نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

پوشش زنان میهمان اجلاس عدم تعهد















































بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی

آیا در صحنۀ مبارزات طبقاتی میهن فقط دو صف بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی انقلابی وجود دارد؟

آیا در صحنۀ مبارزات طبقاتی میهن فقط دو صف بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی انقلابی وجود دارد؟

اوت 29, 2012 yalfani 01محسن یلفانی
…آیا در صحنۀ مبارزات طبقاتی میهن فقط دو صف بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی انقلابی وجود دارد؟ آیا صف دیگری از توده های رنجبر و زحمتکش در این مبارزۀ طبقاتی شرکت ندارند؟ و از لحاظ آنچه به کانون نویسندگان و فعالیت ها و جانبگیری ها آن مربوط است، کدام صف از این صفوف، از استقرار آزادی های دموکراتیک سود می برد و در حال حاضر آزادی های کدام یک از آنها بیشتر در معرض تهدید و تجاوز قرار دارد؟…

توضیح
کانون نویسندگان ایران، کم و بیش همچون همۀ انجمن ها و سازمان- های مشابه، تقریباً همیشه گرفتار اختلاف نظرها و مشاجرات داخلی بوده است. در این میان ماجرای اخراج اعضای توده ای یا طرفدار حزب تودۀ کانون در سال ۱۳۵۸، بیش از همه به یاد مانده و هنوز نیز موضوع بحث و گفتگو است.
به نظر نگارنده این تصمیم کانون، با آنکه به بهای جدا شدن بخشی از اعضای قدیمی و صاحب نام کانون تمام شد، به این دلیل که از نفوذ حزب توده در کانون جلوگیری کرد و استقلال عمل آن را، که از امتیازهای ویژۀ کانون به شمار می رود، تاًمین نمود، تصمیم درست و بجائی بود.جز این باید به این نکته هم توجه داشت که این اقدام کانون نویسندگان در زمانی صورت گرفت که حزب توده، با شعارها و شیوه های به شدت موذیانه و خطرناک خود، عرصۀ مجادلات و منازعات سیاسی را در اختیار گرفته و نه تنها بخش بزرگی از نیروهای «انقلابی»، که حتّی خود رژِیم انقلابی را هم به شدت تحت تاًثیر قرار داده و حتّی مرعوب کرده بود – حافظۀ سیاسی نه چندان نیرومند جامعۀ ما از یاد برده بود که این حزب تراز نوین در فردای بیست و هشت مرداد با چه کارنامۀ سراسر اشتباه، اگر نگوئیم خیانت، و خفت باری صحنۀ سیاسی را ترک کرده بود. با توجه به این نکته است که اهمیت و تاًثیر اقدام کانون نویسندگان از لحاظ اجتماعی و تاریخی آشکار می شود.
با این حال همین جا باید اضافه کرد که متاًسفانه نمی توان دربارۀ کارنامۀ کانون نویسندگان در آن سال ها با همین آرامش وجدان و احساس رضایت سخن گفت. از جمله باید به یاد آورد که کم و بیش همزمان با اخراج اعضای توده ای، کانون از اشغال سفارت آمریکا نیز حمایت کرد. در سال بعد نیز در مقابل دستگیری ابوالفضل قاسمی،که عضو کانون بود، ساکت ماند و واکنشی در محکوم کردن دستگیری وی از خود نشان نداد.
این اشاره های مختصر و مقاله ای که به عنوان نوعی تجدید خاطره در اینجا می آید، فرصتی است برای یادآوری این نکته که در حال حاضر کانون نویسندگان روزهای سختی را از سر می گذراند. و علت این سختی نیز تنها این نیست که یکی از اعضای هیئت دبیران آن، صرفاً به علت اظهار عقیده دربارۀ مسائل جاری و عمومی مملکت، و منشی کانون نیز باز همانا به علت فعالیت های ادبی اش، در زندان به سر می برند. دشواری کار کانون در این است که مدتی است چهره های برجسته و مؤثر اهل قلم از آن دوری می جویند و چنانکه باید و شاید به حضور و تلاش و کوشش آن یاری نمی رسانند. آیا برای فرهیختگان مملکت ما نیز تنها زندانی شدن همراهانشان کافی نیست و باید چند تنی از آنان را بربایند و جانشان را در گوشه و کنار شهر بگیرند، تا دلیل کافی برای گرد هم آمدن و کوشش در راه آرمان مشترک فراهم آید؟
محسن یلفانی

در جدال با مدعیان
در هفته های اخیر شاهد بودیم که موجی از مقالات، نامه ها و استعفا نامه های اعتراض آمیز و خصمانه علیه کانون نویسندگان ایران در مطبوعات انتشار یافته است. اگرچه روزنامه های «مردم» و «اتحاد مردم» در مورد انتشار این گونه مقالات شور و حرارت بیشتری نشان می دادند، اما روزنامه های کثیر الانتشار کیهان و اطلاعات نیز در این جنگ صلیبی علیه کانون نویسندگان، که در دشوارترین شرایط پیشتاز دفاع از آزادی مطبوعات بوده است، در حد توانایی خود شرکت کرده اند. صرفنظر از یکی دو مورد که در آنها، نویسندگان مقالات، نگرانی صمیمانه و صادقانه ای نسبت به سرنوشت کانون نویسندگان ابراز کرده بودند. بیشتر مقالات با یک برداشت و منطق معین نوشته شده بودند که اینک برای اعضای کانون نویسندگان شناخته شده است. این مقالات چنان نوشته شده بودند که گویی نویسندگانشان وظیفۀ نویسنده را، که تلاش برای روشنگری و اقناع است، کنار گذاشته اند و جز تبلیغ هر چه سریع تر و تلقین هر چه قوی تر نیات خود، به چیز دیگر نمی اندیشند. یکی از نویسندگان مقالات تا آنجا پیش رفت که هیأت دبیران کانون را «خدعه گر، دروغگو و غاصب» خواند و کانون را متهم کرد که به «لیبرالیسم بزک کرده» دچار شده است. و دیگری نیز ـ لابد به قصد «افشاگری» و نه تهمت زدن ـ از ما پرسید: آیا برای «آزادی» به دنبال «شیطان بزرگ» هم می روید؟
اینگونه مقالات چنان یکجانبه و کینه جویانه نوشته شده بودند و چنان بی محابا، حقایق و اصول بدیهی را زیر پا گذاشته بودند و چنان سرشار از اطلاعات و هرزه درائی بودند که پاسخ دادن به آنها واقعاً اتلاف وقت است. با این حال اشاره به یکی دو مورد از آنچه در اینگونه مقالات آمده خالی از لطف نیست و در عین حال شاهدی است بر ادعای ما در مورد کیفیت آنها :
آقای ناصر ایرانی در مقالۀ «روشنفکران و لیبرالیسم بزک کرده» (کیهان، ۲۳ دیماه) می نویسد: کانون نویسندگان ایران، یعنی هیأت دبیران کانون، در مبارزه ای که از فردای استقرار جمهوری اسلامی میان بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی آغاز شد، جانب بورژوازی لیبرال را گرفت … و از این هم فراتر رفت و دست در دست هر فرد یا روزنامه و گروهک ضد انقلابی ای گذاشت. آقای ایرانی به عنوان یک نمونۀ مشخص، «آقای مرزبان» را ذکر می کنند که « با کانونیان پشت یک میز می نشست تا راه مقابله با فاشیسم را بیابد…. آقای ایرانی آنگاه به شرح دلایل این جانبگیری می پردازد و می نویسد: «این که چرا کانون نویسندگان به این روز افتاده، یک دلیل آشکار دارد: هیأت دبیران زیر نفوذ تقریباً مطلق یکی از چپ ترین گروهکهای لیبرال قرار دارد که متأسفانه در کانون نویسندگان از همدستی و همقدمی هواداران یکی از اصیل ترین سازمانهای انقلابی چپ هم برخوردار است.
(بنده به عنوان یکی از اعضای هیأت دبیران که «زیرنفوذ تقریباً مطلق یکی از چپ ترین گروهک های لیبرال» قرار دارم بسیار شائق بودم آقای ایرانی دلیل این همدستی و همقدمی هواداران یکی از اصیل ترین سازمان های انقلابی چپ را به ما توضیح می داند، ولی از بخت بد ایشان فقط به اظهار تأسف از این بابت قناعت ورزیده اند. در ضمن از آقای ایرانی استدعا می کنم اینقدر ملاحظه ما «بورژوا لیبرال های بزک کردۀ دروغگویِ خدعه گرِ غاصب را نکنند و با افشای نام آن « گروهک چپ لیبرال»، پاک آبرویمان را ببرند.)
اما بیایید حرف های آقای ایرانی را به عنوان یک «خرده بورژوای» انقلابی جدی بگیریم و با استفاده از اصطلاحاتی که خود ایشان به کار برده اند از ایشان بپرسیم: آیا در صحنۀ مبارزات طبقاتی میهن فقط دو صف بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی انقلابی وجود دارد؟ آیا صف دیگری از توده های رنجبر و زحمتکش در این مبارزۀ طبقاتی شرکت ندارند؟ و از لحاظ آنچه به کانون نویسندگان و فعالیت ها و جانبگیری ها آن مربوط است، کدام صف از این صفوف، از استقرار آزادی های دموکراتیک سود می برد و در حال حاضر آزادی های کدام یک از آنها بیشتر در معرض تهدید و تجاوز قرار دارد؟ اگر حافظۀ آقای ایرانی چندان قوی نیست که پاسخ این پرسشها را با توجه به رویدادهای هفت هشت ماه گذشته بدهند، کافی است به انتخابات ریاست جمهوری توجه کنند و به ما بگویند کدام یک از این نیروها بودند که از انتخاب شدن و انتخاب کردن محروم شدند؟
اگر آقای ایرانی بتوانند به پرسش های فوق پاسخ گویند، آنگاه می توانند دریابند که دفاع از آزادی های دموکراتیک، که کانون نویسندگان می کوشد در زمینۀ بیان و نشر، بدان یاری رساند، به سود چه نیروهایی و جانبگیری از کدام صف است. امّا آقای ایرانی، که ظاهراً «اتحاد موضع خرده بورژوازی انقلابی، سخت شیفته و بی قرارشان کرده است کاری به این حرف ها ندارند و در تاخت و تاز بی محابای خود علیه کانون نویسندگان آنچنان شتابزده اند که در محکوم کردن کانون به خاطر دفاع از آزادی مطبوعات، به شاهد آوردن یک «نمونۀمشخص» ـ یعنی آقای مرزبان و روزنامه اش «پیغام امروز» اکتفا می کنند و فراموش می کنند از «آیندگان» نیز نام ببرند. از همان آیندگان «معلوم الحالی» که به آقای ایرانی امکان می داد تا مقالات طنز آمیز عشوه گرانۀ خود را در مقایسه قطب زاده با آقای قطبی در آن منتشر سازند.
نمونۀ دیگری از این مقالات «افشاگرانه» علیه کانون نویسندگان، مقالۀ آقای «غلامحسین متین» در روزنامۀ اطلاعات (۳۰ دیماه) است. سخافت زبان و سستی اندیشۀ این مقاله به وضوح پوسیدگی و بی مایگی، آن شیوۀ فکری که راهنما و الهام بخش نویسندۀ آن است را نشان می دهد. آقای متین در گردآوری ادله و شواهد علیه کانون نویسندگان تا آنجا پیش رفته اند که حتی از ذکر اینکه در کانون برای «بعضی ها که بعد ها» بوی گندشان به عنوان جاسوس سیا و ساواک بلند شد چای می بردند غفلت نکرده اند. ما از آقای متین نیز خواهش می کنیم رودربایستی را کنار بگذارند و لیست کامل جاسوسان سیا و ساواک در کانون نویسندگان را با ذکر نام معرفان آنها منتشر کنند. و بدین ترتیب افتخاری بر افتخارات ادبی و سیاسی خود بیافزایند.
آقای متین بخش عمده ای از مقالۀ خود را به شرح «ائتلاف ناهنجار اضداد که پناهگاهی برای لیبرالیسم حاکم بر کانون» شده بود اختصاص داده، اقدام کانون را که همراه با چند سازمان و کانون دیگر نامه هایی در دفاع از آزادی مطبوعات به رهبران و مقامات مسئول نوشت، مورد حمله و نکوهش قرار می دهند و می افزایند که همراه با عدۀ دیگری از دوستانشان، به موقع به این اقدام کانون اعتراض کرده اند. البته آقای متین ـ فقط به علت حواس پرتی و نه به هیچ دلیل دیگرـ فراموش کرده اند بگویند خود ایشان از امضاء کنندگان همان نامه ای بودند که مدعی اند بعداً به آن اعتراض کرده اند.
اما همچنانکه گفتیم این مقالات بیش از آن گرفتار نقطه نظرهای یکجانبه و تعصب آمیزند که بتوان با پرداختن به آنها حقیقتی را روشن کرد. طعم شکست فاحش در کانون نویسندگان چنان کام نویسندگان این مقالات را تلخ کرده است که دیگر جز خالی کردن خشم و کینه خود با توسل به لیچارگویی و دهن دریدگی، کاری از دستشان ساخته نیست. بنابراین بهتر است به نامه ای بپردازیم که سی و شش نفر از اعضای مستعفی کانون خطاب به «هم میهنان عزیز و هنرمندان متعهد» در روزنامۀ «مردم» (۳۰ دیماه) منتشر کرده اند. محتوای این نامه نیز اساساً همان اتهامات و افتراهایی است که شکست خوردگان، به کانون وارد می آوردند، امّا حداقل با رعایت عفت کلام.
آنچه قبل از هر چیز در مورد این نامه گفتنی است این است که امضإ کنندگان آن فقط هیأت دبیران کانون، و نه کل آن را، مسئول و مخاطب قرار داده، و چنین وانمود کرده اند که نه در اعتراض به کانون نویسندگان، که فقط در مخالفت با هیأت دبیران کانون استعفا داده اند. آنها این واقعیت را نادیده گرفته اند که کانون نویسندگان به شیوه ای دموکراتیک عمل می کند و اعضا در اقدامات و فعالیت های آن مشارکت دارند و رأی مجموع عمومیِ فوق العادۀ کانون، که تصمیم هیأت دبیران را در مورد گروه پنج نفری تأیید کرد، نمودار این حقیقت است که نمی توان میان هیأت دبیران کنونی و مجموعه اعضای کانون خط فاصلی آنچنانی رسم کرد. این روش آقایان در اینکه همه چیز را به حساب هیأت دبیران می گذارند از همان آغاز خواننده را در صداقت آنها دچار تردید می کند.
امضإ کنندگان نامه ۳۶ نفری، هیأت دبیران کانون را به عدم «وفاداری به سنت دیرینه مبارزات متحد کانون» و عدم رعایت «اصل تفاهم و تحمل و احترام به عقیده های مختلف به منظور حفظ وحدت اهل قلم در داخل کانون» متهم کرده اند.
ببینینم هیأت دبیران چه کرده که در معرض چنین اتهامات سختی قرار گرفته است. از آغاز اقدام برای برگزاری شبهای شعر و سخنرانی که موضوع اصلیِ مورد اختلاف، میان اکثریت اعضا از یکسو و گروه پنج نفری اخراج شده و هوادارانشان از سوی دیگر بود ـ هیأت دبیران با تعیین و اعلام ضوابط و شرایطی اقدامات لازم را برای جلوگیری از هر گونه سؤ استفاده عوامل مفسده جو از این برنامه به عمل آورد. مهمتر از همه برگزاری «شب ها» را به تضمین امنیت مراسم به وسیلۀ دولت مشروط کرد. و البته با درک ضرورت اجرای این برنامه، که هدف از آن مطرح ساختن نظراتِ اهل قلم در رابطه با آزادی و فرهنگ در میان مردم بود، بر سر برگزاری «شب ها» پافشاری کرد، این پافشاری در واقع برای حفظ و تقویت یکی از بزرگترین دست آوردهای انقلاب خونین مردم میهن در زمینه آزادی اندیشه و بیان بود که به نظریات و عقاید گوناگون امکان داده است تا به دنبال یک دورۀ طولانی تحمل حکومت وحشت و ترور، آزادانه بروز کنند و به برخورد و جدال خلاق با یکدیگر بپردازند. در عین حال ما همواره شاهد آن بوده ایم که از همان فردای پیروزی نیروهای واپسگرای انحصارطلب، با تمام قوا کوشیدند تا این دست آورد گرانبها را نابود کنند.
باری، هیأت دبیران، با همکاری اعضای کانون آنچه بر عهده داشت در زمینۀ تلاش برای برگزاری «شب ها» همراه با اتخاذ روشی برای جلوگیری از سؤ استفاده عوامل مفسده جو انجام داد. اما کاملاً طبیعی بود که برخی از اعضای کانون نویسندگان، برگزاری «شب ها» را صلاح ندانند و با آن مخالف باشند، چرا که کانون نویسندگان دربرگیرندۀ صاحبان نظرات و عقاید گوناگون است و هیأت دبیران کانون هرگز به آقای به آذین و دوستانشان به خاطر نفس مخالفت با برگزاری «شب ها» ایراد نگرفته است. در حقیقت آقای به آذین و تنی چند از دوستانشان که مصرانه خواهان به تعویق انداختن این برنامه بودند، آمادگی خود را برای شرکت در این «شب ها» و ایراد سخنرانی و شعر خوانی اعلام کرده بودند. اشکال از آنجا آغاز شد که آقای به آذین و دوستانشان نظریات مخالفت آمیز در مورد برگزاری «شب ها» ـ که تنها یکی دو روز پیش از موعد اعلام شده برای آغاز برنامه ها طی نامۀ سرگشاده ای مطرح گردید ـ را همراه با اتهام ها و افتراهایی که می توانست سرنوشت کانون و حیات اعضای آن را به خطر اندازد، در روزنامه های وابسته به حزب توده منتشر کردند، و بدین ترتیب در برابر کانون عملاً جبهه گرفتند. ایشان در مقالات و مصاحبه های خود بر هر گونه تعهد و احترام نسبت به کانونی که عضو آن بودند پا گذاشتند و آشکارا می کوشیدند برای کانون تعیین تکلیف کنند. ( در جلسۀ مجمع عمومی فوق العاده، هیأت دبیران از آقای به آذین خواست در حضور اعضإ تهمت هایی را که بر کانون وارد آورده اند اثبات کنند ولی ایشان با طفره رفتن از این کار به تکرار اتهامات و افتراهای خود پرداختند.)
اکنون ما ـ به ویژه از آن عده از امضإ کنندگان نامه ۳۶ نفری که هرگز نه در جلسات هفتگی و نه در مجمع عمومی حضور داشتند ـ می پرسیم چه کسی اصل تفاهم و تحمل و احترام به عقاید مختلف را رعایت نکرده است؟ چه کسی به سنت دیرینۀ مبارزات متحد کانون وفادار نمانده است؟ و چه کسی «یکجانبه، خودسرانه، سلطه جویانه و انحصارطلبانه» رفتار کرده است؟ آیا هیأت دبیران که همه اقدامات خود را در ارتباط و با مشورت با اعضای کانون انجام می داد و مجمع عمومی نیز تصمیمش را مورد تأیید قرار داد «خودسرانه و سلطه جویانه» عمل کرده است یا آنها که در روزنامه های خود صراحتاً می نوشتند نباید به کانون نویسندگان اجازه داد تا شب های شعر و سخرنانی برگزار کند؟
امضإ کنندگان نامۀ ۳۶ نفری بار دیگر این اتهام واهی را تکرار کرده اند که هیأت دبیران کانون « چنان عمل کرده که گویی ارگان علنی گروه بندی سیاسی معینی است.» ما در برخورد با پنج عضو اخراج شده صراحتاً و به وضوح نشان دادیم که آنها به عنوان نمایندۀ و عامل کدام «گروه بندی سیاسی» در کانون نویسندگان ایران عمل می کنند. بنابراین از امضإ کنندگان نامه انتظار داریم از ملاحظه و مماشات دست بردارند و نام این «گروه بندی سیاسی» را نیز برای «هم میهنان عزیز و هنرمندان متعهد» افشا کنند و ثابت کنند که هیأت دبیران کانون نویسندگان به عنوان ارگان علنی این «گروه بندی سیاسی» عمل می کند. در غیر این صورت هم میهنان عزیز و هنرمندان متعهد حق دارند نتیجه بگیرند، که ادعای امضا کنندگان نامۀ ۳۶ نفری، که در همۀ مقالات و گفته های شکست خوردگان کانون نیز تکرار شده است، افترای کور دلانه ای بیش نیست.
جز اینها برداشتها و تعبیرهای یکجانبه و ناصواب دیگری نیز در نامه ۳۶ نفری آمده است که در کل به عنوان دلیل استعفای آقایان از کانون نویسندگان و اقدام برای تشکیل یک کانون دیگر مطرح گردیده اند. اما به نظر من استعفای آقایان و اقدام آنها برای تشکیل یک کانون دیگر، دلیل دیگری دارد، که شاید خود آنها نیز از آن بیخبر باشند. حقیقت این است که آنها در رفتار و موضع گیریهای خود نشان داده اند که دیگر به کانونی، همچون کانون نویسندگان ایران که دفاع از آزادی بیان و نشر را اساس اصول مرامی خود قرار داده است، علاقه و اعتقادی ندارند. تصادفی نیست که در هدف های اعلام شده برای «کانون یا انجمن یا اتحادیۀ» پیشنهادی ایشان، سخنی از آزادی به میان نیامده است. کاملاً آشکار است که آنها در شرایط کنونی، امر دفاع از آزادی بیان و نشر را از دستور کار تشکل های صنفی اهل قلم و هنرمندان خارج می دانند و برای آن اهمیت و ارزشی قائل نیستند.
اما کانون نویسندگان، به عنوان مجمعی از اهل قلم، مبارزه در راه استقرار آزادی بیان و نشر و دفاع ازآزادی های فردی و اجتماعی را همچون گذشته یکی از وظایف اصلی خود می شمارد. به عهده گرفتن این وظیفه، از یک سو ناشی از رسالت خاص اهل قلم و نقش ویژه ای است که در تکامل جامعه به عهده دارند، و از سوی دیگر ناشی از درک صحیح شرایطی است که بر جامعه ما حکمفرماست. در شرایط کنونی، تنها ساده لوحان یا فرصت طلبان و معامله گران سیاسی می توانند تهدید عظیمی را که متوجه آزادی های فردی و اجتماعی است نادیده بگیرند. درست است که در حال حاضر به یمن مبارزات خونبار مردم میهن ما امکان عمل و حوزۀ فعالیت برای نیروهای مترقی و انقلابی، در مقیاس بی سابقه ای گسترش یافته، امّا این نیز حقیقتی است که بخش های مهمی از دستگاه حاکم به وسیلۀ نیروهای مرتجع و سلطه جویی قبضه شده که از هر فرصت برای سرکوب آزادی های سیاسی و فرهنگی استفاده می کنند.
واقعیات روزمره نشان می دهد که هنوز از استقرار نظامی که درآن آزادی های فردی و اجتماعی از جانب دستگاه حاکم به عنوان نهادهای مسلم و معتبر پذیرفته شوند راه درازی در پیش است. در چنین شرایطی نویسندگان و هنرمندانی که صمیمانه و صادقانه به بهروزی و بهزیستی توده ها می اندیشند و برای رسیدن به این هدف خواهان ارتباط هر چه وسیعتر با توده های مردم اند، ناچارند که در کنار کار خلاق ادبی و هنری خود، در راه استقرار و تأمین آزادی بیان و نشر، در همۀ ابعاد مردمی آن، به نحوی مستمر و متشکل مبارزه کنند.
محسن یلفانی
(نقل از مجلۀ اندیشۀ آزاد، ۳۰ بهمن ۱۳۵۸، شمارۀ ۱)