۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه
سیاست صدور تروریسم رژیم در بن بست
جعفر پویه
چند روز پس از فرود اجباری یک فروند هواپیمای باری رژیم جمهوری اسلامی در ترکیه، مقامهای امنیتی این کشور اعلام کردند که موفق به کشف سلاح در این هواپیما شده اند. این دومین هواپیمای رژیم بود که در یک هفته گذشته توسط دولت ترکیه وادار به فرود اجباری شده و مورد بازرسی قرار گرفت. بنا به گفته سخنگوی وزارت امورخارجه ترکیه در حالیکه هواپیما محموله خود را لوازم یدکی خودرو اعلام کرده بود، در بازرسی عادی از آن محمولهای غیرقانونی کشف شد که از جمله موارد نقض تحریمهای سازمان ملل علیه ایران به شمار میآید. بدین دلیل این محموله توقیف شد.
این درحالی است که "آناتولی"، خبرگزاری دولتی ترکیه گزارش داده بود که هفت تن در این رابطه دستگیر شده اند. پلیس ترکیه نیز در روز سه شنبه (سوم فروردین) اعلام کرد که سلاحهای کشف شده، مسلسلهای کلاشینکوف و موشکاندازهای دستی بوده اند. بنابر خبرها، محموله سلاح توسط پلیس توقیف شده است اما هواپیما اجازه پرواز یافت و افراد دستگیر شده به ایران بازگردانده شدند.
به غیر از این، دولت بحرین کاردار رژیم در این کشور را به دلیل دخالت در امور آن کشور اخراج کرده است. این نماینده دیپلماتیک رژیم هنگام خارج کردن اسلحه و تجهیزات نظامی و مخابراتی از بیمارستانی در شهر منامه بازداشت شده بود. به گفته مقامهای بحرینی، دیپلمات تروریستهای رژیم، اسلحه و مهمات را تحت عنوان بسته های دارویی وارد بیمارستان سلمانیه شهر منامه می کرده اند. قبل از این رویداد، سفیر رژیم نیز بحرین را ترک کرده بود. این اقدام رژیم مورد اعتراض شدید "شورای همکاری کشورهای خلیجی" قرار گرفت. عبدالرحمان العطیه، دبیرکل این شورا به جمهوری اسلامی هشدار داد که در امور داخلی کشورهای عضو پیمان مزبور دخالت نکند. او گفت: "شورا چنين دخالتهايى را "عبور از خط قرمز مى داند و دخالت در هريك از اين كشورها را به مثابه دخالت در امور ساير كشورهاى هم پيمان تلقى مى كند."
به نظر می رسد سیاست صدور تروریسم توسط رژیم آنچنان افشا شده و از پرده برون افتاده است که دیگر هیچ گونه تردیدی درباره آن وجود ندارد. هر چقدر دیپلمات تروریستهای رژیم قسم حضرت عباس می خورند و عدم دخالت خود در قاچاق اسلحه را تکرار می کنند اما دم خروس کشفیات پلیس، هویت ریاکارانه آنها را بیشتر هویدا می کند.
این درحالی است که "آناتولی"، خبرگزاری دولتی ترکیه گزارش داده بود که هفت تن در این رابطه دستگیر شده اند. پلیس ترکیه نیز در روز سه شنبه (سوم فروردین) اعلام کرد که سلاحهای کشف شده، مسلسلهای کلاشینکوف و موشکاندازهای دستی بوده اند. بنابر خبرها، محموله سلاح توسط پلیس توقیف شده است اما هواپیما اجازه پرواز یافت و افراد دستگیر شده به ایران بازگردانده شدند.
به غیر از این، دولت بحرین کاردار رژیم در این کشور را به دلیل دخالت در امور آن کشور اخراج کرده است. این نماینده دیپلماتیک رژیم هنگام خارج کردن اسلحه و تجهیزات نظامی و مخابراتی از بیمارستانی در شهر منامه بازداشت شده بود. به گفته مقامهای بحرینی، دیپلمات تروریستهای رژیم، اسلحه و مهمات را تحت عنوان بسته های دارویی وارد بیمارستان سلمانیه شهر منامه می کرده اند. قبل از این رویداد، سفیر رژیم نیز بحرین را ترک کرده بود. این اقدام رژیم مورد اعتراض شدید "شورای همکاری کشورهای خلیجی" قرار گرفت. عبدالرحمان العطیه، دبیرکل این شورا به جمهوری اسلامی هشدار داد که در امور داخلی کشورهای عضو پیمان مزبور دخالت نکند. او گفت: "شورا چنين دخالتهايى را "عبور از خط قرمز مى داند و دخالت در هريك از اين كشورها را به مثابه دخالت در امور ساير كشورهاى هم پيمان تلقى مى كند."
به نظر می رسد سیاست صدور تروریسم توسط رژیم آنچنان افشا شده و از پرده برون افتاده است که دیگر هیچ گونه تردیدی درباره آن وجود ندارد. هر چقدر دیپلمات تروریستهای رژیم قسم حضرت عباس می خورند و عدم دخالت خود در قاچاق اسلحه را تکرار می کنند اما دم خروس کشفیات پلیس، هویت ریاکارانه آنها را بیشتر هویدا می کند.
4فروردين :برادر شهيد کيانوش آسا:« بازجو به من گفت طوری رفتار نکنيد که مادرت به عزای فرزندان ديگرش هم بنشيند»
بتدريج، به دومين سالگرد انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری ايران و همچنين دومين سالگرد برگزاری راهپيمايی های خرداد ماه هشتاد و هشت که در اعتراض به انتخابات مخدوش رياست جمهوری برگزار شده بود، نزديک می شويم. خانواده های کشته شدگان بحران انتخاباتی سال هشتاد و هشت همچنان پيگير پرونده قضايی شهدای خود هستند و کماکان اعلام می کنند که اگر چه بعد از گذشت نزديک به دو سال هيچ پاسخی از سوی مقامات رسمی به آنان داده نشد، اما اين دليلی بر توقف پيگيری های آنان نخواهد بود.
برادر کيانوش آسا يکی از جان باختگان راهپيمايی اعتراضی ۲۵ خرداد از جمله اين خانواده هاست که بارها به دليل پيگيری پرونده ی برادر، زندانی و احضار شده است اما باز هم اميدوارانه پيگير اين پرونده است و می گويد « ما تا روزی که زنده باشيم اين جنايت بزرگ که منجر به پايمال شدن حقوق اوليه يک انسان شده است را پيگيری خواهيم کرد و مطمئن هستيم که در دراز مدت به نتيجه خواهيم رسيد» .
کيانوش آسا دانشجوی سال آخر رشته ی مهندسی شيمی در مقطع کارشناسی ارشد و از نخبگان دانشگاه علم و صنعت ايران، کرد و از اقليّتهای مذهبی بود که در جريان تظاهرات ميليونی و مسالمتآميز دوشنبه ۲۵ خرداد در ميدان آزادي، مورد اصابت گلوله قرار گرفت .
به تازگی خانواده کيانوش آسا و همچنين هم دانشگاهی ها، مردم و همراهان جنبش سبز مراسم جداگانه ای را به مناسبت تولد و همچنين شب عيد بر سر مزار وی و همچنين در دانشگاه علم و صنعت برگزار کرده اند.
جرس به سراغ برادر کيانوش آسا رفته و در مورد اين مراسم، و همچنين پيگيری های دو ساله پرونده قتل کيانوش آسا و فشارهايی که برخی از خانواده های کشته شدگان انتخابات با آن مواجه هستند گفتگويی انجام داده است که در پی می آيد:
آقای کامران آسا ممکن است در مورد مراسمی که به مناسبت تولد برادرتان برگزار کرده ايد مختصری توضيح بدهيد؟
روز پنج شنبه بر سر مزار کيانوش جمع شديم البته هم صبح و هم بعد از ظهر. در بعد از ظهر جمعيت زيادی از جاهای مختلف بر سر مزار کيانوش آمدند. از شهرستان سنقر دوستانی که از فعالين ستاد آقای موسوی بودند و از دانشجويان علم و صنعت و افراد مختلفی بر سر مزار آمدند و در کنار ما بودند.
از حضور گسترده دوستداران کيانوش گفتيد، پس از گذشت بيش از يک سال و نيم همدلی و همراهی مردم چگونه بود؟
اين را از ته دل و از سوی تمام اعضای خانواده می گويم بعد از مسئله کيانوش، اصلی ترين مسئله ای که ما را با اين فاجعه عظيم و مصيبت بزرگ و علی رغم فشارهای مستقيم و غيرمستقيمی که خيلی از آن مسائل بنابدلايلی در اخبار نيامده است، تنها دليلی که ما را سر پا نگه داشته و باعث شده که بتوانيم اين دردها را تحمل کنيم حضور مردم، جامعه دانشگاهي، هم دانشگاهيان کيانوش، گروههای سبز چه هواداران جنبش سبز و چه گروههای محيط زيست (کيانوش از فعالين محيط زيست بود)، اقليت مذهبی ياران اهل حق که ما خودمان جز همين اقليت هستيم و دوستان دور و نزديک بوده است.
آقای آسا ظاهرا به سنگ مزار کيانوش هم تعرض شده است، در اين مورد لطفا توضيح می دهيد؟
سال گذشته که پس از پايان مراسم سالگردی که در منزل برگزار کرده بوديم از طريق دوستان با خبر شديم که روی سنگ مزار کيانوش اسيد پاشيده اند و سنگ مزار آسيب ديده است. بعد از آن ما هم از دوستان خواستيم سر مزار نروند. ما يک رسمی داريم که وقتی عزيزانمان را از دست می دهيم يک درخت بر سر مزار او می کاريم. اين درخت جمعه ی آخر سال توسط مادرم کنار مزار کيانوش کاشته شد اما شب يلدا به ما خبر دادند درخت را هم از جا کنده اند که احتمالا توسط همان افراد صورت گرفته است. اما جمعه آخر سال امسال دوستانی که از سنقر آمده بودند اينبار درخت ديگری بر مزار برادرم کاشته اند.
اين دومين نوروزی است که کيانوش در جمع خانواده حضور ندارد از احساس خانواده و بويژه مادرتان بگوييد.
کيانوش هر سال کارهای مربوط به سفره هفت سين و مراسم عيد را انجام می داد علی رغم اينکه بخاطر تحصيلات دانشگاهی از همه اعضای خانواده گرفتارتر بود اما به اين مسائل خيلی اهميت می داد و حساسيت خاصی به اين مراسم داشت و هميشه پيشرو بود. ما اين دوسال بر سر مزار کيانوش به ياد او سفره هفت سين می چيديم. که اتفاقا شب بيست و نهم اسفند روز تولد کيانوش هم بود که ما همزمان مراسم تولد و شب عيد را هم بر سر مزار برگزار کرديم .
آيا در مراسمی که برای کيانوش می گرفتيد ماموران حضور داشتند؟
در همين جمعه آخر سال تردد ماموران امنيتی بشدت محسوس بود و به شکل لباس شخصی بودند و حتی به بهانه های مختلف سر قبر کيانوش هم می آمدند و ما را زير نظر می گرفتند�
آيا در اين زمينه با مشکل يا تذکری هم مواجه شده ايد؟
در اين دو و سه ماه اخير تهديد نشديم اما سال گذشته بصورت مستقيم و غيرمستقيم تهديد می شديم. حتی خواهر و برادرم را در محل کار خود به شکلهای مختلف تهديد می کردند و برادرم توسط حراست اداره بارها احضار شد و به او تذکر دادند. در يکی دو باری هم که من خودم بازداشت شدم بطور غير مستقيم تهديد می شدم مثلا يکی از بازجوها به من گفت مادرت به عزای کيانوش نشسته است طوری رفتار نکنيد که به عزای فرزندان ديگرش هم بنشيند.
آقای آسا شما از جمله خانواده های شهدای پس ازانتخابات هستيد که بارها دستگير، احضار و تحت فشار قرار گرفته ايد، ممکن است در مورد برخی از اين فشارها توضيح دهيد که دقيقا خواسته شما، خانواده و دوستان و بستگان تان چه بوده است و برخوردهای صورت گرفته در برابر اين خواسته ها چه بود؟
به عنوان مثال بعد از شهادت کيانوش افرادی که نمی دانيم وابسته به چه ارگانی هستند هر زمانی که عکسی از کيانوش يا حرفی از کيانوش در ميان دوستان و آشنايان و حتی کرمانشاه ببينند، افراد را تحت فشار قرار می دهند، در واقع توسط نيروهای لباس شخصی مورد حمله قرار می گيرند که چرا عکس کيانوش را با خود دارند. حتی اگر عکسی از کيانوش در مغازه يکی از آشنايان باشد به مغازه حمله می کنند و آن جا را بهم می ريزند و شديدا با آنها برخورد می کنند.مثلا نيروهای لباس شخصی به مغازه پسر عمه من حمله کردند و به علت اينکه عکس کيانوش در مغازه بوده همه چيز را به هم ريختند. يا يکی از بستگان ما که با يک نفر به صورت شريکی يک مغازه داشت و يک عکس از کيانوش در مغازه ی آنها بود، برايش همين مشکل به وجود آمد که نيروهای لباس شخصی به آن مغازه حمله می کنند و هم فاميل ما و هم شريکش که اصلا نسبتی با ما نداشت را دستگير می کنند که با خواهش همسايه ها در نهايت دستبندشان را باز کردند. خواسته آنها مگر چه بود؟ گذاشتن يک عکس در محلی که کار می کنند. واقعا سوال اينجاست که اين افراد که حمله کردند چه کسانی بودند و اين دو نفر را کجا می خواستند ببرند؟ چرا؟ مگر داشتن عکس کيانوش جرم است؟ حتی تلفنها را هم کنترل می کنند و تلفن يکی از بستگان را که با دوستش در مورد کيانوش حرف می زد را گوش کرده و سپس با او تماس گرفتند و گفتند اگر يکبار ديگر اسم کيانوش را بياوريد همان بلايی که سر کيانوش آورديم سر شما هم خواهيم آورد. همه را تحت کنترل گرفته اند تا کسی اسم کيانوش را به زبان نياورد.
از فرجام پرونده کشته شدن برادرتان بگوييد. آيا تاکنون در خصوص نامه هايی که به نهادهای مختلف جهت روشن شدن ابهامات قتل کيانوش ارسال کرده بوديد پاسخی گرفته ايد؟
ما سال گذشته چندين نامه به شکل مجزا و تفکيک شده برای مقامات مختلف ارسال کرديم و به دليل اينکه اين نامه سياسی تلقی نشود تفکيک شده و همراه با ضميمه هايی از طريق پست ارسال کردم به جهت اينکه افرادی که اين نامه ها بدستشان می رسد با دقت بيشتری به آنها رسيدگی کنند. اما چيزی که از اين نامه عايد ما شده فقط برگه ای بوده که از سوی رئيس مجلس اين نامه را پی نوشت کرده و به قوه قضاييه ارجاع داده بود. بنابراين هيچ ارگانی به ما پاسخ نداد.
از سوی قوه قضاييه هم هيچ پاسخی به خواسته های شما داده نشد؟
قوه قضاييه هم کاری صورت نداد و فقط يکبار که من در زندان قزل حصار کرج بودم خواهرم را احضار کرده بودند، آن هم نه برای پيگيری پرونده بلکه در خصوص مراحل پرونده کيانوش يکسری سوالات کلی از وی و وکيل پرونده پرسيده بودند. در واقع نه تنها پاسخی به سوالات ما ندادند بلکه از ما سوال هم کردند. پيگيری های خود ما هم به هيچ نتيجه ای نرسيده ايم و اينکه پرونده در چه مرحله ای است هيچ اطلاعی نداريم و آنچه که تحويل ما دادند يک چيزی در حد ”صفر“ بوده است.
رسيدگی های وکيل پرونده برادر شما چطور؟ آيا آن هم به نتيجه ای نرسيد؟
وکيل کيانوش هم مدام پيگير پرونده بوده است و يکماه پيش هم که با وکيل صحبت می کردم می گفت تا الان هيچ نتيجه و پاسخی عايدش نشده است. طبيعی است اوايل انتظار نداشتيم اين پرونده يک ماهه يا دوماهه جواب بدهد. برای همين به اندازه کافی صبر کرديم و حالا انتظار داريم بعد از اين همه مدت حداقل به يک نتيجه روشن رسيده باشيم.
می توانيد در خصوص ابهامات پرونده کيانوش بگوييد؟
به يقين اطلاع داريم که کيانوش روز بيست و پنج خرداد از ناحيه پهلو با اصابت گلوله زخمی می شود و احتمالا به بيمارستان برده می شود اما بعد از اينکه او را سوار ماشين يا آمبولانس می کنند ما هيچ اطلاعی از او نداريم. ما بيمارستانهايی که آن زمان زخمی ها را به آنجا می بردند سر زديم اگرچه به نتيجه ای نرسيدم اما به نکاتی پی برديم. وقتی به بيمارستان رسول اکرم مراجعه کرديم از يکی از مسئولين بيمارستان خواهش کرديم اطلاعات را در اختيار ما بگذارد. نکته ای که آن شخص به ما گفت اين بود که چند ساعتی زخمی ها آنجا بودند بعد آنها را از بيمارستان برده اند که اسم کيانوش در بين آنها نبود. يا شايد جزو مجهول الهويه ها بوده است و بعد گفت هيچ اطلاع ديگری نداريم اما پس از خواهش و اصرار ما گفت در همين حد اطلاع داريم افرادی که زخمی ها را در روز بيست و پنجم خرداد از بيمارستان رسول اکرم بردند با لباس شخصی آمده بودند و مشخص نبودند که وابسته به چه ارگانی هستند. در واقع اگر هم مسوول مربوطه اطلاع داشت که افراد منتقل کننده ی زخمی ها متعلق به کجا هستند اطلاعتی بيش از اين در اختيار ما قرار نداد. بعدها در پزشکی قانونی هم متوجه شديم يک گلوله هم به پايين گردن کيانوش کرده اصابت است.
آيا متوجه شديد که در اين مدت چهار روز از فاصله انتقال تا زمان پزشکی قانونی کيانوش کجا بوده و گلوله دوم چطور به او خورده است؟
در واقع طبق شواهد و توضيحات پزشک قانونی که روز بيست و نهم خرداد جسد برادرم تحويل پزشکی قانونی داده شد در پيگيری هايمان در طول اين يکسال و نيم معلوم نشد که در اين چهار روز کيانوش کجا بوده و چه بلايی به سرش آمده است. حالا ابهام اينجاست که اگر گلوله دوم همزمان با گلوله اول به کيانوش خورده بود که همان غروب دوشنبه بايد جانش را از دست می داد. و اينکه اگر گلوله دوم همزمان يا با فاصله گلوله اول به او اصابت کرد پس چرا در همان مرحله به پزشک قانونی منتقلش نکردند؟
حالت ديگر اين است که گلوله دوم بعد از اصابت گلوله اول در ميدان آزادي، و در مکانی ديگر به او اصابت کرده است. ابهام اصلی ما در واقع همينجاست که کيانوش کجا گلوله خورده است؟ که باز اين سوال مطرح است که آيا کيانوش به جای اينکه در بيمارستان مورد مداوا قرار گيرد در جای ديگری بود و برايش اتفاق ناگوار ديگری افتاده است؟ اين توسط چه کسی و برای چه؟ و اصلا چه اتفاقی افتاده است؟
ابهام ديگر اين است که اگر زخمی بوده، در بيمارستان رسول اکرم نگهداری می شد؟ چرا از آنجا منتقلش کرده اند؟ چه دليلی دارد که يک زخمی را از محيط بيمارستان و از زير دست پزشکان خارج کنند. يا اگر روز سه شنبه جانش را از دست داده، در آن زمانی که کيانوش نه در بيمارستان بوده و نه در پزشکی قانونی کجا بوده است؟
شما موفق شده ايد پرونده پزشکی برادرتان را هم ببنيد؟
روی پرونده کيانوش در بيمارستان، مهر محرمانه خورده است حتی به ما که خانواده اش هستيم هيچ پاسخی نمی دهند. چرا؟ کسانی که در اين قضيه مسئول هستند به جای اينکه پاسخ سوالات ما را بدهند از ما سوال می کردند که برای چه اين اطلاعات را می خواهيد؟ يعنی خانواده کيانوش نبايد بدانند چه اتفاقی برای کيانوش افتاده است؟
ناگفته ی ديگری اگر باقی مانده است بفرماييد.
از سال گذشته يکی از مشکلاتی که برای ما ايجاد شده مسئله کرد بودن ماست. چه زمانی که من در زندان بودم و چه زمانی که پيگير پرونده برادرم بودم. به دليل اينکه ما کرد هستيم واکنش آنها با ما بسيار بد است. به چشم يک آدم گناهکار به ما نگاه می کنند در حاليکه در ايران چند ميليون نفر جمعيت کرد است. حتی وقتی در دادگاه انقلاب در نوبت ايستاده ايم در تمام رفتارهايشان يک نوع بد رفتاری در مقايسه با ديگرانی که مراجعه می کنند وجود دارد اين مسئله واقعا ما را آزار می دهد.
نکته ديگر اينکه بعضی اوقات مطالبی در برخی از سايت ها و روزنامه نوشته می شود که آدم از شدت دروغ هايی که می نويسند شرم می کند. ما خط و خطوط سياسی نداريم و متاسفانه در رسانه ها مطالبی سراسر دروغ در خصوص قتلهای بعد از انتخابات نوشته می شود که آدم را زجر می دهد. چيزی که مربوط به ما می شود اين است که بطور مستقيم و غير مستقيم دروغهايی می گويند از جمله اينکه مسئول حراست دانشگاه علم و صنعت ايران جايی در مورد خانواده کيانوش گفته است که خانواده کيانوش آسا برای بسيج و سپاه کار می کنند و خيلی از افراد ديگر دروغهای ديگری گفته اند. اما ما يک سوال داريم و آن اينکه الان که عصر ارتباطات و رسانه ها است و حقايق در همه منتشر می شود چطور مسئول حراست دروغی به اين بزرگی می گويد؟!
شايد در کوتاه مدت بشود با دروغ واقعيت را کتمان کرد اما با گذشت زمان، حقيقت چيزی نيست که با دروغ گفتن چند سايت و روزنامه در تاريخ پنهان بماند. ما تا روزی که زنده باشيم اين جنايت بزرگ که منجر به پايمال شدن حقوق اوليه يک انسان شده است را پيگيری خواهيم کرد و مطمئن هستيم که در دراز مدت به نتيجه خواهيم رسيد.
اين را هم در پايان اضافه کنم که در روند پيگيری ها، قاضی پرونده به ما گفت به نتيجه نمی رسيد و عکسی هم که به ديوار بيرونيِ منزل زده بوديم را پاره کردند، اينطور که معلوم است بعيد نيست فردا به داخل منزل هم بيايند و عکسهای کيانوش را پاره کنند.
4
برادر کيانوش آسا يکی از جان باختگان راهپيمايی اعتراضی ۲۵ خرداد از جمله اين خانواده هاست که بارها به دليل پيگيری پرونده ی برادر، زندانی و احضار شده است اما باز هم اميدوارانه پيگير اين پرونده است و می گويد « ما تا روزی که زنده باشيم اين جنايت بزرگ که منجر به پايمال شدن حقوق اوليه يک انسان شده است را پيگيری خواهيم کرد و مطمئن هستيم که در دراز مدت به نتيجه خواهيم رسيد» .
کيانوش آسا دانشجوی سال آخر رشته ی مهندسی شيمی در مقطع کارشناسی ارشد و از نخبگان دانشگاه علم و صنعت ايران، کرد و از اقليّتهای مذهبی بود که در جريان تظاهرات ميليونی و مسالمتآميز دوشنبه ۲۵ خرداد در ميدان آزادي، مورد اصابت گلوله قرار گرفت .
به تازگی خانواده کيانوش آسا و همچنين هم دانشگاهی ها، مردم و همراهان جنبش سبز مراسم جداگانه ای را به مناسبت تولد و همچنين شب عيد بر سر مزار وی و همچنين در دانشگاه علم و صنعت برگزار کرده اند.
جرس به سراغ برادر کيانوش آسا رفته و در مورد اين مراسم، و همچنين پيگيری های دو ساله پرونده قتل کيانوش آسا و فشارهايی که برخی از خانواده های کشته شدگان انتخابات با آن مواجه هستند گفتگويی انجام داده است که در پی می آيد:
آقای کامران آسا ممکن است در مورد مراسمی که به مناسبت تولد برادرتان برگزار کرده ايد مختصری توضيح بدهيد؟
روز پنج شنبه بر سر مزار کيانوش جمع شديم البته هم صبح و هم بعد از ظهر. در بعد از ظهر جمعيت زيادی از جاهای مختلف بر سر مزار کيانوش آمدند. از شهرستان سنقر دوستانی که از فعالين ستاد آقای موسوی بودند و از دانشجويان علم و صنعت و افراد مختلفی بر سر مزار آمدند و در کنار ما بودند.
از حضور گسترده دوستداران کيانوش گفتيد، پس از گذشت بيش از يک سال و نيم همدلی و همراهی مردم چگونه بود؟
اين را از ته دل و از سوی تمام اعضای خانواده می گويم بعد از مسئله کيانوش، اصلی ترين مسئله ای که ما را با اين فاجعه عظيم و مصيبت بزرگ و علی رغم فشارهای مستقيم و غيرمستقيمی که خيلی از آن مسائل بنابدلايلی در اخبار نيامده است، تنها دليلی که ما را سر پا نگه داشته و باعث شده که بتوانيم اين دردها را تحمل کنيم حضور مردم، جامعه دانشگاهي، هم دانشگاهيان کيانوش، گروههای سبز چه هواداران جنبش سبز و چه گروههای محيط زيست (کيانوش از فعالين محيط زيست بود)، اقليت مذهبی ياران اهل حق که ما خودمان جز همين اقليت هستيم و دوستان دور و نزديک بوده است.
آقای آسا ظاهرا به سنگ مزار کيانوش هم تعرض شده است، در اين مورد لطفا توضيح می دهيد؟
سال گذشته که پس از پايان مراسم سالگردی که در منزل برگزار کرده بوديم از طريق دوستان با خبر شديم که روی سنگ مزار کيانوش اسيد پاشيده اند و سنگ مزار آسيب ديده است. بعد از آن ما هم از دوستان خواستيم سر مزار نروند. ما يک رسمی داريم که وقتی عزيزانمان را از دست می دهيم يک درخت بر سر مزار او می کاريم. اين درخت جمعه ی آخر سال توسط مادرم کنار مزار کيانوش کاشته شد اما شب يلدا به ما خبر دادند درخت را هم از جا کنده اند که احتمالا توسط همان افراد صورت گرفته است. اما جمعه آخر سال امسال دوستانی که از سنقر آمده بودند اينبار درخت ديگری بر مزار برادرم کاشته اند.
اين دومين نوروزی است که کيانوش در جمع خانواده حضور ندارد از احساس خانواده و بويژه مادرتان بگوييد.
کيانوش هر سال کارهای مربوط به سفره هفت سين و مراسم عيد را انجام می داد علی رغم اينکه بخاطر تحصيلات دانشگاهی از همه اعضای خانواده گرفتارتر بود اما به اين مسائل خيلی اهميت می داد و حساسيت خاصی به اين مراسم داشت و هميشه پيشرو بود. ما اين دوسال بر سر مزار کيانوش به ياد او سفره هفت سين می چيديم. که اتفاقا شب بيست و نهم اسفند روز تولد کيانوش هم بود که ما همزمان مراسم تولد و شب عيد را هم بر سر مزار برگزار کرديم .
آيا در مراسمی که برای کيانوش می گرفتيد ماموران حضور داشتند؟
در همين جمعه آخر سال تردد ماموران امنيتی بشدت محسوس بود و به شکل لباس شخصی بودند و حتی به بهانه های مختلف سر قبر کيانوش هم می آمدند و ما را زير نظر می گرفتند�
آيا در اين زمينه با مشکل يا تذکری هم مواجه شده ايد؟
در اين دو و سه ماه اخير تهديد نشديم اما سال گذشته بصورت مستقيم و غيرمستقيم تهديد می شديم. حتی خواهر و برادرم را در محل کار خود به شکلهای مختلف تهديد می کردند و برادرم توسط حراست اداره بارها احضار شد و به او تذکر دادند. در يکی دو باری هم که من خودم بازداشت شدم بطور غير مستقيم تهديد می شدم مثلا يکی از بازجوها به من گفت مادرت به عزای کيانوش نشسته است طوری رفتار نکنيد که به عزای فرزندان ديگرش هم بنشيند.
آقای آسا شما از جمله خانواده های شهدای پس ازانتخابات هستيد که بارها دستگير، احضار و تحت فشار قرار گرفته ايد، ممکن است در مورد برخی از اين فشارها توضيح دهيد که دقيقا خواسته شما، خانواده و دوستان و بستگان تان چه بوده است و برخوردهای صورت گرفته در برابر اين خواسته ها چه بود؟
به عنوان مثال بعد از شهادت کيانوش افرادی که نمی دانيم وابسته به چه ارگانی هستند هر زمانی که عکسی از کيانوش يا حرفی از کيانوش در ميان دوستان و آشنايان و حتی کرمانشاه ببينند، افراد را تحت فشار قرار می دهند، در واقع توسط نيروهای لباس شخصی مورد حمله قرار می گيرند که چرا عکس کيانوش را با خود دارند. حتی اگر عکسی از کيانوش در مغازه يکی از آشنايان باشد به مغازه حمله می کنند و آن جا را بهم می ريزند و شديدا با آنها برخورد می کنند.مثلا نيروهای لباس شخصی به مغازه پسر عمه من حمله کردند و به علت اينکه عکس کيانوش در مغازه بوده همه چيز را به هم ريختند. يا يکی از بستگان ما که با يک نفر به صورت شريکی يک مغازه داشت و يک عکس از کيانوش در مغازه ی آنها بود، برايش همين مشکل به وجود آمد که نيروهای لباس شخصی به آن مغازه حمله می کنند و هم فاميل ما و هم شريکش که اصلا نسبتی با ما نداشت را دستگير می کنند که با خواهش همسايه ها در نهايت دستبندشان را باز کردند. خواسته آنها مگر چه بود؟ گذاشتن يک عکس در محلی که کار می کنند. واقعا سوال اينجاست که اين افراد که حمله کردند چه کسانی بودند و اين دو نفر را کجا می خواستند ببرند؟ چرا؟ مگر داشتن عکس کيانوش جرم است؟ حتی تلفنها را هم کنترل می کنند و تلفن يکی از بستگان را که با دوستش در مورد کيانوش حرف می زد را گوش کرده و سپس با او تماس گرفتند و گفتند اگر يکبار ديگر اسم کيانوش را بياوريد همان بلايی که سر کيانوش آورديم سر شما هم خواهيم آورد. همه را تحت کنترل گرفته اند تا کسی اسم کيانوش را به زبان نياورد.
از فرجام پرونده کشته شدن برادرتان بگوييد. آيا تاکنون در خصوص نامه هايی که به نهادهای مختلف جهت روشن شدن ابهامات قتل کيانوش ارسال کرده بوديد پاسخی گرفته ايد؟
ما سال گذشته چندين نامه به شکل مجزا و تفکيک شده برای مقامات مختلف ارسال کرديم و به دليل اينکه اين نامه سياسی تلقی نشود تفکيک شده و همراه با ضميمه هايی از طريق پست ارسال کردم به جهت اينکه افرادی که اين نامه ها بدستشان می رسد با دقت بيشتری به آنها رسيدگی کنند. اما چيزی که از اين نامه عايد ما شده فقط برگه ای بوده که از سوی رئيس مجلس اين نامه را پی نوشت کرده و به قوه قضاييه ارجاع داده بود. بنابراين هيچ ارگانی به ما پاسخ نداد.
از سوی قوه قضاييه هم هيچ پاسخی به خواسته های شما داده نشد؟
قوه قضاييه هم کاری صورت نداد و فقط يکبار که من در زندان قزل حصار کرج بودم خواهرم را احضار کرده بودند، آن هم نه برای پيگيری پرونده بلکه در خصوص مراحل پرونده کيانوش يکسری سوالات کلی از وی و وکيل پرونده پرسيده بودند. در واقع نه تنها پاسخی به سوالات ما ندادند بلکه از ما سوال هم کردند. پيگيری های خود ما هم به هيچ نتيجه ای نرسيده ايم و اينکه پرونده در چه مرحله ای است هيچ اطلاعی نداريم و آنچه که تحويل ما دادند يک چيزی در حد ”صفر“ بوده است.
رسيدگی های وکيل پرونده برادر شما چطور؟ آيا آن هم به نتيجه ای نرسيد؟
وکيل کيانوش هم مدام پيگير پرونده بوده است و يکماه پيش هم که با وکيل صحبت می کردم می گفت تا الان هيچ نتيجه و پاسخی عايدش نشده است. طبيعی است اوايل انتظار نداشتيم اين پرونده يک ماهه يا دوماهه جواب بدهد. برای همين به اندازه کافی صبر کرديم و حالا انتظار داريم بعد از اين همه مدت حداقل به يک نتيجه روشن رسيده باشيم.
می توانيد در خصوص ابهامات پرونده کيانوش بگوييد؟
به يقين اطلاع داريم که کيانوش روز بيست و پنج خرداد از ناحيه پهلو با اصابت گلوله زخمی می شود و احتمالا به بيمارستان برده می شود اما بعد از اينکه او را سوار ماشين يا آمبولانس می کنند ما هيچ اطلاعی از او نداريم. ما بيمارستانهايی که آن زمان زخمی ها را به آنجا می بردند سر زديم اگرچه به نتيجه ای نرسيدم اما به نکاتی پی برديم. وقتی به بيمارستان رسول اکرم مراجعه کرديم از يکی از مسئولين بيمارستان خواهش کرديم اطلاعات را در اختيار ما بگذارد. نکته ای که آن شخص به ما گفت اين بود که چند ساعتی زخمی ها آنجا بودند بعد آنها را از بيمارستان برده اند که اسم کيانوش در بين آنها نبود. يا شايد جزو مجهول الهويه ها بوده است و بعد گفت هيچ اطلاع ديگری نداريم اما پس از خواهش و اصرار ما گفت در همين حد اطلاع داريم افرادی که زخمی ها را در روز بيست و پنجم خرداد از بيمارستان رسول اکرم بردند با لباس شخصی آمده بودند و مشخص نبودند که وابسته به چه ارگانی هستند. در واقع اگر هم مسوول مربوطه اطلاع داشت که افراد منتقل کننده ی زخمی ها متعلق به کجا هستند اطلاعتی بيش از اين در اختيار ما قرار نداد. بعدها در پزشکی قانونی هم متوجه شديم يک گلوله هم به پايين گردن کيانوش کرده اصابت است.
آيا متوجه شديد که در اين مدت چهار روز از فاصله انتقال تا زمان پزشکی قانونی کيانوش کجا بوده و گلوله دوم چطور به او خورده است؟
در واقع طبق شواهد و توضيحات پزشک قانونی که روز بيست و نهم خرداد جسد برادرم تحويل پزشکی قانونی داده شد در پيگيری هايمان در طول اين يکسال و نيم معلوم نشد که در اين چهار روز کيانوش کجا بوده و چه بلايی به سرش آمده است. حالا ابهام اينجاست که اگر گلوله دوم همزمان با گلوله اول به کيانوش خورده بود که همان غروب دوشنبه بايد جانش را از دست می داد. و اينکه اگر گلوله دوم همزمان يا با فاصله گلوله اول به او اصابت کرد پس چرا در همان مرحله به پزشک قانونی منتقلش نکردند؟
حالت ديگر اين است که گلوله دوم بعد از اصابت گلوله اول در ميدان آزادي، و در مکانی ديگر به او اصابت کرده است. ابهام اصلی ما در واقع همينجاست که کيانوش کجا گلوله خورده است؟ که باز اين سوال مطرح است که آيا کيانوش به جای اينکه در بيمارستان مورد مداوا قرار گيرد در جای ديگری بود و برايش اتفاق ناگوار ديگری افتاده است؟ اين توسط چه کسی و برای چه؟ و اصلا چه اتفاقی افتاده است؟
ابهام ديگر اين است که اگر زخمی بوده، در بيمارستان رسول اکرم نگهداری می شد؟ چرا از آنجا منتقلش کرده اند؟ چه دليلی دارد که يک زخمی را از محيط بيمارستان و از زير دست پزشکان خارج کنند. يا اگر روز سه شنبه جانش را از دست داده، در آن زمانی که کيانوش نه در بيمارستان بوده و نه در پزشکی قانونی کجا بوده است؟
شما موفق شده ايد پرونده پزشکی برادرتان را هم ببنيد؟
روی پرونده کيانوش در بيمارستان، مهر محرمانه خورده است حتی به ما که خانواده اش هستيم هيچ پاسخی نمی دهند. چرا؟ کسانی که در اين قضيه مسئول هستند به جای اينکه پاسخ سوالات ما را بدهند از ما سوال می کردند که برای چه اين اطلاعات را می خواهيد؟ يعنی خانواده کيانوش نبايد بدانند چه اتفاقی برای کيانوش افتاده است؟
ناگفته ی ديگری اگر باقی مانده است بفرماييد.
از سال گذشته يکی از مشکلاتی که برای ما ايجاد شده مسئله کرد بودن ماست. چه زمانی که من در زندان بودم و چه زمانی که پيگير پرونده برادرم بودم. به دليل اينکه ما کرد هستيم واکنش آنها با ما بسيار بد است. به چشم يک آدم گناهکار به ما نگاه می کنند در حاليکه در ايران چند ميليون نفر جمعيت کرد است. حتی وقتی در دادگاه انقلاب در نوبت ايستاده ايم در تمام رفتارهايشان يک نوع بد رفتاری در مقايسه با ديگرانی که مراجعه می کنند وجود دارد اين مسئله واقعا ما را آزار می دهد.
نکته ديگر اينکه بعضی اوقات مطالبی در برخی از سايت ها و روزنامه نوشته می شود که آدم از شدت دروغ هايی که می نويسند شرم می کند. ما خط و خطوط سياسی نداريم و متاسفانه در رسانه ها مطالبی سراسر دروغ در خصوص قتلهای بعد از انتخابات نوشته می شود که آدم را زجر می دهد. چيزی که مربوط به ما می شود اين است که بطور مستقيم و غير مستقيم دروغهايی می گويند از جمله اينکه مسئول حراست دانشگاه علم و صنعت ايران جايی در مورد خانواده کيانوش گفته است که خانواده کيانوش آسا برای بسيج و سپاه کار می کنند و خيلی از افراد ديگر دروغهای ديگری گفته اند. اما ما يک سوال داريم و آن اينکه الان که عصر ارتباطات و رسانه ها است و حقايق در همه منتشر می شود چطور مسئول حراست دروغی به اين بزرگی می گويد؟!
شايد در کوتاه مدت بشود با دروغ واقعيت را کتمان کرد اما با گذشت زمان، حقيقت چيزی نيست که با دروغ گفتن چند سايت و روزنامه در تاريخ پنهان بماند. ما تا روزی که زنده باشيم اين جنايت بزرگ که منجر به پايمال شدن حقوق اوليه يک انسان شده است را پيگيری خواهيم کرد و مطمئن هستيم که در دراز مدت به نتيجه خواهيم رسيد.
اين را هم در پايان اضافه کنم که در روند پيگيری ها، قاضی پرونده به ما گفت به نتيجه نمی رسيد و عکسی هم که به ديوار بيرونيِ منزل زده بوديم را پاره کردند، اينطور که معلوم است بعيد نيست فردا به داخل منزل هم بيايند و عکسهای کيانوش را پاره کنند.
4
ماجرای وقف دارایی های شاه به امور خیریه! + تصاوير و اسناد
فساد مالی از قدیم در میان پادشاهان و دربار آنها رواج داشته است و همین امر هم موجب از بین رفتن بسیاری از آنها شده است، اما سوء استفاده های مالی، رشوه خواری وفساد مالی خاندان پهلوی به حدی است که در طول 2500 سال پادشاهی ایران بی سابقه است به طوری که بنا بر اذعان مستندات تاریخی خانواده پهلوی در اوایل دهه 1350 ثروتمند ترین خانواده ایران بودند. علاوه بر این فسادمالی و سود فراوان ناشی از آن باعث شده بود تا این خانواده به سوی فساد اخلاقی هم کشیده شوند، عیاشی، قاچاق مواد مخدر، قمار و سایر مفاسد اخلاقی در این خانواده عادی شده بود به طوری که فردوست درباره اشرف، خواهر محمدرضا پهلوی اینگونه نوشته است که : «قماربازی، قاچاق مواد مخدر و عیاشی که با سوءاستفاده های مالی همراه بود از جمله کارهای روزمره اشرف بود.»
اما در این یادداشت هدف ما بیان فساد مالی یا اخلاقی دربار پهلوی نیست بلکه میخواهیم تنها به گوشه ای از املاک و مستغلات و دارایی های این خانواده غاصب و به خصوص محمد رضا پهلوی اشاره کنیم.
املاک پهلوی
رضاخان
اصل اموال و دارایی های خاندان پهلوی به املاک و زمین های مغصوبه توسط رضاخان بر می گردد املاکی که رضاخان پهلوی با تهدید و به زور از مردم می گرفت و با این روش اوکه در ابتدای کودتای خود و بر سر حکومت آمدنش در سال1304 نه ملکی داشت و نه دارایی ویا کارخانه ای در سال 1320 یعنی طی حدود بیست سال اموال و دارایی او حدود 2000 ملک شش دانگ برآورده شد. تنها تاج سلطنتی که رضاخان به جای تاج کیانی قبلی سفارش داده بود و بعد ها هم محمد رضا از آن استفاده کرد تاجی بود که شمار گوهرهای نشانده شده بر آن3380 قطعه الماس به وزن 1144 قیراط، 5 قطعه زمرد و 2 قطعه یاقوت کبود و 368 حبه مروارید غلطان جور بوده است که وزن آن در حدود دو کیلو و هشتاد گرم است.
محمد رضا پهلوی
اما فساد مالی در دربار پهلوی دوم خیلی خطرناک تر از پهلوی اول بود چرا که رضاخان تنها خود و برخی اطرافیانش به غصب اموال مردم می پرداختند اما در حکومت پهلوی دوم فساد وسوء استفاده های مال در همه بدنه حکومت رسوخ کرده بود.
با روی کار آمدن پهلوی دوم بر اثر فشار های بسیاری که از سوی مردم بود شاه مجبور شد چنین وانمود کند که می خواهد اموالی که پدرش غصب کرد بود را به مردم برگرداند، محمدرضا پهلوی در نخستین اقدامات خود برای جلوگیری از شدت یافتن اعتراضات ، و بنا بر برخی گزارشات به توصیة محمدعلی فروغی، در ام شهریور تمام املاک ، مستغلات و کارخانجاتی را که از طریق پدرش به نام وی شده بود، به دولت وقت واگذار کرد تا به ظاهر در عمران و آبادانی کشور و امورخیریه صرف شود و همچنین اگر کسانی باشند که نسبت به این املاک، ادعای خسارت داشته باشند، پس از رسیدگی به شکایت آنها از محل همین املاک خسارت آنها بر طرف شود. امّا بعد از گذشت 7 سال، دولت لایحه ای به مجلس فرستاد که براساس آن بسیاری از آن املاک و مستغلات به مالکیت محمدرضا پهلوی بازمی گشت. این لایحه در 20 تیر 1328 در یک مادّة واحده به این ترتیب تصویب شد که اموال مزبور به نام «موقوفة خاندان پهلوی » نامیده و عواید ناشی از این داراییها به ظاهر صرف امور خیریه شود. محمدرضا پهلوی در سال 1330 دستور تأسیس «سازمان املاک و مستغلات پهلوی » را جهت ادارة داراییهای مذکور صادر کرد.
سند زیر به مالکیت شاه و دربار بر اکثر اراضی گرگان که زمین هایی حاصلخیز هستند را نشان می دهد که طی این سند از اعتراضات مردمی بر تصرف این اراضی و اعلام آمادگی ژاندارمری برای مقابله با زارعان سخن به میان می آید:
سند دیگر زیر که از سوی سازمان املاک و مستغلات پهلوی صادر شده است نیز از واگذاری زمین به سپهبد ضرغام و سرلشگر خسرو پناه سخن می گوید که پرده از ماهیت اصلی این سازمان و خیریه نبودن آن بر می دارد:
این سند هم به فروش قسمتی از زمین های گرگان به ساکن فعلی آنها اشاره دارد:
بنیاد به اصطلاح خیریه پهلوی
با توجه به آنچه گفته شد اعتراضات نسبت به شاه و خاندان سلطنتی بالا گرفت شاه برای اینکه این اعتراضات را بخواباند در سال 1337 شمسی «بنیاد پهلوی » را تأسیس کرد و بخشی از مایملک خود اعم از مهمانخانه ها، سهام کارخانه ها، شرکتها و بانکها را در اختیار این بنیاد قرار داد. این بنیاد جایگزین «سازمان املاک و مستغلات پهلوی » شد و در مهر 1340، شاه برای سرپوش گذاشتن بر اموال نا مشروع خود فرمان وقف دارایی بنیاد پهلوی به امور خیریه را صادر کرد . در صورتی که اکثر هیئت امنای آن خود شاه و در بار بودند. علاوه بر اینها، مبالغ هنگفتی از درآمد نفت ، به صورت اعتبارات بانکی ، در اختیار بنیاد پهلوی قرار می گرفت. در این حالت خاندان پهلوی نه تنها اموال قبلی خود را از دست نداد بلکه درآمد های نفتی و... هم به آن اضافه شد. گرچه اهداف این بنیاد به ظاهر خیرخواهانه و در جهت توسعة آموزش و پرورش ، اعطای بورس تحصیلی و از این قبیل مطرح می شد اما خانواده پهلوی علاوه بر چپاول هدایا و وام های بین المللی که برای این بنیاد گرفته می شد با داشتن 207 مؤسسة اقتصادی از قبیل شرکتهای ساختمانی ، معدنی ، کشاورزی ، بیمه و بانک و هتلها و کازینوها (قمارخانه ها) و کاباره ها و مراکز فساد، سلامت نظام اقتصادی را برهم می زد و زمینة انحطاط اجتماعی و اخلاقی را به وجود می آورد .
در کتاب «رشد روابط سرمایهداری در ایران» که توسط محمد سوادگر نوشته شده است فهرستی از املاک بنیاد پهلوی از قبیل بنگاهها و شرکتهایی که بنیاد در آن سهامدار بوده، ارائه دادهاست:
بانکها، شرکتهای سرمایهگذاری و بیمهها
۱. بانک عمران (صددرصد): سرمایه ۵ میلیارد ریال. جمع داراییها ۷۵ میلیارد ریال. سرمایهگذاریها ۴/۱ میلیارد ریال. سود سهام ۳۰۰ میلیون ریال.
۲. بانک ایرانشهر (۳۰ درصد): سرمایه ۳ میلیارد ریال. مجموع داراییها ۳۸ میلیارد ریال.
۳. بانک توسعه صنعتی ایران (۳/۱ درصد). سرمایه ۳ میلیارد ریال (ارزش سهام بنیاد در حد هفتصد هزار دلار).
۴. بانک اعتبارات (۲ درصد): سرمایه ۵/۱ میلیارد ریال.
۵. بانک ایران و انگلیس (۱ درصد): ۲۰۰ سهم از ۲۰۰۰۰ سهم اولیه، تصور بر این است که بعداً سهام عمدهتری توسط بنیاد خریداری شدهاست. سرمایه یک میلیارد ریال.
۶. صندوق تضمین صنعتی (درصد نامعلوم): سرمایه ۱۱ میلیون دلار (حدود هفتاد و هفت میلیون تومان).
۷. عمران ترینوال (۳۰ درصد متعلق به بانک عمران): سرمایه ۱۲میلیون ریال.
۸. شرکت سرمایهگذاری ایرانشهر (۲۱ درصد سهام از طریق مشارکت در بانک ایرانشهر): سرمایه ۷۰ میلیون ریال.
۹. بانک فرست نشنال ویسکانسین میلواکی- آمریکا (۵ درصد سهام از طریق بانک عمران)
۱۰. هیسپان- ایران(۱۱ درصد) سرمایه ۰۰۰/۱۵۰دلار (حدود یک میلیون و پنجاه هزار تومان) گروه خدمات و سرمایه گذاری ایران و اسپانیا
۱۱. بیمه ملی (۸۰ درصد) به ارزش ۸۰۰ میلیون ریال.
املاک
هتلها: (۱۰۰درصد)
۱ - در تهران: دربند، هیلتون، اوین، ونک.
۲ - ساحل دریای خزر: هتل جدید بابلسر، هتل قدیم و جدید چالوس، هایت خزر، هتل قدیم و جدید رامسر.
۳ - بقیه: هتل خرمشهر، هتل شیراز، هتل مشهد، هتل بوعلی، هتل آبعلی، هتل شاهی، هتل آبعلی آمل، متل جدید سخت سر، هتلهای قدیم و جدید گچسر.
مجموعههای توریستی - تفریحی
۱ - مجموعه توریستی- تفریحی نمک آبرود در نزدیکی چالوس (۱۰۰درصد)
۲ - ویلا در رامسر (۱) و بابلسر (۱مجموعه) (۱۰۰درصد).
۳ - باشگاه و کازینو رامسر، کازینو هایت، کازینو کیش (۱۰۰درصد).
۴ - طرح عمران جزیره کیش (۲۰ درصد از طریق بانک عمران). ۳ هتل، یک کازینو و ۱۰۰۰ ویلا.
۵ - رستوران فرودگاه مهرآباد در تهران (۲۵ درصد).
مسکونی/تجاری
۱ - شرکت شهرآرام (۴ درصد). پروژه شهرک سازی.
۲ - پروژه بنگالوسازی در نزدیکی نیاوران- تهران (۲۱۹ واحد) (۱۰۰ درصد).
۳ - طرح برجهای ونک (سه برج چندین طبقه مسکونی و تجاری) (۱۰۰ درصد).
۴ - طرح توسعه فرحزاد (۳۰درصد متعلق به بانک عمران). ۲۵۰۰۰ واحد مسکونی گران قیمت.
۵ - لویت شهر (درصد نامعلوم). یک پروژه پانصد میلیون دلاری شهرسازی از طریق بانک عمران.
بینالمللی
۱ - ساختمان بنیاد پهلوی در آونو پنجم در خیابان پنجاه و دوم نیویورک (۱۰۰ درصد). ارزش دفتری در سال ۱۳۵۴، ۵/۱۴ میلیون دلار (حدود یک میلیارد ریال)
۲ - پروژه کانال استریت در نیو اورلئان (درصد نامعلوم).
مایملک صنعتی
صنایع
1- ساختمانی سیمان تهران (۲۵درصد): سرمایه ۱۵/۱ میلیارد ریال.
2-سیمان فارس و خوزستان (سهام قابل توجه): سرمایه ۳۰۵ میلیارد ریال.
۳ - ایرانیت (۳۰ درصد): سرمایه (واردات سیمان، پنبه نسوز، متعلقات و لوله آلات چدنی)
۴ - پاناسوز- سهام از طریق سیمان فارس و خوزستان (۹۵ درصد)
۵ - مونتکس (۳۵ درصد): سرمایه ۱۲ میلیون ریال. (سازههای فولادی. ژوئن ۱۹۷۷ منحل شد)
۶ - شرکت معدنی سنگواره (۴۰ درصد)
صنایع اتومبیلسازی
1- جنرال موتورز ایران (۱۰ درصد): سرمایه ۵/۱ میلیارد ریال.
۲ - بی.اف.گودریچ ایران (۵/۹ درصد): سهام بنیاد بعد از آنکه شرکت آمریکایی مادر ۵۸ درصد سهامش را فروخت به ۴۵ درصد رسید. سرمایه ۹۱۷ میلیون ریال.
۳ - هپکو (۱۰ درصد سهام متعلق به بانک عمران). تصور بر این است که بنیاد ۴۵درصد سهام این شرکت را داراست.
املاک شخصی محمدرضا پهلوی در خارج از ایران
علاوه بر آنچه از املاک بنیاد پهلوی گفته شد و قصر ها و باغ هایی که مستقیما به نام محمد رضا پهلوی و خاندان وی بود در آمده بود ، شاه خارج از کشور نیز املاک بسیاری داشت که می توان به گرانترين خانه و پارك در حومه ي لندن كه ملكه اليزابت دوم در آنجا متولد شد اشاره کرد همچنين گرانترين باغ و ساختمان در ناپل (ايتاليا) متعلق به او بود .
شاه در كاپري يك باغ بزرگ و ويلاي مجلل داشت . همچنين در ژنو قصر قديمي معروف به كاخ گل سرخ را خريده بود و قصر مجللي هم در سنت موريس داشت كه زمستان ها را در آنجا مي گذراند به نحوی که سنت موريس سوييس در بين ديپلمات هاي خارجي به پايتخت زمستاني ايران معروف بود !
شاه در سال 1350 يك جزيره در اسپانيا به مبلغ 700 ميليون دلار خريداري كرد و در مركز جزيه يك ساختمان مدرن ساخت و اطراف آن را با ديوار هاي مرتفع به سبك قرون وسطي محصور كرد و بقيه ي اراضي را هم به قطعات چند هزار متري تقسيم و به سران نظامي و رجال سياسي فروخت .
طبق نوشته ي روزنامه ي ديلي اكسپرس چاپ لندن مورخ 28 مارس 1978 شاه يك ملك بزرگ هم در منطقه ي كوه هاي راكي آمريكا به قيمت يك ميليون پوند انگليس خريده بود .
آنچه نوشته شدت نها گوشه ای از خیانت ها و خباثت های خاندان ملعون پهلوی به ملت شریف ایران بود که با جلوه گر شدن انقلاب اسلامی بساط آنان بر چیده شد.
جنگ امپریالیستی در لیبی
جنگ امپریالیستی در لیبی
محمد قراگوزلو, یکم: همه ی کسانی که سبب شناخت شکل بندی جنگ جهانی دوم را در جنون جاه طلبانه ی هیتلر و شخصیت امپراتور مابانه ی رهبران رایش سوم دانسته اند … همه ی کسانی که به تئوری پردازی های جان مینارد کینز ( نظریه ی عمومی اشتغال ؛ بهره و پول ) در تعلیل حل بحران بزرگ 1929 استناد جسته اند…
همه ی کسانی که از نبوغ روزولت در کنار افکار کینز – دکستر وایت و” طرح نو” برای عبور از افسرده گی اقتصادی دهه ی 30 سخن گفته اند…..
همه ی کسانی که از دخالت مفید دولت در بازار و نقش موثر برتون وودز در جریان مهار رکود پیش گفته یاد کرده اند……
باری همه ی این تحلیل ها در کنار تفسیرها و استدلال های مختلف فقط به یک ضلع از حجم چند گانه و پیچیده ی حقیقتی اشاره می کند که در واقع بینانه ترین تبیین اقتصادی سیاسی پاسخ های خود را در راه حل های کاپیتالیستی بحران سرمایه داری پیدا می کند و پس پشت کنترل بحران عمیق 1929 ؛ جنگ امپریالیستی را می بینند.
مستقل ار دو مولفه ی ” تقسیم جهان ” و ” صدور سرمایه “- به عنوان دو رکن اصلی از ارکان پنج گانه ی تئوری امپریالیستی لنین که در جای خود می باید مورد توجه قرار گیرد – می خواهم برای پیش کشیدن ماهیت جنگ لیبی به این نکته اشاره کنم که در دورانی که ساختارهای سرمایه ی مالی و انحصاری در کنار رو بناهای سیاسی و فرهنگی سرمایه داری از هم گسست و صور مختلف سلطه ی کولونیالیستی و انحصارات پرتوان اروپایی در هم شکست ؛ تبعا شرایط جدید و مناسبی برای شکل بندی مرحله ی تازه ی تکامل اقتصادی سرمایه داری نضج بست. ازین دوران به ” عصر جدید” یاد شده است و ما هجو آن را در کنار تعرض به مک کارتیسم در فیلم چاپلین دیده ایم.کم و بیش نزدیک به سه دهه , مبلغان مزایای این برهه ی تاریخی، از چپ بورژوایی تا جریانات برنامه + بازار و سرمایه داری دولتی ؛ از شکوفایی پایان ناپذیر خدمات دولت رفاه موعظه سر دادند. آنان سوسیالیسم مارکس را به سود انواع گرایشات پیرامونی به میدان آمده – از جمله عقلانیت سرمایه داری ماکس وبر و راه سوم گیدنز و انبوه خلق نگری ؛ هارت و…- به عقب راندند. تلاشی کمونیسم بورژوایی روسی و فروپاشی دیوار برلین در کنار پیروزی انواع گرایشت ارتجاعی در شرق اروپا- از همبسته گی لخ والسا تا جنبش واسلاو هاول- به این توهم دامن زد که تاریخ با مهر لیبرال دموکراسی به پایان رسیده است و دوران انقلاب تمام شده و زمان اصلاحات ضد خشونت مثلا حقوق بشری رنگ به رنگ (انقلاب های رنگی غرب ساخته) فرا رسیده است.جناح” چپ “این جریان ضمن بایگانی تضاد اصلی جامعه ی سرمایه داری ( کار- سرمایه )با استناد به رشد اقتصادی سال های 75-1945(پس از جنگ دوم جهانی ) ریش پایان بحران بزرگ را به سبیل سیاست های اقتصادی کینز و طرح نو پیوند زدند.آنان دروغ می گفتند. در به ترین حالت آنان همه ی واقعیت را نمی گفتند. آنان نمی خواستند بپذیرند که خروج موقت سرمایه داری از بحران بزرگ به طور مشخص به پی آمدهای جنگ دوم جهانی گره خورده بود. لطفا با دقت توجه کنید:
یک. روزولت و طرح نو در نوامبر 1932 به قدرت رسیدند.
دو.نازی ها در سال 1933 بر آلمان مسلط شدند.
سه.برنامه ی کینز در سال 1935 منتشر شد.
چهار. از سال 1933 تا 1939 دولت آمریکا و سایر دولت های متروپل اجرای این برنامه ها را در دستور کار خود گذاشتند: اعطای کومک های نقدی به سرمایه داران مقاطعه کار ؛ ایجاد شرکت های تعاونی ؛ بر قراری محدودیت های گمرگی با هدف حمایت از صنایع داخلی ؛ سرمایه گذاری در کشورهای فرعی….
با این حال دامنه های بحران بزرگ هنوز مهار نشده بود. بی کاری و فقر به مساله یی عمومی تبدیل شده بود.
پنج.جنگ جهانی دوم در سپتامبر 1939 کلید خورد و تا سال 1945 ادامه یافت.در این مدت میلیون ها انسان بی کار به جبهه ها گسیل شدند.بخش های گسترده یی از اروپا و آسیا منهدم شد و در نتیجه اماکن تازه یی برای عمل کرد جدید سرمایه (صدور سرمایه) مهیا گردید. دستگاه تولید دوباره فعال شد. این بار با ظرفیت های کامل. برای تامین نیازهای جبهه.
شش.جنگ؛ از یک سو تضادهای رو به انفجار طبقاتی ناشی از بحران را مهار کرد و از سوی دیگر ثروت و قدرت را در میان دولت های پیروز تقسیم کرد. در واقع این برکت جنگ بود!! اما همین جنگ برای فرودستان شکل منحوس دیگری داشت.کارخانه ها و مزارع و پل ها و جاده ها درب و داغون شد. ده ها میلیون انسان کشته و معلول شدند و انسان های بی شمای لاجرم از محل زنده گی خود بیرون رفتند و سقف خانواده های فراوانی فرو ریخت.سقوط ارزش های اخلاقی و فرهنگی ناگزیر مهاجران را برای تامین معاش وارد ساز و کارهای جدیدی کرد. تمام این انسان ها مجبور بودند زنده گی و زیست ویران خود ( به تعبیر الیوت: سرزمین بی پرنده و بهار ) را از نو شروع کنند. سرمایه داری آمریکا با استفاده از اوضاع جدید در مناطق جنگی ؛ امکانات نا محدودی را برای عبور موفقیت آمیز از یک دوره ی جدید انباشت سرمایه در اختیار گرفت و توفیق آن را به حساب طرح نو گذاشت.
دوم.
پس از یازدهم سپتامبر 2001 ایالات متحد در استمرار سیاست یک جانبه گرایانه ی نئوکان ها ؛ افغانستان و عراق را اشغال کرد.جنگ های نیابتی ( وکالتی ) علیه طالبان و صدام حسین هنوز نیز ادامه دارد و برای مردم فرودست این دو کشور فقر و فلاکت فزون تر آورده است.جنگ هایی که قرار بود به حاکمیت دموکراسی در افغانستان و عراق منجر شود ؛ عملا ارتجاعی ترین دولت های منطقه را به قدرت رسانده است. دولت حامد کرزای به چنان فساد اقتصادی آلوده است که ظرف دو سه سال گذشته صدای اعتراض متحدان غربی خود را نیز در آورده است.وزیران این دولت نه فقط در ترانزیت مواد مخدر مشارکت دارند؛ بل که کومک های مالی جهانی را به جیب زده اند ، با طالبان و سازمان امنیت ارتش پاکستان وارد داد و ستد های مالی سیاسی و امنیتی شده اند و در مجموع افغانستان جنگ زده را به مرداب تیره ترین دوران تاریخ سیاه خود فرو برده اند.
دولت عراق نمونه ی یک دولت ضد دموکراتیک، دست نشانده و فاسد دیگر است که درجریان ائتلاف ناسیونالیسم ارتجاعی کرد ( اتحادیه ی میهنی و حزب دموکرات )؛ اسلام سیاسی وابسته به ایران ( جناح مالکی ) و طیف های ضد انقلاب” سکولار” غربی ( باند ایاد علاوی) شکل بسته است. این دولت بر آیند یک جنگ وکالتی امپریالیستی ست که در توافق با قدرت های منطقه یی زمام امور را قبضه کرده است. این دولت در راستای اجرای سیاست های اقتصادی غرب ؛ پای ولع سیری ناپذیر شرکت های نفتی مانند اکزون موبایل ، شل ،توتال و پترولیوم را به سفره ی چرب و چیلی نفت مرغوب عراق گشوده است.
( در این باره بنگرید به مقاله یی مبسوط از این قلم تحت عنوان : قراگوزلو . محمد < 1387> عراق در گرداب کولونیالیسم و تروریسم . دو ماه نامه ی اطلاعات سیاسی اقتصادی. ش:252-251)
اعتراض مردم عراق- به ویژه در مناطق کردنشین-در مجموع موید خشم زحمت کشانی ست که از فقر و فلاکت و استبداد و ارتشا و دزدی مدیران سیاسی به جان آمده اند. شهرسلیمانیه با چند خیابان شیک و پیک و کازینو های خوش تراش برای حال کردن توریست ها و پول داران، طی ماه گذشته ( مارس 2001) شاهد تجمع مردم خشمگینی بوده که نسبت به فقدان آب آشامیدنی ،بهداشت،کار ، نان و سایر حقوق اولیه در سه راه آزادی جمع شده بودند.در جریان تعرض به این مردم گرسنه بود که عمق توحش ناسیونالیسم مرتجع کرد روشن شد و دانسته آمد که دل خوش کردن به” دولت حریم”از ابتدا نیز سرابی بیش نبوده است.
( در افزوده:
جنایات دولت ناسیونالیست کرد به یک مفهوم احزاب و اکراد ناسیونالیست وطنی را نیز در شرم ساری خاموشی فرو برده است نا آن جا که این جماعت با دنائت هر چه تمام تر از ضرورت کنار آمدن مردم با دولت ضد انقلابی حریم دفاع می کنند و برای توجیه این راهکار به غایت ارتجاعی بر ” کرد بودن ” دولت بارزانی تاکید می ورزند!!)
سوم
به استناد مواضع و سیاست های گذشته و حال دولت های امپریالیستی درباره ی موج نیمه تمام انقلاب های آفریقای شمالی و خاور میانه ،واقعیت این است که فاجعه ی عراق به صورت دیگری در لیبی به جریان افتاده است.آمریکا و متحدانش که تا همین دو سه ماه پیش امثال بن علی و مبارک و قذافی را زیر سایه ی خود خنک می کردند، به محض شروع شدن جنبش توده یی وسیع علیه دیکتاتوری و مشاهده ی پرچم نان و آزادی ،انقلاب مردم فرو دست را با عنوان نامفهوم “دموکراسی خواهی” کنترل کردند و با مانوورهای سیاسی ،تا حدودی بر غلیان خشم مردم و رادیکالیزه شدن روند انقلاب فایق آمدند.آن چه که در رابطه با تفاوت و تمایز حوادث مصر و تونس از یک سو و عراق صدام حسین( و البته سوریه ی بشار اسد) و لیبی قذافی و یکی دو کشور دیگر منطقه قابل تامل است، در ساختار ایده ئولوژیک نیروهای سرکوبگر این دولت ها نهفته است.فرماندهان عالی رتبه ی ارتش تونس و مصر مناسبات بسیار نزدیک و دوستانه یی با ایالات متحد و متحدانش داشتند و دارند.درست مانند فرماندهان ارشد ارتش شاه .این ارتش ها با یک دستور قاطع تسلیم می شوند و مانع از کشیده شدن اعتراض های مردمی به صف بندی های جنگی می گردند.فرماندهان ارتش شاه با وجودی که به “پاگون اعلیحضرت” سوگند وفاداری خورده بودند .اما با یک دستور قاطع از سوی آمریکا و نماینده اش( ژنرال هویزر) و در برابر نخستین موج یورش مردم ،دست ها را بالا بردند .اما در عراق و لیبی ( و فردا در سوریه و عربستان ) وضع به گونه ی دیگری بوده و هست.گارد ریاست جمهوری صدام حسین ،بارها و بارها خیزش های توده یی را با قساوت بی مانند قلع و قمع کرد.جنایتی که امروزه قذافی در بمب باران شهرهای لیبی مرتکب می شود،بیست و دو سال پیش توسط علی شیمیایی و به دستور مستقیم شخص صدام در حلبچه انجام شد و به یک ژنوساید فجیع انجامید .قتل بیش از پنج هزار غیر نظامی بر اثر بمب باران شیمیایی در حلبچه هنوز چندان کهنه نشده است که از یادها برود.ارتش لیبی نیز مانند گارد ریاست جمهوری صدام است.فرمانده هان مزدوری که حیات شان مستقیما به حضور قذافی در راس قدرت وابسته است و مانند جناب سرهنگ از کنار فروش نفت لیبی به ثروت های بادآورده یی دست یافته اند .چنین ارتشی به ساده گی تسلیم نخواهد شد.برای قذافی – بر خلاف شاه و بن علی و مبارک – همه چیز صفر و یک است.مانند صدام.واضح است که در هم شکستن این ارتش به زمان و حضور گسترده تر مردم همه ی شهرهای لیبی و تجهیز همه ی مردم به انواع سلاح های سبک و سنگین نیازمند است.چنین جنگی مملو از صحنه های پیروزی و شکست است.اما چه کسی است که نداند در نهایت پیروزی با مردم است.بر خلاف تبلیغات پوچ قذافی جنگ جاری در لیبی ،جنگ میان قبایل و عشایر نبود و نیست .اگرچه اپوزیسیون قذافی هنوز چهره ی روشنی از خود نشان نداده است و ما به درستی از ترکیب و هسته ی سازمان ده نیروهای مبارز ضد قذافی اطلاع چندانی در دست نداریم و به نظر می رسد این اپوزیسیون در یک جبهه ی گسترده ی “همه با هم” تمام نیروهای ضد فاشیسم قذافی را جمع کرده است اما این نکته نیز قابل توجه است که حتا در بدبینانه ترین ارزیابی ها نیز از درون چنین اپوزیسیونی جریانی بالقوه دموکراتیک بیرون خواهد آمد .
وقتی که دیوید کامرون توافق اتحادیه ی اروپا را به ساده گی نقض کرد و اوایل مارس جاری برای سفر به مصر و مذاکره با اپوزیسیون لیبرال از کاترین اشتون پیشی گرفت ،همه گان دریافتند که اعضای اتحادیه ی اروپا برای حل مشکلات ناشی از بحران اقتصادی و کسری بودجه ی خود هر یک در جست و جوی کسب بیش ترین منافع از قبل انقلاب های جاری آفریقا و آسیا هستند .دست پیش گرفتن دولت محافظه کار فرانسه برای حمله هوایی به لیبی در همین راستا تعریف می شود .شکی نیست که بحران اقتصادی از هژمونی آمریکا در روابط بین الملل کاسته و قدرت نظامی این کشور را به تحلیل برده است .به نظر رابرت گیتس “آمریکا نقشی در نیروهای ائتلافی خواهد داشت اما نه یک نقش مقدم” .همین امر به سایر دولت های امپریالیستی از جمله فرانسه این امکان را می دهد که در ماجرای جنگ علیه لیبی، آمریکا را به دنبال خود بکشد.حال آن که جنگ در عراق به رهبری آمریکای بوش و انگلستان تونی بلر و بدون همراهی فرانسه ی شیراک شروع شد.
چهارم.
لیبی هفتمین تولید کننده ی نفت اوپک است.جنگ داخلی لیبی قیمت نفت را تا حد بالای صد دلار افزایش داده است. سهم لیبی از تولید نفت اوپک نزدیک به یک میلیون و ششصد هزار بشکه است. این خلا در بازار جهانی انرژی به ساده گی پرشدنی و تحمل پذیر نیست .از سوی دیگر ایران با وجود اجرای سیاست های نئولیبرالی تعدیل اقتصادی هنوز نتوانسته است به نیازهای بازار جهانی انرژی پاسخ مطلوب بدهد.سهمیه ی ایران در اوپک بالغ بر چهار میلیون و پانصد هزار بشکه است.حال آن که میزان استخراج و تولید نفت ایران حداکثر ششصد تا هشتصد هزار بشکه کم تر از این سهمیه است .دلیل این امر را البته باید در فرسوده گی ابزار تولید جست و جو کرد که شرح آن در این مجال نمی گنجد و گفته می شود ایران برای نوسازی وسایل تولید صنعتی خود به مبلغ نجومی هشتصد تا هزار میلیارد دلار نیازمند است .در نتیجه ی افزایش قیمت های داخلی و افت مصرف،دولت ایران می تواند میزان بیش تری از نفت خود را به بازارهای جهانی صادر کند .با این همه چنین نوسانی در بازار جهانی نفت لطمه های جدیدی بر پیکر اقتصاد بحران زده ی غرب وارد می کند .جنگ داخلی لیبی اگر به درازا بکشد سرنوشت نفت این کشور در هاله یی از ابهام فرو خواهد رفت .چندان مهم نیست که از حاشیه ی این جنگ جریانات ارتجاعی مانند القاعده رشد کنند .شکست جنبش توده یی ضد قذافی نیز مهم نیست .عراقیزه شدن لیبی هم فدای سر فرانسه و انگلستان و آمریکا مهم این است که لیبی بتواند مانند سه چهار ماه پیش با نفت خود، به نقش اش در بازار انرژی جهانی و سرمایه ی بین المللی باز گردد .درجه ی “دموکراسی خواهی” ایاد علاوی ، نور مالکی ، جلال طالبانی، مسعود بارزانی ، برهم صالح و … هیچ فرقی با سلف شان (صدام حسین) ندارد.جانشین آینده ی قذافی ، جانشینی که قرار است میراژها و فانتوم ها و تورنادوهای ناتو درجه سرهنگی او را زیر کت و شلوارش پنهان کنند ، هر که باشد تنها تفاوت اش با قذافی این است که از دلقک بازی های او بی بهره خواهد ماند .تا اطلاع ثانوی حرمسرایش را با برلوسکونی تقسیم نخواهد کرد ،هزینه ی تبلیغاتی انتخابات سارکوزی را نخواهد پرداخت و زنان بادی گارد اش را به مرخصی زایمان خواهد فرستاد .
اشتباه نکنید .قذافی دیوانه یا ماجراجو نیست .او همان قدر مجنون است که هیتلر و موسولینی و فرانکو و البته صدام .در بخش نخست گفتیم که در ماجرای آغاز جنگ جهانی دوم ، جنون فرضی هیتلر کم ترین جایی نداشت .اصلا جنونی در کار نبود!
بعد از تحریر
حمله ی نظامی عربستان به بحرین و سکوت تشویق آمیز سرمایه داری غرب از این تجاوز عریان نشان می دهد که تمام هورا کشیدن های امپریالیسم برای “دموکراسی” فریبی بیش نیست که فقط ابلهان را به مسلخ تحمیق می فرستد.
از قرار بحران کاپیتالیستی در آفریقا و آسیا می باید با روش های امپریالیستی حل شود.اگر چپ این شرایط را نشناسد ، به آن پاسخ ندهد و در مقابلش صف نبندد باز هم از جنبش های توده یی عقب خواهد ماند
اشتراک در:
پستها (Atom)