق افتاد و تا چند ماه قبل نیز این روند ادامه داشت.
در کما ل تأسف بخش‌هایی از ساحل جزیره در قسمت‌های شمالی و جنوبی در راستای استحصال زمین مدام تحت اجرای طرح‌هایی قرار گرفته است که ارزیابی محیط زیستی، گردشگری و جذب توریسم ندارد.
معلوم نیست چرا با وجود ساختار زمین‌شناسی جذاب قشم که معمولا در جای جای این جزیره ارتفاعاتی مشرف به ساحل و دریا وجود دارد و در حالی که در اغلب جزایر توریستی دنیا و بنادر معروف، معماران شهری و توسعه‌دهندگان این مناطق به ساخت و ساز در این گونه ارتفاعات نزدیک به ساحل به دلیل دید بهتر به دریا و ایجاد مناظر ناب‌تر و جلوگیری از تبعات زیست محیطی، اقدام به ایجاد شهرها و مجتمع‌های خدماتی و مسکونی در این نقاط می‌کنند، در جزیره‌ای که به گونه‌ای در دنیا لنگه ندارد مسئولان عمرانی اصرار به خشک کردن دریا و استحصال زمین از ساحل حساس با اکولوژی خاص و شکننده برای ایجاد مجتمع‌های تجاری که در نقطه‌ ای دیگر از جزیره می‌تواند ساخته شود،‌ دارند.
نباید فراموش کرد در قشم به جز وجود این ناهمواری‌های جذاب، دشت‌ها و بیابان‌هایی با وسعت فراوان وجود دارد که می‌تواند در صورت توجه صحیح برای توسعه و شهرسازی جز گزینه‌های منطقی و کارآمد قرار گیرد و بسیاری از روستاهای ۱۰۰ گانه این جزیره را از بن بست اقتصادی و محرومیت نجات دهد.
حتی اگر تصور بر این گذاشته شود که پروژ‌ه‌ای همانند پروژه مورد بحث با آخرین استانداردها نیز ساخته شود، آیا نباید در آینده برای دفع فاضلاب و صدها تبعات دیگر منفی بر روی محیط اطراف نگران بود، کما اینکه در حال حاضر سیستم دفع فاضلاب و پاکسازی سواحل در جزیره‌ای همانند قشم بعضا یا وجود ندارد و یا تاکنون کارآمد واقع نشده است..
در این باره علی بازماندگان قشمی، شهرداری که بیش از ۱۰ سال سکان‌دار شهر قشم بوده است و هم اکنون نیز به عنوان مشاور مدیرعامل سازمان منطقه آزاد قشم در حال فعالیت است درباره پر کردن دریا اظهار داشت: متاسفانه در ۱۰ سال گذشته ارتباط و همکاری خوبی مابین شهرداری و سازمان منطقه آزاد قشم وجود نداشته است. ولی با تغییر دولت و انتخاب مدیرعامل بومی برای منطقه آزاد قشم ۱۸۰ درجه نگاه‌ها تغییر پیدا کرده و تمام نهادها و ارگان‌های مربوطه در سطح جزیره برای بهبود زندگی مردم و منطقه امن برای جذب توریسم و گردشگر در تعامل باهم هستند.
وی با اشاره به اینکه واقعیت امر این است که سواحل منطقه قشم جزء ذخایر کشور محسوب می‌شود، افزود:سواحل مکان‌هایی هستند که زندگی در آن جریان دارد و محلی است که حدود ۹۰ درصد از آبزیان در این قسمت تولید مثل می‌کنند.
شهردار قشم یادآور شد: مهم‌ترین نگاه ما باید به دریا زیست‌محیطی باشد که یک نگاه ملی و فراملی است.
بازماندگان تأکید کرد: در محدوده خلیج‌فارس جزو پروتکلی هستیم که مأموریت داریم محیط زیست خلیج فارس را حفظ و حفاظت کنیم و ایران جزو نگهبانان مسائل زیست‌محیطی در خلیج فارس مطرح می‌شوند.
وی با بیان اینکه براساس قانون ساخت و ساز در حریم دریا باید ۶۰ متر از آخرین مد دریا صورت بگیرد، اظهار داشت: متأسفانه این حریم قانونی دریا حفظ نشده است و دریا را برای حفظ منافع خود پر کرده‌اند.

فضای مشرف به دریا را تخریب می‌کنند تا به منافعشان برسند
وی افزود: محیط‌زیست را تخریب می‌کنند، کوه‌ها را از بین می‌برند و فضای گردشگری مشرف به دریا را نابود می‌کنند تا منافعشان تأمین شود ولی در این بین دو اتفاق زیست محیطی غیر قابل برگشت صورت می‌گیرد.
بازماندگان یادآور شد: کسانی که تصمیم گرفتند دریا را پر کنند نگاه تخصصی و هیچ گونه اشرافی در زمینه زیست محیطی نداشته‌اند. اینکه دریا نباید پر شود موضوع خیلی ساده و پیش پا افتاده‌ای است که باید به آن توجه کرد.
وی افزود: ۱۵۰۰ کیلومتر مربع وسعت جزیره قشم است و به شکر خدا بزرگترین جزیره خلیج‌فارس و خاورمیانه محسوب می‌شود و هیچ گونه محدودیتی از لحاظ خاک و فضای مورد نیاز جذب توریسم و گردشگر ندارد.
شهردار قشم و مشاور مدیرعامل سازمان منطقه آزاد قشم خاطر نشان کرد: تنها برای احداث پروژه‌هایی مانند بنادر و با مجوز محیط زیست، مجوز سازمان منطقه آزاد و بنادر می‌توانیم وارد دریا شویم.
وی افزود: در سال‌های ۸۹ و ۹۰ با کارفرمایی منطقه آزاد قشم و مدیران قبلی این سازمان پروژه پرکردن دریا کلید خورد.
مسئولان وقت پر کردن دریا را به نظاره نشستند فقط همین!
بازماندگان یادآور شد: پروژه پرکردن ساحل شرقی شهر قشم هنگامی که آغاز شد نامه‌نگاری‌هایی به تمامی دستگاه‌های ذی‌ربط و مسئولان دولتی صورت گرفت ولی با توجه به حضور معاون محیط زیست وقت رئیس‌جمهور در دولت دهم در این منطقه ولی همچنان این طرح ادامه یافت و همه و همه در جنایت پرکردن ساحل و دریا حضور داشته‌اند و نظاره‌ می‌کردند.
وی به اعتراضات مردمی اشاره کرد و گفت: متأسفانه مردم نیز نتوانستند در اراده تصمیم منطقه آزاد مبنی بر پرکردن بخشی از سواحل جزیره قشم ایستادگی کنند و این اتفاق افتاد.
بازماندگان خاطر نشان کرد: مردم قشم با دریا زندگی می‌کنند و بزرگ می‌شوند و خیلی از جوانان اوقات فراغت خود را با آرامش ساحل طی می‌کنند که متاسفانه این اتفاق دیگر نخواهد افتاد.
شهردار قشم یادآور شد: علاوه بر اینکه متراژ وسیعی از دریا پرشده است، دیواره‌های بتنی نیز کناره‌های این اقدام نصب کرده‌اند تا به کلی چشم انداز ساحل دریا از مردم گرفته شود.

وی افزود: بخش عظیمی از مردم قشم و صیادان از سواحل قشم ارتزاق می‌کنند و فضای بکر، زیبا و سنتی که جاذبه گردشگری در این منطقه داشته است دیگر وجود ندارد.
بازماندگان تأکید کرد: وقتی که ساحل پر می‌شود آب‌های سطحی و آب‌های که در خروش هستند در محلات مختلف به زمین می‌روند و در نهایت از منازل مسکونی که در اطراف دریا وجود دارد سردر می‌آورند و به این منازل آسیب می‌زنند. در حال حاضر نیز محلات فرسوده درگهان با این مشکل مواجه شده‌اند.
وی گفت: به صورت طبیعی محدوده سواحل دریا مشخص است و وقتی وارد بخشی از دریا می‌شویم عملاً آن فضای جزر و مد را کم کرده و مشکلات زیست‌محیطی به وجود می‌آید.
بازماندگان در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه علت پرکردن دریا چه عنوان شده است گفت: مهمترین دلیل برای این اقدام این است که دسترسی برای مردم ایجاد کنند در حالی که این نیاز با توجه به تعداد جمعیت در قشم اصلا منطقی نیست.
در همین رابطه سوالاتی مشیری که از بومیان منطقه قشم است و به تازگی به سمت مدیرعاملی این منطقه آزاد منصوب شده پرسیده شد.

شهریار مشیری مدیرعامل سازمان منطقه آزاد قشم که از بومیان این منطقه و حدود چند ماه است عهده دار این مسئولیت شده است در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی فارس درباره پرکردن سواحل دریای جزیره قشم توسط مدیران قبلی این سازمان اظهارداشت: مردم قشم از این کار متنفرند و بیشتری فشار از طرف مردم به بنده از این ناحیه بوده است.

مشیری گفت: در زمان مدیریت شمس در منطقه آزاد قشم یک میلیون و ۲۰۰ هزار اصله درخت در جنگلهای حرا کاشته شد که متاسفانه به دلیل سوء مدیریت‌های این سازمان در مقاطع بعدی جنایتی رخ داد و این درخت‌ها قطع شد.
خاک بر روی دریا ریختند که پاساژ برای جنس‌های چینی‌ بسازند؟
مدیرعامل منطقه آزاد قشم افزود: در مدیریت گذشته منطقه آزاد قشم، خاک بر روی دریا ریختند و دریا را پر کردند تاپاساژ بسازند و در این پاساژ‌ها جوراب و اجناس بنجل چینی بفروشند، آیا این اقدام انها ارزش داشت؟

وی به فاضلاب شهری درگهان بواسطه پرکردن دریا، اظهار داشت: بواسطه استحصال زمین از دریا و موقعی که بر روی دریا خاک می‌ریزیم مدخل‌های ورودی و خروجی زمین از بین می‌رود و موجب می‌شود که این آبهای زیرزمینی از منازل مردمی که در نزدیکی سواحل زندگی می‌کنند سر در بیاورد و موجب مشکلات زیست‌محیطی می‌شود.
مشیری یادآور شد:در حال حاضر نظم خدایی را از این خاک و ساحل گرفته‌ایم و مطمئناً در آینده مشکلاتی خواهیم داشت.
وی افزود: وقتی که راههای دریا را بسته‌ایم مطمئناً در چند سال دیگر در سطح شهر درگهان به دلیل آبهای جمع شده و فاضلاب از بوی بد دیگر نمیشود قدم گذاشت و مشکلاتی برای شهرسازی این قسمت خواهیم داشت و باید میلیاردها تومان خرج کنیم و تصفیه‌خانه بزنیم تا وضعیت بهبود پیدا کند.
در دوره‌های گذشته کسی دلش برای جزیره و مردم قشم نسوخت
مشیری تاکید کرد: متاسفانه در این جزیره در ادوار گذشته به جرات می‌گویم کسی دلش برای جزیره و مردم نسوخته است و همه دلشان برای جیب خودشان سوخته است، مطمئناً اگر افراد بالادستی نمی‌خواستند این اتفاقات در جزیره قشم نمی‌افتاد.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه چند کیلومتر مربع از ساحل دریا پرشده است، گفت: در سه نوبت و در شهر درگهان تحت عنوان فاز یک و دو هربار بیش از ۱۰۰ هکتار از دریا پرشده است که با این اتفاق چندین برابر از مساحت شهر درگهان ساحل دریا را خشک کرده‌اند و این یک جنایت بزرگ است.
به گفته مشیری جلوی پر کردن دریا و پروژه‌های این چنینی در ساحل این منطقه گرفته شده است.
مدیرعامل منطقه آزاد قشم افزود: متاسفانه بنده شنیده‌ام که شهرک‌هایی که توسط منطقه آزاد ساخته شده است، لوله‌های فاضلاب را مستقیماً به دریا وصل کرده‌اند که باید این موضوع نیز مورد بررسی قرار بگیرد.

به گزارش فارس، همچنان امیدواریم که با تغییر مدیریت در این منطقه اتفاق‌های خوبی برای مردم بیفتد چرا که قشم متعلق به ایران اسلامی است

ماینده مجلس : زنگ خطر بروز تخلفات در مراکز ترک اعتیاد/ 4 و نیم میلیون معتاد در کشور داریم

ماینده مجلس : زنگ خطر بروز تخلفات در مراکز ترک اعتیاد/ 4 و نیم میلیون معتاد در کشور داریم

عضو هیات رئیسه کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، با انتقاد از بی‌توجهی نسبت به مراکز درمانی ترک اعتیاد در سطح کشور از افزایش آمار معتادان خبر داد وگفت: این آمار به 4 و نیم میلیون نفر افزایش یافته که نشان دهنده نبود موفقیت در حوزه بهداشت و روان است.
رسول خضری در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری خانه ملت، با تاکید بر ضرورت ایجاد تحول در حوزه بهداشت و روان، افزود: متاسفانه اعتیاد هزینه‌های زیادی را به جامعه تحمیل می‌کند و همین امر در حوزه سلامت کشور مشکلاتی را پدید آورده است.
این نماینده مردم در مجلس نهم، در خصوص مجموع هزینه‌هایی که اعتیاد به جامعه متحمل می‌کند، تصریح کرد: اعتیاد بیش از 20 هزار میلیارد تومان به جامعه تحمیل می‌کند که این رقم تقریبا معادل کل اعتبارات وزارت بهداشت است.
وی، با یادآوری فعالیت روانپزشکان در مراکز ترک اعتیاد، افزود: حدود 99 درصد از روانپزشکان در مراکز ترک اعتیاد وقت خود را صرف مشاوره به بیماران نمی‌کنند به گونه‌ای که می‌توان گفت حدود 90 درصد از این مراکز درمانی از پزشکان عمومی به جای روانپزشکان استفاده می‌کنند.
 نماینده مردم پیرانشهر و سردشت در مجلس نهم، ادامه داد: اصولا روانپزشکان خود را درگیر معتادان نمی‌کنند و شاید حدود 4 الی 5 درصد از روانپزشکان با این قضایا برخورد کنند.

عضو هیات رئیسه کمیسیون بهداشت ودرمان مجلس شورای اسلامی، با تاکید بر اینکه درحال حاضر 4 میلیون و نیم معتاد در سطح کشور وجود دارد، گفت: از این تعداد تنها 20 درصد معتادان که حدود 700 هزار نفر هستند به مراکز درمانی مراجعه می‌کنند که با این احتساب حدود 80 درصد از معتادان که حدود 4 میلیون و نیم از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند هیچ گاه به مراکز درمانی مراجعه نمی‌کنند.
 
نگهداری از میراث فرهنگی به روش پیشرفته!
فرارو : مجموعه آثار باستاني تخت سليمان در 42 كيلومتري شمال شرقي شهرستان تكاب در استان آذربايجان غربي قرار دارد. آثار باستاني اين مجموعه و درياچه جوشان آن، روی صفحه اي سنگي و طبيعي قرار گرفته كه از رسوبات آب درياچه به وجود آمده است.
قدمت اين منطقه از لحاظ سكونت گاه انساني به 3 هزار سال پيش باز مي گردد و يكي از مهمترين آثار تاريخي كشور است كه به عنوان چهارمین اثر ایران در ميراث جهاني یونسکو به ثبت رسیده است.
اين مجموعه چه به لحاظ وجود آثار باستان شناختي و چه به لحاظ ارتباط با مدارك مكتوب تاريخي و اسطوره اي در شمال و غرب ايران كاملا منحصر به فرد است.
تصاویر زیر گویای حفظ و نگهداری از میراث فرهنگی کشور به شیوه ای کاملا پیشرفته است که برای آنکه آثار باستانی ریزش نکنند با چوب آنها را نگاه داشته اند!

تصاویر توسط محمد جواد نغمه سنج گرفته شده است و خود گویای همه چیز است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد.





پاسخ پدر آرش صادقی به آقای محسنی اژه‌ای/در رابطه با صحبتهای آقای اژه‌ای درباره‌ی آرش صادقی


مهر 1392

چندی پیش محسنی اژه‌ای سخنگوی قوه‌ی قضاییه در پاسخ به سوال خبرنگاری در رابطه با آرش صادقی گفته بود:
آرش صادقی قبل و بعد از آزادی - عکس بعد از آزادی اواخر مهرماه 1392
آرش صادقی قبل و بعد از آزادی – عکس بعد از آزادی اواخر مهرماه 1392
«در سال ۸۹ فردی با این نام دستگیر شده و به یک سال حبس محکوم شده است که بعد از سپری کردن محکومیت آزاد شده است، ولی اگر تشابه اسمی هم بوده است چنین فردی در سال ۹۱ و ۹۲ در زندان اوین وجود نداشته است.»
متن زیر صحبت‌های پدر آرش صادقی در مورد این موضع‌گیری آقای محسنی اژه‌ای است که نسخه‌ای از آن به دست ما رسیده و منتشر می‌گردد. لازم به توضیح است که آرش صادقی طبق گزارشات پیشین ما به قرار وثیقه آزاد گردیده است(بخوانید: «آرش صادقی با قرار وثیقه آزاد شده است»):
«قرار بود بعد از مصاحبه‌ی آقای اژه‌ای نامه‌ای را خطاب به ایشان بنویسم ولی به درخواست یکی از اعضای خانواده یک عزیز زندانی که دوست آرش هم بوده، چند روزی دست نگه داشتم و به همت این دوست خوب توانستم تعدادی از مطالبی که در سطح فضای مجازی مطرح شده بود را نیز بخوانم. صرفا متأسف شدم چون تعدادی از این نوشته‌ها را متأسفانه چیزی جز حب و بغض شخصی ندیدم.
این روزها هم خواهد گذشت ولی آیا آبروی رفته ما نیز باز خواهد گشت؟ این دوستان حتی ساعاتی درنگ نکردند تا ببینند حداقل موضع خانواده‌ی آرش در قبال این موضوع و سخنرانی چیست و چگونه می‌باشد؟ احتمالا در نامه‌ای جداگانه پاسخ این دوستان را هم خواهم داد.اول اینکه بنده صحبتهای آقای اژه‌ای را بطور کامل رد می‌کنم و پیرو سخنان ایشان چند سئوال را از دستگاه قضا و افکار عمومی دارم که در چند بند مطرح می‌کنم و امیدوارم پاسخ آنها را نیز بگیرم.
1-فرموده بودید نامبرده زندانی آرش صادقی در سال 89 بازداشت و در سال 90 نیز حکمش به اتمام رسیده است. آیا این گزارش سرتاسر غلط نشان از دستپاچگی و تکذیب هرچه زودتر و شانه‌خالی‌کردن شما و دستگاه تحت امرتان از زیر بار مسئولیت نبوده. آرش به گواه پرونده کلاسه 89/87706ط د اولین بار در 18 تیر ماه 1388 بازداشت شده و به بند دو-الف سپاه منقل شده که بعد از 90 روز با قرار وثیقه از زندان آزاد می‌شود.
آرش برای دومین بار و یک روز قبل(5 دی 1388) از وقایع عاشورای 1388 و این‌بار مقابل درب منزل پدری بازداشت شده و به زندان اوین منتقل می‌شود که آزادی مجدد آرش به گواه همین پرونده و با قرار وثیقه و به تاریخ 22/12/88 بوده و تنها 5روز بعد باز هم به گواه همین پرونده و نه شخص بنده(27/12/88) آرش بازداشت و به بند 209 و بعد بند 240 زندان اوین منتقل می‌گردد و تا 15 مهر ماه 1389 که به مرخصی می‌آید در همین دو بند نگهداری می‌شود. و بعد حمله و فوت مادر نیز آرش به تاریخ احضاریه‌ی اجرای احکام 30/8/89 و شماره 189/667 به‌صورت غیر قانونی و در حالی که برای طی حکم رجوع نموده به بند 209 زندان اوین منقل می‌شود. و در تاریخ 23/9/90 آزاد شده است.
جناب آقای اژه‌ای دقت بفرمایید به میزان بازداشت موقت و میزان حکمی که اعلام نموده‌اید. این مدت بازداشت ها به‌گواه پرونده کلاسه 89/87706ط د می‌باشد که کلیه‌ی اتهامات در آن منظور گردیده است. به گواه همین پرونده شخص شما تقریباً چیزی بالغ بر 397 روز به‌جز آن یک‌سالی را که عنوان نمودید در مورد پرونده آرش نادیده گرفته‌اید. دقت کنید به جمله خودتان: ‹یک نفر به این نام(آرش صادقی) در سال 1389 دستگیر و دوران محکومیت وی نیز در سال 1390 به‌پایان رسیده است.› به گواه پرونده و بسیاری از زندانیان بند 209 و 240 و 350 آرش در سال 1388 بازداشت شده و در سال 1389 و 1390 نیز در زندان بوده است. چگونه به همین راحتی حضور یک زندانی را در زندان در سالهای 1388 و 1389 انکار می‌کنید؟ آرش در سال 1389 حکم بازداشت نداشته همانگونه که در بالا ذکر کردم هر سه بازداشت آرش به گواه پرونده، مربوط به سال 1388 بوده است و باز هم تأکید می‌کنم آرش اصلا در سال 1389 بازداشت نشده چون در آن سال باز هم به گواه پرونده در زندان بوده است. پس نمی‌توانسته بازداشت شود!!! ای کاش کمی در پاسخ دادن به آن خبرنگار وقت می‌گذاشتید و خیلی ساده از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‌کردید. راستی نکند این پرونده‌ها که گزارشش را ظابطانتان(وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه) و قاضی قوه‌ی قضاییه تنظیم کرده‌اند را نیز تکذیب می‌کنید؟
2- دانشجوی زندانی آرش صادقی در 25 دی ماه 1390 هنگام عظیمت بر مزار مادر بازداشت شده و به بند 209 زندان اوین منتقل می‌شود. دستگاه قضا آیا به‌کل بازداشت آرش در 25 دی ماه 1390 را تکذیب می‌کنید یا مدعی هستید که آرش در حال حاضر در بند 209 یا زندان اوین نمی‌باشد؟
3-در مورد تماس آرش در 30 دی ماه 1390 و اعلام حضورش در بند 209 چه پاسخی دارید؟ آیا این تماس را هم به‌کل تکذ یب می‌کنید؟ آرش در این تماس خبر از حضور یک زندانی به نام ‹کوهیار گودرزی› که اتفاقاً تا ماهها، بازداشت و حضورش در زندان توسط دستگاه قضا تکذیب شده بود، داد. فکر می‌کنم دستگاه قضا به خوبی بیاد داشته باشد که در مورد کوهیار گودرزی گفته بود هیچ ارگانی او را بازداشت نکرده و حضورش در اوین را تکذیب نموده بودید و به آشنایان این زندانی اعلام کرده بودید بروند و من‌باب آدم‌ربایی اعلام جرم کنند؛ چون کوهیار در زندان نیست. درحالیکه در همان تماس کوتاه، آرش شماره‌ی سلول کوهیار را هم اعلام کرده بود.
4-شش خرداد ماه 1391 – اولین ملاقات آرش با خانواده: آیا این ملاقات را هم تکذیب می‌کنید؟ این ملاقات خارج از عرف زمان ملاقات تنها پنج دقیقه بوده است.
5-هجده خرداد 91 – بازداشت پدربزرگ 80 ساله‌ی آرش به جرم اطلاع‌رسانی درمورد وضعیت اسفبار حسین رونقی و رساندن خبر اعتصاب وی به آرش در ملاقات 6خرداد: آیا بازداشت پدربزرگ و ضرب و شتم و تحویل پیکر نیمه جانش را هم تکذیب می‌کنید؟ آیا آزار و اذیت‌ها و تهدیدهای دائمی این پیرمرد 80 ساله بعد از این واقعه که منجر به کوچ اجباری این عزیز به یکی از شهرهای حوالی تهران شده را نیز تکذیب می‌کنید؟ واقعا وقاحت هم حدی دارد.
6-آیا ملاقات 25 آبان ماه 1391 که دومین و آخرین ملاقات آرش تا به امروز بوده را نیز تکذیب می‌کنید؟ اگر تکذیب می‌کنید، پس دلیل احضارهای متمادی تلفنی بنده به دادسرای اوین برای پاسخگویی در مورد پیام آرش از داخل زندان در آن روز چیست؟
7-جناب علیزاده طباطبایی از طرف خانواده مامور پیگیری آخرین وضعیت آرش می‌شود. چرا در مراجعه وکیل آرش آقای طباطبایی، و پرس و جوی ایشان در مورد آخرین وضعیت، حضور آرش را تکذیب نکردید و به ایشان گفته بودید ‹آرش زنده است.›
8- چرا دستگاه قضا بعد از ‹یکسال و نیم› اقدام به تکذیب حضور آرش در زندان نموده، و زودتر از اینها اقدام به تکذیب این موضوع نکرده بود…
9- -آیا آزار و اذیت و تهدید یکسال و نیمه من و خانواده‌ام را نیز تکذیب می‌کنید. فردی که در تمام این مدت خودش را کارشناس معرفی می‌کرد و هر بار هم که تماس می‌گرفت اقدام به تهدید من و خانواده‌ام می‌کرد و هر بار عنوان می‌کرد که شما تحت نظرید. بعد از هر مصاحبه یا گفتگوی کوتاهی با دوستان ِ آرش این فرد هم تماس می‌گرفت و اعلام می‌کرد که حق نداری کسی را ببینی یا با او صحبت کنی. بعد از هر مصاحبه حتماً باید صدای کریه این فرد یا افراد دیگری را که از آن طرف خط به من و خانواده‌ام ناسزا می‌گفتند را تحمل می‌کردم. نمی‌دانم به درگاه خداوند چه گناهی کرده‌ام که مستحق چنین روزهایی شده ام؛ نمیدانم…
10-آیا عجیب نیست مجموعه امنیتی که در فضای مجازی حتی عکسهای تولد بسیاری از فعالین را رصد و در مواقع لزوم از آن بهره برداری سیاسی لازم را می‌نماید در این مدت از کنار مصاحبه‌های بنده بانشریه‌ی گاردین، خانم فرشته قاضی و خانم مسیح علی‌نژاد در مورد آرش به سادگی می‌گذرد؟ اگر دو اعتصاب آرش در این یکسال و نیمه صحت نداشته چرا در قبال آن سکوت کرده و آن را در بازده زمانی خود تکذیب نکردید؟ این موضوع اگر صحت داشت(عدم حضور آرش) مطمئنا سوژه خوبی برای نهاد های امنیتی(باشگاه خبرنگاران جوان و..) می‌بود تا سوژه‌ای نو بیابند. آیا از دستگاه اطلاعاتی که مدعی است که همه چیز را زیرنظر دارد چنین اهمالی عجیب نیست؟
11- دستگاه قضا! اگر صحبتهای جناب اژه‌ای صحت دارد پس بنده در این مدت نشر اکاذیب کرده‌ام. از همینجا اعلام می‌کنم حتی اگر یک خبر فقط یک خبر در این مدت، در مورد وضعیت آرش کذب یا دروغ بیان نموده‌ام بنده را نیز به جرم نشر اکاذیب بازداشت کرده و به زندان بیاندازید. در پایان این نامه یک سئوال هم از آنهایی که این روزها بعد از صحبتهای آقای اژه‌ای ما را مورد هجمه قرار می‌دهند دارم. کسانی که امروز با آقای اژه‌ای همصدا شده‌اند آیا سایر ادعاهای او را نیز همینگونه می‌پذیرند؟ ادعای ایشان در مورد سلامت انتخابات 88، کذب دانستن شکنجه و تجاوز در زندان کهریزک و کذب دانستن سخنان آقای کروبی در مورد فجایع اسفبار کهریزک. آیا ادعاهای ایشان مبنی بر کشته‌سازی و کذب‌‌دانستن کشته‌شدن تعداد زیادی از هموطنان در اعتراضات بعد از انتخابات و… را نیز مستند می‌دانید»
ویرایش متن توسط نامه ای به یک آزاده

«اوکراین فاحشه خانه نیست»؛ افشای راز گروه «فمن»

«اوکراین فاحشه خانه نیست»؛ افشای راز گروه «فمن»

گروه فمننمایش فیلم مستند «اوکراین فاحشه خانه نیست» ساخته فیلمساز استرالیایی، کیتی گرین، تماشاگران جشنواره لندن را شوک زده کرد؛ فیلمی که حقایق ناگفته و راز پنهان گروه «فمن» را برملا می‌کند.نمایش فیلم مستند «اوکراین فاحشه خانه نیست» ساخته فیلمساز استرالیایی، کیتی گرین، تماشاگران جشنواره لندن را شوک زده کرد؛ فیلمی که حقایق ناگفته و راز پنهان گروه «فمن» را برملا می‌کند: اینکه مغز متفکر و رهبر این گروه مردی بوده با رفتاری به شدت مردسالارانه که این دختران زیبای اوکراینی را به ازای دریافت پول به خدمت خود درآورده است. گروه فمن در سال ۲۰۰۸ در اوکراین تشکیل شد. این گروه با انجام تظاهرات در آن کشور به آنچه «مردسالاری» می‌نامند اعتراض می‌کند. اعضای این گروه در تظاهرات خود را به صورت برهنه و نیمه برهنه در می‌آورند. تظاهرات و اعتراضات این گروه طی سال‌های گذشته از مرزهای اوکراین گذشته و به دیگر کشورها رسیده است. گفته می‌شود این گروه ده‌ها عضو دارد. همه چیز از اینجا شروع می‌شود که کیتی به دیدار مادربزرگ خود به اوکراین می‌رود و با دیدن خبرهای مربوط به گروهی از دختران اوکراینی که در اعتراض به مسائل سیاسی و اجتماعی سینه خود را در انظار عمومی لخت می‌کنند و شعار می‌دهند، به سراغ آن‌ها می‌رود و چهارده ماه با آن‌ها زندگی می‌کند و فیلم می‌گیرد. اما خیلی زود درمی یابد که مردی در پشت پرده در حال هدایت همه چیز است.
کیتی گرین که در جشنواره لندن شرکت دارد و پس از نمایش فیلم به همراه ساشا یکی از دختران گروه فمن در جلسه پرسش و پاسخ شرکت کرد گفت که در پایان این چهارده ماه به اندازه کافی ماده خام داشت که دو نوع فیلم بسازد: با اشاره به راز گروه فمن درباره ویکتور، مرد پشت پرده این ماجرا یا بدون اشاره به او. کیتی گرین و اینا در جشنواره ونیز در سپتامبر گذشته ​​او سرانجام تصمیم می‌گیرد که به این راز اشاره کند. ویکتور را هم وسوسه می‌کند که در جلوی دوربین ظاهر شود. حضور ویکتور در جلوی دوربین و حرف‌های مردسالارانه‌اش علیه این دخترانی که او آن‌ها را «ضعیف» و تلویحاً احمق می‌خواند، می‌تواند نگاه بسیاری از تماشاگران را درباره گروه فمن تغییر دهد. فیلمساز صحنه‌های دیدار این دختران با ویکتور را هم بدون اطلاع آن‌ها با دوربینی رو به زمین تصویربرداری می‌کند و ما صدای ویکتور را می‌شنویم که با لحنی تند و تحقیرآمیز با آن‌ها حرف می‌زند و به آن‌ها دستور می‌دهد. فیلم با تمرکز بر چند عضو گروه و مصاحبه با آن‌ها آغاز می‌شود و تا میانه فیلم با وجود چند اشاره گذرا مثل تلفن‌هایی که زنگ می‌خورند یا دیالوگ‌های ناواضح، درباره ویکتور حرفی نمی‌زند، اما در میانه فیلم مادر یکی از دختران روبه دوربین گریه می‌کند و این دختران را بازیچه مردی به نام ویکتور می‌خواند که به خاطر پول این کار‌ها را انجام می‌دهد. با پر رنگ شدن نقش ویکتور، فیلم بر او متمرکز می‌شود و مصاحبه با او حیرت‌آورترین بخش فیلم است. لحن تحقیرآمیز ویکتور درباره دختران گروه و حرف‌های بیمارگونه‌اش هر تماشاگری را متعجب می‌کند. او حتی در جواب پرسش صمیمانه‌ای درباره اینکه هدفش از تاسیس این گروه به دست آوردن این دختران زیباست، می‌گوید: «احتمالاً آره!» اما فیلم در ‌‌نهایت از اراده این دختران برای رهایی از شر ویکتور حرف می‌زند. اینا (یکی از دختران) رو به دوربین گریه می‌کند و می‌گوید که آن‌ها از رفتار ویکتور خسته شده‌اند و او قصد دارد به پاریس برود و گروه را به شیوه‌ای بدون ویکتور هدایت کند. نمای پایانی اینا را در تاکسی درحال رفتن به فرودگاه نشان می‌دهد. ساشا در جلسه پرسش و پاسخ پس از نمایش فیلم تاکید کرد که آن‌ها یک سال است از شر ویکتور‌‌ رها شده‌اند. او گفت که شب اولین نمایش فیلم در جشنواره ونیز، گریه کرده‌اند و نگران بوده‌اند که راز آن‌ها برملا خواهد شد، اما امروز خوشحالند که به شکلی برهنه شده‌اند و دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارند: «ما جنگیدیم و پیروز شدیم و حالا به همه می‌توانیم بگوییم که علاوه بر جنگ بیرونی، ما یک جنگ داخلی هم داشتیم که در آن خوشبختانه پیروز شدیم و حالا دیگر نیازی نیست که پنهانش کنیم.» فیلم به مانند خود گروه فمن، تناقض‌های بسیاری را پیش می‌کشد؛ از گروهی حرف می‌زند که خود را فمینیست می‌نامد اما هویت‌اش را در تناقض با یکی از شروط اصلی فمینیسم- عدم استفاده ابزاری از بدن برهنه زنان- می‌یابد. حتی یکی از آن‌ها اعتراف می‌کند که شب‌ها در یک کلوب شبانه، برهنه می‌رقصد. مشخص می‌شود که مغز متفکر گروهی که یکی از وظایف اصلی خود را حفاظت از حق و حقوق زنان می‌داند، یک مرد با رفتاری به شدت مردسالار بوده که خود را «پدر فمینیسم نو» می‌خواند (و یکی از دختران، به درستی به این تناقض اشاره می‌کند که چرا «پدر» برای «فمینیسم»؟) و گروهی که قصد و غرض فمینیستی دارد در ابتدا یکی از شروط اولیه‌اش برای عضویت را زیبایی صورت و بدن اعضا قرار می‌دهد! فیلم همه این تناقض‌ها را پیش می‌کشد و در فضایی صمیمی با تماشاگر قسمت می‌کند بی‌آنکه قصد داوری داشته باشد. تماشاگر آزاد است حقایق پشت پرده را ببیند و خود تصمیم بگیرد؛ درباره یک از جنجالی‌ترین شیوه‌های اعتراض اجتماعی یا سیاسی در تاریخ که این روز‌ها از اوکراین تا حتی کشورهای اسلامی نظیر تونس تسری یافته است.
منبع : رادیو فردا
دریاچه ارومیه؛ حرکت طوفان نمک و فاجعه+عکس
پس از ریزگردها، آلودگی جدید در راه است. با خشک شدن بخش های وسیعی از دریاچه ارومیه، زمین های این منطقه تبدیل به شوره زار شده اند. وزش گردباد و طوفان در این مناطق، علاوه بر گرد و خاک، ذرات نمک را نیز بر سر مردم آوار می کند. با خشک شد دریاچه ارومیه و کاهش مساحت آن، دریاچه ارومیه به شوره‌زاری 8 میلیارد تنی تبدیل شده و با انباشته شدن نمکهای حاصل از خشک شدن دریاچه با کوچکترین نسیم و باد به حرکت درمی آیند و با نشستن بر روی درختان باعث خشک شدن آنها می شود. این پدیده می‌تواند فجایع زیست محیطی بسیار زیادی را همراه داشته باشد که یکی از آنها، به جای ماندن روستاهای خالی از سکنه در شرق این دریاچه و از بین رفتن زیست‌بوم انسانی منطقه باشد.

منبع:پژواک ایران
دردهای ما !
اسماعیل هوشیار
مطلب جدید حسین پویا در سایت همبستگی مجاهدین نکات جالبی دارد . با رسیدن به دردهایش که فریادش را به آسمان برد....ما را هم یاد دردهای خودمان انداخت . نوشته خیلی مثلا سیاسی یا حساب شده است . ظاهرا مخاطبش وزنه کیلویی یا سیاسی است ، ولی اصل حرف جوابی غیرمستقیم به نامه های یک تازه از راه رسیده است . سوالاتی که پرسیده شده و دلخوری های حقوقی ! روزی که ازتشکیلات مجاهدین جدا و به سلول انفرادی مجاهدین(B117) درقرارگاه اشرف منتقل شدم ، من هم ماهها درد داشتم دردی شبیه به زایمان !
 
آقای قصیم این اتهام کوچکی نیست و حتما دوستان "حقوقدانتان"! به شما خواهند گفت که اینگونه اتهامات جرم است و قابل تعقیب است. آقای قصیم رژیم آخوندی و مزدوران عراقی اش با همین اتهامات مثل سگ هار به جان مجاهدین در عراق افتاده اند و آنها را لت و پار می کنند. کجای کارید....
امیدوارم نباشد، تا دیر نشده راهی را که انتخاب کرده اید بازنگری کنید.
 
 
کل مطلب را که میخوانی به سادگی متوجه میشوی که هنوز در جاده یک طرفه هستی . این همان جاده ای است که مریم رجوی هم ازآن خارج شود و سوال داشته باشد ماموروزارت میشود و حرفهایش ترهات وزارت . این ساخت و بافت بیمارفکری و تشکیلاتی تا همیشه نیاز به تشریح دارد . از 2 حال خارج نیست ،حسین پویا یا نبوده و نمیداند که تشکیلات وانقلاب ایدئولوژیک وپروژه رفع ابهام درسال 1373 یعنی چه....و تمام نکات تحت تاثیر وهژمونی مجاهد خلق نوشته شده ؛ که جاهل است . و یا میداند و به نام انقلاب مریم نعل وارونه میزند ، که انتظاری بیشتر ازش نیست .
 
 
مسئولان بالای مجاهد خلق میدانند که درسال 1373 برای رشد انقلاب ایدئولوژیک یا کوبیدن میخ هژمونی رهبرعقیدتی ، بیش از 400 عضو زاویه دار با انقلاب مریم را به زندان رسمی قرارگاه اشرف و زیرشکنجه بردند وتعدادی برای انقلاب مریم کشته شدند تا بقیه ازانقلاب زاده شوند و آخرش هم شخص مسعود رجوی همه انقلاب شده ها را درنشستی جمع میکند و به آنها خاطرنشان میکند که این یک دعوای خانوادگی است....تمام این داستان اگرازترهات وزارت است که یک اطلاعیه رسمی شورا باید موضوع را تعیین تکلیف کند و اگراتفاق افتاده و شاهدانش هنوز درهمان عراق وهمین اروپا هستند پس باید توضیح و تشریح شود ! کل پروژه رفع ابهام اگراتهام است پس جرم است ؛ و اگر جرمی اتفاق افتاده ؛ پس دیگراتهام نیست ! شما اقدام حقوقی و قانونی کنید ما هم هستیم . رهبرعقیدتی یا همان مسعود رجوی که درنشست اسفند گذشته ازهمان غییبت مثلا مسئولییت قبول کرد ، میداند که شرم یک احساس انسانی ست....و چنین احساسی برازنده هر موجودی نیست !
 
 
و اما نحوه جواب دادن به نامه های یک تازه وارد ؛ که مثلا خیلی سیاسی است ! حرفهای تازه وارد البته جدید نیست . ادبیاتش هم خیلی محترمانه است . ازهمان زندان تیف و تمام مسیرش را هم میدانیم و میشناسیم . دوران زندان تیف یادش به خیرمباد . دردوران زندان تیف روزی که سعید جمالی وارد زندان تیف شد شایع کردند که نفوذی مجاهدین است و آمده تا همه جدا شده های مجاهدین را بکشد !! یک جلد خالی سیانور هم دروسایلش پیدا کردند که خیلی زود تبدیل به یک ساک قرص سیانور شد !! مابقی وقایع درخاطراتم ثبت است و نوشته ام .
 
 
تنها انتقاد ازنظر من به این تازه وارد و بقیه ها این است که چرا با تاخیر !؟ اگر حقیقتی وجود دارد برای بیانش حسابگری چرا ؟ واقعیتهای تجربه شده را تابع قانون سود و سرمایه بازار کردن کار انسانِ معقول  نیست . مثل تمام وقایع زندانهای حکومت اسلامی . واقعیتهای زشتی که تجربه شد ، برنج باسماتیک نیست که برای دم کشیدنش نیاز به زمان داشته باشد . هر چند ذهن آدمها یکسان نیست وبرای درک یا هضم هرواقعیتی یا قبول آن درطول زمان سالها سرگردان میماند ! با این همه در گذرزمان واقعییت عوض نمیشود ، حتی اگرهمین فردا مجاهدین رجوی مواضعشان تغییرکند و انسان شوند بازهم آن گذشته زشت و تخریبی پاک و فراموش نمیشود .
 
 
وزن یا سابقه افراد البته مهم است ولی اگر با وزن بالا ، درزمینِ سیاست ، روی سُرسُره کودکان لیز بخوری قطعا یا حادثه سازمیشود و یا خنده دار! و اگرهم تازه واردِ کهنه کار ؛ نیاز به زمان 10 ساله داشته است تا به نقطه امروزش برسد ، که دیگر حرفی نیست . منظورم از ده سال هم 5 سال دوران زندان تیف و 5 سال هم بعد ازتیف تا الان ! برای سعید جمالی آرزوی سلامتی میکنم و جدای هراختلاف نظری برای شخص خودش و زندگی مبارزاتی اش و تجربیات زیادش شخصا همیشه احترام قائل بوده ام . به حسین پویا هم توصیه میکنم که اگر مجاهد خلق و تابع تبلیغات پوچ مجاهدین نیست ؛ یک بار و دوستانه ازیک مجاهد خلق که توان پاسخگویی داشته باشد حتما سوال کند : پروژه رفع ابهام درسال 1373 چه بود!؟ و درآن پروژه چند نفر زیر شکنجه کشته شدند ؟ با تعدادی از مجریانش هم شخصا و مستقیم سروکار داشتم . عادل و مختار و نریمان و دکترحمید و....
 
 
خلاصه اینکه : من مدافع اشخاص نیستم ؛ آن هم کسانی که خودشان هم توان دفاع دارند وهم میدانند . صحنه سیاسی برای من تقریبا روشن است . انتخاب آدمها هم مربوط به خودشان است و به من ربطی ندارد . درزمین سیاستِ امروز یا بازیچه میشوی و یا بازیکن هستی. ولی وقتی واکنشهای مجاهد خلق درنوشته حسین پویا و بقیه نوشته ها معمولا به شکلی کودکانه مطرح میشود ، آدم را ناگزیر میکند .

سالگرد در گذشت مرضیه، و آنچه باید گفته می شد و نشد

سالگرد در گذشت مرضیه، و آنچه باید گفته می شد و نشد
ایرج شكری


به مناسبت سالگرد درگذشت مرضیه بانوی بزرگ آواز ایران، مطالبی در سایتهای مجاهدین در گرامیداشت یاد او منتشر شد که بیشتر جنبه استفاده تبلیغاتی برای خود این گروه داشت. از جمله آنچه در سایت همبستگی ملی درج شده بود و نیز ویدئویی از مراسم بزرگداشت مرضیه در زمان در گذشت مرضیه در سال 89 در اشرف که در سایت مجاهدین قرار گرفت(که شاید هنوز هم از برداشته نشده باشد، برخلاف آن که باز هم به دلیل یا دلائل نامعلوم، پیام «رهبرمقاومت» به مناسبت کشتار اشرف، که خیلی با تاخیر در آن سایت قرار گرفته بود،خیلی زود برداشته شد). من موقع درگذشت خانم مرضیه در مورد رفتار فرصت طلبانه رهبری مجاهدین در این رویداد نکاتی را یاد آور شده بودم. در سالگرد درگذشت مرضیه، وبلاگ ها یا فیس بوک های بعضی از افراد سابقا عضو یا هوادار محاهدین و شورا نیز مطالبی در مورد مرضیه یا ترانه هایی از او منتشر شد. اما آنچه در پرده ماند، مساله «اختلافات مرضیه با مجاهدین» بود که آقای دکتر قصیم حدود نیمه تیر ماه، در مطلب کوتاهی که بعد از انتشار بیانیه تفصیلی شورا، در واکنش به انتشار مطالبی از آرشیو مکاتبات و بحثهای شورا که سری بودن آن از طرف مجاهدین نقض شده بود، به آن اشاره کرده بود. او به دست اندرکاران سازمان مجاهدین یاد آور شد که:«... اکنون که دیگر مهر حفاظت از اسناد و نامه ها و .... را خودسرانه و شورا شکنانه از قفل برداشته اند، حالا که درب  این آرشیو (و ماده 4 اساسنامه را) خودشان شکسته اند ، پس لطفا صورت جلسه حل اختلاف با خانم مرضیه عزیر را هم منتشر نمایند، صورت جلسه گزارش دیدار با شاملو را و اهانتهای چارواداری نسبت به شاملو را هم منتشر کنند .... تا مردم بدانند  چه نوع رفتارهای سیاهی را  در نشستها باب کردند». انتشار اطلاعات در زمینه اختلافات خانم مرضیه و «رفتار سیاهی» که چنان که از جمله فوق بر می آید در نشستی با اوشده است، توسط  کسانی که خود از دستگاه مدیریت و برنامه ریزی و تشویق «رفتار سیاه در نشستها»، مورد اتهام و فشار بیرحمانه و غیر منصفانه قرار گرفته اند، انتظار به حقی است که به جا آوردن آن هم ادای دینی است به مرضیه ارجمند که نه فریاد رسی داشته و نه دردش را به کسی گفته و متحمل آن رفتار سیاه بوده است و نیز عمل به مسئولیت در برابر مردم و افکار عمومی است.
آنچه نگارنده عجالتا بنا بر شینده ها می توانم بگویم این است که مرضیه بزرگ، نسبت به مساله یی شکایتی داشت که مسئولیت آن را متوجه یکی از نفرات(زن) مجاهدین که در خانه او بوده می دانسته و در نشستی به محض بیان این مساله، یک کسی که عنوان «نماینده ...» در شورا را یدک می کشد و «سپید دندان» مو سفید درگاه مسعود و مریم است و حدود یکماه پیش مطلبی در حمله به دو عضو مستعفی شورا نوشته بود و در آن پاچه دوسه منتقد دیگر مجاهدین را هم گرفته بود، با لحن بسیار زننده، بانوای بزرگ آواز را مورد اهانت قرار می دهد و او هم در پی این رفتار  جلسه را ترک می کند. می توان تصور کرد که از رفتار بیشرمانه آن درنده خوی پست فطرت، چه آوار سنگینی از درد و غم و افسردگی بر روح روان مرضیه بزرگ فرو ریخته بوده است. منصفانه نیست که اگر چنین جسارتی به مرضیه بزرگ روا شده، در پرده بماند. این ستمی است به او که دیگر در میان ما نیست آن هم برای پوشاندن چهره فرومایگان.
: مطلب سایت همبستگی در سالگرد درگذشت مرضیه
: ویدئو بزرگداشت مرضیه در سال 89 در اشرف
: دو مطلب از نگارنده در مورد رفتار فرصت طلبانه رهبری محاهدین در درگذشت مرضیه

  ۲۸ مهر ۱۳۹۲   - ۲۰ اکتبر ۲۰۱۳



منبع: پژواک ایران

درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 5 سعید جمالی

درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 5
سعید جمالی

"آقای رجوی نمی آیید آخوند روحانی را هم سرنگون کنیم؟"
در دنیای کهن و زمانی که توده مردم توان مقابله با نیروهای اهریمنی رانداشتند، تفکرّی جبّری و مخدّر شکل می گرفت تا جبران عمل، واقعگرایی و مبارزه فعاّل با شرایط موجود را شکل دهد و درلابلای این اوهام «دلخوشی»هایی هم بر آن نشانده میشد که شاید تلخی روزگار را بپوشاند، تسّلی خاطری باشد و برای «مدعیاّن» راه درّو و توجیهی برای ناداشته ها و حسرت بدلیها!
مفهوم «امام زمان»،«انتظار» و «منجی» مختص جامعه ما نبوده و در بسیاری از جوامع و فرهنگها با مفهومی مشابه وجود داشته...علاوه بر جنبه های بسیار منفی آن، امید به آینده و داشتن یک جامعه آرمانی را می توان از نکات مثبت و انگیزاننده آن محسوب کرد...
اما یک عارضه منفی آن شاید در رأس همه قرار داشته باشد، همانی که شاید برای اولین بار در کودکی از پدر و مادرمان شنیده باشیم: "تا دنیا پر از ظلم و جور نشود، آقا هم ظهور نخواهد کرد" و از دل آن، تن دادن به وضعیت و شرایط موجود بیرون می آمد. اما شقّ سیاه چنین تفکرّی مربوط به اقشار بسیار عقب مانده و سیاه اندیشی بود که چنین نتیجه میگرفتند: "پس باید که به اشاعه ظلم و جور کمک کرد تا ظهور هر چه زودتر صورت بگیرد"... و ما (همگی ما) خام اندیشانه گمان می بردیم که این حرفها، خرافاتی هستند مربوط به گذشته و"کور دلان مذهبی" و حرفهایی که فقط در دخمه اندیشه های سیاه پیدا میشود و جنبه عملی و مادی ندارد....
روز تنفیذ حکم ریاست جمهوری خاتمی، گروه محدودی در جلسه ای با حضور"شازده" بودیم، با شروع مراسم تلویزیون را روشن کردند و همگی به تماشای آن نشستیم (برای ما بسیار تازگی داشت چرا که بعد از سالها برای اولین بار برنامه ای از تلویزیون رژیم نگاه می کردیم)... در پایان برنامه شازده گفت: "این آخوند دو زاری بی سواد در مقایسه با رفسنجانی بچه ای بیش نیست"(همه این نقل قولها قریب به مضمون است). در آن روزگار همگی ما در درون "غار" زندگی میکردیم و کاملا از تحولات اجتماعی، وضعیت مردم، وضعیت فرهنگی و... بی خبر بودیم، شازده بعنوان تنها کسی که مجاز بود تلویزیون و اخباررژیم را گوش کند نیز وضعیت بهتری از ما نداشت و فکر میکرد ناطق نوری را از "صندوق بیرون می کشند". بهر حال آنروز همه چیز به آرامی پیش رفت و هیچ واکنشی وجود نداشت و همه فکر میکردند مانند سابق سر و ته قضایا با یکی دو تا اطلاعیه هم می آید.
نمیدانم در آنشب چه اتفاقی افتاد، خوابی دیده شد؟ امام زمان تحلیلی سیاسی ـ نظامی ارائه کردند!؟ خاطره ترسناکی از گذشته ها زنده شده بود یا شامّه منفعت طلبی حکمی صادر کرده بود و یا صیحه مرگی شنیده شده بود. صبح روز بعد اگر درست بخاطرم مانده باشد هر دو نفر (شازده و بانو) سخنرانیهای کوبنده ای علیه خاتمی کردند و از آن لحظه به بعد همه عالم از شورائی تا مجاهد خلق و گوهران بی بدیل گرفته تا مادربزرگهای ما، همگی "خاتمی زده" شمرده شدند.
... دنیا عوض شده بود، و صبح تا شب همه چیز به بحثهای "خاتمی زدگی" می گذشت .... بطور معمول اگر مثل همیشه چیز چندانی راجع به انتخابات گفته نمی شد، کسی کاری به این کارها و اصلا امور سیاسی نداشت... و رژیمی که قرار بود بعد از تمدیدهای مکرر، باز هم شش ماه دیگر سرنگون شود "بمثابه قصه ای که برای خواب کردن کودکان می گویند"، باز هم کارآیی داشت. ازآن گذشته ما بعنوان پیشتازان خلق، وظایف بسیار مهمتری در پیش داشتیم و آن "بیگاری" روزانه و "آب در هاون" کوبیدن بود ... و شبها خدا خدا میکردیم تا هر چه زودتر چند تا "فحش" جیره روزانه را از خواهران شورای رهبری و همقطاران را زودتر شنیده و وقت بیشتری برای خواب پیدا کنیم.
 اما اینبار دنیای ایشان واقعا  تغییر کرده بود و ترس عجیبی سراپای ایشان را فرا گرفته بود. هرروز اخباری مبنی بر مسئله دارشدن و یا جدا شدن عدهّ ای شورائی و هوادار گفته میشد و نهایتا مرتبا تکرار میشد که در برابر موج خاتمی گرایی، این فقط مسعود و بانو هستند که تاثیری نپذیرفته و تمام عیار به مقابله برخواسته اند.
بدنبال آن قرار شد که هر چه زودتر و بصورت فشرده چندین  تیم عملیاتی آماده شده و برای بر هم زدن بساط اصلاح طلبی رژیم به داخل کشور اعزام و با عملیات متهوارانه و بویژه با خمپاره زدن به مراکز رژیم، ضربه ای سنگین به آن زده تا دیگر از این اصلاح بازی ها در نیاورد... شاید بین 15 تا 20 تیم عموما دو نفره اعزام شدند... 
از مقدماتی که گفته شد (که البته حاوی نکاتی زیادی بود که هر کدام نیاز به توضیحات مفصل دارد) در گذریم و به اصل جریان بپردازیم:
جدای از اینکه ما هیچ شناختی نسبت به جامعه و مردم نداشتیم و نیازی هم نمی دیدیم که داشته باشیم (چرا که مشی در پیش گرفته شده مبتنی بر معادلات و  زد و بندهای بین المللی بود و نه حرکتی با تکیه بر توده مردم).  در این مورد بخصوص (یعنی انتخاب خاتمی) جوهره تحلیل !؟ ما این بود که رژیم خواسته به این ترتیب رفرمی کند "تا چند صباحی بیشتر به حیات ننگین اش ادامه دهد" " پس باید به هر ترتیبی شده بساط این اصلاح طلبی را بهم بریزیم" یعنی ما تمامی ماجرا را "خیمه شب بازی رژیم" تصور و تحلیل میکردیم و از آنجایی که از قدیم معتقد بودیم باید هر امکان،رفرم و آلترناتیو دیگری را "سوزاند" دست به کار هر اقدامی شدیم.
ما اصلا و ابدا قادر نبودیم که این تحوّل را از دید و بر مبنای تلاش، خواست و فشار مردم ببینیم و اینکه مجموعه فشارهای اجتماعی باعث شده تا حاکمیت تن به چنین رفرمی بدهد، این عقب نشینی مشخص رژیم در برابر مردم و خواسته های آزادیخواهانه آنان بود و از این منظر باید به آن نگریسته شود. به همان دلایلی که فوقا اشاره شد ما بعنوان نیرویی کاملا گسسته از جامعه با چنین مسائلی مطلقا بیگانه بودیم. ( به همین خاطر تنها واکنش شازده به تظاهرات دانشجویی در سال 78 که محصول تحولات اجتماعی این دوران بود، این بود که: اگر پای این دانشجویان به ارتش آزادیبخش برسد باید همه شان را به سینه دیوار گذاشت و پرسید چرا به ارتش آزادی بخش نپیوسته اید).
... شازده فی "البداهه" در آن "شب" تاریخی به این نتیجه رسیده بود که آمدن خاتمی برابر است با اصلاح رژیم و سپس حل و فصل مشکلاتش با آمریکا و اروپا و دیگر جایی برای او در این میدان باقی نمی ماند، لذاست که دیوانه وار خود را به در و دیوار می کوبید تا بقول خودش جلوی این داستان را بگیرد (باز هم عملکرد آن خودخواهی و منفعت طلبی را می توانید ببینید).
 من بعنواند آشنا با انواع تفکرات مذهبی و همچنین آشنا با ویژگیهای جناب رجوی، کاملا برایم عینی و ملموس است که او چگونه این تصمیمات را میگیرد(از 30 خرداد گرفته تا انقلاب باصطلاح ایدئولوژیک تا عملیات فروغ جاودان و...): او در خلوت خود کمی پیرامون این موضوعات می اندیشد آنگاه در ذهن خود به پایبندی اش به سرنگونی رژیم تاکید میکند و اینکه چه حق بزرگی از او پایمال شده و اینکه اگر او بقدرت رسیده بود چه بهشتی می آفرید و... و در حین این "بخارات انقلابی" انواع تمایلات قدرت طلبانه و خودخواهیهای حیوانی و سرکش به غلیان می آیند و سپس حاصلضرب آن بخارات و این غلیانات بشکل الهاماتی الهی  متجلی گشته و بعد به خود می قبولاند که در معرض نوعی وحی  و دریافت های بی واسطه قرار گرفته و لذاست که باید بی چون و چرا و بهر قیمتی شده آنرا عملی نماید و این نقطه شروع  فاجعه است... همه دیکتاتورها و خونریزان تاریخ تا وقتی از چنین پشتوانه نظری برخوردار نشوند، غیر ممکن است اینگونه با جان دیگران و منافع یک ملت بازی کنند. همه آدمهای «ایدئولوژیک» اینکار را میکنند. در اینجا حساب و کتاب و بررسی و تحقیق و حق و حقیقت، تقریبا جایی ندارد و عامل تعیین کننده همان "بخارات و غلیانات" است. آنان همانند حیوانات غریزه قوی "حفظ خود" دارند و این غریزه حکم نهایی و همیشگی اش در این راستا می باشد.
مسئولیت نشست های توجیهی درباره "خاتمی زدگی" عموما به خواهران شورای رهبری (همانند همه کارهای دیگر) سپرده شده بود، اما غافل از اینکه  اینجا دیگر میدان فرمان دادن یکطرفه  و داد و بیداد و فحاشّی نیست... به همین خاطر تمامی نشست ها خیلی سریع به بن بست رسید. افراد شرکت کننده در نشست ها بصورتی ساده  احساس میکردند که تناقض بزرگی در کار است و اینکه انجام عملیات مسلحانه در این شرایط نه تنها به نفع مردم نیست که فضا را بیشتر قفل میکند و این کاملا به نفع باند خامنه ای در جهت سرکوب مردم و خواسته های آنان می باشد... در چنین تنگنایی از بحث، "نوک پیکان تکامل"کشف الشهود جدیدی کرد و برای ماستمالی گفته های قبلی، ضمن تحلیلی گفت که: عملیات مسلحانه در حمایت از خاتمی در برابر جناج قدرتمند رژیم است و خاتمی باید به این خاطر از ما ممنون باشد و یک "تشکر تاریخی" به ما بدهکار است. (باز همانطور که ملاحظه میکنید همه حرفها و تحلیل ها حول خاتمی و خامنه ای می چرخید و حرفی از پارامتر مردم در کار نبود)  
تعداد معدودی از تیم های اعزامی موفق به شلیک خمپاره شدند که بخاطر مجموعه نارسائیها (که شرح مفصل خود را دارد) و خسارات مردمی، رژیم تبلیغات زیادی براه انداخت. اعدام  لاجوردی و صیاد شیرازی نیز از محصولات این دوره است. تا آنجا که میدانم فقط دو سه تیم موفق به بازگشت شدند و الباقی یا کشته و یا دستگیر شده و بلافاصله به مصاحبه تلویزیونی آورده شدند، جالب است که یکی از این نفرات را در نشریه مجاهد بعنوان شهید قهرمان نام بردند و چه تمجیدها که نکردند... و چند روز بعد، وی سر از مصاحبه تلویزیونی در آورد، همچنین بر طبق قرائنی که دارم شوهر این خانم که ضارب صیاد شیرازی بود را بعلت اینکه می خواست از این تشکیلات جدا شود، دو ماه بعداز تهاجم آمریکا به عراق، کشتند و در گورستان اشرف و تحت عنوان کشته شده تهاجم، دفن کردند. گفتنی در مورد کم و کیف این عملیات و بویژه ویژگی های فردی این تیم های عملیاتی (بقول شازده "کارتن خوابها") زیاد است که موضوع بحث فعلی ما نیست.
خلاصه و چکیده مطلب،  نوع نگاه و عملکرد شازده به تحولات اجتماعی را نشان میدهد. از یک سو بی اعتقادی و حتی در افتادن با هر حرکت اجتماعی و جوشیده از بطن توده ها و خود را در مقابل آن دیدن، و از طرف دیگر دنیای مالیخولیایی این شیفته قدرت ( من بشّدت از بکار بردن واژهایی نظیر"اراده گرایی"  "آوانتوریسم" "سکتاریسم" و ... پرهیز دارم، چرا که همانطور که قبلا توضیح داده ام این واژه ها در کادر یک "مبارزه" معنا و مفهوم دارد و در مورد این جریان مصداقی  ندارد ویژگیهای این جریان را قبلا بر شمرده ام).
....
و حال دوباره رئیس جمهوری "اصلاح طلب" بسر کار آمده و آنطور که از قضایای جاریه بر می آید با سمبه پر زورتری قصد اصلاحات و سازش با "امپریالیستهای جهانخوار" را دارد و "مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران" طبق نظریه پردازی های شازده، بسختی در معرض تهدید قرار گرفته... به همین خاطر در ابتدای نوشته از ایشان درخواست کردم که همتّی کرده و آخوند روحانی را نیز سرنگون کند! اگر نه، سرنگونی پیشکش، لااقل همانند نامه نگاری و "موس موس کردن" به حضور مجلس خبرگان و موارد مشابه، نامه ای هم به آخوند روحانی بنویسید تا شاید اینبار"افاقه" نماید!
از آنچه نوشتم می توان دریافت که چقدر این حرفها و این ادعاها پوچ و بی محتواست و ما فقط با چه پارازیت و "انگلی" روبرو هستیم.
حال بگذارید گوشه ای از واقعیات را ورق بزنیم:
ـ این جریان از سال 1361 تا به امروز هیچ تیم عملیاتی در ایران نداشته و ندارد، معدود تیم های اعزام شده تماما از عراق اعزام شدند. نیروهای بر جای مانده در سال 61 (جدای از نفرات دستگیر شده) بسرعت از بین رفتند و هواداران سرخورده نیز با وضعیتی آشفته به کناری نشستند و در تلاش برای سفید سازی خود و دستگیر نشدن بودند. تمامی ادعاها و "نمایشات" این جریان داّل بر داشتن سازمان و تشکیلات رزمنده و....دروغ محض است. ما حتی توان پیدا کردن چند هوادار برای استقرار تیم های عملیاتی اعزامی را هم نداشتیم.
ـ مرحوم علی زرکش در سال 1361 به پاریس آمد و در کنار شازده به صدور اطلاعیه می پرداخت و تا سال 64 تلاش میشد نشان دهند وی در ایران است و تشکیلات رزمنده ای در ایران وجود دارد. (در نوشته ای دیگر خواهم گفت چرا از او با لقب "مرحوم" یاد میکنم).
ـ در آن سالها با هزار دوز و کلک و فشار، و اساسا از طریق تلفن، نفراتی را جور میکردیم تا یک پوستری را در جایی چسبانده و عکسی تبلیغاتی ارسال نمایند. یکبار با خواهر بنام امیر خیزی(خواهر یکی زندانیان زمان شاه  که بعدا توسط رژیم کشته شد) که یک هوادار ساده بود و در ایران از این پوستر چسبانی ها میکرد، صحبت میکردم و او با خجالت تمام میگفت از بس که فشار می آوردند تا کاری انجام دهم مجبور شدم دروغ بگویم و گزارش اشتباه بدهم و...
ـ درسال های 5 ـ 1364 تلاش گسترده ای در پاریس شد تا از طریق "سیم تلفن" تیم های عملیاتی راه بیندازیم که در نتیجه تمامی تیم های اعزامی و خانواده ها و هوادارانی که با آنها تماس گرفته شده بود دستگیر شدند. (این نکات و نمونه ها را من از سر "افشاگری" نمی گویم، منظور کنار زدن این توهمات ضد مردمی و ضد انقلابی است تا نادر افرادی وابسته به این جریان که صاحب وجدان ودردمند جامعه هستند، بدانند در چه فضای دروغینی بسر برده اند و چگونه غرق سراب بوده و حال فکری بکنند).
ـ درسالهای  6 ـ 1365 من یکی از چند فرمانده سیاسی ـ نظامی!! استانهای ایران بودم، تعدادی تیم عملیاتی در کرکوک عراق در "دانشکده" تربیت کردیم که تمامی تیم ها آنهم عمدتا در ورود به ایران (از عراق) ضربه خورده و عمدتا کشته شدند. برای من و ما مهم نبود که چگونه با جان انسانها بازی می کنیم مهم پیش بردن اراده "شیطان" بود، برای ما هر تجربه و خطایی با خون آن جوانان مباح بود و همه اینها برای تثبیت موقعیت شازده در میان صدامیان و قدرتهای بین المللی بود...(به نوشته های قبلی رجوع شود).
ـ تمامی عملیات "ارتش آزادیبخش" از موضع مزدوری صدام بوده است و بس، آنهم در دل یک جنگ "ناعادلانه" که باید با اساس آن در می افتادیم و نه مزدوری یک طرف را با طمع و جیب های گشاد میکردیم. اگر باز ابهامی هست ویدئوهای موجود در یوتیوب در این رابطه را نگاه کنید. ( راجع به هر کدام از این ادعا ها ابهامی دارید، لطفا به نتایج آن نگاه کنید، کل ماجرا را ببینید، در عملکردهای لحظه ای ـ مثلا فلان عملیات یا فلان تلاش ـ متوقف نشوید).
ـ آیا تا بحال اندیشیده اید که اگر بر فرض این "خط مشی" درست بوده چرا هیچ مورد مشابهی در جامعه پیدا نشد، هیچ حمایت مردمی پیدا نکرد و....(مثلا در زمان شاه هر از گاهی یک گروه مسلحانه کار جدیدی سبز میشد).
ـ در سال 77 من "مسئول میز سیاسی ایران در ستاد داخله" بودم (محمود عضدانلوـ برادر "بانو" هم مسئول میز خارجه بود)... رژیم قرار بود انتخاباتی برگزار کند(دقیق یادم نیست که کدام انتخابات بود) ما آمادگی های اولیه را کسب کردیم تا در روز انتخابات در یک ستاد مشترک با سایر قسمت ها، گزارشات واصله از نیروهای داخل کشور را دریافت و جمعبندی کنیم، من بطور خاص مسئول آمارگیری و محاسبات آماری هم بودم. ما 5 ـ 4 نفر را در تهران پیدا کرده بودیم که وضعیت صندوقهای رای گیری را بصورت تلفنی به ما گزارش بدهند...حدود یکساعتی از شروع انتخابات گذشته بود و دو تماس از ایران داشتیم که تعداد نفرات در صف را اعلام کردند... بعد بصورتی غیر مترقبه دیدم که محمد محدثین (ملیجک رجوی) و فضلی و یکی دو خواهر شورای رهبری به اتاق دیگری رفتند، من به خواهر شورای رهبری مسئول ستاد داخله مراجعه کرده و پرسیدم که داستان چیست  و چرا ستاد مشترک پراکنده شدند، در پاسخ گفت که آنها خودشان کار را دنبال  میکنند...من نیز  جلسه را ترک کردم .... اگر اشتباه نکنم از بعد از ظهر آنروز صدور اطلاعیه ها شروع شد و با اعداد و ارقامی که در آن "اتاق" سر هم بندی شده بود حرفهای همیشگی تکرار شد  و مدعیّ میشد که آنها را از خلال صدها کانال خبرگیری و گزارشات گوناگون و...بدست آوده اند...
فکر میکنم در سال بعد بود که خبر آمارگیری مربوط به محبوبیت "رئیس جمهور مقاومت" با بیش از 70% محبوبیت در میان ایرانیان پخش شد!!... و این جمله سالهاست که در ذهنم می چرخد که "چرا رژیم سرنگون نشد".
ـ یکی دوسال بعد از جریان فوق در همان ستاد داخله، مسئول پیگیری و کنترل اخبار و وقایع تیم های نظامی بودیم که به مناطق مرزی عراق و ایران برای شناسایی می رفتند.... تیمی در حال رفتن به مناطق مرزی بود و سیستم های ارتباطی براه... در اثر فرامین اشتباه نظامی که خود شازده صادر کرده بود("آتش به فرمان" ـ یعنی در منطقه مرزی که هر آن احتمال درگیری بود باید هر واکنش و آتشی از طرف تیم، با فرمان شازده صورت می گرفت(اگر قدری با مسائل نظامی آشنا باشید عمق چنین فرمان اشتباهی را درک خواهید کرد واگر آشنا به مسائل سیاسی باشید عمق این "توتالیتاریسم" فراگیر را خواهید خواند)ازقضای روزگار  تیم با نیروی نظامی رژیم مواجه شد و تا خواستند تماس گرفته و گزارش وضعیت بدهند و دستورات لازمه را کسب کنند یکی دو نفری کشته و بقیه مجروح شدند  که تا جایی که یادم هست نفرات مجروح نیز در ادامه درگیری کشته شدند.... بلافاصله ستاد خاصی با شرکت شازده و انواع ملیجک ها تشکیل شد و به من و خواهر شورای رهبری که مسئول اینکار بودیم اطلاع داده شد که نیازی به شرکت ما در جلسه نیست اما من با خواهر "ز" که بشدت عصبانی شده بود به سمت محل مزبور رفتیم که متوجه شدیم اجازه نزدیک شدن به احدی را نمیدهند تا مبادا خبر درز پیدا کند و دسته گل شازده بر ملا شود ...بازگشتیم و ساعتی بعد داستانسرائیها درقالب اطلاعیه ها، پیرامون شجاعت و تهور این رزمندگان و اینکه در صحنه چه ها که نکردند و چگونه مزدوران رژیم را مثل برگ خزان به زمین ریختند شروع شد و مدتی بعد یک فیلم شبه مستند هم از آن درست کردند تا روحیه دیگرانی که متوجه قضایا شده بودند را حفظ کنند و ...
 زمانی بدور از یک درک درست و عمیق از حرکتهای اجتماعی و قوانین حاکم بر آن این نمونه ها را پیش خود ردیف کرده و باز میگفتم: "به این خاطر است که رژیم سرنگون نمی شود".
 ـ و دهها مثال و نمونه دیگر می توان ردیف کرد.
ـ و امروز شازده خواب این را می بیند که نیروهای خارجی به ایران حمله کرده و او و پیروان اندک و فرتوتش همانند "نیروی شمال" افعانستان و نیروهای کرد شمال عراق پیشتازان این نیرو باشند و در پناه آنها به حاکمیت برسند. اما غافل از اینکه همه چیز متفاوت است و هر تغییر یا دگرگونی یا سرنگونی اصیلی بدست مردم ایران محققّ خواهد شد و او در این تحول جایی بجز نامی ننگ آلود نخواهد داشت.
"تجربه منفی"
علامت و معیار حیات یک جریان سیاسی در هر جامعه ای، میزان تاثیر گذاری و نقش داشتن در آن است. صرف دارا بودن حیات  فیزیکی  و یا با چوب زیر بغل نیروهای غیبی(صدام، ارتش آمریکا و امروز پولهای حرام) بیانگر زنده بودن واقعی یک جریان سیاسی نیست. حیات سیاسی این جریان در 30 خرداد سال 60 به اتمام رسید، چنین اشتباه بزرگی را هرگز تاریخ نخواهد بخشید و اجازه سر بلند کردن دوباره به آن نخواهد داد.
همه تجربه ها شکل مثبت ندارند، هستند مواردی که بشکلی منفی درسی به جامعه و مردم میدهند و گاه آنچنان بوی تعفن شان بلند است که دیگر کسی آنرا از یاد نمی برد و گرد آن نمی چرخد. تنها خاصیت ما در طی همه این سالها این بوده که با صدایی بلند به مردممان بگوییم "این کارهایی را که ما کردیم شما تکرار نکنید" و جامعه این پیام را بخوبی دریافت کرده، بهمین خاطر است که این جریان و اعمالش در 33 سال گذشته دیگر تکرار نشد و حامی پیدا نکرد.
در دعاهای بزرگان دین یکی هم این دعاست: "خداوندا ما را بازیچه دست قدرتها قرار مده" آنها هم با شرایط مشابهی روبرو بودند و خوب درک کرده بودند که معنای آن چیست و چه نکبت و بیچارگی بدنبال می آورد.
تا آنجا که به جامعه و مردم ایران بر میگردد، آنها حرفشان را زده و این جریان را طرد کرده اند و تنها این حرف ملاک حیات و یا ممات است.... اما از این که بگذریم، می توان پولی در جیب داشت و صبح تا شب در میان لابی های خبیث و با لباسهای رنگارنگ چرخید و "پوز" اپوزیسیون داد و کاسه گدایی حمایت، دوره چرخاند.
نوشتن این یادداشتها برای "سوزاندن" این جریان نیست، آنها دیر زمانی است که "نیستند" مگر حزب توده "هست" مگر "موش" جز در "بخدمت در آمدن دیگران" ارزشی دارد؟ اینها را میگویم که در درجه اول توهمّ دوستان و رفقا ریخته شود، بعد شاید که مشتی هوادار بخود آیند و بیش از این خود را آلوده نکنند، و بعد میگویم تا آنان که با نیتیّ پاک این بنا را پایه ریزی کردند، آسوده بخوابند و در پیشگاه باری تعالی بگویند که "همه" این آلودگی را رضایت ندادند.
دوستی میگفت که این حرفها ارزش بیشتری هم دارند، امیدوارم! اما متاسفانه من نمی فهمم، اما این را آموخته ام که گفتن حقایق کار درستی است، آنکه ریگی در کفش دارد تلاش میکند همه چیز پنهان بماند و از رویارویی گریزان است.
27 مهر 92(19 اکتبر 13)                                                                                
سعید جمالی (هادی افشار)