نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

نامه سرگشاده ایرج مصداقی و شرح یک درد.

نامه سرگشاده ایرج مصداقی و شرح یک درد.
مختار شلالوند

کلی طول کشید تا گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی را خواندم، بیشتر لینک ها و نشانی ها را هم که در نامه مزبور بود، مرور کردم. جا به جا در خود فرو می‌رفتم، بغض میکردم و از خواندن باز می ایستادم...
چرا که این حکایت خود نقل حال خیلی از ماهاست.
روزگاری امید و آرزو های من و همنسلانم مجاهدین بودند. از حنیف نژاد و سعید محسن و بدیع زادگان... تا مسعود و اشرف و موسی...
از صدها شهیدی که می‌شناختم و بر خاک افتادند تا آن همه عاشقانِ صمیمی و صادق که با هم حشر و نشر داشتیم. همه امید و آرزویم مجاهدین بود.
آرمان من و همنسلانم، رسیدن به آزادی و عدالت بود ضمن اینکه شخصاً دغدغه دین هم داشته و دارم و هرگز به خرجم نرفته و نمی‌رود که آخوندهای جنایتکار بویی از دین و جوهر آن که قسط و رهایی است برده اند و اعتقاد و بی اعتقادی خودم را با این جانیان تنظیم نکرده و نمی‌کنم.                                       
 
                                           ***
کاش ( نامه سرگشاده به مسعود رجوی) آنطور که برخی گفتند و نوشتند مشتی «یاوه» و از جنس «مهملات» بود! اما افسوس که چنین نبود.
با خود فکر می‌کردم، چرا علیه نویسنده نامه اینگونه موضعگیری می‌شود؟ مگر چه گفته است که شایسته اینهمه بی مهری است؟ انسان آرمانخواهی که با تمام شور و شوق ده سال زندان های این رژیم قاتل و تبه کار را تحمل کرده و تا یک قدمی مرگ پیش رفته، چرا باید تهمت باران شود و خیلی راحت وی را «مزدور» ! بنامند؟ آن هم کسی که خود بیشترین کوشش را در شناسائی مزدوران و قاتلین مجاهدین و مبارزین کرده است.
کاش محتوای آن نامه، مشتی چرت و پرت و سئوال بیهوده و مغرضانه بود ولی چنین نیست.
آیا کار درستی بود به جای پاسخ به پرسشهایی که مسئله بسیاری از هواداران مجاهدین هم هست صورت مسئله را ندیده گرفته، این و آن را به ردیه نویسی واداریم تا او را همکار لاجوردی و اطلاعات رژیم آخوندی معرفی کنند؟! ما داریم به کجا می‌رویم؟
 
ایرج مصداقی رنج زندانیان سیاسی را به تصویر کشید.
ایرج مصداقی طی سال ها افشاگری و مستند گوئی، با انتشار کتبی چون «نه زیستن نه مرگ» و «دوزخ روی زمین» و... جنایات رژیم در زندانها و کشتار سال شصت و هفت را روایت کرد و این را دوست و دشمن می‌دانند. آنهائیکه علیه وی امضاء کرده اند هم می‌دانند!
چرا واکنشی می‌کنیم که بیش از همه به نفع شکنجه گران و اضداد مجاهدین است؟
کتاب نه زیستن نه مرگ با خون دل نوشته شده و هر ایرادی هم که به آن داشته باشیم، نه تنها تاریکی های زندان و وقایعی که ستمگران قصد اختفای آنرا داشتند، فاش می‌کند، بلکه به مسئولانه ترین شیوه ها از خون به ناحق ریخته شهدا هم دفاع کرده و رنج و شکنج زندانیان سال های مرگ را به تصویر کشیده است.
ایرج مصداقی سال های سال نوشت و افشا کرد و بر دل های داغداران مرهم نهاد و چهره دژخیمان را افشا نمود و قهرمانی های مجاهدین و مبارزین را به بیرون از زندان ها آورد و غرور وسرافرازی خانواده های داغدار را بر انگیخته تر کرد و به آنان بیش از پیش انگیزه داد.
او تا جائی که توانست به مبارزین و پناهجویان کمک کرد و در دادگاهای آنان شرکت نمود  و به کمک مجاهدین و مبارزینی که از جهنم جمهوری اسلامی گریخته بودند شتافت (شماری از امضاکنندگان علیه وی خوب می‌دانند من چه می‌گویم) خیلی وقت ها خانه خودش را در اختیارشان قرار داد و از همه امکانات و مکنتِ اندکِ خود در گشایش کارشان کوشید و به هر در و دفتری سرک کشید تا حقوق انسانی‌شان را پاس دارد، (مشکلاتی را که می‌بایست اپوزیسیون حل می‌کرد.)
 
بارها در دادگاه ها و مصاحبه ها و نوشته هایش تصریح نموده که اصلی ترین دشمن مردم ایران حاکمان جنایت کار جمهوری اسلامی و فاشیست دینی حاکم است.
با چه وجدانی می‌نویسیم ایرج مصداقی، اسماعیل یغمائی و ... به رژیم دجالان چشمک و چراغ می‌زنند؟ چگونه است که ناگهان نویسنده کتاب نه زیستن نه مرگ را همکار و همدوش اسدالله لاجوردی، معرفی می کنیم؟ و اینکه گویا در صفوف مجاهدین خارج کشور نفوذ کرده بود تا مریم رجوی را ترور کند !!
 
آیا در درسهایِ خود سازمان گفته نمی‌شد: انتقاد سازنده است و هر چه صریح تر و روشن تر و شجاعانه تر باشد تاثیرش بیشتر؟
آیا گفته نمی‌شد امتناع از انتقاد، یک نواختی و ایستایی و میرایی می‌آورد؟
 
 
این داستان که می خواهم اشاره کنم برای خودم هم رنج آور است و نمی‌خواهم تمام وکمال به آن بپردازم... [...]
 
آنچه بر مبارزین و مجاهدین در زندان ها گذشت و ظلم عریانی که بر میهن ستمدیده مان مستولی گشت و هم میهنانمان را در بغض و ماتم فرو برد به رویارویی من و امثال من در مقابل جنایت کاران حاکم مشروعیت می‌بخشید و قوت و انگیزه می داد و می‌دهد
وقتی جور زمانه من و صدها نفر دیگر را به اجبار به دیار غربت کشاند، هرگز تصور نمی‌کردم (من خودم را می‌گویم) تصور نمی‌کردم که زمانی به این نتیجه برسم که باید از تشکیلات مجاهدین فاصله بگیرم.
بروم قنادی باز کنم. راننده تاکسی شوم، غذا فروشی باز کنم، پشت دخل عکاسی بایستم، کارگری بروم و یا بقالی بزنم و یا از حقوق سوسیال ارتزاق کنم ویا حتی درس بخوانم و مدرک بگیرم. (گر چه درس خواندن خیلی هم خوب است)
 ...
هر کسی می‌تواند مثال خودش را بزند. من دارم روی یک درد دست می‌گذارم. غرض شرح یک داستان شخصی نیست.
من و امثال من برای این به خارج نیامده بودیم که پی کار خودمان برویم.
آمده بودیم مثل داخل کشور، اینجا هم کنار سازمان و با سازمان برای زدودن ظلم و ستم از میهن خودمان تلاش کنیم و به امر سرنگونی یاری برسانیم. آمده بودیم همه باهم بار گرانی را که بر دوش و قلب مردم ما سنگینی می‌کند برداریم. اما...
اما چه شد که بسیاری، کم کم رانده شدند و راه دیگری برگزیدند؟
همه اش به خاطر این بوده که مثلا «بریده» و «واداده» بودند! یا پول و پله و زرق و برق غرب آنها را گرفت؟! این است همه دلائل؟ یا به سازمان رهبری کننده هم برمی‌گردد؟
...
نامه سرگشاده ایرج مصداقی به مسعود رجوی دست بر اینگونه دردها گذاشت و از همین رو بارها مرا به فکر وا داشت.
 
اگر سازمان در دستگاه عده ای ردیه نویس بی اصول نمی‌رفت، زیباترین برخورد با آن نامه و موارد مشابه، جز پاسخگویی توام با استدلال و متانت نبود. اما در عمل دیدیم که به تخطئه نویسنده و منتقد کشیده شد و هزار افسوس.
سئوالات مستتر در آن نامه پرسشهای نسل ما است. برچسب و افترا و همه را به دشمن زبون نسبت دادن، همان چیزی است که دشمنان مردم ایران آرزو دارند. چرا باید در دستگاه دشمن برویم؟
 
مختار شلالوند
 

چرخش بهار منطقه از ضد ديكتاتوري نظامي به ضد ديكتاتوري مذهبي جنبش ضد استبدادي خاورميانه ادامه دارد؛ کاوه احمدی علی آبادی

چرخش بهار منطقه از ضد ديكتاتوري نظامي به ضد ديكتاتوري مذهبي
جنبش ضد استبدادي خاورميانه ادامه دارد؛
کاوه احمدی علی آبادی

جنبشي كه در منطقه به بهار عربي موسوم است، گسترده تر از كشورهاي عربي تحقق يافت و آغاز آن با جنبش سبز ايران بود و چيزي نگذشت كه دومينوي اعتراض به مرزهاي آفريقا رسيد و سپس كشورهاي عربي را در برگرفت و عجيب آن كه اينك به تركيه رسيده است. چرا كه اين جنبش اساساً جنبش ضد هر نوع از ديكتاتوري است؛ چه نظامي و مدرن و چه مذهبي و سنتي و چه ديكتاتوري در حد يك نظام مثل رژيم بعث سوريه و چه به اندازه يك تصميم اشتباه، مثل ممنوعيت هاي جديدي كه دولت اسلام گراي تركيه براي جامعه تركيه اعمال كرد.
رفتار اخير نخست وزير تركيه مرا به ياد آن جوك انداخت كه سه نفر را نيروهاي انتظامي مي گرفت و مي برد (چون در ايران نيروي انتظامي مدافع حقوق مردم نيست، بلكه مسئول محدود نمودن آن به بهانه هاي مختلف است) و يك نفر بدنبال ماشين نيروي انتظامي مي دويد و مي گفت ما چهار نفر را كجا مي بريد؟ تو گويي كساني كه در همسايگي كشور تركيه در مقابل خواسته هاي مردمي ايستادند و آنان را اغتشاشگر و غيردموكراتيك خواندند و بهانه اي براي سركوب شان و به آراي خويش به عنوان مشروعيت بخش بر تصميمات شان تكيه كردند و تظاهرات مسالمت آميز مردمي را در زمره حق مردم نشمردند، چه سرنوشت خيري پيدا كردند كه نخست وزير محترم تركيه خواسته جا نماند و ايشان را الگوي خود ساخته است! رفتار درست مقامات ترك همان بود كه رئيس جمهور تركيه انجام داد و واكنش نخست وزير تركيه از كنش تا منش و لحن درست نبود. بي شك در خون هيچ ديكتاتوري، ديكتاتور نوشته نشده، بلكه انسان ها در موقعيت ها و كنش و منش هاست كه به تدريج ديكتاتور مي شوند و اين آزمون به مثابه يك خطر اينك سراغ اردوغان آمده است. از هم اينك مي توان پيش بيني كرد كه اردوغان نقد انتخابات رياست جمهوري آينده را باخته است و اگر حزب مطبوع اش فكري به حال جانشيني نكند، آن حزب نيز بازنده خواهد بود.
مشكلي كه اينك در تركيه دهن باز كرده به هيج وجه محدود به مسائل زيست محيطي پاركي در استانبول نيست و آن تنها جرقه اي بوده كه موجب فوران اعتراضات و نارضايتي ها در بخش هاي ديگر شده است. مهمترين اش، دخالت دولت اسلام گراي تركيه در زندگي خصوصي مردم است. مشكل كوچك از بين بردن فضاي سبز ميدان تقسيم استانبول كه با كنش و منش كاملاً اشتباه اردوغان به يك اعتراض عمومي بدل شد، تنها مشكلي بزرگتر را عيان ساخت كه اينك بخشي از جامعه مدني تركيه را به ميدان آورده است. ارزيابي آنان اين است كه اردوغان پس از اين كه نظاميان ترك را قلع و قمع كرد، حالا دارد چهره واقعي اش را به مردم نشان مي دهد و شروع كرده يك به يك به وضع قوانين اسلامي تحميلي براي ديگران و منم و منم كردن. از محدوديت هاي جديد اعمال شده براي مصرف مشروبات الكلي، تا ممنوعيت استفاده از رنگ قرمز تند براي لاك مهمانداران هواپيمايي ترك (حتي توصيف آن مضحك مي نمايد)! حتي در همين پروژه جايگزين فضاي سبز نيز نوعي رياكاري اسلامي خفته بود. چيزي را كه تلويزيون هاي ترك اينك نمي گويد، آن است كه قرار بوده مسجدي در كنار آن ساخته شود. مردم تركيه احساس مي كنند كه اردوغان حالا دارد، آرام آرام نقاب از چهره اش برمي دارد. اين برداشت تنها مختص آنان نيست و رفتار اخير نخست وزير تركيه آنقدر عجيب و در تعارض با رفتار گذشته اش بود كه اتحاديه اروپا آنچه را كه مي بيند، باور نمي كند. اردوغان با اين سخنان غيرمسئولانه و كارناوالي كه راه انداخته مي خواهد تركيه را كشور الگو و پيشرو منطقه سازد؟! آيا اگر تا بدين حد پرتنش و چالش برانگيز در منزل خانوادگي تان سخن بگوييد، پس از مدتي اعتبارتان را از دست نخواهيد داد، چه رسد يك مملكت؟ رفتارتان در پاسخ به اولين چالش جديد دولت تان، آن ميزان ناپخته و سبك بود كه براي بي اعتباري و حتي سقوط تان نياز به هيچ توطئه خارجي نباشد. دقيقاً راه همان رفقاي سابق تان را برگزيده ايد كه آنان را خوب نصيحت مي كرديد، اما نوبت خودتان كه رسيد حسابي مردود شديد تا همان اندك روزنه اميدي كه براي اسلام گرايان منطقه باقي مانده بود، بر باد رود و محض اطلاع تان بگويم كه همان نظامياني را كه با شما اختلاف داشتند، به زندان انداختيد، اما اينك آنان بر شما پيروز شدند. چون حالا با اين رفتارهاي غيردموكرات شما، صحت سخنان آنان دارد اثبات مي شود كه حزب شما، همچون ساير اسلام گرايان تركيه، خواهان نابودي دموكراسي لائيك تركيه است و نه تنها آن را به مردم تركيه كه كشورهاي منطقه، اتحاديه اروپا و دول غربي به رخ مي كشد كه آشتي اسلام و دموكراسي تنها يك سراب زودگذر بوده است. آنان تا اين لحظه در همان زندان بر شما پيروز شدند. هيچ متوجه گفتارها و رفتارهاي تان هستيد و عواقب آن را مي دانيد؟ شما داريد با خام دستي تمام، نه تنها سال ها زحمات حزب تان، كه سال ها تلاش هاي تركيه را بر باد مي دهيد؛ آن هم بابت هيچ. تازه به عنوان يك كشور تأثيرگذار و دموكرات و همزمان اسلام گراي منطقه، در نزد اتحاديه اروپا جايگاهي ويژه يافته بوديد و تازه آمريكا در استراتژي آينده خود در منطقه، تركيه را جايگزين اسرائيل ساخته بود، اما چون كودكي بازيگوش، همه را داريد مفت از چنگ مي دهيد! اينك سخنان همان كساني را داريد اثبات مي كنيد كه در لابي اسرائيل تلاش داشته و دارند تا به امريكا بفهمانند كه از تركيه دست بكشد و ترك ها شريكي مناسب و مطمئن نيستند. اگر از واكنش كمي سرد اوباما در سفر اخيرتان به آمريكا شوكه شديد، واقعيت آن است كه آن كسي كه بايد گله كند، اوباماست كه قول هاي داده به او را درخصوص نحوه رفتار با نظاميان ترك زير پا گذاشتيد. خيلي زود خود را گم كرديد و اين نقيصه بزرگ تمامي سياستمداران خاورميانه به جز حاكمان عربستان در نيم قرن اخير بوده (و حكام عربستان با وجود آن كه در سطح اجتماعي و مذهبي با تنگناهاي بسياري در جامعه شان مواجه بودند، اما در سياست هايشان در اين نيم قرن اخير از بسياري از تحصيل كرده هاي ديگر كشورها، پخته تر و هوشيارانه تر عمل كردند) كه تا كمي كشورشان به ساماني رسيد و سياستمداران شان جايگاهي در منطقه و جهان پيدا كردند، با سبك سري تمام، خود را گم كرده و همه چيز را بر باد دادند؛ از جمله رضا شاه و شاه سابق ايران. چند سالي بود كه دست شاه به دهانش مي رسيد كه ناگهان چنان به نخوت افتاد كه براي جوامعي كه ششصد سال جامعه شناسي از آن جلو بودند، نسخه مي پيچيد و البته چيزي نشد كه سقوط كرد؛ آينده اي كه تنها در چند قدمي راه غلطي كه برگزيده ايد، براي شما نيز مي بينم. بگذار تا براي اردوغان روشن سازم: به من و شما هيچ ربطي ندارد كه ديگران مايل اند، مشروبات الكلي بخورند يا تا چه ساعات روز يا شب مجازند، بخورند! بي تعارف، به همسر اسلام گراي شما و همسران ساير هم حزبي هاي تان هيچ ربطي ندارد كه ساير خانم ها، رژه لب يا لاك چه رنگي مي زنند و آيا تحريك كننده است يا خير!! وزير امور خارجه تركيه درست گفته كه انعكاس وقايع اخير تركيه در رسانه ها بسيار به وجهه جهاني دولت اسلام گراي ترك لطمه زده است، اما مشكل از رسانه ها نيست و اگر رسانه هايي آن را انعكاس ندهند، برخلاف رسالت شان عمل كرده اند، بلكه مشكل از اسلام گراياني است كه تا پيش از رسيدن به قدرت، يك چهره و پس از تصاحب آن، چهره اي ديگر و كاملاً متضاد با قبل از خود نشان مي دهند و اينك تو گويي حداقل اردوغان چنين وانمود مي كند و مدتي است كه خود را يكه تاز يافته و چون حكومت هاي ايدئولوژي زده براي مردم تعيين تكليف مي كند و حتي تعداد فرزند آوري خانواده ها را هم مي خو.اهد با توصيه هاي دولتي تعيين تكليف كند! وجهه اي كه برحسب حقايق و واقعيات در اذهان شكل نگرفته باشد، بلكه به دروغ و از روي ريا شكل گرفته باشد، همان بهتر كه خراب شود و حقيقت خود را عيان سازد. خيلي شانس آورديد كه به تازگي راه آشتي با كردهاي تركيه را كليد زديد و گرنه سقوط تان صد در صد بود. مگر مي تواند هر كسي به دلخواه خود، هر كسي را تروريست بشمارد!!! اين اتهامات براي خود تعاريف مشخص حقوقي دارند و كساني را كه تروريست خوانديد، در يك كشور دموكرات حتي مي توانند بابت همين اتهام محاكمه تان كنند. اتفاقاً اشتباه كوچك رفيق سابق خانوداگي تان، اسد نيز همين بود كه هر كسي را به دلخواه تروريست و اغتشاشگر مي خواند و به خود اجازه مي داد، بابت آن ديگران را مجازات سازد. نياز نيست تا كسي هوش سياسي زيادي داشته باشد، تا دريابد كه شخص شما، انتخابات آينده رياست جمهوري را نقد باخته است و اگر حزب تان نيز شخصي را جايگزين تان نسازد كه كنترل گفتار و رفتارش را نداشته باشد، آن نيز شكست سختي خواهد خورد. محض اطلاع تان بگويم كه شكست شما، آخرين تلاش اسلام گرايان براي ماندن در عرصه سياسي تركيه خواهد بود و پس از آن هيچ حزب اسلام گرايي را اجازه فعاليت نخواهند داد؛ چون تجربه نيم قرن شان نشان داده، تنها يكبار به حزبي اسلام گرا با ديده خوش بينانه نگريسته شد، چيزي نمانده بود تمام كشور را بر باد دهد. اگر تصور مي كنيد كه تنها با دستاورد رونق و رشد اقتصادي مي توانيد رضايت ها را در كشور و جهان جلب كنيد، سخت در اشتباه ايد. اگر در مدرسه مذهبي كه درس خوانده ايد، به شما ياد نداده اند كه اساس دموكراسي بر حقوق برابر انسان ها و عدم دخالت دولت در زندگي و حقوق خصوصي افراد است و هيچ معترض بي سلاحي را نمي توان به صرف اعتراض و تظاهرات محكوم كرد، يا حتي همين قدر اسلام را نمي شناختند كه به شما ياد دهند: در دين اجباري نيست، پس برويد جاي تان را به كسي دهيد كه اين اوليات را بداند و قادر باشد تا مسند مهمي را براي يك كشور بزرگ منطقه، آن هم در حساس ترين شرايط برعهده بگيرد. شما با اين رفتارهاي نامعقول اخيرتان كه چون يك كارناوال به همراه خانواده و طرفداران تان راه انداختيد (رئيس جمهور كنوني ايران نيز به جاي گوش سپردن به توصيه ها و عمل بدان ها، شعار داد و از همين دست كارناوال ها چون شما راه انداخت كه اينك مي توانيد نتيجه اش را براي او و همدستان اش ببينيد)، تنها يك چيز را براي اتحاديه اروپا ثابت مي كند: آنان اشتباه كردند كه به درخواست شما از آن اتحاديه براي تصاحب پستي سياسي در گذشته موافقت كردند (به سبب منع قانوني اي كه داشتيد) و حداقل تاكنون نزد ساير هم حزبي هايتان، چنين رفتارهاي عجيب و غريب و پرخاشگرايانه اي ديده نشده و لااقل عبدالله گل در همين وقايع اخير بسيار پخته سخن گفته و واكنش نشان داده است.
چنين رفتارهايي توسط اسلام گرايان در تركيه، مصر و هر جايي كه اسلام گرايان قدرت را بدست مي گيرند و به شدت در آزمون قدرت بازنده مي شوند، موجب شده كه نسل هاي جديد ديدگاهي به شدت منفي نسبت به آنان پيدا كنند و واكنش نسل هاي جوان به آن، تغيير دين، اعتراضات مدني و حتي انقلاب هايي براي تغيير رژيم باشد كه بسته به ميزان ديكتاتوري اسلامي متفاوت بوده است. يك چيز مسلم است. اكنون جنبش بهار عربي از ضد ديكتاتوري به ضد مذهبي دارد تغيير زاويه مي دهد و اگر در موفق ترين شان صداي اعتراض مردم را در ميدان تقسيم تركيه بلند كرده، در زشت ترين و رياكارانه ترين شكل اش در حكومت ايران، بوي تعفن آن چنان همه جا را برداشته كه حتي صداي حكومتي هاي ايران را بيرون آورده است. اين وقايع به همراه محاكمه كردن نهادهاي مدني در مصر توسط اخواني ها، و كشته شدن برادر زاده مالكي در سوريه، اين پيام روشن را به دولت اوباما مي دهد كه دوران خوش بيني ساده لوحانه گذشته است و بايد واقعيات مشهود امروز را ببيند و باور كند و اگر در عراق و مصر به خود نيايد و دست روي دست بگذارد، چيزي نمي گذرد كه با حكومت هاي خطرناكي همچون حكومت ايران در عراق و مصر مواجه خواهد شد.

روزگار چون شکر ، شوخی تلخی بود
اشرف علیخانی (ستاره)
به نام عشق و  به نام آزادی
در شرایطی که سالهای سالست بدلیل بی تدبیری و ناشایستگی مسئولان کشور و اتخاذ سیاستهای ناکارآمد چه در داخل و چه در سطح بین المللی،  روز به روز از اعتبار ایران کاسته میشود ، و نابسامانیها و ویرانیها و بدبختیهای رو به افزایش مردممان ، دل هر انسان حتی غیر ایرانی اما دلسوز و متعهد به انسانیت را به درد می آورد، شاید بد نباشد به گذشته نگاه کنیم و ببینیم از کجا برخاسته ایم؟ چه میخواسته ایم ؟ چه کرده ایم؟ به چه نتایجی رسیده ایم؟ چرا ؟  و حال، چه برنامه ای داریم؟
اگرچه حکمرانان ِ این سرزمین که 34 سالست هر روز سازی را کوک میکنند و آهنگی مینوازند، هیچ علاقه ای به بازنگری ِ گذشته ندارند ، اما عدم رغبت و تمایل آنها به نگاه کردن شناسنامهء سیاسی ِ خود ، نمیتواند مانع از آن باشد که دیگران نیز گذشته را فراموش کنند و یا " حال " را به امید تحقق وعده هایی توخالی و پوشالی، همچنان نادیده بگیرند و از خیر بیانش بگذرند !
حکومتی که 34 سالست با خاطرات 1434 سال قبل ِ عربستان ، زندگی میکند، و تمام آن گذشته های دور - از پیامبر سرزمینی دیگر که بهرحال میلیونها انسان به آن معتقدند – را  سرلوحهء سیاستهای خود قرار داده، مجاز نیست که دیگران را از یادآوری خاطرات ِ خود بازدارد و مانع نشر و نقد و تحلیل وقایعی باشد که اگرچه جزو خاطراتست اما در اصل قسمتهایی از تاریخ امروز ایران و حتی بخش مهمی از تاریخ مبارزات آزادیخواهانهء مردمیست که در قسمتی از خاورمیانه ساکنند و سختیهای زیادی را متحمل شده اند و از اینکه نام کشورشان در لیست ِ " جهان سوم" قرار گرفته ، رنج می برند.
خاطرات ، هرچند که بنوعی جنبهء شخصی دارد ولی از آنجا که در نگرش و فکر فرد برای گامهای بعدی زندگی اش موثرست، و از آنجایی که رفتار و تصمیم افراد همیشه متاثر از محیطیست که فرد در آن قرار گرفته بلحاظ اجتماعی همیشه قابل مطالعه و بررسی است. زیرا فقط و فقط با  شناخت زوایای مختلف امورست که میتوان ریشه های معضلات را پیدا کرد و مانع تکرار اشتباهات شد. بویژه اینکه همان اشتباهات و عدم پذیرش آنها ، قادرند صدمات مکرر به انسانهای بیشماری زده و زندگی نسلهای دیگری را به سیاهی و تباهی بکشانند.
متاسفانه من در کشوری زندگی میکنم که خاطره نویسی و انتشار آن جرم است بویژه اگر مربوط به مسائلی باشد که حکومت را در کلیت آن زیر سوال برده ، به چالش بکشاند ، حال آنکه تمام زندگی من و همنسلانم بدست کسانی رقم خورده که خود ِ همانها شکل دهندهء تلخترین و موحش ترین بخشهای زندگی ما ( چه خصوصی و چه اجتماعی ) هستند.
بازداشتن و ممنوعیت نشر خاطرات پرسشگرانه و اعتراض آمیز ، و دعوت به سکوت و به فراموشی سپردن آنها ، درست شبیه آنست که کسی چاقویی را در تن و بدن دیگران فرو کند و بعد از آنها بخواهد که بدنشان درد نگیرد !  از آنها بخواهد که ناله نکنند و بخود نپیچند! از آنها بخواهد که گذشتهء تلخ و دردناکی که توسط خودشان برای مردم ایجاد شده را  فقط یک فیلم سینمایی غم انگیز بدانند و از آنها بخواهد که خونی که از جای جراحتها جاریست را سس گوجه فرنگی تلقی کنند !!
این درحالیست که سران حکومت ، خود بخوبی واقفند که هرگز هیچکس قادر نیست راه فکر انسانها را مسدود کند، حتی هیچ زور و ارعابی توانایی مسدود کردن تبادل ارتباطات انسانها را ندارد. همانگونه که طی این سالهای طولانی، هیچ سانسور و فیلترینگی نتوانسته مانع آگاهی مردم گردد.ماه ( یا خورشید) هیچوقت پشت ابر نمیماند، مدتی میتوان شب را تاریکتر از ظلمات چاه کرد ولی بزودی ابر به کنار میرود و مهتاب بر زمین تیره ، نور می پاشد.
و اینک ، خوبست که برگردیم به گذشته و  نگاهی داشته باشیم به دهه های40 و 50 و 60. دهه های مهمی که سرنوشت ایران را تغییر داد.
با مطالعهء آرمانها و اهداف تمامی سازمانها و احزاب مخفی و آشکار ، قانونی و غیر قانونی دهه های 40 و 50 و 60 و دلیل سرکوب و حتی انشعاب آنها ، میتواند گامی بزرگ برای برون رفت از شرایط کنونی و نجات مردم تحت ستم و در زنجیر ایران باشد.
و سوال اساسی که ( بقول یک دوست ) بایستی صادقانه پاسخ داده شود ، اینست : " چرا در سال 57 انقلاب شد؟"
مردم ما پیش از سال 57 چه بر سرشان رفته بود ؟ جنبش مشروطه چرا موفق نشده بود؟ در دههء 40 چه اتفاقات کیفی در لایه های فکری جامعه رخ داد؟ احزاب چه هدفهایی داشتند؟ روشنفکران و حتی روحانیون چه آرمانهایی را دنبال میکردند؟ دههء 50 و بخصوص سال 57 مردم چرا به خیابان ریختند؟ شعارهایشان و خواسته هایشان چه بود؟
من بعنوان یک زن ستمدیده از دست اسلام سیاسی ، بخوبی شعارهای سال 57 را بیاد دارم. آنزمان 11 سالم بود و فریادهای  " برادری، برابری ، حکومت عدل علی " ، " زندگی مصرفی معادل بردگی است" و همچنین "استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی"  را میشنیدم. مردم با چه شور و هیجانی و با چه امیدهایی پادگانها را به تصرف در می آوردند و خواهان مسلح شدن بودند. از شعارهای خونبار که بوی مرگ و کشتار و انتقام میداد که بگذریم، بهمن سال 57 با سرود
" بوی گل سوسن و یاسمن آید
عطر بهاران کنون از وطن آید
جان ز تن خستگان سوی تن آید...
بگذرد اين روزگار،تلخ تر از تلخ
بار دگر روزگار چون شکر آيد
هر چه مجاهد ز بند و حبس در آيد
مهر فساد و ستم دگر به سر آيد"
همگی منتظر بهاری بودیم در زمستان گُر گرفتهء سراپا ایثار و فداکاری برای تحقق عدالتی که سمبلش بر اساس اعتقادات مردم مسلمان ایران " علی " بود. عدالتی که  زن و مرد و فامیل و غریبه و مسلمان و غیر مسلمان نمیشناخت. بر حسب آیه ای از قران که: " ان اکرمکم عندالله اتقیکم" ، برترین انسانها باتقواترینشان هستند ،  یعنی تمام انسانها با هم برابرند و تنها معیار و ملاک برتری انسانها ، سلامت فکر و عملشان است.
آری ، ما به اینها دل خوش کرده بودیم. ما نمیدانستیم که برتری از نظر اسلام سیاسی به نرینگی آدمها بستگی دارد و زن در حکومت مذهبی نیمی از یک مرد ارزش و بها خواهدداشت. ما نمیدانستیم که شعار استقلال آزادی هرگز با جمهوری اسلامی سنخیت و سازش ندارد و ما خبر نداشتیم که شعار زندگی مصرفی معادل بردگیست، به بردگی بیشتر کشورمان منجر میشود تا جاییکه سه دهه بعد بازار ایران از کالاها و تولیدات داخلی تهی و لبریز از بنجل های چینی خواهدشد.
ما نمیدانستیم که بهاری نخواهد بود و جز بوی خون و غیر از پرپر شدن جوانها و مردم کشورمان و جز چوبه های دار چیز دیگری در وطنمان نخواهیم داشت. " روزگار چون شکر " شوخی تلخی بود آنگونه که حتی اشک شور هم ذره ای از تلخی اش را نمیکاهد.
در دوران راهنمایی و پس از آن در دوران دبیرستان، آغاز دههء 60 ، در مواقعی که " وضعیت سفید " بود!و برقها وصل و تلویزیونها روشن، نمیدانستیم که با نوای کاروان آهنگران پایه های چه حکومتی در حال مستحکمتر شدن است. با صدای بلبل خمینی گمان میکردیم که جانباختگان راه وطن در جبهه های جنگ همیشه عزیز و گرامی و مجروحین و معلولین جنگ همواره روی چشم ملت ایران بویژه مورد محبت نسلهای بعد قرار خواهندگرفت. هرگز تصورش هم نمیرفت که بسیاری از آن مجروحان جنگ، بعدها به خودکشی دست بزنند یا در اعتراضات به سیاستهای حکومت دستگیر گردند و یا کنج انزوا گزیده و در فقر و مریضی و لاعلاجی از دردهای جسمی و فکری به مرگ خود راضی شوند.
ما وقتی پای برنامه های تلویزیون مینشستیم و بخصوص وقتی صحبتهای محسن قرائتی را ( با آن چهرهء بشاش و لبخندش) در برنامهء " درسهایی از قران" میشنیدیم ، به عدالت و برابری و آزادی و آگاهی باورمند شده بودیم و به اینکه در حکومت اسلامی، حاکم وقت همچون علی حتی به برادرش هم اجازه نمیدهد دیناری از بیت المال را تصرف کند ، و حق الناس را بخورد و رویش هم یک لیوان آب خنک !  وقتی از ظلم و فساد دربار سلطنت میشنیدیم و احکام مفسد فی الارض بودن ساواکیها و سران ارتش رژیم قبل را میشنیدیم، هرگز نمیتوانستیم باور کنیم که بزودی در زندانهای ایران جوانها را صدتا صدتا تیرباران میکنند. هرگز مطلع نبودیم که با هر هجوم کشور بیگانه به خاکمان ، سروهای آزاد  بدست حکومت خودمان شکسته و از ریشه برکنده میشود.
و سالها و دهه ها که گذشت...سرود : ای شاه خائن آواره گردی. خاک وطن را ویرانه کردی. کشتی جوانان وطن. آه و واویلا. کردی هزاران تن کفن. آه و واویلا..... را در زندان اوین ( سال 90 و 91 ) همراه با دیگر همبندیهایم اینچنین خواندم: محمود خائن. آواره گردی. خاک وطن را ویرانه کردی. کشتی جوانان وطن آه و وایلا. کردی هزاران تن کفن. آه و واویلا
چه شد آن برادری. برابری.حکومت عدل علی و کجا رفت استقلال و آزادی؟
و حال چه ظالمانه است که با کوله باری سنگین از خاطرات تلخ زندگی و با قلبی دردمند از تمام اتفاقات عجیب و بسیار مهیب عمرمان ، حتی اجازه نداشته باشیم خاطره بنویسیم و یادی کنیم از گذشته های دور و نزدیک که لحظه ای دست از سرمان برنمیدارد. لحظه ای نیست که نامی و خبری ما را به اوین برنگرداند و در کنار همبندیهای قدیم و زندانیان جدید ننشاند.
و چه آتشی در دلمان شراره میکشد وقتی که حتی اجازه نداریم بپرسیم که : چرا ؟
چرا کشتید ( و می کشید) ؟
چرا شکنجه دادید ( و شکنجه میدهید) ؟
چرا تبعید کردید ( و تبعید میکنید) ؟
چرا  فریب دادید و همچنان فریب میدهید؟
آخر چرا اینهمه  سرکوب؟ چرا؟
فقط بخاطر اینکه پول و ثروت بیشتر و قدرت داشته باشید؟
پاسخ حکومتیان حتما"اینست که : " برای جلوگیری از فعالیتهای مخالفین حکومت و مبارزه با ضد انقلاب" !
اما آخر کدام ضد انقلاب؟  مجاهد؟ فدایی؟ فرقان ؟ کمونیست؟ مارکسیست؟ ملیون؟ کدام ضد انقلاب؟  اینها که خودشان در انقلاب 57 نقش و اثر داشتند.اینها که خودشان انقلاب کردند! اگر باندبازی نبود و جناحی ( روحانیت )  بر جناحهای دیگر غالب نمیشد و چنانچه حکومت ، به وعده هایش عمل میکرد که اصولا" " ضد انقلاب" وجود نداشت! خودتان" ضد انقلاب" ساختید. خودتان بگونه ای توتالیتر عمل کرده و دوستان را به دشمنان بدل کردید!
سوال من ساده تر ازینحرفهاست. سوالم اینست که: آیا فوق فوقش 90 سال عمر ، ارزش اینهمه ظلم و بیداد برای کسب ثروت را دارد؟
چرا با صداقت و اعتراف به اشتباهات و اظهار پشیمانی و جبران خطاهای خود ، بطور مسالمت آمیز قدرت را به نیروهای مردمی وانمیگذارید؟
چرا نمیخواهید باقی ماندهء عمر خود را با  پرونده ای شفاف  بپایان برسانید؟ چرا؟
اشرف علیخانی
( ستاره.تهران )

تجربهِ رؤیاوَش وحی


vahi
رؤیا صدایِ وجدان ما است
اگر قرآن از زبان پیامبر و حاصل رؤیاهای او است، چه ضرورتی داشت که پیامبر این گونه سخن بگوید و خود را «مخاطب» سخنان خداوند بداند؟ چرا پیامبر زبان خطاب را برگزیده است؟
دستورات تجویزی به پیامبر که در قرآن بیان شده، هم چنین آنجا که خدا در قرآن برای کتاب خود رقیب می‌جوید و گاه خود پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهد همه قابل توجه است.
آستانه و پیشاهنگ کردار آدمی، گفتار اوست
سالها پیش در مقاله ای با عنوان «دکتر سروش و فقه فرسوده صفوی» به نسل رنجدیده ای اشاره کردم که در ابتلای سال ۶۷ با حکم هولناک آیت‌الله خمینی «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» به دار کشیده شد…
انتقاد من به آقای سروش این نبود که در سالهای اول دهه ۶۰ شلاق بدستان در زندان با تکیه بر نوشته های ایشان مثل «دانش و ارزش» خوره زندانیان غیر مذهبی می‌‌‌شدند. (چون شاید اطلاع نداشتند.)
از بگو مگو های مربوط به انقلاب به اصطلاح فرهنگی هم عبور کرده بودم. انتقاد  من در این بود و هست که ایشان برخلاف ادب و افتادگی که در نوشتارشان موج می‌زند، گه گاه فراموش می‌کنند آستانه و پیشاهنگ کردار آدمی، گفتار او است…
در قضاوت نسبت به دیگران به «هفوات اللسان» و «سقطات الالفاظ» (به سقوط گفتار) دچار می‌شوند که نمونه اش را در قضاوت نسبت به نویسنده ارجمند رمان «کلیدر»  (محمود دولت آبادی) و… دیدیم.
می‌دانم که رنج بسیار دیده اند و خیلی ها دوست دارند او زنده نباشد.
به سهم ناچیز خود از ارائه مقاله «رؤیاهای رسولانه» قدردانی می‌کنم. برایشان آرزوی سلامتی و طول عمر دارم و به دانش و وقارشان احترام می‌گذارم.
ــــــــــــــــــــــــــ
گفت و گو هاست در این راه که جان بگدازد…
روز و روزگاری مجاهدین (و به ویژه محمد حنیف نژاد) به قرآن و مضمون و جوهر آن (قسط و رهایی) توجه می‌کردند و از راه انبیا به راه بشر و مبارزه با ستم و استثمار می‌رسیدند.
البته و صدالبته بازگشت آنان به قرآن با رویکرد امثال سید قطب در مصر یا ابوالعلی مودودی در پاکستان و… تفاوت اساسی داشت.
حنیف و یارانش پیشه ای جز مبارزه انقلابی و ضد بهره کشانه نداشتند، تابع تعادل قوای بین المللی یا تعادل جناحهای حاکمیت نبودند و برایشان حل مسائل انسان، بخصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده اهمیت داشت و معتقد بودند در زمینه های اقتصادی اجتماعی، مرزبندی اصلی نه بین با خدا و بی خدا بلکه بین استثمار شونده و استثمار کننده است…
زمان تقی شهرام اما ورق برگشت و عملاً قرآن از مرجعیت افتاد و پرسشهای حول و حوش آن هم بی جواب ماند. [...]
البته در زندان شاه مجاهدین وفادار به راه و رسم حنیف، دست از آن کتاب مبین نکشیدند و تکیه کلام امثال موسی خیابانی و کاظم ذوالانوار آیات قرآن بود.
بعد از جانباختن بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و… که ساواک از آزادکردن زندانیانی که حکمشان تمام شده بود خودداری کرد، من نیز با اینکه وابسته به هیچ گروه سیاسی نبودم آزاد نشده و با دیگران به کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شدم. یادم می‌آید که مجاهدینی چون «محمد رضا منانی» قرآن از زبانشان نمی‌افتاد. پیش و بعد از انقلاب، آن مصحف شریف مونس زندانیان مسلمان بود.
پرتوی از قرآن آیت الله طالقانی و سوره هایی چون محمد و انفال و آل عمران و… بحث می‌شد و مجاهدین «دینامیسم قران» را هم نوشتند.
سال ۱۳۵۸ مسعود رجوی در درسهای تبیین جهان و موسی خیابانی در بحث شعائر از آیات قرآن شاهد می‌آوردند و تا همین اواخر در کلام رهبری مجاهدین به آیات قران اشاره می‌شود.
اما…(و چه امای بزرگی)
اما این دیگران هستند (نه مجاهدین) که در این زمینه کند و کاو را ادامه داده و نوآوری می‌کنند.
نسل جدید در اینگونه موارد سخن نو را نه از مسعود رجوی و امثال آقای جلال گنجه ای، بلکه از مجتهد شبستری، عبدالعلی بازرگان، حسن یوسفی اشکوری، علی طهماسبی، محسن کدیور، مصطفی ملکیان، اکبر گنجی، آرش نراقی، رضا علیجانی، عبدالعلی بازرگان، حمید انتظام… و محمد ارکون، طه عبدالرحمن، ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺎﺑﺪ اﻟﺠﺎﺑﺮی، نصر حامد ابوزید، لیلی احمد، ﺑﺮﻫﺎن ﻏﻠﻴﻮن، عبدالله یوسف علی و بیشتر از همه از دکتر عبدالکریم سروش می‌شنود که از جمله آموزه هایش این است:
دین تاریخی است و قران هم بشری و تاریخی است و احکام الهی باید با شاقول عدالت و مفید و موثر بودن تراز، و به روز شوند…
واقعیتی که قبل از انقلاب در زندان شاه بحث می‌شد اما به برگ و بار ننشست و ابتر ماند.
دکتر سروش که برخی با گوشه زدن به «انقلاب فرهنگی»، و اینکه نام اوحسین حاج فرج دباغ بوده و…، گمان می‌کنند از قدر آثارش می‌کاهند، در ادامه مقاله های پیشین (زنبور و طوطی، بشر و بشیر، بسط تجربه نبوی…)، بحث تازه ای را در باب قرآن و اینکه محمد راوی رؤیاهای رسولانه است، هفدهم خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، گشوده اند که عصاره آن (تا هم اکنون که دو گفتار منتشر شده) این است:
کلام الله و کتاب الله، (فرآن) درواقع کتاب نبی و بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است و خلاصه «وحی» از جنس رؤیا است…
آنچه به آن می‌پردازم طرح موضوع به منظور آشنایی مقدماتی با این مقوله است. اشراف من به این بحث بسیار بسیار ناچیز است و پیشاپیش از نارسایی های آن پوزش می‌خواهم. تلاش کرده ام پرسشهای دیگران را هم بیآورم.
برای دوستی تعریف کردم که دو شب تمام تا سحر بیدار ماندم تا این مقاله را بنویسم. کلی خندید و با نگاهی فقیه در سفیه گفت اینگونه مباحث چه اهمیتی دارد که به آن بپردازی… حیف وقت نیست؟…پشت سر هم می‌خندید…
بیشتر ما که در خارج از کشور به سر می‌بریم و همه چیزمان فضای مجازی است، فراموش می‌کنیم که فضای مجازی نماینده جامعه ایران نیست. اگر در این اکواریوم بسته محصور شویم، از اقیانوس جامعه (جامعه هزارتوی ایران) دور می‌افتیم و پاک ذهنی می‌شویم. کما اینکه شده ایم.
بگذریم.
دریغا که گرچه مصحف شریف، همنشین من است اما عامل به آن نبوده و نیستم.
با اینکه سراپا شور و امیدم ولی «قبَس» درونم وقت و بی وقت به خاموشی می‌گراید و بر آن خاکستر می‌نشیند…
گفت و گو هاست در این راه که جان بگدازد…
‌ ــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا تجربه‌ای نیست که هنگام خواب رخ ‌دهد
دکتر سروش می‌گوید آنچه محمد در قالب قرآن بیان کرده درواقع رؤیاهای او است. (با مسامحه معادل آنچه آقای شبستری «دید» یا «بلیک» blick می‌نامند.)
ایشان ضمن اشاره به اینکه قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است، یادآور می‌شوند از نقطه‌نظر معرفتی نوع شناخت پیامبر از کنه هستی، بر‌اساس رهیافت‌های درونی و روحی خود او است و تحقق ذهنی و زبانی آن برایش به شکل خواب در ‌آمده است…
البته این دیدگاه خیلی تازه نیست و خاستگاهش مربوط به مسیحیت است. در مسیحیت وحی بیشتر بر این رهیافت مبتنی است و گفته می‌شود شیخ محمد عبده در رساله التوحید و اقبال لاهوری در احیای فکر دینی و مجتهد شبستری در «ایمان و آزادی» و… به آن گوشه زده اند. (در «بسط تجربه نبوی»، «صراط های مستقیم» و نشریه ی فصل و وصل، (شماره یک) نیز به آن اشاراتی شده است.)
قاضی نعمان از دانشمندان اسماعیلیه هم در تفسیر تاویلی خود اشاره نموده که هر گاه قرار بود وحی بیاید پیامبر به خواب می‌رفت و به این روایت از قول وی استناد می‌کند که رؤیای صالحه بخشی از پیامبری است.
در عهد عتیق، (به جز آنچه در باره موسای کلیم گفته شده که خداوند چهره به چهره با او صحبت کرد (سفر اعداد فصل ۱۲ آیه ۶ تا ۸)، رؤیا (ظرف) و کلام الله (مظروف) است.
رؤیا وسیله انتقال وحی به اکثر پیامبران بیان می‌شود (سفر پیدایش فصل ۱۵ آیه ۱، اشعیا فصل ۲۹ آیه ۷، ایوب فصل ۳۳، آیات ۱۴-۱۶)
کتب متأخرتر عهد عتیق البته کمتر به رؤیا بها می‌دهند و گاه رؤیا را با کابوسهای پریشان که اشرار به آن دچار می‌شوند یکی می‌گرفتند. (اشعیا فصل ۲۹ آیه ۸، ایوب فصل ۲۰ آیه ۸، جامعه فصل ۵ آیه ۶)
اما در آئین پروتستان رؤیا (به شرطی که با حکمت و جوهر تعالیم الهی تضاد نداشته باشد) می‌تواند از جانب خداوند باشد تا اراده او از طریق نبی (کسی که رؤیا را گرفته است) انجام شود.
تجربه رؤیا با تجربه بیداری یکی نیست. تجربه رؤیا نامنظم است اما تجربه بیداری شفافیت و پیوستگی دارد.
به قول رنه دکارت «حافظه نمی‌تواند خواب‌های ما را به یکدیگر یا به کل مسیر زندگی مان مربوط کند، در حالی که وقایعی که در حال بیداری برای ما اتفاق می‌افتند دارای اتحاد می‌باشند.»
- رؤیا را باید بر اساس آنچه هنگام بیداری «بیاد می‌آوریم» فهمید. رؤیا تجربه‌ای نیست که فقط هنگام خواب رخ ‌دهد.
- تجربه رؤیا به اندازه تپش قلب و اثر انگشت، منحصر به فرد است. رؤیا صورت گرفتن معانی، تجسم ایده آل ها، و بود شدن آن چیزی است که می‌خواهیم باشد.
ــــــــــــــــــــــــــ
ما از قماش رؤیاهای مان هستیم
نمی‌توان به آسانی میان زمینی کردن «وحی» و «قدسی» کردن رؤیا و روان پل زد.
بگذریم که دنیای پر ایهام و پیجیده رؤیا، فهم قرآن را دشوارتر می‌کند. اگر تا حالا نیازمند مفسرین قرآن بودیم حالا محتاج خوابگزارانی می‌شویم که زبان رمز و راز آنها را کمتر کسی می‌تواند کندوکاو کند.
وقتی رؤیا را تا آنجا ارج و قرب دهیم که آدمیان و پیامبران را از رؤیاهاشان باز ‌‌شناسیم، البته اگر قید رسولانه به رؤیا بزنیم، صفت آسمانی و غیبی پیدا می‌کند. اما بر چه اساس و مبنایی رؤیا باید این همه اهمیت و ارزش پیدا ‌کند؟!
می‌خواهیم بگوییم محمد در خواب می‌بیند و در بیداری می‌خواند؟ مراد از رؤیا (که نباید نمادین در نظر بگیریم) دقیقاً چیست؟ تا حالا (تا بخشی که منتشر شده) آقای سروش هیچ تعریفی از رؤیا به دست نمی‌دهند و (تا این بخش مطلب که منتشر شده) مشخص نیست که منشاء این رؤیا (با هر تعبیری که از آن داریم) در خود پیامبر (در ضمیر او و ضمیر قومی او) است یا به عنصر قدسی (ضمیر جهان) مربوط است. تعیین کننده اینجا است.
اینکه بگوییم: «رؤیاها لعب معکوس‌اند و نعل باژگونه. در رؤیا زمان پیش و پس می‌شود، شخصیت‌ها به‌جای هم می‌نشینند، پارادوکس و تناقض ممکن می‌شود، نظم‌ها پریشان می‌شود و اندازه‌ها و معیارها بر هم می‌خورد و…»، ایهام و ابهام را پاسخ نمی‌دهد.
دکتر سروش می‌‌پرسند: «آیا تجربۀ ابراهیم که ابتدا ستاره و سپس ماه و خورشید را خدا می‌بیند و نهایتاً به خدایی می‌رسد که هرگز افول نمی‌کند، تجربۀ محمّد(ص) نیست که در رؤیا، جامۀ مبدّل می‌پوشد و تجربۀ ابراهیمی می‌شود؟»
در اینجا ایشان به تجربه پیامبر و رؤیای خود او اشاره دارند اما در پاراگراف بعد می‌گویند: «خدا دشمنان محمّد(ص) را، در خواب، در چشم او اندک نمود تا دلیری یابد و به سپاهیان خود دلیری دهد تا در جنگ پیروز شوند…»
با درک مطلق در نسبی و نسبی در مطلق آنچه گفتم تناقضی ندارد اما با نظریه آقای سروش در مورد رؤیا، ظاهراً این دو همگون نیستند. مگر آنکه هو معکم اینما کنتم را به بیرون و درون و همه جا تسرّی دهیم و بگوییم خدا در جایی جز همه جا نیست. (ببخشید اگر نتوانستم منظورم را برسانم.)
آیا رؤیا تنها رقص ذهن و مغز، خواب پرنده در قفس خویش، و آن چیزی است که خود آدمی تمایل دارد و چون تمایل دارد ممکن است در خواب هم ببیند؟
آیا منظور از رؤیا چیزی است که در زمان حال وجود ندارد و در ذهن کسی می‌آید مثلا رؤیای براداران رایت که روزی به هواپیمایی بدل شد که پیشتر نبود؟
آیا آقای سروش به آن رؤیا که با خواب هم معنا است، اشاره دارند؟
واقعش پدیده خواب دیدن، اکنون چندان رازآلود نیست و تا حدودی غبار از روی آن برداشته شده است. چگونگی آن، زمان آن و انواع آن توسط دانشمندان مورد بررسی قرار گرفته و مباحث علمی روشن و اثبات شده وجود دارد.
رؤیا خود نوعی زندگی است. صدای وجدان ما است و ما از قماش رؤیاهایمان هستیم و همانطور که زندگی می‌کنیم خواب می‌بینیم. شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان می‌بیند.
ما اساسا (و نه مطلقاً) آن چیز یا مفهومی را در خواب می‌بینیم که در گذشته خود یا دیده ایم یا در موردش شنیده ایم یا تصور و تصویری از آن داریم مثلا قبل از اختراع موبیل و آی پاد کسی در خواب، موبیل و آی پاد نمی‌دید. [...]…
ــــــــــــــــــــــــــ
خواب‌ها تعبیر ندارند بلکه تفسیر و تحلیل دارند
پس از داروین و فروید و یونگ…و با دستاوردهای نوین روان شناسی و عصب شناسی و ژنتیک در گشودن رمز و رازهای مغز آدمی، مکانیزم رؤیا، پیچیدگی گذشته را ندارد و تا حدودی کشف حجاب کرده است.
رؤیا اساساً (و نه مطلقاً) امری است زمینی، فیزیکی و تحت تاثیر فعل و انفعالات شیمیایی ذهن.
آنچه به «روان» انسان بر می‌گردد، بیشتر تابعی از شرایط جسمی و فیزیکی اوست و تجربه ماوراء حس به این معنا نیست که هر رؤیایی را به «ملکوت» و «جبروت» متصل کنیم.
رؤیاها در عین حال که از پیچیده‌ترین موضوعات ذهنی و عصبی هستند، بخودی خود بازتاب دهنده «امر قدسی» و «وحی» نمی‌باشند. علم می‌گوید حتی نوع تکامل یافته رؤیا در انسان، نشات گرفته از عقده‌ها و آمال‌ سرکوب شده است.
بگذریم که خوابها تعبیر ندارند بلکه تفسیر و تحلیل دارند کسی که در روز شاهد اتفاق ناپسندی بوده شب ممکن است کابوس ببیند. خواب یک فرآیند مغزی است.
ما اساسا آن طور که زندگی می‌کنیم خواب می‌بینیم. اگر بپذیریم آنچه محمد بن عبدالله در قالب قرآن بیان کرده درواقع رؤیاهای او است، این سئوال پیش می‌آید که چرا رؤیاهایی که به اذن و تایید خداوند بوده مصداقی در عالم واقع ندارد؟
مقولاتی از قبیل فرشتگان، جن، ابلیس، عرش و کرسی، معجزات پیامبران و…. همه زاده خیال پیامبرند نه واقعی اما با این وجود باز هم به اذن و تایید خداوند !
«خدا اگر از طریق رؤیا می‌خواست وحی را ارسال کند چرا رؤیاهای کاذب فرستاد ؟! نمی‌توانست گزاره هایی واقعی را به پیامبر خویش القا کند؟ چرا باید حتما افسانه سرایی می‌کرد؟ نمی‌خواست یا نمی‌توانست حقیقت را به او بنمایاند؟ یا اینکه اصلا حقیقتی (جز جهان ماوقع) وجود ندارد؟
آیا آنچه پیامبر با چشم سر و در دوران حیات خود در جامعه خویش دیده و برداشت عقلی‌اش از آنها را «روایت» کرده هم از جنس رؤیا است؟»
ــــــــــــــــــــــــــ
قرآن «انکشاف‌های خیالی» پیامبر است؟
این نظریه که «قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است» ــ به نوعی گره گشا است. چرا؟ چون:
  • مشکل نامفهوم بودن و درهم و برهم بودن برخی آیات،
  • سوره هایی که از این شاخه به آن شاخه می‌‌رود،
  • اشاراتی چون پی کردن شهاب و دیو (جن)،
  • آفرینش حوا از استخوان پهلوی آدم،
  • غلطهای املایی و انشایی در رسم الخط مصاحف عثمانی
  • ناسازگاری‌های متن در بخشهای مختلف،
  • اسامی تاریخی اشتباه از اسطوره های یهودی،
  • واژه های نامأنوس و غیر عربی در قرآن،
  • درک نادرستی که از عالم وجود در آن منعکس است،
  • گزاره های هیئت بطلمیوسی و…را تا حدودی موجه می‌سازد و فهم آن را منوط به تفسیر خواب گذار می‌داند…
اما با قدسی کردن رؤیا کوششهای پیشین برای قداست‌زدایی از متن کتاب مقدس عملاً کم نتیجه می‌شود برای اینکه قرآن «خوابنامه» پیامبر و «انکشاف‌های خیالی» او قلمداد می‌شود.
چگونه می‌توان «روایت رسولانه»‌ را از روایت «عارفانه» و کابوس «عامیانه» جدا کرد و ارزش یکی را بر دیگری برتری داد؟ فقط با رؤیاهای متعالی که تصعید ذهنی خواسته‌ها و آرزوهای دست نیافتنی است سر و کار نداریم. خیالبافی و توهم و…هم جای خود دارد.
اگر پیامبران را غرق رؤیا و خیال پنداریم از نظر روانشناسی آنها را در دسته افراد متوهمی قرار داده‌ایم که در شناخت امور گرفتار بزرگنمایی، تناقض، اسکیزوفرنی حاد و پریشان‌گویی هستند !
این که شخصی با خودش حرف بزند و گمان کند که کس دیگری در او حلول کرده٬ کسی که تصور می‌کند رؤیاهایش عین واقعیت است٬ فرشته می‌بیند و نظاره گر آتشی مهیب است که شریران در آن تا ابد سوزانده می‌شوند٬ شیطان و اجنه می‌بیند و احساس می‌کند که سوار بر براق به طرف آسمان پرواز می‌کند و از منظومه شمسی می‌گذرد و وارد جهان های موازی می‌شود٬…
چنین کسی اصلاً سالم نیست. دچار بیماری روانی و اسکیزوفرنی از نوع وخیم آن است که باید به نزد روان پزشک برود و خودش را معالجه کند.
اینکه بگوییم رؤیا ها خود درجات و مراتبی دارند و گاهی از آنچه ما خیال انگیز می‌نامیم واقعی تر و حقیقی ترند، پیچیدگی‌های مسئله را توضیح نمی‌دهد.
البته امیدوارم تفسیر به رأی من غلط اندر غلط باشد و آقای دکتر سروش قرآن را سراسر خوابنامه و روایت خیالی و تمثیلی ندانند.
چه بسا منظور ایشان این نباشد که حقیقت ماجراهای عینی و تاریخی نیز به شکل خواب و رؤیا درک و سپس به شکل آیات قرآن روایت شده است.
ــــــــــــــــــــــــــ
اگر بنابه «تاریخی بودن معرفت» باشد…
فهم صحیح و دقیق عبارات قرآن مبتنی بر دانستن اسلوب ادبی زبان عرب و شناخت قوانین فصاحت و بلاغت ادبی است. واقعش قرآن و گفتار نبوی (نهج الفصاحه و احادیث منسوب به پیامبر و…) از لحاظ سبک بیان و شیوه ترکیب کلمات و جملات، اصلاً قابل مقایسه نیست و این را کسانیکه آشنا به زبان عربی هستند می‌دانند.
  • این تفاوت (تفاوت قرآن و گفتار نبوی) بهترین گواه بر داخل نشدن سخنان پیامبر در میان آیات قرآن است.
  • در مدل و تبیین دکتر سروش از پروسه وحی، نزول یکباره قرآن هم مسئله است. آیا نزول یکباره، حاصل رؤیایی طولانی بوده است؟
  • تکلیف سوره‌های یکپارچه و آیات منسجم قرآنی چه می‌شود؟ چه توضیحی برای آن داریم؟
  • اگر تجربه نبوی را در نزول آیات قران دخیل بدانیم، باید بپذیریم که نزول آنی قران با نزول تدریجی آیات متفاوت است. چرا؟ چون تجربه نبوی و در نتیجه رؤیاهای پیامبر در این دو تجربه متفاوت هستند.
  • می‌توان پذیرفت که واقعه ای در رؤیا دیده شده است اما چطور می‌توان تشخیص داد که چه کسی این رؤیا را و با چه توانمندی این واقعه را به شکلی کاملا منسجم و دارای اصول و قواعد ادبی روایت کرده است؟
    شاگردانه بگویم قبول اینکه آیات قرآن با این ویژگیهای کلامی و ادبی، کلمه به کلمه و خط به خط در رؤیا دیده شده باشد آسان نیست.
  • درخواب می‌توان حادثه یا اتفاقی را مربوط به زمان گذشته یا آینده دید ولی نمی‌توان متن گزارش این حادثه را هم «کامل و دربست» در خواب دید.
  • بیش از ۳۰۰ آیه در قرآن با کلمه «قُل» (بگو) شروع می‎شود که بسیاری از آنها را نمی‎توان کلام غیر خدا شمرد. مانند:
«بگو‎ ای بندگان من که ایمان آورده‎اید…»
  • تکلیف آن دسته از آیات قرآن که گوینده ضمیر اول شخص است و یا صرفاً ناظر بر موارد خاص و رویدادهای پیرامونی نازل شده اند، چیست؟ تعبیر رؤیا بر این ها سازگار نیست.
  • خداوند گاه به پیامبر انذار می‌دهد و فاعل را خود قرار می‌دهد. صریح چند آیه این است که تو مأمور ابلاغ هستی، بدون کم و زیاد پیام را ابلاغ کن.
  • بشری بودن قرآن با تعبیر: «تَنزیلٌ مِن رَبِّ العالَمین» و تعابیر مشابه نیز، سازگار نیست.
  • آیات زیادی با تعبیر انزال و تنزیل، نزول قرآن را به خداوند نسبت می‎دهد.
سوره بقره: آیه ۹۹، سوره یوسف: آیه ۲، سوره زمر: آیه ۱ و سوره واقعه: آیه ۸۰ از آن نمونه هستند.
  • در آیه ۶۷ سوره مائده می‎خوانیم: «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، تمام و کمال به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‎ای.» چه کسی به پیامبر مأموریت می‎دهد و با او این گونه سخن گفته است؟ خودش یا خداوند؟
  • آیه ۳۷ سوره یونس و… را هم با نظریه آقای سروش نتوانستم تطبیق دهم. (شاید شما می‌توانید.): وَمَا کانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن یفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ …
و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا و به دروغ ساخته شده باشد…
  • در سوره نساء آمده است: «آیا درباره قرآن نمی‎اندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‎یافتند.» تعبیر «اگر از جانب غیر خدا بود» مطلق است و هر کسی غیر خدا را در بر می‎گیرد حتی اگر پیامبر باشد.
  • در آیه ۲۸۵ از سوره بقره آمده است: «و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان او و کتاب‎ها و فرستادگانش ایمان آورده‎اند.»
  • اگر قرآن و سایر کتب آسمانی نه از نزد خدا بلکه از خود رسولان باشد، ایمان به رسولان، ایمان به کتاب‎های آنان نیز هست و نیازی به ذکر مستقل کتاب‎ها نبود.
از این بحث می‌گذرم که اگر بنابه «تاریخی بودن معرفت» باشد رؤیا و روایتی که در قرن بیستم از هستی وجود دارد زبده تر از دوران پیامبر است و دلیلی برای استناد به روایت رسولانه از هستی و ترجیح آن بر معرفت علمی و فلسفی نداریم.
ــــــــــــــــــــــــــ
خداوند ناظر بوده و «اوکی» کرده است!
حالا بنا را بر این می‌گذاریم که قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است و خلاصه «وحی» از جنس رؤیا است.
بسیار خوب.
آیات مربوط به احکام را چه کنیم؟ وقتی قرآن چگونگی تقسیم ارث را می‌آموزد باید مطابق این نظریه بپذیریم که پیامبر رؤیایی دیده که در آن عده ای مشغول تقسیم ارث بوده اند. به عنوان وظیفه شرعی آن را به عنوان نمونه برای مسلمانان نقل می‌کند و اوسا کریم هم ناظر بر این تقسیم ارث بوده و «اوکی» کرده!
و بنابراین پیامبر متوجه شده که تقسیم ارث عادلانه همین است که مورد تایید خداوند است؟!
در برخی آیات به صراحت آمده که ای محمد تو آن زمان که فلان اتفاق افتاد آنجا نبودی و ندیدی و ما آن را برای تو وحی می‌کنیم، ذَلِک مِنْ أَنبَاء الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیک وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ یمْکرُونَ
سوره یوسف آیه ۱۰۲«…تو هرگز نزد آنان (برادران یوسف) نبودی هنگامی که به اتفاق تصمیم می‌گرفتند و توطئه می‌کردند.»
اگر قرآن از زبان پیامبر و حاصل رؤیاهای او است، چه ضرورتی داشت که پیامبر این گونه سخن بگوید و خود را «مخاطب» سخنان خداوند بداند؟ چرا پیامبر زبان خطاب را برگزیده است؟
دستورات تجویزی به پیامبر که در قرآن بیان شده، هم چنین آنجا که خدا در قرآن برای کتاب خود رقیب می‌جوید و گاه خود پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهد همه قابل توجه است.
اگر قرآن صرفاً بازگویی رؤیای یک انسان بود که صدها شاعر و نویسنده زیباتر و تأثیرگذارتر از آن را سروده بودند.
این که بگوییم آقای دکتر سروش بیشتر بر بال شعر و ادبیات و عشق و مولانا سوار است تا بر دیالکتیک محض و کانت گرایی و برداشت ایشان از قرآن به مثابه رؤیاهای پیامبر، بیشتر جنبه ی لطیف ایمانی دارد تا جنبه ی کتابت، مشکل را حل نمی‌کند.
ــــــــــــــــــــــــــ
آیا رؤیا همان Dream است؟
انسان با کانال های ارتباطی (حواس پنجگانه، ذهن، تخیل، خواب، رؤیا، قلب…) با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کند.
اما «وحی» ارتباط از سوی «دیگر» است (من آن دیگر را نمی‌دانم چیست.)
ارتباط از سوی دیگر است با آدمی و ممکن است کانال آن، رؤیا هم باشد. گاه به دلمان چیزی برات میشود. گاه به وسیله رؤیا هم خبر می‌شویم.
آبراهام لینکلن رئیس جمهوری اسبق امریکا در خاطرات خود اشاره نموده:
در خواب دیدم که مردم سرگردان از این سو به آن سو می‌روند و گریه می‌کنند، در اتاقی از کاخ سفید جنازه یی دیدم که درون تابوتی بود و رویش را کاملاً پوشانده بودند، از یکی از سربازان پرسیدم چه کسی در کاخ کشته شده؟ گفت:
رئیس جمهور. او در جریان یک ترور به قتل رسیده است.
چنانچه می‌دانیم خواب او به همین صورت به حقیقت پیوست.
آنچه گفتم غیر از دژاوو déjà vu و «آشناپنداری» است.
اما اصلاً رؤیا چیست؟ همان است که «دریم» Dream می‌نامیم؟
آیا در بحث آقای سروش رؤیا به این معنا است که پیامبر خواب می‌دیده ؟ یا کنکاش در ذهن و از نوع الهام است؟
آقای سروش برای تأئید مدعای خودشان به خواب ابراهیم خلیل و حکم ذبح اسماعیل که در قرآن آمده اشاره فرموده اند.
ابراهیم در خواب بود دید و شنید و…
اما درجاهای دیگر گفته می‌شود ما به رسول خود وحی کردیم. (یعنی صحبت از خواب نیست.)

در آیات مربوط به غدیر خم و یا جنگ هایی که در میانه آن کسانی از صحابی رفتند و آمدند و…
موضوع این آیات و موارد مشابه در روز اتفاق افتاده و در حالت خلسه و شبانگاهان و رؤیا نبوده است.
آیاتی در قرآن است که بطور صریح به «راوی» اشاره شده مثل آیه ۹۰ سوره یونس (وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ…=فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند…)
انگار کسی با پیامبر صحبت می‌کند.
حتی اگر بگوییم ابلاغ این موضوع در عالم رؤیا بر پیامبر صورت گرفته، باید فکری به حال «راوی» بکنیم.
چرا پیامبر خودش صادقانه با پیروانش ماهیت رؤیاگونه قرآن را شرح نداد و آنان در طول ۲۳ سال حیات پیامبر با قرآن معامله کتاب قانون کردند؟ همه که بی ظرفیت نبودند. بین شان انسانهای فداکار و امثال سلمان فارسی هم بود.
وقتی قران می‌گوید افلا تعقلون افلا تتفکرون آیا انسان باید در خواب و رؤیا تعقل کند و تفکر کند؟
فضای تعقل در بیداری است نه خواب. خود پیامبر زمانی به پیامبری برگزیده شد که صاحب اخلاق شد و در خواب نبود.
ــــــــــــــــــــــــــ
آیا همه قرآن روایت رؤیاهای محمد است؟
آقای سروش با اشاره به رؤیاهای رسولانه می‌گویند هیچ فرد دیگری نمی‌تواند چنین تجربه ای داشته باشد… اما قرنها پیش بسیاری از همین رؤیاها در تورات با اندکی تفاوت مکتوب شده است.
روایت داستانهای پیامبران پیشین هم به رؤیاهای محمد مربوط است؟ تمامی پیامبران به جز آن انسان کریم، پیامبران قوم بنی اسراییلند و در تورات داستان های شان قبل از پیامبر آمده بود. (در قرآن هم آمده است.)
آیا همه قران روایت رؤیاهای محمدبن عبدالله است؟ اصلاً چرا پیامبر قبل از چهل سالگی این رؤیا ها را نمی‌دید؟
چگونه شد که بعد از بیرون آمدن از غار حرا این رؤیا ها را دید؟
آیا جوابهایی را که به سوالهای مردم می‌داد را هم در رؤیا می‌دید؟ آیا پس از هر سوال، پیامبر سفری رؤیایی می‌کرد و در رؤیا جواب را می‌یافت وبه مردم می‌گفت؟
اگر محمد و همه انبیا پیشین هم رؤیا می‌دیدند پس اساساً این خدایی که به گفته قرآن فرستنده انبیا است کیست؟
«اگر داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، شکافتن دریا و اژدها شدن عصا و… همه تمثیل و افسانه است پس حقیقت چیست؟ خداوند چرا ضمن وحی (حال به هر طریق: رؤیا، حضور جبرئیل، مکالمه مستقیم، یا….) از گزاره های کاذب استفاده کرده است؟»
«فرض کنیم ابراهیم در تعبیر خواب خود در ذبح اسماعیل به خطا افتاد به گونه ای که خداوند با فرستادن قوچ این خطا را نشان داد، پس تعببر سایر احکام مانند مجازات قاتلان و محاربان که دست و پاهاشان باید قطع شود و… نیز اشتباه بوده و تعبیر دیدن این احکام در رؤیا چیز دیگری است؟ و هم چنین در مورد سایر احکام اصولا تعبیر خواب در مورد احکام چه صورت دارد؟ آیا این احکام در زمان پیامبر اجرا شده اند؟ اگر بلی، پس چگونه خداوند پیامبر را در زمان اجرای این احکام از تعبیر صحیح آنها همچون ابراهیم آگاه نساخت و از اجرای آنها جلوگیری نکرد؟»
 …
آیا رؤیاهای پیامبر همه از یک جنس بوده و ارزش یکسانی دارند و به تعبیری دیگر آیا همه آنچه را رؤیا می خوانیم باید به یک اندازه جدی گرفت؟ آیا پیامبر در دیدن رؤیاهایش اختیار داشته یا نه؟…
از داستان ذبح اسماعیل و از خواب پیامبر در مورد فتح مکه درمی‌بابیم که «رؤیا»ی پیامبران و «وحی» به آنان، همیشه یکی نیست.
رؤیا بازتاب دغدغه های ابراهیم خلیل و محمد مصطفی است و ربطی به وحی ندارد. ابراهیم به فرزندش می‌گوید: در «خواب» می‌بینم که می‌خواهم تو را ذبح کنم: قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک
اما در قربانگاه و درمرحله ای که فرزند ابراهیم هنوز ذبح نشده است خدا ندا می‌دهدکه «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»
ابراهیم در خواب ندیده که فرزندش را ذبح کرده است. بلکه در خواب می‌دیده که می‌خواهد فرزند خود را قربانی کند. در قربانگاه ندا می‌گوید که این به حقیقت پیوست…

در جریان فتح مکه نیز پیامبر در رؤیا دیده که پیروز شده و به مسجدالحرام وارد می‌شوند. در آیه ۲۷ سوره فتح گفته شده، لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ…
خدا رؤیای محمد را در پیروزی محقق می‌کند.
در این مثال نیز می‌توان دریافت که «رؤیا»ی پیامبران و «وحی» به آنان همیشه یکی نیست.
با بهره‌گیری از آموزه‌های قرآنی درمی‌یابیم که حقیقت وحی بر تدبیر تکوینی، القای غریزی، القای قلبی، القای اشاره‌ای و القای شیطانی دلالت دارد و البته القای نبوی را هم شامل می‌شود. در قرآن آمده که به زنبور عسل هم وحی می‌شود…
وحی الهام، وحی اشاره، وحی تقدیر، وحی خبر ..و وحی دروغین و کذب هم داریم. (انعام: ۱۱۲)
وحی (در لغت) القای پیام به غیر، با دو ویژگی سرعت و استتار است.
اگرچه در معنای لغوی وحی، وحی کننده و وحی گیرنده خصوصیت و ویژگی خاصی ندارند اما هیچ حکم جدی در جهت ابطال یا اثبات وحی نمی‌توان کرد. اینکه چگونه به پیامبران نازل می‌شده، بر ما روشن نیست. غیرقابل دسترسی و آزمون ابطال پذیری است.

پانویس
آفتاب دیروز و کیمیای امروز
«آفتاب دیروز و کیمیای امروز» عنوان سخنرانی آقای سروش، در خرداد سال ۱۳۶۸، به مناسبت درگذشت آیت‌الله خمینی است که در مجله کیهان فرهنگی به چاپ رسید.
«امام قطعا تفکر عرفانی داشته اند، قطعا عارف بوده اند، و به خوبی با اندیشه های عارفان آشنا بودند، بیشتر آثار ایشان غیر از آثار فقهی و اصولی،در زمینه ی عرفان است… هرجا به مطالب عرفانی تر می‌رسیدند،بر سر شوق می‌آمدند و گرم می‌شدند و بسط کلام می‌دادند و مستمعان و مخاطبان را بر سر شوق می‌آوردند. ایشان به مولوی هم علاقه ی بسیار داشتند…»
ــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا منزلت بسیار دارد
رؤیا منزلت بسیار دارد اما سخن گفتن از «رؤیا» های پیامبر بدون وارسی و واکاوی آیات قرآن درباره «رؤیا» و «وحی» مشکل است.
در قران واژه های «رؤیا»، «منام»، «بشرا» و «حلم» به رؤیا و خواب اشاره دارند.
رؤیا (سوره یوسف آیات ۵، ۴۳ و ۱۰۰؛ سوره اسرا آیه ۶۰؛ سوره صافات آیه ۱۰۵؛ سوره فتح آیه ۲۷)
«منام» به معنی خواب (سوره روم آیه ۲۳؛ سوره زمر آیه ۴۲) و به معنی رؤیا (سوره انفال آیه ۴۳، سوره صافات آیه ۱۰۲)
«بشرا» =خبر خوب (سوره یونس آیه ۶۴)
«حلم»= رؤیای بد (در عبارت أَضغَث أَحْلَمِ (به معنی خواب‌های مشوش) در سوره انبیاء آیه ۵؛ سوره یوسف آیه ۴۴)…
ــــــــــــــــــــــــــ
فرضیه‌ دوجایگاهی Two-chamberedness
یکی از دوستانم با اشاره به فرضیه‌ دوجایگاهی که توسط روانشناسی به نام جولیان جینز در سال ۱۹۶۷ در کتابش به نام «نقش آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی» طرحریزی شده، می‌گفتند که مغز انسان دارای دوبخش فرض می‌شود که یکی تصمیم‌گیرنده(سخنگو) و دیگری فرمان‌برنده‌است.
جولیان جینز در این کتاب به طرح این نظریه پرداخت که انسان‌های عصر باستان آگاهی نداشته‌اند، اما به جای آن، رفتار ایشان توسط توهمات شنیداری (که تولید مغز خودشان بود) جهت داده می‌شده‌است. آنها این توهمات شنیداری را به عنوان صدای سَرور، پادشاه و یا خدایان تعبیر می‌کرده‌اند. (چیزی شبیه وحی؟)
جینز به طرح این مسئله پرداخت که تغییر از این روش تفکر (که آن را ذهن دوجایگاهی نامید) به آگاهی، در دوره‌ای از قرون در حدود سه هزار سال پیش رخ داد که بر توسعهٔ زبان استعاری و پیدایش خط تکیه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــ
قرآن بی نقطه و اِعراب، و دغدغه متن شناسان
امروزه شماری از مورخان و متن شناسان بحث می‌کنند که نمی‌توان ادعا کرد که این متنی که در اختیار مسلمانان است دقیقاً همان «قرآن»ی است که ادعا می‌شود محمد مصطفی آورده است. قدیمی ترین نسخه قرآن متعلق به هشتاد سال بعد از پیغمبر است و متون اولیه نقطه و اعراب نداشته است، پس احتمال پیدایش قرآن های مختلف از متون اولیه را ممکن می‌کند.
مدعای قوق این است و جزاین نیست، نیست و جای نقد و بررسی دارد.
بار دیگر از آقای دکتر سروش قدردانی می‌کنم و پوزش می‌خواهم اگر نتوانستم حق مطلب را ادا کنم.
موضوع بغرنجی است و من در این مورد بسیار کم می‌دانم.
بیشتر می‌خواستم  پرسشهای خودم و دیگران را طرح کنم.
همنشین بهار

تجربهِ رؤیاوَش وحی

تجربهِ رؤیاوَش وحی

vahi
رؤیا صدایِ وجدان ما است
اگر قرآن از زبان پیامبر و حاصل رؤیاهای او است، چه ضرورتی داشت که پیامبر این گونه سخن بگوید و خود را «مخاطب» سخنان خداوند بداند؟ چرا پیامبر زبان خطاب را برگزیده است؟
دستورات تجویزی به پیامبر که در قرآن بیان شده، هم چنین آنجا که خدا در قرآن برای کتاب خود رقیب می‌جوید و گاه خود پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهد همه قابل توجه است.
آستانه و پیشاهنگ کردار آدمی، گفتار اوست
سالها پیش در مقاله ای با عنوان «دکتر سروش و فقه فرسوده صفوی» به نسل رنجدیده ای اشاره کردم که در ابتلای سال ۶۷ با حکم هولناک آیت‌الله خمینی «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» به دار کشیده شد…
انتقاد من به آقای سروش این نبود که در سالهای اول دهه ۶۰ شلاق بدستان در زندان با تکیه بر نوشته های ایشان مثل «دانش و ارزش» خوره زندانیان غیر مذهبی می‌‌‌شدند. (چون شاید اطلاع نداشتند.)
از بگو مگو های مربوط به انقلاب به اصطلاح فرهنگی هم عبور کرده بودم. انتقاد  من در این بود و هست که ایشان برخلاف ادب و افتادگی که در نوشتارشان موج می‌زند، گه گاه فراموش می‌کنند آستانه و پیشاهنگ کردار آدمی، گفتار او است…
در قضاوت نسبت به دیگران به «هفوات اللسان» و «سقطات الالفاظ» (به سقوط گفتار) دچار می‌شوند که نمونه اش را در قضاوت نسبت به نویسنده ارجمند رمان «کلیدر»  (محمود دولت آبادی) و… دیدیم.
می‌دانم که رنج بسیار دیده اند و خیلی ها دوست دارند او زنده نباشد.
به سهم ناچیز خود از ارائه مقاله «رؤیاهای رسولانه» قدردانی می‌کنم. برایشان آرزوی سلامتی و طول عمر دارم و به دانش و وقارشان احترام می‌گذارم.
ــــــــــــــــــــــــــ
گفت و گو هاست در این راه که جان بگدازد…
روز و روزگاری مجاهدین (و به ویژه محمد حنیف نژاد) به قرآن و مضمون و جوهر آن (قسط و رهایی) توجه می‌کردند و از راه انبیا به راه بشر و مبارزه با ستم و استثمار می‌رسیدند.
البته و صدالبته بازگشت آنان به قرآن با رویکرد امثال سید قطب در مصر یا ابوالعلی مودودی در پاکستان و… تفاوت اساسی داشت.
حنیف و یارانش پیشه ای جز مبارزه انقلابی و ضد بهره کشانه نداشتند، تابع تعادل قوای بین المللی یا تعادل جناحهای حاکمیت نبودند و برایشان حل مسائل انسان، بخصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده اهمیت داشت و معتقد بودند در زمینه های اقتصادی اجتماعی، مرزبندی اصلی نه بین با خدا و بی خدا بلکه بین استثمار شونده و استثمار کننده است…
زمان تقی شهرام اما ورق برگشت و عملاً قرآن از مرجعیت افتاد و پرسشهای حول و حوش آن هم بی جواب ماند. [...]
البته در زندان شاه مجاهدین وفادار به راه و رسم حنیف، دست از آن کتاب مبین نکشیدند و تکیه کلام امثال موسی خیابانی و کاظم ذوالانوار آیات قرآن بود.
بعد از جانباختن بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و… که ساواک از آزادکردن زندانیانی که حکمشان تمام شده بود خودداری کرد، من نیز با اینکه وابسته به هیچ گروه سیاسی نبودم آزاد نشده و با دیگران به کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شدم. یادم می‌آید که مجاهدینی چون «محمد رضا منانی» قرآن از زبانشان نمی‌افتاد. پیش و بعد از انقلاب، آن مصحف شریف مونس زندانیان مسلمان بود.
پرتوی از قرآن آیت الله طالقانی و سوره هایی چون محمد و انفال و آل عمران و… بحث می‌شد و مجاهدین «دینامیسم قران» را هم نوشتند.
سال ۱۳۵۸ مسعود رجوی در درسهای تبیین جهان و موسی خیابانی در بحث شعائر از آیات قرآن شاهد می‌آوردند و تا همین اواخر در کلام رهبری مجاهدین به آیات قران اشاره می‌شود.
اما…(و چه امای بزرگی)
اما این دیگران هستند (نه مجاهدین) که در این زمینه کند و کاو را ادامه داده و نوآوری می‌کنند.
نسل جدید در اینگونه موارد سخن نو را نه از مسعود رجوی و امثال آقای جلال گنجه ای، بلکه از مجتهد شبستری، عبدالعلی بازرگان، حسن یوسفی اشکوری، علی طهماسبی، محسن کدیور، مصطفی ملکیان، اکبر گنجی، آرش نراقی، رضا علیجانی، عبدالعلی بازرگان، حمید انتظام… و محمد ارکون، طه عبدالرحمن، ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺎﺑﺪ اﻟﺠﺎﺑﺮی، نصر حامد ابوزید، لیلی احمد، ﺑﺮﻫﺎن ﻏﻠﻴﻮن، عبدالله یوسف علی و بیشتر از همه از دکتر عبدالکریم سروش می‌شنود که از جمله آموزه هایش این است:
دین تاریخی است و قران هم بشری و تاریخی است و احکام الهی باید با شاقول عدالت و مفید و موثر بودن تراز، و به روز شوند…
واقعیتی که قبل از انقلاب در زندان شاه بحث می‌شد اما به برگ و بار ننشست و ابتر ماند.
دکتر سروش که برخی با گوشه زدن به «انقلاب فرهنگی»، و اینکه نام اوحسین حاج فرج دباغ بوده و…، گمان می‌کنند از قدر آثارش می‌کاهند، در ادامه مقاله های پیشین (زنبور و طوطی، بشر و بشیر، بسط تجربه نبوی…)، بحث تازه ای را در باب قرآن و اینکه محمد راوی رؤیاهای رسولانه است، هفدهم خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، گشوده اند که عصاره آن (تا هم اکنون که دو گفتار منتشر شده) این است:
کلام الله و کتاب الله، (فرآن) درواقع کتاب نبی و بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است و خلاصه «وحی» از جنس رؤیا است…
آنچه به آن می‌پردازم طرح موضوع به منظور آشنایی مقدماتی با این مقوله است. اشراف من به این بحث بسیار بسیار ناچیز است و پیشاپیش از نارسایی های آن پوزش می‌خواهم. تلاش کرده ام پرسشهای دیگران را هم بیآورم.
برای دوستی تعریف کردم که دو شب تمام تا سحر بیدار ماندم تا این مقاله را بنویسم. کلی خندید و با نگاهی فقیه در سفیه گفت اینگونه مباحث چه اهمیتی دارد که به آن بپردازی… حیف وقت نیست؟…پشت سر هم می‌خندید…
بیشتر ما که در خارج از کشور به سر می‌بریم و همه چیزمان فضای مجازی است، فراموش می‌کنیم که فضای مجازی نماینده جامعه ایران نیست. اگر در این اکواریوم بسته محصور شویم، از اقیانوس جامعه (جامعه هزارتوی ایران) دور می‌افتیم و پاک ذهنی می‌شویم. کما اینکه شده ایم.
بگذریم.
دریغا که گرچه مصحف شریف، همنشین من است اما عامل به آن نبوده و نیستم.
با اینکه سراپا شور و امیدم ولی «قبَس» درونم وقت و بی وقت به خاموشی می‌گراید و بر آن خاکستر می‌نشیند…
گفت و گو هاست در این راه که جان بگدازد…
‌ ــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا تجربه‌ای نیست که هنگام خواب رخ ‌دهد
دکتر سروش می‌گوید آنچه محمد در قالب قرآن بیان کرده درواقع رؤیاهای او است. (با مسامحه معادل آنچه آقای شبستری «دید» یا «بلیک» blick می‌نامند.)
ایشان ضمن اشاره به اینکه قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است، یادآور می‌شوند از نقطه‌نظر معرفتی نوع شناخت پیامبر از کنه هستی، بر‌اساس رهیافت‌های درونی و روحی خود او است و تحقق ذهنی و زبانی آن برایش به شکل خواب در ‌آمده است…
البته این دیدگاه خیلی تازه نیست و خاستگاهش مربوط به مسیحیت است. در مسیحیت وحی بیشتر بر این رهیافت مبتنی است و گفته می‌شود شیخ محمد عبده در رساله التوحید و اقبال لاهوری در احیای فکر دینی و مجتهد شبستری در «ایمان و آزادی» و… به آن گوشه زده اند. (در «بسط تجربه نبوی»، «صراط های مستقیم» و نشریه ی فصل و وصل، (شماره یک) نیز به آن اشاراتی شده است.)
قاضی نعمان از دانشمندان اسماعیلیه هم در تفسیر تاویلی خود اشاره نموده که هر گاه قرار بود وحی بیاید پیامبر به خواب می‌رفت و به این روایت از قول وی استناد می‌کند که رؤیای صالحه بخشی از پیامبری است.
در عهد عتیق، (به جز آنچه در باره موسای کلیم گفته شده که خداوند چهره به چهره با او صحبت کرد (سفر اعداد فصل ۱۲ آیه ۶ تا ۸)، رؤیا (ظرف) و کلام الله (مظروف) است.
رؤیا وسیله انتقال وحی به اکثر پیامبران بیان می‌شود (سفر پیدایش فصل ۱۵ آیه ۱، اشعیا فصل ۲۹ آیه ۷، ایوب فصل ۳۳، آیات ۱۴-۱۶)
کتب متأخرتر عهد عتیق البته کمتر به رؤیا بها می‌دهند و گاه رؤیا را با کابوسهای پریشان که اشرار به آن دچار می‌شوند یکی می‌گرفتند. (اشعیا فصل ۲۹ آیه ۸، ایوب فصل ۲۰ آیه ۸، جامعه فصل ۵ آیه ۶)
اما در آئین پروتستان رؤیا (به شرطی که با حکمت و جوهر تعالیم الهی تضاد نداشته باشد) می‌تواند از جانب خداوند باشد تا اراده او از طریق نبی (کسی که رؤیا را گرفته است) انجام شود.
تجربه رؤیا با تجربه بیداری یکی نیست. تجربه رؤیا نامنظم است اما تجربه بیداری شفافیت و پیوستگی دارد.
به قول رنه دکارت «حافظه نمی‌تواند خواب‌های ما را به یکدیگر یا به کل مسیر زندگی مان مربوط کند، در حالی که وقایعی که در حال بیداری برای ما اتفاق می‌افتند دارای اتحاد می‌باشند.»
- رؤیا را باید بر اساس آنچه هنگام بیداری «بیاد می‌آوریم» فهمید. رؤیا تجربه‌ای نیست که فقط هنگام خواب رخ ‌دهد.
- تجربه رؤیا به اندازه تپش قلب و اثر انگشت، منحصر به فرد است. رؤیا صورت گرفتن معانی، تجسم ایده آل ها، و بود شدن آن چیزی است که می‌خواهیم باشد.
ــــــــــــــــــــــــــ
ما از قماش رؤیاهای مان هستیم
نمی‌توان به آسانی میان زمینی کردن «وحی» و «قدسی» کردن رؤیا و روان پل زد.
بگذریم که دنیای پر ایهام و پیجیده رؤیا، فهم قرآن را دشوارتر می‌کند. اگر تا حالا نیازمند مفسرین قرآن بودیم حالا محتاج خوابگزارانی می‌شویم که زبان رمز و راز آنها را کمتر کسی می‌تواند کندوکاو کند.
وقتی رؤیا را تا آنجا ارج و قرب دهیم که آدمیان و پیامبران را از رؤیاهاشان باز ‌‌شناسیم، البته اگر قید رسولانه به رؤیا بزنیم، صفت آسمانی و غیبی پیدا می‌کند. اما بر چه اساس و مبنایی رؤیا باید این همه اهمیت و ارزش پیدا ‌کند؟!
می‌خواهیم بگوییم محمد در خواب می‌بیند و در بیداری می‌خواند؟ مراد از رؤیا (که نباید نمادین در نظر بگیریم) دقیقاً چیست؟ تا حالا (تا بخشی که منتشر شده) آقای سروش هیچ تعریفی از رؤیا به دست نمی‌دهند و (تا این بخش مطلب که منتشر شده) مشخص نیست که منشاء این رؤیا (با هر تعبیری که از آن داریم) در خود پیامبر (در ضمیر او و ضمیر قومی او) است یا به عنصر قدسی (ضمیر جهان) مربوط است. تعیین کننده اینجا است.
اینکه بگوییم: «رؤیاها لعب معکوس‌اند و نعل باژگونه. در رؤیا زمان پیش و پس می‌شود، شخصیت‌ها به‌جای هم می‌نشینند، پارادوکس و تناقض ممکن می‌شود، نظم‌ها پریشان می‌شود و اندازه‌ها و معیارها بر هم می‌خورد و…»، ایهام و ابهام را پاسخ نمی‌دهد.
دکتر سروش می‌‌پرسند: «آیا تجربۀ ابراهیم که ابتدا ستاره و سپس ماه و خورشید را خدا می‌بیند و نهایتاً به خدایی می‌رسد که هرگز افول نمی‌کند، تجربۀ محمّد(ص) نیست که در رؤیا، جامۀ مبدّل می‌پوشد و تجربۀ ابراهیمی می‌شود؟»
در اینجا ایشان به تجربه پیامبر و رؤیای خود او اشاره دارند اما در پاراگراف بعد می‌گویند: «خدا دشمنان محمّد(ص) را، در خواب، در چشم او اندک نمود تا دلیری یابد و به سپاهیان خود دلیری دهد تا در جنگ پیروز شوند…»
با درک مطلق در نسبی و نسبی در مطلق آنچه گفتم تناقضی ندارد اما با نظریه آقای سروش در مورد رؤیا، ظاهراً این دو همگون نیستند. مگر آنکه هو معکم اینما کنتم را به بیرون و درون و همه جا تسرّی دهیم و بگوییم خدا در جایی جز همه جا نیست. (ببخشید اگر نتوانستم منظورم را برسانم.)
آیا رؤیا تنها رقص ذهن و مغز، خواب پرنده در قفس خویش، و آن چیزی است که خود آدمی تمایل دارد و چون تمایل دارد ممکن است در خواب هم ببیند؟
آیا منظور از رؤیا چیزی است که در زمان حال وجود ندارد و در ذهن کسی می‌آید مثلا رؤیای براداران رایت که روزی به هواپیمایی بدل شد که پیشتر نبود؟
آیا آقای سروش به آن رؤیا که با خواب هم معنا است، اشاره دارند؟
واقعش پدیده خواب دیدن، اکنون چندان رازآلود نیست و تا حدودی غبار از روی آن برداشته شده است. چگونگی آن، زمان آن و انواع آن توسط دانشمندان مورد بررسی قرار گرفته و مباحث علمی روشن و اثبات شده وجود دارد.
رؤیا خود نوعی زندگی است. صدای وجدان ما است و ما از قماش رؤیاهایمان هستیم و همانطور که زندگی می‌کنیم خواب می‌بینیم. شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان می‌بیند.
ما اساسا (و نه مطلقاً) آن چیز یا مفهومی را در خواب می‌بینیم که در گذشته خود یا دیده ایم یا در موردش شنیده ایم یا تصور و تصویری از آن داریم مثلا قبل از اختراع موبیل و آی پاد کسی در خواب، موبیل و آی پاد نمی‌دید. [...]…
ــــــــــــــــــــــــــ
خواب‌ها تعبیر ندارند بلکه تفسیر و تحلیل دارند
پس از داروین و فروید و یونگ…و با دستاوردهای نوین روان شناسی و عصب شناسی و ژنتیک در گشودن رمز و رازهای مغز آدمی، مکانیزم رؤیا، پیچیدگی گذشته را ندارد و تا حدودی کشف حجاب کرده است.
رؤیا اساساً (و نه مطلقاً) امری است زمینی، فیزیکی و تحت تاثیر فعل و انفعالات شیمیایی ذهن.
آنچه به «روان» انسان بر می‌گردد، بیشتر تابعی از شرایط جسمی و فیزیکی اوست و تجربه ماوراء حس به این معنا نیست که هر رؤیایی را به «ملکوت» و «جبروت» متصل کنیم.
رؤیاها در عین حال که از پیچیده‌ترین موضوعات ذهنی و عصبی هستند، بخودی خود بازتاب دهنده «امر قدسی» و «وحی» نمی‌باشند. علم می‌گوید حتی نوع تکامل یافته رؤیا در انسان، نشات گرفته از عقده‌ها و آمال‌ سرکوب شده است.
بگذریم که خوابها تعبیر ندارند بلکه تفسیر و تحلیل دارند کسی که در روز شاهد اتفاق ناپسندی بوده شب ممکن است کابوس ببیند. خواب یک فرآیند مغزی است.
ما اساسا آن طور که زندگی می‌کنیم خواب می‌بینیم. اگر بپذیریم آنچه محمد بن عبدالله در قالب قرآن بیان کرده درواقع رؤیاهای او است، این سئوال پیش می‌آید که چرا رؤیاهایی که به اذن و تایید خداوند بوده مصداقی در عالم واقع ندارد؟
مقولاتی از قبیل فرشتگان، جن، ابلیس، عرش و کرسی، معجزات پیامبران و…. همه زاده خیال پیامبرند نه واقعی اما با این وجود باز هم به اذن و تایید خداوند !
«خدا اگر از طریق رؤیا می‌خواست وحی را ارسال کند چرا رؤیاهای کاذب فرستاد ؟! نمی‌توانست گزاره هایی واقعی را به پیامبر خویش القا کند؟ چرا باید حتما افسانه سرایی می‌کرد؟ نمی‌خواست یا نمی‌توانست حقیقت را به او بنمایاند؟ یا اینکه اصلا حقیقتی (جز جهان ماوقع) وجود ندارد؟
آیا آنچه پیامبر با چشم سر و در دوران حیات خود در جامعه خویش دیده و برداشت عقلی‌اش از آنها را «روایت» کرده هم از جنس رؤیا است؟»
ــــــــــــــــــــــــــ
قرآن «انکشاف‌های خیالی» پیامبر است؟
این نظریه که «قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است» ــ به نوعی گره گشا است. چرا؟ چون:
  • مشکل نامفهوم بودن و درهم و برهم بودن برخی آیات،
  • سوره هایی که از این شاخه به آن شاخه می‌‌رود،
  • اشاراتی چون پی کردن شهاب و دیو (جن)،
  • آفرینش حوا از استخوان پهلوی آدم،
  • غلطهای املایی و انشایی در رسم الخط مصاحف عثمانی
  • ناسازگاری‌های متن در بخشهای مختلف،
  • اسامی تاریخی اشتباه از اسطوره های یهودی،
  • واژه های نامأنوس و غیر عربی در قرآن،
  • درک نادرستی که از عالم وجود در آن منعکس است،
  • گزاره های هیئت بطلمیوسی و…را تا حدودی موجه می‌سازد و فهم آن را منوط به تفسیر خواب گذار می‌داند…
اما با قدسی کردن رؤیا کوششهای پیشین برای قداست‌زدایی از متن کتاب مقدس عملاً کم نتیجه می‌شود برای اینکه قرآن «خوابنامه» پیامبر و «انکشاف‌های خیالی» او قلمداد می‌شود.
چگونه می‌توان «روایت رسولانه»‌ را از روایت «عارفانه» و کابوس «عامیانه» جدا کرد و ارزش یکی را بر دیگری برتری داد؟ فقط با رؤیاهای متعالی که تصعید ذهنی خواسته‌ها و آرزوهای دست نیافتنی است سر و کار نداریم. خیالبافی و توهم و…هم جای خود دارد.
اگر پیامبران را غرق رؤیا و خیال پنداریم از نظر روانشناسی آنها را در دسته افراد متوهمی قرار داده‌ایم که در شناخت امور گرفتار بزرگنمایی، تناقض، اسکیزوفرنی حاد و پریشان‌گویی هستند !
این که شخصی با خودش حرف بزند و گمان کند که کس دیگری در او حلول کرده٬ کسی که تصور می‌کند رؤیاهایش عین واقعیت است٬ فرشته می‌بیند و نظاره گر آتشی مهیب است که شریران در آن تا ابد سوزانده می‌شوند٬ شیطان و اجنه می‌بیند و احساس می‌کند که سوار بر براق به طرف آسمان پرواز می‌کند و از منظومه شمسی می‌گذرد و وارد جهان های موازی می‌شود٬…
چنین کسی اصلاً سالم نیست. دچار بیماری روانی و اسکیزوفرنی از نوع وخیم آن است که باید به نزد روان پزشک برود و خودش را معالجه کند.
اینکه بگوییم رؤیا ها خود درجات و مراتبی دارند و گاهی از آنچه ما خیال انگیز می‌نامیم واقعی تر و حقیقی ترند، پیچیدگی‌های مسئله را توضیح نمی‌دهد.
البته امیدوارم تفسیر به رأی من غلط اندر غلط باشد و آقای دکتر سروش قرآن را سراسر خوابنامه و روایت خیالی و تمثیلی ندانند.
چه بسا منظور ایشان این نباشد که حقیقت ماجراهای عینی و تاریخی نیز به شکل خواب و رؤیا درک و سپس به شکل آیات قرآن روایت شده است.
ــــــــــــــــــــــــــ
اگر بنابه «تاریخی بودن معرفت» باشد…
فهم صحیح و دقیق عبارات قرآن مبتنی بر دانستن اسلوب ادبی زبان عرب و شناخت قوانین فصاحت و بلاغت ادبی است. واقعش قرآن و گفتار نبوی (نهج الفصاحه و احادیث منسوب به پیامبر و…) از لحاظ سبک بیان و شیوه ترکیب کلمات و جملات، اصلاً قابل مقایسه نیست و این را کسانیکه آشنا به زبان عربی هستند می‌دانند.
  • این تفاوت (تفاوت قرآن و گفتار نبوی) بهترین گواه بر داخل نشدن سخنان پیامبر در میان آیات قرآن است.
  • در مدل و تبیین دکتر سروش از پروسه وحی، نزول یکباره قرآن هم مسئله است. آیا نزول یکباره، حاصل رؤیایی طولانی بوده است؟
  • تکلیف سوره‌های یکپارچه و آیات منسجم قرآنی چه می‌شود؟ چه توضیحی برای آن داریم؟
  • اگر تجربه نبوی را در نزول آیات قران دخیل بدانیم، باید بپذیریم که نزول آنی قران با نزول تدریجی آیات متفاوت است. چرا؟ چون تجربه نبوی و در نتیجه رؤیاهای پیامبر در این دو تجربه متفاوت هستند.
  • می‌توان پذیرفت که واقعه ای در رؤیا دیده شده است اما چطور می‌توان تشخیص داد که چه کسی این رؤیا را و با چه توانمندی این واقعه را به شکلی کاملا منسجم و دارای اصول و قواعد ادبی روایت کرده است؟
    شاگردانه بگویم قبول اینکه آیات قرآن با این ویژگیهای کلامی و ادبی، کلمه به کلمه و خط به خط در رؤیا دیده شده باشد آسان نیست.
  • درخواب می‌توان حادثه یا اتفاقی را مربوط به زمان گذشته یا آینده دید ولی نمی‌توان متن گزارش این حادثه را هم «کامل و دربست» در خواب دید.
  • بیش از ۳۰۰ آیه در قرآن با کلمه «قُل» (بگو) شروع می‎شود که بسیاری از آنها را نمی‎توان کلام غیر خدا شمرد. مانند:
«بگو‎ ای بندگان من که ایمان آورده‎اید…»
  • تکلیف آن دسته از آیات قرآن که گوینده ضمیر اول شخص است و یا صرفاً ناظر بر موارد خاص و رویدادهای پیرامونی نازل شده اند، چیست؟ تعبیر رؤیا بر این ها سازگار نیست.
  • خداوند گاه به پیامبر انذار می‌دهد و فاعل را خود قرار می‌دهد. صریح چند آیه این است که تو مأمور ابلاغ هستی، بدون کم و زیاد پیام را ابلاغ کن.
  • بشری بودن قرآن با تعبیر: «تَنزیلٌ مِن رَبِّ العالَمین» و تعابیر مشابه نیز، سازگار نیست.
  • آیات زیادی با تعبیر انزال و تنزیل، نزول قرآن را به خداوند نسبت می‎دهد.
سوره بقره: آیه ۹۹، سوره یوسف: آیه ۲، سوره زمر: آیه ۱ و سوره واقعه: آیه ۸۰ از آن نمونه هستند.
  • در آیه ۶۷ سوره مائده می‎خوانیم: «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، تمام و کمال به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‎ای.» چه کسی به پیامبر مأموریت می‎دهد و با او این گونه سخن گفته است؟ خودش یا خداوند؟
  • آیه ۳۷ سوره یونس و… را هم با نظریه آقای سروش نتوانستم تطبیق دهم. (شاید شما می‌توانید.): وَمَا کانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن یفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ …
و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا و به دروغ ساخته شده باشد…
  • در سوره نساء آمده است: «آیا درباره قرآن نمی‎اندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‎یافتند.» تعبیر «اگر از جانب غیر خدا بود» مطلق است و هر کسی غیر خدا را در بر می‎گیرد حتی اگر پیامبر باشد.
  • در آیه ۲۸۵ از سوره بقره آمده است: «و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان او و کتاب‎ها و فرستادگانش ایمان آورده‎اند.»
  • اگر قرآن و سایر کتب آسمانی نه از نزد خدا بلکه از خود رسولان باشد، ایمان به رسولان، ایمان به کتاب‎های آنان نیز هست و نیازی به ذکر مستقل کتاب‎ها نبود.
از این بحث می‌گذرم که اگر بنابه «تاریخی بودن معرفت» باشد رؤیا و روایتی که در قرن بیستم از هستی وجود دارد زبده تر از دوران پیامبر است و دلیلی برای استناد به روایت رسولانه از هستی و ترجیح آن بر معرفت علمی و فلسفی نداریم.
ــــــــــــــــــــــــــ
خداوند ناظر بوده و «اوکی» کرده است!
حالا بنا را بر این می‌گذاریم که قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است و خلاصه «وحی» از جنس رؤیا است.
بسیار خوب.
آیات مربوط به احکام را چه کنیم؟ وقتی قرآن چگونگی تقسیم ارث را می‌آموزد باید مطابق این نظریه بپذیریم که پیامبر رؤیایی دیده که در آن عده ای مشغول تقسیم ارث بوده اند. به عنوان وظیفه شرعی آن را به عنوان نمونه برای مسلمانان نقل می‌کند و اوسا کریم هم ناظر بر این تقسیم ارث بوده و «اوکی» کرده!
و بنابراین پیامبر متوجه شده که تقسیم ارث عادلانه همین است که مورد تایید خداوند است؟!
در برخی آیات به صراحت آمده که ای محمد تو آن زمان که فلان اتفاق افتاد آنجا نبودی و ندیدی و ما آن را برای تو وحی می‌کنیم، ذَلِک مِنْ أَنبَاء الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیک وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ یمْکرُونَ
سوره یوسف آیه ۱۰۲«…تو هرگز نزد آنان (برادران یوسف) نبودی هنگامی که به اتفاق تصمیم می‌گرفتند و توطئه می‌کردند.»
اگر قرآن از زبان پیامبر و حاصل رؤیاهای او است، چه ضرورتی داشت که پیامبر این گونه سخن بگوید و خود را «مخاطب» سخنان خداوند بداند؟ چرا پیامبر زبان خطاب را برگزیده است؟
دستورات تجویزی به پیامبر که در قرآن بیان شده، هم چنین آنجا که خدا در قرآن برای کتاب خود رقیب می‌جوید و گاه خود پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهد همه قابل توجه است.
اگر قرآن صرفاً بازگویی رؤیای یک انسان بود که صدها شاعر و نویسنده زیباتر و تأثیرگذارتر از آن را سروده بودند.
این که بگوییم آقای دکتر سروش بیشتر بر بال شعر و ادبیات و عشق و مولانا سوار است تا بر دیالکتیک محض و کانت گرایی و برداشت ایشان از قرآن به مثابه رؤیاهای پیامبر، بیشتر جنبه ی لطیف ایمانی دارد تا جنبه ی کتابت، مشکل را حل نمی‌کند.
ــــــــــــــــــــــــــ
آیا رؤیا همان Dream است؟
انسان با کانال های ارتباطی (حواس پنجگانه، ذهن، تخیل، خواب، رؤیا، قلب…) با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کند.
اما «وحی» ارتباط از سوی «دیگر» است (من آن دیگر را نمی‌دانم چیست.)
ارتباط از سوی دیگر است با آدمی و ممکن است کانال آن، رؤیا هم باشد. گاه به دلمان چیزی برات میشود. گاه به وسیله رؤیا هم خبر می‌شویم.
آبراهام لینکلن رئیس جمهوری اسبق امریکا در خاطرات خود اشاره نموده:
در خواب دیدم که مردم سرگردان از این سو به آن سو می‌روند و گریه می‌کنند، در اتاقی از کاخ سفید جنازه یی دیدم که درون تابوتی بود و رویش را کاملاً پوشانده بودند، از یکی از سربازان پرسیدم چه کسی در کاخ کشته شده؟ گفت:
رئیس جمهور. او در جریان یک ترور به قتل رسیده است.
چنانچه می‌دانیم خواب او به همین صورت به حقیقت پیوست.
آنچه گفتم غیر از دژاوو déjà vu و «آشناپنداری» است.
اما اصلاً رؤیا چیست؟ همان است که «دریم» Dream می‌نامیم؟
آیا در بحث آقای سروش رؤیا به این معنا است که پیامبر خواب می‌دیده ؟ یا کنکاش در ذهن و از نوع الهام است؟
آقای سروش برای تأئید مدعای خودشان به خواب ابراهیم خلیل و حکم ذبح اسماعیل که در قرآن آمده اشاره فرموده اند.
ابراهیم در خواب بود دید و شنید و…
اما درجاهای دیگر گفته می‌شود ما به رسول خود وحی کردیم. (یعنی صحبت از خواب نیست.)

در آیات مربوط به غدیر خم و یا جنگ هایی که در میانه آن کسانی از صحابی رفتند و آمدند و…
موضوع این آیات و موارد مشابه در روز اتفاق افتاده و در حالت خلسه و شبانگاهان و رؤیا نبوده است.
آیاتی در قرآن است که بطور صریح به «راوی» اشاره شده مثل آیه ۹۰ سوره یونس (وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ…=فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند…)
انگار کسی با پیامبر صحبت می‌کند.
حتی اگر بگوییم ابلاغ این موضوع در عالم رؤیا بر پیامبر صورت گرفته، باید فکری به حال «راوی» بکنیم.
چرا پیامبر خودش صادقانه با پیروانش ماهیت رؤیاگونه قرآن را شرح نداد و آنان در طول ۲۳ سال حیات پیامبر با قرآن معامله کتاب قانون کردند؟ همه که بی ظرفیت نبودند. بین شان انسانهای فداکار و امثال سلمان فارسی هم بود.
وقتی قران می‌گوید افلا تعقلون افلا تتفکرون آیا انسان باید در خواب و رؤیا تعقل کند و تفکر کند؟
فضای تعقل در بیداری است نه خواب. خود پیامبر زمانی به پیامبری برگزیده شد که صاحب اخلاق شد و در خواب نبود.
ــــــــــــــــــــــــــ
آیا همه قرآن روایت رؤیاهای محمد است؟
آقای سروش با اشاره به رؤیاهای رسولانه می‌گویند هیچ فرد دیگری نمی‌تواند چنین تجربه ای داشته باشد… اما قرنها پیش بسیاری از همین رؤیاها در تورات با اندکی تفاوت مکتوب شده است.
روایت داستانهای پیامبران پیشین هم به رؤیاهای محمد مربوط است؟ تمامی پیامبران به جز آن انسان کریم، پیامبران قوم بنی اسراییلند و در تورات داستان های شان قبل از پیامبر آمده بود. (در قرآن هم آمده است.)
آیا همه قران روایت رؤیاهای محمدبن عبدالله است؟ اصلاً چرا پیامبر قبل از چهل سالگی این رؤیا ها را نمی‌دید؟
چگونه شد که بعد از بیرون آمدن از غار حرا این رؤیا ها را دید؟
آیا جوابهایی را که به سوالهای مردم می‌داد را هم در رؤیا می‌دید؟ آیا پس از هر سوال، پیامبر سفری رؤیایی می‌کرد و در رؤیا جواب را می‌یافت وبه مردم می‌گفت؟
اگر محمد و همه انبیا پیشین هم رؤیا می‌دیدند پس اساساً این خدایی که به گفته قرآن فرستنده انبیا است کیست؟
«اگر داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، شکافتن دریا و اژدها شدن عصا و… همه تمثیل و افسانه است پس حقیقت چیست؟ خداوند چرا ضمن وحی (حال به هر طریق: رؤیا، حضور جبرئیل، مکالمه مستقیم، یا….) از گزاره های کاذب استفاده کرده است؟»
«فرض کنیم ابراهیم در تعبیر خواب خود در ذبح اسماعیل به خطا افتاد به گونه ای که خداوند با فرستادن قوچ این خطا را نشان داد، پس تعببر سایر احکام مانند مجازات قاتلان و محاربان که دست و پاهاشان باید قطع شود و… نیز اشتباه بوده و تعبیر دیدن این احکام در رؤیا چیز دیگری است؟ و هم چنین در مورد سایر احکام اصولا تعبیر خواب در مورد احکام چه صورت دارد؟ آیا این احکام در زمان پیامبر اجرا شده اند؟ اگر بلی، پس چگونه خداوند پیامبر را در زمان اجرای این احکام از تعبیر صحیح آنها همچون ابراهیم آگاه نساخت و از اجرای آنها جلوگیری نکرد؟»
 …
آیا رؤیاهای پیامبر همه از یک جنس بوده و ارزش یکسانی دارند و به تعبیری دیگر آیا همه آنچه را رؤیا می خوانیم باید به یک اندازه جدی گرفت؟ آیا پیامبر در دیدن رؤیاهایش اختیار داشته یا نه؟…
از داستان ذبح اسماعیل و از خواب پیامبر در مورد فتح مکه درمی‌بابیم که «رؤیا»ی پیامبران و «وحی» به آنان، همیشه یکی نیست.
رؤیا بازتاب دغدغه های ابراهیم خلیل و محمد مصطفی است و ربطی به وحی ندارد. ابراهیم به فرزندش می‌گوید: در «خواب» می‌بینم که می‌خواهم تو را ذبح کنم: قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک
اما در قربانگاه و درمرحله ای که فرزند ابراهیم هنوز ذبح نشده است خدا ندا می‌دهدکه «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»
ابراهیم در خواب ندیده که فرزندش را ذبح کرده است. بلکه در خواب می‌دیده که می‌خواهد فرزند خود را قربانی کند. در قربانگاه ندا می‌گوید که این به حقیقت پیوست…

در جریان فتح مکه نیز پیامبر در رؤیا دیده که پیروز شده و به مسجدالحرام وارد می‌شوند. در آیه ۲۷ سوره فتح گفته شده، لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ…
خدا رؤیای محمد را در پیروزی محقق می‌کند.
در این مثال نیز می‌توان دریافت که «رؤیا»ی پیامبران و «وحی» به آنان همیشه یکی نیست.
با بهره‌گیری از آموزه‌های قرآنی درمی‌یابیم که حقیقت وحی بر تدبیر تکوینی، القای غریزی، القای قلبی، القای اشاره‌ای و القای شیطانی دلالت دارد و البته القای نبوی را هم شامل می‌شود. در قرآن آمده که به زنبور عسل هم وحی می‌شود…
وحی الهام، وحی اشاره، وحی تقدیر، وحی خبر ..و وحی دروغین و کذب هم داریم. (انعام: ۱۱۲)
وحی (در لغت) القای پیام به غیر، با دو ویژگی سرعت و استتار است.
اگرچه در معنای لغوی وحی، وحی کننده و وحی گیرنده خصوصیت و ویژگی خاصی ندارند اما هیچ حکم جدی در جهت ابطال یا اثبات وحی نمی‌توان کرد. اینکه چگونه به پیامبران نازل می‌شده، بر ما روشن نیست. غیرقابل دسترسی و آزمون ابطال پذیری است.

پانویس
آفتاب دیروز و کیمیای امروز
«آفتاب دیروز و کیمیای امروز» عنوان سخنرانی آقای سروش، در خرداد سال ۱۳۶۸، به مناسبت درگذشت آیت‌الله خمینی است که در مجله کیهان فرهنگی به چاپ رسید.
«امام قطعا تفکر عرفانی داشته اند، قطعا عارف بوده اند، و به خوبی با اندیشه های عارفان آشنا بودند، بیشتر آثار ایشان غیر از آثار فقهی و اصولی،در زمینه ی عرفان است… هرجا به مطالب عرفانی تر می‌رسیدند،بر سر شوق می‌آمدند و گرم می‌شدند و بسط کلام می‌دادند و مستمعان و مخاطبان را بر سر شوق می‌آوردند. ایشان به مولوی هم علاقه ی بسیار داشتند…»
ــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا منزلت بسیار دارد
رؤیا منزلت بسیار دارد اما سخن گفتن از «رؤیا» های پیامبر بدون وارسی و واکاوی آیات قرآن درباره «رؤیا» و «وحی» مشکل است.
در قران واژه های «رؤیا»، «منام»، «بشرا» و «حلم» به رؤیا و خواب اشاره دارند.
رؤیا (سوره یوسف آیات ۵، ۴۳ و ۱۰۰؛ سوره اسرا آیه ۶۰؛ سوره صافات آیه ۱۰۵؛ سوره فتح آیه ۲۷)
«منام» به معنی خواب (سوره روم آیه ۲۳؛ سوره زمر آیه ۴۲) و به معنی رؤیا (سوره انفال آیه ۴۳، سوره صافات آیه ۱۰۲)
«بشرا» =خبر خوب (سوره یونس آیه ۶۴)
«حلم»= رؤیای بد (در عبارت أَضغَث أَحْلَمِ (به معنی خواب‌های مشوش) در سوره انبیاء آیه ۵؛ سوره یوسف آیه ۴۴)…
ــــــــــــــــــــــــــ
فرضیه‌ دوجایگاهی Two-chamberedness
یکی از دوستانم با اشاره به فرضیه‌ دوجایگاهی که توسط روانشناسی به نام جولیان جینز در سال ۱۹۶۷ در کتابش به نام «نقش آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی» طرحریزی شده، می‌گفتند که مغز انسان دارای دوبخش فرض می‌شود که یکی تصمیم‌گیرنده(سخنگو) و دیگری فرمان‌برنده‌است.
جولیان جینز در این کتاب به طرح این نظریه پرداخت که انسان‌های عصر باستان آگاهی نداشته‌اند، اما به جای آن، رفتار ایشان توسط توهمات شنیداری (که تولید مغز خودشان بود) جهت داده می‌شده‌است. آنها این توهمات شنیداری را به عنوان صدای سَرور، پادشاه و یا خدایان تعبیر می‌کرده‌اند. (چیزی شبیه وحی؟)
جینز به طرح این مسئله پرداخت که تغییر از این روش تفکر (که آن را ذهن دوجایگاهی نامید) به آگاهی، در دوره‌ای از قرون در حدود سه هزار سال پیش رخ داد که بر توسعهٔ زبان استعاری و پیدایش خط تکیه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــ
قرآن بی نقطه و اِعراب، و دغدغه متن شناسان
امروزه شماری از مورخان و متن شناسان بحث می‌کنند که نمی‌توان ادعا کرد که این متنی که در اختیار مسلمانان است دقیقاً همان «قرآن»ی است که ادعا می‌شود محمد مصطفی آورده است. قدیمی ترین نسخه قرآن متعلق به هشتاد سال بعد از پیغمبر است و متون اولیه نقطه و اعراب نداشته است، پس احتمال پیدایش قرآن های مختلف از متون اولیه را ممکن می‌کند.
مدعای قوق این است و جزاین نیست، نیست و جای نقد و بررسی دارد.
بار دیگر از آقای دکتر سروش قدردانی می‌کنم و پوزش می‌خواهم اگر نتوانستم حق مطلب را ادا کنم.
موضوع بغرنجی است و من در این مورد بسیار کم می‌دانم.
بیشتر می‌خواستم  پرسشهای خودم و دیگران را طرح کنم.
همنشین بهار