۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه
اسرائيل: مصونيت تا کي؟
--------------------------------------------------------------------------------
اسرائيل: مصونيت تا کي؟
آلن گرش، دوشنبه 31 مه 2010
ترجمه بهروز عارفی
يورش ارتش اسرائيل به يک ناوگان حامل کمک های بشردوستانه به غزه، در سحرگاه 31 مه 2010، احتمالا بيست کشته داده است. اين حمله در آب های بين المللی صورت گرفته. کشورهای متعدد از جمله در اروپا و نيز دولت فرانسه آن را محکوم کردند. برنارد کوشنر، وزير خارجه فرانسه، اعلام کرد که «هيچ چيز نمی تواند اعمال چنين خشونتی را که ما آنرا محکوم می کنيم، توجيه کند». چند کشور از جمله سوئد، اسپانيا، ترکيه و فرانسه سفير اسرائيل را فراخواندند. يونان مانور هوائی با اسرائيل را معلق و سفر فرمانده نيروی هوائی اسرائيل را لغو کرد.
طبيعی است که بايد از اين محکوميت ها استقبال کرد. اگر چه هنوز افرادی هستند که عمليات اسرائيل را توجيه می کنند. برای مثال، بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه، فردريک لوفور سخنگوی وصف ناپذير حزب «اتحاد برای جنبش مردمی» (UMP) [حزب حاکم در فرانسه.م] اظهار داشته که حزب او از مرگ افراد «متاسف» است ولی «تحريکات» «کسانی را که خود را دوستان فلسطينيان معرفی می کنند» نکوهش می کند.
يک روز پيش از اين عمليات نظامي، برنار هانری لوی با غيب گوئی که از صفات پسنديده بی شمار اوست، در تل آويو گفت: «من هرگز ارتشی اين چنين دموکراتيک نديده ام که اين قدر اخلاقی رفتار کند.» (روزنامه هارتص، 31 مه 2010) (1) يادآوری کنيم که هنگام جنگ غزه، فيلسوف ما بر روی يک تانک اسرائيلی خراميده بود تا وارد سرزمين اشغالی شود (2). بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه، لوی حمله امروز را «احمقانه» ارزيابی کرده، زيرا ممکن است وجهه اسرائيل را خدشه دار کند. اما، او حتی يک کلمه برای محکوميت يا اظهار تاسف نسبت به کشته شدگان به زبان نياورد...
تنها پرسشی که امروز مطرح است، تخمين ميزان بهائی است که دولت اسرائيل بخاطر اين جنايت خواهد پرداخت. چرا که سازمان ملل متحد سال هاست ده ها قطع نامه صادر کرده است (3) (و اسرائيل آنها را نقض کرده است)، اتحاديه اروپا متون بی شماری را به تصويب رسانده که از اسرائيل دعوت می کنند تا به حقوق بين المللی احترام بگذارد يا حتی به حقوق انساني، مثلا با شکستن تحريم غزه. هيچکدام از اين مصوبات در عمل به اجرا در نيامده اند. برعکس، اتحاديه اروپا و ايالات متحده به اسرائيل پاداش هم می دهند.
شاهد اين مدعا پذيرش عضويت اسرائيل در «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OCDE) در هفته گذشته و ديدار بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل از فرانسه برای رسميت بخشيدن به آغاز حضور اين کشور است. همان طوری که در اطلاعيه «انجمن همبستگی فرانسه- فلسطين» (AFPS) در تاريخ 30 آوريل 2010 آمده است: «عضويت اسرائيل در سازمان همکاری و توسعه اقتصادي، ضربه ای است برای صلح!» (4). اين عضويت به منزله تاييد انضمام کرانه باختری و جولان به «محدوده» اسرائيل است. حمله اسرائيل به ناوگان صلح چند روز پس از آن نشان می دهد که اين دولت حسن نظر يادشده را بمنزله چراغ سبزی جهت دست يازيدن به هر عملياتی می داند.
در دسامبر 2008، رويداد مشابهی رخ داده بود. در آن هنگام، اتحاديه اروپا تصميم به «ارتقای» روابط دوجانبه با اسرائيل گرفت (5). تصميم ياد شده امتيازاتی به دولت اسرائيل می داد که اتحاديه اروپا فقط برای قدرت های بزرگ قائل بود. چند روزی از آن رويداد نگذشته بود که تانک های اسرائيلی به سرزمين غزه يورش برد و در کمال مصونيت از هر گونه مجازاتي، مرتکب «جنايت های جنگی» و حتی «جنايت عليه بشريت» شد.
ريچارد فالک، فرستاده ويژه سازمان ملل به سرزمين های اشغالی فلسطين، در لوموند ديپلماتيک (مارس 2009) مقاله ای نوشت با عنوان «ضرورت بازخواست از مسئولين تجاوز به غزه» (6). چند ماه بعد، کميسيون سازمان ملل به رياست ريچارد گلدستون، قاضی جنوب آفريقائی جمعبندی خود را اعلام کرد (7). گزارش او اسرائيل را بشدت محکوم می کرد، هر چند که حماس را نيز ناديده نمی گرفت. اين گزارش تاييد می کرد که ارتش اسرائيل آتش بس را نقض کرده و از جنايات آن پرده بر می داشت. گزارش گلدستون گزارش های متعددی را که عفو بين المللی (8) و سازمان ديده بان حقوق بشر منتشر کرده بودند، تاييد می کرد.
اين گزارش ها به اتخاذ هيچ مجازاتی عليه حکومت اسرائيل نيانجاميد. يکی از بهانه هائی که برای پرده پوشی و توجيه بی ارادگی پيش کشيده شد، ادعای وجود بررسی های جدی در اسرائيل بود. در حالی که شارون ويل، حقوقدان اسرائيلی با استدلال آن را رد می کند (لوموند ديپلماتيک، سپتامبر 2009) (9)، در مقاله ای با عنوان «از غزه تا مادريد، ترور حساب شده صلاح شهاده».
از سوی ديگر، در اسرائيل شاهد يورش بی سابقه ای به سازمان های دفاع از حقوق بشر، چه اسرائيلی و چه بين المللی هستيم. در اين کشور، اين سازمان ها را، پس از تهديد ايران، حماس و حزب الله، مهم ترين تهديد استراتژيک عليه دولت تلقی می کنند. گروه هائی که از سوی حکومت و جناح راست افراطی حمايت می شوند، کارزاری تمام عيار برای بی اعتبار کردن آنان براه انداخته اند. نظير «مونيتورسازمان های غير دولتی NGO-Monitor (10) که جنگی تبليغاتی برای توجيه آن چه غيرقابل توجيه است به پيش می برد. (به مقاله دومينيک ويدال «دروغ هر چه بزرگ تر باشد...» (لوموند ديپلملتيک، فوريه 2009 مراجعه کنيد).(11). آيا بايد در شگفت بود که سربازان اسرائيلی مددکارانی را که تلاش می کنند به غزه آذوقه برسانند، «تروريست» خوانده و چون تروريست ها با آنان رفتار کنند؟
آيا مصونيت اسرائيل از مجازات همچنان ادامه خواهد يافت يا برخی دولت ها تصميم دقيقی برای مجازات اسرائيل اتخاذ خواهند کرد تا به دولت اسرائيل ( و همچنين مردم آن) بفهمانند که اين سياست ، سرکوب و اشغال بهائی دارد که بايد بپردازند؟
دولت فرانسه، می تواند در چارچوب اتحاديه اروپا به شرکايش پيشنهاد کند تا پيمان همکاری با اسرائيل را به اتکای ماده 2 معلق کنند. اين ماده به صراحت می گويد که اسرائيل موظف به حفاظت از حقوق انسانی است. به مقاله ايزابل آوران، «مسامحه اتحاديه اروپا در برابر اسرائيل» در سايت لوموند ديپلماتيک مراجعه کنيد. (12)
هم اکنون، فرانسه می تواند بدون اين که معطل شرکای اروپائی اش شود، تصميم مقتضی اتخاذ کند (13)
ابتدا، برای وادار کردن اسرائيل به احترام به حقوق و تصميمات اتحاديه اروپا، کارزاری برای تعيين مبداء محصولات اسرائيلی وارداتی در فرانسه براه انداخته و واردات محصولات مستعمره های اسرائيلی را ممنوع کند (و نه فقط اختصاص عوارض گمرگی به آن ها)؛
سپس، تاکيد کند که استقرار شهرک های استعماری در سرزمين های اشغالی غير قابل قبول است و ساکنان اين شهرک ها برای مسافرت به فرانسه به ويزا نياز دارند. با مراجعه به نشانی داوطلبان سفر به فرانسه اين امر عمل ساده ای است؛
سرانجام، فرانسه اعلام کند که شهروندان فرانسه که در اسرائيل به خدمت نظام وظيفه در می آيند، حق خدمت در سرزمين های اشغالی را ندارند. شرکت آنان در عمليات نظامی اشغالگرانه مستوجب تعقيب قضائی شود.
برنارکوشنر، وزيرخارجه اعلام کرد که در ميان کشته شدگان در کشتی ها، فرانسوی نبوده است. اما، آيا او او مطمئن است که هيچ شهروند فرانسوی در ميان مسئولان جنايت وجود ندارد؟
-----
عنوان اصلی مقاله:
Isra�l, l�impunit� jusqu�� quand ?, Par Alain GRESH, 31 mai 2010
http://blog.mondediplo.net/2010-05-31-Israel-l-impunite-jusqu-a-quand
------
پاورقی ها:
1 - http://www.haaretz.com/news/diplomacy-defense/bernard-henri-levy-i-have-never-seen-an-army-as-democratic-as-the-idf-1.293087?localLinksEnabled=false
2 - http://blog.mondediplo.net/2009-01-10-Liberer-les-Palestiniens-des-mensonges-de-Bernard
3 - http://www.monde-diplomatique.fr/2009/02/A/16775
4 - http://www.palestine-solidarite.org/communique.afps.300410.htm
5 - http://ir.mondediplo.com/article1345.html
6 - http://ir.mondediplo.com/article1416.html
7 - http://blog.mondediplo.net/2009-09-16-Gaza-crimes-de-guerre-crimes-contre-l-humanite
8 - http://blog.mondediplo.net/2009-07-05-Le-rapport-d-Amnesty-International-sur-la-guerre
9 - http://ir.mondediplo.com/article1460.html
10 � http://www.ngo-monitor.org/index.php
11 - http://ir.mondediplo.com/article1385.html
12 � http://www.monde-diplomatique.fr/carnet/2009-06-25-UE-Israel
13 - http://blog.mondediplo.net/2010-04-06-Trois-suggestions-a-Bernard-Kouchner
12خرداد.فهرست «مجريان سرکوب»
کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران، در گزارشی نام ۱۵ تن از مقامهای حکومت ايران را منتشر کرده و آنان را مجريان سرکوب بعد از انتخابات خوانده است. انتشار عکس و مشخصات اين افرادچه تاثيری ميتواند داشته باشد؟
افرادی که نامشان در گزارش کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران منتشر شده است، از جمله بالاترين مقامهای نظامی قضايی و اجرايی جمهوری اسلامی هستند. چهرههايی که از مصونيت بالايی نيز برخوردارند. با اين حال انتشار تصاوير و مشخصات اين عده به عقيده فعالان حقوق بشر حداقل اين تاثير را دارد که آنها زياد هم با خيال راحت به روشهايی که تاکنون در پيش گرفتهاند ادامه ندهند.
اسامی اين افراد در گزارش بدين قرار است:
-۱ حسين طائب، فرمانده وقت بسيج درجريان انتخابات: نيروهای تحت امر او در جريان ضرب وشتم مردم، قتل معترضان، زندانی کردن و شکنجه کسانی که به صورت مسالمت آميز تجمع کرده بودند مشارکت داشتند.
۲- غلامحسين محسنی اژه اي، وزير وقت اطلاعات درزمان انتخابات و دادستان کل کشور فعلی: مقامات وماموران اطلاعاتی تحت مسووليت وی مسوول زندانی کردن، شکنجه و تلاش برای اخذ اعترافات اجباری دروغين تحت فشار از صدها تن از فعالان حقوق بشر، مخالفان سياسي، روزنامه نگاران، دانشجويان و سياستمداران اصلاح طلب هستند.
۳-اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی: نيروهای تحت فرمان احمدی مقدم حملات خشونت بار عليه معترضان که به صورت مسالمت آميز تجمع کرده بودند، حمله و تخريب حريم شخصی شهروندان و همچنين حمله شبانه به خوابگاه دانشگاه تهران را هدايت کردند.
۴- سعيدمرتضوي، دادستان وقت تهران درزمان انتخابات: او حکم کلی برای دستگيری صدها فعال اجتماعی وسياسي، روزنامه نگار و فعالان دانشجويی را صادر کرد. در برخی مواقع تاريخ حکم دستگيری افراد که امضای وی را بر آن بوده است مربوط به دو روز قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ است. او همچنين مسوول فرستادن تظاهرکنندگان خيابانی به بازداشتگاه کهريزک است که درآنجا بازداشت شدگان مورد شکنجه و بدرفتاری قرارگرفته و در نتيجه چهار تن کشته شدهاند.
۵- صادق محصولي، وزير کشور در زمان انتخابات: محصولی به عنوان وزير کشور مسووليت همه نيروهای پليس و نيروهای تحت امر دروزارت کشور را به عهده داشته است. نيروهای تحت امر او مسووليت حمله به خوابگاه دانشگاه تهران درروزهای پس از انتخابات را به عهده دارند.
۶- قاضی ابوالقاسم صلواتی رييس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب: درجريان دادگاه های نمايشی بعد از انتخابات صلواتی يکی از سه قاضی پروندههای دستگيرشدگان دادگاههای برگزار شده بوده است. او بيش از يک صد تن از زندانيان سياسي، فعالان حقوق بشر و معترضان را به زندان های طويل المدت محکوم کرده است. حداقل ۹ حکم اعدام نيز توسط وی صادر شده است به نحوی که عنوان “ قاضی مرگ“ را برای وی به ارمغان آورده است.
۷- سيدحسن فيروزآبادی رييس ستادکل نيروهای مسلح ايران: عالی ترين مقام نظامی ايران که مسووليت هدايت نيروهای نظامی از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نيروی انتظامی راکه درجريان سرکوب نقش موثری داشتند را به عهده داشته است. نيروهای تحت نظر او سرکوبی بی رحمانه عليه معترضان مسالمتجو و دستگيری وبازداشتهای فلهای انجام دادهاند.
۸- محمدعلی جعفري، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: نيروهای تحت فرمان او به صورت مستقيم نقش مهمی در جريان خشونتهای پس از انتخابات و دستگيری دگرانديشان ، سياستمداران اصلاح طلب، روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی- سياسی به عهده داشتند.
۹- قاضی محمدمقيسه، رييس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی: او مسووليت رسيدگی به پرونده بسياری از بازداشت شدگان و فعالان سياسی بعد از انتخابات خرداد ۸۸ را به عهده داشته است. او نه تنها احکام زندان طويل المدت بر اساس اتهامات بی اساس صادر کرده بلکه حداقل سه حکم اعدام برای معترضان بعد از انتخابات صادر کرده است.
۱۰- آيتآلله جنتی دبيرشورای نگهبان: بعد از انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ جنتی بی مهابا خواستار صدوراحکام اعدام برای معترضان بوده و لحن وی در سخنرانيهايش هماهنگی کامل با نيروهای سپاه پاسداران و نيروهای امنيتی داشته است. او کرارا معترضان را ”محارب“ خوانده، اتهامی که می تواند مجازات مرگ به همراه بياورد. جنتی مداوما خواستار مجازات اعدام برای معترضان از قوه قضاييه شده و اجرای چنين احکامی را حمايت کرده است.
۱۱- يدالله جوانی رييس اداره سياسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: او کرارا از اعمال خشونت و اعمال روشهای سخت بازجويی (اعتراف گيری اجباری) عليه معترضان حمايت کرده است. اظهار نظرهای جوانی بخشی از کيفرخواست عليه معترضان را به خود اختصاص ميدهد که نشان دهنده آن است که سپاه پاسداران در بازجوييهای بعد از انتخابات نقش کليدی داشته است .(با توجه به اظهارات وی درمورد اعترافات زندانيان سياسی).
۱۲- روحالله حسينيان نماينده مجلس: او به صورت مداوم از اعمال خشونت عليه مخالفان حمايت کرده و خواستار استفاده از مجازات مرگ عليه ناراضيان بوده است. او يکی از طراحان لايحه ای در مجلس بود که با فوريت به مجلس ارايه شد که به موجب آن زمان تجديد نظر برای افرادی که به محاربه محکوم شده بودند را به ۵ روز کاهش ميداد. اگر چه اين طرح از دستورکار مجلس خارج شد اما اقدام وی عملی صريح برای تسريع اعدام معترضان مسالمتجو بعد از انتخابات به شمار می رود.
۱۳-علی سعيدی نماينده رهبر درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی: سعيدی به صورت آشکار ازنقش سپاه پاسداران در سرکوبهای بعد از انتخابات و همچنين استفاده از خشونت عليه شهروندان ايرانی دفاع کرده به نحوی که چنين مواضعی او را به يکی از بلندپايه ترين مقامات حکومتی تبديل کرده که از عملکرد دستگاه های امنيتی اطلاعاتی پشتيابی کرده و زمينه ادامه فعاليت هايشان را فراهم آورده است.
۱۴- آيت الله محمد تقی مصباح يزدی عضو مجلس خبرگان رهبری: پس از انتخابات رياست جمهوری وی به صراحت از اعمال خشونت شديد يا حتی استفاده از مجازات اعدام برای مبارزه با مخالفان قانونی سخن گفت و در ترويج و تشويق مجازات اعدام برای معترضان نقش مهمی را ايفا کرد. اگر چه آيت الله مصباح يزدی مسووليت اداری در جريان برخورد با معترضان بعد از انتخابات نداشته است، اما با توجه به جايگاه وی در نزد دستگاه های امنيتي، اطلاعاتی و قضايی بيم آن می رود که چنين نظرياتی يکی از دلايل صدور احکام محاربه و اعدام مخالفان باشد.
۱۵- حسين شريعتمداری مديرمسوول روزنامه کيهان يکی از افرادی است که از نخستين روزهای پس از انتخابات کانديداهای اصلاحطلب را به انقلاب مخملی متهم کرد و در ترويج و تشويق خشونت عليه معترضان نقش کليدی داشته است. تعريف وروايت شريعتمداری از اتهام انقلاب مخملی به زودی روايت غالب وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و بسيج و نيروهای انتظامی برای سرکوب تجمعات مسالمت آميز بعد از انتخابات شد.
گفتوگويی با هادی قائمي، سخنگوی کمپين بينالمللی حقوق بشر
کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران خواسته است که در واکنش به مقامهايی که نامشان برده شده است رفتاری در خور شود، منظورتان چه واکنشی است؟ واکنشهايی نظير آنچه روز گذشته در بروکسل نمايندگان اتحاديه اروپا در مقابل متکی انجام دادند يا اين که فکر ميکنيد جامعه جهانی ميتواند قدمهايی فراتر از اين بردارد؟
هادی قائمی: ما اينجا دو نوع واکنش را مدنظرداريم. يکی از نظر داخل ايران است که ما دو واقعيت را کنار هم قرار دادهايم. ديگری اتفاقاتی که در يکسال گذشته در ايران افتاده است. کشتارها، شکنجهها و حتی تجاوزها و بازداشتهای فلهای ودادگاههای غيرعادلانهای که انجام شده است، و از آن طرف معافی کامل از مجازات توسط مجريان آن و دلايلی را که آوردهاند، همه را کنارهم گذاشتيم که هيچ گونه دليل حقوقی و قانونی حساب نميشود و ما درخواست مجازات، محاکمه، تحقيق و تفحص را در مورد نقش اين افراد داريم. اما از آنجايی که داخل ايران در يکسال گذشته هيچ قدمی در اين راه برداشته نشده است، همچنان براين باوريم که جامعهبينالمللی بايد با شناسايی و تحريم اين افراد از طريق منع سفر آنها به کشورها و انسداد هر گونه دارايی که در کشورهای خارج ممکن است داشته باشند، اين پيام را به دولت ايران برسانند که اين افراد ممکن است که در ايران از مجازات معاف باشند، ولی در سطح بينالمللی چنين معافيتی برايشان وجود ندارد.
فکر ميکنيد که اين مسأله در داخل ايران چه تأثيری بگذارد؟
در داخل ايران به طور کلی ما مسألهی عدالت و قضاوت و بيطرفی قوه قضاييه را پيش کشيدهايم که اگر اين قوه جداً نمايندهی اجرای عدالت در کشور است و حتی با قوانين محدود ايران عمل ميکند، چه گونه ميتواند در قبال اتفاقاتی که افتاده است، کاملاً ساکت باشد و هيچ کدام از اين افراد را مورد تحقيق و تفحص قرار ندهد. اميدواريم که درون ايران حاکميت به اين نتيجه برسد که اين افراد اعمالشان شناختهشده است و در افکار عمومی داخل خود ايران هم هيچ گونه نميتوانند توجيه کنند که چرا اين افراد مورد تعقيب قانونی قرار نگرفتهاند.
تأثيرش روی جو عمومی چه ميتواند باشد، و همين طور روی کسانی که از آنان در اين اطلاعيه به عنوان مردان خشونت، مجريان و مروجان سرکوب نام برده شده است. چون در گزارش آمده است که اين افراد فقط همين ۱۵ نفر نيستند؟
همان طور که اشاره ميکنيد، اين گروه محدودی است. تعداد افراد بسيار بيشتر از اين پانزده نفر است. ما ميدانيم که صدها هزار نفر در اعتراضات بعد از انتخابات شرکت داشتند و با چشم خودشان گواهی ميدهند که تحت ضرب و شتم، بازداشت و شکنجه قرار گرفتهاند و حتی شاهد کشتارها بودهاند. اين موجب ميشود که به طور کلی قوه قضاييه ايران بخصوص نتواند افکار عمومی را توجيه کند، برای آنچه آنها «حفظ نظام» تعبيرش ميکنند، مجوزی است برای اعمال خشونتهای وسيع و نقض گستردهی حقوق بشر در ايران. ما اميدواريم که در جامعهی ايران بحثها و گفتوگوها به حدی رسد که اين گونه افراد نتوانند با دست باز در آينده به چنين سرکوبهايی ادامه دهند.
بعد از شروع اعتراضات به انتخابات، افراد و نامها و تصاويری در سايتهای اينترنتی منتشر شد که از آنها به عنوان «لباس شخصيها» نام برده شده بود. افرادی که به منظور شناسايی آنها عکسشان منتشر شد. به نظر شما طرح اسامی افراد و چهرههايشان، چه تأثيری ميتواند بر اذهان عمومی داشته باشد؟
تأثير بسيار مهمی ميتواند داشته باشد. چون اين افراد نميتوانند به اين صورت هر گونه خشونتی را اعمال کنند و از مجازات فرار کرده و در خود جامعه ايران زندگی کنند. شک و ترديدی نيست که در پی ماههای آينده اين گونه افراد از سوی افکار عمومی طرد خواهند شد و حضورشان در حاکميت موجب خواهد شد که مهر تأييد اعمالشان حساب شود. و اگر حاکميت بخواهد هر گونه ادعايی از اجرای عدالت داشته باشد، بايد به خشونتهای گستردهای که اين افراد انجام دادهاند، رسيدگی کند.
مصاحبهگر: نيلوفر خسروی
تحريريه: بهمن مهرداد
.
* در محاصره - محمود درویش - ت
مجموعهی 122 شعر بیشتر کوتاه از شاعر فلسطینی محمود درویش.
شاعر، این مجموعه را در ژانویه 2002، هنگامی که ارتش اسراییل شهر "رامالله" را محاصره کرده بود، سروده است، شعرهایی بالبداهه که هر قطعهاش لحظهیی، صحنهیی یا اندیشهیی گریزپا را ثبت کردهاند.
مترجم، این کتاب را از متن عربی با مقابله با ترجمهی فرانسه، به پارسی برگردانده و در یادداشتی، زندهگی و آثار شاعر را معرفی کرده است.
همچنین شعری از محمود درویش که در واقع واکنش اوست.
به درگیری حماس و الفتح در سال 2007، در این مجموعه آمده است.
چند شعر نیز با صدای خود شاعر میشنویم.
غلامحسین صدیقی
|
| |
غلامحسین صدیقی؛ جامعه شناس و سیاستمدار ایرانی و یکی ار اعضاء جبهه ملی ایران و وزیر کشور کابینه دکتر محمد مصدق. غلامحسین صدیقی در 12 آذر 1284 در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد. پدر او حسین صدیقی از اهالی ناحیه نور مازندران بود. غلامحسین تحصیلات ابتدايی و بخشی از تحصیلات متوسطه را در مدرسه اقدسیه گذراند و نیز در مدرسه آلیانس فرانسه به فراگرفتن زبان فرانسه پرداخت. سپس به دبیرستان دارالفنون رفت و سال های آخر متوسطه را در آن مدرسه تحصیل کرد و دیپلم گرفت. منابع:
| |
| |
1101 بازديد 0 امتياز 1 مطلب |
◄ تصاوير |
: روستای محروم آسماری در 120 کیلومتری اهواز
روستای محروم آسماری در 120 کیلومتری اهواز بین هفتکل و باغملک در خوزستان است که بدون داشتن " پی" روی سطح سنگی بزرگ بنا شده و با توجه به بافت خاص آن نیازمند توجه ویژه است.
درباره ی خشونت انقلابی
درباره ی خشونت انقلابی / روایت آن مامور ساواک ، که مردم جنازه ی برهنه اش را از درختی واژگونه آویختند!
غلبه ی خشونت بر فقر ؟ این است حاصل انقلاب مستضعفان و پابرهنگان ؟!
تعبیر آشنایی وجود دارد که انقلاب های کلاسیک را لبریز از خشونت معرفی کرده است ، اما « خشونت » واژه ی مبهمی است و ارتباطش با ذات انقلاب هایی که از مجرایی ایدئولوژیک سیراب می شوند ، نیاز به تفسیر بیشتری دارد. انقلاب کلاسیک بر خلاف انقلاب ها یا دگرگونی های مدرن که بیشتر حائز وضعیتی کیفی اند ، بر وضعیت حداکثری خود پای می فشارد. انقلابی است که با اشباع شدن خود جان می گیرد ، تفاوت ها و دگراندیشی ها را در درونش برنمی تابد و به زودی خشم انقلابی اش را در محافظه کاری نوظهورش بازتولید می کند. اما این وضعیت آشفته ی انقلاب های کلاسیکی که با غلبه بر نظام پیشین به نتیجه می رسند، بیشتر به خاطر ویژگی های بنیادین آن است. هانا آرنت در کتاب « انقلاب » ، پیامدهای اشباع بستر انقلابی را از توده های بی نام و نشان چنین برمی شمارد : « انقلابگران قرن های نوزدهم و بیستم برخلاف اسلافشان در سده ی هجدهم ، مردمی بی امید و کارد به استخوان رسیده بودند . از این رو ، انقلاب بیشتر کسانی را به خود جلب کرد که چون غریق به هر خار و خاشاک متشبث می شدند و از هیچ اقدامی روی گردان نبودند یا بقول مدیسن ، نوعی مردم بدبخت … که در روزگار آرامش و تحت یک حکومت منظم به سطحی پائین تر از بقیه ی مردم نزول می کنند ، ولی در صحنه ی توفان زده ی خشونت و اغتشاش به حالت انسان در می آیند و به هر دسته که بپیوندند ، نیروی آن را بر دیگر گروهها برتری می بخشند »
گرچه زمانی که آرنت این کتاب را می نوشت ، اندکی بیش از یک دهه تا انقلاب اسلامی در ایران باقی مانده بود، اما تعبیر او ، در این انقلاب خود را به روشنی جلوه گر ساخت. انقلاب اسلامی غلبه ی حاشیه بر متن بود ، اما نه صرفا غلبه ی نمادین روشنفکران و استبدادستیزان به حاشیه رانده شده در برابر متن استبداد روزگارشان ، بل غلبه ای همه جانبه و مهیب که جغرافیای مناسبات سیاسی و اجتماعی را دگرگون می ساخت. خشونت انقلابی در سال 57 و سالهای پس از آن ، بیش از آنکه محصول شدت عمل برخاسته از باورهای ایدئولوژیک رهبران انقلابی باشد، در متن این جغرافیای واژگون پدیدار گشت. بسیاری می گویند که خشونت های پس از انقلاب ، از پشت بام مدرسه ی علوی آغاز شد، اما من با این گفته چندان موافق نیستم ، چرا که اینجا نمونه ی تکان دهنده ای را بازگو می کنیم که تنها دقایقی پس از پیروزی انقلاب در خیابانهای تبریز و در برابر چشمان هزاران زن و مرد رخ داده است . جوانان انقلابی ، چند مامور ساواک و شهربانی را کشته اند، جنازه هایشان را لخت کرده و از فراز درختی جلوی سینما ایران این شهر وارونه آویخته اند. اتفاقی که حتی واکنش تند روحانیون محلی را نیز در پی داشت.
این خشونت تکان دهنده ، دیگر با مشی مبارزه ی انقلابی سازگاری نمی داشت. بیشتر به انتقامی می مانست که فرومایگی انتقام گران را نشان می داد.
اما این خشونت ، خود نشانه ای از تغییر جغرافیای سیاسی و اجتماعی به واسطه ی انقلاب بود. اگر انقلاب های مدرن یا تغییرات مدنی بدون خشونت را محصول تغییر جغرافیای سیاسی و اجتماعی آن جوامع بدانیم ، در انقلاب ایران ، این جغرافیای واژگونه خود مولود ناخوانده ی انقلاب به شمار می رفت.
گرچه با وقوع انقلاب اسلامی ، استبداد دوران پهلوی به پایان رسید، اما از خشونت نوظهوری پرده برداری شد که رفتارهای نظام انقلابی ، چیزی بیش از بازنمایی و گاه تشدید آن نبود . اگر خشونت رژیم پهلوی خشونتی سیستماتیک بود، اما در نظام انقلابی جدید ، خشونت هم در اشکال سیستماتیک و هم غیرسیستماتیک خود را نشان داد. خشونت غیرسیستماتیک، بیشتر از جانب توده هایی بود که بواسطه ی واژگونه گشتن جغرافیای سیاسی و اجتماعی ایران، استبدادزدگی خود را در عصر انقلاب بازتولید می کردند.
نقش انقلابگران حرفه ای در این میان، بیش از آنکه برپاساختن انقلاب باشد، در دست گرفتن قدرتی بود که موج رعدآساسی انقلاب با خود به همراه می آورد . رهبران انقلاب الزاما نه برپاکنندگان آن ، بل کسانی اند که توده های مردم بیشتر با نامهایشان آشنایند. از این روی این رهبران به توافقی نانوشته با خشونت غیرسیستماتیک توده های انقلابی دست می یابند و دیرزمانی نمی پاید که این خشونت نامتمرکز در ساختار متمرکز قدرت سیاسی ، جنبه ای سیستماتیک به خود می گیرد.
راحت تر بگویم ؛ که اگر در عصر انقلاب مردانی چون خلخالی سربرمی آورند، این هرگز اتفاقی نبوده است. خلخالی، نشانه ای از پیوند ساختار متمرکز قدرت انقلابی و ساختار نامتمرکز خشونت توده های انقلابی است که در پی واژگونگی سپهر سیاسی و اجتماعی ، به عرصه آمده اند و به تعبیر آرنت ، از هیچ اقدامی روی گردان نبوده اند.
نوشته شده در بازخوانی تاریخی
عکس / کرمانشاه - آتش سوزي يک چاه نفت
يک چاه نفت در منطقه مرزي نفت شهر استان کرمانشاه صبح روز شنبه آتش گرفت. هنوز خبری در مورد اينکه آتش سوزی مهار شده يا نه منتشر نشده است.
[تاريخ مطلب: دهم خرداد ۱۳۸۹ برابر با سی و يکم مه ۲۰۱۰]
* صمد بهرنگی
او همچنین تألیفاتی در مورد آموزش بیقاعده زبان فارسی در آذربایجان و تحقیقاتی در مورد ادبیات شفاهی آذربایجان نیز نگاشتهاست.
زندگی
صمد در ۱۳۱۸ در محلهٔ چرنداب شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش زهتاب بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.
در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام عادت را نوشت. که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شدهاست.
مرگ
بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شامگوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شدهاست.
نظریات متعدد و مختلفی دربارهٔ مرگ بهرنگی وجود دارد. از روزهای اول پس از مرگ او، در علل مرگ او هم در رسانهها و هم به شکل شایعه بحثهایی وجود داشتهاست. یک نظریه این است که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شدهاست. نظریهٔ دیگر این است که وی به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شدهاست.
تنها کسی که معلوم شدهاست در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بودهاست شخصی به نام حمزه فراهتی است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن باز نگشت رفته بود. اسد بهرنگی، که گفتهاست فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیدهاست، از قول او گفتهاست: «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.»
سیروس طاهباز دراینباره مینویسد: «بهرنگی [...] خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود. جلال آلاحمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد [...] اما حرف بهروز دولتآبادی برایم حجّت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلدنبودن.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید میکند ولی دربارهٔ نظر طاهباز و دیگران میگوید «همه از دهان بهروز دولتآبادی حرف زدهاند نه این که واقعاً تحقیقی صورت گرفته باشد [...] تا به حال برخوردی تحقیقی دربارهٔ مرگ صمد نشدهاست.»
طرفداران به قتل رسیدن صمد ادعا میکنند که در ماه شهریور رود ارس کمآب است و در نتیجه احتمال غرق شدن سهوی وی را کم میمانند. اسد بهرنگی کمآب بودن محل غرق شدن صمد را تأیید میکند و دراینباره میگوید «البته بعضی جاها ممکن است پر آب شود. [...] هیچکس نمیآید در محلی که جریان آب تند است آبتنی یا شنا کند، چه برسد به صمد که شنا هم بلد نبود.» با این وجود تأکید میکند: «البته هیچکس ادعا نمیکند که فراهتی مأمور ساواک بود یا مأمور کشتن صمد.»
جزئیات متناقض دیگری نیز دربارهٔ مرگ بهرنگی روایت شدهاست. از جمله اسد بهرنگی گفتهاست: «جسد [...] صورت و بدنش سالم بود. [...] دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود، چیزی شبیه فرورفتگی. [...] رئیس پاسگاه در صورتجلسهاش، به جای زخمها اشاره کرد. بعدها البته توی پاسگاه دیگری، این صورتجلسه عوض شد». اسد بهرنگی به همین تناقضات به شکل دیگری اشاره کردهاست، از جمله این که گفتهاست فرج سرکوهی در جایی نوشتهاست که فراهتی گروهی را که به دنبال جسد صمد میگشتهاند (و به گفتهٔ اسد بهرنگی شامل اسد بهرنگی، کاظم سعادتی، و دو نفر از شوهرخواهرهای بهرنگی بودهاست) همراهی میکردهاست، در حالی که چنین نبودهاست.
جلال آلاحمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامهای به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد «...اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان میخواست قصه بسازیم ساختیم...خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سرودستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده اش میخواست بگوید...»
برادر صمد بهرنگی (اسد بهرنگی) در این باره میگویذ:همه میدانند که ویژه نامه آرش چند ماهی پس از مرگ صمد بهرنگی منتشر شد و آن موقع هم دوستان نزدیک صمد بر مرگ او مشکوک بودند. با اطلاعاتی که از جریانات تابستان ۴۷ داشتند کشته شدن صمد را وسیله عملههای رژیم که شاید ساواک هم مستقیما در آن دست نداشته باشد دور از انتظار نمیدانستند.
اسد بهرنگی در قسمت دیگری از این کتاب میگوید: «در زمانی که ما در کنار ارس دنبال صمد میگشتیم و صمد راداد میزدیم مامورین ساواک به حانه صمد آمده و همه چیز را به هم ریخته بودند. میز تحریر مخصوص او را شکسته بودند و نامهها و یادداشتهایش را زیر و رو کرده بودند. و اهل خانه را مورد باز جویی قرار داده بودند، و چند کتاب و یادداشت هم برداشته و برده بودند و خوشبختانه کتابخانهٔ اصلی صمد را که در آن طرف حیاط بود ندیده بودند.»
حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار میکند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و قتل او کار ساواک نبودهاست.
24 ساعت در خواب و بیداری
...
آذربایجان در جنبش مشروطه
...
افسانهی محبت
...
الدوز و عروسک سخنگو
...
الدوز و کلاغها
...
پسرک لبوفروش و چند قصهی دیگر
...
تلخون
...
چند حرف دربارهی شناخت
...
دیداری از روستاها
...
سخنی دربارهی درس تاریخ
...
سه مقاله دربارهی دستور زبان
...
کچل کفترباز
...
کوراوغلو و کچل حمزه
...
ماهی سیاه کوچولو
...
نیشخندها و ریشخندها
...
هنر و ادبیات
...
یک هلو و هزار هلو
دو قرن سکوت
در صورتیکه که این دو قرن روزگار انقلابها و کشمکشهای مهم بودهاست. قیامهای بزرگ در طی آن پدید آمدهاست و حوادث مهم و شگرف بینظیری مانند جریانات ابومسلم و مقنع و بابک و مازیار و افشین در این روزگار به صحنه حوادث تاریخ ایران پای نهادهاست. عقاید و افکار تازه مانند آیین شیعه و زیدیه و نهضتهای مهم مانند نهضت شعوبیه و سیاه جامگان و سپید جامگان و سرخ جامگان در این روزگاران روی نمودهاست.
پس از نخستین انتشار در زمان پهلوی دوم، به سرعت چاپ اول «دو قرن سکوت» نایاب میشود. دکتر زرینکوب به تجدید چاپ رضایت نمیدهد تا در فرصت مناسب به تجدید نظر دربارهٔ کتاب بپردازد. زرینکوب جوان، پنج سال وقت و انرژی صرف میکند و منابع متعدد را از دیده میگذارند تا در اردیبهشت ۱۳۳۶ متن گسترش یافته و تجدید نظر شده اثر از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر میشود. او در مقدمهٔ ویرایش دوم، برخی از انتقادات ویرایش اول کتاب را ناشی از جوانی و تعصب خود در آن هنگام میداند.[۲]
از فروردین ۱۳۳۶ متن «دو قرن سکوت» از چاپ دوم به بعد تغییر نکرد و چاپهای بعدی بر پایهٔ همین متن انجام شدهاست. «دو قرن سکوت» پس از انقلاب بطور رسمی توسط انتشارات جاویدان منتشر شد که هفته بعد از انتشار جمعآوری شد. سرانجام پس از گذشت بیست سال از پیروزی انقلاب، کتاب «دو قرن سکوت» مجوز چاپ گرفت و انتشارات سخن، چاپ نهم آن را منتشر کرد. در ابتدای این کتاب نقد استاد مطهری بر این کتاب که بخشی از کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» بودهاست عیناً آورده میشود که به تحلیلهای زرین کوب پاسخ داده شدهاست.