هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰
ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم!
ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست!
سلام به شهدای خلق!
سلام به آزادی!
در
هجدهمین سالگرد قتل جانباختگانِ راه آزادی، محمد مختاری و محمد جعفر
پوینده، کانون نویسندگان ایران بار دیگر اعلام میکند که با آرمانهای پاک و
آزادیخواهانهی یاران از دست رفتهی خود برای دستیابی به آزادی اندیشه و
بیان بی هیچ حصر و استثنا، بر همان پیمان است که بود، هرگز حتا یکدم از
دادخواهی در نمیگذرد و تا محاکمه و مجازات آمران و عاملانِ جنایتهای سه
دههی اخیر و برچیده شدن تمامی بساطِ شکنجه و آزار و آزادیکُشی دمی از پای
نمینشیند. به همین مناسبت، روز جمعه 12 آذر ماه، ساعت 3 بعد از ظهر، بر
مزار محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در گورستان امامزاده طاهر کرج گرد
میآییم و یادشان را گرامی میداریم.
زمستان است...
سرد است.
سرما است؛ اگر چه هنوز پاییز برگریز است و زمستان از راه نرسیده. شاید
زمستان میخواهد با این سرما آمدنش را زودتر خبر دهد و حضورش را به رخ
بکشد؟ آیا در این سرما «سرها در گریبان است»؛ آن چنان که مهدی اخوان ثالث
سالها پیش گفته بود؟
زمستان
و سرمای زودتر از هر سال آمده امسال بیشتر ایران را دربرگرفته و تقریبا
همه جا را سفیدپوش کرده و همه را هم غافلگیر کرده است. سرمایی که شاید
تلنگری به وجدان خفته برخی از ما بوده و آن را بیدار کرده باشد تا اگر در
گرمای هوا و آلودگی هوا و ... با هم و به یاد هم نبودیم، این بار این کار
را کرده و کنار هم باشیم.
این روزها
در سایتها و شبکههای اجتماعی که لبریز از عکسها و پرترههای سفید و برفی
شدهاند، کم نمیبینیم و نمیخوانیم که «برف نو» برای همه زیبا و خوشایند
نیست. کمپینهایی را می توان سراغ کرد که برای کمک به کارتنخوابها و
بیخانمانها به راه افتاده و از همه میخواهد به یاری آنان شتافته و با
معرفیشان به مسئولان و گرمخانهها زمستان گرمی را – هر چند کوتاه و گذرا –
برایشان رقم بزند. حرکتهایی که با همراهی مسئولان هم همراه شده و واکنش
برخی را هم در پی داشته است. این که این دست کنشها چقدر ماندگارند و چه
اندازه گرمابخش زندگی بیخانمانها، باید چشم روی هم گذاشت و منتظر ماند و
دید.
شاید این برف نو، سرمای استخوانسوز یا
زمستان در راه گرمابخش باشد و پیوند دهنده ما. شاید در این روزهای سرد به
یاد بیسرپناهان افتاده و به جای آن که تنها تماشایشان کنیم یا تنها سوژه
عکسهایمان در اینستاگرام و تلگرام باشند و برایمان لایک و توجه بخرند، به
کمکشان بشتابیم. همه، ماییم نه فقط گروهی دانشجو، داوطلب، خیر و ... همه،
ما هستیم که باید دستی برای کمک دراز کنیم نه چنان که اخوان گفت: «اگر دست
محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون، که سرما سخت سوزان
است.»
تمام
زندگیاش این اتاق کاهگلی و همین چند تکه ظرف سوخته و خاکگرفته است که
مدتهاست رنگ غذای گرم را به خودشان ندیدهاند. آخر، خیلی وقت است که عذرا و
بچههایش با چند تکه نان خالی صبح را شب میکنند.
تابهحال
نام روستای «کخا» به گوشت خورده است؟ از یک روستای کوچک در «هیرمند»
میگویم که در مهمترین گذرگاه مرزی ایران یعنی مرز سیستان و بلوچستان و
افغانستان بنا شده. از روستایی میگویم که حالا خیلی خوب با فقر و نداری
عجین شده و اگر اندک یارانه دولت نبود، مردمش نان خالی شب هم نداشتند.
قبلترها 50 خانواده در «کخا» روزگار میگذرانند و حالا خیلیها کوچ
کردهاند و فقط مانده 15 خانواده که توانایی کوچکردن هم ندارند.
«عذرا» یکی از اهالی «کخا»ست که خانهاش به مرز چسبیده است. شوهرش به
دلیل قاچاق به زندان افتاده و او باید به تنهایی از پدر پیر و دو فرزندش
پرستاری کند. او در یک اتاق کاهگلی خیلی کوچک زندگی میکند و یک کلمن آب
قدیمی، چند قابلمه و بشقاب و یک کپسول گاز که کارآیی چندانی هم برای او
ندارد به اضافه لباس تنش، تمام دارایی عذرا برای زندگی است. عذرا و بچههایش مدتهاست غذای گرمی برای خوردن ندارند و نان خالی، شده قوت غالبشان برای زنده بودن در این روزها.
خانه عذرا آب ندارد و او مجبور است برای تامین آب خانهاش به بخش دیگری
از روستا برود و از یکی از اهالی که خانهاش پمپ آب دارد، آب بگیرد؛ هر چند
که خانه او هم فقط روزی دو ساعت آب دارد.
رژیم در حال غرق شدن در گند خودش، پاسدار صفوی غرق در هپروت تشکیل دولت جهانی اسلام به مرکزیت رژیم
ایرج شكری
پاسدار یحیی رحیم صفوی، مشاور و
دستیار عالی، رهبر نظام، همانکه در دوره اول ریاست جمهوری خاتمی، در مقام
فرمانده کل سپاه پاسداران در یک سخنرانی ، عناصر جناح رقیب را بدون ذکر
نام، تهدید به بریدن زبان و گردن زدن کرده بود و بعد هم خیلی غلطهای دیگر
کرد، در میان این جنگ وجدلی که سبب شده گند و فاضلاب گردش امور اسلامی و
نظام خر تو خری ولایت فقیه تا زیر دماغشان بالا بیاید و در آن دست و پا می
زنند و به سرو صورت هم می کوبند، همچنان در رویاهای بلاهت بار خود سیر می
کند و نظریه پردازی ها و خیالپردازی های ابلهانه در مورد آینده رژیم آخوندی
می کند. این پاسدار قلدر نادان، باز هم در سخنانی رویای حکومت جهانی اسلام
به مرکزیت «جمهوری اسلامی» را بر زبان آورده است.
پاسدار صفوی در یک سخنرانی در ۸
آذر در تجمعی به با عنوان «یادواره ۵۰۵ شهید دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و
شهدای امنیت شهرستانهای چالوس و کلاردشت»، گفته است:« با عنایت خدا در
همین قرن حاضر شاهد برقراری حکومت اسلامی به مرکزیت ایران در دنیا خواهیم
بود». او این توّهم را با دادن نوید «آغاز روند نزول آمریکا هم از نظر
سیاسی و هم از نظر نظامی»بر زبان رانده است(سپاه نیوز۸ آذر) *. پاسدار
نادان گویی نه در اطراف خود صدایی می شنود، نه چیزی از مسائل باندهای مختلف
رژیم با یکدیگر از جمله سپاه و فرمانده آن با دولت می بیند و نه اطلاعی از
این همه پرونده فساد که عوامل و مقامات برگزیده رژیم که همه از فیلتر
گزینش اسلامی گذشته اند، متهمان آن هستند، دارد. اگر مساله قطع رابطه
عربستان سعودی با رژیم و پیروی چند کشور اسلامی از آن را هم به این مسائل
اضافه کنیم، عمق غوطه خوردن هپروتی صفوی، چیزی مثل عمق منطقه مثلث برمودا
می شود کفته می شود عمیق ترین نقطه در آبهای دنیاست.
حال اگر نگاهی به این دعواها و
تنش های یکی دو هفته گذشته بین باندهای همه برادران مسلمان ولایتمدار
بکنیم، تصویر دیگر و روشتنتری از آینده این رژیم گند گرفته می بینم.
جلوگیری از سخنرانی آخوند زاده مطهری نایب رئیس مجلس در مشهد و نامه
اعتراضی او به روحانی رئیس جمهور رژیم و پاسخ او، بعد دوباره واکنشها از
سوی جناح مقابل و دوباره جوابیه های علی مطهری، آنچه را که در برابر همگان
عیان کرد این بود که در این رژیم گند گرفتهً بناشده بر افکار متعّفن آخوند
پلید خمینی، دیگر فاضلاب به زیر دماغ ولایتمداران رسیده و عنقریب از بالا
سرشان خواهد گذشت و نفس این فرومایگان را خواهد برید. مطهری قبلا در انتقاد
از مخالفت امام جمعه مشهد علم الهدی با اجرای کنسرت در مشهد، گفته بود
شاید اگر امام رضا بود خودش هم در آن کنسرت شرکت می کرد.
آخوندی به نام احمد رضا احمدی
«رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان گلستان»، مطهری را به خاطر این
حرف بشدت مورد اهانت و حمله قرار داده و جمله ای بکار گرفته بود که معنی آن
این بود که اگر حاکم شرع بود حکم به قتل مطهری می داد ولی حال که نیست او
را نجس می داند. مطهری ضمن پاسخی که به انتقادات این آخوند داد، تو دهنی
جانانه ای هم با داعشی دانستن او، به او زد و در ضمن آن مَثَل را به یاد او
آورد که «خدا خرش را شناخت که به او شاخ نداد». این قسمت از پاسخ مطهری که
در قسمت پایانی و بند 6 نامه او آمده است این است :« 6-گفتهاید "گر در
مقامی نباشم که شما را مستحق اعدام بدانم قطعاً نجس میدانم". این سخن شما
آن مثل معروف را تداعی میکند که خدا فلان حیوان را شناخت که به او شاخ
نداد. خوشحالم که حاکم شرع نیستید والا اکثر مردم را تكفير و اعدام
میکردید. روحیه شما با گروه تکفیری صهیونیستی داعش سازگار است، خوب است به
جای ماندن در استان گلستان به کمک آنها در موصل بشتابید که برادران شما در
آنجا سخت در خطرند»**.
مطهری جواب دندان شکنی به آخوند
دیگری که او از «کله گنده» های رژیم آخوندی و عضو مجلس خبرگان و دبیر کل
جامعه روحانیت مبارز است و اظهارات ولایتمدارانه خیلی ابلهانه یی کرده بود،
داد. آخوند موحدی کرمانی که از «آیت الله» های رژیم است، در روز اول آذر
در دیدار با دبیرکل یکی از این باندهای رژیم که اسم حزب روی خود گذاشته
اند، گفته بود که سخنان مطهری به مصلحت نیست و «مطهری ابتدا باید نظراتش
را با حضرت آقا تطبیق کند و برود پیش ایشان بگوید که من قصد دارم این حرف
را بزنم». مطهری در روز 4 آذر در مصاحبه ای ضمن رد نظرات موحدی کرمانی او
را نادان نامید. مطهری در این مورد در پاسخ به این سوال که:« آیا لازم است
که نظرات خود را با مقام معظم رهبری تطبیق دهید؟ اساسا معظم له خود چنین
خواسته ای دارند؟»، گفت:«لازم نیست نظرات خود را با نظرات رهبری تطبیق
دهیم. زیرا هیچ دو انسانی نیستند که نظرات کاملا یکسان داشته باشند. البته
بحث تقلید در احکام دین که تقلید جاهل از عالم است مطلب دیگری است. بحث
اطاعت از ولی فقیه در مقام عمل است نه نظر. مقام رهبری هم چنین خواسته ای
ندارند و چند بار گفتهاند که ممکن است کسی نظری مخالف نظر من داشته باشد،
او آزاد است که حرفش را بزند. نباید ولایت فقیه را مخالف آزادی بیان یا
دموکراسی جلوه بدهیم، کاری که متاسفانه برخی دوستان نادان انقلاب انجام
میدهند».
البته
ما کاری به این آزادی بیان و دموکراسی درون نظام ولایت فقیه که مطهری مدعی
آن است و البته حرف مهملی است نداریم، مهم اینجا صراحت اظهار نظر مطهری در
مورد نادانی آیت الله موحدی کرمانی عضو مجلس خبرگان رهبری و دبیرکل جامعه
روحانیت مبارز است که حرف درستی است. مخصوصا وقتی این گفته مطهری را کنار
نقدی بر سخنان آخوند موحدی کرمانی که در عصر ایران درج شده بود و چند سایت
دیگر از جمله آفتاب وابسته مجمع تشیخیص مصلحت هم آن را باز نشر کردند
بگذاریم، نتیجه یی بدست می آید که خدشه بردار نیست. در نقد عصر ایران
جملاتی از اظهارات خامنه ای در سخنرانی های مختلف انتخاب شده که با استناد
به آن مردود بودن نظر موحدی کرمانی در مورد لزوم کسب هماهنگی و کسب اجازه
از رهبر برای اظهار نظر کسانی چون مطهری، در برابر همگان قرار می گیرد.
نویسنده از جمله به این گفته خامنه ای در 13 تیر ماه همین سال جاری استناد
کرده که گفته بود:« بارها گفتهایم حرف مخالف رهبری، نه جرم است و نه
معارضهای با آن میشود».
نقد
نویس از آخوند موحدی کرمانی سوال کرده است که آیا خود او هم قبل از آن
سخنرانی برای مشورت و هماهنگی پیش «رهبر انقلاب» رفته بوده است؟*** از این
شواهد نتیجه یی که می شود گرفت این است که حالا که موحدی کرمانی که حتما
«برجسته ترین» عضو جامعه روحانیت مبارز بوده که سایرین اورا به عنوان
دبیرکل انتخاب کرده اند، تا این اندازه نادان و خرفت و از مرحله پرت است،
پس دیگران باید نفهم تر از او باشند. در نتیجه آن تشکل که با معیار آخوندی
مجمع و «جامعه » یی از «علمای اسلام» شمرده می شود، چیزی نیست جز جمعی از
همین گاوان و خران و آخوندهای مهمل و نفهم و متملّق. آنوقت همین ها نزدیک
به چهل سال است سرنوشت کشور را به دست گرفته و برای مردم باید نباید تعیین
می کنند و اوضاعی که درست کرده اند چیزی جز فساد و تاراج ثروت کشور و مصیبت
و رنج برای مردم نیست. این کارنامه و دستاورد تماما در روابط لبریز از
«معنویتی» که خمینی در نامه به گرباچف توصیف آن را کرده بود و کمبود آن را
مشکل اتحاد شوروی می دانست و نه مسائل اقتصادی را، شکل گرفته است. معنویتی
که بنابر ادعای خمینی بنیان رژیم و تفکر و بینش دست اندارکاران نظام اسلامی
که او برقرار کرده بود، بر آن بنا نهاده شده و روابط بین خودشان بر مبنای
آن است و هم بر اساس آن امور را می گردانند. اکنون کار فوران گند و کثافت
در روابطشان به زیر دماغ دو برادر از خانواده ننگینی رسیده است که سه برادر
از آن در امر سرکوب مردم ایران(محمد جواد لاریجانی به عنوان «دیپلمات»
توجیه گر و مدافع جنایات رژیم بوده است و با سخنرانی و مقاله هم دست به
ارعاب زده است) از دارندگان سیاه ترین کارنامه ها در امر اختناق و سرکوب
علیه مردم ایران هستند.
تضاد
بین قوه قضائیه به ریاست آخوند سرکوبگر پست صادق لاریجانی و قوه
قانونگذاری به ریاست پاسدار فرومایه علی لاریجانی، همانی که طولانی ترین
سابقه را در اختناق و سانسوربا ده سال ریاست رادیو تلویویزیون و با تولید و
پخش برنامه هایی مثل «هویت» و «چراغ» دارد و دو سال هم در پست وزیر ارشاد
اسلامی اعمال اختناق و سانسور در فرهنگ و هنر کشورکرده است. جنجال مربوط به
اقدام خودسرانه قوه قضائیه برای دستگیری یک نماینده مجلس که خواهان رسیدگی
به حسابهای بانکی رئیس قوه قضائیه شده بود، لاریجانی رئیس مجلس را در وضع
بدی قرار داد. خلاصه شدت جریان تخاصم در روابط گندگرفته بین ارکان و
ارگانهای مختلف رژیم آخوندی فراتر از ظرفیت و کشش کانالهایی است که برای آن
ساخته شده است و در آستانه ترکیدن و عبور از سر همه شان است.
حال در این اوضاع احوال
پاسداران رژیم گویی همگی به نوعی عارضه «موجی» گرفتارند و دائم چرند می
گویند و ادعاهای مهمل و رجز خوانی های مهمل می کنند. با این اوضاع و احوال و
با آن همه مشکلاتی که مردم با آن دست به گریبانند که همه از نتایج اداره
امور توسط آخوند و پاسدار و روضه خوان بر اساس احکام اسلام بوده است، به
کسی مثل یحیی رحیم صفوی که وعده برقراری حکومت جهانی اسلام به مرکزیت رژیم
در همین قرن را می دهد، جز دیوانه و موجی و مشنگ چیز دیگری شود گفت؟
گرفتاری مردم حکمرانی همین «علما»ی نادان و پاسداران مکتبر و نفهم جنایتکار
است که جز فاجعه و ویرانی و مرگ و جز سرکوب و اختناق برای مردم ایران
دستاوردی نداشته اند و نخواهند داشت. پاک کردن ایران عزیز از این حاکمیت و
رژیم پلید، جز با آتش و خنجر و خون ممکن نخواهد بود. نباید با توّهم پراکنی
در مورد انتخابات خاک به چشم مردم پاشید. مهم ترین وظیفه اوپوزیسیون خارج
کشور به نظر نگارنده مبارزه با فراموشی است. نباید گذاشت عملکرد عناصر و
باندهای رژیم فراموش شود. نباید این هشیاری را که هیچ نوع گرایش اسلام
سیاسی، نمی تواند برای مردم دموکراسی به ارمغان بیاورد را از مردم گرفت. یک
اسلامگرای مومن نمی تواند در برابر احکام اسلام به هیچ چیزی الویت و
ارجحیت بدهد. حال آن که در دموکراسی که نمی تواند جز با پذیرش لائیسیته
برقرار شود، این مذهب است که باید در چهار چوب قوانین عمل کند، قوانینی که
در لائیسیته تدوین آن با تمکین و متاثر از مذهب و در چهارچوب مذهب نیست
ونباید باشد. بنابر این آلترنایتو ملی باید لائیک و جمهوریخواه باشد. به
امید دفن این رژیم متعفن آخوندی – اسلامی و کیفر دادن دست اندرکاران
جنایتکار آن.
آن کاو حقیقت داند و دارد نهانی ش،
یابد خِرَد ،در دادگاهِ خویش،جانی ش*.
وآن کاو حقیقت را می آمیزد به ناراست،
شاید تو را تا جُز تبه کاری ندانی ش.
وآن کاو دروغی را حقیقت می نماید،
بیرون بُوَد پستی ز مرزِ واژگانی ش.
وین گونه سالوسی ست آن که ش پیروی تو:
و«رهبر»ش نامی و بر مسند نشانی ش.
او از بهشتی گویدت کآن نیست جُز نام؛
و نیست جُز گورِ همالان ات نشانی ش.
آن را که دانی گفت و کردش پُرفریب است،
زو بدتری،خود گر«امامِ» خویش خوانی ش.
یک کوسه ی دیگر به دریای خرافه ست
آنی که دانا تر ز هر دیگر گمانی ش.
از سالخوردی،نز خِرَد ،باشد نشانی
ریشِ سپیدش یا که بالای کمانی ش.
گر این جهان را پست ودون پرور شناسد،
از چیست،در آن،تا به پیری دیرمانی ش؟!
ور این جهان را پُل می یابد سوی آن یک،
چندین چرا کُند است بر این پُل روانی ش؟!
صد من طلا می ریزد از جیبِ عبای اش،
وارونه اش گر گیری و لختی تکانی ش.
در دزدی و آدمکشی ،فرقی ندارد
بغدادی وخلخالی اش با گُلمکانی ش؛
یا زاده ی تبریز یا خوی یا خمین اش
با توسی و گیلانی و مازندرانی ش؛
یا از عرب یا از بلوچ ،از تُرک یا فارس:
با گونه گونی های شرعی وزبانی ش؛
استادِ سالوسی و تزویر و خرافات:
با مغلطه های زبانی ش و بیانی ش؛
خودسرورِ مطلق شناسِ خر مُریدان:
غرّه به اندک دانشِ فقهی ـ لسانی ش؛
پروردگارِ گلّه ای با نامِ «امّت»:
خود چوبداری یکّه ،شایای شبانی ش؛
زآن سان که کفرِ ناب گردد شک نمودن
در پاکی و دانایی و ناموس بانی ش:
سرکرده ی هر دین و آیینی که باشد:
از پاسدار و داعشی تا طالبانی ش.
نامی تو«روحانی»پریشان گوی دین را:
که هر روان درمانگری یابد« روانی» ش.
جن نیست تا بشناسدش انسان:تو باید
هر کاو ز جن گوید،به سنگ، از خود برانی ش.
آن کاو به چاهی بر زمین عمرش گذشته ست،
چون می شناسی ره شناسی آسمانی ش:
آن کاو،برون از چه،شود جاروگرِ باد،
و کُشتگان،در پیشِ پا ،برگِ خزانی ش؟!
گستردنِ«دینِ خدا» با خون و شمشیر؟
ای کاشکی می بود،تا پرسم ز«بانی»ش.
گردن نمی زد کاش هر کاو پیر می بود؛
یا،گر جوان ،رحم اش می آمد بر جوانی ش.
این آرزو،البتّه ، برنآید ،که،گر بود،
می بود با او خواستِ گلّه چرانی ش.
امّا چرا می گویم او ایکاش می بود؟
بنگر به«بغدادی» و با او اینهمانی ش.
پیغمبر،ار لشکر کشد،سردارِ جنگی ست:
من این به جدّ گویم،بری از طنز یا نیش.
دین است اگر اندرز گویی آشتی جوی،
با کین و کُشتن کی توان کردن جهانی ش؟
آن دزدِ بغدادی به پا کرده ست داعش
بهرِ خلافت،وآنگهی، صاحب قرانی ش.
سوزد دل ام بهرِ جهادی مردِ نادان:
چون کارهای اش نیست جز میوه ی ندانی ش.
ابله ترینِ جان فروشان،او، گمانَد
کآرد بهشتِ جاودانی مرگِ آنی ش!
حورِ بهشتی خواهد او،گر جان فشانَد؛
وز کینِ دینی بر می آید جان ستانی ش.
ز افسونِ باور یا،همان،«افیونِ دین» است
هم جان ستانی کردن اش،هم جان فشانی ش.
آن امپراطوری ست،آری، ای جهادی!
نه دین،که با کُشتن توانی گسترانی ش.
گر امپراطوری ت باید، نیک بنگر
در کارِ آمریکا،که شیطانی بدانی ش.
با چی؟چه جنگ افزاری ات در دست باشد،
کز او، نه با زر،بل، که با زورت ستانی ش؟!
بر ضدّ تو، او با جهانی بسته پیمان:
تا رزمگه گورت کند با این تبانی ش.
چین را چه خواهی کرد، ای جانباز احمق!
گو با چه جنگ افزار بگشودن توانی ش؟!
بر مردمی درمانده تر از خویش تازی:
هر کاو به چنگ افتد تو را، بر می درانی ش.
جلادِ دینِ خویشی و،با کُشتنِ خلق،
پیش اش نخواهی بُرد:واپس می کشانی ش.
سر می بُری از طفلِ نا همکیشِ خود،آه
شرمی ت بادـ ای نرّه غول!ـ از ناتوانی ش.
جان می ستانی ،ابلها!ـ با هر گلوله،
از آن که می شد تا که باشی یارِ جانی ش.
زیباتر است از حوری ی نابوده ی تو
هر دختر-ـ ای احمق!ـ که در خون می کشانی ش.
مُرغِ خِرد پرّد تو را تا بامِ دانش:
ار روی پرچینِ خرافات ار پرانی ش.
هستّی ی چیزی را مشو خستو،مگر خود
دانی نشان های زمانی ش و مکانی ش.
وَ،خود،مکان هم بی زمان معنا ندارد:
حتّا زمان هم ، از مکان گر بگُسلانی ش.
چشمِ خرد گر باز گردد در تو، بینی
کیهان یگانه ست و نشاید بود ثانی ش.
آن سوی آن،کارآ نباشد واژه ی «هست»:
در هیچ معنایی ز گوناگون معانی ش.
آن کاو زند از«بی زمان»و«بی مکان» دم،
آرَد خطایی بینشی خبطی زبانی ش.
بیش از یکی بارت نباشد زندگانی:
گورت سزد ،چون بهرِ مُردن بگذرانی ش.
اینی که داری زندگانی نیست،دریاب:
پیوسته می میری و خوانی زندگانی ش!
آن سوی مرگ ات نیست چیزی،هی،به خویش آی!
مرگ است و نَبوَد هیچ امان ازبی امانی ش.
در این جهان جو آنچه دلخواهِ تو باشد:
خواب و خیال است آنچه دانی آنجهانی ش.
حورِ بهشتی میزبانِ کس نگردد:
چون نیست مهمانی ،مگو از میزبانی ش.
اینجا تویی مهمان،پذیرایی کن از خویش:
خود میزبانی بر زمین، در میهمانی ش.
آنجا بهشتی نیست،اینجا زندگی را
انسان مگر سازد به شکلِ آرمانی ش.
هفتم مردادماه۱۳۹۵،
بیدرکجای لندن
برشت یاد باد. *
فاضلابهای
رها شده، خانه های نیمه کاره سیمانی، تجمع زباله های متعفن و بچه های قد و
نیم قدی که در کوچه های خاکی بازی میکنند چهره آشنایی است برای حاشیه
شهرهای کوچک و بزرگ ایران . شمال یا جنوب ، شرق یا غرب ، هرجای ایران کمی
دورتر از شهرها راهی است خاکی به سوی فقر . حاشیه نشینی معضل رو به گسترشی
است که اینبار در اسماعیل آباد قم چهره نشان داده است . محلهای کوچک با
کوچه های خاکی. محله ای با ساکنین مهاجر که در جستجوی کار و امنیت به قم
پناه آورده اند . اسماعیل آباد که تنها ۳ کیلومتر با جمکران فاصله دارد ،
جز محدوده شهری حساب نمی شود ، بنابراین از خیلی امکانات محروم است . در
سرمای این روزها گاز ندارد ، مسیر چندکیلومتری بچه ها برای رسیدن به
مدرسه از میان خاک و زباله و فاضلاب می گذرد. مردمش فقیر و بیکارند و خیلی
از این مشکلات که هر جای دیگری در حاشیه هر شهری می شود بدترش را پیدا
کرد.
بلوار پیامبر اعظم ، نرسیده به جمکران . این آدرس اسماعیل آباد محروم است
که مردمش زیر خط همه استانداردهای معمول زیستن روزگار میگذرانند . شاید
روزی گذر مسئولی به آنجا افتاد .