۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سهشنبه
بمناسبت ١٤٠- مین سالگرد تولد ولادیمیر ایلیچ لنین، انقلابی نابغه
«لنینیسم، یعنی مارکسیسم دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری. بعبارت دقیقتر: لنینیسم یعنی نظریه و بطور کلی تاکتیک انقلاب پرولتری، با خصوصیت بارز نظریه و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریا»
ترجمه از منبع: http://moskva-vkpb.ru/
«لنینیسم، یعنی مارکسیسم دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری. بعبارت دقیقتر: لنینیسم یعنی نظریه و بطور کلی تاکتیک انقلاب پرولتری، با خصوصیت بارز نظریه و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریا».
ی. و. استالین
ولادیمیر ایلیچ لنین (اولیانوف)، نابغه بشری، رهبر زحمتکشان جهان، بنیانگذار و رهبر حزب سوسیال- دمکرات کارگران روسیه(ح. س. د. ک.)، حزب کمونیست بلشویکهای انقلابی، حزب پیشآهنگ، رهبر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، بنیانگذار اولین کشور کثیرالملله کارگران و دهقانان در جهان- اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، در ٢٢ آوریل سال ١٨٧٠ دیده به جهان گشود(دوم اردیبهشت ١٢٤٩ هجری شمسی. م.).
و. ای. لنین یکی از متفکران برجسته ای بود که، تاریخ همه قرون و اعصار متمادی بشری به دنیا ارزانی داشت. فیلسوف بزرگ، اقتصاددان، تاریخدان دقیق، آگاه به علوم طبیعی و فرهنگ شناس، صاحب ذوق و قریحه ادبی فوق العاده، انسانی با قدرت پیش بینی پیامبرگونه، با شعور بی نظیر و دارای توانائی نادر در تشخیص حوادث و تحلیل آنها.
تاریخ تمدن بشری هیچ انسان دیگری را بیاد ندارد که به اندازه لنین چنین تأثیر عظیمی بر سرنوشت خلقها و روند تاریخ جهانی گذاشته باشد. شخصیت نابغه ای متفکر را آثار متعدد او که بلحاظ وسعت انتشار جایگاه دوم را پس از انجیل در طول بیش از دو هزار سال نشر مداوم آن احراز می کند، نشان می دهد. هر چند که دهه های زیادی از زمان فعالیتهای انقلابی پرشور ولادیمیر ایلیچ می گذرد، آثار تئوریک داهیانه و غنی او تا امروز هم مهمترین منبع دانشهای بنیادی و پاسخهای علمی به مبرمترین مسائل سیاسی و عملی امروز و فردا بحساب می آید.
لنین، امروز هم بعنوان دانشمند نابغه، محقق برجسته و در عین حال، بعنوان یک رهبر انقلابی در پیشاپیش توده ها در حرکت است.
لنین، نابغه انقلاب، استراتژی آن و استاد ماهر رهبری انقلاب بود. در حادترین پیکارهای طبقاتی دوران جدید، دوران امپریالیسم و انقلابهای پرولتری، لنین در پیشاپیش توده های خلق، به نیروی پایان ناپذیر آنها عمیقاًَ باور داشت. او، بهتر از هر کس دیگری می توانست وظیفه اصلی را تعیین نموده، بطور فشرده و روشن تنظیم کند و با تکیه بر توان حزب و دولت، بر روی انجام آن تمرکز نماید.
لنین فعالیتهای انقلابی خود را بر شالوده مارکسیسم استوار ساخت، هر کسی را که در حرف خود را مارکسیست می نامید، بیرحمانه افشاء می کرد و عملاًَ او را اصلاح می کرد. ولادیمیر لنین، مارکسیسم را از هر گونه انحرافات اپورتونیستی پاک کرد و نظریه مارکسیستی را با نظریات و استنتاجهای نوین غنا بخشید، با بهره گیری از تجارب دوران جدید، بر اندوخته های فکری مارکسیسم افزود، رشدیافتگی مارکسیسم را تأمین کرد و آن را به جایگاه نوینی ارتقاء داد.
استواری ایدئولوژیکی و اصولیت عالی، سازش ناپذیری با اپورتونیسم و رد مصالحه با آن، وجه تمایز لنین بود. لنین می گفت: «یگانه سیاست درست یعنی سیاست اصولی». لنین با دفاع از اصول مارکسیسم و بدون هراس از شنا بر خلاف جریان، در مقابل اشخاصی که مارکسیسم را تغییر می دادند، قاطعانه می ایستاد. مبارزه اصولی ولادیمیر ایلیچ لنین برای تثبیت اصول مارکسیسم در جنبش کارگری، خط سرخی است که در سراسر تاریخ سوسیال- دمکراسی روس و جنبش جهانی کمونیستی ادامه می یابد. ولادیمیر ایلیچ لنین، با موضعگیری برعلیه «ستونهای» سوسیال- دمکراسی روس و انترناسیونال دوم، علیرغم اینکه بارها در اقلیت می ماند، عمیقاًَ به پیروزی مارکسیسم باور داشت. او می گفت: «این فاجعه نیست. زیرا، تنها موضع درست، موضع بلشویکهاست و در اقلیت ماندن ما، ما را به میلیونها تبدیل خواهد کرد».
ولادیمیر ایلیچ لنین، ضمن دفاع از صحت مارکسیسم، در عین حال، در مقابل انجماد فکری قاطعانه موضع می گرفت و تأکید می کرد که مارکسیسم دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است. لنین با دعوت به درک ماهیت مارکسیسم و توانائی کاربست اصول عام مارکسیسم در تجزیه و تحلیل شرایط مشخص تاریخی، می گفت: «مارکسیسم عبارت است از توانائی تعیین اینکه کاربست کدام سیاست در این و یا آن شرایط ضروری است».
ویژگی لنینیسم، روحیه انقلابی و مبارزاتی آن است و آن ثمره انقلاب پرولتری بود که در جریان پیکار شدید با اپورتونیسم، یعنی، شرط لازم برای پیروزی بر سرمایه داری تحکیم یافت. لنین می گفت: «همه مبارزه حزب ما (و بطور کلی جنبش کارگری اروپا) باید بر علیه اپورتونیسم معطوف شود. این، یک جریان سیاسی نیست؛ یک گرایش نیست؛ این (اپورتونیسم)، اکنون به سلاح سازمانیافته بورژوازی در درون جنبش کارگری تبدیل شده است» (مجموعه کامل آثار، جلد ٤٩، ص. ١٠٦- ١٠٧).
دقیقاًَ ولادیمیر ایلیچ لنین جنبش کمونیستی (در آن دوره- سوسیال دمکراسی) را به مسیر مبارزه انقلابی هدایت کرد. دیگر احزاب پرولتری طراز نوین انقلابی نیز همین راه دشوار مبارزه ایدئولوژیک- نظری با احزاب رنگارنگ اپورتونیستی، مثل اکونومیستها، منشویکها، انحلال طلبان، تروتسکیستها، سوسیال- شوونیستها و دیگر جریانات اپورتونیستی در جنبشهای کارگری و کمونیستی روسیه را در جهان هم طی کردند. بدون رهائی از زیر تأثیر اپورتونیسم، نمی توان ازحمایت توده های میهن خود برخوردار شد و انقلاب ظفرمند را به انجام رساند.
پیوند مستحکم بلشویکها با جنبش کارگری، با مبارزه طبقه کارگر و توده های زحمتکش برای آزادیهای اجتماعی و ملی، عامل تعیین کننده در پیروزی بر اپورتونیسم بود. لنین می گفت:«اگر می خواهیم سوسیالیست بمانیم، وظیفه ماست هر چه بیشتر به میان توده ها برویم. و این است همه مفهوم مبارزه با اپورتونیسم و کل مضمون این مبارزه»(مجموعه کامل آثار، جلد ٣٠، ص. ١٧٨).
لنین در آثار برجسته خود مانند؛ «چه باید کرد؟»، «یک گام به پیش، دو گام به پس»، «دو تاکتیک سوسیال- دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» (Ampiryokritisism= اصالت تجربه) و بسیاری دیگر، بنیانهای ایدئولوژیکی، تشکیلاتی، تاکتیکی و نظری حزب مارکسیستی را تبیین کرد.
ولادیمیر ایلیچ لنین از احزاب کمونیست می خواست نه در حرف، که در عمل، پیشاهنگ توده ها باشند، هدایت مبارزات توده ای را بیاموزند، پیوندهای خود با توده ها را تحکیم بخشند و مبارزه آنها برای احقاق حقوق خود را سازماندهی نمایند. او می نویسد: «خود را پیشآهنگ، گردان پیشرو نامیدن مشکل نیست. باید چنان اقدام کرد که همه گردانهای دیگر هم ببینند و مجبور شوند اعتراف کنند که ما در پیشاپیش حرکت می کنیم»(مجموعه کامل آثار، جلد ٦، ص. ٨٣ - ٨٤).
ولادیمیر ایلیچ لنین می آموزد که حزب پرولتاریا بدون انظباط پولادین، نمی تواند در انقلاب پیروز شود. «حزب، با وحدت سازمانی خود حزب شناخته می شود و هر کسی که به این انظباط پایبند نباشد، آن را رعایت نکند، به تصمیمات آن بی اعتنائی کند، نمی تواند عضو حزب شمرده شود. این است اصل پایه ای» (مجموعه کامل آثار، جلد ٢٤، ص. ١٠٣). «وحدت بدون تشکیلات ممکن نیست و تشکیلات بدون تبعیت اقلیت از اکثریت ممکن نیست» (مجموعه کامل آثار، جلد ٢۵، ص. ١٧٧).
ولادیمیر ایلیچ لنین می نویسد که نظریه دیکتاتوری پرولتاریا، مهمترین مسئله مارکسیسم است. رهبران اپورتونیست انترناسیونال دوم، مخالف سرنگونی انقلابی حاکمیت بورژوازی بودند و به تئوری فراروئی مسالمت آمیز سرمایه داری به سوسیالیسم اعتقاد داشتند. او در اثر مشهور خود «دولت و انقلاب» بر مبنای تعلیمات مارکس و انگلس در مورد دولت، ثابت می کند که، «تغییر دولت بورژوازی به دولت پرولتری، بدون قهر انقلابی که در نتیجه آن دیکتاتوری پرولتاریا برقرار می شود، ممکن نیست» (مجموعه کامل آثار، جلد ٣٣، ص. ٢٢). «همه انقلابهای پیشین، موجب تکامل ماشین دولتی شدند، ولی، باید آن را در هم شکست، از هم گسیخت. این است مفهوم کلی آموزش مارکسیسم در باره دولت» (همانجا، صفحه ٢٨). لنین تأکید می کرد: «ماهیت آموزش مارکسیسم در باره دولت را فقط کسی درک می کند و می فهمد که دیکتاتوری یک طبقه نه تنها بطور کلی برای هر گونه جامعه طبقاتی، نه فقط برای پرولتاریا که بورژوازی را به زیر می کشد، حتی برای یک دوره کامل تاریخی که سرمایه داری را از «جامعه بی طبقه»، از «کمونیسم» جدا می کند، الزامی است» (همانجا، صفحه ٣۵). او تأکید می کند: «حرکت بسوی تکامل، یعنی، بسوی کمونیسم، از دیکتاتوری پرولتاریا می گذرد و از راه دیگری هم نمی توان رفت. زیرا در هم شکستن مقاومت سرمایه داران- استثمارگران، بکمک هیچ کس و از هیچ طریق دیگری امکان پذیر نیست» (همانجا، صفحه ٨٨).
لنین ضمن انطباق مارکسیسم با شرایط تاریخی جدید، از ارتقاء سرمایه داری به مرحله امپریالیستی خود، چنین نتیجه می گیرد که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در اثر رشد ناهمگون کشورهای امپریالیستی، ابتدا در چند و یا حتی در یک کشور جداگانه امکان پذیر است. این استنتاج را که لنین در آثار خود، «در باره شعار ایالات متحده اروپا» و «برنامه نظامی انقلاب پرولتری» مستدل ساخت و اثبات کرد، ارزشمندترین ارمغان ایدئولوژیکی- نظری بود که او بر گنجینه غنی مارکسیسم- لنینیسم افزود و نقش بزرگی در فعالیت عملی حزب در دوره تدارک و انجام انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروی ایفاء کرد.
تعالیم لنین در باره ضعیف ترین حلقه در زنجیره کشورهای امپریالیستی، که پاره کردن آن می تواند به همه حلقه های زنجیر توسعه یابد، مهمترین افزوده او به مسائل تاکتیکی مبارزه انقلابی بود. روسیه در جریان جنگ جهانی اول به چنین حلقه ضعیف در زنجیره امپریالیسم تبدیل شد.
روسیه زادگاه لنینیسم است. در جریان تمام حوادث، طبقه کارگر روسیه در پیشاپیش مبارزان نوسازی جهان به حرکت در آمد، پیش از همه سرمایه داری را در میهن خویش برانداخت و راه آزادی از چنگال آن جانور وحشی، سرمایه داری را که «زمین را بخون آغشت، بشریت را بدامن گرسنگی و توحش سوق داد و مثل هر وحشی دهشتناک در آستانه مرگ گریزناپذیر و عنقریب، دیوانه وار حمله می کند، به زحمتکشان دیگر کشورها نشان داد» (مجموعه کامل آثار، جلد ٣٦، ص. ٤٧٨).
حزب بلشویکها زیر رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین راه پر افتخار شکل گیری خود را طی کرد و نقش پیشآهنگی طبقه کارگر و توده های زحمتکش روسیه تزاری کثیرالملله را بر عهده گرفت. حزب لنینی با شرکت فعالانه در کنار توده های پرولتری در دو انقلاب، انقلاب سالهای ١٩٠۵-١٩٠٧ و انقلاب بورژوا- دمکراتیک فوریه سال ١٩١٧ روسیه، تجارب ضروری مبارزات انقلابی خود را غنا بخشید. در فاصله فوریه تا اکتبر سال ١٩١٧، حزب سوسیال- دمکرات سراسری روسیه(بلشویک) به سرپرستی لنین با جلب توده ها به سوی خود، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را که در اثر آن حاکمیت بورژوازی و مالکان سرنگون و حاکمیت شوراهای کارگران- دهقانان (دیکتاتوری پرولتاریا) برقرار گردید، بسوی پیروزی رهبری نمود.
کارگران و دهقانان کشور شوراها در زیر رهبری حزب لنینی، واحدهای ارتش سرخ کارگران- دهقانان ضربات خردکننده ای بر ارتش طبقات استثمارگر، زمینداران و سرمایه داران و ارتشهای اشغالگر ١٤ کشور امپریالیستی وارد کردند. لنین تأکید می نمود که هیچ وقت نمی توان بر خلق، بر کارگران و دهقانان که به تجربه خود ماهیت حاکمیت شوراها را درک و احساس می کنند، غلبه کرد.
موقعیت نظامی- سیاسی جمهوریهای شوروی، در کوران جنگهای داخلی تحکیم یافت و سازماندهی اقتصادی آنها آغاز گردید. در ماه دسامبر سال ١٩٢٢، در اولین کنگره سراسری شوراها، که در زیر رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین و یوسف استالین برگزار شد، تشکیل اولین کشور کثیر الملله کارگری و دهقانی جهان- اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی اعلام شد. اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی بر مبنای اصول لنینی سیاست ملی، بمفهوم برابری همه خلقها و ملتها، اتحاد داوطلبانه جمهوریها، حق تعیین سرنوشت تا جدائی کامل بنیان نهاده شد. با این همه، لنین ضمن تکیه بر تقدم مسائل طبقاتی بر مسائل ملی و ضرورت توجه به حق تعیین سرنوشت ملی تا جدائی کامل از دولت کثیرالملله کارگری- دهقانی، بر حرکت از مبداء منافع بنیادی طبقه کارگر و توده های زحمتکش تأکید می کرد.
پس از جنگ جهانی اول و هفت سال جنگهای داخلی، جمهوریهای جوان شوروی به ویرانه تبدیل شده بودند. بازسازی موفقیت آمیز اقتصاد ملی و گذار به راه مسالمت آمیز ساختمان سوسیالیسم، تحکیم وحدت بین طبقه کارگر شهری و دهقان زحمتکش روستا- منشاء دیکتاتوری پرولتاریا- الزامی بود.
ولادیمیر لنین اصول سیاست اقتصادی جدید(NEP) را تنظیم نمود و کنگره دهم حزب (سال ١٩٢١) آن را تصویب کرد. لنین و حزب، بسیار خوب درک می کردند که با اجرای سیاست اقتصادی جدید، عناصر سرمایه داری جان می گیرند ولی، حزب آگاهانه و با حفظ و اعمال نظارت دولت دیکتاتوری پرولتاریا بر عرصه های استراتژیک، بانکها و تجارت خارجی، به این عقب نشینی تن در دادند. بطوریکه بعد از یک سال، در کنگره یازدهم حزب (سال ١٩٢٢) ولادیمیر ایلیچ لنین اعلام کرد: «ما یک سال گذشت کردیم، کافیست؛ عقب نشینی تمام شد، زمان پیشروی فرارسیده است».
پس از بازسازی اقتصاد ملی و تحکیم رشته های پیوند میان طبقه کارگر و دهقانان در مرحله اول سیاست اقتصادی جدید، وظیفه مهم سازماندهی سازندگی سوسیالیستی در برابر حزب قرار گرفت. لنین در آخرین مقالات و نوشتارهای خود برنامه عظیم تبدیل اقتصاد عقب مانده روسیه به قدرت پیشرو سوسیالیستی را تنظیم کرد. لنین، صنعتی کردن کشور و توسعه همه جانبه صنایع سنگین، الکتروفیکاسیون همه عرصه های اقتصاد ملی، تعاونی کردن کشاورزی در اوایل شروع سوسیالیستی و اجرای انقلاب فرهنگی را بمثابه وظیفه اصلی حزب و مردم تعیین کرد. نظریه لنین در باره اینکه روسیه از همه امکانات ضروری برای ساختن یک جامعه کامل سوسیالیستی برخوردار است، اهمیت فوق العاده ای در روند پیگیر ساختمان سوسیالیسم در میهن ما داشت.
٢١ ژانویه سال ١٩٢٤، در پی بیماری سخت و طولانی، قلب ولادیمیر ایلیچ لنین از حرکت باز ایستاد.
پس از مرگ ولادیمیر ایلیچ لنین، ساختمان سوسیالیسم را جانشین و شاگرد وفادارش ی. و. استالین، طبق برنامه تنظیمی او ادامه داد.
حزب کمونیست سراسری شوروی(بلشویک) در زیر پرچم لنین و برهبری استالین، صنعتی کردن کشور، تعاونی کردن کشاورزی و انقلاب فرهنگی را تحقق بخشید.
ساختمان سوسیالیسم در جریان مبارزه شدید طبقاتی، که لنین در باره سختی های سازندگی جامعه نوین بسیار نوشته بود، ادامه یافت. لنین تأکید می کرد: «دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی مبارزه بی امان، خونین و بی خون، خشن و مسالمت آمیز، نظامی و اقتصادی، تربیتی و مدیریتی برعلیه نیروها و گرایشات جامعه کهنه» (مجموعه کامل آثار، جلد ٤١، ص. ٢٧).
در اواسط سالهای دهه سی، سوسیالیسم در کشور ما پیروز شد.
حق مالکیت بر ابزار و وسایل تولید لغو و دو شکل مالکیت جمعی؛ دولتی(همه خلقی) و تعاونی- جمعی بر آنها برسمیت شناخته شد.
بقایای طبقات استثمارگر نیز لغو و به استثمار انسان از انسان پایان داده شد.
بیسوادی عمومی از میان رفت؛ نظام آموزشی، علم و فرهنگ- بلحاظ شکل، ملی و بلحاظ محتوا، سوسیالیستی، با موفقیت توسعه یافت.
به نابرابریهای ملی پایان داده شد و دوستی و برادری خلقهای اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی تحکیم یافت.
اتحاد شوروی از نظر توان اقتصادی خود به جایگاه دوم در جهان و جایگاه اول در اروپا ارتقاء یافت.
دستاوردهای خلقهای اتحاد شوروی در پنجم دسامبر سال ١٩٣٦ در قانون اساسی سوسیالیسم پیروز- قانون اساسی استالینی انعکاس یافت.
اقتصاد برنامه ریزی شده سوسیالیستی، پیشروترین ساختار اجتماعی، وحدت خلل ناپذیر حزب و مردم، دوستی و برادری خلقهای اتحاد شوروی، وحدت جبهه و پشت جبهه، قهرمانی های جمعی ارتشیان اتحاد شوروی در جبهه ها و پارتیزانها در پشت جبهه دشمن، برتری علوم نظامی اتحاد شوروی بر مکتب نظامی پرتعریف پروس، مهمترین عوامل پیروزی خلقهای اتحاد شوروی در جنگ کبیر میهنی بر فاشیسم آلمان بودند. نقش رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) و در رأس آن، یوسف ویساریونویچ استالین، عامل تعیین کننده در این پیروزی عظیم بود.
کشور ما ضمن دفاع از دستاوردهای سوسیالیسم و آزادی خلقهای اروپا از بردگی فاشیسم، در کوتاهترین مدت زخمهای ناشی از جنگ را التیام بخشید و با جدیت در راه پیشروی به سوی قله های نوین رشد اجتماعی- اقتصادی گام نهاد و افق گذار تدریجی به سوی ایجاد جامعه کمونیستی را روشن ساخت.
درهم کوبیدن فاشیسم و میلیتاریسم ژاپن زمینه مساعدی برای پیروزی انقلابهای دمکراتیک- ملی در کشورهای اروپای شرقی و همچنین، انقلابهای رهائیبخش ملی در کره، چین، ویتنام و لائوس فراهم ساخت. در سالهای پایانی دهه پنجاه، انقلاب کوبا به پیروزی رسید. نظام توانمند سوسیالیستی تشکیل یافت و با گسترش و تحکیم حوزه تأثیر خود در جهان، عرصه نفوذ امپریالیسم را تنگتر ساخت و راه آزادی از بردگی امپریالیسم، آزادی از قید و بند ستم و استثمار را به خلقهای جهان نشان داد.
شکست موقتی سوسیالیسم در اتحاد شوروی، کشورهای اروپای شرقی و تجزیه جمهوریهای متحد سوسیالیستی شوروی موجب تقسیم مجدد نیروها در جهان به نفع امپریالیسم و ارتجاع گردید. نظم پس از جنگ جهان، در هم ریخت. نیروهای ارتجاعی و نظامی در سیمای آمریکا، بمثابه تنها ابرقدرت و متحدان آن در پیمان ناتو، از نو در پیش صحنه تاریخ پدیدار شدند. ارتجاع امپریالیستی غالب آمد. نظریه پردازان امپریالیسم از پیروزی قطعی بر کمونیسم که آنها سعی کردند بعنوان زیگزاگ تاریخ تعریف کنند، زیاده از حد سخنها گفتند.
اما قوانین تاریخ بیرحم اند.
بحران جهانی مالی- اقتصادی کنونی، ناپایداری نظام امپریالیستی و جنبه های متناقض آن را برملا ساخت. در «مانیفست حزب کمونیست»، اولین اثر علمی مارکسیسم، کارل مارکس و وفریدریک انگلس تناقضات بین نیروهای مولده معاصر و مناسبات تولیدی موجود بورژوازی را که مانع تکامل نیروهای مولده هستند، نشان دادند. در نتیجه، بحران که «بطور متناوب بروز می کند، رفته- رفته موجودیت همه جامعه بورژوائی را پشت علامت سؤال هر چه بزرگتر قرار می دهد».
اهمیت اثر ارزشمند لنین «امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه داری» هیچگاه مثل امروز روشن نبوده است. او در این اثر، چگونگی رشد سرمایه داری به مرحله امپریالیستی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و خصلتهای اصلی آن را ترسیم کرده است:
«امپریالیسم بمعنی آن مرحله از رشد سرمایه داری است که در آن سلطه انحصارات و اقتصاد مالی، اهمیت بزرگی در صدور سرمایه کسب کرد، تقسیم جهان بین تراستها آغاز شد و کشورهای بزرگ امپریالیستی تقسیم تمام جهان را به پایان رساندند»(مجموعه کامل آثار، جلد ٢٧، ص. ٣٨٧).
«امپریالیسم بنا به ماهیت اقتصادی خود، بمعنی سرمایه داری انحصاری است»(همانجا، ص. ٤٢٠)، اما «ویزگیهای سیاسی امپریالیسم عبارت است از ارتجاع در تمام خطوط و تشدید ستم ملی در همپیوندی با استبداد سرمایه الیگارشی و پایان دادن به رقابت آزاد» (همانجا، ص. ٤٠٨).
«سرمایه داری به سیستم جهانی ستم استعماری و به مشت کوبنده مالی کشورهای «پیشرو» برعلیه اکثریت عظیم ساکنان زمین فراروئید» (همانجا، ص. ٣٠۵).
ولادیمیر ایلیچ لنین ثابت می کند که نبردها برای تقسیم و تقسیم مجدد جهان و جنگها، علائم مشخصه انکار ناپذیر امپریالیسم هستند. او تأکید می کند، که اتحادها بین کشورهای امپریالیستی، صرفنظر از اینکه به چه شکلی صورت گرفته باشد، جنگها را «تدارک می بینند» و به سهم خود از جنگها حاصل می شوند، با ایجاد تغییراتی در شکل مسالمت آمیز و یا غیرمسالمت آمیز مبارزه بر اساس یکی و به همان سبب مناسبات بین امپریالیستی و روابط متقابل اقتصاد و سیاست جهانی، همدیگر را موجب می شوند (همانجا، ص. ٤١٧- ٤١٨).
ولادیمیر لنین استدلال می کند که انحصارات یعنی، « گذار از سرمایه داری به مرحله بالاتر ساختار اجتماعی- اقتصادی»(همانجا، ص. ٤٢٠-٤٢١). انحصار منجر به تمرکز عظیم تولید و سازماندهی منظم آن در چهارچوب کمپانی های انحصاری جداگانه در مقیاس جهانی منجر می گردد.
«امپریالیسم بمعنی آغاز انقلاب اجتماعی پرولتاریاست»( همانجا، ص.٣٠٨).
امپریالیسم بشریت را با خطر نابودی مواجه ساخته است. سوسیالیسم، تنها راه رهائی از این خطر است. «در خارج از سوسیالیسم، بشریت نمی تواند از جنگها، از گرسنگی، از هلاکت میلیونها و میلیونها انسان رهائی یابد»( مجموعه کامل آثار، جلد ٣١، ص. ١٣٠).
حوادث قرن بیستم، تحلیل لنین در باره امپریالیسم را کاملا به اثبات رساند.
لنییسم- یعنی نظریه جهانشمول انترناسیونالیستی، یعنی متدولوژی تئوری و اقدام انقلابی در مبارزه پرولتاریا برعلیه استبداد امپریالیستی، پیکار در راه شکستن سیستم دولتی امپریالیسم گندیده، غیرانسانی و میلیتاریزه شده؛ یعنی مبارزه در راه پیروزی دیکتاتوری پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم در سراسر جهان.
رستاخیز جنبش جهانی کمونیستی، رهائی از اپورتونیسم کنونی و خروج از وضعیت بحرانی عمیق، تحکیم رابطه جنبش جهانی کمونیستی با طبقه کارگر و همه زحمتکشان، ارتقاء مجدد آن به مقام پیشآهنگی در سیاست جهانی، تقویت طبقه کارگر جهانی بعنوان عمده ترین نیروی انقلابی معاصر، فقط با تکیه بر لنینسم و بلشویسم امکان پذیر است.
رشد نیروهای مولده کنونی زمینه های مادی- تکنیکی نظام کمونیستی آینده را فراهم ساخته است.
و، صرفنظر از تلاشهای امپریالیسم هار، واقعیتهای عینی از نزدیک شدن آن به پایان راه خود گواهی می دهند.
امواج اعتراضات مردمی برعلیه سیاستهای اشغالگرانه ایالات متحده آمریکا و پیمان ناتو در سراسر جهان هر روز ابعاد تازه ای بخود می گیرد.
جنبش کارگری، بمثابه گورکن امپریالیسم جهانی، دو باره بر می خیزد.
«کارگران آهسته ولی پیوسته با کمونیستها، با بلشویکها و با تاکتیک، به سوی انقلاب پرولتری، که تنها آن قادر است بشریت و تمدن بشری از خطر نابودی برهاند، پیش می روند» (مجموعه کامل آثار، جلد ٣٧، ص. ٦٤).
موج سوم انقلابات پرولتری که بی تردید به موجودیت امپریالیسم پوسیده و طفیلی در روی زمین پایان خواهد داد، با شدت آغاز می شود.
ولادیمیر ایلیچ لنین: «بلشویسم جهانی بر بورژوازی جهانی پیروز خواهد شد».
حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی(بلشویک)
www.eb1384.wordpress.com
ibi-shi@mail.ru
ترجمه از منبع: http://moskva-vkpb.ru/
«لنینیسم، یعنی مارکسیسم دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری. بعبارت دقیقتر: لنینیسم یعنی نظریه و بطور کلی تاکتیک انقلاب پرولتری، با خصوصیت بارز نظریه و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریا».
ی. و. استالین
ولادیمیر ایلیچ لنین (اولیانوف)، نابغه بشری، رهبر زحمتکشان جهان، بنیانگذار و رهبر حزب سوسیال- دمکرات کارگران روسیه(ح. س. د. ک.)، حزب کمونیست بلشویکهای انقلابی، حزب پیشآهنگ، رهبر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، بنیانگذار اولین کشور کثیرالملله کارگران و دهقانان در جهان- اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، در ٢٢ آوریل سال ١٨٧٠ دیده به جهان گشود(دوم اردیبهشت ١٢٤٩ هجری شمسی. م.).
و. ای. لنین یکی از متفکران برجسته ای بود که، تاریخ همه قرون و اعصار متمادی بشری به دنیا ارزانی داشت. فیلسوف بزرگ، اقتصاددان، تاریخدان دقیق، آگاه به علوم طبیعی و فرهنگ شناس، صاحب ذوق و قریحه ادبی فوق العاده، انسانی با قدرت پیش بینی پیامبرگونه، با شعور بی نظیر و دارای توانائی نادر در تشخیص حوادث و تحلیل آنها.
تاریخ تمدن بشری هیچ انسان دیگری را بیاد ندارد که به اندازه لنین چنین تأثیر عظیمی بر سرنوشت خلقها و روند تاریخ جهانی گذاشته باشد. شخصیت نابغه ای متفکر را آثار متعدد او که بلحاظ وسعت انتشار جایگاه دوم را پس از انجیل در طول بیش از دو هزار سال نشر مداوم آن احراز می کند، نشان می دهد. هر چند که دهه های زیادی از زمان فعالیتهای انقلابی پرشور ولادیمیر ایلیچ می گذرد، آثار تئوریک داهیانه و غنی او تا امروز هم مهمترین منبع دانشهای بنیادی و پاسخهای علمی به مبرمترین مسائل سیاسی و عملی امروز و فردا بحساب می آید.
لنین، امروز هم بعنوان دانشمند نابغه، محقق برجسته و در عین حال، بعنوان یک رهبر انقلابی در پیشاپیش توده ها در حرکت است.
لنین، نابغه انقلاب، استراتژی آن و استاد ماهر رهبری انقلاب بود. در حادترین پیکارهای طبقاتی دوران جدید، دوران امپریالیسم و انقلابهای پرولتری، لنین در پیشاپیش توده های خلق، به نیروی پایان ناپذیر آنها عمیقاًَ باور داشت. او، بهتر از هر کس دیگری می توانست وظیفه اصلی را تعیین نموده، بطور فشرده و روشن تنظیم کند و با تکیه بر توان حزب و دولت، بر روی انجام آن تمرکز نماید.
لنین فعالیتهای انقلابی خود را بر شالوده مارکسیسم استوار ساخت، هر کسی را که در حرف خود را مارکسیست می نامید، بیرحمانه افشاء می کرد و عملاًَ او را اصلاح می کرد. ولادیمیر لنین، مارکسیسم را از هر گونه انحرافات اپورتونیستی پاک کرد و نظریه مارکسیستی را با نظریات و استنتاجهای نوین غنا بخشید، با بهره گیری از تجارب دوران جدید، بر اندوخته های فکری مارکسیسم افزود، رشدیافتگی مارکسیسم را تأمین کرد و آن را به جایگاه نوینی ارتقاء داد.
استواری ایدئولوژیکی و اصولیت عالی، سازش ناپذیری با اپورتونیسم و رد مصالحه با آن، وجه تمایز لنین بود. لنین می گفت: «یگانه سیاست درست یعنی سیاست اصولی». لنین با دفاع از اصول مارکسیسم و بدون هراس از شنا بر خلاف جریان، در مقابل اشخاصی که مارکسیسم را تغییر می دادند، قاطعانه می ایستاد. مبارزه اصولی ولادیمیر ایلیچ لنین برای تثبیت اصول مارکسیسم در جنبش کارگری، خط سرخی است که در سراسر تاریخ سوسیال- دمکراسی روس و جنبش جهانی کمونیستی ادامه می یابد. ولادیمیر ایلیچ لنین، با موضعگیری برعلیه «ستونهای» سوسیال- دمکراسی روس و انترناسیونال دوم، علیرغم اینکه بارها در اقلیت می ماند، عمیقاًَ به پیروزی مارکسیسم باور داشت. او می گفت: «این فاجعه نیست. زیرا، تنها موضع درست، موضع بلشویکهاست و در اقلیت ماندن ما، ما را به میلیونها تبدیل خواهد کرد».
ولادیمیر ایلیچ لنین، ضمن دفاع از صحت مارکسیسم، در عین حال، در مقابل انجماد فکری قاطعانه موضع می گرفت و تأکید می کرد که مارکسیسم دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است. لنین با دعوت به درک ماهیت مارکسیسم و توانائی کاربست اصول عام مارکسیسم در تجزیه و تحلیل شرایط مشخص تاریخی، می گفت: «مارکسیسم عبارت است از توانائی تعیین اینکه کاربست کدام سیاست در این و یا آن شرایط ضروری است».
ویژگی لنینیسم، روحیه انقلابی و مبارزاتی آن است و آن ثمره انقلاب پرولتری بود که در جریان پیکار شدید با اپورتونیسم، یعنی، شرط لازم برای پیروزی بر سرمایه داری تحکیم یافت. لنین می گفت: «همه مبارزه حزب ما (و بطور کلی جنبش کارگری اروپا) باید بر علیه اپورتونیسم معطوف شود. این، یک جریان سیاسی نیست؛ یک گرایش نیست؛ این (اپورتونیسم)، اکنون به سلاح سازمانیافته بورژوازی در درون جنبش کارگری تبدیل شده است» (مجموعه کامل آثار، جلد ٤٩، ص. ١٠٦- ١٠٧).
دقیقاًَ ولادیمیر ایلیچ لنین جنبش کمونیستی (در آن دوره- سوسیال دمکراسی) را به مسیر مبارزه انقلابی هدایت کرد. دیگر احزاب پرولتری طراز نوین انقلابی نیز همین راه دشوار مبارزه ایدئولوژیک- نظری با احزاب رنگارنگ اپورتونیستی، مثل اکونومیستها، منشویکها، انحلال طلبان، تروتسکیستها، سوسیال- شوونیستها و دیگر جریانات اپورتونیستی در جنبشهای کارگری و کمونیستی روسیه را در جهان هم طی کردند. بدون رهائی از زیر تأثیر اپورتونیسم، نمی توان ازحمایت توده های میهن خود برخوردار شد و انقلاب ظفرمند را به انجام رساند.
پیوند مستحکم بلشویکها با جنبش کارگری، با مبارزه طبقه کارگر و توده های زحمتکش برای آزادیهای اجتماعی و ملی، عامل تعیین کننده در پیروزی بر اپورتونیسم بود. لنین می گفت:«اگر می خواهیم سوسیالیست بمانیم، وظیفه ماست هر چه بیشتر به میان توده ها برویم. و این است همه مفهوم مبارزه با اپورتونیسم و کل مضمون این مبارزه»(مجموعه کامل آثار، جلد ٣٠، ص. ١٧٨).
لنین در آثار برجسته خود مانند؛ «چه باید کرد؟»، «یک گام به پیش، دو گام به پس»، «دو تاکتیک سوسیال- دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» (Ampiryokritisism= اصالت تجربه) و بسیاری دیگر، بنیانهای ایدئولوژیکی، تشکیلاتی، تاکتیکی و نظری حزب مارکسیستی را تبیین کرد.
ولادیمیر ایلیچ لنین از احزاب کمونیست می خواست نه در حرف، که در عمل، پیشاهنگ توده ها باشند، هدایت مبارزات توده ای را بیاموزند، پیوندهای خود با توده ها را تحکیم بخشند و مبارزه آنها برای احقاق حقوق خود را سازماندهی نمایند. او می نویسد: «خود را پیشآهنگ، گردان پیشرو نامیدن مشکل نیست. باید چنان اقدام کرد که همه گردانهای دیگر هم ببینند و مجبور شوند اعتراف کنند که ما در پیشاپیش حرکت می کنیم»(مجموعه کامل آثار، جلد ٦، ص. ٨٣ - ٨٤).
ولادیمیر ایلیچ لنین می آموزد که حزب پرولتاریا بدون انظباط پولادین، نمی تواند در انقلاب پیروز شود. «حزب، با وحدت سازمانی خود حزب شناخته می شود و هر کسی که به این انظباط پایبند نباشد، آن را رعایت نکند، به تصمیمات آن بی اعتنائی کند، نمی تواند عضو حزب شمرده شود. این است اصل پایه ای» (مجموعه کامل آثار، جلد ٢٤، ص. ١٠٣). «وحدت بدون تشکیلات ممکن نیست و تشکیلات بدون تبعیت اقلیت از اکثریت ممکن نیست» (مجموعه کامل آثار، جلد ٢۵، ص. ١٧٧).
ولادیمیر ایلیچ لنین می نویسد که نظریه دیکتاتوری پرولتاریا، مهمترین مسئله مارکسیسم است. رهبران اپورتونیست انترناسیونال دوم، مخالف سرنگونی انقلابی حاکمیت بورژوازی بودند و به تئوری فراروئی مسالمت آمیز سرمایه داری به سوسیالیسم اعتقاد داشتند. او در اثر مشهور خود «دولت و انقلاب» بر مبنای تعلیمات مارکس و انگلس در مورد دولت، ثابت می کند که، «تغییر دولت بورژوازی به دولت پرولتری، بدون قهر انقلابی که در نتیجه آن دیکتاتوری پرولتاریا برقرار می شود، ممکن نیست» (مجموعه کامل آثار، جلد ٣٣، ص. ٢٢). «همه انقلابهای پیشین، موجب تکامل ماشین دولتی شدند، ولی، باید آن را در هم شکست، از هم گسیخت. این است مفهوم کلی آموزش مارکسیسم در باره دولت» (همانجا، صفحه ٢٨). لنین تأکید می کرد: «ماهیت آموزش مارکسیسم در باره دولت را فقط کسی درک می کند و می فهمد که دیکتاتوری یک طبقه نه تنها بطور کلی برای هر گونه جامعه طبقاتی، نه فقط برای پرولتاریا که بورژوازی را به زیر می کشد، حتی برای یک دوره کامل تاریخی که سرمایه داری را از «جامعه بی طبقه»، از «کمونیسم» جدا می کند، الزامی است» (همانجا، صفحه ٣۵). او تأکید می کند: «حرکت بسوی تکامل، یعنی، بسوی کمونیسم، از دیکتاتوری پرولتاریا می گذرد و از راه دیگری هم نمی توان رفت. زیرا در هم شکستن مقاومت سرمایه داران- استثمارگران، بکمک هیچ کس و از هیچ طریق دیگری امکان پذیر نیست» (همانجا، صفحه ٨٨).
لنین ضمن انطباق مارکسیسم با شرایط تاریخی جدید، از ارتقاء سرمایه داری به مرحله امپریالیستی خود، چنین نتیجه می گیرد که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در اثر رشد ناهمگون کشورهای امپریالیستی، ابتدا در چند و یا حتی در یک کشور جداگانه امکان پذیر است. این استنتاج را که لنین در آثار خود، «در باره شعار ایالات متحده اروپا» و «برنامه نظامی انقلاب پرولتری» مستدل ساخت و اثبات کرد، ارزشمندترین ارمغان ایدئولوژیکی- نظری بود که او بر گنجینه غنی مارکسیسم- لنینیسم افزود و نقش بزرگی در فعالیت عملی حزب در دوره تدارک و انجام انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروی ایفاء کرد.
تعالیم لنین در باره ضعیف ترین حلقه در زنجیره کشورهای امپریالیستی، که پاره کردن آن می تواند به همه حلقه های زنجیر توسعه یابد، مهمترین افزوده او به مسائل تاکتیکی مبارزه انقلابی بود. روسیه در جریان جنگ جهانی اول به چنین حلقه ضعیف در زنجیره امپریالیسم تبدیل شد.
روسیه زادگاه لنینیسم است. در جریان تمام حوادث، طبقه کارگر روسیه در پیشاپیش مبارزان نوسازی جهان به حرکت در آمد، پیش از همه سرمایه داری را در میهن خویش برانداخت و راه آزادی از چنگال آن جانور وحشی، سرمایه داری را که «زمین را بخون آغشت، بشریت را بدامن گرسنگی و توحش سوق داد و مثل هر وحشی دهشتناک در آستانه مرگ گریزناپذیر و عنقریب، دیوانه وار حمله می کند، به زحمتکشان دیگر کشورها نشان داد» (مجموعه کامل آثار، جلد ٣٦، ص. ٤٧٨).
حزب بلشویکها زیر رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین راه پر افتخار شکل گیری خود را طی کرد و نقش پیشآهنگی طبقه کارگر و توده های زحمتکش روسیه تزاری کثیرالملله را بر عهده گرفت. حزب لنینی با شرکت فعالانه در کنار توده های پرولتری در دو انقلاب، انقلاب سالهای ١٩٠۵-١٩٠٧ و انقلاب بورژوا- دمکراتیک فوریه سال ١٩١٧ روسیه، تجارب ضروری مبارزات انقلابی خود را غنا بخشید. در فاصله فوریه تا اکتبر سال ١٩١٧، حزب سوسیال- دمکرات سراسری روسیه(بلشویک) به سرپرستی لنین با جلب توده ها به سوی خود، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را که در اثر آن حاکمیت بورژوازی و مالکان سرنگون و حاکمیت شوراهای کارگران- دهقانان (دیکتاتوری پرولتاریا) برقرار گردید، بسوی پیروزی رهبری نمود.
کارگران و دهقانان کشور شوراها در زیر رهبری حزب لنینی، واحدهای ارتش سرخ کارگران- دهقانان ضربات خردکننده ای بر ارتش طبقات استثمارگر، زمینداران و سرمایه داران و ارتشهای اشغالگر ١٤ کشور امپریالیستی وارد کردند. لنین تأکید می نمود که هیچ وقت نمی توان بر خلق، بر کارگران و دهقانان که به تجربه خود ماهیت حاکمیت شوراها را درک و احساس می کنند، غلبه کرد.
موقعیت نظامی- سیاسی جمهوریهای شوروی، در کوران جنگهای داخلی تحکیم یافت و سازماندهی اقتصادی آنها آغاز گردید. در ماه دسامبر سال ١٩٢٢، در اولین کنگره سراسری شوراها، که در زیر رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین و یوسف استالین برگزار شد، تشکیل اولین کشور کثیر الملله کارگری و دهقانی جهان- اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی اعلام شد. اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی بر مبنای اصول لنینی سیاست ملی، بمفهوم برابری همه خلقها و ملتها، اتحاد داوطلبانه جمهوریها، حق تعیین سرنوشت تا جدائی کامل بنیان نهاده شد. با این همه، لنین ضمن تکیه بر تقدم مسائل طبقاتی بر مسائل ملی و ضرورت توجه به حق تعیین سرنوشت ملی تا جدائی کامل از دولت کثیرالملله کارگری- دهقانی، بر حرکت از مبداء منافع بنیادی طبقه کارگر و توده های زحمتکش تأکید می کرد.
پس از جنگ جهانی اول و هفت سال جنگهای داخلی، جمهوریهای جوان شوروی به ویرانه تبدیل شده بودند. بازسازی موفقیت آمیز اقتصاد ملی و گذار به راه مسالمت آمیز ساختمان سوسیالیسم، تحکیم وحدت بین طبقه کارگر شهری و دهقان زحمتکش روستا- منشاء دیکتاتوری پرولتاریا- الزامی بود.
ولادیمیر لنین اصول سیاست اقتصادی جدید(NEP) را تنظیم نمود و کنگره دهم حزب (سال ١٩٢١) آن را تصویب کرد. لنین و حزب، بسیار خوب درک می کردند که با اجرای سیاست اقتصادی جدید، عناصر سرمایه داری جان می گیرند ولی، حزب آگاهانه و با حفظ و اعمال نظارت دولت دیکتاتوری پرولتاریا بر عرصه های استراتژیک، بانکها و تجارت خارجی، به این عقب نشینی تن در دادند. بطوریکه بعد از یک سال، در کنگره یازدهم حزب (سال ١٩٢٢) ولادیمیر ایلیچ لنین اعلام کرد: «ما یک سال گذشت کردیم، کافیست؛ عقب نشینی تمام شد، زمان پیشروی فرارسیده است».
پس از بازسازی اقتصاد ملی و تحکیم رشته های پیوند میان طبقه کارگر و دهقانان در مرحله اول سیاست اقتصادی جدید، وظیفه مهم سازماندهی سازندگی سوسیالیستی در برابر حزب قرار گرفت. لنین در آخرین مقالات و نوشتارهای خود برنامه عظیم تبدیل اقتصاد عقب مانده روسیه به قدرت پیشرو سوسیالیستی را تنظیم کرد. لنین، صنعتی کردن کشور و توسعه همه جانبه صنایع سنگین، الکتروفیکاسیون همه عرصه های اقتصاد ملی، تعاونی کردن کشاورزی در اوایل شروع سوسیالیستی و اجرای انقلاب فرهنگی را بمثابه وظیفه اصلی حزب و مردم تعیین کرد. نظریه لنین در باره اینکه روسیه از همه امکانات ضروری برای ساختن یک جامعه کامل سوسیالیستی برخوردار است، اهمیت فوق العاده ای در روند پیگیر ساختمان سوسیالیسم در میهن ما داشت.
٢١ ژانویه سال ١٩٢٤، در پی بیماری سخت و طولانی، قلب ولادیمیر ایلیچ لنین از حرکت باز ایستاد.
پس از مرگ ولادیمیر ایلیچ لنین، ساختمان سوسیالیسم را جانشین و شاگرد وفادارش ی. و. استالین، طبق برنامه تنظیمی او ادامه داد.
حزب کمونیست سراسری شوروی(بلشویک) در زیر پرچم لنین و برهبری استالین، صنعتی کردن کشور، تعاونی کردن کشاورزی و انقلاب فرهنگی را تحقق بخشید.
ساختمان سوسیالیسم در جریان مبارزه شدید طبقاتی، که لنین در باره سختی های سازندگی جامعه نوین بسیار نوشته بود، ادامه یافت. لنین تأکید می کرد: «دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی مبارزه بی امان، خونین و بی خون، خشن و مسالمت آمیز، نظامی و اقتصادی، تربیتی و مدیریتی برعلیه نیروها و گرایشات جامعه کهنه» (مجموعه کامل آثار، جلد ٤١، ص. ٢٧).
در اواسط سالهای دهه سی، سوسیالیسم در کشور ما پیروز شد.
حق مالکیت بر ابزار و وسایل تولید لغو و دو شکل مالکیت جمعی؛ دولتی(همه خلقی) و تعاونی- جمعی بر آنها برسمیت شناخته شد.
بقایای طبقات استثمارگر نیز لغو و به استثمار انسان از انسان پایان داده شد.
بیسوادی عمومی از میان رفت؛ نظام آموزشی، علم و فرهنگ- بلحاظ شکل، ملی و بلحاظ محتوا، سوسیالیستی، با موفقیت توسعه یافت.
به نابرابریهای ملی پایان داده شد و دوستی و برادری خلقهای اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی تحکیم یافت.
اتحاد شوروی از نظر توان اقتصادی خود به جایگاه دوم در جهان و جایگاه اول در اروپا ارتقاء یافت.
دستاوردهای خلقهای اتحاد شوروی در پنجم دسامبر سال ١٩٣٦ در قانون اساسی سوسیالیسم پیروز- قانون اساسی استالینی انعکاس یافت.
اقتصاد برنامه ریزی شده سوسیالیستی، پیشروترین ساختار اجتماعی، وحدت خلل ناپذیر حزب و مردم، دوستی و برادری خلقهای اتحاد شوروی، وحدت جبهه و پشت جبهه، قهرمانی های جمعی ارتشیان اتحاد شوروی در جبهه ها و پارتیزانها در پشت جبهه دشمن، برتری علوم نظامی اتحاد شوروی بر مکتب نظامی پرتعریف پروس، مهمترین عوامل پیروزی خلقهای اتحاد شوروی در جنگ کبیر میهنی بر فاشیسم آلمان بودند. نقش رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) و در رأس آن، یوسف ویساریونویچ استالین، عامل تعیین کننده در این پیروزی عظیم بود.
کشور ما ضمن دفاع از دستاوردهای سوسیالیسم و آزادی خلقهای اروپا از بردگی فاشیسم، در کوتاهترین مدت زخمهای ناشی از جنگ را التیام بخشید و با جدیت در راه پیشروی به سوی قله های نوین رشد اجتماعی- اقتصادی گام نهاد و افق گذار تدریجی به سوی ایجاد جامعه کمونیستی را روشن ساخت.
درهم کوبیدن فاشیسم و میلیتاریسم ژاپن زمینه مساعدی برای پیروزی انقلابهای دمکراتیک- ملی در کشورهای اروپای شرقی و همچنین، انقلابهای رهائیبخش ملی در کره، چین، ویتنام و لائوس فراهم ساخت. در سالهای پایانی دهه پنجاه، انقلاب کوبا به پیروزی رسید. نظام توانمند سوسیالیستی تشکیل یافت و با گسترش و تحکیم حوزه تأثیر خود در جهان، عرصه نفوذ امپریالیسم را تنگتر ساخت و راه آزادی از بردگی امپریالیسم، آزادی از قید و بند ستم و استثمار را به خلقهای جهان نشان داد.
شکست موقتی سوسیالیسم در اتحاد شوروی، کشورهای اروپای شرقی و تجزیه جمهوریهای متحد سوسیالیستی شوروی موجب تقسیم مجدد نیروها در جهان به نفع امپریالیسم و ارتجاع گردید. نظم پس از جنگ جهان، در هم ریخت. نیروهای ارتجاعی و نظامی در سیمای آمریکا، بمثابه تنها ابرقدرت و متحدان آن در پیمان ناتو، از نو در پیش صحنه تاریخ پدیدار شدند. ارتجاع امپریالیستی غالب آمد. نظریه پردازان امپریالیسم از پیروزی قطعی بر کمونیسم که آنها سعی کردند بعنوان زیگزاگ تاریخ تعریف کنند، زیاده از حد سخنها گفتند.
اما قوانین تاریخ بیرحم اند.
بحران جهانی مالی- اقتصادی کنونی، ناپایداری نظام امپریالیستی و جنبه های متناقض آن را برملا ساخت. در «مانیفست حزب کمونیست»، اولین اثر علمی مارکسیسم، کارل مارکس و وفریدریک انگلس تناقضات بین نیروهای مولده معاصر و مناسبات تولیدی موجود بورژوازی را که مانع تکامل نیروهای مولده هستند، نشان دادند. در نتیجه، بحران که «بطور متناوب بروز می کند، رفته- رفته موجودیت همه جامعه بورژوائی را پشت علامت سؤال هر چه بزرگتر قرار می دهد».
اهمیت اثر ارزشمند لنین «امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه داری» هیچگاه مثل امروز روشن نبوده است. او در این اثر، چگونگی رشد سرمایه داری به مرحله امپریالیستی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و خصلتهای اصلی آن را ترسیم کرده است:
«امپریالیسم بمعنی آن مرحله از رشد سرمایه داری است که در آن سلطه انحصارات و اقتصاد مالی، اهمیت بزرگی در صدور سرمایه کسب کرد، تقسیم جهان بین تراستها آغاز شد و کشورهای بزرگ امپریالیستی تقسیم تمام جهان را به پایان رساندند»(مجموعه کامل آثار، جلد ٢٧، ص. ٣٨٧).
«امپریالیسم بنا به ماهیت اقتصادی خود، بمعنی سرمایه داری انحصاری است»(همانجا، ص. ٤٢٠)، اما «ویزگیهای سیاسی امپریالیسم عبارت است از ارتجاع در تمام خطوط و تشدید ستم ملی در همپیوندی با استبداد سرمایه الیگارشی و پایان دادن به رقابت آزاد» (همانجا، ص. ٤٠٨).
«سرمایه داری به سیستم جهانی ستم استعماری و به مشت کوبنده مالی کشورهای «پیشرو» برعلیه اکثریت عظیم ساکنان زمین فراروئید» (همانجا، ص. ٣٠۵).
ولادیمیر ایلیچ لنین ثابت می کند که نبردها برای تقسیم و تقسیم مجدد جهان و جنگها، علائم مشخصه انکار ناپذیر امپریالیسم هستند. او تأکید می کند، که اتحادها بین کشورهای امپریالیستی، صرفنظر از اینکه به چه شکلی صورت گرفته باشد، جنگها را «تدارک می بینند» و به سهم خود از جنگها حاصل می شوند، با ایجاد تغییراتی در شکل مسالمت آمیز و یا غیرمسالمت آمیز مبارزه بر اساس یکی و به همان سبب مناسبات بین امپریالیستی و روابط متقابل اقتصاد و سیاست جهانی، همدیگر را موجب می شوند (همانجا، ص. ٤١٧- ٤١٨).
ولادیمیر لنین استدلال می کند که انحصارات یعنی، « گذار از سرمایه داری به مرحله بالاتر ساختار اجتماعی- اقتصادی»(همانجا، ص. ٤٢٠-٤٢١). انحصار منجر به تمرکز عظیم تولید و سازماندهی منظم آن در چهارچوب کمپانی های انحصاری جداگانه در مقیاس جهانی منجر می گردد.
«امپریالیسم بمعنی آغاز انقلاب اجتماعی پرولتاریاست»( همانجا، ص.٣٠٨).
امپریالیسم بشریت را با خطر نابودی مواجه ساخته است. سوسیالیسم، تنها راه رهائی از این خطر است. «در خارج از سوسیالیسم، بشریت نمی تواند از جنگها، از گرسنگی، از هلاکت میلیونها و میلیونها انسان رهائی یابد»( مجموعه کامل آثار، جلد ٣١، ص. ١٣٠).
حوادث قرن بیستم، تحلیل لنین در باره امپریالیسم را کاملا به اثبات رساند.
لنییسم- یعنی نظریه جهانشمول انترناسیونالیستی، یعنی متدولوژی تئوری و اقدام انقلابی در مبارزه پرولتاریا برعلیه استبداد امپریالیستی، پیکار در راه شکستن سیستم دولتی امپریالیسم گندیده، غیرانسانی و میلیتاریزه شده؛ یعنی مبارزه در راه پیروزی دیکتاتوری پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم در سراسر جهان.
رستاخیز جنبش جهانی کمونیستی، رهائی از اپورتونیسم کنونی و خروج از وضعیت بحرانی عمیق، تحکیم رابطه جنبش جهانی کمونیستی با طبقه کارگر و همه زحمتکشان، ارتقاء مجدد آن به مقام پیشآهنگی در سیاست جهانی، تقویت طبقه کارگر جهانی بعنوان عمده ترین نیروی انقلابی معاصر، فقط با تکیه بر لنینسم و بلشویسم امکان پذیر است.
رشد نیروهای مولده کنونی زمینه های مادی- تکنیکی نظام کمونیستی آینده را فراهم ساخته است.
و، صرفنظر از تلاشهای امپریالیسم هار، واقعیتهای عینی از نزدیک شدن آن به پایان راه خود گواهی می دهند.
امواج اعتراضات مردمی برعلیه سیاستهای اشغالگرانه ایالات متحده آمریکا و پیمان ناتو در سراسر جهان هر روز ابعاد تازه ای بخود می گیرد.
جنبش کارگری، بمثابه گورکن امپریالیسم جهانی، دو باره بر می خیزد.
«کارگران آهسته ولی پیوسته با کمونیستها، با بلشویکها و با تاکتیک، به سوی انقلاب پرولتری، که تنها آن قادر است بشریت و تمدن بشری از خطر نابودی برهاند، پیش می روند» (مجموعه کامل آثار، جلد ٣٧، ص. ٦٤).
موج سوم انقلابات پرولتری که بی تردید به موجودیت امپریالیسم پوسیده و طفیلی در روی زمین پایان خواهد داد، با شدت آغاز می شود.
ولادیمیر ایلیچ لنین: «بلشویسم جهانی بر بورژوازی جهانی پیروز خواهد شد».
حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی(بلشویک)
www.eb1384.wordpress.com
ibi-shi@mail.ru
اختلاف سید خراسانی و شعیب بن صالح ؛ بلا تکلیفی ظهور
سید علی خامنه ای معروف به " علی گدا " که هیچ وقت در چشم و نگاه مخالفین رژیم دشمنی با اقتدار و پر هیبت محسوب نشده ؛ این بار به مدد طغیان احمدی نژاد علیه وی ( عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ) در درون نظام ؛ در میان ولایت مداران و یاران خود هم هیبت پوشال
محمود خادمی
مقدمه : با شروع اولین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال 1384 ؛ توسط شخصی بنام " دکتر حسین سجادی " کتابی بنام " دهه هشتاد ؛ دهه ظهور انشاالله " منتشر می شود ؛ در این کتاب علاوه بر توضیحات در باره شرط و شرایط ظهور امام دوازدهم شیعیان به شخصیتی به نام " شعیب بن صالح " به عنوان سردار امام زمان در آستانه ظهور نیز اشاره می شود . در این کتاب مشخصات ظاهری شعیب به گونه ای شرح داده شده که انطباقی با قیافه ظاهری احمدی نژاد داشته باشد .
در کتاب دیگری بنام " عصر ظهور " بقلم " شیخ علی کو رانی " که به تازگی منتشر شده می نویسد : اندکی پیش از ظهور حضرت مهدی (ع) در میان ایرانیان شخصی با عنوان " سید خراسانی " ظاهر می شود که رهبری سیاسی مردم را به عهده دارد . شعیب بن صالح نیز سرداری و پرچمداری را عهده دار می شود . ایرانیان تحت رهبری و هدایت این دو ؛ نقش مهمی در حرکت ظهور آن حضرت ایفا می کنند . بعداً سید خراسانی و شعیب بن صالح در زمره یاران خاص آن حضرت قرار می گیرند و شعیب به فرماندهی کل نیروهای حضرت منسوب می شود .
در کتاب دیگری بنام " شخصیت های زمان ظهور " نویسنده مدعی می شود که مشخصات شعیب بن صالح کاملاً با " دکتر احمدی نژاد " انطباق دارد . بعد از انتشار این کتاب ؛ تلویزیون دولتی رژیم هم در یکی از پر بیننده ترین برنامه های خود اعلام میکند سید علی خامنه ای همان " سید خراسانی " و محمود احمدی نژاد هم " شعیب بن صالح " است .
با توضیحات بالا به نظر می رسد که مردم ایران بهتر است از خیر ظهور امام زمان مورد ادعای رژیم بگذرند ؛ زیرا اگر " امام زمانی " که قرار است ظهور کند ؛ جنایت کاران و متجاوزین به ناموس و شرف ملتی شریف فرمانده و سردار ش باشند اصلاً ظهور نکند برای مردم ایران بسیار بهتر است . با این حال اکنون سئوال جدّی که جواب آن باید روشن شود این است ؛ در شرایطی که بین سید خراسانی و شعیب بن صالح شکراب شده و سردار جنگی امام زمان از فرمانده ولی عصر تبعیت نمی کند ؛ تکلیف امام زمان چه می شود ؟ آیا در چنین زمینه نا مساعدی یعنی در شرایطی که فرمانده و سردار جنگی امام زمان در حال دوئل و مبارزه هستند . آیا زمینه برای ظهور آن بزرگوار مناسب خواهد بود و بالاخره ظهور صورت خواهد گرفت یا نه ؟
اما اگر از این تراژدی تلخ و مضحک ــ که مشتی رمّال و جادوگر با افکار و اندبشهِ دوران پارینه سنگی بر سرنوشت ملتی شریف با تاریخ و تمدنی کهن چنگ زده اند ــ که بگذریم ؛ سئوال اصلی این خواهد بود که اهداف پشت پرده رژیم و به خصوص باند احمدی نژاد از چنین جعلیات مسخره و تبلیغات عهد بوقی چیست ؟
" پروژه ظهور " تحت عنوان " مهدویت " در واقع با روی کار آمدن احمدی نژاد در همان دور اول ریاست جمهوری کلید خورد . باند احمدی نژاد با سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم ؛ از این پروژه بعنوان راهبرد اصلی برای رویاروئی با چالشها ؛ کنار زدن رقیبان و تثبیت قدرت خود استفاده میکنند . پیش برندگان این پروژه با محقق کردن چند هدف مرحله ای ؛ بدنبال تحقق هدف نهائی خود می باشند . که در این مقاله به آن پرداخته می شود .
1 ــ هدف اصلی ؛ انحصار زدایی از دین :
هدف اصلی باند احمدی نژاد از جنگ و دعوای کنونی ــ جنگ قدیمی و پنهانی درون اصول گرایان که با کنار زده شدن اصلاح طلبان عیان گردیده ــ با ولی فقیه و باندش ؛ بیرون کشاندن قدرت از دست خامنه ای ؛ تغییر ساختار دینی نظام ؛ پی ریزی ساختار غیر دینی و ارائه چهره مقبول تری از نظام با استفاده از اهرم " امام زمان " است . برای این منظور باند احمدی نژاد با تبلیغ و پیروی از نظریه سنتی شیعه که تشکیل حکومت دینی را تنها در قلمرو و جزء اختیارات امام معصوم میداند در پی آن است که مذهب و تفسیر آن را از انحصار روحانیون و مراجع دینی خارج کند . از جمله باند وی می خواهد با پیشبرد این پروژه دسترسی به مهدی موعود را از انحصار روحانیون و ولی فقیه بیرون آورد . به طوریکه برای ارتباط با امام زمان نیاز به ولی فقیه نباشد و فرد مستقیماً و بدون واسطه بتواند با وی تماس بگیرد . بدین ترتیب آنها در صدد هستند که نوعی بی نیازی به روحانیت و ولی فقیه در جامعه جا انداخته شود تا در نتیجه آن دکان دین پناهی روحانیون و نایب امام زمانی ولی فقیه تخته شود . به عبارتی باند احمدی نژاد با تصور و حساب دافعه گسترده دینی در جامعه و گسترش شوق ملی گرائی در میان مردم بویژه جوانان ؛ با نفی حکومت دینی ( با نفی کردن روحانیت و ولی فقیه به عنوان سمبل نظام دینی ) و متقابلاً با تکیه و تبلیغ دروغین ارزش های ملی بدنبال پی ریزی ساختاری غیر دینی و به ظاهر مبتنی بر ارزش های ملی است تا شاید بتواند اقبال دوباره مردم و به ویژه جوانان و طبقه متوسط شهری را به نظام جلب نماید ؛ در واقع دعوای اصلی که امروزه بر سر بر کناری " حیدر مصلحی " وزیر اطلاعات رژیم بین دو باند اصول گرای حاکم شعله ور شده است در عمق به خاطر همین موضوع می باشد . به اظهارات برخی از طرفداران دو باند توجه کنید .
حسین فدائی نماینده مجلس از باند خامنه ای ( نهم اردیبهشت خبرگزاری فارس ) : جریان انحرافی در درون دولت دهم عصر حاضر را " عصر ظهور " می داند ؛ اعتقادی به ولایت فقیه ندارد . می گوید عصر غیبت تمام شده و در حال حاضر که عصر ظهور است نیازی به تبعیت از ولی فقیه و ولی امر مسلمین نیست . بنابراین وقتی که باند احمدی نژاد مدعی است مستقیم از ولی عصر دستور می گیرد چه نیازی به ولی فقیه و ولی امر دارند .
حسین فدائی : این باند ( اشاره به باند احمدی نژاد ) مدعی است حمایت رهبری و روحانیون از نامزدی احمدی نژاد در انتخابات باعث ریزش آرائی او شده است .
مجتبی ذوالنور جانشین ولی فقیه در سپاه پاسداران : این آدمها ( اشاره به باند احمدی نژاد ) در عمق وجود شان سر سوزنی به ولایت فقیه و روحانیت اعتقاد ندارند . آنها اسلام بدون آخوند را القاء می کنند .
آیت الله مصباح یزدی ــ که تا قبل از علنی شدن دعوا بر سر وزیر اطلاعات از دوستداران سینه چاک ِ احمدی نژاد بود و به نقل از دوستی گفته بود که وی در خواب دیده است که " وجود مقدس ولی عصر " برای برنده شدن احمدی نژاد در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری دعا می کرده است ــ حال بعد از علنی شدن دعوای خامنه ای و احمدی نژاد می گوید باند احمدی نژاد یک تشکیلات " فراماسونری " است و جود آنان " شدید ترین خطر برای اسلام است " وی در خبرگزاری مهر 1 اردیبهشت می گوید : برخی اعتقاد دارند چنانچه ولایت فقیه را حذف کنند هیچ مشکلی پیش نمی آید و حتی در باره روحانیت نیز می گویند بودجه ای در اختیار آنان قرار می دهیم تا صدای شان در نیاید .
مهدوی کنی با اشاره به باند احمدی نژاد ( تابناک 3 اردیبهشت ) : بعضی از اصول گرایان در حضور خود من در یک جمعی اظهار کردند روحانیت دیگر نفوذ خود را در بین مردم از دست داده و دیگر نمی تواند مردم را جمع کنند .
پرویز سروری از فرماندهان سابق سپاه و نماینده فعلی مجلس ( هفته نامه " یالثارات الحسین " ) : تیم احمدی نژاد قبل از اینکه قصد شکست دادن جریان اصول گرائی را داشته باشد در حال برنامه ریزی برای مقابله با ولایت فقیه و شکست آن است .
امید حسینی ( وب سایت آهستان 22 فروردین ) : معرفی احمدی نژاد به عنوان شعیب بن صالح برای آنست که عملاً انتقاد از احمدی نژاد حرام شرعی تلقی شود
اما باند مقابل هم آشکارا اهداف خود را از این دعواها ابراز داشته اند .
احمدی نژاد در دیدار با مدیر خبرگزاری ایرنا ( 4 اردیبهشت ) : رهبری در سال 88 من را حفظ کرد تا نیروهای خود را حفظ کند ؛ اگر " میر حسین موسوی " رئیس جمهور می شد دستگاه رهبری و ولی فقیه را بر می چید .
احمدی نژاد در جلسه ای خصوصی ــ برای اینکه دافعه از ولی فقیه را نشان دهد ــ به مسئولین دولتی می گوید : اگر حمایت رهبری نبود من 30 میلیون رأی می آوردم ( یعنی بیشتر از 26 میلیون رأئی که اعلام شد ) .
امیری فر رئیس شورای هماهنگی نهاد ریاست جمهوری ( خبرگزاری فارس 1 اردیبهشت ) : جریان اصولگرا و جریان راست سنتی خاصیت سیاسی خود را از دست داده اند .
با تبلیغات گسترده باند احمدی نژاد در مورد امام زمان ؛ روحانیت ( به عنوان دکانداران اصلی و قدیمی دین ) و ولی فقیه اکنون با جریانی مواجه اند که در ارتباط با امام زمان از آنها پیشی گرفته و آنها را خلع سلاح نموده است . اکنون تا حدود زیادی در جامعه ایران ؛ باند احمدی نژاد به عنوان شاخص اسلامی که فقاهتی نیست ؛ مراجع تقلید را به رسمیت نمی شناسد ؛ جریانی که به اسلام رساله ای اهمیت نمی دهد و معتقدین به نوعی متفاوت از امام زمان ــ که بدون نیاز به ولی فقیه می توان با او ارتباط برقرار کرد ــ شناخته می شود . به همین دلیل جیغ و داد همه آخوندها ــ حتی آنهائی که تا چندی پیش جزء باند احمدی نژاد بودند ــ در آمده و به بهانه دفاع از ابقای مصلحی هراس و وحشت خود را از خانه نشینی و حذف بوسیله احمدی نژاد لا پو شانی می کنند . به عبارتی احمدی نژاد درست جائی از آنها را سوزانده است که با هیچ آبی آرام نمی گیرند ( توصیه احمدی نژاد به اوباما : آب را باید جائی بریزید که می سوزد ) .
2 ــ اهداف مرحله ای : این اهداف در راستای هدف اصلی که انحصار زدایی از دین و نفی ولی فقیه است ؛ بوده و در واقع زیر مجموعه هدف اصلی محسوب می شوند و عبارتند از :
یکم ــ مشائی مدیر اصلی پروژه ظهور میگوید : وظیفه " دولت انتظار " ( یعنی دولت محمود احمدی نژاد ) شناخت درست مکانیزم و زمان انتظار و فرایند ظهور و مدیریت صحیح در این زمینه است .
بنابراین وقتی " دولت انتظار " باشی و مدیریت فرایند ظهور را هم بر عهده داشته باشی ؛ باید کار ظهور را تا به آخر پیش ببری و نمی توان کار را نیمه کاره رها کرد ؛ پس در شرایطی که فقط دو سال دیگر از عمر دولت انتظار باقیمانده است برای تداوم کار زمینه سازی ــ بعد از پایان دوره 4 ساله ــ ظهور مهدی چه باید کرد ؟ وقتی احمدی نژاد همان شعیب بن صالح است چرا باید از صحنه سیاست و انتخابات کنار برود ؟ پس برای انتخابات آینده مجلس و ریاست جمهوری باید برنامه ریزی کرد . اینجاست که به دلیل نقش و جایگاه نهادهای امنیتی ــ اطلاعاتی در جریان انتخابات ــ و نقش آنان در تائید صلاحیت کاندیدا ها و اینکه چه کسی را از صندوق های رأی بیرون آورند ــ برای باندهای مختلف رژیم مهم می شود که چه کسی وزیر اطلاعات باشد . بنابراین به اعتبار انتخابات آینده است که عزل و یا ابقا حیدر مصلحی اهمیت پیدا می کند .
نشریه صبح صادق ( متعلق به سپاه ) : جریان انحرافی تصور می کرد می تواند با عزل مصلحی اقتدار گرائی خود را توسعه دهد ..... و با سلطه بر وزارت اطلاعات در آستانه دو انتخابات پیش رو ؛ اطلاعات لازم برای تخریب رقبا بدست آورد .
سایت صراط نیوز از سایت های قبلاً حامی احمدی نژاد : در ورای پروژه ضد امنیتی عزل وزیر اطلاعات ؛ جریان مشکوکی قرار داشته که با تمام توان در پی نفوذ به دژ اطلاعاتی ــ امنیتی نظام بوده است . این جریان فاسد با کسی شوخی ندارد و هر کس سد راه جا طلبی هایشان باشد را به مسلخ می برد .
در اینجا اختلاف بر سر شخص حیدر مصلحی نیست بلکه دعوا بر سر کنترل وزارت اطلاعات است . به دلیل نقش ویژه این نهاد در ساختار قدرت است که خامنه ای مجبور می شود رویاروئی خود با احمدی نژاد ــ رئیس جمهوری که فقط به خاطر دوپینگ های مکرر وی تا به حال دوام آورده ــ را علنی سازد و نشان دهد که دیگر امکان همزیستی وجود ندارد .
و اما رو در رو ایستادن بی باکانه احمدی نژاد در مقابل ولی فقیه ــ به خاطر امیدواری بیشتری که به سرنگونی این رژیم در میان مخالفان ایجاد می کند ــ مسئله بسیار مهمی است .بعلاوه این مسئله نشان می دهد که احمدی نژاد در مقایسه با خاتمی ــ که از پشتوانه آراء بسیار بیشتری از مردم برخوردار بود ــ و دیگر اصلاح طلبانِ خواستار اجرای بی تنازل قانون اساسی ــ که در آن ولی فقیه حرف اول را می زند ــ بسیار با جربزه تر عمل کرده است .
دوم ــ مخالفت و دشمنی احمدی نژاد با باند و عناصر وابسته به ولی فقیه و " نظام دینی حاکم " در واقع ادامه خطی است که احمدی نژاد را ــ هم در انتخابات 1384 و هم در انتخابات 1388 ریاست جمهوری ــ به قدرت رساند . وی در این دو انتخابات در چهره منتقد نظام ظاهر شد و بر خلاف موسوی و کروبی از دوران طلائی امام نه تنها صحبت و دفاع نکرد بلکه بر عکس ؛ اکثر شخصیتهای آن دوران و دوره های قبل از خود را مظهر فساد و اشرافیت معرفی کرد . در جریان اعتراضات بعد از انتخابات 22 خرداد 88 هم به جز هفته های اول ؛ سخنی علیه معترضین و رهبری جنبش اعتراضی ــ موسوی و کروبی ــ بیان نکرد و با جا خالی دادن ؛ پرداخت هزینه های سرکوب ؛ شکنجه و زندان معترضین به خامنه ای محول شد و بدین ترتیب ؛ نوک حمله معترضان در خیابانها را که در ابتدای چنبش او را نشانه گرفته بود به سوی خامنه ای تغییر جهت داد . بعد از 22 خرداد هم همواره بگونه ای اشعه ی مخالفت با خامنه ای و قید و بند های دست و پا گیر حاکمیت فقه ــ علنی کردن بی اعتقادی خود به حجاب و چراغ و چشمک به موسیقی و هنرمندان ــ را از خود ساطع نمود و اکنون نیز با اصرار به برکناری حیدر مصلحی مخالفت خود با خامنه ای را آشکار تر کرده است . احمدی نژاد با مخالفت با خامنه ای و وا بستگان به وی بدنبال پایگاه اجتماعی و تسهیلات بیشتر برای پیشبرد پروژه دین زدایی از ارکان قدرت می باشد .
همچنین احمدی نژاد با رو در روئی با باند خامنه ای بشکلی می خواهد دامان خود را از آلودگیهای جنایات پس از انتخابات 22 خرداد 88 ــ که او هم نقش اساسی در وقوع آنها داشته است ــ را پاک و مبرا کند و خود را به عنوان نیرویی که با اقتدار گرائی رهبری مخالف است جا بزند و به نوعی نقش مخالف باقیمانده در قدرت را بازی کند . تا در میان مخالفین هم برای خود جائی باز کند .
سوم ــ فساد گسترده مالی ؛ اقتصادی ؛ اخلاقی و سیاسی ؛ تبهکاری و جنایت و .... از ویژه گی های بارز تمامی دست اندرکاران و صاحب منصبان از باندهای مختلف اصول گرای حاکم است . با تسلط هر یک از دو باند بر وزارت اطلاعات و با اشراف یافتن بر اطلاعات فساد مربوط به باند رقیب ؛ از آن در منازعات سیاسی و تصاحب قدرت بیشتر و از دور خارج کردن رقیب استفاده می کند . بر کناری حیدر مصلحی توسط احمدی نژاد به تلافی برکناری حسین عبداللهی ( معاونت هماهنگی وزارت اطلاعات که توسط صالحی بر کنار شد ) صورت گرفت . حسین عبداللهی عامل نفوذی باند احمدی نژاد در وزارت اطلاعات بود که با برکناری وی ؛ باند احمدی نژاد از دسترسی به اسناد و مدارک تخلفات و دزدی های مقامات نظام محروم میشود . بنابراین تسلط و امکان نفوذ در این وزارتخانه برای دو باند آنقدر ضروری و حیاتی است که هر گونه جابجائی مقامات بر خلاف موافقت یکی از باند ها ؛ می تواند به عنوان چاشنی انفجار در روابط دو باند عمل کند .
3 ــ صف آرائی ها ؛ موازنه قوا :
ابراز برائت بعضی از نهادهای نظامی ــ امنیتی از احمدی نژاد در جریان بر کناری وزیر اطلاعات ؛ به معنی عقب نشینی این نیروها از حمایت احمدی نژاد و بر عکس پشتیبانی از خامنه ای است . اما این حمایت از خامنه ای از جانب نیروهای نظامی ــ امنیتی ؛ عمدتاً از جانب فرماندهان عالی رتبه صورت می گیرد و شامل فرماند هان میانی و بدنه نیرویی این نهاد ها نمی شود .
بهر حال ایستادگی جسورانه احمدی نژاد در برابر ولی فقیه نشان میدهد که اگر چه نیروهای نظامی ــ امنیتی تماماً از وی حمایت نمی کنند ولی او از بابت این نیروها خیال اش راحت است زیرا که وی از تکیه گاههای مطمئن تر و مهم تری در ساختار قدرت و باندازه کافی در میان نیروهای نظامی بر خور دار است . و بر عکس این خامنه ای است که با کوتاه آمدن های مکرر و از جمله در سخنرانی سوم اردیبهشت وحشت خود را از ادامه ایستادگی احمدی نژاد ابراز می دارد .
از سخنان خامنه ای ( 3 اردیبهشت ) : هیچگاه بنای دخالت در تصمیم ها و کار های دولت را ندارم مگر در مواردی که احساس کنم مصلحتی مورد غفلت قرار گرفته .
در این جنگ قدرت بین باند ها به دلیل دیگری نیز احمدی نژاد در موقعیت بهتری قرار دارد ؛ وی محصول سامانه سیاسی است که خامنه ای رهبر آنست و بارها خامنه ای به صراحت از او حمایت کرده و گفته است دیدگاههای وی از دیدگاههای رفسنجانی هم به او نزدیک تر است . بنابراین خامنه ای براحتی نمی تواند او را نفی کند ( حداقل تا پایان دوره 4 ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد ) . همچنین وضعیت لرزان رژیم هم اساسا" امکان چنین جراحی پر هزینه ای را به رژیم نمی دهد .
شاید به دلیل همین موقعیت بهتر احمدی نژاد است که مجتبی ناوندی از باند احمدی نژاد از قول وی در 10 اردیبهشت می گوید : احمدی نژاد گفته است من کوتاه نخواهم آمد چون بحث احمدی نژاد نیست . مجتبی ناوندی گفته احمدی نژاد بعد از استخاره این حرفها را بیان کرده است .
همچنین وبلاگ " احمدی نژاد در محاصره " اعلام کرد : رئیس دولت دهم تصمیم گرفته است بهر قیمتی که شده مقابل جبهه " تحمیل گرائی " بایستد .
4 ــ چشم انداز اختلافات :
اول ــ فرضیه تبعیت بی قید و شرط احمدی نژاد از رهبری در این دعوا تنها و بهترین گزینه ای است که می تواند التهاب را تا حدودی در درون نظام کاهش دهد ولی آیا احمدی نژاد حاضر به این کار می شود ؟ از احمدی نژاد بعید است که تن به این گزینه بدهد . چرا که :
1 ــ احمدی نژاد در درون این ساختار با چک سفیدهایِ ولی فقیه بیش از حد قدرت یافته ( کسی که تا حد منکوب کردن مجلس ؛ قوه قضائیه و حتی ورود به حیطه های رهبری رفته ) است . این امر رو یا روئی ولی فقیه با احمدی نژاد را مشکل می کند ؛ ضمن اینکه خامنه ای هیچ متحدی برای حذف و کنار زدن احمدی نژاد به همراه خود ندارد .
2 ــ احمدی نژاد از تکیه گاه های مطمئن و پر قدرتی در میان نیروهای نظامی ــ امنیتی برخوردار است . بنابراین خامنه ای می داند حریف پر قدرتی در برابرش قد بر افراشته که قدرت نظامی دارد . در گذشته ولی فقیه به کمک سپاه و نیروهای امنیتی براحتی می توانست رقیبان خود را حذف نماید . ولی این بار خود نیروهای امنیتی ــ نظامی در مقابل او قرار گرفته اند ( به عبارتی این بار اگر جنگی در درون هسته قدرت نظام صورت گیرد در واقع بین نیمی از سپاه با نیم دیگر آن است ) .
بنابراین با اینکه ساختار قدرت در نظام جمهوری اسلامی بگو نه ای است که امکان حذف احمدی نژاد را به ولی فقیه می دهد و وی می تواند با حکمی به مجلس پروسه استیضاح احمدی نژاد را به جریان بیاندازد ولی خوب می داند که چنین حذفی بی هزینه نخواهد بود و برای نظام بسیار درد سر ساز خواهد بود ( محمود احمدی نژاد علاوه بر همراهی باندهای نظامی ــ امنیتی ؛ مدارک زیادی از فساد ؛ دزدی و جنایات بی شمار اطرافیان خامنه ای را در دست دارد . چه تضمینی وجود دارد که این مدارک را به کار نبرد ؟ ) آیا خامنه ای دست به چنین اقدام درد سر سازی خواهد زد !!؟.
دوم ــ تشدید جنگ و دعوای باندهای رژیم معلول فشار از پائین و تأثیر آن بر صف بندیها در بالا ست و راه حلی در چهار چوب و درون این نظام ندارد . بنابراین بحران اخیر بحرانی ساختاری است و بدون تغییر ساختار بر طرف نمی شود . بنا براین تا حذف تمام باندها و دسته بندیهای نظام و سرنگونی آن بدست مردم و جوانان کشور این منازعات ادامه خواهد داشت .
سوم ــ در حال حاضر و بعداً حتی اگر سازشی میان خامنه ای و احمدی نژاد صورت گیرد ؛ دیگر هیچکس در جایگاه و موقعیت سابق خود قرار ندارد ( یک قلم ستارهِ بخت احمدی نژاد در بیت رهبری از این به بعد رو به افول است ) . خامنه ای هم دیگر چون گذشته فصل الخطاب نخواهد بود .
سید علی خامنه ای معروف به " علی گدا " که هیچ وقت در چشم و نگاه مخالفین رژیم دشمنی با اقتدار و پر هیبت محسوب نشده . این بار به مدد طغیان احمدی نژاد علیه وی ( عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ) در درون نظام ؛ در میان ولایت مداران و یاران خود هم هیبت پو شالی اش شکسته شده ؛ حقیر و بی ارزش گردیده و به خضیض ذلت و زبونی فرو غلتیده است .
آخوند سعیدی از هم اکنون نسبت به وضعیت فلاکت بار ولی فقیه هشدار داده است : ولی فقیه ی که اختیار اتی باندازه امام زمان دارد بوسیله احمدی نژاد سکه یک پول شده است .
محمود خادمی ــ 17 اردیبهشت 1390
arezo1953@yahoo.de
اشتراک در:
پستها (Atom)