هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰
ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم!
ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست!
سلام به شهدای خلق!
سلام به آزادی!
محمد نجفی، که در آیین زادروز زنده یاد ستار بهشتی دررباط کریم تهران (در روز 5 شهریور 1395) سخن می گفت، رژیم جمهوری اسلامی را متهم کرد که در دست زدن به جنایاتی چون کشتار هزاران زندانی سیاسی و دگراندیش ایرانی حتی قوانین خود را هم نقض کرده است.
محمد سیف زاده ـ کنشگر اجتماعی، زندانی سیاسی پیشین و وکیل دادگستری در ایران ـ در سخنانی در آیین زادروز زنده یاد ستار بهشتی در رباط کریم تهران، گفت: تا زمانی که قوه ی قضائیه مستقل نباشد و تا زمانی که دادگاه های انقلاب وجود داشته باشند، بی قانونی موجود در ایران ادامه خواهد داشت. آیین زادروز جانباخته، ستار بهشتی، در روز 5 شهریور 1395 در خانه ی این زنده یاد در رباط
جزئیات پرونده دستگیری ۱۰کارمند گمرک پرویزخان/صادرات صوری،جرم اصلی
مدیرکل دفتر مبارزه با جرایم سازمانیافته گمرک جمهوری اسلامی ایران با تشریح جزئیات پرونده دستگیری ده کارمند گمرک پرویزخان گفت: پرونده قاچاق ۱۶۰ کانتینر ارز به زودی اطلاعرسانی میشود.
.
وی با بیان اینکه پرونده قاچاق ارزی ۱۶۰ کانتینر هم که مربوط به سال ۹۲ و قبل از آن است، به زودی اطلاعرسانی خواهد شد؛ تصریح کرد: اکنون گمرک جمهوری اسلامی ایران شاکی پرونده مذکور است و مستندات هم به خوبی نشان میدهد که تخلف صورت گرفته است؛ این در شرایطی است که در موضوع احضار ده نفر از کارکنان یکی از گمرکات استان کرمانشاه از سوی مرجع قضایی و بازداشت افراد به علت امکان تامین وثیقه، شاکی گمرک بوده است.
سخنگوی فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس از جلوگیری مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان از تحقیق و تفحص با توجه به شفافسازی فساد ۸ هزار میلیارد تومانی در این صندوق خبر داد و گفت: اسناد موجود حاکی از حضور مدیرعامل و امضاهای وی در این فساد است.
به گزارش مشرق، در سبزوار با اشاره به فساد مالی 8 هزار میلیارد تومانی در صندوق ذخیره فرهنگیان، اظهار کرد: چندی قبل مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان در مصاحبهای موضوع تخلفات بیش از 3 هزار و 285 میلیارد تومانی را مطرح کرد که از بانک سرمایه در اختیار پنج نفر قرار دارد و نمیتوان این مبلغ را پس گرفت و نیز 200 میلیارد تومان هم با همکاری وزارت نفت به از طلب این صندوق بازپرداخت شده است.
وی ادامه داد: یکی از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات هم در مصاحبه خود اعلام کرده است که بالغبر 7 هزار میلیارد تومان در صندوق ذخیره فرهنگیان تخلفات مالی صورت گرفته است.
سخنگوی فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه اسناد بنده و رئیس کمیسیون آموزش به مدیرعامل صندوق و وزیر دادهشده است، افزود: اگر به مصاحبههای اخیر مدیرعامل صندوق فرهنگیان و عضو کمیسیون توجه کنیم متوجه میشویم فساد مالی در این صندوق صورت گرفته است.
مقصودی با اشاره به داشتن اسناد کامل تخلفات مجموعه صندوق ذخیره فرهنگیان، تصریح کرد: متأسفانه با وجود ارائه اسناد به مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان تاکنون هیچگونه پاسخی برای رد اسناد از سوی وی دریافت نشده است.
وی با اشاره به تشکیل کمیته تحقیق و تفحص برای پیگیری تخلفات، عنوان کرد: 8 هزار میلیارد تومان فساد مالی از سوی این صندوق، شرکتهای وابسته و بانک (س) صورت گرفته و کمیته تحقیق و تفحص تمامی تلاشهای خود را برگشتن این پولها انجام میدهد.
سخنگوی فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس شورای اسلامی با اشاره به مصاحبه مدیرعامل صندوق در مورد فساد 3 هزار و 500 میلیارد تومانی، بیان کرد: بنده بهعنوان وکیل مردم در مجلس شورای اسلامی هیچگاه فساد 3 هزار و 500 میلیارد تومان را به خانواده مدیرعامل نسبت نداده و تاکنون در این راستا حکم محکومیت قضایی به دست ما نرسیده است.
مقصودی اضافه کرد: چندی قبل هم از شخص مدیرعامل در مورد دلایل بازداشت و بازجویی همسر، پسرش و وی سؤال کردم که پاسخ مشخصی به ما نداد، بنابراین در اسناد موجود در کمیته تحقیق و تفحص مواردی مشخصشده و حاکی از حضور مدیرعامل و امضاهایش است که برای تخصیص وامهایی بدون ضمانتنامه و استناد قانون انجامشده و همچنین همسر و فرزندش هم در این موضوع دخالتهایی دارند، بنابراین تاکنون مدیرعامل صندوق پاسخی نداده است.
مدیرکل مرکز مبارزه با جرائم سازمان یافته گمرگ گفت: ارزش کل پرونده یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان بود و اکنون ۱۰ نفر نیز بازداشت هستند.
به گزارش مشرق، فریده زبیدی مدیرکل مرکز مبارزه با جرایم سازمان یافته گمرک ایران با اشاره به کشف اخیر در گمرک پرویز خان کرمانشاه اظهار داشت: این کشف مربوط به 15 فقره اظهارنامه صادراتی مربوط به شرکت الکل رازی در گمرک اهواز بوده که باید از گمرک پرویزخان کرمانشاه صادرات میشد.
وی ادامه داد: اوایل سال 93 با همکاری مدیرکل و گمرک کرمانشاه این موضوع کشف شد که اصلا الکلهای اظهار شده برای صادرات به مقصد گمرک پرویزخان نرسیده و چون اعلام وصول در آن زمان دستی بوده است اعلام وصولهای غیر واقعی انجام شده است.
مدیرکل مرکز مبارزه با جرایم سازمان یافته گمرک ایران با بیان اینکه گمرک با دو نفر از همکاران که اعلام وصول صوری انجام داده بودند برخورد کرده و پرونده آنان در هیات تخلفات اداری در حال رسیدگی است،تصریح کرد: اگر محرز شود که جرمی صورت گرفته عدم صلاحیت برای رسیدگی صادر و پرونده به مراجع قضایی ارجاع میشود.
زبیدی با اشاره به اینکه اوایل سال 94 با همکاری گمرک کرمانشاه و اهواز پرونده از حیث جعل و پلمب گمرکی و قاچاق به دادستان قصر شیرین کرمانشاه اعلام جرم شد،تاکید کرد: قبل از ورود دستگاههای نظارتی گمرک پرویز خان به این پرونده ورود کرده است و در حال حاضر دادستان برای انجام تحقیقات و بررسی بیشتر آن را در اختیار اداره کل اطلاعات کرمانشاه قرار داده تا تحقیقات انجام شود.
وی با بیان اینکه ارزش الکلهای اتلیت بالغ بر یک میلیارد و 800 میلیون تومان بوده است گفت: خردادماه سال 94 اعلام جرم توسط گمرک پرویز خان و پس از آن شکایت گمرک از صاحبان کالا انجام شد.
زبیدی با بیان اینکه طبق مقررات 7 تا 10 برابر اصل ارزش کالا میتوان جریمه صادر کرد یادآور شد: بنابراین بالغ بر 18 میلیارد و 400 میلیون تومان نسبت به اصل ارزش باید اعلام جریمه شود.
رانت حاصله از یک فقره اعمال نفوذ عضو اصلاح طلب شورای شهر دوبرابر مبلغ همه تخفیف های شهرداری برای مسکن مدیران در 10 سال اخیر است.
به گزارش مشرق، طی روزهای اخیر، موضوع ارائه تخفیف از سوی شهرداری تهران به برخی مدیران این نهاد خدماتی برای خرید مسکن دستمایه فضاسازی گسترده ای در رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتسب به جریان اصلاح طلب کردید گردیده و عناصر این جریان تلاش می کنند با کلید واژه «املاک نجومی» به نحوی این موضوع را با ماجرای « فیش های نجومی» مشابهت سازی کنند. . اگرچه شهردار تهران در نامه ای به دادستان کل کشور با دفاع از روند قانونی این تخفیف ها از ورود دستگاه قضایی به این ماجرا برای شفاف سازی هر چه بیشتر و رفع شبهات استقبال کرده است، اما اصلاح طلبان همچنان به فضاسازی خود در این زمینه ادامه می دهند که بخش عمده ای از این فضاسازی مربوط به اظهارنظرها و مواضع اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران است.
با این وجود، نظر به سوابق برخی اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران افکار عمومی هنوز نسبت به صداقت چنین جریان سازی هایی در تردید است. اسناد زیادی وجود دارد که نشان می دهد برخی از این اعضا خود بواسطه جایگاهشان در شورای شهر، اعمال نفوذهای عجیبی در جهت منافع شخصی انجام داده اند که رات حاصل از این اعمال نفوذها از معنای واقعی «املاک نجومی» پرده برداری می کند.
از آن جمله، بر اساس اسناد واصله، آقای محمد حقانی عضو اصلاح طلب شورای شهر تهران و معاون غلامحسن کرباسچی در دوره شهرداری تهران، تنها طی یک اعمال نفوذ برای گسترش مساحت ساخت و ساز ملکی در قیطریه، از رانتی معادل حدود 42 میلیارد تومان برخوردار شده که همین فقره رانت، دو برابر مجموع تخفیف های ارائه شده از سوی شهرداری تهران برای خرید مسکن مدیران در 10 سال اخیر - که حدود 26 میلیارد تومان برآورد می شود - می باشد.
بر اساس این اسناد، محمد حقانی، عضو اصلاح طلب شورای شهر تهران، در ملکی در منطقه قیطریه، زنجیره ای از تخلفات را مرتکب شده و از اعمال نفوذهایی استفاده کرده است که رقم آنها به حدود 429 میلیارد ریال می رسد. این ملک 1700 متری به آدرس خیابان قیطریه، خیابان فاطمیه، کوچه مهر 4 واقع شده است.
طبق این اسناد، متراژ مفید مسکونی طی چند مرحله از 4173 متر به 6936 افزایش پیدا کرده و مجموع میزان افزایش متراژ مسکونی 2863 متر است. قیمت هر متر آپارتمان نوساز در منطقه قیطریه با ویژگی های موجود این ملک، رقمی بین 15 تا 20 میلیون تومان می باشد. اگر حداقل این مبلغ یعنی 15 میلیون تومان را در میزان افزایش متراژ مفید مسکونی یعنی 2863 متر ضرب کنیم رقم 429.450.000.000 (یعنی 429 میلیارد ریال) به دست می آید. در واقع مالک با اعمال نفوذ در این پرونده، حداقل 420 میلیارد ریال تصاحب کرده است. قابل ذکر است که این رقم فقط مربوط به یک ملک آقای محمد حقانی است.
تخلفات این ملک و اعمال نفوذ این عضو اصلاح طلب شورای شهر را می توان در چند بخش کلی بررسی کرد:
آن چه اوج اعمال نفوذ این عضو اصلاح طلب شورای شهر تهران است، اعمال نفوذ و درخواست های متعدد او برای افزایش تعداد طبقات است. ملک آقای حقانی در تاریخ 1390/7/24 مجوز ساخت 10 طبقه به متراژ 9586/55 متر اخذ می کند. با درخواست مجدد در تاریخ 92/4/22 (یعنی یک ماه پس از انتخابات شورای شهر و عضویت او در شورا) ملک آقای حقانی مجوز ساخت 13 طبقه دریافت می کند و متراژ آن به 13579/71 متر افزایش می کند. او اما به این مقدار هم راضی نشده و مجددا در نامه ای به تاریخ 94/12/94 مجوز ساخت 14 طبقه به متراژ 18263/75 می گیرد. قابل ذکر است که نامه ای از او وجود دارد که درخواست احداث 16 طبقه کرده است!
به گزارش خبرگزاری فارس، طبق نقشه های هوایی شهر تهران، ملک مذکور، کوچه سپیده را قطع کرده و با تصرف بخشی از کوچه، دو بن بست در دو طرف خود ایجاد کرده است یعنی دو پلاک زمین در دو سمت کوچه به هم متصل شده اند و حدود 200 متر از کوچه هم تصرف شده است تا با این کار، دو قطعه زمین مورد نظر به یک زمین بزرگ تبدیل شود. قابل توجه است که برای این تصرف، هیچ پولی به شهرداری تهران پرداخت نشده است. در واقع حدود 200 متر زمین در منطقه قیطریه تهران که قرار است در تعداد طبقات بالا (حداقل 14 طبقه) ساخته شود، توسط آقای حقانی تصاحب شده و هیچ هزینه یا جریمه ای بابت آن به حساب شهرداری تهران پرداخت نشده است.
او در نامه ای به تاریخ 94/9/94 خطاب به شهرداری درخواست کرده است که عوارض ساختمان خود را به حساب سال 93 پرداخت کند که در نتیجه این موضوع و با فشاری وارد کرده نه تنها پرداختی به شهرداری تهران در ازای عوارض آن سال نداشته بلکه سه میلیارد ریال هم از خزانه شهرداری باز پس می گیرد، اتفاقی که معمولا رخ نمی دهد.
این ملک در تاریخ 1385/3/31 با یک برگ سند کارشناسی، فاقد درخت و غیر باغ شناخته شده است. با توجه به شرایط ملک و املاک مشابه مجاور این زمین که باغ هستند، فاقد درخت بودن ملک آقای حقانی، بسیار بعید به نظر می رسد و جای تامل دارد، به ویژه اینکه از مالک تعهدی مبنی بر کاشت 90 اصله درخت در زمین اخذ شده است.
سؤال این جاست که به چه دلیل نامه فاقد درخت بودن برای ملک صادر شده در حالی که تعهدی مبنی بر کاشت 90 اصله درخت از مالک اخذ شده است! قابل توجه است که مردم عادی برای قطع یک درخت میلیون ها تومان جریمه می شوند.
در نامه ای به تاریخ 90/12/28 خطاب به معاون وقت مالی و اداری منطقه 1 شهرداری تهران درخواست گردیده است که توسط یک شرکت کارگزاری شهرداری، مبلغ ده میلیارد ریال کارسازی برای ملک آقای محمد حقانی صورت پذیرد. در این پرونده از نحوه تعامل آقای حقانی با شرکت کارگزاری، مستندات روشنی موجود نیست.
نحوه محاسبه و دریافت عوارض صدور پروانه به مبلغ 32 میلیارد ریال توسط حقانی از دیگر نکات تامل برانگیز این پرونده است. طبق قانون، عوارض شهرداری باید طی اقساط 2 ساله پرداخت شود. این در حالی است که طبق فرم استرداد عوارض غیر نقدی، پرداخت عوارض این عضو شورای شهر تهران از تاریخ 93/11/10 تا 96/9/10 یعنی 3 ساله مقرر گردیده است.
اما عجیب ترین نکته در مورد پرونده ی این ملک، ارجاع 6 باره ی آن به شورای معماری است و معلوم نیست چقدر این عضو شورای شهر به عنوان نهاد نظارت بر شهرداری بر مدیران آن فشار وارد کرده که پرونده ی ملک او 6 بار به شورای معماری ارجاع شده است. به جرأت می توان گفت ارجاع 6 باره ی یک پرونده به شورای معماری از موارد نادر است.
چرا صاحب قدرتان اسلامى قسى القلب مى شوند؟؛ ف. م. سخن
علت قساوت قلب دو چيز است: ژنتيك و تربيتى. موضوع تربيت، آن قدر موثر است كه مى تواند موضوع ژنتيك را تحت الشعاع خود قرار دارد و فرد ذاتا قسى القلب را تا حدود زيادى مهار كند. اما خود «تربيت» ابعاد وسيعى را در بر مى گيرد از جمله فرهنگ خانواده، فرهنگ جامعه، باورهاى ايدئولوژيك كه باورهاى دينى هم در چهارچوب آن قرار مى گيرد. ممنوعيت ها، محدوديت ها، ترس از گناه، ترس از مجازات، تلاش براى شريك كردن ديگران در رنج هاى شخصى، اصرار براى تحميل عقيده به منظور تشفى خاطر، تحميل آن چه ايدئولوژى و دين به شخص ما تحميل كرده است به ديگران به اسم پيمودن راه سعادت الهى توسط خود و ديگران... و عوامل ديگرى مانند اين ها، مى تواند از انسان، يك ماشين شكنجه و كشتار تمام عيار بسازد. قساوت قلب، با تكرار، تبديل به عادت، و بعد از آن تبديل به لذت مى شود. يك شكارچى، بار اول كه شكار مى كند، ممكن است حتى چند روز از شدت ناراحتى به خاطر خون ريختن و خون ديدن بيمار شود، اما تكرار كشتار و ديدن خون، به تدريج براى او تبديل به موضوعى عادى و بعد از آن تبديل به نوعى اعتياد و لذت بردن از آن مى شود. دنباله ى آن نيز، جست و جوى راه هاى جديد براى لذت بردن بيشتر است كه ابداعات ساديستى، ناشى از آن است. خوى بهيمى، بخشى از عادات انسانى ست. در جوامع پيش رفته سعى مى شود بر اين خوى، افسار زده شود. كسى كه دهنه ى اين خوى را به موقع نكشد و مانع از سركشى آن نشود، گرفتار قانون خواهد شد. اين خوى به هر دليل كنترل نشود يا به حال خود رها شود، يا بدتر از آن، خودْ به عنوان خوى مجرى قانون، پسنديده قلمداد شود، موجب افزايش قساوت قلب خواهد شد. در جوامع ايدئولوژيك و جوامع دينى، كسانى كه تبليغ دين سياسى و يا به دست گرفتن قدرت سياسى توسط دين مى كنند، بسته به ميزان قدرت فعلى شان، به درجات مختلف، از «رحمانيّت» و يا «شدّت» براى پيشبرد اهداف قدرت خواهانه و سياسى استفاده مى كنند. به محض تثبيت قدرت سياسى اسلام، آن چه بر رفتار صاحب قدرتان حاكم مى شود، به كار گرفتن «شدّت» بر اساس قوانين دينى به منظور حفظ حكومت دينى ست كه اين حفظ حكومت، در دين اسلام، اوجب واجبات است. قوانين اسلامى هم كه نوع و ميزان «شدّت» را نشان مى دهد، همين دست و پا بريدن و سنگسار و قصاص و به صليب كشيدن و از بلندى به پايين در افكندن و زنده زنده سوزاندن و امثال اين هاست كه در مطلب «سوزاندن و از بلندى افكندن دشمنان اسلام به فتواى آيت الله محمود شاهرودى» با استناد به كتاب فقهى قاضى القضات پيشين حكومت اسلامى، به آن ها پرداختيم. همين «افكار» و «اَعمال» كه «دارندگان» و «اِعمال كنندگان» آن را به بهشت مى رساند و حتى كسى كه بر روى او، اين افكار و اَعمال، اِعمال مى شود نيز با تحمل اين شدائد زمينى، از گناهان پاك مى شود و از كيفر آسمانى معاف مى گردد، وقتى مكررا تبليغ و ترويج و آموزش داده مى شود و در واقعيت نيز اجرا مى شود، تدريجا احساسات و عواطف را در انسانِ تحتِ تبليغ و موظف به انجام وظيفه، از بين مى بَرَد و هر روز بر قساوت قلب او مى افزايد. انسان صاحب قدرت، بخصوص انسان صاحب قدرت الهى و مطلق، كه هر كار بكند، حتى اگر اشتباه باشد، كارش عين صواب است و اجر او در هر حالت محفوظ، خواسته يا ناخواسته اين امكان الهى را، براى سقوط اخلاقى و رفتارى به قعر بهيميّت به كار مى گيرد در حالى كه تصور مى كند، اين خونسردى و تحت تاثير احساسات انسانى قرار نگرفتن، ناشى از ايمان و اعتقاد بالاى او به عالم باقى و الهى ست! وقتى كسى مثل مصطفى پور محمدى، وزير دادگسترى دولت حسن روحانى، مى گويد بعد از كشتار سال ١٣٦٧ (و البته كشتارهاى بعد از آن) هيچ ناراحتى ندارد و سر آسوده بر بالين مى نهد نشان دهنده ى غلبه ى كامل بهيميّت بر اوست كه او آن را درجه ى بالاى «اسلاميّت» مى پندارد! بنابراين نبايد از ديدن رفتارهاى غير انسانى فلان درجه دار نيروى انتظامى تا فلان شكنجه گر اطلاعات يا قساوت قلب فلان قاضى يا شلاق زن يا مامور اعدام تعجب كرد و انديشيد كه اين ها از كدام سياره به زمين آمده اند كه رفتارشان با انسان نمى خوانَد؟! تعجب نبايد كرد وقتى مى بينيم كارمند عادى زندان يا دادگاه در حالى كه شال و كلاه كرده تا به منزل، نزد همسر و فرزندان اش برگردد، وقتى مى بيند شكنجه گر يا شلاق زن در حال شلاق زدن است، به او مى گويد «حاجى! اون شلاق رو بده ما هم چند تا بزنيم ثواب اش رو ببريم!» اين باور و اين تفكر و اين قدرت مطلق را به من و شما هم بدهند و چند بار كه مزه ى آزار ديگران و ريختن خون را بچشيم، ما هم مى توانيم به همين حد از بهيميت سقوط كنيم بدون هيچ ترديدى! سربازان جبهه ديده، مى دانند «مزه ى خون» چيست. يك بار كه بچشيد و زمينه براى تكرار كه فراهم باشد، اندك اندك به آن عادت مى كنيد و خون به دهان تان مزه مى كند و بعد، معتاد به خون ريختن مى شويد. فراموش نبايد كرد كه آن چه به عنوان محبت و رحمت در دين از آن ياد مى شود، محبت و رحمت به «خودى»ست نه «غير خودى». غير خودى اگر با دوز و كلك هاى جلب كننده و جذاب به ما نپيوندد، بايد با ترشرويى و خشونت با او رفتار كرد. وقتى هم قدرت در اختيار ما باشد، مخالف ما، مخالف دين به شمار خواهد آمد و نه تنها از «رحمت» نصيبى نخواهد برد، بلكه با «شدّت» با او برخورد خواهد شد. همين شدت است كه صورت و چهره ى امثال خامنه اى و جنتى و شاهرودى و پور محمدى و رييسى و اين آمران و عاملان آدم كشى و شكنجه را سنگى مى كند و هر چه بروز احساسات انسانى ست در آن ها از ميان مى برد. شدت گرفتن قساوت قلب و به حداكثر رسيدن آن را در وجود چنين موجوداتِ انسان نمايى مى توان به عيان مشاهده كرد.
شنبه 13 شهريور 1395
نامه سرگشاده صادق زیباکلام درباره فساد به حسن روحانی
بسمه تعالی سرورمکرم جناب آقای دکترحسن روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران شیدالله ارکانه با سلام وتحیات ،در آخرین سخن رانیتان برای چندمین بار بگونه ایی بسیارقاطع سخن از ضرورت مبارزه با فساد بمیان آوردید. با این تفاوت که برای نخستین بارضرورت ریشه یابی فساد رامطرح فرمودید. واینکه بدون پرداختن به اسباب وعلل عمیق تر بوجودآمدن فساد،نمی توان با صرف گرفتن، زدن و بستن امید چندانی به پیشرفت در از بین بردن آن داشت. هنوز سخنان تان در فضا بود که موضوع فساد در"صندوق فرهنگیان" مطرح شد؛ وهنوز کم وکیف پرونده این مورد جدید فساد روشن نشده بودکه بازخبرفساددیگری آمد. اینبار پای شهرداری و برخی ازاعضاء شورای شهر به میان امده بود. البته دراین فقره چون پای"خودی ها" در میان است سروصدایی که برای"فیش های حقوقی"براه افتاد اتفاق نخواهد افتاد وبرعکس سعی خواهد شد تا موضوع جمع وجورشود. من فرضم برآنست که جنابعالی در خصوص معضل عظیم فساد صادق هستید و واقعا آنگونه که فرمودید بدنبال اسباب و علل بوجود آمدن و ریشه یابی آن هستید. تصور می کنم جنابعالی هم با بنده هم رای باشید که حجم مفاسد اقتصادی آنقدر در جامعه مان زیادشده که کمتر هفته ایی می گذرد که در آن خبر یک فساد اقتصادی جدید بیرون نیامده باشد. جوامع پیشرفته که جای خود را دارند، آیا در هیچ جامعه همردیف خودمان هم آمار مفاسد اقتصادی حتی نزدیک به آمار مفاسد اقتصادی در ایران می شود؟ جنابعالی بالاترین خدمتی که در مبارزه با فساد می توانید بنمایید آنست که از جایگاه رئیس جمهور کشور این پرسش ابتدایی و ساده را مطرح فرمایید که "ما را چه می شود که اینقدر مفاسد اقتصادی در جامعه مان عمومیت پیداکرده است؟" آیا در ساختار ژنتیکی ما ایرانیان کمبودی وجود دارد که این همه تمایل به مفاسد اقتصادی در میان مان رواج دارد؟ یا بقول عباس میرزا به موسیو ژوبرفرانسوی در۲۰۰ سال پیش: "درآبی که می نوشیم، درخاک مان و یا درآفتابی که بر سرما می تابد عناصری وجوددارند" که ما ایرانیان را این همه متمایل به مفاسد اقتصادی می نمایند؟ آیا در کشورهای دیگر هم این همه دستگاه، سازمان، نهادهای مراغبتی، حفاظتی، حراستی، بازرسی، نظارتی، تعزیراتی، اطلاعاتی، امنیتی و.... که در نظام ما برای کنترل و مراغبت تشکیل شده، وجوددارند؟ آیا در جوامع دیگر هم این همه دقت، وسواس، بررسی، موشکافی و رسیدگی های عقیدتی، سیاسی، اخلاقی، اطلاعاتی و امنیتی که ما درجریان انتصاب، انتخاب، استخدام وگزینش مدیران مان بکارمی بریم، اساسا وجوددارند و اعمال می شوند؟ می دانیم که پاسخ به همه این پرسش ها منفی است. در جوامع دیگرنه این همه دستگاههای عریض و طویل مراغبتی، نظارتی و"مچ گیری"وجود دارند، و نه این همه بررسی، دقت و مته به خشخاش گذاردن بهنگام استخدام و یا عزل و نصب های مدیران و مسئولین شان صورت می گیرد؛ مع ذالک نه این همه فساد در جوامع شان وجود دارد، و نه مدیران و مسئولین شان این همه مثل ما خطاکار و "کج دست" از آب درمی آیند. جناب دکتر روحانی بزرگوار، بزرگترین گامی که در جهت مبارزه با فساد و بقول خودتان "ریشه یابی" آن می توانید بردارید، طرح همین پرسش ساده است که "مارا چه می شود که این همه فساد در جامعه مان بوجود آمده؟" طرح این سئوال باعث می شود که بجای رفتن بدنبال آدرس های بیهوده ایی که یک عمر است در مبارزه با فساد بدنبال آنها رفته ایم همچون "ضرورت یک عزم واراده ملی (بمنظور مبارزه با فساد)"؛ "همکاری و هماهنگی میان سه قوه"؛ "برخورد قاطع و انقلابی با مفسدین (تا دیگران درس عبرت بگیرند)"؛"وضع قوانین و اجرای مقررات سخت گیرانه تر"و سایر راه حل های بی حاصل، برای یکبار هم که شده از خودمان بپرسیم که چرا در جوامع دیگر که نه این همه دستگاه های بگیر و ببند دارند، نه این همه اصرار می ورزند که مدیران و مسئولین شان متدین و طرفدار نظام های شان باشند، نه جرمی بنام"مفسد فی الارض"دارند، و نه کسی را به این اتهام تا کنون اعدام کرده اند، یک دهم و شاید یک صدم ما مفاسد اقتصادی ندارند؟ شاید اگرجنابعالی این پرسش را مطرح نمایید سرانجام موفق به این کشف بزرگ شویم که ریشه فساد نه در آب ایران است نه درخاک آن؛ نه ما ایرانی ها بیشتر از دیگران تمایل به فساد داریم و نه مشکل درتوطئه های دشمنان نظام است و نه درنبود قوانین و مقررات. مشکل درنظام اقتصادی بیمار، ناکارآمد و فاسد دولتی حاکم برکشورمان است. ظرف ۲۵۰سالی که از انقلاب صنعتی و شکل گرفتن اقتصاد آزاد می گذرد تا به امروز حتی محض نمونه یک اقصاد دولتی موفق نتوانسته ظاهر شود. اقتصادفاسد و ناکارآمد دولتی حاکم برایران هم نخواهد توانست استثنایی براین قاعده تاریخی شود. تنها محصول موفق اقتصاد دولتی ایران فساد وفساد و بازه فسادبیشتر بوده است. بیست وهفت سال پیش جناب هاشمی رفسنجانی که قدرت و اقتدارشان بسی بیش ازجنابعالی می بودبعلاوه مخالفین شان هم به همان نسبت ازمخالفین امروزی شما کم عده وعده ترمی بودند، با یک عزم واراده راسخی به سودای تخریب اقتصاد درمانده دولتی کشور(که آنروز یک صدم فساد امروزی هنوزدرآن ظاهرنشده بود) وارد پاستورشدند. اما هنوز به نیمه راه ریاست جمهوری شان نرسیده بودند که مجبور شدند سودای اقتصاد آزاد ادام اسمیت را از سر بدر کنند و به همان"سازندگی"بسنده نمایند. هنوز بعد از گذشت سه دهه ایشان متهم هستند که "نسخه بانک جهانی را می خواسته اند درکشور اجرء نمایند و الگوی توسعه شان این بوده که ایران را تبدیل به "ژاپن اسلامی" نمایند". واقعا هم باورنکردنی نیست که کسی خواسته باشد چنین ضربه و لطمه ایی به کشورش وارد کرده باشد و آنرا تبدیل به ژاپن نماید. احتمال موفقیت جنابعالی دردست بگریبان شدن با ریشه های عمیق ترمفاسد اقتصادی و جایگزین نمودن اقتصاد فاسد دولتی ایران با اقتصاد آزاد ادام اسمیت یقینا و بطریق اولی از آقای هاشمی رفسنجانی هم بمراتب کمتر می باشد. می ماند این پرسش که پس چرا می نویسم و امیدم به چیست؟ می نویسم چون امیدم بحضرت باریتعالی است. می نویسم تا جنابعالی را وادارنمایم تا مرتبه بعدی که در تلویزیون ظاهر شدید، به این پرسش مجبور شوید پاسخ دهید که چرا روزبه روزما داریم بیشتر و بیشتر در فساد فرومی رویم؟ می نویسم تا شاید فردا روزی فرزندان مان توانستند گامی را که نسل ما نتوانست بردارد، و نتوانستیم این بنای اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی را از جای برکنیم و برروی ویرانه های آن بنای اقتصاد مدرن و موفق ادام اسمیت را بنا نهیم تحقق ببخشند. می نویسم تا نسل های بعدی بدانند که اجدادشان آنقدر ایدئولوژیک زده بودند که اقتصاد آزاد و ژاپن شدن را ننگ و عار می پنداشتند. ایام بکام باد صادق زیباکلام
جمعه 12 شهريور 1395
روزنامهگردی از مجلسِ اول و در مجلس سالِ اول (وگاهي هم دوم)، ناصر پاکدامن
روزنامهخوانی، کتابخوانی نیست. که روزنامه را نمی شود توّرق کرد و کتاب را چرا! و کتاب معمولاً سراسر هم از قلم شخص واحدی است دربارۀ موضوعی واحد و از پیش معین (بعید است که کتاب پزشکی و یا دیوان شعر، جز از پزشکی و یا شعر سخن دیگری بگوید). موضوع کتاب را نویسنده تعیین کرده است و از همان آغاز و در همان سطرهای نخست، اگر نه از روی جلد و به کمک عنوان، میگوید که قصد من و موضوع کار چیست و کجا میروم و چرا و چگونه؟ روزنامهگردی به خوشهچینی میماند در کشتزاری از حوادث و واقعات که شاید هم میان کوه و کاه هم تمیزی نگذاشته باشد. روزنامهگردی مثل جهانگردی، ولگردی، دورهگردی و چه بسا گردیهای دیگر! غرض گشتوگذاری است در دورهای، ماهی، فصلی یا سالی از روزنامهای. نه از سرِ تفریح و نه از سرِ تکلیف بلکه از سرِ فضولی. چشمچرانی در میان عناوین و ستونها و مقالهها و اعلانها. پس به انگیزۀ کنجکاوی. روزنامهگردی تورّق نیست. اول اینکه دورۀ روزنامه را، چه مجلد باشد و چه نباشد، با آن قد و قواره و قطع و حجم، نمی شود توّرقی کرد. در ذهن من توّرق به دنیای کتاب تعلق دارد. کتابی که در دستان مینشیند و به حرکت انگشتی باز و بسته میشود و پس ورق میخورد. توّرق نظری بر کتابی انداختن است از سرِ سیری یا کنجکاوی و یا از مقولۀ نُک زدن و چه بسا از باب توشهای برای تفاضل و تظاهر. توّرق، از هر چمن گلی و از هر فصلی سطری است؛ روزنامه چون کتاب و به آسانی کتاب، ورق نمیخورد. نظم و نسق خودش را دارد که بر خواننده تحمیل میکند: قطع بزرگتر پس جای بزرگتر همراه با ضرورت خواندنی دیگر.
روزنامهخوانی، کتابخوانی نیست. که روزنامه را نمی شود توّرق کرد و کتاب را چرا! و کتاب معمولاً سراسر هم از قلم شخص واحدی است دربارۀ موضوعی واحد و از پیش معین (بعید است که کتاب پزشکی و یا دیوان شعر، جز از پزشکی و یا شعر سخن دیگری بگوید). موضوع کتاب را نویسنده تعیین کرده است و از همان آغاز و در همان سطرهای نخست، اگر نه از روی جلد و به کمک عنوان، میگوید که قصد من و موضوع کار چیست و کجا میروم و چرا و چگونه؟ روزنامهگردی به خوشهچینی میماند در کشتزاری از حوادث و واقعات که شاید هم میان کوه و کاه هم تمیزی نگذاشته باشد. در قیاس با روزنامه، کتاب زمان انتشار معینی ندارد: میتواند امروز منتشر شود، فردا و پس فردا هم ممکن است. روزنامه، ساعت و روز و زمان دارد. روزنامۀ امروز، فردا در بیماری کهولت و پیری و از کارافتادگی گام نهاده است. روزنامه، نامۀ روز است یعنی که پدید آمده به دنبال رویدادهای روز و گزارشگر وضع و حال و روز و روزگار و مردم روزگار (روزنامهای هم که ازینهمه سخنی نمیگوید، با همین نگفتن، از زمانۀ خود با ما سخن میگوید). قصد و هدف روزنامه خبر از روز و روزگار آوردن است. از دیدگاهی معین به دنیائی نامعین نگاه کردن. تنوع موضوع، ذات روزنامه است. روزنامه آش شله قلمکاری است و همین هم هست که روزنامهگردی را با ”کشف و اکتشاف“ همراه میکند. روزنامه در مسیل تند و پرپیچ و تاب رویدادهایی انباشته از ضربالاجل و ناگهانی و فوریت حیات میگیرد. زائیدۀ لحظه و بازگوی لحظهها. عکس فوری؟ روزنامهگردی تمامی ندارد، بیپایان است. بار دیگر و باز بار دیگر. و هر بار چیز تازهای پیدا میشود که عمادالکتاب کتاب تعلیم خط نوشته، بانوئی 5000 تومان برای کمک به تأسیس بانک ملی داده، این کس یک دستگاه سینماتوگراف میفروخته و آن کس هم یک دستگاه درشگۀ مرغوب. آن مادام فرانسوی اعلان میدهد که درس فرانسه میدهم و دیگران هم از تدریس انگلیسی و روسی خبر میدهند. و این میان، ماشیندودی شاه عبدالعظیم هم موضوع گزارشی میشود. و پس روزنامهگردی، پایان ندارد. و به همین دلیل هم روزنامهگردی، دوبارهگردی است. تمامیناپذیر. دور باطل! روزنامه بستر روزنامهگردی است. خواننده حتی اگر به دنبال مقصود و در جست و جوی مقالهای، خبری، شایعهای هم باشد، با صفحات روزنامه، "چون کشتی بیلنگر، کژ و مژ" میشود و به هر سو میلغزد و میافتد و ازین مقاله به آن تصویر و از آن خبر به این اعلان کشیده میشود. روزنامهگردی بازدید از تاج محل یا دیوار چین نیست، شگفتزده از میان روزمرّۀ مردمان روز و روزگاری عبور کردن است. که عجبا! آن روز چنین شده، فلان چنین نوشته و بهمان چنان کرده! روزنامهگردی، از جایگاه امروز در روزمرّگی دیروز سفر کردن است. به بحث دربارۀ روزنامه و روزنامهنویسی کشیده نشویم که غرض فقط اشارهای بود به برخی تفاوتهای میان جلدی کتاب و دورهای (مجلد؟) از روزنامهای! و تفاوتهای میان خواندن هریک و بالاخره تفاوت میان روزنامهخوانی و روزنامهگردی و خواص این آخری. و در این روزنامهگردی، غرض از مجلس اول، دورة اول مجلس شوراي ملي است و مقصود از مجلس دوم، روزنامة مجلس. فرمان مشروطیت، اگر به تاریخ ذیل آن استناد کنیم، در روز یکشنبه 14جمادیالثانی 1324 / 5 اوت 1906 صادر شده است. اما این پایان کار نیست که آغاز کار است؛ کاری که کشمکش میان موافقان و مخالفان مشروطه است. ازینسو لیت و لعل و امروز و فردا و بهانهجویی و تعلل و مخالفت پنهان و آشکار است و از آن سو هم پافشاری و بازخواست و تهدید و اعتراض و فریاد و فشار. مخالفان همچنان به عقب رانده میشوند و به انتخابات تن میدهند و بالاخره شصت و چهار روز بعد، روز یکشنبه 18 شعبان / 7 اکتبر، دارالشورای ملی و یا مجلس مقدس ملی با حضور نمایندگان تهران در عمارت گلستان افتتاح میشود: ”شاه ورود میکند مانند مردۀ متحرک. او را بهزحمت میآورند روی صندلی سلام مینشانند و این آخرین کرسینشینی اوست... شاه پاکتی را که به دست صدراعظم است با رعشۀ شدید به دست گرفته به دست نظامالملک که مخاطب سلام است و پیش روی او ایستاده میدهد و میگوید’’این نطق ماست، بخوان!‘‘ نظامالملک ورقه را از پاکت درآورده، صورت نطق شاه را میخواند...“ (یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد 2، چاپ دوم، تهران، انتشارات عطار/ انتشارات فردوسی، 1361، ص. 90-89). چنین است که شاهی نشانده بر مسندی و حملشده تا تالاری، ”شرف تقریر“ خطابۀ افتتاحیهای را به نظامالملک ارزانی میدارند (ایران، سال 59، شمارۀ 16، 22 شعبان 1324 / 11 اکتبر 1906). از روز بعد، مجلس فعالیت خود را آغاز میکند. و اکنون که مجلس به فعالیت آغاز کرده است میبایست همگان را از فعالیتهای خود آگاه کند و راه این کار، نشر روزنامه است. تا این زمان آن یکی دو روزنامهای هم که در ایران به طبع میرسید، با نظارت کامل و ممیزی جامع وزارت انطباعات بود که بر همۀ چاپخانهها هم نظارت کامل اعمال میکرد (نگ.: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، چاپ دوم، ص. 15-10). منظمترین روزنامهها ایران بود که در نقش روزنامۀ رسمی تنها "از وقایع ایام سلطنتی و مطالب دولتی و کارهای درباری و حکام ولایات و فواید عامه و امور تجارتی و تاریخ و جغرافی سخن میراند" (به نقل از سرلوحۀ ایران). پس روزنامه اگر هم خبری میداد بیشتر از حالات و احوالات آن ذات مقدس بود که در 4 ذیقعده 1324 /20 دسامبر 1906 با صدور "دستخطِ آفتاب نقطِ همایون"، "اختیارات تامه در تمام امورات ... و مهمات مملکتی" را به "ولیعهد کیوان مهد" میداد و اضافه هم میکرد که "بحمدالله حالمان خیلی خوب و رو به بهبودی است" تا شانزده روزی بعد، در 20 ذیقعده 1324 / 5 ژانویه1907، "بدرود جهان و ترک جهانبانی" کند و روزنامه بنویسد: "هر آنکه زاد ناچار بایدش نوشید / ز جام دهر مِیِ کُلِّ مَن علیها فان" و محمد ابراهیم خان صدیق خلوت ، یکی "از فحول شعرا و ادبای معاصر" و متخلص به "خلوتی"، هم در ماده تاریخش بسراید: "گفت در تاریخ فوت شهمظفر خلوتی / ”شد روان آسوده از دنیا بفردوس برین“ " (ایران، سال 59، شماره 22، 25 ذیقعده 1324 / 10 ژانویه 1907). اما خوشبختانه، پیش از آنکه کار به ماده تاریخ سازی برسد و پس از افتتاح مجلس (در18 شعبان)، در روزهای پایانی همان ماه، مظفرالدین شاه در دستخطی به مشیرالدوله، صدراعظم، نوشت: "روزنامۀ موسومۀ به مجلس که اجازۀ طبع آن داده شده است، اول روزنامهای است که در هرگونه مقالات مفیده راجع به خیرعامه و مصالح امور ملکیه و ملیه و حفظ شرائط دولتخواهی به آزادی قلم، مخصوص و ممتاز خواهد بود". و به این ترتیب بر خصلت استثنایی این روزنامه که از قید نظارت و ممیزی وزارت انطباعات و دیگر مراجع حکومتی آزاد است تأکید میورزد. اما کار راه انداختن روزنامه، دشواریهایی دارد که رفع و دفع آنها، زمان میطلبد. در اواخر رمضان، روزنامۀ انجمن ملی تبریز خبر میدهد که ”از طرف حکومت امتیاز یک روزنامۀ یومیه به آقا میرزا حسن نام شخصی داده شده. اسم این روزنامه مجلس است. این روزنامه آزاد و مرامنامهاش خیلی وسیع است و برای نشر [آن] جوانهای باعلم طهران یک مجلس تشکیل دادهاند“ (روزنامۀ ملی انجمن تبریز، 8، 26 رمضان 1324). با همۀ این احوالات، انتشار روزنامه همچنان معوّق مانده است. بعدها، و دربارۀ چرائی و چگونگی پیدایش و دشواریهای آغاز کار، روزنامه خود چنین نوشته است: ”پس از انعقاد مجلس مقدس شورای ملی ایران، [که] اغلب وکلای محترم در مقام تقاضای روزنامۀ شورای ملی [برآمدند] جمعی از ملتخواهان... امتیاز روزنامه را بهشرط آزادی قلم... از طرف دولت ابد مدت گرفتند، بواسطۀ فقدان اسباب و عدم تهیۀ لوازم، چندی تأسیس و تشکیل ادارۀ آن به تعویق افتاد صدای وکلای محترم مجلس و هواخواهان معظّم ملت به تشکّی بلند شد و همه روزه، بلکه هر ساعت، با نهایت شدت و حدت مطالبۀ طبع و نشر آن را مینمودند و تمام بیترتیبیها را به منتشر نشدن این روزنامه منتسب میکردند [تا آنکه با] زحمات زیاد و اقدامات فوقالطاقه بطور ناقص اسباب آن فراهم و شروع به طبع شد“ (مجلس، سال اول، شمارۀ 44،11 محرم 1325 / 25 فوریه 1907). بالاخره در جلسۀ 7 شوال 1325 / 24 نوامبر 1906 مجلس، یکی از نمایندگان میپرسد ”امر طبع روزنامه به کجا رسید؟“ و رئیس سیاستمدارانه پاسخ میدهد که ”آنچه راجع به ما بوده انجام یافته و از فردا شروع به طبع روزنامه می شود“. و درین میان نمایندۀ دیگری به صراحت از علت تأخیر نام میبرد: ”علت تعویق طبع روزنامه ممانعت وزارت انطباعات و چاپ نکردن مطبعهها بود...“. (مجلس، سال اول، شمارۀ 3، 12 شوال 1324 / 29 نوامبر1906). شاید هم به همین مناسبت باشد که آن دستخط همایونی بر صدر مطالب نخستین شمارۀ مجلس جای گرفته است و نخستین مقالۀ روزنامه هم دربارۀ همین دستخط است: به موجب دستخط مبارک همایونی مندرجۀ فوق، قلم این روزنامه بکلی آزاد و مطلق است و در مباحث محلس شورای ملی و کلیۀ امور پلتیکی و تجارتی و اجتماعی و آنچه راجع به اصلاحات ملکی و امور ملی و مربوط به فوائد و عواید عامه و دائر به حقوق وطنیه و مدافعۀ حدود عالم اسلامیت باشد با کمال آزادی سخن خواهد راند.... روزنامه این سخنان را هر شماره در صدر صفحۀ اول و در زیر عنوان تکرار میکند همراه با تأکیداتی که چندان هم بیمعنی نیست: این روزنامه بکلی مطلق و آزاد است و در مباحث و مذاکرات و مشروعات مجلس شورای ملی ایران و کلیۀ امور پلیتیکی و تجارتی و اجتماعی و آنچه راجع به اصلاحات ملکی و امور ملی و مربوط به فوائد عامه و عواید نوعیه و دائر به حقوق عالم اسلامیت و اجراء احکام اسلام و مدافعۀ حدود وطن باشد با کمال آزادی سخن میراند. مذاکرات یومیۀ دارالشورای کبری و لوایح و مقالات و آراء و افکار ملت را در موارد مذکوره بالخصوص منتشر خواهد نمود (مجلس، سال اول، شمارۀ 1، 8 شوال 1324 / 25 نوامبر1906). مجلس سومین روزنامۀ غیردولتی است که آزاد از قید ممیزی و سانسور مقامات و دستگاههای دولتی انتشار مییابد. دو روزنامۀ نخست بیاجازۀ مقامات حکومتی و با زیرپا گذاشتن روال کار حکومتیان پیدایی گرفتند. یکی که روزنامۀ ملی انجمن تبریز باشد ناشر افکار و گزارشگر فعالیتهای این انجمن است که خود در حوالی دهم شعبان تشکیل شده است و اکنون به تصمیم این انجمن از اول رمضان 1324 درین شهر منتشر میشود. دومی صبحنامۀ ملی است که در همان اوان در تهران بطریق ژلاتینی و با شعار ”حرّیت، عدالت، مساوات“ تکثیر میشود. درین صبحنامۀ ملی، همچنانکه در شمارۀ مورخ ششم رمضان آن آمده است، ”آنچه راجع به تأسیس مجلس شورای ملی و انتشار معارف و بیان حال کسانی که بر ضد و کسانی که هواخواه ملتند درج“ میگردید و ”هر روز انعقاد مجلس یک نسخه به هموطنان عزیز داده“ میشد. مدیر و نویسندۀ صبحنامه، سید محمدرضا شیرازی است که بعدها روزنامۀ مساوات را که از روزنامههای مهم دوران خود بود، با همان شعار ترقیخواهانۀ ”حریت، عدالت، مساوات“، بنیان گذاشت و بههمین مناسبت هم به سید محمد رضا مساوات معروف شد. نخستین شمارۀ مساوات، یکسالی بعد، در 5 رمضان 1325 / 13 اکتبر 1907 انتشار یافت. امتیاز روزنامۀ مجلس به آقامیرزا محسن مجتهد اعطاء شده است و مدیریت آن با سید محمد صادق طاطبائی، فرزند یکی از رهبران نامدار جنبش مشروطه، سید محمد طباطبائی است. روزنامه، در آغاز کار و تا مدت زمانی، به سردبیری شاعر نامدار دوران، ادیبالممالک انتشار مییابد (یحیی دولتآبادی دربارۀ چگونگی پیدایش مجلس مینویسد که در اندیشۀ چنین روزنامهای، او حتی ”شمارۀ صفر“ نمونهمانندی هم به صاحب اختیاران عرضه کردهاست اما پیش از آنکه به نتیجهای برسد دیگرانی آمدهاند و زدهاند و بردهاند و مجلس را راه انداختهاند و او را در تلخکامی فروبردهاند. نگ.: حیات یحیی، ج. 2، ص. 95-91. درتأیید این نکته و دربارۀ کشمکشهای سیاسی که به شکست طرح میرزا یحیی منجر شد. نگ: ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، با مقدمه و تصحیح علیاکبر سعیدی سیرجانی، ص. 410-409). هدف اصلی مجلس چاپ و انتشار صورت مذاكرات مجلس اول است. اين صورت جلسات تنها مداركي است كه از فعاليت و چگونكي كار و نحوة عمل و تصميمگيري مجلس اول موجود است. بنابرين هر پژوهندهاي كه ميخواهد به پژوهش در چگونگی استقرار مشروطيت بپردازد ناچار از مراجعه و استناد به اين صورت مذاكرات و بهرهگيري و استفادة از آنها ميباشد. اما در اين امر هم احتياطهاي معمول را نبايد بهكنار گذاشت و خصوصيات صورت مذاكرات و كاستيها و نقايص آن را از نظر دور داشت. روزنامۀ مجلس که برای طبع و پخش صورت مذاکرات مجلس تأسیس یافته است از آنچه پس از صدور فرمان مشروطیت روی داد و از چگونگی تنظیم آئیننامۀ انتخابات و انتخاب نمایندگان سخنی نمیگوید و این نخستین کمبود است و کمبود بزرگ دیگر از آنجا سرچشمه میگیرد که نخستین شمارۀ روزنامه در8 شوال 1324 / 25 نوامبر1906 منتشر میشود در حالیکه مجلس دوماهی پیشتر ازین آغاز به کار کرده است. پس، هم به آنچه پس از صدور فرمان مشروطیت گذشت و هم به آن نخستین روزهای نخستین مجلس منتخبان در تاریخ ایران توجهی داشته باشیم که این هر دو بر خصیصههای مسلط انقلاب مشروطیت روشنی بیشتری میاندازد. جنبش مشروطهخواهی، از همان آغاز با مخالفتی پایدار و سرسخت روبرو بود و درگیری مشروطهخواهان با استبدادیان هرگز فروننشست و همچنان و همواره دوام داشت. مجلس منتخبان، سنگ بنای نظام سیاسی جدید بود و از همین رو هم هر آنچه با مجلس (آئیننامۀ انتخابات مجلس، حدود اختیارات مجلس و...) ارتباط مییافت، موضوع کشمکش میشد و کانون درگیری و مخالفت. همچنانکه گفته شد، فرمان مشروطیت، اگر به تاریخ ذیل آن استناد کنیم، در روز یکشنبه 14جمادیالثانی 1324 / 5 اوت 1906 صادر شده است اما در واقع، چهار روز بعد در 18 جمادیالثانی 1324 / 9 اوت 1906 است که پس از کشمکشهای بسیار، سرانجام صورت قطعی خود را مییابد و بار دیگر به امضای مظفرالدین شاه میرسد و انتشار مییابد. با انتشار این فرمان، حرکت اعتراضی مشروطهطلبان آزادیخواه پایان نگرفت و فروکش نکرد. مشروطهخواهان که دیگر گفتههای حاکمان را اعتباری نمیشناختند، اکنون در هراس بودند که آن وعدههای خوش و نویدهای پر امید، چیزی جز هیچ و پوچ نباشد. از همین رو بود که روحانیان مهاجر در مسیر بازگشت خود از قم، به حضرت عبدالعظیم که رسیدند (23 جمادیالثانی) همگی "متفق و متحد شدند" که "تا انعقاد مجلس" نه از کسی بازدید کنند و نه به امورات شرعیه بپردازند و نه به دیدار شاه بروند. بستنشینان سفارت انگلیس هم که پیش ازین به علمای مهاجر هشدار داده بودند که مبادا به دام فریبهای حکومتیان گرفتار شوید، اعلام میکردند که تا صدور فرمان انتخابات و انعقاد مجلس به تحصن خود ادامه میدهند (ناظمالاسلام، یادشده، جلد 3، ص. 333-332). اما گویی که دولتیان هم به فرونشاندن موج اعتراضی استبدادستیزان و آرام کردن فضای سیاسی شتاب فراوان داشتند که با بازگشت روحانیان مهاجر به تهران (چهارشنبه 24 جمادیالثانی)، و در زمانی که بستنشینان هنوز همچنان بر ادامۀ تحصن خود پافشاری میکردند، هفت روز پس از امضای نهایی فرمان مشروطیت، صدراعظم مشیرالدوله (که پس از استعفای عینالدوله در 8 جمادیالثانی / 30 ژوئیه، به ریاست وزراء منصوب گردیده و در دهم جمادیالثانی هم فرمان صدارت عظمی گرفته است) حکمی صادر میکند (پنجشنبه 25 جمادیالثانی) که "برای افتتاح و انعقاد مجلس محترم شورای ملی مقرر گردیده است که از فردا ... عمارت بزرگ وسط باغ بهارستان به جهت اجزاء محترم مجلس معین شود"، پس آن عمارت را آماده دارید تا اجزاء مجلس (که معلوم نیست چه کسانند و برگزیدۀ کیانند و کی و کجا و چگونه برگزیده شدهاند!) "در ظل مراحم بندگان اعلیحضرت... در آنجا حاضر و شروع بهکار نمایند". صدراعظم میخواهد که آن مجلس را در عصر روز جمعه در عمارت بهارستان برگزار کند "لکن آقایان قبول نکردند که این مکان در وسط شهر نیست و مجلس باید در وسط شهر باشد" و بعد هم باید از ورثۀ سپهسالار کسب اجازه کرد و آنهم زمان میطلبد (ناظمالاسلام، یادشده، 34-333). این مخالفتها موجب شد که صدراعظم برگزاری مجلس را به روز بعد، شنبه 27 جمادیالثانی / 18 اوت، و در مکانی دیگر، یعنی "در عمارت رفیعالبنای مدرسۀ نظامی جنب اطاق نظام که از هر جهت شایسته و مناسب است" (ایران، سال 59، شمارۀ 12، 9 رجب 1324 /16 اوت 1906، ص. 2)، موکول کند. اکنون همۀ طبقات ملت، "همۀ علما و سران کوشندگان و کسان دیگری از وزیران و درباریان" (کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، چاپ 12، تهران، امیرکبیر، 1355، ص. 120)، دعوت شدهاند تا بار دیگر، ضمن صرف چای و شیرینی، از زبان مشیرالدوله، صدراعظم، تکرار و تأیید و تضمین انجام وعدههای پیشین را بشنوند. در عصر آن روز شنبه، دو هزار تنی، و شاید هم بیشتر (ایران، سال 59، شمارۀ 12، 9 رجب 1324 / 30 اوت 1906)، در مدرسۀ نظامی جنب اطاق نظام (که یکی از "عمارات رفیع و مجلل" ارگ شاهی بود و واقع در غرب عمارات شاهی و دیوانخانۀ مبارکه و کم و بیش در محل کنونی کاخ دادگستری) به دعوت گردآمدهاند و مشیرالدوله سخن میگوید و تأکید میکند: مجلس شورای ملی تشکیل خواهد شد اما "چون لایحۀ قواعد انتخابات و لایحۀ نظامنامۀ این مجلس شورای ملی باید با کمال دقت موافق دستور مبارک همایونی ترتیب داده شود و البته میدانید که انجام این کار مستلزم وقت و فرصت معینی است، لهذا برای اینکه بندگان اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه، دلیلی واضح و حجتی کافی در تصمیم رأی مبارک خودشان برای تشکیل و ترتیب مجلس شورای ملی، به قاطبۀ اهالی ایران داده باشند [تأکید ازین نگارنده] مقرر فرمودند که عجالتاً محل موقتی این محلس محترم، معین و در آنجا با حضور آقایان علماء و وزراء و اعیان و اشراف و تجار و اصناف، صرف شیرینی و شربت بشود. بدیهی است که اولیاء دولت اهتمام بلیغ خواهند نمود که قواعد انتخابات و نظامنامۀ مجلس شورای ملی بزودی... مرتب و اعضای مجلس ملی در طهران جمع و به افتتاح این مجلس نائل شویم...". پیام پادشاهی است که به بیاعتباری سخن دولت و حکومت خود در نظر مردمان اعتراف دارد و سخنش اینست که اطمینان خاطر و اعتماد کامل داشته باشید و بدگمانی و ناباوری را به کناری نهید و باورم دارید اما تدوین و تهیۀ مقدمات چنین کاری زمان میخواهد و اگر باورم نمیدارید در همین مدرسۀ نظامی که محل موقت آن مجلس است، گرد هم آئید و تشریف داشته باشید تا دولت کار تدوین آئیننامۀ انتخابات را به انجام رساند. پس حضوری که بیان و نشانۀ بیاعتمادی مردمان به حاکمان است و نوعی تضمین. هم همراهی است و هم اعتراض. این حضور نشانۀ دیگری است از ناباوری مردمان: "نوعی بست نشستن" معقول و مؤدب اما نه منفعل! این سخنان را "از طرف ملت"، یکی "از اعاظم واعظین و ملتخواهان" پاسخ میگوید: حاج شیخ مهدی سلطانالمتکلمین که از منسوبان سببی آقا سید عبدالله بهبهانی هم بود چرا که یکی از فرزندان او را به دامادی داشت (محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مقدمه از دکتر ناصر کاتوزیان، تهران انتشار، 1379 تهران، انتشار، 1379، ص. 111) و "بهترین مروج او در دعوت صاحب مجالس روضهخوانی بود و طرفداری از مقاصد بهبهانی مینمود" (پیشین). شیخ مهدی در آن هفتهها و ماهها، و بهمناسبت، از سوی آقا سید عبدالله به عینالدوله، صدراعظم، پیامی هم برده بود و در مهاجرت علما به شهر ری، روزها به منبر موعظه میرفت و زمانی هم که فرمان عدالتخانه صادر شد و مهاجران به پایتخت بازگشتند، او باز از جملۀ گویندگان بود و به نشانۀ پیروزی، آن فرمان تأسیس عدالتخانه را بر مردمان باز میخواند (کسروی، یادشده، ص. 65، 74، 77). [خسن و خسیننویسی (1): شگفتا که کاردار سفارت فخیمۀ بریتانیای کبیر که از قرار معلوم، خود مشروطیت را به ایران و ایرانیان ارزانی داشته و بر نهان و آشکار امور واقفی تام و تمام بوده، در گزارش به وزیر متبوع خود، این گوینده را آقا سید عبدالله بهبهانی دانسته است (نگ.: ایولین گرانت داف به ادوارد گری، قلهک،10 سپتامبر 1906،[ترجمۀ نطق آقا سید عبدالله مجتهد]، در : حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابنسینا، 1347، ص.119-114). برخی از مؤلفان (کسروی، یادشده، ص. 121 و غلامحسین میرزاصالح [ویراستار]، متن کامل مذاکرات نخستین مجلس شورای ملی، تهران، مازیار، 1383، 900 ص ، ص. 759) از سر سهو، میرزا نصرالله ملکالمتکلمین را گویندۀ این سخنان دانستهاند. مهدی ملکزاده نیز همین میکند و پُر شور و پُر طپش، پدر خود را گویندۀ خطبۀ تشکرات ملت میداند همراه با چه بسیار خسن و خسیننویسی: "ملکالمتکلمین، خداوند نطق و بیان و اولین خطیب شرق و سرسلسلۀ آزادیخواهان که در آن زمان مظهر ارادۀ ملت و نمایندۀ حقیقی امت بود نطق تاریخی و فصیحی را که سند آزادی ملت ایران است و همیشه جاودان در صفحات تاریخ آزادی جهان باقی خواهد ماند ایراد کرد و برای اولین دفعه اعلام آزادی ملت از بندگی به زبان بزرگترین رهبر انقلاب اعلام گردید..." (مهدی ملکزاده، تاریخ مشروطیت ایران، ج. 3-1، چاپ دوم، تهران، علمی، 1393، ص. 385). پسر مینویسد که آن سخنان پدر چه شور و شوقی در دلها افکند و به نقل از شکرالله خان معتمدخاقان مینویسد که من و سید جمالالدین در آن مجلس تاریخی پهلوی هم نشسته بودیم همینکه مجلس خاتمه یافت، من به سید جمال گفتم: "اگر مایل باشید من شما را به منزلتان برسانم". گفت: "کمی صبر کنید تا جمعیت برود". ملکالمتکلمین از دور سید جمالالدین را دید و با همان قیافۀ محبوب به طرف ما آمد... همینکه ملکالمتکلمین مقابل ما رسید گفت: "سید، اینهم مشروطیت و مجلس شورای ملی که آرزومند آن بودیم". سپس آن دو آزادمرد چون دو یار مهربان یکدیگر را در آغوش گرفته و در حالیکه آثار بشاشت از چهرۀ آنها هویدا بود و اشک از دیدگانشان جاری بود همدیگر را بوسیدند. ملکالمتکلمین پهلوی ما نشست . به صحبت پرداختیم. سید جمالالدین گفت: "ملک، امروز نور از صورتت میبارد". ملکالمتکلمین با خنده گفت: "این نور صابون است!". بعد سید جمالالدین گفت: "ملک، ایران مشروطه شد، مجلس هم درست شد. ما به آرزوی خود رسیدیم. بیا با هم برویم به مصر و یا به هندوستان!" ملکالمتکلمین گفت: "سید تو اشتباه میکنی. امروز اول کار و زحمت است. این طفل نوزاد... محتاج پرستار است... و ما باید از او نگاهداری و پرستاری کنیم تا توانا و نیرومند شود". سپس برخاسته و به اتفاق تا نزدیک خانۀ سید جمالالدین... رفتیم، آنها از کالسکه پیاده شدند و من خداحافظی کرده مراجعت کردم. همسر مرحوم سید جمالالدین نقل میکرد که " آن شب سید جمالالدین به اندازهای مسرور بود که من هرگز او را در دورۀ زندگانی به آن پایه شادکام ندیده بودم و از شدت شوق و خوشحالی تا صبح با ملکالمتکلمین بیدار بودند و صدای خندۀ آنها و صحبتشان نگذاشت ما بخوابیم" (مهدی ملکزاده، یادشده، ص. 388-387).
راستی را که متنی درخور جنگی از برگزیدۀ آثار خسن و خسینی! باید یادآور شد که ملکالمتکلمین که به اتهام بابیت از اصفهان اخراج شده بود و به تهران آمده بود در آن ایام، هنوز در زیر بار سنگین این اتهام بود و بنابرین راه منبر و محراب بر او گشوده نبود. محمدعلی تهرانی (کاتوزیان) مینویسد که "به علت اتهام به تبوّب، جرئت سخنسرائی و خطابه و نطق و موعظه نداشت... تا در اواخر ذیقعده [1324]، جلسۀ اتحادیۀ طلاب در مدرسۀ مروی منعقد گردید و نگارنده ... از آقایان اتحادیۀ طلاب تقاضا نمودم که چون معظمله حاضر است اجازه داده شود که خطابهای انشاد نمایند...". با اینکه "آقایان" میپذیرند و "حاج ملک [هم] در آن روز ساعتی حاضرین را مستفید" می کنند، با اینحال "پس از ختم جلسه عدهای از محترمین طلاب مدرسۀ مروی... خطاب و عتاب" آغاز کرده " که چرا بایستی در مجمع طلاب موجبات نطق یک نفر کافرِ طاغیِ یاغی متهم به بابیت را فراهم ساخته و آبروی اهل علم را ببرید؟" تهرانی به معترضان پاسخ میدهد و "حاضرین از آقایان طلاب" هم به تأئید او بر میخیزند و ازین پس است که "دیگر نتوانستند ممانعت از نطق و خطابه و کنفرانس مرحوم ملکالمتکلمین نمایند و از اوایل ذیقعده، آن مرحوم یکی از خطبای اتحادیۀ طلاب گردید و هر روز جمعه که اتحادیۀ طلاب در مدرسۀ صدر منعقد میگردید، یکی از خطبای مسلم دائمی، آن مرحوم بود" (محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، یادشده، ص. 385-384). با این تفاصیل منطقی مینماید که آن مرحوم چهار ماهی پیش، در آن مجلس اطاق نظام رخصت سخن نیافته باشد. چه بسا فرزندی یک کمی قربانی علقۀ فرزند پدری و یک کمی هم بیشتر شهید روش تاریخنویسی خود شده باشد و این میان جشن اتحادیۀ طلاب در مدرسۀ مروی را که به مناسبت امضای قانون اساسی در شب 17 ذیقعده برگزارشده است و در آن جشن ملکالمتکلمین و سید جمال اصفهانی، هر دو سخنرانی کردهاند (محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، یادشده، ص. 402) با آن مراسم مدرسۀ نظامی چهار ماه پیشتر اشتباه کرده است؟ العلمُ عند الله. در هرحال ذکر نام ملکالمتکلمین بهعنوان خطیب آن مجلس، شاید از روزنامۀ رسمی کشور، ایران، سرچشمه گرفته باشد که زیر عنوان "مجلس محترم شورای ملی" شرحی دربارۀ نشست "مجلس مبارک ملی [که] موقتاً در عمارت رفیع البنای مدرسۀ نظامی جنب اطاق نظام" برگزار شده نوشته است و نام خطیبی که "خطابۀ تشکر از طرف هیئت ملت" را قرائت کرده است را بار نخست بهطور کامل (حاجی شیخ مهدی ملکالمتکلمین) نوشته است و بار دیگر تنها به ذکر لقب او بسنده کرده است (ایران، یادشده) ضمن اینکه در هر دو بار به خطا لقب او را "ملکالمتکلمین" و نه آنچنانکه میبایست "سلطانالمتکلمین" ذکر کرده است]. اما حاجی شیخ مهدی سلطانالمتکلمین در خطابۀ سپاسآمیز خود، پس از شکرگزاری "از توجه ظاهر و باطن امام عصر عجّل الله فرجه و از شمول توجهات کاملۀ پادشاه رعیتپرور عدالتگستر"، این نظر را مطرح میکند که افتتاح مجلس را نباید به پایان انتخابات در ایالات و ولایات موکول کرد بلکه می بایست مجلس با نمایندگان تهران افتتاح شود و رسمیت یابد و به کار آغازد تا نمایندگان شهرها و مناطق دیگر هم به تدریج برسند. و این همان پیشنهادی است که فریدون آدمیت به درستی آن را "زیرکانهترین تدبیر" و "بزرگترین تدبیر"ی می داند که مشروطهخواهان "برای انعقاد فوری مجلس ملی به کار بستند" (فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، یادشده، ص. 350؛ برای شرح این مجلس و متن کامل سخنان گویندگان، نگ.: روزنامۀ ایران، یادشده، و همچنین ناظمالاسلام، یادشده، ج. 3، ص. 336-334؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد 2، یادشده، ص. 84-83). ازین پس، جمع مشروطهخواهان به نشست خود در مدرسۀ نظامی ادامه میدهند. برخی این نشستها را "اولین مجلس" خواندهاند (ناظمالاسلام، یادشده، ج. 3، ص. 334) و درین راه برخی چه "خسن و خسین نویسیها" که نکردهاند. [خسن و خسیننویسی (2): مهدی ملکزاده هم نشست روز 27 جمادیالثانی را "افتتاح مجلس شورای ملی" (یادشده، ص. 383) میداند و مینویسد که "پس از آنکه انتخابات تهران (؟)، بیسر و صدا و با شادی و کامیابی خاتمه یافت به مقدمات افتتاح مجلس شورای ملی پرداختند" (همان، ص. 382) و "عمارت مدرسۀ نظام که بزرگترین و مجللترین بنای تهران بود برای تأسیس اولین جلسۀ مجلس شورای ملی معین شد... " (همان، ص. 383). و این اولین جلسه همان نشست روز 27 جمادیالثانی است: "این روز، روز وصال به محبوب بود و در آغوش کشیدن معشوق. این روز مظهر آزادی بود..." (همانجا). اما براستی که مؤلف کتاب مقدمات مشروطیت، هاشم محیط مافی، است که به مرحلۀ عالی خسن و خسیننویسی گام نهاده است: "چون عینالدوله از صدارت معزول شد [9 جمادیالثانی] شاه... میرزا نصرالله خان مشیرالدوله را... به صدارت ایران مفتخر داشتند... ملت از انتخاب ایشان خوشوقت بودند... این بود که روز شانزده هفده ماه مزبور [جمادیالثانی ]، ملت در آستان آقایان آقا سید محمد و آقا سید عبدالله جمع شدند و انجام کار را از ایشان خواستند. آقایان مذکور... پس از دو روز ندای عام دادند و مردم را برای تعیین وکلا در تالار مرمر دعوت کردند. ملت بلافاصله حاضر شد... بعد از قدری مذاکرات، قرار دادند هرکسی که میخواهد وکیل انتخاب کند به هر کسی که اعتماد دارد اسمش را روی کاغذی بنویسد و به دست خود در میان گلدانی که میآورند بیندازد... تا سه روز ورقۀ انتخاب نوشته میشد پس از آن... اسامی را خواندند. ثبت کردند. جمعی به اکثریت آراء وکیل مجلس شورا شدند... صنیع الدوله را نیز به ریاست مجلس شورای ملی انتخاب کردند. دو سه نفر هم برای نیابت رئیس معین کردند که از جمله سعدالدوله و وثوقالدوله و امینالضرب بودند... چون رؤسا و اعضای مجلس معین و مرتب گردیدند در روز بیست و چهارم جمادیالثانی 1324 قمری (؟)، علما و وکلا و سایر اجزا حرکت کرده به اطاق نظام که جنب عمارت دولتی واقع بود رفتند ، آنجا را مجلس قرار دادند(؟). در آنجا میز و صندلی و سایر لوازمات حاضر بود. هریک در جای خود قرار گرفتند. خطابه خواندند و به وجود اعلیحضرت دعا کردند... " (هاشم محیط مافی، مقدمات مشروطه، به کوشش مجید تفرشی ـ جواد جانفدا، تهران، انتشارات فردوس، 1363، ص. 135-134). چنین است که هاشم محیط مافی و کوشندگان دوگانهاش، مجید تفرشی و جواد جانفدا، گوی سبقت در خسن و خسیننویسی را از همگنان میربایند: فرمان مشروطیت که تاریخ 14 جمادیالثانی را دارد در واقع و پس از مذاکرات فراوان و اصلاحات و تغییراتی، در 18 جمادیالثانی است که در صورت قطعی و کنونی خود انتشار مییابد هرچند با موافقت مشروطهخواهان، در تاریخ صدور آن تغییری نمیدهند "محض اینکه مطابق باشد با روز تولد شاهنشاه" (ناظم الاسلام، یادشده، ص. 324) یعنی با 14 جمادیالثانی. پس اینکه آن مؤلف محترم مرقوم داشتهاند که "روز شانزده هفده ماه مزبور [جمادیالثانی]، ملت در آستان آقایان آقا سید محمد و آقا سید عبدالله جمع شدند" ابداً نمیتواند واقعیت داشته باشد خاصه که در آن روزها "آیتین"، بههمراه دیگر آقایان در مهاجرت کبری در قم بودهاند و هشت- نه روز بعد، در 25 جمادیالثانی است که به تهران باز میگردند و پس نمی توانسته اند که از جمله در روز پیش به اتاق نظام بروند و "آنحا را مجلس قرار" دهند! "خسن و خسین نویس" خستگی ناپذیر ما مینویسد که ملت به ندای آیتین پاسخ داد و در تالار مرمر گرد آمد و رأی داد و وکیلان خود را برگزید و این وکیلان نشستند و مجلس کردند و برای خود هیئت رئیسهای هم انتخاب کردند بهریاست صنیعالدوله و با سه نایب رئیس که میرزا جواد خان سعدالدوله یکی ازیشان بود. اگر ازین نکته بگذریم که در آن ایام سعدالدوله در تحصن در قنسولگری انگلیس در یزد بود و در 15 رمضان، یعنی هشتاد روزی بعد، است که به تهران باز میگردد و هرگز هم به نیابت ریاست مجلس انتخاب نشدهاست، باید یادآور شویم که انتخاب نمایندگان طهران از روز یکشنبه 12 شعبان شروع و "ظهر روز یکشنبه 18 شعبان... خاتمه یافت" (محمدعلی تهرانی کاتوزیان، یادشده، ص. 226) و عصر همان روز است که شاه مجلس شورای ملی را افتتاح میکند. یعنی که در روز شنبه 27 جمادیالثانی اصلاً انتخاباتی صورت نگرفته بوده است که وکیلی انتخاب شده باشد! و غرض حکومت از تشکیل آن جلسه هم درست به منظور فراهم آوردن مقدمات انتخابات وکلای مجلس بوده است! چه مرغزار سبز و خرمی است تاریخ در قلم خسن و خسین نویسان! افتتاح مجلس اول در روز 18 شعبان صورت می گیرد یعنی حدود پنجاه روزی پس از صدور فرمان مشروطیت و آن هم پس از تنظیم نظامنامۀ انتخابات و انجام انتخابات در تهران! "مورخ" گرامی، مهدی ملکزاده، هم درصحبت از تدوین قانون اساسی مینویسد که "پس از مطالعه و مباحثۀ طولانی، روحانیون موفق شدند که مادهای در قانون اساسی بگذارند که بر طبق آن چهار نفر از علمای درجۀ اول در مجلس عضویت داشته باشند و در وضع قوانین نظارت کنند" (یادشده، ص. 408). این سخن ایشان هم یکسره از همان قماش "خسن و خسیننویسی" است. چرا که نظامنامۀ اساسی یا قانون اساسی که در 14 ذیقعده 1324 به توشیح مظفرالدین شاه رسیده است اصلاً به رابطۀ دین و مذهب و روحانیت و مجلس و مشروطیت نمیپردازد و پس در قانون اساسی یک چنین مادهای وجود ندارد! هیچ بعید نیست که احیاناً مورخ گرامی به اصل دوم متمم قانون اساسی اشاره داشتهاند که آنهم بعدها در مجلس تدوین و تصویب شد و در 29 شعبان 1325، یعنی نه ماهی بعد، به توشیح محمدعلی شاه رسید. اما دراین اصل دوم متمم هم صحبت از انتخاب لااقل 5 تن از علماء است و نه 4 تن! پس باز هم نمونۀ دیگری از آن تحقیقات خسن و خسینی! شاید هم مورخ گرانمایه بحث دربارۀ تعیین شمارۀ نمایندگانی که میبایست "طبقۀ علماء و طلاب" تهران به نمایندگی خود در مجلس اول برگزینند (4 نفر، همچنانکه در نظامنامۀ انتخابات مجلس شورای ملی، موشح در 14 جمادی الثانی 1324، هم ذکر شده است. نگ: میرزا صالح، یادشده، ص. 763-761) را با آن بحثهایی که چند ماهی بعد، به هنگام تدوین متمم قانون اساسی پیش آمد در هم آمیخته باشد!] کاردار سفارت انگلیس هم در گزارش خود دربارۀ جلسۀ 27 جمادیالثانی در مدرسۀ نظامی از "نخستین جلسۀ مجلس شورای ملی" سخن میگوید «نگ.: ایولین گرانت داف به سر ادوارد گری، قلهک، 10 سپتامبر 1906، در حسن معاصر، یادشده، ص. 114» و این اشتباه در گزارشهای بعدی مأموران سیاسی بریتانیا همچنان تکرار میشود «نگ.: ایولین گرانت داف به سر ادوارد گری ، قلهک، 11 سپتامبر 1906، پیشین، ص. 120، و همچنین "گزارش عمومی دربارۀ نهضت اصلاح طلبی به سال 1906"، پیشین، ص. 136). و چه بسا که این تصورِ حاکم در میان دیپلماتهای فرنگی در تهران بوده است: نیکلا، دیپلمات فرانسوی ساکن ایران هم نظامنامۀ انتخابات را به عنوان قانون اساسی ایران به فرانسه بر میگرداند و برای Revue du monde musulman (مجلۀ عالم اسلامی) به پاریس میفرستد و این مجلۀ بسیار معتبر هم آن نظامنامه را چاپ میکند همراه با توضیحاتی دانشمندانه در بیان شگفتی خود که این چه مشروطیتی است که یک چنین قانون اساسی دارد! (مجلۀ عالم اسلامی، ج. 1، ش. 1، نوامبر 1906، ص. 100-86). با اینکه مجله در یکی از شمارههای بعدی ترجمۀ قانون اساسی را به چاپ میرساند اما در تصحیح اشتباه پیشین خود چیزی نمینویسد و این بار از فرمان مشروطیت 14 جمادی الثانی 1324، به عنوان قانون اساسی یاد میکند! (پیشین، ج. 1، ش. 4، فوریه 1907، ص. 523). باید گفت که در زبان و کلام مردمان زمانه هم چنین نمونههایی را بسیار میتوان دید که آن نشست مدرسۀ نظامی را "افتتاح مجلس شورایملی ایران" و یا "افتتاح دارالشورای ملی ایران" (تلگرافهای جوابیۀ سید محمدصادق طباطبائی از سوی پدرش به "عموم برادران قفقازی" و به "برادران ایرانی عشقآباد"، رونوشت بهتاریخ 29 جمادیالثانی در: ناظمالاسلام، یادشده، ص. 338-337) دانستهاند و یا از آن نشستها به عنوان "مجلس محترم شورای ملی" نام بردهاند (نگ: تلگراف گروهی از اهالی رشت، به تاریخ 29 رجب 1324، در: پیشین، ص. 377-376) و یا "تبریک تأسیس مجلس شورای ملی" را گفتهاند (تلگراف از کرمان، رونوشت در تاریخ 5 شعبان در: پیشین، ص. 385). و این ابهام "در کلام و لغزش در زبان" از پدیدههایی است که در دورانهای دگرگونی و تغییر سریع بهچشم میخورد. "واقعیت جدید" هنوز مناسبترین نام خود را نیافته است و نامهای گوناگونی بر آن اطلاق میشود که هم نشانۀ ابهام ذهنها و ناروشنی مقصودهاست و هم گواه بر سرعت تغییرها و حکایتی از عمق آنها! کسروی در سخن از آن نشستهای مدرسۀ نظامی، از "مجلس چندگاهه" [موقت] صحبت میکند (کسروی، یادشده، ص. 123) که میبایست تدوین "نظامنامۀ انتخابات" و انجام "دیگر کارهایی که برای پیش رفتن مشروطه و بنیاد یافتن دارالشورا" ضرورت دارد را بر عهده گیرد (پیشین، ص. 122). وی مینویسد که مجلس موقت "هفتهای دو روز برپا" میگردد (پیشین، ص. 124) تا تدوین نظامنامۀ انتخابات را به پایان برد. آدمیت هم از آن نشست 27 جمادیالثانی بهعنوان "نخستین جلسۀ مقدماتی مجلس ملی" (فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، یادشده، ص. 173) یاد میکند و پس از آن هم مینویسد "اینکه آن [نشستها] را مجلس آزاد ملی نامیدهاند، وصف درستی است" (پیشین، ص. 175) چرا که جلسات عمومی آن با حضور "رجال و اعیان و تجار و کسبه و نمایندگان دولت و با حضور افراد عامۀ شهر" تشکیل می یافت و "هرکس حق سخن گفتن داشت" (همانجا). آدمیت بار دیگر بر این نشستها عنوان "مجمع آزاد ملی" (پیشین، ص. 373) را اطلاق میکند.
در واقع این مجلس یا مجمع آزاد ملی، مجلسی است که رسمیت و حقانیت خود را از جنبش عدالتخواهی و ضد استبدادی یکسالۀ اخیر (که عمدتاً در پایتخت و در میان پایتختنشینان پیدایی گرفت) کسب کرده است و از بیاعتباری دربار و دولت در انظار مردمان که دیگر در قول و کلام حاکمان جز فریب و دروغ چیزی نمی بینند. اکنون حاکمان که به بر پا داشتن این مجلس تن در دادهاند، میخواهند جلب اعتماد عمومی کنند و تضمینی بر حسن نیت خود و دلیلی انکارناپذیر بر موافقت با خواستهای بستنشینان و مهاجران ارائه دهند که پس ای مردمان ببینید که فریب و نیرنگی در کار نیست و قدرت حاکم هم تدوین نظامنامۀ انتخابات را در دست تدوین دارد! مجلسی که برگزار شده، بر اساس هیچ فرمان و حکمی برگزار نشده. نه عدالتخانه است و نه شورای حکومتی و نه نهادی دیگر ازین نوع. نه کسی به عضویت آن برگزیده شده است و نه هدف و وظیفهای دارد و نه اختیاراتی معین و حقوق و وظائفی مشخص. مجلسی است که نظم حاکم را نمایندگی نمیکند. از دولت نیست، از غیر دولت است. کسانی را ("متجاوز از دو هزار نفر"، به نوشتۀ ایران، روزنامۀ رسمی کشور، یادشده) به صرف چای و شیرینی دعوت کردهاند و اکثریت ایشان را متحصنان سفارت و مهاجران به قم و همراهان و همدلان آنها، یعنی که مشروطهخواهان و استبدادستیزان تشکیل میدهند. در آن روز شنبه 27 جمادیالثانی، هیچ نشانهای نیست که بپذیریم که این مجلس میبایست از آن پس هم دوام یابد. سخنان صدراعظم هم از ابهام بهدور نیست: "عجالتاً محل موقتی این مجلس محترم، معین [شده است] و در آنجا با حضور آقایان علماء و وزراء و اعیان و اشراف و تجار و اصناف، صرف شیرینی و شربت بشود". همان روز؟ یا هر روز و ازین پس؟ برای چه و به چه منظور؟ برای "صرف شیرینی و شربت"؟ نشست مدرسۀ نظامی، مراسم افتتاح چایخانهای است یا آغاز یک مجلس "چندگاهی"؟ مدعوان امروز، فردا هم باز میتوانستند آمد. و آمدند. بدین ترتیب نشست مدرسۀ نظامی، روزهای بعد هم ادامه یافت و مهمتر اینکه حاضران هم تنها به صرف چای و شیرینی اکتفا نکردند. در آغاز، این نشست، پیدایش جمعی است که ازین پس در آن محل بر کار دولت نظارت میکنند تا تدوین نظامنامۀ انتخابات و انجام انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی را به پایان برساند. اما کار به اینجا ختم نمیشود و بهسرعت نظارت به دخالت فعال بدل میشود و جمع حاضران، نه تنها خود به تدوین نظامنامه دست میزند بلکه بیآنکه در انتظار اجازه و موافقت دولت باشد انتخابات نمایندگان روحانیان و تجار و اصناف را هم به راه میاندازد و ازین هم فراتر میرود و وقتی دولتیان تصمیمی میگیرند به اعتراض برمیخیزند که ازین پس همه چیز باید به اجازۀ این مجلس باشد. و بهاین ترتیب است که از جمله با این و آن انتصاب شاهانه مخالفت کردند که چرا پیش از جلب موافقت ما صورت گرفته است (از جمله تجار با انتصاب وزیر تجارت جدید به مخالفت برخاستند). اما و البته مسئلۀ اصلی تدوین و تصویب "نظامنامۀ انتخابات" است. ناظمالاسلام، در یادداشتهای روزانۀ خود، جریان این امر را چنین ثبت کرده است: یکشنبه 28 جمادیالثانی : "ارباب حل و عقد هم مشغول نوشتن نظامنامۀ انتخابات میباشند". چهارشنبه اول رجب: "امروز طرف عصر مجلسی در مدرسۀ نظامی منعقد گردید از رؤسای روحانیین آقای طباطبائی و آقای بهبهانی و حاج شیخ فضلالله و آقا سید جمال افجهای و آقای صدرالعلماء و سایر علماء اعلام و آقازادهها، از اعیان و درباریها مشیرالملک، پسر صدراعظم، وزیر امور خارجه و محتشمالسلطنه و مؤتمنالملک و بعض دیگر حاضر بودند. از تجار هم جمع کثیری بودند. نظامنامهای که مشتمل بر چهل فصل بود قرائت شد. بنا شد آقایان علماء بعض فصول دیگر به آن ملحق کنند و بعض تغییرات در آن بدهند، آن وقت به طبع برسانند". جمعه سوم رجب: "امروز جمعی از بزرگان و طلاب، حضور مبارک حضرت حجت الاسلام آقای طباطبائی رسیدند، در باب نظامنامه مذاکره نمودند... امروز جناب میرزا محمد صادق [فرزند ارشد آقای طباطبائی] تشریف بردند صاحبقرانیه برای گفتگوی نظامنامه و اتمام امر انتخاب". یکشنبه پنجم رجب: "امروز حضرت آقای طباطبائی نقاهت و نوبه عارض ایشان گردید... آقای بهبهانی هم مشغول پذیرائی واردین میباشند. دیگران هم در مدرسۀ نظامی نشسته مشغول مذاکره از امر انتخاب میباشند". دوشنبه ششم رجب: "امروز جناب عضدالملک آمد نزد حضرت آقای طباطبائی که استدعا کند حضرت حجتالاسلام طرف عصر تشریف ببرند در مجلس شورای ملی. لکن نقاهت حضرت حجتالاسلام رفع نشده است و مشکل بتوانند حضور بهم رسانند. صدراعظم... مشیرالدوله امروز ناهار مهمان است منزل حاج آقا علیاکبر بروجردی، جناب حاج شیخ فضلالله هم آنجا بود، با جمعی دیگر. بعد از صرف ناهار، همانجا خوابیدند که عصر را بروند به مجلس شورای ملی برای امضاء و تصحیح نظامنامه. چون جناب حجتالاسلام آقای آقا میرزا سید محمد تشریف نبردند در مجلس، صدراعظم هم نرفت. لکن سایرین با مشیرالملک، پسر صدراعظم، رفتند و در مجلس حاضر شدند. لکن صحبت امروز از امر نان و گوشت بود ...". سهشنبه هفتم رجب: "امروز جناب آقاسید عبدالله را احضار کرده بودند برای رفتن حضور شاه و حضرت آقای بهبهانی مستعد و مهیا از برای رفتن به صاحبقرانیه شده که طلاب خدمت جناب آقا رسیده و جداً مانع شدند و عرض کردند که این رفتن شما تنها نزد شاه موجب اتهام است. جناب آقا سید عبدالله، طلاب را خاموش و به دلیل و برهان مدلل نمودند که رفتن نزد اعلیحضرت لازم است و اگر نروند کار معیوب خواهد گردید. طلاب عرض کردند پس تنها نروید. چناب آقا گفت شاه مرا تنها خواسته است شاید بخواهد حرفی محرمانه بفرماید و بودن ثالث مانع باشد. به هر جهت جناب آقا تشریف بردند به صاحبقرانیه و مراجعت را آمدند منزل حضرت آقای آقا میرزا سید محمد [طباطبائی] لکن هنور معلوم نگردید که مطلب چه بوده است؟...". چهارشنبه هشتم رجب: "طرف عصر امروز ، آقایان تجار آمدند منزل آقای طباطبائی و عنوان کردند که از رفتن جناب آقا سید عبدالله حضور شاه مردم در وحشت و خیالات افتادند. میترسیم آخر ما ملت را بفروشند. جناب حجتالاسلام آقای طباطبائی اطمینان به ایشان داده و فرمودند... نظامنامهای که چند روز قبل در مجلس قرائت شد، آن را دولت تغییر داده است و مادۀ سوم را بکلی از بین برداشته است و یعنی وکلای شهرها را زدهاند و بعض تغییرات دیگر در نظامنامه دادهاند ولی ما قبول نکردیم. امشب باید فصول نظامنامه را بنویسیم که پس فردا، روز جمعه، در مجلس قرائت شود. و صورت نظامنامه را در مجلس قرائت نمود. تجار بالاجماع و الاتفاق گفتند ما این نظامنامه را قبول نداریم". ادامه این نوشته را از
جمعه 12 شهريور 1395
توضیحی چند در مورد گفتگوی مهدی خزعلی با صدای آمریکا ، ایرج مصداقی
مرتضوی و محسنی و امثال آنها مخالفتی با کشتار بیرحمانهی زندانیان نداشتند، اگر غرولندی هم میکردند در نحوهی اجرا و احیاناً در کمیت و کیفیت اجرای آن بود. اگر این گونه باشد جنایتکاری همچون مرتضی اشراقی عضو هیأت منتخب خمینی برای کشتار زندانیان هم میتواند مدعی شود که او در تعدادی از دادگاهها با مخالفتاش باعث نجات جان عدهای شده است و از این بابت انتظار دریافت مدال «عدالت» و «انصاف» و «شجاعت» هم داشته باشد. مهدی خزعلی در گفتگو با صدای آمریکا در مورد کشتار ۶۷ به مواردی اشاره کرد که لازم میبینم توضیحاتی در مورد آنها بدهم. او چند مورد از خاطرات سیدحسین مرتضوی زنجانی رئیس زندان اوین در دوران قتلعام و مسئول فرهنگی زندان اوین را که شخصاً در این کشتار دست داشتند تعریف کرده و میگوید این افراد پس از آن که من در سال ۸۸ به زندان رفتم خاطرات خود را با من در میان گذاشتند. در مورد سیدحسین مرتضوی زنجانی باید بگویم او دلیل اصلی اعترافاتش را به خزعلی توضیح نداده است. چرا که در فروردین ماه ۱۳۸۹ من برای اولین بار ضمن انتشار عکس این جنایتکار، در مورد او و نقشاش در کشتار ۶۷ توضیح دادم. در این آدرس میتوانید ملاحظه کنید. حتی عکسی را که صدای آمریکا از وی منتشر کرد، من قبلاً انتشار دادم. http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=363 مرتضوی و محسنی و امثال آنها مخالفتی با کشتار بیرحمانهی زندانیان نداشتند، اگر غرولندی هم میکردند در نحوهی اجرا و احیاناً در کمیت و کیفیت اجرای آن بود. اگر این گونه باشد جنایتکاری همچون مرتضی اشراقی عضو هیأت منتخب خمینی برای کشتار زندانیان هم میتواند مدعی شود که او در تعدادی از دادگاهها با مخالفتاش باعث نجات جان عدهای شده است و از این بابت انتظار دریافت مدال «عدالت» و «انصاف» و «شجاعت» هم داشته باشد. در خاطرات زندانم توضیح دادم که او ترمز هیئت بود و در دیدار با آیتالله منتظری از او به عنوان کسی یاد میشود که در پارهای از احکام «احتیاط» میکرد. او تنها عضو هیأت کشتار است که ارتقای مقام نیافت. خزعلی همچنین از یک نفوذی در میان زندانیان نام میبرد و میگوید اعضای هیأت، قصد اعدام او داشتند و دو تن از دوستان وی آقایان امیر رسولی و محسنی او را نجات میدهند. این روایت تا حدودی واقعی است. فرد یاد شده جمال میرشکرابی نام داشت که در اوایل انقلاب طرفدار مجاهدین بود و سپس حزباللهی شد و در نیروی هوایی همکار کشمیری بود. پس از انفجار نخستوزیری و با کشف نقش مسعود کشمیری در این انفجار، وی را به اتهام نفوذی دستگیر کردند. او با آن که به خدمت جلادان در آمده بود و جز توابان زندان بود سالها بلاتکلیف بود و در سال ۶۵ و ۶۶ به عنوان تنفوذی به همراه چند تواب دیگر به سالن پنج آموزشگاه اوین فرستاده شد تا از زندانیان مجاهد اطلاعات جمعآوری کند. در جریان کشتار ۶۷ وی را با بلاتکلیفهای زیر اعدام نزد هیأت بردند. محسنی مسئول آموزش اوین، یکی از مشاوران هیأت کشتار بود و از این موضع بود که او را نجات داد. جمال میرشکرابی پس از نجات جانش، همراه با تعدادی دیگر از توابین فعال زندان اوین به گلوگاه برده شدند. یکی دیگر از افرادی که همراه او به گلوگاه رفت اکبر رمضانی (فریدون) یکی از توابان فعال زندان و مسئول گروه سرود بود که هم اکنون مسئول فرهنگی سازمان به اصطلاح «چریکهای فدایی خلق ایران» با سخنگویی مهدی سامع است. رمضانی همچنین روابط نزدیکی با مجاهدین دارد و در کلیهی مراسم این سازمان حاضر میشود. قبلاً راجع به او توضیح دادهام. http://pezhvakeiran.com/maghaleh-78928.html این افراد در گلوگاهها که پستهای بازرسی در شهرهای مرزی بودند، حضور یافته و زندانیان آزاد شده، یا فعالان سیاسی که قصد خروج از کشور به صورت غیرقانونی را داشتند شناسایی و دستگیر میکردند. محسنی از سال ۶۵ مسئول آموزش اوین بود و امیر رسولی کارمند وی در بخش آموزش بود. این دو از همکاران خزعلی هستند و با خرید یک کشتی قصد تبدیل آن به کشتی باربری را داشتند که پروژهشان شکست خورد و با ضرر هنگفتی روبرو شدند. *** متأسفانه در روزهای اخیر حسین باستانی در گفتگو با بی بی سی، مدعی شد که مرتضی اشراقی یکی از اعضای هیأت منتخب خمینی برای کشتار ۶۷ فوت کرده است. بر همین اساس، فرزین منصوری یکی از نویسندگان سایت بی بی سی نیز مدعی مرگ اشراقی شد! http://www.bbc.com/persian/iran/2016/08/160829_pourmohammadi_montazeri_1367_reax در حالی که مرتضی اشراقی زنده است و در دفتر کارش مشغول وکالت است. در سال ۱۳۸۹ ضمن انتشار عکس او در مورد سوابق وی توضیح دادم. در این لینک ببینید: http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-29823.html متأسفانه «بی بی سی» همچنان مدعی است عکسی از اشراقی و حاج داوود رحمانی در دست نیست! گویا بی بی سی منبع تأیید عکسهای منتشر شدهی جنایتکاران است. http://www.bbc.com/persian/iran/2015/10/150923_iran_judicial_profiles در حالی که عکس حسینعلی نیری، سیدحسین مرتضوی زنجانی، اصغر فاضل، مجتبی حلوایی عسگر، مهدی نادری فرد، مجید ملاجعفر، سیدعباس ابطحی و علی مبشری که در جریان کشتار ۶۷ فعال بودند را نیز من منتشر کردم و در موردشان توضیح دادم. چنانچه آقایان همچنان اصرار دارند که اشرافی فوت کرده است زحمت کشیده یا به آدرس زیر مراجعه کنند و یا با شمارهی تلفن زیر تماس گرفته و با او به گفتگو بپردازند. مرتضی اشراقی در دههی ۸۰ خورشیدی به وکالت دادگستری روی آورد. دفتر او واقع در خیابان ویلا، سپند شرقی پلاک ۷۳ طبقه پنجم و شماره تلفن او ۸۸۹۱۲۷۱۵ است. عکس حاج داوود رحمانی را نیز میتوانند
آقای عبدالوهاب شهیدی از خانواده پدری من هستند و ما سالهای سال در یک خانه زندگی میکردیم...علاقه من به تئاتر ازجمله به دلیل همین پیوند بود... یک روز رو به پدرم کردند و گفتند: «عباس آقا؛ یک دختر شانزده ساله سبزه اومده، یک صدایی داره که شما نمیتونین باور کنین. یک صدای استثنایی داره. در نمایشنامه شیرین و فرهاد، او نقش «شیرین» را بازی میکند...» شخصی که آقای عبدالوهاب شهیدی از او سخن میگفت؛ خانم مرضیه بود و من رفتم آن نمایشنامه - شیرین و فرهاد - را دیدم... تصحیح چند اشتباه: «هم از توبره، هم از آخور» عنوان یک مقاله است و من به اشتباه نمایشنامه گفتهام. «پروانهای در مشت» نقدی به نمایشنامه «پروانهای در مشت» نوشته ی آقای ایرج جنتی عطایی است و به غلط نمایشنامه پنداشتهام. مصطفی و مهین اسکویی نه بعد از ۱۳۳۰، بلکه پیش از این تاریخ از ایران خارج شدند. مترجم نمایشنامه ی «طبقه ششم» (اثر آلفرد ژری) Alfred Jarry، «شاهین سرکیسیان» است. به اشتباه مهین اسکویی گفته شدهاست.