نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

عاشقان

بشنوید:

عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم‌سارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش.

و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری
نگونسار
بر نیزه‌هایشان.

تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرین‌ات می‌کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‌ها
به داس سخن گفته‌ای.

آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.

فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعه‌ی روسبیان
بازمی‌آمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغ‌دارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها
سر برنگرفته‌اند!

۲۶

كارنامه سي ساله دلدادگان «حفظ نظام

عبدالعلی معصومی : كارنامه سي ساله دلدادگان «حفظ نظام» (قسمت دوم)

قسمتي از مقاله:


بندوبستها در آخرين روزهابهمن 1357

در اوج خيزش ميليوني مردم بهپاخاستة ايران در نيمة دوم سال57, بهپيشنهاد ژيسكار دِستن، رئيس جمهوري وقت فرانسه، سران چهار كشوربزرگ غربي در روز 15ديماه (5ژانويه 1979) براي گفتگو و رايزني دربارهٌ بحران ايران، كنفرانس سه‌روزه‌يي را در جزيرهٌ گًوادلوپ (از جزاير آنتيل كوچك در آمريكاي مركزي) تشكيل دادند. در اين گردهمايي كارتر، كالاهان (نخست وزير انگليس)، هِلموت اِشميت (صدراعظم آلمان) و ژيسكار دستن شركت داشتند.
15 ديماه 1357ـ

در روز 23شهريور 77 روزنامه «توس» با ژيسكار دِستن مصاحبهيي انجام داد. او در اين مصاحبه درباره مذاكرات گُوادلوپ گفته بود: «ما چهار كشور در اين گفتگوها شركت كرديم: آمريكا, انگلستان, آلمان و فرانسه. تنها كشوري كه در اين جلسه زنگ خاتمة حكومت شاه را بهصدادرآورد, نمايندة دولت آمريكا بود و معتقد بود وقت تغيير رژيم در ايران است, طوري كه همة ما متحيّر و متعجّب شديم». براي آلمان و فرانسه «اين نظرية آمريكا غيرمترقّبه و خيلي غافلگيرانه بود. در همان جلسه انگليس و آمريكا هر دو متّفقاً, بهعنوان يك نيروي متّحد و همفكر و همعقيده, خواهان خروج شاه از ايران بودند». امّا, «خميني بهمحض ورود بهفرانسه در فرودگاه تقاضاي پناهندگي سياسي كرد» و «شاه از من خواست بهاو رَواديد (=ويزا) بدهم و مراتب امنيتي و حفاظتي درمورد آيتالله خميني را از سوي دولت فرانسه تاٌمين كنيم». بعد «شاه براي من پيغام داد كه كوچكترين مشكلي براي آيتالله خميني بهوجودنياورم و حتّي بهسفير من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذيرايي و آسايش او را فراهم نكند, او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشيد».

(پس از چاپ اين مصاحبه, تلويزيون رژيم در روز 6مهر77 اعلام كرد: «مطالب مُندرج در روزنامة “توس“ مورّخ 23شهريور, تحتعنوان مصاحبه با والري ژيسكار دستن, رئيس جمهور پيشين فرانسه», «توهين بهخميني» بوده و «پروانة انتشار اين روزنامه, بهدليل اهانت بهبنيانگذار جمهوري اسلامي لغو شده است» ـ مجاهد, شماره 427, 20بهمن 1377).

بندوبستها در آخرين روزها

اول بهمن1357ـ مهندس مهدي بازرگان در مصاحبه با خبرگزاري فرانسه، دربارهٌ بختيار, آخرين نخست وزير شاه, گفت: «ايشان را مرد با تشخيص و وطن‌دوست ديده‌ام». و بختيار نيز دربارة مذاكره با «بازرگان و بهشتي و…» گفته بود: «آقاي سيدجلال تهراني (رئيس ”شوراي سلطنتي“ كه بعد از خروج شاه از ايران در 26ديماه 57, تشكيل شده بود) در پاريس مشغول مذاكره با آقاي خميني است. من هم مرتباً مشغول مذاكره با آقايان هستم. اينها همگي از دوستان قديمي و صميمي من مي‌باشند» (خدمتگزار تخت طاووس، پرويز راجي، ترجمهٌ مهران،ص304).

در اين روزها, رابطهٌ بختيار و سران ارتش با نمايندگان خميني آن‌قدر نزديك و دوستانه بود كه براي برخي از وابستگان نزديك رژيم شگفتي‌آفرين بود. يكي از دولتمردان پيشين در اين باره نوشت:
«در تهران ماٌموران فرمانداري نظامي كه انباري را با حدود هزار پلاكارد و شعارهاي ضد رژيم توقيف كرده بودند، پس از تلفن بهشتي بهمقامات حكومتي انبار را آزاد كردند تا تظاهركنندگان روز بعد بتوانند آنها را با خود ببرند… تلفنهاي رهبران مذهبيِ مخالف، وزني بيش از وزيران داشت. هيچكس در دولت از اين تضاد درشگفت نميماند كه چرا بايد تظاهركنندگان را در خيابانها بهگلوله بست ولي از رهبران آنان فرمان برد» (ديروز و فردا، داريوش همايون، چاپ آمريكا, 1991, ص82).

ـ در اوايل بهمن 57, ديدارهاي پنهاني بازرگان, بهشتي و… با بختيار و قَرهباغي, سوليوان, هايزر و… بيشتر شد. بازرگان در گزارش تماسهاي بختيار با «شوراي انقلاب» بهخميني يادآورشد كه «بختيار آماده است چند پست وزارت را در اختيار شوراي انقلاب بگذارد تا هركس را مايل باشند منصوب كنند. نظارت نسبي شوراي انقلاب را هم بر دولت ميپذيرد».

بازرگان در يك مكالمة تلفني بهخميني خبرداد كه «مقدّم, رئيس ساواك, گفته شخصاً بهآقا ارادت دارم و مِنباب ارادت خيلي نگران هستم براي آقا. مقدّم بيميل نبود كه ملاقاتي با رهبران مذهبي در تهران داشته باشد (منطورش آقاي بهشتي بود) تا بتواند پيشبيني حوادث را بنمايد و جلوگيري از حوادث احتمالي نمايد. شمارة تلفن بهشتي را بهاو داديم كه خودش تماس بگيرد» (آخرين تلاشها, در آخرين روزها, ابراهيم يزدي، ص142).
هايزر و سوليوان از برژينسكي خواستند اجازه دهد كه اقدام جدّيتري درجهت «ائتلاف ميان ارتش و عناصر مذهبي» انجام شود. «اين چيزي بود كه مورد توافق شديد سايروس وَنس قرارداشت» (اسرار سقوط شاه، برژينسكي، ترجمة حميد احمدي، ص102).

7بهمن ـ «شوراي امنيّت ملي» رژيم شاه, مركّب از بختيار, مقدّم, قرهباغي و ديگر سران ارتش, در جلسهيي سفر بختيار بهپاريس را براي ديدار و گفتگو با خميني بهتصويب رساند. در اين جلسه متني بهاين مضمون بهتصويب رسيد:
«من بهعنوان يك ايراني وطنپرست, كه خود را جزء كوچكي از اين نهضت و قيام عظيم ملي و اسلامي ميدانم و اعتقاد صادقانه دارم كه رهبري و زَعامت حضرت آيتالله العظمي امام خميني و راٌي ايشان ميتوانند راهگشاي مشكلات امروزي ما و ضامن ثبات و امنيت كشور گردد, تصميم گرفتم كه ظرف 48ساعت آينده شخصاً بهپاريس مسافرت كرده و بهزيارت معظّملَه نايلآيم و با گزارشي از اوضاع خاص كشور و اقدامات خود, ضمن درك فيض, دربارة آيندة كشور كسبنظر نمايم».
بازرگان اين متن را براي خميني خواند. خميني آن را پذيرفت و قرار شد همان شب توسّط بختيار از راديو و تلويزيون خوانده شود. بختيار اين كار را انجام داد, ولي خميني نيمه شب پشيمان شد. گويا ترسيد كه اگر بختيار بهپاريس برود ارتش كودتا كند.

8بهمن ـ خميني بامداد امروز اعلام كرد: «بختيار را تا استعفا ندهد, نميپذيرم».
ـ مقدّم (رئيس ساواك), بازرگان و يداللّه سحابي را بهمنزل ارتشبد قره‌باغي برد. بين آن چهارتن مذاكرات محرمانه‌يي درمورد بازگشت خميني بهايران صورت گرفت (حقايق دربارهٌ بحران ايران، عباس قره‌باغي، چاپ پاريس, ص 286).
ديدار مشابهي نيز بين بازرگان و بختيار واقع شد.

9بهمن ـ بختيار, بدون مشورت با «شوراي امنيّت ملي», در يك مصاحبة مطبوعاتي اعلام كرد: «فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هيچ ممانعتي براي بازگشت حضرت آيتالله خميني بهعمل نخواهد آمد».
وقتي قرهباغي از او پرسيد چرا بدون مشورت با «شوراي امنيّت ملي» بهچنين كاري دست زده است, گفت: «موضوع را با سُفراي آمريكا و انگليس بررسي كرديم. اگر آيتالله بهايران نيايد, مردم آرام نخواهند شد. ما مذاكره كردهايم, ترتيب كارها دادهشد» (حقايق دربارهٌ بحران ايران، قره‌باغي، ص341).
ـ در روز 9بهمن نيز در تهران و اكثر شهرهاي ايران تظاهراتي برپا شد كه بهنوشته روزنامهها صدها شهيد بهجاي گذاشت.

ـ روزنامه كيهان: ـ «امام خميني: من يك طلبهام, تشريفات را كم كنيد».
ـ «ميليونها نفر از سراسر ايران براي استقبال از امام بهتهران آمده اند».
ـ «50هزار نفر از امام حفاظت ميكنند».
بختيار در پيامي خطاب بهمردم, گفت: «…در اين ساعات كه حضرت آيتالله العُظمي امام خميني پس از ساليان دراز وارد خاك كشور مي‌شود، دولت ضمن تبريك و تهنيت بهكليه مسلمانان ايران، لازم مي‌داند كه نكات زير را بهاطلاع عموم برساند:
دولت كليه نظرات و راهنماييهاي معظّم‌لَه و آيات عِظام را مغتنم خواهد شمرد… من با صداي بلند بهعموم هموطنان عزيز هشدار مي‌دهم از اين ساعت هر قطرهٌ خوني كه در اين كشور ريخته شود، با درنظرگرفتن آزاديهايي كه داده شده و روش مسالمت‌آميز دولت، بهگردن افرادي خواهد بود كه توطئه نموده و قواي انتظامي را بهمبارزه دعوت مي‌كنند… ديگر جاي خشونت و زدو خورد نيست».
11بهمن ـ در اين روز و نيز روزپيش از آن, تظاهرات مردم بهپاخاستة شهرها ادامه داشت. بهنوشته روزنامهها, ماٌموران نظامي صدها تن را كشتند و زخمي كردند.

بختيار از سپهبد مقدّم (رئيس ساواك) و سپهبد رحيمي (فرماندار نظامي تهران و رئيس شهرباني كشور) خواست كه «اقدامات امنيّتي لازم را در هنگام ورود آقاي خميني بهاجرا بگذارند و علاوه بر آن، سپهبد ربيعي (فرمانده نيروي هوايي) را ماٌمور امنيت پرواز و امور داخلي فرودگاه مهرآباد نمود و بهنامبرده دستور داد با آقاي صبّاغيان، رئيس كميته‌يي كه از طرف مردم براي استقبال آقاي خميني تعيين شده است، همكاري نمايد». «بقيه نيروهاي مسلّح شاهنشاهي نيز بهمنظور جلوگيري از اغتشاش، ماٌمور نمايش قدرت و راهپيمايي در شهر گرديدند… در موقع عبور يكانهاي نظامي در خيابانهاي شهر… مردم عكسهاي خميني و گل بهسربازان دادند. آنها عكسها را گرفته و با خود حمل و ابراز احساسات مي‌كردند».

«ديو چو بيرون رود, فرشته درآيد»

12بهمن ـ روزنامة كيهان: «آيتالله روحالله خميني», كه از روز 13آبان 1343 ابتدا بهتركيه و سپس, بهعراق تبعيد شده بود, در ميان استقبال پرشور مردم بهايران بازگشت.
ميليون در ميليون مردم داغدار و بلارسيده, «در نگاه او آيينهيي ميديدند بهوسعت آزادي»؛ در نگاه مردي كه ميآمد تا «دروازههاي بسته» را بگشايد و بهاران آزادي را در كران تا كران ميهن, ميهمان كند.
«در ساعت هفت ديشب جبهة ملي پلاكاردهاي خود را در مقابل دانشگاه تهران با اين مضمون: ”ديو چو بيرون رود, فرشته درآيد“ بالابرد».
«ديو» (محمدرضا شاه) در روز 26ديماه 57, بيرون رفت و اكنون دلها در انتظار نُزول «فرشته» بيقرار بود.
«قلب خونين ايران در شوق شعله كشيد. كوچهها در باران نور و گلاب بهخيابانها رسيدند و خيابانها در هَلهَله و فرياد جاري شد. مردم؛ شطّ عظيم مردم, دست در دست؛ هر دست نمايندة هزاران بازو, شب را بهصبح پيوند زدند؛ صبحي كه در آن خورشيد بر آسمان كوير طلوع ميكرد».

سرانجام پس از انتظاري طاقتسوز, «خورشيد بر آسمان كوير طلوع كرد» و «فرشته» در ساعت نه و نيم صبح روز پنجشنبه, 12بهمن ماه 1357, بههمراه يك مهماندار فرانسوي, از پلههاي هواپيماي «اِرفرانس», كه از فرودگاه «شارل دو گل» پاريس بهپرواز درآمده بود, بر زمين فرودگاه مهرآباد تهران فرود آمد و در ميان «دود اسپند و كُندر… شاخههاي گل… شعارهاي سوزان پيروزي… و ميليونها استقبال كننده, ميليونها قلب پرتپش و شوق» «بعد از 15سال پا بهخاك وطن گذاشت».

كيهان: «آيتالله خميني» پس از سخنان كوتاهي در فرودگاه مهرآباد «از در ِ غربي سالن فرودگاه خارج شد و با اتومبيل بليزر مخصوص, بهطرف مسير تعيين شده, حركت كرد … بههنگام عبور امام خميني هزاران نفر كه در كنار خيابانها گرد آمده بودند, بر مسير امام گلهاي سرخ فرو ميريختند… درياي وسيع مردم, از شوق و اشك توفاني بود. دستها فضا را ميشكافت. از سينهها شعار و درود بيرون ميريخت… در نگاهها آفتابِ مهرباني و بر دهانها رودهاي سرود جاري بود… اين خلق از ميدانهاي خون و آتش, شهيد و حماسه گذشته بود و اكنون در بهار آزادي ميخنديد, ميگريست و فرياد ميزد».

كيهان دربارة استقبال مردم از خميني نوشت: «بزرگترين استقبال تاريخ برگزارشد». «طول جمعيت استقبال كننده 33كيلومتر بود». «33كيلومتر گل, در مسير بهار تازه. از مهرآباد تا بهشت زهرا, شاخههاي سرخ و سفيد گل, كيلومتر در كيلومتر, در دست مردم بود… و سه رديف در تمام اين 33كيلومتر, دستها را در دو طرف مسير امام درهم قفل كرده بودند؛ زنجيري از انسان كه پيوند مشتها و انگشتها, پيام وحدت و نويد آن بود».

خميني در «قطعة 17» بهشت زهرا براي مردم مشتاق سخنراني كرد. او در سخنرانيش, ازجمله, گفت: «… ميخواهيم مملكت داراي نظامِ ناشي از ملت باشد… محمدرضاي پهلوي, اين خائن خبيث… همه چيز را بهباد داد؛ مملكت ما را خراب كرد, قبرستانهاي ما را آباد… تمام اقتصاد ما الآن خراب و درهم ريخته است… زراعت, بهكلّي ازبين رفت… اصلاحات ارضي يك لطمهيي بود بهمملكت كه شايد تا 20سال ديگر نتوانيم آن را جبران كنيم… تمام انسانها و نيروي انساني ما را, اين آدم, ازبين برده است… خونهاي جوانان ما براي اين ريخته شد كه ما آزادي ميخواهيم. ما پنجاه سال است كه در اختناق بهسر بردهايم… اي مردم بيدار باشيد… بر همه واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آن وقتي كه اينها ساقط بشوند و ما بهواسطة آراي مردم, مجلس مؤسّسان درست كنيم…» (كيهان, 12بهمن 1357).

ـ خميني در يك مصاحبة مطبوعاتي در پاسخ بهاين پرسش كه «آيا تا بهحال تماسي با رهبران ارتش داشته‌ايد؟» گفت: «تماس في‌الجمله بوده است. اگر مقتضي بدانيم بازهم تماس حاصل مي‌كنيم. ملّت از آنها و آنها از ملّت هستند» (كيهان، 14بهمن57)

«مخالفت با اين حكومت,
مخالفت با شرع است»

17 بهمن ـ كيهان: «امام خميني بعد از ظهر ديروز (دوشنبه 16بهمن) در يك كنفرانس مطبوعاتي (در سالن دبيرستان علوي) مهندس مهدي بازرگان را بهسِمَت نخست وزير دولت موقّت معرّفي كرد».

فرمان خميني دربارة نخست وزيري بازرگان, بهنقل از كيهان: «بنا بهپيشنهاد شوراي انقلاب… بهموجب اعتمادي كه بهايمان راسخ شما بهمكتب مقدّس اسلام و اطّلاعي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملّي دارم, جنابعالي را… ماٌمور تشكيل دولت موقّت مينمايم تا ترتيب ادارة مملكت و خصوصاً, انجام رفراندم و رجوع بهآراء عمومي ملت دربارة تغيير نظام سياسي كشور بهجمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسّسان از منتخبين مردم, جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت برطبق قانون اساسي جديد را بدهيد…»

ـ سخنان خميني در كنفرانس مطبوعاتي ديروز بهنقل از كيهان: «… همه مردم يك دل و يك جهت, جمهوري اسلامي ميخواهند. ملت ما مُسلم است, علاقمند بهاسلام است, عدل اسلامي را ديده است… حضرت اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب, كه حاكم ممالك بزرگ, از عربستان تا مصر و عراق و ايران و سوريه و ساير جاها بوده است و قاضييي كه خودش براي قضا قرار داده بود, وقتي يك يهودي از امام بهاو شكايت كرد, قاضي, حضرت علي عليه السّلام را خواست و با يهودي در عرضِ هم نشستند و دادخواهي شد و قاضي حكم برخلاف حضرت علي داد. ما آرزوي چنين حكومتي را داريم؛ يك حكومت عادل ميخواهيم؛ حكومتي كه نسبت بهافراد علاقمند باشد و عقيدهاش اين باشد كه بايد من نان خشك بخورم مبادا يك نفر در مملكت من زندگيش پست باشد, گرسنگي بخورد. ما چنين حكومتِ عدلي ميخواهيم ايجاد كنيم. من كه ايشان (=مهندس بازرگان) را حاكم كردهام… ايشان واجب الِاتّباع است, ملت بايد از او اِتّباع (=پيروي) كند. يك حكومت عادي نيست؛ يك حكومت شرعي است… مخالفت با اين حكومت, مخالفت با شرع است… در فقه اسلام, قيام برضدّ حكومت الهي, قيام برضدّ خداست. قيام برضدّ خدا, كفر است…»

انقلاب پيروز ميشود

20بهمن ـ پرسنل نيروي هوايي در پايگاه دوشانتپه ـ مركز فرماندهي نيروي هوايي ـ در حدود نيمهشب 20بهمن, با ديدن مراسم فيلم بازگشت خميني كه از تلويزيون پخش ميشد, با دادن شعار بهابراز احساسات پرداختند. ماٌموران گارد شاهنشاهي براي خاموش كردن احساسات بههيجان آمدة پرسنل با آنها درگير شدند و كار بهتيراندازي كشيد. پرسنل براي مقابله درب اسلحهخانه را شكسته و مسلّح شدند. درگيري خونين با روز ادامه يافت.
فرداي آن شب, در خيابانهاي اطراف محل درگيري, تظاهرات گستردهيي از سوي مردم بهطرفداري از پرسنل نيروي هوايي برگزارشد.

21بهمن: بختيار در ساعت 19 روز 21بهمن در تهران حكومت نظامي اعلام كرد تا شايد بتواند از خيزش مردم جلوگيري كند. او درضمن تاٌكيد كرد كه ارتش عليه خميني و بازرگان كودتا نميكند (روزنامة اطلاعات).
ـ برخي از سران نظامي مانند سپهبد ربيعي (فرمانده نيروي هوايي), سپهبد مقدّم (رئيس ساواك), سرلشكر مولوي (رئيس پليس تهران), سرلشكر نشاط (فرمانده گارد جاويدان), همبستگي خود را با جنبش مردم به«كميتة امام» اطّلاع دادند.

ـ در تهاجم دهها هزارتن از مردم قهرمان تهران بهمركز ستاد مشترك ارتش، 26تن از اعضاي ارشد هياٌت مستشاري آمريكا در ايران بهمحاصرهدرآمدند.
بهشتي و ابراهيم يزدي، پس از اطلاع از اين موضوع، بهصحنه آمدند و براي نجات محاصره‌شدگان در ميان دوطرف درگيري آتش‌بس برقرار كردند. رئيس مستشاران آمريكايي از زيرزمين ساختمان ستاد ارتش اين خبر را, تلفني, بهسوليوان اطلاع داد: «ما اطلاع يافتيم كه آتش‌بس در اطراف ستاد كل برقرار شده و نه فقط ابراهيم يزدي كه با ما تماس داشت، بلكه آيت‌اللّه بهشتي هم در صحنه حاضر شده و براي رهايي پرسنل ما از مخمصه كمك كردند».

سوليوان در اين باره نوشت: «ساعت 5صبح روز بعد افراد ما با وسائط نقليه نظامي، درحالي كه آيت‌اللّه بهشتي و يزدي شخصاً آنها را همراهي مي‌كردند، وارد محوّطه سفارت شدند. چارلي ناس (معاون سوليوان) از بهشتي و يزدي به‌واسطهٌ كمك و همراهي براي نجات اَتباع آمريكايي تشكّر كرد و آنها هم متقابلاً از گرفتاري و ناراحتي‌يي كه براي افراد ما ايجاد شده بود، عذرخواهي كردند» (ماٌموريت در ايران، ويليام سوليوان، تهران1361, ص178).

ـ در شامگاه 21بهمن, فرمانداري نظامي اعلام كرد: «اهالي محترم پايتخت… با توجّه بهاعلاميههايي از آيات عِظام كه در آن براي جلوگيري از خونريزي مسائلي را مطرح نمودهاند, فرمانداري نظامي بهكلية يكانها و عناصر انتظامي دستور داده است كه شبانه, ضمن حفظ نقاط حسّاس, بهيكانهاي مربوطه مراجعت نمايند» (اطّلاعات, 22بهمن).
پس از انتشار اين اعلاميه اغلب نيروهاي نظامي رژيم كه در تهران مستقر بودند, بهقرارگاههاي خود برگشتند. فرمانده قرارگاه ستاد ارتش, وضع لشكر گارد را پس از بازگشت بهسربازخانه اينگونه توصيف ميكند:
«در سربازخانة قصر بيانضباطي و بينظمي عجيبي است. يكانهاي لشكر گارد كه از ماٌموريت فرمانداري نظامي مراجعت ميكنند, پس از رسيدن بهآسايشگاه اسلحة خود را روي تختخوابها انداخته از ديوارهاي سربازخانه پريده و فرار مينمايند» (ماٌموريت در ايران، ويليام سوليوان، تهران1361,ص192).

22بهمن ـ به‌رغم بندوبستهاي پشت پردهٌ خميني و همدستانش با عوامل «شيطان بزرگ» براي انتقال آرام قدرت, شور و خروش مردم براي ازهم‌گسستن شيرازهٌ نظام شاهنشاهي، هم‌چنان ادامه داشت. شهر تهران در آتش مي‌سوخت. مركز شهرباني كل بهدست مردم بهآتش كشيده شد. كلانتريها، يكي پس از ديگري، تسليم شدند. پادگان عباس‌آباد، بدون مقاومت تسليم شد. صداي صفير گلوله‌ها لحظه‌يي خاموش نمي‌شد.
ـ عليقلي اردلان, وزير دربار, «مراتب همبستگي كاركنان دربار را بهكميتة امام خميني» اطلاع داد. نمايندگان مجلس شورا و سنا پيوستگي خود را بهجنبش مردم اعلام كردند.

ـ «شوراي فرماندهان ارتش» بهرياست ارتشبد قرهباغي و با شركت 26تن از فرماندهان, معاونان, رئيسان و مسئولان سازمانهاي نيروهاي مسلّح شاهنشاهي, جلسهيي تشكيل داد. شركتكنندگان پس از بررسي اوضاع بحراني و فلاكتبار ارتش, شهرباني و ساواك, بر اين نكته همراٌي شدند كه ارتش «بيطرفي» خود را اعلام كند. در صورتجلسهيي كه بهاتّفاق آرا تصويب شد, آمده بود:
«… با توجّه بهتحوّلات اخير كشور, شورايعالي ارتش در راٌس ساعت ده و نيم روز 22بهمن 57 تشكيل و بهاتّفاق آرا تصميم گرفته شد كه براي جلوگيري از هرج و مرج و خونريزي شديد, بيطرفي خود را در مناقشات سياسي فعلي اعلام [كند], و بهيكانهاي نظامي دستور داده شد كه بهپادگانهاي خود مراجعت نمايند. ارتش ايران هميشه پشتيبان ملت شريف و نجيب و ميهن پرست ايران بوده و خواهد بود». اين اعلاميه در ساعت يك بعد از ظهر روز 22بهمن از راديو ايران پخش شد.

ـ پيام راديو ـ تلويزيوني مهندس بازرگان: «… خوشوقتم بدين وسيله بهملت مبارز و مسلمان ايران كه امروز در راه پرپيچ و خم و پرگردنه انقلاب نجاتبخش خود با شنيدن اعلامية مورّخ 22بهمن 57 شورايعالي ارتش, بهپيروزي ديگري نايل شده است, تبريك بگويم. در اين تصميم اُمراي ارتش باكمال قدرت اعلام بيطرفي در امور سياسي و پشتيباني از تمام خواستههاي ملت كردند و تيمسار رياست ستاد ارتش (تيمسار قره باغي) در ملاقات حضوري همكاري خود را با دولت موقّت بهاينجانب اظهار نمود…»

پس از اعلام بيطرفي ارتش درگيريها فروكش كرد و نبرد دو روزة پرسنل نيروي هوايي و مردم دلير تهران با سرسپردگان رژيم شاه بهپايان رسيد. بسياري از سران و ايادي رژيم مانند ارتشبد نصيري, سپهبد رحيمي, سالارجاف (نمايندة پاوه در مجلس و از عوامل سركوبي مردم آن ناحيه), سرلشكر پرويز اميني افشار (رئيس ادارة دوم ستاد ارتش) و… بهدست مردم افتادند و بهاقامتگاه خميني برده شدند.
انقلاب بهپيروزي رسيد و شور و شادي سراسر ايران را فراگرفت.

24بهمن ـ كيهان: ديروز مهندس بازرگان, نخست وزير, شماري از وزيران خود را انتخاب كرد: مهندس هاشم صبّاغيان, معاون نخست وزير در امور انتقال قدرت؛ دكتر ابراهيم يزدي, معاون نخست وزير در امور انقلاب؛ مهندس عباس اميرانتظام: سرپرست نخست وزيري.

25بهمن ـ كيهان اسامي چند وزير ديگر «دولت انقلابي» را اعلام كرد: دكتر سنجابي, وزير خارجه؛ دكتر كاظم سامي, وزير بهداري و بهزيستي؛ احمد صدر حاج سيدجوادي: وزير كشور؛ داريوش فروهر: وزير كار؛ مهندس علي اكبر معينفر: وزير مشاور در امور سازمان برنامه و بودجه؛ دكتر اسدالله مبشّري: وزير دادگستري.

26بهمن ـ خميني طي سخناني در اجتماع بازرگانان و اصناف و پيشهوران گفت: «… الآن كه قواي انتظامي ملحق شد بهملت اسلام و در پناه اسلام واقع شد, بهقواي ارتشي و چه شهرباني و چه ژاندارمري و چه ساير قوايي كه ملحق شده بهملت و در پناه اسلام واقع شدند, احدي از مردم حق تعرّض بهآنها را ندارد؛ تعرّض بهآنها, تعرّض بهدولت اسلامي است؛ تعرّض بهدولت اسلامي تعرّض بهخداست…» (كيهان, 27بهمن 1357).

27بهمن ـ كيهان: «همدستان شاه سابق تيرباران شدند». «اولين گروه اعدامشدگان (در نيمهشب ديشب ـ 26بهمن): ارتشبد نعمتالله نصيري, رئيس پيشين ساواك؛ سرلشكر منوچهر خسروداد, فرمانده پيشين هوانيروز؛ سرلشكر رضا ناجي, فرمانده نظامي پيشين اصفهان؛ سپهبد مهدي رحيمي: رئيس شهرباني و فرماندار نظامي پيشين تهران. در اطلاعية «دادگاه انقلابي» جرم اعدام شدگان, «شكنجه و كشتار مردم و خيانت بهكشور» اعلام شد.

28بهمن ـ كيهان ـ عنوان اصلي صفحة اول: «21جنايتكار ديگر بهاعدام محكوم شدند». «اعضاي دادگاه انقلاب عبارت بودند از 3قاضي دادگستري, دكتر ابراهيم يزدي, از اعضاي شوراي انقلاب و يك نماينده مخصوص امام».

ـ كيهان: «ديروز (28بهمن) دهها هزارتن از گروههاي مختلف مردم, بهويژه دانشجويان, در يك راهپيمايي آرام از دانشگاه صنعتي بهمحل اقامت امام رفتند و خواستار تشكيل ارتش خلقي شدند».
راهپيمايان اين پلاكاردها را حمل ميكردند: «ارتش ملي ايران تيمسار نميخواهد ـ تعقيب و بركناري فرماندهان مزدور, اولين خواست ماست ـ راديو و تلويزيونِ با سانسور نميخواهيم ـ سانسور انديشهها مغاير آزادي است…»

29بهمن ـ كيهان: «حزب جمهوري اسلامي» با انتشار بيانيهيي اعلام موجوديت كرد. در اين بيانيه اعضاي مؤسّس آن عبارتند از: سيدمحمد بهشتي, اكبر هاشمي رفسنجاني, سيدعلي خامنهاي, سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي و محمدجواد باهنر.
ـ صادق قطبزاده, سرپرست راديو ـ تلويزيون ملي ايران, در گفتگو با روزنامة كيهان اعلام كرد: «… ما در ابتداي كار اعلاميههاي تمام گروهها را خوانديم ولي حالا تصميم گرفتهايم كه از امروز (چهارشنبه 25بهمن) از هيج گروهي اعلاميه نخوانيم (اين شامل سازمان مجاهدين خلق ايران هم كه داراي ايدئولوژي اسلامي است, ميشود), بهعلت اين كه اينجا بيان انقلاب اسلامي است و از اين جهت امام خميني اهميت خاصي براي آن قائل است. بهجاي آنها, پيامهاي امام خميني …و اخبار ستاد فرماندهي پخش خواهد شد…. تلويزيون در اختيار صاحبان ايدئولوژيهاي گوناگون قرار داده نميشود.
گوينده از او پرسيد: چرا سرود ”اي ايران“ را كم پخش ميكنيد؟ قطب زاده گفت: زيرا, بهنظر من, سرود ”اي ايران“ يك سرود فاشيستي است كه در زمان رضاخان تهيه شده و رضاخاني است…»

30بهمن ـ كيهان: ظهر امروز, اين «پيام مهم» از سوي «امام خميني» خطاب بهمردم انتشار يافت: «… بايد تمام اقشار, بههر اسمي كه هستند, در تحت پرچم اسلامي بهفعاليت خود ادامه دهند و در غيراينصورت, قيام عليه حكومت انقلابي اسلامي است كه جزاي آن در قانون اساسي اسلام معلوم است…»

اسفند1357

اول اسفند 1357ـ كيهان: اعضاي «كانون نويسندگان ايران» با خميني ديدار كردند. در اين ديدار باقر پرهام, بهنمايندگي از سوي كانون, ضمن تبريك پيروزي ملت ايران, از اختناق دورة شاه سخن گفت و فشاري كه بر نويسندگان و اهل قلم وارد ميآمد.

خميني در پاسخ بهسخنان او, خطاب بهاعضاي كانون گفت: «… آقايان, شما نويسندگان الآن تكليف بزرگي بهعهدهتان است. پيشتر قلم شما را شكستند, الآن قلم شما باز است, لكن, استفاده از قلم در راه آزادي ملت و در راه تعاليم اسلامي بكنيد. اين ملت كه ميبينيد تمامشان زير بيرق اسلام است كه وحدت پيداكردند… با اسلام آشتي بكنيد… بدانيد كه اسلام همه چيز را دارد. از وقتي كه ازدواج بين مرد و زن انجام ميشود تا وقتي كه توي قبر ميرود, آثار دارد؛ اَحكام دارد؛ دستور دارد…»
ـ كيهان: سازمان چريكهاي فدايي خلق اعلام كرد كه روز پنجشنبه سوم اسفند, از خيابان بلوار (كشاورز), تا محل اقامت «امام خميني» راهپيمايي خواهند كرد.

2اسفند ـ كيهان: «دفتر تبليغات امام خميني, ديشب طي اطلاعيهيي دربارة راهپيمايي فردا (پنجشنبه سوم اسفند) اعلام كرد: … راهپيماييِ اعلام شده براي روز پنجشنبه سوم اسفند 57, از طرف كمونيستهاست و شركت خواهران و برادران مسلمان در آن جايز نيست و امام اين افراد را بهحضور نخواهد پذيرفت…»

ـ كيهان: پس از اطلاعية «دفتر تبليغات امام خميني», سازمان چريكهاي فدايي خلق طي اطلاعيهيي اعلام كرد: «… نظر بهعدم استقبال خلاف انتظاري كه از اقدام و ابتكار فدائيان براي تحكيم صفوف متحد خلق و اعلام همبستگي از جانب كميتة تبليغات انقلاب اسلامي بهعمل آمده است… و نظر بهاين كه راهپيمايي پنجشنبه ميتوانست مانع جريان عادي امور تلقّي شود, هم ميهنان را بهشركت در اجتماعي كه روز جمعه چهارم اسفندماه , ساعت 10صبح در دانشگاه تهران تشكيل ميشود, دعوت مينمايد…»

منبع: مهر ایران

كشته هاي جنگ «قصابي بزرگ»!! اخّاذيهاي «جنگي»!!

مهدى كروبى، يكى از كانديداهاى رياست جمهورى در يك اعتراف بىسابقه گفت:

«ما وقتى جنگ شد و حمله به ما شروع شد، ما چگونه با مردم حرف زديم تا از همين آموزش و پرورش 36هزار بچه بره شهيد بشن غيراز مجروحش», اين كشاندن «36هزار بچه» را به جبهه هاي جنگ ويرانگر را به عنوان كاري افتخارانگير به حساب آخوندهايي مي نويسد كه توانستند طوري با آن بچه ها «حرف» بزنند كه آنها حاضر شوند خود را طعمه تنور جنگ ايرانسوز بكنند.



قسمت های از مقاله: جنگ ۸ سال

عبدالعلی معصومی : كارنامه سي ساله دلدادگان «حفظ نظام»




نوجوانان, قربانيان خط مقدّم جنگ

ـ راديو رژيم, 17مرداد 62 ـ خميني طي سخناني گفت:
«... جنگي كه الآن در كار است, جنگ سرنوشت ساز ماست. لذا, اين جوانهاي ما هستند كه بايد اين سرنوشت را به آخر برسانند... مساٌله يي كه روي آن پافشاري ميكنم اين است كه امروز همة جوانهاي ما موظّفند جبهه ها را گرم نگه دارند و بروند به سراغ برادرانشان كه در حال جنگ هستند كه اگر مساٌلة جنگ حل بشود و انشاءالله با پيروزي كامل به آخر برسد مسائل ديگر مسائل فرعي است و حل آنها بسيار آسان است... دولت دستش باز ميشود و گرفتاريها را رفع ميكند... الآن مساٌلة بزرگ ما جنگ است و اين جوانها هستند كه بايد تنور جنگ را گرم نگه دارند... امروزهمة جوانهاي ما موظّفند كه جبهه ها را گرم نگه دارند و بروند سراغ برادرانشان كه درحال جنگ هستند...»

ـ روزنامة اطلاعات, 17 شهريور62 : تصوير يك كلاس درس در دبيرستان موسوي تهران, همراه با اين توضيح كه در «جنگ تحميلي», «37 دانش آموز اين كلاس جان باختند».
ـ سيدعلي خامنه اي: «... انقلاب شهادت را به درون مدارس آورد و... بوي خوش شهادت را به دبيرستانها, مدارس راهنمايي و حتي به دبستانها هم رساند» (كيهان, 3مهر62).

ـ پرورش, وزير آموزش و پرورش: «... طبق آماري كه ما در دست داريم 53 تا 57 درصد از دانش آموزان عضو بسيج در جبهه هاي جنگ هستند و ما هر روز ميبينيم كه مدرسه يي با نام شهيدي آشنا ميشود» (كيهان, 9مهر62).
از آن پس تا پايان جنگ همواره بيشترين قربانيان از نوجوانان و دانش آموزان هستند:
به گفتة محسن رفيقدوست, وزير سپاه پاسداران, (در سمينار بررسي مساٌلة جنگ و مشكلات دانش آموزان جبهه, كه در آبان 64 برگزارشد)
«57 درصد نيروهاي رزمنده دانش آموز بودند» (كيهان, 22 آبان 64).

«سرپرست ستاد پشتيباني جبهة جنگ در ادارة آموزش و پرورش گيلان» دربارة شمار تلفات دانش آموزان استان گيلان گفته بود:
«تا كنون تنها از اين استان, بيش از 10 هزار دانش آموز به جبهه ها اعزام شدند» (روزنامة جمهوري اسلامي, 15 آبان 64).

البته, برخي از «شيفتگان امام خميني» در آرزوي اين بودند كه پيكر به خون تپيدة دانشآموزان سراسر ايران را در جبهههاي مرگ و تباهي رژيم ببينند, مانند «باريكاني, مسئول امور تربيتي آموزش و پرورش تهران» كه ميگفت:
«تاٌمينكنندة عمده نيروهاي بسيجي حاضر در تمامي مقاطع جنگ تحميلي, از آغاز تا كنون, دانش آموزان بودند» و بايد با«برنامهريزي دقيق و منسجم» كاري كرد كه اعزام به جبههها «همة دانشآموزان را دربربگيرد» (كيهان, اول مهر 64).

اين را هم از خميني بشنويد كه در پيامش به مناسبت نوروز سال 1364 گفته بود: «... جوانهاي ما كه دارند ميروند به جبهه ها, براي شهادت ميروند, براي اين كه در ذائقه شان خوش آمده است ... عاشق شهادت هستند» (كيهان, 5 فروردين 64).


جنگ, اولين و مهمترين مساٌله نظام

ـ راديو رژيم, 3خرداد62 ـ رفسنجاني: «... امروز امام در ديدار با جهادگران گفتند كه اولين مساٌلة ما جنگ است و هركس بخواهد جنگ را از اولويّت بيندازد و مسائلي را مطرح كند كه جنگ را تحت الشّعاع قراربدهد, آن به عنوان توطئه حساب ميشود و بايد با آن مبارزه كرد...»

ـ روزنامة اطلاعات, 9خرداد 62 ـ رفسنجاني: «راه منحصر به فرد» اين است كه «... پيشنهادهاي ميانجي را قبول نكنيم و حالت جنگي را حفظ كنيم و از ملتمان بخواهيم كه جنگ را به خوبي به پيش ببرند...».
او دربارة سُكّاندار اصلي جنگ گفت: «... تصميم گيري دربارة جنگ, تصميم گيري اصلي را غير از امام كسي نيست كه بگيرد. دربارة مسائل عمده كشور؛ مسائل فرهنگي, مسائل ديگر, باز تصميم گير اصلي خود ايشان است» (اطلاعات, 14خرداد62).

ـ روزنامة اطلاعات, 21خرداد62 ـ رفسنجاني خطاب به ائمة جمعه: «شما ... به هرطريقي كه ميتوانيد به گوش مردم برسانيد كه مردم فراموش نكنند چرا جنگ مساٌلة اصلي ماست».

ميرحسين موسوي, چندماه پس از انتشار طرح صلح شورا, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62).
بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

خميني و همدستانش كاري به نارضايي شديد مردم از جنگ ندارند. همه امكانات مملكتي به جبهههاي جنگ ويرانگر اختصاص دارد و مردم در زير شديدترين فشار و آزارها زندگي طاقت فرسايي را ميگذرانند و هر صداي اعتراضي به بهانة وجود «جنگ تحميلي» و «دفاع مقدس» سركوب ميشود. پيوسته سخن از شوق مردم است براي نوشيدن «شهد شهادت» و قرباني شدن در راه مقاصد تجاوزطلبانة سران رژيم آخوندي.

ـ كيهان, 26 مرداد62 ـ خميني طي سخناني نسبت به «شايعه» خستگي مردم از جنگ گفت:
«... هي اشكال, هي اشكال, اشكال... اين مردم؛ اين مستضعفين؛ اين بيچاره ها؛ اين جنوب شهريهاي همة كشور ما اين طور دارند جانفشاني براي اسلام ميكنند و هيچ هم اظهار خستگي نكردند. الآن هم فوج فوج حركت ميكنند به جبهه براي جنگ... آنهايي كه در خانه نشسته اند و ميگويند مردم خسته شده اند از چه و چه, آنها خودشان خسته هستند... از دزفول گرفته تا هرجا ملاحظه كنيد به مجرّدي كه يك خسارتي در آن جا واقع ميشود... دنبالش همة مردم ميايستند و فرياد ميزنند ”مرگ بر كي“ و ”مرگ بر كي“ و ”جنگ, جنگ, تا پيروزي“...
اين مردمي كه در مساجد و در نماز جمعه ها و سرتاسر كشور مجتمع اند و فريادشان بلند است از اين كه جنگ بايد كرد... اينها از كرة مرّيخ آمده اند؟»

خميني مخصوصاً از دزفول نام ميبرد و از «ضد تظاهرات» طرفداران رژيم ياد ميكند كه عليه تظاهرات ضد جنگي كه مردم در روز اول ارديبهشت 62 برگزار كرده بودند, برپا شده بود. به نوشتة روزنامة فرانسوي «لو مَتَن» در روز 25 مه 1983 (26مرداد 62), در تظاهرات مردم به جان آمدة دزفول شمار زيادي از تظاهركنندگان دستگير شدند كه از ميان آنها «حدود 30 نفر اعدام شدند».

محسن رضايي, فرمانده سپاه پاسداران, دربارة تصميم گير اصلي جنگ ميگويد: «... در طول جنگ از ما مرتباً گزارش دريافت ميكردند و در طول اين عمليات (والفجر) فهميديم كه امام از تمام فرماندهان نظامي جنگيتر و نظاميترند. امام هم چنين در طول جنگ هدايت وسيعي را در جنگ داشتند و اخبار و تبليغات جنگ را نيز از نظر دور نداشتند و رهنمودهايي را در اين مورد ارائه ميكردند» (كيهان, 30مرداد62).

«سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» در روز 18مرداد 62 طي اطلاعيه يي از طريق راديو و تلويزيون و مطبوعات, طرح «لبيك يا خميني» را اعلام كرد. در اين اطلاعيه, «اجراي طرح ”لبيك يا خميني“ به منظور سازماندهي گسترده نيروهاي رزمنده و سلحشور واحد بسيج سپاه پاسداران» ذكر شده است. اين طرح به منظور كشاندن هرچه بيشتر مردم به جبهه هاي جنگ ضدميهني به اجرادرآمد.

جنگ همچنان «در راٌس امور» است.
ميرحسين موسوي, نخست وزير وقت, ميكند: «سياست خارجي ما, دقيقاً, متناسب با خواست ”جنگ, جنگ, تا پيروزي“ ملت ايران تنظيم شده است» (روزنامة اطلاعات, 12 شهريور62).

از زبان ناطق نوري, وزير كشور رژيم, ميشنويم كه: «... اگر جنگ به آن روز برسد كه ما به خاطر جنگ سه وعده غذايمان يك وعده بشود... اگر تداوم جنگ لازمه اش اين باشد كه ما همة كارهاي عمراني كشور را تعطيل كنيم و همة بودجه مان را صرف جنگ كنيم, و ادارات را تعطيل كنيم و فقط ما مردم را تغذيه و قوتشان را بدهيم, اما, جنگ را اداره كنيم, همة اين كارهايمان را تعطيل كنيم, جنگ را اداره ميكنيم؛ اين جنگ, جنگي است كه سرنوشت اسلام و مسلمين را تعيين ميكند...» (روزنامة جمهوري اسلامي, 13 شهريور62).

رفسنجاني جنگ را تنها راه حفظ نظام ميبيند:
«... ما اگر آتش بس را ميپذيرفتيم سقوط حكومتمان را ميپذيرفتيم... بيداري امام, هوشياري امام و رهبري قاطع امام اين بود كه يك لحظه اجازه نمي داد كه ما اسم آتش بس را ببريم... ما اگر آن طوري صلح را قبول ميكرديم ميبايست براي هميشه اين دو ميليون مهاجر جنگي روي دستمان باشد و براي هميشه آن منطقه را روي دستمان داشته باشيم و با سقوط اخلاقي و از دست دادن هيجان جنگي, ملتمان را از دست بدهيم...» (اطلاعات, 2مهر62).

«منافي, وزير بهداري»: «تمام خودروهاي وزارت بهداري را ... تبديل به آمبولانس كرده ايم و به جبهه فرستاده ايم... » (كيهان, 3آبان 62).
محسن رضايي, رئيس سپاه پاسداران: «ادامه ندادن به جنگ براي كشور يك فاجعه است» (اطلاعات, 2مهر62).
يوسف صانعي: «جنگ هم اگر در راٌس مسائل است براي اين است كه در حفظ نظام اثر بيشتري دارد» (اطلاعات, اول آذر62).

«جواب آخر» ـ «حرف آخر»؟

منتظري خطاب به «رزمندگان اسلام» گفت: «... رزمندگان اسلام خود را براي دادن جواب آخر آماده كنند» (كيهان, 8بهمن62).

سيدعلي خامنهاي نظام را اينچنين توصيف ميكند: «... ما مثل آن كشتييي كه درميان امواج خروشان دريا از هرسو شلاق ميخورد و غرق نميشود و سالم ميماند, هنوز زندهايم... همينقدر كه ما زندهايم و وضعيت خود را حفظ نموده, بزرگترين پيروزي محسوب ميشود» (اطلاعات, 18مرداد 62).
وي نيز از «جوانان» ميخواهد خود را براي آزادي قدس آماده كنند: «... جوانهاي عزيز ما آماده باشند و نيروهايي كه خود را براي أزادي قدس آماده كردند كه مهياي رفتن به جبهه هاي جنگ شوند و من از سپاه پاسداران... تقاضا ميكنم نيروهايي را كه نام نويسي كردند به عنوان آزادي قدس و مانور آزادي قدس, اين نيروها را به كار گيرند. آنها را به جبهه ها ببرند. نيروهاي رزمنده ـ ارتش و سپاه ـ حرف آخرشان را بزنند...» (راديو رژيم, 14 بهمن 62).

يورشها در جبهه جنوب

در سال 1362, چندين عمليات براي رخنه كردن به داخل خاك عراق و تصرف شهرهايي مانند بصره, عماره, علي شرقي و... صورت ميگيرد مانند عمليات «والفجر» 1 تا 6 (از فروردين تا اسفند 62) از محورهاي سوسنگرد در جنوب تا محور پيرانشهر در شمال خط مرزي ايران و عراق, اما, ديواره دفاعي نيروهاي عراقي امكان هرگونه پيشروي را از آنها ميگيرد و كاري از پيش نمي برند.
در اين سال نيز مساٌلة اصلي رژيم جنگ است و جنگ و ديگر هيچ!

وقتي يورشهاي سال 1362, در محورهاي مياني و شمالي جبهه, كاري از پيش نبرد, خميني و سركردگان جنگ طلب رژيمش محور جنوب را كه پيش از اين در عمليات رمضان (23تيرماه 61) آن را تجربه كرده بودند, بستر يورشهاي خود قراردادند.

عمليات «والفجر 6» در نيمه شب دوم اسفند 1362 در دو جبهه آغاز شد:
ـ جبهة چيلات در محور دِهلُران (در فاصلة شهر مهران در ايران و شهر عماره در عراق»؛
ـ جبهة تنگة چزابه در محور بستان (در شمال غربي اهواز و سوسنگرد ـ بين سوسنگرد در ايران و عماره در عراق).

هدف از يورش از جبهة چيلات به شهر علي غربي عراق و تصرف آن شهر بود و يورش از تنگة چزابه با هدف تصرف شهر كوت العماره عراق صورت گرفت.

شبانگاه فرداي حمله «والفجر 6», يورش «خيبر» از محور خرمشهر (حدّ فاصل كوشك ـ طلايه) آغاز شد, با استفاده از «تاكتيك امواج انساني» و با هدف تصرف جاده بغداد ـ بصره, و در پي آن چيرگي بر شهر بصره در عراق.

ـ راديو رژيم, 4 اسفند62 اعلام كرد: «رزمندگان پرتوان اسلام ظهر امروز با آب مطهّر و عطرآگين دجله و فرات وضو ساختند».

يورش «والفجر6»

,
در مردابها و باتلاقهاي منطقة «هور الهويزه» و «جزيرة مجنون» (كه در 12 كيلومتري مرز ايران در داخل خاك عراق قرارداشت), تلفات وحشتناكي به جاي نهاد. بيشترين تلفات بر «لشكر نصر» وارد شد, تا آن جا كه صحنه گردانان جنگ, ناچار شدند, بقاياي آن لشكر شكست خورده را به عقب برگردانند.
به گزارش خبرگزاريها, انبوه كشته هاي رژيم در تمام مسير يورش, بر زمين مانده بود و نيروهاي رژيم به هنگام عقب نشيني فرصت و موقعيت جمع آوري آنها نداشتند.

خميني در روز 14 اسفند 62, وجود انبوه تلفات در اين يورش را انكار كرد و گفت: «ممكن است كه بعضي اذهان ساده يك وقت باوركنند اين مسائل (شمار بسيار زياد تلفات) را, باور نكنيد. مساٌله اين طور نيست... آنها صد مقابلش ميكنند (آن را صدبرابر ميكنند)...»
فرداي سخنان خميني, رفسنجاني در مورد شمار تلفات اين يورش گفت:
«... قضيه را اين قدر بزرگ كردند كه ممكن است خودشان هم دچار اشتباه بشوند. در رسانههاي خود از تلفات ايران... تقريباً, هزار برابر حرف ميزنند. ما در آن درگيري, كه اينها كردند, ممكن است كه تلفات محدودي, مثلاً صد تا پنجاه تا, شايد هم كمتر ـ رقم دقيقش را نميدانم ـ طبعاً پيش بيايد...» (كيهان, 15 اسفند62).

او چند روز بعد (19 اسفند 62), براي اين كه ابعاد وحشتناك كشتهها را بپوشاند, در نماز جمعه تهران, به صحنه آمد و رقم قبلي را اندكي بالابرد و گفت:
«... آمدند يك صحنهسازي كردند كه آدم لجش از اين روزنامهنگارها و فيلمبردارها درميآيد. ما در سراسر جبهه شهيد داشتيم؛ در چزابه داشتيم؛ در چيلات داشتيم؛ در طلايه داشتيم... اينها اجساد شهداي ما را جمع كردند, تا مثلاً, به يك رقم هفتصد ـ هشتصد برسد... يا كشتههاي خودشان را به آنجا آوردند. اصلش دروغ است... خبرنگارها را بردند از آن صحنه فيلم برداشتند و در دنيا پخش كردند كه ببينند اجساد ايرانيها اينجا را پركرده است. من نميگويم به راديوها گوش ندهيد, اما, وقتي گوش ميدهيد با دقت گوش بدهيد. حرفهايي را كه ميشنويد يك قدري روي آن بايستيد, تحليل كنيد, حساب كنيد...»
رفسنجاني در همين روضهخواني خطاب به خانوادههاي كشتهشدگان جنگ ضدميهني گفت: «ما راهي براي توقف جنگ نداريم»! (راديو رژيم, 19 اسفند62).

در حملة «خيبر» تلفات نيروهاي رژيم بسيار زياد بود, بهطوري كه رسانههاي بينالمللي از آن با عنوان «قصابي بزرگ» ياد كردند. مثلاً, روزنامة «كوتيدِيَن», چاپ پاريس, در روز دوم مارس 1984 (12 اسفند 62) دربارة اين تهاجم خونين نوشت:
«... منطقهيي به وسعت 200كيلومتر مربع مملو از گوشت و استخوان انسان...».

مطبوعات و رسانههاي بينالمللي كشتهها و مجروحان ايراني اين تهاجم خونبار را بيش از صد هزار تن برآورد كردند.
«در آن تهاجم جنايتبار, دستكم, بيش از 50 هزار دانشآموز اعزامي از شهرها و روستاهاي ايران قرباني شدند».
رژيم جزاير مجنون را به بهاي به كشتندادن دهها هزار تن، كه اكثرشان دانشآموز بودند, بهتصرف درآورد و آن را «فتح الفتوح» ناميد تا بتواند با تبليغات گسترده بر روي اهميت اين جزيره ابعاد وحشتناك تلفاتش را بپوشاند.

اين شكست رسوا بهروشني نشان داد كه آيندة اين لشكركشيهاي تجاوزكارانه به كجا ميكشد. از اينرو, اسراييل كه نميخواست عراق از اين جنگ پيروز بهدرآيد بهنحو شتابدارتري به ياري ارابة جنگيِ در گِلمانده رژيم خميني شتافت.
روزنامة آلماني «فرانكفورتر آلگماينه», سه هفته پس از شكست يورشهاي «والفجر 6» و عمليات «خيبر» در شمارة 17 مارس 1984 (27 اسفند 1362) نوشت:
«... دولت اسراييل درنظردارد در تابستان آينده تعداد 200 عدد توپ بدون لگد به ايران تحويل بدهد كه توپهاي ضدتانك 136 ميليمتري را, كه با جواز آمريكا در اسراييل توليد ميشود, شامل ميشود. از اين نوع توپها پيش از اين تاريخ, در سال 1982 (يك سال بعد از آغاز جنگ ايران و عراق) اسراييل به ايران تحويل داده بود...»


زحمتكشان, قربانيان جنگ

بار و هزينة سنگين و كمرشكن لشكركشيهاي ويرانگر و خانمانبرانداز رژيم به دوش مردم زحمتكش و محروم ايران بود كه هم هيمة تنور اين جنگ ضدميهني بودند و هم بار مالي آن از كيسة تهي و دستمايههاي ناچيز آنها و يا سرمايههاي ملي تاٌمين ميشد.

خميني: «الآن هم وقتي به جبهه ميرويد يك نفر مرفّه نمي بيند» (اطلاعات, 20 مرداد62).
صانعي, دادستان كل كشور: «آنهايي كه محروم هستند بيشترين شهدا را ميدهند و هيچ هم اعتراضي ندارند» (اطلاعات, 25مرداد62).

ـ مهاجراني, نماينده مجلس رژيم: «... به كارخانه جهان چيت كرج رفته بودم, بيست و دو نفر از كارگران شهيد شدهاند و سي و سه نفر الآن در جبههاند و سه نفر معلولند» (اطلاعات, 11 بهمن61)

ـ «به طور مستمر حدود دو هزار و سيصد نفر از آنان (كارگران ذوب آهن اصفهان) جهت انجام فعاليتهاي رزمي, تداركاتي و فني در جبهه هاي نبرد مشغول ياري رساندن به رزمندگان اسلام هستند و تا كنون نيز يك صد و بيست نفر از اين عزيزان در راه پاسداري از جمهوري اسلامي ايران به لقاء الله پيوسته اند...» (روزنامه جمهوري اسلامي, 9تيرماه 62).

ـ وزير راه و ترابري: «... حدود 4 هزار نفر كارگر فني (مكانيك) و راننده ماشين آلات راهسازي از ادارات مختلف به جبهه اعزام شدند» (كيهان, 3مهر62). «شركت واحد در طول مدت جنگ 2069 راننده و كمك رانندة اتوبوس و ميني بوس به مناطق جنگي اعزام كرده است كه از ميان افراد اعزام شده, مجموعاً 25 نفر شهيد, اسير و مفقود الاثر شده اند» (كيهان, 5 آيان 62).

ـ «مدير عامل كارخانه ناهيد اصفهان: گروههاي متعددي از افراد اين كارخانه به دفعات به جبهه ها اعزام گرديده اند و تا كنون 7شهيد, 3 مجروح و يك اسير... داشته ايم...» (كيهان, 14 آذر 62).
ـ «سرپرست ستاد پشتيباني مناطق جنگي جهاد سازندگي آذربايجان شرقي» : «... ستاد پشتيباني جنگ در جهاد سازندگي آذربايجان شرقي ... براي تاٌمين نيازهاي انساني پشتيباني مستقر در محورهاي عملياتي, از برادران داوطلب متخصص فني روستاها و شهرستانهاي استان بالغ بر سه هزار نفر را بسيج و به جبهه ها اعزام كرده است... » (اطلاعات, 27 آذر62).

اخّاذيهاي «جنگي»

نمونه هايي از اخاذيهاي رژيم از مردم محروم براي هرچه شعلهورتر نگهداشتن تنور جنگ: روزنامة اطلاعات, 27مرداد61: «فيّاض, نمايندة خاتمي... هشت و نيم كيلو طلا و زيورآلات را, كه توسط دفتر آيت الله اتمي, امام جمعة يزد, جهت مصارف بازسازي مناطق جنگي جمع آوري شده بود, تقديم رئيس جمهوري و امام جمعة تهران نمود».
ـ اطلاعات, 6شهريور62: «مدني, امام جمعه بوشهر, چكي به مبلغ بيست ميليون ريال و مقدار قابل توجهي جواهرات و هداياي مردم محروم استان بوشهر را... جهت كمك به جبهه هاي نبرد تقديم رياست جمهوري نمود».
ـ روزنامه اطلاعات, 14آبان62: «عبادي, امام جمعه زاهدان, يك كيلو و 600 گرم طلا و جواهرات اهدايي اقشار مختلف مردم مستضعف سيستان و بلوچستان را... جهت كمك به رزمندگان اسلام به رياست جمهوري تحويل داد».

ـ كيهان, 16 آذر62: «امام جمعه برازجان در ملاقات خود با آيت الله منتظري بيش از 5ميليون ريال وجه نقد و حدود يك كيلو زيورآلات طلا, اهدايي مردم برازجان به جبهه ها را تقديم ايشان كرد».
اين اخّاذيها در حالي در سراسر ايران گرفته ميشد كه به گفتة استاندار, «بنياد مركزي جنگ زدگان... پس از سه سال نتوانسته بود حتي يك نفر را در اين مناطق از چادر به داخل يك چهارديواري قابل سكونت انتقال دهد...» (كيهان, 13 بهمن 61).
ـ ابوطالب حجازي, نماينده مجلس رژيم از گيلان: «مردم گيلان در سال جاري (1364) بيش از هزار كاميون كالا, كه مركّب از حدود پانصدتُن برنج و يك ميليون كلوچه و دويست كاميون الوار چوب و دو ميليون ليتر نفت و وسايل ديگر به جبهه فرستادند... از 365 كاميون كالايي كه در ايام محرّم به جبهه ها ارسال شد, اكثرش از دسترنج همين كارگران كارخانجات بود...» (كيهان, 14 آبان 64).
«پيش از ظهر امروز ـ 12آبان ـ بيش از چهارصد تن از دانش آموزان دبستان گرجي زاده بندرعباس ضمن اجراي مراسم قُلّك شكني, وجوه پسانداز خود را به جبهه ها اِهدا نمودند» (تلويزيون بندرعباس, 12 آبان 1364).

«رَهاورد جنگ»

در اثر اختصاص امكانات مملكتي به جبهههاي جنگ, وضع معيشتي مردم زحمتكش روز به روز بدتر ميشود. مثلاً, وضع آب آشاميدني اهالي بندرگناوه به اين شكل است :
«روزانه كمتر از يك ليتر آب آشاميدني به هر خانوار از جمعيت 63هزار نفري بندر گناوه ميرسد. اهالي براي دستيابي به آب آشاميدني بايد هنگام اذان صبح در محل توزيع آب صف ببندند كه هرچه بيشتر خورشيد رخ بنمايد, صف نيز افزوده ميشود تا جايي كه ماٌمور آب رساني مجبور است به تعدادي از متقاضيان لب تشنه قبض نوبتِ تحويل آب بدهد. بقيه بايد روز ديگر و فرداهاي ديگر سحرخيزتر باشند تا قبض آب دريافت كنند. انهايي هم كه امروز قبض گرفته اند, نوبتشان 50 روز ديگر است» (كيهان, 30مرداد64). يا وضع مسكن «مهاجران جنگي»: معرفي زاده, نماينده مجلس رژيم: «... از وقوع جنگ تا كنون اكثر مهاجرين با داشتن عائله هاي 5 الي 10 نفره در يك اتاق, آن هم در خوابگاههايي كه حداقل 5 الي 7 برابر ظرفيتشان مهاجر اِسكان يافته, زندگي مينمايند...» (كيهان, 10 دي 63).
در اين ميان به علت خوابيدن «چرخة توليد» در اثر جنگ, بيكاري هم بيداد ميكند. بهزاد نبوي, وزير صنايع سنگين: «سرپرست سازمان برنامه و بودجه, تعداد بيكاران كشور را شش ميليون نفر اعلام كرد» (روزنامه اطلاعات, 22 فروردين 64).

ـ رفسنجاني, رئيس مجلس رژيم, در نماز جمعة اول شهريور 64 دربارة هزينه هاي سرسامآور جنگ خانمانسوز گفت: «... نزديك به يك سوم امكانات مادي ما خرج جنگ ميشود... غير از بودجة رسمي كه 40 ميلياردي را ما اختصاص داديم به جنگ و معمولاً 10 ميليارد هم اضافه ميشود... مبلغ عظيمي هم ميدهيم به بنياد شهيد... مبلغ عظيمي هم ميدهيم به بيمارستانها و مسافرتها و امثالهم كه مربوط به جنگ است... كه اينها توي بودجه نيست... مبلغ زيادي از امكانات وزارتخانه ها را همين جوري ميدهند به جنگ بدون محاسبه: ماشين ميدهند, لودر ميدهند, بولدوزر ميدهند, نيرو ميدهند, كارگر ميفرستند, حقوقش را ميدهند... كمكهاي مردم يك رقم عظيمي است كه در جنگ دارد مصرف ميشود... از آن طرف, اين 5 استاني كه گرفتار جنگ است... كشاورزي آنها مختل است؛ معادنشان مختل است؛ هيچ چيز نيست ديگر؛ 5 استان نيمه جان است...» (راديو رژيم, اول شهريور 1364).

جنگ بي وقفه ادامه مييابد و اين همه هزينههاي كمرشكن ناشي از جنگ ادامه مييابد, بي آن كه براي مردم سراسر ايران سودي داشته باشد. از قِبل هزينههاي سرسامآور جنگ ويرانگر است كه مردم رنجديدة ايران روز به روز فقيرتر و رنجديده تر ميشود.

كيهان, 18 آبان 64: «... امروز اگر دير بجنبيم بيماريهاي فراموششدهيي مثل كچلي, سالك, مالاريا و... كه ناشي از عدم دسترسي به آب و امكانات بهداشتي است, بلوچ عزيز چاه بهاري را ازپايدرميآورد. در سرتاسر چابهار يك حمام نديديم».

ـ كيهان, 6 آبان 64: «شيني, نماينده مجلس: در سال 1354, بهعنوانمثال, بيش از 40 نفر پزشك عمومي ايراني در مراكز بهداشتي ـ درماني استان سيستان و بلوچستان شاغل بودند كه در سال 1364, به صفر رسيده است». روزنامة اطلاعات, 20 خرداد 64: «لطيف صفري, نماينده مجلس: ”در 60 هزار روستا فقط 240 پزشك كار ميكنند».

كشته هاي جنگ

پافشاري براي ادامة جنگ ويرانگر, بي هيچ وقفه و درنگ ادامه مييابد و هرچه ميگذرد بر ابعاد تلفات و ضايعات و خسارات ناشي از اين جنگ اهريمني كه جز خميني و همدستانش كسي ديگر در پي ادامه آن نيست و جز به زور آزار و فشار و سرنيزه ادامه نمي يابد.

«زماني, نماينده بابل در اجلاس 30 آبان 64 مجلس شوراي اسلامي» گفته بود: ما «براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي 700 هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم». به نوشتة روزنامة اطلاعات دوم آذر 64, «به هنگام سخنراني نمايندة بابل, عده يي از نمايندگان به آماري كه وي از تعداد شهدا, مجروحان, اسرا و مفقودين جنگ ارائه داده بود, اعتراض كردند. ناطق در پاسخ گفت: ”چند هزار گفتم؟ هفتصد هزار؟ درست است: معلول, مجروح, مفقود و اسير“».

كيهان سوم شهريور 64 نوشت: «بنياد شهيد اعلام كرد: در 6ماهة اول سال 63, مبلغ 8 ميليارد مارك جهت معالجة مجروحين جنگي در خارج كشور و هم چنين تهيه و توزيع كلية لوازم پزشكي نظير تشكهاي پزشكي, صندلي چرخدار, عصاها و دستگاههاي پزشكي, كفش مصنوعي, پاي زير زانو و بالاي زانو, دست مصنوعي و الكترونيكي و ساير وسايل مورد نياز معلولين و مجروحين جنگ, كه در 115 بيمارستان در سطح تهران بستري بوده اند, پرداخت كرده است...». از بركت پافشاري خميني براي ادامة جنگ, رشد معلولين كشور, رقمي شگفت آور شده است:

«ميرخاني, معاونت توانبخشي: ”ده درصد افراد جامعه معلول هستند“. با اين حساب در ايران 40ميليوني, 4ميليون معلول وجود دارد. در سال 1355 تعداد معلولان كشور رقم 700هزار ذكر شده است» (كيهان, اول مرداد 64).


«جنگ شهرها» در بهمن 62 شدت بي سابقه يي به خود گرفت.

ـ اعلاميه «ستاد مشترك ارتش»: «رزمندگان توانمند اسلام در ساعت 7 بامداد امروز شهرهاي خانقين, مندلي و بصره را زير ضربات كوبندة توپهاي دوربرد خود قرار دادند» (راديو رژيم, 23 بهمن62).

ـ رفسنجاني: «رزمندگان ما در جبهه, سه شهري را كه توسط رياست جمهوري ما (خامنه اي) مشخص شده بود (خانقين, بصره و مندلي) زير آتش قرار دادند» رفسنجاني در همين سخنان مدعي شد: «ويرانيهاي مادي را ما بعد از پيروزي به همكاري مردم عراق, ان شاء الله, ترميم ميكنيم» (راديو رژيم, 23 بهمن 62).

ـ رفسنجاني: «... از خود بصره, از مردم بصره به ما پيام دادند كه باباجان بزنيد. ما حزب الليهاي بصره خوشحاليم. اگر ما هم كشته بشويم, حرفي نداريم...» (كيهان, 19بهمن 62).

«سپاه پاسداران و ... ارتش... از اهالي شهرهاي بصره و خانقين و مندلي... درخواست مينمايد كه هرچه سريعتر از اين سه شهر به سوي ديگر شهرهاي عراق كوچ نمايند تا با گلوله باران شدن اين شهرها, سكنه و اهالي آن متحمل تلفات جاني نشوند...» (كيهان, 18بهمن 62).

ـ سيدعلي خامنه اي, رئيس جمهور رژيم: «از امروز كلية شهرهاي عراق را, به جز شهرهايي كه اماكن مقدسه در آنها قرار دارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (راديو رژيم, 25 بهمن62)ـ

«ستاد تبليغات جنگ: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان اسلام, از امروز, سه شنبه (25بهمن ماه) كليه شهرها, به جز عَتبات عاليات را هدف حملات گسترده خود قرار دهند» (راديو رژيم, 25بهمن62).

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامهيي بهنايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, بهمدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.



در روز 25بهمن, بهمحض پذيرش قطع يك هفتهيي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي بهدبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفتهيي را بهقطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.



در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفتهيي, راديو رژيم از قول خامنهاي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را بهجز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنهاي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند» (راديو رژيم, 25بهمن62).

خامنهاي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62).
راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفتهيي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).


«اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, بهاين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت بهاين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364), در نيمة اين ماه, باز, با اشاره بهفعاليت صلحطلبانة شورا و انزواي بينالمللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

«روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... بهخيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).
.


شكست «بدر»

يورش موسوم به «بدر» از شب دوشنبه 20 اسفند 1363 به قصد تسلط بر جادة بصره ـ العماره, ها از جزاير مجنون و باتلاقهاي «هورالهويزه» آغاز شد. اين بار نيز به شيوه «امواج انساني», دهها هزار تن از نيروهاي پاسدار و بسيجي را با سلاحهاي سبك, به سمت غرب مردابها كشاندند. آنها با استفاده از عقب نشيني تاكتيكي نيروهاي عراقي به سمت دجله روان شدند, بدون «امكانات پشتيباني و كمك رساني نيرويي و تسليحاتي و تداركاتي». نيروهاي عراقي دهها هزارتن از نيروهاي رژيم را در شرق دجله به محاصره درآوردند و به جز شمار اندكي كه از عقب جبهه فرار كردند, يا اسير شدند, مابقي در فاصلة مردابهاي وسيع هور الهويزه و هور العظيم و شرق دجله كشته شدند.
خبرنگار روزنامة فرانسوي لِزاكو, كه چند روز پس از اين كشتار, «از كيلومترها گورستان گسترده نيروهاي خميني در شرق دجله ديدن كرده بود نوشت:
«جنگ در باتلاقهاي هورالهويزه را يكي از خونين ترين نبردها در جنگ بين دو كشور ناميد و اضافه كرد كه ”تنها در روز شنبه 25 اسفند 63, 15 هزار تن از نيروهاي رژيم كشته شدند“.

روزنامة فرانسوي فيگارو با ذكر اين نكته كه 90 درصد نيروهاي رژيم خميني در اين عمليات به كار گرفته شدند, تلفات رژيم در طي 6 روز نبرد را ”بسيار جدّي“ توصيف كرد.
روزنامه ليبراسيون نيز اين تهاجم را ”از مهمترين و خونين ترين“ تهاجمات 5 سالة اخير توصيف نمود. نيويورك تايمز از قول منابع رسمي, تلفات رژيم را دهها هزارتن اعلام كرده و اضافه نمود كه رژيم ”شكست تعيين كننده يي“ در جبهه هاي جنوب متحمل گرديده است.

روزنامة فرانسوي ”لومَتَن“ با چاپ تصاويري از انبوه اجساد كشته شدگان نوشت: ”آخرين تهاجم ايران در باتلاقهاي هويزه, دهها هزار كشته برجاي گذاشته است («مجاهد», شماره 241, 15 فروردين 1364).

جنگ, همچنان, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند.
رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بينالمللي براي پاياندادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ سيدعلي خامنهاي, رئيس جمهور رژيم: «ما امروز درمقابل يك حادثه, يعني جنگ, هستيم و بايد همة كارها را نصفه كاره بگذاريم و به اين كار كه فوري است, بچسبيم» (كيهان, 2 ارديبهشت64).

ـ ناطق نوري, وزير كشور رژيم: «اگر روزي مقرر شد جنگ را ادامه بدهيم اگرچه همة دستگاهها بخوابد, يا دستگاهها را داشته باشيم و جنگ را خاتمه دهيم, مساٌلة اول را انتخاب خواهيم كرد» (كيهان, 14 ارديبهشت64).

ـ موسوي اردبيلي: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همه امكانات را در اختيار جنگ مي گيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10تا 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (روزنامه اطلاعات, 17 ارديبهشت1364).

اين در حالي بود كه به گفته دست اندركاران, جنگ تا آن زمان «بيش از 200 ميليارد دلار خسارت داشته و هزينه روزانه آن بيش از 200ميليون تومان بوده (كيهان اول مهر 1363ـ استاندار تهران:
«جنگ هر روز چند صد ميليون خرج دارد») و جنگ نيز تا آن تاريخ 700هزار نفر قرباني گرفته بود (زماني, نماينده مجلس رژيم در جلسه 30آبان 1364مجلس گفت: «براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم»).
ـ ايادي رژيم در مجلس نيز «جنگ را باعث حفظ و اعتبار رژيم» ميشمارند و رهنمود ميدهند كه: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را به صورت واقعي در صحنه ادارات و وزارتخانهها, كارخانهجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيري تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر 1364).

ـ «علت نبودن حشرهكش در بازار [اين است كه] شركت ملي نفت ايران بنا بر اولويت لازم, عهدهدار تاٌمين نياز جبهههاي جنگ حق عليه باطل است» (كيهان, 30 مرداد 64).

ميرحسين موسوي, در مصاحبه با مجلة «پيام انقلاب», ارگان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي», گفت: «... جنگ بهطوركلي, به نوعي در حال اثرگذاري در كلية تصميمات دولت, چه در رابطه با سياستهاي خارجي و چه در رابطه با سياستهاي داخلي ميباشد. اين كه ما درصد تعيين بكنيم كه دولت چه قدر بايد در اختيار جنگ باشد, من ميخواهم بگويم كه ما در اين رابطه درصد تعيين نميكنيم و تمام امكانات بايد در اين رابطه باشد... كار عادي دهها كارخانة اساسي, مثلاً, صنايع سنگين را تعطيل كرده و آن كارخانهها, بهطور مستقيم, در اختيار جنگ قرار دادهايم و برادران ما در جبههها اين مساٌله را در ساختن پل خيبر و ساير تاٌسيسات ديگر شاهد بوده اند...»
با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

ـ ـ محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65)

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه تلفات و ويرانگري جنگ, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة آن پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به ادامة آن ميديدند؟


KHOR DAD MAHE GHI YAM VA KHON 0001

خمینی و شهوترانی با کودک شیرخوار

Beshkan-besoozan-dood kon (Crush the dictator!)

bar pa khiz (Shapor Bastansiar)

Marjan (barkhiz o az ja kan setam) by Shapor Bastansiar

گزارشی از تلویزیون آلمان در مورد پناهندگان ایرانی

تقدیم به ندا آقاسلطان

مریم زندی در اعتراض به وضع موجود، نشان عکاسی وزارت ارشاد را نپذیرفت


akkasee.com : در پی دعوت از مریم زندی برای شرکت در مراسم اعطای مدرک درجه یک هنری در روز بیست و چهارم اردیبهشت در سالن اجلاس سران وی در نامه ای از دریافت این مدرک خود را معاف کرد. تصویر متن دعوت نامه و متن نامه مریم زندی به شرح زیر است.



به نام خدا

تاریخ: 23/3/89

جناب آقای سید محمد حسینی
وزیر محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

با سلام
پاسخ به نامهٔ شماره 1/7894 مورخ 89/3/18 مبنی بر دریافت مدرک درجه یک هنری، به اطلاع می‌رسانم، دریافت این مدرک برای همهٔ کسانی که با سال‌ها تلاش خود در خدمت فرهنگ و هنر ایران و ایرانی بوده‌اند، مسلماً موجب افتخار و خوشحالی خواهد بود.
متأسفانه در حالیکه حرفهٔ عکاسی و عکاسان به شدت مورد تهاجم قرار گرفته و هیچگونه امنیت حرفه‌ای و جانی برای عکاسان ایران وجود ندارد و تعدادی از آنها فقط به جرم عکاسی یعنی انجام وظیفه‌شان مورد ضرب و شتم و زندان قرار گرفته‌اند و در زندان یا بیرون منتظر احکامشان هستند و تعدادی از عکاسان حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای ما از ترس جان، سرگردان در اقصی نقاط دنیا و در شرایط بسیار نامناسب هستند و در حالیکه من حتی از دست گرفتن دوربینم در خیابان باید بترسم، و امکان انتشار کتاب عکس خود و بعضی از همکارانم بدون سانسورهای سلیقه‌ای میسر نمی‌باشد. در چنین شرایطی برای گرفتن این مدرک، دلیل و اشتیاقی در خود احساس نمی‌کنم.
مسلماً اگر در شرایط دیگری بودیم دریافت چنین مدرکی شوق تداوم آنچه را که تا امروز برای وطنم، ایران، انجام داده‌ام «که ادای دین بوده است» مضاعف می‌کرد. به همین دلیل از دریافت چنین نشان‌هایی تا زمانه‌ای که شرایط چنین باشد معاف خواهم بود.

با احترام
مریم زندی

رونوشت برای: انجمن صنفی عکاسان ایران، انجمن صنفی عکاسان مطبوعات، انجمن عکاسان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، خانه عکاسان ایران، انجمن عکاسان بحران، انجمن عکاسان میراث فرهنگی، انجمن عکاسان تبلیغات، سایت عکاسی، سایت چیلیک

روز دو شنبه خانواد هاي بازداشتي هاي روز 22 خرداد در جلو اوين تجمع كرده و خواستار آزادي فرزندان خود بودند +