نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

مجتمع سروستان تهران با متری حداقل 24 میلیون تومان!- تجمع اعتراضی خانواده های زندانیان سیاسی در مقابل ساختمان دنا و درگیری با مزدوران

مجتمع سروستان تهران با متری حداقل 24 میلیون تومان!


مجتمع سروستان تهران با متری حداقل 24 میلیون تومان!

مجتمع سروستان با مساحت 15.000 مترمربع در 15 طبقه شامل 24 واحد مسکونی می باشد.

- تجمع اعتراضی خانواده های زندانیان سیاسی در مقابل ساختمان دنا و درگیری با مزدوران

بر اساس برنامه هفتگی فعالین سیاسی روز دوشنبه ۲۷مهر۹۴ خانواده های زندانیان سیاسی و مادران  شهدای قیام و مدافعان حقوق بشر همراه با دکتر محمد ملکی که بالغ بر ۵۰۰ نفر می شدند در مقابل ساختمان دنا تجمع کردند.
مردم خواستار آزادی سریع زندانیان سیاسی شدند.

همچنین صدها تن از مخالفان اعدام محمدعلی طاهری که در زندان اوین است  تجمع و اعتراض کردند. بنا بر اخبار رسیده مزدوران با لباس شخصی در قالب کارگر ساختمانی و راننده تاکسی و پیک موتوری به دنبال تجمع کننده گان راه افتاده عکس و پوستر و عدد ۶۷ که کلمه و روز اعتصاب غذای استاد طاهری است را پاره می کردند. وقتیکه صف به خیابان آفریقا می رسد ماموران مزدور ابتدا و انتهای صف را بسته تا از گسترش تجمع جلوگیری کنند. 






مجتمع سروستان تهران
 این ساختمان که مشرف به نیاوران است
مجتمع سروستان تهران

مجتمع سروستان تهران

مجتمع سروستان تهران
فضای داخلی این مجتمع 
مجتمع سروستان تهران
مجتمع سروستان تهران
مجتمع سروستان تهران
از جمله امکانات این مجتمع استخر، سونا و جکوزی،50 پارکینگ ماشین، سالن بدنسازی، سالن بیلیارد و سالن اجتماعات می باشد.
مجتمع سروستان تهران
مجتمع سروستان تهران
مجتمع سروستان تهران

مجتمع سروستان تهران


عقل با ایمان ندارد آشتی، م. سحر


فکرِ روشنفکر دینی سرسری ست
پای تا سر، سفرۀ خرپروری ست

آنکه مغزش کارگاهِ فکر نیست
بر زبانش هیچ ، الاّ ذکر نیست
ذکر یعنی : فکر ها پوچند و کال
چون علف در آخور و جو در جوال
آنکه فکرش در پیِ اوهام رفت
عقلِ او چون آفتاب از بام رفت
ای که جهلِ خویش را خوانی خِرَد
خوش خرت در خوش خیالی می چرد
خوش خیالی عمر نوحت می دهد
دردِ بی دردی به روحت می دهد
آن که جز در بندِ بی دردی نبود
گرچه عقلش کاست ، ایمانش فزود
نور ایمان تافت بر مغز تهی ش
گشت با اوهامِ عالم قوم و خویش
زی حقیقت لیک از روی مجاز
یافت درها را به روی خویش باز
صاحب تقوی و زهد و ریش شد
عاشقِ اندیشه های خویش شد
گفت انا الروشن ضمیرِ کهنه کار
دانش و دین دارد از من اعتبار
گفت انا الدُکتر ، انا الاندیشه ورز
دانشم گُسترده تا آن سوی مرز
گفت اناالعلاّمة بن الفیلسوف
پیش من شمس و قمر شد در کسوف
بر زبان اسرار عالم وِردِ من
سوسیولوگ های جهان شاگرد من
اینچنینم با کیا و با بیا
همنشینِ اولیا و انبیا
روز و شب با کانت حویشی میکنم
با هگل، اسلام کیشی می کنم
می نشینم با وِبـِر ، بالای میز
می کنم اندیشۀ او را تمیز
مارکس را با داء دینی مبتلا
می کنم در سرزمین کربلا
با لنین اطراف نهرِ اَلقمه
بورژوازی را به سر کوبم قمه
بعد راهِ جمکران طی میکنم
چون شبان هیهای و هِی هِی می کنم
می روم در مشهد موسی اَلرضا
پشت ِ مرقد می کنم سیرِ فضا
اسبِ دانش بهرِ دین هی می کنم
رو ، ز مشهد جانبِ ری می کنم
می زنم با عزّت و با احترام
درجماران بوسه بر دست امام
شربت اسلام را سر می کشم
نعرۀ اللهُ اکبر می کشم
با تبرداران علم مکتبی
می زنم بر جنگل ِ لا مذهبی
پشتِ آگاهی به بالش می زنم
عطرِ اسلامی به دانش می رنم
لافِ علم و عقل و ایمان می زنم
نان به خونِ اهلِ ایران می زنم
کافران را بند بر گردن زنم
قفلِ نادانی به دانستن زنم
اضربو ا چون از اصولِ دینِ ماست
این زدن ها مایۀ تسکینِ ماست
انقلاب ما به یُمنِ اضربوا
اینچنین با نصرِ ما شد روبرو
اضربوا از پایه های دین بوَد
در رسالاتِ کُهن تدوین بوَد
اولیا را اضربوا کرد اولیا
اوصیا را اضربواکرد اوصیا
زین زدن ها دین رواجِ عام یافت
کارِ ایران رونق از اسلام یافت
گر عرب چون ما نمی زد بر عجم
تکیه گاه وی کجا بُد تختِ جم؟
اضربوا و اُقتلوا و اَسلموا
هرسه می جویند ره بر تَسلموا
اَسلموا و تَسلموا اصلی اصیل
بود و دائم بود خواهد بی بدیل
داعش از ما هست شد، نی ما از او
او به ما پیوست شد ، نی ما از او
زین سبب جهل ِ من و مکرِ امام
رستگاری می بَرَد بهرِ عوام
خود ، از این رو همرهم ار بهر دین
باقسیّ اُلقلب ، قصّابِ اوین
با امامِ مرگ بیعت می کنم
کیفِ عالم با شریعت می کنم
حذف اهل فکر را حامی ستم
زانکه روشنفکر اسلامی ستم
حق به کف دارم که مرد دینی ام
صاحبِ اندیشۀ تکوینی ام
سروری را از خدا دارم نصیب
کرده کوته ، دین ، ز ما دستِ رقیب
معجز دین است اگر ما سروریم
راست بر صدرِ امور کشوریم
معجز دین است اگر ما دکتریم
اوستادِ کودنِ آبِ کُریم
معجزِ دین مان مهندس کرده است
جرثقیل از بهرِ قتل آورده است
معجز دین است اگر آقاستیم
خوش نشین ِ پلـّۀ بالاستیم
اوستادانیم و دانشگاهیان
استراتژ پیشۀ اصلاحیان
علمِ دین نذر سیاست کرده ایم
بر زمین مشق ریاست کرده ایم
زانکه عقلم هدیۀ لطف خداست
رهبرم شیخ و فقیهم مقتداست
کارمند انقلابِ اوستم
کاتبِ وحی سرابِ اوستم
با ندای مرجع تقلیدِ خویش
در فضا ، می گسترانم دیدِ خویش
فکر بکرم را تعالی می دهم
دادِ شغلِ خشتمالی می دهم
خشتِ فکر و خشتِ ذکر و خشت دین
می زنم بر عرصۀ ایرانزمین
تا پی و بنیاد کین در این دیار
روی خشتِ فکر من یابد قرار
خویش را معمارِ کشور می کنم
مُلک ایران را مُسخّر می کنم
***
اینچنین فرمود روشنفکر دین
این متاع آسمانی بر زمین
حق فروپیچیده در جوفِ نمد
از ازل آورده تا شامِ ابد
دعوی دین دارد و دانشوری
در دکان ، ابنای جهلش مشتری
خویش را برخق شناسد در زمین
زان که دارد تکیه بر ابنای دین
چون خدا با اوست ، حق با او بود
یاوه پنداری ولی حقگو بود
مِلکِ طِلقِ اوست حق و راستی
هیچ در خود ، می نیابد کاستی
دیگران در چشم او بر باطلند
باغِ بی بر، داتۀ بی حاصلند
هر که باشی گر به دینش نیستی
جز سزای قهر و کینش نیستی
ژِستِ آزادی ش جز تزویر نیست
جلد او شیر است ، اما شیر نیست
گر برون آید ز جلدِ شیر خویش
گریه خواهد کرد بر تقدیر خویش
ای که در دین دعوی بالاستت
از دروغت نیست بر تر راستت
رغمِ اوهامی که می پنداشتی
عقل با ایمان ندارد آشتی
ای به ایمان گشته کالایت گران
فخر مفروش اینچنین بر دیگران !
گرمُسلمانی ، مُسلمانیت خوش
ریشِ زیرِ تیغ ِ سلمانیت خوش
رو ، تو خود را باش اگر تقواگری
از سرِ ما دور دار آن داوری
ما بدهکارانِ دینت نیستیم
غاصبان سرزمینت نیستیم
با چنین دین در سیاست کردنت
چیست سودای ریاست کردنت؟
دین خود را صرف قهر و کین مکن
ور ریاست می کنی با دین مکن
ما دوتن همسایه و هم ریشه ایم
زخمدار ضربت یک تیشه ایم
از چه رو از آدمیت تن زنی
دین خود را چون تبر بر من زنی ؟
خنجر از ایمان خود داری به کف
تا دل همسایه را گیری هدف ؟
از چه رو با دین خود سودا کنی؟
وین تجارت بر زیان ما کنی؟
سودِ خود می جویی از دین داشتن
حال ِ ما بهرِ چه خُرد انگاشتن؟
گر خدای توست سود افزای تو
مُفتِ چنگت باد این سودای تو
لیک ما نیز از همین آبیم و خاک
ریشه مان ازوی نیابد انفکاک
از چه ایمان را وسیلت می کنی؟
با جهانی مکر و حیلت می کنی ؟
این وطن کاشانۀ ما نیز هست
باغ و راغ و خانۀ ما نیز هست
با زیان ما زبهر سود خویش
تحفۀ تقوا و دین آورده پیش
رغم مردم ، دولت دینی تراست
با خدا رسمِ کژ آئینی تراست
مِهرِ انسان خواه و ترک زور کن
دست دین از حاکمیت دور کن
ورنه با این زور و با این دستکار
زیر چترِ رحمتِ پروردگار
نیستی جز نوکرِ قومی جهول
عامل بدکارِ مُشتی گُـُـنگ و گول!
اینچنین در آشکار و در نهان
داغ لعنت می خوری تا جاودان

م.سحر
http://msahar.blogspot.fr/

طنز کوتاه "قدرت"، هادی خرسندی

هادی خرسندی

ـــــــــــــــــــــ
ـ سلام پدر.
ـ چطوره اوضاع؟
ـ-عالی.
-ـ بسیج؟
-ـ توپ!
ـ سپاه؟
ـ-تانک.
ـ ارتش؟
-ـ مسلسل.
-ـ اسد؟
-ـ ممنون.
-ـ حزب الله؟
-ـ نمک گیر.
-ـ پوتین؟
-ـ در خدمت.
-ـ انگلیس؟
-ـ کاسه لیس.
-ـ آمریکا؟
ـ چشم به راه.
-ـ چین؟
ـ در رکاب.
ـ یعنی ما پر قدرت ترینیم.
- ـ درسته پدر.
- ـ دیگه ما از کی میترسیم؟
- ـ هیچکی.
- ـ مخالفان؟
-ـ اوین.
- ـ دیگه؟
-ـ گوهردشت.
- ـ بیشتر بگو حال کنیم.
-ـ قزلحصار. عادل آباد شیراز. هزار جای پیدا و پنهان.
- ـ زهرچشم ها؟
- ـ گرفته.
-ـ تخم ها؟
-ـ کشیده.
- ـ اعدام ها؟
-ـ رو به راه.
-ـ تو تاریخ این مملکت کسی دیگه این قدرت را داشته؟
-ـ نه پدر.
-ـ ببینم این نرگس محمدی کیه دیگه؟
-ـ نایب رِییس کانون مدافعان حقوق بشر.
-ـ مورچه چیه که کله پاچه ش باشه مجتبا!
-ـ دلشون خوشه. زنه انگار تو زندونه.
- ـ میدونم ولی حالش خوب نیست بردنش مریضخونه. دوتا مریضی داره آمبولی ریه و فلج عضلانی.
- ـ شما همه چیزو در جریانین پدر.
-ـ همین را میخواستم بگم. برو مریضخونه بگو این زنه را ببندند به تخت.
- ـ همین آمبولی فلجه رو؟
-ـ بعله. بگو دست و پاش را زنجیر کنند به تخت.
- ـ حرف توش در نمیاد پدر؟
-ـ ما از کسی ترس و واهمه ای داریم. الان صحبت قدرتمون بود. برو تا دیر نشده بگو ببندنش. کار از محکم کاری عیب نمیکنه!

خبر:
« پس از اعزام خانم محمدی به بیمارستان به علت آمبولی ریه و فلج عضلانی، دست و پای او را با وجود اعتراض‌های پزشک‌های معالج، به تخت بسته و یک مأمور زن به‌صورت ۲۴ ساعته در کنار تخت او حضور دارد.َ»
پایان طنز کوتاه قدرت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
فیسبوک آزاد هادی خرسندی
https://www.facebook.com/Hadi-Khorsandi-247819131902635


اين «تن ها» چرا به فروش مي رسند‌‌‌‌‌؟!
فرشيد‌‌‌‌‌‌‌‌ اسحاقي
همگان از فقر به عنوان عاملي اصلي براي تن‌فروشي ياد‌‌‌‌‌ مي كنند‌‌‌‌‌. آسيبي اجتماعي كه از فقر ماد‌‌‌‌‌ي تا فقر عاطفي و فرهنگي، زمينه اي براي بروز آن است و د‌‌‌‌‌ر اين سال هاي اخير، بيش از هر زمان د‌‌‌‌‌يگري د‌‌‌‌‌ر جامعه بروز و ظهور يافته است.با آنكه تن فروشي پد‌‌‌‌‌يد‌‌‌‌‌ه اي تازه نيست اما افزايش‌هاي يكباره آن مي تواند‌‌‌‌‌ به عنوان زنگ خطري براي جامعه قلمد‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ شود‌‌‌‌‌ و از اين رو، بررسي عوامل و زمينه‌هاي رخد‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ آن ضروري است. از اين منظر، نشستي براي بررسي مشکلات زنان و رفتارهای پرخطر با تمرکز بر تن‌فروشی د‌‌‌‌‌ر مرکز مطالعات و تحقیقات زنان برگزار شد‌‌‌‌‌ و د‌‌‌‌‌ر آن، نكاتي قابل تامل و البته تكان‌د‌‌‌‌‌هند‌‌‌‌‌ه د‌‌‌‌‌رباره وضع فعلي تن فروشي زنان د‌‌‌‌‌ر ايران مطرح شد‌‌‌‌‌. از آن جمله، « ژاله شاد‌‌‌‌‌ي طلب» استاد‌‌‌‌‌ جامعه شناسي با اشاره به نتايج پژوهشي كه د‌‌‌‌‌ر سال 1386د‌‌‌‌‌رباره تن فروشي د‌‌‌‌‌ر شهر تهران انجام شد‌‌‌‌‌ه گفت بر اساس،  76 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ زنان تن‌فروش سابقه فرار از منزل ند‌‌‌‌‌اشته و از د‌‌‌‌‌يگر سو 23 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ زنان قبل از تن‌فروشی سابقه مصرف مواد‌‌‌‌‌ مخد‌‌‌‌‌ر د‌‌‌‌‌اشتند‌‌‌‌‌. از سوي د‌‌‌‌‌يگر، 12 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ زنان تن فروش سابقه بازد‌‌‌‌‌اشت و زند‌‌‌‌‌ان د‌‌‌‌‌اشتند‌‌‌‌‌ و 7 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ از آنها نيز اعلام کرد‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌ که تن‌فروشی را اولین بار برای تهیه مواد‌‌‌‌‌ آغاز کرد‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌. به گفته اين استاد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌انشگاه، 9 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ زنان تن فروش، اولین تن‌فروشی را با اجبار همسر و 18 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ با اجبار والد‌‌‌‌‌ین که عمد‌‌‌‌‌تاً پد‌‌‌‌‌ر بود‌‌‌‌‌، آغاز کرد‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌ كه نكته اي بس تاسفبار وقابل تامل است.
  فقر ماد‌‌‌‌‌ي، عاملي مهم د‌‌‌‌‌ر تن فروشي
شاد‌‌‌‌‌ی طلب با اشاره به این‌که این افراد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر چه سنی تن فروشی را شروع کرد‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌، تصریح کرد‌‌‌‌‌: آمارهای این پژوهش نشان می د‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌ بیشتر این افراد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر حد‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌ 20 سال بود‌‌‌‌‌ه اند‌‌‌‌‌ و اولین ازد‌‌‌‌‌واج د‌‌‌‌‌ائم عموما 15 تا 18 سال است که طبق تعریف بین المللی هنوز کود‌‌‌‌‌ک هستند‌‌‌‌‌. تحصیلات آنان عموما د‌‌‌‌‌ر سطح ابتد‌‌‌‌‌ایی و راهنمایی و د‌‌‌‌‌ر مرحله بعد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر مقطع د‌‌‌‌‌یپلم بود‌‌‌‌‌ه، 14 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ بالای فوق د‌‌‌‌‌یپلم بود‌‌‌‌‌ه اند‌‌‌‌‌ که نشان می د‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌ مد‌‌‌‌‌رک د‌‌‌‌‌انشگاهی به معنای د‌‌‌‌‌رآمد‌‌‌‌‌ مناسب نیست. از این افراد‌‌‌‌‌ 11 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ ازد‌‌‌‌‌واج د‌‌‌‌‌ائم، 42 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ مجرد‌‌‌‌‌، 39 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ طلاق گرفته، 4 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ بیوه بود‌‌‌‌‌ه اند‌‌‌‌‌. ازد‌‌‌‌‌واج موقت د‌‌‌‌‌ر این افراد‌‌‌‌‌ به شرح زیر است: 11 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ یک‌بار، هشت و نیم د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌و بار، پنج د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ بیش از د‌‌‌‌‌و بار بود‌‌‌‌‌ه. یکی از مسائل مهم د‌‌‌‌‌ر این پژوهش مرز مبهم بین ازد‌‌‌‌‌واج موقت و تن فروشی است چراکه د‌‌‌‌‌ر این موضوع مسئله عد‌‌‌‌‌ه (سه ماه و 10 روز) مشخص نیست. مشتری این افراد‌‌‌‌‌ اکثرا مرد‌‌‌‌‌ان بین 30 تا 50 سال که 25 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ مجرد‌‌‌‌‌ و 52 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ متأهل بود‌‌‌‌‌ه که مابقی مطلقه بود‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌. 27 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ از این مرد‌‌‌‌‌ان د‌‌‌‌‌ارای تحصیلات عالی، 33 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌بیرستانی بود‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌ که 80 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ شاغل و 43 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ جزو گروه های پرد‌‌‌‌‌رآمد‌‌‌‌‌ هستند‌‌‌‌‌.
  جذب مشتري تلفني
«روش جلب مشتری عموما کنار خیابان بود‌‌‌‌‌ه و بعد‌‌‌‌‌ به شبکه های اجتماعی رسید‌‌‌‌‌ه است که 42د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ از روابط اجتماعی، 22د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ کنار خیابان و 25د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ از تماس تلفنی مشتری های خود‌‌‌‌‌ را انتخاب می‌کنند‌‌‌‌‌. د‌‌‌‌‌ر مقابل این پرسش که از اید‌‌‌‌‌ز چه می د‌‌‌‌‌انند‌‌‌‌‌، 75 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ کسی را نمی شناسند‌‌‌‌‌ که د‌‌‌‌‌ر این مورد‌‌‌‌‌ به آنها چیزی گفته باشد‌‌‌‌‌، 70 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ فکر می کرد‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌ مبتلایان به اید‌‌‌‌‌ز قابل د‌‌‌‌‌رمان نیستند‌‌‌‌‌، 65 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ استفاد‌‌‌‌‌ه ازکاند‌‌‌‌‌وم  را مانع ابتلا به اید‌‌‌‌‌ز می‌د‌‌‌‌‌انستند‌‌‌‌‌ و 60 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ نمی د‌‌‌‌‌انند‌‌‌‌‌ که یک زن بارد‌‌‌‌‌ار مبتلا به اید‌‌‌‌‌ز باید‌‌‌‌‌ چه کند‌‌‌‌‌. ولی متاسفانه افراد‌‌‌‌‌ی که می د‌‌‌‌‌انند‌‌‌‌‌ کاند‌‌‌‌‌وم مانع ابتلا به اید‌‌‌‌‌ز می شود‌‌‌‌‌ اما د‌‌‌‌‌ر قبال پول بیشتر حاضر هستند‌‌‌‌‌ که از این وسیله استفاد‌‌‌‌‌ه نکنند‌‌‌‌‌.» این استاد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌انشگاه اظهار کرد‌‌‌‌‌: مهم‌ترین عوامل موثر بر شروع تن فروشی به این ترتیب بود‌‌‌‌‌ه است: 1- مسئولیت تأمین مخارج چند‌‌‌‌‌ نفر د‌‌‌‌‌ر زمان تن فروشی 2- سابقه بازد‌‌‌‌‌اشت و جرم پد‌‌‌‌‌ر 3- وضعیت تأهل 4- حضور د‌‌‌‌‌ر بین د‌‌‌‌‌وستان تن‌فروش. سابقه فعالیت اقتصاد‌‌‌‌‌ی این افراد‌‌‌‌‌؛22 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ شاغل بود‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌، 80د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ هیچ نوع شغلی ند‌‌‌‌‌اشتند‌‌‌‌‌ ولی مسئول تأمین معاش خانواد‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌. از 22 شاغل، 8 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ کارمند‌‌‌‌‌ امور اد‌‌‌‌‌اری و بازرگانی، 7 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ منشی گری، 4 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ فروشند‌‌‌‌‌گی، 4 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ کارگری، 7 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ آرایشگری، 2 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ کارگر سیاه (غیرقانونی). نتیجه به د‌‌‌‌‌ست آمد‌‌‌‌‌ه از این آمار نشان د‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ه است افراد‌‌‌‌‌ شاغل د‌‌‌‌‌رآمد‌‌‌‌‌ مناسبی از شغل خود‌‌‌‌‌ ند‌‌‌‌‌اشتند‌‌‌‌‌. د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ معتبر تعد‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌ اعضای خانواد‌‌‌‌‌ه زنان تن‌فروش، 18 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ تنها، 19 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ یک نفر، 31 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌و و سه نفر، 23د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ چهار و پنج، 11 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ 6 نفر و بیشتر که د‌‌‌‌‌ر نتیجه به نظر می رسد‌‌‌‌‌ این افراد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر خانواد‌‌‌‌‌ه های پرجمعیت‌تری هستند‌‌‌‌‌.
  انتشار بيماري از تن فروشي
 د‌‌‌‌‌راد‌‌‌‌‌امه این نشست  مینو محرر، رئیس مرکز تحقیقات اید‌‌‌‌‌ز یافته های پژوهشی خود‌‌‌‌‌ که د‌‌‌‌‌ر سال 91 و 92 از زنان تن فروش انجام شد‌‌‌‌‌ه را بیان کرد‌‌‌‌‌ و گفت: د‌‌‌‌‌ر حال حاضر 500 زن معتاد‌‌‌‌‌ خیابانی د‌‌‌‌‌ر شهر تهران وجود‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌ که اکثرا به د‌‌‌‌‌لیل تأمین مواد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر خیابان ها هستند‌‌‌‌‌ و ما آنها را به عنوان کارگر جنسی می شناسیم و تقریبا د‌‌‌‌‌ر یافته های خود‌‌‌‌‌ به این نتیجه رسید‌‌‌‌‌ه ایم که از 14 نفر د‌‌‌‌‌و نفر مبتلا به اید‌‌‌‌‌ز بود‌‌‌‌‌ه اند‌‌‌‌‌.37 میلیون نفر د‌‌‌‌‌ر حال حاضر با اید‌‌‌‌‌ز زند‌‌‌‌‌گی می کنند‌‌‌‌‌. این بیماری د‌‌‌‌‌ر حال حاضر کشند‌‌‌‌‌ه نیست، اپید‌‌‌‌‌می اید‌‌‌‌‌ز د‌‌‌‌‌ر ایران حد‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌ 30 هزار نفر گزارش شد‌‌‌‌‌ه و ما تخمین می زنیم آمار واقعی سه برابر این باشد‌‌‌‌‌. علت آن عد‌‌‌‌‌م آگاهی مرد‌‌‌‌‌م از طریق صد‌‌‌‌‌اوسیما و آموزش و پرورش است. مهارت زند‌‌‌‌‌گی و نه گفتن به آسیب‌های اجتماعی وظیفه این نهاد‌‌‌‌‌هاست. مسئله نگران‌کنند‌‌‌‌‌ه راه های انتقال اید‌‌‌‌‌ز د‌‌‌‌‌ر ایران است که د‌‌‌‌‌ر حال حاضر راه انتقال از طريق رابطه‌جنسی د‌‌‌‌‌ر ایران د‌‌‌‌‌ر حال افزایش است و این آمار به 60 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ مرد‌‌‌‌‌ و 40 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ زن رسید‌‌‌‌‌ه است. سن این افراد‌‌‌‌‌ بین 18 تا 56 سال و بیشترین سن رایج بین تن فروشان سن 38 سال بود‌‌‌‌‌ه است که 58 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ مطلقه، 56د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ حد‌‌‌‌‌اقل یک بار ازد‌‌‌‌‌واج موقت را د‌‌‌‌‌اشته اند‌‌‌‌‌. الگوی کاری آنها 55 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر خیابان بود‌‌‌‌‌ه است. 80 د‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌ از این افراد‌‌‌‌‌ به محل کار و زند‌‌‌‌‌گی مشتری خود‌‌‌‌‌ مراجعه و مابقی از خانه های تیمی استفاد‌‌‌‌‌ه می کرد‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌. یکی از علل افزایش مسئله تن‌فروشی افزایش سن ازد‌‌‌‌‌واج است و اگر این روند‌‌‌‌‌ تغییر نکند‌‌‌‌‌ باید‌‌‌‌‌ منتظر این باشیم که این آمار هر ساله افزایش یابد‌‌‌‌‌. 

چرندیاتی از «فرهنگ عاشورایی» و تراکم حیرت انگیز نادانی در راویان ایرج شكری

 زیان و خسارتهای اقتصادی و انسانی این رژیم متعفن را که براساس افکار و امیال متعفن خمنیی در ایران برقرار شد، می توان با ارقام و اعداد و براساس قیمتی که برای مردم ایران تمام شده و در زمینه انسانی براساس میزان تلفات انسانی و معلولان و زیان ناشی از «فرار مغزها» محاسبه کرد(اگر چه نه به طور کامل)، اما بزرگی و گستردگی آسیب و زیانهای معنوی، از جمله به قهقرا کشیدن بخش بزرگی از مردم و گسترش خرافات، گسترش فقر وفحشا، و گسترش ابتذال را، به اعتقاد نگارنده با هیچ محاسبه یی نمی توان نشان داد. عامل بزرگی که در هر دو وجه آسیب رسانی این رژیم منحوس به جامعه ایرانی، نقش داشته است، البته استفاده رِژیم از باورهای مذهبی و عقب ماندگی فکری وفرهنگی ناشی از آن بوده است.
رژیم در استقرار و ادامه حیات خود از این عامل سود فراوان برده و می برد و به همین خاطر در گسترش و دامن زدن به باورهای ارتجاعی و خرافات و تزریق ارزشهای کاذب در بین مردم یک دم آسوده ننشسته و دهها ستاد و سازمان و انجمن برای این کار برپا کرده است. محرم، عاشورا و عزاداری های مذهبی، چشمه جوشان و خشک نشدنی برای آبیاری «کشت و زرع» این رژیم ارتجاعی و ایرانی ستیز است که از آن محصول کلان این سالیان دراز استقرار انحصار قدرت و غارت ثروتهای ملی و خفه کردن و در هم کوبیدن اعتراضات مردم را برداشت کرده و می کند.
به مناسبت فرار رسیدن عاشورا، سایتهای اینترنتی رژیم به ویژه آنها که متعلق است به جناح هار رژیم که اسم اصولگرا را برخود گذاشته، پر است از پرت و پلاها و چرندیات و نوحه خوانی ها به این مناسبت. یک نمونه از این چرندیات مشمئزه کنند و استفراغ آور در سایت روزنامه «مشرق»(متعلق به جناح هار)به عنوان «فرهنگ عاشورا» ارائه شده است که خواندن آن انسان را درگیر یافتن پاسخی برای این سوال دشوار می کند که اینها که این مهملات را اشاعه می دهند، کجا و در چه زمانی زندگی می کنند و مخاطبان اینان که طبعا باید درک و فهم و اطلاعات کمتری از این تبلیغات چی ها داشته باشند، چه موجوداتی می توانند باشد.
سایت مشرق در مطلبی با تیتر  فروش فرزند در بازار به خاطر برپایی روضه امام حسین(ع) ، داستانی را نقل می کند که در آن زن و شوهری که هر سال برای امام حسین جلسه روضه برگزار می کرده اند، دچار بی پولی می شوند و از این که نمی توانند روضه را برگزار کنند آشفته بودند و بگومگوی کوتاهی بین زن و شوهر در می گیرد و در همین حین فرزند جوان آنها وارد می شود و با ورود او فکری به ذهن زن می رسد و آن فروش فرزند در بازار برده فروش ها برای تامین هزینه برگزاری روضه! است. حکایت را به  طور کامل می توانید در لینکی که در بالا آمده مطالعه کنید. خرّیت متراکم و انباشته در وجود آن داستانسرا و این روایان چنان تغلیظ شده است که اگر یک قطره از آن را در اقیانوس آرام بریزند، از تک تک امواج آن به جای صدای روی هم غلطیند انبوه آب و صدای موج، عرعر خر بلند می شود.
روزنامه مشرق در زیر مطلب نشانی منبع این شاهکار بی نظیر «برانگیزاننده» مذهبی و ایمانی را داده است و آن « داستان های شگفت»از «شهید دستغیب» است. این «آفرینش» بی همتا البته جز از ذهن یک «آیت الله» نمی تواند زاییده شود. مسخره تر از این، کار سایت تسنیم  در نقل همین داستان از مشرق است. تسنیم که گفته می شود وابسته به سپاه قدس به فرماندهی پاسدار قاسم سلیمانی است،حکایت را به شکل گزارشی از «گروه رسانه ها» ی خود نقل کرده، چنان که گویی این ماجرا با آن داستان فروش فرزند در بازار برده فروشی، یک جایی که خود این گروه از وجود آن مطلع است و تردیدی در واقعی بودن آن ندارد، در همین روزها اتفاق افتاده است. تسنیم مطلب را این طور شروع کرده است:« به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، سکوت را زن شکست، طاقت نیاورد. فضای خانه انگار بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد، گفت: "تا کی می‌خواهی بنشینی و فکر کنی؟ خوب، گناه که نکردیم! هرسال می‌توانستیم، امسال دیگر نمی‌توانیم، ان‌شاءاللّه سال بعد، از خودشان بخواه تا دوباره دستمان را بگیرند و ما خیمه عزایشان را بر پا کنیم...»* داستان را تا آخر که می خوانی در زیر آن نشانی منبع داده شده و معلوم می شود که از «مشرق» نقل شده است.
البته این سوال همچنان باقی میماند که بالاخره «گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم» با چه میزان شعور و با کدام سطح از اطلاعات، گزارشی از تصمیم فروش فرزند توسط یک زن و شوهر در بازار برده فروشی برای تامین هزینه روضه امام حسین را، باور و آن را باز نشر کرده است. بدنیست همینجا یاد آوری کنم که این گونه نگارش از رویدادها و روایتهای مربوط به عاشورا یک وجه «عقیدتی» هم دارد و آن «کل یوم‘عاشورا...» است (معلوم نیست این فرمایش از کجا آمده و انتساب آن به امام جعفر صادق را «علما» تایید نکرده اند). یعنی این که «به روز بودن» عاشورا و آن را در جریان در همه روزها دیدن است. البته این امر توضیح دهنده چگونگی پیدایش و انباشته شدن آن خرّیت متراکم که پیش تر شرح آن گذشت نیست. برای بیشتر آگاه شدن از میزان «علم و فضل» آن «عالم ربّانی» که این  داستانسرایی از اوست، مناسب می دانم که داستانی هم از کتاب «معاد» او نقل کنم.
از جمله حکایت هایی که دستغیب در آن آورده است این است:«در کتاب نورالابصار سید مؤمن شبلنجی شافعی  از ابولاقاسم بن محمد روایت کرده که گفت در مسجد الحرام جماعتی را در مقام ابراهیم(ع)انجمن دیدم، سبب پرسیدم، گفتند راهبی مسلمان شده و مکه آمده حدیث عجیبی خبر می دهد پیش رفتم شیخ کبیری پشمینه پوش با کلایی[کلاهی] از پشم عظیم الجثه دیدم نشسته و می گفت من در کنار دریا میان صومعه خود جای داشتم، روزی نگران دریا شدم دیدم مرغی مانند کرکس بزرگ بیامد و بر فراز سنگی نشست و از بدن مردی یکربع را قی کرد و رفت و باز آمد و یکربع دیگر را قی کرد. تا چهار مرتبه اعضای بدن آن مرد را قی کرد و آن مرد برخاست و انسان کامل شد. من از این امر درعجب شدم، دیدم همان مرغ آمد و یکربع آن را بلعید و رفت و بدین سان در چهار کرت او را ببلعید و ببرد. من در حیرت شدم که این چیست و این مرد کیست و تاسف کردم که چرا از وی نپرسیدم.
روز دوم نیز دیدم که آن مرغ آمد ویکربع او را برسنگی قی کرد. این کرت چون اعضای او را بجمله بیاورد و قی کرد و آن مرد برخاست و شخص کامل شد من از صومعه خود دویدم و او را سوگند دادم بخدای که تو کیستی. پاسخی نداد گفتم به حق آنکس که آفریدت سوگند می دهم بگو چه کسی باشی. گفت من ابن ملجم هستم. گفتم چگونه است قصه تو با این مرغ. گفت من علی بن ابیطالب(ع) را کشته ام و خداوند این مرغ را بر من گماشته است که هر روز مرا بدینگونه که دیدی عذاب کند. پس من از صومعه بیرون آمدم و پرسیدم علی بن ابیطالب کیست. گفتند ابن عم محمد(ص) و وصی او. پس قبول اسلام کردم و به حج بیت الحرام و زیارت قبر حضرت رسول(ص) مشرف شدم( آیت الله سیّد عبدالحسین دستغیب شیرازی - معاد  ص 64.
این کتاب را بخش انتشاراتی کتابخانه مسجد جامع عتیق شیراز توسط نشر برومند منتشر کرده است و تاریخ انتشار ندارد). مساله مهمی که نباید از نطر دور داشت این است که این قبیل مهملات را خود این آخوندها باور دارند و در اتفاق افتادنش تردیدی ندارند و همان را هم می خواهند به مردم تزریق کنند و بباورانند. این قبیل مهملات از طریق برنامه های متعدد تلویزیونی و توسط کانالهای متعدد، به خانه های مردم سرازیر می شود. البته خوشبختانه در عصر ماهواره و اینترنیت، برای آندسته از مردم که خسته و منزجر از چرند گویی ها و مهمل بافی های آخوند ها هستند گریزگاهی از این مهملات هست. اگرچه همه آنچه که مردم از طریق ماهواره و اینترنت می توانند دریافت کنند و خود را از شنیدن این مهملات خلاص کنند، ممکن است بی زیان نباشد. زیان هم می تواند گرایش به نوع دیگری از ابتذال و یا دریافت اطلاعات غلط و تحریف شده مربوط به تاریخ و مسائل سیاسی و اجتماعی باشد، اما باز زیان آن کمتر از مهملات لبریز از خرفات «علمای اسلام» و فرو رفتن به قهقراست که رژیم از آن سود می برد.
آنچه در ایران بعد از به قدرت رسیدن خمینی روی داد نشان می دهد که جامعه وملتی در سیر تحولات تاریخی و اجتماعی خود ممکن است عقب گرد هم بکند. به قدرت رسیدن آخوند خمینی و استقرار جمهوری اسلامی در ایران، 70 سال بعد از انقلاب مشروطه صورت گرفت(مشروطه 1906 مشروعه خمینی 1977 رخ داده است و همین به تلخی و ناگواری حضور آخوندها در اریکه قدرت و برقراری حکومت مذهبی در ایران می افزاید. محمد رضا فشاهی در کتاب خواندنی و ارزشمند «از شهریاری آریایی به حکومت الهی سامی2000-1800»، بخشی را به بررسی نظرات میرزا آقا خان کرمانی روشنفکر و اندیشمند بزرگ دوران مشروطه که به دستور محمدعلی میرزا ولیعهد به قتل رسید، اختصاص داده است.
از جمله از آن اندیشمند بزرگ نقل شده است:«علمای مذهبی ایران، جغرافیای آسمان و جهان هورقلیا را با تمام کوچه ها و خانه های آن مانند کف دست می شناسند، اما از وجود یا نام شهرها و دهات اطراف خویش بی اطلاعند. تحت تاثیر تعلیمات روحانیون عزاداری برای امامان و افسردگی ناشی از آن تا آنجا رواج پیدا نمود که ریشه شادمانی را در میان ملت خشکانده است. کار ایرانیان عبارتست از گریه برای مظلومانی که در هزار سال پیش زندگی می کرده اند و هیچ خویشاوندی با ایرانیان نداردند. حال آنکه اگر به جای یک سال گریه برای آن مظلومان، یک روز به موقعیت خود فکر می کردند، قادر بودند ظلم را از ایران برانداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدن و ثروت شوند.
در حالی که فیلسوفان جهان برای پیشرفت و تکامل تمدن و عدالت اجتماعی کوشش می نمایند، علمای مذهبی ایران، مردم را به ظهور نزدیک امام دوازدهم مژده می دهند، که بیاید و عدل و داد را برقرار سازد. حال آن که ما در زمان حیات آنان چه خیری بردیم که در زمان غیبت یا ظهور آنها ببریم؟». می بینم که اکنون بعد از حدود 110 سال از انقلاب مشروطه، تعریف و شرحی که میرزا آقا خان کرمانی از وضع و نقش روحانیت داده است، نه تنها همچنان   برجاست است، بلکه به دلیل این که استقرار روحانیت در حاکمیت به رهبری خمینی که در طول این سالیان دراز با خونریزی و جنایات بیشمار همراه بوده است، مساله یی به مراتب و وخیم تر شده و مشکلی تاریخی است که حل نشده باقی مانده است. از میان برداشتن غده بدخیم و عفونی از سر راه پیشرفت و ترقی مردم ایران، یک ضروت و یک وظیفه ملی و میهنی است.
بعد از انقلاب فضای فرهنگی جدیدی به وجود آمده بود که مطلقا به نفع خمینی و آخوندها نبود. تاسوعا و عاشورای سال 57 با راهپیمایی های بزرگ در اعتراض علیه شاه گذاست و در سال بعد از ورود خمینی به ایران، فضای سیاسی لااقل شهرها در انحصار آخوندها نبود، نیروهای سیاسی و مبارز هم حضور فعال داشتند. من یادم نمی آید که در سال 58 دسته سینه زنی و عزاداری در خیابان دیده باشم. همان سال خمینی دوبار در دیدار با وعاظ در آستانه محرم و در آستانه ماه رمضان بر ضرورت برگزاری مجالس عزاداری به شکل سنتی آن و گریه کردن برای امام حسین تاکید کرد و این امر را عامل اساسی برای بقای اسلام دانست. او حتی در سخنانی دیدار با جمعی از وعاظ تهران که «آخوند 28 مردادی» فلسفی در راس آن بود و برای گرفتن رهنمود برای چگونه برگزارکردن مجالس از سکه افتاده عزاداری، در تیر ماه 58 به دیدن او در قم رفته بودند، ضمن بارها تاکید بر اهمیت عزاداری و گریه و زاری و به سرو سینه کوبیدن گفت:« ما هر روزباید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها؛ این نهضت ها مرهون امام حسین ـ سلام الله علیه ـ هست. نمی فهمند اینها! بچه اند اینها، سوءنیت ندارند. بله خوب، ممکن است بعضی از آنها هم سو نیت داشته(باشند) بعضی ها هم روی نقشه کار بکنند همان طوری که زمان رضا خان. منتها او یک قدری روی نفهمی کرد، بعدها روی فهمیدگی»**
علی دوانی که یکی از مریدان خمینی و «اسلامی نویسان» نظام بود که در سال 85 مرد و در آن دیدار حضور داشته در مطلبی با عنوان «امام خمینی و عزاداری امام حسین» که در سایت موسسه تنظیم و نشر آثار خمینی درج شده شرحی کوتاهی در مورد اظهارات فلسفی در دیدار با خمینی داده است که خود به روشنی نشان دهنده فضای جامعه در آن زمان است. او نوشته است:« جناب آقای فلسفی در سخنان کوتاهی گفتند: آقا، اطلاع دارید که در سنوات اخیر منبر و مسئله گریستن و عزاداری امام حسین چه وضعی پیدا کرده است. به مردم القا کرده اند که عزاداری یعنی چه، و روضه و گریه کردن چه چیزی را حل می کند، و از این قبیل مطالب. اهل منبر سخت در فشارند، مردم همه کم و بیش بی تفاوت شده اند. آمده ایم از حضرتعالی رهنمود بگیریم. واقعاً تکلیف ما چیست. در منبر بخصوص ماه مبارک رمضان و محرم و صفر اکتفا کنیم به سخنرانی خشک، یا چنان که سابقه داشته، ذکر مصیبت هم بکنیم و روضه بخوانیم؟ (قریب به این مضمون)».
اما یکسال بعد در 14 آبان 59(در آستانه محرم) سخنان خشمگینانه و تهدید آمیز خمینی در دیدار دوباره با وعاظ تهران -اینبار در جماران که خمینی دیگر تا آخر عمرش در آنجا بر تخت استبداد و منبر امامت تکیه زد - نشان دهنده این بود که اوضاع در آنچه مربوط به برگزاری عزاداری است بد تر شده و اصلا رضایت بخش نیست. او در این دیدار از جمله گفت: «امروز مابه مجلس تعزیه و روضه  بیشتر احتیاج داریم از سابق [...] امروز دیگر انقلاب کرده ایم روضه لازم نیست، از غلط هایی است که تو دهن ها انداخته اند. مثل این است که بگوییم انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کریم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسی عبادی است. ما ملت گریه سیاسی هستیم. ما ملتی هستیم که  با همین اشکها سیل جریان می دهیم و خرد می کنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است. چطور شد اینها در زمان رضا خان[در] یک محفل جمع شدند و برای شکست ایران از اسلام گریه کردند.اگر گریه اشکال داشت چطور اینها می خواستند که مجوس را و این ملت و ملیتی که خودشان در نظر است احیاء کنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گریه ها شد برای این که مجوس از اسلام شکست  خورده است. اون افکار پوسیده الان هم در مغز بعضی ها هست. این ها نمی خواهند شما برای یک شهید اسلام گریه کنید»(خمینی پلید – کیهان 15 آبان 1359 – ص 13 »
 این گونه بود فضای آن روزها. باید جنگ و هفت تیر اتفاق می افتاد تا خمینی فرصت مناسب عملی کردن رویاهای خود برای «آرمان های اسلامی» و محکم کردن قدرت ضحاکی خود با کشتار و درو کردن فرزندان «مجوسان» و فرزندان آزادیخواه و مبارز ایران را به دست می آورد و آخوندها به ماتم گستری و تاریک اندیشی و دامن زدن به جهل و خرافات و به حمله برای منهدم کردن هویت ایرانی می پرداختند. باید با روحانیت مرتجع شیعه و نقش ویرانگر این ماتم پرستی و خرافات به شکل گسترده یی در افتاد. این امر البته با باید باکار فرهنگی در بین تودها همراه باشد. من بر این باورم که این قلعه شکنجه وکشتار که جمهوری اسلامی نام دارد و دد و دام گرداننده این رژیم، در آن مستقر شده و بر ایران و مردم ایران حکم می رانند وقتی ویران و درهم کوبیده شود، زودودن جهل و خرافات و باورهای مهمل و غلط و جایگزین کردن آن فرهنگی مترقی دشوار نخواهد بود. این کار اکنون در داخل کشور و زیر اختناق و سانسور دشوار است.
نمونه و شاهد در این زمنیه این که وزارت ارشاد رژیم دست به تولید «اپرای عاشورا» زد و می خواست از این هنر هم برای «تجلیل» عاشورا استفاده بکند. از سوی جناح هار چنان فریادهایی در اعتراض به «تک خوانی زن» و حرمت شکنی علیه محرم و عاشورا بلند شد که جنتی وزیر ارشاد رژیم پس از تماشای آن گفت:« با تماشای این اثر، سفری ذهنی به تاریخ داشتم و یاد زمانی افتادم که گفتند، امیرالمومنین (ع) در محراب کشته شده و برخی‌ها پرسیدند که مگر علی (ع) نماز هم می‌خواند؟! چه ظلمی به "اپرای عاشورا" شد!...»(ایسنا 28 مهر- 20 اکتبر). به خاطر نقش ویرانگر و تباه کننده آخوند و آخوندیسم و اختناق و سانسوری که عرصه را برای آفرینش هنری و فرهنگی بسیار تنگ کرده است، من برای کارها و تلاشهای فرهنگی هنرمندان و نویسندگان و مترجمان مردم دوست و ترقیخواه داخل کشور، ارج و اهمیت زیادی قائلم و به آنها درود می فرستم.
* مطلب نقل شده از مشرق در سایت تسنیم:

**بخشی از سخنان خمینی در تیر ماه 58 در دیدار با وعاظ در قم پر از پرت و پلاهای خنده داری هم در آن است.
«...اگر فقط مقدسی بود و توی اتاق و توی خانه می نشست برای خودش و هی زیارت عاشورا می خواند و تسبیح می گرداند، نمانده بود چیزی، هیاهو می خواهد.هر مکتبی هیاهو می خواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی شود. اینها اشتباه می کنند، بچه اند اینها! نمی دانند که این نقش روحانیت و نقش اهل منبر چی هست در اسلام، خودتان هم شاید خیلی ندانید!
این نقش یک نقشی است که اسلام را همیشه زنده نگه داشته ... دیگران می کنند، دیگران فریاد می زنند وقتی یکی از آنها کشته بشود. فرض کنید که از یک حزبی یکی کشته بشود، میتینگ ها می دهند؛ فریادها می کنند. این یک میتینگ و فریادی است برای احیای مکتب سید الشهدا. و اینها ملتفت نیستند. توجه ندارند به مسائل.همین گریه ها نگه داشته این مکتب را تا اینجا و همین نوحه سرایی ها، همین هاست که ما را زنده نگه داشته، همین هاست که این نهضت را پیش برده، اگر سید الشهدا نبود، این نهضت هم پیش نمی برد، سید الشهدا همه جا هست: کل ارض کربلا «4» . همه جا محضر سید الشهدا است، همه منبرها محضر سید الشهدا است، همه محراب ها از سید الشهداست. اگر سید الشهدا نبود، یزید و پدرش و اعقابشان اسلام را منسی کرده بودند. اگر نسیان نشده بود، یک رژیم طاغوتی در خارج منعکس شده بود. معاویه و یزید یک رژیم اسلا می را رژیم طاغوتی داشتند معرفی می کردند. اگر سید الشهدا نبود، این رژیم طاغوتی را اینها تقویت می کردند؛ به جاهلیت برمی گرداندند. اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم، مسلم طاغوتی بودیم! نه مسلم امام حسینی. امام حسین نجات داد اسلام را. ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟ ما هر روزباید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها؛ این نهضت ها مرهون امام حسین ـ سلام الله علیه ـ هست. نمی فهمند اینها! بچه اند اینها، سوءنیت ندارند. بله خوب، ممکن است بعضی از آنها هم سو نیت داشته(باشند) بعضی ها هم روی نقشه کار بکنند همان طوری که زمان رضا خان. منتها او یک قدری روی نفهمی کرد، بعدها روی فهمیدگی».
متن کامل این سخنان در «صحیفه امام»جلد 8 صفحه 519 آمده است. همچنین می توان آن را در متن مقاله علی دوانی که لینک آن در متن این نوشته آمده است خواند.
چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴  - ۲۱ اکتبر ۲۰۱۵ 


بازداشت دلال بزرگ نفتی و مرد پشت‌پرده «نایاک» در ایران

 
Siamak-Namazi

 گزارش‌ها از ایران از بازداشت سیامک نمازی، مدیر برنامه‌ریزی استراتژیک کمپانی نفتی “کرسنت” در دوبی و مدیرعامل پیشین شرکت مشاوره “آتیه‌بهار” حکایت دارد.
آن‌گونه که یک منبع موثق به “تقاطع” گفته، آقای نمازی حدود ده روز قبل با هجوم نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران به منزل خانوادگی‌اش در تهران بازداشت و به بند دو-الف زندان اوین منتقل شد.
به گفته‌ی این منبع، اطلاعات سپاه هم‌چنین با در اختیار گرفتن کنترل ای-میل این شهروند ایرانی-امریکایی، تلاش کرده از طریق فرستادن فایل‌های آلوده و لینک‌های مشکوک، آدرس ای-میل هم‌کاران و دوستان وی را نیز هک کند.
از سیامک نمازی به عنوان یکی از بنیان‌گذاران و چهره‌های پشت‌پرده‌ی “شورای ملی ایرانیان امریکا” (نایاک) نام برده می‌شود. این شورا در فضای سیاسی امریکا به عنوان لابی غیررسمی دولت ایران شناخته می‌شود و اعضای ارشد آن در جریان مذاکرات هسته‌ای میان جمهوری اسلامی و قدرت‌های جهانی، بارها در کنار تیم مذاکره‌کننده‌ی ایرانی دیده شدند.
نمازی هم‌چنین در کنار برادر و دخترعمویش (بابک و پری نمازی)، و نیز بیژن خواجه‌پور (همسر پری نمازی)، شرکت “آتیه‌بهار” را به واسطه‌ی ارتباط نزدیکی که با خانواده هاشمی رفسنجانی داشت، به دلال اصلی مهم‌ترین قراردادهای تجاری و به ویژه نفتی ایران با شرکت‌های خارجی در سال‌های دهه‌ی هفتاد خورشیدی تبدیل کرد.
وی از جمله طرفداران برقراری رابطه سیاسی و اقتصادی میان ایران و امریکا در سال‌های اخیر به شمار می‌رفت و بازداشت او بعد از امضای توافق هسته‌ای را می‌توان در راستای جنگ قدرت میان طیف‌های مختلف داخل حکومت ایران ارزیابی کرد.
از سوی دیگر با بازداشت سیامک نمازی، شمار شهروندان ایرانی-امریکایی زندانی در ایران به عدد چهار رسید. سعید عابدینی (کشیش مسیحی)، امیر حکمتی (تفنگ‌دار سابق نیروی دریایی امریکا)، و جیسون رضاییان (خبرنگار روزنامه واشنگتن‌پست) سه ایرانی-امریکایی دیگری هستند که در حال حاضر در زندان‌های ایران در حبس به سر می‌برند. رابرت لوینسون، مامور سابق اف.بی‌.آی که از سال ۲۰۰۷ در جزیره کیش مفقود شده نیز شهروند دیگر امریکا است که دولت این کشور می‌گوید در اختیار حکومت ایران قرار دارد.


Netanyahu's Record on Inciting Violence Against Palestinians

Netanyahu's Record on Inciting Violence Against Palestinians

از سیاست امریکا و روسیه تا تئوری توطئه در پرسش هائی از دکتر منصور فرهنک

از ماجرای برجام تا موضوع زخمی شدن مسعود رجوی در پرسش و پاسخی با ایرج مص...

امپراتوری محمد محبعلی (داماد وزیر صنعت) 
   


 
زمستان سال 1393 ، به دنبال برگزاری نمایشگاه اکسپو 2015 میلان ، مدیریت غرفه ایران به محمد محبعلی که داماد نعمت زاده (وزیر صنعت) است ، واگذار شد که با سوء استفاده ها و بی تدبیری های بسیاری همراه شد. خبرگزاری معماری نیوز ، در یک پرونده خبری ، این موضوع را بررسی کرد: آیا ایران از اکسپو میلان کنار گذاشته می شود؟ - ۱۱ آبان ۱۳۹۲ معضل داوری از فوتبال تا معماری + سند - ۸ آذر ۱۳۹۲ طرف ایتالیایی نگران وضعیت حضور ایران در اکسپو است! - ۲۰ آذر ۱۳۹۲ 
حکایت ایران و اکسپوی میلان - ۲۶ دی ۱۳۹۲
اکسپوی میلان؛ کدام سنت ؟ کدام مدرنیته ؟ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۲ 
ماجرای طرح نهایی غرفه ایران در اکسپو 2015 میلان و کامران صفامنش - ۴ تير ۱۳۹۳ ماجرای داماد آقای وزیر و نمایشگاه اکسپو میلان! - ۹ اسفند ۱۳۹۳ امتناع داماد وزیر از بازگشت به ایران/فعلا هستیم تا تعطیلات بعد از عید! - ۱۱ اسفند ۱۳۹۳ بازگشت غرور آفرین داماد آقای وزیر از میلان! - ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ 
عقب نشینی وزیر از تخلفات داماد مارکوپولو / 13 روز تخلف اداری بی مورد با هزینه بیت المال + سند - ۱۵ اسفند ۱۳۹۳
داماد وزیر صنعت مسئول نمایشگاه اکسپو میلان نیست/«محبعلی» حق امضا و انتصاب و دستور ندارد - ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ 
کتمان هویت کاری «داماد وزیر» در اکسپو! + سند - ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ 
اکسپو پروژه ملی یا ملک شخصی ؟! / اخراج فرد معترض به رانت های داماد وزیر و رفقا - ۲۴ اسفند ۱۳۹۳ 
وقتی معماری ایران در اکسپو «لوله» شد! - ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ 
غرفه ایران در «اکسپو» نیمه کاره افتتاح شد! + عکس - ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ 
فرهنگ و تاریخ ایران در «میلان» تحقیر شد! + گزارش تصویری - ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ 
ملغمه‌ای از آشفتگی و کج‌سلیقگی در غرفه ایران در اکسپو - ۲ خرداد ۱۳۹۴ 
آیا حضور ایران در اکسپو جز آسیب به آبروی ملت و تمدن ایرانی نتیجه دیگری نیز داشته است؟/ تصاویر - ۵ خرداد ۱۳۹۴
سود میلیاردی « قریشی» از معرفی ناقص غذاهای ایرانی در «اکسپوی میلان» - ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ 
فاجعه اكسپو به «روز ملى ايران» رسيد! - ۲۷ مرداد ۱۳۹۴   محبعلی به پشتوانه ناتوانی دستگاه های نظارتی و حمایت بی قید و شرط وزیر صنعت ، آنقدر پیش رفته است که حتی از توهین به سردبیر این خبرگزاری نیز خودداری نمی کند : فایل صوتی  - متن خبر همچنین خبر رسیده است که «اسفهبدی» مدیرعامل "شرکت سهامی نمایشگاههای بین المللی ج.ا.ایران" و برپاکننده غرفه ایران در اکسپو ، طی حکمی «مسوولیت طرح توسعه، بهسازی و نوسازی سالن‌ها و ساختمان‌های جانبی و سایت نمایشگاه بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران» را به «محبعلی» محول کرد.
 

Finkelstein: Third Intifada goal is to end illegal Gaza siege (Part 2)

عاشورای ایرانی و نگاهی به برخی چشم اندازها به بهانه سالگرد حماسه و جانباختن دلاورانه آریوبرزن و یارانش دردوازدهم اوت سیصد و سی سال قبل از میلاد مسیح اسماعیل وفا یغمایی

عاشورای ایرانی و نگاهی به برخی چشم اندازهابه بهانه سالگرد حماسه و جانباختن دلاورانه آریوبرزن و یارانش دردوازدهم اوت سیصد و سی سال قبل از میلاد مسیح
 اسماعیل وفا یغمایی
 





مقدمه و شرحی مختصر بر دردی بزرگ
با فرا رسیدن دوازده اوت دو هزار وچهارده میلادی ، از مقاومت دلیرانه و جانباختن پنجهزار و چهل و دو تن، آریو برزن،خواهرش یوتاب و سربازان مدافع پایتخت ایران در مقابل ارتش اس
کندر مقدونی، دو هزار و سیصد وچهل وچهار سال می گذرد،[می توان نامش را گذاشت عاشورای ایرانی] ولی تازه و پس از سی و شش سال حکومت  و استبداد و ارتجاع جمهوری اسلامی است که در بیداری و رستاخیز فرهنگی، که دامنه اش رو به وسعت است، نرم نرمک آتش گذشته ها در حال شعله کشیدن است و چهره های در خاکستر فراموشی فرو رفته در حال درخشیدن، و چرا؟
**
حمله سپاهیان خلیفه دوم به ایران و سقوط دولت ساسانیان تنها سقوط دولت چهار صد و شانزده ساله و بیمار ساسانی (از28 آوریل سال 224 میلادی با سقوط سلسله
 اشکانی و پیروزی اردشیر پاپکان بنیادگذار، وکشته شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی به دست ماهوی مرزبان در مرو در سال651 میلادی) نبود.
در زمانی چهار صد و شانزده ساله شاهان بزرگ و کوچکی چون
اردشیر
بابکان • شاپور یکم • هرمز یکم • بهرام یکم • بهرام دوم • بهرام سوم • نرسی • هرمز دوم • آذرنرسی • شاپور دوم • اردشیر دوم • شاپور سوم • بهرام چهارم • یزدگرد یکم • بهرام پنجم یا بهرام گور • یزدگرد دوم • هرمز سوم • پیروز یکم • بلاش • قباد یکم •جاماسب • قباد یکم • خسرو انوشیروان یا خسرو یکم • هرمز چهارم • بهرام ششم • خسرو پرویز یاخسرو دوم • شیرویه یاقباد دوم اردشیر سوم • شهربراز • خسرو سوم • جوانشیر • پوراندخت • گشناسب بنده • آزرمیدخت • هرمز پنجم • پیروز دوم • خسرو پنجم • یزدگرد سوم، بر ایران حکومت کردند
اندک زمانی پس از سقوط دولت ساسانی همراه با روانه شدن کاروانهای اسیران و باج و خراج و جزیه از ملتی که بیش از پانزده قرن فرهنگ و تمدن داشت و سه مصلح و پیامبر ایرانی، زرتشت و مانی و مزدک را به جهان عرضه کرده بود، فرهنگ و تمدن، زبان و سنتهای ایرانی و دین و آئین کهنسال ایران به زیر کشیده شد و لاجرم نامهای شهریاران و سرداران و بزرگان این سر زمین چه مستبد و چه نیک، در زمره نامهای ممنوعه قرار گرفت وآئین و آئینداران اجنبی با تلاش فراوان به نابودی حافظه تاریخی و فرهنگی و مذهبی مردم ایران کمر همت بستند و این آغاز یک تناقض دردناک در تاریخ ایران بود که هنوز هم از عوارض آن ایران و ایرانی رنج می کشد و در یک نگاه عمیق تاریخی از زوایائی حکومت آخوندهای شیعه بر ایران زاده این تناقض است.
بخشهائی و ژنهائی ازفرهنگ و تمدن کهن ایران در میان مردم ایران و با در آمیختن با فرهنگ بعدی حفظ شد و با نرمش در میان مردم تنفس کرد و مثلا آن شمشیر و تهاجم و قاتلو و قتلو وگردن زدن و دست و پا بریدن و تجاوز و خشونت بدوی و نظامیگری و قدرت طلبی[که امروز هم  شاهدش هستیم و نمونه خام و خشن اش را در کشتارهای وحشیانه مسلمین داعشی میبینیم] آئین مهاجمان را، در طول سالیان به مثلا اسلام ایرانی و عرفان ایرانی تبدیل کرد، و غریو سواران سعد ابن ابی وقاص (پدر عمر سعد سپهسالار یزید)، فاتح ایران را به نوای نرم مولانا و خواجه عبدالله انصاری ودیگر شاعران و عارفان مسلمان مبدل نمود، ولی در ستون فقرات اصلی فرهنگ پنهان ایرانی و تاریخ، ایران همواره با فرهنگ بعد از خود در تصادم و تناقض بود و به نظر من این تناقض دردناک هنوز هم وجود دارد و در برخی اوقات نتایج مصیبت باری بوجور می آورد.
فرهنگ و آئین اشغالگران، که بر این اراده بود که فرهنگ و آئین کهن زاده شده از ریشه هند و اروپائی را ایران را تبدیل به فرهنگ و آئینی سامی و کاملا متفاوت بکند، تمام سنتهای گذشته را برای خود خطرناک و آتش سوزان زیر خاکستر می دانست.به نظر فاتحان بیابان نشینی که یک امپراطوری عظیم را با تمام امکاناتش، امکانات مادی، انسانی، جغرافیائی و... مغلوب زیر پای خود می دیدند ، تاریخ و فرهنگ این امپراطوری خطرناک بود ،باید همه چیز را یا از بین برد و یا اسلامیزه کرد و در این وادی، بسیاری چیزها تغییر کرد. چند مثال می آورم.
مفهوم و معنای خدا 
که ایرانیان قرنها با باور به آن زندگی معنوی خود را محور و مداری یافته بودند به مفهوم و معنای خدائی دیگر تغییر کرد واهورا مزدا به زیر کشیده شد و مفهوم ارجمند و نیک خدا در قالب الله که بنا بر اسناد منجمله کتاب ارزشمند «الاصنام» کلبی نام بتی درعربستان و پدر لات(اللات  مونث الله و از خدایان قدیمی اعراب بود)و عزی بود جای گرفت .
سگ قدیمی ترین دوست انسان که از قابل احترام ترین حیوانات در آئین ایرانیان ودور کننده ارواح شریر و اهریمن،و مقامی در کنار مغ بزرگ در معابد دارا بود، در زمره نجس ترین حیوانات و مورد بی احترامی و ضرب و شتم قرار گرفت و نامش با بدترین دشنامها امثال پدر سگ ، مادر سگ، سگ مذهب، و امثالهم آمیخته شد.
شراب 

که نوشیدنی مقدس و مذهبی ایرانیان بود و حتی تا قرن چهارم و پنجم پس از تهاجم، در شعر و ادبیات ایران جایگاهی والا داشت و سمبل دگم شکنی بود حرام اعلام شد. 
شادی و موسیقی و طرب و سپیدی و سورها و جشنهای فراوان ایرانی 
 که مورد تائید آئین زرتشت بود مذموم شمرده شد، شادی تبدیل به سوگ گردید، موسیقی در زمره صداهای مشکوک (به فتوای فقیهان و رساله ها،در زمره صداهائی که از انتهای روده بزرگ خارج میشود) محسوب شد و جای موسیقدانان بزرگی چون باربد( تنظیم کننده و اصلاح کننده دستگاههای موسیقی ایرانی) و نکیسا و سرکب و سرکش و رامتین( مخترع چنگ) و بامشاد را قاریان و مرثیه خوانان گرفتند
سپیدی که رنگ منتخب آئین زرتشت و سمبل نور و روشنی بود تبدیل به رنگ سیاه و مجالس و جشنهای فراوان ایرانی تبدیل به مجالس پی در پی عزاداری آنهم برای کسانی گردید که بسیاری از آنها ربط و رابطه ای با تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران نداشتند ، شگفتا ! که جنگها میان گروههای غیرایرانی و بر سر مسائلی که ارتباطی به ایران اشغال شده نداشت و دعوای قدرت میان گروههای دیگر بود که اتفاق می افتاد ولی مجالس عزاداری اش در ایران برگزار می شد!.
زن ایرانی 

که خوب یا بد،با فرهنگ مستقل خود در لایه های مختلف اجتماعی ایران پرورده شده بود و روزگاری زن – خدایان ایرانی امثال آناهیتا و معبدهای فراوان آناهیتا، سمبلهای قدرت و احترام او بودند به روزگاری بسا مصیبت بار تر از قبل افتاد ، به مقام نیمه انسان تنزل کرد و همراه با به اسارت رفتن و به بردگی کشیده شدن و مورد تجاوزات شرعی در نه سالگی قرار گرفتن، در میان مقنعه و چادر و نقاب و روسری،(سمبل اسارت جنسی و پرچم پیروزی اندیشه ارتجاعی بیگانه بر زن ایرانی)، و هولناکتر از آن افکار و اندیشه های خرافی کفن پیچ شد.
تاریح گذشته ایران 

 و سر گذشت اجداد و نیاکان ما تا آغاز دوره اسلامی چنان نجس و مردود و ملعون شمرده شد که تا همین دوران معاصر و تا قبلا ازتجربه سی ساله اسلامی، با چشم شک و تردید به گذشته خود می نگریستیم و تاریخ شاهنشاهی گذشته ایران را تاریخی دوزخی می پنداشتیم و در عوض به دور مقابر هر سید عبا پوش و عمامه بر سر نامدار یا گمنام نیمه اجنبی و نیمه ایرانی طواف نموده و برای خود ذخیره آخرت می اندوختیم و نام و نشان بسیاری از سرکوبگران ملت و میهن و نابود کنندگان فرهنگ و تمدن گذشته خود را بر فرزندان خود می نهادیم و میگذاریم و بر آن بودیم و هستیم که دوازدهمین سید علوی سبز پوش با ظهور خود تاریخ اجتماعی و سیاسی ما را به فرجام رساند و نه تنها ایران بلکه پنج قاره عالم را شمشیربه کف و سوار بر اسب و شتر غرقه در عدالت اسلامی وبه طور خاص شیعی کرده خیمه جامعه بی طبقه توحیدی را بر فراز زمین بیفرازد و طبعا یک جمهوری اسلامی جهانی، با کدام معیار؟ حتما کتاب و سنت اسلامی! و یک امام و ولی و نایب بین المللی و جهانمداربر پا نموده واندک زمانی بعد با ظهور دجال یک چشم زنگ پایان جهان و قیامت را به صدا در آورد و با باز نمودن درهای بهشت و دوزخ گله های میلیاردی انسانی را که از میلیاردها گور بر انگیخته شده اند،به سوی جایگاه ابدیشان بهشت یا دوزخ هدایت کند تا دوزخیان در آتش بسوزند و بهشتیان با شنیدن طنین نعره های جانگداز سوختم سوختم دوزخیان درمانده و بدبخت، تئوریهای مازو- سادیستی مارکی دوساد را عینیت بخشند و کام دل بر گیرند و مست از شرابا طهورا در آغوش حوریان در سایه های درختان پرشکوفه و در کنار جویبارهای شیر و عسل بیارامند. 
میبینید که در فراسوی باور معمول چه آش کشکی پخته شده است و چه کابوس هولناکی را در رگ جان ما نسل در نسل سازماندهی کرده اند و چگونه والاترین کلمه ای را که مفهوم عظمت و روشنائی و نیکی از آن مستفاد می گردد، یعنی کلمه خدا را به اهریمنی خونخوار تغییر داده اند.
کتابی نوشته شده در اغاز قرن سوم هجری و شناخت الله

راستی ملایان چه آش مسموم و در هم جوشی در طول قرنها برای ما طبخ کرده اند که نه تنها بیسواد ترین و عوام ترین مردم را گیج و منگ و منکوب نموده اند بلکه اندیشمندان اهل درد و دل و حتی مبارزان ترقی طلب مسلمان میهن ما را از عوارض آن بی نصیب نگذاشته اند چنانکه آنان یک نظریه دست ساز آخوندهای شارلاتان و فریبکارقرن سوم هجری را که در میان مردم در طول سالیان دراز، تبدیل به یک باور قدرتمند شده است تبدیل به تئوریهائی کرده اند که سرانجام پذیرندگانش را در مسیر شناخت تاریخی و علمی به دلپیچه شدید و وحشتناکی در اندیشه دچار خواهد کرد و حاصلی جز یاس وبی ایمانی و بریدگی و خیانت ببار نخواهد آورد. این بزرگواران که در راه آرمان با شجاعت جانباختند و به شهادت رسیدند با تمام نیات خیر خودهرگز به این حقیقت نزدیک نشدند یا فرصت نیافتند نزدیک شوند که:
مردم کوچه و بازار یعنی بدنه اصلی جامعه ، با باورهای خارا شده و هاگ شده خود که در بسیاری موارد سختی آن از الماس و پولاد بیشتر است دلخوشند ومی آیند و زندگی می کنند و میمیرند و خطری هم برای دیگران ایجاد نمی کنند، ولی عنصر مبارزی که بعنوان مغز اندیشمند و عصب حساس هوش و شعور اجتماع می خواهد در جامعه تغییر ایجاد کند مطمئنا و اجبارا در پروسه مبارزه، که با اعتلای شناخت سیاسی و اجتماعی و تاریخی و فلسفی همراه است، ازباور، و در زمره باورها، از باورهای عوامانه و بی پایه عبور خواهد کرد و در وادی شناخت بدون تردید از عوامانگی و باورهای بقال و رختشور محله و نیز پدر بزرگ و مادر بزرگ خود، به سوی اعتقادی سفر خواهد کرد که با بدیهیات تاریخی و اجتماعی در تضاد نباشد و گرنه آن باورها را به دور خواهد افکند و اگر نتواند با دور افکندن باورهایش خود را به اعتقادی دیگر مسلح کند تبدیل به ظرفی تهی خواهد شد که می توان آن را با هر لجنی انباشت. حکایت برخی افراد که پس از به دور افکندن باورها سر بفرمان جلاد فرود می آورند را در همین حیطه فاجعه بار باید نگریست.
در هر حال...مهاجمان با تزریق سم باورهای خود در طول سالیان دراز کاری کردند که ما از بردن نام شهریاران ایران در دورانی که تمام جهان در دست شهریاران بود و به طور جبری و تاریخی، خوب یا بد، و بر اساس جبرهای تاریخی جهان متمدن با آئین شهریاری اداره می شد، ابا داشتیم ولی با آئین و سلطه خلافت و امامت بیگانگان، که حتی نوع معاصرش چه ارتجاعی و چه رادیکالش در عمق و در آنسوی باورهای خوشخیالانه ما، چون بر تخت قدرت نشیند ،بسا جبارتر و پوسیده تر و متعفن تر و خرافی تر ازسلطنت و شهریاری ایرانی است دمساز گشتیم. ،خود خواهی ایدئولوزیک امامت و خلافت و ولایت، که بواقع باید نام آنرا وقاحت افسار گسیخته ایدئولوؤیک گذاشت، با سلطه طلبی شهریاری و سلطنت قابل مقایسه نیست، که آئین شهریاری اگر دامنه جباریت را در زندگی مادی گسترده است و با بهره بردن از دسترنج مردمان و مالیاتها و استثمار آرامش میابد، آئین خلافت و امامت و ولایت هم دنیا را می بلعد و هم در حیطه خصوصی ترین مسائل زندگی و معنویت و حتی جهان پس از مرگ دامنه قدرت و سلطنت خود می گسترد و نهایتا بزرگترین باورهای دینی و اعتقادی را  ملتزم به خویش می کند و پیام می دهد که: حتی برای ورود به بهشت و در نیفتادن به دوزخ باید بردگان مطلق من و اندیشه من باشید.
در طول قرنها و قرنها، چنان ما را به زهر باورها آلودند که حتی وقتی ایرانیان موفق شدند مهاجمان را برانند یا ذوب کنند به دلیل آلوده شدن به بیماری باورهای آنان،(من نام آن را ایدز یا سیدای ایدئولوژیک می گذارم) و فلج شدن و ناتوانی دفاع کامل فرهنگی و ایدئولوژیک، در تاریخ ایران خود ما به بهانه دین و مذهب بر روی یکدیگر شمشیر کشیدیم و خون هم را به بهانه اسلام و کفر یا اسلام در برابر اسلام ریختیم و هنوز هم میریزیم غافل از اینکه مشکل در جای دیگر است ونه بر سر اسلام و من در نوشته ای دیگر تحت عنوان دو اسلام متضاد به آن خواهم پرداخت.
از سوی دیگربه یمن وجود اسلامی این چنین و بخصوص در دوره معاصر، مردم مسلمان کوچه و بازار با روشنفکرانی روبرو بودند که اکثریت قریب به اتفاقشان از شاعر و نویسنده و موسیقیدان و منتقد و مترجم، اهل دین و مذهب نبودند و این مسئله افتراقی را بوجود آورد که ملایان حرام لقمه از آن بیشترین استفاده را کرده و جای روشنفکران جامعه را در رابطه با مردم اشغال کردند. بگذرم، ماجرا بسیار دردناکتر از این چیزهاست و بررسی این موضوع و سخن گفتن از این درد فرصتی طولانی میطلبد .
آریو برزن 
از زمره کسانی که به همین دلایل، قرنها نامش در خاکستر فراموشی پنهان شده بود آریو برزن سردار دلاور ایرانی است که حماسه مقاومتش به نظر من و بدون اینکه دلیل و قصد اسائه ادبی به عاشورای مسلمین و شهیدان محترم و محبوب آن وجود داشته باشد ابعادی فراتر از عاشورای سال شصت و یک هجری دارد .
در گام نخست:
 عاشورای سال شصت و یک هجری در رابطه با فرهنگ مذهبی مردم و تاریخ مذهب و بخصوص شیعیان قرار دارد، جنگی است میان دو گروه از مسلمانان غیر ایرانی، جنگی است میان دو جناح از مسلمانان ( خاندان علی و خاندان معاویه، امام حسین امام گروهی از مسلمانان و خلیفه یزید ، خلیفه بخشی از مسلمانان و امپراطور قلمرو اسلامی در سال 61 هجری) که بدون تردید هر کدام که پیروز می شدند در سرنوشت ایران بزنجیر کشیده شده تغییری حاصل نمی شد، یعنی:

* ارتش اسلام ایران را تخلیه نمیکرد،

*ممنوعیت زبان پارسی لغو نمی شد، 

*مالیاتها و جزیه ها برداشته نمی شد، 

*آتشکده ها فروزان نمیشد،

* آئین کهن زرتشت باز نمی گشت

*میکده ها گشوده نمیشد، 

*ممنوعیت موسیقی لغو نمیشد،

*حجاب و برقع لغو نمیشد

*برده ساختن ایرانیان و فروختنشان ممنوع نمی گشت 

* زنان و کودکان اسیر به سرزمین خود باز نمی گشتند

و.....

در زمان حکومت پدران هر دو طرف، یعنی خلافت امام علی و نیز حکومت جبارانه معاویه این حقیقت در کوره آزموده شده بود وایران باج و خراجگزار هر دو امام و خلیفه عادل و جابر بود و هویت فرهنگی و تاریخی اش پایمال امپراطوری اسلامی بود.می توانیم فارغ از دنیای باورهای مذهبی بطور جدی به این مساله بیندیشیم که در سرنوشت ایران در معرکه جنگ میان آل علی و آل معاویه چیزی نصیب ایران و ایرانیان نمیشود، اگر باور نداریم تاریخ و اسناد تاریخی پیش روی ماست برویم و بخوانیم و بدانیم. من با سیمای انسانی علی ابن ابیطالب در باورهای عارفان و درویشان ومردم کوچه و بازار مخالفتی ندارم اما سیمای علی در عرصه واقعی تاریخ ایران او را مدافع و سرباز شجاع و بی گذشت اسلام و امپراطوری اسلامی معرفی میکند بعنوان مثال  
عبدالحسین زرینکوب درباره شورش ایرانیان می نویسد:زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام ، ۳۵۰و۳۵۱.

.....در سالهای آخر خلافت عثمان نیز که دستگاه خلافت دستخوش ضعف و تزلزل بود این گونه زد و خوردهای محلی همچنان وجود داشتچنانکه در دوره خلافت پرآشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود ازین دو لشکرگاه کار فتوح همچنان دنبال می‌شد. چنانکه بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی عصیان آنها را در خون فرونشاند. ماهوی سوری مرزبان مرو به کوفه آمد و علی به دهقانان و اسواران و دهسالاران نامه نوشت و دستور داد تا جزیه خویش را به او پرداخت کنند. اما چندی بعد اوضاع خراسان آشفته. اهل نیشابور پیمان شکستند و از پرداخت جزیه و خراج امتناع کردند. علی لشکری به خراسان فرستاد و نیشابور را گرفت و مرو را نیز به صلح بازگشود با اینهمه، در پایان دوران خلافت وی خراسان همچنان آشفته بود و آشوب‌ها و جنگ‌های عراق و شام آن ولایت را نیز آشفته می‌داشت. اهل هر ناحیه عامل خویش را برکنار نمودند و علی ناچار شد برای رفع این آشوب زیاد بن ابیه را به ولایت فارس و کرمان منصوب کند. زیاد به هوشیاری، آن دو ولایت را امن کرد و به آشوب و شورش پایان داد.[۱]

زرینکوب در کتاب تاریخ ایران کمبریج می‌نویسد:

بعد از کشته شدن عثمان بن عفان در شورش سال ۳۵ هجری قمری (۵۶۲-۵۶۳ میلادی)، مردم اصطخر تصمیم به شورش گرفتند که عبدالله بن عباس به دستور پسر عمویش، علی بن ابی طالب، خلیفه چهارم، شورش اصطخر را در خون فرونشاند. مدتی نه چندان بعد، علی زیاد بن ابیه را برای سرکوب شورش فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری (۶۵۹ میلادی) فرستاد. مردم نیشابور هم در خلافت علی معاهده خود را شکسته و از دادن جزیه و خراج سر باز زدند. خلیفه سپاهی فرستاد تا آنها را به فرمانبرداری بازگرداند

مایکل مورونی در دانشنامه ایرانیکا آورده است:

در حالی که در سالهای ۴۱-۳۵ هجری/۶۱-۶۵۶ میلادی، مسلمانان مشغول جنگهای داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل امپراطوری عرب خارج شد. حتی بازماندگان سلسله ساسانی تلاشهایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور انجام دادند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب زده را در دست گرفته و شورشها علیه والیان و افراد تحت حمایت آنان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات و فسانج همانند اهالی نیشابوراز دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده و آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری/۷-۶۵۶ میلادی، فرمانهای علی به اشخاص برجسته محلی مبنی بردادن خراج به ماهویه مرزبان مرو باعث بروز شورشهایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید و تا مرگ علی ادامه داشت

بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول شورشهای خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری/۶۵۹ میلادی از دادن مالیات سرباز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می‌یافت و مردم این مناطق مامورین جمع آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندندزیاد بن ابیه برای سرکوب شورشها فرستاده شد و توانست شورش مردم اصطخر را سرکوب کرده و فارس و کرمان را آرام کند. علی همچنین نیرویی کمکی به نیشابور فرستاد تا شورش آنجا را نیز آرام کند.[

بنوشته کرون٬ پیروز فرزند یزدگرد سوم موفق شد بعنوان شاه ایران در محلی که منابع چنینی ها آنرا جی لینگ نامیده‌اند مستقر شود که جی لینگ احتمالاً زرنج در سیستان بوده است. به تلاش پیروز در منابع اسلامی در هنگامی که از شورش زرنج٬ بلخ٬ بوشنج٬ و خراسان در هنگام جنگ‌های داخلی مسلمانان در زمان خلافت علی نوشته اند٬ اشاره شده است. این منابع خود پیروز را بیاد ندارند. اما نوشته اند که هنگامی که خٌلید بن کعث ٬ فرماندار جدید منصوب شده توسط علی برای خراسان٬ به نیشابور رسید. شنید که فرمانداران شاه ساسانی (عمال الکسری) از خراسان از کابل به خراسان آمده اند و خراسان شورش نموده است.[۴]کرون، می نویسد که در سال ۳۰ هجری/ ۶۵۰ یا ۳۱ هجری قمری/ ۶۵۱ میلادی (دوران خلافت عثمان) عبدلله ابن عامر٬ فرماندار بصره پس از فتح شهر جور عازم استخر شد تا این شهر را دوباره فتح کند. او قصد کرد تا به عنوان تنبیه جان تمام ساکنان شهر را بستناند. او بقولی چهل هزار و بقولی دیگر صد هزار و به عبارتی بسیاری را کشت. او بیشتر اشراف و اسواران نجیب زادهرا نیز نابود نمودتمام اینهامانع نشد که مردم استخر دوباره در زمان خلافت علی قیام نکنند.[

تورج دریایی آورده است که پس از به خلافت رسیدن علی، او عبدالله بن عباس را به حکومت عراق فرستاد. مردم استخر بار دیگر شورش کردند و نیروهای ابن عباس بعد از خونریزی زیاد شورش را فرونشاند.

ما میتوانیم باز هم باورهای خود را حفظ کنیم ولی واقعیت تاریخ اگر چه قرنها پوشانده شود خود را اندک اندک می نمایاند. 
در زمان حکومت پدران هر دو طرف، یعنی خلافت امام علی و نیز حکومت جبارانه معاویه این حقیقت در کوره آزموده شده بود وایران باج و خراجگزار هر دو امام و خلیفه عادل و جابر بود و هویت فرهنگی و تاریخی اش پایمال امپراطوری اسلامی بود. می توانیم فارغ از دنیای باورهای مذهبی بطور جدی به این مساله بیندیشیم که در سرنوشت ایران در معرکه جنگ میان آل علی و آل معاویه چیزی نصیب ایران و ایرانیان نمیشود، اگر باور نداریم تاریخ و اسناد تاریخی پیش روی ماست برویم و بخوانیم و بدانیم. 
حماسه آریو برزن اما،
 کاملا در رابطه با تاریخ ایران و حادثه ای تاریخی و کاملا ایرانی است. در طول یاداشت بازهم از این زاویه اشاراتی خواهم داشت، و اما ماجرای آریو برزن ، و پیش از ماجرای آریو برزن نگاهی به چند چشم انداز تا بتوانیم ماجرای آریو برزن را در زمینه ای تاریخی مشاهده کنیم تا بدانیم آریو برزن در یک نگاه عمیق ، بجز دفاع از پایتخت میهنش از چه چشم اندازهای سپری شده ای در پشت سر خود دفاع میکرد.

چشم اندازکی از تاریخ ایران برای شناخت مختصات تاریخی آریو برزن 

در تاریخ ایران ما با سه دوره کلی تاریخی روبرو هستیم.اول دوران تاریخ اساطیری ایران که مانند تاریخ اساطیری هر ملتی در حصار و قلمرو و سایه روشن در هم آمیخته افسانه ها و واقعیتهای گمشده قرار دارد و اثر بزرگ فردوسی، نگهبان و توضیح دهنده این دوران است. در این دوران ما با دو سلسله غول آسای پیشدادیان با نه پادشاه یا نه سلسله و کیانیان با نه پادشاه یا نه سلسله سر و کار داریم. این دو سلسله نمایندگان تاریخ اسطوره ای ایرانیان هستند.
پیشدادیان
سلسله پیشدادیان، بمعنای آورندگان داد و قانون، با کیومرٍث یا گلشاه و سپس هوشنگ پادشاه پیشدادی آغاز میشود. کیومرثٍ در متون اوستائی نقشی چون آدم ابوالبشر دارد و آغاز گر تاریخ انسانی و نخستین انسان آریائی است. پس از او هوشنگ(ترکیبی از کلمات هوش و فرهنگ، دارنده هوش و فرهنگ) حکم میراند و در زمان او و توسط اوست که آتش کشف میشود و آهن ذوب می گردد و عصر فلز آغاز میشود. پس از هوشنگشاه، طهمورث زیناوند( دارنده اسب و سلاح و بعد از او جمشید شاه( بمعنای شهریار درخشنده چون شید و خورشید) فرمان میرانند. در دوران جمشید شاه است که ضحاک ظهور می کند
ضحاک ماردوش و کاوه آهنگر
ضحاک فرزند مرداس شاه است. مرداس شاه امیری نیک سرشت و سامی نسب و از اهالی بابل است که سر انجام به دستور اهریمن به دست پسرش کشته می شود در همین دوران جمشید شاه دچار غرور می گردد و فره ایزدی او را ترک می کند و جمشید شاه دچار ضعف می شود و ضحاک به ایران می تازد و جمشید شاه را می کشد و ایران را زیر سلطه می کشد و دختران جمشید ارنواز و شهر نواز را به خدمت خود می گمارد.
در همین دوران  قیام کاوه آهنگر، اولین قیام و شورش مردمی علیه ظلم و ستم و به رهبری یک آهنگر ایرانی زاده میشود. کاوه بر علیه ضحاک می شورد و با قیام مردم او را به بند می کشد و فریدون فرزند آبتین وفرانک از خاندان جمشید فرمانروا می گردد و دوران دوم پادشاهی پیشدادیان پس از گسست تاریخی حکومت ضحاک مار دوش آغاز میشود جشن نوروز منجمله یادگار پیروزی بر ضحاک است. در اسطورها و متون اوستائی ضحاک مار دوش در کوه دماوند در بند است و روزی ظهور خواهد کرد و دوباره برای مدتی فرمانروائی خواهد نمود. حکایت ضحاک مشابهت جالبی با ظهوردجال و پایان جهان دارد.
فریدون ایران را قبل از مرگ میان فرزندانش سلم و تور و ایرج تقسیم می کند. سلم و تور که بر آبادانی قلمرو ایرج رشک می برند در جنگی برادر خود را می کشند. داستان سلم و تور و ایرج نشان می دهد ایرانیان و تورانیان و ترکها هر سه از تبار منوچهرند و هریک در گوشه ای فرمان میراندند .پس از آن منوچهر به خونخواهی ایرج بر سلم و تور پیروز می شود و بر تمامی ایران فرمانروا می گردد ماجرای حماسی و پر معنای آرش یا ارخش کمانگیر در این زمان و برای حل اختلاف مرزی ایران و توران اتفاق می افتد و مفهوم عمیق دفاع حماسی از تمامیت ارضی و استقلال ایران را در فراسوی مرزهای تاریخ بعهده دارد.
ظهور رستم

 ظهور رستم پهلوان اساطیری آریائیها در این دوران است. منوچهر یا مینو چهر بمعنای بهشتی صورت، سردارى داشت به نام «سام» كه امير زابلستان و سيستان بود. او پدر زال و جد «رستم» پهلوان نامى ايران است و بخش عمده شاهنامه، دلاورى هاى او را دربرگرفته است. زال زر مو هاى سرش سفيد بود، سام اين طفل سفيدموى را به علت داشتن چنين وضعيتى نپذيرفت و او را درغارى در البرزكوه نهاد و رها کرد. «سيمرغ» او را در آن غار بزرگ كرد، بعد ها سام به البرزكوه رفت و او را با خود به زابلستان آورد و زال در زابلستان با «رودابه» دختر «مهراب» پادشاه كابل ازدواج كرد و در نتيجه اين وصلت «رستم» به دنيا آمد. رستم پهلوان تمام آریائیهاست و از دو سو نژادی زابلستانی و کابلستانی بمفهوم امروز ایرانی افغانی دارد. او در تمام طول شاهنامه سمبل دفاع از ایران است و جالب است بدانیم در شاهنامه تمام پرسوناژها می میرند ولی از مرگ سیمرغ و زال و رودابه خبری نیست. بنا بر تعبیری در شعر استاد نعمت آزرم گویا فردوسی آنها را برای زادن رستمهائی دیگر زنده نگهداشته است.
ادامه پیشدادیان
نوذر فرزند منوچهر در این دوران بر پدر میشورد و اختلاف میان پدر و پسر ایران را تضعیف می کند و موجب حمله افراسیاب به ایران می شود. نوذر در این ماجرا کشته میشود و سپاهیان زاب یا زو فرزند طهماسب به حکومت میرسد. گرشاسب فرزند طهماسب آخرین شهریار پیشدادی است که روزگارش چون پدر در جنگ با افراسیاب می گذرد

کیانیان
میان سلسله کیانیان و پیشدادیان گسستی نیست و کیانیان همان ادامه پیشدادیان هستند زیرا نخستین شهریار کیانی بنام کیقباد از نسل فریدون پادشاه نامدار پیشدادی و نابود کننده حکومت ضحاک است.ماجرا چنین است که گرشاسب، در اواخر سلطنت خود مواجه با حمله افراسیاب و درمانده ازدفاع گردید بنابراین به پیشنهاد «زال» پهلوان باستانی ایران رستم را به «البرز کوه» فرستاد تا کیقباد را که از نسل فریدون بود با خود به ایران بیاورد .تا رستم با کیقباد باز گردد گرشاسب مرده بود و افراسیاب پادشاه توران برقسمت هایی از ایران مسلط شده بود. پس مؤسس سلسله کیانیان کیقباد بود و علت اینکه این سلسله را کیانیان نامیدند به خاطر این است که سه تن از سلاطین اولیه آن لقب «کی» داشتند و «کی» بمعنی شاه و فرمانروا است مدت سلطنت کیانیان 450 سال ثبت شده است و در این مدت 8 پادشاه و یک ملکه ، کیقباد، کیکاووس، کیخسرو، لهراسب، گشتاسب، بهمن،همای، داراب و دارا سلطنت می کردند. تاریخ افسانه ای ایران باستان از بهمن به بعد کم کم با تاریخ باستانی غیر اسطوره ای ایران تطبیق پیدا می کند. وقایع بعضی از داستان ها مثل ظهور اسکندر یونانی در زمان داراب که آن را با ظهور اسکندر مقدونی در زمان داریوش سوم مطابقت داده اند. ماجرای سیاوش و جنگ رستم و اسفندیار و مرگ رستم در دوران کیانیان اتفاق می افتد و سر انجام تاریخ اساطیری ایران با دارا به پایان میرسد.دوران تاریخ اساطیری ایران زمانی سه هزار و پانصد ساله را به خود اختصاص می دهد. بخشی از این دوران به قبل از ورود آریائیها به فلات ایران و بخشی به دوران بعد از ورود آنها اختصاص دارد.
بخش دوم تاریخ ایران تاریخ باستانی است که در حقیقت با سلسله مادها در قرن هفتم قبل از میلاد شروع میشود و سایه سه هزار و پانصد سال تاریخ اساطیری ایران را بر سر دارد.
مادها، هخامنشیان، سلسله سلوکی غیر ایرانی، پارتیان یا اشکانیان و سر انجام ساسانیان سلسله های دوران تاریخ باستانی هستند. این دوران حدود پانزده قرن به طول انجامید و با حمله اعراب به ایران پایان یافت.
بخش سوم تاریخ ایران دوران اسلامی است که از قرن هفتم میلادی با اشغال ایران شروع میشود و در راستای حکومت چند ده سلسله ریز و درشت جلو می رود و تا حکومت خامنه ای و احمدی نژاد ادامه یافته است.
دوران خاص تاریخی آریو برزن
حماسه آریو برزن که حماسه ای حقیقی و در محتوا هم شان حماسه کاوه و آرش است و باید در کنار انها گرامی داشته شود در دومین دوران تاریخ ایران تاریخ باستانی و در انتهای دوران هخامنشیان و حمله اسکندر به ایران اتفاق می افتد.
پیش از آریو برزن ،حکومت صدو پنجاه ساله مادها در سال 550 قبل از میلاد بدست کورش دوم ، کورش بزرگ مضمحل شد و اندک زمانی نگذشت که امپراطوری قدرتمند هخامنشیان بعنوان بزرگترین امپراطوری ان روزگار نمایان شد. این امپراطوری که دویست و بیست سال دوام آورد با پادشاهانی چون:
شاخه ابتدائی :
هخامنشچیش پش اولکمبوجیه اولکوروش اولچیش پش دوم.
شاخه اصلی :
کوروش بزرگ . کمبوجیه دوم .کوروش سومکمبوجیه سوم.
شاخه فرعی:
آریا رومنه.ارشام.ویشتاسب
گوماته مغ یا بردیا
شاخه اصلی: 
داریوش بزرگ.خشایارشا .اردشیریکم.خشایارشای دوم.سغدیانوس .داریوش دوم.اردشیر دوم.اردشیر سوم.داریوش سوم.اردشیر چهارم ادامه یافت.
کورش، کمبوجیه، داریوش، خشایار شاه،دوران قدرت و عظمت این امپراطوری را نمایندگی کردند.در زمان داریوش امپراطوری به چندین شاهنشاهی تقسیم شده و هر سرزمین شاه خود را داشت و داریوش که پادشاهی هوشیار و قدرتمند و نیز جباری نامدار بود بمعنای واقعی کلمه شاه شاهان، شاه بیست شاه دیگر در بیست قلمرو بود.
برای اینکه بهتر عظمت ایران آن روزگار را که اکنون ایران کنونی بازمانده از آن در دستهای آلوده مشتی ملای نیمه اجنبی اسیر شده است بدانید، بجاست که به این نکته توجه کنید که :
در زمان کورش دوم یا کورش بزرگ تنها پنجاه میلیون کیلومترمربع از مجموعه صدوچهل وهشت میلیون هشتصدوبیست و دو هزار کیلومترمربع خشکیهای روی زمین شناخته شده بود که تنها در حدود یازده میلیون کیلو متر مربع آن را جهان متمدن آن زمان تشکیل می داد و کورش موفق شده بود هشت میلیون کیلو متر مربع از آن سرزمینها را ،یعنی نه قسمت از یازده قسمت سرزمینهای متمدن آن روزگار را در نقشه ی امپراطوری ایران وارد کند و بر آن حکم براند .
امپراطوری هخامنشیان که به طور واقعی توسط کورش بنیان گذاری شد از بزرگترین امپراطوری های جهان بودو حدود آن از شمال به دریای سیاه و از مشرق به رود سیحون از جنوب به حبشه و از مغرب به مصر و قبرس منتهی می شد این امپراطوری وسیع همه کشورهای امروزی چون ترکیه ، سوریه ، لبنان ، اردن هاشمی ، اسرائیل و فلسطین ، عراق ، عربستان شمالی ،افغانستان ، پاکستان و جمهوریهای آسیای میانه شوروی تا کناره های رود سیحون را در بر می گرفت که با سپری شدن قر نهای بعدی جانشینان كوروش كمبوجيه و داریوش بزرگ و خشایار شاه به وسعت دامنه این امپراطوری افزودند و از لیدی تا هندوستان را به زیر سلطه گرفتند.
دولت هخامنشی صد و پنجاه سال در اوج قدرت بود و بعد از ان رو به ضعف رفت. یاد آوری این نکات برای این است که بدانیم آریو برزن در چه قاب جغرافیائی و تاریخی تنفس می کرد و حماسه تنگ تکاب یا در بند پارس او علیرغم اینکه پادشاهان هخامنشی جبار بودند یا خوب، دفاع از چه قلمروی بود. او از همان قلمرو و سرزمینی دفاع کرد که روزگاری در آن درفش کاویان کاوه علیه جباریت ضحاک اجنبی برافراشته شد وهمان سر زمینی که آرش برای حفظ تمامیت ارضی ان جان خود را در تیر نهاد و پرواز داد.
ظهور اسکندر و حمله به ایران
در همان حال که دولت هخامنشی رو به ضعف میرفت در کشور مقدونیه دولت فیلیپ پادشاه مقدونی و در حال اوج گرفتن بود. اسکندر پسر جنگجوی فیلیپ و المپیاس دختر پادشاه نه اوپ تولم، شاه ملسها بود که در سال356 قبل از میلاد متولد شده و از سیزده سالگی تحت نظر ارسطو فیلسوف معروف رشد کرده بود.. اسکندر از نوجوانی جنگجوئی کم نظیر و باده نوشی بی همتا بود . اسکندر پس از قتل پدرش که گویا دربار ایران در این قتل نقش داشت پادشاه مقدونیه و یونان شد.
اسکندر در بهار سال 334 قبل از میلاد با ارتش نه چندان بزرگ ولی نیرومند خود به سوی آسیا حرکت کرد. او جهانگشائی بلند پرواز و اسطوره ای بود که تصمیم داشت جهان را به زیر عنان بکشد و برای اینکار طبعا ایران عظیم ترین طعمه بود، ایرانی که سابقا یونان را بزیر مهمیز کشیده بود و خاطره دفاع دلیرانه لئونیداس با 300 سرباز یونانی در نود سال قبل هنوز در خاطره ها زنده بود.
ارتش ایران در این دوران سیصد و شصت هزار نفر و ده برابر بیشتر از ارتش اسکندر بود ولی این ارتش دیگر آن ارتش دوران کورش و داریوش نبود و در برابر جنگاوری اسکندر و ارتش کار آزموده او و سیاست خشن قتل عام و سرکوب او نتوانست مقاومت کند.
اسکندر نخست شهرهای یونانی را که تحت تسلط ایرانیان بود فتح کرد.شهر تبس در برابر او مقاومت کرد ولی اسکندر با کشتاری خونین پاسخ این مقاومت را داد. اسکندر شهر تروا را تسخیر کرد و از تنگه داردانل گذشت. در نخستین رویاروئی بزرگ ایرانیان و اسکندر، ارتش ایران شکست خورد و در قتل عامی بزرگ تمام یونانیانی که در ارتش ایران خدمت می کردند قتل عام شدند.
جائی که آریو برزن در آنجا جنگید و جان داد

نبرد دوم در سوریه و در شهر ایسوس باز هم با فتح اسکندر تمام شد و داریوش سوم فرار کرد. اسکندر شهرهای دمشق صور و صیدا را تصرف کرد و در شهر صیدا هشتهزار نفر از مردم شهر را کشت. او پس ار تصرف شهر غزه وارد مصر شد و در مصر در معبد آمون خود را فرعون قانونی و خدای مصریان خواند. در سومین جنگ بزرگ ارتش ایران و اسکندر در محل گوگامل، حوالی اربیل در عراق کنونی ارتش ایران شکست خورد و شهر بابل و شوش تصرف شد و از شوش ارتش اسکندر روانه پایتخت ایران شهر پرسپولیس یا تخت جمشید شد.
اسکندر در این هنگام بیست و یکساله بود. حماسه آریو برزن نیز در این نقطه از تاریخ در دفاع از پایتخت ایران شکل گرفت. نبرد آریو برزن در هنگامی صورت گرفت که ارتش ایران شکست خورده و شاه گریخته بود و شوش پایتخت زمستانی شاهان فتح شده بود. در اینجاست که سیمای آریو برزن در جنگی نابرابر رنگی حماسی و انسانی بخود می گیرد. اوبعنوان یک سردار میهن پرست با سقوط ایران در برابر ارتش مقدونی نمیخواهد و نمی تواند در برابر سقوط پایتخت و ذلت و اسارت ساکنان پرسپولیس یا پارسه که بگفته مورخان زیباترین و پر جمعیت ترین شهر جهان متمدن آن روزگار بود خاموش بماند و جان خود را نجات دهد . او جنگ تا آخرین نفس را بر می گزیند. او می خواهد تمام شود و با این تمام شدن پیامی از خود بیادگار بگذارد پیامی که قرنها پنهان ماند و گرد و غبارهای مذهبی و ایران ستیزی آن را پوشاند.
پایتخت ایران پرسپولیس.
امروز ما با ویرانه های کاخ شاهان روبروئیم ولی در آن روزگار تخت جمشید تنها کاخ شاهان نبود شهری عظیم و بقول بسیاری مورخان زیباترین شهر جهان بود که قلب امپراطوری هخامنشیان از یونان تا هند در آن می تپید. دیودور از مورخان قدیم می گوید:
در آن روزگار در روی زمین شهری به زیبائی و ثروتمندی پرسپولیس نبود.
اینجا پایتخت بزرگ مشرق زمین بود با جمعیتی فراوان، کتابخانه ها، معابد، بازارها، ورزشگاهها، مراکز علمی و...حماسه آریو برزن در فاصله سقوط شوش و پرسپولیس شکل گرفت.

آریو برزن که بود؟ 

در طول سه هزار و سی و نه سال کمتر از آریو برزن سخن گفته شده است. کسی برای او روضه نخوانده، کسی تعزیه آریو برزن بر پا نکرده است. کسی صحنه های نبرد او را ترسیم و در آن اغراق نکرده است و لشکر جنیان و تاریخنویسان مذهبی بیاریش نیامده اند و اگر تاریخنویسان یونانی اسناد این مقاومت را ثبت نکرده بودند ما چیزی از او نمی دانستیم . اما آریو برزن که بود؟آريوبرزن یا آریا برزن یا آریا بردن نه از تبار مستضعفان و کارگران و دهقانان ونه پیامبر زاده و امامزاده و تقدیس شده، و نه چون اسپارتاکوس برده ای شورشی ،که از نوادگان فارنابازوس اشرافزاده ایرانی است و چندین نسل او خون اشرافزادگی را در رگ داشتند .فارنا بازوس جد آریو برزن در سال 387 قبل از میلاداستاندار آناتولی در ترکیه امروزی بوده است.
پدر آریو برزن آرتا بازوس نام داشت که در فاصله سالهای 289 تا 225 میلادی میزیست. آرتا بازوس در دربار داریوش سوم از اعتبار زیادی برخوردار بود. تاریخ دقیق تولد آریو برزن مشخص نیست ولی احتمال دارد در سال 368 پیش از میلاد متولد شده باشد و با این حساب در روز جانباختن اش در دوازدهم اوت سرداری جوان و سی و چهار ساله بوده است. آریو برزن در سال 235 قبل از میلاد فرمانده نظامی و فرماندار پرسیس یا پارس بوده است و مورخان نوشته اند در پارس به دلیل بودن شاه، معمولا فرماندار وجود نداشت به همین علت به نظر می رسد داریوش سوم به دلیل جنگ و مقابله با اسکندر خود از پارس خارج شده و فرماندهی آن را به آریو برزن سپرده است.

نبرد در بند پارس و جان‌باختن آریو برزن و خواهر و یارانش
یکی از منابع پر بار برای شناخت نبرد آخرین آریو برزن یاداشتهای روزانه مورخ و روزنامه نویس رسمی اسکندر کالیسپس است. بر پایه این یاداشتها اسکندر پس از فتح شوش برای فتح پارسه یا پرسپولیس نیروهایش را دو قسمت کرد.بخشي به فرماندهی «پارمن يونوس» از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد؛ و بخش ديگر به فرماندهي خوداسكندر با اسلحه‌هاي سبك راه كوهستان كهگيلويه را در پيش گرفتند. آریو برزن قصد داشت پیش از اسکندر خود را به پایتخت برساند و در آنجا دست به مقاومت بزند ولی در میان راه با سپاهیان اسکندر روبرو شد در اینجا بود که آریو برزن در کنار خواهردلاورش یوتاب (به معنای درخشنده ،خورشید رخ ،بی مانند و بیتا) و پنجهزار پیاده و چهل سوار( در برخی منابع 1200 پیاده و چهل سوار) تصمیم گرفت تا آخرین نفس بجنگد. یوتاب خواهر آریو برزن سوارکاری و تیراندازی و شمشیر زنی می دانست و زنی رزمجوی بود . اسناد تاریخ ایران باستانی متاسفانه در زوایای بسیار از بین رفته و تاریک است ولی باید توجه داشته باشیم سالها قبل از این در حدود 484 قبل از میلاد در زمان خشایارشاه فرماندهی ناوگان نظامی ایران را بانوئی بنام آرتمیس به عهده داشت. آرتمیس از سوی خشایارشاه فرماندار سرزمین کارپه بود و با شروع جنگ بین ایران و یونان با پنج فروند کشتی که خود فرماندهیشان را بر عهده داشت در فتح آتن شرکت نمود.. در سال 480 قبل از میلاد او در جنگ دریائی سالامیس شرکت نمود و دلاوریهای فراوان نمود و از سوی شاه به فرماندهی نیروی دریائی ایران منصوب شد. نمونه دیگر آرتادخت زیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان اردوان چهارم اشكانی است. دیاكونوف خاور شناس بزرگ روسی در کتاب اشکانیان می نویسد او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی كوچكتـــــرین خطایی مرتكب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید.
بجز این سمبلهائی چون گرد آفرید که در شاهنامه رخ می نماید و زنان دلاوری چون زربانو و گردیه و امثال آنها که در ادبیات ایران خود را می نمایانند از عالم خیال پدید نیامده بلکه بایست سمبلهائی در تاریخ ایران داشته باشند تا دانای طوس و دیگران این سمبلها را باز آفرینی کنند و چهار قرن پس از اسلامی شدن ایران بجای نامهائی چون سکینه و رقیه و صغری و کبری و کلثوم، این نامها را بر قهرمانان زن شاهنامه نهد.
با توجه به اینکه گفته می شود ماجرای مقاومت آریو برزن در برابر اسکندر چهل و هشت روز به طول انجامید باید اسکندر در ماه ژوئن حرکتش را آغاز کرده باشد . آریو برزن و یارانش در منطقه صعب العبور دربند پارس یا تنگ تکاب در منطقه کهگیلویه و بختیاری، با ارتشی که نفراتش مرگ را در برابر تسلیم به بیگانه برگزیده بودند راه او را بستند .تیر کمان، فلاخن، شمشیر و سنگ سلاح آریو برزن و یارانش بود.آنان که از جان گذشته و مرگ بر کف به مصاف آمده بودند چندین روز اسکندر را بخصوص با باران تخته سنگهائی که از فراز کوه فرود می آمد و سپاهیان اسکندر را خرد می کرد سپاه اسکندر رامتوقف کردند و شمار زیادی از نیروهای او را کشتند. سپاهیان مقدونی که تا آن هنگام در سه جنگ بزرگ با چنین مقاومتی روبرو نشده بودند پس از چندین روز با دادن تلفات فراوان در زیر باران سنگ و تیر عقب کشیدند. مورخ اسکندر می نویسد که اگر ما در گوگمل با چنین مقاومتی روبرو می شدیم شکست می خوردیم. اسکندر دریافت که عبور از این تنگه ممکن نیست. در اینجا خیانت چوپانی ، یا یکی از روسای قبایل که اسیر شده بود سرنوشت این نبرد را رقم زد. این فرد که نام او را لی بانی نوشته اند بخشی از سپاهیان اسکندر را از راه کوه به آنسوی تنگه راهنمائی کرد و آریو برزن و یارانش از چند جهت مورد حمله قرار گرفتند
روز دوازدهم اوت سال سیصد و سی قبل از میلاد مسیح، و پس از چهل و هشت روز مقاومت روز آخر نبرد بود آریو برزن و یارانش از سه جهت مورد حمله قرار گرفتند. از شمال توسط فيلوتاس (Philotas)، از غرب توسط كراتروس(Craterus) و از شرق توسط خود اسكندر در پایان روز داغ دوازدهم اوت آریو برزن پس از انکه پیام اسکندر را در مورد تسلیم شدن و عفو شدن رد کرد با بازمانده سربازانش جنگ را ادامه داد و در زیر باران تیر و نیزه های مقدونیان بخاک افتاد. نوشته اند سپاهیان مقدونی از نزدیک شدنبه آریو برزن هراس داشتند و در پایان او را با باران تیر و نیزه کشتند.
در پایان روز دوازدهم اوت سیصد و سی قبل از میلاد، دربند پارس از اجساد آریو برزن و خواهرش یوتاب و پنجهزار و چهل و یک جنگاور ایرانی که برای دفاع از پایتخت که تا آخرین نفس جنگیده بودند پوشیده شده بود. اسکندر با عبور از اجساد اینان به طرف پارسه و تخت جمشید حرکت کرد. در تخت جمشید نه تنها پایتخت بلکه شهرکهای اطراف هم در آتش جور و ستم فاتحان سوختند.
مورخان نوشته اند زنان و کودکان بخاطر لباسها و زینت آلات خود کشته می شدند. بسیاری از ساکنان شهر پرسپولیس اقدام به خود کشی کردند. پدران و مادران ابتدا دختران و پسران نوجوان حود را می کشتند و بعد خود را نابود می کردند.مورخ نامدار پلوتارک می نویسد در غارت خزائن سلطنتی پنجهزار گاری و پنجهزار شتر تنها برای حمل خزائن شهر استخر مورد استفاده قرار گرفت. پس از آن در تخت جمشید کشتاری رخ داد که گویا به درخواست اسیران یونانیی بود که سالها در پرسپولیس در اسارت بودند و بهای این اسارت را مردم شهر پرداختند. در حالیکه در شهر خرد شده و تسخیر شده پایتخت هخامنشیان سربازان مقدونی در کنار اجساد مردان بر سر زنان و زینت آلاتشان با هم می جنگیدند و در تخت جمشید خرد کردن مجسمه ها و وسائل درون کاخ ادمه داشت آتشی که از کاخ شاهان هخامنشی زبانه کشید مهر پایان بر حیات پرسپولیس نهاد و همراه با سرد شدن اجساد کشتگان مقاومت در بند پارس حیات دولت هخامنشیان برای همیشه به سردی گرائید و آتش اقتدار اسکندر وپس از او دولت بیگانه صد وچند ساله سلوکیان غیر ایرانی زبانه کشید.
اجساد کشتگان در بند پارس توسط بومیان منطقه، اجداد لرهای بختیاری، دفن شد و نوشته اند جسد آریو برزن را به بالای کوهی برده و بر چکاد کوهی دفن نمودند.در دوران کنونی از جمله این نظر و شایعه وجود دارد که پیکر بیجان آریو برزن دردخمه سنگی داو دور، داو دختر( بمعنای مادر و دختر)،در منطقه حسین آباد در دامنه کوه انا در فارس دفن شده است.
دخمه سنگى داو و دختر که برخى آن را داو دُوَر مى‏نامند، از آثار تاریخى مهم فارس است که در محلى به نام داو و دختر در منطقه حسین‏آباد و مراس خان رستم ممسنى و در دامنه کوه انا قرار دارد. این نقش حجارى شده را در اصطلاح محلى «دى دوور» یا «دى و دوور» به معنى مادر و دختر مى‏نامند.این دخمه در ارتفاع تقریبى 300 مترى قرار گرفته و شبیه به دخمه‏هاى هخامنشى است. دخمه، تشکیل شده از سطح پهن و بلندى است که قسمت پایین آن را به صورت صاف درآورده‏اند. این دخمه داراى سکویى به طول 80/5 متر و عرض 5 متر است که فاصله آن تا پایین دخمه 100 متر است. مدخل دخمه در قسمت وسط قرار دارد و هر جانب آن داراى دو ستون به ارتفاع 3 متر و قطر 75 سانتى‏متر است. اتاقک درون دخمه داراى طول 5 متر و عرض 45/3 متر و ارتفاع 260 سانتى‏متر است. بالاى ستون‏ها نیز حاشیه صاف و مسطحى وجود داشته و بر فراز آن شکل کنگره‏هاى دندانه‏دار هخامنشى را بر سنگ کوه تراشیده‏اند. برخى این دخمه را مربوط به دوره ماد مى‏دانند و برخى نیز آن را مربوط به یکى از شهریاران هخامنشى پیش از کوروش کبیر مى‏دانند.برخى نیز این دخمه را مقبره آریوبرزن مى‏ شناسند.در ضلع جنوب شرقى این دخمه استودان یا محل دفن مردگان در قبل از اسلام قرار دارد. این دخمه در تاریخ 29/9/1316 با شماره 299 در فهرست آثار ملى به رسیده است. چند سال قبل با تلاشها و درخواستهای مردم در استان کهگیلویه و بختیاری تندیسی از آریو برزن در شهر باشت از شهرهای کهگیلویه و بختیاری نصب شده است که یاد آور خاطره ارجمند این سردار جانباخته ایرانی است.
پنج تا دوازده اوت دو هزار و نه میلادی.با اندکی تغییر و اضافات در اوت 2014 میلادی
اسماعیل وفا یغمایی

______________________________________-
پاورقی
1-آناهیتا یا ناهید در پارسی به معنای دور از آلودگی است . ناهیدشکل پارسی امروزی از نام «آناهیت» در پارسی میانه و «آناهیتا» از پارسی باستان آمده است . معنی آن «نا آلوده» (یعنی پاک یا بی آلایش) و یا ناخشمگین یعنی آرام و با آرامش است . هر دو معنی می‌تواند درست باشدچون هیتا هردو معنی «آلوده» و «خشمگین» را داراست . در بعضی منابع ذکرشده «اهیته» به معنی آلودگی و «ا» پیشوند نفی بوده که به دلیل وجود دو حرف مشابه آ ، حرف ربط «ن» بین آن دو آمده: ا + اهیته = اناهیته = اناهیتا .بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت» (یشت پنجم) که یکی ازباستانی‌ترین یشت‌هاست به این ایزدبانو اختصاص دارد . در این یشت او زنی است جوان ، خوش‌اندام ، بلندبالا ، زیباچهره ، با بازوان سپید و اندامی برازنده ، كمربند تنگ بر میان بسته ، به جواهر آراسته ، با طوقی زرین برگردن ، گوشواری چهارگوش در گوش ، تاجی با سد ستاره‌ی هشت‌گوش بر سر ،كفش‌هایی درخشان در پا ، با بالاپوشی زرین و پاچینی از پوست سگ آبی .اَناهید گردونه‌ای دارد با چهار اسب سفید . اسب‌های گردونه­ی او ابر ، باران ، برف و تگرگ هستند .)
2- دوستان عزیزی که می خواهند مستندات بیشتری در باره آریو برزن یا برخی اسمها ونکاتی که من در این نوشته به آنها اشاره کرده ام به دست آورند با مراجعه به گوگل فارسی و یا ویکیپدیای فارسی این امکان را دارند. با تایپ کلمات مورد نظر می توانید به منابع فراوانی دسترسی داشته باشید
3- در فرصتی دیگر به مقایسه دو عاشورای ایرانی و اسلامی خواهم پرداخت