نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (2)


سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (2) - لیلا جدیدی


لیلا جدیدی


- انقلاب، تیوریها و مباحث گرد آن پس از جنگ سرد

در بخش اول این سری نوشتار پیرامون سازماندهی جنبشهای عصر جدید به چند دیدگاه و جمعبندی تحولات مهم جهان پس از پایان جنگ سرد پرداخته شد. در این بخش مبحث انقلاب، تیوریها و دیدگاه های پیرامون آن پس از پایان جنگ سرد را مورد بررسی قرار می دهیم.
انقلاب و تحولات اجتماعی بیش از هر عامل دیگری ناشی از واکنشی است که هر جامعه نسبت به نابرابری و عدم وجود عدالت اجتماعی از خود نشان می دهد.
بنابر یک گزارش از سازمان ملل، یک میلیارد انسان در خرابه ها زندگی می کنند و یا زاغه نشینان شهرهای جهان هستند.
"اندرو سیمز"، مدیر "سیاستهای جدید بنیاد اقتصادی" در بریتانیا که فعالیت وی رفع بی عدالتی در امر بدهیهای کشورهای جهان است می گوید: "جامعه ای که در آن نابرابری هست، به طور طبیعی از هم گسیخته می شود" و پیشنهاد می کند: "برای همبستگی جامعه، همانطور که حداقل دستمزد وجود دارد، باید حداکثر دستمزد نیز تعیین شود."
در همین رابطه "مایکل کم دیسوز"، رییس سابق صندوق بین المللی پول (IMF) که خود از جمله محافظه کاران است نیز اقرار می کند: "اختلاف طبقاتی بین فقیر و ثروتمند هم از دیدگاه معنوی دهشتناک است و هم از نظر اقتصادی مضر و هدر دهنده و هم سبب انفجار اجتماعی می شود."
پس از جنگ سرد، بازار بحثهای تیوریسینها، پژوهشگران و اندیشمندان بورژوازی برای ریشه یابی بحرانها و نظم نوینی که باید بر آنها غلبه کند، بسیار گرم بوده است. تزها و تیوریهای داده شده، گاه همسو و گاه در تضاد کامل با یکدیگر بوده و همزمان، برخی در خدمت حکومتها و برخی در جانبداری از گرایشهای بیرون از آن سمت و سو داشته است. هدف ما از نگرش و تامل در بحثهای مذکور، معرفی برخی از مهمترین این اندیشه ها و آشنایی با زاویه نگرش سرمایه داری پس از دوران جنگ سرد به موقعیت خود و واقعیتهای پیرامون است.

- انقلاب، تیوریها و مباحث گرد آن پس از جنگ سرد
برای آغاز در کندو کاو در اندیشه های تیوریسینها و پژوهشگران امر تغییر جهان در برخورد با نابرابری، این بزرگترین معضل جامعه جهانی در دوران پس از جنگ سرد، به نظریه های "یوشیرو فرانسس فوکویاما" رجوع می کنیم. علت انتخاب او را شاید بتوان با گفته ای از "برنارد هنری لویی"، نویسنده کتاب "سرگیجه ی آمریکایی" که به تازگی با ترجمه ی آلمانی نیز منتشر شده است، توصیف کرد. وی می گوید: "تاثیر مقاله های "کریستوفر هیچنس" در نشریه ی "سلیت" و سایر روزنامه ها، جنبش نو - محافظه کاران، سخنرانی "چارلز کروات هامر" و پاسخ "فرانسیس فوکویاما" که بحثهای داغی را برای سالها به راه انداخت، همه و همه موید آن است که درآمریکا یک شور و نشاط روشنفکری و فضایی از بحث و مناظره که اروپا دیگر ذائقه ی خود را برای آن از دست داده، در جریان است. من 30 سال از عمر خود را با این اندیشه سپری کردم که پاریس پایتخت بحثهای روشنفکری است اما امروز می گویم این پایتخت به نیویورک منتقل شده است."
البته این بیشتر بدین خاطر است که بخش مهمی از فعالیت نظریه پردازان سیاست خارجی آمریکا با پایان مبارزه ی دو ابر قدرت که جهان جنگ سرد را شکل می داد، گرد تجزیه و تحلیل شرایط جدید متمرکز شده بود تا طرح سیاسی نوینی بریزند. "فرانسیس فوکویاما"، یکی از مطرح ترین نظریه پردازانی است که فرو ریختن نظام شوروی را به منزله پیروزی لیبرالیسم و نظام سرمایه داری غربی اعلام می کرد.
"یوشیرو فرانسس فوکویاما" (متولد 1952) فیلسوف، تیوریسین و نویسنده ژاپنی- آمریکایی در سال 1992 کتابی به نام "پایان تاریخ و آخرین انسان" نوشت که به دنبال سری مقاله های منتشر شده او در مجله "روابط بین المللی" با تیتر "پایان تاریخ" بود. در این کتاب، او فلسفه ی بحث برانگیزی مبنی بر اینکه پایان جنگ سرد، پایان توسعه تاریخ بشر است را مطرح کرد.
وی گفت: "پایان جنگ سرد، پایان دوران ویژه ای از تاریخ پس از جنگ نیست بلکه، پایان تاریخ است. این به معنای نقطه پایانی دگرگونی تدریجی ایدیولوژی نوع بشر و جهانی سازی لیبرال غربی به مثابه آخرین شکل دولت جامعه انسانی است."
نظریه فوکویاما که ارجاعی مشخص به تئوری کارل مارکس از "پایان تاریخ" می باشد، با آن در تضاد کامل قرار دارد. در فلسفه تاریخ مارکس یا ماتریالیسم تاریخی، پایان تاریخ هنگامی است که تضادهای طبقاتی - همان عاملی که وی علت دگرگونی تدریجی جامعه دانسته - از بین رفته باشد و از این رو کمونیسم یا فرماسیون اجتماعی مذکور اجتناب ناپذیر می شود. نظریه "فوکویاما" که با پایان جنگ سرد پا به عرصه وجود گذاشت، رجوع آشکار او به ترم مارکس است. این درحالی ست که وی ادعا می کند ترم مزبور را از "هگل" گرفته است. این فیلسوف استدلال می کند که پیشرفت تاریخی با دمکراسی بورژوایی و بازار آزاد به انتها می رسد. تئوریهای فوکویاما بر چندین عنصر بنیادی استوار است:
- استدلال سیاسی: تمامی جنگها در تاریخ، برخورد بین دو سیستم سیاسی رقیب یکدیگر بوده است. هنگامی که ملتها به دمکراسی لیبرال دست می یابند، جنگی بین آنان رخ نخواهد داد.
- استدلال ایمپریکال (آگاهی از شواهد بر انگیخته می شود و نتیجه آن تجربه است. یا به عبارتی فلسفه علوم که بنیان آن بر آگاهی علمی استوار بر شواهد است): از آغاز قرن 19 جنبشهایی وجود داشته اند که دولتها را به سمت دمکراسی لیبرال سوق داده اند، به صورتی که حقوق افراد مانند آزادی بیان بر آزادی دولت حق تقدم داشته است.
- استدلال فلسفی: در اینجا فوکویاما نفوذ روانی انسان را بررسی می کند. وی می گوید دمکراسی باعث رفتارهای ریسک واری می شود. افکار آگاه و منطقی نشان می دهد که نقش سرور و برده رضایت بخش نبوده و بدین صورت مورد قبول وجدان انسانی نیست. در این صورت است که در سایه دمکراسی این دو به صلح می رسند. این استدلال از "هگل" و "جان لوکه" عاریه گرفته شده است.
درنهایت نیز "فوکویاما" استدلال می کند که به دلایل مختلف، سوسیالیسم رادیکال یا کمونیسم احتمالاً مغایر با دموکراسی است و این دمکراسی بورژوایی است که انتخابی مدرن خواهد بود. بدین روی، در آینده دموکراسیها به گونه ای فراگیر بازارها را در اختیار می گیرند و در شکل کاپیتالیسم یا سوسیال دموکراسی بروز می یابند.
در اندیشه فوکویاما، انقلاب فرانسه اثبات کرده است که دموکراسی به گونه ای بنیادین، از لحاظ اخلاقی، سیاسی و اقتصادی بهتر از تمامی نظامهای رقیب بوده است.

حامیان فرضیه فوکویاما
از جمله حامیان فرضیه او "خانه آزادی" است. "خانه آزادی" سازمانی است که مرکز آن درواشینگتن دی.سی است و دارای ادارات تابع در 12 کشور است. این سازمان میزان آزادیهای دمکراتیک در کشورها را بررسی می کند. در یک گزارش "خانه آزادی" آمده است: "در سال 1900 هیچ دموکراسی لیبرالی بر پایه حق رای همگانی در جهان وجود نداشته است اما امروزه 120 کشور از 192 کشور موجود در جهان (62درصد)، دموکراسیهایی این چنین هستند."
بر اساس تحقیقات سازمان مزبور، در سال 1900، تعداد 25 کشور که 19درصد کشورهای آن روز جهان را شامل می شدند، دارای کنشهای دموکراتیک محدود بوده اند. در همین سال، 19 پادشاهی مشروطه بر مبنای قانون اساسی محدود کننده اختیارات پادشاه وجود داشته که برخی اختیارات به قوه مقننه منتخب انتقال یافته است. این میزان و شکل در حال حاضر صفر است. سایر کشورها نیز دارای اشکال گوناگون حاکمیت غیر دموکراتیک بوده اند.
نتیجه آنکه، دموکراسی، خشونت سازمانیافته نظیر جنگها و منازعات داخلی و خارجی را کاهش خواهد داد. امری که با تیوری "فوکویاما" سازگاری داشته و گفته می شود که این امر با نبرد فزاینده طبقاتی که مارکس پیش بینی کرده است، قابل انطباق نیست.
و سرانجام اینکه پایان جنگ سرد و پیرو آن افزایش کشورهای دموکراتیک لیبرال، با کاهش جنگهای تمام عیار بین کشوری، قبیله ای، انقلابی همراه خواهد بود.

منتقدین فوکویاما
منتقدین وی می گویند، اساسی ترین و رایج ترین اشتباه در ارزیابی "فوکویاما"، درهم آمیختگی "تاریخ" با "رویدادها" است. فوکویاما هرگز ادعا نمی کند که وقایع درآینده از پدید آمدن باز خواهد ایستاد. وی بر این باور است که تمامی آن چه که در آینده رخ خواهد داد، حتی بازگشت نظامهای توتالیتر، در درازمدت به دموکراسی خواهد انجامید، حتی در طی قرون، دمکراسی به مرور زمان رایج تر و چیره تر خواهد شد، اگرچه ممکن است به گونه موقت به عقب رانده شود.
برخی دیگر برآنند که فوکویاما، دموکراسی به سبک آمریکایی را به عنوان یگانه سیستم سیاسی "صحیح" ارایه کرده است و بر این اساس نتیجه گرفته تمامی کشورهای جهان باید به گونه اجتناب ناپذیر از این نوع سیستم دولتی خاص پیروی کنند. با این حال، هواداران اندیشه های "فوکویاما" معتقدند این برداشتی نادرست از آثار وی است و استدلال فوکویاما تنها بر آن است که درآینده دولتهایی بسیاری خواهند بود که از چارچوب دموکراسی پارلمانی استفاده کرده و دارای بازارهایی از همان نوع خواهند بود. کشورهای سوئد، ونزوئلا، ترکیه، هند و غنا مانند ایالات متحده آمریکا یا حتی بهتر از آن، با توصیف مزبور همخوانی دارند.
"فوکویاما" در این باره می گوید: "پایان تاریخ، هرگز به طور ویژه به مدل آمریکایی سازمان اجتماعی یا سیاسی ربط نداشته است. هم نظر با اَلکساندر کُیفنیکُف، فیلسوف روسی- فرانسوی که الهام بخش استدلال بنیادین من بوده است، برآنم که اتحادیه اروپا از ایالات متحده به آنچه که به "پایان تاریخ" توصیف کرده ام، نزدیک تر است. تلاش اتحادیه اروپا با بنا نهادن حاکمیت قانون و فرا رفتن از حاکمیت و قدرت سیاسی سنتی، بیشتر با جهان "پسا تاریخی" سازگاری دارد تا تکیه آمریکاییها به پروردگار، حاکمیت ملی و ارتش آن."
اگر چه برخی معتقدند که مفهوم "پایان تاریخ و آخرین انسان" "فوکویاما"، تفسیر هگلی تاریخ است اما از بخشهای آخرین کتاب وی پیداست که او لیبرالی بدبین است که از "نیچه" و اندیشه های وی، به ویژه برابر با برداشت "لئو اشترواس" تاثیر می پذیرد. او در "آخرین انسان" همچون "نیچه" بر آن است که پایان تاریخ در نهایت دورانی غم انگیز و از لحاظ احساسی نامطلوب خواهد بود.
به طور کلی منتقدان "فوکویا" را می توان به شکل زیر دسته بندی کرد:
1- فمینیستها: نظریه فوکویاما مورد انتقاد برخی از پیروان رادیکال فمینیسم قرار گرفته است. آنها بر این باورند که لیبرال دموکراسیها اگرچه بهتر از نظامهای پیشین به شمار می روند اما تا برقراری برابری کامل جنسیتی راهی دراز در پیش دارند.
2- پیروان ژاک دریدا (1930- 2004)، فیلسوف فرانسوی الجزایری تبار و پدیدآورنده فلسفه "ساختارشکنی" که شاگرد اندیشه های "پسا ساختارگرایی" "میشل فوکو" است. "دریدا" همچنین در فلسفه پست مدرن و نقد ادبی تاثیرات بسیاری گذاشته است. او در سال 1993 در کتاب "اشباح مارکس"، از مارکس در برابر کسانی که فروپاشی کمونیسم روسی را با سقوط اندیشه مارکس یکی دانسته اند، به دفاع برمی خیرد. او "فوکویاما" را به عنوان "خواننده دیرهنگام" "آلکساندر کُیفنیکُف" مورد انتقاد قرار داده است. "دریدا" بر این باور است که "فوکویاما" و شهرت سریع کتاب وی، نشان هراس از "اشباح مارکس" است. او شهرت "فوکویاما" بر بنیاد هژمونی لیبرال را مورد انتقاد قرار داده است.
وی می گوید: "برای دارا بودن انجیل عهد جدید تحت عنوان لیبرال دمکراسی و در نهایت آن را ایده آل تاریخ بشر ساختن باید نیاز مبرمی وجود داشته باشد. باید سرودن ظهور لیبرال دموکراسی و بازار سرمایه داری در شادی هیجان انگیز "پایان تاریخ"، گرفتن جشن "پایان ایدیولوژیها" و پایان گفتمانهای رهایی بخش بزرگ، در خدمت برآوردن این نیاز باشد."
3- طرفداران محیط زیست: این عده معتقدند که رشد بی وقفه اقتصاد سرمایه داری در تضاد با سلامت محیط زیست است و از این رو باید در وضعیت اجتماعی- اقتصادی جهان توسعه یافته، جایگزینیهای دیگری صورت بگیرد.
4- لیبرتاریانیسم: یا "لیبرالیسمِ بازار" که آمیخته‌ای است از ستایش کارآفرینی، فرآیند خودگردانی بازار و مالیات اندک، احترام اکید به آزادیهای مدنی، بدبینی نسبت به منافعِ دولت رفاه و رد سیاست خارجی مداخله‌گرانه و ماجراجوییِ نظامی. برخی لیبرتاریانهای رادیکال به سرکردگی "هانس هرمن" معتقدند که دموکراسی، سنت لیبرال کلاسیک را با جایگزین سازی حقوق فردی (به ویژه مالکیت خصوصی) به جای نفع عمومی، نفی می کند.
5-مخالفان بنیادگرایی اسلامی: انتقادهای این گروه بر این اساس است که در قرن بیست و یکم، بنیادگرایی اسلامی که برای نمونه توسط اسامه بن لادن عرضه گردید، در برابر دموکراسی می ایستد؛ همانگونه که استالینیسم و فاشیسم در قرن بیستم در برابر آن قرار گرفت. اما "فوکویاما" می گوید، اسلام، نظیر فاشیسم و استالینیسم، از آن جا که خارج از سرزمینهای اسلامی طرفداران عقلایی یا احساسی اندکی دارد، نیرویی امپریالیستی نیست.
"فوکویاما" با اشاره به مشکلات اقتصادی و سیاسی که ایران و عربستان سعودی با آن مواجه هستند، بر این باور است که چنین کشورهایی نظیر ترکیه خواه به دموکراسیهایی با جامعه مسلمان تبدیل گردند یا ایزوله شوند، در بنیاد، فاقد ثباتند. افزوده برآن، هنگامی که پاره ای کشورهای بنیادگرا نظیر افغانستان کنونی پای به عرصه وجود نهادند، به آسانی تحت سلطه کشورهای غربی درآمدند.
6- سرمایه داری هژمونی طلب: "عزرگت"، استاد امنیت ملی دانشگاه تل آویو در مقاله ای منتشر شده در مجله "امور خارجی" تحت عنوان "بازگشت قدرتهای بزرگ هژمونی طلب"، دو چالش در اندیشه لیبرال دموکراسی فوکویاما را مطرح کرده است. وی می گوید، اسلام رادیکال و پیدایش قدرتهای هژمونی طلب هر دو می توانند با به چالش کشاندن لیبرال دموکراسی "پایان پایان تاریخ" باشند. نخستین تهدیدی که اهمیت کمتری دارد، جنبشهای رادیکال اسلامی است که هیچ گونه جایگزین معقولی برای مدرنیته نیستند و تهدید نظامی قدرتمندی برای جهان توسعه یافته محسوب نمی گردند. تهدید دوم که دارای اهمیت بیشتری است، ظهور قدرتهای بزرگ غیر دموکراتیک چین و روسیه است که تحت حاکمیت رژیمهای کاپیتالیستی هژمونی طلب هستند و می توانند نمونه ای عقلانی و رقیب با دموکراسی لیبرال غرب ارایه دهند و بدین صورت الهام بخش کشورهای دیگر شوند.
8- و سرانجام، "برخورد تمدنها و آخرین انسان": فرضیه "ساموول پی هانتینگتن" است که در کتاب و مقاله های وی تحت عنوان "برخورد تمدنها" به طور مشروح بدان پرداخته شده است.

نظریه ساموول فلیپ هانتینگتون در " برخورد تمدنها و آخرین انسان"
برخلاف نظریه "فوکویاما"، نتیجه ی بی درنگ حذف شوروی، شعله ور شدن جنگهای ملی، قومی و دینی در مستعمرات سابق شوروی در اروپای شرقی و مرکزی و آسیای مرکزی از یک سو و تقویت تفکرات دینی و قومی در برابر آرمانهای چپ و مارکسیستی در کشورهای معروف به "جهان سوم" بود. از این رو، نظریه پرداز دیگری به نام "ساموئل فلیپ هانتینگتون" به صحنه آمد.
"ساموئل فلیپ هانتینگتون" (1927 - 2008)، تیوریسین علوم سیاسی و استراتژیست آمریکایی، استاد دانشگاه هاروارد و عضو شورای روابط خارجی ایالات متحده بود. وی که از بنیان گذاران فصلنامه "روابط خارجی" (Foreign Affairs) است، در سال 1993 با انتشار مقاله ای با عنوان "برخورد تمدنها" به شهرت رسید. وی در دهه 70 میلادی، عضو شورای امنیت ملی آمریکا و از همکاران "زبیگنیف برژینسکی" بود. این دو، کتابهایی را با مشارکت یکدیگر تالیف کرده بودند و در تدوین استراتژی آمریکا برای دهه 90 میلادی نقش اساسی داشتند. این استراتژی در همان دهه 70 "نظم نوین جهانی" نام گرفته بود و نزدیک به 20 سال بعد، "جورج بوش" اول، آن را با یک سخنرانی تبلیغاتی به عرصه رسانه ها کشاند. نظریه پردازان سیاسی بر این اعتقادند، آنچه امروزه "جهانی سازی" نامیده می شود، ریشه در همان استراتژی "نظم نوین جهانی" دارد که در دهه هفتاد طراحی شده بود. هانتینگتون در دهه 80 در وزارت امور خارجه آمریکا مسوولیتهایی را بر عهده داشت و در دهه 90 به عنوان یک استراتژیست با مراکز قدرت در این کشور همکاری کرد. در سال 1993 نخستین بار مقاله "برخورد تمدنها" در نشریه "روابط خارجی" به چاپ رسید و سه سال بعد این مقاله با ضمیمه هایی به صورت کتاب منتشر شد. در حقیقت پس از 3 سال از انتشار مقاله مذکور، "هانتینگتون" به قطعیت نظریه خود رسیده بود. با این حال، نظریه وی از نظر بسیاری از اندیشمندان غیرقابل قبول است . یکی از مباحثی که "هانتینگتون" در این کتاب و در دیگر آثارش (از جمله دو مصاحبه ای که پس از حادثه 11سپتامبر با روزنامه "نیویورک تایمز" و نشریه "لوپوئن" انجام داد) مطرح کرده است ، مساله مرزهای خونین جهان اسلام است . او می گوید مسلمانان نمی خواهند با اقوام و ملل دیگر از سر آشتی درآیند و به این دلیل مرزهای اسلام ، مرزهای خونین است.
هانتینگتون تفکرات خود را با تحقیق در تیوریهای متفاوتی در باره سیاستهای جهانی در دوران پس از جنگ سرد آغاز کرد. این از آنجایی بود که برخی از نویسندگان و تیوریسینها این انگاره را که دمکراسی لیبرال و اقتصاد بازار آزاد سرمایه داری به تنها آلترناتیو ایدیولوژیک پس از جنگ سرد تبدیل شده است، طرح کرده بودند. نمونه ای از این عده، "فرانسس فوکویاما" بود که در بالا به وی اشاره شد.
"هانتینگتون" انقلابها پس از جنگ سرد را در مجموع به دو گروه تقسیم کرده است ، "غرب" و "شرق". اما این تقسیم بندی جغرافیایی نیست بلکه، منظور مدل چینی و فرانسوی است.
"هانتینگتون" بر این باور است که اگر چه دوران "ایدیولوژی" به پایان رسیده اما تضادهای جهانی به حالت عادی که همان تضادهای فرهنگی است، بازگشته است. او معتقد است که نخستین علل درگیریها و تضادها، مسایل فرهنگی و مذهبی هستند و مطالعه تمدنهای متفاوت که بالاترین نشان هویت فرهنگی است، بیش از پیش دارای اهمیت گردیده و باید مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد.
وی در مقاله ای منتشر شده در فصلنامه "روابط خارجی" نوشت. "بر اساس فرضیه من، در جهان نوین منبع اصلی و پایه ای تضادها، ایدیولوژی یا اقتصاد نخواهد بود بلکه، فرهنگ است. ملت- دولتها نقش قدرتمندی در مناسبات جهانی خواهند داشت اما تضاد اصلی بین سیاستهای گلوبال با ملتها و گروههایی با تمدنهای مختلف خواهد بود. برخورد تمدنها سیاست جهان را تعیین می کند. برخورد تمدنها، جنگهای آینده خواهد بود."
او در پایان اشاره می کند" "منظور من طرفداری از برخورد تمدنها و تبلیغ آن نیست بلکه، پیش روی قرار دادن فرضیه ای است که بتوانیم با آن به بررسی آینده بپردازیم."
هانتینگتون خلاف خوشبینی بشریت گرایانه ی "فوکویاما"، تصویر بدبینانه ای از جهان پس از جنگ سرد به دست می دهد که در آن محور مناقشات جهانی از دولتهای ملی به تمدنهای گوناگون یعنی، واحدهای فرهنگی، نژادی و دینی دگرگون می شود. او به طور مشخص از هشت یا نه تمدن نام می¬برد: غرب، مسیحیت ارتدوکس، آمریکای لاتین، چین، هند، اسلام، بودیسم، ژاپن و شاید آفریقا. به اعتقاد هانتینگتون، غرب که شامل آمریکا، اروپای غربی، کانادا، استرالیا و نیوزلند می شود، بر اساس دمکراسی لیبرال و مسیحیت کاتولیک و پروتستان شکل گرفته است. غرب به جای این که درصدد تعمیم ارزشهای خود بر تمدنهای دیگر برآید، برعکس باید خود را برای کشمکشی تمام عیار بین تمدنها آماده سازد. به کار گرفتن اصطلاح "برخورد" به جای "جدال" یا "کشمکش" از سوی "هانتینگتون" تصادفی نیست زیرا در نظر او تمدنها چون ماشینهایی هستند که بدون هیچ رابطه ی متقابلی در شاهراه جهانی روانند و تنها ممکن است در شرایط معینی با یکدیگر برخورد کنند. به عبارت دیگر، هر تمدن، ارزشهای فرهنگی ویژه ی خود را دارد و نباید کاری به کار تمدنهای دیگر داشته باشد، مگر این که برخوردی بین آنها رخ دهد.
جوهر نظری هانتینگتون، نسبی گرایی فرهنگی است که به خصوص در دو دهه¬ ی گذشته تحت تاثیر نظریات پسا نوگرایانه "فوکو" و پسا استعمارگرایانه¬ی "ادوارد سعید" در محافل دانشگاهی رشد کرده است. بنا بر این انگاره، نظریه حقوق بشر فقط یک پدیده ی غربی ست و نباید آن را به فرهنگهای دیگر تحمیل کرد و از حکومتهای جبار انتظار داشت که ارتش کودکان، حجاب اجباری، چندهمسری، سنگسار یا دیه و قصاص را ملغی کنند. همان طور که "ساموئل هانتینگتون" خود در مقدمه ی کتابش روشن می کند، او اصطلاح "برخورد تمدنها" را از مقاله¬ی یک اسلام شناس انگلیسی به نام "برنارد لوییس"، استاد دانشگاه پرینستون برگرفته که در مقاله ای به نام "ریشه های خشم مسلمانان" در سال 1990 بخشی از مقاله ی خود را "برخورد تمدنها" نامیده است. از نیمه ی دوم دهه ی 90، نام "لوییس" به تدریج به عرصه ی رسانه های جمعی کشیده شد و به ویژه با روی کار آمدن "جرج بوش" و حاکم شدن نظریه پردازان نو - محافظه کار پس از یازدهم سپتامبر بر دولت آمریکا، او همراه یک استاد لبنانی شیعه زاده به نام "فواد عجمی" مشاور مهم دولت بوش و چینی در امور خاورمیانه و جنگ عراق شد.
"برنارد لوییس" در کتاب "اشتباه از کجاست؟ تاثیر غرب و پاسخ خاورمیانه" که همزمان با 11 سپتامبر 2001 زیر چاپ رفت، می¬گوید: "ما دولت عرفی سکولار را به مسیحیت مدیون هستیم. اگر در دولت رم، دولت، خدا بود، در دولتهای خداسالار چون اسراییل باستان یا ایران معاصر، خدا، دولت است."
همچنین در کتاب "اسلام و غرب" می نویسد: "برخلاف مسیحیت، در رم ِ چند خداپرست، قیصر خدا بود. مسیحیان می آموختند که بین آنچه که حق قیصر است و آنچه که حق خداست تفاوت بگذارند. برای مسلمانان نخستین، خدا قیصر بود و خلیفه ی حاکم یا سلطان تقریبا جانشین او در زمین شمرده می شد. این برداشت از یک تمثیل قضایی ساده فراتر می رفت، برای مسلمانان دولت، دولت خدا بود و ارتش، ارتش خدا و البته دشمن، دشمن خدا."

منتقدین هانتینگتون
از میان منتقدین نظریه "هانتینگتون" به چند نمونه اشاره می شود:
- ادوارد سعید، نظریه پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی – آمریکایی به عنوان یکی از بنیانگذاران نظریه پسا استعماری شناخته می شود و نظریه شرق شناسی یا اورینتالیسم از ابتکارات فکری او می باشد.
وی نظریه "هانتینگتون" در کتاب "برخورد تمدنها" را در تز خود به "برخورد حماقت" توصیف کرد. وی می گوید این تیوری که هر جهانی "در خود بسته است"، مربوط به نقشه جغرافیایی جهان می شود. وی می گوید این ایده تلاش می کند حقانیت بخشیدن به جنگ را در افکار آمریکاییها توسعه دهد. بنابر این، جنگ سرد در مسیر ادامه جنگ حرکت می کند.
جالب توجه آنکه پاپ "ژان پل دوم" نیز در این باره گفت، برخورد تمدنها تنها هنگامی صورت می گیرد که اسلام یا مسیحیت برای منافع سیاسی و ایدیولوژیک مورد سوواستفاده قرار بگیرد.
- "پال برمن"، نویسنده آمریکایی که مقاله های او در بسیاری از انتشارات درج می شود و نویسنده چندین کتاب از جمله "داستان دو اوتوپی" ، "ترور و لیبرالیسم" و "پرواز روشنفکران" است در نقد نظریه "هانتینگتون" می گوید: "ما "تمدن اسلامی" یا "تمدن غربی" نداریم و همچنین برخوردی بین تمدنها وجود ندارد، آنهم به ویژه زمانی که رابطه آمریکا و عربستان سعودی را در نظر می گیریم."
وی می گوید: "تضادها نه در برخورد تمدنها بلکه، در باورهای فلسفی است."
- "آمارتیا کومار سن"، اقتصاددان هندی تبار و استاد دانشگاههای هاروارد، کمبریج، دهلی و نیز مدرسه اقتصاد لندن که در سال 1998 جایزه نوبل اقتصاد به او تعلق یافت، در آخرین کتاب خود که "هویت و خشونت" نام دارد، نظریه ای را طرح ریخته است که بر مبنای آن باور سرسختانه به "هویت" می تواند عامل بروز "خشونت" شود. کتاب بحث انگیز او که نخست به زبان انگلیسی انتشار یافت، به تازگی به چندین زبان و از آن جمله به زبانهای آلمانی و ایتالیایی و فرانسوی نیز ترجمه و منتشر شده است.
وی در کتاب "هویت و خشونت" از عده ای که تک هویتها را ترویج و برای هویتهای دیگر ارزشی قایل نیستند، انتقاد می کند. او نظریه برخورد تمدنهای "هانتینگتون" را سبب این خشونتها دانسته و آنرا تبعیض آمیز، یکسویه و خود خواهانه با دیدگاهی برتری طلبانه توصیف می کند. "آمارتیا سن" بر این باور است که تفکیک بر اساس تمدن به صلح کمکی نکرده و در عوض خشونت آفرین است.
آمارتیا سن با اشاره به نظریات هانتینگتون می گوید: "این نگاه کوته‌ بینانه در غرب که مردم جهان را تنها بر اساس یک معیار تقسیم‌ بندی می‌کند، به ‌طور ضمنی باعث تقویت بنیاد گرایان ضدغرب شده است که توجیه نظری اقدامات خود را از نظریه ‌های نظریه ‌پردازان فرهنگ ‌باور غربی استخراج می ‌کنند."

ادامه دارد


فروپاشی باند ولایت زیر ضربه های کوبنده جُنبش اجتماعی - منصور امان



فروپاشی باند ولایت زیر ضربه های کوبنده جُنبش اجتماعی

منصور امان
هزینه نگه داشتن قُدرت در دستان خود به هر قیمت، برای باند ولی فقیه بسیار گران تر از آنچه که می پنداشت تمام شده است. کیفیتی که هدف مزبور به دلیل رویارویی غیرمُنتظره با خیزش اجتماعی یافت و آن را از پروژه بوروکراتیک رای سازی و تقلُب به اتکای اُرگانها، دوایر اداری و مجاری دیوان سالارانه به یک طرح دفاعی و سرکوب، حمل شده بر پُشت بازوهای نظامی و امنیتی تغییر سازمان داد، به شتاب و در شکل شکاف بین مُجریان آن، آثار سیاسی خود را به جای می گذارد. شرایط مزبور بر ارزیابی و رویکرد نیروهای رقیب قُدرت حاکم یعنی، جُنبش اجتماعی از یک طرف و باند از قُدرت رانده شده از طرف دیگر نیز تاثیرگُذار است و از همین رو قادر است آرایشها و صف بندیهای جدیدی را شکل بدهد.

فرار از تصفیه
گرایش راست سُنتی در باند ولی فقیه هنوز پژواک نعره های خویش مبنی بر فراخوان به سرکوب و قلع و قمع مُخالفان را می شنید که نگاه آن به روی دیگر سکه اُفتاد که بر آن افزایش نُفوذ نیروهای سرکوب و تضعیف موقعیت خود نقش بسته بود. تکاپوی آقایان لاریجانی، عسگر اولادی، مُحسن رضایی و آیت الله مهدوی کنی برای ایفای نقش میانجی بین "نظام" و آقایان رفسنجانی، موسوی و کروبی نخُستین نشانه های درک فراکسیون مزبور از تهدیدهای ناشی از قُدرت گرفتن نامُتعارف گرایش نظامی – امنیتی دولت بود.
این تلاش نتوانست کُمکی به افزایش وزن مُبتکرانش بکند زیرا سردرگُمی آنها زیر فشار جُنبش اجتماعی، مانع از داشتن طرح و برنامه جُداگانه و ویژه برای ایفای این نقش می شد. از این رو، آنان در عمل نقشی فراتر از مُجری پروژه فراکسیون نظامی – امنیتی دولت نمی توانستند ایفا کنند و تاکتیک آنها که بر اساس تقدیم سر رُقبا در سینی به "رهبر" تنظیم شده بود، در خدمت اهداف آن قرار می گرفت.
پس از ناکامی این راهکار و چشم پوشی اجباری از کدخدامنشی، برای راست سُنتی که تصفیه نمایندگان آن از دولت و کانونهای تصمیم گیری و برنامه ریزی کلان در جریان دوره نخست ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقه بر مسند ریاست جمهوری آغاز و در دوره جدید شتابی سرسام آور یافته بود، نهاد قانون گذاری به مثابه میدان به چالش گرفتن شُرکای انحصار طلب، اهمیت مُنحصر به فرد یافته است.؛ جایی که آنها اُمید دارند با ابزارهای قانونی اش، بر هماوردان افسار نهاده و خیز آنها را مهار کنند. اما آنها به سرعت باید درمی یافتند که با وجود پُشتیبانی "رهبر" از فراکسیون سوگُلی خود، شمشیر قانون در دست شان ارزشی هم تراز با آهن زنگ زده دارد. حقیقت مزبور را وعده گاه بررسی بودجه سال جاری، طرح هدفمندسازی رایانه ها یا پرونده فساد مالی آقای رحیمی آشکار ساخت. در همه ی این موارد که راست سُنتی تلاش می کرد از کانال آنها رقیب را تحت فشار قرار داده و عقب براند، آیت الله خامنه ای به سود طرف مُقابل وارد میدان گردید و توازُن نیرو را به سمت گرایش نظامی - امنیتی دولت سنگین کرد.

خامنه ای زیر فشار
بر این اساس، در میدان نبردی که آقای لاریجانی و دوستان "اُصولگرا"ی وی در زمین خانگی مجلس برای فراکسیون رقیب گشوده بودند، فقط یک نبرد فرسایشی می توانست جریان یابد که در پروسه ی آن، دایره اختیارات، نُفوذ و تاثیرگُذاری خود آنها آب می رفت. آنها می بایست از این تله ی خود نهاده بیرون می آمدند، به این صورت که به طرف پُشت جبهه و مواضع توپخانه حریف مُتمایل می شدند.
موضوع وقف دانشگاه آزاد، یک کُلاه شرعی ابداع شده از سوی آقای رفسنجانی برای جلوگیری از مُصادره موسسه 25 میلیارد دُلاری "دانشگاه آزاد"، فُرصت مُناسبی برای این کار می توانست باشد. نه فقط به این دلیل که رییس دو نهاد مجمع تشخیص مصلحت و خُبرگان، سنگین وزن ترین رقیب "رهبر" زیر خیمه ولایت است و باد انداختن به بادبان او می تواند نارضایتی از عملکرد یکجانبه آیت الله خامنه ای را به گونه مووثری بازتاب دهد، همچنین از آن رو که ورود به این مبحث، نادیده گرفتن خط قرمز اختیارات مُطلق ولی فقیه و تجاوز آشکار به قلمروهای ممنوعه وی به شمار می رفت و به همین دلیل جای هیچ گونه تردیدی را نسبت به اراده راست سُنتی برای جلوگیری از جراحی شدن خود به جا نمی گذاشت.
پیامی که آقای خامنه ای دریافت می کرد به همان اندازه که مضمونی ساده داشت، روشن هم بود. او یا می بایست به رُل بی طرفی که از وی انتظار می رفت برمی گشت یا طرف دعوا به حساب می آمد و برای پرداخت هزینه آماده می شد.
پاسُخ، بی درنگ و در بسته بندی تظاهُرکنندگانی که در برابر مجلس آقای لاریجانی را "انگلیسی" می خوانند و شُعار می دادند: "مجلس لاریجانی، تو مُشت رفسنجانی"، "مجلس بی ولایت تعطیل باید گردد"، رسید. چند روز بعد تر و به موازات یک کارزار گُسترده تبلیغاتی که از انتشار اسامی نمایندگان مُتمرد تا افشای پرونده های مالی آنها را در برمی گرفت، همین پیغام در نماز جُمعه قُم با درخواست برکناری رییس مجلس تکرار شد.

دستور مُقابله
این واکُنشهای تُند که به طور آشکارا خارج از قواعد بازی صورت می گرفت و از آمادگی و تدارُک برای کشاندن نزاع به سطح حذف و برکناری راست سُنتی از قُدرت حکایت می کرد، گرایش مزبور را فقط برای زمان کوتاهی شوکه کرد. آنها که خود از طراحان برانداختن باند حُکومتی رقیب، "اصلاح طلبان" بودند و در پیچ و تاب دادن کارد "جراحی نظام" پیش کسوت، به نوبه خود با تهدیدها و هُشدارهایی مرز شکنانه در برابر حریف سینه جلو دادند. آقای باهنر، با تاکید بر "کوک شُدن ساز معکوس" که اشاره ای به برگشتن لبه تیغ جراحی به سمت راست سُنتی است، هُشدار داد: "مسوولیت عواقب غیرقابل پیش بینی با افراد و لایه هایی است که جریان معکوس را ساز کرده اند."
آقای مُرتضی نبوی، یکی دیگر از رهبران گرایش یاد شده احتمال درگیری همه جانبه را به میان آورد و توضیح داد: "اگر این جریان احساس استغنای بیش از حد کند، مُمکن است خدای ناکرده کارش به مُقابله بکشد."
و سرانجام آقای توکلی توانایی مجلس برای طرح عدم کفایت ریاست جمهوری را یادآوری کرد.
در همین حال روحانیون پُرنفوذ قُم به مثابه زرادخانه ایدیولوژیک راست سُنتی، بر بال "مُبارزه با بدحجابی"، انتقاد از مُفاد آموزشی در مدارس و دانشگاه ها که به گُفته آنها "بی دینی" را "ترویج" می دهد، انتقاد از کار و ورزش زنان، حمله به تلفُن موبایل و دیش ماهواره و جُز آنها، یورش همه جانبه ای را علیه رُقبا سازمان داده اند. اگر چه تحمُل حتی موقت رویه های ظاهری مُدرنیته آخرین ابزاری است که استبداد ولایت فقیهی می تواند یا مایل است برای به حاشیه راندن رُقبای سُنتی خود به کار بگیرد اما این درک جا اُفتاده مانع تلاش روحانیونی نمی شود که هنوز بر این گمانند از طریق شریعت و آداب می توانند زیر قلعه ی رُقبا نقب بزنند.

بُن بست راست سُنتی
پُرسش تنها این است که آیا تهدید کنندگان از چنان پُشتوانه اتکا پذیری برخوردار هستند که هُشدارهای شان جدی گرفته شود؟ چنین می نماید که پاسُخ منفی باشد.
آنچه که آنها به عُنوان برگ برنده در دست دارند، نُفوذ سیاسی و شبکه گرد آمده پیرامون آن است. با همه اهمیتی که این فاکتورها در یک کورس مُتعارف رقابت می تواند داشته باشد اما تحت شرایط کُنونی، اهرمهای حقیقی اعمال قُدرت به حساب نمی آید و بیشتر به سطح ابزار اعمال فشار فرو کاسته است. به بیان دیگر، همان کسانی که صورت حساب میز "حفظ نظام" را می پردازند، سفارش هم می دهند که چگونه چیده شود. برای شناسایی این عده لازم نیست آقایان عسگراولادی، مهدوی کنی و لاریجانی راه دور بروند. دُرُست در همان لحظه ای که آنها فراخوان سرکوب اعتراضها را می دهند، تیغ توطیه خارجی را جلا می بخشند و گرد منافع اقتصادی خود قراول می دهند، این جن را هم از شیشه بیرون می آورند.
این امر موقعیت ناهمگونی که راست سُنتی در آن قرار دارد را توضیح می دهد. آینده این دسته از شُرکای قُدرت به دلیل شکل گیری جُنبش اجتماعی و بُحرانی انقلابی ناشی از آن که ثبات "نظام" را دستخوش تهدید جدی ساخته است، بیش از هر زمان دیگری به اعمال اقتدار نظامی و امنیتی وابسته و مشروط است. از سوی دیگر، محافل، آُرگانها و ساختارهایی که این وظیفه را به عُهده دارند، دیرگاهی است که فقط نقش سگ پاسبان حُکومت را ایفا نمی کنند و خود به سهامدار کارتل قُدرت تبدیل شده اند. آن روی سکه ی افزایش نقش آنها به دلیل خدمات ویژه ای که در شرایط ویژه ارایه می کنند، کاهش وزن شریکهای دیگری است که نه کدخُدایی سیاسی آنها مورد پذیرش است و نه رهبری ایدیولوژیک شان مورد نیاز. از این زاویه، راست سُنتی در چشم پاسداران "نظام"، جایگاهی در اندازه یک محفل انگلی می یابد که از حاصل کارپردازی آنها تغذیه می کند.
این ارزیابی و حاصل مادی آن در پهنه آرایش سیاسی باند ولایت، یک گام طبیعی و ناگُزیر در چارچوب سیاست یکدست سازی است. استبداد ولایت فقیهی باید برای چیرگی بر ناهمگونیهای ساختاری "نظام" و سازگار کردن فرم و محتوی یک گام دیگر به جلو بردارد و نیروی نظامی – امنیتی که در عمل سیاست و اقتصاد را در دست دارد را به نیروی غالب و هژمونیک تبدیل کند.

"عُقلای اُصولگر"، ناجیان "اصلاح طلبان"؟
شکاف بین باند غالب "اُصولگرا"، بیش از همه اُمید باند قُدرت رانده شده "اصلاح طلب" را برای نقش آفرینی زیر "خیمه ی نظام" و غُبار روبی از جایگاه متروک خود برانگیخته است. جناح مزبور پس از یک دوره انزوا و نبود گوشهایی در "نظام" که مایل به شنیدن صدای بر هم زده شدن "چانه" آن باشد، اینک در اختلافهای درونی باند ولایت شانسی برای کوبیدن در و اعلام حُضور می بیند. "اصلاح طلبان" روی هراس راست سُنتی از دُچار شدن به سرنوشت رُقبای پیشین شرط بندی کرده اند و هم از این رو یکباره در تیم جراحی "آقا" مُوفق به تشخیص "بخش عقلانی، با تدبیر و دلسوز" شده اند؛ کسانی که گویا کلید دار دروازه های ورود آنها به اندرونی هستند و به همین اعتبار شایسته کُرنش و پُشتیبانی. آقای مُحمدرضا خاتمی از تصور این آینده زرین چنان بر سر شوق آمده است که دقیقا می تواند شانس به واقعیت گراییدن آن را هم مُحاسبه کُند: "به جُرات می توان گُفت 95 درصد جریان مُحافظه کار ناراضی است و پنچ درصد هستند که گرفتاریها را برای مملکت ایجاد می کنند."
بر این اساس چندان شگفت آور نیست که "اصلاح طلبان" برای از میان برداشتن موانع نزدیکی به "عُقلای" نظامی امنیتی و کمک به تصحیح نگاه بدبینانه آنها، هیچ فُرصتی را از دست نمی دهند. حُجت الاسلام کدیور سوگند می خورد که در اعتراضهای "روز قُدس"، کسی شُعار "نه غزه، نه لُبنان - جانم فدای ایران" سر نداده است و آقای مُهاجرانی تاکید دارد که "مُخالفان انقلاب، نظام، مرحوم امام خمینی و نهاد روحانیت نمی توانند مُدعی جُنبش سبز باشند". به همین صورت حُجت الاسلام خاتمی به هر مُناسبتی و به صورتی که حتی برای نزدیک بین ترین عناصُر "با تدبیر و دلسوز" قابل روییت باشد، آستینها را بالا زده و به اجرای نمایش کفن و دفن "تروریستهای منفور" و تُف و لعنت به "توطیه" خارجیها می پردازد.
مُستقل از این واقعیت که راست سُنتی آیا اُصولا مایل است و اگر آری تا کُجا از "اصلاح طلبان" سواری بگیرد، ابتدا آنها باید به اثبات برسانند که رهبری "جُنبش سبز" را در دست دارند. این وظیفه را رهبران باند "اصلاح طلب" با حرکت در جهت تعمیم مرزبندی سابقه دار "خودی" و "غیرخودی" به جُنبش اجتماعی و ارایه تعریفهای جدید از شُعارها، اهداف و آماج اعتراضها به گردن گرفته اند.

برآمد
فروپاشی باند ولایت زیر ضربه های کوبنده جُنبش اجتماعی، سرنوشت کوشش آن برای حفظ "قایق نظام" در برابر امواج اعتراضی روی سطح و در عُمق جامعه را بیهوده و نافرجام تر ساخته است. تداوُم مُبارزه مُستقل، مُبتکرانه و مُتکی بر مُطالبات واقعی اقشار و طبقات مُعترض، این پروسه را به جلو رانده و نظام استبداد مذهبی را ضعیف تر و پراکنده تر خواهد ساخت. در کشاکش بین این دو نیروی اصلی میدان نبرد که یکی برای تغییرات بُنیادی و دیگر برای حفظ مُناسبات موجود می جنگد، جایی برای هیچکس و هیچ آلترناتیوی نیست.


منبع: سرمقاله نیرد خلق شماره 301، جمعه 1 مرداد 1389 (23 ژوئيه 2010)


هرانا؛ سه مرد در زندان کارون اهواز اعدام شدند


5مرداد:

خبرگزاری هرانا - حکم اعدام سه تن از زندانيان زندان کارون اهواز به اتهام قاچاق مواد مخدر صبح ديروز در شهرستان اهواز اجرا شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در تاريخ 4 مرداد 89، حکم اعدام سه تن از زندانيان محبوس در زندان کارون اهواز که اجرا شد

مصرف انرژی ایران معادل کشوری با جمعیت 750 میلیون نفر است

یک مسئول طرح هدفمند کردن یارانه هاي مازندران:
مصرف انرژی ایران معادل کشوری با جمعیت 750 میلیون نفر است
در ابتدای جرای طرح، امکان ایجاد هرج و مرج در قیمت و عرضه کالاها وجود دارد


ایلنا
حجت الاسلام عباسعلی ابراهیمی... با ابراز تاسف از اینکه شدت مصرف انرژی در ایران 17 برابر ژاپن ، هشت برابر قاره اروپا و دو برابر چین است یادآور شد: مصرف انرژی ایران معادل کشوری با جمعیت 750 میلیون نفر است.
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران با بیان اینکه بیش از 37 درصد مصرف بنزین و گازوئیل خاورمیانه به ایران اختصاص دارد گفت: سرانه مصرف برق خانگی کشور سه برابر استاندارد جهانی و سرانه مصرف گاز خانگی کشور چهار برابر متوسط مصرف جهانی است.
وی با اشاره به اینکه دو میلیون خودروی عمومی 50 درصد از بنزین کشور را مصرف می کنند خاطرنشان کرد: در حال حاضر روزانه 22 میلیون لیتر بنزین وارد می کنیم.
ابراهیمی یادآور شد: با توجه به رشد ده و نیم درصدی مصرف گاز طبیعی ، تا سه سال آینده قادر به تامین گاز مصرفی کشور نیستیم.
وی با بیان اینکه 30 درصد یارانه آرد و نان به ضایعات نان تبدیل می شود تصریح کرد: سالانه بایت هشت میلیوت تن آرد یارانه ای حدود چهار هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت می شود.
ابراهیمی با اشاره به اینکه راندمان نیروگاه های تولید برق کشور 38 درصد است گفت: تلفات برق نیروگاه های کشور بین 30 تا 40 درصد است.
دبیر کمیته اطلاع رسانی ستاد طرح هدفمندکردن یارانه ها با بیان اینکه حدود 30 درصد از آب شرب مصارف خانگی هدر می رود اظهار داشت : حدود 60 درصد از یارانه های سوخت نیز در بنگاه های تولیدی هدر می رود.
...
ابراهیمی با اشاره به اینکه نوسانات قیمت خلیج فارس حامل های انرژی تا 25 درصد ، در قیمت های داخلی تاثیر نخواهد داشت گفت: 50 درصد وجوه آزاد شده بین اقشار با درآمد پائین بازتوزیع ، 30 درصد به تولید و 20 درصد هم در اختیار دولت برای طرح های عمرانی خواهد بود.
وی با بیان اینکه اصلاح قیمت حامل های انرژی در چارچوب طرح تحول اقتصادی به سرعت و حتی قبل از آن منجر به افزایش واقعی قیمت کالا ، خدمات و افزایش انتظاری موقتی قیمت کالا و خدمات خواهد شد که بر اساس تجربیات گذشته سهم افزایش انتظاری چندین برابر سهم افزایش واقعی کالا و خدمات است تصریح کرد: لازم است با تمهیدات به موقع و موثر افزایش جهشی به حداقل رسیده و در کوتاه ترین زمان به صفر میل کند.

ابراهیمی با اشاره به اینکه پیش بینی می شود ایجاد تقاضای کاذب جهت انباشت کالاها د ردوران گذار و انتظارات تورمی و افزایش بهای تمام شده کالاها با توجه به تغییرات ایجاد شده در مولفه های لهای تمام شده کالاها امکان ایجاد هرج و مرج در قیمت و تنظیم بازار کالاها در ابتدای اجرای طرح را در پی خواهد داشت .
وي یادآور شد: با توجه به فاصله ایجاد شده بین هدف و عملکرد تورمی امکان رسیدن به تورم بالا در مقطع اجرای طرح وجود خواهد داشت که در صورت برنامه ریزی اصولی با کمترین هزینه گذار از این مرحله میسر خواهد بود.

پايان پيام

stoning, Iran, Islam and Human rights / by Noushin Ahmadi Khorasani

۹۰ هزار سند لو رفت چهره ی واقعی جنگ در افغانستان



• نود هزار سند نظامی در مورد جنگ در افغانستان در اختیار سایت افشاگر "ویکی‌لیکس" قرار گرفته است. ...



دویچه وله: نود هزار سند نظامی در مورد جنگ در افغانستان در اختیار سایت افشاگر "ویکی‌لیکس" قرار گرفته است. هفته‌نامه‌ی "اشپیگل" و روزنامه‌های "نیویورک تایمز" و "گاردین" شروع به تحلیل آنها کرده‌اند. در مورد ایران هم سندهایی وجود دارد.


تخصص سایت "ویکی‌لیکس" (wikileaks.org) افشای سندهای محرمانه است. این سایت که در سال ۲۰۰۶ تأسیس شده، هدف خود را افشای کردار غیراخلاقی حکومت‌ها و شرکت‌ها از راه برملا کردن سندهای محرمانه‌‌می‌داند؛ سندهایی که کارکرد واقعی آنها را بنماید و افکار عمومی را هوشیار کند.
از شامگاه یکشنبه ۲۵ ژوئیه، نام سایت "ویکی‌لیکس" مدام در خبرگزاری‌ها ذکر می‌شود. اسنادی در اختیار آن قرار گرفته که ممکن است تأثیر مهمی بر روی تلقی افکار عمومی، بویژه در آمریکا و اروپا، در مورد جنگ در افغانستان بگذارد.

۹۰ هزار سند
قضیه به یکی دو سند محدود نمی‌شود. نود هزار سند نظامی از طریق نامعلومی به دست گردانندگان "ویکی‌لیکس" رسیده است. "ویکی‌لیکس" آنها را در اختیار هفته‌نامه‌ی آلمانی "اشپیگل"، روزنامه‌ی آمریکایی "نیویورک تایمز" و روزنامه‌ی انگلیسی "گاردین" قرار داده است. این سه نشریه، که خود به خاطر افشای رازهای حکومت‌ها نام‌آور هستند، تحلیل این سندها را آغاز کرده‌اند.
به گزارش خبرگزاری آلمان، سندها نشان می‌دهند ک طالبان در حال قدرت‌گیری هستند و آمریکا و متحدان آن در هندوکش پیاپی متحمل شکست می‌شوند. در شمال افغانستان نیز، جایی که در مقایسه با مناطق دیگر امن‌تر است، وضع رو به وخامت گذاشته است. سندها همچنین نشان می‌دهند که آمریکا در افغانستان نیرویی زبده مستقر کرده است که مأموریت آن کشتن سران طالبان است.
دولت آمریکا در مورد جزئیات قضیه اظهار نظر کرده است. نخستین واکنش‌ها در واشنگتن ابراز عصبانیت از این افشاگری و محکوم کردن آن بوده است. جیمز جونز، مشاور رئیس جمهور آمریکا در امور امنیت ملی گفته است: «دولت آمریکا با قاطعیت افشای اسناد محرمانه توسط افراد و سازمان‌ها را محکوم می‌کند؛ افشای اسنادی که جان آمریکایی‌ها و متحدانشان را به خطر می‌اندازد و امنیت ملی را مورد تهدید قرار می‌دهد.»

خشونت و فلاکت جنگ
"اشپیگل"، "نیویورک تایمز" و "گاردین" هر یک برای خود اسناد را تحلیل می‌کنند. آنها در شامگاه یکشنبه همزمان شروع به انتشار بخش‌هایی از اسناد بر روی سایت‌های اینترنتی خود کردند.
بخشی از سندهای منشر شده حاوی گزارش‌های جنگی است. حادثه‌ای رخ داده و نظامیان در مورد آن گزارشی برای دادن به فرماندهان خود تهیه کرده‌اند. رسانه‌هایی که به تحلیل سندها پرداخته‌اند، این گزارش‌های درونی را با گزارش‌های بیرونی، یعنی آنچه رسما به افکار عمومی اعلام می‌شود، مقایسه می‌کنند.
سندها به سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ برمی‌گردند. همه‌ی آنها محرمانه نیستند، اما با کنار هم نهادن آنها می‌توان پی برد که وضع در افغانستان چگونه است.
به نوشته‌ی اشپیگل، آنها جنگ را از دید مستقیم سربازان آمریکایی تصویر می‌کنند. گزارش‌ها از جمله حاوی اطلاعاتی هستند در مورد قربانیانی که حملات نیروهای غربی از مردم غیرنظامی می‌گیرند.
ژولین اسانژ (Julian Assange)، بنیان‌گذار "ویکی‌لیکس" به "اشپیگل" گفته است: «اسناد پرتوی می‌افکنند بر روی خشونت و فلاکت جنگ. این مواد نظر افکار عمومی و همچنین کسانی را که دارای نفوذ سیاسی و دیپلماتیک هستند، دگرگون خواهد کرد.» او همچنان گفته است که تا کنون سابقه نداشته جنگی در جریان باشد و در مورد آن این همه سند افشا شود.

ایران و پاکستان
گزارش‌های آغازین در مورد سندهای افشا شده، حاکی از آن‌اند که پاکستان نقش مهمی در جنگ افغانستان دارد. مأموران مخفی آن با طالبان در تماس هستند.
در مورد دخالت دولت ایران در افغانستان نیز در سندها نکات مهمی وجود دارد. نخستین گزارش‌ها حاکی از آن‌اند که دولت ایران تلاش می‌کند بر روی حوادث افغانستان تآثیر بگذارد. این کار هم از طریق دادن سلاح و دیگر امکانات به نیروهای طالبان صورت می‌گیرد و هم از طریق فعالیت‌های تبلیغی و جاسوسی و "خریدن" مقامات افغانی.