۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سهشنبه
غلام یحیی دانشیان
غلام
یحیی دانشیان در سال 1285 شمسی در سراب آذربایجان چشم به جهان گشود. در
نوجوانی همراه پدرش برای کار به مناطق نفتی باکو رفت و در آنجا به عضویت یک
سازمان جوانان کمونیستی به نام «کامسامول» و سپس حزب کمونیست درآمد و در
دوره تربیت کادر این سازمان شرکت نمود.
گویا به وی مأموریتی نیز داده بودند، زیرا پس از آتش زدن قورخانه ارتش در خیابان خیام در سال 1318 یا 1319 او را نیز که در میانه بود بازداشت کردند و به تهران آوردند، اما نتوانستند ارتباط وی را با گروه خرابکار اثبات نمایند و سرانجام همزمان با اشغال ایران در سال 1320 از زندان آزاد شد. در این زمان شورویها چند واگن باربری راه آهن ایران را که در اختیارشان بود تحویل او دادند تا با بهره گیری از آنها برای حمل بارهای بازرگانان کسب درآمد نموده بتواند هزینه حزب توده در آذربایجان را برآورده سازد. 1
غلام یحیی در میانه به شعبه محلی حزب توده و سازمان کارگری وابسته به آن پیوست و در کنگره اول حزب توده عضو کمیته ایالتی آذربایجان شد. سال 1324 به هنگام تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در پیوستن به آن فرقه تردید نکرد و خیلی زود یکی از سازمان دهندگان نیروی شبه نظامی موسوم به فدائیان و از سران فرقه گردید. 2
فرقه دموکرات آذربایجان هنگامی تأسیس شد که آذربایجان در اشغال شورویها بود. جعفر پیشه وری پس از مشورت با جعفر باقروف در باکو و با کمک مستقیم مادی و معنوی نیروهای شوروی در آذربایجان این حزب را تشکیل داد. بنابراین وابستگی فرقه دمکرات آذربایجان به اتحاد شوروی و به ویژه حزب کمونیست آذربایجان شوروی در آغاز آشکار بود و در بستر زمان فزونی یافت.
3
آبان 1324 حمله فدائیان فرقه دموکرات به پادگانهای نظامی با پشتیبانی نیروهای شوروی که پس از جنگ جهانی دوم هنوز نواحی شمالی ایران را در اشغال داشتند آغاز گردید و سراسر آذربایجان به تصرف آنان درآمد. در این دوران غلام یحیی و همدستانش با توسل به غارت و چپاول اموال مردم در شهرهای آذربایجان و با قاچاق روغن، پنیر و گوسفند به آن سوی مرزها مردم آن مناطق را از نظر خواربار و گوشت در مضیقه قرار داده بودند.
سرانجام با سفر احمد قوام نخست وزیر به شوروی و وعده موافقت با واگذاری امتیاز نفت شمال به روسها در صورت تخلیه ایران، روسها در اردیبهشت سال 1325 ایالتهای شمالی ایران را تخلیه کردند و با دستور عدم مقاومت به قوای فرقه دموکرات، ارتش به منظور سرکوبی وارد تبریز شد و عده ای از رهبران فرقه مانند پیشه وری و غلام یحیی خود را به مرز رسانده از طریق جلفا از کشور خارج شدند و به شوروی گریختند.
فرقه دموکرات از زمان شکستش در سال 1325 تا هنگام وحدت با حزب توده در سال 1339 حضور مستقل چشمگیری در ایران نداشت. تشکیلات فرقه، پس از مهاجرت سران آن به شوروی تحت نظر باقروف در باکو به کار خود ادامه داد.
پس از مرگ پیشه وری در یک سانحه اتومبیل که عامل آن را غلام یحیی می دانند، رهبری فرقه به قاسم چشم آذر منتقل شد و در سال 1336 او جای خود را به غلام یحیی داد. دانشیان در کنفرانس وحدت حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان عضو هیئت اجرائیه حزب توده شد.
غلام یحیی با حمایت و توجه مقامات شوروی در تصمیم گیریهای مهم حزب نقشی اساسی ایفا می نمود که می توان به برکناری رادمنش از دبیر اولی و جانشینی ایرج اسکندری در سال 1348 و همچنین برکناری اسکندری و جانشینی نورالدین کیانوری در سال 1357 اشاره نمود.
در زمان صدارت او بر فرقه موضوع تبعید بعضی از مخالفان شوروی به سیبری جزو کارنامه سیاه نامبرده محسوب می گردد. وی نه تنها به اندازه یک سرباز ساده آگاهی جنگی نداشت، حتی یک چریک جنگی هم به شمار نمی آمد و تنها عمال روسی او را ژنرال می نامیدند. وی فردی قدرت طلب، مستبد و بیسواد بود و زبان توده ها را به خوبی می دانست و می توانست با سخنرانیهایش آنها را جلب نماید و این توانایی حاصل تجربه ای بود که در میان کارگران صنعت نفت باکو کسب کرده بود. نامبرده تلاش گسترده ای برای الحاق آذربایجان ایران به شوروی نمود .
قبر غلام یحیی دانشیان در باکو
غلام یحیی دانشیان در واپسین سالهای پیش از انقلاب به علت بیماری و کهولت سن از فعالیت کناره گرفت و صدر افتخاری فرقه شد و در حوالی سال 1363 در شوروی درگذشت.
بزرگترين فرزند ذکور ميرزا علياکبر خان معتمدالوزاره 1، اسدالله خان ملقب به مکرمالسلطنه پدر چمشيد اعلم بود
بزرگترين
فرزند ذکور ميرزا علياکبر خان معتمدالوزاره 1، اسدالله خان ملقب به
مکرمالسلطنه پدر چمشيد اعلم بود که در سال 1281ق در طرابوزان متولد شد.
تحصيلات
خود را در استانبول و بيروت ادامه داد و به زبانهاي فرانسه و عربي و ترکي
تسلط يافت. وي پس از بازگشت به ايران (1307ق) ابتدا با سمت کارپردازي در
سفارت ايران و سپس کارپردازي شام به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. 2
او
مدتي در بخش دارالترجمه مشغول به کار شد اما اندکي بعد به خدمت نظام درآمد
و با نشان و حمايل سرتيپي به سمت آجوداني مخصوص وليعهد مظفرالدين شاه
منصوب گرديد. وي در اوايل مشروطه سعي کرد تا از قزوين به وکالت برگزيده شود
اما موفق نشد 3 و به کار در وزارت خارجه ادامه داد سپس مدتي به کارپردازي ايران در ارزنهالروم (1314ق) و طرابوزان منصوب شد 4 و مدتي نيز ژنرال قونسول ايران در بغداد گرديد. 5 خدماتش باعث شد تا در سال 1318ق ملقب به مکرمالسلطنه شود. 6 از او دو پسر به نامهاي علياکبر و جمشيد باقي ماند.
جمشيد
اعلم، در سال 1280 در شهر وان ترکيه متولد شد و تحصيلات ابتدايي و متوسطه
را در ايران در مدرسه علميه دارالفنون ادامه داد. سپس جهت ادامه تحصيل به
فرانسه رفت و در شهر ليون فرانسه در رشته پزشکي تحصيل نمود و در رشته گوش
و حلق بيني تخصص گرفت (1936م) وي پس از بازگشت به ايران به استخدام
دانشکده پزشکي دانشگاه تهران درآمد. 7
ابتدا
دانشيار و بعد استاد شد و تحت پوشش وزارت بهداري در آمد. از ديگر مشاغل او
رياست درمانگاه بخش گوش و حلق و بيني بيمارستان فارابي و بانک ملي بود.
جمشيد اعلم از سال 1326ش که محمدرضاشاه پهلوي را مورد عمل جراحي قرار داد
مورد توجه وي واقع شد و پزشک مخصوص اوگرديد. و همچنين موفق به کسب لقب
پرفسور گشت. 8
اندکي
بعد کرسي گوش و حلق و بيني را در دانشگاه تهران از آن خود ساخت. اما به
تدريج متوجه سياست شد و تصميم گرفت تا در انتخابات مجلس شوراي ملي شرکت
کند. او در دوره نوزدهم و بيستم مجلس شوراي ملي توانست از قزوين به وکالت
برسد. 9
پس از ورود به مجلس در دوره 19 مجلس شوراي ملي، به رهبري فراکسيون سعادت رسيد و از طرفداران حسين علاء گرديد.10
با روي کار آمدن دولت اقبال جزو جناح اقليت مجلس شد و در جرگه حاميان
اسدالله علم درآمد. وي در اين دوره از مجلس همواره به دولت اقبال به دليل
گراني و تصويب قانون رسيدگي به ثروت وکلاء ميتاخت و دولت را مورد انتقادات
شديد قرار ميداد. به همين دليل به حزب مردم، حزب جناح مخالف اقبال که
توسط اسدالله علم تأسيس شد پيوست و از طرفداران اصلاحات گشت و از انقلاب
سفيد و رفراندوم طرفداري کرد. 11
اما
در دوره دوم حضور در مجلس شوراي ملي، (دوره بيستم) به حزب منفردين که
توسط علي اميني تأسيس شده بود پيوست و از هرگونه طرفداري يا جناحبندي در
مجلس خوداري کرد. در جريانات اختلاف بين احزاب و اعتراضاتي که به انجام
تقلبات در انتخابات صورت گرفته بود، مجلس بيستم منحل شد و او ديگر نتوانست
به مجلس شوراي ملي راه پيدا کند. 12
جمشيد اعلم در سال 1342 به سناتوري مجلس سنا منصوب شد و در ادوار 5و6و7
مجلس سنا شرکت داشت. وي به دليل نطقهاي تندي که در مجلس سنا ميکرد ملقب
به سناتور صريحاللهجه گشت. 13
در سال 1350ش رياست کميسيون ترافيک مجلس سنا را برعهده داشت و به همين منظور مصاحبههايي در راديو و تلويزيون و نشريات انجام داد. 14
اما عکسالعمل او در مورد اخراج ايرانيان مقيم عراق از آن کشور خشم همگان
را برانگيخت. به طوري که طي سخنراني در مجلس به امام خميني(ره) اهانت کرد و
ايشان را فردي غيرمسئول و سازشکار ناميد. چرا که در مقابل اقدام دولت عراق
مبني بر اخراج ايرانيان ساکن در آنجا عکسالعمل و واکنش انجام نداده است.
شايان
ذکر است که در تير ماه 1348 به دنبال وقوع يک کودتاي شبه کمونيستي در
عراق، روابط دو کشور ايران و عراق متشنج شد و ارتش ايران جهت مقابله
احتمالي در مرزهاي دو کشور مستقر گرديد. به همين دليل از ارديبهشت همان سال
دولت عراق به دنبال يک سلسله اقدامات غيراخلاقي دست به دستگيري و شکنجه
ايرانيان مقيم عراق زد و عده زيادي از ايرانيان مقيم آن کشور را بازداشت
نمود. 15
چند
روز بعد دولت خشن و متعصب عراق عده زيادي از ايرانيان ساکن عراق را که در
بين آنها تعداد زيادي از علما، مدرسين، معلمين، تجار، طلاب همراه با کودکان
و بانوان بودند از کشور خود اخراج کرد و آنان را بدون هيچ سرپناهي در
مرزهاي ايران و عراق رها ساخت.
بدين
منظور در اعتراض به اين اقدام خصمانه در 10 ارديبهشت 1348 بعضي از علماي
نجف به عنوان اعتراض به اقدام دولت عراق از اقامه نماز جماعت خودداري کردند
و حضرت آيتالله حکيم مرجع شيعيان از حوزه علميه نجف خارج و
حوزه علميه تعطيل شد. در آن زمان کل علماي عراق و ايران به احترام ايشان
خانهنشين شدند. در ايران نيز با تاييد آيتالله خوانساري مجالس دعايي جهت
اين امر هر شب برگزار شد 16 و
حجتالاسلام فلسفي دراين مجالس به منبر ميرفت و ضمن سخنان تند در انتقاد
از دولتهاي زورگو و مستبد اقدام دولت عراق را محکوم ميساخت. 17
استقبال
بينظير مردم از اين مجالس باعث شد تا حکومت ايران سعي کند از اين اقدام
به نفع خود استفاده کند. بنابراين دو نفر از سناتورها يعني جمشيد اعلم و
علامه وحيدي در مجلس سنا پشت تريبون رفتند و مطالبي به اين مضمون گفتند:
«ما
به اين روحانيوني که با ما در بيان فجايع عمّال بعثي عراق همصدا شدهاند
افتخار ميکنيم ولي آن آقا (آيتالله خميني) در عراق نشسته و هيچ
نميگويد... بعد علامه وحيدي در دنبال سخنان جمشيد اعلم گفت: آن آقا اصلاَ
ايراني نيست». 18
اين
سخنان در روزنامهها منعکس شد و اثر بسيار بدي گذارد. در نتيجه مردم
فوقالعاده ناراحت شدند. حجتالاسلام فلسفي در خاطرات خود در اينباره
ميگويد: «البته وقتي از سخنان بيادبانه آنها مطلع شدم به مهندس شريف
امامي رئيس مجلس سنا تلفن کردم و گفتم: که مجلس سنا مجلس شيوخ است؟ آيا
قبيح نيست که در مجلس سناي مملکت چنين دروغي بگويند؟ بعد گفتم: اگر
آيتالله خميني اين مرجع محترم بيش از ساير مراجع عمل نکرده باشند کمتر عمل
نکرده است». 19
بي
شک رهبر نهضت موضعگيري به موقع کرده بودند: «اين دولت که اصلاَ نميتوان
نام آن را دولت گذارد، قدرت ندارد که در برابر ملتها ايستادگي کند و اگر با
من و شما معارضه نمايد با ملتها نميتواند معارضه کند. اگر آقايان ايران
را اخراج کردند، ديگر آقايان که از ممالک ديگرند بايد بايستند و به وظايف
ديني خود اهميت دهند». 20
سخنان
جمشید اعلم خشم علما و طلاب و مردم ايران را برانگيخت و باعث تظاهرات
گستردهاي در شهرهاي مختلف عليه او شد. حوزه علميه و بازار شهر قم تعطيل شد
و روحانيون و طلاب به همراه ديگر اقشار مردم به خيابانها ريختند اما رژيم
بلافاصله دستور دستگيري، توقيف و زنداني کردن آنان را صادر نمود و موقتاَ
قيام خاموش گشت. 21 به دنبال
اين وقايع گرچه عده زيادي از روحانيون و طلاب در شرايط بسيار بد در زندانها
و تبعيد قرار گرفتند به طوري که آیتالله حسين غفاري در زندان کشته شد. 22
در کتاب نهضت روحانيون درباره تعقيب روحانيون از سال 42 به بعد نوشته شده است:
علت
حملات علامه وحيدي و پرفسور جمشيد اعلم در مجلس سنا به اقدامات آيتالله
خميني و اينکه هنگام خروج ايرانيان شيعه از عراق سکوت کرده بودند، ناراحتي
از توجه مردم به علما بود. فلسفي در ختم حاج ميرزا عبدالله چهلستوني به
اين دو سناتور حمله کرد و به نمايندگي روحانيون به عنوان نشر اکاذيب عليه
آنها اعلام جرم نمود. به همين جهت فلسفي از آن تاريخ ممنوعالمنبر شد.
همچنين روحانيون زير بازداشت و تبعيد شدند. شيخمحيالدين انواري ـ
شيخعبدالرحيم رباني شيرازي ـ حاج شيخ حسين غفاري ـ شيخ حسن لاهوتي ـ
نورالدين طباطبايي ـ شيخ عبدالمجيد معاديخواه ـ شيخ محمدجواد حجتي
کرماني ـ شيخ جعفر شجوني ـ مولوي زنجاني ـ شيخ هادي غفاري ـ شيخ علي
موحدي ساوجي.
شيخ
حسينعلي منتظري محکوم به ده سال حبس و تبعيد به طبس و خلخال و سقزـ شيخ
صادق خلخالي تبعيد به انارک و رودبار ـ شيخ علي مشکيني تبعيد به ماهان و
گلپايگان ـ شيخ احمد آذري قمي تبعيد به برازجان و نائين ـ شيخ محمد يزدي
تبعيد به رودبار ـ شيخ احمد جنتي تبعيد به همدان ـ شيخ مهدي رباني
املشي تبعيد به شوشتر و فردوس ـ شيخ ابوالقاسم خزعلي تبعيد به گناوه و
دامغان ـ معاديخواه سه سال زندان ـ شيخ محمدجعفر گيلاني تبعيد به يزد ـ
شيخ حسين صانعي تبعيد به مشکينشهر و شهر مرند ـ فتحالله اميد نجفآبادي
تبعيد به بندرشاه ـ سيد علي خامنهاي تبعيد به جهرم و ايرانشهر ـ سيد
اسدالله مدني تبعيد به جهرم ـ شيخ علي تهراني تبعيد به شهربابک و سقز، هادي
باريکبين تبعيد به سردشت ـ اکبر حميدزاده تبعيد به سنندج ـ راشدي يزدي
تبعيد به ايرانشهر. از جمله کساني که در زندان درگذشت شيخ حسين غفاري پدر
هادي غفاري بود. 23
جمشيد
اعلم پس از انقلاب اسلامي دستگير و زنداني شد و بنابر رأي دادگاه انقلاب
محکوم به اعدام گرديد. او در طول عمر خود در کنفرانسها و سمينارهاي
بينالمللي علمي بسياري در کشورهاي فرانسه، ژاپن، برزيل و امريکا شرکت کرد و
مقالات زيادي در زمينههاي علمي از او به چاپ رسيد همچنين يک جلد کتاب در
موضوع گوش و حلق و بيني تأليف نمود. 24
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.
ميرزا علياکبرخان آشوري قزويني پسرخاله ميرزا حسينخان سپهسالار قزويني
صدراعظم معروف عصر ناصري از رجال وزارت امور خارجه است که با او به تفليس
رفت و تحت نظارت او با امور سفارت آشنا شد. سپس با او به عثماني رفت و
سرکنسول طرابوزان، دمشق و استانبول گشت. در زمان او اتباع داغستان در جنگ
با روسيه به عثماني پناهنده شدند. او با عبدالحميد خان داغستاني که سردمدار
آنان بود رابطه دوستي يافت و با دختر او ازدواج کرد. از اين ازدواج صاحب 9
پسر و پنج دختر شد. فرزندان او بعدها نام خانوادگي اعلم را براي خود
برگزيدند و داراي مقامات مهمي در اواخر عصر قاجار و پهلوي شدند.
(جهت اطلاع بيشتر به اعتمادالسلطنه، الماثر و آلاثار، ج2 ، ص 460 و يا باقر عاقلي، خاندانهاي حکومتگر، ج 1، ص 495، مراجعه کنيد.
2. ممتحنالدوله شقاقي، رجال وزارت امور خارجه در عصر ناصري و مظفري، ص136 .
3. عينالسلطنه، روزنامه خاطرات، ج 8، ص 6619 .
4. وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، گزيده اسناد ايران و عثماني در دوره قاجار، ج 5، ص 19-417.
5. اعظامالوزراء، خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله، ج1، ص 379 .
6. کريم سليماني، القاب دوره قاجاريه، ص 169 .
7. خانبابا مشار، مؤلفين کتب چاپي فارسي و عربي، ص 390.
8. کيهان، سال 1341، ص 915.
9. خواندنيها، سال 1335، ش 88، ص 108، و ش4، ص 10و 11 .
10. خواندنيها، سال 1335، ش 120و 125، ص 3و12و13 .
11. خواندنيها، سال1337، ش 1، ص 9 .
12. خواندنيها، سال 1339، ش 85، ص 7 .
13. خواندنيها، سال 1344، ش 66، ص 5 .
14. خواندنيها، سال 1350، ش 19، ص 2-3 .
15. باقر عاقلي، روزشمار تاريخ ايران، ج 2، ص 228 .
16. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، ص 317 .
17. همان، ص323 .
18. مذاکرات مجلس سنا جلسه 18، ش مسلسل1062، 2/10/50 .
19. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، ص 326 .
20. کوثر (مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني)، ج1، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373، ص 263 .
21. حيدر نظري، خاطرات حجتالسلام دري نجفآبادي، ص 108 .
22. مصطفي الموتي، ايران عصر پهلوي، ج 11، ص 475 .
23. همان، ص 476 .
24. کتاب سال کيهان، 1341، ص 195 .بيانيه نهضت آزادي ايران پيرامون دستگيري سران حزب خائن توده
تاريخ: 20/02/1362
بيانيه نهضت آزادي ايران پيرامون دستگيري سران حزب خائن توده
حزب توده در قالب مثالهاي قرآن
مثل الذين اتخذوا من دون الله اوليا کمثل العنکبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون. مثل کساني که جز خدا اوليايي برگرفتند (وابسته و سپرده قدرتهاي ديگر شدند) همانند مثل عنکبوت است که خانهاي بگرفت، و بيگمان سستترين خانهها خانه عنکبوت است،اي کاش ميدانستند (عنکبوت آيه 41).
سرانجام تشکيلات آهنين! حزب طرازنوين! بعد از چهل سال بند و بست و فريب و خيانت همچون تار عنکبوتي به سستي فرو ريخت و بندبازان بازيگرش که عمري جوانان بيخبر را اسير و مسحور دامها و تارهاي تبليغاتي و تشکيلاتي خود کرده بودند به زمين ذلت سقوط کردند. اينان که عمري شيره جان و ايمان طعمههاي خود را مکيده نجات و بهروزي خلق را ادعا ميکردند وقتي دفتر اعمالشان گشوده شد و رازها برملا گرديد ناگزير به اعتراف و اقرار شده و به گوشهاي از خيانتهاي خود اشاره کردند. در حالي که تصور ميکردند با وابستگي به ابرقدرت شمالي و کمونيسم بينالملل به حصن حصيني تکيه کردهاند که رخنهاي در آن نميرود و از پس ديوارهاي آهنين چيزي درز نميکند! اما هم از تاريخ انقلابات دنياي سوم و عملکرد ارباب در رابطه با احزاب برادر! غافل بودند و هم از عنکبوتي بودن اين تارهاي وابستگي و سرانجام تکيه به اربابان دنيايي. کاش ميدانستند بنا کردن تشکيلاتي با مصالحي پوشالي دوامي بيش از دام عنکبوت ندارد (لوکانوا يعلمون).
اين تجربه عبرتآور در مشابهت با مثالي که قرآن تصوير کرده بايد براي دانايان و عقلهاي تحليلگر هدايت کننده باشد و به ريشهيابي علتهاي اين گمراهي و انحراف همت گمارند.
و تلک الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون.
اين مثالها را ما براي مردم ميزنيم و جز دانايان آن را تعقل نميکنند (عنکبوت 43).
اما متأسفانه رهبران گمراه و گمراه کننده اين جريان وابسته يا نفهميدند يا نخواستند بفهمند که ريشه و اساس اين گمراهي از دستگاه فکري آنها است. گرچه هميشه از روابط زيربنايي داد سخن ميدادند اما خود در تحليل غروب حزبشان به سادگي به روابط روبنايي پرداختند و بدون آنکه فلسفه مارکسيسم را مورد نقد و سئوال قرار دهند وقتي ديدند ديگر محال است که از پس پرده فريب حزب توده و به نام آن بتوانند درآينده کاري کنند گناهان خود را به گردن آن انداختند و رستواترش کردند. همه حرف آنها همين بود که وابسته بوديم، منافقانه عمل ميکرديم و خلاق قانون جمهوري اسلامي رفتار مينموديم!... نه اينها بر کسي مخفي بود و نه در مرام آنها اين اعمال ناپسند است، سهل است به اعتقادشان لابد هدف وسيله را هم توجيه ميکند و به آن افتخار هم بايد کرد. مگر حرمت مارکسيستي با 75 سال سابقه در ايران (از 1906) كه بعد از شهريور 20 به شكل جديد در قالب حزب توده وارد صحنه شد جز خيانت چه گلي به سر اين ملت زده است؟ خيانت به جنبش جنگل، تاييد رضاخان بهعنوان نماينده بورژوازي ملي!، تظاهرات در پناه تانکهاي روسي در تهران به حمايت از تسليم نفت شمال به روسيه!، سوء استفاده از احساسات مردم ستمکشيده و بر پا کردن غائله آذربايجان و کردستان و تلاش براي جدايي اين دو استان، ائتلاف با حزب ارتجاعي قوامالسلطنه و شركت در کابينه ائتلافي (با سه وزير)، برخورد خصمانه با نهضت ملي ايران و کارشکني در دولت ملي دکتر مصدق، همکاري با جناحهاي وابسته به استعمار انگليس (معروف به توده نفتي)، زمينهسازي براي موفقيت کودتاي ننگين 28 مرداد و... آبرومندتر از همه! فرار سران حزب به بهشت موعود مارکسيسم و سپردن اعضا و هواداران به مسلخ شاه!!... البته برخي هم (مثل بهرامي و يزدي) به جاي فرار، به منجلاب سازش با حکومت وقت غلطيدند و برخي هم ستون فقرات نيروهاي امنيتي شاه را تشکيل داده يا مغزهاي متفکر رژيم جور شدند (امثال جعفريان، مجيدي، نيکخواه، آزمون و...) ناگفته نماند زرنگترهايشان هم مقاطعهکاريهاي بزرگ و شرکتهاي کلان سرمايه تشکيل دادند و به ريش هرچه کارگر و پرولتر است، خنديدند! از انصاف خارج نشويم تعداي هم بنا به فطرت يا تأثير ناخودآگاه تربيتي از بستر ديني جامعه با شجاعت مقاومت کرده اعدام يا زندانهاي طولاني زمان شاه را پذيرا شدند و برخي از آنها نيز ذخيره عبرتآوري براي مصاحبههاي تلويزيوني دوران جمهوري اسلامي گشتند!
اين به ظاهر طرفداران انقلاب و جمهوري اسلامي و مدعيان خط مردمي امام همانهايي هستند که قيام 15 خرداد سال 42 را همزمان با شاه ارتجاعي خواندند و همچون راديو مسکو طوطيوار حرکت همين روحانيون را مبارزه ملاهاي زميندار عليه برنامه مترقي اصلاحاتي ارضي! معرفي نمودند! و معلوم نشد چگونه پس از پيروزي انقلاب و بازگشت پيروزمندانه آقايان ازمسکو نظرشان معکوس گرديد؟
و حالا که پردهها افتاده و رازها برملا گشته و خدا از آنجايي که هرگز گمانش را هم نميکردند به سراغشان آمده (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا) در حسرت آب رفته در جوي، با اتکالي که به پشتوانه اعمال گذشته داشتند لابد از خود ميپرسند پس 65 سال سابقه فعاليت کمونيستي، چهل سال تلاش منضبط حزبي و ربع قرن زندان کادرهايي از مرکزيت (که مجموع آنها را با احتساب دوران هجرت رهبران به روسيه! و کشورهاي بلوک شرق 600 سال برآورد کردهاند)، تعليمات جاسوسي در «ک.گ.ب» و شرکت در کنگرهها و پلنومهاي کمونيسم بينالملل، صدها روزنامه و مجله و کتاب، از سطح دبستان تا دانشگاه، اين همه بحث و فحص و سخنراني و پرسش و پاسخ و... چه شد و کجا رفت و چرا دستگيرهاي براي نجات نشد و جائي به حساب نيامد؟ چرا روسنامه مردم! نه روسيه را به دخالت آورد و نه مردم را به حمايت؟ و چرا و چراهاي ديگر...
جواب اين چراها را که به سختي عبرتانگيز است قرآن قبلاً در مثالي ديگر داده و چنين حسرت و زيان آشکاري را به روشني هشدار داده بود. دريغا که گوش شنوا نداشتند:
مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف...
مثل کساني که به پروردگارشان کافر شدند (بنده اربابهايي دنيايي و ناسپاس و سرپوشگذار بر حقايق الهي شدند)، اعمالشان (نتيجه تلاشها و دستاوردهايشان) همچون خاکستري است که بر آن بادي بوزد (آنهم نه باد معمولي)، در روزي طوفاني و منقلب! (ابراهيم 18)
آيا بعد از طوفان چيزي از دستاوردهاي پوک و خاکستر اعمال خود ميتوانند جمع آوري کنند؟...
لا يقدرون علي شيي مما کسبوا
هرگز به جمع کردن مختصري از آنچه فراهم کردهاند هم قادر نخواهند بود.
ذلک هوالضلال البعيد
اينست همان گم کردن بسيار دور!(ابراهيم 19).
آيا جز سردي جفا و خيانت و خاکستر فريب و پوشش، نور و حرارت و گرمايي اعمال اين وابستگان بيگانه به نفع مردم داشته است؟ اعمال پوک و خاکسترگونه اينان (و ساير همفمرکان در ديگر گروههاي چپ) جز پوشاندن آتش، کدامين آب را به خاطر محرومين گرم کرده است؟ گرچه روزگاري خاکستر کفرشان نور حق را ميپوشاند، اما سرانجام روز طوفاني فرا رسيد (في يوم عاصف) اعمالشان گرد هوا شد، نيرنگشان برملا گشت و آتش حقيقت جلوه و جلاي خود را تابانتر نمود.
اينها که قدرت الهي را نديده گرفته مسحور قدرت نظامي و تکنولوژي پيشرفته ارباب خود شده بودند از پوشالي بودن اين ابرقدرتهاي! روزگار غافل بودند. مثال اين غفلت را باز هم قرآن براي عقلهاي تحليلگر به زيبايي و ظرافت تصوير کرده است و ناتواني چنين قدرتمنداني را (چه شرقي چه غربي) عليرغم صنايع سبک و سنگينشان از آفريدن مگسي نشان ميدهد:
يا ايهاالناس ضرب مثل فاستمعواله انالذين تدعون من دونالله لن يخلقوا ذبابا ولواجتمعواله و ان يسلبهم الذباب شيا لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و المطلوب.
ما قدرواالله حق قدره ان الله لقوي عزيز.
اي مردم مثلي زده شده خوب گوش کنيد، کساني که (ابرقدرتهايي!) جز خدا ميخوانيد (سرسپرده و پيرو آنها ميشويد) هرگز مگسي را هم نميتوانند خلق کنند، گرچه همگي هم بر آن اجتماع نمايند و اگر مگس چيزي از آنها بربايد (عليرغم تکنولوژي پيشرفته) قادر به پس گرفتن از آن نخواهند بود! ناتوان و ضعيفاند، هم طالب و هم مطلوب!
خدا را آنچنان که سزاوار ارجمندياش بود ارج نگذاشتند همانا خدا قوي عزيز (نيرومند صاحب عزت) است. (حج 73 و 74).
و چنين است که در شعار نه شرقي نه غربي ابرقدرتهاي شرق و غرب از روسيه و آمريکاي جنايتکار گرفته تا چين و انگليس و... براي ما يکساناند و در برابر قدرت قاهر پروردگار عزيز همه آنها را پوشالي ميدانيم.
و اينک گرچه آن شجره خبيثه از آنجايي که قرار و پيوندي با زمين و زمينه ملي و مردمي نداشت و در بيگانگي با فرهنگ و اعتقادات مردمي گويي بدون ريشه از روي زمين برجهيده بود کنده و با تندباد حوادث (في يوم عاصف) به گوشهاي افکنده شده است:
و مثل کلمه خبيثه کشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار.
مثل کلمه ناپاک مثل درخت ناپاکي است که از روي زمين برجهيده و آن را قرار و ثباتي نباشد (ابراهيم 26).
اما جوانهها و شاخ و برگي که قرباني ريشه بيثبات خود شده، به زمين شکست سقوط کردهاند (اعضاي ساده و هوادار حزب)، اکنون که از اسارت تنه آزاد شده فرصت استقلال پيدا کردهاند اگر پيوندي با زمين و زمينه مردمي پيدا کنند و ريشهاي در فطرت خداجوي خويش بدوانند اميد است با بازگشت به اصل خويش و قبول خالق يکتا برخلاف ريشه و تنه پوسيده دوام و قراري پيدا کنند و درآينده برخلاف اسلاف خود ميوه و محصولي به نفع مردم رنجيده ايران عايد نمايند:
الم ترکيف ضرب الله مثلا کلمه طيبه کشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء توتي اکلها کل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذکرون.
آيا نديدي چگونه خدا مثلي زد سخن پاک چون درخت پاکي است که ريشه آن استوار و شاخه آن در آسمان گسترده است ميوه خود را در هر زمان به اذن پروردگارش ميدهد و خداوند براي مردم مثلها ميزند باشد که يادآور گردند. (ابراهيم 25).
بسياري از اعضا و هواداران اين حزب وابسته گرچه با غفلت اما بنا به فطرت حق طلب با حسن نيت و قصد خدمت وارد اين دام شده بهروزي طبقه کارگر را در پيروي از دستورالعمل مارکسيسم ميپنداشتند، آنها با شور و هيجان و احساسات جواني بدون آنکه اشعاري به آلت دست بودن خود بکنند ديوارهاي شهر را از شعارها و اعلاميههاي حزب سياه ميکردند و آب در آسياب بيگانه ميريختند. آنها مشکلات فکري خود را از «پرسش و پاسخ» رهبرشان سئوال ميکردند، تشنگي روحيشان را از آبشخوار آلوده حزب فرو مينشاندند و استجابت نيازهاي فطري خود را از اربابان سرسپرده و مکتب عقيم مارکسيسم طلب ميکردند. اما باز هم قرآن در مثالي ديگر که گويي ناظر به چنين هواداراني است پوچي و بيحاصلي اينگونه دنباله روي و سرسپردگي را تصوير و تجسم ميکند:
له دعوه الحق والذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشيي الا کباسط کفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرين الا في ضلال.
دعوت به حق از آن اوست (تنها خدا را طلبيدن حق است) و کساني که جز او را ميخوانند (رو به سوي مدعيان دروغين و مکاتب گمراه کننده ميآورند) آنها پاسخگوي کوچکترين چيزي (از نيازهايشان) نيستند، مگر بمانند کسي که دو دست خويش به سوي آب گشايد تا به دهانش رساند و او رسنده به آن نيست، و دعاي کافرين (خواستنها و طلبيدنهاي آنها نيز) جز در گمراهي و اشتباه نيست. (رعد14).
نه اينکه به قول پيرديرشان «به آذين» مارکسيسم در ايران به بنبست رسيده باشد، پنبه اين ادعا را مدتها است فلاسفه و انديشمندان زدهاند و بنبستي است که سوسياليسم علمي! را بيرنگ نموده است، منتهي در گوشه و کنار دنياي سوم عدهاي هنوز عليآباد را شهري ميپندارند و در کويرهاي سوخته و عطشان جوامع اسلامي جواناني به دنبال اشباع تشنگي خود از سراب مارکسيسم هستند، دستهاي خود را به سوي آن دراز ميکنند، فداکاريها و از خودگذشتگيهاي فراواني هم ميکنند، اما در تقليد برداشتن آب از سراب سرانجام مانند سران حزب توده به پوچي و بيحاصلي ميرسند و آنچنان در گرداب گمراهيهاي خود غرق ميشوند که پس از تاريکيهاي مکرر نور حق را نميبينند:
والذين کفروا اعمالهم کسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء حتي اذا جائه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفيه حسابه و الله سريع الحساب.
او کظلمات في بحر لجي يغشيه موج من فوقه من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يکد يريها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.
آنان که کافر شدند اعمالشان مانند سرابي است در زمين هموار که تشنه آن را آب ميپندارند؛ و چون به سوي آن آيد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد، پس خدا حساب وي را براي او تمام بدهد و خدا زود به حساب ميرسد؛
يا (اعمال ايشان) همچون تاريکيهايي است در دريايي عميق، که فرو پوشد آن را موجي که از بالاي آن موجي ديگر باشد و بر فراز آن ابري باشد: تاريکيهايي که برخي از آنها بالاي برخي است، چون دست خود را بيرون آورد آن را (کسي) نتواند ديد! و هرکس را که خدا نوري برايش قرار ندهد هيچ نوري نخواهد داشت.(نور39).
نهضت آزادي ايران به دليل سابقه طولاني در مقابله با آفت مارکسيسم و آشنايي که در اين مدت با تاکتيکها و سياستهاي کهنه سازمانهاي مارکسيستي پيدا کرده بود به خاطر وظيفه اسلامي و رسالتي که احساس مينمود از هر فرصتي استفاده کرده هشدارها و تذکرات برادرانهاي به مسئولين امور و گردانندگان دولت انقلاب ميداد و عليرغم اتهام تضعيف دولت و منصرف کردن مردم از حمله به شيطان بزرگ و تراشيدن شيطان فرضي و... صبورانه اين نابخرديها را تحمل مينمود، نهضت آزادي با اطلاعي که از استراتژي کلي کمونيستها در اتيوپي، افغانستان، يمن جنوبي و... داشت مطلع بود آنها طبق تئوري خيزش لنيني همواره زير شعارهاي جو غالب منافقانه عمل ميکنند و پشت چتر و سپر شعارها و سوگندهاي دروغيني که ميدهند مردم را از راه حق باز ميدارند (اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سبيلالله). نهضت آزادي ميدانست که احزاب کمونيست بر اساس رهنمودهاي لنين، با نفوذ در نيروهاي نظامي و انتظامي و رخنه در شوراها (سويتها) و نهادهاي مختلف از يکطرف، و کارشکني، جوسازي و ايجاد هرج و مرج از طرف ديگر مترصد شرايطي ميمانند تا وقتي اوضاع به بنبست رسيده به اصطلاح آچمز گردد آنگاه با يک جهش قدرت را در دست گرفته هژموني طبقه کارگر را برقرار مينمايند.
نهضت بر اساس اين تحليل، قبل از اعترافات سران حزب در مصاحبههاي تلويزيوني (که جزئيات و روش آن براي ما روشن نيست) مرتباً به دولت و نهادها تذکر ميداد و آنها را از خطر رخنه تودهايها در ارگانهاي دولتي و نهادهاي انقلابي آگاه ميساخت. اما متاسفانه اين هشدارها کمتر مورد پذيرش قرار ميگرفت و اکنون که به همت و پشتکار برادران (که صدق عرايض ما را به اثبات رساندند) و پيگيري دقيق اطلاعات غيرمنتظره اين لانه فساد برچيده شده است ضمن حمد و سپاس به درگاه ايزدي و تشکر از تلاش برادران بايد بدانيم که تنها به اين دستگيريها نبايد دلخوش بود و به آن بسنده نمود زيرا اگرچه اعضاي اصلي اين شجره گرفتار شدهاند، اما آثار و عوارض مسموم و القائات فکري و ايدئولوژيک آنها در گوشه و کنار اين کشور باقي است و جو غالب را تشکيل ميدهد اينک وقت آن رسيده که خانه انقلاب را از تارهاي عنکبوتي مارکسيسم يکسره نظافت و پاکسازي کنيم. فرهنگ مارکسيستي و تضاد ديالکتيکي و شيوههاي استاليني را که حاصل القائات و جوسازيهاي اين فرقه است بايد به کلي از اذهان و فرهنگ سياسي غالب شسته، بيرون بريزيم.
مگر مارکسيستها (و بخصوص حزب توده) نبودند که تخم تفرقه و نفاق را پس از انقلاب ميان گروههاي اسلامي کاشتند و برادريها را به خصومت تبديل کردند؟ مگر همينها نبودند که درگيري سياسي رواني را در جمهوري اسلامي آغاز کردند و جنگ حيدرنعمتي ليبراليسم و ارتجاع را دامن زدند! شايعهسازي و شايعهپراکني، جوسازي، تهمت و برچسبزني و ترور شخصيت را رايج نموده، بر فرهنگ سياسي جامعه ما غالب گردانيدند، مگر همينها نبودند که واژه ليبرال را از فرهنگنامه مارکسيسم بيرون آورده سر زبان دوستان نادان انداختند(1) و ليبراليسم سياسي و اقتصادي را مطرح ساختند؟
مگر همينها نبودند که حملات را از خودشان متوجه بسياري از گروههاي سابقهدار اسلامي کردند و سعي کردند از آنان هيولائي خيالي بسازند که درصدد براندازي دولت اسلامي ميباشند! مگر همينها نبودند که روحانيت را به دو جناح ارتجاعي و خط امام تقسيم کردند و کوشيدند تفرقه و دودستگي را در اين صنف دامن زنند؟ مگر همينها نبودند که شوراي نگهبان را با برچسب ليبراليسم اقتصادي ارتجاعي و غيرانقلابي لقب ميدادند؟
و بالاخره مگر همينها نبودند که فرهنگ تضاد و تخاصم ديالکتيکي را جايگزين رفق و مدارا و اخلاق اسلامي نمودند و افشاگري و سب و لعن و افترا و اتهام را رواج دادند، شيوهاي که متأسفانه هنوز هم در رسانهها و مطبوعات رايج است.
قرآن به مسلمانان هشدار داده است که بيگانه را (اعم از شرق و غرب) به خود نزديک نکنيد چرا که از هيچ کوششي در جهت آشفته کردن اوضاع و بيمار کردن مغز جامعه (فرهنگ و عقايد) فروگذاري نميکنند:
يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لايالونکم خبالا...
اي کساني که ايمان آوردهايد همکار نزديک و همراز خود را غير از خودتان نگيريد آنها از بيمار کردن انديشه شما(2) فروگذاري نميکنند.(آل عمران 118)
اما اين هشدارها را جدي تلقي نکردند و عليرغم سوابق خائنانه خزب توده و خطوط وابسته، ادعاي خط امام بودن آن را کساني باور نمودند. در حالي که مارکسيستها خدا و دين او و امام و حرکت و انقلاب اسلامي و جمهوري را قبول نداشته و ندارند و مواضع و ادعاي در خط امام بودنشان مصداق واقعي نفاق است.
قرآن به دنبال آيه فوق اين گونه نفاق را به مسلمانان هشدار داده بود:
اذالقوکم قالواامنا و اذا خلو عضوا عليکم الانامل... هرگاه که شما را ملاقات ميکنند ميگويند ما ايمان آوردهايم و آنگاه که خلوت کنند انگشتان خود را از غيظ نسبت به شما به دندان ميگزند...(آل عمران 119)
بر اساس همين رهنمودهاي قرآني است که قطعنامه کنگره چهارم نهضت آزادي ايران (کنگره شهيد چمران ـ آبان 60) صريحاً اعلام داشته است که:
ماهيت و عملکرد سلطهگرانه دو ابرقدرت شرق و غرب را که بر اساس جهانبينيهاي الحادي و شرکآلود است يکسان و مطرود ميداند.
نهضتآزادي ايران هم چنين معتقد است که توجه آگاهانه به توطئههاي امپرياليسم غرب و صهيونيسم و متحدينشان عليه جمهوري اسلامي ايران و ضرورت مبارزه با توطئههاي آنان هرگز نميتواند و نبايد موجب بيتوجهي به ماهيت و سرشت و عملکرد امپرياليسم روسيه و عوامل وابسته داخلي آنان بشود و يا مبارزه با نفوذ و وابستگي استعمار غربي مترادف باشد. با اتخاذ سياست «درهاي باز» در برابر شوروي و اقمار آن.
سرنوشت عبرتانگيز سران حزب خائن توده و بنبستهاي مارکسيسم در ايران اسلامي تجلي تحقق وعدههاي الهي و مثالهاي قرآني است و موجب خوشحالي ملت ايران ميباشد. اما همانطور که گفته شد اين ابراز مسرت کافي نيست. اکنون که فرصت بازگشت به اسلام اصيل، قرآن حکيم و سنت جامع پيامبر(ص) را پيدا کردهايم بايد بدانيم بازگشت مقبول به درگاه الهي با اصلاح اشتباهات گذشته (خانه تکاني فرهنگي) و بيان آشکار خطاهاي انجام شده است، يعني زدودن کامل القائات مارکسيستي از روابط و رسانههاي عمومي و بيان خطاها و بدگوييها و دشمنيها (در رابطه با برادران اسلامي) براي همان مردمي که به اين راه کشانده شدند:
الاالذين تابوا واصلحوا و بينوا فاولئک اتوب عليهم...(بقره 161).
مگر کساني که بازگشتند و اصلاح کردند و بيان کردند. پس بازگشت اينها را من ميپذيرم.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضي
نهضت آزادي ايران
ارديبهشت 1362
***
.نهضت آزادي ايران اميدوار است به زودي نشريه تحليلي مبسوطي متكي بر اطلاعات و اسناد موجود در اختيار هموطنان عزيز قرار دهد.
(1) رفيق كيانوري در روزنامه مردم (شماره 20 آذرماه 1359 صفحه 6) ميگويد: «بسياري از واژهها و اصطلاحات علوم اجتماعي را نخستين بار حزب توده ايران در مطبوعات ايران و در زبان فارسي به كار گرفته است، همين واژه «ليبراليسم» و «بورژوازي ليبرال» هم كه امروز ديگر به فحش تبديل شده و اگر در مجلس به كسي بگويند ليبرال خودش را توهين شده تلقي ميكند. مثل اين كه اولين بار توسط ما در فرهنگ سياسي ايران وارد شده است، زيرا نخستين بار ما بوديم كه در مبارزات سياسي روي اين مفهوم تكيه كرديم و حالا در مقياس وسيع آن را شناختهاند پس طبيعي است نيروهاي اصيل انقلابي به تدريج به شناختهايي برسند كه در گذشته نداشتهاند...»
«...بخشي از نيروهايي كه امروز شديداً عليه امپرياليسم مبارزه ميكنند با همين ليبرالها كه در دولت بودند همكاري نزديك داشتند و اگر ما...»
(2) قاموس قرآن در معناي كلمه «خبال» چنين نوشته است: «خبال فسادي است كه بر حيوان عارض ميشود و موجب اضطراب ميگردد مثل جنون يا مرضي كه در فكر و عقل مؤثر است... خبال به معناي فساد است كه در افعال و ابدان و عقول باشد.
بيانيه نهضت آزادي ايران پيرامون دستگيري سران حزب خائن توده
حزب توده در قالب مثالهاي قرآن
مثل الذين اتخذوا من دون الله اوليا کمثل العنکبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون. مثل کساني که جز خدا اوليايي برگرفتند (وابسته و سپرده قدرتهاي ديگر شدند) همانند مثل عنکبوت است که خانهاي بگرفت، و بيگمان سستترين خانهها خانه عنکبوت است،اي کاش ميدانستند (عنکبوت آيه 41).
سرانجام تشکيلات آهنين! حزب طرازنوين! بعد از چهل سال بند و بست و فريب و خيانت همچون تار عنکبوتي به سستي فرو ريخت و بندبازان بازيگرش که عمري جوانان بيخبر را اسير و مسحور دامها و تارهاي تبليغاتي و تشکيلاتي خود کرده بودند به زمين ذلت سقوط کردند. اينان که عمري شيره جان و ايمان طعمههاي خود را مکيده نجات و بهروزي خلق را ادعا ميکردند وقتي دفتر اعمالشان گشوده شد و رازها برملا گرديد ناگزير به اعتراف و اقرار شده و به گوشهاي از خيانتهاي خود اشاره کردند. در حالي که تصور ميکردند با وابستگي به ابرقدرت شمالي و کمونيسم بينالملل به حصن حصيني تکيه کردهاند که رخنهاي در آن نميرود و از پس ديوارهاي آهنين چيزي درز نميکند! اما هم از تاريخ انقلابات دنياي سوم و عملکرد ارباب در رابطه با احزاب برادر! غافل بودند و هم از عنکبوتي بودن اين تارهاي وابستگي و سرانجام تکيه به اربابان دنيايي. کاش ميدانستند بنا کردن تشکيلاتي با مصالحي پوشالي دوامي بيش از دام عنکبوت ندارد (لوکانوا يعلمون).
اين تجربه عبرتآور در مشابهت با مثالي که قرآن تصوير کرده بايد براي دانايان و عقلهاي تحليلگر هدايت کننده باشد و به ريشهيابي علتهاي اين گمراهي و انحراف همت گمارند.
و تلک الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون.
اين مثالها را ما براي مردم ميزنيم و جز دانايان آن را تعقل نميکنند (عنکبوت 43).
اما متأسفانه رهبران گمراه و گمراه کننده اين جريان وابسته يا نفهميدند يا نخواستند بفهمند که ريشه و اساس اين گمراهي از دستگاه فکري آنها است. گرچه هميشه از روابط زيربنايي داد سخن ميدادند اما خود در تحليل غروب حزبشان به سادگي به روابط روبنايي پرداختند و بدون آنکه فلسفه مارکسيسم را مورد نقد و سئوال قرار دهند وقتي ديدند ديگر محال است که از پس پرده فريب حزب توده و به نام آن بتوانند درآينده کاري کنند گناهان خود را به گردن آن انداختند و رستواترش کردند. همه حرف آنها همين بود که وابسته بوديم، منافقانه عمل ميکرديم و خلاق قانون جمهوري اسلامي رفتار مينموديم!... نه اينها بر کسي مخفي بود و نه در مرام آنها اين اعمال ناپسند است، سهل است به اعتقادشان لابد هدف وسيله را هم توجيه ميکند و به آن افتخار هم بايد کرد. مگر حرمت مارکسيستي با 75 سال سابقه در ايران (از 1906) كه بعد از شهريور 20 به شكل جديد در قالب حزب توده وارد صحنه شد جز خيانت چه گلي به سر اين ملت زده است؟ خيانت به جنبش جنگل، تاييد رضاخان بهعنوان نماينده بورژوازي ملي!، تظاهرات در پناه تانکهاي روسي در تهران به حمايت از تسليم نفت شمال به روسيه!، سوء استفاده از احساسات مردم ستمکشيده و بر پا کردن غائله آذربايجان و کردستان و تلاش براي جدايي اين دو استان، ائتلاف با حزب ارتجاعي قوامالسلطنه و شركت در کابينه ائتلافي (با سه وزير)، برخورد خصمانه با نهضت ملي ايران و کارشکني در دولت ملي دکتر مصدق، همکاري با جناحهاي وابسته به استعمار انگليس (معروف به توده نفتي)، زمينهسازي براي موفقيت کودتاي ننگين 28 مرداد و... آبرومندتر از همه! فرار سران حزب به بهشت موعود مارکسيسم و سپردن اعضا و هواداران به مسلخ شاه!!... البته برخي هم (مثل بهرامي و يزدي) به جاي فرار، به منجلاب سازش با حکومت وقت غلطيدند و برخي هم ستون فقرات نيروهاي امنيتي شاه را تشکيل داده يا مغزهاي متفکر رژيم جور شدند (امثال جعفريان، مجيدي، نيکخواه، آزمون و...) ناگفته نماند زرنگترهايشان هم مقاطعهکاريهاي بزرگ و شرکتهاي کلان سرمايه تشکيل دادند و به ريش هرچه کارگر و پرولتر است، خنديدند! از انصاف خارج نشويم تعداي هم بنا به فطرت يا تأثير ناخودآگاه تربيتي از بستر ديني جامعه با شجاعت مقاومت کرده اعدام يا زندانهاي طولاني زمان شاه را پذيرا شدند و برخي از آنها نيز ذخيره عبرتآوري براي مصاحبههاي تلويزيوني دوران جمهوري اسلامي گشتند!
اين به ظاهر طرفداران انقلاب و جمهوري اسلامي و مدعيان خط مردمي امام همانهايي هستند که قيام 15 خرداد سال 42 را همزمان با شاه ارتجاعي خواندند و همچون راديو مسکو طوطيوار حرکت همين روحانيون را مبارزه ملاهاي زميندار عليه برنامه مترقي اصلاحاتي ارضي! معرفي نمودند! و معلوم نشد چگونه پس از پيروزي انقلاب و بازگشت پيروزمندانه آقايان ازمسکو نظرشان معکوس گرديد؟
و حالا که پردهها افتاده و رازها برملا گشته و خدا از آنجايي که هرگز گمانش را هم نميکردند به سراغشان آمده (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا) در حسرت آب رفته در جوي، با اتکالي که به پشتوانه اعمال گذشته داشتند لابد از خود ميپرسند پس 65 سال سابقه فعاليت کمونيستي، چهل سال تلاش منضبط حزبي و ربع قرن زندان کادرهايي از مرکزيت (که مجموع آنها را با احتساب دوران هجرت رهبران به روسيه! و کشورهاي بلوک شرق 600 سال برآورد کردهاند)، تعليمات جاسوسي در «ک.گ.ب» و شرکت در کنگرهها و پلنومهاي کمونيسم بينالملل، صدها روزنامه و مجله و کتاب، از سطح دبستان تا دانشگاه، اين همه بحث و فحص و سخنراني و پرسش و پاسخ و... چه شد و کجا رفت و چرا دستگيرهاي براي نجات نشد و جائي به حساب نيامد؟ چرا روسنامه مردم! نه روسيه را به دخالت آورد و نه مردم را به حمايت؟ و چرا و چراهاي ديگر...
جواب اين چراها را که به سختي عبرتانگيز است قرآن قبلاً در مثالي ديگر داده و چنين حسرت و زيان آشکاري را به روشني هشدار داده بود. دريغا که گوش شنوا نداشتند:
مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف...
مثل کساني که به پروردگارشان کافر شدند (بنده اربابهايي دنيايي و ناسپاس و سرپوشگذار بر حقايق الهي شدند)، اعمالشان (نتيجه تلاشها و دستاوردهايشان) همچون خاکستري است که بر آن بادي بوزد (آنهم نه باد معمولي)، در روزي طوفاني و منقلب! (ابراهيم 18)
آيا بعد از طوفان چيزي از دستاوردهاي پوک و خاکستر اعمال خود ميتوانند جمع آوري کنند؟...
لا يقدرون علي شيي مما کسبوا
هرگز به جمع کردن مختصري از آنچه فراهم کردهاند هم قادر نخواهند بود.
ذلک هوالضلال البعيد
اينست همان گم کردن بسيار دور!(ابراهيم 19).
آيا جز سردي جفا و خيانت و خاکستر فريب و پوشش، نور و حرارت و گرمايي اعمال اين وابستگان بيگانه به نفع مردم داشته است؟ اعمال پوک و خاکسترگونه اينان (و ساير همفمرکان در ديگر گروههاي چپ) جز پوشاندن آتش، کدامين آب را به خاطر محرومين گرم کرده است؟ گرچه روزگاري خاکستر کفرشان نور حق را ميپوشاند، اما سرانجام روز طوفاني فرا رسيد (في يوم عاصف) اعمالشان گرد هوا شد، نيرنگشان برملا گشت و آتش حقيقت جلوه و جلاي خود را تابانتر نمود.
اينها که قدرت الهي را نديده گرفته مسحور قدرت نظامي و تکنولوژي پيشرفته ارباب خود شده بودند از پوشالي بودن اين ابرقدرتهاي! روزگار غافل بودند. مثال اين غفلت را باز هم قرآن براي عقلهاي تحليلگر به زيبايي و ظرافت تصوير کرده است و ناتواني چنين قدرتمنداني را (چه شرقي چه غربي) عليرغم صنايع سبک و سنگينشان از آفريدن مگسي نشان ميدهد:
يا ايهاالناس ضرب مثل فاستمعواله انالذين تدعون من دونالله لن يخلقوا ذبابا ولواجتمعواله و ان يسلبهم الذباب شيا لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و المطلوب.
ما قدرواالله حق قدره ان الله لقوي عزيز.
اي مردم مثلي زده شده خوب گوش کنيد، کساني که (ابرقدرتهايي!) جز خدا ميخوانيد (سرسپرده و پيرو آنها ميشويد) هرگز مگسي را هم نميتوانند خلق کنند، گرچه همگي هم بر آن اجتماع نمايند و اگر مگس چيزي از آنها بربايد (عليرغم تکنولوژي پيشرفته) قادر به پس گرفتن از آن نخواهند بود! ناتوان و ضعيفاند، هم طالب و هم مطلوب!
خدا را آنچنان که سزاوار ارجمندياش بود ارج نگذاشتند همانا خدا قوي عزيز (نيرومند صاحب عزت) است. (حج 73 و 74).
و چنين است که در شعار نه شرقي نه غربي ابرقدرتهاي شرق و غرب از روسيه و آمريکاي جنايتکار گرفته تا چين و انگليس و... براي ما يکساناند و در برابر قدرت قاهر پروردگار عزيز همه آنها را پوشالي ميدانيم.
و اينک گرچه آن شجره خبيثه از آنجايي که قرار و پيوندي با زمين و زمينه ملي و مردمي نداشت و در بيگانگي با فرهنگ و اعتقادات مردمي گويي بدون ريشه از روي زمين برجهيده بود کنده و با تندباد حوادث (في يوم عاصف) به گوشهاي افکنده شده است:
و مثل کلمه خبيثه کشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار.
مثل کلمه ناپاک مثل درخت ناپاکي است که از روي زمين برجهيده و آن را قرار و ثباتي نباشد (ابراهيم 26).
اما جوانهها و شاخ و برگي که قرباني ريشه بيثبات خود شده، به زمين شکست سقوط کردهاند (اعضاي ساده و هوادار حزب)، اکنون که از اسارت تنه آزاد شده فرصت استقلال پيدا کردهاند اگر پيوندي با زمين و زمينه مردمي پيدا کنند و ريشهاي در فطرت خداجوي خويش بدوانند اميد است با بازگشت به اصل خويش و قبول خالق يکتا برخلاف ريشه و تنه پوسيده دوام و قراري پيدا کنند و درآينده برخلاف اسلاف خود ميوه و محصولي به نفع مردم رنجيده ايران عايد نمايند:
الم ترکيف ضرب الله مثلا کلمه طيبه کشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء توتي اکلها کل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذکرون.
آيا نديدي چگونه خدا مثلي زد سخن پاک چون درخت پاکي است که ريشه آن استوار و شاخه آن در آسمان گسترده است ميوه خود را در هر زمان به اذن پروردگارش ميدهد و خداوند براي مردم مثلها ميزند باشد که يادآور گردند. (ابراهيم 25).
بسياري از اعضا و هواداران اين حزب وابسته گرچه با غفلت اما بنا به فطرت حق طلب با حسن نيت و قصد خدمت وارد اين دام شده بهروزي طبقه کارگر را در پيروي از دستورالعمل مارکسيسم ميپنداشتند، آنها با شور و هيجان و احساسات جواني بدون آنکه اشعاري به آلت دست بودن خود بکنند ديوارهاي شهر را از شعارها و اعلاميههاي حزب سياه ميکردند و آب در آسياب بيگانه ميريختند. آنها مشکلات فکري خود را از «پرسش و پاسخ» رهبرشان سئوال ميکردند، تشنگي روحيشان را از آبشخوار آلوده حزب فرو مينشاندند و استجابت نيازهاي فطري خود را از اربابان سرسپرده و مکتب عقيم مارکسيسم طلب ميکردند. اما باز هم قرآن در مثالي ديگر که گويي ناظر به چنين هواداراني است پوچي و بيحاصلي اينگونه دنباله روي و سرسپردگي را تصوير و تجسم ميکند:
له دعوه الحق والذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشيي الا کباسط کفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرين الا في ضلال.
دعوت به حق از آن اوست (تنها خدا را طلبيدن حق است) و کساني که جز او را ميخوانند (رو به سوي مدعيان دروغين و مکاتب گمراه کننده ميآورند) آنها پاسخگوي کوچکترين چيزي (از نيازهايشان) نيستند، مگر بمانند کسي که دو دست خويش به سوي آب گشايد تا به دهانش رساند و او رسنده به آن نيست، و دعاي کافرين (خواستنها و طلبيدنهاي آنها نيز) جز در گمراهي و اشتباه نيست. (رعد14).
نه اينکه به قول پيرديرشان «به آذين» مارکسيسم در ايران به بنبست رسيده باشد، پنبه اين ادعا را مدتها است فلاسفه و انديشمندان زدهاند و بنبستي است که سوسياليسم علمي! را بيرنگ نموده است، منتهي در گوشه و کنار دنياي سوم عدهاي هنوز عليآباد را شهري ميپندارند و در کويرهاي سوخته و عطشان جوامع اسلامي جواناني به دنبال اشباع تشنگي خود از سراب مارکسيسم هستند، دستهاي خود را به سوي آن دراز ميکنند، فداکاريها و از خودگذشتگيهاي فراواني هم ميکنند، اما در تقليد برداشتن آب از سراب سرانجام مانند سران حزب توده به پوچي و بيحاصلي ميرسند و آنچنان در گرداب گمراهيهاي خود غرق ميشوند که پس از تاريکيهاي مکرر نور حق را نميبينند:
والذين کفروا اعمالهم کسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء حتي اذا جائه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفيه حسابه و الله سريع الحساب.
او کظلمات في بحر لجي يغشيه موج من فوقه من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يکد يريها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.
آنان که کافر شدند اعمالشان مانند سرابي است در زمين هموار که تشنه آن را آب ميپندارند؛ و چون به سوي آن آيد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد، پس خدا حساب وي را براي او تمام بدهد و خدا زود به حساب ميرسد؛
يا (اعمال ايشان) همچون تاريکيهايي است در دريايي عميق، که فرو پوشد آن را موجي که از بالاي آن موجي ديگر باشد و بر فراز آن ابري باشد: تاريکيهايي که برخي از آنها بالاي برخي است، چون دست خود را بيرون آورد آن را (کسي) نتواند ديد! و هرکس را که خدا نوري برايش قرار ندهد هيچ نوري نخواهد داشت.(نور39).
نهضت آزادي ايران به دليل سابقه طولاني در مقابله با آفت مارکسيسم و آشنايي که در اين مدت با تاکتيکها و سياستهاي کهنه سازمانهاي مارکسيستي پيدا کرده بود به خاطر وظيفه اسلامي و رسالتي که احساس مينمود از هر فرصتي استفاده کرده هشدارها و تذکرات برادرانهاي به مسئولين امور و گردانندگان دولت انقلاب ميداد و عليرغم اتهام تضعيف دولت و منصرف کردن مردم از حمله به شيطان بزرگ و تراشيدن شيطان فرضي و... صبورانه اين نابخرديها را تحمل مينمود، نهضت آزادي با اطلاعي که از استراتژي کلي کمونيستها در اتيوپي، افغانستان، يمن جنوبي و... داشت مطلع بود آنها طبق تئوري خيزش لنيني همواره زير شعارهاي جو غالب منافقانه عمل ميکنند و پشت چتر و سپر شعارها و سوگندهاي دروغيني که ميدهند مردم را از راه حق باز ميدارند (اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سبيلالله). نهضت آزادي ميدانست که احزاب کمونيست بر اساس رهنمودهاي لنين، با نفوذ در نيروهاي نظامي و انتظامي و رخنه در شوراها (سويتها) و نهادهاي مختلف از يکطرف، و کارشکني، جوسازي و ايجاد هرج و مرج از طرف ديگر مترصد شرايطي ميمانند تا وقتي اوضاع به بنبست رسيده به اصطلاح آچمز گردد آنگاه با يک جهش قدرت را در دست گرفته هژموني طبقه کارگر را برقرار مينمايند.
نهضت بر اساس اين تحليل، قبل از اعترافات سران حزب در مصاحبههاي تلويزيوني (که جزئيات و روش آن براي ما روشن نيست) مرتباً به دولت و نهادها تذکر ميداد و آنها را از خطر رخنه تودهايها در ارگانهاي دولتي و نهادهاي انقلابي آگاه ميساخت. اما متاسفانه اين هشدارها کمتر مورد پذيرش قرار ميگرفت و اکنون که به همت و پشتکار برادران (که صدق عرايض ما را به اثبات رساندند) و پيگيري دقيق اطلاعات غيرمنتظره اين لانه فساد برچيده شده است ضمن حمد و سپاس به درگاه ايزدي و تشکر از تلاش برادران بايد بدانيم که تنها به اين دستگيريها نبايد دلخوش بود و به آن بسنده نمود زيرا اگرچه اعضاي اصلي اين شجره گرفتار شدهاند، اما آثار و عوارض مسموم و القائات فکري و ايدئولوژيک آنها در گوشه و کنار اين کشور باقي است و جو غالب را تشکيل ميدهد اينک وقت آن رسيده که خانه انقلاب را از تارهاي عنکبوتي مارکسيسم يکسره نظافت و پاکسازي کنيم. فرهنگ مارکسيستي و تضاد ديالکتيکي و شيوههاي استاليني را که حاصل القائات و جوسازيهاي اين فرقه است بايد به کلي از اذهان و فرهنگ سياسي غالب شسته، بيرون بريزيم.
مگر مارکسيستها (و بخصوص حزب توده) نبودند که تخم تفرقه و نفاق را پس از انقلاب ميان گروههاي اسلامي کاشتند و برادريها را به خصومت تبديل کردند؟ مگر همينها نبودند که درگيري سياسي رواني را در جمهوري اسلامي آغاز کردند و جنگ حيدرنعمتي ليبراليسم و ارتجاع را دامن زدند! شايعهسازي و شايعهپراکني، جوسازي، تهمت و برچسبزني و ترور شخصيت را رايج نموده، بر فرهنگ سياسي جامعه ما غالب گردانيدند، مگر همينها نبودند که واژه ليبرال را از فرهنگنامه مارکسيسم بيرون آورده سر زبان دوستان نادان انداختند(1) و ليبراليسم سياسي و اقتصادي را مطرح ساختند؟
مگر همينها نبودند که حملات را از خودشان متوجه بسياري از گروههاي سابقهدار اسلامي کردند و سعي کردند از آنان هيولائي خيالي بسازند که درصدد براندازي دولت اسلامي ميباشند! مگر همينها نبودند که روحانيت را به دو جناح ارتجاعي و خط امام تقسيم کردند و کوشيدند تفرقه و دودستگي را در اين صنف دامن زنند؟ مگر همينها نبودند که شوراي نگهبان را با برچسب ليبراليسم اقتصادي ارتجاعي و غيرانقلابي لقب ميدادند؟
و بالاخره مگر همينها نبودند که فرهنگ تضاد و تخاصم ديالکتيکي را جايگزين رفق و مدارا و اخلاق اسلامي نمودند و افشاگري و سب و لعن و افترا و اتهام را رواج دادند، شيوهاي که متأسفانه هنوز هم در رسانهها و مطبوعات رايج است.
قرآن به مسلمانان هشدار داده است که بيگانه را (اعم از شرق و غرب) به خود نزديک نکنيد چرا که از هيچ کوششي در جهت آشفته کردن اوضاع و بيمار کردن مغز جامعه (فرهنگ و عقايد) فروگذاري نميکنند:
يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لايالونکم خبالا...
اي کساني که ايمان آوردهايد همکار نزديک و همراز خود را غير از خودتان نگيريد آنها از بيمار کردن انديشه شما(2) فروگذاري نميکنند.(آل عمران 118)
اما اين هشدارها را جدي تلقي نکردند و عليرغم سوابق خائنانه خزب توده و خطوط وابسته، ادعاي خط امام بودن آن را کساني باور نمودند. در حالي که مارکسيستها خدا و دين او و امام و حرکت و انقلاب اسلامي و جمهوري را قبول نداشته و ندارند و مواضع و ادعاي در خط امام بودنشان مصداق واقعي نفاق است.
قرآن به دنبال آيه فوق اين گونه نفاق را به مسلمانان هشدار داده بود:
اذالقوکم قالواامنا و اذا خلو عضوا عليکم الانامل... هرگاه که شما را ملاقات ميکنند ميگويند ما ايمان آوردهايم و آنگاه که خلوت کنند انگشتان خود را از غيظ نسبت به شما به دندان ميگزند...(آل عمران 119)
بر اساس همين رهنمودهاي قرآني است که قطعنامه کنگره چهارم نهضت آزادي ايران (کنگره شهيد چمران ـ آبان 60) صريحاً اعلام داشته است که:
ماهيت و عملکرد سلطهگرانه دو ابرقدرت شرق و غرب را که بر اساس جهانبينيهاي الحادي و شرکآلود است يکسان و مطرود ميداند.
نهضتآزادي ايران هم چنين معتقد است که توجه آگاهانه به توطئههاي امپرياليسم غرب و صهيونيسم و متحدينشان عليه جمهوري اسلامي ايران و ضرورت مبارزه با توطئههاي آنان هرگز نميتواند و نبايد موجب بيتوجهي به ماهيت و سرشت و عملکرد امپرياليسم روسيه و عوامل وابسته داخلي آنان بشود و يا مبارزه با نفوذ و وابستگي استعمار غربي مترادف باشد. با اتخاذ سياست «درهاي باز» در برابر شوروي و اقمار آن.
سرنوشت عبرتانگيز سران حزب خائن توده و بنبستهاي مارکسيسم در ايران اسلامي تجلي تحقق وعدههاي الهي و مثالهاي قرآني است و موجب خوشحالي ملت ايران ميباشد. اما همانطور که گفته شد اين ابراز مسرت کافي نيست. اکنون که فرصت بازگشت به اسلام اصيل، قرآن حکيم و سنت جامع پيامبر(ص) را پيدا کردهايم بايد بدانيم بازگشت مقبول به درگاه الهي با اصلاح اشتباهات گذشته (خانه تکاني فرهنگي) و بيان آشکار خطاهاي انجام شده است، يعني زدودن کامل القائات مارکسيستي از روابط و رسانههاي عمومي و بيان خطاها و بدگوييها و دشمنيها (در رابطه با برادران اسلامي) براي همان مردمي که به اين راه کشانده شدند:
الاالذين تابوا واصلحوا و بينوا فاولئک اتوب عليهم...(بقره 161).
مگر کساني که بازگشتند و اصلاح کردند و بيان کردند. پس بازگشت اينها را من ميپذيرم.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضي
نهضت آزادي ايران
ارديبهشت 1362
***
.نهضت آزادي ايران اميدوار است به زودي نشريه تحليلي مبسوطي متكي بر اطلاعات و اسناد موجود در اختيار هموطنان عزيز قرار دهد.
(1) رفيق كيانوري در روزنامه مردم (شماره 20 آذرماه 1359 صفحه 6) ميگويد: «بسياري از واژهها و اصطلاحات علوم اجتماعي را نخستين بار حزب توده ايران در مطبوعات ايران و در زبان فارسي به كار گرفته است، همين واژه «ليبراليسم» و «بورژوازي ليبرال» هم كه امروز ديگر به فحش تبديل شده و اگر در مجلس به كسي بگويند ليبرال خودش را توهين شده تلقي ميكند. مثل اين كه اولين بار توسط ما در فرهنگ سياسي ايران وارد شده است، زيرا نخستين بار ما بوديم كه در مبارزات سياسي روي اين مفهوم تكيه كرديم و حالا در مقياس وسيع آن را شناختهاند پس طبيعي است نيروهاي اصيل انقلابي به تدريج به شناختهايي برسند كه در گذشته نداشتهاند...»
«...بخشي از نيروهايي كه امروز شديداً عليه امپرياليسم مبارزه ميكنند با همين ليبرالها كه در دولت بودند همكاري نزديك داشتند و اگر ما...»
(2) قاموس قرآن در معناي كلمه «خبال» چنين نوشته است: «خبال فسادي است كه بر حيوان عارض ميشود و موجب اضطراب ميگردد مثل جنون يا مرضي كه در فكر و عقل مؤثر است... خبال به معناي فساد است كه در افعال و ابدان و عقول باشد.
زندگی قضایی و سیاسی نصرتالله امینی
نصرتالله
امینی در بهار ۱۲۹۴ خورشیدی در خانوادههای صاحب تبار در شهر اراک
دیده به جهان گشود. جد اعلای خاندان امینی یکی از رجال صاحب نام و
مقتدر اواخر عهد غزنویان یعنی خواجه امیرعلی قریب است که فرزندان
وی بعد از فروپاشی کامل حکومت غزنویان در سال ۵۹۸ ه ق به کرمان و
فارس آمده و بخشی از ایشان در اواخر سلطنت نادرشاه افشار در ۱۱۵۷ ه
ق به عراق عجم (اراک فعلی و اطراف آن) به اجبار در اراک و
گرگان هستند ( یاد نیاکان ، چنگیز امینی حاج باشی، صص ۱۴ ـ ۱۵).
امینی در حالی که هنوز هفت سال بیش نداشت در پی جدایی پدر و مادرش و ازدواج مادر با سید محمد صدر محلاتی (برادر کوچکتر سید محسن صدرالاشراف) منتقل شده از آن پس تحت تربیت مستقیم آن بزرگوار که حقوقدانی محترم بود قرار گرفت.
با انتقال سید محمد صدر در سال ۱۳۰۸ خورشیدی از اراک به تهران، امینی نیز پای به تهران، پایتخت پرشر و شور ایران نهاد. او که دوره ابتدایی و تحصیلات متوسطه را در اراک و دبیرستان صمصامیه آغاز کرده بود، موفق به اتمام آن در مدرسه معروف دارالفنون تهران شد. وی پس از آن برای خدمت نظام وظیفه در سال ۱۳۱۷ به دانشکده افسری رفت. و با پایان خدمت سربازی، در دانشکده ادبیات به تحصیل ادبیات فارسی و فرانسه مشغول شد. و از آن پس تحصیلات خود را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تا اخذ مدرک فوقلیسانس در رشته حقوق دنبال کرد و به اتمام رسانید.
مهمترین اساتید وی در این دوره عبارتند از: دکتر سید علی شایگان، علامه شیخ محمد حسین فاضل تونی، استاد جلالالدین همایی، استاد بدیعالزمان فروزانفر، دکتر علی اکبر سیاسی، استاد سید محمد مشکات، نصرالله فلسفی و شیخ محمد عبده. امینی در خلال همین سالها از دروس و جلسات علمی و تفسیری این بزرگان نیز بهرهها برده است که عبارتند از: فیلسوف و مجاهد عالیقدر میرزا طاهر تنکابنی، سید محمد کاظم عصار و شریعت سنگلجی (رضوانالله علیهم اجمعین).
نصرتالله امینی همزمان با تحصیل در دانشگاه در ۱۹ سالگی در کتابخانه دادگستری مشغول به کار میشود.
نخستین مقاله مهم و ارزشمندی که به خامه امینی در همین سالها منتشر میشود مقالهای است که وی آن را پیرامون احوالات استاد نامدارش مرحوم میرزا طاهر تنکابنی و سوابق علمی و سیاسی ایشان تحریر کرده که در همان سال درگذشت میرزای تنکابنی یعنی ۱۳۲۰ در روزنامة اطلاعات چاپ میشود. وی این مقاله را با قلمی بس شیوا و روان نگاشته و انصافاً آنچنان مستند و دقیق نوشته شده که هر پژوهشگری که خواهان آگاهی از احوالات میرزای تنکابنی باشد نمیتواند از مطالعه آن بینیاز گردد. و به درستی این مقاله مرجعی است مهم برای طالبان علم و دوستداران دانش (این مقاله بار دیگر در شماره ۱۳۹ مجله راهنمای کتاب در اردیبهشت ۱۳۵۳ منتشر گردیده است). امینی به دنبال آشنایی با مرحوم دکتر حسین عطایی در سال ۱۳۲۳ که پزشکی خدمتگزار و نوعدوست بود با دختر ایشان، سرکار خانم ناهید عطایی در ۱۳۲۷ ازدواج کرد که این زندگی مشترک شصت سال در کمال مهر و صفا تا آخرین لحظه حیات و زندگی امینی پائید که حاصل آن پنج فرزند به اسامی: محمد، مسعود، محمود، فریبا و مهدی است.
زندگی قضایی و سیاسی نصرتالله امینی
امینی در حالی که کمتر از سی سال داشت به عنوان جوانترین قاضی کشور به امر خطیر قضا پرداخت و مردمداری، انساندوستی و دقت در قضاوت در کوتاهزمانی او را به دادستانی ثبت کل، ریاست دادگاه مبارزه با گرانفروشی، معاونت بازرسی وزارت کشور و سپس ریاست اداره سرپرستی رسانید.
امینی سودای ریاست و سیاست نداشت، اما از آنجا که شیفته آزادی و طرفداری از مظلومان و دلبستگی به مردم محروم بود و ایران را با تمامی ذرات وجودش عاشقانه دوست میداشت، این همه او را به عرصه فعالیتهای سیاسی کشانید. خودش میگفت: «دلبستگی با سیاست، در سالهای نخست پس از شهریور ۱۳۲۰ با کوشش برای انتخاب دکتر مصدق به نمایندگی مجلس شورای ملی آغاز شد». امینی از همان عنفوان جوانی به واسطه حسن محضری که داشت به زودی در اکثر محافل ادبی و سیاسی تهران فعال و سرشناس شد و با طیف گستردهای از اعاظم و نخبگان سیاست، دین و فرهنگ ایران زمین، ارادت و مودت نزدیک داشت و از منزلتی ویژه و تقربی خاص نزد این اکابر علم، دانش و ادب بهرهور بود.
همانند حضرت آیتالله حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی، حاج سید نصرالله تقوی، علامه علی اکبر دهخدا، حاج سید محمود امام جمعه زنجانی، حسن مشکان طبسی، شیخ حسینعلی راشد تربتی، سید حسین تقیزاده، ابوالحسن خان صبا، دکتر رضازاده شفق، حسین مسرور اصفهانی، ملکالشعراء بهار، دکتر مهدی حمیدی شیرازی، دکتر غلامحسین صدیقی و سرانجام خاندان آیتالله مؤسس شیخ عبدالکریم حائری یزدی به ویژه حکیم و دانشمند برجسته دکتر مهدی حائری یزدی (فیلسوف ملی و معاصر ایران) که دوستی میان این دو بزرگوار فزونتر از نیمقرن در کمال صفا و
صمیمیت برقرار بود. البته باید صریحاً گفت که این اسامی از بزرگان معاصر (حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد). حافظه شگفت امینی که «قولی است که جملگی بر آنند» وی را زبانزد همگان کرد. شعری نبود که در خاطرش نماند و رویدادی نبود که از خاطرش برود. پیشینه کسانی را که هرگز ندیده بود، گاه بهتر از نزدیکترین بستگان آن کسان میدانست. و همین ویژگیها او را به یکی از دقیقترین و منصفترین راویان تاریخ معاصر ایران بدل ساخته بود. در کوتاه زمانی، دایره آشنایان، دوستان و نزدیکان امینی از هر صنف و طبقهای، هر مسلک و پیشهای را در بر گرفت. بارزترین ویژگیهای ایشان در اخلاق و سلوک اجتماعی این بود که به هیچ روی تحمل دروغ و فساد را نداشت.
همواره از خود ضدیتی آشکار با تظاهر و ریا و عوامفریبی ابراز مینمود، و از هر کس که شهرت به آلودگی داشت، در گریز بود. او در سخنرانی کوتاهی که در مجلس گرامیداشت دوست عزیز و دانشمندش مرحوم دکتر اسدالله مبشری ایراد کرده، به ابراز نظر درباره معیارهای درست اخلاقی اجتماعی پرداخته و مدارای با مردم، درستکاری، مناعت طبع و بلندنظریهای مالی، داشتن زندگی همراه با پاکی و نزاهت و اجتناب از سوءاستفاده از مقام و منصب اجتماعی دولتی را به عنوان نشانههای یک مدیر موفق و زندگی همراه با سعادت دانسته است. از دیگر ویژگیهای برجسته امینی که هر کسی حتی در معاشرتی کوتاه مدت با وی به آن اذعان میکرد ویژگی قانونگرایی او بود. و به راستی که این نادره مردان با استقامتی که در راه آرمانها و اهداف برتر و متعالیشان ابراز میکردند، ذکر خیرشان میان خاص و عام مانا و جاوید خواهد ماند. نخستین کار و شغل دولتی امینی در دوران زمامداری دکتر محمد مصدق، ریاست بازرسی نخست وزیری بود. وی مدتی نیز ریاست سازمان تامین اجتماعی را که به تازگی و برای نخستین بار به دستور دکتر محمد مصدق بنیانگذاری شده بود، بر عهده داشت.
پس از رویداد تاریخی سی تیر و در عهد نخستوزیری دکتر مصدق، نصرتالله امینی در حالی که ۳۵ سال بیش نداشت به عنوان شهردار تهران منصوب شد. و سریعاً کار خطیر مبارزه با فساد را در شهرداری آغاز کرد. از جمله اقدامات ماندگار امینی در این ایام، ایجاد پارک شهر تهران بوده است.
امینی در تمام دوران زمامداری و زندگانی دکتر مصدق، مشاور نزدیک و خدمتگزار او بود، و دکتر مصدق را همواره «مراد» خویش میدانست.
پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ و در طول محاکمه دکتر محمد مصدق در دادگاه نظامی شاه، نصرتالله امینی همه گونه همکاریهای پیگیرانه و فعالیت گسترده را با سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل دکتر مصدق مبذول داشت. او در تمام مدت تبعید دکتر مصدق در احمدآباد به عنوان وکیل خصوصی ایشان تا واپسین روزهای زندگی آن زندهیاد از نزدیکترین یاران مورد اعتماد او به شمار میرفت. و تنها کسی بود که خارج از دایره بستگان درجه اول، اجازه ملاقات و دیدار با ایشان را در احمدآباد داشت. حاصل این ایام نامههایی است که از احمدآباد توسط دکتر مصدق به امینی نگاشته شده و خوشبختانه به اهتمام سرکار خانم فریبا امینی در واشنگتن تحت عنوان: «نامههایی از احمدآباد» منتشر شده است.
این رابطه گرم و سرشار از اعتماد میان دکتر مصدق و نصرتالله امینی تا به آنجا بود که زندهیاد دکتر مصدق در نامهای در مقام تجلیل از شأن و درستکاری و لیاقت امینی چنین نوشته: «در حضور، بلکه به کرات در غیاب جنابعالی اظهار عقیده نمودهام که جنابعالی یکی از آن اشخاص درست حسابیی هستند که بنده در تمام مدت عمر دیدهام.» ( نامههایی از احمدآباد ، ص ۶۷، واشنگتن، ۲۰۰۴).
مراتب محبت و اظهار عطوفت دکتر مصدق فقط به شخص امینی محدود نمیشد بلکه آن بزرگوار به فرزندان امینی نیز به ویژه آقای محمد امینی ابراز لطف و محبتی خاص مینمود، و در تعدادی از نامههایی از احمدآباد از حال ایشان نیز پرسوجو کردهاند.
امینی پس از کودتای ۲۸ مرداد، بارها به همراه دیگر رهبران نهضت ملی بازداشت شد و شش بار نیز به زندان رفت.
در گیرودار انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آغاز نخست وزیری دکتر بختیار، نصرتالله امینی براساس تجربیات سیاسی و نگاه عمیقی که به آینده کشورش داشت به وی توصیه کرد که به عمر رژیم سلطنتی پایان دهد. ایشان در این باره میگفتند: «در تماسی تلفنی، شاپور به من گفت: از شرش خلاص شدم. گفتم: از شر کی؟ گفت: از شر شاه. گفتم: کافی نیست، باید جمهوری اعلام کنی.»
نصرتالله امینی در دوران دولت موقت به دعوت مهندس مهدی بازرگان به استانداری فارس رفت. و در این مقام، تختجمشید، شاخصترین میراث کهن و باستانی ایران زمین را از گزند تخریب با جد و جهدی ستودنی حفظ کرد. زمانی که ایشان مطلع شد که عدهای با عزم ویران کردن تختجمشید به حرکت درآمدهاند، طی نطقی رادیویی اعلام کرد: «برای انجام چنین عملی باید از روی جنازه من عبور شود».
امینی در فروردین ۵۸ به دلیل آنکه با تعدد مراکز تصمیمگیری هیچگونه موافقتی نداشت از تمام سمتهای دولتی کناره گرفت، و از آن پس تا پایان عمر چه در داخل کشور و چه در خارج از ایران لحظهای از تلاش برای اعتلای مصالح کشور فارغ نشد تا آنکه سرانجام پس از عمری پر نشیب و فراز در سن ۹۴ سالگی در واپسین روز فروردین ماه ۱۳۸۸ به علت ابتلای به ذاتالریه، درگذشت. و چه سزا است آن بیتی را که استاد هاشم جاوید در حق وی بکار برده در اینجا یادآور شویم که :
جان فدای نفس نادره مردانی باد که کم و بیش نگشتند به هر بیش و کمی
و در پایان این مقاله مناسب است که همان ابیاتی را ذکر کنم که نصرتالله امینی ۶۸ سال پیش در مقاله «میرزا طاهر تنکابنی» در رثای آن حکیم فرزانه و دانشمند مرقوم داشته است:
دانند عاقلان به حقیقت که مرغ روح وقتی خلاص یافت کزین آشیان برفت
زنهار از آن شبانگه تاریک و بامداد کز تو خبر نیامد و از ما فغان برفت
زخمی چنان نبود که مرهم توان نهاد داروی دل چه فایده دارد چو جان برفت
شرح غمت تمام نگفتیم و همچنان این صد یکی است کز غم دل بر زبان برفت
امینی در حالی که هنوز هفت سال بیش نداشت در پی جدایی پدر و مادرش و ازدواج مادر با سید محمد صدر محلاتی (برادر کوچکتر سید محسن صدرالاشراف) منتقل شده از آن پس تحت تربیت مستقیم آن بزرگوار که حقوقدانی محترم بود قرار گرفت.
با انتقال سید محمد صدر در سال ۱۳۰۸ خورشیدی از اراک به تهران، امینی نیز پای به تهران، پایتخت پرشر و شور ایران نهاد. او که دوره ابتدایی و تحصیلات متوسطه را در اراک و دبیرستان صمصامیه آغاز کرده بود، موفق به اتمام آن در مدرسه معروف دارالفنون تهران شد. وی پس از آن برای خدمت نظام وظیفه در سال ۱۳۱۷ به دانشکده افسری رفت. و با پایان خدمت سربازی، در دانشکده ادبیات به تحصیل ادبیات فارسی و فرانسه مشغول شد. و از آن پس تحصیلات خود را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تا اخذ مدرک فوقلیسانس در رشته حقوق دنبال کرد و به اتمام رسانید.
مهمترین اساتید وی در این دوره عبارتند از: دکتر سید علی شایگان، علامه شیخ محمد حسین فاضل تونی، استاد جلالالدین همایی، استاد بدیعالزمان فروزانفر، دکتر علی اکبر سیاسی، استاد سید محمد مشکات، نصرالله فلسفی و شیخ محمد عبده. امینی در خلال همین سالها از دروس و جلسات علمی و تفسیری این بزرگان نیز بهرهها برده است که عبارتند از: فیلسوف و مجاهد عالیقدر میرزا طاهر تنکابنی، سید محمد کاظم عصار و شریعت سنگلجی (رضوانالله علیهم اجمعین).
نصرتالله امینی همزمان با تحصیل در دانشگاه در ۱۹ سالگی در کتابخانه دادگستری مشغول به کار میشود.
نخستین مقاله مهم و ارزشمندی که به خامه امینی در همین سالها منتشر میشود مقالهای است که وی آن را پیرامون احوالات استاد نامدارش مرحوم میرزا طاهر تنکابنی و سوابق علمی و سیاسی ایشان تحریر کرده که در همان سال درگذشت میرزای تنکابنی یعنی ۱۳۲۰ در روزنامة اطلاعات چاپ میشود. وی این مقاله را با قلمی بس شیوا و روان نگاشته و انصافاً آنچنان مستند و دقیق نوشته شده که هر پژوهشگری که خواهان آگاهی از احوالات میرزای تنکابنی باشد نمیتواند از مطالعه آن بینیاز گردد. و به درستی این مقاله مرجعی است مهم برای طالبان علم و دوستداران دانش (این مقاله بار دیگر در شماره ۱۳۹ مجله راهنمای کتاب در اردیبهشت ۱۳۵۳ منتشر گردیده است). امینی به دنبال آشنایی با مرحوم دکتر حسین عطایی در سال ۱۳۲۳ که پزشکی خدمتگزار و نوعدوست بود با دختر ایشان، سرکار خانم ناهید عطایی در ۱۳۲۷ ازدواج کرد که این زندگی مشترک شصت سال در کمال مهر و صفا تا آخرین لحظه حیات و زندگی امینی پائید که حاصل آن پنج فرزند به اسامی: محمد، مسعود، محمود، فریبا و مهدی است.
زندگی قضایی و سیاسی نصرتالله امینی
امینی در حالی که کمتر از سی سال داشت به عنوان جوانترین قاضی کشور به امر خطیر قضا پرداخت و مردمداری، انساندوستی و دقت در قضاوت در کوتاهزمانی او را به دادستانی ثبت کل، ریاست دادگاه مبارزه با گرانفروشی، معاونت بازرسی وزارت کشور و سپس ریاست اداره سرپرستی رسانید.
امینی سودای ریاست و سیاست نداشت، اما از آنجا که شیفته آزادی و طرفداری از مظلومان و دلبستگی به مردم محروم بود و ایران را با تمامی ذرات وجودش عاشقانه دوست میداشت، این همه او را به عرصه فعالیتهای سیاسی کشانید. خودش میگفت: «دلبستگی با سیاست، در سالهای نخست پس از شهریور ۱۳۲۰ با کوشش برای انتخاب دکتر مصدق به نمایندگی مجلس شورای ملی آغاز شد». امینی از همان عنفوان جوانی به واسطه حسن محضری که داشت به زودی در اکثر محافل ادبی و سیاسی تهران فعال و سرشناس شد و با طیف گستردهای از اعاظم و نخبگان سیاست، دین و فرهنگ ایران زمین، ارادت و مودت نزدیک داشت و از منزلتی ویژه و تقربی خاص نزد این اکابر علم، دانش و ادب بهرهور بود.
همانند حضرت آیتالله حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی، حاج سید نصرالله تقوی، علامه علی اکبر دهخدا، حاج سید محمود امام جمعه زنجانی، حسن مشکان طبسی، شیخ حسینعلی راشد تربتی، سید حسین تقیزاده، ابوالحسن خان صبا، دکتر رضازاده شفق، حسین مسرور اصفهانی، ملکالشعراء بهار، دکتر مهدی حمیدی شیرازی، دکتر غلامحسین صدیقی و سرانجام خاندان آیتالله مؤسس شیخ عبدالکریم حائری یزدی به ویژه حکیم و دانشمند برجسته دکتر مهدی حائری یزدی (فیلسوف ملی و معاصر ایران) که دوستی میان این دو بزرگوار فزونتر از نیمقرن در کمال صفا و
صمیمیت برقرار بود. البته باید صریحاً گفت که این اسامی از بزرگان معاصر (حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد). حافظه شگفت امینی که «قولی است که جملگی بر آنند» وی را زبانزد همگان کرد. شعری نبود که در خاطرش نماند و رویدادی نبود که از خاطرش برود. پیشینه کسانی را که هرگز ندیده بود، گاه بهتر از نزدیکترین بستگان آن کسان میدانست. و همین ویژگیها او را به یکی از دقیقترین و منصفترین راویان تاریخ معاصر ایران بدل ساخته بود. در کوتاه زمانی، دایره آشنایان، دوستان و نزدیکان امینی از هر صنف و طبقهای، هر مسلک و پیشهای را در بر گرفت. بارزترین ویژگیهای ایشان در اخلاق و سلوک اجتماعی این بود که به هیچ روی تحمل دروغ و فساد را نداشت.
همواره از خود ضدیتی آشکار با تظاهر و ریا و عوامفریبی ابراز مینمود، و از هر کس که شهرت به آلودگی داشت، در گریز بود. او در سخنرانی کوتاهی که در مجلس گرامیداشت دوست عزیز و دانشمندش مرحوم دکتر اسدالله مبشری ایراد کرده، به ابراز نظر درباره معیارهای درست اخلاقی اجتماعی پرداخته و مدارای با مردم، درستکاری، مناعت طبع و بلندنظریهای مالی، داشتن زندگی همراه با پاکی و نزاهت و اجتناب از سوءاستفاده از مقام و منصب اجتماعی دولتی را به عنوان نشانههای یک مدیر موفق و زندگی همراه با سعادت دانسته است. از دیگر ویژگیهای برجسته امینی که هر کسی حتی در معاشرتی کوتاه مدت با وی به آن اذعان میکرد ویژگی قانونگرایی او بود. و به راستی که این نادره مردان با استقامتی که در راه آرمانها و اهداف برتر و متعالیشان ابراز میکردند، ذکر خیرشان میان خاص و عام مانا و جاوید خواهد ماند. نخستین کار و شغل دولتی امینی در دوران زمامداری دکتر محمد مصدق، ریاست بازرسی نخست وزیری بود. وی مدتی نیز ریاست سازمان تامین اجتماعی را که به تازگی و برای نخستین بار به دستور دکتر محمد مصدق بنیانگذاری شده بود، بر عهده داشت.
پس از رویداد تاریخی سی تیر و در عهد نخستوزیری دکتر مصدق، نصرتالله امینی در حالی که ۳۵ سال بیش نداشت به عنوان شهردار تهران منصوب شد. و سریعاً کار خطیر مبارزه با فساد را در شهرداری آغاز کرد. از جمله اقدامات ماندگار امینی در این ایام، ایجاد پارک شهر تهران بوده است.
امینی در تمام دوران زمامداری و زندگانی دکتر مصدق، مشاور نزدیک و خدمتگزار او بود، و دکتر مصدق را همواره «مراد» خویش میدانست.
پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ و در طول محاکمه دکتر محمد مصدق در دادگاه نظامی شاه، نصرتالله امینی همه گونه همکاریهای پیگیرانه و فعالیت گسترده را با سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل دکتر مصدق مبذول داشت. او در تمام مدت تبعید دکتر مصدق در احمدآباد به عنوان وکیل خصوصی ایشان تا واپسین روزهای زندگی آن زندهیاد از نزدیکترین یاران مورد اعتماد او به شمار میرفت. و تنها کسی بود که خارج از دایره بستگان درجه اول، اجازه ملاقات و دیدار با ایشان را در احمدآباد داشت. حاصل این ایام نامههایی است که از احمدآباد توسط دکتر مصدق به امینی نگاشته شده و خوشبختانه به اهتمام سرکار خانم فریبا امینی در واشنگتن تحت عنوان: «نامههایی از احمدآباد» منتشر شده است.
این رابطه گرم و سرشار از اعتماد میان دکتر مصدق و نصرتالله امینی تا به آنجا بود که زندهیاد دکتر مصدق در نامهای در مقام تجلیل از شأن و درستکاری و لیاقت امینی چنین نوشته: «در حضور، بلکه به کرات در غیاب جنابعالی اظهار عقیده نمودهام که جنابعالی یکی از آن اشخاص درست حسابیی هستند که بنده در تمام مدت عمر دیدهام.» ( نامههایی از احمدآباد ، ص ۶۷، واشنگتن، ۲۰۰۴).
مراتب محبت و اظهار عطوفت دکتر مصدق فقط به شخص امینی محدود نمیشد بلکه آن بزرگوار به فرزندان امینی نیز به ویژه آقای محمد امینی ابراز لطف و محبتی خاص مینمود، و در تعدادی از نامههایی از احمدآباد از حال ایشان نیز پرسوجو کردهاند.
امینی پس از کودتای ۲۸ مرداد، بارها به همراه دیگر رهبران نهضت ملی بازداشت شد و شش بار نیز به زندان رفت.
در گیرودار انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آغاز نخست وزیری دکتر بختیار، نصرتالله امینی براساس تجربیات سیاسی و نگاه عمیقی که به آینده کشورش داشت به وی توصیه کرد که به عمر رژیم سلطنتی پایان دهد. ایشان در این باره میگفتند: «در تماسی تلفنی، شاپور به من گفت: از شرش خلاص شدم. گفتم: از شر کی؟ گفت: از شر شاه. گفتم: کافی نیست، باید جمهوری اعلام کنی.»
نصرتالله امینی در دوران دولت موقت به دعوت مهندس مهدی بازرگان به استانداری فارس رفت. و در این مقام، تختجمشید، شاخصترین میراث کهن و باستانی ایران زمین را از گزند تخریب با جد و جهدی ستودنی حفظ کرد. زمانی که ایشان مطلع شد که عدهای با عزم ویران کردن تختجمشید به حرکت درآمدهاند، طی نطقی رادیویی اعلام کرد: «برای انجام چنین عملی باید از روی جنازه من عبور شود».
امینی در فروردین ۵۸ به دلیل آنکه با تعدد مراکز تصمیمگیری هیچگونه موافقتی نداشت از تمام سمتهای دولتی کناره گرفت، و از آن پس تا پایان عمر چه در داخل کشور و چه در خارج از ایران لحظهای از تلاش برای اعتلای مصالح کشور فارغ نشد تا آنکه سرانجام پس از عمری پر نشیب و فراز در سن ۹۴ سالگی در واپسین روز فروردین ماه ۱۳۸۸ به علت ابتلای به ذاتالریه، درگذشت. و چه سزا است آن بیتی را که استاد هاشم جاوید در حق وی بکار برده در اینجا یادآور شویم که :
جان فدای نفس نادره مردانی باد که کم و بیش نگشتند به هر بیش و کمی
و در پایان این مقاله مناسب است که همان ابیاتی را ذکر کنم که نصرتالله امینی ۶۸ سال پیش در مقاله «میرزا طاهر تنکابنی» در رثای آن حکیم فرزانه و دانشمند مرقوم داشته است:
دانند عاقلان به حقیقت که مرغ روح وقتی خلاص یافت کزین آشیان برفت
زنهار از آن شبانگه تاریک و بامداد کز تو خبر نیامد و از ما فغان برفت
زخمی چنان نبود که مرهم توان نهاد داروی دل چه فایده دارد چو جان برفت
شرح غمت تمام نگفتیم و همچنان این صد یکی است کز غم دل بر زبان برفت
پایان انقلاب جنگل در پاییز سال 1300خورشید مصادف با کشته شدن دو تن از نامدارترین انقلابیون مشروطه در ایران یعنی میرزا کوچک خان جنگلی و حیدرخان عمواوغلی در فاصله یک یا دو روز از هم شد.
کشته شدن هر دو به ویژه حیدرخان تا امروز به درستی مورد پژوهش قرار نگرفته
است. به ویژه در خصوص کشته شدن حیدرخان ، موافقان و مخالفان او حرف و حدیث
های بیشتر تبلیغاتی تا تخقیقاتی به دست داده اند. این پژوهش کوشیده است ضمن
ارائه ی تصویری واقعی از بستر وشرایط بوجود آمده در پاییز سال 1300
خورشیدی درگیلان برای انقلاب جنگل، مساله ی کشته شدن کوچک خان و حیدرخان را
با استفاده از اسناد و همچنین تحقیقات محلی در ناحیه ی آلیان و به ویژه در
روستای « میان رز» آلیان یعنی جایی که آنان آخرین روزهای زندگی را در آن
سپری کرده بودند، روشن کند.
چنانکه در مقاله ی«کوچک خان، وا قعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمواوغلی» نشان داده شد، حسن خان آلیانی هنگامی که نتوانست کوچک خان را راضی به حمله به محل کمیته ای نماید که حیدر عمواوغلی نیز در آن حضور داشت ،خود به همراه فرماندهان نظامی جنگل از جمله تیمسار ثقفی حمله ای به ملاسرا وخانه ای که کمیته ی پنج نفره ی انقلاب درآن جلسه داشتند، ترتیب داد که منجر به کشته شدن سرخوش (یکی از اعضای حاضر در خانه) و دستگیری حیدرعمواوغلی شد. حیدر خان به دستور حسن خان آلیانی و بدون آن که کوچک خان او را دیده باشد به آلیان و روستای میان رز فرستاده و زندانی شد. پس ازاین واقعه، بلافاصله حمله ی دیگری نیز به رشت یعنی مرکز قلمرو حکو متی حیدرخان و خالو قربان سازمان داده شد ،حمله ای که با توجه به تمام جوانب موضوع واقعا نمی توان از منظر سیاسی برای آن معنی خاصی در چارچوب انقلاب جنگل واهداف آن قائل شد.
چنانکه در مقاله ی«کوچک خان، وا قعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمواوغلی» نشان داده شد، حسن خان آلیانی هنگامی که نتوانست کوچک خان را راضی به حمله به محل کمیته ای نماید که حیدر عمواوغلی نیز در آن حضور داشت ،خود به همراه فرماندهان نظامی جنگل از جمله تیمسار ثقفی حمله ای به ملاسرا وخانه ای که کمیته ی پنج نفره ی انقلاب درآن جلسه داشتند، ترتیب داد که منجر به کشته شدن سرخوش (یکی از اعضای حاضر در خانه) و دستگیری حیدرعمواوغلی شد. حیدر خان به دستور حسن خان آلیانی و بدون آن که کوچک خان او را دیده باشد به آلیان و روستای میان رز فرستاده و زندانی شد. پس ازاین واقعه، بلافاصله حمله ی دیگری نیز به رشت یعنی مرکز قلمرو حکو متی حیدرخان و خالو قربان سازمان داده شد ،حمله ای که با توجه به تمام جوانب موضوع واقعا نمی توان از منظر سیاسی برای آن معنی خاصی در چارچوب انقلاب جنگل واهداف آن قائل شد.
متن کامل پیام امام خمینی در مورد قبول قطعنامه 598 اما در مورد قبول قطعنامه كه حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه
اما
در مورد قبول قطعنامه كه حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و
خصوصابرای من بود، این است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و
مواضع اعلام شده در جنگ بودم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
لقد صدق الله رسوله الریا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاالله آمنین.
علی رغم گذشت یك سال از كشتار فجیع و بی رحمانه حجاج بی دفاع و زائران مومن و موحد به وسیله نوكران امریكا و سفاكان آل سعود، هنوز شهر خدا و خلق خدا در بهت و حیرتند. آل سعود با كشتن میهمانان خدا و به خاك و خون كشیدن بهترین بندگان حق نه تنها حرم را، كه جهان اسلام را آلوده به خون شهیدان نمود و مسلمانان و آزادگان راعزادار ساخت .
مسلمانان جهان در سال گذشته و برای اولین بار عید قربان را با شهادت فرزندان ابراهیم - علیه السلام - كه دهها بار از مصاف با جهانخواران و اذناب آنان برگشته بودند،در مسلخ عشق و در منای رضایت حق جشن گرفتند. و بار دیگر امریكا و آل سعود، برخلاف راه و رسم آزادگی، از زنان و مردان، از مادران و پدران شهید، از جانبازان بی پناه ما كشته ها گرفتند؛ و در آخرین لحظات نیز با ناجوانمردی و قساوت بر پیكر نیمه جان سالخوردگان و بر دهان تشنه و خشكیده مظلومان ما تازیانه زدند و انتقام خود را از آنان گرفتند. انتقام از چه كسانی و از چه گناهی ؟ انتقام از كسانی كه از خانه خویش به سوی خانه خدا و خانه مردم هجرت نموده بودند! انتقام از كسانی كه سالها كوله بار امانت ومبارزه را بر دوش كشیده بودند. انتقام از كسانی كه همچون ابراهیم - علیه السلام – از بت شكنی برمی گشتند؛ شاه را شكسته بودند؛ شوروی و امریكا را شكسته بودند؛ كفر ونفاق را خرد كرده بودند. همانها كه پس از طی آن همه راهها با فریاد: واذن فی الناس بالحج یاتوك رجالا پا برهنه و سر برهنه آمده بودند تا ابراهیم را خوشحال كنند، به میهمانی خدا آمده بودند تا با آب زمزم گرد و غبار سفر را از چهره بزدایند، و عطش خویش را درزلال مناسك حج برطرف نمایند و با توانی بیشتر مسئولیت پذیر گردند و در سیر وصیرورت ابدی خود نه تنها در میقات حج، كه در میقات عمل نیز لباس و حجاب پیوستگی و دلبستگی به دنیا را از تن به در آورند. همانها كه برای نجات محرومان وبندگان خدا راحتی راحت طلبان را بر خود حرام، و محرم به احرام شهادت شده بودند وعزم را جزم كردند تا نه تنها بنده زرخرید امریكا و شوروی نباشند، كه زیر بار هیچ كس جز خدا نروند. آمده بودند كه دوباره به محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - بگویند كه ازمبارزه خسته نشده اند و به خوبی میدانند كه ابی سفیان و ابی لهب و ابی جهل برای انتقام در كمین نشسته اند؛ و با خود میگویند مگر هنوز لات و هبل در كعبه اند. آری، خطرناكتراز آن بتها، اما در چهره و فریبی نو. آنها میدانند كه امروز حرم، حرم است اما نه برای ناس، كه برای امریكا! و كسی كه به امریكا لبیك نگوید و به خدای كعبه رو آورد سزاوارانتقام خواهد شد. انتقام از زائرانی كه همه ذرات وجود و همه حركات و سكنات انقلابشان مناسك ابراهیم را زنده كرده است ؛ و حقیقتا میرود تا فضای كشور و زندگی خویش را با آوای دلنشین "لبیك، اللهم لبیك " معطر سازد.
آری، در منطق استكبار جهانی هر كه بخواهد برائت از كفر و شرك را پیاده كند متهم به شرك خواهد شد، و "مفتی "ها و مفتی زادگان این نوادگان "بلعم باعورا"ها، به قتل و كفر او حكم خواهند داد. بالاخره در تاریخ اسلام میبایست آن شمشیر كفر و نفاقی كه در لباس دروغین احرام یزیدیان و جیره خواران بنی امیه - علیهم لعنه الله - برای نابودی وقتل بهترین فرزندان راستین پیامبر اسلام، یعنی حضرت ابی عبدالله الحسین - علیه السلام - و یاوران با وفای او، پنهان شده بود مجددا از لباس همان میراث خواران بنی سفیان به درآید و گلوی پاك و مطهر یاوران حسین - علیه السلام - را در آن هوای گرم، در كربلای حجاز و در قتلگاه حرم، پاره كند؛ و همان اتهاماتی را كه یزیدیان به فرزندان راستین اسلام زدند و آنان را "خارجی " و "ملحد" و "مشرك " و "مهدورالدم " معرفی كردند،درست همان را به رهروان راه آنان وارد آورند؛ كه ان شاءالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریكا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود كفر ونفاق و آزادی كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.
اما زائران كشورها كه یقینا با كنترل و ارعاب دولتها و حكومتهایشان به مكه سفركرده اند، جای دوستان و برادران و حامیان و همسنگران واقعی خود را در میان خودخالی خواهند یافت. آل سعود برای پرده پوشی جنایات هولناك سال گذشته خود وهمچنین توجیه صدعن سبیل الله و منع حجاج ایرانی از ورود به حج، زائران را زیر بمباران شدید تبلیغات خود قرار خواهد داد؛ و آخوندهای درباری و "مفتی "های خودفروخته -لعنه الله علیهم - در كشورهای اسلامی خصوصا حجاز توسط رسانه ها و مطبوعات دست به نمایشها و سخنرانیها زده و عرصه را بر تفكر و تحقیق زائران درباره فهم و درك فلسفه واقعی حج و نیز پی بردن به ماجرای از پیش طراحی شده شیطان بزرگ در قتل میهمانان خدا تنگ خواهند نمود. و مسلم در چنین شرایطی رسالت زائران بسیار سنگین است .بزرگترین درد جوامع اسلامی این است كه هنوز فلسفه واقعی بسیاری از احكام الهی رادرك نكرده اند؛ و حج با آنهمه راز و عظمتی كه دارد هنوز به صورت یك عبادت خشك و یك حركت بیحاصل و بی ثمر باقی مانده است .
یكی از وظایف بزرگ مسلمانان پی بردن به این واقعیت است كه حج چیست و چرابرای همیشه باید بخشی از امكانات مادی و معنوی خود را برای برپایی آن صرف كنند.چیزی كه تا به حال از ناحیه ناآگاهان و یا تحلیلگران مغرض و یا جیره خواران به عنوان فلسفه حج ترسیم شده است این است كه حج یك عبادت دسته جمعی و یك سفرزیارتی - سیاحتی است. به حج چه كه چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه كرد وبا چه كیفیت در مقابل جهان سرمایه داری و كمونیسم ایستاد! به حج چه كه حقوق مسلمانان ومحرومان را از ظالمین باید ستاند! به حج چه كه باید برای فشارهای روحی و جسمی مسلمانان چاره اندیشی نمود! به حج چه كه مسلمانان باید به عنوان یك نیروی بزرگ وقدرت سوم جهان خودنمایی كنند! به حج چه كه مسلمانان را علیه حكومتهای وابسته بشوراند. بلكه حج همان سفر تفریحی برای دیدار از قبله و مدینه است و بس ! و حال آنكه حج برای نزدیك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است. و حج تنها حركات واعمال و لفظها نیست و با كلام و لفظ و حركت خشك، انسان به خدا نمی رسد. حج كانون معارف الهی است كه از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی بایدجستجو نمود. حج پیام آور و ایجاد و بنای جامعه ای به دور از رذایل مادی و معنوی است. حج تجلی و تكرار همه صحنه های عشق آفرین زندگی یك انسان و یك جامعه متكامل در دنیاست. و مناسك حج مناسك زندگی است. و از آنجا كه جامعه امت اسلامی، از هر نژاد و ملیتی، باید ابراهیمی شود تا به خیل امت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - پیوند خورد و یكی گردد و ید واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشكل این زندگی توحیدی است.
حج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادی ومعنوی مسلمانان است. حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند میشوند، ولی اندیشمندان و غواصان و درد آشنایان امت اسلامی اگر دل به دریای معارف آن بزنند و ازنزدیك شدن و فرو رفتن در احكام و سیاستهای اجتماعی آن نترسند، از صدف این دریاگوهرهای هدایت و رشد و حكمت و آزادگی را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت. ولی چه باید كرد و این غم بزرگ را به كجا باید برد كه حج بسان قرآن مهجور گردیده است. و به همان اندازه ای كه آن كتاب زندگی و كمال و جمال در حجابهای خود ساخته ما پنهان شده است و این گنجینه اسرار آفرینش در دل خروارها خاك كج فكریهای ما دفن و پنهان گردیده است و زبان انس و هدایت و زندگی و فلسفه زندگی ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتی كه میلیونها مسلمان هر سال به مكه میروند و پا جای پای پیامبر و ابراهیم و اسماعیل و هاجر میگذارند، ولی هیچ كس نیست كه از خود بپرسد ابراهیم و محمد - علیهم السلام - كه بودند و چه كردند ؛هدفشان چه بود؛ از ما چه خواسته اند؟
گویی به تنها چیزی كه فكر نمی شود به همین است. مسلم حج بی روح و بی تحرك و قیام، حج بی برائت، حج بی وحدت، و حجی كه ازآن هدم كفر و شرك بر نیاید، حج نیست. خلاصه، همه مسلمانان باید در تجدید حیات حج و قرآن كریم و بازگرداندن این دو به صحنه های زندگی شان كوشش كنند؛ و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج همه بافته ها و تافته های خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند.
اما آنچه زائران عزیز باید بدانند اینكه امریكا و آل سعود حادثه مكه را یك مبارزه فرقه ای و نزاع قدرت میان شیعه و سنی ترسیم نموده ؛ و ایران و رهبران آن را به عنوان كسانی كه هوس رسیدن به یك امپراتوری بزرگ را در سر میپرورانند معرفی میكنند تابسیاری از كسانی كه از مسیر حوادث سیاسی جهان اسلام و نقشه های شوم جهانخواران بیخبرند تصور كنند كه فریاد برائت ما از مشركین و مبارزه ما برای كسب آزادی ملتها درمسیر كسب قدرت سیاسی مان و گسترش قلمرو جغرافیای حكومت اسلامی است.
البته برای ما و همه اندیشمندان و محققانی كه از نیات پلید تشكیلات آل سعود باخبرند جای تعجب نیست كه به ایران و حكومتی كه از بدو پیروزی تا به حال فریاد وحدت مسلمین راسر داده است و در همه حوادث جهان اسلام خود را شریك غم و شادی مسلمانان میداند تهمت افتراق و جدایی مسلمانان را بزنند؛ و یا بالاتر از آن، زائرانی را كه به عشق زیارت مرقد پیامبر و حرم امن الهی به حجاز رفته اند به لشكركشی و تشكل برای تصرف كعبه و آتش زدن حرم خدا و تخریب مدینه پیامبر متهم نمایند! و دلیل و مدرك این كارراحضور پاسداران و نظامیان و مسئولین كشورمان در مراسم حج ذكر كنند! آری، در منطق آل سعود نظامی و پاسدار كشور اسلامی باید با حج بیگانه باشد؛ و اینگونه سفرها برای مسئولین كشوری و لشكری تعجب آور و توطئه انگیز میشود.
از نظر استكبار، مسئولین كشورهای اسلامی باید به فرنگ بروند، آنها را به حج چه كار! دست نشاندگان امریكاآتش زدن پرچم امریكا را به حساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروی و امریكا واسرائیل را به حساب دشمنی با خدا و قرآن و پیامبر گذاشته اند؛ و نیز مسئولین و نظامیان مارا با لباس احرام به عنوان رهبران توطئه معرفی كرده اند!
واقعیت این است كه دول استكباری شرق و غرب و خصوصا امریكا و شوروی، عملاجهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم كرده اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند كه هیچ مرز و حد و قانونی نمی شناسند و تجاوز به منافع دیگران واستعمار و استثمار و بردگی ملتها را امری ضروری و كاملا توجیه شده و منطقی و منطبق باهمه اصول و موازین خود ساخته و بین المللی میدانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی كه متاسفانه اكثر ملل ضعیف عالم و خصوصا مسلمانان در آن محصور و زندانی شده اند،هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد؛ همه قوانین و مقررات و فرمولها همان قوانین دیكته شده و دلخواه نظامهای دست نشاندگان و در برگیرنده منافع مستكبران خواهد بود.و متاسفانه اكثر عوامل اجرایی این بخش همان حاكمان تحمیل شده یا پیروان خطوط كلی استكبارند كه حتی فریاد زدن از درد را نیز در درون این حصارها و زنجیرها جرم و گناهی نابخشودنی میدانند. و منافع جهانخواران ایجاب میكند كه هیچ كس حق گفتن كلمه ای كه بوی تضعیف آنان را بدهد یا خواب راحت آنان را آشفته كند ندارد. و از آنجا كه مسلمانان جهان به علت فشار و حبس و اعدام، قدرت بیان مصیبتهایی را كه حاكمان كشورشان بر آنها تحمیل كرده اند را ندارند، باید بتوانند در حرم امن الهی مصایب ودردهایشان را با كمال آزادی بیان كنند تا سایر مسلمانان برای رهایی آنان چاره ای بیندیشند. لذا ما بر این مطلب پافشاری و اصرار میكنیم كه مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهی، خود را از تمامی قید و بندهای ظالمان آزاد ببینند و در یك مانور بزرگ از چیزی كه از آن متنفرند اعلام برائت كنند و از هر وسیله ای برای رهایی خود استفاده نمایند.
حكومت آل سعود مسئولیت كنترل زائران خانه خدا را به عهده گرفته است. واینجاست كه با اطمینان میگوییم كه حادثه مكه جدای از سیاست اصولی جهانخواران درقلع و قمع مسلمانان آزاده نیست. ما با اعلام برائت از مشركین تصمیم بر آزادی انرژی متراكم جهان اسلام داشته و داریم. و به یاری خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزی این كار صورت خواهد گرفت. و ان شاءالله روزی همه مسلمانان و دردمندان علیه ظالمین جهان فریاد زنند و اثبات كنند كه ابرقدرتها و نوكران و جیره خوارانشان ازمنفورترین موجودات جهان هستند.
كشتار زائران خانه خدا توطئه ای برای حفظ سیاستهای استكبار و جلوگیری از نفوذاسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - است. و كارنامه سیاه و ننگین حاكمان بی درد كشورهای اسلامی حكایت از افزودن درد و مصیبت بر پیكر نیمه جان اسلام ومسلمین دارد.
پیامبر اسلام نیازی به مساجد اشرافی و مناره های تزئیناتی ندارد. پیامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پیروان خود بوده است كه متاسفانه با سیاستهای غلط حاكمان دست نشانده به خاك مذلت نشسته اند. مگر مسلمانان جهان فاجعه قتل عام صدها عالم وهزاران زن و مرد فرقه های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتل عام زائران خانه خدا را فراموش میكنند؟ مگر مسلمانان نمی بینند كه امروز مراكزوهابیت در جهان به كانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده اند، كه از یك طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای كثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعورحوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب وسازش و اسارت، اسلام حاكمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و دریك كلمه "اسلام امریكایی " را ترویج میكنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریكای جهانخوار، میگذارند.
مسلمانان نمی دانند این درد را به كجا ببرند كه آل سعود و "خادم الحرمین " به اسرائیل اطمینان میدهد كه ما اسلحه خودمان را علیه شما به كار نمی بریم ! و برای اثبات حرف خود با ایران قطع رابطه میكنند. واقعا چقدر باید رابطه سران كشورهای اسلامی باصهیونیستها گرم و صمیمی شود تا در كنفرانس سران كشورهای اسلامی مبارزه صوری وظاهری هم با اسرائیل از دستور كار آنان و جلسات آنان خارج شود. اگر اینها یك جوغیرت و حمیت اسلامی و عربی داشتند، حاضر به یك چنین معامله كثیف سیاسی وخودفروشی و وطن فروشی نمی شدند.
آیا این حركات برای جهان اسلام شرم آور نیست ؟ و تماشاچی شدن گناه و جرم نمی باشد؟ آیا از مسلمانان كسی نیست تا بپاخیزد و اینهمه ننگ و عار را تحمل نكند؟راستی ما باید بنشینیم تا سران كشورهای اسلامی احساسات یك میلیارد مسلمان رانادیده بگیرند و صحه بر آنهمه فجایع صهیونیستها بگذارند، و دوباره مصر و امثال آن رابه صحنه بیاورند؟ حال، مسلمانان باور میكنند كه زائران ایرانی برای اشغال خانه خدا وحرم پیامبر قیام كرده اند و میخواهند كعبه را دزدیده به قم ببرند! اگر مسلمانان جهان باوركرده اند كه سران آنها دشمنان واقعی امریكا و شوروی و اسرائیل هستند، تبلیغات آنان هم در مورد ما را باور میكنند.
البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامی مان بارهااعلام نموده ایم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوكران امریكا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفكر تشكیل امپراتوری بزرگ میگذارند، از آن باكی نداریم و استقبال میكنیم. ما درصددخشكانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و كمونیزم در جهان هستیم. ماتصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را كه بر این سه پایه استوارگردیده اند نابود كنیم ؛ و نظام اسلام رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - را در جهان استكبار ترویج نماییم. و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باجخواهی و مصونیت كارگزاران امریكایی، حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری میكنیم. ان شاءالله ما نخواهیم گذاشت از كعبه و حج، این منبربزرگی كه بر بلندای بام انسانیت باید صدای مظلومان را به همه عالم منعكس سازد وآوای توحید را طنین اندازد، صدای سازش با امریكا و شوروی و كفر و شرك نواخته شود. و از خدا میخواهیم كه این قدرت را به ما ارزانی دارد كه نه تنها از كعبه مسلمین، كه از كلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریكا و شوروی را به صدا درآوریم .
مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بی انتهایی كه انقلاب اسلامی مابرای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی كنند؛ و آوای آزادی وآزادگی را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخمهای خود مرهم گذارند؛ كه دوران بن بست و نا امیدی و تنفس در منطقه كفر به سر آمده است، و گلستان ملتها رخ نموده است. و امیدوارم همه مسلمانان شكوفه های آزادی و نسیم عطر بهاری و طراوت گلهای محبت و عشق و چشمه سار زلال جوشش اراده خویش را نظاره كنند. همه باید ازمرداب و باتلاق و سكوت و سكونی كه كارگزاران سیاست امریكا و شوروی بر آن تخم مرگ و اسارت پاشیده اند به درآییم و به سوی دریایی كه زمزم از آن جوشیده است روانه شویم ؛ و پرده كعبه و حرم خدا را كه به دست نامحرمان نجس امریكا و امریكازاده هاآلوده شده است با اشك چشم خویش شستشو دهیم .
مسلمانان تمامی كشورهای جهان، از آنجا كه شما در سلطه بیگانگان گرفتار مرگ تدریجی شده اید، باید بر وحشت از مرگ غلبه كنید؛ و از وجود جوانان پرشور وشهادت طلبی كه حاضرند خطوط جبهه كفر را بشكنند استفاده نمایید. به فكر نگه داشتن وضع موجود نباشید؛ بلكه به فكر فرار از اسارت و رهایی از بردگی و یورش به دشمنان اسلام باشید؛ كه عزت و حیات در سایه مبارزه است. و اولین گام در مبارزه اراده است. وپس از آن، تصمیم بر اینكه سیادت كفر و شرك جهانی، خصوصا امریكا را بر خود حرام كنید. ما در مكه باشیم یا نباشیم دل و روحمان با ابراهیم و در مكه است. دروازه های مدینه الرسول را به روی ما ببندند یا بگشایند، رشته محبتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمی شود. به سوی كعبه نماز میگزاریم و به سوی كعبه میمیریم.
و خدا را سپاس میگزاریم كه در میثاقمان باخدای كعبه پایدار مانده ایم و پایه های برائت از مشركین را باخون هزاران هزار شهید از عزیزانمان بنیان نهاده ایم. و منتظر هم نمانده ایم كه حاكمان بی شخصیت بعض كشورهای اسلامی و غیر اسلامی از حركت ما پشتیبانی كنند. مامظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا كسی را نداریم. و اگر هزاربار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم .
جمهوری اسلامی ایران از مسلمانان آزاده جهان كه علی رغم اختناق سیاسی حاكم برآنها با ترتیب كنفرانسها و مصاحبه ها و سخنرانیها پرده از اسرار جنایتبار امریكا و آل سعودبرداشتند و مظلومیت ما را به دنیا نشان دادند تشكر مینماید. مسلمانان باید بدانند تازمانی كه تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم میشود؛ و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه ای را به وجود میآورند. راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نكنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اكنون اگر امریكا یك كشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاك یكسان كند، چه كسی جلوی او را خواهد گرفت ؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا امریكا را شكست، و الزاما یكی از دو راه را انتخاب نمود: یاشهادت. یا پیروزی. كه در مكتب ما هر دوی آنها پیروزی است. كه ان شاءالله خداوندقدرت شكستن چهارچوب سیاستهای حاكم و ظالم جهانخواران، و نیز جسارت ایجادداربستهایی بر محور كرامت انسانی را به همه مسلمین عطا فرماید؛ و همه را از افول ذلت به صعود عزت و شوكت همراهی نماید.
بعضی افراد تا قبل از حادثه تلخ و شیرین حج در سال گذشته، فلسفه اصرار جمهوری اسلامی ایران را بر راهپیمایی برائت از مشركین به خوبی درك نكرده بودند و از خود ودیگران سوال میكردند كه در سفر حج و در آن هوای گرم چه ضرورتی به راهپیمایی وفریاد مبارزه است ؛ و اگر هم فریاد برائت از مشركین هم سر داده شود، چه ضرری متوجه استكبار میشود. و چه بسا افراد ساده دلی تصور میكردند كه دنیای به اصطلاح متمدن جهانخواران نه تنها تاب تحمل اینگونه مسائل سیاسی را خواهد داشت، كه به مخالفان خود حتی بیش از این هم اجازه حیات و تظاهرات و راهپیمایی خواهند داد. و دلیل این مدعا اجازه راهپیماییهایی است كه در كشورهای به اصطلاح آزاد غرب داده میشود.ولی این مسئله باید روشن باشد كه آنگونه راهپیماییها هیچ گونه ضرری برای ابرقدرتها وقدرتها ندارد. راهپیمایی مكه و مدینه است كه بسته شدن شیرهای نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپیماییهای برائت در مكه و مدینه است كه به نابودی سرسپردگان شوروی و امریكا ختم میشود. و درست به همین جهت است كه با كشتار دسته جمعی زنان ومردان آزاده از آن جلوگیری میشود، و در پناه همین برائت از مشركین است كه حتی ساده دلان میفهمند كه نباید سر بر آستان شوروی و امریكا نهاد.
ملت عزیز و دلاور ایران مطمئن باشند كه حادثه مكه منشاء تحولات بزرگی در جهان اسلام و زمینه مناسبی برای ریشه كن شدن نظامهای فاسد كشورهای اسلامی و طردروحانی نماها خواهد بود. و با اینكه بیشتر از یك سال از حماسه برائت از مشركان نگذشته است، عطر خونهای پاك شهدای عزیز ما در تمامی جهان پیچیده و اثرات آن رادر اقصا نقاط عالم مشاهده میكنیم. حماسه مردم فلسطین یك پدیده تصادفی نیست. آیادنیا تصور میكند كه این حماسه را چه كسانی سروده اند و هم اكنون مردم فلسطین به چه آرمانی تكیه كرده اند كه بی محابا و با دست خالی در برابر حملات وحشیانه صهیونیستهامقاومت میكنند؟ آیا تنها آوای وطنگرایی است كه از وجود آنان دنیایی از صلابت آفریده است ؟ آیا از درخت سیاست بازان خود فروخته است كه بر دامن فلسطینیان میوه استقامت و زیتون نور و امید میریزد؟ اگر اینچنین بود، اینها كه سالهاست در كنارفلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده اند! شكی نیست كه این آوای "الله اكبر" است ،این همان فریاد ملت ماست كه در ایران شاه را و در بیت المقدس غاصبین را به نومیدی كشاند. و این تحقق همان شعار برائت است كه ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانی خود فریاد رسای آزادی قدس را سر داد و "مرگ بر امریكا، شوروی و اسرائیل " گفت ؛ و بر همان بستر شهادتی كه خون عزیزان ما بر آن ریخته شد اونیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید. آری، فلسطینی راه گم كرده خود را از راه برائت ما یافت. و دیدیم كه در این مبارزه چطور حصارهای آهنین فروریخت، و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر كفر و فریاد بر گلوله پیروز شد؛ و چطور خواب بنی اسرائیل درتصرف از نیل تا فرات آشفته گشت، و دوباره كوكب دریه فلسطین از شجره مباركه "لاشرقیه ولاغربیه " ما برافروخت. و امروز به همان گونه كه فعالیتهای وسیعی در سراسرجهان برای به سازش كشیدن ما با كفر و شرك در جریان است، برای خاموش كردن شعله های خشم ملت مسلمان فلسطین نیز به همان شكل ادامه دارد. و این تنها یك نمونه از پیشرفت انقلاب است. و حال آنكه معتقدین به اصول انقلاب اسلامی ما در سراسرجهان رو به فزونی نهاده است و ما اینها را سرمایه های بالقوه انقلاب خود تلقی میكنیم وهم آنهایی كه با مركب خون طومار حمایت از ما را امضا میكنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبیك میگویند و به یاری خداوند كنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت .امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است. و من دست و بازوی همه عزیزانی كه درسراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند میبوسم ؛ و سلام و درودهای خالصانه خود را به همه غنچه های آزادی و كمال نثار میكنم. و به ملت عزیز و دلاور ایران هم عرض میكنم : خداوند آثارو بركات معنویت شما را به جهان صادر نموده است ؛ و قلبها و چشمان پرفروغ شما كانون حمایت از محرومان شده است و شراره كینه انقلابی تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است. البته همه میدانیم كه كشور ما در حال جنگ و انقلاب سختیها ومشكلاتی را تحمل كرده و كسی مدعی آن نیست كه طبقات محروم و ضعیف وكم درآمد و خصوصا اقشار كارمند و اداری، در تنگنای مسائل اقتصادی نیستند؛ ولی آن چیزی كه همه مردم ما فراتر از آن را فكر میكنند مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ایران ثابت كرده اند كه تحمل گرسنگی و تشنگی را دارند، ولی تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت. ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمامی جهان كفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت كرده است كه در اینجا مجال ذكر همه آنها نیست .
آیا ملت دلاور ایران در مقابل جنایات متعدد امریكا در خلیج فارس اعم از حمایت نظامی و اطلاعاتی به عراق و حمله به سكوهای نفتی و كشتیها و قایقها و سرنگونی هواپیمای مسافربری مقاومت نكرده است ؟ آیا ملت ایران در جنگ دیپلماسی شرق وغرب علیه خود و ایجاد بازیهای سیاسی مجامع بین المللی مقاومت نكرده است ؟ آیاملت شجاع ایران در مقابل جنگ اقتصادی، تبلیغاتی، روانی و حملات ددمنشانه عراق به شهرها و موشك باران مناطق مسكونی و بمبارانهای مكرر شیمیایی عراق در ایران وحلبچه، مقاومت نكرده است ؟ آیا ملت عزیز ایران در مقابل توطئه منافقین و لیبرالها وزراندوزی و احتكار سرمایه داران و حیله مقدس مابان مقاومت نكرده است ؟ آیا همه این حوادث و جریانات برای ضربه زدن به اصول انقلاب نبوده است ؟ كه اگر نبود حضورمردم، هر یك از این توطئه ها میتوانست به اصول نظام ضربه بزند. كه خدا را سپاس میگزاریم كه ملت ایران را موفق نمود تا با قامتی استوار به رسالت خود عمل كند وصحنه ها را ترك نگوید.
ملت عزیز ما كه مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافته اند كه مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست ؛ و آنها كه تصور میكنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات نداردبا الفبای مبارزه بیگانه اند. و آنهایی هم كه تصور میكنند سرمایه داران و مرفهان بی درد بانصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان كمك میكنند آب در هاون میكوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی ،بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله ای است كه هرگز با هم جمع نمی شوند. و تنهاآنهایی تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقراو متدینین بی بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی كه ممكن است خط اصولی دفاع از مستضعفین راحفظ كنیم. مسئولین نظام ایران انقلابی باید بدانند كه عده ای از خدا بیخبر برای از بین بردن انقلاب هر كس را كه بخواهد برای فقرا و مستمندان كار كند و راه اسلام و انقلاب رابپیماید فورا او را "كمونیست " و "التقاطی " میخوانند. از این اتهامات نباید ترسید. بایدخدا را در نظر داشت، و تمام هم و تلاش خود را در جهت رضایت خدا و كمك به فقرابه كار گرفت و از هیچ تهمتی نترسید. امریكا و استكبار در تمامی زمینه ها افرادی را برای شكست انقلاب اسلامی در آستین دارند، در حوزه ها و دانشگاهها مقدس نماها را كه خطر آنان را بارها و بارها گوشزد كرده ام. اینان با تزویرشان از درون محتوای انقلاب واسلام را نابود میكنند. اینها با قیافه ای حق به جانب و طرفدار دین و ولایت همه رابی دین معرفی میكنند. باید از شر اینها به خدا پناه بریم. و همچنین كسانی دیگر كه بدون استثناء به هر چه روحانی و عالم است حمله میكنند و اسلام آنها را اسلام امریكایی معرفی مینمایند راهی بس خطرناك را میپویند كه خدای ناكرده به شكست اسلام ناب محمدی منتهی میشود. ما برای احقاق حقوق فقرا در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم كرد.
امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی است. و مسلمانان در یك تشكیلات بزرگ اسلامی رونق و زرق و برق كاخهای سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروزخمینی آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها وموشكهای دشمنان باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت، برای درك شهادت روزشماری میكند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی شناسد. و ما بایددر جنگ اعتقادی مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. ان شاءالله ملت بزرگ ایران با پشتیبانی مادی و معنوی خود از انقلاب، سختیهای جنگ را به شیرینی شكست دشمنان خدا در دنیا جبران میكند. و چه شیرینی بالاتر از اینكه ملت بزرگ ایران مثل یك صاعقه بر سر امریكا فرود آمده است. چه شیرینی بالاتر از اینكه ملت ایران سقوط اركان و كنگره های نظام ستمشاهی را نظاره كرده است و شیشه حیات امریكا را در این كشور شكسته است. و چه شیرینی بالاتر از اینكه مردم عزیزمان ریشه های نفاق و ملیگرایی و التقاط را خشكانیده اند. و ان شاءالله شیرینی تمام ناشدنی آن را در جهان آخرت خواهند چشید. نه تنها كسانی كه تا مقام شهادت و جانبازی و حضوردر جبهه پیش رفته اند، بلكه آنهایی كه در پشت جبهه با نگاه محبت بار و با دعای خیرخود جبهه را تقویت نموده اند از مقام عظیم مجاهدان و اجر بزرگ آنان بهره برده اند. خوشا به حال مجاهدان ! خوشا به حال وارثان حسین - علیه السلام !
اذناب امریكا باید بدانند كه شهادت در راه خدا مسئله ای نیست كه بشود با پیروزی یاشكست در صحنه های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوك در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بكشانیم كه بگوییم درعوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد.
تمامی اینهاخیالات باطل ملی گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملیگراها تصور نمودند ماهدفمان پیاده كردن اهداف بین الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرك و كفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملكت با كسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم "لا اله الا الله " را بر قلل رفیع كرامت وبزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجی ام، و ای نیروهای مردمی، هرگز از دست دادن موضعی را با تاثر و گرفتن مكانی را با غرور وشادی بیان نكنید كه اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند كه تمامی دنیا در مقایسه باآخرت .
پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین، و معلولین ما توجه داشته باشند كه هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آورده اند كم نشده است .فرزندان شما در كنار پیامبر اكرم و ائمه اطهارند. پیروزی و شكست برای آنها فرقی ندارد.امروز روز هدایت نسلهای آینده است. كمربندهاتان را ببندید كه هیچ چیز تغییر نكرده است. امروز روزی است كه خدا اینگونه خواسته است. و دیروز خدا آنگونه خواسته بود. و فردا ان شاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست ما در مقابل آن خاضعیم.
و ما تابع امر خداییم ؛ و به همین دلیل طالب شهادتیم. و تنها به همین دلیل است كه زیر بار ذلت و بندگی غیرخدا نمی رویم. البته برای ادای تكلیف همه ما موظفیم كه كارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم. همه میدانند كه ما شروع كننده جنگ نبوده ایم. ما برای حفظ موجودیت اسلام درجهان تنها از خود دفاع كرده ایم. و این ملت مظلوم ایران است كه همواره مورد حمله جهانخواران بوده است ؛ و استكبار از همه كمینگاههای سیاسی و نظامی و فرهنگی واقتصادی خود به ما حمله كرده است. انقلاب اسلامی ما تاكنون كمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملتها نشان داده است. جهانخواران و سرمایه داران و وابستگان آنان توقع دارند كه ما شكسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره كنیم و هشدار ندهیم .و حال آنكه این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامی ماست كه در سراسر جهان صدا زنیم كه ای خواب رفتگان ! ای غفلت زدگان ! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه كنید كه در كنارلانه های گرگ منزل گرفته اید. برخیزید كه اینجا جای خواب نیست ! و نیز فریاد كشیم سریعا قیام كنید كه جهان ایمن از صیاد نیست ! امریكا و شوروی در كمین نشسته اند، و تانابودی كاملتان از شما دست بر نخواهند داشت. راستی اگر بسیج جهانی مسلمین تشكیل شده بود، كسی جرات اینهمه جسارت و شرارت را با فرزندان معنوی رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم - داشت ؟
امروز یكی از افتخارات بزرگ ملت ما این است كه در برابر بزرگترین نمایش قدرت و آرایش ناوهای جنگی امریكا و اروپا در خلیج فارس صف آرایی نمود. و اینجانب به نظامهای امریكایی و اروپایی اخطار میكنم كه تا دیر نشده و در باتلاق مرگ فرونرفته اید، از خلیج فارس بیرون روید. و همیشه اینگونه نیست كه هواپیماهای مسافربری ما توسط ناوهای جنگی شما سرنگون شود؛ كه ممكن است فرزندان انقلاب ناوهای جنگی شما را به قعر آبهای خلیج فارس بفرستند.
به دولتها و حكومتهای منطقه، خصوصا به عربستان و كویت میگویم كه همه شما درماجراجوییها و جنایاتی كه امریكا میآفریند شریك جرم خواهید بود. و ما تا به حال از اینكه همه منطقه در كام آتش و خون و بی ثباتی كامل غوطه ور نشود، دست به عملی نزده ایم. ولی حركات جنون آمیز ریگان مطمئنا حوادث غیرمنتظره و عواقب خطرناكی رابر همه تحمیل میكند. شما اطمینان داشته باشید كه در این برگ جدید بازنده اید. خودتان و كشور و مردم اسلامی را در برابر امریكا اینقدر ذلیل و ناتوان نكنید. اگر دین ندارید،لااقل آزاده باشید.
بحمدالله از بركت انقلاب اسلامی ایران دریچه های نور و امید به روی همه مسلمانان جهان باز شده است ؛ و میرود تا رعد و برق حوادث آن، رگبار مرگ و نابودی را بر سرهمه مستكبران فرو ریزد.
نكته مهمی كه همه ما باید به آن توجه كنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود بابیگانگان قرار دهیم این است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كی و تا كجا ما را تحمل میكنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفته قرآن كریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینكه شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم وچه نخواهیم صهیونیستها و امریكا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی وشرافت مكتبی مان را لكه دار نمایند. بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و كینه توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند؛ و با دلسوزیهای بیمورد واعتراضهای كودكانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادی شان افتاده است ! كه چه خوب است [به ] این سوال پاسخ داده شودكه ملتهای جهان سوم و مسلمانان، و خصوصا ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها وشرقیها احترام و اعتبار داشته اند كه امروز بی اعتبار شده اند!
آری، اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام - را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان یك ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمیت بشناسند؛ ولی در همان حدی كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف ؛ آنها ولی و قیم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها؛ نه یك ایران با هویت ایرانی - اسلامی ؛ بلكه ایرانی كه شناسنامه اش را امریكا و شوروی صادر كند؛ ایرانی كه ارابه سیاست امریكا یا شوروی را بكشد و امروز همه مصیبت و عزای امریكا و شوروی شرق و غرب در این است كه نه تنها ملت ایران از تحت الحمایگی آنان خارج شده است ،كه دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت میكند. كنترل و حذف سلاحهای مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود خواسته همه ملتهاست، ولی این نیزیك فریب قدیمی است.
و این همان چیزی است كه اخیرا از گفته های سران امریكا وشوروی و نوشته های سیاسیون آنها آشكار گردیده است كه مراودات اخیر سران شرق وغرب به خاطر مهار بیشتر جهان سوم و در حقیقت جلوگیری از نفوذ پابرهنه ها ومحرومین در جهان مالكیتهای بی حد و مرز سرمایه داران است. ما باید خود را آماده كنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب، جبهه قدرتمند اسلامی - انسانی با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشكیل شود؛ و آقایی و سروری محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود. مطمئن باشید قدرتهای شرق و غرب همان مظاهر بی محتوای دنیای مادی اندكه در برابر خلود و جاودانگی دنیای ارزشهای معنوی قابل ذكر نمی باشند.
من به صراحت اعلام میكنم كه جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری میكند. و دلیلی هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد. ما باید برای پیشبرداهداف و منافع ملت محروم ایران برنامه ریزی كنیم. ما باید در ارتباط با مردم جهان ورسیدگی به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان باتمام وجود تلاش نماییم. و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم. ما اعلام میكنیم كه جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است. و كشور ایران به عنوان یك دژ نظامی و آسیب ناپذیر نیاز سربازان اسلام را تامین وآنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روشهای مبارزه علیه نظامهای كفر و شرك آشنا میسازد.
و اما در مورد قبول قطعنامه كه حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصابرای من بود، این است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم ؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی كه از ذكر آن فعلا خودداری میكنم، و به امید خداوند درآینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی كارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای كشور، كه من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم ؛ و در مقطع كنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. و خدامی داند كه اگر نبود انگیزه ای كه همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام ومسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتربود. اما چاره چیست كه همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم. و مسلم ملت قهرمان ودلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.
من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون كه از اول جنگ تاامروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و كوشش نموده اند، تشكر و قدردانی میكنم. وهمه ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت میكنم. در آینده ممكن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند كه ثمره خونهاو شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقینا از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند ونمی دانند كسی كه فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص وبندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای واردنمی سازد. و ما برای درك كامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم ودر گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلم خون شهیدان ،انقلاب و اسلام را بیمه كرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند كه راه و رسم شهادت كور شدنی نیست ؛ و این ملتها و آیندگان هستند كه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاك شهیدان است كه تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان كه در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی كه این گوهرها را در دامن خود پروراندند!
خداوندا، این دفتر و كتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم ازوصول به آن محروم مكن. خداوندا، كشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند ونیازمند به مشعل شهادت ؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت ! خوشا به حال شما زنان و مردان ! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من كه هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر كشیده ام، و در برابر عظمت و فداكاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میكنم .و بدا به حال آنانی كه در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی كه از كنار این معركه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساكت و بی تفاوت و یا انتقاد كننده و پرخاشگر گذشتند!
آری، دیروز روز امتحان الهی بود كه گذشت. و فردا امتحان دیگری است كه پیش میآید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی كه در این چندسال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تكلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور كرده اند مطمئن باشند كه از معامله باخدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی كرده اند كه حسرت آن را در روزواپسین و در محاسبه حق خواهند كشید. كه من مجددا به همه مردم و مسئولین عرض میكنم كه حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارنداین مدعیان بی هنر امروز و قاعدین كوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.
من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش میكنم كه نگذاریدانقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشكسوتان شهادت و خون در پیچ وخم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. اكیدا به ملت عزیز ایران سفارش میكنم كه هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ماكند شده است ؛ ولی دورنمای حوادث را نمی توان به طور قطع و جدی پیش بینی نمود. وهنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است ؛ و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه های تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم. وملت ما هم نباید فعلا مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسما اعلام میكنیم كه هدف ماتاكتیك جدید در ادامه جنگ نیست. چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال كنند. نیروهای نظامی ما هرگز نباید از كید و مكر دشمنان غافل بمانند. در هرشرایطی باید بنیه دفاعی كشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما، كه در طول سالهای جنگ و مبارزه ابعاد كینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس كرده اند، بایدخطر تهاجم جهانخواران در شیوه ها و شكلهای مختلف را جدیتر بدانند. و فعلا چون گذشته تمامی نظامیان، اعم از ارتش و سپاه و بسیج در جبهه ها برای دفاع در برابر شیطنت استكبار و عراق به ماموریتهای خود ادامه دهند. در صورتی كه این مرحله از حادثه انقلاب را با همان شكل خاص و مقررات مربوط به خود پشت سر گذاردیم برای بعد ازآن و سازندگی كشور و سیاست كل نظام و انقلاب تذكراتی دارم كه در وقت مناسب خواهم گفت. ولی در مقطع كنونی به طور جد از همه گویندگان و دست اندركاران ومسئولین كشور و مدیران رسانه ها و مطبوعات میخواهم كه خود را از معركه ها و معركه آفرینیها دور كنند؛ و مواظب باشند كه ناخودآگاه آلت دست افكار و اندیشه های تندنگردند؛ و با سعه صدر در كنار یكدیگر مترصد اوضاع دشمنان باشند.
در این روزها ممكن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خودصحبت از چراها و بایدها و نبایدها كنند. هر چند این مسئله به خودی خود یك ارزش بسیار زیباست، اما اكنون وقت پرداختن به آن نیست. چه بسا آنهایی كه تا دیروز در برابراین نظام جبهه گیری كرده بودند و فقط به خاطر سقوط نظام و حكومت جمهوری اسلامی ایران از صلح و صلح طلبی به ظاهر دم میزدند، امروز نیز با همان هدف سخنان فریبنده دیگری را مطرح نمایند؛ و جیره خواران استكبار، همانها كه تا دیروز در زیرنقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو كرده بودند، امروز طرفدارجنگ شوند. و ملیگراهای بی فرهنگ برای از بین بردن خون شهدای عزیز و نابودی عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند. كه ان شاءالله ملت عزیز ما بابصیرت و هوشیاری جواب همه فتنه ها را خواهد داد.
من باز میگویم كه قبول این مسئله برای من از زهر كشنده تر است ؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نكته ای كه تذكر آن لازم است این است كه در قبول این قطعنامه فقط مسئولین كشور ایران به اتكای خود تصمیم گرفته اند. و كسی و كشوری در این امر مداخله نداشته است .
مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش میدانم. و شمامی دانید كه من به شما عشق میورزم ؛ و شما را میشناسم ؛ شما هم مرا میشناسید. درشرایط كنونی آنچه موجب امر شد تكلیف الهی ام بود. شما میدانید كه من با شما پیمان بسته بودم كه تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم ؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم ؛ و اگرآبرویی داشته ام با خدا معامله كرده ام. عزیزانم، شما میدانید كه تلاش كرده ام كه راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم. خداوندا، تو میدانی كه ما سر سازش باكفر را نداریم .
خداوندا، تو میدانی كه استكبار و امریكای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپرنمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تكیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو كسی را نمی شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم كه كسی را بشناسیم. ما را یاری كن، كه تو بهترین یاری كنندگانی. خداوندا، تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیه الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفدا - و رسیدن به خودت جبران فرما.
فرزندان انقلابی ام، ای كسانی كه لحظه ای حاضر نیستید كه از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید كه لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما میگذرد.می دانم كه به شما سخت میگذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ میدانم كه شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست ؛ مگر برای این خادمتان اینگونه نیست ؟ ولی تحمل كنید كه خدا با صابران است. بغض و كینه انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ باغضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید كه پیروزی از آن شماست. و تاكید میكنم كه گمان نكنید كه من در جریان كار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من میباشند. آنها را از این تصمیمی كه گرفته اند شماتت نكنید، كه برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است. كه ان شاءالله خداوند همه ما را موفق به خدمت ورضایت خود فرماید.
من در اینجا به جوانان عزیز كشورمان، به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به این گلهای معطر و نوشكفته جهان اسلام، سفارش میكنم كه قدر و قیمت لحظات شیرین زندگی خود را بدانید؛ و خودتان را برای یك مبارزه علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده كنید.
و من به همه مسئولین و دست اندركاران سفارش میكنم كه به هر شكل ممكن وسایل ارتقای اخلاقی و اعتقادی و علمی و هنری جوانان را فراهم سازید؛ و آنان را تا مرزرسیدن به بهترین ارزشها و نوآوریها همراهی كنید؛ و روح استقلال و خودكفایی را درآنان زنده نگه دارید. مبادا اساتید و معلمینی كه به وسیله معاشرتها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را كه تازه از اسارت و استعمار رهیده اند، تحقیر و سرزنش نمایند و خدای ناكرده از پیشرفت و استعداد خارجیها بت بتراشند و روحیه پیروی و تقلیدو گدا صفتی را در ضمیر جوانان تزریق نمایند.
به جای اینكه گفته شود كه دیگران كجارفتند و ما كجا هستیم به هویت انسانی خود توجه كنند و روح توانایی و راه ورسم استقلال را زنده نگه دارند. ما در شرایط جنگ و محاصره توانسته ایم آنهمه هنرآفرینی واختراعات و پیشرفتها داشته باشیم. ان شاءالله در شرایط بهتر زمینه كافی برای رشد استعدادو تحقیقات را در همه امور فراهم میسازیم. مبارزه علمی برای جوانان زنده كردن روح جستجو و كشف واقعیتها و حقیقتهاست. و اما مبارزه عملی آنان در بهترین صحنه های زندگی و جهاد و شهادت شكل گرفته است. و نكته دیگری كه از باب نهایت ارادت و علاقه ام به جوانان عرض میكنم این است كه در مسیر ارزشها و معنویات از وجود روحانیت و علمای متعهد اسلام استفاده كنید؛ وهیچ گاه و تحت هیچ شرایطی خود را بی نیاز از هدایت و همكاری آنان ندانید.
روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سخت ترین شرایط همواره با دلی پر از امید وقلبی سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشته اند و همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده اند؛ بر بالای دار رفته اند و محرومیتها چشیده اند ؛ زندانهارفته اند و اسارتها و تبعیدها دیده اند؛ و بالاتر از همه، آماج طعنها و تهمتها بوده اند؛ و درشرایطی كه بسیاری از روشنفكران در مبارزه با طاغوت به یاس و ناامیدی رسیده بودند،روح امید و حیات را به مردم برگرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده اند؛و هم اكنون نیز در هر سنگری از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع دیگر، در كنارمردمند؛ و در هر حادثه غمبار و مصیبت آفرینی شهدای بزرگواری را تقدیم نموده اند.در هیچ كشور و انقلابی جز انقلاب بعثت و رسالت و زندگی ائمه هدی - علیهم السلام - و انقلاب اسلامی ایران سراغ نداریم كه رهبران انقلاب آنقدر آماج حملات و كینه هاگردند. و این به خاطر صداقت و امانتداری است كه در وجود علمای متعهد اسلام متبلوراست. مسئولیت پذیری در كشوری كه با محاصره ها و مشكلات اقتصادی و سیاسی ونظامی مواجه است كار مشكلی است. البته روحانیون متعهد كشور ما باید خودشان رابرای فداكاریهای بیشتر آماده كنند؛ و در مواقع لزوم و ضرورت از آبرو و اعتبار خودبرای حفظ آبروی اسلام و خدمت به محرومان و پابرهنگان استفاده كنند. و جای بسی سپاس و امتنان است كه ملت رشید و دلاور ایران قدر خادمان واقعی خود را میشناسد، وفلسفه عشق و ارادت خود را به این نهاد مقدس در یك كلمه خلاصه میكند. علما وروحانیون متعهد اسلام هرگز به آرمان و اصالت و عقیده و هدف اسلامی ملت خیانت نكرده و نمی كنند. البته تذكر این نكته لازم است كه در تمام نوشته ها و صحبتها هر وقت نام "روحانیت " را به میان آورده ام و از آنان قدردانی نموده ام، مقصودم علمای پاك ومتعهد و مبارز است ؛ كه در هر قشری ناپاك و غیرمتعهد وجود دارد. و روحانیون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاك دیگر بیشتر است. و همیشه این دسته از روحانیون مورد لعن ونفرین خدا و رسول و مردم بوده اند؛ و ضربات اصلی را به این انقلاب، روحانیون وابسته و مقدس ماب و دین فروش زده اند و میزنند. و روحانیون متعهد ما همواره از این بی فرهنگها متنفر و گریزان بوده اند. من به صراحت میگویم ملیگراها اگر بودند، به راحتی در مشكلات و سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان درازمی كردند؛ و برای اینكه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه كاسه های صبرو مقاومت را یكجا میشكستند و به همه میثاقها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خودپشت پا میزدند. كسی تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نمی دانیم. ولی هیهات كه خادمان اسلام به ملت خود خیانت كنند! البته ما مطمئنیم كه در همین شرایط نیزآنها كه با روحانیت اصیل كینه دیرینه دارند و عقده ها و حسادتهای خود را نمی توانندپنهان سازند آنان را به باد ناسزا گیرند. ولی در هر حال آن چیزی كه در سرنوشت روحانیت واقعی نیست سازش و تسلیم شدن در برابر كفر و شرك است. كه اگر بندبنداستخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت وغارت برند هرگز امان نامه كفر و شرك را امضا نمی كنیم .
علما و روحانیون ان شاءالله به همه ابعاد و جوانب مسئولیت خودآشنا هستند ولی ازباب تذكر و تاكید عرض میكنم امروز كه بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزادكشور اسلامی مان احساس میكنند كه میتوانند اندیشه های خود را در موضوعات ومسائل مختلف اسلامی بیان دارند، با روی گشاده و آغوش باز حرفهای آنان را بشنوند. واگر بیراهه میروند، با بیانی آكنده از محبت و دوستی راه راست اسلامی را نشان آنهادهید. و باید به این نكته توجه كنید كه نمی شود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فورا انگ التقاط و انحراف بر نوشته هاشان زد و همه را یكباره به وادی تردید و شك انداخت. اینها كه امروز اینگونه مسائل را عنوان میكنند مسلمادلشان برای اسلام و هدایت مسلمانان میتپد، و الا داعی ندارند كه خود را با طرح این مسائل به دردسر بیندازند. اینها معتقدند كه مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونه ای است كه خود فكر میكنند. به جای پرخاش و كنار زدن آنها با پدری و الفت با آنان برخورد كنید. اگر قبول هم نكردند، مایوس نشوید. در غیراین صورت خدای ناكرده به دام لیبرالها و ملیگراها و یا چپ و منافقین میافتند؛ و گناه این كمتر از التقاط نیست.
وقتی ما میتوانیم به آینده كشور و آینده سازان امیدوار شویم كه به آنان در مسائل گوناگون بهادهیم، و از اشتباهات و خطاهای كوچك آنان بگذریم، و به همه شیوه ها و اصولی كه منتهی به تعلیم و تربیت صحیح آنان میشود احاطه داشته باشیم. فرهنگ دانشگاهها ومراكز غیرحوزه ای به صورتی است كه با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت كرده است ،تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ و كم كردن فاصله ها، حوزه ودانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.
نكته دیگر اینكه من اكثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی درارزش عملی و زهد آنان میدانم. و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود، كه باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست. و هیچ وسیله ای هم نمی تواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده كند. چه بسادوستان نادان یا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزیهای بیمورد مسیر زهدگرایی آنان رامنحرف سازند؛ و گروهی نیز مغرضانه یا ناآگاهانه روحانیت را به طرفداری ازسرمایه داری و سرمایه داران متهم نمایند. در این شرایط حساس و سرنوشت سازی كه روحانیت در مصدر امور كشور است و خطر سوءاستفاده دیگران از منزلت روحانیون متصور است، باید بشدت مواظب حركات خود بود.
چه بسا افرادی از سازمانها و انجمنهاو تشكیلات سیاسی و غیر آنها با ظاهری صددرصد اسلامی بخواهند به حیثیت و اعتبارآنان لطمه وارد سازند؛ و حتی علاوه بر تامین منافع خود، روحانیت را رو در روی یكدیگر قرار دهند. البته آن چیزی كه روحانیون هرگز نباید از آن عدول كنند و نباید باتبلیغات دیگران از میدان به در روند حمایت از محرومین و پا برهنه هاست ؛ چرا كه هركسی از آن عدول كند از عدالت اجتماعی اسلام عدول كرده است. ما باید تحت هر شرایطی خود را عهده دار این مسئولیت بزرگ بدانیم. و در تحقق آن اگر كوتاهی بنماییم ،خیانت به اسلام و مسلمین كرده ایم .
در خاتمه، از پیشگاه مقدس پروردگار، كه الطاف بیكران خود را بر این ملت ارزانی داشته است، تشكر و قدردانی میكنم. و از محضر مقدس بقیه الله - ارواحنا فداه - عاجزانه میخواهیم كه ما را در مسیر و هدفمان مدد و رهبری فرماید. خداوند متعال به خانواده های شهدا صبر و اجر، و به مجروحین و معلولین شفا عنایت فرماید؛ و اسرا ومفقودین را به وطن خویش باز گرداند. خداوندا، از تو میخواهیم آنچه را مصلحت اسلام و مسلمین است را برای ما مقدر فرمایی. انك قریب مجیب. والسلام علیكم ورحمه الله و بركاته .
پنجم ذی حجه 1408
29/4/67
روح الله الموسوی الخمینی
اشتراک در:
پستها (Atom)