تاریخ ایران
سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.دهم. تیموریان. تا پایان شاه اسماعیل صفوی
.تحقیق اسماعیل وفا یغمائی
سلسله تيموريان.771تا 911 هجری
امير تيمور گوركاني ،771ــ 807 هجري .تيمورــ به معناي آهن ــ سر سلسله تيموريان فرزند امير تـَرغاي واز نوادگان قراجار نويان ، رئيس قبيله برلاس و ازاميران تحت اطاعت مغولان و از تيره و تبار مغولان بود . او در سال736 هجري در شهر كش ــ شهر سبز كنوني در جنوب سمرقند ــ متولد شد .او شكارچي ، تيرانداز، شمشير زن و جنگاوري متهور بود و به زاهدان و صوفيان ارادت خاصي داشت و از انفاس آنان از جواني مدد ميطلبيد واين علاقه به اسلام را تا پايان عمر حفظ كرد .
ا مير تيمورتا سالهاي 771 هجري را به كشاكشها و جنگهاي فراوان گذرانيد و سرانجام با ورود به سمرقند در دوازدهم رمضان سال 771 هجري به چنان موقعيتي دست يافت كه بتواند به عنوان يكي ازجهانگشايان بي رحم وپيروزمند در صحنه تاريخ سيمائي فراموش ناشدني پيدا كند .
لشكر كشي به خوارزم ( 773 ــ 781 هجري ) ، لشكر كشي به دشت قبچاق و مغولستان (776 ــ 779 هجري) و نيزبه روسيه و انهدام مسكو، سلسله لشكر كشيها به خراسان(782 ــ 785 هجري) ، لشكر كشي به مازندران ، استر آباد(786ــ 787)،يورش سه ساله سراسري به ايران (788ــ 790) ، يورش پنج ساله به ايران0794ــ798) ، يورش به هندوستان(801 هجري) ، يورش هفت ساله به ايران (802ــ807 هجري) و يورش به عثماني( 804 هجري) گوشه هائي ازكارنامه خونين تيموررا تشكيل ميدهد . در اين جنگها و يورشهاهمراه با ويراني گسترده و كشتارهاي بيرون از حد و حساب و بر پا كردن كله منارها تيمور هميشه فاتحي پيروزمند بود .
رفتار تيمورگاه ضد و نقيض مينمايد ولي خشونت و اراده اي آهنين در كشتار ، سلسله اعمال او را به هم مرتبط ميكند . روانشناسي اورا بايد در حيطه شهرت و قدرت دنبال كرد . در هجوم تيمورمردم شهر اسفراين قتل عام شدند و اين شهر با خاك يكسان گرديد . شهر هرات در يورش تيمور شهركله منارها شد ، او با سادات علوي مرعشي در مازندران ،در نهايت طريق آشتي در پيش گرفت و حكومت مازندران را به فرزندان سيد قوام الدين مرعشي سپرد . در اصفهان در خشم از شورش مردم و كشتار سربازانش دستور داد هفتاد هزار سراز مردم اصفهان براي ساختن كله منارها تهيه شود . در حمله به لرستان در بروجرد و خرم آباد دستور داد شمار بسيار زيادي را از پرتگاههاي مرتفع پائين انداختند و كشتند .
در شورش مردم خوارزم دستور داد تمام ان شهر عظيم را ويران كنند وجو بكارند . در شهر تكريت دستور كشتاري وحشيانه داد و در سراسر شهر كله مناره ها بر پا ساخت . در شهر طوس ساختن كله مناره ها با ده هزار سر بريده تكرار شد . در گرجستان با تخريب و آتش زدن ، ديرها و كليساها را خراب نمود و هزارن تن از عيسويان را كشت . در شهر سيواس دستور داد چهار هزار تن از سربازاني را كه مقاومت كرده بودند زنده زنده آتش بزنند .
در فتح هندوستان بيش از صدهزار تن از اسيران به دستور او كشتار شدند . در شورش بغداد او به سپاهيان خود دستور داد هر سپاهي سردو تن از اهالي بغداد را از تن جدا كند و شهر بغداد را تبديل به شهر اجساد بي سر كرد . تيموردر سال807 هجري با بسيج چهارصد هزار تن پياده و سواره قصد فتح چين و به گفته مورخان نابودي بازماندگان چنگيز و اشاعه اسلام ونابودي كفر و بت پرستي را داشت كه در سن هفتاد و يكسالگي بر اثر افراط در شرب عرق و سرماخوردگي ، درشهر اترار ،ــ فاراب قديم ـ در هفده شعبان سال 708 هجري در گذشت .او در مذهب متعصب بود و در بسياري اوقات همراه با سپاه خود مسجدي را كه از چوب ساخته بودند و قاريان در آن مشغول قرائت قرآن بودند حركت ميداد . تيمور علاقه زيادي به بناي ساختمانها و مساجد عظيم ، بازي شطرنج وصحبت با زاهدان و صوفيان داشت اما بزرگترين لذت او تماشاي جهيدن فواره خون از شاهرگهاي محكومي بود كه جلاد سر او را قطع ميكرد . در دوران او سمرقند پايتخت او وسعت فراوان يافت و از زمره زيباترين شهرهاي آن روزگار گرديد . تيمور در مقبره اي كه خود در سمرقندساخته بود و تا امروز بر جاست دفن گرديد . مزار اوبه نام گور اميرمشهور است وتماشاگه جهانگردان و نيز زيارتگاه ساده لوحاني ست كه اورا امير و فاتحي مسلمان و در هم كوبنده پيروان ساير اديان ميشناسند .
2ــ ميرزا خليل سلطان ابن ميرانشاه ابن تيمور ، 807 ــ 812 هجري . پس از مرگ تيمور جنگ بر سر قدرت ، سلسله تيمور را نيز مانند ساير سلسله ها در كام خود كشيد ، بدين ترتيب كه فرزندان ونوه ها و نوادگان سي و شش گانه تيمور كه هريك در گوشه اي از مملكت تيموري زمام قدرت را در دست داشتند براي به دست گرفتن قدرت شوريدند . تيمور پيش از مرگ ، پير محمد فرزند جهانگيرــ پسر فوت كرده تيمورــ نوه خود را به عنوان جانشين خود مشخص كرده بود ولي امراي تيموري خليل سلطان نوه ديگر او رابر تخت سلطنت سمرقند نشاندند و پير محمد در ادامه كشاكش دو سال بعد از مرگ تيمور به ضرب خنجر وزير و مشاور مورد اعتماد خود پير علي ، يا علي تاز كشته شد . خليل سلطان فرزند ميرانشاه بود كه در سال 791 هجري شورش مردم طوس را با سر بريدن ده هزار تن از و بر پا كردن مناره از سرها فرو نشانده بود.
.دوران حكومت اواساسا در جدال با ديگر مدعيان و در سوداي عشق بانوئي به نام شاد ملك خاتون گذشت . عشق آتشين او به شاد ملك خاتون سرانجام اميران و اطرافيان او راخشمگين كرد و موجب شد كه بر عليه او بشورند و او را از سلطنت خلع كنند و قدرت نصيب شاهرخ ابن تيمور بشود . شاهرخ با به قدرت رسيدن طريق عطوفت را با ميرزا خليل سلطان و شاد ملك خاتون در پيش گرفت و شاد ملك خاتون و بهره اي از حكومت را به خليل سلطان داد تا با محبوب خود در خلوت و آسايش روزگار بگذراند . خليل سلطان در سال 812 هجري در گذشت . پس از مرگ او شاد ملك خاتون به ضرب خنجر خود را كشت تا با او در يك گور دفن شود .
3ــ ميرزا شاهرخ ابن تيمور، 807 ــ 850 هجري . شاهرخ فرزند تيمور پس از مرگ تيمور به موازت حكومت خليل سلطان در هرات زمام حكومت را در دست داشت و در كشاكش حوادث ، از سال 808 هجري بيشتر از خليل سلطان اقتدار يافت وبا شكست شمار زيادي از مدعيان قلمرو او و فرزتدانش گسترش يافت . شاهرخ چهل و سه سال سلطنت كرد . او شعر ميگفت ، خطي خوش داشت ، به عالمان و شاعران ونقاشان احترام ميگذاشت و با اينكه در تمام جنگها پيروز بود علاقه زيادي به جهانگشائي نداشت . از شاهرخ در مقايسه با ديگر ميراث بران تيمور چهره قابل قبول تري در تاريخ بجا مانده است . عبدالقادر مراغه اي موسيقيدان برجسته و يوسف اندكاني خواننده بزرگ ، معمار بزرگ قوام الدين معمار وصورتگر نامي مولانا خليل نقاش از معاصران و نزديكان او بوده اند . شاهرخ در سال 830 مورد سود قصد يكي از فدائيان نهضت حروفي بنام احمد لر قرار گرفت كه از آن جان بسلامت بردو اين واقعه موجب كشتار شماري از پيروان فضل الله حروفي شاعر و رهبر نهضت حروفيه گرديد . از زمره زنان شاهرخ ، گوهر شاد آغا بود كه مسجد گوهر شاد در مشهد از بناهاي اوست .
4ــ ميرزا الغ بيك ، 850 ــ 853 هجري ، پس از رسيدن خبر مرگ شاهرخ ، فزرزندش الغ بيك برجاي او درسمرقند بر تخت نشست .او در دوران پدرش به مدت سي و هشت سال فرمانرواي ماوراءالنهر بود . الغ بيك اهل ادب و هنر بود و بخصوص علاقه فراوان به نجوم داشت و زيج معروف الغ بيگي كه تقويم تا مدتها بر اساس آن استخراج مي شد به همت دانشمندان دربار او پديد آمد . الغ بيك سرانجام در سال 853 هجري در جنگ با پسر خود شكست يافت و در دهم رمضان سال همان سال به دستور پسرش به دست كسي به نام عباس به قتل رسيد .
5ــ ميرزا علاء الدوله ابن بايسنقر ابن شاهرخ ابن تيمور850 ــ865 هجري . هم زمان با مرگ شاهرخ علاءالدوله خود را در هرات پادشاه خواند ــ او فرزند بايسنقر بود كه به دليل علاقه به شعر و ادب و خطاطي و هنر تذهيب از سياست كناره گرفت وروزگار خود را به گرد آوري شاهنامه صرف كرد و سرانجام در هفتم جمادي الاولي سال 837 هجري در هرات مرد و در مسجد گوهر شاد به خاك سپرده شد ــ علاء الدوله سر انجام پس از كشاكشهاي فراوان با الغ بيك در سال 852 هجري به دست برادر خود ميرزا بابر فرمانرواي شيراز كور شد و تا سال 865 هجري زنده بود و سر انجام در شمال ايران مرد .
6 ــ ميرزا عبد اللطيف ابن الغ بيك ، رمضان 853 تا ربيع الاول 854 هجري ، او شش ماه سلطنت كرد و پس از شش ماه به دست يكي ازنوكران وفادار به پدرش به نام بابا حسين در سمر قند به ضرب تير كشته شد . سر او را جدا كردند و به تاوان پدر كشي بر فراز مدخل مدرسه الغ بيك آويختند .
7ــ ميرزا عبدالله ابن ابراهيم ابن شاهرخ ،854 ــ 855 هجري . او در ماوراء النهربه پادشاهي رسيد و در دوران كوتاه سلطنتش با قيام ابوسعيد نواده ميرانشاه ابن تيمورمواجه شد و سر انجام با يورش سپاه متحد ابوالخير خان پادشاه ازبكان و ابوسعيد در جمادي الاولي 855 هجري در حوالي سمرقندمغلوب و مقتول گرديد .
8 ــ ميرزا بابر ابن بايسنقر ابن شاهرخ 852 ــ861 هجري ، او كه عامل كور كردن برادرش ميرزا علاء الدوله بود با قتل برادرش ميرزا سلطان محمد در خراسان و هرات زمام حكومت را در دست گرفت و تا پايان عمربر تخت حكومت بر جاي بود .
9 ــ سلطان ابو سعيد ابن ميرزا سلطان محمد ابن ميرانشاه ابن تيمور ، 855 ــ873 هجري ، او كه كشنده هفتمين امير تيموري ــ ميرزا عبدالله ــ بود در سال 855 سلطنت ماوراء النهر را به دست آورد. در دوران اوقسمت مهمي از ممالك تيموري فتح شد ونوادگان شاهرخ تيموري از او شكست خوردند واز جمله هرات فتح شد و گوهر شاد آغا همسر شاهرخ و باني مسجد گوهر شاد در سال 861 به دست او به قتل رسيد. سلطان ابو سعيد سر انجام در25 رجب سال 873 ازاوزن حسن آق قويونلو شكست خورد و در حين فرار دستگير گرديد اوزن حسن آق قويونلو او را به يادگار محمد نوه گوهر شاد آغا سپرد و يادگار محمد ، سلطان ابو سعيد را به انتقام خون جده خود كشت .
10 ــ ميرزا سلطان احمد ابن ابو سعيد ، 873 ــ 899 هجري . قتل ابو سعيد را بايد پايان دوران تيموريان دانست زيرا پس از قتل ابوسعيد دوران هرج و مرج ، چيزي شبيه به پايان دوران مغولان آغاز شد و قدرت به دست آق قويونلو ها افتاد . پس از قتل ابوسعيد پسرش ميرزا سلطان احمد درماوراءالنهر خود را پادشاه خواند و برخي از شاهزادگان تيموري آلت دست تركمانان آق قويونلو شده و به جنگ با يكديگرپرداختند . سلطان احمد در سال 899 هجري در گذشت .
11 ــ ميرزا سلطان محمود ابن ابو سعيد 873 ــ 905 هجري . او پس از مرگ ابوسعيد در بدخشان و ترمذ و اطراف آن حكمروا بود و در سال 905 هجري در جنگ با شيبك خان ازبك كشته شد .
12 ــ سلطان حسين ابن بايقرا ابن عمر شيخ ابن امير تيمور ، 875 ــ 911 هجري . او از سال 874 بر خراسان مستولي شد و مدت زماني به جنگ با يادگار ميرزا و حاميان او آق قويونلوها مشغول بود . در سال 875 موفق شد يادگار ميرزا را شكست دهد و به قتل برساند و دودمان شاهرخ تيموري را بر اندازد .دوران او به كشاكش با ازبكان گذشت . سلطان حسين بايقرا به شعر و ادبيات و هنر متمايل بود و در دوران او كتابخانه بزرگي در هرات تاسيس شد و ده هزار تن از طالبان علوم به خرج او در آنجا مشغول تحصيل علوم مختلف شدند . امير عليشير نوائي از دانشمندان بنام ، وزارت او را به عهده داشت و جامي شاعر نامدار و بهزاد نقاش برجسته و امير خوند مولف كتاب روضه الصفا از معاصران او بودند . او در پايان عمر مدت بيست سال با فلج دست به گريبان بود و با مرگ او كار سلسله تيموريان به پايان رسيد .
در باره تيموريان
از هم گسيختگي اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در پايان دوران مغولان ووجود دولت هاي ريز و درشتي كه هريك در گوشه اي از ايران بساط حكومت را علم كرده و به غارت مردم و جنگ عليه يكديگر مشغول بودند و عدم حكومتي متمركز و قدرتمند ، بلاي تيمور و سلسله او را متوجه ايران كرد .
تيموريان به مدت صد و پنجاه سال در بخشهاي مهمي از ايران زمام حكومت را در دست داشتند. با هجوم تيمور به ايران ، مردم ايران بار ديگرپس از دوران پر وحشت و ظلم مغولان در گردابهاي خونين كشتارها و فجايع فراوان فرو رفتند . دوران تيموريان بخصوص در هنگام حيات تيمور دوران اوجگيري ترور عمومي ، ويراني شهرها و روستاها وفقر و گرسنگي و در بدري مردم بود . پس از مرگ تيمورو بااحاطه شدن برخي از شاهان و شاهزادگان تيموري در فرهنگ و روحيات ايراني اين مساله مقداري تعديل شد . دوران تيمور مانند دوران چنگيز تاثيراتي گذرا و تاثيراتي ماندگار بر جاي نهاد كه در آينده ودر بررسي فرهنگي و ادبي به آن اشاره خواهد شد . تيموريان بر خلاف چنگيزيان ، از آغازمسلمان واهل تسنن بودند ودر بررسي تاريخ ايران همين مساله برخي از مورخان سطحي نگر و علاقمند و متعصب در مذهب را نسبت به تيمور و تيموريان دچار خوشبيني و گذشت كرده است . بساط قدرت تيموريان با مرگ سلطان حسين بايقرا در هم پيچيده شد ولي يكي از اخلاف تيمور بنام بابر كه در فرغانه حكمروا بود توانست با غلبه بر افغانستان و بدخشان و هند و فتح اگره و دهلي سلسله اي را در هند بنياد گذارد كه تا سال 1857 ميلادي دوام آورد . از زمره پادشاهان تيموري هند بايد از بابر ،اكبر شاه ،جهانگير ، شاه جهان ، اورنگ زيب و..،. ياد كرد ، دربار پادشاهان تيموري هند از اصلي ترين مراكز تجمع اديبان و شاعران پارسي زبان بود .
سلسله قراقويونلو .گوسفند سياهان.810 تا873 هجری
1ــ قرا يوسف ابن قرا محمد ، 810 ــ 823 هجري . قرا يوسف از اميران دربار جلايريان بود كه در هنگام هجوم امير تيمور، با شكست دادن سلطان احمد جلايربر عراق عرب مسلط شده بود . با حمله تيمور به سرزمين تحت سلطه قرا يوسف ، او به مصر گريخت و سلطان مصر او و سلطان احمد جلاير را به زندان افكند . پس از مرگ تيمورقرا يوسف به آذر بايجان آمد و با چند چنگ بر آذربايجان مسلط شد . در ادامه كار او توانست ديار بكر ، عراق عرب ، نواحي شروان ، گرجستان ، سلطانيه ساوه ، قزوين و...را به قلمرو خود و پسرش پير بذاق منضم كند . او در سال 823 هجري در هنگام لشكر كشي براي جنگ با شاهرخ تيموري در گذشت . او وپسرش پير بذاق مجموعا چهارده سال بطور مشترك حكومت كردند .
2ــ اسكندر ابن قرا يوسف ، 823 ــ839 هجري . دوران او به جنگ با شاهرخ تيموري گذشت و سرانجام با شقه شدن نيروهايش و تمايل برخي از نزديكانش به شاهرخ تيموري ، از جمله برادرش جهانشاه دچار ضعف گرديد و در بيست و پنجم شوال سال 841 هجري به دست پسر خود قباد كشته شد .
3 ــ جهانشاه ابن قرا يوسف 839 ــ 872 هجري . او وابسته به دربار تيموريان بود و از جانب شاهرخ تيموري حكومت او تائيد شد . دوران او دوران وسعت و عظمت دولت قرا قويونلو ست . جهانشاه قراقويونلو شعر ميسرود و به شاعران و هنرمندان علاقه فراوان داشت با اين همه مردي سخت كش و بيرحم بود ، از جمله در فتح اصفهان در سال 856 هجريدستور كشتار و قتل عام مردم اصفهان را صادر كرد.مدتي از روزگار جهانشاه در جنگ با پسرانش حسن و پير بذاق گذشت او موفق شد حسن را شكست داده و پير بذاق را به قتل برساند . خورشيد اقبال جهانشاه با ظهور حسن بيك ــ اوزون حسن ــ از ميان قبيله آق قويونلو( گوسفند سپيدان) در محاق فرو رفت . جهانشاه در سال872 هجري در جنگ با سپاهيان حسن بيك كشته شد . از او مسجد كبود تبريز به يادگار مانده است .
4ــ حسنعلي ميرزا 872 ــ873 هجري . او آخرين امير سلسله قرا قويونلو ست . حسنعلي ميرزا در دوران پدرش به مدت بيست و پنج سال زنداني بود و چون از زندان بيرون آمد و بر تخت سلطنت نشست مشاعر درستي نداشت . دوران كوتاه حكومت او به قتل و كشتار اميران و نزديكانش گذشت و در سال 873 هجري با شكست از حسن بيك و نيروهاي آق قويونلو ، در همدان به دست اغورلو محمد پدر زن اوزون حسن كشته و دفتر حكومت قراقويونلو با او بسته شد .
در باره سلسله قرا قويونلو قرا قويونلوها تركماناني گوسفند چران بودند كه همراه با لشكر كشي مغولان به ايران ،از اطراف درياچه آرال به ايران كوچ كردند و بعد از شروع ضعف ابوسعيد بهادر قدرتي كسب كردند . آنان مردماني جنگجو و سوار كاراني ماهر بودند كه بر پرچمهاي خود گوسفند سياهي را نقش ميكردند و به همين دليل به قرا قويونلو معروف بودند . تركمانان قرا قويونلو شيعه مذهب بودند و از جمله به دليل تضاد مذهبي ، با تيمور و جانشينانش كه مذهب تسنن داشتند هميشه در حال جنگ بودند .
سلسله آق قويونلو. گوسفند سپيدان.872 تا908 هجری
1ــ امير حسن بيك ابن علي ابن قرا عثمان 872 ــ882 هجري . امير حسن نوه قرا عثمان بايندري ازهمراهان و ياران امير تيموربود كه به دليل قد بسيار بلندش به اوزون حسن ــ حسن دراز ــ مشهور شده بود . در ابتدا او رياست قبيله را از دست برادر خود بيرون اورد و چون مادرش يكي از شاهزاده خانمهاي مسيحي از خاندان يوناني امپراطور طرابوزان بود باآخرين امپراطور آن ناحيه متحد شد و كاترينا برادر زاده امپراطور را به ازدواج خود در اورد و بر قدرت خود افزود . او از كاترينا يك پسر و دو دختر پيدا كرد كه مارتا يا علمشاه خاتون يكي از دخترانش به ازدواج شيخ حيدر صفوي در آمد و از اين ازدواج شاه اسماعيل صفوي بنياد گذار سلسله صفويان زاده شد . دوران اوزون حسن به جنگ با سلطان محمد ثاني پادشاه عثماني ، پادشاهان قرا قويونلو وسلطان ابوسعيد تيموري گذشت و اوزون حسن توانست مملكت وسيعي را كه از آناطولي تا عمان وسعت داشت به زير سيطره خود در آورد . اوزون حسن در سال 882 هجري تفليس را فتح كرد و در رمضان همين سال در تفليس در گذشت .
2 ــ سلطان خليل ابن امير حسن882 ــ 883 هجري . پس از اوزون حسن ، پسرش سلطان خليل بجاي او بر تخت سلطنت نشست ولي دوران حكومت او دوامي نكرد و در سال 883 هجري در جنگ با برادرش يعقوب بيك كه فرمانرواي ديار بكر بود در نزديكي خوي شكست خورد ودرچهاردهم ربيع الاخر سال 883 هجري به قتل رسيد .
3 ــ يعقوب بيك ابن حسن بيك 883 ــ 896 هجري . او پادشاهي خوشگذران و عشرت طلب بود يعقوب بيك. در سال 893 هجري به ياري فرخ يسار پادشاه شروان با سلطان حيدر صفوي پدر شاه اسماعيل جنگيد واوراكشت وفرزندان سلطان حيدر را كه خواهر زادگان او بودند به اسارت گرفت و در قلعه اصطخر زنداني كرد . يعقوب يبك در يازده صفر سال 896 هجري در گذشت.
4ــ بايسنقرابن يعقوب ، 896 ــ 897 هجري . بعد از فوت سلطان يعقوب پسر ده ساله اش بايسنقر زمام حكومت را در دست گرفت اما برخي ديگر از اميران آق قويونلو به مخالفت برخاسته و برادر او مسيح را پادشاه خواندند . در جنگ بين دو جناح ، مسيح وشمار زيادي از اميران و شاهزادگان طرفدارش كشته شدند وتنها رستم نواده امير حسن از مرگ نجات يافت . در كشاكشهاي بعدي سرانجام بايسنقر از هواداران رستم شكست خورد و به نزد پادشاه شروان فرخ يسار گريخت .
5ــ رستم ابن مقصودابن حسن بيك ، 897 ــ 902 هجري . او فرزندان شيخ حيدر صفوي ، سلطانعلي ، اسماعيل و ابراهيم را از زندان آزاد كردو به كمك سلطانعلي ، بايسنقر را كه در دربار شروان بود كشت . در ادامه ماجرا ، رستم از بالا گرفتن كار فرزندان شيخ حيدر نگران شد و فرزندان شيخ حيدربا مريدانشان به سوي اردبيل گريختند . رستم سپاهي به تعقيب ايشان فرستاد و سپاهيان او موفق شدند سلطانعلي را به قتل برسانند . رستم در سال902 هجري به دست پسر عمويش احمد بيك كه بر عليه او شوريده بود به قتل رسيد .
6 ــ احمد ابن اغورلومحمد ابن حسن بيك 902 ــ 903 هجري . سلطنت احمد بيك بيش از چند ماه به طول نبانجاميد و در ربيع الثاني سال 903 هجري به دست والي شورشي كرمان به قتل رسيد . پس از قتل احمد بيك اميران آق قويونلو سه تيره شده و هر كدام شاهزاده اي را به سلطنت برداشتند و جنگ قدرت بالا گرفت و سراسر ايران در ناامني ومنازعات مختلف غرقه شد . همزمان با آن ستاره اقبال صفويان شروع به درخشيدن كرد .
7ــ الوند بيك ابن يوسف ابن حسن بيك ، 903 ــ 907 هجري . دوران او به كشاكش با شاه اسماعيل صفوي گذشت و سرانجام در نبرد با شاه اسماعيل درسال 907 هجري طومار حكومتش در هم پيچيده شد .
8 ــسلطان مراد ابن يعقوب ابن حسن بيك ، 903 ــ 908 هجري . سلطنت سلطان مراد در سال 908 هجري با شكست از نيروهاي شاه اسماعيل درنزديكي همدان خاتمه يافت . پس از اين شكست سلطان مراد به ديار بكر گريخت و در سال 920 هجري به دست سپاهيان صفوي كشته شد .
در باره سلسله آق قويونلو
سر گذشت سلسله آق قويونلو مشابه سرگذشت سلسله قرا قويونلو ست با اين تفاوت كه اينان در حوالي ديار بكر سكونت داشتند ، مذهب تسنن داشته و بر پرچمهاشان تصوير گوسفند سپيدي را نقش ميكردند . آق قويونلو ها از سال 810 تا 908 هجري به مدت يك قرن بر بخشهاي گسترده اي از ايران حكومت كردند .
سلسله صفوي.905 تا 1145هجری
1ــ شاه اسماعيل صفوي ، 905 ــ930 هجري . او بنيادگذار رسمي سلسله صفوي در سن سيزده سالگي ست . شاه اسماعيل فرزند سلطان حيدرابن سلطان جنيد ابن صدرالدين ابراهيم ابن خواجه علي ابن صدرالدين موسي ابن شيخ صفي الدين اردبيلي صوفي مشهور است . ذكر اين سلسله نسب از اين جهت ضروريست كه دانسته شود شاه اسماعيل از دوران شيخ صفي الدين اردبيلي (650ــ735 هجري) تا زماني كه تاج پادشاهي را در سيزده سالگي بر سر نهاد از ريشه اي معنوي و سياسي و اجتماعي كه از عمر آن دو قرن و نيم ميگذشت بر خوردار بود . در سلسله فرزندان و صوفيان باز مانده ازشيخ صفي الدين صدر الدين ابراهيم ، سلطان جنيد وسلطان حيدر سوداي سلطنت در سر داشتند و تبرزين و كشكول صوفيان پيرامون خود را به شمشير و سپر تبديل كرده و با خشونت و سرسختي سوداي خود را دنبال كردند و در همين سودا جنيد و حيدر كشته شدند .شيخ صفي الدين اردبيلي كه در سالهاي 560 تا735 هجري(1252ــ1334ميلادي )زندگي ميكرد صوفي شافعي مذهب بسيار مقتدري بود كه دخترصوفي معروف و مقتدرشيخ تاج الدين ابراهيم ، معروف به زاهد گيلاني را به همسري گرفت و پس از مرگ شيخ زاهد جانشين او شد . داستان شيعه بودن شيخ صفي و سلسله نسب صفويان تا امام هفتم شيعيان افسانه ايست كه بعدها اختراع شد ودور مينمايد كه در شهر اردبيل كه اكثريت مردم آن در آن روزگار شافعي مذهب بودند به يك صوفي شيعه روي آورند و باعث بالا گرفتن كار او بشوند . اقتدارشيخ صفي آنچنان بود كه در هر ماه هزاران نفر به زيارت او ميامدند و فضاي اجتماعي و روحي مردم پس از تهاجم مغولان و اشاعه روحيه درويشي و صوفيگري ، هر چه بيشتر بر اقتدار شيخ صفي افزود . به نظر ميرسد حكايت تشييع صفويان در زمان شيخ جنيد جد شاه اسماعيل شروع شده است و جنيد شافعي مذهب به تشييع روي آورده است . دوران جنيد مصادف با مرگ شاهرخ فرزند امير تيمور وتجزيه ممالك تيموريان و جدال قره قويونلوها و آق قويونلوها با يكديگر بود و شيخ جنيد تلاش كرد از اين موقعيت استفاده كرده و با كمك مريدان خود قدرت را به دست گيرد . تبديل لقب «شيخ» به «سلطان» در دوران شيخ جنيد صفوي شروع شد و او خود را سلطان ناميد . او ارتشي ده هزار نفره از مريدان خود ترتيب داد و به نام غزا و جهاد با كفار، طي نه سال رياست خود بر صوفيان به لشكر كشيهاي متعدد پرداخت و سرانجام درجنگ كشته شد . در دوران جانشين و فرزند او شيخ حيدر، مسلح كردن صوفيان شدت بيشتري گرفت . كلاه دوازده ترك مخصوص قزلباشان از دوران او باب شد و اردبيل به يك مركز اسلحه سازي براي ارتش شيخ حيدر تبديل گرديد . سلطان حيدر روزگار خود را تا پايان در پي كسب قدرت سياسي ولشكر كشي به بهانه جهاد با كفار وخونريزيهاي فراوان گذرانيد . او در ميان صوفيان و قزلباشان مقامي شبه خدائي داشت . پيروان طريقت شيخ حيدر، آشكارا شيخ حيدر را خدا ميدانستند و فرزندش اسمعيل را ابن الله صدا ميزدند .
شاه اسماعيل پس از ماجراها و كشاكشهاي فراوان با كمك صوفيان و طوايف تركِ شاملو ، استاجلو، ذوالقدر، تكلو ، افشارو قاجار ارتشي تشكيل داد و پس از شكست دادن شروانشاه و تركمانان آق قويونلو به تبريز وارد شد و بر تخت سلطنت نشست ، بنام خود سكه زد ومذهب شيعه را به عنوان مذهب رسمي اعلام كرد .
توجه به يك سر فصل قابل تامل
بر تخت نشستن شاه اسماعيل و بنياد گذاري سلسله صفوي از زواياي مختلف قابل تاكيد و سرآغاز يك دگرگوني سياسي و مذهبي بسيار قابل تامل در ايران است كه تاثير سياسي ، اجتماعي وفلسفي آن با قدرت فراوان تا روزگار ما كشيده شده است .
تا پيش ازدوران صفوي مذهب رسمي و عمومي و آميخته با دولت و حكومت مذهب تسنن بود . بجز چند دولت ريز و درشت از قبيل ديلميان و علويان ــ در انتهاي هزاره اول ميلادي ــ وبعدهاسربداران وقره قويونلو وامثالهم ،اكثرحكومتها به تبع پادشاهان و اميران سني مذهب خود ،در قوام بخشيدن به تسنن و نحله هاي مختلف آن و اطاعت از دربار خلفاي عباسي ميكوشيدند . اما اشتباه است اگر فكر كنيم كه تسنن تنها مذهب شاهان و اميران و حكومتها بود . مردم ايران با هجومي كه از زمان خليفه دوم عمرابن خطاب آغاز شد و بعدها در زمان خلفاي ديگر و سلسله اموي و عباسي تكميل شد با سيماي اسلام نه در هيئت شيعي آن ، بلكه با شكل و محتوائي كه تسنن مبلغ و مناديگر آن بود آشنا شدند و قرنها اين اسلام به عنوان اسلام عمومي ، ارث معنوي و مذهبي پدران به پسران بود و حيات و ممات مردم ايران را سامان و سازمان ميداد . شيعه تا دوران صفويان در بخشهائي از ايران مانند كوفه ، بصره ، حله ، ري ، قم ، اردستان ، فراهان ،مازندران و گيلان ( بجز بخشي از بزرگان شهر) بيهق ، سبزوار، ديلم ، طوالش ، و رودباررواج داشت و در مقايسه با جغرافياي ايران آن روزگارمذهب اقليتي از مردم ايران و آئين گروههاي معترض و شورشي در مقابله با حكومت و لاجرم آئيني عليه مذهب رسمي بود . بجز در نقاط ياد شده دين اكثريت مردم ايران حنفي و شافعي بود .
نگاهي حتي گذرا به تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از آغاز دوران اسلامي تا دوران صفويه ونيزتوجه به مرام و مسلك انديشمندان و فرهنگسازان و شاعران و عارفان ارجمند ايران بخوبي مارا با اين حقيقت آشنا ميكند . تا دوران صفويه بيش از هشتاد در صد انديشمندان ، شاعران ، فيلسوفان ، دانشمندان و.... ايران و در زمره اينان بزرگاني چون مولوي ، عطار، عين القضات همداني ، عراقي ،سعدي ، جامي ، نظامي، سهروردي ، فارابي ، بايزيد، ابي الخير ، ابوالحسن خرقاني ، و... اگر چه در آثارشان در فضائي بسيار فراخ تر و پاكيزه تر ازدنياي تنگ و تارو لبريز دگم ها و كوته بيني هاي مذهب ارثي و پدريشان پرواز ميكنند ولي سني هستند .
با آغاز سلسله صفويه و با بر تخت نشستن شاه اسماعيل شيعه نه به مثابه مذهب مورد پذيرش شورشيان و ملهم از مبارزات فرزندان پناهنده علويان به ايران ، بلكه به عنوان مذهبي كه آميزه اي از «خشونت و بيرحمي تيغ خونريزو بيرحم قزلباشان و طوايف تركمان» ، «انديشه ها و روياهاي صوفيان قدرت طلب و بيرحمي چون شيخ جنيد و شيخ حيدر» و كمي بعدتر«تفكر آخوندهاي مهاجرو وارداتي ازعراق عرب ، بحرين،شام، نجف و كربلابود»بر ايران تحميل شد وتبديل به مذهب رسمي و سراسري گرديد وبه عنوان ايدئولوژي و فرهنگ توجيه كننده و حمايت كننده دولت و حكومت صفوي در ديواره نظام حكومتي بكار گرفته شد . شيعه در دوران صفوي باشيعه دوران ديلميان و زياريان وعلويان وسربداران ــ اگر چه آنان نيزاز تشييع به عنوان عامل توجيه كننده حكومت و دولت خود سودهاي فراوان بردند وپرونده حكومتشان هر يك به سهم خود با خونريزي و خشونت آميخته است ــ ونيز با دين و آئين مردمي كه در گريز از آئين توجيه كننده خلفاي اموي و عباسي ، به آئين علويان مهاجر و پناهنده به ايران روي آورده بودند تفاوتهاي فراوان داشت .
تشييع ديلميان ، زياريان ، علويان و سربداران تشييع دولتهائي بود كه در ابتداي كار در جدال با ستم ملي ، فرهنگي ، طبقاتي و... شكل گرفت وچون با قدرت در آميخت تبديل به ايدئولوژي حكومتي و دولتي گرديد و از آرمانهاي عدالت خواهانه ساده و ابتدائي خود فاصله گرفت .
گذشته از نكات ياد شده ، براي مردمي كه به تشييع روي آوردند تشييع يك سقف مذهبي و فلسفي بود كه به دلايل مختلف آنرا در تضاد با گذشته خود نميديدند ، يا بهتر آنست كه گفته شود كمترآن را در تضاد با مليت و ايرانيت خود ميديدند . رنجها و ستمهائي كه بر علويان گذشته بود اين تشييع را عميقا رنگ عاطفي داده و در قلبهاي ايرانياني كه خود را همدرد وهم سرنوشت با خاندان علي ميديدند جائي والا بخشيده بود .
نكات ياد شده براي كسي كه مذهب و آئين خاصي را پذيرفته وبا دستگاه معرفتي ويژه مذهب ، با مقوله مذهب ، و از جمله تشييع برخورد ميكند چندان جذابيتي ندارد . مذهب براي اينچنين كساني مقوله اي ملكوتي و آسماني ست و قانونمندي هاي آن هم ريشه در آسمان و نه در زمين و تاريخ دارد ، با اينهمه در بررسي هر مذهب و آئيني ، بخصوص پس از دوران حكومت خميني گريزي نيست مگراينكه فراتر ازدوران معاصراين جويبار يا رودخانه را در بستر حقيقي تاريخي آن و در رابطه با سرنوشت مردم دنبال كنيم وسرگذشت آن را باز بخوانيم و تجربه بيندوزيم . با در نظر گرفتن نكات ياد شده از زاويه ايدئولوژيك ، جنبه وارداتي تشييع دوران صفوي ــ تشيعي كه بعدها عميقا با باورهاي مردم هم در آميخت ــ پر رنگ ترخود را مينمايد . در همين رابطه شيخ حر آملي در كتاب «امل الآمال»نام هزار و صد آخوند وارداتي عرب زبان را بر شمرده است .
در تحميل قساوت باراين مذهب ، خون صدها هزار تن از مردم ايران با كشتارهاي جمعي به بي رحمانه ترين شكل بر زمين ريخت . اسناد تاريخي به روشني اين حقيقت را گواهي ميكنند و از زير غبارهاي زمان بيرون مياورند . در آغاز فتح ايران نياكان ما با گذر از گردابهاي خون ورنج بناچارــ بجز در بخشهائي از ايران كه به آن اشاره شد ــ مجبور به مهاجرت معنوي و عقيدتي از آئين زرتشت به اسلام اهل تسنن شدند و قرنها بعد باگذري ــ بازهم اجباري ــ از لجه هاي خون خود مجبور شدند آئين تسنن را ترك گويند و به آئين مورد اعتقاد صفويان گردن نهند . كشتارهاي وحشيانه شاه اسماعيل در تبريز و اصفهان و ديگر شهرهاي ايران به واقع همشانه وحشيگريهاي مغولان و تيموريان قرار ميگيرد . دوران صفويان آغاز تنفس گسترده سيستم آخوندي در ايران و آميختگي آن با حكومت و رواج دوباره زبان عربي و بر پائي حوزه هاي علميه است . از همين زاويه بايست مسدود شدن را ه تنفس فرهنگ و ادب و موسيقي و هنر و آزاد انديشي را در تهاجم حكومتي كه قويا با مذهب آميخته و داعيه ايدئولوژي دارد در نظر گرفت . مهاجرت عظيم شاعران ايراني به هند در دوران صفويان از جمله زائيده همين عارضه است . اينها اشاراتي اندك براي توجه دادن به برخي مسائلي ست كه هنوز جامعه ما با آن در گير است و ارزش آن را دارد كه در تاريخ صفويه بيشتر به سفر برويم و به دنبال ادراك بيشتربر اين اشارات تامل كنيم .
ادامه دوران شاه اسماعيل صفوي
روزگار شاه اسماعيل پس از تاجگذاري ، با فتح خوزستان و بغداد ، فتح آذربايجان ، فتح خراسان ، حمله به ماوراءالنهر و سرانجام جنگ چالدران و مقابله با دولت قدرتمند و سني مذهب عثماني ادامه يافت . با تشكيل يك دولت شيعه مذهب در كنار قويترين دولت سني مذهب و مقتدر آن روزگاريعني دولت مقتدر عثماني، كشتارهاي مذهبي آغاز گرديد . خون هزاران هزار نفر در ايران بجرم پافشاري بر تسنن بر زمين ريخت و سلطان سليم پادشاه عثماني نيز دستور داد كه شمار شيعيان درون مرزهاي عثماني را به دست آورند و انها را كشتار كنند . در اين جنگ مذهبي چهل هزار تن از شيعيان در آناطولي كشتار شدند و سر انجام در گذر از موج كشتارهاي شيعه و سني ، دو دولت در چالدران ، در مشرق درياچه رضائيه ، با هم جنگيدند . در اين جنگ كه مجموعا صد و هشتاد هزار تن در آن شركت داشتند ، دولت عثماني به مدد تكنيك برتر وداشتن سلاحهاي آتشين پيروز شد و تبريز و ديار بكر وكردستان تحت اشغال دولت عثماني قرار گرفت .
شاه اسماعيل دو رگه ، ايراني ــ يوناني ، داراي چهره اي زيبا ،موئي سرخ فام و اندامي متوسط و نيرومند بود . او در جنگيدن با اتكا به شيوه زندگي خود در گذشته و نيزباور خود امام بيني و خود خدا بيني و حمايت نيروهاي غيبي و آسماني ، بسيار متهوربود و از آنجا كه مير و مرشد صوفيان و قزلباشان بود و زمام قدرت معنوي و سياسي را با هم در دست داشت صوفيان او را چون خدائي مجسم ميپرستيدند و به فرمان اوبه هر كاري دست ميزدند و در باره او ميگفتند « لا اله الا الله ، اسماعيلا ولي الله ».
در دوران او پس از چند قرن و پس از شكست حسن بساسيري به دست طغرل سلجوقي و سقوط بغداد در سال 452 هجري (1060 ميلادي )ديگر بار شعار اشهد ان علي ولي الله توسط موذنان در گوشها طنين انداز شد. در زمان شاه اسماعيل به دستور او بر پشت سكه ها كلام « لا الله الا الله ، محمد رسول الله ، علي ولي الله » و در حاشيه سكه ها اسامي چهارده معصوم نقش شد .
ساختمان روحي و اخلاقي شاه اسماعيل شگفت آور بود .در تبريز به هنگام اعلام رسمي شدن تشييع چهار ششم مردم تبريز سني مذهب بودند و شاه اسماعيل با كشتار و گردن زدن بيست هزار تن ،مردم تبريز را وادار به قبول تشييع كرد وياد آور كشتار وحشيانه شيعيان به دست سلطان محمود غزنوي گرديد .او در تبريز دستور داد استخوانهاي كساني راكه مسئول قتل پدرش بودند از گور در آورده و در كنارسرهاي بريده و منجمله سرهاي بريده زنان نگونبخت تن فروش به آتش كشيدند . اودر تبريز به قزلباشان مسلح به تبر و ساطور دستور داد در كوچه و بازار روانه شوند و به لعن خلفاي سه گانه بپردازند . كساني كه اين لعن را ميشنيدند بايد ميگفتند« بيش باد و كم مباد» و اگر كسي اين كلام را تكرار نميكرد بلافاصله به قتل ميرسيد . در اين كشتار تبرداران قزلباش حتي از كشتن زنان حامله ابائي نداشتند . شاه اسماعيل در تبريز دستور داد سيصد تن از زنان نگونبخت تن فروش را دستگير كرده و با ساطور و تبر از وسط دو شقه كردند و سرانجام اوج وحشيگري خود را با سربريدن مادر خود در تبريز به تماشا گذاشت . جرم مادر نگونبخت او اين بود كه پس از قتل شوهرش سلطان حيدر و اسارت ، به عقد ازدواج يكي از اميران نيروي فاتح در آمده است .
هنگامي كه شاه اسماعيل درسيزده سالگي در تبريز به قدرت رسيد در ايران ان روزگاردوازده امير نشين مستقل وجود داشت اين امير نشينان عبارت بودند ازامير نشينان :
1ــ شاه اسماعيل صفوي درآذربايجان
2ــ سلطان مراد آق قويونلو در بخش اعظم عراق عجم
3ــ مراد بيك بايندر در يزد
4ــرئيس محمد كره در ابرقو
5ــحسين كياي چلاوي درسمنان و فيروز كوه
6ــ باويك بيك پرناك در عراق عرب
7ــ كاظم بيك ابن جهانگير بيك ابن علي بيك در ديار بكر
8 ــسلطان حسين ميرزا شاهزاده تيموري در خراسان
9ــ بديع الزمان تيموري در بلخ
10ــ ابوالفتح بايندر در كرمان
11ــ امير ذوالفنون در قندهار
12ــ قاضي محمد كاشاني وجلال الدين مسعود در كاشان
شاه اسماعيل با سپاه نه چندان بزرگ ــ از نظر تعداد ــ ولي بسيار جنگجو و جرارخود به نابودي تمام اميران كمر بست . او حسن كياي چلاوي را شكست داد و پس از كشتار وگردن زدن شمار زيادي ، او را در قفس آهنين سياري زنداني كرد تا مرد . در تعقيب سلطان مراد به شوشتر رفت و در اين شهر به كشتار گسترده عالمان سني مذهب پرداخت . پادشاه منطقه ابرقو را شكست داد و دستگير كرد و بعدها او را در كنار جسد خشكيده حسن كياوي و شماري از سران شكست خورده در اصفهان به آتش كشيد . پس از فتح طبس دستور قتل عام مردم طبس را صادر كردحاصل اين فرمان كشتاري هفت هزار نفره و خونين بود . شاه اسماعيل پس از شكست دادن شيبك خان ازبك دستور كشتار همگاني مردم سني مذهب شهر مرو را صادر كرد . در جنگ با شيبك خان و پس از كشته شدن او فرمان داد« هركه سرمرا دوست دارد از گوشت اين دشمن بخورد» خواجه محمود ساغر چي از نزديكان شاه اسماعيل كه در معركه حضور داشته نقل كرده است براي خوردن شيبك خان صوفيان و قزلباشان چندان ازدحام كردند كه كار به جنگ كشيد و بر رويهم تيغ كشيدند و بجان هم افتادند و آن جسد غرقه در خاك و خون را از هم مي ربودند و ميخوردند .
پس از فتح هرات براي شيعه كردن مردم هرات ده هزار تن از مردم هرات را به تيغ قزلباشان سپرد و لاجرم شهر هرات تشييع را پذيرفت . در شهر هرات شاه اسماعيل شخصا در گردن زدن مردم و بزرگان سني شهر شركت كرد و دهها تن را گردن زد. در بغداد با اينكه شهربدون مقاومت تسليم شد شاه اسماعيل دستور كشتار داد و آنقدر مردم را سر بريدند و شكم دريدند كه به قول محمد محسن مستوفي از مورخان معاصر صفويه ، در كتاب مجمل التواريخ ، آب دجله از شدت خونريزي سرخ فام شد . پس ازاين كشتار و در حاليكه شهر بغداد را بوي خون و اجساد رو به تعفن هزاران مرد و زن و كودك فرا گرفته بود ، شاه و مرشد صوفيان به زيارت نجف شتافت و فرشهاي فراوان در حرم گسترد و قنديلهاي طلا بر سقف آويخت و طبق هاي سكه را نثار سادات نمود .
مير و مرشد صوفيان كه در ميدان جنگ درنگ نميكرد و حتي گاه خود را در مرتبه اي فرا انساني باز ميافت و در سروده هايش ميسرود كه تمام امامان شيعه و حتي خدادر او حضور دارند در مجلس بزم و سرور مرزي نمي شناخت و و براي مرتبه فرا انساني خود اخلاق و مذهب را به رسميت نميشناخت و حتي در كامجوئي از پسران زيبا روي پروائي نداشت . با تمام اينها در بررسي تاريخ تنها قضاوت اخلاقي كافي نيست . شاه اسماعيل آغاز گر سلسله اي بود كه در يكي از بحراني ترين ادوار تاريخ ايران باعث ايجاد حكومتي متمركز و قدرتمند گرديد و به فئوداليزم تكه تكه پايان داد .
شاه اسماعيل در نوزده ماه رجب سال 930 هجري( 1524 ميلادي) در حين شكار در حوالي سراب بيمار شد و در گذشت . جسد او را به اردبيل برده و در مقبره شيخ صفي الدين دفن كردند . از او بجزشرح كردار هايش ديوان شعري بجا مانده است . او به زبان پارسي و تركي شعر ميسرود و در شعرهايش ختائي تخلص ميكرد .در دوران شاه اسماعيل عليرغم ورود كاروانهائي از آخوندهاي شيعه به ايران ، از آنجا كه شاه اسماعيل خواستار قدرت مطلق بود و قصد تقسيم آن را با هيچ كس نداشت ،روحانيت شيعه صرفا حامي و دعاگوي مقام شاه و حكومت بود و هنوز تا استقرار كامل او مدت زماني باقي مانده بود .ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر