ناقوس فقر در شهر
شرایط فاجعه بار اقتصادی ایران که بار آن بر دوش طبقات متوسط و فرودست جامعه سنگینی میکند؛ اگر چه موضوع تازهای نیست اما این روزها به نهایت خود رسیده و هر روز آماری جدید از فقر و گرسنگی در اقصی نقاط کشور منتشر میشود. خبرگزاری ایلنا گزارشی از شرایط ناگوار معیشتی مردم و اختلاف فاحش طبقاتی در تهران منتشر کرده است.
آنچه میخوانید متن کامل این گزارش به قلم یاسیمن خالقیان است:
متوسط خرید نان یک خانواده ۵ نفره ۱۵ عدد است؛ برنج هم که در این منطقه مصرف ندارد، .همین طور که حرف می زند پیش خودم حساب می کنم،”یک خانواده ۵ نفره با ۱۵ عدد نان لواش برای سه وعده.”
می پرسم “مردم این منطقه چگونه هزینه زندگی را تامین می کنند؟ بدون مکث می گوید: “مواد”؛ می پرسم چرا به جای دیگری نقل مکان نمی کنید؟ می گوید:” با این پول هرجا برم همینه.”
برای یک خبرنگار بهترین راهنما برای تهیه گزارشی با موضوع مردم، در جهت ارائه تصویری روشن از وضعیت معیشتی آن ها خود مردم است؛ چهره های مختلفی از فقر و ثروت در شهر وجود دارد؛ کما اینکه بارها شده در نقطه ای ضعیف از شهر ایستاده باشی و در همان زمان ماشینی لوکس از کنارت رد شود، تعداد نقاطی که زیر خط فقر است بی شمار و انتخاب بین مناطق محروم و محروم تر هم سخت است؛ نکته این است” فقر چهره های مختلفی دارد”. به همین خاطر ۱۰ منطقه از تهران با جمع آوری اطلاعات و کمک و همراهی آن ها انتخاب شده تا درمراجعه و ثبت تصاویر، مورد بررسی قرار گیرد.
برای نوشتن از وضعیت معیشتی مردم شهر؛ٰ بررسی و یا تحلیل آمار رسمی و غیر رسمی کافی نیست؛ برای نوشتن باید در نقاط مختلف شهر قدم زد، با مردم همکلام شد، به درستی نگاه کرد تا تصویری روشن و اطلاعات کامل ارائه نمود.
نقاطی مختلف با شکاف طبقاتی عمیق که یک شهر هم توان پرکردنش را ندارد؛ ویژگیها و مردمی متفاوت که حیرت انگیز است؛ قلعه مرغی، آب منگل، دروازه غار، شمیران نو، یافت آباد، شوش، عباس آباد، فاطمی، سعادت آباد و سعد آباد.
شمیران نو
به همراه عکاس خبرگزاری، با دو دوربین در دستهایمان٬ به آنها زل میزنیم، میبینند؛ اما برایشان مهم نیست، مهمتر از حضور ما چیزی است که در دست یکی از آن دو نفر است و سر می خورد به دست آن یکی که روی موتور نشسته، بوی فاضلاب با خانه های آجری که متراژش به ۵۰ متر هم نمی رسد؛ اما خانوادههای ۶،۵ نفری را در خود جای داده؛ مهمترین ویژگی این نقطه از شهر است که بعد از ظهرها میدان اصلی اش مکانی است برای خرید و فروش مواد از نوع صنعتی.
در منطقه شمیران نو هرچه از میدان اصلی آن دور شوی خانه ها کوچکتر می شود؛ خانه هایی آجری که به طور متوسط بهای اجاره آن ۱۰ میلیون تومان رهن با ماهی ۳۰۰،۴۰۰ هزار تومان اجاره است؛ خانه هایی که به گفته اهالی محل با یک تکان کوچک زلزله خراب می شود.
خیابانی قدیمی به میدان سنجاق شده که علی رغم تصورم پر ازدکان های قدیمی با فروشندگانی مهربان و با حوصله است.”از سال ۵۸ در این محله زندگی می کنم و پاک موندم”، مردی حدودا ۶۰ ساله است که میوه فروش قدیمی این منطقه هم به حساب می آید؛ بین صحبت هایمان وقفه هایی کوتاه می افتد، رهگذرها گاه سلام می کنند و گاه قیمت می پرسند؛ با حوصله جواب تک تک آن ها را می دهد. با لبخند می گوید:” مردم این منطقه از نظر درآمدی خیلی ضعیف هستند، آدم های خوبی هم در این منطقه زندگی می کنند؛ اما واقعیت اینه که درصد بالایی از مردم اینجا با مواد فروشی هزینه زندگی را تامین می کنند، منطقه شمران نو مملو از مواد فروش هاست و مراقبت از بچه ها در همچین جایی سخته.”
زنی می آید وبه زبانی که برایم نا آشناست، صحبت می کند؛ فقط اشاره دستش را می بینم که به سمت زردآلوهاست؛ از نوع درجه دو یا حتی درجه سه. علی رغم رعایت تمامی نکات مهم برای پنهان ماندن حرفهام برای دریافت اطلاعات درست وجلوگیری از ایجاد حساسیت ، متوجه شده و می گوید:«سری به انتهای خیابون بزنید، هم سوژه ها زیاده هم فقیر ها فراوانتر.»
قیمت میوههای موجود در مغازه؛ موز ۵ هزار تومان، توت فرنگی ۱۰ هزار تومان هندوانه ۲ هزار تومان، زردآلو ۱۰ هزار تومان، کیوی ۴ هزار تومان پیاز و سیب زمینی ۱۵۰۰ تومان و گوجه ۱۵۰۰فرنگی ۲ هزار تومان است.
قصاب محل چندان تمایلی به حرف زدن ندارد؛ فقط میگوید:«مردم اغلب کارگرند و به صورت روزانه خرید می کنند، گوشت مرغ کیلویی ۶ هزار تومان است و مصرف آن با گوشت قرمز قابل مقایسه نیست؛ چون گوشت قرمز گرونه، اگر هم گوشت قرمز بخوان گوشت گوساله خریداری می کنند؛ چون گوشت گوسفند با استخوان ۳۵ هزار تومان و گوشت گوساله بدون استخوان کیلویی ۲۷ هزار تومان است.»
مردی می آید و سفارش یک کیلو گردن مرغ می دهد، در اینجا به دنیا آمده بزرگ شده ازدواج کرده و حالا پسری ۱۰ ساله دارد؛ از وضعیت نامناسبی که در این منطقه وجود دارد ناراحت است و در پاسخ به سوالم که چرا به محله دیگری نقل مکان نمی کند، می گوید:” با این پول هر جا برم همینه.” کیسه خرید را بر می دارد که برود بعد انگار یادش آمده باشد، می گوید:” از کجا معلوم امروز که خانه را فروختم فردا قیمتش بالا نره؟ این کارها ریسک داره، برای ما که از دار دنیا همین یه وجب جا را داریم این کارا خوب نیست.”
قلعه مرغی
در تیرماه ۱۳۰۱ انگلیسیها درخواست اعزام دو فروند هواپیما به تهران نمودند و دولت وقت به فکر اختصاص زمین مناسب و مسطحی برای فرود آنها افتاد که همین امر زمین قلعه مرغی را به اولین فرودگاه تهران تبدیل کرد؛ فرودگاهی که الان جایش را به بوستان بزرگ ولایت داده؛ جایی برای خواب روزانه مردها و تزریق و خرید و فروش مواد و گاه٬ مامنی برای زنهای بی خانه در شب.
اولین نکته ای که در بدو ورود به منطقه قلعه مرغی جلب توجه می کند، شکل و شمایل ساختمان ها است که هیچ تناسبی با هم ندارد، ساختمانی کوتاه و آجری در کنار ساختمانی نوساز و نسبتا مناسب.
قدیمی های محله، تاریخ دقیق تاسیس فرودگاه را به خاطر ندارند؛ اما من که پیش از ورودم به لطف ویکیپدیا تاریخچه دقیق منطقه را بررسی کردهام اطلاعاتم را در اختیارشان گذاشته و همین مسئله سر صحبت را با آنها که نسبت به شمیران نو تمایل کمتری به حرف زدن دارند، باز میکند.
بنگاه دار اصلی این منطقه مردی حدودا ۵۰ ساله است که در طول مصاحبه کلمات را کامل و رسمی ادا می کند، گویی با یک دوربین فیلمبرداری روبرویش نشسته ام و قصد دارم همین امشب چهره اش را از تلویزیون پخش کنم؛ نکته با نمکی است که هنوز هم معنی کلمه خبرنگار برای اغلب مردم به این شکل است.
“او” قیمت خانه های این منطقه را نسبتا مناسب ارزیابی کرده و می گوید: «بستگی دارد که چه کسی برای اجاره خانه مراجعه کند؛ کارگران افغان که در این منطقه زندگی می کنند اغلب خانه های قدیمی با اتاق های بیشتر را به صورت گروهی اجاره می کنند چون برایشان به صرفه تر است؛ قیمت خانه های قدیمی با اتاق های تعدا بالا معمولا ۲۰ میلیون رهن است که اغلب تمایل به رهن کامل دارند؛ اما متوسط قیمت اجاره برای خانه های نوساز با متراژ ۷۵ تا ۱۰۰ متری معمولا ۲۰ میلیون تومان رهن با ۵۰۰ تومان اجاره است، خریداران برای خرید خانه های نوساز هم باید متری ۲ میلیون تومان پرداخت کنند.»
در این منطقه هم مثل دروازه شمیران استقبال از خرید گردن مرغ قابل توجه است، کیلویی۱۵۰۰ تومان.
“قیمت هر کیلو مرغ کامل ۵۸۰۰ تومان و هر کیلو ران هم ۴۷۰۰ است” فروشنده مغازه قیمت را می گوید و افرادی که در این منطقه زندگی می کنند را متفاوت از هم توصیف می کند،درستی حرف فروشنده از شکل خانه ها و ماشین های در حال عبور مشهود است؛ برخی کارگر برخی کارمندان مستاجر و برخی تولیدکننده مواد صنعتی هستند؛ همان هایی که نگاه متعجبم را به دنبال ماشین های چند صد میلیونی خود به دنبال می کشند.
نکته جالب میوه فروشی های این منطقه این است که قیمت درج شده بر روی میوه ها بر حسب کیلو نیست؛ مثلا بر روی یک تکه مقوا قیمت هر نیم کیلو زرد آلو درج شده ۴ هزار تومان. میوه فروش خیابان قلعه مرغی، با حوصله میوه های موجود در مغازه را نشان می دهد و می گوید:” میوه درجه یک مشتری زیادی ندارد و اغلب میوه ها درجه دو هستند؛ خرید مردم هم نسبت به سال گذشته کمتر شده، الان حتی سیب زمینی و پیاز را هم به اندازه مصرف روزانه خریداری می کنند.
“میزان مصرف لبنیات پایین اومده،مثلا یه مشتری که تا قبل عید روزانه شیر می خرید الان هفته ای ۳ باز شیر می خره” صاحب سوپرمارکتی یکی از کوچه های قلعه مرغی است و بیشتر خرید مردم را تن ماهی عنوان می کند؛ به دلیل قیمت مناسب و طعم بهتر آن نسبت به تخم مرغ.
یافت آباد
به تنوع مبل و ساختمان های تجاری اش شهره است؛ اما نکته این است که همیشه در حاشیه مراکز خرید و فروش لوکس، محله هایی با ویژگی های بارز فقیر نشینی وجود دارد؛ بوی فاضلاب، گوشت فروشی های اندک، میوه فروشی هایی مملو از میوه درجه دو و ساختمان هایی کوچک و چسبیده به هم؛ غول های عظیم و لوکس کارشان همین است، ساخته می شوند تا زشتی را پنهان کنند.
سر ظهر است و نانوایی خلوت. مرد نانوا هم راحت حرف می زند:”متوسط خرید نان یک خانواده ۵ نفره ۱۵ عدد است؛ برنج هم که در این منطقه مصرف نداره، از وقتی قیمت نان سنگگ آزاد شد هم که کلا مردم یا لواش می خرند یا بربری. همین طور که حرف می زند پیش خودم حساب می کنم،”یک خانواده ۵ نفره با ۱۵ عدد نان لواش برای سه وعده.”
عکس العمل مرد سوپرمارکتی بعد از اینکه می فهمد خبرنگارم در خاطرم می ماند؛ سریع دفتر نسیه را بازمی کند و برگه های سیاه شده از بدهی محلی ها را نشانم می دهد.
جوان است شاید ۳۰ ساله و می گوید:” اغلب نسیه خرید می کنند؛ نمی شه بهشون جنس نداد، بالاخره مشتری های دائمند، خرید روزانه را از مامی خواهند، لوازم مصرفی ضروری، هرزمانی پول بیاد دستشون بدهی را پرداخت می کنند.؛ اما از بعد از عید تا حالا درخواست مشتری برای خرید نسیه خیلی بیشتر شده.”
قیمت میوه،گوشت و مرغ و حتی اجاره بها با شمیران نو تفاوت چندانی ندارد و ظاهر منطقه به شمیران نو نزدیک تر است.
حوالی میدان شوش
برای اطلاع از وضعیت زندگی در منطقه شوش بیشتر با کارگرانی که در این مناطق مشغول به کارند صحبت می کنم؛ چون اغلب آن ها در همین منطقه زندگی می کنند، از شهرهایی دیگر به تهران مهاجرت کرده اند برای زندگی بهتر، شاید حمل بارهای سنگین تر. مردم میدانی که پر از همهمه و رفت و آمد است با صحنه هایی که تکلیفت را برای عکس العمل روشن نمی کند، بخندی یا گریه کنی!
باربرهایی که خانواده آن ها در تهران نیستند؛ اغلب به صورت گروهی و با هم زندگی می کنند. “اجاره ها تقسیم می شود و هزینه زندگی پایین می آید” این جمله مشترک اغلب باربرهای ساکن در حوالی میدان شوش است که بیشترشان اتاقی را به صورت پرداخت ۳،۲ میلیون تومان رهن کرده اند. مصرف میوه و گوشت مشخصی ندارند و می گویند:”هر چه باشد، می خوریم تا بتوانیم کار کنیم، مثل سیب زمینی و تخم مرغ و تن ماهی.کارشان زیاد است و فرصت برای صحبت اندک؛ اما ما را از مراجعه به کوچه پس کوچه ها منع می کنند؛ می گویند:” امنیت کوچه ها با وجود مواد فروش ها و مالخر ها پایینه، آشنا ندارید نرید.”
دروازه غار
یکی از قدیمی ترین دروازه های شهر تهران است و برای نوشتن از دیده ها و شنیده های این منطقه نیازی به روده درازی نیست؛ عکس های گرفته شده از این منطقه خود گواه وضعیت اسفبار زندگی مردم در این منطقه است، برای یک خبرنگار مهمترین کار عدم موضع گیری در رابطه با گزارشی است که می نویسد؛ اما دروازه غار به تنهایی می تواند تمام معادلات را بر هم زند؛ به همین خاطر است که می توانم به جرات بگویم زندگی در این نقطه از شهر مرده است یا اگر هم وجود دارد سیاه است.
دروازه غار را می توان نقطه ای فراموش شده از شهر نامید با آدم های خمیده، کودکانی که اغلب اعتیاد را از پدر و مادر به ارث برده اند و به راحتی بین مواد فروش ها و مهم تر از آن معتادان تزریقی که مشخص نیست آلوده به چه بیماری هایی هستند بازی می کنند.
به دلیل شرایط نامناسب این منطقه با یکی از محلی های قدیمی که به گفته خودش مردم دروازه غار از او حساب می برند، وارد مرکز اصلی منطقه می شویم؛ دور تا دورمان یا تزریق می کنند و یا مواد می فروشند؛ مشکلی هم با حضور ما و دوربین هایمان ندارند؛ بهت زده ایم و دستپاچه، نمی توانیم با آن ها صحبت کنیم؛ مرد همراهمان مارا از هرگونه صحبت با مردم این منطقه منع کرده و به همین خاطر تنها دکمه شاتر دوربین را فشار می دهیم برای ثبت وضعیت منطقه.
اصرارم برای صحبت با فروشندگان مرغ و گوشت و میوه در دروازه غار جواب می دهد؛ اما برای صحبت با قصاب و میوه فروش باید اول مغازه ها را پیدا کرد؛ تعداد مراکز عرضه محصولات و مواد غذایی از انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند.
از خیابانی می گذریم که عصرها فروشندگان در آن به ترتیب می نشینند و مواد می فروشند؛ مرد همراهمان می گوید” بورس مواد اینجاست.”
مردی با لباس… از کنارمان رد می شود، صندل پوشیده و ساکی بر دوش دارد، مرد همراهمان که نگاهم را متعجب می بیند با خنده می گوید:” از لباس سو استفاده می کنند برای جا به جایی مواد مخدر.
“کسی که بچه سالم داشته باشه نمی آد اینجا خونه بگیره”، اولین جمله مرد قصاب است.مغازه ای که حجم قابل توجهی از یخچالش خالی و گوشه ای از آن پر از چربی و دمبه است، ۶۵ ساله است، با خیالی آسوده جلوی مغازه نشسته و با حوصله به سوال هایم جواب می دهد. از کسادی بازار ناراحت است و می گوید:” مردم دروازه غار گوشت را کیلویی نمی خرند؛ مثلا یک ران مرغ می خرند برای غذای کل خانواده.همین جواب کافی است تا در مورد میزان خرید گوشت قرمز چیزی نپرسم. یخ مرد قصاب که آب می شود از زمانی می گوید” که خیابان های دروازه غار خاکی بود و گوشت ها را با درشکه به مغازه ها می آوردند.”قیمت مرغ درسته را کیلویی ۵۷۰۰ و متوسط بهای اجاره خانه در این منطقه را هم ۳ میلیون رهن با ماهی ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان اجاره عنوان می کند.”.
در این نقطه از شهر میوه فروشی مجزایی وجود ندارد، یک سوپرمارکت تاریک و کوچک که مقداری میوه هم برای عرضه دارد. فروشنده اغلب خرید مردم را تن ماهی و تخم مرغ و میزان خرید در سال ۹۴ را نصف سال ۹۳ عنوان می کند؛ هندوانه کیلویی ۱۸۰۰، موز ۵۰۰۰، سیب ۴۵۰۰ سیب زمینی و پیاز هم ۱۰۰۰ تومان است که هرچند وقت یکباردر صورت نیاز و امکان پرداخت مبلغ آن خریداری می شود.
مرد همراهمان پیشنهاد می دهد که سری به تنها پارک دروازه غار بزنیم تا متوجه شرایط عمومی زندگی مردم شویم؛ فضای پارک شلوغ است و زنان و مردان و کودکان در محوطه پارک به صورت گروهی و یا جمع های دو سه نفره نشسته اند،سرنگ ها دست به دست می شود،نگاه ها مات است، سبز درخت ها سبز نیست، صحنه های پیش رو دردناک است.دوربین ثبت می کند و ما سکوت.
دروازه غار را با اندوه ترک می کنیم؛ فقر و نابرابری در این منطقه به شکل عجیبی خود را نشان داده است؛ به هر طرف که نگاه کنی کسی درحال استعمال مواد مخدر از نوع صنعتی است، در هر خانه ای که باز می شود با این صحنه مواجه می شوی” عده ای در حال مصرف مواد”. در تمام ساعت های حضور در این منطقه نه پلیسی دیده شد و نه برخوردی؛ شاید برای همین است که اسم این منطقه را جزیره فراموش شده شهر می گذارم. جزیره ای که فقیر است، فقری که موجب شده زن و شوهر ها با موتور و یا پای پیاده با چشم های خود دنبال مشتری باشند برای گرسنه نماندن.
آب منگل
واقع درشمال میدان قیام که نام جدید آن خیابان شهید رضوی است. شهرت آن به خاطر فیلم قیصر و برادران آ ب منگل است. محله ای نسبتا مرفه با خانه های قدیمی که برخی از بازاری ها،نمایندگان مجلس و ورزشکاران را در خود جای داده است.
بنگاهی در خیابان اصلی با خوشرویی در مورد اجاره بها می گوید:” اغلب در این منطقه مالک خانه هستند و قیمت خرید و فروش خانه در این منطقه به نوساز و یا کلنگی بودن خانه بستگی دارد، خرید و فروش خانه های نوساز در این منطقه در حدود متری ۳ میلیون و اجاره بها نیز از ۲۰ میلیون رهن با ماهی ۸۵۰ هزار تومان اجاره شروع می شود.
فروشنده سوپرمارکت هم از کاهش خرید مواد غذایی می گوید و علت آن را “فعالیت هایپرمارکت هایی می داند که کالاها را با قیمتی مناسب تر از سوپرمارکت ها عرضه می کنند.”هایپر مارکت هایی که خود به خود موجب کاهش فعالیت و حتی از بین رفتن مغازه های خرد و کوچک می شوند.
فاطمی/عباس آباد/سعادت آباد
میدان فاطمی یکی از قدیمی ترین میدان های شهر است, عباس آباد و یوسف آباد هم مانند میدان فاطمی جزو محله های قدیمی تهران با حفظ نسبی ظاهر قدیمی خود به حساب می آیند, اجاره بها, قیمت میوه, سبزیجات و گوشت و مرغ هم در این مناطق یکسان است که این نکته را می توان به مناطق واقع شده در غرب تهران مثل منطقه سعادت آباد و حتی شهرک غرب منهای چند خیابان این مناطق که خانه های لوکس و ویلایی در آن واقع شده, تعمیم داد.
طبقه متوسط در این مناطق زندگی می کنند, درمناطق فوق انواع و اقسام محصولات با بسته بندی های مختلف عرضه می شود؛ از مراکز خرید متنوع تا کافه و کتاب فروشی و سینما که در مناطقی که در ابتدای گزارش آورده شد وجود خارجی ندارد تا مردمی با ماشین های ۱۰ میلیونی تا چند صد میلیونی که در این مناطق زندگی می کنند و به جرات می توان گفت سطح زندگی آن ها تفاوت بسیار زیادی بامناطق فقیرنشین دارد.متوسط قیمت در این مناطق برای میوه های درجه یک از قبیل خیار ۳۰۰۰,موز ۵۵۰۰,پیاز ۱۵۰۰,گوجه فرنگی ۲۰۰۰,توت فرنگی ۱۰ هزار تومان است.
اجاره بها و قیمت خرید و فروش هم در اغلب مناطق ذکر شده نزدیک به هم و در برخی نقاط کمی بالاتر است؛ مثلا برای اجاره یک خانه ۷۵ متری در فاطمی باید ۳۰ میلیون تومان رهن با اجاره ماهیانه ۱۲۰۰ پرداخت شود که این مبلغ با یک خانه ۶۰ متری در سعادت آباد و یک خانه ۸۰ متری در عباس آباد و یک سوئیت ۵۰ متری در شهرک غرب برابری می کند.
میانگین قیمت برای گوشت گوساله ۳۵۰۰۰ تومان,گوشت گوسفندی بدون استخوان ۳۷۰۰۰ تومان و مرغ ۶۰۰۰ تومان است.
گفتگو های من با مردم و فروشندگان این مناطق برای دانستن وضعیت معیشتی مردم در سال ۹۴ به طور میانگین کاهش تقاضا را برای خرید و فروش خانه,ماشین و حتی اقلام مصرفی نشان می دهد.
سعد آباد
برای نوشتن از این منطقه هم مثل دروازه غار باید به عکس اکتفا کرد, مردم در خیابان اندک و به هیچ عنوان تمایلی به صحبت با یک خبرنگار ندارند؛ اما به جاذبه های گردشگری این خیابان قدیمی و پردرخت باید خانه های لوکس با سردرهای اعجاب انگیزش را هم اضافه کرد؛ باید در یک روز هم یافت آباد را دیده باشی و هم سعد آباد را تا نتوانی به سادگی ازتفاوت فاحش طبقاتی بگذری.
آرام است؛ شبیه به دروازه و غار و پیچ شمیران نیست,خانه هایش از هم دورند و به راحتی نفس می کشند. افراد اندکی در این خیابان و خیابان های منتهی به آن زندگی میکنند؛ اما با یک حساب سرانگشتی از ظاهر خانهها میتوان متوجه انباشت سرمایه بسیار زیادی در این مناطق شد.
زمین تنیس و استخر در اغلب خانه ها وجود دارد. بنگاهدار این منطقه بدون وقت قبلی پذیرای ما نیست؛ اما یک کارشناس خرید و فروش خانه و زمین خبر از قیمت های نجومی می دهد و اجاره هایی به ارزش دلار و یورو. در خیابان های منتهی به سعد آباد خانههایی برای اجاره هست که متوسط قیمت آن مثلا برای یک خانه با متراژ ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر ماهی ۶تا ۹ هزار دلاراست. تاکید کارشناس خرید و فروش خانه این است که “قیمت خانه و زمین و اجاره بها دراین خیابان و چند خیابان منتهی به آن با هیچ کجای تهران قابل مقایسه نیست.”
فقر و نابرابری به شکل قابل توجهی افزایش یافته است؛ چهرههای متفاوتی از فقر در شهر وجود دارد، قدرت خرید طبقه کارگر و حقوق بگیران از سال ۱۳۹۰، سقوطی آزاد را تجربه کرده و نرخ تورم در سال ۱۳۹۰ ، ۲۲ درصد ، در سال ۱۳۹۱ به ۳۱ درصد و در سال ۱۳۹۲ از ۴۰ درصد عبور کرد که این معنایی جز کاهش فزاینده قدرت خرید حقوقبگیران در سالهای اخیر ندارد. کشور با بحران رشد اقتصادی منفی دست و پنجه نرم میکند و آثار آن را به راحتی میتوان در شهر مشاهده کرد، مردم تا کمر خم شده در سطلهای زباله شهر، کودکان کار، افزایش چشمگیر دستفروشی و فالفروشی در خیابان ها خود گواه این است که “علیرغم ادعای آنها که از مردم بیخبرند؛ وضعیت جیب مردم خوب نیست و صدای ناقوس فقر مدتهاست در شهر به صدا در آمده است.”