نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ خرداد ۲۵, پنجشنبه

هرچه در نگاه نخست خنده‌دار است، با گذشت دقايقي گريه‌دارتر مي‌شود. ١١ مرد كامل، پير و جوان، رديف ايستاده‌اند و هندوانه دست به دست مي‌كنند؛ تقريبا سكوت است و صداي موج‌ها تنها سر و صداي اسكله. صورت‌هاشان خيس آب است. تن‌شان هم. اينجا «بوالخير» در تنگستان است؛ بندر بوالخير. دماي هوا ٤٩ درجه؛ رطوبت هوا حدود ٧٠ درصد. اين مردان ١٠ تُن هندوانه را دست به دست مي‌كنند و در لَنج بار مي‌زنند تا به «قطر» صادر شود. «اين روش صادرات كالاي ايران به كشورهاي عربي است».

نقطه پاياني

اين نقطه پايان سفر است. شوكه و ميخكوب به اين صحنه نگاه مي‌كنم؛ ١١ مرد در گرماي طاقت‌فرساي بوشهر ايستاده‌اند و تقريبا در هر دقيقه يك هندوانه را از كاميون وارد لَنج مي‌كنند. ٤٠ سال است كه ايران به كشورهاي عربي هندوانه و ميوه صادر مي‌كند و هنوز نتوانسته روشي مكانيزه يا حداقل امروزي‌تر براي بسته‌بندي و بارگيري محصولات خود پيدا كند.

به تركيه فكر مي‌كنم؛ نه مرز زميني با قطر دارد و نه مرز دريايي اما بيشتر بازار شكوفاي اين روزهاي قطر را به چنگ آورده است. ايراني‌هاي صادركننده اما درگير مسائل ابتدايي صادرات‌اند. همه عوامل صادرات، از كارگر و صاحب‌لَنج گرفته تا راننده كاميون و نماينده‌هاي گمرك و سازمان بنادر و تجار، درگير «دستشويي»اند. جايي براي قضاي حاجت ندارند! يك سوله خشك و خالي براي خنك‌شدن ندارند. از شدت گرما و سختي حتي حرف هم نمي‌زنند. اين وضع صادرات و صادركننده‌هاي ايراني است. گذشته از بحث كيفيت توليد در كشور و شيوه‌هاي نگه‌داشتن مقاصد صادراتي كه در ادامه همين گزارش به آن پرداخته خواهد شد.

از مجموع ١١ بندري كه در بوشهر كار صادرات به كشورهاي عربي را انجام مي‌دهند، دو بندر دَيّر و بوالخير نزدیک ترین بنادر به قطر هستند و پس از اتفاقات اخیر كالای بیشتری به این کشور مي‌فرستند.

خبرنگار ما به «بوالخير» رفته است. اگر حدود ٤٥ دقيقه در جاده ساحلي، به جنوب شرقي شهر بوشهر برانيد به بندر بوالخير مي‌رسيد. اين بندر بيش از يك قرن و نيم است كه دروازه ورود و صدور كالا به ايران است. حالا آن روزها گذشته كه «رئیس غلامعلی خلیلی»، تاجر مشهور اسلحه ايران اين بندر را در قرق داشته است. حالا بوالخير جايي است كه در آن لَنج‌هايي كه به «پاكستاني» مشهورند پهلو گرفته‌اند. كاميون‌هايي از شيراز و گچساران و كازرون و خيلي شهرهاي ديگر هندوانه، سيب‌زميني، كلم، خربزه، گوجه و كاهو مي‌آورند تا به قطر بفرستند.

قطري‌ها ساكت شده‌اند!

پس از بيش از ١٥٠ سال وضعيت اين بندر ناگوار و اسفناك است؛ خيس از گرما و رطوبت هوا به اين مردان نگاه مي‌كنم: شايد حق تركيه است كه از ما پيش باشد. به مردي كه با لهجه بوشهري زير لب آواز مي‌خواند نزديك مي‌شوم؛ «..سي بوشر هيشكي دلش/ مثه مو غمگين نبيده/ دل هيشكي مثه مو/ يه كاسه خين نبيده...»

مي‌پرسم: «چه مدت است كه اين‌گونه صادرات مي‌كنيد؟»
-چهار پنج سالي مي‌شه. ولي فصل خاصي داره. از بعد عيد شروع مي‌كنيم و تا برج ٩ ادامه مي‌ديم.

از بعد از اينكه كشورهاي عربي قطر را تحريم كردند صادرات شما تغيير كرده؟
بله خيلي. در همين سال جديد هر هفته فقط يه لنجي مي‌فرستاديم ولي الان روزانه چهار پنج تا مي‌فرستيم.

و در هر لنج چقدر كالا جا مي‌شه؟
بستگي به تناژ لنج داره. ايني كه شما الان روش واسادي ١٠٠ تن داره. او لنج بغلي ٨٠ تن و كناريش ٧٠ تن داره. لنج قبلي هم كه جدا شد، ١٣٠ تني بود. ديگه كف كفش ٧٠ تُنيِ.

شما چه كالاهايي مي‌فرستين؟
سيب‌زميني، پياز، هندونه بيشتر، كدو، كلم، گوجه هم اين اواخر مي‌فرستيم.

چند ساعت طول مي‌كشه كه لنج ازاينجا برسه قطر؟
تا قطر... ١٤٠ مايلِ دریایی . ما حدود ٢٣ ، چهار ساعت طول مي‌كشه تا برسيم؛ اما ١٨ ساعت كفشه. هر ساعتي هفت، هشت مايل را مي‌ره لنج.

چقدر به اين كارگرا پول ميدين؟
الان اين ١٠٠ تن رو كه تخليه كنن نهايت ميشه نفري ٦٠، ٧٠ تومن. پنج، شيش ساعت هم طول مي‌كشه. ١٠ تا ماشين ميان كه ميشه ١٠٠ تن بار. ما هم ماشيني حساب مي‌كنيم. ماشيني ١٥٠ هزار تومن. ١٠ تا بشه ميشه يك ميليون و ٥٠٠. اينها هم كه مي‌بينين، روزمزدن.

از بعد اينكه كشورهاي عربي قطر را تحريم كردند اوضاع شما چه تغييري كرد؟
ما قبلا اول مي‌رفتيم قطر بارمون رو خالي مي‌كرديم؛ بعد مي‌رفتيم دوبي بار مي‌زديم و برمي‌گشتيم؛ اما الان دوبي قبول نمي‌كنه ما از قطر بريم. برمي‌گرديم ايران و بعد از ايران مي‌ريم دوبي جنس مياريم.

اين رفت و برگشت چقدر براي شما هزينه اضافه داره؟
به جز استهلاك و پول كارگر و ناخدا و آشپز، حدود ١٢ تا ١٥ ميليون. اما خب الان وضع قطر خيلي بد شده است. مواد غذايي كه شيوخ مي‌دادن براي قطر ديگه نمي‌دن. ديگه هواپيما و لنج همه غذاي ايران مي‌برند براشون. اينا قبلا خيلي ما رو اذيت مي‌كردن. همين قطري‌ها. قبلا هفته‌اي يه بار هم كه جنس مي‌برديم، يا تحويل نمي‌گرفتند؛ يا مي‌گفتند اداره بهداشت قطر گفته كه ميوه‌ها و هندونه‌هاي ايران شيمياييه. مجبور مي‌شديم بارمون رو بريزيم تو دريا. همش ضرر مي‌داديم اما الان صداشون افتاده. ديگه هرچي هم كه ببريم مي‌گيرند و صداشونم در نمياد. الان بيشتر از يك هفته است كه روزي پنج، شش تا لنج از اينجا به قطر جنس مي‌برن. هر كدوم ١٢٠ تن هستن؛ مي‌شه حدود ٦٠٠ تن روزي.

ميزان صادرات مواد غذايي از بنادر به قطر


از مرد دور مي‌شوم. صداي گفت‌وگوي چند مرد ديگر را با هم مي‌شنوم؛ «هرچی میوه می‌فرستیم اونا میدن گاو و گوسفندهاشون». نزديك مي‌شوم: «خب براي ما چه فرقي مي‌كنه كه اونا با كالاهاي ما چه مي‌كنن؟ مهم اينه كه پولش رو بگيريم ديگه». يكي از مردها مي‌گويد: فرقش اينه كه اگه كالاي خوب بديم بهشون پس‌فردا واسه جام جهاني هم از ما كالا مي‌گيرن. فرقش اينه كه اگه كالاي خوب بديم ميشن مشتری ثابت ما. نه اينكه اگه بحرانشون تموم شد، باز ايران رو ول كنن و برن سراغ عربا.

از محوطه دور مي‌شوم. اين سفر تمام شده است. پيش از آنكه به بوالخير بيايم از كارشناسان اداره کل بنادر و دریانوردی استان بوشهر، آمار دقيق صادرات ايران در روز به قطر را پرسيده بودم. آماري كه همان لحظه پيش‌روي خودم به‌روز هم شد. از بندر دَيِّر كه بين سه تا چهار ساعت با بوشهر فاصله دارد، روزي ٣٠٠ تا ٣٥٠ تُن محصول، يعني سه شناور (لنج چوبي) به قطر مي‌رود. از بندر بوالخير هم ٧٠٠ تا ٨٠٠ تن كه حدود شش شناور مي‌شود، به قطر مي‌رود؛ اين ارقام يعني در روز حدود هزار‌و ٢٠٠ تن مواد غذايي شامل ميوه، تره‌بار و سبزيجات از ايران به قطر مي‌رود.

خاك ايران در قطر؟


یک منبع آگاه توضیح داده بود كه از جزيره نگين محصولات معدني ايران به قطر ارسال نمي‌شود. پيش از رفتن به سازمان بنادر، با بوشهري‌ها درباره محصولاتي كه از بوشهر به قطر مي‌رود، صحبت كرده‌ام. بيشتر آنها خبري را دادند كه پيش‌تر «تسنيم» و رسانه‌هاي مشابه آن، منتشرش كرده بودند. از نگين خاك مي‌فرستند، قطر. خاك حاصل‌خيز ايران و بوشهر را به قطر مي‌فرستند.

در بالاترين نقطه سازمان بنادر اما اتاقي دوار وجود دارد كه به آن برج نگهباني گفته مي‌شود. جزيره مصنوعي نگين، از اين برج آشكارا ديده مي‌شود. حتي حركت ماشين‌ها براي جاده‌كشي روي آن واضح است. هنوز اسكله‌هاي آن آماده بهره‌برداري نيستند؛ اما روشن است كه كمك خوبي براي بندر بوشهر خواهد بود. همين وضوح نشان مي‌دهد كه اگر قاچاقي بخواهد انجام شود، از برج نگهباني و حتي از ساحل به‌آساني ديده مي‌شود؛ بنابراين فرضيه قاچاق يا حتي صادرات خاك از اين جزيره به قطر يا ديگر كشورهاي عربي به كل منتفي است.

لاي‌روبي‌هاي انجام‌شده از ساحل بوشهر از سال ١٣٣٠ به بعد در دريا به فضاي دورتري در دريا ريخته شده است و در گذر زمان اين جزيره مصنوعي را ايجاد كرده است.

ايران از فرصت قطر بهره مي‌برد؟

همه آنچه در بوشهر ديده شد، نشان داد كه به شكلي اسفناك، ابتدايي و ساده با مسئله صادرات كالا به قطر برخورد مي‌شود. به گواه تاريخ و گمانه‌هاي كارشناسي، موضوع صادرات، كيفيت محصولات، برندسازي و... مسائلي بسيار پيچيده و درهم‌تنيده است كه نمي‌توان آن را به يك نهاد يا سازمان خاص نسبت داد.

بررسي اين موضوع در حوصله اين گزارش نيست؛ اما پس از فروپاشي شوروي، زمان سقوط صدام حسين در عراق، زمان درگيري‌هاي ارمنستان و جمهوری آذربايجان و جنگ طولاني‌مدت در افغانستان، همه و همه حكايت از اين دارد كه ايران همواره فرصت اين را داشته كه از بازار كشورهاي همسايه به بهترين شكل ممكن بهره ببرد؛ اما هرگز اين اتفاق رخ نداده است.

اكنون هم به روال سابق ايران از فرصت پيش‌آمده بهره نمي‌برد تا ميدان براي رقبايش باز باشد. واقعيت اين است كه ايراني‌ها اين بازارها را به‌خوبي فتح مي‌كنند و به شكلي احساسي و هيجاني واكنش‌هاي لحظه‌اي نشان مي‌دهند؛ اما پس‌از‌آن به دليل نداشتن ديد بلندمدت و اصلاح‌نشدن همه مواردي كه به آن اشاره شد، رقبا به‌آساني بازار را از ايران مي‌ربايند.


بافت اجتماعی ایران کنونی به آن حد از رذالت رسید است که اصلاحش ناممکن است.


Mon 12 06 2017 

محمد علی مهرآسا

mehrasa.jpg
وجود این وضع اسفناک و گریه آور در سرزمین ایران دو علت و دلیل اساسی دارد:
1- در نتیجه انقلاب اسلامی، حکومت و زمامداری از همان روز نخست بر بنیاد دین اسلام و مذهب تشیّع آغاز شد که آرمانی کهنه و 14 قرنه است که مربوط به دوره شتر سواری و حاصل اندیشه چوپانی بوده است. محمد رسم و یاسائی را برای مردم آن زمان درست یا غلط از خود اختراع کرد و با نیروی زور و شمشیر مردم همزبان خود را به زیر حکومت خویش آورد. که چون شهرتطلب و مدعی سروری بود به پادشاهان روم و ایران نامه می نوشت که به زیر پرچم من درآئید و مطیع اوامر عهد عتیق شوید. از این رو جانشینانش نیز آرزویش را برآوردند و کشورهای زیادی را به نحسی و بدبختی دچار کردند.
2- وجود خمینی خونخوار در ابتدای کار به عنوان حاکم مطلق که در جلو دوربین تلویزیون گفت: ما از اول اشتباه کردیم. اگر همان روزهای نخست ده دوازده هزار نفر از این روشنفکران و مدیران و نویسندگان جراید و کتاب را در انظار عمومی به دار می آویختیم، اکنون راحت بودیم و این ایرادها وجود نداشت(فیلم این مصاحبه را من نگه داشته ام) بعد از او جانشینش که به توصیه هاشمی رفسنجانی جوان مرگ شده برمسند قدرت نشست و به ولی مطلق فقیه تبدیل شد، محیط کشور و میهن را به یک جهنم و فسادخانه تمام عیار تبدیل کرد.

آنچه پدران و بزرگان طایفه برای ما از زمان پیش از رسیدن رضا شاه به قدرت نسبت به وضع کشور ایران تعریف کرده اند، هم آدمی را خشمگین می کند و هم غمگین. طبق نظر و گفته ی بزرگان ما، ایران کشوری بسیار عقبمانده بوده و مشروطه هم نتوانسته است در مجموع کاری چشمگیر انجام دهد و در مورد سیاست کشور و وضع اجتماعی آن نظمی قابل قبول به وجود آورد.
پادشاهان قاجار یک سر مطیع اوامر آخوندها بودند که از دوره صفوی نیروی لازم برای تسلط بر حکام را به دست آورده بودند.
مجلس اول را محمد علی شاه به توپ می بندد و خود معزول و فراری شده احمد شاه پسر نابالغ و کم سوادش را جانشین او می کنند آنهم با نایب السلطنه ای از خاندان قاجار که انقلاب مشروطه علیه آنان صورت گرفته و به نتیجه ای نیم بند رسیده است. در دوره این پادشاه که به ظاهر ارکان مشروطه در حال اجرا بوده است و خودش را در ذهن روشنفکران به پادشاهی دموکرات معروف کرده است، پادشاه در امور کشور دخات نمی کرد و تلاش داشت که نظام مشروطه رعایت شود.
اما صاحبان املاک و جیره خواران گذشته که به مجالس راه می یافتند و نماینده می شدند، متاسفانه اغلب با قدرتهای استعماری دوست و به سخنی بهتر نوکر بودند. این نمایندگان با سوء استفاده از قانون مشروطه که نمایندگان مجلس را در رأس امور قرار داده بود، به هیچ دولتی وقت و فرصت نمی دادند که تصمیم گرفته شده و کار شروع شده اش را به پایان برساند؛ و به گونه گون ترفندها برایش پاپوش درست می کردند و با استیضاح، دولت او را ساقط می کردند و فردی دیگر را به جایش تعیین می کردند که او نیز بیش از چند ماه قدرتش دوام نداشت و به زودی از سوی همان مجلس خلع منصب می شد. آری مجلس با دولتهای نیم بند و کم سن اوضاع سیاسی ایران را آشفته کرده بود. هیچ دولتی آنقدر دوام نمی آورد که تصمیمی و نقشه ای را که برای پیشرفت و بهتر شدن اوضاع طرح کرده است، به اجرا در آورد و به مردم نشان دهد. کار نماینده مجلس تنها ایراد از نخست وزیر بود و بس. مسخره این بود که اگر یکی را عزل می کردند، به دیگری نیز فرصت و رخصت نمی دادند که کاری برای میهن انجام دهد.
شاه قاجار احمد شاه نیز که در زندگی دو عشق و وابستگی داشت و به پادشاهی علاقه ای نشان نمی داد، قادر به انجام هیچ کاری نبود. هم از نظر قدرت قوانین مشروطیّت و هم از نظر پخمگی ودست پا چلفتی اش. دو عشق اعلیحضرت سلطان ابن سلطان، یکی جمع آوری پول بود و دیگری خوابیدن در بغل زنهای فرنگ با پولی که از بعضی کاسبیها مانند انبار کردن گندم نصیبش می شد؛ و حقوقی که دولت انگلیس به او می پرداخت. در آن زمان هر ماه دولت بریتانیا به او ماهانه 15 هزار تومان که پول نسبتاً زیادی در آن هنگام بود دستخوش می داد. به این دلیل احمد شاه مرتب می خواست به فرانسه برود و از ایران خوشش نمی آمد. این را بارها گفته بود که من آبدارباشی در پاریس را به پادشاهی در ایران ترجیح می دهم!
تنها نخست وزیری که دوام بیشتر آورد و توانست کاری انجام دهد، رضا خان پهلوی بود که در زمان صدارتش به حق برای ایجاد نظم و انظباط و یاسائی در کشور همت گماشت و کارهائی نیکی انجام داد که از عهده دیگر نخست وزیرانی که غالباً یا از خاندان قاجار بودند و یا از نظر اشرافیّت وابستگی هائی به آن خاندان داشتند، ساخته نبود. از آنجمله بازستانی خوزستان از شیخ خزعل مشهور. اما رضا شاه نیز دیده بود که مجلسهای ایران به نخست وزیر وقت کافی برای اتمام کارها و خدمت مستدام نمی دهند و در نیمه راه او را معزول می کنند و دولتها مستعجلند. در حالی که او حکومت مادام العمر را دوست داشت. به این دلیل تصمیم گرفت مانند اتاتورک رئیس جمهوری مادام العمر شود. که آخوندهای احمق جلوش ایستادند و بازاریها را به اعتصاب و بستن دکان و مبارزه واداشتند. ولی قول دادند او را شاه خواهند کرد. در نتیجه رضا خان به جای رئیس جمهوری که اگر مادام العمر هم بود، به پسرش نمی رسید، پادشاه مطلق العنان نسل در نسلِ کشور محروسه شد که نتایجش را خوب یا بد دیدیم. رضا شاه توانست آن ناامنی و شراراتها را که توسط سران عشایر به علت نبود ارتش و نیروی انتظامی ی قدرتمند و کارا در ولایات به وقوع می پیوست، از بین ببرد و کشور را امن و قابل زندگی برای عامه مردم بی سواد کند. که البته در آن زمان درسخوانده ها و روشنفکران در عذاب بودند.
خلع رضا شاه و تبعیدش به نقطه ای دوردست بزرگترین توهین نسبت به ملت ایران از سوی کشورهائی بود که ایران را برای مقاصد شوم خود اشغال نظامی کردند و ارزاق کشور را یا خود می خوردند و یا برای ارتش شوروی در آن سوی مرز می فرستادند به گونه ای که ایران دچار قحطی شد و نانی که به دست مردم می رسید مخلوطی از گندم و جو و ذرت و گاه خاک اره بود. با وجود این چون مردم احساس آزادی و امنیّت می کردند چندان ناخوشنود نبودند. اما بدبختانه همان ترتیب نا به سامان دولتمداری بعد از انقلاب مشروطه و پیش از رضا شاه، از نو و دو باره بر کشور چیره شده بود و نخست وزیرانی که توسط مجلس درباری تعیین می شدند دولت مستعجل بودند و چند ماهی بیشتر دوام نمی آوردند. چون نمایندگان مجلس در این سالها همه دست چین دربار و از مالکان زراعی بودند و رأی روستائیانشان آنان را به این سمت برگزیده بود، چنان توقعات زیاد نابجا از نخست وزیران داشتند که نخست وزیر را مانند کارمند خود تصور می کردند. و اگر نخست وزیری درخواستهای غیر قانونی آنان را انجام نمی داد و یا از فامیلهای آنان را به کار مناسبی نمی گماشت، دلیل قاطع به دستشان افتاده بود که او را به عنوانی استیضاح کنند؛ و چون بیشتر نمایندگان چنان تقاضاهای بیرون از قانون و عرف را داشتند، لذا اکثریّت برای رأی کافی استیضاح وجود داشت و سقوط نخست وزیر قطعی بود. به همین دلیل دولتها بیش از چند ماه در سر کار نبودند. و نخست وزیر جایش را به فردی دیگر می داد که باز روز از نو و روزی از نو!
تا آنکه نوبت به رئیس الوزرائی دکتر مصدق رسید که سر گرم قانون ملی شدن صنعت نفت بود و توانست دوسال و چند ماه دوام آورد که سرانجام با کودتای نظامی و نه با استیضاح برکنار و زندانی شد. آنچه بعد از کودتای 28 مرداد به عنوان دولت به وجود آمد جز دوسال دولت کودتاچی زاهدی همه تحت امر اعلیحضرت بودند و در واقع می توان گفت که همانندی با رئیس دفتر شاه را داشتند. به این علت و دلیل اوضاع آرام بود تا سرانجام قبای نخست وزیری را برقامت امیر عباس هویدا پوشاندند و او بیش از سیزده سال به قول خودش نفر دوم کشور نیز نبود. چون خودش در مجلس شورا گفت چرا این قدر می گوئید نفر اول کشور؟ مگر نفر دومی هم هست؟ بیچاره چه اندازه خود را کنف و کوچک می کرد!
اما باید منصفانه اقرار کرد که مملکت جز از نظر سیاسی و عدم رعایت قانون اساسی که مورد ایراد روشنفکران و نسل باسواد بود، از دیگر آزادی ها برخوردار بود. نه به لباس کسی ایراد می گرفتند و نه به خوراک و میهمانیها و عروسی ها و مجالس شادی و تفریح گیر می دادند. هیچ کس برای ترتیب عروسی و جشن شادی و رقص و آواز مورد مواخذه نبود و راهی زندان نمی شد.

البته در چند سال آخر سلطنت؛ محمد رضا شاه تمام جراید غیر از کیهان و اطلاعات را توقیف و تعطیل کردند و گویا پول اندکی به صاحبان جراید برحسب تیراژشان پرداخت شد که زیاد ناراضی نباشند. اما هرچه بود شاه در نطق اش از آنها به «روزی نامه» نام برد و آبروئی برای مدیران نیز باقی نگذاشت. در این مورد نه تنها من بلکه تقریباً همه ی خوانندگان جراید از خود می پرسیدند که در آن زمان روزینامه یعنی چه؟ و رزق و روزی این جراید را کی و چه کسی می پردازد که شاه چنین نامی برآنان نهاده است؟ زیرا نظرها و انگشت اشاره باز به سوی دربار و خود شاه بود. آیا مجلات فردوسی، سپید و سیاه و روشنفکر روزینامه بودند؟
ولی الغای آن دو حزب فرمایشی و دستور تشکیل حزب رستاخیز، تابوتی بود که شاه با دست خود برای سلطنت خاندان پهلوی ساخت و با آن به خاکش سپرد.
اما اکنون با انقلابی که ما کردیم و همه درآن سهیمیم و جز شاهپرستان کسی نمی تواند بگوید من در انقلاب دخالت نداشته ام، بر سر کشور و میهن چنان بلائی نازل کرده ایم که به این زودیها و آسانیها قابل خذف نیست. کشور پیشرفته را از دست تحصیلکرده های فرنگ درآوردیم و تحویل رفسنجانی و خامنه ای و مصباح یزدی و علم الهدا و دیکر یابوهای معمم سپردیم که اکنون خود با پشیمانی نظاره گر نابودی کشوریم.

کشور ایران کنونی به چنان قهقرائی افتاده و به چنان نکبتی دچار شده است که در دنیا از نظر فساد و دزدی و رشوه نظیر و مانند ندارد. در حالی که معلمان حد اکثر ماهی یک میلیون تومان حقوق می گیرند، حقوق مدیر عامل یکی از بانکها«یک میلارد و 700 میلیون تومان» در ماه است. شما به دقت بررسید و حساب کنید این آقا 1700 برابر یک معلمی که آینده کشور را می سازد پول مفت دریافت می کند و به ریش همه مان می خندد. این تنها یک نفر نیست تمام مدیران عامل بانکها و شرکتها ومعاون و ارباب جمعی آنها حقوقهای کلان نجومی دریافت می کنند و مهر داغ نماز را نیز به پیشانی می چسپانند تا بر همگان ثابت شود شبی دو سه هزار رکعت نماز می خوانند. در حالی که آن حد شعور نیز ندارند که بدانند مردم دست آنها را خوانده اند و جز صفت بی شرف نامی دیگر بر آنها روا نیست. اندازه شرف این نامسلمانان دزد بیت المال در حد همان قوادان مشهور است. البته این دزدان دیندار از ساعت ده شب به رختخواب رفته و خرناسشان بلند است و تنها پول بیت المال ملت را می چاپند. این بی وطنان چنان ابلهند که تصور می کنند مردم مهر پیشانی آنان را به حساب اجرای نماز بی حد و اندازه تصور می کنند به پای غلو در مسلمانی می گذارند؛ و نمی دانند تمام ملت می داند که این افراد نه تنها مسلمان نیستند بل این چنین ورمالیده های عاری از شرف، گناهکارانی هستند که تنها به درد مردن می خورند. نمونه اش مدیر عامل سابق بانک ملی بود که در هر راه پیمائی شرکت می کرد و چفیه و عکال می بست و جلو صاف راه می افتاد. بعد دیدیم از اسلام چه استفاده نیکی کرد و آبروی نداشته ی مسلمان و مسلمانی را با آن دزدیهای میلیاردی نیز به هدر داد و به کانادا گریخت. یادمان باشد که این ابلهان دیندار پیشانی کپره بسته نمی دانند که همان نماز را زنان ایشان نیز می خوانند و با وجودی که پوست لطیف تری دارند، هیچ نشانی بر پیشانی شان نیست. پس این حرامزادگی برای چیست؟
به هرحال امروز سراسر حکومت از رأس یعنی خامنه ای تا مستخدم دم در وزارتخانه ها را دزدان و رشوه خواران در اختیار دارند و ملت بیچاره نظاره گر اعمال این فاسدان و طراران است.

در ضمن حتماً خوانندگان چند روز پیش مصاحبه خامنه ای را دیدند و شنیدند که گفت پاسداران و بسیجیان و چماقداران از سوی من آزادید که مشغول قلع و قمع باشید! و با عنوان و جمله «آتش به اختیار...» دستور رسمی کشتن مردم را صادر کرد. واقعاً مبارک است بر اسلام و محمد و علی و امامان این چنین زمامداری!!

کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 10/6/2017 ترسائی


پیام عباس امیرانتظام
به مناسبت فرارسیدن زادروز دکتر محمد مصدق


Thu 15 06 2017 


abbas-amirentezam.jpg
پیام مهندس عباس امیرانتظام به جشن گرامیداشت ۱۳۵ امین زادروز دکتر مصدق در کلن آلمان

یاران با وفا و همفکران گرانقدر، سلام گرم و مالامال از عشق و قدرشناسی خود را از این راه دور نثار یکایک شما عزیزان می نمایم;

باری دیگر این شانس را دارم که همچنان باشم و بتوانم دقایقی چند مصدع اوقات شما عزیزان در چنین مناسبت فرخنده تاریخی گردم.

اگر شرح مختصری از حال این خدمتگذار کوچک وطن را خواسته باشید باید بگویم که در ۲۷ آذرماه سال گذشته وارد سی و هشتمین سال سپری کردن محکومیت ناروای خود گردیدم. البته ۹ سال اخیر را به دلیل بیماری های عدیده، که برخی غیر قابل علاج هستند، به صورت مرخصی استعلاجی در منزل سپری نمودم. این مرخصی سالی یک بار و بر اساس گزارش پزشکان معالج از سوی دادگاه انقلاب اسلامی قابل تمدید بوده است!

اکنون هم روزگار بدین سان میگذرد، اما من به رغم از دست دادن بخش عظیمی از توان و قوای جسمانی ام هنوز از تحقق اولی ترین خواسته زندگانی ام، یعنی اعاده دادرسی و اجازه دفاع در یک دادگاه قانونمند و به طور علنی و با حضور هیات منصفه و وکلای مدافع، و در برابر شبکه های اطلاع رسانی داخلی و جهانی نومید نگردیده ام. روزی را که خیلی قوی تر و مستدل تر از سال ۱۳۵۹ بتوانم چهره کریه اتهامات ناروا و سراپا کذب را از کارنامه زندگی سیاسی ام جانانه زدوده و پاکی و سفیدی به جامانده را به رخ روزگاری، که به من و خانواده ام بی رحمی ها روا داشته، بکشم. چه تهمت ها و افتراهایی که زده نشد و هر یک از آنها به هنگام قرائت در دادگاه بدوی همچون نوک تیزترین چاقو به قلب من فرو میرفت و چه فریادهایی که من در پی آنها بر نیاوردم!

بگذارید خاطره ای را برایتان بازگو کنم: در سال ۱۳۷۷ وقتی که پس از دوبار، و هر بار بدون حضور بنده و وکلای مدافع، دادگاه مربوط به رسیدگی به شکایات فرزندان آقای لاجوردی تشکیل شد رئیس وقت قوه قضاییه، آقای محمد یزدی، در رسانه ها اعلام نمود که دلیل عدم حضور متهم در دادگاه مجهول المکان بودن ایشان است! و این در حالی بود که من در زندان اوین ساعت ها منتظر انتقال به دادگاه بودم! در اولین مکالمه تلفنی همسرم با وکیل برون مرزی بنده، ایشان ضمن دلداری به همسرم فرموده بودند: امیرانتظام دیگر چه میخواهد؟ او در پیشگاه جامعه جهانی تبرئه شده و نامش در تاریخ رفته است! اما عزیزان این فرمایش برای ما قابل قبول نبوده و نیست. این عبارات نمی تواند تسکین دهنده خراش های عمیق درونی روح و جسم من باشد. سی و نه سال به هنگام هر بیدار شدن در صبحگاهان، و هنگامی که دیده بر روزی دیگر از روزهای بر باد رفته عمرم می گشودم، از چشیدن طعم لذت بخش آزادی محروم بوده ام! و نیز دهه ها از حقوق اولیه انسانی و مدنی محرومم کردند و چه فشارهایی که بر من و خانواده ام وارد نیامده است؟! آثار برخی از آنها طبیعتا غیر قابل جبران می باشند. این فشارها را بایستی به تقاص کدامین گناهان ناکرده تحمل میکردم! گناه عشق به وطن و هموطن، عشق به خدمت برای ساختن ایرانی آباد و سربلند، پافشاری در دفاع از شرافت ملی خود و به موازات آن زنده یاد مهندس بازرگان و تلاش در اثبات پاکی و نیک نامی دولت موقت، و بیش از همه عدم لغزش و پایبندی تمام و کمال به آموخته هایم در مکتب دکتر مصدق بزرگ. مکتبی که در عنفوان جوانی در آن عاشق شدم و عاشق ماندم. مصدق برای من فقط یک نام قابل احترام نیست، مصدق راه است، مصدق مشی است، مصدق غرور ملی است، مصدق نفسی تازه برآمده از عشق است، و مصدق قوی ترین انگیزه است برای ادامه راه دشوار رسیدن به آزادی و آزادگی. بنابراین آیا به حق می توان از بنده توقع داشت که به دریافت چند جایزه حقوق بشری، که صدالبته اهدای آنها قابل تقدیر می باشند، بسنده کرده و به این دل خوش بدارم که بر خلاف هزاران انسان مظلوم و بی گناهی که غریبانه صدای شان خاموش و در زیر خروارها خاک مدفون شدن نام بنده برای تعدادی گوش شنوا آشنا مانده است؟!

از طرفی هم احساس میکنم بسیار آسیب پذیرتر و حساس تر از گذشته شده ام: مشاهده روزانه صحنه های دلخراش جنگ در کشورهای منطقه و سایر مناطق آشوب زده جهان و دیدن چگونگی به خاک و خون کشیده شدن صدها بچه و زن، پیر و جوان که همگی بی گناه و بی دلیل به این سرنوشت رقت بار دچار شده اند بی وقفه به روح و قلبم چنگ میزند. حتی مشاهده چنین صحنه هایی هم دلی از سنگ می خواهد! چرا باید در قرن بیست و یکم، قرن پیشرفت سریع علم و تکنولوژی که قرار است زیستن را برای ساکنین این کره خاکی سهل تر، طولانی تر، و فرح بخش تر نماید بایستی در هر دقیقه و ساعت شاهد وقوع چنین فجایع انسانی باشیم؟ از دیدگاه بنده علت اصلی نیست جز جنون قدرت طلبی صاحبان زر و زور در جای جای جوامع بشری آشفتگی ها آفریده اند و برای بقای شان چه خون بیگناهانی که ریخته نشده است. این درد فرسایشی زمانی بیشتر حس میشود که افسوس و صد افسوس که بنده و امثال من عملا قادر به برداشتن حتی یک قدم در راه تغییر چنین وضعیت فلاکت باری جهت پیشگیری از وقوع چنین جنایات بشری نیستیم! فقط شعار است که داده می شود و تحلیل هایی است که از سوی خبرگان امر شنیده می شود! در این آشفته بازار امروز بر سر توان و قدرت سازمان ملل و سایر نهادهای ذیربط چه آمده است؟ گاهی آرزوی نبودن می کنم تا دیگر نبینم، و گاهی هم راسخ تر از همیشه می خواهم بمانم و حداقل راه خود را تا رسیدن به اهداف محدود اما مطلوب خودم ادامه دهم; می خواهم بمانم تا در روزی نه چندان دور شاهد برقراری آرامش و عدالت نسبی لااقل در جامعه خودم باشم، جامعه ای که خشونت در آن مهار شود، ضد ارزش ها دوباره تبدیل به ارزش گردند، حقوق اولیه انسانی برای همه، از هر اقلیت قومی و مذهبی در میهن عزیزم رعایت شود. دیگر شاهد گردش دستان لرزان پیر و جوانی در داخل سطل های زباله نباشم که به دنبال پیدا کردن لقمه ای نان مدت ها سرگردان هستند. آرزو دارم شاهد فرارسیدن روزی باشم که فعل دزدی دیگر زرنگی تلقی نگردد و صداقت و امانت داری را به پخمگی و بی عرضگی تعبیر ننمایند. روزی بیاید که آمار اعتیاد و بیکاری و فهشا و عوارض جانبی ناشی از آنها که همانا گرایش به کلاهبرداری، مفت خواری، رانت خواری و اختلاس می باشد کاهش یافته و به تدریج از صحنه اجتماع رخت بربندند. امید به روزی دارم که جوانان مستعد ما دوباره با فرهنگ و ادب غنی ایران زمین آشتی کنند و تحت تربیت ها و آموزش های صحیح قرار گیرند. روزی که کشورمان، توسط دولتمردانی صلح طلب و آشتی جو اداره شود که می خواهند با همسایگان خود و سایر کشورهای جهان از در تعامل درآمده و همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند، و سیاست های مدبرانه ای اتخاذ گردد که بتواند از طریق صلح آمیز ترین روش ها بهترین حفاظت را از منافع ملی ما بعمل آورد. دل در آرزوی روزی است که ذهنیت های تخریبی تغییر یافته و از ویرانی عامدانه آثار باستانی، که نشانگر هویت ملی و تاریخی ماست جلوگیری دائمی بعمل آید، و دست ها از پایمال کردن گنجینه های خدادادی طبیعی کشورمان کوتاه گردند. روزی از راه برسد که کارتن خوابی و گور خوابی، کابوسی بیش نباشد، و نیز خاطره تلخ تن فروشی زنان و مردانی که روزگاری در جبهه های جنگ، و در دفاع از دین و وطن برای ملت ایران حماسه ها آفریدند، برای ابد به فراموشخانه تاریخ سپرده شود. آیا برای بنده آرزوی فراهم آوردن آزادی و امنیت نسبی برای فعالیت همه هنرمندان در کلیه عرصه های هنری، و صدالبته همه پیشکسوتان در آن عرصه ها، علاوه بر امکان فعالیت مسالمت آمیز برای فعالان مدنی، وکلای متعهد به حرفه خویش، فرهیختگان علمی جامعه و در راس آنها احزاب و گروه های سیاسی رویایی غیر قابل تحقق می باشد؟ نمی خواهم دیگر شاهد آن باشم که دست جوانی را که از روی نیاز و نادانی دست به مختصر دزدی زده از مچ قطع گردد و خواسته علیلی را به معلولان جامعه تحمیل نمایند در حالی که کسانی هستند که اختلاس های بالای میلیاردی می کنند، و اگر احیانا یک دستگیری نمایشی در موردشان اجرا شود پس از چند روز با وثیقه سپاری دوستان آزاد گشته و با گردنی افراخته تر از قبل به میان جامعه باز میگردند تا مثال معروف ” روز از نو روزی از نو ” را در ذهن ها متبلور گردانند! البته گزینه دیگری هم دارند: می توانند به کشورهای دیگری متواری گردند که با آغوش باز از سرمایه های غیر قانونی آنها استقبال می کنند. در آنجا خواهند توانست بی خیال و با وجدانی تعطیل روزهای خوشی را برای خود و خانواده هایشان رقم زنند!

آیا تمام موارد فوق برای من و امثال منی که همواره دغدغه وطن داشته ایم بایستی در چارچوب یک ” آرزو ” باقی بماند؟ مگر این موارد در سایر جوامع توسعه یافته و دموکراتیک از زمره حقوق پایه و اساسی شهروندی محسوب نمی شوند؟ حقوقی که هر یک تضمین شده هستند و وصول آنها، متعاقب مطالبه شان یک اصل غیر قابل منازعه می باشد.

عزیزان، در اینجا اشاره ای کوتاه به انتخابات اخیر در کشورمان می نمایم: مطمئنا همگی شما در جریان برگذاری آن به تفصیل قرار دارید. من اما باید یادآوری نمایم که اینجانب طبیعتا در این انتخابات، همچون سایر انتخابات به استثنای دوران آقای خاتمی، شرکت نکردم. اما جهت پیشگیری از بروز هرگونه فاجعه ایی مشابه سال ۱۳۸۸ به عزیزانی که از بنده رهنمود می خواستند توصیه می کردم که آنها خود تصمیم گیر نهایی باشند، و با مراجعه به خرد و منطق خود گزینه مناسب را انتخاب نمایند. اگر آمرانه ارائه طریق می نمودم و خدای ناکرده حادثه ای برای هر یک از آنها پیش می آمد با کدامین امکاناتم می توانستم امنیت این عزیزان را تامین نمایم؟ هر چه باشد حرفه مقدس آموزگاری هم دورانی دارد و نمی توان رسالت معلم جامعه بودن را تا ابد به عهده گرفت. بالاخره شاگردان روزی بزرگ می شوند و با انجام آزمون و خطاها تجربه به دست می آورند; و روزی میرسد که خط و مشی خود را یافته و تشخیص می دهند که چه چیز را می خواهند و چه را نمی خواهند. پیروی کورکورانه از قهرمانان ذهنی یک تحول ریشه ای و پایدار را به راحتی میسر نمی گرداند. ایجاد ثبات در روش و منش و نیز پایه ریزی تفکری ماندگار قویاً نیازمند دو عنصر مهم زمان و فرصت می باشند. اما در کل آرزو می کنم که آن دسته از هموطنان عزیزم که با دنیایی امید و مثبت اندیشی به پای صندوق های رای رفتند پیگیر مطالبات خود باشند و ذکاوت و بیداری خود را مستمراً به دولتمردان یادآوری نمایند.

و بخش آخر سخنم به اعتقادات و باور هایی است که در ذهنیت من جاودانگی یافتند. و این همان تفکر مرید و مراد است. من که شاگرد کوچک ولی بسیار علاقه مند و متعهد به مکتب دکتر محمد مصدق بزرگ بودم از این اسطوره تاریخی آموختم که عشق ورزیدن به ایران و ایرانی و مبارزه در راه شرف ملی و در راستای افتخار آفرینی برای میهن از طریق حفاظت از منافع ملی و تمامیت ارضی آن، و دفاع از حقوق اقوام ملی و مذهبی کشورم اجزاء لاینفک وجود من گردیدند. من با این باور گام در راهی نهادم که مرا در حال حاضر در جایگاهی قرار داده است که همه شما عزیزان بیش و کم شاهد چگونگی دستیابی من به آن هستید. چه فراز و نشیب ها که با بهره گیری از این عشق نهادینه شده نپیمودم و چه شقاوت ها که تحمل نکردم. همین عشق مرا آنچنان قدرتی داد تا پایداری کنم و در مقابل ناحق، زورگویی، تهمت، و نامردمی ها بیش از دو دهه زندان بی وقفه را تاب بیاورم و راست قامت بایستم. زجرهای غیر قابل تصور را به جان خریدم زیرا که هدف برایم مقدس بود: دفاع از شرافت خود و به موازات آن شرافت مهندس مهدی بازرگان، پاکدامنی دولت موقت، و نهایتاً شرف ملی و شرافت هموطنانم. تا این لحظه هم که در بستر بیماری هستم همین عشق بزرگترین نیروی محرکه من بوده است. شاید که مجال زیادی نداشته باشم، که البته این را فقط خالق من میداند و بس. ولی آنچه مسلم است این که آخرین نفس را با یاد ایران و سرافرازی آن خواهم کشید. می خواهم از من به یاد بسپارید که امیرانتظام هرگز جذب مطامع دنیوی نگردیده، هرگز از مواضع خود عدول نکرده و اجازه نداده که اعتبار سیاسی اش بازیچه دستها گردد; نه دل به ” به به و چه چه ” گفتن دوستداران خوش کرده و نه از حلالیت طلبیدن و ابراز ندامت آنانی که این سرنوشت سهمگین را برایش رقم زدن دل خنک کرده و به وجد آمده است. امیرانتظام تا هست امیرانتظام باقی می ماند. البته حمایت بی دریغ و اظهار لطف و محبت بی ریا از سوی هموطنانی که از تمامی اقشار جامعه بوده اند همواره انگیزه قوی برای ادامه راه بوده است. در حالی که امیرانتظام دیگر نه مانند گذشته پست و مقام دولتی دارد و نه یک تاجر موفق پر آوازه است; بلکه زندانی ای بیمار است که بر روی ویلچر نشسته ولی با قلبی مالامال از مثبت اندیشی و امید به چشم اندازی روشن تر می نگرد. اگرحمایت بی دریغ و محبت بی ریای عزیزان در داخل و خارج از کشور نبود چگونه می توانستم با چنین ذخیره قابل قبولی از انرژی ادامه راه دهم، و نیز همسرم بتواند با بسی شور و امید و آرامش کامل به حفاظت و مراقبت از من بپردازد؟ البته ناگفته نماند که در مورد وضعیت خاص و منحصر به فرد من، و چنانکه که عملکرد من در دهه های اخیر مستحق آن بوده، شاید حق مطلب هرگز آنگونه که بایستی ادا نگردیده است. شاید در بسیاری مقاطع حساس و سرنوشت ساز مورد بی مهری و بی تفاوتی یاران و همراهان قرار گرفته ام. از مخالفین قسم خورده ام که انتظاری نداشتم و ندارم! جدا از دفاعیات تاریخی و فراموش نشدنی مهندس مهدی بازرگان برخی شاید حتی سعی کردند که بنده در گمنامی کامل مانده و در مسیر تاریک سرنوشتم رها شوم. از سوی دیگر بسیاری از نهادهای حقوق بشری، که خدا را شکر، که بنده هرگز دل به توان گره گشایی آنها نبستم، در مورد پرونده بنده به عنوان قدیمی ترین و مقاوم ترین زندان سیاسی ایران هرگز رسالت حرفه ای خود را، جز در دوره ای خاص دنبال نکرده اند. آنها به رغم آزادی که از آن برخوردارند مطالبات این پرونده تاریخی/ بین المللی را آنگونه که در خور آن بود پیگیری ننموده اند. شاید هم حکمتی در کار بوده که تنها بمانم و یگانه همسفرم همسرم باشد. نتیجه این کم مهری ها و کم توجهی ها کارنامه ای پاک و دست نخورده است که روزی به پیشگاه عدل الهی تقدیم خواهم نمود. شاید این نتیجه گیری غلط باشد ولی فکر می کنم در بسیاری از موارد مافیای پنهان قدرت های تصمیم گیرنده و تصمیم ساز چه در زمینه هنر، چه ورزش، و چه در عرصه سیاست و حقوق بشر و غیره خود سوژه ها را انتخاب کرده و راه را آنگونه که می باید و تا نیل به مقصود برای آنها هموار می سازد. ولی مارا به قول معروف چه باک زیرا که در عدالتخانه تاریخ ذات قضاوت ها به گونه ای دیگر خواهد بود؟! در حال حاضر ابراز این اندازه مهر و محبت هموطنان که نشانگر عشق بی ریای آنهاست ما را بس!

نهایتاً روی سخنم با شما عزیزان در خارج از کشور است. لطفا به یاد بسپارید که ساختن فرداهای ایران نیازمند همیاری و همکاری نیروهای وفادار و متعهد به آرمان های ملی در داخل و خارج تواماً و در همه زمینه هاست. حمایت های لفظی و شعارگونه ظاهراً دیگر جوابگو نمی باشد. معضلات و مشکلات موجود عمیق تر و پیچیده تر از حد تصور است و لذا رسالت پیش رو بسیار جدی تر و سنگین تر خواهد بود. امیدوارم نیروهای صادق به میهن و وفادار به منافع ملی در داخل و خارج از کشور موفق به ایجاد پیوندی ناگسستنی با یکدیگر شوند. بایستی بزرگ منشی کرده و اختلافات را کنار گذاشت و اتحادی آینده ساز بوجود آورد. آنچنان قوی و پربار که جهانیان را ترغیب به قبول و باور نماید. با مردود دانستن ترور و اعمال خشونت بار و پرهیز آگاهانه از اتخاذ روشی که موجب پیدایشی رعب و وحشت در دل جامعه گردد می توان بستری امن برای همزیستی مسالمت آمیز، و نیز برای ساختن فرداهای بهتر و آبادتر بوجود آورد. جامعه ما دیگر یارای تحمل خشونت را ندارد و فلاکت دیگر بس است. تنها حربه کارا و موثر همانا ایجاد همدلی و همراهی است که بتوان بر اساس آن تحولی عظیم و ملی را بتدریج، اما ریشه ای، در بافت سیاسی کشور بوجود آورد. دیگر نبایستی دکوروار خانه ای با جذابیتی فریبنده اما پوشالی بر پایه هایی فرسوده، لغزان، و بازسازی نشده بنا نمود. ایران فردا نیازمند اندیشه و تجارب یکایک شماست. خوشبختانه امروزه تکنولوژی امکانی را فراهم نموده تا نظرات و پیشنهادات در لحظه قابل ارائه و تبادل باشد. امیدوارم اگر شرایط سهل تر گردد آنانی که به منظور تحصیل علم و تجربه وطن را ترک کرده اند و یا مغزهای متفکری که تحت فشارهای بسیار فرار را بر قرار ترجیح داده اند یا به میهن بازگردند و یا جامعه را از نبوغ و خوش فکری خود بهره مند گردانند. این سرزمین پهناور، با تاریخ کهن و نعمت های خدادادی خود نیازمند بازوان قوی جوانان، که همانا توان فکری و علمی آنهاست، می باشد که شادی کنان فریاد بزنند: “دوباره می سازمت وطن” .

راندگی و عقب ماندگی فرهنگی بسیار دهشتناک تر از عقب افتادگی اقتصادی است. احیای فرهنگ و ادب فارسی، کنترل لجام گسیختگی جوانان، احیای تولید و به حرکت در آوردن چرخهای زنگ زده اقتصاد و زدودن غبار افسردگی و نومیدی از روی چهره این ملت بزرگ عزم قوی میخواهد، عشق می خواهد، اعتماد به نفس میخواهد، و امید می خواهد. من هنوز بارقه ای از امید در دل دارم. اینکه سرافرازی میهنم را در میان جوامع بین المللی شاهد باشم و حس آسایش و امنیت را در میان هموطنانم لمس نمایم. امید دارم خرد جمعی قدرت های بزرگ بزودی به این نتیجه برسند که بایستی به مناقشات منطقه ای و جهانی یک به یک پایان داد. کشتار بی گناهان، مردن انسانها از فرط گرسنگی و بیماری، رشد یاس و ناامیدی تا به این حد که انسانها غرق شدن خود و عزیزان خود را در امواج بی رحم اقیانوس ها به زنده ماندن ترجیح دهند بایستی از میان جوامع رخت بربندد. امید به روزی که صحنه بسیاری از مصائب و فجایعی که انسانها خود به دست خود ایجاد نموده اند دیگر به روی صفحات نمایش شبکه های اجتماعی دیده نشود. من به این امید بودنم را ادامه می دهم که شاهد بازگشت انسان به خویشتن خویش باشم، و ناظر تحولاتی باشم که در راس آنها نوع دوستی و انسان مداری بار دیگر آویزه گوش ها گردد. شاید برای کشور ما هم در این تحول عظیم نتیجه ای مطلوب عاید گردد: اینکه بتوانیم قبل از به رخ کشیدن غرور آمیز هویت ملی مان انسان بودن یک ایرانی را زبانزد عام و خاص گردانیم.

جاوید باد ایران و سربلند باد ایرانی
عباس امیرانتظام
تهران- دوشنبه بیست و دوم خرداد ماه ۱۳۹۶ 

بیش از دو سوم تالاب‌های ایران در معرض خطر هستند

به گفته‌ی معاون سازمان حفاظت محیط زیست، میزان مصرف منابع طبیعی در ایران سه برابر ظرفیت آنهاست. افزایش دمای هوا ایران را با بحران‌های جدی روبرو کرده و این کشور در بروز این وضعیت نقش موثری دارد.
Hamun (nedayehirmand)
بخش بزرگی از دریاچه هامون خشک شده است
ایران با مشکلات زیست‌محیطی متنوعی دست به‌گریبان است که سوء مدیریت و سیاست‌های نادرست چند دهه‌ی اخیر در تشدید آنها نقش زیادی دارند.
معاون توسعه مدیریت، حقوقی و امور مجلس سازمان حفاظت محیط زیست با بیان این که میزان افزایش دما در ایران از میانگین جهانی بالاتر است گفت: «گازهای گلخانه‌ای نقش موثری در افزایش دما دارند و ایران جزء ۱۰ کشور اول دنیا به لحاظ انتشار گازهای گلخانه‌ای است.»
محمد مجابی، ظهر پنج‌شنبه (۲۵ خرداد/ ۱۵ ژوئن) در نشست بررسی وضعیت محیط‌‌زیست ایران و جهان در رشت، از وجود طرحی خبر داد که مطابق آن قرار است کشورهای توسعه یافته نتیجه پژوهش‌های خود درباره تاثیر گازهای گلخانه‌ای بر تغییرات اقلیمی را در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار دهند تا این کشورها به کاهش تولید این گازها تشویق شوند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، معاون سازمان حفاظت محیط زیست در این نشست، افزایش ذرات معلق در هوا و پدیده گرد و غبار را یکی دیگر از چالش‌های زیست‌محیطی جهان و ایران عنوان کرد.
در سال‌های گذشته طولانی شدن دوره‌های خشک‌سالی، کاهش بارندگی و استفاده بی‌رویه از منابع آبی به ویژه در کشاورزی سنتی، به کاهش سطح سفره‌های زیرزمینی آب و خشک شدن اغلب تالاب‌ها و دریاچه‌های ایران منجر شده است.
عدم تناسب مصرف با منابع
مجابی در نشست یاد شده گفته است: «میزان مصرف منابع زیستی در کشور سه برابر ظرفیت منابع است و در میزان مصرف، رتبه ۱۷ دنیا و از لحاظ منابع در جایگاه ۱۰۷ دنیا قرار داریم.»
معاون حقوقی و امور مجلس سازمان حفاظت محیط زیست با اشاره به این که ۷۵ درصد تالاب‌های ایران در معرض خطر هستند خاطر نشان کرد که احیای ۲۰ تالاب در برنامه ششم توسعه پیش‌بینی شده است.
محمدعلی شاعری، رئیس وقت کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی دی ماه سال پیش به خبرگزاری مجلس گفته بود که در قانون میزان اختصاص آب به بخش شرب، کشاورزی، صنعت و حق‌آبه تالاب‌ها تعریف شده اما در عمل به آن عمل نمی‌شود.
شاعری گفت: «واقعیت آن است که اختصاص آب شرب همیشه در اولویت اول قرار داشته و بعد سایر بخش‌ها مورد توجه است به گونه‌ای که تامین آب مورد نیاز بخش محیط زیست همیشه در اولویت آخر قرار دارد به همین دلیل امروزه اکثر تالاب‌ها خشک شده‌اند.»
بسیاری از تالاب‌ها و دریاچه‌های ایران که کاملا یا در ابعاد وسیعی خشک شده‌اند کانون‌های مهم داخلی گرد و غبار محسوب می‌شوند که زندگی در اغلب استان‌های غربی و جنوبی ایران را در بخش بزرگی از سال مختل می‌کنند.
ادامه بحران ریزگردها
«من قول می‌دهم یکی از اولویت‌های دولت دوازدهم محیط زیست خوزستان باشد.» این وعده‌ی حسن روحانی که در سخنرانی انتخاباتی ۲۶ اردیبهشت ۹۶ در اهواز بیان شد، اعتراف به این واقعیت است که دولت یازدهم در حل بحران‌های زیست محیطی این منطقه توفیق چندانی نداشته است.
با توجه به واقعیت‌های موجود، انتظار نمی‌رود که در دولت دوازدهم معضل ریزگردها از میان برداشته شود. برخی از مسئولان نیز بر زمان‌بر بودن تدبیرهای موثر برای مقابله با این بحران تاکید کرده‌اند.
خداکرم جلالی، رئیس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آب‌خیزداری در نشستی که ۱۵ اسفند ۹۵ به دعوت سازمان حفاظت محیط زیست برگزار شد گفت: «تنها برای کنترل کانون‌های کنونی بدون در نظر گرفتن کانون‌های جدید سالانه، یک دهه زمان نیاز است.»
در کنار وضعیت بحرانی بیش از دو سوم تالاب‌های ایران که اغلب کارشناسان احیای آنها در کوتاه مدت را ناممکن می‌دانند، افزایش آلودگی دریای خزر و خلیج فارس نیز از معضلاتی است که ابعاد آن هر روز آشکارتر می‌شود.
چنان که معاون حقوقی و امور مجلس سازمان محیط زیست گفته هر سال ۴۰۰ میلیون مترمکعب فاضلاب انسانی به دریای خزر و ۳۰۰ میلیون مترمکعب به خلیج فارس می‌ریزد.
احتمال می‌رود این آمار شامل انواع دیگر فاضلاب، از جمله صنعتی و کشاورزی نیز باشد که در هر صورت تهدیدی جدی برای محیط زیست محسوب می‌شود.

تحریم جدید ایران بخاطر حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر در سنای آمریکا تصویب شد



سنا تا ظهر پنجشنبه درباره تحریم دوباره ایران تصمیم می گیرد.
روز پنجشنبه اکثریت سنای آمریکا به متمم‌های طرح تحریم های جدید جمهوری اسلامی ایران موسوم به طرح «مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران» رای داد.
در این رای گیری که نیاز به ۵۱ رای داشت، اکثریت قاطع سناتورها به متمم‌های تحریم جدید ایران رای دادند. ۹۸ سناتور به آن رای مثبت دادند و تنها دو سناتور با آن مخالفت کردند.
با این ترتیب، مصوبه سنا بعد از طرح در مجلس نمایندگان و امضای رئیس جمهوری به قانون تبدیل می شود.
تازه ترین خبرها را از توئیتر صدای آمریکا دنبال کنید:
طرح «مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران» روز ۲۳ ماه مارس (سوم فروردین ماه) از سوی سناتور جمهوریخواه باب کورکر، رئیس کمیته روابط خارجی، به این کمیته ارائه شد. در زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران، این طرح موقت کنار گذاشته شد اما روز چهارم خرداد ماه، با ۱۸ رأی مثبت در برابر ۳ رأی منفی تصویب شد و برای تصویب نهایی به صحن اصلی سنا ارایه شد.
طرح «مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران»، شبکه تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، زنجیره تولید برنامه موشکی ایران و سرکوب های داخل در ایران را هدف گرفته شده است.
باب کورکر در اولین واکنش به تصویب این طرح در کمیته روابط خارجی سنا گفت ما به توافق هسته ای با ایران در تقابل با ایران محدود نمی مانیم. این تصویب نشان داد که بالاخره ایران را نسبت به اقدامات غیر هسته ای بی ثبات کننده اش، پاسخگو خواهیم کرد.
جزئیات این طرح چیست
بر اساس این طرح در صورت تصویب در صحن سنا، دولت آمریکا ظرف مدت ۹۰ روز، باید تحریم های جدیدی علیه افراد و نهادهای فعال در توسعه برنامه های موشکی ایران تصویب کند.
همچنین بر اساس یکی دیگر از طرح ها، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به طور مستقیم تحت تحریم قرار خواهد گرفت. در صورت تصویب این اولین بار خواهد بود که سپاه تحریم می شود. آمریکا پیشتر در سال ۲۰۰۷ نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تحریم کرده بود.
طرح «مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران» سه محور دارد:
تحریم‌های موشک بالستیک: براساس این طرح، افراد مرتبط با برنامه موشک بالستیک ایران و کسانی که با آنها  معامله دارند را هدف قرار می‌دهد.
تحریم‌های جدید تروریسم: برای اولین بار، آمریکا تحریم‌هایی علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به اتهام  حمایت از تروریسم اعمال می‌کند.
اجرای تحریم تسلیحاتی: اگر این طرح قانون شود، کلیه افرادی که در فروش، تامین قطعه، تعمیر و انتقال تانک،  خودروی زرهی، تسلیحات با کالیبر بالا، هواپیماهای جنگی، بالگردهای تهاجمی، کشتی، موشک و سامانه‌های موشکی به ایران، نقش‌آفرین باشند، توسط رییس‌جمهور مورد تحریم قرار می گیرند و دارایی آنها توقف می شود.
تحریم ناقضان حقوق بشر: براساس این طرح، هر شخصی که از سوی وزارت خارجه آمریکا به عنوان ناقض حقوق بشر در ایران معرفی شود، در لیست تحریم قرار می گیرد.
در بخشی از این طرح که باید به تایید دونالد ترامپ برسد، آمده رئیس جمهوری آمریکا می تواند با استفاده از اختیارات خود اعمال برخی تحریم ها را در شرایط خاص موقتا تعلیق کند.
جان کری، وزیر خارجه سابق آمریکا پیشتر در چند توئیت از قانونگذاران آمریکایی خواست از هرگونه تحریم بیشتر ایران خودداری کنند. آقای کری هشدار داد تصویب تحریم های بیشتر علیه ایران ممکن است ناقض برجام  باشد.
چهارشنبه ۲۴ خرداد، سنای ایالات متحده عصر طرح تحریم روسیه را نیز به طرح تحریم جدید ایران اضافه کرد. سناتورها می گویند در واکنش به دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و همچنین اقدامات تهاجمی آن کشور در نقاط مختلف جهان، با طرح تحریم‌های جدید علیه مسکو موافقت کردند.

۳۵مین جلسه «شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد» با عنوان «وضعیت حقوق بشر در ...

براساس آمار مرکز آمار ایران نرخ بیکاری در سال 1395 در مجموع سال 12.4 درصد بوده است و ایران با حدود 2.2 میلیون نفر بیکار رو به رو است، آماری که باتوجه به جمعیت جوان کشور به خصوص جمعیت جوان تحصیل کرده کشور در شرایط کنونی می تواند به یک سونامی تبدیل شود زیرا پیش بینی می شود هر سال حداقل 900 تا 950 هزار نفر و در برخی از سال ها رقم های بیشتری به این جمعیت اضافه شوند و این یعنی اینکه دولت هنوز برای اشتغال زایی بیکاران فعلی فکری نکرده باید به فکر بیکارانی باشد که سال آینده وارد بازار کار می شوند و شغل از دولت مطالبه می کنند. مطالبه ای که به اعتقاد کارشناسان دولت تنها با رشد اقتصادی بالا که می تواند با خود اشتغال زایی بالایی نیز به همراه داشته باشد، عملیاتی خواهد بود.
بررسی های انجام شده از سوی کارشناسان و مراکز تحقیقاتی اقنصادی کشور از پیش بینی آینده بازار کار نشان می دهد در صورت تداوم سناریوهای «سنتی» رشد اقتصادی در کشور، نرخ بیکاری به صورت مداوم افزایش خواهد داشت.
مطابق پیش بینی مرکز پژوهش های مجلس، در صورتی که قرار باشد نرخ های رشد اقتصادی ایران در سال های آینده در محدوده معمول دهه های اخیر نرخ های (یک تا پنج درصد) باقی بماند و اقتصاد کشور به سمت «رشد اشتغال زا» متمایل نشود، نرخ بیکاری از سطح تقریبا 11 درصد کنونی به میزانی قابل توجه بالاتر می رود. به طوری که در سال 1400 در سناریوی خوش بینانه، به حدود 16 درصد و در سناریوی بدبینانه به حدود 26 درصد می رسد و به نظر می رسد حل این شرایط آن چیزی است که معاون اول رئیس جمهور از آن به عنوان « ابر چالش» یاد می کند.
چندی پیش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در گزارش ویژه به وضعیت اشتغال در کشور پرداخت و سناریوهایی درباره آینده اشتغال زایی در کشور بین سال های 1394 تا 1400 ارائه دارد، گزارشی که به خوبی نشان می دهد شرایط ایران در این زمینه چقدر سخت است.
در این گزارش آمده:« چنانچه نرخ مشارکت اقتصادی (نسبت جمعیت فعال (شاغل و بیکار) به جمعیت در سن کار) طی دوره 1394-1400 برابر با 37.3 درصد ( این عدد میانگین سال های گذشته است، سال قبل نرخ مشارکت 38.9 درصد بود) باشد آن گاه در بهترین حالت و با داشتن نرخ رشد 5 درصدی سالیانه، در سال 1400 جمعیت بیکار برابر با 4/17 میلیون نفر و نرخ بیکاری 15/9 درصد خواهد بود. چنانچه نرخ مشارکت طی دوره 1394-1400 برابر با 38.7 درصد باشد آن گاه در بهترین حالت (نرخ رشد 5 درصدی سالیانه)، در سال 1400 جمعیت بیکار برابر با 5.16 میلیون نفر و نرخ بیکاری 18.9 درصد خواهد بود. در صورت وجود نرخ مشارکت 41 درصد طی دوره 1394-1400 نیز در بهترین حالت و سناریوی نرخ رشد 5 درصدی سالیانه در سال 1400 جمعیت بیکار برابر با 6.78 میلیون نفر و نرخ بیکاری 23.5 درصد خواهد بود.