نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

در راستای اعدام شهلا و یک پیشنهاد عمومی


در راستای اعدام شهلا و یک پیشنهاد عمومی
سپهر مساکنی
خیلی کوتاه با بغض و خشم
خانواده سحرخیزان و ناصر قیم و وکیل بچه ها کوتاه نیامدند و شهلا هم رفت….. اما چه باید کرد؟ من فکر میکنم در حمایت از شهلا و شهلا های بعدی نه تنها باید برای سرنگونی این رژیم به مثابه سیستمی که انسانها را به این منجلاب میکشاند کوشید بلکه باید عرف جامعه و وجدان بیدار جامعه ؛ روشنفکران ، فعالین سیاسی طی برنامه ها یی خلاق به دور از خشونت متهم اول پرونده یعنی ناصر مخمد خانی را که عامل و فاعل باز تولید این سیستم و قربانی شدن این دو زن لاله و شهلا شد را بایکوت کنند ، بایکوت نمادین ، با خلق فرم های نمادینی که به جامعه و تمام ناصرهای زنده که حق مسلم خود می دانند از قوانین مردسالارانه جمهوری اسلامی استفاده کنند، نشان می دهد وجدان بیداری هم هست ….. نامه ترانه علیدوستی استارتی بود برای محکوم کردن نمادین او…..کاش در روزهای آتی فوتبالیست ها روشنفکران فعالین سیاسی هنرمندان هم چند خطی بنویسند ناصر محمد خوانی به مثابه نمونه ای از هزاران مردی است که بی شرفانه زنان را قربانی شهرت پول و ارضای تملک طلبی و چند چهره گی شان میکنند…… باید به این ناصر ها فهماند که هنوز زنان و البته مردانی هستند که بیدارند …..شهلا اعدام شد اما ناصر هایی هستند که با ضمانت قوانین زن ستیز رژیم اسلامی شهلا و لادن ها را قربانی میکنند؛
باید اینها را به گفتمان در آورد ، روایت کرد، با اینکه قایل به این هستم که خشونت این چنینی ، خشونت سیستماتیکی است که نباید به ابتذال شر کشید ان را با انگشت اتهام به یک فرد ، اما از سوی دیگر نقش عامل و فاعل اجرای آن را نباید نادیده گرفت…..همین بس ؛ که همین عامل حتی در لحظاتی که شهلا فقط گریه میکرد در واپسین لخظات زندگی اش ،
هیچ نگفت و سکوت کرد
سیستم خشونت مردسالارانه را نمی توان تنها از بالا ، وابسته به یک دولت و قانون گذار دید و البته از سوی دیگر نباید تقلیل داد به فرد ، به یک عامل که خودش هم می تواند قربانی دیگری باشد
اما حواسمان باشد که سیستم از آسمان به زمین نمی افتد، همانطور که جمهوری اسلامی از آسمان به زمین نیفتاده است، سیستم در یک پروسه اجتماعی بازتولید می شود ، و به این معنا نباید ستم را به یک کلیت انتزاعی شده به نام سیستم تقلیل داد
تغییر از پایین اینجا اتفاق می افتد، بیدار کردن وجدان هایی که هنوز اعدام در نظرشانمقبولیت دارند …..بیدار کردن زنان و مردانی که خق طبیعی، دینی و قانونی مرد می دانند که چند زن صیغه ای اختیار کنند
بی شک از عاملین ستم های روزمره جامعه مردسالار نمی توان چشم پوشی کرد به بهانه تغییر یک کلان روایت ، به بهانه لویتانی به نام جمهوری اسلامی ، نه نمی شود از گناه گرگهای خانگی گذشت به بهانه وجود یک سیستم
ناصر محمد خانی یکی از عاملین بازتولید کننده این قوانین زن ستیز است….قلم ها را بر داریم چند خطی برای او وتمام ناصر های حال حاضر بنویسیم
بنویسیم شهلا جاهد وقتی به زندگیت آمد
فقط دخترکی 13 ساله بود آقای فوتبالیست
تاریخ چهارشنبه, دسامبر 01,

آینده شوم پیش‌بینی شده در سال 1984، برای آمریکا واقعیت یافته است. ایالات متحده آمریکا، الان به عنوان ستمگرترین حکومت پلیسی دنیا شناخته شده است. و وضعیت همینطور بدتر می‌شود...

[تصویر: fema4.jpg]

حکومت پلیسی 4، جزئیات تاریخچه سقوط حکومت مردمی و جمهوری آمریکا به وضعیت منزجرکننده فعلی‌اش را شرح میدهد.

فیلمساز کهنه‌کار، الکس جونز، ثابت میکند که انجمنهای مخفی آمریکا، در حال تبدیل کشور آمریکا به یک زندان عظیم هستند. این تازه آغاز نظم نوین جهانی است...

این مستند ثابت میکند که چطور «تسلسل برنامه دولت»، یک حکومت مخفی و در سایه قدرتمند را ایجاد کرده است. آماده باشید تا وارد دنیای مرموز دیکتاتوری «سازمان فدرال مدیریت بحران (FEMA)» شوید.
در این مستند خواهید دید که چگونه پلیس و ارتش، به مردمان بیگناه آمریکا حمله می‌کنند و در عین حال، دولت، با انجام عملیات پرچم دروغین، سعی در تبرئه کردن خود از جنایت‌هایش دارد. خواهید دید که چگونه الکس جونز، پلیسی رشوه‌گیر فاسد را به کار می‌گیرد تا شستشوی مغزی مردم توسط رسانه‌های بزرگ را افشا کند.

[تصویر: Fema-1.jpg]

این مستند جالب ساخته الکس جونز می‌باشد که خوشبختانه توسط سیمای ایران به خوبی دوبله شده است. برای راحتی دانلود، حجم فایل را به 180 مگابایت کاهش دادیم. اما کیفیت نسبتا خوب و قابل قبول می‌باشد.

دانلود مستند حکومت پلیسی 4 بخش اول (حدود 85 مگابایت)
دانلود مستند حکومت پلیسی 4 بخش دوم (حدود 73 مگابایت)


چاپ این صفحه ارسال به دوستتان

محدوده فعالیت گروه بیداری اندیشه
ارسال کننده: بیداری اندیشه - 24-October-10 15:46 - بدون پاسخ

بسم الله الرحمن الرحیم

به لطف خدا و همت و تلاش عزیزان، تالار گفتگوی "بیداری اندیشه" راه اندازی شد. هدف از راه اندازی چنین محیطی، ایجاد فضایی دوستانه و به دور از تعصب و تنش، برای گفتگو است که عزیزان بتوانند سوالات بدون پاسخ، و مسائل و موضوعاتی که برای سایرین مهم و مفید می دانند را مطرح کنند تا از نظرات و ایده ها و اطلاعات سایر دوستان، به نحو موثر و مطلوبی استفاده شود.

در ابتدا لازم می دانیم چند مطلب مهم را مطرح کنیم تا در ادامه کمتر با مشکل مواجه شویم.

طبیعی است هر محیط اجتماعی ولو مجازی و اینترنتی، برای پیشبرد اهداف خود به قوانین خاصی نیاز دارد. برای این تالار گفتگو نیز قوانینی وضع شده که برای صحت و سلامت آن و دستیابی به اهداف آن، لازم الاجرا می باشد. مطمئنا همگان از رعایت این قوانین توسط همه اعضای تالار، بهره کافی را خواهند برد.

از آنجاییکه تالار گفتگو قوانینی دارد و صحت اجرای قوانین، نیازمند نظارت می باشد، عزیزانی بایستی به عنوان مدیر و ناظم بخشها وجود داشته باشند تا با نظارت بر پستها و پاسخ های کاربران، عدم تبعیت مطالب مطرح شده با قوانین تالار را تشخیص داده و اقدامات لازم را صورت دهند. از طرفی به دلیل فرصت اندک برای فعالیت اعضای گروه بیداری اندیشه، تصمیم گرفته شده اعضا، درگیر مسائل نظارتی نشده و وقت خود را صرف محتوای مطالب و موضوعات مطرح شده در تالار نمایند. بنابراین ناظمین و مدیران بخشها مستقل از گروه بیداری اندیشه عمل کرده و صرفا نقش ناظر بر قوانین تالار را ایفا می کنند. بدیهی است ارسال مطالب و پاسخهای این افراد، ارتباطی با نظرات و ایده های گروه بیداری اندیشه نداشته و کاملا مستقل می باشد. برای متمایز شدن کارشناسان گروه بیداری اندیشه از سایرین، لوگویی به همین نام طراحی شده که کنار نام کاربری آنها قابل رؤیت می باشد.

به دلیل مشغله های کاری غیر مرتبط با حوزه های فرهنگی، طبیعی است که فرصت همیشه آنلاین بودن در تالار، برای اعضای گروه بیداری اندیشه مقدور نیست. همچنین اعضای گروه، کارشناس پاسخگو نبوده و نباید چنین انتظاری از آنها وجود داشته باشد. حتی سوالاتی برای خود اعضا مطرح است که امید است در این تالار این پرسشها نیز توسط عزیزان صاحبنظر پاسخ داده شود. اما از آنجا که چند سالی است که مطالعات زیادی روی مباحث دشمن شناسی و موضوعات مرتبط داشته اند، سعی خواهد شد تا ضمن گفتگو با دیگر دوستان، نتایج مطالعات و تحقیقات خود را در اختیار سایر عزیزان قرار دهند. بنابراین نبایستی چنین ذهنیتی برای خواننده ایجاد شود که تمامی پاسخهای کارشناسان گروه "بیداری اندیشه" همیشه 100 درصد درست می باشد. همه ما بشر هستیم و احتمال خطا در دانش و اطلاعات ما وجود دارد. آنچه گفته میشود صرفا نتیجه تحقیقات و مطالعات وسیعی است که صورت گرفته و نباید حقیقت محض تلقی گردد.

موضوعات و بخشهای تالار را متنوع گذاشتیم تا همه کاربران عزیز با تفکرات و گرایش های مختلف، بتوانند از تالار که در واقع نه برای ما بلکه برای خودشان راه اندازی شده، نهایت استفاده را ببرند. انتظار می رود افراد با ایده ها و تفکرات مختلف در تالار حاضر شوند. از طرفی بخش مجزایی برای گروه بیداری اندیشه و فعالیتهای آنان در نظر گرفته شده که بدیهی است، تنها مسئولیت مسائل مطرح شده در آن بخش، به عهده اعضای گروه بوده و در مورد سایر بخشها، اعضای گروه فرصت نظارت نداشته و موضوعات مطرح شده در آن بخشها لزوما مورد تایید گروه نمی باشد. برای آن بخشها، از کمک سایر دوستان آن هم تنها برای نظارت بر اجرای قوانین تالار، استفاده خواهد شد.

حتما از عزیزان می خواهیم قوانین اساسی تالار را مطالعه نموده و خود را ملزم به رعایت آنها نمایند. بدیهی است که ناظران تالار، این اجازه را دارند که مطالب خلاف قوانین را ویرایش و حذف نمایند.

در پایان از دوستان می خواهیم این محیط گفتگو را صرفا گامی معنوی در جهت افزایش "بیداری اندیشه" بدانند. به سلایق مختلف دیگران احترام بگذارند هر چند از دید خودشان نادرست باشد. سعه صدر داشته، قدرت تحمل آراء و نظرات متفاوت و مخالف را داشته باشند. لحن صحبت کردن بسیار مهم است. حتما از کلمات و اصطلاحات و جمله هایی استفاده کنند که تنشی ایجاد نکرده و گفتگوی دوستانه و مفید را که هدف تالار بوده، به نزاع و درگیری و ناراحتی دیگران نکشانند. در این تالار هیچکس از دیگری برتر نیست. رتبه ها و عناوینی که به دوستان داده شده، برای متمایز بودن آنها بوده تا مسئولیت افراد را نشان دهد.

امید است با رعایت قوانین تالار از جانب همگان، به هدف مهم مطرح شده دست پیدا کنیم و ان شاءالله این تالار گفتگو، گامی کوچک باشد در راستای ظهور امام همیشه حاضرمان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


چاپ این صفحه ارسال به دوستتان

قربانی کردن انسان در آئین‌های رازآلود (فراماسونری، ایلومناتی، شیطان پرستی و ...)
ارسال کننده: بیداری اندیشه - 15-October-10 17:27 - پاسخ ها (3)

این مقاله گذری است بر مسئله‌ای به نام قربانی انسان.

[تصویر: snake.JPG]

مسئله‌ای که صحبت هر روز نیست. مسئله‌ای که بسیاری نه قادر به تصور آنند، نه قادر به درک آن و نه قادر به قبول وجود و ابعاد آن. اما متاسفانه این یک واقعیت است. واقعیتی تاریخی که تا به امروز ادامه دارد. واقعیتی که به نظر می‌رسد نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه سیر صعودی عظیمی به خود گرفته و در دنیای مدرن در مقیاس‏هایی بسیار بزرگتر انجام می‌شود.

طبق گزارش رسمی اف.بی.آی در سال 2000، 876213 شخص در آمریکا "مفقود" شدند. 750000 نفر ایشان کودک بودند.

در عین حال، امروزه از مقدار گزارش و بحث درباره این سرطان کاسته شده، و این عمیقا به دلیل سیطره هر چه بیشتر عوامل پشت این اعمال شیطانی، بر وسایل ارتباطی است. آسانترین راه کنترل ذهن، کنترل ورودیها است. اگر کسی موفق به کنترل عمده ورودی‌های اطلاعاتی یک شخص شود، عمده خروجی‌های اطلاعاتی وی، یعنی ذهن، تفکر و مرزهای تحلیل وی را در دست گرفته.

حقیقت این است که فرقه‌های رازآلود و مناسک پر رمز و رازشان هنوز وجود دارند، به قدرتمندی گذشته باستانی‌شان. در دنیایی که عوام و آنها که آقایان آنها را بنا به تفکر کمّی خود "توده" می‌نامند، همگی با شیفتگی و با سرعت به سوی سراشیبی‌ای به نام "تمدن مدرن" پیش می‌روند، در دنیایی که توده‌ها تشویق می‌شوند به مادی‌بینی همه چیز، بریدن از یکدیگر، ذوب شدن در فردگرایی، خودبینی و سود شخصی، بریدن از دین و خداوند خیرالحافظین، مسخره کردن باستانیان و "خرافات"شان و بی‌معنی دیدن هر چه آقایان برچسب خرافات و افسانه و اسطوره به آن بزنند، در همین عصر، رهبران دنیا، قدرتمندترین و ثروتمندترین اشخاص دنیای به اصطلاح مدرن ما، تا خرخره در مناسک عجیب و غریب رازآلود و آنچه می توان "خرافات" نامید، غوطه‌ورند. چه توضیحی دارید برای مراسم‏های سحر و جادویی که آقای جک پارسونز مخترع سوخت جامد موشک و یکی از مهم‏ترین پایه‌گذاران ناسا، هر شب در خانه‏اش به همراهی دانشمندان پروژه منهتن برپا می‌کرد؟ چه توضیحی دارید برای احضار خدای باستانی "اسطوره‌ای" نیم‌بز نیم‌انسان "پن" که آقای پارسونز می‌گفت قبل از هر آزمایش موشک با جادو احضار می‌کند؟ چه توضیحی دارید برای حضور حضرت آقایی که پلوتونیوم را به دنیا هدیه داد در بوهمین گروو و مناسک غریب مهمترین سردمداران دنیا که هر تابستان در آنجا به دور مجسمه عظیم سنگی یک جغد می‌رقصند و کارها می‌کنند. جغدی که از بین این همه نام، او را همان "مولوخ"‌ای می‌نامند که در دوران "باستان" مردم کودکانشان را به او قربانی می‌کردند.

[تصویر: bohemian-grove-owl-ceremony-day-bw.jpg]

[تصویر: m1.jpg]

این گفته معروف که "حقیقت از تخیل عجیب‌تر است"، به دلیل درستی و رو راستی‌اش، گاه بسیاری را، مخصوصا آنها که به خیال خود، جایی دنج در دنیای مادی خود یافته‌اند، ناراحت و پریشان می‌کند. هر از گاهی رسانه‌ها تیترهایی درباره اعمالی وحشیانه و باورنکردنی بیان می‌کنند که توسط انسان‏هایی به ظاهر مثل من و شما، نرمال و محترم به وقوع پیوسته‌اند: مادرانی که بچه‌هایشان را کشتند. پدرانی که کودکشان را سوزاندند و حتی کودکانی که دوستان و اقوامشان را به صورتی سادیستیک قتل‌عام کردند. چنین اعمالی قلوب عده‌ای از مردم را عیان کرده و در عین حال مردم متمدن جهان را به حیرت وا می‌دارند. مردمی که می‌گویند فلانی را می‌شناختیم، اصلا به او نمی‌آمد. خیلی محترم بود!
اما عملی وجود دارد که در وحشیانه بودن و قصاوت‌اش، در بالای تمامی اعمال دیگر قرار داشته، و آن قربانی کردن انسان است.
گرچه بسیاری، به لطف هالیوود، تصور می‌کنند که اینگونه کارها فقط در جنگلهای انبوه آفریقا یا آمریکای جنوبی صورت می‌گیرد، اما وقتی هر از گاهی کشف می‌شود که یکی از اعضای به اصطلاح "متمدن" جامعه، چنین کار وحشیانه‌ای را انجام داده مردم مرتب حیرت‌زده می‌شوند. در ضمیرشان جای داده‌اند که آدمخواری و خون‌خواری، تنها درمیان قبایل بی‌تمدن بومی صورت می‌گرفت که بحمدالله با فتح، متمدن کردن و قلع و قمعشان توسط غربیان عزیز، دیگر این مسائل نیز تقریبا نایاب شدند.

از بین تمدنهای مختلف گذشته، باز هم این "یهود" بود که در این زمینه بر دیگران پیشی گرفت. این حقیقت دارد که بسیاری از آنها که درباره این موضوع تحقیق کردند توسط صیهونیستها، ضد یهود (آنتی سمیت) لقب گرفته‌اند. لقبی که به نظر می‌رسد عده‌ای همانند نقل و نبات نثار دیگران کرده و برای بر هم زدن بحث درباره هر موضوعی که آنها را به انتقاد گرفته یا پریشان می‌کند، استفاده می‌کنند. اما اگر یک آنتی‌سمیت بگوید که آسمان در روزی آفتابی آبی است، آیا چون یک به اصطلاح آنتی‌سمیت این را گفته، آسمان کمتر آبی می‌شود؟ داستان چنین بحث‏هایی نیز عمدتا چنین است. گرچه بعضی که درباره این مطالب تحقیق کردند، واقعا آنتی‌سمیت بودند، اما شاید این کشف حقیقی بودن و انجام قربانی انسان توسط عده‌ای از به ظاهر یهودیان بود که بسیاری از این مردم را از مرز تعادل هل داد و آنتی‌سمیت کرد.

باید در اینجا متذکر شد،
و این تذکر را در سرتاسر آنچه خواهید خواند در یاد داشته باشید، که به این ترتیب و به عقیده ما، این آئین و این کارهای کثیف و مسائلی از آن که در در میان بعضی ظاهرا یهودی نیز دیده میشود هیچ ربطی به دین یهود ندارد، اگر باور داشته باشیم که واقعا چیزی از آن دین حقیقی موسی علیه‌السلام باقی مانده است. این مسائل ریشه در کابالا، تلمود، فرسیز و سنت‌های شفاهی خاخام‌ها دارد، و هر کسی که به این متون و داستانها به چشم "مقدس" و جزئی از دین خود نگاه کند مورد اتهام است.

عمده مورخان می‌دانند و اذعان می‌کنند که قربانی انسان در گذشته در میان بسیاری از ادیان و فرق رواج داشته. معابد آلوده به خون آزتک‌ها گواهی بر این مدعاست. قلب تپنده بسیاری از بیگناهان در آنجا به صورت زنده، به عنوان قربانی به خدای اعظم تمدنهای آمریکای جنوبی، کتزلکوتل یا کولاکان، "اژدهای پردار"، از سینه‌هایشان بیرون کشیده شد. تاریخی که بی‌شباهت به "اسطوره" ضحاک اژدها "پادشاه هفت کشور" که "مارهایش" "مغز" جوانان را می‌خورد نیست.

[تصویر: aztak.jpg]

ایرلندیان نیز "اسطوره"‌ای جالب دارند. می‌گویند که ساکنین اولیه ایرلند گروهی "خدایان" حریص به نام "فورموریان" بودند که هر سال دو سوم کودکان مردم را می‌خواستند.
دروید‌ها نیز که تا به امروز فعالند و وینستون چرچیل و اسقف اعظم کانتنبری کلیسای انگلستان، کاهنین آن بوده و هستند، به این کار شهرت داشته‌اند. یکی از رسم‌های شناخته شده آنان در تاریخ، دفن کودکی در زیر پی ساختمان یا پاشیدن خون وی بر آن است. همچنین سوزاندن در آتش.
تا همین دوران "مدرن" ما هندوان هر ساله برای خدای مادر، کالی، و شیوا، انسان قربانی می‌کردند و همیشه این باور در هندویسم بوده که شیوا از گوشت انسان تغذیه می‌کند. هر جمعه در معبد شیوا در تنجور یک کودک مذکر را قربانی می‌کردند. این عمل به طور رسمی تنها در قرن 19 ام متوقف شد.

کالی هندی را با گردنبندی از جمجمه‌های انسان و دستهای بریده شده نشان می‌دادند. این عین همان تصویری است که مکرر در خدایان "مادر" ادیان کفار دیده میشود.

[تصویر: kali.jpg]

در تقریبا تمامی تمدنهای باستان، سه‌گانه‌ای وجود داشت که پرستش می‌شد. یک خواهر و برادر که در عین حال همسر نیز بودند، و فرزندشان. پدر می‌میرد و همسر/خواهر باکره‌اش تولد به پسری می‌دهد که با مادرش وصلت کرده و جای پدر را می‌گیرد. این سه‌گانه در حقیقت پرستش خدایی میرا است. خدایی که می‌میرد، و سپس در کالبد پسرش زنده می‌شود. به نظر ما این همان شیطان است، از مردن به معنی فروافتادن‌اش، تا تولد دوباره و برپا ایستادنش به باور آنها. شاید حالا بیشتر معنی و اهمیت تاکید اسلام بر صفات "حی" و "وحده" الله تعالی را درک کنید، که چرا اینقدر این ذکر مهم است:

"لا اله الا الله، وحده وحده وحده، لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحی و یمیت و هو حی لا یموت."

این موجود با نامها و القاب متفاوت در تمام تمدنهای باستانی حاضر است. همان کتزلکوتل آمریکای جنوبی است که ذکرش رفت، اوسایرس، ایزیس و هوروس. نمرود، سمیرامیس و تموز. مردوخ، ایشتر، دینوسیوس، و غیره. این خدا در میان کنعانیان و فلسطینی‌های باستان تحت نامهای مولوخ، بعل/ بعل- بریت، حداد و غیره پرستش می‌شد.

خلاصه کلام اینکه برای بعل، یا مولوخ، که به نصّ ادیان ابراهیمی همان شیطان بوده، و پرستش وی تحت نامها و القاب و اشکال و الوان متفاوت در سرتاسر زمین صورت می‌گرفته، انسان قربانی می‌کردند.

در متون تاریخ باستان می‌خوانیم که قربانی انسان جزئی مهم از آئین‌های بابل باستان نیز بوده و کاهنین بابلی می‌بایست مقداری از گوشت قربانیانشان را می‌خوردند. این امر چنان در تاریخ ریشه دوانده که به نظر میرسد خود کلمه و صفت آدمخواری در زبان انگلیسی، "کانیبال"، به معنی خوردنده گوشت انسان، ریشه در این سنت و نام "کاهنین بعل" دارد:
کاهن- بعل = کاهنبل = کانبل = کانیبل. Cahn-Bal > CanniBal


در کتب مقدس داریم:

"بنی اسرائیل نمی‌دانست که من به او ذرت دادم، و شراب، و روغن، که آنها را نثار بعل کرد؟"

- کتاب هوشع نبی 8 : 2


"باز هم به بنی‌اسرائیل می‌گویم: هر کس، چه بنی اسرائیل، چه دیگران، که تخمش (فرزندش) را به مولوخ دهد، همانا مجازات او مرگ است و من رویم را از او خواهم گرداند."

- سفر لاویان 5-2 : 20


"آنها بر تمامی فرامین خداوند پشت کردند و دو گوساله از فلز ساختند. ستونی (ابلیسک) ملعون ساختند و به پرستش بعل و شیاطین مشغول شدند. آنها حتی دختران و پسران خود را در آتش قربانی کردند. آنها با پیشگویان و فالگیران به مذاکره مشغول شدند و از سحر و جادو استفاده کردند و خود را به شیطان فروختند. خدا را خشمگین کردند و خدا در خشمش آنها را از خود دور کرد. تنها طایفه یهودا در زمین باقی ماند. اما حتی مردم یهودا نیز از اطاعت فرامین خداوند سرباز زدند. آنها همان راههای شیطانی را که بنی‌اسرائیل رفته بود ادامه دادند. پس خداوند تمام بنی‌اسرائیل را پس زد. آنها را مجازات کرد و دادشان به دشمنان و حمله‌وران تا اینکه نابود شدند."

- کتاب دوم پادشاهان 20-16 : 17


"شما محراب مولوخ را برپا کردید. و ستاره خدایتان رفان. شما برای پرستش، بت‌ها را برپا کردید. به همین خاطر شما را به بابل به تبعید می‌فرستم."

- انجیل 7:43


(حضرت الیاس خطاب به قوم خود) "آيا بعل را مى‏پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامى‏گذاريد؟"

- قرآن کریم، سوره الصافات، آیه 125


از زمان تبعید به بابل و پایه‌گذاری کابالا است که فساد آن "عده" در میان یهودیان سیر صعودی و عمق جدیدی به خود می‌گیرد. کابالایی که عده‌ای از روی جهل و نادانی و عده‌ای از روی آگاهی و به عمد، نام عرفان یهود بر آن گذاشته‌اند. کابالا نه عرفان حقیقی یهود است و نه هیچ ریشه‌ای در سنت نبی موسی علیه‌السلام دارد. کابالا معجونیست از سحر بابلی و آئین‌های دیگر تاریک و رازآمیز. سنت رازآلود طبقاتی و پر لایه‌ای که همانند نمونه‌های مشابه دیگر در نهایت به نفی خدای خالق و پرستش شیطان منتهی می‌شود.

و به این صورت بود که چنین عبارتی در تلمود ظاهر گشت:

" میشنا: کسی که تخم اش ( فرزندش) را به مولوخ می‌دهد، مجازات نخواهد شد."

- سن هدرین 64آ تلمود بابلی

ارمیای‌نبی از مردمی که "پسرانشان را به عنوان قربانی به بعل، در آتش می‌سوزانند" سخن می‌گوید. و در کتاب ارمیای نبی می‌خوانیم: "آنها توفت‌هایی (tophet) بلند ساخته‌اند، در دره هینون، تا پسران و دخترانشان را در آتش بسوزانند."

این داستان است که جان میلتون را بر آن داشت تا در "بهشت گمشده"‌اش چنین بسراید:
ابتدا مولوخ،
پادشاه وحشتناک، آغشته به خون
و قربانیان انسان و اشک‌های والدین
گرچه صدای طبل‌ها و موسیقی آنقدر بلند،
که جیغ و گریه کودکانشان شنیده نمی‌شد،
آنها که در درون آتش می‌رفتند،
به سوی آن بت ملعون

این است ذات آن آئین‌های رازآلود. مستانه قربانی کردن کودکان بیگناه در میان سر و صدای موسیقی تا صدایشان شنیده نشود و پس از آن مشغول شدن به اورجی‌ها و کثافتکاری‌های دسته جمعی به افتخار لوسیفر.

امتداد این سنت‌های باطل بود که منتهی شد به لوسیفرین‌ها و شیاطین پایه‌گذار فرهنگ مدرن ما و تمام چیزهایی که تا همین چند نسل پیش تنها درِگوشی و در محفل‌های سری و رازآلود زمزمه می‌شد، امروز به صورتی حیرت‌آور برای آشنایان به این مسائل، کاملا علنی در موسیقی و فیلمها و لباسها و غیره به مردم بی‌خبر عرضه می‌شود که فکر می‌کنند اینها تنها مد روز هستند و طبق سلیقه و خواست مردم پیش می‌روند. عمق فاجعه و اثر مخرب این نمادها و مناسک کثیف را که در ظاهری جذاب و هیپنوتیزم‌کننده بر ایشان عرضه می‌شود درک نمی‌کنند. یکی از مهمترین کشاورزان این محصول شیطانی همان آلیستر کرالی بود که می‌توان او را مغز متفکر پشت انفجار سموم فرهنگی و شبه‌مذهبی چندین دهه اخیر نامید.

[تصویر: Aleister-Crowley-32KB.jpg]

آلیستر کرالی. تحصیل کرده کالج تثلیث (ترینیتی) کمبریچ. مطبوعات انگلیس او را "شیطانی‌ترین مرد جهان" نامیدند. از نظر "شخصیت پرستان" او یک اعجوبه بود. از همانها که "فرهیخته" می‌نامند و خوش قلم و با سواد و تحصیل کرده و نابغه. کوهنورد. استاد شطرنج و غیره. به قدری مقامات فراماسونی داشت که می‌خندید و می‌گفت اگر تمام نشانهایم را بار فیل کنید زیر وزنش می‌افتد. عضو بسیاری فرق دیگر. پایه‌گذار بسیاری دیگر. همچنین مامور اطلاعاتی. از نظر ما یک ملعون.

همو بود که تخمهایش را بسیار با دقت و حساب شده در کالیفرنیا، کارخانه اصلی صادر کننده این مسائل بر سرتاسر دنیا، کاشت و همو بود که گفت: "
هر گناه در مسیحیت، برای عرفان یک ثواب است" و همو بود که درباره قربانی انسان در کتاب 1929 خود چنین نوشت:
«ساحران باستان باور داشتند که هر موجود زنده‌ای انباری از انرژی است که کمیت آن بسته به اندازه و سلامتی آن موجود و کیفیت آن بسته به شخصیت ذهنی و روحی اوست. هنگام مرگ حیوان این انرژی ناگهان آزاد می‌شود. برای بهترین عمل "روحانی" شخص می‌بایست قربانی‌ای انتخاب کند که دارای عظیم‌ترین و خالص‌ترین نیرو است.
فرزند ذکور با معصومیت کامل و هوش بالا بهترین و مناسب ترین قربانی است

کرالی در پاورقی همین کتاب اضافه می‌کند که بنا به اسناد سوابق فراتر پرورابو شیطان‌پرست، او بین 1912 تا 1928 چنین نوع مراسم قربانی‌ای را هر سال به تعداد 150 بار انجام داد. یعنی این یک مرد به تنهایی تقریبا 2500 کودک پسر را طی این مدت "قربانی" کرد.
آیا هنوز هم شک دارید که چه بر سر میلیونها، بله، میلیونها کودکی که هر ساله در سرتاسر دنیا "ناپدید" می‌شوند می‌آید؟

گزارشات مربوط به "قربانی کردن انسان"، از زمان باستان تا به حال نشان می‌دهند که قربانیان به بیرحمانه و قصی‌القلب‌ترین صورت ممکن کشته می‌شوند. عاملین پس از مراسم حداکثر گوشت و خون ممکن را از قربانی جمع‌آوری کرده، به شیوه‌های مختلف خورده و نوشیده و مقداری نیز برای "غایبین" و کارهای بعدی نگهداری می‌کنند. به عنوان مثال بسیار معمول بوده که خون را جذب کاغذ کرده و به این صورت خشک کنند تا بعدا در مناسک رازآلود و جادو به استفاده بگیرند.

وحشیگری در این آئین‏های شیطانی باستانی حد و مرزی نداشت. اما چیزی که شاید برای بعضی عجیب به نظر برسد لغتی است که یهودیان از آن به عنوان بیان عمل قربانی انسان‌شان استفاده می‌کردند: "هولوکاست". بله، هولوکاست در اصل لغتی یهودی است، مورد استفاده توسط یهودیان، بیانگر عمل قربانی انسان به خدایشان.

دیکشنری وبستر نسخه سال 1954 چنین می‌گوید:
هولوکاست: عرضه قربانی که کل آن توسط آتش خورده می‌شود.

هرل روم می‌گوید: «هولوکاست لغتی بسیار جالب است. معنی تحت‌ا‌للفضی آن قربانی سوخته است، و یهودیان می‌خواهند که هنگام شنیدن این لغت درباره ادعای قربانیان سوخته شده در جنگ جهانی دوم فکر کنید، اما داستان در حقیقت مربوط است به خدایی باستانی به نام مولوخ که می‌خواست بچه‌ها زنده در معبد بزرگش قربانی و سوزانده شوند.»

چند نمونه از بسیاری نمونه‌های قربانی شدن کودکان که اسناد آن موجود بوده و هست:

در هزاره اول پس از میلاد، در سال 300 میلادی، اسقف آسریوس شهر سزاریا گفت که یهودیان تمام فرق طی مراسم پوریم مسیحیان را قربانی می‌کنند.

در سال 415 سقراط گالاستیکوس گزارش داد که یهودیان امستا کودکی مسیحی را به صلیب کشیده و سوراخ سوراخ کردند تا جان داد.

[تصویر: kill-1.jpg]

در 1067 در پراگ 6 یهودی خون یک کودک سه ساله را کامل جمع کردند. همچنین کشف شد که این یهودیان خون این کودک را به دیگران داده‌اند، از جمله یهودیان تراویزوم.

[تصویر: six%20sacrifice.jpg]

هرل روم می‌گوید: "در 1144 کشیشی کاتولیک به نام توماس مونموث کتابی دقیق درباره قتل ویلیام کوچک نورویچ نوشت، همان کودکی که توسط یهودیان قربانی شد. این کودک توسط کلیسای کاتولیک قدیس اعلام شد...". در این کتاب توماس مونموث توضیح می‌دهد که یهودیان چگونه کودک را دزدیدند، و پس از آن بنا به گفته او چنین اتفاق افتاد:

«سر او را تراشیدند و او را با تیزی‌های میخ مانند بسیار سوراخ کردند به صورتی که خون در مقادیر بسیار ریختن گرفت. و آنها بیرحم بودند، و آنقدر مشتاق در ایجاد درد. سخت است تمایز بین آنکه بیشتر بیرحم بودند یا نابغه در شکنجه‌هایشان.»

[تصویر: Simon-circumcision.jpg]

سعی توماس در مستند کردن قتل رازآلود این کودک بیگناه، در نهایت منجر به قدیس گشتن کودک شد. این کودک تا زمان معاصر قدیس و شناخته شده بود، تا اینکه دورانی رسید که کلیسا دیگر علاقه به آشکار بودن این موضوعات "از نظر سیاسی غلط" نداشت. این دوران فتح نهایی کلیسا از درون توسط این فرق و آقایان است. توماس با آشکارسازی آنچه در آن روز تاریک و غمگین در 1144 صورت گرفت و در تلاش‌اش در آشکارسازی و توقف قربانی کودکان خدمتی بزرگ به جهان کرد. او والدین را در انگلستان هوشیار کرد تا بیشتر مراقب امنیت کودکانشان باشند. اما متاسفانه این آخرین نمونه نبود.

در 1255 در لندن کشف شد که کودکی مسیحی به نام هیو طی مراسمی قربانی شده. جسد سوراخ سوراخ شده‌اش که در مِلک یک یهودی مخفی بود کشف شد.

در 1335 در مونیخ آلمان یهودیان کودکی مسیحی به نام هنری را در بیش از 60 جای بدنش سوراخ سوراخ کردند به صورتی که کودک معصوم از خون خشک شد.

در سال 1997 پروفسور رابرت پرانتر دانشگاه علوم دینی اتریش چنین گفت:
«یهودیان باید بخاطر جنایات نفرت‌انگیزشان علیه کودکان کاتولیک همانند کودک شهید، آندرل وان رین، و علیه بزرگسالان در روزهای پیش از عید پاک ، و بخاطر خون مسیحیان به قتل رسیده توسط دستان یهودی که آنها نیز به سوی آسمان فریاد می‌کنند، عذرخواهی کنند.»

در 1690 در بلاروس ، یهودیان کودکی به نام گاویل را طی مراسمی رازآلود کشتند. این کودک یکی از قدیسین کلیسای ارتدکس است. تلویزیون بلاروس نیز در سال 1997 مستندی درباره این واقعه ساخت.

[تصویر: gabriel.jpg]

در 1840 یکی از معروفترین وقایع قربانی انسان در تاریخ معاصر صورت گرفت. کشیشی کاتولیک به نام پدر توماس و خدمتکارش ابراهیم قربانی شدند. این واقعه به صورت دقیق و با جزئیات کامل در متن اصلی سر فرانسیس برتون شرح داده شده بود اما هیچگاه چاپ نشد، اما خوشبختانه آنقدر سند و بریده جراید موجود است که تصویری روشن از ماجرا به دست آید.

[تصویر: tomas.jpg]

روزنامه نیویورک هرالد نسخه 6 آوریل 1850 این واقعه را در صفحه اولش تحت عنوان "رازهای تلمود، قتلی وحشتناک در شرق" چاپ کرد. این مقاله طولانی قربانی کردن پدر توماس را چنین شرح می‌دهد:
«چه کسی خوابش را می‌دید که آشکار شدن رازهای خونین تلمود را ببیند و دادگاه یکی از وحشیانه‌ترین قتلهای ثبت شده در تواریخ جرم و جنایت را شاهد باشد که یکبار دیگر به جلوی عموم آورده می‌شود؟ چه کسی تصور می‌کرد که عده‌ای دیوانه، از خون انسان، برای مرطوب کردن نان مقدسشان استفاده کنند؟ خوانندگان ما بدون شک به یاد می‌آورند آن آشوب جهانی را که از بابت کشف پدر توماس، میسیونری مسیحی اهل ساردینیا، و خدمتکارش، ابراهیم آمارا، به صورت قربانی شده، خالی از خون، مثله شده، استخوانهایشان پودر شده در هاون و باقی مانده‌هایشان انداخته شده در فاضلاب دمشق، برپا شد. متن اصلی دادگاه و بازجویی توسط کنسولهای فرانسه و اتریش در آن شهر محرمانه نگهداری می‌شدند و اکنون در این شهر (نیویورک) هستند و حالا ما می‌توانیم "ملت بزرگ" را درباره حقیقت مطلبمان به رقابت بطلبیم."

(ما میگوییم خدا بیامرزد جراید آن زمان آمریکا را)


بسیاری از خود یهودیان نیز درباره این قتل‌ها نوشته‌اند. به عنوان مثال مایکل، خاخام اعظم لیتوانی، که مسیحی شد، بسیاری از این اعمال نفرت‌انگیز را گزارش داده. در کتاب دکتر دال، ما نمونه‌هایی بسیار از یهودیان بازگشته و تواب را می‌بینیم که به این امور اعتراف کرده و گزارش داده‌اند.

در اول مه 1989 در برنامه تلویزیونی معروف اپرا، برای بینندگان سورپرایز بزرگی به وقوع پیوست. اپرا با دختر جوان یهودی‌ای با نام مستعار ریچل (نام واقعی‌اش Vicki polin) مصاحبه کرد و او در جلو دوربین اعتراف نمود که خانواده‌اش، نسل اندر نسل در آئین‌های رازآمیز، شامل تجاوز به محارم، قربانی انسان و خوردن خون و گوشت آنان شرکت کرده‌اند. فیلم این مصاحبه حیرت‌انگیز موجود است و به همگان توصیه می‌شود آن را مشاهده کنند.
ریچل همچنین در جلو اپرا و بینندگان حیرت‌زده گفت که "این فقط خانواده من نیست. بسیاری خانواده‌های یهودی دیگر در سرتاسر آمریکا که کاملا نرمال و محترم به نظر می‌رسند در جمع خود به چنین کارهایی مشغولند."

اپرا از او پرسید: "این اولین بار است که من می‌شنوم که یهودیان بچه قربانی می‌کنند، اما بگذریم. تو شاهد قربانی بودی؟" ریچل پاسخ داد: "درسته. وقتی بچه بودم، مجبورم می‌کردن که شرکت کنم، مجبور بودم نوزادی رو قربانی کنم."
او به اپرا گفت که شاهد قربانی کردن و خوردن بچه‌ها بوده برای «قدرتی» که به دست می‌آوردند. این بچه‌ها درون خانواده بزرگشان و برای چنین هدفی، به دنیا آورده می‌شدند. او گفت که خودش چندین بار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و به خاطر ارتباط جنسی پدرش با او، پنج بار سقط جنین نموده است. همچنین عنوان کرد که خانواده‌اش، شدیدا با این مناسک شیطانی سر و کار دارند. مادرش عضو کمیسیون روابط انسانی در شیکاگو است و در آنجا شهروند بسیار محترمی است. هیچکس به او شکی نمی‌کند. کسی نمی‌تواند چنین تصوری داشته باشد. در این فرقه، افسران پلیس، پزشکان، وکلای دادگاه و ... هم حضور دارند.
پزشک معالج Polin، خانم Tina Grossman، در برنامه حضور داشت اما گفته‌هایش از روی کلیپ یوتیوب حذف شد. این پزشک گفت که تاکنون 40 نجات‌یافته از چنین فرقه‌هایی را درمان کرده است. در حالیکه آنها از ایالت‌های مختلف آمریکا و کانادا هستند و هیچکدام یکدیگر را نمی‌شناسند، اما همگی تقریبا تجارب یکسانی داشته‌اند.
عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند." او نتایج تحقیقاتش را در مقاله‌ای با عنوان: "من عجائب الیهود ... اسنتزاف الدماء البشریه ( از عجایب یهود، یهودیان از خون انسان نان فطیر می‌سازند.)" منتشر کرد.

اما یکی از مهمترین موارد در سال 1911 در کیو در روسیه تزاری اتفاق افتاد. قربانی اینبار، کودکی به نام آندری یوشینسکی بود. متهم، یهودی‌ای به نام مناخل مندل بیلیس شناخته شد. نکته در اینجاست که بر سر این پرونده، یهودیان سرتاسر دنیا، متحد و سعی در مخفی کردن آن کرده و به پول امروز معادل 150 میلیون دلار برای آقای بیلیس خرج کردند تا تیم وکلای مدافع بیلیس او را رهایی دهند.

[تصویر: rus.JPG]

نگاهی به سر تراشیده شده آندری، 13 سوراخ را به شما نشان می‌دهد، در این سوراخها، حرف "شین" عبری قابل تشخیص است.

جان گرانت، کنسول آمریکا در شهر اودسای روسیه، حکم نهایی هیات منصفه را گزارش داد. گرانت نوشت:
« بر اساس رأی هیات منصفه، یک پسر در کیو توسط یهودیان تندرو کشته شده و آن یهودیان با دقت تمام خون پسرک را برای مقاصد رازآلود بیرون کشیدند. این یک قربانی انسان توسط یهودیان بوده، اما بیلیس بی گناه است.»

...

همانطور که دیدیم بسیاری کشورها و تمدنها در طول تاریخ، قربانی انسان توسط یهودیان را گزارش داده‌اند و بسیاری شخصیتهای برجسته تاریخی به این موضوع اعتراف کرده‌اند. تقریبا از تمامی تمدنها و کشورها مانند رومانی، روسیه، فرانسه، مصر، آمریکا، اردن، سوریه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، استرالیا و ... گزارش مناسک قربانی توسط یهودیان منتشر شده. کدام درست است، اینکه همه اینها توهم توطئه داشته، دیوانه بوده، این مزخرفات را بخاطر آنتی‌سمیتیزم و نفرت از یهودیان بیان کرده و همگی در توطئه علیه یهودیان دست دارند؟ یا اینکه حقیقتی پشت ماجرا و آتشی پشت این دود عظیم است؟

گویی پایانی برای این سوراخ خرگوش وحشتناک آلیس در سرزمین عجایب نیست. مسئله از این هم بدتر می‌شود. گزارشات و شواهد بسیار دیگری نشان می‌دهند بسیاری کودکان عمدا با چنین اهدافی در این فرقه‌ها درست می‌شوند. توسط اعضا طی مراسمهای جنسی آئینی که جزئی کلیدی از تمام فرق رازآمیز است، نطفه‌هایشان بسته شده، متولد شده، و بدون هیچ ثبت و شناسایی رسمی تا سن مورد نیاز بزرگ میشوند. مدارک و شواهد حقیقت وحشتناک این کودکان گمنام موجود است. همچنین بسیاری کودکان بی‌سرپرست و یتیم که تحت کفالت دولتها و مراکز بهزیستی خصوصی و دولتی هستند نیز برای این امور مورد استفاده قرار میگیرند. از کودک آزاری و تجاوزهای جنسی گرفته تا آخر خط که قربانی میباشد. چند ساله اخیر انفجاری از اخبار اینگونه امور برپا شده که بسیاری از آنها بر کلیسای کاتولیک متمرکز اند. جالب اینجاست که مسئله، بیشتر از تجاوزهای جنسی بیان نمیشود و علنا در مقابل گزارشات دیگر سکوت میکنند. از این جالبتر سکوت همین رسانه‌ها در مقابل گزارشات وحشتناکتر از نقاط دیگر، مثلا کنیسه‌ها است. گزارشاتی که حتی در خود اسرائیل توسط فرزندان خود خاخام‌ها منتشر می‌شوند. نفوذ و ضربه به کلیسای کاتولیک از اهداف بسیار قدیمی آقایان بوده که به نظر می‌رسد امروزه به موفقیت انجام شده. یکی از نمونه‌های پر سر و صدایی که با سکوت کامل در رسانه‌های رسمی روبرو است پرونده کودکی به نام هالی گریگ در اسکاتلند است. درگیری بسیاری از "محترمین" و بالاترین مقامات دولتی و غیر دولتی و حتی دست داشتن کسانی که مامور مراقبت از کودکان بی‌سرپرست هستند در این اعمال شنیع آشکار شده است...

کیتی اوبراین که در برنامه‌های کنترل ذهن و اطلاعاتی آمریکا بردگی کرده و طبق اظهار خودش، قربانی پروژه MKULTRA بوده، بوش پدر و بسیاری دیگر را در کتاب مستندش که در اصل به کنگره آمریکا ارائه شد، فاش کرد. او اینجا آنچه بوش مرتبا با دخترش، کِلی، میکرد را شرح داده:
"... من در بسیاری موارد دیدم که او آشکارا درباره سوء استفاده‌های جنسی‌اش از او حرف میزد. از این، برای کنترل من استفاده می‌کردند. عواقب روانی مورد تجاوز قرار گرفتن توسط رئیس‌جمهوری بچه‌باز به اندازه کافی نابود کننده هستند، اما بوش شُک‌های روانی بر روی ذهن کِلی [دخترم] را با استفاده از وسایل پیچیده الکترونیکی و دارویی بیشتر می‌کرد. سوء استفاده‌هایی که از من در کودکی‌ام شد در مقابل آنچه کِلی کشیده کوچک‌اند..."

[تصویر: katy.JPG]

آنچه بر کتی و دخترش کِلی آمده اگر تنها نتیجه اعمال یک مرد مریض باشد به اندازه کافی وحشتناک هستند، اما این اعمال روزانه در تمام دنیا بر بسیاری کودکان صورت میگیرند.
شما گفته‌های این زن را مطابقت دهید با اعترافات مشابه خانم Svali که هیچکس بعد از افشاگری‌هایش در مورد سرنوشت او اطلاع موثقی ندارد و نیز خانم Mary Anne و نمونه‌های دیگر که چطور همه این افراد، پرده از اسرار کودک‌آزاری و قربانی کردن آنها توسط سیاستمداران و ایلومناتی‌های شیطان‌پرست برداشته‌اند. البته به همه ایشان برچسب "اختلالات روانی" زده و به خیال خام خود، خود را از جنایتهای کثیفشان مبری کرده‌اند اما حقیقت هیچگاه پشت پرده نمی‌ماند...

... گزارشات رسمی آمار مفقودین در جهان اول حیرت‌انگیز است. همین گزارشات تخمین می‌زنند تا سال 2012 تعداد کودکان مفقودی گزارش شده فقط در آمریکا به بیش از یک میلیون نفر در سال خواهد رسید. اگرچه تعداد زیادی از این موارد، فرار از خانه یا دزدیده شدن توسط سایر اعضای خانواده میباشد، اما تعداد بسیاری نیز کودکانی هستند که هیچگاه خبر و اثری از آنها یافت نشده و نخواهد شد. آمار رسمی کودکان مفقودی در کانادا و اروپا نیز وحشتناک است.اگر وضع "جهان اول" چنین است، خدا میداند درکشورهای "جهان سوم" یا "در حال توسعه" چه خبر است. از همه بدتر وضع مناطق جنگی همانند عراق، افغانستان و خصوصا فلسطین و دیگر کشورهای بحران‌زده میباشد، که خدا میداند چه تعداد کودکان معصوم از آنها دزدیده شده و برای انجام مناسک شیطانی به کشورهای دیگر منتقل شده‌اند. مگر این عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام نبود که در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند"؟ شما این را تعمیم بدهید به تمامی کشورهای جنگ‌زده که پای سربازان اسرائیلی و آمریکایی و سایر احزاب شیطان به آنها باز شده است.

...

[تصویر: RitualMurder.jpg]

در پایان مطالعه مقاله و کلیپ و منابع موجود، دیگر گمان نمی‌کنم به تصویر بالا به دید کاریکاتور نگاه کنید. دیگر گمان نمی‌کنم تنها با لبخندی ساده از کنار این عکس بگذرید.


........................

در اینجا سعی کردیم چکیده‌ای از مطالب مطرح شده در مقاله اصلی را مطرح کنیم اما اینکار بسیار دشوار است. از یک طرف مشروح و اسناد موارد مطرح شده را به دلیل طولانی بودن نیاوردیم و از طرفی بسیاری مطالب و حقایق دیگر که ارتباط تنگاتنگی با موضوع قربانی کردن انسان داشتند را بنا به همان دلیل قبل مطرح نکردیم. بنابراین همگان را دعوت می‌کنیم مقاله اصلی و کلیپ تصویری این مطلب را حتما دانلود کرده و با دقت مطالعه و مشاهده نمایند. اسناد و منابع و مراجع تمامی مسائل مطرح شده، در مقاله و کلیپ همراه آن موجود می‌باشد.

دوستان و عزیزان برای یکایک کلمات و جملات این مقاله زحمت زیادی کشیده شده و تحقیقات زیادی صورت گرفته است. حتما و حتما تاکید می‌کنم که لااقل دو بار مقاله را مطالعه کنید. حجم مطالب و حقایق موجود در مقاله بسیار زیاد بوده و مطمئنا نیاز به مرور چندباره دارد. این مقاله به نام نامی امیرالمومنین حضرت علی علیه‌السلام، در 110 صفحه تنظیم شده است.

از آنجایی که معتقدیم درک مطالب به صورت تصویری برای مخاطب راحت‌تر بوده و از طرفی بعضی مسائل و حقایق را نمی‌توان توصیف کرد، تلاش کردیم چکیده‌ای از مهمترین مطالب مطرح شده در مقاله را همراه با مطالب تکمیلی و کلیپ‌های تصویری که در مستند به آنها ارجاع داده شده، در قالب مستندی تصویری تهیه و ارائه کنیم. مقاله و مستند مکمل یکدیگر بوده و مطالعه و مشاهده هر دوی آنها را توصیه می کنیم.


دانلود مقاله "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود (40 مگابایت)(از مدیافایر)

برای راحتی عزیزانی که سرعت اینترنت محدودی دارند، حجم تصاویر درون مقاله را کاهش دادیم طوریکه کیفیت تصاویر اندکی کمتر شده اما حجم مقاله به 4 مگابایت کاهش یافته است.





دانلود مستند تصویری از مدیافایر:

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت اول (100 مگابایت)

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت دوم (100 مگابایت)

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت سوم (30 مگابایت)

دانلود مستند تصویری از پارسا اسپیس:

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت اول (100 مگابایت)

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت دوم (100 مگابایت)

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت سوم (30 مگابایت)


کلیپ برنامه زنده تلویزیونی اپرا و مصاحبه با دختر یهودی ویکی پالین:


سيماي خانوادگي و زندگينامه جرج کندي يانگ

بمناسبت پنجاهمين سالگرد کودتاي 28 مرداد 1332

سيماي خانوادگي و زندگينامه جرج کندي يانگ

طرّاح و فرمانده کودتاي 28 مرداد 1332

قسمت اوّل

متن کامل مقاله به همراه مآخذ به صورت فايلPDF

مقاله حاضر گزيده‌اي است از پژوهش مفصلي در بيش از يکصد صفحه که درباره زندگي جرج کندي يانگ انجام داده‎ ام. تاکنون مورخين ايراني با نام جرج کندي يانگ، به عنوان طرّاح و فرمانده اصلي کودتاي 28 مرداد 1332، آشنا نبوده‌اند و اين نخستين بار است که مطلبي درباره اين شخصيت مرموز و متنفذ تاريخ معاصر بريتانيا و پيوندهاي او با ايران مطرح مي‌شود. مقاله جرج کندي يانگ به همراه مقاله شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 تصويري جامع از کودتا و طراحان و عاملان آن به دست مي‌دهد. ارزيابي و نقد خود بر تاريخچه عمليات کودتا، نوشته دونالد ويلبر، را در ضمن مقاله «شاپور ريپورتر» به‌طور مشروح عرضه کرده‌ام. در مقاله معماي دکتر مظفر بقايي کرمانينيز به نقش دکتر بقايي و حزب زحمتکشان ملت ايران در کودتا پرداخته؛ و در مقاله «شاپور ريپورتر» بحثي را با عنوان «قتل افشارطوس و جايگاه مفقود آن» ارائه داده‎ ام که، برخلاف مندرجات بولتن دکتر ويلبر، قتل افشارطوس را به عنوان شروع عمليات کودتا مي‌شناساند.

آغاز سخن

تاکنون نقش جرج کندي يانگ (1911- 1990) در کودتاي 28 مرداد 1332 و پيوندهاي او با حکومت محمدرضا پهلوي در سال‌هاي پس از کودتا مورد توجه مورخين ايراني قرار نگرفته است.

جرج کندي يانگ از چهره ‌هاي سرشناس سياسي و اطلاعاتي تاريخ معاصر بريتانياست که به دليل جايگاه برجسته اش در حوادث معروف به "توطئه عليه دولت ويلسون" و نقش او در ايجاد شبکه هاي سرّي پيمان ناتو در دوران جنگ سرد، به‌ويژه شبکه گلاديو در ايتاليا، مورد توجه جدّي پژوهشگران بريتانيا و ساير کشورهاي غربي است. مورخين اطلاعاتي از يانگ به‌عنوان طرّاح عمليات کودتاي 28 مرداد 1332 نام مي‌برند زيرا او در سال 1332 قائم‌مقام اينتليجنس سرويس بريتانيا (ام. آي. 6) بود و در اين سمت طراحي و فرماندهي "عمليات چکمه" را به‌دست داشت.

يانگ در سال‌هاي پسين با محمدرضا پهلوي و سِر شاپور ريپورتر رابطه نزديک داشت و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران هم در خريدهاي نظامي ايران از انگليس و هم در فعاليت‌هاي به‌غايت مخفي شبکه‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و پيمان ناتو در ايران مؤثر بود.

جرج کندي يانگ کيست؟

بررسي خود را از زندگينامه رسمي جرج کندي يانگ، مندرج در هو ايز هو، آغاز مي‌کنيم. يانگ در اين زندگينامه مختصر، خود را چنين معرفي کرده است:

جرج کندي يانگ، متولد 8 آوريل 1911، پسر مرحوم جرج استوارت يانگ و مارگارت کندي. تحصيلات دانشگاهي خود را در سال 1936 در دانشگاه ييل با مدرک کارشناسي ارشد در رشته علوم سياسي به پايان برد و در سال‌هاي 1936- 1938 عضو هيئت تحريريه گلاسکو هرالد و در سال 1939 در خبرگزاري انگليسي يونايتدپرس شاغل بود. در دوران جنگ جهاني دوّم، در سال‌هاي 1939- 1945 در شرق آفريقا، ايتاليا و اروپاي غربي خدمت کرد. در سال 1946 به‌عنوان خبرنگار خبرگزاري انگليسي يونايتدپرس در برلين مستقر شد و در همين سال به عضويت وزارت خارجه بريتانيا در آمد. از سال 1949 در دپارتمان روابط اقتصادي وزارت خارجه و از سال 1951 در دفتر خاورميانه شاغل بود. در سال‌هاي 1953- 1961 در وزارت دفاع خدمت ‌کرد و در سال 1960 معاون وزير شد. در سال‌هاي 1961- 1976 در کمپاني کلينورت بنسون شاغل بود.

چنان‌که مي‌بينيم، در اين زندگينامه کمترين اشاره‌اي به مناصب و فعاليت‌هاي اطلاعاتي جرج کندي يانگ مندرج نيست.

جرج کندي يانگ

در سال 1993، يعني دو سال پس از مرگ جرج کندي يانگ، انتشارات في‌بر در لندن کتابي منتشر کرد با عنوان کتاب جاسوسي في‌بر. ويراستار اين اثر يکي از سرشناس‌ترين مورخين اطلاعاتي بريتانياست که از نام مستعار "نيجل وست" استفاده مي‌کند. نام واقعي او روپرت الاسون و از اعضاي فعال حزب محافظه‌کار است. الاسون ده سال نماينده مجلس عوام بود و هم‌اکنون سردبيري بخش اروپايي فصلنامه اطلاعاتي را به‌عهده دارد. "نيجل وست" مؤلف کتب فراواني دربارۀ تاريخ سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي بريتانياست. بررسي آثار "نيجل وست" بيانگر پيوندهاي او با سرويس‌هاي مخفي بريتانياست و شيوه تحليل و سبک نگارش وي به‌گونه‌اي است که بايد او را مورخ نيمه رسمي اين سرويس‌ها به‌شمار آورد. "نيجل وست" نخستين مورخي است که به‌طور مشروح دربارۀ نقش جرج کندي يانگ در کودتاي 28 مرداد 1332 سخن گفت.

خاندان يانگ و شبکه زرسالاري جهاني

پيوندهاي خاندان يانگ با شبکه جهانشمول و به هم بافته زرسالاري جهاني براي ترسيم سيماي واقعي جرج کندي يانگ و شناخت علل و اهداف اقدامات مهم و جنجالي او- اعم از کودتاي 28 مرداد 1332، تأسيس شبکه‌هاي سرّي ناتو در بخش مهمي از جهان، ايجاد و تقويت گروه‌هاي فاشيستي و تروريستي در بريتانيا و ايتاليا و آلمان و ساير کشورها، و ماجراي موسوم به توطئه عليه دولت ويلسون- از اهميت اساسي برخوردار است.

اگر اين پيوندهاي ديرين و عميق شناخته نشود، جرج کندي يانگ تنها به‌عنوان يک افسر اطلاعاتي ماجراجو و در برخي موارد خودسر جلوه‌گر خواهد شد که گويا تنها به‌دليل مختصات شخصيتي و ساختار فکري خود به افراطي‌گري تمايل داشت. اين گرايشي است که در کتب و مقالات منتشر شده دربارۀ يانگ مشاهده مي‌شود. در اين منابع، از جرج کندي يانگ به‌عنوان "فاشيست" و "نژادپرست" سخن مي‌رود ولي به پيوندهاي او فراتر از سرويس‌ اطلاعاتي بريتانيا و گروه‌هاي افراطي راست‌گرا اشاره‌اي مندرج نيست. در واقع، پيوندهاي استوار و ريشه‌دار با شبکه زرسالاري جهاني چهره پنهان‌تر جرج کندي يانگ است که بايد اهميت آن را فراتر از پيوندهاي او با سرويس اطلاعاتي و گروه‌هاي افراطي بريتانيا ارزيابي کرد.

در بررسي زير اين چهره ناشناخته جرج کندي يانگ مورد توجه قرار گرفته است. يانگ عضوي از يک شبکه به هم پيوسته و کهن جهان‌وطن بود و اقدامات او در چارچوب منافع و برنامه‌هاي پيچيده اين شبکه انجام گرفت. او به خانداني تعلق دارد که در سده هيجدهم فراماسونري را در اسکاتلند و آمريکاي شمالي بنياد نهادند و در سده‌هاي نوزدهم و بيستم از پيوندهاي استوار با بنيادهاي نامدار يهودي- صهيونيستي چون روچيلد و واربورگ و هامبرو و لازارد و غيره برخوردار بودند. بنابراين، زماني‌که نگارنده از نقش بزرگ و ناشناخته شبکه صهيونيستي در حوادث سال‌هاي 1320-1332 ايران سخن مي‌گويد، که در پيوند تنگاتنگ با سرويس‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده عمل مي‌کرد ولي به‌دنبال اهداف و منافع خاص خود بود، از جمله و به‌ويژه به‌دليل جايگاه و نقش جرج کندي يانگ است. در اين بررسي با نام برخي از کمپاني‌ها و مؤسسات مقتدري که در دوران پهلوي با ايران و سرنوشت تاريخي ما پيوند مستقيم داشتند آشنا خواهيم شد.

جرج کندي يانگ در اصل به کلان (طايفه يا عشيره) اسکاتلندي يانگ تعلق دارد. پيشينه اقامت اين خاندان در اسکاتلند به اوائل سده شانزدهم ميلادي مي‌رسد. در کهن‌ترين سندي که مؤيد حضور آنان در اين سرزمين است از فردي به‌نام پيتر يانگ به‌عنوان «رئيس خانواده يانگ» ياد شده که در حوالي سال 1507 م. در اسکاتلند اقامت داشت.

در طول سده‌هاي اخير، اعضاي اين خانواده در تکاپوهاي استعماري و تجارت برده و ترياک فعال و از پيوندهاي گسترده و عميق با زرسالاران يهودي برخوردار بودند. امروزه دودمان يانگ بسيار پرجمعيت و گسترده است و اعضاي ثروتمند و متنفذ آن در رده‌هاي بالاي اليگارشي انگلوساکسون حضور دارند. بررسي زندگينامه و مشاغل اعضاي سرشناس کنوني اين خاندان بيانگر تداوم سنن ديرين گذشته و پيوندهاي گسترده آنان با زرسالاران يهودي است.

لرد يانگ گرافام مقتدرترين چهره خاندان يانگ در اواخر سده بيستم ميلادي است:

لرد يانگ گرافام (ديويد يانگ)

ديويد يانگ، که در سال 1984 به مقام باروني دست يافت و "لرد يانگ گرافام" لقب گرفت، در سال‌هاي 1979-1982 از گردانندگان مرکز مطالعات سياست‌گذاري بود که يکي از مهم‌ترين نهادهاي سياست‌گذاري بريتانيا به‌شمار مي‌رود. ديويد يانگ در سال‌هاي 1981-1984 رياست شوراي بين‌المللي خدمات اجتماعي و رفاهي يهوديان را به‌دست داشت و از سال 1990 رئيس سازمان حمايت از يهوديان بود که از ثروتمندترين مؤسسات خيريه بريتانياست که ساليانه حدود 40 ميليون پوند هزينه مي‌کند. وي در سال 1992 رياست سازمان فوق را به لرد مايکل لوي، دوست صميمي تونلي بلر (نخست‌وزير کنوني بريتانيا)، واگذار کرد.

لرد مايکل لوي

لرد يانگ عضو هيئت مديره مؤسسه مطالعات عبري دانشگاه آکسفورد نيز هست و به‌عنوان يکي از دوستان نزديک لرد ويکتور روچيلد (متوفي 1990) و پسرش لرد ياکوب روچيلد و خانم تاچر شناخته مي‌شود.

لرد ويکتور روچيلد در اواخر عمر

ديويد يانگ از مشاوران اصلي مارگارت تاچر بود و در دولت او (1979-1990) مشاغل مهمي چون مشاورت صنعتي و سپس مشاورت ويژه نخست‌وزير (1979 -1982)، رياست کميسيون نيروي انساني (1982-1984)، وزارت اشتغال وزارت تجارت و صنعت (1987-1989) را به‌دست داشت و در سال‌هاي 1989-1990 نايب‌رئيس حزب محافظه‌کار بود. از لرد يانگ به‌عنوان يکي از طراحان اصلي سياست خصوصي‌سازي دولت تاچر نام مي‌برند. مارگارت تاچر زماني گفته بود: «ديگران براي من معضل مي‌آورند و ديويد راه حل.»

لرد يانگ گرافام در کنار يهوديان سرشناسي چون لرد ياکوب روچيلد، لرد ديويد سيف و کِنِت مارکس (مالکين کمپاني مارکس و اسپنسر)، نيکلاس سفير، کالين لهمن، بريان کوهن و سِر ديويد آليانس (يهودي ايراني) عضو هيئت مديره اتاق بازرگاني بريتانيا- اسرائيل است. لرد يانگ در شوراي مشاوران خصوصي ملکه اليزابت دوّم نيز عضويت دارد. او از سال 1990 رياست کمپاني کابل اند وايرلس را به‌دست دارد.

لرد ياکوب روچيلد

بارونس يانگ فرد نامدار ديگر اين خاندان در سال‌هاي اخير است. او در اصل به خاندان بيکر تعلق دارد که به‌دليل ازدواج با جئوفري يانگ به خاندان يانگ ملحق شد. ژانت يانگ به اولين نسل لردهاي مؤنث بريتانيا تعلق دارد. ليدي يانگ دو دهه پيش از خانم مارگارت تاچر، در سال 1971 به مقام لردي دست يافت و به "بارونس" ملقب شد. (خانم تاچر در سال 1992 بارونس شد.)

بارونس يانگ

بارونس يانگ در سال‌هاي 1967 -1972 رهبري جناح حزب محافظه‌کار در مجلس لردها را به‌دست داشت و در دوران نخست‌وزيري خانم تاچر در يک اقدام نمايشي طي سال‌هاي 1981-1983 در مقام رئيس مجلس لردها جاي گرفت. پس از کناره‌گيري از فعاليت پارلماني، بارونس يانگ در سال 1987 عضو هيئت مديره دو کمپاني سرشناس متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان شد: مارکس و اسپنسر و بانک وستمينستر.

از ساير اعضاي کنوني کلان يانگ، که پيوند آنان با شبکه جهاني زرسالاري يهودي کاملاً آشکار است، بايد به رابرت يانگ (تاجر اسلحه) اشاره کرد. رابرت يانگ در سال‌هاي 1971- 1986 در کمپاني رولزرويس اشتغال داشت و در سال‌هاي 1977- 1979 رئيس بخش توليدات نظامي آن بود. وي در سال‌هاي 1981- 1985 از مديران بخش تجاري مجتمع تسليحاتي ويکرز بود و از سال 1983 عضو ستاد بررسي‌هاي سياست مرکزي. رابرت يانگ از سال 1990 مدير کمپاني بيوفورد است.

کمپاني‌هاي رولزرويس و ويکرز به‌عنوان مهم‌ترين مؤسسات تسليحاتي متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان شناخته مي‌شوند. دو مجتمع ويکرز آرمسترانگ و رولزرويس کاملاً به هم پيوند خورده و به‌همراه ساير کمپاني‌هاي بزرگ متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان مجموعه‌اي همبسته و واحد را رقم مي‌زنند. اين پيوند را در مشاغل رؤسا و اعضاي هيئت مديره مجتمع رولزرويس به‌روشني مي‌توان ديد.

براي مثال، سِر جيمز فريزر، که در اوج خريدهاي نظامي حکومت پهلوي تا اندکي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، يعني در سال‌هاي 1971-1980، رياست مجتمع رولزرويس را به‌دست داشت، پيش‌تر (1956-1969) از مديران يکي از بزرگ‌ترين مجتمع‌هاي مالي يهودي يعني بانک واربورگ بود. او پس از کناره‌گيري از رياست رولزرويس، در سال‌هاي 1980- 1985 رياست بانک مُعظَم يهودي ديگر، بانک برادران لازارد، را به‌دست گرفت و سپس نايب رئيس مجتمع تسليحاتي ويکرز شد.

سِر رالف رابينز، رئيس کنوني مجتمع رولزرويس (از 1992)، همزمان رئيس غيراجرايي کمپاني کابل اند وايرلس است که، چنان‌که گفتيم، لرد يانگ گرافام رئيس و سهامدار بزرگ آن مي‌باشد. رابينز عضو هيئت مديره کمپاني‌هاي مارکس و اسپنسر، شرودر و استاندارد چارتر نيز هست.

سر رالف رابينز

پيوند خاندان يانگ با شبکه کمپاني‌هاي بزرگ متعلق به زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان به رابرت يانگ محدود نيست. کنت يانگ در سال‌هاي 1959-1964 از مديران کمپاني مسي فرگوسن و در سال‌هاي 1966-1971 از گردانندگان اصلي کمپاني جنرال الکتريک بود. بايد بيفزايم که، طبق اسناد شخصي به‌جاي مانده از شاپور ريپورتر، در دوران متأخر سلطنت محمدرضا پهلوي دفتر مرکزي کمپاني جنرال الکتريک در تهران، که مالکيت ساختمان آن به شاپور تعلق داشت (واقع در خيابان زرتشت، جنب خانه شخصي شاپور ريپورتر) مقر مرکزي اينتليجنس سرويس بريتانيا (ام. آي. 6) در ايران بود.

سِر لزلي يانگ يکي ديگر از اعضاي خاندان يانگ است که در سال‌هاي 1986-1990 عضو هيئت مديره بانک وستمينستر و به تبع آن عضو هيئت مديره بانک انگلستان (بانک مرکزي بريتانيا) بود. او در سال‌هاي 1979-1984 از گردانندگان اصلي تلويزيون گرانادا بود؛ همان شبکه تلويزيوني که برنامه ويژه‌اي دربارۀ کودتاي 28 مرداد 1332 پخش کرد (نوشته بريان لپينگ) که در ايران انعکاس وسيع يافت ولي نقش اصلي‌ترين گردانندگان کودتا، به‌ويژه جرج کندي يانگ و شاپور ريپورتر، را به‌کلي مسکوت گذارد.

عضو ديگر اين خاندان، سِر راجر (ويليام) يانگ، نيز از سال 1978 از گردانندگان اصلي بنگاه سخن‌پراکني بريتانيا (بي. بي. سي.) و عضو شوراي‌عالي اين سازمان بود.

کمپاني کلينورت بنسون، اينتليجنس سرويس بريتانيا و ايران

ارتباطات خاندان يانگ با مؤسسه عظيم تجاري- مالي کلينورت بنسون در بررسي ما از اهميت اساسي برخوردار است. زيرا، چنان‌که خواهيم ديد، جرج کندي يانگ طي سال‌هاي پس از کناره‌گيري ظاهري از ام. آي. 6 به‌عنوان عضو هيئت مديره اين مؤسسه دلالي و بانک تجاري عمل مي‌کرد. او در اين رابطه بارها به ايران سفر کرد و با محمدرضا پهلوي ملاقات نمود. کلينورت بنسون همان مؤسسه‌اي است که در سال‌هاي اخير سفرهاي هيئت‌هاي بزرگ تجاري بريتانيا به ايران را سازمان داد. کلينورت بنسون، همانند مؤسسات مالي شرودر، مورگان گرنفل و والپول گرينول از مراکز اصلي سرمايه‌گذاري زرسالاران يهودي و شرکاي ايشان به‌شمار مي‌رود. کلينورت بنسون از پيوندهاي گسترده و عميق با سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام. آي. 6) برخوردار است تا بدان حد که مي‌توان آن را يکي از اصلي‌ترين کمپاني‌هاي پوششي ام. آي. 6 دانست. کلينورت بنسون امروزه، در مشارکت با بانک درسدنر، مؤسسه درسدنر کلينورت بنسون را پديد آورده است که به‌عنوان يکي از بزرگ‌ترين مؤسسات سرمايه‌گذاري جهان شناخته مي‌شود.

مؤسسه کلينورت بنسون حاصل پيوند مالي دو خاندان بنسون و کلينورت است. خاندان بنسون ثروت اوليه خود را در کوران ماجراجويي‌هاي استعماري در آفريقاي جنوبي اندوخت. مهم‌ترين چهره اين خاندان سِر رکس بنسون است که پسرخاله و دوست صميمي سرلشگر سِر استوارت منزيس، رئيس اينتليجنس سرويس بريتانيا در سال‌هاي 1939- 1952، بود. مورخين از منزيس به‌عنوان «سرجاسوس وينستون چرچيل» ياد مي‌کنند. بنسون در سال‌هاي 1941- 1944 آتاشه نظامي بريتانيا در واشنگتن بود که در آن زمان مقام حساس و مهمي به‌شمار مي‌رفت. وي از اعضاي بلندپايه ام. آي. 6 بود و در چنان موقعيت حساسي جاي داشت که حتي تا به امروز نيز نامش به‌ندرت در کتب و مطبوعات درج مي‌شود. اهميت سِر رکس بنسون را از فهرست اسامي کساني که آگهي ترحيم او را در زمان وفاتش (1968) امضاء کردند مي‌توان دريافت.

پسر سِر رکس، به‌نام ديويد بنسون، فعاليت خود را از سال 1957 در کمپاني حمل‌ونقل و بازرگاني شل، وابسته به مجتمع عظيم رويال داچ شل، آغاز کرد. مجتمع شل به‌عنوان مرکز اصلي سرمايه‌گذاري نفتي شبکه زرسالاري يهودي و شرکاي ايشان شناخته مي‌شود. ديويد در سال 1963 به گروه کلينورت بنسون پيوست و از سال 1992 نايب‌رئيس و سپس رئيس تراست سرمايه‌گذاري کلينورت چارتر بود. همسر او، ليدي اليزابت چارتريس، دختر ارل وميس و مارچ، از بزرگ‌ترين زمينداران و اشراف اسکاتلند، است. خانواده بنسون از اين‌طريق با خاندان سلطنتي بريتانيا و خاندان‌هايي چون دوک‌هاي ولينگتون و خانواده اوجيلوي خويشاوند است زيرا مادر ملکه اليزابت دوّم دختر ارل چهارم استراتمور بود و خاله و ساير خويشان ملکه اليزابت با اعضاي خاندان‌هاي اشرافي اسکاتلند وصلت کرده‌اند.

ديويد بنسون

ديويد بنسون تنها حلقه‌اي نيست که مجتمع کلينورت بنسون را با خاندان سلطنتي بريتانيا پيوند مي‌دهد. لرد راکلي، نايب‌رئيس (1988- 1992) و رئيس (1993- 1996) مجتمع کلينورت بنسون از طريق همسرش، دختر ارل هفتم کادوگان، با خاندان سلطنتي خويشاوند است. ريچارد اوجيلوي ونابلس، از اعضاي خاندان اوجيلوي و خويشاوند نزديک خاندان سلطنتي نيز از گردانندگان مجتمع کلينورت بنسون است. سِر انگوس اوجيلوي همسر پرنسس آلکساندرا دخترعموي ملکه اليزابت است که در غياب ملکه جانشين او به‌شمار مي‌رود. انگوس و برخي ديگر از اعضاي خاندان اوجيلوي هدايت سهام شخصي خاندان سلطنتي را در کمپاني‌هاي بزرگ به‌عهده دارند. براي نمونه، سِر انگوس اوجيلوي رئيس هيئت مديره کمپاني لونرهو است که انحصار معادن کرم زيمبابوه را به‌دست دارد و لرد ديويد اوجيلوي از گردانندگان مجتمع شرودر است.

سر انگوس اوجيلوي و پرنسس آلکساندرا

ريچارد اوجيلوي ونابلس ابتدا مدير کمپاني اموال خاندان سلطنتي بريتانيا به‌نام ماتر اند کراوتر بود. اين کمپاني در سال 1975 حداقل به دو کمپاني اوجيلوي اند ماتر اينترنشنال و اوجيلوي بنسون اند ماتر تقسيم شد. ريچارد در سال‌هاي 1978-1981 رياست کمپاني اخير را به‌عهده داشت.

مجتمع کلينورت بنسون از طريق جيمز بنسون نيز با مجتمع اوجيلوي و خاندان سلطنتي بريتانيا پيوند مي‌خورد:

جيمز بنسون در سال‌هاي 1948- 1958 رئيس گروه مطبوعاتي کمزلي، در سال‌هاي 1959- 1965 عضو هيئت مديره ماتر اند کراوتر، در سال‌هاي 1970-1971 و 1975-1978 رئيس کمپاني اوجيلوي اند ماتر و سپس در سال‌هاي 1971-1987 نايب‌رئيس مجتمع اوجيلوي بود.

مادر جيمز بنسون از خاندان هاتچينسون است و خاندان بنسون از اين طريق با خاندان روچيلد خويشاوند مي‌شود. (همسر اوّل لرد ويکتور روچيلد و مادر لرد ياکوب روچيلد از خاندان هاتچينسون بود.)

يکي ديگر از اعضاي نامدار خاندان بنسون، لرد هنري آلکساندر بنسون است. او، که در 1964 شهسوار و درسال 1981 لرد (بارون) شد، در سال‌هاي پس از جنگ دوّم جهاني از کارگزاران فعال دولت بريتانيا بود و حوزه فعاليتش از آفريقاي جنوبي تا زلاندنو و استراليا و کانادا و ايالات متحده امتداد داشت. بنسون از سال 1953 عضو هيئت مديره و در سال‌هاي 1955-1962 نايب‌رئيس کمپاني خليج هودسن بود. مناصب مهم وي در کمپاني‌هاي بزرگ متعلق به شبکه زرسالاري جهاني ادامه يافت و در سال‌هاي 1975-1981، يعني در دوران خريدهاي نظامي کلان محمدرضا پهلوي از بريتانيا، عضو هيئت مديره مجتمع عظيم تسليحاتي هاوکر سيدلي بود.

لرد هنري آلکساندر بنسون

عضو ديگر اين خاندان سِر کريستوفر بنسون است که از سال 1988 عضو هيئت مديره و از سال 1992 نايب‌رئيس مجتمع سان آليانس بود. سان آليانس از مهم‌ترين و سرشناس‌ترين مؤسسات مالي متعلق به خاندان روچيلد و ساير خاندان‌هاي زرسالار يهودي و شرکاي ايشان است.

پيتر بنسون در سال‌هاي 1948- 1951 در کمپاني جان مولم حضور داشت. جان مولم همان شرکت مقاطعه‌کاري است که در سال‌هاي پس از جنگ دوّم جهاني و به‌ويژه پس از کودتاي 28 مرداد 1332 به‌عنوان يکي از پيمانکاران اصلي سازمان برنامه در ايران حضور فعال داشت و در سال 1336 قرارداد احداث 2350 کيلومتر از راه‌هاي اصلي کشور را با دولت ايران منعقد نمود. پيتر بنسون پس از تصدي مشاغل متعدد و رياست تعدادي از کمپاني‌هاي بزرگ متعلق به اين شبکه، در سال‌هاي 1971-1980 عضو هيئت مديره مجتمع رولزرويس و در سال‌هاي 1980-1982 عضو هيئت مديره مجتمع تسليحاتي ويکرز و در سال‌هاي 1982-1985 رئيس کورپوراسيون داوي شد. وي از جانب همسر با خاندان يانگ خويشاوند است.

جرج کندي يانگ تنها عضو خاندان يانگ نيست که در هيئت مديره کلينورت بنسون حضور داشت:

نيل (رودريک) يانگ در سال‌هاي 1971-1988 از مديران کمپاني کلينورت بنسون بود و از سال 1988 عضو هيئت مديره کمپاني نفتي ابردين. سِِر ويليام نيل يانگ نيز در سال‌هاي 1982- 1987 از مديران کمپاني بين‌المللي سرمايه‌گذاري کلينورت بنسون بود. او در سال‌هاي 1987- 1991 رياست بخش سرمايه‌گذاري‌هاي بانک بين‌المللي سعودي (متعلق به خاندان آل‌سعود) را به‌دست داشت.

در تصوير اجمالي که از مجتمع کلينورت بنسون به‌دست دادم، از پيوندهاي عميق آن با سرويس اطلاعاتي بريتانيا سخن گفتم. اين پيوندها با سِر رکس بنسون و جرج کندي يانگ، دو چهره مقتدر ام. آي. 6، به اوج خود مي‌رسد ولي اين دو تنها مقامات اطلاعاتي مرتبط با کلينورت بنسون نيستند. يک نمونه شناخته شده ديگر فرانک استيله است. استيله در سال‌هاي 1948- 1950 در اوگاندا خدمت کرد. او در سال 1951 نايب کنسول انگليس در بصره شد و تا سال 1953 که به طرابلس عزيمت کرد در جنوب عراق فعال بود. اين سال‌ها مقارن با جنبش ملّي شدن صنعت نفت است و بنابراين نقش استيله در تحولات آن روز ايران و کودتاي 28 مرداد 1332 و ارتباطات او با شاپور ريپورتر قابل بررسي است. استيله در سال 1958 به‌عنوان دبير دوّم و سپس دبير اوّل سفارت انگليس در بيروت مستقر شد و در سال 1965 به اردن رفت. او پس از انجام مأموريتي در نايروبي به بلفاست عزيمت کرد و و در مقام رابط سرويس اطلاعاتي بريتانيا با عوامل نفوذي در ارتش جمهوريخواه ايرلند جاي گرفت. او در سال 1975 به کلينورت بنسون پيوست و در سال‌هاي 1978-1987 عضو اتاق بازرگاني بريتانيا- عربستان بود. استيله در سال‌هاي 1988-1990 رياست انجمن سلطنتي آسيايي را به‌دست داشت.

استفن دوريل، که به‌عنوان يکي از برجسته‌ترين کارشناسان تاريخ 50 ساله اخير اينتليجنس سرويس بريتانيا شناخته مي‌شود، بر پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با شبکه زرسالاري جهاني تأکيد مي‌کند. دوريل معتقد است که ام. آي. 5 (سازمان امنيت داخلي بريتانيا) در مجموع نماينده منافع طبقات متوسط صنعتي و تجاري بريتانياست و کارمندان آن پس از بازنشستگي به‌عنوان مشاور امنيتي به استخدام کارخانه‌ها و مؤسسات داخلي در مي‌آيند؛ در حالي‌که ام. آي. 6 (اينتليجنس سرويس يا سازمان اطلاعات خارجي بريتانيا) از پيوند تنگاتنگ با بازار لندن و کمپاني‌هاي ماوراءبحار برخوردار است و کارمندان آن پس از بازنشستگي به اين‌گونه مؤسسات مي‌پيوندند. بدينسان، در حالي‌که ام. آي. 5 در حد يک سازمان امنيت داخلي در جا زده، پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با محافل عالي قدرت و ثروت در بريتانيا هماره رو به تزايد بوده است.

استفن دوريل بانک هامبرو را نمونه‌اي برجسته از پيوندهاي عميق ام. آي. 6 با شبکه زرسالاري جهاني مي‌يابد. او مي‌نويسد:

در دوران پس از جنگ دوّم جهاني، بانک هامبرو عميقاً با ام. آي. 6 پيوند داشت. رياست اين بانک با سِر چارلز هامبرو بود که مانند [سر رابرت] کلارک مدير بانک انگلستان بود. سِر چارلز هامبرو زماني رئيس سازمان اطلاعاتي و خرابکاري بريتانيا در زمان جنگ (اس. او. اي.) بود و سپس مدتي عضو ام. آي. 6. مدير عامل بانک هامبرو به‌نام هنري اسپاربورگ نيز زماني قائم‌مقام اس. او. اي. بود. او در اين مقام عمليات در کشورهاي اسکانديناوي را سازماندهي مي‌کرد جايي که هامبروها به‌طور سنتي داراي پيوندهاي نيرومند بودند. پيتر فاليس نماينده بانک هامبرو در نيويورک بود. او در زمان جنگ و پس از آن مديريت آموزشگاه‌هاي اس. او. اي. و ام. آي. ِ 6 را به‌دست داشت. جان مک‌کافري، افسر ام. اي. 6، که در زمان تسليم آلمان در سويس و ايتاليا با آلن دالس [رئيس بعدي سيا] کار مي‌کرد، نماينده بانک در ايتاليا بود.

در سال‌هاي جنگ، سر چارلز هامبرو به‌همراه لرد ويکتور روچيلد، هنري اسپاربورگ و لئو مارکس گردانندگان واقعي سرويس اطلاعاتي و خرابکاري بريتانيا بودند و پس از جنگ نيز عملاً مشي و عملکرد ام. آي. 6 را هدايت مي‌کردند.

لرد هامبرو از برجسته ترين زرسالاران يهودي معاصر

استفن دوريل درباره کمپاني کلينورت بنسون چنين مي‌نويسد:

کلينورت بنسون بانک ديگري است که از طريق سِر رکس بنسون با ام. آي. 6 مربوط است. بنسون خاله‌زاده و همکار سِر استوارت منزيس، رئيس ام. آي. 6، و جرج کندي يانگ، قائم‌مقام سابق اين سازمان و عضو هيئت مديره بانک، بود. آنتوني کاونديش، دوست يانگ و افسر سابق ام. آي. 6، نيز به‌عنوان مدير روابط بين‌المللي به بانک برانت پيوست. او بعداً سه تن از همکاران سابق خود را به اين بانک وارد کرد. کاونديش رئيس اين بانک تجاري، لرد الدينگتون، را به موريس اولدفيلد، رئيس جديد ام. اي. 6، معرفي کرد و از آن پس اولدفيلد اغلب ناهار را در اين بانک صرف مي‌کرد.

قسمت دوم