هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰
ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم!
ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست!
سلام به شهدای خلق!
سلام به آزادی!
۱۳۹۴ آذر ۸, یکشنبه
چهارده کشور به قطعنامه محافظت از مدافعان حقوق بشر رأی منفی دادند: چین، روسیه، سوریه، بروندی، کنیا، میانمار، نیجریه، عربستان سعودی، زیمبابوه، کره شمالی، آفریقای جنوبی، ایران، پاکستان و سودان
چهارده کشور به قطعنامه رأی منفی دادند: چین، روسیه، سوریه، بروندی، کنیا، میانمار، نیجریه، عربستان سعودی، زیمبابوه، کره شمالی، آفریقای جنوبی، ایران، پاکستان و سودان.
(ژنو، نیویورک، پاریس) «برنامهی نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر» (برنامهی مشترک فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر و سازمان جهانی مبارزه با شکنجه) از تصویب قطعنامهی دیروز مجمع عمومی سازمان ملل مربوط به محافظت از مدافعان حقوق بشر در کمیتهی سوم تجلیل میکند. در شرایطِ سرکوب رو به رشد جامعهی مدنی که مدافعان حقوق بشر در بسیاری از نقاط دنیا زیر فشار فزاینده هستند، این قطعنامه بیش از همیشه اهمیت دارد.
۱۱۷ کشور عضو سازمان ملل به این قطعنامه رأی موافق دادند. این قطعنامه با عنوان «تشخیص نقش مدافعان حقوق بشر و ضرورت محافظت از آنها»، خواهان پاسخگویی در مورد حمله به مدافعان حقوق بشر (و از جمله حمله به خانوادههای آنها) شده و از دولتها به اصرار میخواهد مدافعانی را که خودسرانه بهخاطر استفاده از حقوق اساسی همچون آزادی بیان، آزادی گردهمایی مسالمتآمیز و آزادی تشکل زندانی شدهاند، آزاد سازند. نروژ که بانی اصلی این قطعنامه بود، در مرحلهی مذاکرات با بعضی از کشورها ـ بهویژه اعضای گروه آفریقا ـ با مشکلات زیادی روبرو بود که میخواستند متن قطعنامه را ضعیفتر کنند. با وجود این، نروژ و حامیان قطعنامه در مقابل فشار مقاومت و متن محکمی را ارایه کردند.
نخستین دست نوشته شاهین دادخواه پس از آزادی از زندان
آزاد شدم! بعد از پنج سالی که بدون یک روز مرخصی گذشت، درب زندان اوین امروز به رویم باز و حق تنفس در هوای آزاد دوباره به من بازگردانده شد، حقی که به ناحق توسط رادیکالهای تندرو در تمام پنج سال گذشته از من گرفته شده بود.
گفتنیها زیاد و از حوصله این نوشتار خارج است. خوشبختانه حوادث و عملکرد ما و مخالفان به خوبی اثبات کرد ادعاهای آنها تا چه حد بی اساس بوده و آخرین شاهد همانا «پروژه امنیتی نفوذ» است که ادامه همان پروژهای است که من و دوستانم از نخستین قربانیان آن بودیم؛ پروژهای که سعی میکند فعالان سیاسی را با وصل کردن به خارج ساکت کند.
افراطیون نوظهوری که پس از روی کار آمدن در سال ۸۴ با عملکردهای اشتباه و در پیش گرفتن سیاستهای جنگطلبانه، بارها در گزارشهای راهبردی که پیش از بازداشتم (سال۸۹) نوشتهام، بدانها پرداخته و در انتقاد از اتخاذ چنین سیاستهای بحران سازی، به کرات خطر این عملکردها که به زیان سیاست خارجی، ثبات و امنیت در منطقه، توسعه اقتصادی و در کل منافع ملی بوده را، به مدیران وقت نظام گوشزد کرده بودم.
پشیمان نیستم از نوشتن گزارشهای انتقادی که ارمغانش برای من مبتلا شدن به تیر خشم و غضب نو محافظه کاران از یکسو و گذراندن پنجسال از بهترین و مفیدترین سالهای عمرم در پشت میلههای زندان از سوی دیگر بود. پنج سال از زندگی عادی و روزمره عقبم، در روزهای پیش رو کارهای انجام نداده بسیاری هست که باید انجام دهم، همچون حضور بر سر خاک والدینم و فاتحه خوانی و مرور دلتنگیهای این چند ساله به ویژه خاک پدر مرحومام که نتوانستم پیش از مرگ کنارش باشم و دادستانی وقت نیز حتی با مرخصی یک روزه جهت شرکت در مراسم ختماش موافقت نکرد و حسرت آخرین دیدار نداشتهام بر دلم مانده هنوز. دیدن و در آغوش گرفتن خانوادهام و عزیزانم بعد از پنج سال که در تمام مدت بازداشت به مانند بسیاری از حقوق اولیه یک زندانی که از آن محروم بودم امکان ملاقات عزیزانم هم از من سلب شده بود. به سرانجام رسانیدن کتابم با موضوع «عمق استراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه» و سپردنش به دست چاپ، البته اگر مجوز انتشارش صادر شود. و از همه مهمتر آنکه بر خودم بایسته و وظیفه میدانم پیش از انجام هر کاری ابتدا حق شناسی داشته باشم از لطف همه دوستان (که بسیاری از آنها را حتی نمیشناسم) فعالان مدنی و حقوق بشری، وبلاگ نویسان و تمام سایتهایی که در پنج سال گذشته تنهایم نگذاشته و با کمک به پوشش خبری گزارشها، اخبار و مقالاتم از اوین را منتشر کردند؛ آنهم زمانی که توسط برخی از فعالان مدنی و سازمانهای حقوق بشری سانسور شده بودم. از تلاش و حمایتشان با آنکه اختلاف نظرهایی میانمان بوده، قدردانی میکنم. قدردانی عمیق و قلبی من نثار «گمنامان همراه» باد .
فروتن دوستان و فعالان مدنی بزرگواری که از فرط بزرگی نامی نداشته و فارغ از هرگونه جناح بندیهای متداول سیاسی در برابر تهمتها و تلخ گوییهای سیاهی لشکرهای در طلب هویت، آزادمنشانه هم حمایت کردند و هم توصیههای راهگشا داشتند. درود میفرستم بر مدیران سایتهایی که با داشتن انتقاداتی بر من و مقالاتم، بدون در نظر گرفتن اختلاف دیدگاههای موجود، اقدام به انتشار مقالاتم کردند. چرا که همان دلنگرانی که آنها را به تکاپو خستگی ناپذیر و کارزار انتشار اخبار و رویدادها کشانده، دلنگرانی من نیز بوده، با این تفاوت که راههای در پیش گرفتهمان در راه ادای دین به سرزمینمان متفاوت بوده است.
به رسم ادب یک قدردانی هم بدهکارم به برخی دوستان سبز و اصلاحطلب که با وجود دادن شعارهای دموکراتیک، دانسته یا نادانسته تهمتها زدند و با پنهان کردن و ممانعت از انتشار تعدادی از نخستین مقالاتم از اوین که در چارچوب دفاع از منافع ملی نوشته و در اختیارشان قرار گرفته بود، آغازگر سانسور خبریام شدند. هرچند این دوستان فراموش کرده بودند بایکوت خبری آنها سبب شد مقالاتم مخاطب خود را در کشورهای عرب زبان، ترک زبان و انگلیسی زبان پیدا کند، که آب روان راه خودش را خواهد یافت حتی از دل سختترین سنگها.
متاسفانه در این مدت من همواره در معرض تندروی طیفهای مختلف سیاسی بودهام، کسانی که همواره بر طبل دعوای زندانی سیاسی و امنیتی میکوبیدند و جز گروه و طیف خودشان توجه چندانی به نقض حقوق سایر زندانیان نداشتند.
من «شاهین دادخواه» هیچگاه وابسته به حزب خاصی نبوده و نیستم و همیشه از آزادی و دموکراسی و منافع ملی دفاع کرده و خواهم کرد. منتقد جدی رادیکالهای تندرو از هر گروه و جناحی بوده و هستم که کاسههای داغتر از آش میتوان خواندشان و مشکل داشته و دارم با هر جریان افراطی که برخلاف منافع ملی گام بر میدارد، زیرا که منافع ملی مقولهای تقسیم کردنی نیست. در آخر امیدوارم بتوانیم با عبرت گرفتن از گذشته و دست به دست یکدیگر دادن، با پشتیبانی از راه حلهای سیاسی مسالمت آمیز گفتمان را جایگزین بی اعتمادی و تنش کرده و با پیگیری مطالبات به حقمان آزادی و دموکراسی را برای نسلهای آینده به میراث گذاریم.
لازم به ذکر است، پیج رسمیام در فیس بوک همچون سایر شبکههای اجتماعی که در زمان بازداشتم، دیگر دوستان به نیابت از من آنها را اداره میکردند، به فعالیتش ادامه داده و همچنان پذیرا و پاسخگوی پرسشهای دوستان گرامی خواهد بود.
شاهین دادخواه مشاور پیشین حسن روحانی در شورایعالی امنیت ملی عضو سابق تیم مذاکره کننده هستهای زندانی سیاسی آزاده شده از زندان اوین
متن نامه خانم گوهر عشقی خطاب به برادران و خواهران بازداشت شدهاش در برابر زندان اوین، به شرح زیر است:
خواهران و برادران دربندم؛
چند روزاز دستگیری شما گذشت و من نظارهگر امور آزادی شما بودم. امروز اما، سکوت بیشتر را به منزله خیانت به شما عزیزانی دیدم که همواره در کنارم بودید، پس امروز روز باز پس دادن محبتهای شماست.
«اکرم نقابی» عزیز؛ شنیدم با همسرت بد رفتارى کردند تا شاید لمس کند که چگونه با فرزندتان رفتار نمودند و یا شاید میخواستند اینگونه القا کنند که شما را نیز مانند فرزندتان مفقود خواهیم کرد.
عجب رسمیاست، قرنهاست که در ایران پر از مهر و صفا رسم بر این بوده تا اگر کسی مصیبتی میدید، همه برای سرسلامتی پیشقدم میشدند، اما اینان برای سر به باد دادن مصیبت دیدگان پیشگاماند. شاید اگر اندکی باعقل سلیم به ماجرا نگاه میکردند، میدیدند آنچه را همگان میبینند کافیاست سر کبک گونه خویش را از برف آلوده به خون فرزندانمان بیرون بیاورند تا ببینند سپیدی برف آنان آغشته به رنگ پیروزی فرزندان ماست. من را در کنار خود بنگر و همدرد خود. میدانم امروز سکوتت نه از بیم مآموران که برای نجات همسر دردمندت است.
این جماعت آلوده به فساد و تباهی مهر مادری را نچشیدهاند تا بدانند تو فقط به دنبال فرزند مظلومت راهی روزهای اعتراضی میشدی. وقتی انسانیت از میان رفت در این سالها ما شاهد عریان شدن ادعاهای واعظان هستیم، گویی خاک گورستان بر منابر حق خواهی پاشیدند و سکوتی معنادار کشور را فرا گرفته. نیست مرجع مؤمنی که همراهیمان کند و داد ما را بستاند و مرحمی بر زخم دل پاره پاره ما گردد.
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
خواهران و برادران معنوی من!
شما نیز به تیر نادانی برخی از حکمرانان گرفتار شدید. بیشک نه تنها با این رفتارها سکوتی برقرار نمیگردد، بلکه این آتش زیر خاکستر شعله ورتر میشود، صبر کنید و روشنایی روز هویدا میشود و فجرپیروزی مردم نزدیک است.
بیش از دو روز بود از آن دگرکسان بعد ازدو روز از آن شما نیز بگذرد
حال با صدایی رسا اعلام میکنم من نیز با شمایم و باکی از تهدیدات خود و دخترم ندارم، چرا که اگر قرار بود سکوت پیشه کنم، سالها پیش میبایست همچون مدعیان دینمداری مهر سکوت بر لبانم میزدم و خفت با ترس زیستن را میپذیرفتم، اما با دل غمبار و قلبی مجروح اعلام میکنم خودم و دخترم در راه دفاع از کیان خانوادهام، آماده پذیرش هر نوع برخورد هستیم و جان خویش را سالهاست در راه دفاع از خون پایمال شده فرزندم در دست گرفتهایم ودر پایان برای آخرین بار مراجع غیرحکومتی آیات اعظام وحید خراسانى، موسوى اردبیلى، صانعى، بیات زنجانى، شبیرى زنجانى و دیگرعلما را به استمداد میطلبم تا همراه و یاورما باشند، درغیراینصورت اگر به فردای محشری اعتقاد دارید، شکایت شما را به محضرخدا خواهم کرد.
کشته شدن طاهر ایلچی در ترکیه
طاهر ایلچی رئیس کانون وکلای شهر کردنشین دیاربکر به قتل رسید. او که امروز به ضرب گلوله کشته شد، مدتی پیش گفته بود پکک را سازمانی تروریستی نمیداند. آقای ایلچی در حالی کشته شد که میان پلیس و مردان مسلحان ناشناس درگیری رخ داد. یک خبرگزاری ترکیه نوشته که مردی ریشدار به سوی او تیراندازی کرد، اما مشخص نیست که او هدف سوءقصد بوده یا نه.
به گزارش خبرگزاری فرانسه سه مامور پلیس و شماری خبرنگار هم در این واقعه زخمی شدهاند.
روزنامه حریت نوشته است که به دنبال کشته شدن طاهر ایلچی در دیاربکر مقررات منع آمد و شد وضع شده است.
طاهر ایلچی ماه گذشته به اتهام تبلیغات تروریستی بازداشت شده بود و دادستان برای او درخواست بیش از هفت سال حبس کرده بود.
در عین حال خبرگزاری دولتی ترکیه نیروهای پکک را مسئول حمله توصیف کرده و رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور هم گفته است این حمله بار دیگر نشان دهنده حقانیت دولت ترکیه در مبارزه با تروریسم است.
اعتصاب غذای جمعی از زندانیان سیاسی سالن ١٢ بند ۴ زندان رحایی شهر در اعتراض به بی توجهی زندانبانان به تهدید و ضرب و شتم انان توسط عده ای از زندانیان مورد حمایت مدیریت و حفاظت زندان برای دومین روز ، ادامه یافت. روز شنبه تصاویری از ضرب و شتم دکتر سعید مدنی جامعه شناس و دکتر سعید رضوی فَقِیه ، روزنامه نگار منتشر شد که مورد اصابت ضربات چاقو و چماق قرار گرفته بودند. در حالیکه بِنَا بر عرف جاری در درگیری های زندان ، بلافاصله پس از وقوع درگیری ، طرفین درگیری در اقدامی تأدیبی به انفرادی منتقل می شوند ، ٢۴ ساعت پس از این درگیری منجر به جرح و ۴٨ ساعت پس از آغاز درگیری ها ، هنوز هیچ اقدامی از سوی مسولان زندان و مقامات دادستانی برای رسیدگی به موضوع صورت نگرفته است .
گزارش ها حاکیست ، اقدامات تحریک أمیز ضاربان از روز گذشته ادامه داشته و بیم ان می رود که درگیری های جدیدی در زندان رجائی شهر صورت گیرد . در پی درگیری روز شنبه ، مضروبان ( سعید مدنی و سعید رضوی فَقِیه ) به همراه دکتر کامران ایازی، جعفر اقدامی و بهزاد عربگل دست به اعتصاب غذا زده و خواستار اخراج ضاربان شده اند . ضاربان در موارد متعدد تلاش کرده اند تا با تحریک تحصن کنندگان ، درگیری إیجاد کرده و این موضوع موجب إیجاد فضای رعب و وحشت شده است . همچنین در حالی که انتظار میرفت افراد مضروب به ویژه اقایان سعید مدنی و سعید رضوی فقیه به پزشک قانونی اعزام تا آثار جراحات وارده ثبت و ضبط گردد،تا این لحظه مدیریت زندان در این زمینه اقدامی انجام نداده است. سعید مدنی ،سعید رضوی فقیه،کامران ایازی،بهزاد عربگل و جعفر اقدامی تاکید کرده اند تا انتقال قطعی ضاربان از سالن ۱۲ بند۴ و تامین امنیت شان به اعتصاب غذا ادامه خواهند داد. گزارش شده است حال عمومی ، سعید رضوی فقیه که اخیرا و در دو نوبت اقدام به عمل جراحی قلب کرده ، با توجه به عدم تحویل داروهای مورد نیازش توسط مسئولان زندان نا مساعد شده است.
هفت تن از نیروهای ایرانی مستقر در سوریه، روز سه شنبه ۲۴ نوامبر/ ۳ آذرماه سالجاری در حومه حلب جان باختند.
پایگاه خبری آمدنیوز در این باره گزارش داده که از این هفت تن، پنج نفر آنها شیعه و دو نفر از اهل سنت بودهاند. قرار است پیکر این هفت نفر، روز شنبه هفتم آذرماه در شهرستانهای دلگان و سرباز از توابع ایرانشهر به خاک سپرده شود.
محسن سجادی، اصغر بامری، نظر محمد بامری،، پرویز بامری، سلمان بامری، عمر ملازهی(اهل سنت) و مراد عبداللهی (اهل سنت) هفت جانباخته سپاه پاسداران هستند که قرار است فردا در شهرستانهای سرباز و دلگان از توابع ایرانشهر به خاک سپرده شوند. منابع خبری وابسته به سپاه پاسداران تا کنون به دلایل نامشخص از انتشار خبر جان باختن این افراد خودداری کردهاند.
یک منبع آگاه محلی در همین باره به خبرنگار «آمدنیوز» گفته: «این افراد جزو افرادی بودند که از نبود شغل در شهرستان رنج میبردند. سپاه پاسداران با اعزام این افراد به سوریه، ماهیانه مبلغ پنج میلیون تومان به خانوادههای آنان پرداخت کرده و پس از مرگ نیز، مبلغ ۷۵ میلیون تومان به بازماندگان آنان پرداخت میشود. بخش عمده این مبلغ را سپاه پاسداران و بخش اندکی را بنیاد شهید میپردازند و بازماندگان تا آخر عمر تحت تکفل بنیاد شهید باقی خواهند ماند و از مزایای آن استفاده خواهند کرد.»
بر اساس گزارش دیگری، نه نفر از مصدومین سپاه پاسداران در سوریه، به بیمارستان بقیه الله تهران منتقل شدهاند.
فوزیه فؤاد خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و نخستین همسر محمد رضا پهلوی بود که در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۳۹ در قاهره با شاه ایران ازدواج کرد؛ حاصل ازدواج او با محمدرضا شاه دختری بود به نام شهناز.
نیستم خواهان زیستن در جزیرهها، قصرها، برجها که بیشتر لذتی دارد زیستن در ضمیرها! دور ریز رختها، قابها، عکسها؛ که خوش نمیدارم دختری اینطور مبدّلشده دختری که همیشه پابستۀ اشیاست. خوش دارم چنین باشی: بیآلایش، آزاد، فرونکاستنی؛ یک کلام، تو باشی. نامها را خاک میکنم لقبها را، تاریخ را خاک میکنم درهم میشکنم همه آن چیزها که بهشان لگد زدهام پیش از تولدم. مبدّل میشوم به جزئی از این تکه سنگ بینام جاودانه عریان، از این جهان و میگویمت «این من است که عشق میورزد به تو.»
از بخش چهاردهم منظومۀ «صــدای مـن به خـاطـر تــو» سرودۀ پـــدرو ســـالـیـنـاس ترجمه:هادی خردمندپور
داستان اختلاسها در ایران همچنان کش میآید. چهار سال پیش و پس از افشای اختلاس سه هزار میلیارد تومانی، رهبر جمهوری اسلامی ایران از رسانهها خواست که این قضیه را خیلی کش ندهند. اما اگر پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی با اعدام مهآفرید خسروی مختومه شد و برخلاف ادعاهای مسئولان قضایی، محمودرضا خاوری هم هیچگاه به ایران بازنگشت، پروندههای فساد اقتصادی و اختلاس یکی پس از دیگری افشاء میشوند.
در حالیکه بابک زنجانی در دادگاه همچنان اتهامات خود را انکار میکند، رئیس سازمان بازرسی ایران از فرار یک متهم به اختلاس دیگر به کانادا خبر داده است.متهمی که «تقریبا شبیه مورد بابک زنجانی، نفت را از وزارت نفت ایران دریافت میکرد و قرار بود که پول آن را به دولت پرداخت کند، اما متاسفانه ۱۶۰میلیارد تومان از این پول را برداشته و گریخته است.»
اگرچه ناصر سراج نامی از متهم ۱۶۰ میلیارد تومانی نبرده است، اما وبسایت رجا نیوز در گزارشی محمد سیدی را به عنوان دو متهم احتمالی اختلاس معرفی کرده است.
تابستان امسال و هنگامی که بحث در باره میزان داراییهای بلوکه شده ایران بالا گرفت، مقامهای قضایی و نمایندگان مجلس از متهم دیگری رونمایی کردند که مورد حمایت دولت است.
پس از انتشار این خبر، مسئولان وزارت نفت در حمایت از متهم ۱۶۰میلیارد تومانی، اعلام کردند که ماجرای او با بابک زنجانی فرق دارد و به دلیل تحریمها نتوانسته است بخشی از پول نفت را به ایران انتقال دهد.
اسحاق جهانگیری معاون اول حسن روحانی، انتشار این خبر را جوسازی علیه دولت به منظور انحراف در جریان پرونده بابک زنجانی دانست. مدیر امور بینالملل وزارت نفت هم چندی بعد اعلام کرد که «او بدهیاش به بانک مرکزی را تسویه کرده است». چندی بعد احمد توکلی، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی مدعی شد که دولت با برداشت از صندوق توسعه ملی به بدهی این دلال نفتی را تسویه کرده است.
توالی فساد دولتی
سید ناصر محمد سیدی که نامش در فهرست تحریمهای امریکا علیه ایران قرار داشت، نائب رئیس هیات مدیره پالایشگاه سروش و مدیر و مالک چند شرکت در امارات متحده عربی است. براساس گزارش وزارت خزانهداری امریکا در سال ۹۲، سیدی مدیر شرکت «سیما جنرال تریدینگ» و زیرمجموعههای آن «کآسب اینترنشنال»، «پترورویال اف ز ای» و «آ آ انرژی افزسی او» است که به نیابت از شرکت ملی نفت ایران و شرکت نیکو معاملات نفتی را انجام داده است.
او همچنین سابقه مدیریت در شرکتهای شاهد، وابسته به بنیاد شهید، را دارد. تابستان سال گذشته رسانههای داخلی ایران از او به عنوان یکی از افرادی که در قاچاق سیگار از امارات به ایران با برخی از مقامهای دولتی همکاری کرده است، نام بردند.
سیدی در شرکت سرمایهگذاری امید نیز حضور دارد. شرکت زرین تجارت پرشیا که زیرمجموعه شرکت سرمایهگذاری امید است، یکی از واردکنندگان اصلی برنج به شمار میآید. وبسایت تابناک پیشتر از نزدیکی سیدی به حمیدرضا پورمحمدی، قائم مقام اسبق بانک مرکزی خبر داده بود. براساس گزارش تابناک، او با بهرهگیری از این رابطه در دولت گذشته توانست به امتیازهای ویژهای برسد.
کش آمدن فساد
در حالیکه مسئولان دولتی امیدوار بودند سیدی پول نفت را به ایران بازگرداند، او هم راهی کانادا شد تا به خاوری بپیوند و قضیه اختلاس در ایران همچنان کش بیابد.
منتقدان دولت مدعیاند که او بابک زنجانی دولت روحانی است و در دولت یازدهم و با حمایت مستقیم وزیر نفت امکان فروش دوباره نفت را به دست آورده است. در مقابل دولت و حامیانش هم آن را محصول دولت پیشین و حلقه دیگری از فسادهای اقتصادی دولت احمدینژاد میدانند.
با اینحال تفاوتی ندارد سید ناصر محمد سیدی در کدام دولت اختلاس کرده، مساله این است که قضیه اختلاس در ایران همچنان کش میآید و درآمدهای نفتی به جیب دلالهایی میرود که یک پا در حکومت دارند.
سیوپنجمین سالگرد عملیات مروارید؛ روزی که نیروی دریایی عراق 'فلج شد'
حمید علویروزنامهنگار
نیروی دریایی ارتش ایران روز هفتم آذر سال ۱۳۵۹، در حالی که کمتر از ۱۰ هفته از آغاز جنگ ایران و عراق گذشته بود، عملیاتی را علیه تأسیسات نفتی عراق انجام داد که به گفته کارشناسان باعث شد نیروی دریایی عراق «فلج شود».
این عملیات تکمیل کننده دو عملیات پیشین بود که توسط «نیروی رزمی ۴۲۱» اجرا شده بود. آن دو عملیات به نامهای «اشکان» و «شهید صفری» معروف شدند.
نیروی رزمی ۴۲۱، قرارگاه جنگ نیروی دریایی در بوشهر بود که مصطفی مدنینژاد، جانشین فرمانده وقت نیروی دریایی، فرماندهی آن را به عهده داشت.
به گفته علیرضا بیاتی، فرمانده مرکز آموزش تفنگداران دریایی منجیل، «یکی از اهداف عراق در زمان جنگ، تسلط دریایی بر خلیج فارس بود تا بتواند شاهراههای حیاتی و خطوط مواصلاتی ایران را از بین ببرد».
از اینرو نیروی دریایی ایران، خصوصاً نیروی ویژه تکاوران دریایی، نقش زیادی در ماههای اول جنگ (از جمله در دفاع از خرمشهر) بازی کردند.
بنا به نظر بیاتی، عملیات مروارید از مهمترین اقدامات نظامی ایران در ماههای نخست جنگ بود که «با پیشبینی گروه ۴۲۱ اقدام به طراحی عملیات اشکان و عملیات شهید صفری کرد، اما اوج این عملیاتها در هفتم آذرماه همان سال شکل گرفت.»
به یاد عملیات مروارید است که روز هفتم آذر به عنوان روز نیروی دریایی نامگذاری شد.
اهداف عملیات مروارید
بنا بر اسناد، یگانهای ارتش عراق که خرمشهر را تصرف کرده بودند و آبادان را نیز در محاصره داشتند، راه دریایی را برای کشتیهای تجاری ایرانی ناامن کرده بودند.
هدف ارتش ایران از عملیات مروارید این بود که دو اسکله «البکر» و «الامیه» را تصرف و منهدم کند. این دو اسکله برای عراق هم نقش پدافندی داشتند و هم نقش تجاری.
به گفته برخی کارشناسان حدود ۶۰ درصد صادرات نفتی عراق از این دو اسکله صورت میگرفت.
به این ترتیب، با انهدام این دو اسکله به اقتصاد عراق ضربه وارد میشد. نیروی دریایی عراق نیز در ۷ آذر متحمل شکست شد و ایران از این طریق توانست «برتری دریایی» خود را حفظ کند.
گفته میشود که خبر شکست دریایی عراق برای صدام حسین، رئیسجمهور وقت عراق، یکی از بدترین خبرهایی بود که در طول جنگ با ایران دریافت کرد.
فرماندهی عملیات
حمید احمدی، تاریخپژوه، افسر بازنشسته نیروی دریایی و مشاور نظامی اولین رئیسجمهور ایران، معتقد است که «در جنگ ایران و عراق، بدون پیروزی عملیات مروارید نه تنها آزادسازی خرمشهر در ٣ خرداد ۱٣۶۱ ممکن نبود، بلکه به طور یقین حداقل خوزستان از ایران جدا شده بود».
او اهمیت این عملیات را چنان میداند که «راه دریا» برای عراق بسته شد و امکان صادرات و واردات کالا و نفت را که از طریق بندر امرالقصر صورت میگرفت، ناممکن ساخت.
به گفته احمدی، «عملیات مروارید به فرماندهی ناخدا [بهرام] افضلی و نیز تحت فرماندهی عملیاتی ناخدا مدنینژاد که بنا به تصمیم ناخدا افضلی و به منظور هدایت عملیات دریایی در پایگاه دریایی بوشهر مستقر شده بود به اجرا در آمد. سرفرماندهی عملیات در دریا با ناخدا [محمد ابراهیم] همتی فرمانده ناوچه موشک انداز پیکان بود.»
همتی در عملیات مروارید کشته شد.
گفتههای یکی از بازماندههای عملیات مروارید
دریادار دوم ناصر سرنوشت، افسر بازنشسته نیروی دریایی، یکی از تکاوران ویژه در این عملیات بود.
او به یاد میآورد که گروه عملیات ساعت چهار و نیم روز پنجم آذر ۵۹ عازم سکوی البکر شد. گروه آنها هفت نفر بودند. پس از استقرار بر اسکله تبادل آتش گسترده صورت گرفت. اما سپس تعدادی از عراقیها فرار کردند و تعدادی اسیر شدند.
بخش جنوبی اسکله به تصرف این تکاوران دریایی درآمد و آنها مشغول «پاکسازی» اسکله شدند. در حین عملیات چندبار ناوچههای عراقی از دهانه «خور عبدالله» بیرون آمدند که ناوچه پیکان تعدادی از آنها را غرق کرد. همچنین نبرد هوایی بین یگان هوایی ایران و عراق در آسمان جریان داشت.
در واقع ناوچههای پیکان و جوشن پشتیبان تکاوران دریایی بودند تا نقشه انهدام دو اسکله البکر و الامیه را اجرا کنند. جنگندههای نیروی هوایی نیز به پشتیبانی ناوچههای پیکان و جوشن در موقع لزوم از پایگاه ششم شکاری بوشهر به پرواز درمیآمدند.
در مدتی که تکاوران دریایی مشغول عملیات بر روی اسکله بودند، چندین بار نبرد دریایی و هوایی بین نیروهای ایرانی و عراقی انجام گرفت که بنا به اسناد، یگان دریایی و هوایی عراق خسارت زیادی دید.
آمار خسارت وارده به عراق از ۸ تا ۱۱ ناوچه «اوزا» و شناور عراقی ذکر شده است.
به گفته آقای سرنوشت، «قرار بر این بود که اگر تا ساعت ۱۱ نتوانستیم سکو را بگیریم، معنیاش این است یا اسیر شدهایم یا به شهادت رسیدهایم.»
روز ششم آذر کلیه تأسیسات به تصرف نیروهای ایرانی درآمد.
«فهمیدیم اغلب نیروهای مستقر در اسکله شبانه با شنا، قایق یا دیگر واحدهای شناور، اسکله را ترک کردهاند.»
گویا قرار بود عملیات طی چند روز ادامه داشته باشد، اما به گفته آقای سرنوشت، از قرارگاه عملیات پیام فوری آمد که خیلی زود آخرین مرحله عملیات را اجرا و سکو را ترک کنند.
گروه باید اسکلهها را از غنائم و اسرا تخلیه و تأسیسات را بمبگذاری میکردند تا پس از ترک منهدم کنند.
در این اثنا آقای سرنوشت پرچم ایران را به گلوی خود بست و از ۴۲۰ پله «دکل عظیم مخابراتی تأسیسات» بالا رفت تا پرچم را به «اهتزاز» درآورد. وقتی بالای دکل رسید متوجه جنگ هوایی شد که به سقوط یک میگ منجر شده بود.
«از شادی در پوستم نمیگنجیدم. به اطراف نگاه کردم، ارتفاع به قدری زیاد بود که میشد تا مسافت زیادی را دیده بانی کرد. کمی با دقت به ساحل عراق نگاه کردم، ناگهان متوجه شدم که یک ناوچه عراقی، به طرف تأسیسات در حرکت است... به حدی سریع به پایین آمدم که ماهیچههای پشت پاهایم پاره شد.»
پس از اطلاع به افسر هوایی همکار در گروه، جنگندههای ایرانی ناوچه عراقی را «به قعر دریا فرستادند».
در نهایت اسکله کاملا تخلیه و عملیات تخریبی آغاز شد.
گروه عملیات سوار ناوچه پیکان شدند اما حدود یک ربع بعد از ترک اسکلهها، ناوچه پیکان هدف چند موشک عراقی قرار گرفت. این موشکها از ناوچه عراقی شلیک شد که دور از چشم نیروهای ایرانی در پشت اسکله البکر مخفی شده بود.
«به خاطر میآورم در لحظه اصابت موشک به پاشنه [ناوچه]... یکی از دستهایم را جلو صورتم آوردم. در نتیجه یکی از چشمهایم مورد اصابت ترکش قرار نگرفت، ولی سمت راست صورتم خونین و مجروح شد و بلافاصله ورم کرد. تنها با یک چشم قادر به دیدن بودم.»
به گفته آقای سرنوشت، وضع او بهتر از افراد دور و برش بود. چون ناوچه همچنان در معرض تیراندازی ناوچه عراقی بود، آقای سرنوشت و همرزمانش تصمیم گرفتند «در آخرین لحظه موشک را بزنیم و وقتی فشنگهایمان تمام شد، در آب بپریم.»
«وقتی متوجه شدم خشاب خالی شده است، بلند شدم به طرف جلو دویدم تا در آب بپرم ولی دیر شده بود. وسط زمین و هوا بودم که دیگر چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم.»
او در آب میافتد و پس از مدتی به هوش میآید و شاهد غرق شدن ناوچه پیکان و زخمیها بود.
تعدادی به قایق نیم سوخته آویزان شدند. آقای سرنوشت میبیند که یکی با شنا در حال دور شدن از آنها است. متوجه میشود که او یک اسیر عراقی است که قبلاً به ناوچه منتقل شده بود.
«از او خواستم به طرف ما بیاید. وقتی به او نزدیک شدم تغییر جهت داد... اسیر عراقی که یک غواص بود به زبان انگلیسی آشنا بود. با توجه به این که سالم مانده بود و لباس غواصی بر تن داشت و میتوانست کمک خوبیبرای ما باشد به او نزدیکتر شدم و با او دست دادم و به زبان عربی خدا را شکر کردم.»
دو نفر به طرف قایق نجات رفتند. آقای سرنوشت به کمک اسیر عراقی سعی کرد بازماندههای زخمی را جمع کند. حدود ۱۶ نفر بودند و دو ساعت شنا کردند تا به چراغ دریایی برسند اما تغییرات مدی، جریان آب دریا آنها را از چراغ دور کرد.
پس از مدتی بالگردهای ایرانی به کمک آمدند. نجات هر زخمی حدود بیست دقیقه طول میکشید که به بالگرد منتقل شود. در این حین، هم هوا نامساعد شده بود و هم میگهای عراقی مزاحمت درست میکردند. تا غروب بالا کشیدن افراد زخمی طول کشید.
وقتی نوبت آقای سرنوشت شد که طناب نجات را از بالگرد بگیرد، میگهای عراقی حملهور شدند، و او مجبور شد میان دریا و هوا، طناب را رها کند و دوباره به دریا افتاد.
به این ترتیب، آقای سرنوشت و اسیر عراقی از گروه نجات بازماندند.
با وضع پیش آمده «تا فردا صبح امکان کمک نبود... هر چند دقیقه یک بار به زیر آب میرفتم تا گرم شوم. وقتی از آب خارج میشدم به علت وزش باد سرم یخ میکردم.» در مدتی که در دریا گرفتار بودند، هر چند لحظه با اسیر حرف میزد.
روز بعد بالگرد تجسس آنها را یافت. موقع بالا کشیدن با طناب «بر اثر چرخش ملخهای بالگرد ناگهان یک حالت انجماد در بدنم ایجاد شد.»
یکی از سرنشینان بالگرد او را در پتویی پیچید در همان وقت آقای سرنوشت از حال رفت.
در جریان عملیات مروارید، علاوه بر ناوچه پیکان، یک هواپیمای F-4 فانتوم ایران هم سرنگون شد.