نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

پاپ جدید: «مرد فروتن مردم»... یا همدست فاشیست ها؟

پاپ جدید: «مرد فروتن مردم»... یا همدست فاشیست ها؟


رسانه‌های اصلی دنیا باران ستایش خود را بر سر پاپ جدید، فرانسیس اول می‌ریزند و او را مرد فروتن مردم می‌نامند. در صورتی که او ضدمردمی ترین مواضع را تائید می‌کند. او مخالف تزلزل ناپذیر حق سقط جنین، دسترسی به کنترل موالید، برابری زنان در کلیسا، ازدواج همجنسگرایان (که او این کار را اقدامی شیطانی خوانده) و حق همجنسگرایان برای پذیرفتن کودکان به فرزندی است




(متن کامل)
مرد فروتن مردم»... یا همدست فاشیست ها؟
چندی پیش واتیکان، مرجع تقلید کاتولیکهای جهان برای اولین بار پس از 600 سال (و به دلیل آبروریزی های مدام کلیسا در سال های اخیر) منتظر مرگ پاپ قبلی نشد، او را بازنشسته کرد و پاپ جدیدی را جایگزین او کرد. این پاپ جدید که آرژانتینی است به عنوان کسی که دوستدار فقراست معرفی می شود. آنچه در زیر می خوانید منتخبی است از مقالهای که به منظور شناخت بهتر از پاپ جدید از نشریه انقلاب ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا (شماره 302؛ اول ماه مه 2013) برای آتش ترجمه شده است. متن کامل در دسترس خوانندگان قرار دارد.

ترجمۀ سهیل جهانخواه


«جنگ کثیف» آرژانتین
در دهه 60 و اوایل دهه 70 شورش و آشوب آرژانتین را به لرزه در آورد. اقتصاد تحت تسلط امپریالیسم امریکا کاملاً فروپاشیده بود و رنج تودههای مردم بی حساب بود. سازمانهای چریکی به انواع مختلف مبارزه مسلحانه علیه دولت و عمدتاً در شهرها و نیز در جنگلهای شمالی دست میزدند. میلیونها دانشجو و کارگر، کشاورزان خردهپا و کارگران مزارع نیشکر علیه ستم و استثمار سرمایهداران بزرگ و زمین دارانی که خود در شبکه اقتصادی امپریالیستی ادغام شده بودند به میدان آمدند.
در 1976 بخش عمدۀ طبقه حاکم آرژانتین تصمیم گرفت که برای سرکوب شورشها و برقراری «نظم» نیاز به قبضه نظامی فاشیستی دولت است. ژنرالهای آرژانتین با پشتوانه محمولههای نظامی و کمکهای سیاسی و اقتصادی امریکا و با بکارگیری روشهای ضد شورش که توسط مستشاران نظامی فرانسوی علیه مبارزات مردماند ونزی و هندوچین تکامل یافته بود، قدرت را قبضه کردند و آن چیزی را رقم زدند که به «جنگ کثیف» معروف شد. این نام از فرانسویها و جنگ جنایتکارانهشان علیه خلق الجزایر به عاریت گرفته شد.
هر شکلی از مخالفت، حتی مخالفت آرام و مذهبی، سبعانه در هم کوبیده شد. جریانهای چریکی ضد دولتی چه در شهر و چه در مناطق روستایی متلاشی شدند. بنا به تخمینی 30 هزار نفر در 7 سال حاکمیت وحشت به قتل رسیدند، بسیاری از آنان "ناپدید" شدند. ارتش برای پنهان سازی جنایاتش اجساد را مخفی میکرد. یکی از روشهای معروف پرتاب کردن زندانیانی که هنوز زنده بودند از هواپیما به دریا بود. شکنجۀ زندانیان امری معمول بود.n
رسانههای اصلی دنیا باران ستایش خود را بر سر پاپ جدید، فرانسیس اول میریزند و او را مرد فروتن مردم مینامند. در صورتی که او ضدمردمی ترین مواضع را تائید میکند. او مخالف تزلزل ناپذیر حق سقط جنین، دسترسی به کنترل موالید، برابری زنان در کلیسا، ازدواج همجنسگرایان (که او این کار را اقدامی شیطانی خوانده) و حق همجنسگرایان برای پذیرفتن کودکان به فرزندی است.
اما برای شناخت درست این مرد باید به نقش او در آرژانتین طی جنگ کثیف سالهای 1976 تا 1983 نگاهی بیاندازیم.
کلیسا در دهه 1960
در طی طوفان جهانی انقلابی سالهای 60 قطب بندی شدیدی در کلیسای کاتولیک رخ داد.
در امریکای لاتین کشیشان و راهبان زیادی وجود داشتند که بسیاری از آنان به «جنبش الهیات رهاییبخش» و «جنبش کشیشان مدافع جهان سوم» پیوستند. اینان از ستمدیدگان جانبداری میکردند؛ به طرق مختلف از آنها دفاع میکردند و/ یا به مبارزات  آنها علیه ستمگران منجمله امپریالیسم امریکا میپیوستند. در آرژانتین، بسیاری از کشیشان برای زندگی به «ویلاس میسِریا» (خراب آبادها) میرفتند. برخی به طور فعال در مبارزات مردم شرکت میکردند و دیگران به گذران زندگی فقرا کمک میکردند.
سایر افراد دستگاه روحانیت کاتولیک طرف ستمگران و استثمارگران طبقه حاکم را گرفتند. بعضی از  آنها طی جنگ کثیف آرژانتین، با اخلاقی خواندن کار شکنجهگران و با تلاش برای متقاعد کردن قربانی به اقرار، در شکنجه نقش داشتند. دو اسقف اعظم برجسته آرژانتینی آشکارا ژنرالهای فاشیست را مورد حمایت قرار دادند..
اما در دوران جنگ کثیف، پدر برگولیو [پاپ فرانسیس اول - م] کجای کار بود؟ هیچ شبههای در کار نیست. برگولیو نه در برابر حاکمین فاشیست ایستاد و نه  آنها را تقبیح کرد. او به کسانی که علیه ستم مقاومت میکردند نپیوست. او در مجامع عمومی به همراه ژنرالهای فاشیست ظاهر شد و به همراه آنان مراسم مذهبی کاتولیکها را برگزار کرد.
از نظر برخی همین موضع برگولیو در همسازی با حکام فاشیست و حمایت از همۀحرکات سرکوبگرانهشان، به خودی خود برای آشکار شدن چهره او به عنوان مردی باصفات شیطانی - کافی است.
ولی واقعیتها چهرهای خوفناکتر به نمایش میگذارد. او سیاستمداری خبره بوده که در حین گرفتن ژستهای پوشالی در دفاع از محرومان، از وضع موجود دفاع کرده و از پشت به کسانی که مقاومت میکردند خنجر زده است.
در سالهای 60 برگولیو عضو یک گروه جوانان دست راستی به نام گارد آهنین بود که به ویژه در دانشگاههای کاتولیک فعال بود. او به مقابله با دانشجویان رادیکال و «نجسهای چپگرا» در فرقه یسوعی میپرداخت.
برگولیو در سال 1969 قویترین رهبر یسوعیون در آرژانتین شد و زمانی که کودتای نظامی قریب الوقوع بود، به کشیشان فرقۀ خود دستور داد تا حمایت از جنبشهای مقاومت ضد فاشیستی و حتی کار در ویلاس میسریا را متوقف کنند زیرا حاکمین این فعالیتها را تحریک آمیز تشخیص داده بودند.
اما بسیاری از کشیشان و راهبان از خیانت به مردمی که در میان  آنها کار و زندگی میکردند سر باز زدند. ارتش وحشیانه به  آنها حمله کرد. جنبش جهانی مدافع حقوق بشر تخمین میزند که 100 کشیش، راهب و ردههای دیگر مذهبی کشته شدند. دولت حتی یک اسقف به نام انریکه آنجلِلی را که میخواست در مورد قتل دو کشیش افشاگری کند به قتل رساند....
نمونۀ یوریو و جالیکس
 در مه 1976 سربازها وارد خانه امیلیو مینیونه شدند تا مونیکا دختر 24 ساله او را بازداشت کنند. مینیونه یک کاتولیک مذهبی وفادار به دولت و کلیسا بود. مونیکا در یک گروه جوانان کاتولیک که در ویلا میسریای باهو فلورس کار می کرد فعال بود. مینیونه به دخترش گفت که به همراه سربازان برود. او بعد از آن دیگر هرگز دخترش را ندید. دخترش شکنجه و "ناپدید" شد. او و همسرش، که از بنیانگذاران مادران میدان ماه مه (Madres de Plaza de Mayo) بود برای طلب کمک به کلیسا رفتند اما از آنجا بیرون انداخته شدند. او یک فعال حقوق بشر شد و نقش کلیسای کاتولیک را مورد تحقیق قرار داد.
در 1986 کتاب مینیونه با عنوان «کلیسا و دیکتاتوری» نقش کلیسا در پرتو روابط آن با رژیم نظامی، برگولیو را به مثابه نمونه ای از "معاونت در جرم شیطانی" کلیسا در همراهی ارتش معرفی می کند که "در توافق با کشیشان ارشد، ماموریت پلید پاکسازی عمارات اندرونی کلیسا را بر عهده داشت." مینیونه همچنین معاونت در جرمِ برگولیو در آدم ربایی و شکنجه دو کشیش یسوعی  به نام های  ارلاندو یوریو و فرانسیسسکو جالیکس را بازگو می کند.
هوراسیو وربیتکسی خبرنگار آرژانتینی نیز درباره کلیسا و جنگ کثیف تحقیقاتی انجام داده است. وربیتکسی در کتابش «سکوت: از پل چهارم تا برگولیو: روابط سری بین کلیسا و اِسما(ESMA») که در سال 2005 منتشر شد و به علاوه در آثار بعدی اش، به مسئله برگولیو رجوع می کند.
یوریو و جالیکس کشیشانی بودند که در میان فقرا زندگی میکردند. ارتش در 1976 فراخوانی برای بازداشت  آنها صادر کرد با این ادعا که در مقاومت مسلحانه شرکت کردهاند. گرچه  آنها با رژیم فاشیستی مخالف بودند به نظر میرسد که این ادعای ارتش خلاف واقع بود.  آنها نزد رهبر فرقهشان کاردینال برگولیو رفتند و از او درخواست کردند که از ایشان حفاظت کند. برگولیو به  آنها گفت که در پناهش خواهند بود. در عین حال به آنها دستور داد که از کارشان یعنی دفاع از مردم ستمدیده دست بردارند ـ امری که از نظر آن دو غیر قابل قبول بود. اما در حقیقت برگولیو نه تنها از  آنها حفاظت نکرد بلکه در محافل کلیسایی شایع کرد که این دو خرابکارند. وربیتسکی [خبرنگار آرژانتینی] با تعدادی از افرادی که با یوریو و جالیکس کار میکردند مصاحبه کرده است.  آنها مطمئن بودند برگولیو عملاً به ارتش فهماند تا برای دستگیریشان اقدام کند. دو کشیش بازداشت شدند و تحت شکنجه قرار گرفتند. به مدت پنج ماه در مرکز بدنام شکنجه و حبس اِسما (مدرسه علوم مکانیک نیروی دریایی) به سر بردند و سپس در یک زمین کشاورزی رهایشان کردند.
هر دو از آرژانتین گریختند. یوریو قبل از مرگش بارها اظهار کرد که این پدر برگولیو بود که او و جالیکس را به ارتش تسلیم کرد . جالیکس با گفتن این که یک «شخص» معین به  آنها خیانت کرده بود دیپلماتیکتر عمل کرد ولی از توضیحی که در کتابش «تمرین تعمق» (منتشره در سال 1994) داده روشن است که منظورش برگولیو است. وقتی برگولیو، پاپ فرانسیس شد جالیکس گفت که میخواهد سابقۀ او را فراموش کند. («من خودم را با حوادث وفق دادهام و آن چه گذشت را از طرف خودم پایان یافته میبینم.») چند روز بعد، او اظهار کرد که او و یوریو «توسط پدر برگولیو متهم نشدند» و این «اشتباه است که ادعا کنیم بازداشت ما به ابتکار عمل پدر برگولیو صورت گرفته بود.» از یک طرف معلوم است که با گذشت 37 سال و حال که برگولیو به مقام پاپی رسیده جالیکس چنین نتیجهگیری میکند. از طرف دیگر، بیانیه با دقت واژهبندی شده و در مورد بیرونانداختن یوریو و جالیکس از فرقه یسوعیان و ایجاد فضایی که به ارتش چراغ سبز داد تا مورد پیگرد قرارشان دهد حکم به بی تقصیری برگولیو نمیدهد.
پاسپورت فرانسیسکو جالیکس
وربیتسکی همچنین از رویدادی که برگولیو و جالیکس را در 1979 درگیر خود کرد پرده بر می دارد. جالیکس که در آلمان زندگی می کرد می خواست تا پاسپورت آرژانتینی خود را بدون آنکه به آرژانتین برگردد تمدید کند. وربیتسکی اسنادی در آرشیو وزارت خارجه آرژانتین یافته که نشان دهنده نقش و روش های برگولیو است. ابتدا، برگولیو یک درخواست رسمی مبنی بر مجاز بودن جالیکوس برای تمدید پاسپورت خود بدون بازگشت به آرژانتین صادر می کند. بعد دو نامه داخلی از یک کارمند وزارتخانه به وزارت خارجه می آید که گویای آنست که برگولیو به او گفته درخواست رسمی او را نادیده گیرد و با استفاده از پاسپورت مخالفت شود زیرا جالیکس با امور خرابکارانه مرتبط بوده، دستگیر شده و در اسما زندانی بوده است. وربیتسکی نوشت: "روش کاری که در آن اسناد توضیح داده شده با حالتِ فریبکارانه ای که یوریو و جالیکس به برگولیو نسبت می دهند همخوانی دارد." وربیتسکی یکی از فصول کتابش را چنین نام گذاری کرده است: "دو چهرۀ کاردینال (برگولیو- م)" (Las dos mejillas del cardenal)
بچه دزدی
یکی از کارهای مخوف در دوران حاکمیت فاشیستها در آرژانتین کارزاری بود که برای ربودن فرزندانِ مادرانی که به قتل رسیده بودند و سپردن  آنها به افسران پلیس و دیگر عوامل رژیم پیش بردند. (حتی منتظر میشدند که زندانیان باردار وضع حمل کنند و سپس  آنها را به قتل میرساندند). در 1985 یک فیلم قوی در شرح این واقعه با عنوان «داستان رسمی» در آرژانتین تهیه شد. بنا به یک برآورد 500 کودک دزدیده شدند، پدر و مادر جدید و نامهای جدید گرفتند و دیگر هرگز از خویشاوندیهای خونی خود با خبر نشدند. این به جنبش مادران میدان ماه مه منجر شد که سازمان و جنبش مادرانی بود که به دنبال کودکان و نوههای گم شده خود و خواهان اجرای عدالت برای کشته شدگان بودند. آلیسیا دلاکرودا یکی از بنیانگذاران مادران میدان ماه مه، که دختر و نوه نوزادش «ناپدید» شدند، از برگولیو کمک خواست. برگولیو کشیشی را برای رسیدگی به این مسئله مامور کرد. آن کشیش از طرف برگولیو به آلیسیا اطلاع داد نوهاش توسط خانوادهای «آنچنان مهم» به فرزندی قبول شده که نمیتوان با  آنها در افتاد. یکی دیگر از بنیانگذاران جنبش مادران میدان ماه مه به نام استلا کارلوته گفت که برگولیو «هرگز از مشکلات مردمی که تحت حاکمیت دیکتاتوری سر به نیست شدهاند صحبت نکرده است.»
چهره حقیقی برگولیو
کلیسای کاتولیک سراسیمه از رسواییهای پی در پی یک پاپ زنده را با پاپی دیگر عوض کرد و با این کار یک سنت 600 ساله را شکست. تجزیه و تحلیل بحران کلیسای کاتولیک، کلیت نقشی که این کلیسا به مثابه یکی از ارکان سرکوب چه درگذشته و حال بازی کرده و این که چرا سلسله مراتب کلیسای کاتولیک به برگولیو رو کرد، از حوصله این مقاله خارج است.
با این حال نگاهی به نقش برگولیو طی جنگ کثیف، موضع او را نسبت به ستمدیدگان آشکار میکند. تا زمانی که آنان بردگانی مطیع بودند و در برابر ستم و استثمار مقاومتی از خود نشان نمیدادند، او «خادم فروتن»  آنها بود. اما زمانی که دست به مقاومت و قیام زدند و بدتر از این، زمانی که کشیشان و راهبان کاتولیک از مقاومت ستمدیدگان حمایت کردند، آنگاه چهره حقیقی برگولیو آشکار شد.
روشن نیست که آیا خود برگولیو در دوران جنگ کثیف یک فاشیست بود یا از آنهایی بود که شکل «دموکراتیک»تر حکومت را ترجیح میداد، اما این روشن است که او با ترجیح دادن فاشیستها به خیزش و انقلاب بارها با آنها همساز شد. به هر حال هیچ یک از این دو موضع قابل دفاع نیست.

نشریه انقلاب؛ شماره 302؛ 1 مه 2013


 نشريه آتش 19 خرداد 92
n-atash.blogspot.com

تجاوزگر و شلوار

١٣٩٢/٠٣/٢٦- م.سحر(محمد جلالی چیمه):
شنیدم تجاوزگر رهزنی
بزد دستبردی شبی بر زنی
بر او تاخت ، چون گرگ تازد به میش
بدینگونه بگرفت ازو کام خویش !
زن بی نوا را به محنت سپرد
وز او جامه دزدید و شلوار بُرد 
ازین سرقت و ظلم ، سالی گذشت
بر آن زن غمِ بی زوالی گذشته
که ازبیم بدنامی خویشتن
نبُد جز در اندوهِ شلوار ، زن !
شبی آن تبهکارِ بی چشم و رو
به زن باز پس داد شلوار او 
زن ، از مردی دزد خرسند بود
که شلوار بر آبرو بند بود !
 
***
 
بوَد وضع ابنای ایران زمین
اگر خوش در او بنگری اینچنین
بسی سال ، شیخ تجاوزگرش
ربوده ست شلوار و گاو وخرش
کنون رأی او را تبهکار او
نهاده ست در جوف شلوار او 
بدو بازپس می دهد جامه را
که جشن و چراغان کند خانه را !
چنین جشن بر دشمنان شادباد
به کامِ فقیهانِ بیداد باد!
 
م.سحر
17/6/2013

پیام «انتخاب» روحانی؛ سیاست مهار و تغییر کنترل شده
حنیف حیدرنژاد
اگر بپذیریم که آراء داده شده به روحانی درست است،
اگر بپذیریم میزان مشارکت مردم در انتخابات درست است و همانطور است که رژیم می‌گوید،
 اگر بپذیریم که رژیمِ تقلب و دروغ  جمهوری اسلامی این بار پس از فیلتر کردن کاندیداها، دیگر کنار کشید و تماشاچی شد و به آراء واریز شده دست نزده است،
با وجود همه این‌ها، تردیدی نیست که اگر خامنه‌ای می‌خواست، می‌توانست نتایج "انتخابات" طور دیگری اعلام کند. با این وجود سوال این است که خامنه‌ای با رئیس جمهور کردن روحانی چه اهدافی را دنبال می‌کند و پیام "انتخاب" روحانی چیست؟ به باور من انتخاب روحانی بیانگر سیاست جدید رژیم است که آن را سیاست "مهار و کنترل و سیاست تغییرِ قطره چکانی و هدایت شده" می‌نامم.
خامنه‌ای خوب متوجه شده است که با ادامه تحریم های بین المللی، فلج شدن اوضاع اقتصادی و مالی رژیم، افزایش خطر حمله نظامی و پشت کردن مردم به رژیم، او دیگر نمی‌تواند برای مدت زیادی به حاکمیت خود ادامه دهد. او به خوبی متوجه شده است که تا کجا مورد خشم و تنفر مردم قرار داشته و به دنبال خروج از این بن بست بود. اما نمی‌خواست به رفسنجانی میدان دهد که به عنوان رقیب دیرنه با "پشتوانه رای مردم" در مقابلش قد علم  کند. او نمی خواست خاتمی هم وارد  میدان شود زیرا از باز شدن دریچه‌ا‌ی «رفرم» ی که نتواند آن را ببندد وحشت داشت. خامنه‌ای با انتخاب روحانی به دنبال آن است تا با القاء یک فضای کاذب که گویا قرار است اوضاع تغییر کند، خشم و اعتراضات مردم را مهار کند. او به مردم این احساس را تلقین می‌کند که "پیام شما دریافت شد، اما برای «تغییر» زمان لازم است، به من زمان بدهید". با این تاکتیک، خشم ونارضایتی عمومی که به مرحله انفجاری رسیده است فروکش می‌کند. اگر هم رژیم در زمینه های آزادی‌های فردی و اجتماعی کمی طناب را بر دور گردن مردم شل کند، بسیار کنترل شده و هدفمند خواهد بود. تلاش و "مهندسی" رژیم از قبل از انتخابات تا اجرای شو تلویزیونی «مناظره» ی کاندیداها و تا چگونگی اعلام نتایج انتخابات، همگی نشان می‌دهد که خامنه‌ای پایه های سیستم مورد نظرش را طوری چیده است که مهار اوضاع از دستش خارج نشود. رژیم حتی خط ونشان کشیده بود که اگر کاندیداها زودتر از اعلام رسمی، خبر پیروزی خود را انتخاب کنند، صلاحیت آنها حتی در این مرحله نیز هنوز می‌تواند مورد تجدید نظر قرار بگیرد و "انتخابات" را آنطور پیش برد که می‌خواست. رژیم در سه چهار سال گذشته آنچنان از مردم زهر چشم گرفته که پیامش واضح است؛ "زیاده خواهی نکنید و گرنه جلوی همین مقدار منفذ تنفس را که بر روی تان باز کرده‌ام دوباره خواهم بست." به این ترتیب می‌توان به این ارزیابی رسید که خامنه ای به دنبال یک تغییرکنترل شده است.  
اما از حالا به بعد چه می‌شود؟ رژیم در چهار سال گذشته خودش را حاکم مطلق العنانی نشان داده که از انجام هر جنایتی کوتاه نمی‌آید و با سرکوب و فضای پلیسی و امنیتی طوری مردم و جامعه را "تربیت" کرده که به آنچه اکنون در مقابلشان گذاشته است رضایت دهند. با این اوصاف، اگر هم بصورت قطره چکانی در جائی، روزنه ای را باز کند به مردم خوب "حالی" کرده است که حواستان باشد که "زیاده خواهی" نکنید و گرنه جلوی همین مقدار «نرمش» را می‌گیرم و دوباره روز از نو...
در عرصه سیاست خارجی و بین المللی: رژیم به دنبال آن است که خود را با ثبات و دارای پشتوانه مردمی نشان دهد و اگر هم کسی حاضر نباشد که به خاطر غیر دمکراتیک بودن انتخابات در ایران، "پشتوانه مردمی" را از رژیم بپذیرد، رژیم حداقل می‌تواند نشان دهد که علیرغم همه نارضایتی ها، کنترل را در دست دارد. در این حالت می‌تواند همزمان دو سیاست را دنبال کند؛ اول: با این توضیح که روحانی "نرم تر و ملایم تر است، اما زمان می‌خواهد"، در زمینه ی سیاست هسته‌ای طرف های بین المللی را منتظر نگاه دارد و به این ترتیب زمان بخرد.
دوم: اگر بتواند، با امتیاز گرفتن و امتیازدادن‌های محرمانه و بی سر و صدا به سمت عادی کردن روابط و رفع تحریم ها حرکت کند. در این حالت یک خواست رژیم از طرف‌های بین‌المللی این خواهد بود که به دولت «منتخب» مردم احترام بگذارید و از فشار روی ما به دلیل نقض حقوق بشر دست بردارید، یا حداقل  آن را کم سر و صدا کنید." در زمینه سوریه نیز تلاش خواهد کرد که با دخالت دادن خود در مذاکرات، وضعیت را به صورت پات در بیاورد.
به این ترتیب خامنه‌ای و شرکا توانستند یک بار دیگر با همدیگر کشتی به گل نشسته نظام را نجات دهند. اینکه از این پس تا کی و تا کجا مردم تماشاچی باقی بمانند و بگذارند که رژیم اوضاع را آنگونه کنترل کند، که می‌خواهد امر دیگری است. واقعیت این است که سطح مطالبات مردم بسیار بالا رفته و اگر رژیم نتواند حتی به طور قطره چکانی و کنترل شده به این مطالبات پاسخ دهد، شرایط ، باز هم انفجاری شده و پس از مدتی آتش زیر خاکستر شعله خواهید کشید. این همان چیزی است که خامنه‌ای از آن وحشت دارد و با "مهندسی" این بارش تلاش نمود تا از مواجه با آن پرهیز کند.
حنیف حیدرنژاد

همنشین بهار: آیا حسن روحانی تغییر کرده است؟

آیا «حسن روحانی» تغییر کرده است؟
همنشین بهار
این بحث به زندگی هفتمین رئیس جمهور ایران می‌پردازد که از سالها پیش امثال «رولان دوما» Roland Dumas (وزیر امور خارجه پیشین فرانسه) مقام فعلی وی را نوید می‌دادند.
پیشینه آقای روحانی فقط در آنچه بی بی سی و...گفته، خلاصه نمی‌شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 
جان بولتون، غولهای تسلیحاتی و لابی آی‌پک
در یازدهمین انتخابات رياست جمهوری، مردم ايران موقتاً جنگ افروزان را مات کردند، چه آنها که در خود کشور زمينه ساز دخالت بيگانگان‌ هستند و چه امثال «ديک چينی» و «جان بولتون» که بر طبل جنگ و دخالت نظامی در ايران می‌کوبند.
غول های تسليحاتی و شيميايی مثل لاکهيد مارتين Lockheed Martin و نورتروپ گرومن Northrop Grumman ، مونسانتو  Monsanto ، دوپونت DuPont و... که جنگ برايشان مائده ای آسمانی است، همچنين لابی آی‌پک (کميته روابط عمومی آمريکا- اسرائيل) American Israel Public Affairs Committee‏ هم خواب ديگری می‌ديدند که تعبير نشد.
اهميت انتخاب جدید در مسيری است که به شکستن قفل استبداد و انسداد سياسی می‌انجامد نه شخص «حسن روحانی» که بيشتر به حکومتگران نزديک بوده تا به مردم.
اميد مردم به تغيير و رویارویی با روشها و سياستهايی است که به بيگانه بهانه داده و تنها به کام کاسه ليسانی است که منتظر دخالت خارجی در کشور ما هستند شايد تغاری بشکند و ماستی بريزد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن روحانی و ایران گیت
از حسن روحانی با عنوان شيخ ديپلمات هم ياد می‌کنند. او کيست و چه پيشينه ای دارد؟
...
رئيس جمهور جديد که به طور مستمر در مسئوليت های سياسی و امنيتی رژيم جمهوری اسلامی حضور داشته، سال ۱۳۶۵ در ماجرای مک فارلين (ايران گيت) طرف مذاکره بوده است. روحانی يکی از سه نفری است که همراه فريدون وردی‌نژاد و محمد‌علی هادی‌نجف‌آبادی با مک فارلين و هيئت همراه وی ديدار نمود.
{وردی نژاد در مذاکرات فوق خودش را «مهدی نژاد جا می‌زد.)
...
حسن روحانی از سال ۱۳۶۸ عضو شورای عالی امنيت ملی، از سال ۱۳۷۰ عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، از سال ۱۳۷۱ رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک و از سال ۱۳۷۸ نماينده مجلس خبرگان رهبری است.
او همچنين نايب رئيس مجلس شورای اسلامی (در دوره چهارم و پنجم) و دبير شورای عالی امنيت ملی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ بود که در اين سمت، رياست تيم هسته‌ای با سه کشور اروپايی آلمان، فرانسه و بريتانيا در مورد برنامه هسته‌ای ايران را هم بعهده داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ 
«حسن فریدون» و دانشگاه کلدونيان گلاسکو
روحانی که در سُرخه و سمنان مدرسه رفت و طلبگی خواند، در حوزه علميه قم نيز پای درس سيد محمد محقق داماد، شيخ مرتضی حائری، آيت‌الله سيد محمدرضا گلپايگانی، محمد فاضل لنکرانی و شيخ محمد شاه‌آبادی و...نشست. او سپس به دانشگاه تهران و بعد به بريتانيا رفت و حقوق خواند.
در شرح حال خودش نوشته: در رشته حقوق اساسی دکتری دارد. استاد پژوهشی مرکز تحقيقات استراتژيک بوده و به چندين زبان (روسی، انگلیسی، فرانسوی، عربی و آلمانی) راحت تکلم می‌کند. البّته در چند سفر خارجی «علی ميرعمادی» برایش ترجمه می‌کرد.
...
در خصوص مدرک تحصيلی وی برخی تشکيک کرده و گفته‌اند وی نه در دانشگاه گلاسکو، University of Glasgow‏ که يکی از دانشگاه‌های باستانی بريتانيا و چهارمين دانشگاه قديمی انگليسی زبان دنيا است، بلکه با نام «حسن فريدون» (با نام قبلی خودش) در دانشگاه کلدونيان گلاسکو Glasgow Caledonian University که دانشگاه ديگری است، درس خوانده است. اين دانشگاه از نظر رتبه‌بندی عمومی در رده ۶۰ تا ۷۰ رده‌بندی دانشگاه‌های بريتانيا و همچنين در رده ۴۰۰ دانشگاه‌های جهان قرار دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 
حسن روحانی، غریبه نیست، «خودی» است.
روحانی در آغاز انقلاب، رسيدگی به سازماندهی ارتش و پادگان‌های از هم پاشيده را بعهده گرفت. در سال ۱۳۵۹ به مجلس شورای اسلامی رفت و در پنج دوره قانونگذاری (از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۹) حضور داشت.
او همچنين نايب رئيس اول مجلس (در دوره‌های چهارم و پنجم) و رئيس کميسيون‌های دفاع (دوره‌های اول و دوم) و سياست خارجی (دوره‌های چهارم و پنجم) بوده است.
او غريبه نيست! «خودی» است.
...
روحانی عضويت و رياست شورای سرپرستی سازمان صدا و سيما از سال ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۶۲ را  بعهده داشت. همچنين در دوران جنگ ايران و عراق، با شورای عالی دفاع (از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۷) همکاری نمود و رئيس کميسيون اجرائی شورای عالی پشتيبانی جنگ شد.
 
جدا از اينها او معاون فرماندهی جنگ (از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۴)، رئیس ستاد قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبياء (از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶) و فرمانده پدافند هوايی کل کشور (از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۰) بود.
شيخ ديپلمات ما عضو هیأت امنای دانشگاه‌های تهران و منطقه شمال هم بوده و از سال ۱۳۷۱، رياست مرکز تحقيقات استراتژيک را برعهده دارد.
...
سه فصلنامه علمی- پژوهشی به زبان‌های فارسی و انگليسی (فصلنامه راهبرد، فصلنامه بين‌المللی روابط خارجی و فصلنامه Iranian Review of Foreign Affairs با مدير مسئولی وی منتشر می‌شود و کتاب «امنيت ملی و ديپلماسی هسته‌ای» شرح خاطرات او در دوران تصدی اش به عنوان مسئول پرونده هسته‌ای و در مقام دبيری شورای عالی امنيت ملی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 
لقب امام را حسن روحانی به آیت الله خمینی داد.
سال ۱۳۷۸ وقتی وقايع کوی دانشگاه تهران روی داد. روحانی در راهپيمايی ۲۳ تير همان سال، از حرمت‌شکنی «حريم مقدس ولايت» و «گروهک‌های ورشکسته و منزوی» دم زد و دانشجويان را اوباش، مزدوران و وابستگان به قدرت‌های خارجی معرفی نمود.
...
حسن روحانی اولين کسی بود که در يک مجلس عمومی آيت الله خمينی را امام خواند.
البته خیلی پیشتر، ساواک در گزارشی که از سخنرانی ۱۳ خرداد سال ۴۲ (عاشورا) تهيه کرده، نوشته است «خمينی را مثل امام وارد کردند و تمام جمعيت... صلوات فرستادند.»
«محمدرضا حکيمی» (نويسنده کتاب الحياة) در کتاب «سرود جهش‌ها» که در سال ۱۳۴۲ نوشته و نعمت‌الله ميرزازاده (ميم آزرم) در دو قصيده، به واژه امام اشاره نموده اند.
آيت‌الله محمدباقر صدر هم واژه «امام» را در مورد بنيانگذار جمهوری اسلامی به کار برده است.
روحانی نخستین بار لقب «امام» ر ادر يک مجلس عمومی برای آيت‌الله خمينی بکار برد. (آبان سال ۱۳۵۶، مراسم بزرگداشت مصطفی خمينی در مسجد ارک تهران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
جامعه هزارتوی ایران و ذهنی بودن ما
بسیاری از ما جامعه هزارتوی ایران را نمی‌شناسیم، و نسبت به آنچه در میهنمان روی می‌دهد ذهنی هستیم و حتی از عناوین کتب ترجمه شده و مباحث تازه ای که جوانان هوشیار میهنمان مطالعه می‌کنند بی خبریم. این واقعیت دارد که  رهبران رژیم جمهوری اسلامی از انعطاف و انطباق لازم (برای حفظ نظام) برخوردارند و «به روز» هستند. به شور و مشورت بها داده و مرغ برایشان همیشه یک پا ندارد.  اسم آنرا هوشیاری ضدانقلابی ، پدرسوخته گیری یا هر چه بگذاریم، بر واقعیتی که گفتم سرپوش نمی‌نهد.
بعکس، شماری از «راهبران» اپوزیسیون که گویی با اصحاب کهف حشر و نشر دارند، مثل بافتهای حشک کلانشیم در درختان بی بر، نشاط و حیات را از دست داده اند و ارزیابی های چپ اندر قیچی و خیالبافی شان گواه این امر است.
... 
مدیریت یازدهمین انتخابات رياست جمهوری نشان داد که رهبران جمهوری اسلامی به قدر و منزلت «سیلی های واقعیت» توجه نموده و این توان را دارند که از مخالف، منتقد بسازند و با خود همراه کنند. (اینکه انگیزه و رویکرد آنان امر دیگری است، بحث را عوض نمی‌کند.) 
بعید نیست فردا «برود میخ آهنی در سنگ» و رئیس جمهور جدید، رقبایش را هم به کابینه دعوت کند.
...
«دشمن» (فرضی) را به مخالف و مخالف را به منتقد و همراه تبدیل کردن هنر است نه بعکس.
شرکت کرور کرور مردمی که بی اعتنا به تحریم از مابهتران با اشتیاق به سوی صندوقهای رأی ‌رفتند شوخی نیست و اشتباه محض است جوانان هوشیار و زنده ایران را غرقه در «توهم» تصور کنیم. ما دچار توهم هستیم و روزی چند وعده «گول» می‌خوریم!
جوانان برنا و دانای ایران که می‌دانند دفع افسد به فاسد، هنر است، نسبت به غارتگران حرث و نسل میهنشان هیچ توهمی ندارند و سره را از ناسره تشخیص می‌دهند. کار خوبی می‌کنند از میان بد و بدتر، جانب «بد» را می‌گیرند. حتی علی بن ابیطالب به پیروان دگم خودش هشدار داد همه را به یک چشم نباید دید. با «طلحه»  و «زبیر» یکسان برخورد نکنید... 
در خطبه ۳۱ نهج البلاغه اشاره شده که علی به عبدالله بن عباس گوشزد می‌کند با زبیر صحبت کن. اما از طلحه بگذر چون او خیلی تند خو و خشن است (و اهل دلالت نیست) کَالثّور عاقِصاً قَرَنه...
چون گاو وحشی آماده شاخ زدن (و پرخاش) است . سوار  شتر سرکش شده و تصور می‌کند رام است. کارهای دشوار را پیش می‏گیرد بدون این که از قبل راجع به آنها مطالعه کرده باشد...
او را رها کن ولی به طرف زبیر برو و با او حرف بزن. چون او نرم تر (و اهل مدارا) است... 
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
از درون شب تار گل صبح خواهد شکفت؟
برخلاف پندار غرض آلود جنگ افروزانی چون «موشه يعلون»، Moshe Ya'alon وزير دفاع اسرائيل، مردم هوشیار ايران که «مو و پیچش مو»، هر دو را می‌بینند، خودشان بپاخاستند و خواهان تغيير شدند. پس حق دارند پیگیرانه بپرسند: مگر بدون تغيير در وجود، تغيير در ماهيت ممکن است؟
آیا دکتر حسن روحانی تغيير کرده است؟
آيا قفل استبداد و انسداد سياسی خواهد شکست و زندانيان سياسی روی آزادی را خواهند ديد؟
آيا رئيس جمهور جديد بر زخمهای اين مردم ستمديده مرهم خواهد گذاشت و از راز سر به مهر قتلعام سال ۶۷ پرده برخواهد داشت؟ یا آنها را می‌برَد لب جوی آب و تشنه برمی‌گرداند؟
واقعش این است که فقط امثال لاجوردی و حاج داود رحمانی و و حسينعلی نيری و مصطفی پورمحمدی و زندانبانان کهريزک و حسن روحانی و... مقصر نيستند. همه مسئولند.
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ... باید یقه خودمان و یقه همه را گرفت و از جوسازی و «جبر جو» هراسی به دل راه نداد.
...
جوانان ايران در خيابانهای تهران دست افشان و پای کوبان فرياد می‌زدند:
بهار آزاديه، جای ندا خاليه. بهار آزاديه، جای ندا خاليه. بهار آزادیه...
آيا واقعاً بهار آزادی است و سراومد زمستون؟ ديگر قبرهای دسته جمعی شهدای گمنام نخواهيم داشت ؟
آيا خيابان ندا، مسجد لولاگر، جلوی پايگاه مقداد و پل حافظ و... ديگه شاهد به خاک افتادن فرزندانمان نخواهد بود و قفل استبداد و انسداد سياسی خواهد شکست؟
البته که آری. خواهد شکست و اين سنّت خداوندی و قانونمندی تاريخ است.
بدون تردید از درون شب تار گل صبح خواهد شکفت و بگذرد اين روزهای تلختر از زهر...
...
ویدیوی مربوط به این بحث (کلیک کنید)
سایت همنشین بهار
ایمیل