شلومو ساند: «جناح چپ صهيونيستی همان اندازه استعمارگر بوده که جناح راست آن»
ترجمهء بهروز عارفی
ترجمهء بهروز عارفی
به مناسبت انتخابات پارلمانی در اسرائيل، مجلهء هفتگی اکسپرس چاپ پاريس (22 ژانويه 2013) مصاحبه ای با شلومو ساند، از مورخان جديد اسرائيلي، استاد دانشگاه تل آويو و مولف کتاب «چگونه سرزمين اسرائيل اختراع شد» انجام داده است که ترجمهء فارسی آن را در زير می خوانيد.
اکسپرس: در کتاب تان توضيح می دهيد که چيزی به نام حق تاريخی يهوديان بر «سرزمين اسرائيل» وجود ندارد...
پاسخ: ادعای اين که عبرانی های قديمی نياکان اسرائيل هستند، مثل اين است که بگوئيم قوم گُل نياکان فرانسوی ها بود. اين سوء استفاده از حافظه برای مقاصد سياسی است. نميتوان پس از 2000 سال بر روی سرزمينی حقوق تاريخی داشت. مگر صربی ها می توانند حقی تاريخی بر کوسوو مطالبه کنند با اين توجيه که چند قرن پيش نياکان شان بر روی اين سرزمين می زيستند؟ مگر آلمانی ها می توانند مدعی حق تاريخی بر آلزاس و لورن باشند، يا عرب ها بر اندلس ... اسطورهء بازگشت به سرزمين نياکان شرط لازم استعمار صهيونيستی بود.
- شما همچنين تاکيد می کنيد که استفادهء لائيک ها از منابع مذهبی خود امری متناقض است...
بلي، بنيان گذاران اسرائيل که همگی لائيک بودند، برای توجيه استعمار فلسطين از کتاب مقدس سوءاستفاده کردند. باوجود اين، يهوديت هرگز به روشنی از «حق بازگشت» به «سرزمين اسرائيل» سخن نرانده. اسطورهء بازگشت ربطی به يهوديت ندارد و امر تازه ای ست. حداکثر به قرن نوزدهم برمی گردد - از نقطه نظر يهوديت، زمين را «خدا داده و خدا پس گرفته». مفهوم سرزمين اسرائيل قبل از آن مفهومی دينی بود و نه سياسی. در اسرائيل، هر کودکی از 6 سالگی آموختن کتاب مقدس را شروع می کند، پيش از آن که درس تاريخ به معنی واقعی کلمه را آغاز کند. از زمان ايجاد دولت اسرائيل در سال 1948، نظام آموزشی به ما می آموزد که اين سرزمين به ابراهيم و يعقوب تعلق دارد، و اهالی فلسطينی آن را يکسره حذف کرده اند.
- اين تضادها پيامدهای سياسی دارد...
مهم است که رابطه بين [مفاهيم] اسطوره و «سرزمين اسرائيل» را درک کنيم و نيز اين واقعيت را دريابيم که چپ صهيونيستی در وضعيت شکست دائمی است. چپ مدعی است که به صلح با فلسطينی ها اعتقاد دارد و به دولتی در مرزهای 1967 رضايت می دهد، ولی همچنان به اسطورهء سرزمين توراتی تکيه می کند. اماکن اسطوره ای کتاب مقدس در اورشليم (بيت المقدس)، بيت لحم، حبرون (الخليل) قرار دارند يعنی در کرانهء باختری و نه در تل آويو، حيفا يا نتانيا. بنابراين با اين امر که چپ صهيونيستی قصد استعمار کرانه باختری را ندارد، در تناقض کامل است.
- شما اسطورهء تبعيد خلق يهود از اسرائيل را هم زير سوال می بريد؟
در کتاب قبلی ام «چگونه خلق يهود اختراع شد»، توضيح دادم که قوم ethnos يهودی وجود نداشته و پيوند ژنتيکی که يهوديان جهان را به عبرانی های قديم مرتبط کند، نيز وجود ندارد و اين برخلاف ديدگاه يهودستيزان و بينش برخی صهيونيست هاست. ايدهء تبعيد خلق يهود که رومی ها در سال 70 ميلادی اخراجشان کرده باشند، اسطوره است. از سوی ديگر، هيچ کتاب تاريخی درمورد اين تبعيد وجود ندارد. يهوديت در آغازش، مذهبی ترويج گرا و پويا بود و از طريق تبليغ وگرويدن رواج يافت. يهوديان با مذهب مشخص می شوند[در فارسي، کليمی]. نمی توان از «خلق يهود» صحبت کرد، همان طوری که نمی توان از «خلق هندو» سخن راند. برعکس، می توان از «خلق اسرائيل» صحبت کرد. هدف ازاستفاده از اين مضمون قوم توجيه فتح وتسخير است.
- شما را به زير سوال بردن موجوديت دولت اسرائيل متهم می کنند...
به نادرست، من ضد صهيونيست نيستم. همين طور من شوآ را با نکبه (اخراج فلسطينيان در 1948) مقايسه نمی کنم. اما، شوآ (که من واژهء يهودکشی را برآن ترجيح می دهم) نبايد بهانه ای برای استعمار گری باشد. من منکر حق اسرائيليان يهودی امروزی برای زندگی در دولت اسرائيل نيستم. پس گرفتن موجوديت دولت اسرائيل تراژدی جديدی به بار می آورد. من خوشحال بودم که در سال 1988 از زبان ياسر عرفات شنيدم که موجوديت دولت اسرائيل را می پذيرد. اما، من اميدوارم که اين دولت، همان حقوق دموکراتيک را برای همهء شهروندان، چه يهودي، چه فلسطيني، قائل شود؛ يک فلسطينی خود را در تل آويو همان طور احساس کند که يک يهودی در پاريس.
- ايا سرعت گرفتن مستعمره سازی در کرانه باختري، سدی دربرابر راه حل دو دولت ، دولت اسرائيل در کنار دولت فلسطين نيست؟
به عقيدهء من، راه حل دو دولت تنها راه حل برای بقاء دولت اسرائيل است. از نظر اخلاقي، دولت دو مليتی می تواند بهترين راه حل باشد. ولی از نقطه نظر سياسي، اين ايده که چپ افراطی طرفدارش است، کودکانه می باشد. دولت دو مليتی به اين معنی ست که از نظر جمعيت، يهوديان در کشورشان اقليتی خواهند بود. اين دولت هرگز آن را نخواهد پذيرفت: اکنون، جامعهء اسرائيل،يکی از نژادپرست ترين جوامع در جهان غرب است.
- آيا خيلی ديرنشده، درحالی که می دانيم در بيش از 42 درصد از خاک کرانه باختري، شهرک های مستعمره ساخته اند؟
به شهادت تاريخ می توان گفت که اگر بخواهند می توانند به اين وضعيت تحمل ناپذير پايان دهند. فرانسه يک ميليون «پا-سياه»* را به فرانسه انتقال داد تا به جنگ الجزاير پايان دهد. در کرانه باختری و بخش عربی منطقهء بيت المقدس چهارصدهزار کولون (مهاجرين يهودی) زندگی می کنند. انتقال اين کولون ها به داخل مرزهای اسرائيل امکان پذير است.
-گرايش فزاينده جامعهء اسرائيل به راست در اين سمت و سو نيست...
شخصا، ترجيح می دهم که ائتلاف حزب ليکود بنيامين نتانياهو و حزب اسرائيل بيتنو در انتخابات مجلس برنده شود. اگر احزاب ميانه با اکثريت شکننده برنده شوند و اپوزيسيون راست نيرومندی وجود داشته باشد، دست احزاب برنده بسته می ماند و از کوچکترين حرکتی دربرابرمستعمره سازی ناتوان خواهند بود. احزاب ميانهء اصلی - حزب کارگر شلی ياچيموويچ، حزب لائيک يش آتيد با رهبری يائير لاپيد و حزب هاتوناه خانم تزيپی ليونی - توان حل کشمکش اسرائيل- فلسطين را ندارند. به ويژه حزب کارگر، در کارزار انتخاباتی اش، از اين مسئله طفره رفته است.
اسحاق رابين هم که بانی مذاکرات اسلو بود متعرض يک شهرک استعماری نشد، او حتی پس از کشتار 29 فلسطينی در مزار ابراهيم در حبرون (الخليل) در سال 1994 نيز اقدامی نکرد. جناح چپ صهيونيستی همان اندازه استعمارگر بوده که جناح راست آن. در اسرائيل می گويند که تفاوت اساسی بين چپ و راست صهيونيستی در اين است که برای راست ها خدا نمرده است، درحالی که برای چپ ها خدا مرده است... اما پيش از مرگ، به آن ها وعدهء سرزمين اسرائيل را داده است.
تا کنون، فقط جناح راست استعمارسازی را پس رانده است: مناحيم بگين در سينا در سال 1982 و آريل شارون درغزه در سال 2004 - هر چند در حالت دوم، با هدف نگهداشتن کرانه باختری صورت گرفت.
- اوجگيری ستارهء بالنده راست مذهبي، نفتالی بنت نماد چيست؟
او نمايندهء پيوند تنگاتگ جديد ميان ناسيوناليسم و مذهب است. اين پديده در سال 1967 شروع شده است. در همان زمان، ادغام ناسيوناليسم با سوسياليسم با شکست روبرو شد. اين پديده هم در اسرائيل رخ داد و هم در سراسر منطقه که شکست احزاب لائيک جا را به احزاب اسلام گرا واگذار کردند، چه در کشورهای عربي، چه در ايران و چه در ترکيه و يا هندوها در هند. برخلاف ظاهر، اين پديده کاملا جديد است. به هيچ وجه بازگشت به مذهب قديمی ها نيست. به اعتقادمن، بنت در صفحه شطرنج سياسی اسرائيل همان جايگاهی را دارد که ايگال آلون رهبر کيبوتص ها، در سال های دهه 1960 و 1970 داشت. او ضمن اين که خود را کاملا چپ می دانست، الحاق گرا بود. وزنهء سياسی کيبوتص ها به دليل نقش آن ها درست در استعمار «سرزمين اسرائيل» کذائي، بسيار بيشتر از تعداد نمايندگان آن ها در پارلمان اسرائيل بود. امروز، کولون ها فقط چهار درصد جمعيت اسرائيل هستند، اما، آن ها مثل کيبوتص نشين ها در گذشته، وزنهء قابل توجهی بر جامعه اسرائيل به شمار می روند.
- اين وضع امکان چندانی برای پيش بينی نتيجهء حل وفصل کشمکش نمی دهد...
من بدبين هستم ولی نه قضا و قدری. برای من، تنها اميد پيشرفت اين است که باراک اوباما با کمک چاک هجل، وزير دفاع آينده و نيز رهبران اروپا مانند فرانسوا هولاند بر اسرائيل فشار بياورند که مذاکره را از سر بگيرد. بدون فشار خارجي، در خود اسرائيل تغييری پيش نخواهد آمد. ما برای اين کار به يک دوگل نيازداريم. شهروندان اسرائيل به شدت غير سياسی شده اند. با وجود اين، ايدئولوژی بيشتر اسرائيلی ها را هنوز افسون نکرده است؛ آن ها ماترياليست و لذت گرا (هدونيست) هستند. در صورت فشار نيرومند خارجي، معتقدم که آنان تغييرات و از خودگذشتگی ضروری را خواهند پذيرفت.
آزادگذاشتن دست اسرائيل در ادامهء مستعمره سازي، در نهايت کمک به نابودی آن است. اين کشمکش راه حل معجزه آسا ندارد. به نظر من، مذاکره تنها راهی است که بقای اسرائيل را ميسر خواهد کرد.
* « پا سياه» ها، pieds noirs اصطلاح خودمانی است که برای ناميدن فرانسوی هائی که در دوران استعمار فرانسه در کشورهای شمال آفريقا در الجزاير و مراکش و تونس مستقر شده بودند، بکار می رود. آن ها به دنبال انقلاب الجزاير، در سال 1962 به فرانسه بازگشتند. م
7 بهمن 1391