نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

شعرهای ژاك پرِوِر - گفتار: احمد شاملو - آهنگ: امير صادقى كُنجانى





ژاك پرِوِر (J.Prevert) شاعر و سناريست و نمايشنامه‏نويس معاصر فرانسوى در فوريه‏ى سال ۱۹۰۰ در حومه‏ى پاريس به دنيا آمد و در آوريل ۱۹۷۷ در مانش درگذشت.
پرِوِر در پاريس رشد كرد. پدرش او را در اوان نوجوانى، غالباً با خود به تآتر مى‏برد و او هرگز ساده‏گى، عظمت و حالت غنايى‏يى را كه صحنه‏ى تآتر به تماشاگر القا مى‏كرد از خاطر نبرد. در سال ۱۹۱۸ به خدمت سربازى رفت و در همان احوال، كه مصادف با پايان جنگ جهانىِ اول بود، به خاور نزديك اعزام شد.
در ابتداى كار شاعرى به سرودن نوعى از شعر (بالاد = قصيده) توجه پيدا كرد. اشعار او در اين دوره مشحون از نكات اميدبخش و حماسى و سرشار از عواطف عاشقانه بود. همين امر موجب علاقه‏ى شديد او به نوشتن فيلمنامه‏هاى عاشقانه شد تا آنجا كه در زمره‏ى برجسته‏ترين فيلمنامه‏نويسان فرانسوى، به‏ويژه در دهه‏هاى ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ درآمد.
ژاك پرِوِر به نهضت ادبى هنرى ربع اول قرن بيستم (سوررآليست‏ها) پيوست و با لويى آراگون، شاعر و رمان‏نويس مشهور فرانسوى (۱۸۹۷-۱۹۸۲) و آندره برِتون، شاعر و داستان‏نويس فرانسوى (۱۸۹۶-۱۹۶۶، كه از پيشوايان مكتب سوررآليسم بود) دوستى و مراوده‏ى ادبى و هنرى داشت. وى در سبك آنان سُنن قديمى شعرى را وارد كرد و اشعارى سرود كه در مجموعه‏ى گفتارها (Paroles) گردآورى شده و اشعارى غنايى، ساده، مردم‏پسند و بسيار جذاب است.
آهنگسازان بسيارى براى سرودهاى او موسيقى ساخته‏اند كه همواره مورد علاقه‏ى شديد گروه كثيرى از جوانان بوده است.
در اشعارش با طنز و طيبت به رويارويى با خشك‏انديشى و تعصب و جزميّت و خرافه‏پرستى رفته و با عوام‏فريبى و بلاهت و جنگ با شدّت تمام مقابله كرده است.
استادى و هنر او در پرداختن قصه‏هاى كوتاه و گزيده‏نويسى به حدى است كه خواننده را به شگفتى وامى‏دارد و مى‏پندارد كه گويا در اعماق ظلمت محض، پرتوى حس مى‏كند.
شعرهايش بيشتر شعرِ آزاد (بدون قافيه، با مصرع‏هاى نابرابر) است ولى از صنايع بديعى خالى نيست. او به تآتر هم سخت دلبسته‏گى داشت؛ يك‏بار با گروه اكتبر (Groupe Octobre) حزب سياسىِ محافظه‏كارى كه در ۱۹۰۵ از طرف اعتداليون در روسيه تشكيل شد، به شوروى مسافرت كرد (۱۹۳۳) و در آن سفر نمايشنامه‏هاى او روى صحنه آمد ولى از بابت سرخورده‏گى حيرت‏آورى كه به او در اين سفر دست داد هرگز و هيچ ننوشت، و جز تنى چند از خاصان نزديك او، هيچ‏كس نفهميد چرا او به اين سفر يا به سفر ايالات متحده رفته است. بسيارى از اشعار او هنوز در زبانِ ادبيات و عامه‏ى مردم است كه او هرگز اقدام به چاپ و انتشار آنها نكرد.
مجموعه‏هاى مهم شعرىِ او عبارتند از: بازديدكننده‏گان شامگاهى (۱۹۴۲)، كودكان بهشت (۱۹۴۴)، گفتارها(۱۹۴۵)، چشم‏اندازها (۱۹۵۱) و باران و هواى خوب (۱۹۵۵).
يكى از نويسنده‏گان فرانسوى در مورد او گفته: «او استاد سخن بود» و هيچ چيز به حقيقت و واقعيتِ شعرى پرِوِر نزديك‏تر از اين گفته نيست. او بزرگ‏ترين نماينده‏ى شعر «سهل و ممتنع» معاصر فرانسه (و شايد جهان) بود.

آيدا شاملو
به نقل از دايرةالمعارف بريتانيكا (از انگليس)
و فرهنگ مؤلفان (از فرانسه)


امير صادقى كُنجانى (۱۳۶۱)
آهنگساز و پيانيست. در تهران متولد شد و از سن ۷ سالگى يادگيرى موسيقى را آغاز كرد. از استادان او در ايران مى‏توان به گاگيك بابايان، فرهاد فخرالدينى، مصطفى كمال پورتراب، فريد عمران و حسن رياحى اشاره كرد. او پس از اينكه از دانشگاه هنر و معمارى فارغ‏التحصيل شد، موفق به اخذ بورس از كنسرواتوار ترينيتىِ لندن شد و هم‏اكنون مشغول تحصيل در رشته‏ى آهنگسازى در اين كنسرواتوار زير نظر دُمينيك مُركات (Dominic Morcutt) است.

نوازنده‌گان:
عسل حناچى (فلوت)، شقايق شهرابى (ابوا)، بهار توسلى (كلارينت)، عليرضا متوسلى (باسون)، ميلاد عباسى (هورن)، بابك ميرداديان (توبا)، آوا شادمانى، ياسمن كشاورزى، طناز اوستاد اسداللهى و عسل حسينى (ويلن)، پگاه عبداللَّه‏زاده (آلتو)، آنكيدو دارش و پروشات زندآئين (ويلنسل)، مريم آزادى (كنترباس)، كسرا پاشايى (پركاشن)، رامين براتى (ترمبون)، احسان نادرى (ترمپت)











Amir Sadeghi Konjani

سیرک بزرگ سیاست جهانی (میدان رقص خرس های صادراتی تهران)



میلاد مختوم

بنابر گزارش رویتر در روز یکشنبه 27 ژوئن 2010 سران کشورهای گروه هشت در بیانیه پایانی اجلاس خود در کانادا از همه کشورهای دنیا درخواست کردند تا تحریم های جدید بر علیه جمهوری اسلامی ایران را به صورت کامل به اجرا درآورند. هفت کشور پیشرو صنعتی (ایالات متحده امریکا، کانادا، ژاپن، انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا) و روسیه در این بیانیه نگرانی عمیق خود را از عدم شفافیت در فعالیت های هسته ای ایران و برنامه های این کشور برای ادامه و گسترش غنی سازی اورانیوم تا میزان 20 درصد اعلام کردند. آنها ضمن غیر قابل تحمل خواندن شرایط حاکم در نوار غزه تحت محاصره اسرائیل، خواهان تغییر وضع موجود و از سر گیری مجدد مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطین شدند. کنفرانس امسال سران کشورهای گروه 20 (شامل هشت کشور گروه هشت باضافه چین، برزیل، هندوستان، کره جنوبی، استرالیا، مکزیک، ترکیه، اندونزی، عربستان سعودی، افریقای جنوبی، آرژانتین و نماینده اتحادیه اروپا) نیز از طرف اغلب ناظران به عنوان یک سرخوردگی بزرگ و بیهوده ارزیابی شد. سران کشورهای پیشرو صنعتی و رهبران مهمترین کشورهای در آستانه توسعه صنعتی نتوانستند بر سر مسائل اساسی به توافق های لازم برسند. مسئله تصویب ضوابط شدید و جهانشمول برای بازارهای مالی و بانک ها و صندوق های تأمین سرمایه، همچنان حل نشده باقی ماند. طرح آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، برای مالیات گذاری بر تبادلات سرمایه و تجارت های پولی در سطح جهانی به دلیل مخالفت کشورهای کانادا، استرالیا، برزیل و هندوستان به جایی نرسید. کمک 50 میلیارد دلاری به فقیرترین کشورهای جهان، که 5 سال پیش در گروه هشت به تصویب رسیده بود، هنوز پرداخت نشده است و در واقع این هشت کشور ثروتمند زیر قول خود زدند. از دید سازمان های امداد رسانی جهانی این یک رسوایی بزرگ است.

با توجه به یک میلیارد یورو هزینه برگزاری این دو کنفرانس، تدابیر شدید و پر هزینه امنیتی، مخالفت ها و راهپیمایی اعتراضی گسترده و خشونت آمیز و خسارت های ناشی از خشونت ها و بی نتیجه ماندن کنفرانس های گروه 8 و گروه 20 ، بسیاری از ناظران و رسانه های بین المللی خواهان عدم برگزاری اینگونه جلسات بزرگ سیاسی در آینده شدند. سازمان های امداد رسانی بر این عقیده اند که بهتر است هزینه هنگفت برگزاری چنین گردهمایی های بیهوده ای صرف کمک به فقیرترین کشورهای افریقایی شود. با همین هزینه ای که صرف برگزاری 72 ساعت گردهمایی بیهوده سران گروه 8 شد، می شد امکان دسترسی بیش از پنجاه میلیون انسان به آب را در فقیرترین کشورها فراهم ساخت، یا هشت میلیون دختر بچه را در کشور کنگو برای مدت پنج سال به مدرسه فرستاد.

صحنه سیاست در جهان امروز بیشتر از هر زمان دیگری شبیه یک سیرک بزرگ است. فعالیت های رهبران و سران کشورها هم به تلاشی اغلب ناموفق برای مدیریت نمایش های هنرمندان سیرک محدود می شود. نمایش های سنتی در سیرک ها شامل شعبده بازی، بند بازی، عملیات آکروباتی، تردستی، اسب سواری، رام کردن و آموزش حیوانات وحشی و دلقک بازی می باشند. اغلب سیرک ها دارای یک میدان نمایش بزرگ در وسط محل تجمع تماشاگران هستند. بزرگترین سیرک دنیا، سیرک برادران رینگلینگ دارای سه میدان نمایش بود و مدیر سیرک با لباس سیاه و کلاه بلند استوانه ای وظیفه داشت که توجه تماشاچیان را در موقع مناسب به یکی از این میدان ها جلب کند. در سیرک بزرگ سیاست جهانی امروز، که دارای میدان های نمایش بسیار زیادی است، باراک اوباما و سران گروه 8 مدیریت سیرک را برعهده دارند. در اغلب موارد تلاش سران کشورها اما، برخلاف تلاش مدیران سیرک های واقعی، در جهت منحرف کردن توجه افکار عمومی از برخی میدان های نمایش است. افغانستان یکی از میدان های نمایش این سیرک است. معرکه گردان میدان اول سیرک افغانستان حمید کرزایی است که اگر چه رئیس جمهور افغانستان نامیده می شود، اما در واقع دلقکی است در لباس های رنگین که حوزه نفوذش از چند محله کابل فراتر نمی رود و همیشه آمادگی غافلگیر کردن مدیر سیرک را دارد؛ به عنوان نمونه او در ماه آوریل در جمع تعدادی از به اصطلاح سیاستمداران افغان تهدید کرد که به طالبان خواهد پیوست! در میدان دیگری تعدادی بندباز وارداتی از پاکستان و ایران مشغول عملیات آکروبات انفجاری و معلق زدن میان حلقه ها و داربست های ذوزنقه ای شکل آویزان هستند که یک سر آنها به طالبان و سر دیگر آنها به امریکا بند است و هیچ اعتباری به استحکام و دوام بندها و حلقه ها و ذوزنقه ها نیست. معرکه گردان بعدی یک ژنرال چهار ستاره امریکایی به نام استانلی مک کریستال است که به عنوان رام کننده و مربی جانوران وحشی وارد صحنه می شود و هر وقت معرکه گردانان دیگر کار خود را به خوبی انجام نمی دهند، مدیر سیرک توجه تماشاگران را به شجاعت این معرکه گردان در به بازی گرفتن وحوش جلب می کند. در واقع مدیر خودپسند سیرک هیچگاه توان کنترل کامل سیرک را نداشته است. معرکه گردانان هم حساس و هم دمدمی مزاج هستند، به طوری که ژنرال مربی حیوانات درنده (فرمانده کل نیروهای ناتو در افغانستان) ضربه های شلاق اش را در یک مصاحبه بر پیکر مدیر سیرک وارد کرد و او را ناآگاه و بی صلاحیت نامید، دستیارش را دست انداخت و مشاور امنیتی اش را به عنوان دلقکی عصبی معرفی کرد. اگر چه باراک اوباما به سرعت واکنش نشان داد و ژنرال دیگری را به جای مک کریستال به عنوان فرمانده کل نیروهای ناتو در افغانستان معرفی کرد، اما عملیات نیروهای ناتو همچنان بر اساس استراتژی ژنرال اخراجی به پیش می روند. وضعیت در میدان های سیرک در عراق و فلسطین هم دست کمی از وضعیت تراژیک افغانستان ندارد. تلاش های نیم بند مدیران سیرک سیاست جهانی برای رام کردن جانوران وحشی در رأس حکومت آخوندی در ایران هم تا کنون به جایی نرسیده است. بسیاری از همین کشورهای گروه 20 که از فراخوان دادن برای اجرای تحریم ها بر علیه حکومت آخوندی در انظار عمومی خسته نمی شوند، خود در پشت پرده بیشترین و سودآور ترین رابطه های اقتصادی و نظامی را با رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی دارند. میدان نمایش دیگری از سیرک تحت مدیریت باراک اوباما و شرکاء در خود امریکاست، جایی که در طی سال های اخیر عده ای از دلالان سیاسی در نقش مربی جانوران وحشی به معرکه گیری مشغولند و تا کنون چندین خرس صادراتی از تهران را به رقص درآورده اند. تازه ترین این جانوران وحشی از راه رسیده دیپلمات تروریستی است به نام سید حسین موسویان، که از نزدیکان رفسنجانی و خاتمی است. او بعد از اشغال پست های زیادی در وزارتخانه های مختلف جمهوری اسلامی، در سال 1990 به عنوان سفیر رژیم آخوندی در آلمان عازم بن شد. در دوره هشت ساله سفارت موسویان در آلمان میزان فعالیت های تروریستی بر علیه دگراندیشان و مخالفان رژیم در اروپا افزایش چشمگیری داشت و سفارتخانه جمهوری اسلامی در آلمان مرکز تدارکات، پشتیبانی و هماهنگی عملیات تروریستی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در سراسر اروپا بود. مأموریت این عنصر آخوندی در اثر رسوایی پس از ترور میکونوس در برلین به پایان رسید. در دوره ریاست جمهوری خاتمی شیاد، سید حسین موسویان مسئول کمیته سیاست خارجی در شورای عالی امنیت رژیم بود. این دیپلمات تروریست، بعد از یک دوره نمایشی رفت و آمد به زندان های آنچنانی ویژه از ما بهتران به جرم جاسوسی برای بیگانگان، از شهریور ماه سال گذشته عازم امریکا شده تا به قول خودش "به کار دانشگاهی و بهبود عوارض دوران زندان" مشغول شود. شعبده بازان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی زندان های ویژه این رژیم قرون وسطایی را با تردستی تمام به سکوی پرتاب گرگ زاده ها، وابستگان، مریدان و دم و دنبالچه های آخوندها به امریکا و سایر بلاد کفر تبدیل کرده اند.

دلالان سیاسی کاخ سفید که به نظر می رسد بعد از رئیس جمهور شدن "باراک حسین اوباما" علاقه خاصی به اهل بیت و بویژه به اسم "حسین" پیدا کرده اند و تکرار این نام را در شعار "حسین، حسین، میرحسین" نه به "امام حسین" بلکه به "باراک حسین" ربط می دهند، به یکباره سید حسین موسویان دیپلمات تروریست را به عنوان "دیپلمات ارشد میانه رو و کارآمد" به وسط معرکه پرت کرده اند و او هم بلافاصله در جلد محلل فرو رفته و ضمن کوبیدن بر طبل مماشات خواهان پیشقدم شدن امریکا در مذاکره مستقیم و گسترده با رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی بر اساس آنچه خود "منافع منطقه ای در عراق و افغانستان، امنیت منطقه ای در خلیج فارس و انتقال بازار انرژی" می نامد، شده است.

بر خلاف سیرک های واقعی که اسباب تفریح تماشاگران را فراهم می کنند، از درون خیمه بزرگ سیرک سیاست جهانی هیچ بیننده ای در پایان نمایش خنده بر لب خارج نمی شود.

میلاد مختوم

دوم ژوئیه 2010

منبع: سايت ديدگاه

تاملی بر ظهور و سقوط دولت کودتایی پینوشه در شیلی / آیا تجربه ی شیلی در ایران تکرار می شود؟

کودتای پینوشه در سال 1973، سالوادور آلنده رئیس جمهوری منتخب شیلی را سرنگون ساخت. میراث عصر پینوشه، وحشت و سرکوبی بود که جامعه ی شیلی را درمی نوردید. مردمی که امیدهای بازیافته شان در عصر آلنده، به سرعت، رو به خزان کرده بود. گویی که تنها تار مویی میان آزادی و استبداد فاصله بوده باشد. با این حال استبداد پینوشه دوام چندانی نداشت. 15 سال بعد، مبارزات مدنی مردم شیلی به نتیجه رسید. مردم شیلی، پینوشه را وادار به برگزاری رفراندومی کردند و با رای های خود، دیکتاتور را با حقارت خود روبرو ساختند. اما در این 15 سال بر مخالفان پینوشه و دموکراسی خواهان این کشور چه گذشت؟
در دورانی که استبداد آنان را به انزوا و تبعید و فراموشی کشانید، گذشته ی خود را چگونه به داوری نشستند؟ در نظر آنان پینوشه از کجا آمد و چگونه توانست در بستر جامعه ای که رو به آزادی و تکثر می رفت، زمینه های کودتایی خونین را فراهم آورد؟
این پرسش ها، بویژه برای ایرانیان نیز اهمیت دارد. شاید این شعاری قدیمی باشد که دانشجویان معترض در همه ی این سالها، با مطلع « اینجا شیلی نمیشه » ساخته اند. خطاب این شعار گاه تغییر کرده است، اما آنچه بی هیچ تغییری در بافتار این شعار اعتراضی دانشجویان ایرانی بر جای مانده است، اعلان هشداری بوده است مبنی بر خطر « پینوشه گرایی » در ایران. این خطر شاید به تعبیر جمعی، امروزه جامه ی حقیقت پوشیده باشد و از این رو، بازخوانی روزگار پینوشه و واکنش مخالفان او را ضروری می سازد.
در اردی بهشت 1382، جلیل سازگارنژاد نماینده ی اصلاح طلب مجلس ششم که برای شرکت در کنفرانس بین المجالس به شیلی سفری کرده بود، به گفتگو با سرخیو پائز می نشیند، سیاستمداری کهنه کار که از رهبران مقاومت مدنی در برابر رژیم پینوشه در دهه ی 80 میلادی بوده است. خواندن این گفتگوی تامل برانگیز ( به نقل از روزنامه ی یاس نو، 14 اردی بهشت 1382 ) را توصیه می کنم، گرچه شاید در بازخوردی نزدیک با روزگار اکنون ما، دریغ انگیز به نظر رسد، اما این سطور دریغ انگیز را باید به تانی خواند و تفاوت ها و شباهت های مضمونی را به خاطر سپرد.

*****************************************************************

به عنوان نخستین پرسش، لطفا در مورد روند دموکراسی در کشور شیلی، در سه دوران قبل از کودتای 1973، در دوران کودتا و پس از پایان دوره ی حکومت نظامیان، دیدگاه خود را بیان فرمائید؟

برای من در زندگی، هیچ چیز مهمتر از دموکراسی نبوده و نیست. من در دموکراسی زندگی کرده ام، آن را از دست داده ام و دوباره آنرا به دست آورده ام و اینک به خوبی قدر آنرا می شناسم و می دانم. من معتقدم بدترین شکل دموکراسی هم، بهتر از دیکتاتوری است.
در دوران قبل از کودتا، دموکراسی در کشور ما با اختلاف و افتراق ایدئولوژیک همراه بود، اما در عین حال روند تکاملی خود را طی می کرد. فضای سیاسی کشور ما در دوران آلنده به سه بخش تقسیم شده بود:
یک جریان سیاسی متعلق به دموکرات مسیحی ها بود که من هم در آن جریان فعالیت می کردم. جریان دیگر سیاسی را گروهها و احزاب چپگرا مانند سوسیالیست ها و کمونیست ها تشکیل داده بودند که دکتر سالوادور آلنده رهبر حزب سوسیالیست جزو جریان دوم بود. جریان سوم هم جناح راست و کاملا افراطی بود که اعتقادی به دموکراسی نداشت.

شما به وجود جریانهای سیاسی از یک سو و وجود دموکراسی در زمان آلنده از سوی دیگر اشاره داشتید. به نظرتان مهمترین عامل پیدایش و وقوع کودتا چه بود و موضع گیری جریانهای سیاسی در این رویداد مهم چگونه بود؟

به نظر من مهمترین عامل پیروزی کودتا در شیلی، « دموکراسی ناموفق » بود و در ایجاد دموکراسی ناموفق، تفرقه نقش اول را داشت و اساسا آن نوع دموکراسی و تفرقه شرایط تشکیل حکومت و دولت پایدار بر مبنای دموکراسی را فراهم می ساخت.
به اعتقاد من در وقوع کودتا همه ی جریانهای سیاسی و همه ی ما مسوول بودیم. دموکرات مسیحی ها و جناح راست، هر دو با سیاست و برنامه های آلنده مخالف بودند، اما نوع مخالفت ما ( دموکرات مسیحی ها ) با جناح راست کاملا متفاوت بود. آنها به حذف کل جریان چپ و حذف آلنده اعتقاد داشتند و ما تنها با حضور کمونیست ها در دولت آلنده مخالف بودیم، ولی هیچگاه خواستار حذف جریان چپ و سوسیالیست ها نبودیم. زیرا ما به دموکراسی اعتقاد داشتیم و از لوازم دموکراسی، وجود احزاب متعدد و تنوع افکار و جریانهای سیاسی است. ما به شدت مخالف کودتا و سرکوب شدن و کشته شدن آلنده بودیم. اختلاف نظر ما با آلنده در تعریف دموکراسی و نحوه ی مشارکت احزاب در اداره ی امور کشور بود.

اما بالاخره کودتا اتفاق افتادو سرنوشت دموکراسی و جریانهای سیاسی پس از کودتا کاملا تغییر کرد…

کودتا خیلی خشن بود و خیلی طولانی. کودتاچیان 16 سال حکومت کردند. کودتا ساختار دموکراتیک کشور را به هم ریخت، در این دوران تاریک و تلخ، احزاب سیاسی همگی تعطیل شدند و منحل گردیدند. مجالس کشور منحل شد. دستگیری های گسترده، شکنجه ی زندانیان، ناپدید شدن افراد زیادی در سراسر کشور، تعطیلی مطبوعات، بازداشت روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و منتقدان کودتا و تبعید شخصیت های مهم و برجسته ی کشور به خارج، از عوارض بارز کودتا بود. اما جناح چپ شدیدتر از همه قربانی خشونت شد. بسیاری از آنها دستگیر، زندانی و اعدام گردیدن؛ کودتاچیان همراه با نظامیان حول محور دیکتاتور جمع شدند و دموکراسی را تعطیل کردند. میراث کودتا و دیکتاتوری، توقف روند دموکراسی در کشور بود. و این عمده ترین خسارتی بود که به کشور وارد شد.

نقش و برنامه ی شما و سایر مخالفان کودتا برای پایان دادن به حکومت دیکتاتوری و احیای دموکراسی چه بود؟

من در دوران کودتا در شیلی ماندم و به همراه برخی از دوستان و همفکران و دلسوزان شیلی، احیای مجدد گروههای سیاسی برای احیای دموکراسی را در دستور کار خود قرار دادیم. ما با وجودی که تا قبل از کودتا با آلنده اختلاف داشتیم، بعد از کودتا همگی حول محور طرفداری از آلنده جمع شدیم، اختلافات را کنار گذاشتیم و همگی در مقابل دیکتاتوری وحدت داشتیم. نوعی ائتلاف در گروههای مخالف کودتا برای دموکراسی به وجود آوردیم.

چه روش مشخصی را برای برخورد با دیکتاتوری برگزیدید؟

ما صرفا از طریق مردم و بدون خون ریزی و خشونت پس از سالها، آرام آرام دیکتاتور را کنار گذاشتیم. با رای مردم، با مشارکت مردم و برگزاری رفراندوم، حکومت دیکتاتوری را کنار گذاشتیم. برنامه های ما در این دوران معطوف به جلب اعتماد مردم و ایجاد امید در آنها بود و در این راستا برقراری ارتباط با همفکران خود در داخل و خارج از کشور را پیگیری نمودیم. ما کنفرانس های متعددی در شیلی برگزار کردیم، البته با مشکلات فراوان و تحت فشار بسیار زیاد. در این کنفرانس ها گاهی تا بیش از 300 میهمان از خارج از شیلی شرکت می کردند و به ارزیابی و نقد حکومت کودتایی می پرداختند. ما تلاش می کردیم تا از این طریق فضای کشور را آماده ی حرکت مجدد به سوی دموکراسی کنیم. صدای خود را به سراسر کشور و به خارج از کشور منتقل می ساختیم و همانطور که گفتم، جلب اعتماد مردم را دنبال می کردیم. تکیه بر برگزاری رفراندوم، دومین روش و سیاست ما بود. تلاش فراوانی انجام دادیم تا حکومت پذیرفت که برای بقای خود یا پایان یافتن دوران کودتا به رفراندوم تن بدهد.

در این مرحله ی سخت تلاش ما این بود که مردم را دعوت کنیم تا در رفراندوم شرکت نمایند و به سیستم، رای منفی بدهند و سرانجام در سال 1988 حکومت نظامیان تحت فشار افکار عمومی و در حالی که تصور می کرد رفراندوم به تداوم حکومتش می انجامد، اقدام به برگزاری رفراندوم نمود و مردم با مشارکت گسترده به آن رای منفی دادند و حکومت کودتا با رای و مشارکت مردم کنار گذاشته شد. به اعتقاد من، روند دموکراسی آشکار و پنهان ما در دوران کودتا موفق شد تا در فضایی آرام و مطمئن و با تکیه به ابزارهای موجود در دموکراسی، نقش مهم خود را در احیای حقوق مردم ایفا نماید. سرانجام اولین دولت غیرنظامی در سال 1989 تشکیل شد و آقای پاتریس اروین نماینده ی ائتلاف احزاب برای احیای دموکراسی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد.

در آن مقطع سرنوشت پینوشه چه شد و او اینک در چه جایگاهی قرار دارد؟

پینوشه مربوط به تاریخ گذشته است، هیچ نقش و تاثیری در مسائل کنونی کشور ندارد. او دیگر تمام شده است.پینوشه دیگر سناتور نیست، فرمانده نیست، باید او را فراموش کرد. او فعلا در شیلی و تحت نظر است و دوران بیماری را می گذراند. ما او را به محکمه سپرده ایم. مرحله ی اول دادگاه برگزار شده است. از برخی از اتهاماتش تبرئه شده و برای دیگر اتهاماتش مجددا باید به دادگاه برود و پاسخ بگوید. هنوز دادگاه درباره ی او تصمیم نهایی را نگرفته و حکم نهایی را صادر نکرده است. اما اطرافیان او و دست اندرکاران کودتا همگی دستگیر و زندانی شده و بسیاری به سزای اعمال خود بر طبق قانون رسیده اند. عاملان اقدامات غیرقانونی و قاتلان مردم همگی دستگیر شده و در بازداشت به سر می برند.

برخی از شنیده ها حکایت از وجود طرفداران پینوشه در شیلی دارد. این اخبار چقدر صحت دارد؟

به هیچ وجه. همانطور که گفتم، پینوشه به تاریخ پیوسته. او فراموش شده است. حتی اطرافیان نزدیک او نیز، از او جدا شده اند.

روند دموکراسی بعد از کودتا چگونه بود و شیلی در حال حاضر با دموکراسی چه رابطه ای دارد؟

ما با پایان حکومت نظامیان و حذف دیکتاتور، دموکراسی واقعی را دوباره به دست آوردیم و همگی به نقش مهم و تعیین کننده ی آن در پیشرفت کشور وقوف پیدا کرده ایم. بر اثر تجربیات تلخ گذشته، ما اینک پیش از هر چیزی، به دموکراسی باور داریم و به آن احترام می گذاریم و به آن پایبند هستیم. نحوه ی تشکیل دولت های پس از پایان حکومت نظامیان و تفاهم همه ی احزاب بر سر دموکراسی و اجرای آن، نشان از باور همگی ما به دموکراسی است. دولت امروز شیلی همان ائتلافی است که نظامیان را از طریق رفراندوم کنار گذاشت.

جریانهای سیاسی، قواعد دموکراسی را پذیرفته اند. امروز دموکراسی در شیلی، فرآیند تشکیل دولت و حکومت را رقم می زند. دموکراسی، دولت ساز و حکومت آفرین است. دموکراسی در کشور ما کاملا نهادینه شده است. اما شیلی امروز در مرحله ی دموکراسی متوقف نشده است. امروز شیلی در مرحله ی بعد از دموکراسی قرار گرفته است. شیلی در حال پیشرفت و توسعه است. امروز دیگر بحث دموکراسی در شیلی مطرح نیست. ما آنرا پشت سر گذاشته ایم. بلکه امروز پیشرفت، توسعه و تحولات عمیق اقتصادی اولویت دارد. موافقان و مخالفان همگی پذیرفته اند که دموکراسی بنیادی ترین پیشنیاز توسعه و پیشرفت است. امروز شیلی دومین کشور موفق اقتصادی در آمریکای لاتین و شاید اولین کشور در زمینه ی پیشرفت در دموکراسی است. همه پذیرفته اند که دموکراسی علیه هیچکس نیست؛ بلکه برای همه و به سود همه است.

به عنوان آخرین پرسش، بزرگترین آرزوی شما چیست؟

بزرگترین آرزوی من پیشرفت شیلی است. امروز من فقط به پیشرفت شیلی می اندیشم، به سربلندی آن در جهان و به سرافرازی ملت خود. سلام مرا به مردم ایران برسانید. من آرزو و تمایل دارم که از ایران بازدید کنم. امیدوارم بهزودی اینآرزو برآورده شود.


بیست و دوم تیر 1382، محمد حسین خوشوقت، مدیرکل مطبوعات و رسانه های خارجی وزارت ارشاد، در مصاحبه ای با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، خبری را اعلام کرد که در ابتدا چندان مورد توجه قرار نگرفت. خبر این بود که زهرا کاظمی، عکاس و خبرنگار مجله ی «روکتو روسو» که تابعیت ایرانی و کانادایی داشته، درگذشته است. خوشوقت علت درگذشت این خبرنگار 54 ساله را، سکته ی مغزی عنوان کرده بود. اما ماجرا به همین سادگی ها نبود. توضیحات سربسته ای که خوشوقت در ادامه ی گفتگویش داده بود، پرسش های بسیاری را برمی انگیخت:« از طریق مراجع قانونی کسب اطلاع شد که او با عدول از ضوابط و مقررات مذکور در مجوز صادره، به محل زندان اوین مراجعه و به تهیه ی گزارش از خانواده های زندانیان آشوب های اخیر مبادرت کرده است. او در آن هنگام از زوایای مختلف زندان که با علامت «عکسبرداری ممنوع» مشخص شده بود، عکسبرداری کرد و این اقدام موجب شد تا توسط نگهبانان زندان متوقف شود.» خوشوقت در ادامه گفته بود:«با پیگیری از طریق مراجع قضایی مطلع شدیم که زهرا کاظمی در اولین مرحله ی بازجویی در وزارت اطلاعات، اظهار کسالت کرده بود که بلافاصله در تاریخ پنجم تیرماه به بیمارستان بقیه الله الاعظم انتقال یافت و در آنجا، سکته ی مغزی کرد.»
اما خبر بد، بزودی ابعاد تازه ای یافت، دولت کانادا با سماجت و فشار بر مجامع جهانی، خواستار روشن تر شدن ابعاد حادثه شد و البته دولت و مجلس نیز که آن روزها در اختیار اصلاح طلبان بود، این روایت را نپذیرفتند. با اعلام رسمی پزشکی قانونی مبنی بر برخورد جسم سخت به سر کاظمی، همه ی نگاه ها متوجه اول شخصی شد که این خبر را رسانه ای کرده بود. محمد حسین خوشوقت اما این بار ترجیح داد که اصل واقعه را بازگو کند. او در مصاحبه ی دیگری با خبرگزاری ایرنا، عنوان کرد که آن خبر را به نقل از سعید مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران نقل کرده است. خوشوقت گفت:« شنبه ی گذشته پس از اطلاع از فوت خانم زهرا کاظمی، طی تماسی علت فوت را از دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران جویا شدم که وی اظهار داشت سبب درگذشت این خبرنگار ایرانی، سکته ی مغزی بوده است»

در این نوشتار قصدی برآن ندارم تا ماجرایی چنین بدیهی را دوباره بگشایم، درباره ی نقش سعید مرتضوی در شکنجه و قتل کاظمی، پیشتر به تفصیل گفته و نوشته شده است، از جمله در اظهارات محسن آرمین نماینده ی وقت تهران در مجلس، که در طی نطقی، به صراحت از نقش مرتضوی در جریان این رخداد غمبار، پرده برداشت. فایل صوتی این سخنرانی همچنان در دسترس است و شاید دیگر نیازی نباشد که بگوییم، پرونده ی زهرا کاظمی نیز، یکی دیگر از معماهای ناگشوده ای است که در تاریخ نامبارک آئین دادرسی ایران خود را می نمایاند. چه آنکه با وجود دادگاهی کردن رضا احمدی عضو وزارت اطلاعات به اتهام قتل زهرا کاظمی، در نهایت حکم برائت این مامور اطلاعاتی در سال 1384 و اندکی پس از پایان ریاست جمهوری محمد خاتمی صادر شد.
******************************************************************
اظهارات اخیر پدر محمد کامرانی
از قربانیان حوادث کهریزک در تیرماه 1388، مبنی بر چرایی عدم برخورد با سعید مرتضوی، مرا بیاد مادر زهرا کاظمی انداخت. پیرزنی تنها از اهالی استان فارس که دیگر کسی بعدها نام و سراغی از او نگرفت. بازخوانی گفتگوی خانم عزت کاظمی مادر زهرا کاظمی با روزنامه ی یاس نو در هشتم مرداد 1382، قلبم را بشدت درهم فشرد. از اینکه فاجعه ها چنین به سرعت از پیش چشمانمان می دوند و ما ایستاده بر جایمان، تنها باید نظاره گرانی غمزده باشیم. دیروز زهرا کاظمی، امروز محمد کامرانی، و فردا….
متن کامل گفتگوی روزنامه ی فقید یاس نو با مادر زهرا کاظمی را در ادامه خواهید خواند:

-زهرا چند سال پیش از ایران رفت؟

-زیبا کلاس ششم را که تمام کرد، به دانشگاه تلویزیون تهران رفت و دو سال آنجا درس خواند. بعد از دو سال با پسر یک روحانی ازدواج کرد و با هم به فرانسه رفتند.

-داماد شما روحانی بود؟

-نه، پدرش معمم بود و در همدان زندگی می کرد.آنها بیست سال فرانسه بودند. پسرش هم همانجا به دنیا آمد. من چند سفر برای دیدنشان به فرانسه رفتم. تا زمانی که او در دانشگاه سوربن فرانسه دکترایش را گرفت. ما مرتب برای مخارجشان پول می فرستادیم. بعد از 22 سال زندگی در فرانسه به کانادا رفت.

-چرا از همسرش جدا شد؟

-شوهرش…بود. ما هم دیگر پولی نداشتیم برایشان بفرستیم. با یک دختر سیاهپوست ازدواج کرد و حالا از او چند تا بچه دارد. ما در فرانسه یک آپارتمان برای زیبا خریده بودیم و سه قسکت قسط برای خرید آن آپارتمان برایشان فرستادیم. وقتی قسمت سوم قسط را فرستادیم، متوجه شدیم شوهر سابق زیبا آپارتمان را به نام خودش کرده است. نمی دانم چکار کرد، وکیل گرفت و خانه را از دست دخترم درآورد. زیبا هم که دید خانه ندارد، پسرش را برداشت و به کانادا رفت.

-دیگر ازدواج نکرد؟

-خودش در تمام این سالها کار می کرد و ازدواج هم نکرد. ما هر چند سال یکبار به دیدنش می رفتیم. آخرین مرتبه هم پدرش(ناتنی) رفت البته پدر زیبا پنجاه سال پیش وقتی زیبا دو ساله بود فوت کرد. من دوباره ازدواج کردم. شوهرم از او مثل دختر خودش مراقبت کرد و او را به مدرسه فرستاد.

-غیر از زهرا فرزند دیگری ندارید؟

-نه هیچ بچه ای ندارم، فقط زیبا را داشتم.

-خانم کاظمی دوست دارید در مورد اتفاقاتی که در این مدت افتاده برایمان تعریف کنید؟ شما چطور از ماجرا باخبر شدید؟

-چیزی که می گویم حقیقت دارد، روز شنبه 14 تیر وضو گرفتم که به مجلس دعا بروم. زنگ تلفن به صدا درآمد. یک خانمی گفت سند بیاورید، زیبا را گرفتند.

-بعد از بازگشت از عراق او را دیدید؟

-نه مستقیم رفت تهران

-قبل از سفر به عراق، به شیراز آمد؟

نه، فقط پارسال یکماه و پنج شش روز شیراز پیش من بود، بعد خداحافظی کرد و رفت. فقط چند شب قبل از این، تلفن زنگ زده بوده. شب اول من مسجد بودم، شب دوم هم نبودم. پیغام داده بود که کی اداره ی مامانم تعظیل می شه؟ تا اینکه روز شنبه زنگ زدند و گفتند سند بیاورید. من هم نفهمیدم چطور کفش پوشیدم و سند خانه را برداشتم. به پسر خواهرم گفتم برایم بلیت بگیر، ساعت 5/5 صبح به سمت تهران حرکت کردم و رفتم اوین.

-می دانید از کجا تماس گرفتند؟

-از تهران

-از چه سازمانی؟

-نمی دانم، یک خانم تماس گرفت. خدا شاهد است که او را نمی شناختم. حتی اسمش را هم نپرسیدم. فقط یادم می آید که کفش پوشیدم و رفتم. رفتم اوین گفتم می خواهم وثیقه بدهم. آنها در را برایم باز کردند. چادر سرم نبود، روسری سرم بود. گفتند باید چادر سر کنی. گفتم چادر ندارم، چادر دادند تا سرم کنم. آنجا تا ساعت سه بعد از ظهر نشستم. اول می گفتند الان می آید کیفش را توی ساک گذاشتند و به من دادند. بعد گفتند سکته کرده. گفتم: چند شب پیش زنگ زده و حرف زده بود خدا نکند. بالاخره بعد از ساعت سه بعد از ظهر به من یک دوربین عکاسی دادند. من الان لباس تن بچه ام را می خواهم. کفش قهوه ای پوشیده، پیراهنش هندی بود. روسری سبز، شلوارش هم مشکی بود با مانتوی قهوه ای. من تمام لباس های بچه ام را می خواهم.
من رفتم سراغ دخترم را بگیرم. مردی با صدای بلند سرم داد کشید که برو بیرون. وقتی گفتم خودتان از من خواستید که بیایم، گفت: دخترتان سکته کرده. پرسید آیا قبلا مشکل قلبی داشت؟ گفتم: من که با او صحبت می کردم هیچ مشکلی نداشت. گفت: نه، او مریض بوده و سکته کرده است. گفتم: من دخترم را می خواهم، گفت: برو دخترت را بردار و برو. بعد برایم ناهار آوردند ولی من نخوردم. خیلی از من تجسس کردند. به آنها گفتم: چرا مرا معطل می کنید، آخرین حرفتان را بزنید. تا 3/5 بعداز ظهر آنجا بودم. بعد من را با همراهانم سوار ماشین کردند و پیش دخترم بردند. وقتی او را دیدم، چشمانش بسته بود. شست پاهایش چسب خورده بود. رانش-مثل این چادر سرم-سیاه شده بود. قسمتی از پشت دستش ( اشاره به ساعد دست راست ) سیاه بود. قسمتی از سرش را تراشیده بودند. زیر این چشمش ( اشاره به چشم راست ) زخم بود (…) از آنها پرسیدم چرا دخترم این طوری شده؟ گفتند به حال کما رفته.

-در اتاق خصوصی بود؟

-نه، ده دوازده تا تخت بود. یک گوشه هم زیبا خوابیده بود، با کلی چیز که به او آویزان بود. فردا که رفتم بیمارستان دیدم برایش حجله درست کرده اند. برده بودند توی یک اتاق که همه چیز بود. فقط زیبا آنجا بود.

-چند روز بستری بود؟

-وقتی من او را دیدم، 12 روز بود که به کما رفته بود. من هر روز ساعت 4 بعد از ظهر به دیدنش می رفتم.

-اعلام کردند شما در حضور سفیر کانادا رضایت دادید جسد به کانادا منتقل شود؟

-بله، من را با ماشین بردند سفارت کانادا. همراهم بیرون منتظر ماند. حالم خیلی بد بود، خیلی گریه کردم. آنجا امضا کردم که جسد را به کانادا ببرند.

-پس چه شد که در ایران دفن کردید؟

-من 15 روز در تهران خانه ی مادر دوست زیبا بودم. هر روز چهار پنج نفر از آقایان می آمدند و با صاحبخانه حرف می زدند. موجبات ناراحتی را ایجاد کرده بودند که من مجبور شدم رضایت بدهم. یک زن تنها، بدون پول, غریب، کجا را داشتم که بروم. جنازه را برداشتم و آمدم شیراز.

-شما فکر می کنید علت مرگ دخترتان چیست؟

-او مجوز داشت. جلوی زندان عکس می گرفت. ماموران به سراغش می آیند و می گویند وسایلت اینجا باشد، خودت برو. ولی او می گوید: من می خواهم از وسایلم محافظت کنم. برای همین او را به داخل زندان می برند. اما وقتی من او را دیدم، شست پاهایش چسب داشت، دستهایش کبود بود. گفتم چرا دستش کبود است، گفتند بخاطر سوزن است. گفتم مسخره می کنید، اینجای دستش ( اشاره به آرنج ) سرم دارد، چرا اینجا کبود است؟ ( اشاره به بازو و ساعد راست ) . یک نفر به من گفت دخترتان فقط یک روز در زندان زنده بود. ولی من شنیدم که در خود بیمارستان بقیه الله الاعظم، دو دکتر با دیدن زیبا، سریع به سفارت کانادا خبر داده بودند. من آنها را نمی شناسم و اسمشان را هم نمی دانم. من نمی دانم علت مرگ چیست. خدا داناست. من فقط قاتل بچه ام را می خواهم. من می خواهم همان معامله ای که با بچه ی من کرده، سرش بیاورند. می خواهم اعدامش کنند.
من 15 روز میهمان آن خانه بودم. هر که بود به من می گفت برو بیرون. شب، نصفه شب می آمدند. من مریض افتاده بودم. هر روز سرم می زدم. آمدند گفتند بگذارید ببریمش بیمارستان خودمان. خانم صاحبخانه گفت: این امانت دست من است، نمی گذارم ببرید. گفتند: پس هر چه شد، مسئول شما هستید. از آن به بعد من را این طرف و آن طرف می کشیدند. آقای توکلی ( از ماموران ) به صاحبخانه گفته بود: شما لطمه می خورید، هر چه زودتر جنازه را بردارید و ببرید. از کانادا هم پسر زیبا کوشش می کرد جنازه را ببرد. من هم راهی نداشتم. غریب بودم، پول نداشتم. جایی نداشتم بروم. آمدند به صاحبخانه گفتند جنازه را بردارید و ببرید. رفتیم پزشکی قانونی جنازه را دادند.
بدون اینکه از من بپرسند کالبدشکافی کرده بودند. کسانی که اینجا جسدش را می شستند، گفتند خیلی از او خون رفت. گفتند به خاطر کالبدشکافی بوده, خیلی بلا سرش آوردند.

-محل دفن چطور فراهم شد؟

-می خواستند جنازه زود دفن شود و شرش را از سرشان کم کنند. به من گفتند هر جا بخواهی می بریم. کربلا، علی بن حمزه، شاهچراغ، کلی از این حرفها زدند. اما سر قولشان نماندند. گفتم نه پا دارم، نه ماشین.
می خواهم جایی باشد که بروم درددل کنم. آخرش آوردند آستانه دفن کردند. حالا او زیر خاک است، تو را خدا شما از حقیقت دفاع کنید. من فقط قاتل را می خواهم.
***************************************************************
و پرسشی که روزی پاسخی خواهد یافت: اینکه چرا از آیت الله لاهوتی گرفته تا زهرا کاظمی، از زهرا بنی یعقوب گرفته تا قربانیان کهریزک، همگی سرنوشتی یکسان در زندانهای جمهوری اسلامی یافته اند؟ چرا همگی شان یا در زندان مننژیت گرفته اند یا سکته کرده اند؟! پرسشی که تفاوت های معنادار میان استثنا و قاعده را در این کشور تصویر خواهد کرد.

فيروز. زهرة المداين

یاد و خاطره‌ سهراب سپهری گرامی. م شکیب

مهدی اخوان ثالث

Farokhi Yazdi شعری از فرخی یزدی

Ghazal 602 Molanaa _غزل 602 مولانا جلال الدین از دیوان کبیر

محکومیت پدرام رفعتی به دو سال حبس تعزیری و جریمه نقدی

محکومیت پدرام رفعتی به دو سال حبس تعزیری و جریمه نقدی

پدرام رفعتی فعال سابق دانشجویی پلی تکنیک از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به دو سال حبس تعزیری و ۳۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد.

صدور حکم  ۲ سال زندان برای خسرو بوکانی فعال کارگری

صدور حکم ۲ سال زندان برای خسرو بوکانی فعال کارگری

خسرو بوکانی، فعال کارگری و عضو هیات اجرایی کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری به دوسال زندان محکوم شد.

بی خبری از وضعیت و شرایط دو فعال سندیکایی زندانی

بی خبری از وضعیت و شرایط دو فعال سندیکایی زندانی

از وضعیت و شرایط سعید ترابیان و رضا شهابی، دو فعال سندیکایی شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه که در زندان بسر می برند، هیچ اطلاعی در دست نیست.

تفهیم اتهام اجتماع و تبانی به سلمان سیما

تفهیم اتهام اجتماع و تبانی به سلمان سیما

سلمان سیما عضو سازمان دانش آموختگان ایران و فعال دانشجویی دانشگاه آزاد، به اجتماع و تبانی علیه نظام متهم شد.

کارگران سایپا خواسته‌های خود را با دولت مطرح کردند

کارگران سایپا خواسته‌های خود را با دولت مطرح کردند

جمعی از کارگران کارخانه خودروسازی سایپا می‌گویند با وجود دستور رییس‌جمهور مبنی بر حذف شرکت‌های پیمانکاری و تبدیل وضع قراردادهای کارگران هنوز به صورت پیمانی مشغول به کار هستند.

گزارش هفتگی نقض حقوق دانشجویی در ایران | رهانا

گزارش هفتگی نقض حقوق دانشجویی در ایران | رهانا

فشار بر فعالین دانشجویی و دانشجویان در هفته گذشته همچنان ادامه داشت.

خانواده های زندانیان سیاسی در کرج از وضعیت نامطلوب آنها شکایت  کردند

خانواده های زندانیان سیاسی در کرج از وضعیت نامطلوب آنها شکایت کردند

برخی از این زندانیان، بدون برگزاری دادگاه یک سال است که در بازداشت موقت بسر می برند و عملا از دیدار هفته ای یکبار با خانواده یشان به دلیل دوری مسافت از تهران محروم شده اند.

پروانه اسانلو: خانواده منصور اسانلو اینجا «بی‌پناه» است | رهانا

پروانه اسانلو: خانواده منصور اسانلو اینجا «بی‌پناه» است | رهانا

پروانه اسانلو گفت: «دادخواهی می‌کنم از تمام نهادهای بین‌المللی و حقوق بشری،‌ از هر کسی دل‌اش برای آدم‌ها و حقوق انسانی‌شان می‌تپد و می‌تواند کاری انجام دهد ،‌می‌خواهم به داد ما برسد. ما این‌جا بی‌پناهیم.»

مادر مجید توکلی:

یک شماره حساب به من بدهند تا هزینه درمان فرزندم را به حساب‌شان بریزم

یک شماره حساب به من بدهند تا هزینه درمان فرزندم را به حساب‌شان  بریزم

شلوغی بند ۳۵۰ و نبودن امکانات مناسب بهداشتی باعث شده که مجید با توجه به بیماری ریه که داشته وضعیت وخیمی پیدا کند و دچار خون‌ریزی معده هم شده است.

وضعیت نامطلوب سلامتی هاشم خواستار

وضعیت نامطلوب سلامتی هاشم خواستار

همسر هاشم گفت که همسرش با وضعیت جسمانی نامناسبی مواجه وبینایی اش به دلیل آسیب دیدگی شبکیه چشم راست تا حد زیادی کاهش یافته است.

خطیب جمعه تهران: دفاع وکلا از باطل حرام است

خطیب جمعه تهران: دفاع وکلا از باطل حرام است

امام جمعه موقت تهران گفت: «وکلا توجه داشته باشند که دفاع از باطل حرام است و آن‌جا که پرونده را مطالعه و بررسی می‌کنند و متوجه می‌شوند مراجعه کننده به آن‌ها ذیحق نیست نباید دفاع …

وضعیت وخیم حامد روحی‌نژاد و بهروز جاوید تهرانی در زندان

وضعیت وخیم حامد روحی‌نژاد و بهروز جاوید تهرانی در زندان

مسئولین زندان رجایی شهر کرج به درخواست وزارت اطلاعات نگهداری بهروز جاوید تهرانی در سلول انفرادی را تا پایان

جلوگیری از مرخصی مجید دری پس از یک سال بازداشت

جلوگیری از مرخصی مجید دری پس از یک سال بازداشت

در حالی که نزدیک به یک سال از بازداشت مجید دری فعال دانشجویی می گذرد، گزارش ها حاکی از جلوگیری دادستانی تهران از مرخصی این عضو شورای دفاع از حق تحصیل است.

شرایط وخیم جسمی سید ضیا نبوی در اثر حمله عصبی در زندان اوین

شرایط وخیم جسمی سید ضیا نبوی در اثر حمله عصبی در زندان اوین

سید ضیا نبوی، فعال دانشجویی در زندان دچار حمله عصبی و تشنج شده است.

زخمی شدن دو کاسبکار مرزی کردستان بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی | رهانا

زخمی شدن دو کاسبکار مرزی کردستان بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی |  رهانا

کاوه کاتبی و شیرزاد بهادریان دوتن از کاسبکاران سردشت در مناطق مرزی دوله تو و آلوتان بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی زخمی شدند.

پخش گسترده‌ی تراکت علیه شهروندان بهایی کاشان | رهانا

پخش گسترده‌ی تراکت علیه شهروندان بهایی کاشان | رهانا

مسئولین حکومتی طی چند روز اخیر با پخش گسترده‌ی تراکت علیه بهائیان، فشار اقتصادی را بر ایشان افزایش دادند.

سازمان عفو بین‌الملل: دو زن اکنون در هراس خطر اعدام هستند | رهانا

سازمان عفو بین‌الملل: دو زن اکنون در هراس خطر اعدام هستند | رهانا

سازمان عفو بین الملل طی اطلاعیه‌ای جدید از مقامات ایرانی خواست که فورا همه احکام مرگ و اعدام در خصوص همه زندانیان محکوم به اعدام خصوصا در مورد دو زن که در معرض خطر اعدام …

اخراج ۱۲ نفر از کارگران شرکت خدمات کشاورزی

اخراج ۱۲ نفر از کارگران شرکت  خدمات کشاورزی

روز یکشنبه، ششم تیر ماه، ۱۲ نفر از کارگران اخراجی خدمات کشاورزی مقابل اداره کار سنندج دست به تجمع اعتراضی زدند.

وضعیت بحرانی کودک‌آزاری در ایران

وضعیت بحرانی کودک‌آزاری در ایران

۳۰درصد از کودکان یک تا پنج سال در معرض آزارهای جسمی هستند.

سازمان دیده‌بان حقوق بشر: اعدام زنیب جلالیان را فورا متوقف کنید | رهانا

سازمان دیده‌بان حقوق بشر: اعدام زنیب جلالیان را فورا متوقف کنید |  رهانا

دیده بان حقوق بشر امروز اعلام کرد قوه قضائیه ایران باید فورا اجرای حکم اعدام زینب جلالیان و دیگر مخالفان کرد را متوقف کند. جلالیان یکی از ١٧ مخالف کرد است که در حال حاضر …

از سوي سازمان قضايي نيروهاي مسلح اعلام شد؛

صدور حکم قصاص برای متهمان بازداشتگاه کهریزک

صدور حکم قصاص برای متهمان بازداشتگاه کهریزک

بنابر اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح، دو نفر از متهمان قتل روح‌الامینی، جوادی‌فر و محمد کامرانی به قصاص نفس محکوم شدند.

عفو بین‌الملل: مجید توکلی در شرایط سختی زندانی است | رهانا

عفو بین‌الملل: مجید توکلی در شرایط سختی زندانی است | رهانا

سازمان عفو بین‌الملل با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد: مجید توکلی، که در حال گذراندن دوران محکومیت ۸ سال و نیم حبس خود است، به بخشی از زندان اوین تهران منتقل شده است که در آن …

رئیس قوه قضائیه:

تفکیک مجرمان معتاد با سایر زندانیان نیازمند تامین بودجه است

تفکیک مجرمان معتاد با سایر زندانیان نیازمند تامین بودجه است

آیت‌الله آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه گفت: وزارت مسکن به تعهداتش در مورد ساماندهی زندان‌ها عمل کند تا بتوانیم هر چه زودتر مجرمان معتاد را از سایر زندانیان جدا کنیم.

محکومیت امیرحسین کاظمی به سه سال حبس تعزیری | رهانا

محکومیت امیرحسین کاظمی به سه سال حبس تعزیری | رهانا

امیرحسین کاظمی وبلاگ نویس و عضو نهضت آزادی ایران از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.

انجمن حمايت از حقوق كودكان منتشر كرد:

۳۰درصد از کودکان یک تا پنج سال در معرض آزارهای جسمی هستند

۳۰درصد از کودکان یک تا پنج سال در معرض آزارهای جسمی هستند

مددکار انجمن حمایت از حقوق کودکان اعلام کرد، بیشتر کودک آزاری‌ها در فضای خصوصی و توسط پدر و مادر صورت گرفته است و والدین تنبیه بدنی کودک را حق خود می دانند.

بی‌خبری از مهدی آل زیارت یکی از فعالان سیاسی بازداشت شده‌ی شیراز | رهانا

بی‌خبری از مهدی آل زیارت یکی از فعالان سیاسی بازداشت شده‌ی شیراز |  رهانا

مهدی آل زیارت یکی از فعالان سیاسی در شیراز به همراه دیگر دوستان و همکارانش توسط اداره اطلاعات شیراز دستگیر و زندانی شده است و از وضعیت وی هیچ اطلاعی در دست نیست.

درخواست دانشجویان و اساتید: احسان عبده تبریزی را آزاد کنید

درخواست دانشجویان و اساتید: احسان عبده تبریزی را آزاد کنید

احسان عبده تبریزی دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه دورهام انگلستان است که برای دیدار با خانواده خود به ایران بازگشت، اما در دی‏ماه ۱۳۸۸، در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد .

صدور حکم ۱۸ ماه حبس تعزیری برای یک شهروند بانه ای

صدور حکم ۱۸ ماه حبس تعزیری برای یک شهروند بانه ای

یک شهروند بانه ای به نام ناصر سعیدی از طرف دادگاه انقلاب به زندان محکوم شد.

نامه هنگامه شهیدی خطاب به دادستان

نامه هنگامه شهیدی خطاب به دادستان

هنگامه شهیدی، در سالگرد بازداشت‌اش نامه ای را خطاب به دادستانی تهران نوشته و در آن گفته است: اینجا چیزی عاید من نمی‌شود به جز به سخره گرفتن زندان اوین.

چهار‌شنبه، نهم تیر ماه

حقوق بشر در روزنامه‌های بامداد امروز ایران

حقوق بشر در روزنامه‌های بامداد امروز ایران

نگاهی به اخباری در زمینه حقوق بشر در مطبوعات و رورزنامه‌های بامداد ایران در روز چهار‌شنبه، نهم تیر ماه ١٣٨۹

فیلمی تازه منتشر شده از مقاومت جانانه مردم -عاشورا

جنبش طبقات دیگر در غیاب جنبش طبقۀ کارگر و حزب ِ طبقاتیش



بهروز شادیمقدم


رفیقی بنام بهنام کامنتی مفید و سرخط بر مطلب: ناسیونالیسم کرد و احزابش (3) نوشته است،ابتدا نوشتۀ این رفیق را میآورم و بدنبال آن بحث این مطلب را پیش میبرم.

«سلام رفیق عزیز و خسته نباشید.من هر سه قسمت مقاله ات را خواندم مقاله بسیار خوبی است ولی امیدوارم قسمت چهارمی داشته باشد که به چه باید کرد؟در وضعیت کنونی بپردازد.در یکسالی که جنبش اعتراضی توده ها در جریان بود همه میدانیم که کردستان جزء آرام ترین بحشهای ایران بود علیرغم اینکه نگاههای فراوانی به آن دوخته شده بود. اتفاقاً جریانات ناسیونالیست حسابی در جهت اهداف سکتاریستی کاملاً فعال بودند و سیاست های اصلاح طلبان و لیبرال ها را به خوبی نمایندگی میکردند.-

امروزه ناسیونالیسم کردستان دیگر همان ناسیونالیسم سنتی فئودالی نیست و اتفاقاً تماماً در خدمت سیاست های بورژوازی ابران و کردستان حرکت میکند .لااقل در یکسال اخیر این را به وضوح تمام نشان دادند. اما از طرف دیگر هم کومله و ح.ک.ا. هم با توجیهات واهی و غلظ و بیشتر برای توجیه انفعال و ناتوانی خود درکردستان و نیز بانظریات متناقض در این باره راه را هر چه بیشتر بر جریانات لیبرالی ناسیونالیستی هموار نمود.بیان اینکه عاشورا که برای مردم کردستان نیست یا اینکه سرکوب در کردستان شدید است آیا میشود تحلیل ؟ -

کومله حق دارد که نتواند برای امروز کردستان استراتژی مشخص داشته یاشد چرا که استراتژی را تنها بر پایه تحلیل درست از اوضاع مشخص در یک مقطع معین ارائه داد چیزی که کومله و ح.ک.ا. فاقد آن است . حال اگر بخواهیم ما هم خود را به سطح تحلیل آنها پایین بکشیم باید از کومله پرسید که مگر 22 بهمن مال کردستان نیست؟مگر 16 آذر و سالگرد جنگ 24 روزه برای کردستان نیست ؟ -

آیا میشود رفتن جوانان به آبیدر در روز کومله را جنبش انقلابی کردستان نامید؟آیا همین کافی است که کردستان اعتصاب را با موفقیت پشت سر گذاشت و ما هم هر سال برایش سالگرد بگیریم و به مناسبتش مقاله و گفتار بنویسیم؟یا اینکه باید این دستاورد بزرگ را با ارایه استراتژی درست در این مقطع حفظ نمود و ادامه داد؟بحث بر سر این کمبودها و تحلیلهای نادرست زیاد است و در توان این کامنت نیست ولی بهتر است که درکنار نقد جزیانات معلوم الحال ناسیونالیستی نقدی هم به جریانات چپ کردستان داشته باشیم.علی الخصوص جریاناتی که داعیه رهبری جنبش انقلابی کردستان را هم دارندولی با عملکرد خود در چند سال اخیر راه را برای جریانات بورژوایی بازتر نموده اند.قصد من از این انتقادات نه اهداف سکتی و پیش بردن آن بلکه کمک به پیشروی استراتژی سوسیالیستی است .پیروز باشیدبهنام

+ + + +

کامنت بجا و حاوی نظرات و مواضع درست رفیق بهنام را مبنا قرار داده و نگاهی گذرا به وضعیت جنبش لیبرالی درایران و هم چنین موضع بخشی از جریان چپ و جایگاهش در معادلات و خیزش های ایران داشته باشیم.

حکومت حاکم بر ایران در سی سال اخیر یک دم از سرکوب و خشونت نسبت به مردم،اقلیت‌های مذهبی،کمونیست‌ها و آزادیخواهان خود داری نکرده است.به پا خاستن توده های ستمدیده و ناراضی در سالهای اخیر در مخالفت با نظام قرون وسطایی حاکم و تلاش آن‌ها برای رسیدن به حقوق حق طلبانۀ خویش،تظاهرات خیابانی برای اعتراض، اسارت هایشان در دست دشمن، شکنجه ها،اعدام ها و در بدری ها، قتل عام های هر از چند گاه،قتل های زنجیره ای نویسندگان و به رگبار بستن صف مبارزین و جان باختن ِ آزادیخواهان و... صحنه‌هایی از زندگی مردم در جامعه ایران بوده و هست.

مبارزۀ اقشار و طبقات معترض جامعه برای سرنگونی رژیم حاکم و عدم رهبری انقلابی که بتواند این صف را هدایت و به پیش ببرد،در هر دوره ای از خیزش های توده‌ای تلفات،ناکامی ها و شکست ببار آورده است .

لیبرالیسم در پوشش اصطلاحات و جنبش سبز

بخشی از بورژوازی حاکم نیز در ادامۀ حاکمیتش و در مقابل نارضایتی عمومی با انتقاداتی به جناح طرفدار ولایت فقیه و برای نجات حاکمیت سرمایه و رژیم اسلامی و با طرح ِرفرم و اصلاحاتی توانست رهبری بخش قابل توجهی از این مبارزه و اعتراضات را بدست گیرد و با این کار مانع پپشروی های جنبش توده ای شود .

لیبرالیسم به مثابه یک جنبش و جریان در دهه های گذشته در ایران هیچ‌گاه نماینده و سخنگوی جدی و مؤثر نداشته است .جبهۀ ملی شاخص ترین و شناخته ترین حزب لیبرالی ایران چه در اوج قدرتش در دورۀ پهلوی و چه با تتمه هایش در زمامداری جمهوری اسلامی حتی نتوانست بخش کوچکی از بورژوازی را هم پشت سر داشته باشد و در حرکت‌های سیاسی نقش آفرینی کند.اتکای این جریان در دورۀ مصدق هم بر طبقات میانی و خرده بورژواها بود.

اما در سالهای اخیر بورژوازی لیبرال(اصلاح طلبان حکومتی، سبزها)در غیاب جنبش کارگری و حزب رهبری کنندۀ جنبش، توانست خرده بورژوازی و اقشار متعلق به این طیف را به دلیل نابسامانی های طبقاتی و گرایش و تمایلی که از نظر اقتصادی به بورژوازی دارند و همچنین طبقات متوسط جامعه،بورژواهای ناراضی از این نظام،سازمانها،نهاد ها،شخصیت‌های معترض و دور شده از رژیم در داخل و خارج کشور را، به اتکای رسانه‌های بورژوازیی در غرب و بزرگ نمایی جنبش سبز به دور خود جمع کند و اعتبار سیاسی دست و پا نماید.

بخشی از جریانات چپ هم سرگردان و درمانده پشت این جنبش را گرفتند و با اتخاذ این موضعشان به دنباله روان بورژوازی ملحق شدند.جنب و جوش سلطنت طلبان فراری هم با پرچم سه رنگشان در خارج کشور و قرار گرفتن حزب کمونیست کارگری ایران در کنارشان،حزبی که اوضاع و احوال یکسال اخیر و سر برآوردن سبز ها را همه باهم انقلاب (لابد انقلاب سوسیالیستی)نامید، هم از جمله، اوضاع چپ را دراماتیزه تر کرد.

یک حرکت و یک مذیت

جنبش حق طلبانه و آزادیخواهانۀ اقشار و طبقات تحت ستم جامعه در ادامۀ اعتراضات و مبارزات خود چندی پیش با اعدام پنج تن از زندانیان سیاسی از طرف حکومت سیاه اسلامی ایران و اعتصاب سراسری درکردستان در اعتراض به این عمل جنایتکارانۀ رژیم بعد دیگری از جنبش و اعتراضات مردمی و ضدیت با نظام حاکم را به نمایش گذاشت.

درضمن کردستان یک مذیت هم دارد و آن اینکه از جنبش سبز و اعوان و انصارش در آنجا خبری نیست.اما اینکه احزاب حقیر ناسیونالیست و تو سری خور و ذبون ِکرد میخواهند از راه نیرنگ و ریا جای پایی برای این جنبش منحط باز کنند،بحث دیگری است که در مطلب « بیرق ِسبز ِقوم پرستان کرد » به آن پرداخته ام

اعتصاب عمومی در کردستان

درست است که کومه له(سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) این اعتصاب را اعلام کرد و احزاب و سازمان هایی نیز از این موضع پشتیبانی نمودند.اما نوشتن این حرکت سیاسی به پای کومه له و نفوذ این جریان که انگار قادر است در معادلات سیاسی این چنین وزن و اتوریته ای داشته باشد و اینکه با یک اطلاعیه و رهنمود، حرکت مشابهی در کردستان را دامن بزند و در مبارزۀ سیاسی کنونی نقش تعیین کننده ای داشته باشد، غلط است و چنین برداشتی ما را از واقعیت‌ها دور میکند و خطای فکری و ذهنیت غلط سیاسی به بار خواهد آورد. چرا ؟

واقعیت این است که کردستان در حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی در وضعیت سیاسی خاصی قرار گرفت. بدلیل رو در رویی های سخت تودۀ مردم در این منطقه با حکومت، لشکر کشی های خشونت بار و مداوم به کردستان، جنگ‌ها ، بمباران های خانمانسوز ،خانه خرابی ها، در بدری ها، اسارات ها، زندان های مداوم، قتل عام ها، اعدام های بی‌وقفه و کشتار های همیشگی رژیم،این ها کردستان را به صحنه ای خونین و زخمی تبدیل کرده و مردم ستمدیده و رنج کشیدۀ این دیار را در کنار مردم ِدیگر نقاط ِستم دیده ایران به خون این رژیم تشنه و آماده کرده است تا در برآمدی سیاسی با اتحاد با دیگر طبقات رنج دیدۀ جامعه این حکومت جانی را به زیر کشند.

چنین زمینه‌ای و اعدام وحشیانۀ چندتن از زندانیان سیاسی در واقعۀ اخیر مساعدترین شرایط بود که مردم در کردستان به دعوت کومه له جواب مثبت داده و مخالفت خود را با این حکومت نشان دهند.

اعتصاب عمومی و حرکت سیاسی فوق را از این زاویه باید دید و ارزیابی کرد .نه اینکه مردم کردستان چنین حرکتی را صرفاً از به خط شدن و تحت تأثیر و رهنمود سیاسی حزب و سازمانی گرفته و پای این واقعه رفته باشند و حرکت فوق نشان دهندۀ نفوذ سیاسی خاص آن جریان بر مردم و این اعتصاب باشد. در نتیجه اعتصاب سراسری نه در راستای براه انداختن مبارزات توده‌ای و نه به اتکای فعالیت و نفوذ امروزی کومه له بلکه در درجه اول به اعتبار تحلیلی که بدان اشاره شد صورت گرفت.طبعا اعتبار نام کومه لۀ قدیم هم در کنارش نقش داشته است.غیر از این هر بر آورد دیگری نادرست است.

کومه لۀ قدیم بدلیل رادیکالیسم و سازش ناپذیریش در مقابل رژیم در سالهای بعد از قیام، و به خاطر رزمندگی صفوف پیشمرگانش درسالهای مقاومت و درگیری با دشمن و محبوبیت این صف در میان توده های ستمدیدۀ کردستان،نامی مورد اعتماد و به اعتبار آن نام، اعلام اعتصاب از طرف کومه له با موضع سیاسی و ضدیت خود مردم با دشمن همسو و هم جهت بوده است. در واقع این نام با اعتصاب عمومی در کردستان گره خورد.

اما وضعیت کنونی کومه له و حزب کمونیست ایران بعد از گذشت این همه سال با تغیر و تحولاتی که از سر گذرانده، آن اعتبار و نام گذشته را از او گرفته است .در نزد مردم و در حافظه و افکار عمومی کومه له اکنون یک ذهنیت از گذشته است و واقعیت این است که قطع ارتباط تحمیلی و طولانی بین یک سازمان با جامعه و مسائل آن و عوارض ناشی از این گسست، موضع سانتر و گرایش به راست رهبری کومه له در جریان اختلافات درونی حزب کمونیست ایران قبل از جدایی، ناسیونالیسم را در حزب خود جا دادن و حفظ کردن، در سالهای حاکمیت احزاب ناسیونالیسم کرد عراق سیاست سکوت و سازش و انتظار پیشه کردن، تصویر دیگری به کومه لۀ امروزی بخشیده است. با این حال این جریان هنوز با پیروی از کمونیسم(با تعابیر خودش) و ضدیتش با جمهوری اسلامی و پای بندیش در دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان شناخته میشود .

+ + + +

در صحنۀ سیاسی و مبارزۀ طبقاتی در ایران اقشار و طبقات اجتماعی با احزاب، سازمان، شخصیت ها،برنامه، شعارها و اهدافشان حضور دارند.بورژوازی لیبرال و رفرمیست هم با پرجم سبزش و در کنارش بخشی ازچپ و ناسیونالیسم کرد و احزابش.

این ها در شرایطی که از صف سوسیالیستی و حزب رزمنده و شعارهایش، از در صحنه بودن جنبش های کارگری خبری نیست، خطرناک ترین جریانات هستند و میتوانند سیر مبارزه و خواسته ها و مطالبات جنبش انقلابی و واقعی را به کج راه برده و مردم ناراضی و معترض را فریب بدهند و آن‌ها را از منافع طبقاتی و قدرت سیاسی متعلق به خودشان دور نمایند. رنج سالها زحمت و مبارزۀ ستم دیده گان ، محرومان و آزادیخواهان را به آب دهند و با تغیراتی در حاکمیت و یا اصلاحاتی ناچیز در حکومت و احتمالا در قدرت نشاندن عناصری از چپ اپورتونیست و تشنۀ قدرت ، برای سالها انقلاب سوسیالیستی در ایران را به عقب اندازند.

باید در مقابل صف اصلاح طلبان، ناسیونالیست ها ، چپ سر سپرده به آنها و مدافعین رنگارنگ این جنبش ارتجاعی ایستاد و به افشای این خائنین به انقلاب پرداخت. به فریب خوردگان جنبش سبز گفت که جنبش اصلاح طلبی جنبش آنها نیست و احزاب و جریاناتی که از این‌ جنبش دفاع میکنند، از ما نیستند.این‌ها صف سرمایه و مدافعین ارتجاع اند و فقط منافع دشمنان انقلاب را نمایندگی میکنند.


بهروز شادیمقدم 2010 .6 . 27

http://shadochdt.wordpress.com

shadi_behr@yahoo.de