نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

جرئت دا نستن داشته باشيم شعار عصر روشنگرى تلاشى براى شناخت تاريخ مقدس در تشييع (بخش نوزدهم 19) اسماعيل وفا يغمائى



جرئت دا نستن داشته باشيم
شعار عصر روشنگرى
تلاشى براى شناخت تاريخ مقدس در تشييع
(بخش نوزدهم 19)
اسماعيل
 وفا يغمائى

كاروانى شگفت وسرنوشتى اندوهبار
در كشاكش ماجراهاى مقر فرمانروائى مامون در مرو، وشورش و التهاب مخالفان ولايتعهدى امام رضا در بغداد ، وچرخش سياست مامون، كاروانى متشكل از شمارى از برادران و خواهران امام رضا و علويان و هواداران آنان از مدينه به سوى ايران حركت كرد تا خود را به مقرخلافت مامون و جائى كه برادر و بزرگ خاندانشان به عنوان وليعهد در كنار مامون زندگى مى كرد برساند. سيماى شاخص اين كاروان فاطمه كبرى(معصومه) خواهر امام رضا و زنى است كه منابع شيعه او را از زمره محدثان و دانايان شيعه معرفى كرده اند.
براى چه اين كاروان از مدينه حركت كرد؟
آياهمانطور كه منابع شيعى مى نويسند مقصود از اين سفر ديدار خواهر امام رضا با او بوده است ؟
آيا چنانكه برخى ديگر نوشته اند، نزديكان امام رضا براى بيعت با او به عنوان وليعهد روانه مرو شده بودند؟
آيا اگر از زواياى ديگر، ماجرا را بنگريم نمى توانيم به اين نتيجه برسيم كه:
برادران و خواهران و اصحاب امام رضاپس از شنيدن اخبار:
ــ تعويض سمبل عباسيان(رنگ سياه) به سمبل علويان(رنگ سبز)
ــ اعلام ولايتعهدى على ابن موسى
ــ ازدواج او با خواهر خليفه
وامثال اين قضايا تصميم گرفته اند به مرو پايتخت اقبال علويان كوچ كنند. كوچ جمعى از اقوام درجه اول امام رضا به اين ظن دامن مى زند. با اين همه علت حركت اين كاروان چندان روشن نيست. منابع شيعى با قرنها تلاش عالمان مذهبى، طبق معمول و سنت، مه و ابرى غليظ از عاطفه و احساس مذهبى را بر اين ماجرا پراكنده اند كه در ميان اين مه و ابر كاروان گم و بى نشان شده و پى گيرى تاريخى چندان آسان نيست. اما آنچه روشن است اين است كه اين سفر در شرايطى نامناسب و در حاليكه دربار مامون در حال تغيير سياست بود انجام شد و بسيارى از مسافران اين كاروان در نقاط مختلف به دليل بيمارى و يا آنچنان كه منابع مذهبى مى نويسند به دست عاملان مامون و راهزنان جان باختند. شمارى از ششهزار آمامزاده اى( بنا بر گزارش سازمان مقابر و اماكن متبركه) كه در ايران زندگى را به پايان رسانده اند از اعضاى اين كاروان و يا فرزندان و نوادگان اعضاى اين كاروانند كه اصل و نسبشان به موسى ابن جعفر مى رسد.
تعداد كاروانيان زياد بود و در منابع مختلف، بخصوص منابع فراوانى كه در باره فاطمه معصومه، خواهر امام رضا وجود دارد به نام و نشان كاروانيان مى توان دسترسى پيدا كرد. اعضاى اين كاروان در اساس دو دسته بودند اعضاى علوى و اعضائى كه از هواداران و دوستان علويان بودند.
به همراه فاطمه معصومه بيست و سه نفر علوى از خاندان موسى ا بن جعفر شامل برادران و برادرزادگان از زمرهمسافران كاروان بودند. نام برخى از برادران امام رضا ‏به نقل از ابراهيم ابن حرب فوعى (مولف بحر الانساب ــ نسخه هاى عكسى مركز احياء ميراث اسلامى) عبارتست از:
1- فضل 2- على 3- جعفر 4- هادى 5- قاسم 6- زيد
به نظر مى رسد «هادى‏» تصحيف «هارون‏» باشد. چون در كتابهاى مربوط به انساب از هادى به عنوان يكى از فرزندان موسى ابن جعفر نام برده نشده است. بجز اين موسى ابن جعفر به غير از على ا بن‏موسى‏ فرزند ديگرى به نام على نداشته است . همچنين مولف بحر الانساب در مورد زيد النار اشتباه كرده است چون زيد معروف به زيد النار ( زيد اتش افروز) كه در بصره قيام كرده بود وخانه هاى عباسيان و طرفداران آنها را به آتش مى كشيد در آن هنگام دستگير شده و نزد امام رضا به مرو فرستاده شده بود . بدين ترتيب چهار تن ازشش تن افراد فوق همراه كاروان بوده اند.
علاوه بر مردان، زنانى نيز از مسافران كاروان بودند. اسامى برخى از آنان عبارتست از :
ميمونه، فاطمه صغرى و خديجه خاتون و... (دختران امام كاظم) و سلطان موصليه‏ كه خدمتگار و خادمه خواهر امام رضا بود. طبيبى بنام سيد مرتضى نيزكه از خاندان علوى بود و كار طبابت كاروان را به عهده داشت كاروان را همراهى مى كرد.
كاروان راهى دور و دراز و صعب را به قصد مرو طى كرد وسرانجام به حوالى ساوه رسيد. كاروانيان خسته و كوفته و شمارى از اعضاى كاروان بيمار بودند . در همين شرايط بود كه كاروان مورد تهاجم قرار گرفت
اين حادثه چه بود و كاروان از طرف چه كسانى مورد حمله قرار گرفت ؟ به درستى مشخص نيست. منابع موجود اخبار متفاوتى را كه به صورت زير مى توان آنها را دسته بندى كرد ارائه مى كنند:
1ـ كاروان در حوالى ساوه مورد حمله راهزنان قرار گرفت.
2 ــ شمارى از كفار و حراميان كاروان را مورد حمله قرار دادند.
3 ــ به دستور مامون كاروان مورد حمله قرار گرفت.
4 ــ به دستور مامون كاروان مورد حمله قرار گرفت و مردان كشته و زنان از جمله فاطمه معصومه مسموم شدند.
ماجرا هر چه بوده است اگر سرنوشت كاروانيان را دنبال كنيم مى بينيم كه سرنوشت اين كاروان (كاروانى كه از مدينه به راه افتاد تا خود را به مرو برساند) از كاروان بازماندگان واقعه كربلا كه روانه پايتخت يزيد بود در مواردى دردناكتر است.
به نظر مى رسد كه نخستين حمله از سوى راهزنان بوده است، ولى با توجه به سرنوشت شمارى از اعضاى كاروان و علويان مهاجرى كه پس از اين واقعه روانه ايران شدند اين گمان در ذهن پر رنگ مى شودكه پس از تغيير سياست مامون وبازگشت به سوى تيره و تبار خونى و سياسى خود، نوعى تصفيه و كشتاراشكار و پنهان روزگار علويان و نزديكان امام رضا را تيره و تار كرده است . در هر حال پس از ماجراى ساوه شمارى از اهالى قم به يارى كاروان آمدند.
قم از سالها قبل و از همان آغاز تصرف و اشغال ايران اتراقگاه قبايل مهاجر عرب و بعدها محل اقامت شمارى از علويان مهاجر و پيروان امامان شيعه بود. اهالى قم اجساد كشتگان را كه بيست و سه تن از مردان همراه كاروان بودند به خاك سپرده و بقيه را به سوى قم راهنمون شدند و با احترام آنان را به شهر وارد كردند. فاطمه معصومه در اين هنگام سخت بيمار بود و سرانجام پس از هفده روز فوت كرد و توسط بزرگان شهر در محله بابلان قم به خاك سپرده شد. او در اول ذى القعده سال 173 هجرى متولد شده و دردهم ربيع الثانى سال 201 هجرى در سن بيست و هشت سالگى در گذشت. در ميان شيعيان او سومين بانوى مقدس و مورد احترام بعد از فاطمه همسر، و زينب دختر على ابن ابيطالب است. نوشته اند كه موسى ابن جعفر چهار دختر بنامهاى فاطمه داشت كه نخستين آنان فاطمه كبرى(معصومه) نام داشت. از سرنوشت ساير كاروانيان تصوير روشنى در دست نيست. خواهر كوچكترامام رضا پيش از اين قضايا در آشتيان بيمار شده و در گذشته بود و آرامگاه او در يكى از روستاهاى حوالى آشتيان برجاست.
خديجه خواهر ديگر نيز در قم در گذشت. بعدها طبيب كاروان در قم و سلطان موصليه خدمتگار فاطمه معصومه در نائين روزگار را به پايان بردند.
راهى پوشيده ازاجساد علويان
در حول و حوش حركت اين كاروان چه مدت زمانى قبل و چه مدتى بعد، شمارى ديگر از تبار و خاندان موسى ابن جعفر و اقوام و نزديكان امام رضا از مدينه، اقامتگاه تاريخى و سنتى علويان روانه ايران شدند كه سرنوشتى شبيه به سر نوشت اعضاى كاروان پيدا كردند و در گوشه و كنار ايران بنا بر آنچه كه منابع برجاى مانده نوشته اند يا به دست عمال حكومت به قتل رسيدند ويا در سختى و اختفا روزگار گذرانده و در گذشتند.
حسن ابن محمد ابن حسن قمى (مؤلف تاريخ قم) از مهاجرت گروهى از فرزندان ابوطالب به اين شهر خبر مى‏دهد كه جز نام برخى از آنها در كتب انساب، هيچ اطلاع ديگرى در دست نيست. به نظر مى رسد كه تمامى اين مهاجرتها پس از سفر امام رضا وفاطمه معصومه صورت گرفته باشند.
ازديگر كتابهائى كه از مهاجرت هاى علويان به ايران خبر داده است كتابى است به نام منتقله الطالبيين تاليف ابو اسماعيل ابراهيم ابن ناصر ابن طباطبا كه چگونگى مهاجرت ها را بر اساس نام شهرها تنظيم كرده است.او به مهاجرت قريب به پنجاه تن از خاندان موسى ابن جعفر به ايران اشاره مى‏كند كه به شهرهايى چون آذربايجان، ارجان (بهبهان)، آبه (از نواحى قم)، آمل، بلخ، بخارا، ترنجه (از نواحى بين آمل و سارى) ترمذ، جندى‏شاپور، جره (از روستاهاى شيراز). خراسان، رامهرمز، رى، شاپور (از نواحى فارس)، سيرجان، شيراز، طبرستان، طوس، فسا، قزوين، قم، نيشابور، همدان و هرات هجرت نموده و در آن شهرها سكنى گزيده‏اند.
برخى از مهاجران علوى كه به ايران آمدند عبارتند از:
1 ــ احمد
سيد ميراحمد بن‏موسى معروف به «شاه‏چراغ‏»، برادر امام رضا و بزرگترين پسر موسى ابن جعفر، پس از امام رضا است كه بعد از ولايتعهدى امام رضا عزم خراسان نمود و در دو فرسنگى شيراز، خبر مسموم شدن امام رضا به او رسيد و چون مامون دستور قلع و قمع علويان را داده بود، لذا شاهچراغ در شيراز به دست‏حاكم آنجا به قتل رسيد. نوشته اند كه پس از اين واقعه فرزندش «شاهزاده ابراهيم‏» به قم مهاجرت كرد.
2- على‏اكبر
على‏اكبر كه آرامگاهش در 18 كيلومترى شمال شرقى شهرضا (قمشه) واقع است، نيز از برادران امام رضا و شاه‏چراغ دانسته شده است. كه به مناسبت‏حضور امام رضا به ايران مهاجرت كرده، و قبل از رسيدن به طوس در از دنيا رفته است. اطلاع دقيقى از چگونگى در گذشت وى در دست نيست.
3- شهرضا
شهرضا به روايتى فرزند موسى ابن جعفر است كه به فرمان امام رضا براى ارشاد مردم به اصفهان (قمشه) رهسپار شده و سپس به دست راهزنان يا عوامل حكومتى در كنار كوه شهرضا جان باخته است.
4- صالح
مطابق كتيبه بالاى سر در صحن امامزاده صالح ومتن زيارتنامه آز، از برادران امام رضاست.
5- عبدالله
از فرزندان موسى ابن جعفر و از مهاجران به ايران است كه آرامگاه او در اسد آباد است.
6- عبيدالله
او نيز از فرزندان موسى ابن جعفر است كه به عنوان مهاجر به ايران آمد و در دماوند توسط جماعتى ناشناس مورد هجوم قرار گرفت و جان باخت.
7ــ اسحاق
از فرزندان موسى ابن جعفر است كه در شهر ساوه روزگار را به پايان برد.
8 ــ هارون
در ده كيلومترى ساوه مزارى موجود است كه به نام امامزاده هارون بن ‏موسى‏ مشهور است. گفته مى‏شود كه ااو بعد از حمله به كاروان و پس از آنكه زخمى شد با جراحات زيادى در داخل زراعات قريه «ورزنه‏» به زمين افتاده ولى راهزنان يا ماموران حكومت او را پيدا كرده و آماج شمشير كردند. در اطراف ساوه و تفرش امامزادهاى زيادى وجود دارد كه به نظر مى رسد شمار زيادى از آنها از همراهان كاروان فاطمه معصومه خواهر امام رضا بوده اند و در حوادثى كه بر كاروان و كاروانيان فرود آمد جان باخته اند.
9 ــ محمد
محمد ابن موسى درشرق شهر تفرش زندگى را به پايان برد. مزار او مشهد امامزاده محمد ناميده مى شود ونام و نشان مزار خبر از شهادت او به دست ماموران حكومتى مى دهد.
10 ــ هادى
بقعه‏اى در دهكده جمزقان در دهستان قاهان از بخش خلجستان به نام امامزاده هادى فرزند موسى ابن جعفر وجود دارد كه مردم روستاهاى دور و نزديك به زيارت آن مى‏روند. احتمال اينكه اين او نيز ازهمراهان كاروان بوده و در حمله راهزنان يا نيروهاى بنى‏عباس متوارى وزخمى شده و جانباخته باشد وجود دارد.
11- جعفر
او نيز از فرزندان موسى ابن جعفر است كه در دهكده گيو از روستاهاى دستگرد روزگار را به پايان برد.
12ــ زكريا
مزار اين امامزاده بين دهكده عيسى‏آباد و ميدانك در بخش خلجستان قرار دارد.
13 ــ سليمان
فرزند موسى ابن جعفر و از همراهان كاروان مهاجران مدينه به مرو بود كه در شهر ساوه در جدال با حاكم شهر جان باخت. و در روستاى آوه به خاك سپرده شد. در منابع اختران تابناك جلد 1 صفحه281 و رد على النقض صفحه 170 نكاتى در باره او وجود دارد.
14 ــ بى‏بى
در مركز شهر تفرش بقعه اى بنام در بىبى وجود دارد. او از همراهان و از دختران موسى ابن جعفر بوده كه نام واقعى او مشخص نيست و در شهر تفرش زندگى خود را به پايان رسانده. از چگونگى در گذشت و يا شهادت او اطلاعى در دست نيست.
15 ــ فاطمه صغرى
او درقبل حوالى سال 185 هجرى متولد شده و در سال 201 سنين هفده هجده سالگى را مى گذراند . از چگونگى درگذشت و سرنوشت او اطلاعى در دست نيست. تنها در بادكوبه مزارى به نام او وجود دارد. در بحار الانوارجلد 46 صفحه 204 و تحفه العالم صفحات 73 به بعد اطلاعاتى در باره او مى توان يافت
16 ــ ميمونه
او نيز از خواهران امام رضا بود كه از سرنوشت او اطلاعى در دست نيست. در كشف الغمه صفحه 243 نكاتى راجع به او وجود دارد و اشاره شده است كه از مادرى كه كنيز بود متولد شد و از راويان حديث بود.
اينها نام و نشان شمارى از خواهران و برادران امام رضاست كه در ايران ودر تلاطم امواج توفانى آغاز قرن سوم هجرى روزگار را به پايان رساندند.

مقوله اى قابل تامل
مقوله قابل تامل اين كه خواهران امام رضا بنا بر وصيت پدرشان هيچكدام (مگر يكى ) ازدواج نكردند يا چنانكه برخى منابع اشاره مى كنند موسى ابن جعفر كار ازدواج آنان را به امام رضا واگذاشت تا هر طور كه او مى داند عمل كند.
يعقوبى در تاريخ يعقوبى(جلد 2 صفحه 421 )مى‏گويد:
موسى بن‏جعفر وصيت كرد كه دخترانش شوهر نكنند و هيچ يك از آنان شوهر نكرد مگر ام‏سلمه در مصر به ازدواج قاسم بن‏محمد بن‏جعفر بن‏محمد درآمد و در اين باره ميان قاسم و خويشانش جريان سختى پيش آمد تا آنجا كه قاسم قسم خورد ... جز آنكه او را به حج‏برد، منظورى نداشته است‏.
وصيت نامه موسى ابن جعفر
شيخ صدوق عالم بزرگ شيعه متن كامل وصيت‏نامه اي از موسى ابن جعفر را نقل كرده است كه در اين وصيت نامه به مساله ازدواج يا عدم ازدواج دخترانش اشاره شده است .
اگر از كشاكشهائى كه پس از وفات موسى ابن جعفر بر سر امامت امام رضا پيش آمد و ظهور انشعابات مختلف بر سر مساله امامت( كه پيش از اين اشاره شد) بگذريم وامانت عالمان وفقيهان شيعه را در ارائه اسناد مختلف و از جمله وصيت نامه اى كه مطلقا امام رضا را وارث امامتى الهى و امام بر حق شيعه دانسته قبول كنيم، و اين وصيت نامه را سندى براى از دور خارج كردن ساير گروهها و فرقه ها( در دوران شيخ بزرگ صدوق و همفكرانش) ندانيم مى توان بر اين وصيت نامه درنگ و تامل كرد.امام هفتم شيعيان در بخشى از وصيت نامه اش به ازدواج دخترانش اشاره كرده، مى گويد:
...در مورد اموال و خانواده و فرزندانم، او(امام رضا) بمنزله خود من است، و اگر صلاح ديد كه برادرانش را - كه در آغاز اين نوشته از آنها نام برده‏ام - «به همان صورت كه من در اينجا ذكر مى‏كنم‏» باقى بگذارد، مى‏تواند اين كار را بكند و اگر نخواست، مى‏تواند آنها را كنار بگذارد و كسى حق اعتراض به او را ندارد، و اگر كسى از آنها بخواهد خواهر خود را عروس كند، بدون اجازه و دستور او اين حق را ندارد، و هر نيرو و قدرتى بخواهد او را از اختياراتى كه در اينجا ذكر كرده‏ام، كنار بزند و مانع او بشود، با اين كار از خدا و رسولش فاصله گرفته و بركنار شده است و خدا و رسولش نيز با او رابطه‏اى نخواهند داشت، و لعنت‏خداوند و تمام لعنت‏كنندگان و ملائكه مقرب و انبياء و مرسلين و مؤمنين بر چنين شخصى باد، و هيچ يك از سلاطين و نيز هيچ يك از فرزندانم حق ندارند او را از اموالى كه نزد او دارم بركنار كنند، من نزد او اموالى دارم، و سخنان او در مورد مبلغ آن، كاملا مورد قبول من است چه كم بگويد، چه زياد، و علت ذكر اسامى ساير فرزندانم فقط اين بود كه نام آنها و اولاد صغيرم در اينجا با احترام ذكر شود و آنها شناخته شوند.
آن همسرانم كه ام ولد(كنيز) هستند، هر كدام كه در منزل باقى ماندند، داراى همان حقوق و مقررى خواهند بود كه در زمان حياتم از آن برخوردار بودند، به اين شرط كه او مايل باشد، و آنهايى كه ازدواج كنند ديگر نمى‏توانند بازگردند و مقررى دريافت دارند مگر اينكه «على‏» صلاح بداند، دخترانم نيز همين گونه‏اند.
امر ازدواج دخترانم بدست هيچ يك از برادران مادريشان نيست و دخترانم نبايد كارى انجام دهند جز با صلاح ديد و مشورت او، و اگر برادران مادرى دخترانم (بدون اجازه «على‏») در مورد ازدواج آنان كارى انجام دهند خداوند تعالى و رسولش - صلى الله عليه و آله - را مخالفت و نافرمانى كرده‏اند، او نسبت‏به مسائل ازدواج قوم خود داناتر است اگر خواست تزويج مى‏كند و اگر نخواست، نمى‏كند، و من آنان را نسبت‏به آنچه در اين نوشته ذكر كرده‏ام وصيت نموده‏ام و خداوند را بر آنها گواه مى‏گيريم. (پايان بخشى از وصيت نامه به روايت شيخ صدوق)
در باره اين وصيت نامه، و تاكيد موسى ابن جعفر براين كه: تنها امام رضا حق دارد براى ازدواج خواهرانش تصميم بگيرد، تعبيرها و تفسيرهاى مختلفى شده و مى شود.
تفسير معقول و منطقى اين ماجرا همان است كه پاره اى از اهل فن بر آن تاكيد كرده اند و آنهم روحيات خاص موسى ابن جعفر و كثرت فرزندان دختر و جلوگيرى از اختلاط خاندان خود با افراد ناشايست بود. در كنار اين مى توان حوادث زندگى امام رضا و سفر او به مرو و سرانجام درگذشت وصى موسى ابن جعفر را نيز از عوامل تجرد زنانى دانست كه تمام و وكمال سر در حلقه ارادت برادرى داشتند كه امام آنان نيز بود. انطباق تجرد دختران موسى ابن جعفر با تئورى هاى مبارزاتى و اينكه آنان به خاطر مبارزه تجرد اختيار كرده بودند ما را از واقعيت دور خواهد كرد. به خاطر مبارزه البته مى توان تجرد اختيار كرد ولى در آغاز قرن سوم هجرى ودر توفان شورشهاى خونين علويان زيدى و حسنى، و در حاليكه امام رضا بزرگ خاندان علويان درهيچ شورش و جنبشى شركت نداشت، دختران هفتمين امام شيعيان در رابطه با هيچ جنبشى قرار نداشتند كه بخاطر ضرورتهاى مبارزاتى تجرد اختيار كنند. تاريخ زندگى شمارى از آنان تا آن حدى كه روشن است همين را مى گويد و احترام گذاشتن به آنان در ميان شيعيان نه به خاطرمبارزات سياسى و اجتماعى آنان بلكه به خاطر پيوند خونى با امام رضا و موسى ابن جعفر و نسب رساندن به پيامبر اسلام است.
سفر به سوى بغداد
سرانجام مامون تصميم گرفت به سوى بغداد روانه شود. نوشته اند كه سياستمداران و هواداران بنى عباس و سرشناسان قوم او را به اين كار تشويق كردند كه سياست خود را عوض كند و به سوى بغداد برود وگرنه حكومت را از دست خواهد داد. برخى منابع ذكر كرده اند كه مشوق حركت مامون به سوى بغداد امام رضا بوده است. فضل ابن سهل كه در اين هنگام هم وزير مامون و هم وزير امام رضا بود به شدت با بازگشت مامون به بغداد مخالف بود . او مى دانست با بازگشت به بغداد رشته كارها از دست او بيرون خواهد رفت و جناح ايرانيان تضعيف خواهد شد ولى فضل سرانجام مجبور شد با مامون روانه شود.
ماجراى قتل فضل ابن سهل سرخسى
سرخس زادگاه فضل ابن سهل سرخسى آخرين منزلگاه زندگى او بود. به گفته جرجى زيدان و برخى ديگر، او از كسانى بود كه براى ولايتعهدى امام رضا تلاش فراوان كرد. فضل زرتشتى زاده اى هوشيار و با فراست و از دانشمندان برجسته نجوم بود. نوشته اند كه تغيير شعار عباسيان وتبديل لباسهاى سياه به سبز از ابتكارات او بود وفضل كه در نهان علايق شديدى به دين زرتشت داشت رنگ سبز را كه رنگ خاص و مقدس در آئين زرتشت است پيشنهاد كرد. ماجراى پايان كار فضل ابن سهل و چگونگى وحدت و تضادهاى او با مامون و امام رضا ماجراى قتل او را مقدارى پيچيده مى كند.
ظاهر قضايا نشان مى دهد كه او و امام رضا هر دو قربانى چرخش سياسى دربار مرو شده اند . در عين حال برخى گزارشات مى گويند كه با اينكه فضل از پيشنهاد دهندگان ولايتعهدى امام رضا بوده است ولى در پايان كار ميان او و امام رضا تضادهاى شديدى وجود داشته. گزارش مرتضى مطهرى (در تاريخ اسلام فصل دوم ائمه و عباسيان، گفتار دوم) در اين مورد جالب توجه است. بخشهائى از اين گزارش را باز مى خوانيم.
بخشى ازگزارش مرتضى مطهرى
...فـضـل چـرا اين كار را كرد؟ آيا فضل شيعى بود؟ روى اعتقاد به حضرت رضا اين كار را كـرد؟ يـا نـه ، او روى عقايد مجوسى خود باقى بود، خواست عجالتا خلافت را از خاندان عـبـاس بـيـرون بـكـشـد، و اصـلا مـى خـواست با اساس خلافت بازى كند، و بنابراين با حـضـرت رضـا هـم خـوب نـبـود و بـد بـود؛ و لهـذا اگـر نـقـشـه هـاى فـضـل عملى مى شد خطرش بيشتر از خلافت خود مامون بود. چون مامون بالاخره هر چه بـود يـك خـليـفـه مسلمان بود ولى اينها شايد مى خواستند اساسا ايران را از دنياى اسلام مجزا كنند و ببرند به سوى مجوسيت .ايـنـهـا همه سئوالاتست كه عرض مى كنم ، نمى خواهم بگويم كه تاريخ يك جواب قطعى به اينها مى دهد.فرض اول بـعـضـى ـ كـه البـتـه ايـن احـتـمـال خـيـلى ضـعـيـف اسـت گـو ايـن كـه افـرادى مـثـل جـرجـى زيـدان )) و حـتـى ((ادوارد بـراون قـبـول كرده اند ـ مى گويند:
اصلا فضل بن سهل شيعه بوده (و در اين موضوع ) حسن نيت داشـت و مـى خـواسـت واقـعـا خـلافـت را (بـه خـانـدان عـلوى ) منتقل كند.ولى ايـن حـرف هـم ، حـرف صـحـيـح و درستى نيست (زيرا) با تواريخ تـطـبيق نمىكند. اگر فضل بن سهل آن چنان صميمى مى بود و واقعا مى خواست تشيع را بـر تـسـنـن پـيـروزى بـدهـد عـكـس العـمـل حـضـرت رضـا در مـقـابـل ولايتعهد(ى ) اين جور نبود كه بود، و بلكه در روايات شيعه و در تواريخ شيعه زيـاد آمـده اسـت كـه حـضـرت رضـا عـليـه السـلام بـا فـضـل بـن سـهـل سـخـت مـخـالف بـود و بـلكـه بيشتر از آن كه با مامون مخالف بود با فـضـل بـن سـهـل مـخـالف بود و فضل بن سهل را يك خطر به شمار مى آورد و گاهى به مـامـون هـم مـى گـفـت كه از اين بترس ، اين و برادرش ‍ بسيار خطرناكند؛ و نيز دارد كه فضل بن سهل نيز عليه حضرت رضا خيلى سعايت مى كرد...
...آنـچـه احـتـمـال بـيـشـتـر قـضـيـه اسـت ، ايـن اسـت كـه فضل بن سهل كه تازه مسلمان شده بود مى خواست به اين وسيله ايران را برگرداند به ايـران قـبـل از اسـلام ، فـكـر كـرد الآن ايـرانـى هـا قـبـول نـمـى كـنـنـد چـون واقعا مسلمان و معتقد به اسلام هستند و همين قدر كه اسم مبارزه با اسـلام در ميان بيايد با او مخالفت مى كنند. با خود انديشيد كه كلك خليفه عباسى را به دسـت مردى كه خود او وجهه اى دارد بكند، حضرت رضا را عجالتا بياورد روى كار و بعد ايـشـان را از خـارج دچـار دشـواريـهـاى مـخـالفـت بـنـى العـبـاس كـنـد، و از داخـل هـم خـودش زمـيـنـه را فـراهـم نـمـايـد بـراى بـرگـردانـدن ايـران بـه دوره قبل از اسلام و دوره زردشتيگرى .اگر اين فرض درست باشد، در اينجا وظيفه حضرت رضا عليه السلام همكارى با مامون اسـت بـراى قـلع و قـمـع كـردن خـطـر بـزرگـتـر؛ يـعـنـى خـطـر فـضـل بـن سـهـل بـراى اسـلام صد درجه بالاتر از خطر مامون است براى اسلام ، زيرا بالاخره مامون هر چه هست يك خليفه مسلمان است ....
...روايـات مـا ايـن مـطـلب را تـايـيـد مـى كـنـد كـه حـضـرت رضـا عـليـه السـلام از فـضـل بـن سـهـل بـيـشـتـر تـنـفـر داشـت تـا مـامـون ، و در مـواردى كـه مـيـان فضل بن سهل و مامون اختلاف پيش مى آمد، حضرت طرف مامون را مى گرفت .در روايـات مـا هـست كه فضل بن سهل )) و يك نفر ديگر به نام ((هشام بن ابراهيم )) آمـدنـد نـزد حـضـرت رضـا و گـفـتـنـد كه:
خلافت حق شماست ، اينها همه شان غاصبند، شما مـوافقت كنيد، ما مامون را به قتل مى رسانيم و بعد شما رسما خليفه باشيد.
حضرت به شدت اين دو نفر را طرد كرد، كه اينها بعد فهميدند كه اشتباه كرده اند، فورا رفتند نزد مامون ، گفتند:
ما نزد على بن موسى بوديم ، خواستيم او را امتحان كنيم ، اين مسئله را به او عـرضـه داشتيم تا ببينيم كه او نسبت به تو حسن نيت دارد يا نه ، ديديم نه ، حسن نيت دارد. بـه او گـفـتـيـم :
بيا با ما همكارى كن تا مامون را بكشيم ، او ما را طرد كرد.
و بعد حضرت رضا با ملاقاتى كه با مامون داشتند ـ و مامون هم سابقه ذهنى داشت ـ قضيه را طرح كردند و فرمودند:
اينها آمدند و دروغ مى گويند، جدى مى گفتند؛ و بعد حضرت به مـامـون فـرمـود كـه از ايـنـها احتياط كن
. مطابق اين روايات ، على بن موسى الرضا خطر فضل بن سهل را از خطر مامون بالاتر و شديدتر مى دانسته است .بـنـابـر ايـن فـرض (كـه ابـتـكـار ولايـتـعـهـد(ى ) از فـضـل بن سهل بوده است حضرت رضا اين ولايتعهدى را كه بـه دسـت ايـن مـرد ابـتكار شده است خطرناك مى داند، مى گويد:
نيت سوئى در كار است ، اينها آمده اند مرا وسيله قرار دهند براى برگرداندن ايران از اسلام به مجوسى گرى .پـس مـا روى فـرض صـحـبـت مـى كـنـيـم . اگـر ابـتـكـار از فـضـل بـاشد و او واقعا شيعه باشد (آن طورى كه برخىاز مورخين اروپايى گفته اند) حـضـرت رضـا بايد با فضل همكارى مى كرد عليه مامون ؛ و اگر اين روح زردشتيگرى در كار بوده ، بر عكس بايد با مامون همكارى مى كرد عليه اينها تا كلك اينها كنده شود.روايـات مـا ايـن دوم را بـيـشـتـر تـايـيـد مـى كـنـد، يـعـنـى فـرضـا هـم ابـتـكـار از فـضـل نـبوده ، اين كه حضرت رضا با فضل ميانه خوبى نداشت و حتى مامون را از خطر فضل مى ترساند، از نظر روايات ما امر مسلمى است ..
(پايان گزارش مرتضى مطهرى).

ترورفضل ابن سهل در حمام سرخس
ماجرا هر چه كه بود قتل فضل را مامون طراحى كرد . حال كه سياست دربار او عوض شده و او تصميم گرفته بود از پناه ايرانيان به پناه خاندان خود برود ديگر به فضل نيازى نبود. مامون شخصى به نام غالب سعودى اسود را مامور اجراى نقشه ترور كرد. روز جمعه دوم شعبان سال 202 هجرى(12 فوريه 818 ميلادى) فضل ابن سهل سرخسى وزير قدرتمند مامون و امام رضا در سن شصت سالگى در حمام آماج شمشيرها شد و به قتل رسيد. قاتلان كه پسر خاله فضل هم در زمره آنان بود گريختند . مردم شهر سرخس كه به فضل علاقه زيادى داشتند و قتل او را چون قتل ابومسلم بر نمى تافتند يكسره عليه اين قتل بر آشفتند و شهر حالت شورش به خود گرفت. آنچنان كه مردم به اقامتگاه مامون هجوم بردند و كار بالا گرفت و خطرناك شد. مامون از امام رضا خواست مردم را آرام كند و براى يافتن قاتلان فضل جايزه كلانى تعيين كرد. امام رضا از محل اقامت خود بيرون آمد و مردم را به آرامش و بردبارى دعوت كرد و مردم پراكنده شدند. مامون براى كسانى كه قاتلان را دستگير كنند جايزه كلانى تعيين كرد. بزودى قاتلان دستگير شدند و موقعى كه مامون فرمان قتل آنها را صادر كرد فرياد زدند:
ــ خود تو دستور قتل را دادى! حال چظور ما را مجازات مى كنى.
ولى در آن كشاكش كسى را پرواى گوش كردن به سخنان محكومين نبود. قاتلان فضل را گردن زدند و مامون از موقعيت استفاده كرد و چند تن از مخالفان خود را هم به اين بهانه اعدام كرد و سرهاى كشندگان فضل را براى برادر او حسن ابن سهل سرخسى به شهر واسط فرستاد و او را جانشين فضل كرد .
شهر طوس اخرين اقامتگاه امام رضا
پس از قتل فضل مامون مدت زمانى در سرخس ماند . مى توان به روشنى ديد كه ذهن او در سرخس درگير چه مشكلى بوده است. كار وزير و سپهسالار قدرتمند ايرانى فضل ابن سهل به پايان رسيده بود و امواج شورش و خطر از كنار كاخ او عبور كرده بود. حال در سفر به سوى بغداد ومقر عباسيان ضد علوى با وليعهد علوى خود چه بكند؟ براى مامون ترديدى وجود نداشت كه با وليعهد علوى نمى تواند به بغداد وارد شود. سالهاى سختى كه او مجبور بود به ايرانيان و علوىان متكى باشد سپرى شده بود. موجهاى خطر عبور كرده بودند و حالا بر خلاف گذشته نقطه امنيت و سلامت براى او بغداد و عباسيان و اعراب، و نقطه خطر علويان و ايرانيان بودند. صحنه تاريخى و تراژيك را در همين نقطه مى توان به روشنى نگريست. با توجه به خصوصيات مامون مى توان باور كرد كه اگر راهى براى مامون وجود داشت كه على ابن موسى را به زندگى عادى خود باز گرداند اين كار را مى كرد و وليعهد و داماد خود و پدر داماد ديگرش را به زادگاهش باز مى گرداند، ولى اين امكان پذير نبود و مشكلات فراوان مى آفريد. از نظر مامون كار امام رضا نيز در همان دورانى كه او طرح قتل فضل را مى ريخت به پايان رسيده بود و اگر ماجراى پايان زندگى امام رضا چنانكه برخى از مورخين مى گويند به دليل بيمارى نبوده باشد مى توان گفت كه مامون دلايل كافى براى قتل امام رضا داشته است. تنها حذف فيزيكى وليعهد مى توانست مامون را از شر مشكلات خلاص كند و در طوس اين فرصت به دست آمد.
مامون در سفر از سرخس به سوى بغداد چند روزى در طوس و در كنار مقبره هارون ارشيد اردو زد. شمارى از مورخان نوشته اند كه امام رضا در طول راه بيمار شد و بيمارى او در طوس شدت گرفت و سرانجام در آخر ماه صفر سال203هـ (اواخر اوت 818م) چشم از جهان فرو بست. پ ش ازاين به دلايل سياسى كه حذف فيزيكى امام رضا را در نظر مامون موجه مى كرد اشاره كرديم . بدنيست ماجرا را از زبان يكى از فقيهان نامدار شيعه علامه حلى نيز بخوانيم. علامه حلى اگر چه تضادهاى امام رضا و مامون را غير سياسى بر آورد مى كند اما با اين همه از اختلافات درون دربار ميان فضل و امام رضا پرده بر مى دارد.

گزارش علامه حلى از علل مسموميت امام رضا
وقـتـى كـه حـضـرت رضـابـه سـال دويـسـت هـجـرى ، به دعوت مامون نـاگـزيـر از مـديـنـه بـه خـراسـان آمـد، حـدود سـه سال آخر عمرش را در دستگاه مامون (هفتمين خليفه عبّاسى گذراند.حـضرت رضا در خلوت ، مامون را بسيار موعظه و نصيحت مى كرد و او را از عذاب خدا مى ترساند و ارتكاب خلاف را از او زشت مى شمرد و مامون در ظاهر، گفتار امـام رضـا را مـى پـذيـرفـت ولى در بـاطن آن را نمى پسنديد و برايش سنگين و دشوار بود.روزى حضرت رضا نزد مامون آمد و ديد او وضو مى گيرد ولى غلامش آب به دست او مى ريزد و او را در وضو گرفتن كمك مى كند.امام رضا به او فرمود :
درپرستش خدا كسى را شريك قرار مده .
مـامـون آن غلام را رد كرد و خودش آب ريخت و وضو گرفت ، ولى اين سخن حضرت رضا موجب شد كه خشم و كينه مامون به آن حضرت زياد شود (چرا كه ماءمون يـك عـنـصر متكبّر و خودخواه بود و اينگونه گفتار به دماغش برمى خورد) اين از يك سو و از سـوى ديـگـر، هـرگـاه مـامـون در حـضـور حـضـرت رضـا از فـضـل بـن سـهـل و حـسن بن سهل 
سخن به ميان مى آورد، امام رضا بـديـهـاى آن دو را بـه مـامـون گـوشزد مى كرد و مامون را از گوش دادن به پيشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود .فـضـل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگيرى حضرت رضا را فهميدند، از آن پـس مـكـرّر به گوش مامون مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا مى شـورانـدنـد، مـثـلاً تـوجّه همگانى مردم را به امام رضا به عنوان يك خطر جدّى براى براندازى حكومت مامون قلمداد مى كردند و مامون را وامى داشتند كه از حضرت رضا فاصله بگيرد و كار به جايى رسيد كه آن دو راى مـامـون را نـسبت به حضرت رضا دگرگون ساختند و او را آنچنان كردند كه تصميم به كشتن حضرت رضا گرفت .تا روزى امام رضا با ماءمون غذايى خوردند، امام رضا از آن غذا بيمار شد و مامون نيز خود را به بيمارى زد.
جريان شهادت حضرت رضا از زبان عبداللّه بن بشير
عـبـداللّه بـن بـشـيـريـكـى از غلامان مامون مى گويد:
مامون به من دستور داد كه نـاخـنهاى خود را بلند كنم و اين كار را براى خودم عادى نمايم و آن را به هيچ كس نگويم مـن ايـن كـار را انـجـام دادم سـپس مامون مرا طلبيد، چيزى شبيه تمرهندى به من داد و به من گـفـت:
: ايـن را بـا دسـتـهـايـت خـمـيـر كـن و بـه هـمـه دسـتـت بمال.
و من چنين كردم و سپس ‍ مامون مرا ترك كرد و به عيادت حضرت رضا رفت . پرسيد:
حالت چطور است ؟
امام رضا فرمود :
اميد سلامتى دارم .
مـامـون گـفـت :
مـن هـم بـحـمـداللّه امـروز حـالم خـوب شـده است ، آيا هيچيك ازپرستاران و خدمتكاران امروز نزد شما آمده اند؟
امـام رضـا فرمود :
نه ، نيامده اند .
مامون خشمگين شد و بر سر غلامان فرياد زد :
كه چرا به خدمتگزارى از آن حضرت نپرداخته ايد .
عـبداللّه بن بشير در ادامه سخن مى گويد: سپس مامون به من دستور داد و گفت :
براى ما انار بياور، چند انار آوردم ، گفت:
هم اكنون با دست خود (كه به زهر تمر هندى آلوده بود) آب اين انارها را با فشار دست بگير، من چنين كردم ، مامون آن آب انار آنچنانى را با دست خـود بـه حـضـرت رضـا (كـه در بـسـتـر بـيـمـارى در حـال بـهـبـودى بـود) خـورانـيـد و همان موجب مسموميّت امام رضا (عليه السلام ) شده و سبب شـهـادت آن حضرت گرديد، او پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند و سپس از دنيا رفت .
جريان شهادت از زبان اباصلت و محمّد بن جهم
ابـاصـلت هـروى مـى گـويـد:
وقتى كه مامون نزد امام رضا بيرون رفـت ، مـن بـه حـضـور آن حـضرت رسيدم ، به من فرمود:
يا اَباصَلْتِ! قَدْ فَعَلُوها؛ اى ابـاصـلت ! آنـهـا كار خود را (يعنى مسموم كردن را) انجام دادند .
و در اين هنگام زبان آن حضرت به ذكر توحيد و شكر و حمد خدا، گويا بود.محمّد بن جهم مى گويد:
حضرت رضاانگور را دوست داشت ، مقدارى از انـگـور را آمـاده كـردنـد و چند روز در جاى حبه هاى انگور، سوزنهاى زهرآلود، وارد كردند وقـتـى كـه دانـه هـاى انـگـور زهـرآگين شد، آن سوزنها را بيرون آوردند و همان دانه هاى انگور را نزد آن حضرت گذاردند، آن بزرگوار كه در بستر بيمارى بود، آن انگورها را خورد و سپس به شهادت رسيد. و گـويـنـد مـسـمـوم نـمـودن آن حـضـرت بـسـيـار زيـركـانـه و دقـيـق (بـا كمال پنهانكارى بود تا كسى نفهمد) انجام گرفت . پـس از شـهـادت حضرت رضا مامون يك شبانه روز خبر آن را پوشاند و فـاش نـكـرد، سـپـس مـحمّد بن جعفرعموى حضرت رضا و جماعتى از دودمـان ابـوطـالب را كه در خراسان بودند، طلبيد و خبر وفات حضرت رضـا را به آنان داد و خودش گريه كرد و بسيار بيتابى نمود و اندوه شـديـد خـود را ابـراز كـرد و سـپـس جـنازه آن حضرت را به طور صحيح و سالم به آنان نشان داد، آنگاه به آن جنازه رو كرد و گفت : بـرادرم ! بـراى مـن طـاقـت فـرسـاسـت كـه تـو را در ايـن حال بنگرم ، من اميد آن را داشتم كه قبل از تو بميرم ، ولى خواست خدا اين بود .
سـپـس دسـتـور داد جـسـد آن حـضـرت را غـسـل دادنـد و كـفـن و حـنـوط نـمـودنـد و بـه دنـبـال جنازه آن حضرت راه افتاد و جنازه را تا همانجا كه هم اكنون محلّ قبر شريف حضرت رضـا اسـت مـشـايـعـت كـرد و هـمـانـجـا آن را بـه خـاك سـپـرد. آن محل ، خانه حميد بن قحطبه يكى از رجال دربار هارون بود كه در قريه اى به نام سـنـابـاد نـزديـك نـوقـان در سـرزمين طوس قرار داشت ، و قبر هارون الرّشيد (پنجمين خليفه عبّاسى ) در آنجا بود. مرقد مطهّر حضرت رضا را در جانب قبله قبر هارون ، قرار دادند. حـضـرت رضـا درگذشت ، ولى فرزندى براى او سراغ نداريم ، جز يك پسر كه همان امام بعد از اوست ؛ يعنى ابوجعفر محمد بن على ) (امام نهم ) كـه هـنـگـام وفـات حـضـرت رضـا هـفـت سال و چند ماه داشت . (پايان گزارش علامه حلى)

هیچ نظری موجود نیست: