بیاد دارم زمانی را که فرماندهان ارتش تا بدندان مسلح شاهنشاهی و اعضای ساواک مخوفش هراسان از خشم سراسری مردم کوچه و بازار گریزگاهی جز خروج سراسیمه از کشور به همراه چمدانهای انباشته از ثروت چپاول شده از منابع ملی نیافتند و یا پنهان شدن در خانه های خود را بناگزیر انتخاب کردند و بسیاری که در زیرزمینها – بامها و حتی پشت یخچالهای خانگی خود پنهان بودند و بدست توانای جوانان و انقلابیون خلع سلاح و به کمیته های خودسازمان یافته تحویل شدند.
شاید این واقعه تاریخی که کمتر بقلم امده است و از سوی نویسندگان و هنرمندان معاصر کشورمان با بی مهری روبرو شده است- برای جوانان کشورمان که در جمهوری اسلامی بدنیا آمده اند و جز ایندوران سیاه ندیده اند ملموس نباشد. اما برای نسل اولی ها زوایای چند وجهی شکست دیکتاتوری پهلوی کاملا مبرهن است. سرآمد و تحقق شعار ( وای به روزی که مسلح شوم ) کوتاه پیش از فروپاشی نظم مسلح حاکم و هجوم به مراکز نظامی و شبه نظامی بعنوان نقطه عطفی در مبارزات طولانی مدت مردم کشورمان تلقی میشود. این تجربه اما نشان داد که چنانچه مبارزه برای ازادی و دمکراسی فراگیر شود – تنابنده ای را یارای مقاومت دربرابر امواج بی شمار جوانان و زحمتکشان نیست.
شواهد و قرائن حاکی از آنست که حاکمیت جمهوری اسلامی حتی ظرفیت های پذیرش خواستها و مطالبات رفورمیستهای خانه زاد خود را نیز دارا نیست و از تمامی ابزار موجود برای سرکوب انان و مردم حاضر در صحنه مبارزه بهره میگیرد و درگیری های خیابانی را بسرعت در مسیر مبارزه ای رودر رو و رادیکال سوق میدهد.این نوع رفتار حاکمیت در برابر آزادیخواهان و منتقدین باز هم دلالت بر آن دارد که ولایت فقیه بعنوان بخشی لاینفک از جمهوری اسلامی تلقی گردیده است و بنام آن بیشمار فجایعی را در پرونده سیاه خود ثبت کرده است.
جنبش اعتراضی مردم کشورمان با وجود اینکه هدایت خود را بنابر شرایط حاکم درون کشور بدست موسوی و کروبی سپرده بود اما گام بگام و با تغییر مختصات مبارزاتی در وجوه بسیاری از رهبری ابتدائی فاصله گرفت. طرح شعار مرگ بر دیکتاتور چنانچه تا چند هفته قبل شعاری ( ضاله ) از سوی متعلقین به موسوی و کروبی محسوب میشد ولی امروزه به گفتاری همگانی مبدل شده است. سخنرانی اخیر آقای کدیور نشاندهنده تعمیق و رادیکالیزه شدن امواج اعتراضی موجود است که از زبان ایشان نیز روان میشود و نفی ولایت فقیه عصاره گفته های اوست.
چنانچه مشخصات کنونی این جنبش و تغییرات آن را در نظر بگیریم امروز اعتراضات غیر متمرکز- پراکنده اما بسیار گسترده ای را میبینیم که ویژگی آن اینست که رهبری آنها بدست خود مردم افتاده است. شعار مرگ بر دیکتاتوری نه تنها در تجمعات که دیوارهای شهر تهران را نیز منقش کرده است. سستی ستون لایتجزای جمهوری اسلامی یعنی ولایت فقیه و تبدیل شدن آن به گفتمانی میرا نه تنها گذر از موسوی و رفرمیستهای حافظ نظام که کل نظام و مطالبه جدائی دین از دولت را مفهوم میبخشد و به تبع خود آزادی پوشش و حذف معادلات اسلامی در حوزه برابر حقوقی زن و مرد را در بر دارد.
طرح شعار جمهوری ایرانی چنانچه راه را بر دیکتاتورهای رنگارنگ دیگر پسا جمهوری اسلامی باز میگذارد اما آنهم نشاندهنده خواست عمومی جدائی دین از دولت و نتیجتا حذف کلیت نظام فاسد استبدادی کنونی است که بارها فراتر از پتانسیل های موجود در رهبران رفرمیست هاست.
رفورمیستها هراسیده از رادیکالیسم بالنده در صحنه مبارزه و در میان صفوف مردم و طرح شعارهایی که حذف مناسبات حاکم را مد نظر گرفته است اما فرمانهای خود را توسط موسوی صادر میکند. این رادیکالیسم حتما موسوی را در موقعیتی پیچیده تر قرار خواهد داد و گذر از موسوی چنانچه با فاکتور زمان همراه شود موسوی را در برابر این سوال قرار میدهد که آیا او هم میبایستی همراه با این رادیکالیسم شود و در اینصورت دیر یا زود زخم دیرین تاریخچه مبارزات مردم کشورمان که همانا کشتارهای دهه شصت و قتلعام سال 67 است و بزودی یادمان آنرا در پیش داریم موسوی و کروبی و رفسنجانی و خاتمی را مورد سوال قرار خواهد داد. بواقع هیچ تحول دمکراتیک و رادیکالی نمیتواند بدون عبور از مجرای پاسخگوئی به این وقایع بثمر نشیند.
و اما تدابیر تا کنونی رفورمیستها برای حفظ چارچوب مناسبات فعلی بر این محورها استوار بوده است:
فاصله گرفتن از تبعیدیان و سه دهه اخیر بعنوان طیف وسیع اما پراکنده و سازمان نیافته ساختارشکنان در پشت مرزها
تاکید مکرر بر اینکه این وقایع ناشی از جنبش طبقه متوسط است و به تبع آن تفکیک شعار نان و آزادی و ترسیم خط قرمزهای آن بوده است در حالیکه تفکیک ترکیب عصیانگران میلیونی در خیابان بدشواری جدا کردن حلقه های زنجیره ای است که در سه دهه اخیر در کنار یکدیگر مورد خشم و غضب حاکمیت بوده اند.
پایبندی به کلیت قانون اساسی جمهوری اسلامی
اذعان و تاکید بر حفظ نظام جمهوری اسلامی
تعلق خاطر به راه خمینی بعنوان نماد شناخته شده خشونت و قتل و سرکوب دهه اول حاکمیت
شرکت در مراسم نماز جمعه بعنوان تجمعی سیاسی مذهبی با پتانسیل سرکوب خیابانی در طول تسلط نظام
تاکید بر مسالمت آمیز بودن جوهره اعتراضات
بی تردید اعتراضات گسترده و پرشمار جاری اگر چه نهادهای اجتماعی و تولیدی کارگری دانشجوئی و زنان را کمتر در برگرفته اما حضور فعال آنان در این حرکات ضامنی بر رادیکالیزه تر شدن هر چه روزافزون مطالبات و در امتداد آن تغییر اشکال مبارزه میباشد.
حقیقت دیگر اینست که نیروهای فعال اپوزیسیون در تبعید و بخشا در داخل کشور فاقد مختصاتی بوده اند که بتوانند بطور ملموس بر روند رادیکالیزه شدن این جنبش تاثر مستقیم بگذارند. ویژگی جنبش جاری در خودبخودی بودن آنست و قطعا به مقصد رسیدن آن در گرو خود رهبری و خود سازمانیابی آن خواهد بود.
در این راستا نقش رسانه ای را نمیتوان نادیده گرفت و این عرصه از مبارزه نه تنها در امر خبر رسانی بسیار موثر که در حوزه سازماندهی نیز نقش بسزائی داشته است. کمااینکه اعتراضات در پهنه بین المللی چنانچه معطوف به نیازهای جنبش در داخل باشد میتواند روند جنبش کنونی را متاثر سازد.
صرفنظر از اینکه روزهای اتی و آینده نزدیک چگونه سرنوشتی برای جنبش موجود رقم خواهد زد اما برای نسل اولی ها که مناسبات دوره پادشاهی و اسلامی را بیاد دارند یک چیز مسلم است که:
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند