۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه
: اشاراتی به برخی از سیاست های محافل قدرت های امپریالیستی بمناسبت تلاش های دادگاه ایران تریبونال!
احمد نوین : اشاراتی به برخی از سیاست های محافل قدرت های امپریالیستی بمناسبت تلاش های دادگاه ایران تریبونال!
ژوئیه 1, 2012 — سایت خبری راه کارگر مدت زمانی است که کسانی دست اندر کار برگزاری یک دادگاه بین المللی سمبلیک هستند. دادگاه ایران تریبونال در لندن که قرار است کارش را چند ماه بعد د ر لاهه برای رسیدگی به بخشی از جنایات حکومت اسلامی ایران ادامه دهد. این مقاله در رابطه با همین تلاش ها برشته تحریر در آمده است.واقعیت اینست که سردمداران حکومت اسلامی ایران بیش از ۳۳ سال است که با کسب قدرت سیاسی در ایران و از آنجا غصب حق تعیین سرنوشت مردم ایران، در مقابله با مردم حق طلب ایران برای حفظ حکومت جهل و جنایت اسلامی و بهره وری بیشتر سرمایه و چپاول سرمایه داران از نیروی کار کارگران و زحمتکشان و ثروت های جامعه ما از هیچ جنایتی فرو گذار ننموده اند. به بخشی از این جنایات رژیم اشاره میکنم:احمد نوین : اشاراتی به برخی از سیاست های محافل قدرت های امپریالیستی بمناسبت تلاش های دادگاه ایران تریبونال!
سرکوب آزادی های دمکراتیک در ایران و قلع و قمع نیروهای اپوزیسیون ایران، سرکوب مبارزات مردم حق طلب، سرکوب مخالفان حکومت و همه فعالان راه آزادی و برابری در ایران، براه انداختن حمام خون در کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و دیگر نقاط ایران و کوتاه سخن سرکوب وحشیانه مردم ملل ساکن ایران، بستن مطبوعات آزاد در ایران، کشتار هزاران مخالف رژیم پس از 30 خرداد 1360 و سالهای پس از آن، قتل عام هزاران زندانی سیاسی در تابستان 1367، تداوم بازداشت، شکنجه و اعدام مخالفان رژیم، تعقیب و اذیت آزار نویسندگان، خبرنگاران، وبلاگ نویسان و هر دگر اندیش دیگر، اعزام آدمکشان ها حکومتی و ترور حدود 300 نفر از مخالفان رژیم در خارج از کشور، تجاوز جنسی به زندانیان سیاسی در مواردی برای جلوگیری از باصطلاح رفتن دخترکان باکره پس از اعدام به بهشت و در مواردی دیگر برای بزانو و به تسلیم واداشتن زندانیان سیاسی، تداوم چندین ساله جنگ ایران و عراق بعد از فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361 امری که با مداخله فعال محافل قدرت در کشورهای امپریاایستی در رساندن اسلحه به هر دو طرف جنگ میسر شد، اعزام هزاران کودک به جبهه های جنگ ایران و عراق و فرستادن این کودکان به کام مرگ برای خنثی کردن مین های جنگی، سنگسار زنان و در مواردی سنگسار مردان، اجرای پروژه قتل های زنجیره ای مخالفان رژیم برای تشدید رعب و وحشت در جامعه، اجرای آپارتاید جنسی در ایران، سرکوب مداوم دانشجویان و استادان دگراندیش دانشگاهها و حمله های متعدد اوباش حزب الله و نیروهای انتظامی حکومت به دانشگاهها از جمله سرکوب گسترده و همه جانبه دانشجویان در خوابگاه دانشجوئی امیرآباد تهران در سحرگاه 18 تیر ماه و حمله وحشیانه نیروهای حزب الله در23 تیرماه 1376 به دانشگاه تهران، سرکوب جوانان معترض به تقلبات نمایش انتخاباتی خرداد 1388، دستگیری وسیع جوانان معترض بعد از این نمایش انتخاباتی و ضرب و جرح وحشیانه معترضین در خیابان ها و زندانها، تجاوز به تعدادی از جوانان مبارز و مخالف رژیم ولایت فقیه از جمله در زندان کهریزک، کشتن دهها نفر ازجوانان مخالف رژیم در خیابان ها و زندان در سال 1388 بجرم اعتراض این جوانان به دخالت ولی فقیه در نمایش انتخاباتی خرداد 1388، تشدید اعدام ها و قرار دادن ایران در صدر لیست اعدام ها در جهان، اختلاس ها، دزدی ها و تصاحب بنگاههای اقتصادی و تولیدی کشور توسط دستگاه رهبری و صاحب منصبان وابسته به سپاه پاسداران و جناح ها و بنیاد های رنگارنگ رژیم، اجرای طرح ورشکسته هدفمند کردن یارانه ها و به نابودی کشاندن اقتصاد کشور و تحمیل زندگانی محقرتر و ریاضت کشانه به کارگران و زحمتکشان ایران، شرکت » برادران قاچاقچی» سپاه و کمیته در گسترش اعتیاد در جامعه، ماجراجوئی های مخفیانه 18 ساله اتمی رژیم و ادامه آن در 7 سال گذشته و برباد دادن صدها میلیارد دلار از درآمد خزانه کشور در این رابطه، کشاندن اقتصاد ایران به لبه پرتگاه سقوط و تشدید بحران شکننده اقتصادی کشور، کشاندن ایران به وضعیتی که با سوء استفاده و زیادی خواهی دولت های امپریالیستی میتواند کشور ما را در معرض تجاوزات نظامی امپریالیست ها و یا در معرض زانو زدن در مقابل دولت های امپریالیستی قرار دهد.
توجه دارید که لیست جنایات حکومت اسلامی ایران بیش از اینها است. اما برای صرفه جوئی در وقت به همین مقدار بسنده میکنم.
این همه نشان میدهد که سردمداران حکومت اسلامی ایران به نسبت نقش شان در لگد مال کردن مردم ستمدیده ایران شایسته نشستن در صندل اتهام بجرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه عادلانه، مترقی و مردمی هستند.
لذا تشکیل یک تریبونال بین المللی ، مستقل از همه دولت ها و موسسات وابسته به آنها، برای خدمت به مردم ایران و آماده سازی افکار عمومی برای طرد گسترده تر و همه جانبه حکومت اسلامی ایران، که صفحه ترازوی عدالت را بیش از پیش بنفع پیشرفت و تعالی مردم ایران سنگین نماید و زمینه ساز قدرت یابی مردم ایران برای گرفتن حق تعیین سرنوشتشان باشد، امری لازم و بسیار مفید است.
اپوزیسیون دمکرات و انقلابی ایران، در صورت اتحاد عمل این وظیفه و توانایی را دارد که خودش راسا چنین دادگاه مستقلی را سازماندهی و تشکیل دهد.
بعنوان چراغی فرا راه آینده، قبل از وارد شدن به موضوع تشکیل دادگاه ایران تریبونال که الان کار مقدماتی خودش را در لندن آغاز کرده است، مایلم نگاهی به گذشته بیندازم.
چرا زمانی که حکومت فاسد و جنایتکار اسلامی ایران برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه و نابودی اپوزیسیون سیاسی ایران، در خیابانها و میادین شهرها چوبه های دار بر پا میکرد و جوانان ها و حتی اطفال زیر 18 سال، سالمندان، زنان باردار، دانش آموزان دبستان ها، دانشجویان و اساتید دانشگاهای کشور ما را روزانه در خیابان ها و یا زندان ها اعدام میکرد و خمینی جلاد رسماً حکم اعدام هزاران نفر از زندانیان سیاسی ایران در تابستان 1367 را صادر نمود، چرا دولت های امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها، بر این جنایات رژیم ایران چشم فرو بستند.؟
زمانی که اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین میگفت: » تعزير می کنيم و تعزير با اجازه حکام شرع است.». ( عبور از بحران، ص 440) و
موسوی تبريزی اصلاح طلب امروز در توضیح معنای تعزیر میگفت : » يکی از احکام جمهوری اسلامی اين است که هرکس در برابر اين نظام امام عادل بايستد، کشتن او واجب است. زخمیاش را بايد زخمیتر کرد تا کشته شود.اين حکم اسلام است. چيزی نيست که تازه آورده باشم.». (کيهان،29 شهريور 60 ).
آيتالله محمدی گيلانی حاکم شرع در توجیح قتل مخالفان رژیم میگفت: «محارب بعد از دستگير شدن، توبهاش پذيرفته نميشود و کيفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شديدترين وجه. حلق آويز کردن به فضاحتبارترين حالت ممکن. تعزير بايد پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند.». (کيهان، 28 شهريور 60 )، و…
چرا در آن زمان با وجودی که انتشار خبر این جنایات ضد بشری حکومت اسلامی ایران در جهان دل هر انسان آزاده ای را بدرد میآورد دولت های امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها، اگاهانه منافع اقتصادی شان راهنمای برخوردشان به حکومت اسلامی ایران بود.؟
واقعیت اینست که تشدید خفقان در جامعه، دستگیری ها و محکومیت بزندان، شکنجه و قتل مخالفان سیاسی رژیم چندین دهه است که در کشور ما ادامه داشته است تا رسیدند به رویدادهای جنایت کارانه پس از نمایش انتخاباتی خرداد 1388 که زخمی ها را در آمبولانس ها می کشتند و يا در زندانها آنقدر می زدند که کشته شوند. پس از نمایش انتخاباتی خرداد 1388 نیز در زندان ها به جوانان مخالف ولی فقیه نظام ، تجاوز جنسی کردند و بسیاری جنایات دیگررا توسط امران و عاملان حکومت اسلامی ایران بر مردم مبارز ایران تحمیل کردند.
چرا در طول همه این سالها حقوق بشر و جنایت بر ضد بشریت، نزد دولتهای امپریالیستی اعم از شرق و غرب معنائی جز مماشات با حکومت اسلامی ایران نمیداد.؟ با حکومت اسلامی ایران در هر کجا که برایشان به صرفه بود سازش میکردند و در آینده نیز اگر مطامع و منافعشان تامین شود، توافق خواهند کرد؟
چرا زمانی که بدستور رهبر و صاحب منصبان رژیم اسلامی ایران برای حفظ منافع خودشان و منافع سرمایه گروه گروه از اعضا و هواداران سازمان های آزادیخواه و مخالفان دیگر رژیم را اعدام میکردند از دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها صدائی در نیامد و بفکر اثبات اتهام جنایت بر ضد بشریت در رابطه با سران حکومت اسلامی ایران بر نیامدند.؟
چرا زمانیکه تروریستهای حکومت اسلامی ایران، مشغول ترور صد ها نفر از مخالفان رژیم در خارج از کشور بودند دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها بخاطر منافع اقتصادی خودشان، حتی زمانیکه میتوانستند تروریستهای اعزامی رژیم ایران را دستگیر و محاکمه نمایند، این تروریست ها را اجازه فرار و بازگشت به حکومت اسلامی میداند.؟ البته بغیر از یکی دو مورد که در تشدید نزاع شان با حکومت اسلامی ایران تغییر روش دادند.؟
آیا منافع اقتصادی و سیاسی تا این حد محافل قدرت در شرق و غرب را ذلیل و بازیچه میکند.؟ و اگر چنین است، که چنین است، آیا در هر عمل بظاهر بشر دوستانه آنها یا دم زدن آنها از حقوق بشر میتوان از نیات و مقاصد انسانی آنها و در دفاع از حرمت انسانی و در خدمت مردم ستمدیده و لگدمال شده ایران و هر کجای دیگر جهان صحبت کرد.؟
آیا ما شاهد اجرای حقوق بشر مورد ادعای دولت آمریکا- در زندان های ابوغریب و گوانتامو در زندان های رکن 2 ارتش ایران بعد از کودتای خونین 28 مرداد 1332 بعد از سرنگونی دولت محمد مصدق در ایران و یا زندان های ژنرال پینوشه پس از کودتای خونین امریکا در شیلی نبوده ایم.؟
با توجه به این واقعیات که بمثابه مشت نمونه خروار است، واضح نیست که دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها، این صلاحیت را نداشته و ندارند که خودشان را حامی حقوق قربانیان رژیم اسلامی ایران و مدافع آزادی معرفی نمایند.؟
توجه کنید: بنابر تجربه هرگاه دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها باصطلاح دست بسوی پرچم آزادیخواهی برده اند، قصدشان برجسته کردن اموری جهت لاچوشانی بسیاری از حقایق دیگر بوده است. هم و غم آنها اینست که در پروسه تحقیقات هیچگاه پای خود آنها بعنوان شریک جرم و جنایات پیش کشیده نشود.
دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها اگر منافعشان ایجاب کند هیچ ابائی ندارند که در نزاعشان با امثال حکومت اسلامی ایران، کباب کسانی را قبلاً بعنوان مجرم و در سرکوب و به انحراف کشاندن مبارزات حق طلبانه مردم ستمدیده دست داشته اند باد بزنند.
به میدان دادن دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها، به امثال پرویز ثابتی و وابسته گان دیگر رژیم ستم شاهی تا عبدالکریم سروش، مهاجرانی، محسن سازگارا، اکبر گنجی، مخملباف، ابراهیم نبوی و … که در دستگاههای امنیتی و یا هول حوش این دستگاههای مخوف حکومت اسلامی به خدمتگزاری مشغول بوده اند و اکنون مورد حمایت مستقیم و غیر مستقیم محافل قدرت در دولت های امپریالیستی هستند توجه کنید.
بر بستر چنین واقعیاتی باید به مسئله تشکیل دادگاه ایران تریبونال در لندن برای محاکمه حکومت اسلامی ایران نگریست.
امپریالیسم و ارتجاع، گاه در کنار همدیگر و گاه در نزاع بر سر چپاول و غارت بیشتر- هر کدام بنفع خودشان- یک اصل را هرگز فراموش نمیکنند و آن اصل ناآگاه ،نگاه داشتنِ مردم ستمدیده و لگدمال شده است.
امپریالیسم و ارتجاع میدانند که آگاهی سلاحی قدرتمند است که کارگران و زحمتکشان در صورت دست یابی به آن در مقابل امپریالیسم و ارتجاع صف آرائی خواهند کرد تا خودشان را از شر امپریالیسم و ارتجاع بومی رها کنند.
آگاهی سلاحی قدرتمند است که به کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزین آزادیخواه و برابری طلب می آموزد که آنان نه به صدای ارتجاع بومی گوش فرا دهند و نه فریب دسیسه های و صدای امپریالیستی را بخورند.
آگاهی سلاحی قدرتمند است که به کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزین آزادیخواه و برابری طلب می آموزد که تنها و تنها به صدای آزادیخواهانه و برابری طلبانه خودشان، به رهبر ان وفادار به آرمان های آزادیخواهانه و برابری طلبانه گوش فرا دهند و فقط و فقط به نیروی سازمان یافته خودشان اتکاء نمایند.
بنابر این هر زمان که امپریالیسم و ارتجاع بخواهند با یکدیگر تسویه حساب نمایند، نه همه حقیقت، بلکه به گوشه هائی از واقعیات میپردازند، بگونه ای که بخود آنها صدمه نزند و دست خون آلودشان را هم نمایان ننماید.
دولتهای امپریالیستی و ارتجاع دست نشانده آنها، صدام حسین جنایتکار را نه بعلت دهها سال سرکوب خونین مردم عراق دهها سال حمله و هجوم به مردم کردستان عراق، حمله شیمیائی به مردم حلبچه کردستان عراق و کشتن حدود 7000 نفر از مردم حلبچه کردستان با گاز سیانور در طول چندین ثانیه و آغاز جنگ با ایران که صدها هزار معلول و حدود 1 میلیون کشته به جا گذاشت و هزاران جنایت دیگر، نه، فقط بعلت قتل تعدادی از اهالی یک ده در آغاز زمامداریش، محکوم کردند.!
همه جنایات صدام و همدستی قدرت های امپریالیستی با صدام، توسط امپریالیست ها بدست فراموشی سپرده شد. در مورد میلوسوویچ در صربستان، در مورد معمر قذافی لیبی، در مورد حسنی مبارک مصری، و غیره نیز دولتهای امپریالیستی و موسسات وابسته به آنها، بگونه ای عمل کردند که دست خون آلود خودشان را از مردم ستمدیده بپوشانند.
تریبونال بین المللی ای که با حمایت بیدریغ مراکزی تشکیل بشود تا که براساس خواست و منافع قدرتهای سرمایه داری در کشورهای متروپل و با حمایت و رهنمودهای آنها، بطور مستقیم و یا غیر مستقیم، همین سیاست هائی را که مورد اشاره قرار گرفت به پیش ببرد، در حین برخورد به یک جنایت آشکار حکومت اسلامی ایران بسیاری دیگر از حقایق را به ورطه فراموشی خواهد سپرد.
بنابر اطلاعات منتشر شده، دادگاه ایران تریبونال مورد بحث که اخیراً در لندن آغاز به کار نموده است و با حمایت بیدریغ مرکز اسناد حقوق بشر ایران پاگرفته است. مرکزی که در زمان دولت جورج دبلیو بوش با هزینه چند میلیون دلاری و به اسم دفاع از حقوق بشر ایران تاسیس شده است.
عمده مخارج این تریبونال بین المللی لندن را این موسسه پرداخت میکند. موسسه ای که در زمان دولت اوباما بنا بر سیاستهای روزِ دولت امریکا و بنابر تعریف دولت امریکا از حقوق بشر و مطابق سیاستهای خود دولت اوباما، متناسب با شرایط طرح و برنامه ریزی مینماید.
مرکز اسناد حقوق بشر ایران از ابزارهای پیش برد سیاست های جهان خوارانه دولت آمریکا بوده و ربطی به منافع مردم ایران ندارند. سرپرست تیم دادستانی این دادگاه «پیام اخوان» از گردانندگان مرکز » اسناد حقوق بشر ایران » است.
لذا دادگاهی که توسط مراکزی تشکیل بشود که براساس خواست و منافع قدرتهای محافل امپریالیستی و با حمایت و رهنمودهای آنها بطور مستقیم و یا غیر مستقیم شکل گرفته است، عمدتاً در مسیر تعمیق و گسترش منافع قدرت های امپریالیستی عمل خواهد کرد.
در اینجا تذکر یک نکته لازم است. آن نکته اینست که، همه کسانی که با این تریبونال همکاری میکنند الزاماً از عاملان سیاست های آمریکا نیستند. همانطور که همه سربازان یک ارتش ارتجاعی هم الزاماً قصدشان خدمتگزاری به دولت و یا رهبری و یا سران مرتجع آن ارتش نیست. اما در چنین ارتشی تصمیمات تعیین کننده و باصطلاح سرنوشت ساز که در خدمت پیشبرد اهداف ارتجاعی باشد را سران و رهبران همین ارتش اتخاذ مینمایند.
لذا ضروری که نیروها و عناصری که تا کنون به نکات فوق الذکر کم توجه بوده اند لااقل از این پس، با احتياط و تأمل بيشتری در مورد انگيزه ها و اهداف نيروهای وابسته به مراکز محافل قدرت در کشورهای متروپل بیاندیشند و در مورد قضاوت در رابطه با نتایج کار دادگاه ایران تریبونال، انگیزه ها و اهداف مرکز » اسناد حقوق بشر ایران » را به ورطه فراموشی نسپارند. بنابر شواهد، قرائن و اسناد موجود، محاکمه رژیم بنیاد گرا و ضد بشری حکومت اسلامی ایران با حمایت و همکاری دست های آشکار و نهان قدرت های امپریالیستی، بکارگردانی مرکز اسناد حقوق بشر ایران میتواند در بهترین حالات مَحملی جهت کشانیدن حکومت اسلامی ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد به نام نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت مورد استفاده قرار بگیرد.
تجربه نشان داده است که شورای امنیت سازمان ملل متحد متاسفانه عملاً ملعبه دست 5 عضو دائمی آن است و عمدتا در جهت تامین منافع آنها حرکت میکند و راًی میدهد. باید به این مهم اندیشید که با توجه به موضوعاتی تا اینجا مورد اشاره قرار گرفت، آیا شرکت فعال برخی از عناصر چپ و مبارز در کارزار دادگاه ایران تریبونال بازی در بساط دیگران نیست.؟ فراموش نکنیم که راه رسیدن به جهنم را با سنگ های حسن نیت فرش کرده اند.
استفاده بهینه از نزاع های مابین اردوگاه ارتجاع، مابین اردوگاه امپریالیسم، مابین اردوگاه ارتجاع و اردوگاه امپریالیسم،ذدر خدمت آگاه سازی کارگران، زحمتکشان و همه مزد و حقوق بگیران تحت ستم و لگدمال شده یک امر است و شرکت و ایفای نقش ( حتی ناآگاهانه و یا با حُسن نیت ) در پروژه های طراحی شده توسط ارتجاع و امپریالیسم امری دیگر است.
بخاطر بیاوریم که از طریق سناریوهای پرداخته شده توسط دولت های غربی و مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد کشور عراق به محاصره اقتصادی در آمد و در طول 11 سال حدود 550 هزار طفل عراقی در اثر بی غذائی و بی داروئی جانشان را از دست دادند و بسیاری فجایع دیگر!
این احتمال را نباید سرسری گرفت که شورای امنیت سازمان ملل متحد با توسل به احکام تریبونالی که بنابر مصالح قدرت های امپریالیستی طراحی شده است، میتواند چماقی بسازد برای زمینه چینی جهت شروع جنگ و بمباران کشور ما.!
آیا سزاوار است که مردم ستمدیده و لگد مال شده کشور ما در پیچ و خم شامورتی بازی های محافل قدرت در سطح بین المللی و منطقه و رژیم بغایت ارتجاعی ایران بعد از 33 سال زیستن در ذلت گاه حکومت اسلامی ایران گوشت دم توپ زرادخانه های طرح های «انسان دوستانه» قدرت های امپریالیستی بشوند.
نگاهی به طرح های «انسان دوستانه» قدرت های امپریالیستی، حمله های نظامی دقیق و «هوشمندانه» ارتش های آنها به عراق و یا افغانستان، قاعدتاً باید هر چشم کم سوئی را فراخ کرده باشد.
فراموش نکنیم که ماکیاولیسم در سیاست هرگز در خدمت هموار کردن راه پیشروی و هموار کردن راه رهائی انسان از گنداب های دست ساز امپریالیسم و ارتجاع نیست.
اپوزیسیون دمکرات و انقلابی ایران در صورت اتحاد عمل، این وظیفه و توانایی را دارد که خود راساً دادگاه بین المللی سمبلیک را سازماندهی نموده و تشکیل دهد.
اما این مهم در صورتی میتواند تحقق یابد که اپوزیسیون دمکرات و انقلابی ایران با اتخاذ یک سیاست روشن و شفاف علیه ی سیاست های دولت های امپریالیستی و نه به امپریالیسم از یک طرف و از طرف دیگر با تداوم سیاست نه به جمهوری اسلامی ایران در مسیر تحقق حق تعیین سرنوشت مردم ایران با تکیه به همین مردم دست به اتحاد عمل بزند.
به امید فرارسیدن آن روز به امید سرنگونی رژیم جهل و جنایت حاکم بر کشورمان به امید دست یابی مردم ستمدیده و لگدمال شده به حق تعیین سرنوشتشان در خدمتگزاری به انسان و انسانیت موفق باشید.
شنبه ۱۰ تير ۱۳۹۱ برابر با ۳۰ ژوئن ۲۰۱
لندن؛ خون شهدا؛ زجر جان بدربردگان و دست های پنهان
تریبونال لندن؛ خون شهدا؛ زجر جان بدربردگان و دست های پنهان
تریبونال لندن؛ خون شهدا؛ زجر جان بدربردگان و دست های پنهانارژنگ بامشاد
به جریان افتادن «تریبونال لندن» برای محاکمه سران جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت بحث های زیادی در میان نیروهای چپ به راه انداخته است. حضور خانواده های شهدای جنبش ضداستبدادی مردم ایران و زندانیان سیاسی از بند رسته و جان بدر برده بعنوان شاهد در این تریبونال، بحث بر سر این موضوع را با حساسیت های زیادی همراه کرده است. خانواده های عزیز از دست داده و یا زندانیان نجات یافته از کشتارگاه های جمهوری اسلامی حق دارند برای بیان دردهای خود، فریاد دادخواهی شان را هر چه بلند تر سر دهند. اما این که چه کسانی گرداننده این تریبونال هستند، چه کسانی در مقام قاضی و دادستان عمل می کنند و چه وابستگی هائی دارند موضوعی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. حضور قضاتی که عضو حزب محافظه کار انگلیس هستند و یا واگذاری تیم دادستانی به کسی که ارتباط بسیار نزدیکی با شبکه های سیاست ساز قدرت های امپریالیستی دارد، سئوالات بسیاری پیرامون نقش و جایگاه این تریبونال مطرح ساخته است. حضور چنین افرادی در کنار گردانندگان ایرانی تریبونال به ابعاد رسانه ای شدن آن افزوده است. پخش رنج های خانواده ها و زندانیان سیاسی از شبکه های جهانی هم چون «صدای آمریکا»، «بی بی سی»، «من و تو»، «تلویزیون اندیشه» و «رادیو فردا»، توانسته ابعاد جنایات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت را بیش از پیش روشن سازد. اما اگر این افشاگری ها تنها گام نخست یک سناریوی از پیش طراحی شده باشد، آنطور که پیام اخوان در مصاحبه با بی بی سی آن را «مرحله اول : افشاگری» نامیده است، و با طرح حقوقی آن در دادگاه لاهه و تنظیم یک متن حقوقی برای جور کردن اسناد، برای طراحی حمله به ایران مورد سو ءاستفاده قرار گیرد، آیا گردانندگان غیروابسته تریبونال و خانواده های عزیز از دست داده از هدف های خود دور نشده اند؟ درد و رنج خانواده ها و زندانیان سیاسی جان بدر برده اگر برای ایجاد فضای ذهنی نابودی این کشور مورد سوءاستفاده قرار گیرد آیا به آرمان هایشان خیانت نشده است؟ ناراحتی و خشم برخی از خانواده ها و زندانیان سیاسی که به عنوان شاهد در این تریبونال شرکت کردند از اعلامیه ی هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) قابل فهم است. اما سرنوشت ملت ایران و سرنوشت این کشور آنقدر مهم هست که نمی توان نسبت به دست های مشکوک و پنهان پشت «تریبونال لندن» بی اعتناء ماند. این سئوال اساسی نیز مطرح است که افراد و شخصت های ایرانی گرداننده «تریبونال» که برخی نیز از زندانیان سیاسی سابق هستند، چرا خود را به طور کامل معرفی نمی کنند؟ چرا حتی زندانیان جان بدر برده ای که بخاطر این ابهام از همکاری با آن سر باز زده اند نباید بدانند که این افراد چه کسانی هستند و چه تاریخچه ای دارند؟ مگر شفافیت و علنیت نباید اولین اصل چنین اقدام بزرگی باشد؟ آن بخش از نیروهای چپ که با « تریبونال لندن» همکاری کرده ورسانه های خود را در اختیار آن قرار داده اند نیز باید در برابر انبوه سئوالات پیش آمده پاسخگو باشند. این پاسخگوئی زمانی برجسته تر می شود که مسئله تریبونال را بر متن مبارزه جاری کنونی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تحریم های گسترده و ویرانگر امپریالیسی برای پیشبرد سیاست های جهانخوارانه اش در قبال ایران بررسی کنیم و نه به عنوان موضوعی «تک مضمونی». فراموش نکنیم که با «تک مضمونی» قلمداد کردن «تریبونال لندن» نمی توانیم آن را غیرسیاسی بدانیم. دادخواهی خانواده های شهدا و جان بدربردگان از زندان های مخوف جمهوری اسلامی یکی از سیاسی ترین اقدامات سیاسی است. بنابراین ائتلافی که پشت تریبونال صورت گرفته است، یک ائتلاف آشکارا سیاسی است. چه این ائتلاف آگاهانه سازماندهی شده باشد و چه ناآگاهانه کسانی به دام آن افتاده باشند.
مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، مبارزه ای است که مدام جریان داشته و دارد. اکنون که ضرورت تلاش برای برانداختن رژیم تاریک اندیش بیش از پیش برجسته می شود، چگونگی جمع آوری نیرو از اهمیت کلیدی برخوردار شده است. نباید فراموش کنیم که هدف، تنها سرنگونی رژیم اسلامی نیست بلکه حکومتی که پس از آن روی کار می آید نیز از اهمیت بالائی برخوردار است. در این میان پاره ای از نیروهای اپوزیسیون با ناامید شدن از قدرت مردم به سوی جلب حمایت های بین المللی روی آورده اند. بخشی از این نیروها بدون رودربایستی و بدون هیچ شرمی از ضرورت «اتحاد میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب» سخن می گویند. برخی بر این باورند که تحریم های اقتصادی زمینه ساز شورش های توده ای خواهد شد و از این رو از تحریم ها حمایت می کنند یا در برابر آن سکوت می کنند. عده ای دیگر از حملات سهمگین و ضربتی نظامی علیه ماشین جنگی رژیم حمایت می کنند و آن را تنها چاره می دانند. این نیروها، برای رسیدن به قدرت یا حداقل نجات یافتن از بختک جمهوری اسلامی به «دخالت های بشردوستانه ی» جهانخواران امید بسته و تغییر قدرت در عراق و افغانستان به مزاج شان خوش آمده است. در این میان هم هستند عده ای که بر این باورند که باید از تضاد میان دو دشمن، تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی امپریالیستی استفاده کرد و اهداف خود را پیش برد.
پایه های استدال بسیاری از این نیروها چنین است:
اول ـ دوران امپریالیسم به سر آمده و در شرایط کنونی تروریسم اسلامی و در راس آن رژیم تروریستی و مرتجع جمهوری اسلامی بزرگترین خطر بخصوص در خاورمیانه و ایران است. در این استدلال با دو گروه از نیروهای روبرو هستیم.
گروه اول بخشی از نیروهای چپ هستند که معتقدند با پایان دوران جنگ سرد و جهان دو قطبی دهه های ۶۰ و۷۰ و با عمده شدن تضاد میان تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی، شرایط برای استفاده از این تضادها فراهم آمده و باید از این شکاف استفاده کرد. بر پایه ی این منطق استفاده از امکانات دولت های امپریالیستی در راه سرنگونی تروریسم اسلامی در ایران اِشکال اساسی ندارد. این بخش از نیروها فراموش کرده اند و یا خود را به فراموشی زده اند که امپریالیسم نه تنها به پایان نرسیده بلکه اکنون به شکلی گسترده تر، موذیانه تر و سازمان یافته تر همه جاگیر شده و طرح های غارتگرانه و جهانخوارانه ی خود را با دقت بیشتری پیش می برد. سیاست های کنونی امپریالیسی آن چنان منعطف گشته که در جریان انقلاب لیبی، در کنار انقلابیون قرار گرفتند و در درون آن ها چنان شکافی ایجاد کردند که نه تنها انقلاب را به شکست کشاندند بلکه برای تسلط بر این کشور نفت خیز، خطرمتلاشی شدن آن را به کابوسی واقعی مبدل ساختند. نکته ی دیگری که به این نیروها باید یادآور شد این است که استفاده از تضادها زمانی معنا و مفهوم دارد که توان، امکانات و وزن هر نیرو در نظر گرفته شود. قدرت و توان نیروهای امپریالیستی روشن است. اما چپ هائی که هنوز مردم را درکنار خود ندارند و توان تاثیرگذاری بر حوادث سیاسی داخل کشور از آن ها سلب شده با اتکا به چه امکانات و نیروئی می توانند وارد معادلات و بده بستان ها و استفاده از تضادهای دو قطب ارتجاع شوند. در جریان انقلاب اکتبر زمانی لنین از تضاد میان امپریالیست ها استفاده کرد که توده های میلیونی کارگران و دهقانان روسیه در کنار حزب بلشویک بودند. حتی خمینی مرتجع در جریان انقلاب ۵۷ زمانی توانست از تضاد میان استبداد داخلی و حامیان امپریالیستی اش استفاده کند که مردم بصورت میلیونی خیابان ها را در اختیار گرفته بودند. بنابراین استفاده از تضادها در شرایطی که قدرتی در پشت خود نداری، تنها بازی در بساط دیگران خواهد بود. کاری که بخشی از نیروهای چپ در جریان «تریبونال لندن» به دام آن افتادند. آن ها که رسانه های تبلیغاتی خود را به «صفت فردی» در اختیار پیام اخوان ها گذاشتند، مدعی اند که مخالفت با تهاجم نظامی و تحریم هیا اقتصادی باید یکی از پیش شرط های هر همسوئی و ائتلاف سیاسی باشد اما رسانه هایشان را به بلندگوی تبلیغاتی کس یا کسانی تبدیل کردند که در کنار هارترین بخش های نو محافظه کاران امریکائی و طرفداران سیاست های جنگ طلبانه نتانیاهو سندی برای تحریم های فلج کننده و فراگیر امضاء کرده اند. در این جا اصل « شنا در جهت های مختلف» به خوبی به اجرا گذاشته شده است. همین وضعیت را در مورد نیروهائی می توان دید که امکانات دولت هلند از کانال «پروژه ی شهرزاد نیوز» نمک گیرشان کرده است تا جائی که نه تنها به محکوم کردن تحریم های فراگیر ویرانگر اعتقادی ندارند بلکه حتی عدم محکومیت تحریم ها را به یکی از پیش شرط های اتحادهای سیاسی شان تبدیل کرده اند. حضور فعال «شهرزاد نیوز» در جریان «تریبونال لندن» و همکاری آن با برنامه «همصدائی تلویزیون اندیشه» نیز نمی تواند بی معنا باشد.
گروه دوم آن بخش از نیروهائی هستند که خود را لیبرال قلمداد می کنند و معتقدند امپریالیسم خصلت جهانخوارانه ی خود را از دست داده و امروز آمریکا و کشورهای غربی از مدافعان حقوق بشر هستند و برای گسترش حقوق بشر در جهان اقدام می کنند. آن ها بر این نظرند که تمامی کسانی که مسئله آزادی و دمکراسی در ایران برایشان اهمیت دارد باید بسوی اتحاد با کشورهای غربی حرکت کرده و از امکانات دولتی آن ها برای استقرار دمکراسی و تامین آزادی در ایران استفاده کنند. بر پایه ی همین استدلال است که بسیاری از این نیروها برای پیشبرد اهداف خود و مبارزه علیه رژیم اسلامی، استفاده از «پروژه» های کشورهای غربی حتی اگر بودجه این «پروژه» ها از وزارت خارجه این کشورها، بودجه های ویژه ی سازمان های امنیتی و احزاب راست و ارتجاعی تامین شده باشد را مجاز دانسته و با آن مشکلی ندارند. آن ها بر این نظرند که در شرایطی که توان تبلیغاتی و حتی مالی برای سازماندهی مقاومت مؤثری علیه جمهوری اسلامی ندارند، می توانند و باید از امکانات «کشورهای غربی» استفاده کنند. استدلال پایه ای شان نیز این است که با دست های پاک نمی توان مبارزه ای سرنوشت ساز را به پیش برد. اما آیا برای سازماندهی مبارزه ی مؤثر علیه جمهوری اسلامی می توان با هر نیروئی متحد شد؟ می توان دست در دست نئوکان ها که شعار تبلیغات انتخاباتی شان «بمب، بمب، ایران بمباران» بود، مبارزه برای نجات مردم ایران سازمان داد؟ می توان با سازمان های امنیتی اسرائیل و اقدامات تروریستی اش در ایران همراه شد و ادعا کرد برای آزادی و دمکراسی در ایران تلاش می کنیم؟
دوم ـ بسیاری از نیروها قدرت سرکوب جمهوری اسلامی را قدرتی مطلق دانسته و توان مردم کشور برای مقابله با این نیروی جهنمی را بسیار نازل می بینند. از نگاه این نیروها، مردم غیرمتشکل، مرعوب شده و زیر فشارهای اقتصادی له شده توان مقابله با ماشین جنگی رژیم اسلامی را نداشته و از این رو باید به کمک نیروهای خارجی و امکانات بین المللی زمینه ی فروپاشی رژیم را فراهم آورد. بر همین پایه است که بخش اعظم این نیروها با تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی مخالفت جدی نمی کنند و حتی آن را مفید می دانند و برخی نیز برای جلوگیری از حملات نظامی به ایران، از تحریم ها دفاع می کنند به این امید که تحریم ها زمینه های شورش مردم و فروپاشی رژیم و یا تسلیم رژیم اسلامی به خواست های کشورهای غربی را فراهم آورد.
در اینجا نیز با نیروهائی متفاوتی روبرو هستیم. بخشی از این نیروها خواهان به میدان آمدن مردم نیستند و حضور مردم را مزاحم قدرت گیری خود می دانند. بخش هائی از سطلنت طلبان به مثابه از قدرت رانده شدگان پیش از انقلاب؛ سازمان مجاهدین تحت رهبری رجوی به مثابه قدرت طلبانی که برای سوار شدن بر گرده مردم با شعار رفتن به «جوار مام میهن» با امکانات دشمن مردم ایران، مسلح شده بودند؛ و یا کسانی که انقلاب مردم را فاجعه می نامند، طرفدار حضور سازمان یافته ی مردم نیستند. آن ها مردم متشکل را مزاحم جدی طرح ها و برنامه های خود می دانند. مهمترین عامل حرکت دهنده ی این نیروها و پیوستن به سناریوهای آلترناتیوسازی و برنامه ریزِی های امپریالیستی برای «تغییر رژیم به سبک امریکائی»، همین نگرانی از مردم است. برای این جماعت، مردم نمی توانند فاعل تحولات باشند. بسیاری از آن ها با بررسی سرنوشت انقلابات در کشورهای عربی، از مردم ناامید شده اند و ادامه ی دولت های وابسته به امپریالیسم را بهتر از سرنگونی آنها می دانند. برخی از آنها بر این باورند که حضور مردم و انتخاب آن ها می تواند به قدرت گیری نیروهای مرتجع و تاریک اندییش کمک کند. خطری که در مصر و عراق شاهد آن هستیم.
سوم ـ بخش اعظم نیروهائی که اعتقادی به قدرت مردم ندارند از پراکندگی اپوزیسیون جمهوری اسلامی خشمگینند و از آن جا که ارزیابی روشنی از علل و ریشه های این پراکندگی ندارند بر این باورند که قدرت های جهانی باید راه های نزدیکی میان اپوزیسیون را فراهم آورند. از اینجاست که وارد برنامه های آلترناتیوسازی های دولت های امپریالیستی شده و تصور می کنند که امکانات مالی و رسانه ای که توسط آن ها در اختیارشان گذاشته می شود، می تواند به ارتباط گیری آن ها با مردم کمک کند. آن ها همچنین بر این باورند که که فشار خارجی می تواند به گردهم آمدن اپوزیسیون پراکنده کمک کند. نیروهای امپریالیستی نیز که طرح ها و برنامه های کاملأ روشنی برای «تغییر رژیم به سبک امریکائی» دارند از این روانشناسی و بویژه عطش نیروهای وامانده برای رسیدن آسان به قدرت استفاده کرده و از طریق بنیادها و نهادهای رنگارنگ و خوب طراحی شده و در زرورق پیچیده شده برای گردهم آوردن اپوزیسیون پراکنده استفاده می کنند. ماجرای کنفرانس سوئد که توسط بنیاد اولاف پالمه برگزار شد و یا گردهم آئی های مشابه پاره ای از نیروهای اپوزیسیون در فرانسه و آمریکا در چهارچوب چنین سیاست هائی به اجرا درآمده اند. آن ها که خود را در اختیار طرح های امپریالیستی قرار می دهند تا آموزش «دمکراسی» ببینند و برای فردای قدرت گیری آماده و پرورده شوند، بر تجربه های عراق و افغانستان چشم فرو می بندند. آن ها فراموش کرده اند که چگونه زلمی خلیل زاد سفیر آمریکا در افغانستان علیرغم میل نیروهای سیاسی این کشور، حامد کرزای را بر پست ریاست جمهوری نشاند و یا چگونه فرماندار آمریکائی عراق، آرایش سیاسی دراین کشور را سازمان داد و حال برای تجزیه این کشور به سه بخش تدارک می بینند. نیروهائی که توسط ارتش های آمریکا وغرب در ایران به قدرت برسند ، تنها می توانند عروسک های سیاست امپریالیستی در ایران باشند نه نمایندگان خواست های مردم کشور.
وقتی به محورهای استدلال نیروهای بی اعتقاد به مردم دقت کنیم می بینیم که آن ها به قدرت مردم و نقش اساسی شان در تحولات اجتماعی اعتقادی ندارند و برای فراهم آوردن زمینه های متشکل شدن و قدرتمند شدن مردم هیچ تلاشی نمی کنند. واقعیت این است که آن ها مردم را در هیئت گروه های حمایت کننده و یا حداکثر رای دهنده و همچون نردبانی برای بالا رفتن آنها به سوی سکوی قدرت می بینند. خواست ها، حقوق و نیازهای مردم برای آن ها ارزش چندانی ندارد. برای آن ها بهتر است تا مردم همچون یک کیسه سیب زمینی باید باشند و اراده ی متشکلی نداشته باشند.
برای همه آن هائی که خواهان آزادی، دمکراسی و حاکمیت مردم هستند و مخصوصآ برای نیروهای چپ باید روشن باشد که تغییر رژیم اگر به دست مردم متشکل و آگاه و سازمانیافته در تشکل های مستقل خودشان، به سرانجام نرسد، ارتجاع تازه ای را جایگزین ارتجاع قدیم خواهد کرد. فراموش نکنیم که نیروی دگرگونی های بنیادین و ساختاری و دستیابی به دمکراسی، توده های مردم هستند. قدرت مردم را درانقلاب بهمن دیده ایم. همچنین قدرت مردم را در انقلابات تونس و مصر نیز شاهد بوده ایم. آن ها بدون حمایت خارجی، استبدادهای تا دندان مسلح را به زیر کشیدند. این که به علت عدم سازمانیافتگی و وزن پائین نیروهای چپ و سوسیالیست، سرنوشت انقلابات شان به یغما برده می شود از نقش و قدرت مردم نمی کاهد. باید توجه داشت آن هائی که در برابر تحریم های ویرانگر امپریالیستی سکوت میکنند و یا بر آن چشم فرو می بندند نمی خواهند دریابند که این تحریم ها با در هم شکستنِ هست و نیست مردم و گسترش فقر، فلاکت، استیصال و ناامیدی، توان مقاومت اکثریت مردم را به تحلیل برده و قدرت مقاومت شان در برابر استبداد بیرحم را در هم خواهد شکست.
نیروهای ی سوسیالیست و کمونیست که برای حاکمیت کارگران و زحمتکشان و توده های مردم می جنگنند بر این اعتقادند که برای دستیابی مردم به قدرت سیاسی، سازمانیابی و متشکل شدن بخش های گوناگون مردم از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از دید سوسیالیست ها و کمونیست ها سرنگونی رژیم هدف نیست بلکه گام مقدم برای همواره شدن راه قدرت گیری توده های مردم است. روشن است که اگر کارگران در تشکل های اتحادیه ای خود متشکل باشند، زنان تشکل های خود را داشته باشند، تشکل های دانشجوئی و جوانان شکل گرفته باشند و ملیت ها نیز حول خواست های ملی شان متشکل گشته باشند، امکان موج سواری بسیاری از سیاست بازان از میان خواهد رفت. تجربه ی انقلاب مصر بخوبی نشان داد که اگر کارگران و توده های کار وزحمت و زنان و جوانان و اقلیت های ملی، قومی و فرهنگی متشکل نباشند، متشکل ترین نیرو می تواند سمت و سوی تحولات را عوض کند
کسانی که برای قدرت گیری مردم مبارزه می کنند می دانند که برای تحقق این هدف باید از سد رژیم ارتجاعی و تا دندان مسلح جمهوری اسلامی گذشت. اما آن ها همچنین باید بدانند که قدرت گیری مردم و شکل گیری تشکل های توده ای و سیاسی شان و فراهم شدن زمینه های قدرت ارگان های توده ای نمی تواند خواست نیروهای امپریالیستی باشد. بنابراین مبارزه برای قدرت گیری مردم، هم مبارزه ای است علیه ارتجاع حاکم و هم علیه نیروهای امپریالیستی. برای کشورهای امپریالیستی، ایران در منطقه ای فوق العاده حساس واقع شده که از یک سو به خلیج فارس و دریای عمان و از سوی دیگر به دریای خزر و حوزه نفتی آسیای میانه متصل است. چنین وضعیتی نمی تواند حساسیت های ویژه قدرت های امپریالیستی را بر نیانگیزاند. از این رو برای گسترش مبارزه علیه جمهوری اسلامی نمی توان به نیروی های سلطه جو که آن ها نیز خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است پناه برد. این قدرت های امپریالیستی نیستند که متحد مردم ایران هستند بلکه نیروهای مترقی، اتحادیه های کارگری، احزاب چپ و مردمی، بنیادها و نهادهای مستقل زنان و جوانان و مدافعان حقوق بشر هستند که می توانند درکنار مردم ایران قرار گیرند. همبستگی بین المللی کارگری است که می تواند در کنار کارگران ایران و فعالان آن قرارگیرند. این تشکل های مستقل مدافع حقوق زنان و زندانیان سیاسی در سراسر جهان و وکلای مترقی و انقلابی هستند که می توانند در کنار خانواده های شهدا و عزیز از دست داده و زندانیان از بند رسته قرار گیرند نه شبکه های مرموز و وابسته به نهادهای «پروژه» بگیر از وزارت خانه ی کشورهای امپریالیستی.
در شرایطی قرار گرفته ایم که بی اعتنائی به تحولاتی که در پیرامون مان میگذرد و بی اعتنائی به خطراتی که کشور را تهدید می کند و بی اعتنائی به طرح ها و سناریوهائی که مدام برای تسلط بر مردم ایران به اجرا درآید، می تواند زمینه ساز گرفتار آمدن ایران به سرنوشت عراق و افغانستان باشد. حساست شرایط را دریابیم و اجازه ندهیم نیروهائی که با عشق به مردم به مبارزه روی آورده اند در دام طرح ها و توطئه های نیروهای سلطه جو و تبلیغات سنگین و رسانه ای شان قرار گیرند. قدرت توده های مردم، قدرت کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و ملیت های تحت ستم ایران آنچنان هست که ماشین ترور و حاکمیت سیاه اسلامی را در هم بشکنند. این را مردم ایران در انقلاب بهمن ۵۷ بخوبی نشان داده اند. نیازی به «دخالت های بشردوستانه ی» امپریالیستی نداریم. سناریوهای سیاه آن ها برای تسلط بر مردم ایران ارزانی خودشان باد.
۱۴ تیرماه ۱۳۹۱ـ ۴ ژوئیه
سه سال، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟
ج، قسمت دوم
آیا سه سال، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟
بعد از گسترش اعتراضات و نقد ناروشنیهای سياسی و مالی جریانات محافظهکار و نئولیبرال که در برگزاری تریبونال لندن نقش بازی
کردند؛ متحدین شرمگینِ دست راستیهای حزب جمهوری خواه امریکا،
محافظهکاران انگلیسی و یا لیبرالهای هلندی، به جای پس گرفتن مواضع
خطرناکشان در قبال جنبش پیشروی آزادیخواهی و عدالتجویی در ایران، به جای تقویت جنبش دادخواهی و حمایت از مواضع خانوادهها، بازماندگان و نیز زندانیان سیاسی جانبدربرده از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، بازهم خودشان را در قهقرای دروغ و پخش اطلاعات تخریبی و ناصحیح غرق میکنند.
من در این نوشته فقط به یکی از آشکارترین دروغهایی که از سوی مدافعین همکاری با جریانات نئولیبرال و محافظهکار طرح میشود، میپردازم.
در بحثهای داخلی و یا بیرونی چند هفته اخیر، مداوم تکرار میشود که این
نقاط ضعف و انحراف آشکار تریبونال بایستی قبلا اعلام میشد و در این چند
سالی که تریبونال خزنده به کارهای خودش مشغول بود، هیچ اعتراض و نقدی به آن
نشده است! این دروغ بزرگتر از آن است که نئولیبرالها و یا محافظهکاران به آن پناه ببرند. ولی برای مهرههای دست چندمِ گسسته از اردوی
چپ سنتی هنوز کاربرد دارد. آنان که در آرزوی معامله با قدرتمندان جهان
سرمایه به هر فلاکتی تن میدهند، مداوم در استدلالات خود دست به دامن چنین
استدلال سخیفی میشوند. یکی از نمونههای آن را که به صورت علنی منتشر شده است، در زیر میآورم. مصاحبهکننده صفحه گزارشگران و مصاحبه شونده بهرام رحمانی است:
«گزارشگران: برخی از افراد و جریان های سیاسی انتقادات تیز و تندی به برگزارکنندگان و جریانات حامی آن ها کرده اند. ارزیابی شما از این خرده گیریها چیست؟
بهرام
رحمانی: من به تجربه، همواره نقدهای صمیمانه و دوستانه را بیش تر موثر
دیده ام تا امر و نهی کردن های به اصطلاح تند و تیز و غیرمسئولانه. بخصوص
برخی ادعاهایی کرده اند و مسایلی را به تریبونال نسبت داده اند که در این پنج سال فعالیت تریبونال، حتی چند روز قبل از آن
نیز وجود نداشت. خود این مساله و زمان برای هرگونه نقدی تعیین کننده است.
کسی چنین نقدهایی را جدی نمی گیرد حتی اگر هم در ان حقیقتی نهفته باشد.»[i] (تاکید از من است)
شبیه همین گریزهای به جلو، برای خلاصی از قافیه
تنگی که در آن گرفتار آمدهاند، به عنوان استدلال، در رسانههای دیگر نیز
تکرار میشود. تکرار چنین دروغی، به این امید صورت میگیرد که مخاطبین را
مرعوب کنند تا از جستجوی بیشتر درباره سرمنشاء حقیقی چنین حرکتی دست بردارند. نقد چنین روندی، به روشهای مختلف، حداقل از سه سال پیش آغاز شده
است. در تمام مدت، این نوشتهها با سکوت و سانسور رسانههای فارسی زبان
امپریالیستی و ارتجاعی روبرو بوده، و علاوه براین طیف دست راستی و
نئولیبرال نیز با چنین نقدهایی میانه خوشی نداشته و ندارند. از اولین مواردی که به پلمیک آشکار در مورد کنسپت فعالیت بينالمللی و مسئله «دادگاهی کردن جمهوری اسلامی»[ii] پرداخته است، میتوان به مقاله «سرکوب در ایران و
فعالیت در عرصه بینالمللی» مورخ 24 مارس 2009 اشاره کرد. این نوشته به
بحثهای تدارکاتی برای برگزاری سومین گردهمایی سراسری درباره کشتار
زندانیان سیاسی در ایران[iii] اختصاص داشت.
توجه میدهم که این نوشته در آغاز سال 2009 انتشار یافته و بحث تا سال 2012 از سوی طرفداران مماشات با دولتهای اروپایی و امریکایی مسکوت گذاشته شده است. این نوشته بیرونی و علنی، حاصل بحثهای درونیای بود که از سالهای قبل داشتیم. فعالیتهای لابیگری رژیم جمهوری اسلامی و نیز اپوزیسیون دست راستی و ارتجاعی ایرانی، نخست در امریکا و کانادا به وضوح به قلع و قمع اپوزیسیون چپ و مدافعین پیگیر حقوق بشر پرداخته بود و سپس در روند سیاست «جهانی سازی»، هجوم به اپوزیسیون چپ و کمونیستی ایران در اروپا را نیز تدارک میدید.
خبرهای داخلی بسیاری در این مدت به دست ما میرسید و از جمله پیشنهاد همکاری با «مرکز اسناد حقوق بشر ایران» از سوی یکی از فعالین ایرانی برای ما به تاریخ Sunday, 17 May, 2009, 8:15 PM ارسال شد (متن ای میل موجود است). امضاکننده نامه حقوقدانی به نام «حبیب رهیاب» بود و متن کامل نامه او که به دست بسیاری از زندانیان
سیاسی سابق و خانوادههای جانفشانان و جانباختگان رسیده است را در پایان
همین نوشته به عنوان سند نقل خواهم کرد. او به روشنی در این نامه مینویسد:
«...وزارت خارجه ایالات متحده امریکا یکی از منابع عمده تمویل کننده مرکز میباشد... رابطهای که میان مرکز و وزارت خارجه امریکا وجود دارد دقیقاً از نوع رابطه ای است که میان مجمع کمک دهنده و دریافت کننده وجود دارد.»
در تماسهای متعدد با خانوادههای جانفشانان و جانباختگان و نیز زندانیان سیاسی سابق، ما، به عنوان بخشی از طیف چپ و رادیکال زندانیان سیاسی ایران،
هرگونه تماس و همکاری با این گونه مراکز را رد کردیم. و به عزیزانی که
خطرات این گونه همکاری را برای آینده جنبش دادخواهی جدی نمیگرفتند، هشدار
دادیم. با گسترش هجوم سرمایه جهانی برای انحطاط کشیدن اپوزیسیون چپ ایران در
اروپا، علاوه بر بحثهای دیگر، مشخصا در تدارک کنفرانس بینالمللی کپنهاگ
در سال 2010، مقاله دیگری در تاریخ 31 ژانویه 2010، مستقیما برروی وضعیت
نهادهای نئولیبرال و محافظهکار نظیر مرکز اسناد حقوق بشر، بنیاد برومند و
نظایر آنها دست گذاشته شد[iv].
لیستی از موسسات ایرانی که کمک مالی از بنگاه NED در سال 2008 گرفته بودند، در آن نوشته ذکر شده است:
1. بنیاد عبدالرحمن برومند برای پیشبرد حقوق بشر و دموکراسی در ایران (بنیاد برومند): 140000 دلار
2. انجمن جامعه مدنی در ایران: 80000 دلار
3. مرکز بینالمللی پیام انترپرایز: 141793 دلار
4. طرح تحقیق و پژوهش ایران معاصر: 87000 دلار
علاوه براین، در مقاله فوق الذکر، اطلاعات بیشتری در مورد مرکز اسناد حقوق بشر و نیز بنیاد برومند ذکر شده است. حال برگردیم به پرسش معنادار مسئول صفحه گزارشگران
«گزارشگران: برخی از افراد و جریان های سیاسی انتقادات تیز و تندی به برگزارکنندگان و جریانات حامی آن ها کرده اند. ارزیابی شما از این خرده گیریها چیست؟» (تاکید از من است)
بهروز سورن، مسئول صفحه گزارشگران، همه این اسناد و مدارک را نادیده میگیرد. و آنها را«خردهگیری»!!! مینامد! به نازم به چنین بزرگ طبعیای از سوی صفحه گزارشگران! این همه سند نشان میدهیم، بیش از سه سال استدلال میکنیم، همهاش «خردهگیری» است؟! قسم حضرت عباس شما را قبول کنیم یا دم خروس را؟ شما که در مقالاتتان از در دروازه
رد نمیشوید، چگونه روی این همه سند پا میگذارید؟ فقط به خاطر اینکه
خودتان هم در لندن بودید؟ نمک گیر نشوید عزیزم، کج بنشیند و راست حرف
بزنید!
پاسخ بهرام رحمانی، هم خودش تکمیل چنین سبکی از پرسش است!
«بهرام
رحمانی: من به تجربه، همواره نقدهای صمیمانه و دوستانه را بیش تر موثر
دیده ام تا امر و نهی کردن های به اصطلاح تند و تیز و غیرمسئولانه. بخصوص
برخی ادعاهایی کرده اند و مسایلی را به تریبونال نسبت داده اند که در این پنج سال فعالیت تریبونال، حتی چند روز قبل از آن
نیز وجود نداشت. خود این مساله و زمان برای هرگونه نقدی تعیین کننده است.
کسی چنین نقدهایی را جدی نمی گیرد حتی اگر هم در ان حقیقتی نهفته باشد.»[v] (تاکید از من است)
نخست: بهرام رحمانی که طبع نوشتن روانی دارد، حتما طبع خواندنش به روانی، مقالهنویسی و مصاحبه کردنش نیست! عزیزم، از سال
2009 داریم مینویسیم. شما آنها را نخواندهای؟ یا نخواستهای بخوانی؟ اگر
نمیدانستی، حالا که می دانی، لطفا فاکتهای نادرست را تصحیح کن. جمله درست
این نیست: مسایلی را به تریبونال نسبت داده اند که در این پنج سال فعالیت تریبونال، حتی چند روز قبل از آن نیز وجود نداشت
حقیقت و فاکت غیرقابل انکار این است که مسائلی که به تریبونال، مرکز اسناد حقوق بشر، پیام اخوان نسبت دادهاند، سالهاست که گفته شده است. رسانههای حاکم، وقیح و صریح ما را سانسور کردهاند. شما چرا با بورژوازی
دستیاری میکنی؟ شما چرا فاکتهای غیرقابل انکار را نفی میکنی؟ شما به
طور مداوم برای صفحه گفتگوهای زندان مطلب ارسال کردهای، پس نمیتوانی
بگویی، گفتگوهای زندان و فعالینش را نمیشناسی.
دوم: مبنای دفاعیه شما این است که «...مساله و زمان برای هرگونه نقدی تعیین کننده است» حال، پایه دفاعیه شما لنگ میزند. چرا سه سال جلوی هرگونه بحث سازنده و جدی درباره ماهیت این حرکت گرفته شد؟ آیا تجربه تشکلها و افرادی که از این
سناریوی ساخت آلترناتیوهای نئولیبرال و محافظهکار جدا شدند را نشنیدید؟
مگر نگفتند که در چارچوب این حرکت امکان هیچ تاثیرگذاری نیست؟ همه چیز از جای دیگری که خودشان هم نمیدانستند، کجاست، هدایت میشود؟ آری، زمان برای نقد این حرکت بود، شما آن را درست استفاده نکردید.
سوم: خوب است که جای در رفتن برای خودتان گذاشتهاید! «کسی چنین نقدهایی را جدی نمی گیرد حتی اگر هم در ان حقیقتی نهفته باشد.» بالاخره
حقیقتی در آن نهفته است یا نه؟ بالاخره سیاست امپریالیستی و ارتجاعی را در
لابلای بودجههای کلان سرمایه جهانی میبینید یا نه؟ چرا فکر میکنید با
ترور نظر دیگران، با این عبارت که «کسی چنین نقدهایی را جدی نمیگیرد»، کسی
به صدای اعتراض طیف چپ و رادیکال زندانیان سیاسی ایران گوش فرا نمیدهد؟
آیا سه سال، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟ ما گفتیم ولی گوش شنوایی نبود.
همایون ایوانی
15.07.2012
ضمیمه
متن نامه حبیب رهیاب که در تاریخ Sunday, 17 May, 2009, 8:15 PM ارسال شده است:
جناب آقای ...: سلام
احترامات صمیمانه من را بپذیرید. بگذارید مجدداً از شما بخاطر همکاری تان با من در شفاف سازی کشتار سال 1367 ابراز سپاس نمایم. من نگرانی آن عده دوستانی که در سال 1367 در زندان بوده اند را در رابطه به تهیه این گزارش درک می کنم و به آن احترام می گذارم. جهت توضیح مسئله می خواهم نکات ذیل را ابراز دارم.
مرکز اسناد حقوق بشر ایران یک
نهاد کاملا مستقل، غیروابسته، غیر انتفاعی و غیر سیاسی می باشد. این نهاد
در اواخر سال 2004 میلادی در شهرنیوهیون ایالت کانتیکات امریکا توسط تعدادی از حقوقدانان
و اساتید لیبرال تاسیس شد که در دانشگاه های معتبر امریکا و کانادا مانند
هاروارد، ییل، و مک گیل تدریس می کنند. دوستان می توانند معلومات بیشتر را
راجع به هیئت امناء مرکز اسناد حقوق بشر ایران در این وبسایت بدست آورند http://www.iranhrdc.org/httpdocs/Persian/BoardMembers.htm. مرکز اسناد از بدو تاسیس خود تا به امروز گزارش های زیادی را به زبان انگلیسی و فارسی به نشر رسانده است. گزارش های انگلیسی در این آدرس http://www.iranhrdc.org/httpdocs/English/reports.htm و گزارش های فارسی در این آدرس http://www.iranhrdc.org/httpdocs/Persian/Reports.htm قابل دریافت می باشند. بعلاوه، مرکز اسناد مجموعه عادل را که در بر گیرنده اسناد تاریخ ایران می باشد جمع آوری کرده است که علاقمندان می توانند از آن برای تحقیق آنلاین به زبان فارسی و انگلیسی استفاده کنند.
مرکز اسناد حقوق بشر ایران یک مجمع کوچک با بودجه محدود می باشد که از بدو تاسیس خود تا به امروز بیشتر از 8
کارمند دائمی نداشته است. همه امکانات مادی این نهاد برای تهیه گزارش ها و
حفظ مجموعه عادل مصرف می شود. با آن که وزارت خارجه ایالات متحده امریکا
یکی از منابع عمده تمویل کننده مرکز می باشد، اما مرکز توانسته است از بنیاد های غیردولتی و افراد نیز امکانات جمع آوری نماید. مرکز از هیچ نهادی که از یک ایدئولوژی خاص حمایت کند و یا خواستار حمایت از پالیسی
های خاصی باشد امکانات نمی گیرد. بعلاوه، مرکز یافته ها و هویت مصاحبه
شونده گان و معلومات بدست آورده خود را با هیچ نهادی مشترک نمی گزارد.
رابطه ای که میان مرکز و وزارت خارجه امریکا وجود دارد دقیقاً از نوع رابطه ای است که میان مجمع کمک دهنده و دریافت کننده وجود دارد. تدوین دو گزارش حقوقی برای شفاف سازی کشتار زندانیان در سال 1367مثال خوبی برای تثبیت بیطرفی، عدم جهت گیری سیاسی و استقلال کاری این مرکزمی باشد.
هدف مرکز مستند سازی تخطی های حقوق بشر در ایران می باشد و می خواهد با این کار به شناسایی افراد مجرم و اشاعه فرهنگ پاسخگویی در ایران کمک رساند. همه گزارش های مرکز با دقت توسط وکلای حقوق بشر بعد از یک
پروسه تحقیق و مصاحبه با شاهدان عینی و صاحبنظران تدوین می شوند و همه ای
مستندات گزارش با تفصیل پانویسی می شوند تا گزارش ها به عنوان یک سند حقوقی
در دادگاه قابل پذیرش باشند.
جا دارد در اینجا به شکل فشرده به معرفی خودم نیز بپردازم. من فارغ التحصیل دانشکده حقوق از هاروارد (امریکا) و بلخ (افغانستان) می باشم. از سال
2002 تا سال 2004 کارمند دیده بان حقوق بشر در افغانستان و پاکستان بوده
ام. در این مدت بعلاوه افشای تخطی های حقوق بشر که جنگ سالاران و دولتمردان
افغان مرتکب آن می شدند، من به مستند سازی نقض حقوق بشر نیروهای ائتلاف بین المللی تحت رهبری امریکا در افغانستان نیز پرداخته ام. من با اولین دسته از زندانیان آزاد شده از گوانتانامو
و زندان بگرام مصاحبه های در افغانستان و پاکستان انجام داده ام. یافته
های من شبیه آن تخطی های بود که بعدآ در زندان ابوغریب عراق دیده شد. این
بخش از یافته های من در گزارش دیده بان حقوق بشر بنام "آزادی پایدار ویا “Enduring Freedom به نشر رسید که به افشاء تخطی های نیروهای امریکایی در افغانستان می پردازد.
من در سال 2005 برترین جایزه دیده بان حقوق بشر را بخاطر فعالیت های حقوق
بشری ام دریافت کردم. اما این فعالیت ها بالاخره زندگی ام را به مخاطره
انداخت و من یکی از اعضای فامیلم را از دست دادم و ناچار شدم درامریکا پناهنده شوم. در آنجا عضویت انجمن دانشمندان در خطر Scholar At Risk را دریافت داشتم و مدتی به عنوان محقق در دانشگاه هاروارد و انستیتیوت تکنالوژی ماساچوست کار کردم. بعد از فراغت از دانشگاه حقوق هاروارد در سال 2007، من همکاری ام را با مرکز اسناد حقوق بشر ایران آغاز کردم و از آن زمان تا الان چندین گزارشی را کار کرده ام. یکی از گزارش های که من جداً علاقمند مستند سازی آن بودم، همین گزارش کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 بود و خوشوقتم که بالاخره زمینه کارم بر آن فراهم شده است.
همه ما می دانیم که یک پرده ای از راز و بی تفاوتی کشتار سال 67 را فرا گرفته است. دولت ایران آن را کتمان و جامعه بین المللی آن را با سکوت بدرقه می نماید و سازمان های بین المللی حقوق بشر نیز سکوت جامعه بین المللی را با دادن اعلامیه های گاهی گاهی می خواهد بشکناند. اما اقدام جدی برای مستند سازی این فاجعه تا هنوز از سویی کدام نهاد بین المللی حقوق بشر صورت نگرفته است. البته، تلاش های مهمی که از سویی بازمانده
گان این فاجعه تا هنوز شده است جای قدردانی است، اما برای درهم شکستن
سیاست کتمان دولت اسلامی و سکوت جامعه بین المللی تلاش های بیشتری نیاز است. کار که ما می خواهیم انجام بدهیم در خدمت همین هدف قرار دارد. ما می خواهیم با مستند سازی
دقیق این فاجعه و نشر آن در دو گزارش حقوقی همراه با با نهاد های فعال
دیگر در این زمینه همصدا شویم و توجه عمومی را به دامنه کشتار زندانیان سال
1367 جلب داریم و آنان را از مشکلات خانواده های که تاهنوز نمی توانند یادی از عزیزان از دست رفته شان نمایند مطلع سازیم. امیدوارم دوستان در این زمینه ما را یاری رسانند.
اگر دوستان سوالات دیگری در باره مرکز اسناد حقوق بشر ایران و هدف مرکز از تهیه این گزارش داشته باشند لطفاً ما را در جریان بگذارند. من با کمال میل به سوالات آنان پاسخ خواهم داد. در اخیر می خواهم مجدداً از شما بخاطر همکاری تان با من ابراز سپاس نمایم. من چشم به راه همکاری دوستان برای شفاف سازی این کشتار می باشم.
با درود فراوان
حبیب رهیاب
ی مخالفین ایران تریبونال/ ایرج مصداقی از ایران تریبونال به عنوان دادگاه راسل، دادگاه نمادین و دادگاه مردمی یاد شده است، چرا از عناوین متفاوتی برای معرفی آن استفاده شده است؟
رسشهایی از سوی مخالفین ایران تریبونال/ ایرج مصداقی
یکی از مواردی که بر اساس آن ناجوانمردانه به پیام اخوان حمله میکنند عضویت او در «آژانس کانادایی حقوق و دمکراسی» است.
http://www.cbc.ca/news/canada/montreal/story/2011/03/07/haiti-ottawa030711.html
http://www.cbc.ca/thecurrent/episode/2012/02/08/bringing-baby-doc-duvalier-to-justice-in-haiti/
از ایران تریبونال به عنوان دادگاه راسل، دادگاه نمادین و دادگاه مردمی یاد شده است، چرا از عناوین متفاوتی برای معرفی آن استفاده شده است؟
این عناوین در مقاطع مختلف مورد استفاده قرار گرفته است که البته دقیق نیست و در جریان پیشرفت کار «ایرانتریبونال» به کار برده شدند.
در سال ۲۰۰۷ «کارزار ایران تریبونال» وقتی آغاز به کار کرد جز «دادگاه راسل» که از سوی جمعی از روشنفکران تشکیل شده بود تجربهی
دیگری را مد نظر نداشت. در طول سالهای گذشته دادگاههای متعددی در سطح
دنیا با الگوبرداری از دادگاه راسل تشکیل شده است که آخرین آنها دادگاه
راسل برای فلسطین است که در مارس ۲۰۰۹ متشكل از ۹ شخصيت حقوقى جهانى در لندن تأسیس
شد و نخستین اجلاس آن در مارس ۲۰۱۰ در بارسلون و نشست بعدی آن در نوامبر
۲۰۱۱ در کیپتاون آفریقای جنوبی برگزار شد. مؤسسان دادگاه مزبور هدف خود از
تشکیل دادگاه راسل دربارهی فلسطين
را «احقاق حقوق فلسطينىها برپايهی موازين حقوقى بينالمللى، موازينى كه
مىتواند پايهی هرگونه تلاش براى حل نزاع فلسطين ـ اسرائيل باشد؛ قرار
دادند».
در
ابتدا ایدهآل دستاندرکاران ایران تریبونال تشکیل دادگاهی شبیه دادگاه
راسل برای ایران بود. منتهی در جریان عمل فعالین ایران تریبونال هم با
ترمهای حقوقی آشنا شدند و هم تفاوتهای ایران تریبونال با دادگاه راسل را
دیدند، برای همین روی وجه مردمی آن بیشتر تأکید شد. هرچند لفظ مردمی چیزی
نیست که ما تولید کرده باشیم بلکه به دادگاههای از نوع راسل در سطح بینالمللی هم International Peoples Tribunal یا دادگاه مردمی بینالمللی میگویند.
این اولین دادگاهی است که توسط قربانیان اصلی نقضحقوق بشر تشکیل میشود و در آن خانوادهها و جان به دربردگان ابتکار عمل و هدایت ایران تریبونال را در دست داشته و حقوقدانان بینالمللی مسئولیت فعالیتهای حقوقی آن را به عهده دارند.
دادگاه بر اساس شهادت شهود تصمیمگیری میکند. تأکید میکنم دادگاه نمادین و نمایشی نیست، اگرچه جنبهی تبلیغاتی و مبارزه با فراموشی آن قوی است اما بار حقوقی هم دارد و میتواند به عنوان الگویی در سطح جهانی برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر مورد استفاده قرار گیرد.
آیا همانطور که در پرسش منیره برادران هم آمده شما به «دادگاه
های رسمی که حق و اختیاراتش را در محاکمه جنایتکاران مدیون اتوریته و
ارگانهای دولتی یا بینالمللی است، اصلا اعتقادی ندارید؟ به عبارت
دیگر آیا دادگاه مردمی نشان از برتری آن است یا نشان موقعیت تلخ ما که نه
در کشورمان حق و امکان شکایت داریم و نه مقررات دادگاه کیفری بینالمللی
چنین امکانی را به ما میدهد؟»
ای کاش میتوانستیم در دادگاهی رسمی چه در سطح ملی و چه بینالمللی به موضوع «جنایت علیه بشریت» و اجرای عدالت در مورد ناقضین حقوق بشر و جنایتکاران میهنمان رسیدگی کنیم. ای
کاش چنین ارادهای در سطح بینالمللی موجود بود. اما همهی ما میدانیم که
دادگاههای بینالمللی همیشه بعد از سقوط دولتها و در دوران گذار تشکیل
میشوند. صدور حکم دستگیری برای عمرعبدالبشیر دیکتاتور سودان یک استثنا
است که البته طلیعهی خوبی است که حاشیهی امن دیکتاتورهای در قدرت را از
بین میبرد. موقعیتی که ما در آن قرار داریم مانند موقعیت همهی
سرکوبشدگان و همه کسانی است که حقوقشان توسط دیکتاتوریها پایمال شده
است.
راسل هم وقتی از نهادهای رسمی دارای اتوریته مأیوس شد سکوت پیشه نکرد و خود دست به کار شد. نفس تشکیل دادگاه راسل شکست اخلاقی آمریکا در جنگ ویتنام بود که به شکست
نهایی این کشور در سال ۱۹۷۵ منجر شد. نفس تشکیل ایران تریبونال صرف نظر از
نتایجاش برای ما پیروزی است. طلیعه اجرای عدالت در مورد ناقضین حقوق بشر
در میهن ما در آینده است.
ما
دو کار میتوانستیم بکنیم از آنجایی که امکان رسیدگی حقوقی در داخل کشور
وجود ندارد و در سطح بینالمللی هم منافع قدرتهای بزرگ و استانداردهای
موجود در سطح جهانی اجازهی برپایی چنین دادگاهی را نمیدهد سکوت کنیم و
دست روی دست بگذاریم تا شرایط حاصل شود یا باید پا پیش میگذاشتیم و از
مشکلات راه نمیهراسیدیم و پیام سرکوبشدگان و قتلعام شدگان و رنجدیدگان
میهنمان را به دنیا و به جنایتکاران
حاکم بر میهنمان میرساندیم که برای احقاق حقوقمان و برای اجرای عدالت
آمادهایم. فعالان ایران تریبونال راه دوم را انتخاب کردند. هیأت اجرایی
راهکارگر و همفکرانشان راه اول را برگزیدند. طبق سنت مرسومشان در ساحل
امن نشستند و خانوادهها را دم توپ فرستادند و از کیسهی خانوادههای شهدا و
زندانیان سیاسی خرج کردند. ملاحظه کنید در اطلاعیهشان چه گفتهاند:
«در
این مورد تردیدی نیست که باید از هر ذره امکان برای طرح جنایات جمهوری
اسلامی استفاده کرد. این واقعیت را سه دهه پیکار خانوادههای شهدا و
زندانیان سیاسی با فعالیتهای خود در مقابل زندانهای جمهوری اسلامی، با
گردهم آئیهای خود در خاوران، شکایت خانوادههای قتلهای زنجیرهای و … به اثبات رسانده است.»
چنان
از فعالیتهای خانوادههای شهدا و زندانیان سیاسی میگویند که انگار
سازمانده و پیشتاز این دسته از فعالیتها در داخل کشور آنها هستند و در
ساماندادن به این
نوع از پیکار، خواب و خوراک ندارند. اتفاقاً ایران تریبونال فریاد مادران
و پدران داغدار و همسران و فرزندان رنجیده کشیده در مقابل زندانهای
جمهوری اسلامی و در خاوران را در سطح بینالمللی و در دادگاهی مردمی پژواک
میدهد.
تفاوتهای ایران تریبونال با دیگر دادگاههای راسل که در سطح بینالمللی برگزار شده چیست؟
برخلاف
همهی دادگاههای راسل که در سراسر دنیا تشکیل شدهاند، این اولین دادگاه
از نوع راسل است که بودجه و امکانات و تدارکاتاش توسط خود قربانیان تهیه
شده و تاکنون حتی یک سنت از جایی به آن کمک نشده است.
کلیه شهود دادگاه با بودجهی شخصی در دادگاه شرکت کرده و هزینههای سفر، اقامت و خوارکشان را شخصاً پرداخت کردند.
این
درخشش و تفاوت آنقدر واضح است که جان کوپر، رئیس کمیته راهبردی حقوقدانان
ایران تریبونال که از نزدیک در جریان تلاشهای دستاندرکاران بوده در موردش
میگوید: «در حقیقت، این پروژه محصول زحمات خانواده های جان سپردگان و جان
بدر بردگان از این کشتارها است. آنها، بدون هیچ گونه حمایت یا کمک دولتی و
یا دریافت کمک مالی از دولتها و سایر مؤسسات وابسته به آنها، این پروژهی تاریخی را سازماندهی کردهاند.»
بزرگترین
تفاوت این دادگاه با دیگر دادگاههای راسل که در سطح جهان برگزار شده
دشمنان و مخالفان آن است. مخالف اصلی دادگاه راسل ویتنام، دولت آمریکا بود و
همینطور مخالف دادگاه راسل فلسطین، اسرائیل است. منتقدین دادگاه راسل
ویتنام و فلسطین به نحوهی کارکرد دادگاههای مزبور میپرداختند و از جنبهی فنی و معیارهای حقوقی آن را زیر سؤال میبردند.
استاگتون لیندStaughton Lynd رئیس راهپیمایی واشنگتن March on Washington در سال ۱۹۶۵ دعوت راسل برای شرکت در دادگاه مربوط به ویتنام را رد کرد چرا که معتقد بود بایستی به جنایات جنگی احتمالی صورت گرفته از سوی نیروهای ویتنام شمالی و جبههی آزادیبخش ملی ویتنام هم رسیدگی شود در حالی که سارتر و راسل چنین اعتقادی نداشتند و آنها را در موقعیتی نمیدیدند که قادر به ارتکاب جنایاتی باشند که بشود آن را «جنایت جنگی» نامید.
یا قاضی ریچارد گلدستون Richard Goldstone در
مقالهای که در اکتبر ۲۰۱۱ در نیویورک تایمز انتشار یافت گفت که دادگاه
راسل فلسطین از معیارهای یک دادگاه و دادرسی برخوردار نیست. شواهد دادگاه
یک سویه است و اعضای هیئت ژوری منتقدین سرسخت اسرائیل هستند. و یا بنجامین
پوگراند Benjamin Pogrund
روزنامهنگار و فعال حقوق بشری آفریقای جنوبی که در اسرائیل زندگی میکند
دادگاه راسل فلسطین را تئاتری نامید که بازیگران رل خود را از قبل میدانند
و نتیجهی دادگاه پیش از شروع به کار مشخص است.
در ارتباط با ایران تریبونال دولت جمهوری اسلامی، رسانههای گروهی وابسته به جناحهای مختلف نظام در یک هماهنگی از پیش تعیین شده توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی حتی از سر تمسخر هم به ایران
تریبونال که پوشش وسیعی لااقل در «بی بی سی»، «صدای آمریکا» و «من و تو»
داشت و قطعاً میلیونها هموطن در جریان برگزاری آن قرار گرفتند نمیپردازد
تا دست تعدادی از فعالان «چپ» که در «بساط رژیم» بازی میکنند برای برخورد
با آن باز باشد. متأسفانه برای اولین بار در تاریخ، عدهای که خود را
مخالفان رژیم حاکم و جنایتکاران علیه بشریت مینامند وظیفهی دولت مذکور را به عهده
گرفته و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. ما نه تنها از بابت
رژیمی که بر کشورمان حاکم است در دنیا نمونهایم بلکه از بابت اپوزیسیون هم
نمونه و نوبریم.
پرسشهای
متعددی از سوی مخالفین ایران تریبونال در زمینهی شفاف نبودن منابع مالی
«کارزار» ارائه شده، چرا در این زمینه اطلاع رسانی نکردهاید؟
ای کاش فقط پرسش کرده بودند و یا مسئلهشان دستیابی به حقیقت
بود یا اهمالی از طرف دستاندرکاران ایران تریبونال صورت گرفته بود. چرا
که در این صورت با پاسخ مسئولین و یا پوزش و انتقاد از خود آنها به خاطر غفلتی که کرده بودند موضوع حل میشد. در حالی که این گونه نیست. من به چند نمونه اشاره میکنم.
احمد نوین یکی از اعضای هیأت اجرایی راهکارگر مینویسد:
«بنابر اطلاعات منتشر شده، دادگاه ایران تریبونال مورد بحث که اخیراً در لندن آغاز به کار
نموده است و با حمایت بیدریغ مرکز اسناد حقوق بشر ایران پاگرفته است.
مرکزی که در زمان دولت جورج دبلیو بوش با هزینه چند میلیون دلاری و به اسم دفاع از حقوق بشر ایران تاسیس شده است.
عمده مخارج این تریبونال بینالمللی لندن را این مؤسسه پرداخت میکند.
مؤسسهای که در زمان دولت اوباما بنا بر سیاستهای روزِ دولت امریکا و
بنابر تعریف دولت امریکا از حقوق بشر و مطابق سیاستهای خود دولت اوباما،
متناسب با شرایط طرح و برنامهریزی مینماید.»
اینها خودشان را به خواب
زدهاند امکان بیدار کردنشان نیست. صداقت و درستی حکم میکرد که احمد
نوین سند و منبع «اطلاعات منتشر شده» مورد ادعایش را فاش میکرد تا مشخص
شود چیزی نیست جر ادعاهای غیرواقعی هیأت اجرایی راه کارگر که خود یکی از
اعضای آن است. شما میتوانید به خاطر نوع نگاهتان به دنیا مواضع متفاوتی اتخاذ کنید و روی آن پافشاری کنید اما چنین دروغپراکنی سازماندهیشدهای را تنها میتوان «تبهکاری» نامید و نه بیاطلاعی.
یوسف لنگرودی عضو دیگر هیأت اجرایی راه کارگر در این زمینه میگوید:
«این که چرا تریبونال در برابر تحریم ها و خطرجنگ اتخاذ موضع نمیکند نه به خاطر فعالیت «تک مضمونی» شان و نه به دلیل
مخالفت زندانیان سیاسی و خانوادهایشان، بلکه علت اصلی، مخالفت کسانی است
که اگر تریبونال با تحریمها و جنگ مخالفت نشان دهد، بودجهی
«پروژه»هایشان احتمالأ قطع و یا کاهش خواهد یافت. به این میگویند شرط و شروط نانوشته»
علیرغم اتهامات سخیفی که گردانندگان هیأت اجرایی راهکارگر به ایران تریبونال نسبت داده و دیگران به آنها اقتدا کردهاند این کارزار تا به امروز
حتی یک سنت از دولت و یا نهادی کمک دریافت نکرده است. در خود سایت و در
جایی که شماره حسابهای بانکی ایران تریبونال آمده است تأکید شده که «کارزار هیچ گونه کمکی از دولتها و نهادهای دولتی نمیپذیرد». اگر خلاف آن ثابت شد من خودم علیه این «کارزار» به علت
دروغپراکنی موضعگیری خواهم کرد. از همه کسانی که خواستم با این ابتکار
همکاری کنند خواهم خواست نه تنها کنار بکشند بلکه علیه گردانندگان آن
افشاگری کنند. اما آیا این افراد حاضرند در صورتی که نتوانستند ادعای خود
را ثابت کنند یک پوزش خشک و خالی از خانوادههای جانباختگان و قربانیان
نقض حقوق بشر در ایران بخواهند؟
برخلاف آنچه که میگویند تمام درآمدهای ایران تریبونال به طور شفاف و دقیق به صورت ماهانه و با توضیحات مکفی روی سایت ایران تریبونال آمده و از این به بعد هم خواهد آمد.
هزینهای که برای برگزاری دادگاه محاسبه شده بود نیز پیشاپیش روی سایت ایران تریبونال آمده است
به زودی صورت مخارج دادگاه هم تهیه و انتشار خواهد یافت. بیش از این فعالان ایران تریبونال چه بایستی میکردند؟
متأسفانه مخالفان ایران تریبونال روی مزیت اصلی و نقطه افتخارآمیز آن که همانا مردمی بودن منابع مالی آن است دست گذاشتهاند و به شکل غیراخلاقی و زشتی آن را زیر سؤال میبرند.
مرکز
اسناد حقوق بشر هیچ نقشی در راهاندازی و تدارک این کارزار نداشته است.
فقط پیام اخوان یکی از اعضای آن با ایران تریبونال همکاری میکند. مرکز
اسناد حقوق بشر تاکنون یک سنت به ایران
تریبونال کمک مالی نکرده است. تمام مخارج رفت و آمد، هتل و تردد پیام
اخوان نیز تاکنون از سوی ایران تریبونال و از طریق کمکهای مردمی جمع آوری
شده که لیست آن در سایت آمده، پرداخت شده است. اینگونه بیپروا دروغگفتن
شخصیت توطئه گر گوینده را میرساند. ایکاش شاهد این همه سیاهکاری نبودیم.
برخلاف
ارزیابی یوسف لنگرودی که احتمالاً در جریان تحولات دنیا نیست در طول
سالهای گذشته اکبر گنجی، بیشترین طومارها و مقالات را در مذمت جنگ
ادعایی، تحریم و ... نوشته و بیشترین منابع مالی (یک قلم ۵۰۰ هزار دلار)
از طرف راستترین مجامع چون بنیاد میلتون فریدمن در اختیار او گذاشته شده
است. بیشترین فضای رسانهای در بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا،
دویچهوله (آلمان)، رادیو زمانه (هلند)، رادیو پژواک (سوئد) در اختیارش
بوده است.
بخش
بزرگی از بودجهی لابی رژیم در آمریکا را که بطور مداوم علیه تحریم و جنگ
فعالیت میکند نهادهای آمریکایی و از جمله شرکتهای نفتی و انحصارات بزرگ
مالی و بانکی پرداخت میکنند. و شرکتهای نفتی به دنبال تأسیس نمونههای مشابه آن در اروپا هستند.
http://iranianlobby.com/page1.php?id=42
از
اینها گذشته تاکنون هیچ سمینار و گردهمایی در سطح اپوزیسیون ایران برگزار
نشده است که از شفافیت مالی «ایران تریبونال» برخوردار بوده باشد. «هیأت
اجرایی راهکارگر» و اعضای آن در دهها سمینار و گردهمایی شرکت کردهاند و
یا بانی آن بودهاند، اما یک بار نشده است که کوچکترین اطلاعرسانی در مورد
منابع مالیشان کرده باشند.
یاسمین میظر و فرخنده آشنا در سمینار «تحولات و نقش جنبش کارگری در ايران»
که از طرف «انجمن پژوهشگران ایران» در ساختمان دولتی «آ. ب. اف» استکهلم و
قطعاً با برخورداری از کمکهای دولتی برگزار شد شرکت داشتند.
یا محمدرضا شالگونی گرداننده هیات اجرایی راه کارگر به همراه
یاسمین میظر در کنفرانس دو روزهای که در برلین برگزار شد در کنار دکتر
کامبیز محمودی رئیس وقت صدای آمریکا، دکتر شاهین فاطمی، مهدی حائری و حسن
نزیه شرکت کرد. ترکیب شرکتکنندگان همان چیزی است که منتقدشان را به همراهی و همکاری برای کنار آمدن با سرمایه جهانی و آلترناتیو سازی و ... متهم میکنند. این نشست هم به ابتکار «انجمن پژوهشگران ایران» متعلق به دکتر حسین لاجوردی تشکیل شده بود که لابد در تعریف راه کارگر نمایندگان و حافظان «سرمایه جهانی» معرفی میشوند.
و یا یاسمین میظر و روبن مارکاریان در کنار مهرداد خوانساری نماینده سازمان مشروطه خواهان و دکتر حسن منصور و دکتر حسین لاجوردی در سمینار سه روزهای که در دانشگاه لندن - مرکز مطالعات شرق و آفريقا برگزار شد شرکت کردند.
روبن
مارکاریان، محمدرضا شالگونی، یاسمین میظر پیش از آن که در سمینارهای تشکیل
شده از سوی «انجمن پژوهشگران ایران» شرکت کنند میدانستند در سیمینارهای
این انجمن دریاسالار کمال حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی ایران در زمان
پهلوی، دکتر شجاعالدین شفا، داریوش همایون، دکتر عبدالمجید مجیدی، دکتر
(حجتالاسلام) عباس مهاجرانی، دکتر سیروس آموزگار، دکتر جلال متینی، دکتر
مصباحزاده، نادر نادرپور، هوشنگ وزیری، ضیا آتابای، پیروز مجتهدزاده و ...
که به نظام شاهنشاهی نزدیک بودند هم شرکت داشتهاند.
البته من شخصاً هیچ مشکلی با شرکت در چنین سمینارهایی ندارم. اما با تعریفی که راه کارگر میکند نمیخواند.
یکی
از سخنرانان چهارمین سمینار «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ سوئد، شادی صدر
بود که «انجمن عدالت برای ایران» را اداره میکند و از بودجههای دولتی * (به زیرنویس
توجه شود) اروپایی استفاده کرده و میکند. همچنین «کانون اندیشه» و تعدادی
از فعالینی که در برگزاری چهارمین سمینار «گفتگوهای زندان» همکاری
میکردند از کمکهای دولتی استفاده میکنند.
آیا
هیأت اجرایی راه کارگر تاکنون توضیحی در مورد منابع درآمدش در طول سالهای
گذشته داده است؟ اینها نه هوادار آنچنانی در داخل و نه در خارج از کشور
دارند که از آنها حمایت مالی به عمل آورد. مخارج تشکیلات و کادرهای حرفهایشان را چگونه تأمین میکنند؟ مگر نه آن که در دههی ۶۰ و در دوران جنگ، در عراق به سر میبردند و مورد حمایت مادی و معنوی دولت عراق بودند؟ مگر نه آن که محظورات حضور در عراق به آنها اجازه نداد همان موقع در ارتباط با بمباران شیمیایی حلبچه که به کشته شدن هزاران کرد منجر شد موضعگیری کنند و در سالهای بعد و پس از خروج از عراق به جبران مافات پرداختند؟
فعالان «گفتگوهای زندان» تاکنون چهار سمینار برگزار کردهاند آیا منابع مالی خود را که البته من باور دارم سالم است منتشر کردهاند؟
باور کنید این افراد مسئلهشان منابع مالی «ایران تریبونال» نیست. اگر بود که از موارد مشابه حمایت به عمل نمیآوردند.
بودجهی دادگاههای راسل برگزار شده برای دیگر کشورها از چه طریق تأمین شده است؟
من فقط به دو مورد در این زمینه اشاره میکنم. اولین و آخرین دادگاه راسل. بودجه دادگاه راسل برای رسیدگی به جنایات آمریکا در ویتنام را دولت ویتنام شمالی پس از آن که راسل نامهای به هوشی مین نوشت و درخواست کمک کرد و دولتهای اروپایی و به ویژه اسکاندیناوی تأمین کردند و از امکانات دولتهای سوئد و دانمارک برای برگزاری دادگاه استفاده به عمل آمد.
راسل
و ژان پل سارتر از ارث پدری یا موقوفههای مرسوم که استفاده نکردند. تشکیل
دادگاه مزبور مخارج داشت، راسل و ژانپل سارتر که مثل فعالان کارزار
نبودند دوره بیافتند، ریش گرو بگذارند، وام بانکی بگیرند، در سرما و گرما
کمک مالی جمع کنند و دادگاه بینالمللی تشکیل دهند. آنها با افتخار
کمکهای دولتی را میپذیرفتند. آخرین مورد هم دادگاه راسل فلسطین است.
هزینهی برگزاری دادگاه در کیپتاون به گفتهی سناتور پیر گالان Pierre Galand(عضو سنای بلژیک) هماهنگکنندهی بینالمللی این دادگاه ۱۹۰ هزار یورو پیشبینی شده بود. توجه داشته باشید مخارج مشابهی
برای برگزاری نشستهای این دادگاه در لندن و بارسلون هزینه شد. و البته
نشست نیویورک را هم داریم که همزمان با نشست دوم ایران تریبونال در ماه
اکتبر ۲۰۱۲ برگزار میشود.
منابع
مالی دادگاه راسل فلسطین را که از حمایت همین افرادی که تیغ علیه دادگاه
مردمی ایران تریبونال کشیدهاند برخوردار است ملاحظه کنید:
یک ناشر فرانسوی به نام Editions Indigene
۱۰۰ هزار یورو کمک کرده است. ۱۵ هزار دلار در سپتامبر ۲۰۱۱ توسط کمیته
بلژیکی حمایت از دادگاه راسل در جریان برگزاری یک برنامه در تئاتر مولیر
بروکسل جمعآوری شد. شبکهی فرهنگهای مقاومت Cultures of Resistance Network هم یکی دیگر از منابع این دادگاه بوده اما مقدار و زمان پرداخت کمک را مشخص نکرده است.
همچنین دولتهای اروپایی به سازمانهای غیردولتی که نمایندگانشان در دادگاه راسل فلسطین شهادت دادند مبالغ هنگفتی را کمک کردند که نام و مبلغ دریافتی به شرح زیر است:
سازمان «الحق» در سال ۲۰۰۹ از طریق NDC مرکز توسعه سازمانهای غیردولتی وابسته به دولتهای سوئیس، سوئد، دانمارک و هلند ۳۵۰ هزار دلار دریافت کرده است.
این
سازمان همچنین ۱۵۶هزار دلار و ۱۶۳ سنت از دولت نروژ، ۸۸ هزار دلار و ۹۲۸
سنت از دولت ایرلند و ۸ هزار و ۸۷۲ دلار از دولت اسپانیا کمک مالی دریافت
کرده است.
سازمان بدیل Badil؛ کمکهای مالی به این سازمان ناروشن است. اما تحقیقات انجام گرفته نشان میدهد که این سازمان در سال ۲۰۰۸ یک صد هزار دلار از NDC مرکز توسعه سازمانهای غیردولتی وابسته به دولتهای سوئیس، سوئد، دانمارک و هلند دریافت کرده است. کمکهای دولتی به این سازمان پس از آن که کارتونهای ضدیهودی بر روی وبسایتش انتشار داد قطع شد.
کمیته اسرائیلی علیه تخریب خانهها (ICAHD)؛ به علت عدم شفافیت کمکهای دریافت شده توسط این سازمان مشخص نیست. اما تحقیقات مستقل نشان میدهد که این کمیته ۸۰ هزار دلار از NDC مرکز توسعه سازمانهای غیردولتی و از کمیسیون اروپا و اسپانیا نیز ۱۰۵ هزار یورو دریافت کرده است.
مرکز فلسطینی حقوق بشر (PCHR) مبلغ ۴۲۵ هزار دلار از طریق NDCدریافت کرده است و علاوه بر آن از اتحادیه اروپا و دولتهای ایرلند، دانمارک، هلند، سوئیس، کمک دریافت کرده است.
http://www.ngo-monitor.org/article/the_russell_tribunal_on_palestine_a_legal_farce_and_total_failure
به غیر
از اینها، دولت آفریقای جنوبی جدا از میزبانی کمکهای مالی زیادی را جهت
برپایی این دادگاه اختصاص داد. در واقع دولتها و احزاب حاکم هم در برگزاری
این دادگاه شرکت دارند.
دادگاه راسل فلسطین در بارسلون به میزبانی
کمیته حمایت ملی بارسلونا و دفتر شهردار بارسلون برگزار شد و از حمایتهای
مالی آنان برخوردار بود. کسانی که بخواهند با ماهیت این دادگاه مخالفت
کنند میتوانند از این موارد برای پیشبرد مقاصد خود دستاویزی بسازند.
منیره برادران پرسیده است : «این
«غیردولتی بودن» که بارها در بیانیه و حرفهای این دوستان با لحنی
پرافتخار تکرار میشود، آیا در تناقض با حضور پررنگ پیام اخوان در نقش
دادستان این دادگاه نیست؟ قطعاً پیام اخوان چه در نگاه حقوقی به خاطر موقعیت خود به عنوان
مشاور در دادگاههای بینالمللی لاهه و چه در موقعیت سیاسی مثلاً مشارکت
در فوروم امنیتی بینالمللی هالیفاکس نباید چنین دیدگاهی داشته باشد.» نظر
شما در این باره چیست؟
نقش
مشاور در دادگاه بینالمللی لاهه پست دولتی نیست که چنانچه کسی عهدهدار
آن بود «دولتی» محسوب شود و از حیطهی «غیردولتی» بودن بیرون آید. عهدهدار
بودن پستهای بینالمللی به منزلهی دولتی بودن نیست. پیام اخوان استاد دانشگاه مک گیل کانادا است. او به عنوان
یک متخصص حقوقی در دادگاه میلوسوویچ و رواندا استخدام شده بود. وی هیچگاه
دارای پستی در سازمان ملل متحد هم نبوده است. از این گذشته پست مشاورت
دائمی نیست و در محدودهی خاصی عمل میکند. در حال حاضر پیام اخوان در
دادگاه کیفری بینالمللی، پرونده اوگاندا و لیبی را دنبال میکند. جوزف
کونی Joseph Kony رهبر ارتش مقاومت لردها ۲۰ هزار کودک را ربوده و به عنوان سرباز در ارتش خود به کار گرفت. پیگیری حقوقی این نوع جنایتها افتخار هر کس میتواند باشد و نه نقطه ضعف او.
تشکیل دادگاه کیفری بینالمللی همچون تصویب قطعنامه علیه «فرار از مجازات» impunity مرتکبین
نقض حقوق بشر در سایهی تلاشهای بیوقفهی سازمانهای غیردولتی و فعالان
حقوق بشر در سطح بینالمللی بوده و پیروزی بزرگ برای قربانیان نقض حقوق بشر
و فعالان در زمینهی حقوق بشر است. من هنگام ارائهی گزارش لویی ژوانه
گزارشگر ویژه کمیسیون فرعی حقوق بشر ملل متحد در زمینهی مقابله با «فرار
از مجازات» مرتکبین نقض حقوق بشر و همچنین هنگام تصویب قطعنامهای در همین
زمینه در ژنو و در اجلاس کمیسیون حقوق بشر حضور داشتم. شادی و شعف
سازمانهای غیردولتی و فعالان حقوق بشر را از نزدیک میدیدم. اینها
دستاوردهای بزرگ بشری است. فعالیت برای اجرایی کردن این دسته از تلاشها در
زمرهی انسانیترین کارهایی است که در دنیا میتوان انجام داد. توجه
داشته باشید کشورهای روسیه، هند، چین و آمریکا هنوز به دادگاه کیفری بینالمللی نپیوستهاند.
در همینجا اضافه کنم قاضی جفری رابرتسون یکی از پنج حقوقدان منتخب در سیستم قضایی داخلی سازمان ملل متحد که ریاست دادگاه ویژه سیرالئون را نیز به عهده داشت به عنوان
یک حقوقدان و قاضی مستقل گزارش قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را
با بودجه و تلاشهای بنیاد برومند تهیه کرد که من و منیره برادران از همکاران او بودیم. گزارش بنیاد برومند به خاطر حضور پررنگ و یگانهی جفری رابرتسون گزارش «دولتی» تلقی نمیشود بلکه به منزلهی اعتبار آن است. وی هنگام تهیه و انتشار گزارش پست حقوقی خود در سازمان ملل را هم داشت.
این برداشت اشتباهی است که به خاطر حضور یک حقوقدان سرشناس بینالمللی و مشاور دادگاه کیفری بینالمللی که به اعتبار
یک نهاد میافزاید «غیردولتی بودن» آن نهاد را نتیجه بگیریم. برای روشن
شدن موضوع مجبورم مقایسهای بکنم بین هیئت ژوری ایران تریبونال و دادگاه
راسل فلسطین.
اولین جلسهی دادگاه راسل فلسطین در بارسلون به ریاست افتخاری استفان هاسل Stéphane Hessel,سفیر و دیپلمات سابق فرانسوی برگزار شد. از میان هشت نفر اعضای ژوری دادگاه راسل فلسطین در بارسلون، رونالد کاسریلز Ronald Kasrilsوزیر اطلاعات (رئیس سرویسهای امنیتی) آفریقای جنوبی، خانم سینتیا مک کینی Cynthia McKinney عضو سابق کنگره آمریکا از ایالت جورجیا و آمیناتا ترائوره Aminata Traore وزیر سابق فرهنگ مالی دیده میشوند. پستهای دولتی افراد یاد شده شائبهی غیردولتی بودن دادگاه را ایجاد نمیکند.
همچنین
در جلسات دادگاه راسل فلسطین که در لندن و کیپتاون برگزار شد از میان هفت
نفر اعضای ژوری دادگاه، سینتیا مک کینی، آمیناتا ترائوره و رونالد
کاسریلز دیده میشوند. افراد فوق میتوانند در دهها جلسه مانند هالیفاکس
یا ... شرکت کرده باشند
توجه داشته باشید افراد فوق تماماً در گذشته پستهای دولتی در حد وزارت داشتهاند.
بسیاری از حقوقدانان عضو کمیته بینالمللی حقوقدانان ICJکه یکی از مهمترین سازمانهای غیردولتی دنیاست پستهای بالای حکومتی در کشورهایشان داشته یا دارند.
در مورد بخش دوم این سؤال بایستی بگویم متأسفانه داوری منیره برادران بر پایهی اخبار نادرست منتشر شده توسط هیأت اجرایی راهکارگر شکل گرفته است بهتر بود او که خود دردآشناست در این زمینه تحقیق میکرد و به گزارشات غیرواقعی افراد مسئولیت ناشناس اتکا نمیکرد. پیام اخوان اگر چه به فوروم
امنیتی بینالمللی هالیفاکس دعوت شده بود اما متأسفانه هیچگاه در آن شرکت
نکرد. من اگر جای او بودم قطعاً در این فوروم شرکت میکردم و پیام خودم را
در مخالفت با جنگ و جنگطلبان به گوش
حاکمان میهنمان، نئوکانها و صاحبان قدرت در سراسر جهان میرساندم. اگر
میخواهید در جهان تأثیر گذار باشید بایستی در این نوع مجامع شرکت کرده و
مواضع سیاسی خودتان را تبلیغ کنید. نشستن در خانه و یا انجام بحثهای محفلی
در پالتاک و گرفتن تأیید از دوستانتان و ... مشکل ما را حل نمیکند. امروز
در دنیا لابیها نقش بسیار مهمی دارند. حتی رژیم عقبافتاده جمهوری
اسلامی هم به اهمیت
آن پی برده و سرمایهگذاریهای بسیاری روی آن کرده است. من سالها در
نشستهای سازمان بینالمللی کار در ژنو حضور داشته و نتیجهی لابیهای
گسترده در تصویب پاراگرافهای ویژه علیه نقض حقوق کار در ایران به چشم
دیدهام. اگر نبود حضور فعال در این نشستها محال بود چنین موفقیتهایی
کسب شود هرچند پیش از حضور در نشستها تلاشهای بسیاری انجام میگرفت. من
نتیجهی حضور در پارلمان اروپا و انجام لابی و تصویب قطعنامههای نقض حقوق
بشر در ایران را از نزدیک تجربه کردهام. هیچ انقلابی فهیمی در دنیا این موقعیتها را از دست نمیدهد.
شرکت در یک فوروم یا مجمع یا پارلمان نشاندهندهی همراهی شما با آن جمع نیست. حضور در این نوع مجامع مکانیسم خاص خودش را دارد که گاه به سادگی امکان پذیر است. نشناختن سازوکارهای بینالمللی و نداشتن تجربهی لازم در این زمینهها باعث برداشتهای نادرست از روابط موجود در سطح بینالمللی میشود.
اگر به ترکیب پارلمان اروپا نگاه کنید از ژان ماری لوپن سوپر راست فرانسوی و نیروهای نزدیک به فاشیستها
تا افرادی از خانوادهی سلطنتی هابسبورگ و رادیکالها و سوپرچپهای
اروپایی حضور دارند. من در دفتر کار نمایندگان جناح چپ حزب کارگر انگلیس در
مقر پارلمان اروپا در بروکسل و استراسبورگ حاضر شدهام و عکس مارکس وانگلس
را بالای سرشان دیدهام. انقلابیون و رهبران بزرگ بینالمللی هم از حضور و
سخنرانی در چنین مجامعی استقبال میکنند. لیلا زانا، زن مقاوم کرد، یاسر
عرفات، نلسون ماندلا و خیلیها دیگر با افتخار در این مجامع حضور پیدا
میکنند و حرف مردمشان و مقاومتشان را میزنند. قدرتمندان بایستی حرفهای
ما را بشنوند.
یکی از زندانیان سیاسی سابق به نام فرخنده آشنا در مصاحبه با رادیو ندا دلیل مخالفت خود با ایران تریبونال را نپرداختن این دادگاه به چرایی شکنجه و قتل و کشتار اعلام کرده است. نظر شما در این باره چیست؟
البته
صادقانه این بود که فرخنده آشنا گرایش تشکیلاتی خود را که عضویت در
«راهکارگر» است مشخص میکرد و در پشت عنوان زندانی سیاسی سابق پنهان
نمیشد. برای رسیدن به هدف نبایستی به هر شیوهای متوسل شد. گفتگوی او را گوش کردهام، فرخنده آشنا که گویا شعر دکلمه میکند در حالی که به صدایش لرزش میدهد میگوید:
«آه، چه دردی میکشیدم که همبندیام از مرگ برادراش
گفت و از چرایی اون هیچ نگفت. این دادگاهی که قراره جانیان رو محاکمه
بکنه، این دادگاهی که قراره رنج مردم رو منعکس بکنه متأسفانه از چرایی این
رنج ما چیزی نگفت. سکوت کرد. ما در رابطه با مسائلی که در جامعهمان پیش
میرود در رابطه با فقر، در رابطه با بی عدالتی، نبود آزادیها رنجکشیدیم و
قرار نیست فقط چگونگی آن شکنجههایی که شدیم را بیان کنیم. آن روشن است.
ما میخواهیم چرایی این مسئله را روشن کنیم. چرا به خاطر چه سیستمی به خاطر چه مکانیسمی این انسانها را این چنین سرکوب میکنند، این طوری کشتار میکنند ...»
وی در بخش دیگری از همین مصاحبه به دفاع تمام عیار از دادگاه راسل و شخصیت راسل میپردازد چرا که به جنایات آمریکا در ویتنام رسیدگی کرده است.
اما او متوجه نیست که اتفاقاً در دادگاه راسل مطلقاً به «چرایی»هایی که میگوید رسیدگی نکردند. متأسفانه بیاطلاعی و عدم مطالعه و تحقیق حرف اول و مشکل اصلی این افراد است.
دادگاه راسل برای ویتنام به ۱۱ مورد رسیدگی و تصمیمگیری کرد. ۱- بر اساس قوانین بینالمللی آمریکا متجاوز به ویتنام است. ۲-آمریکا بطور سیستماتیک و عمدی در مقیاسی بزرگ به اهداف
غیرنظامی از جمله خانهها، سدها، مؤسسات پزشکی، کلیساها، آثار تاریخی و
... حمله کرده. در بند ۳ دادگاه کشورهای استرالیا، نیوزلند و کره جنوبی، و
در بندهای ۴ و ۵ و ۶ کشورهای تایلند، فیلیپین، ژاپن را در تجاوز به ویتنام شریک جرم دانسته است. ۷ – آمریکا به لائوس
تجاوز کرده. ۸- آمریکا از سلاح ممنوع استفاده کرده. ۹- با اسرای جنگی
بدرفتاری کرده. ۱۰- با غیرنظامیان خلاف شئون انسانی رفتار کرده. ۱۱- آمریکا
مرتکب نسل کشی شده است. در این دادگاه مطلقاً در مورد سرمایهداری و فقر و
... صحبت نمیشود. مانند هر دادگاه دیگری در دنیا به «چرایی» امر رسیدگی نمیشود. موضوع «چرایی» بر میگردد به سمینارهای
اقتصادی، اجتماعی و ... یا موضوع تحقیقات دانشگاهی قرار میگیرد. از قدیم
گفتهاند : »هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. »
دلیل
مخالفت برخی با ایران تریبونال چیست؟ مگر قرار است این دادگاه مردمی چه
کاری انجام دهد که با این درجه از ضدیت با آن برخورد میشود؟
۱- حسادت و احساس ناتوانی. عدهای فکر میکنند از تحولات عقب ماندهاند. این دسته از افراد به دنبال کسب اعتبار و وجهه برای خودشان هستند. وقتی میبینند دیگری به خصوص وقتی به او به چشم رقیب نگاه میکنند قادر به انجام کاری شده است از خشم به خود میلرزند و واکنشهای هیستریک نشان میدهند.
در بند اول اطلاعیه هیأت اجرایی روی دو نکته تأکید شده است. به دنبال ابتکاری به این نام بودهاند و به دلیل فقدان بودجه از انجام آن بازماندهاند:
«سازمان ما در گذشته همراه با بسیاری از نیروهای چپ و مترقی در ابتکاری به همین نام شرکت داشت که به دلیل فقدان بودجه علیرغم بسیج های لازم نتوانست به سرانجام برسد.»
از
آدم و حوا تا ویلبر رایت بشر در عشق پرواز بود. احتمالاً یکی از انسانهای
اولیه نخستین باری که متوجهی پرواز یک پرنده شد، خواست این کار را از روی
درختی انجام دهد که با مخ به زمین افتاد و جان داد. صدها تلاش در این زمینه صورت گرفت تا ویلبر رایت به این آرزوی بشری جامه حقیقت پوشاند. راه کارگر به جای قدردانی از تحقق ارزویی که در دل داشتند به روی آن تیغ میکشد.
طبق گزارش سناتور گالان بودجهی تشکیل دادگاه راسل فلسطین در کیپ تاون ۱۹۰ هزار یورو بوده است. آیا بهای منزل شخصی و دارایی بعضی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر بیش از این مبلغ نیست؟ چرا از خودشان مایه نگذاشتند که برای تشکیل امری به این مهمی پشت تأمین بودجه آن بمانند؟ کسانی که آنها دم از حقوق آنها میزنند جانشان را فدا کردند.
هیأت
اجرایی راهکارگر حرف اصلیاش را که شاهبیت اطلاعیهشان هم هست در همان
بند اول زده است. وقتی ما نتوانستیم کاری را انجام دهیم دیگران چرا قادر به انجام آن شدند. پذیرش این واقعیت یعنی قبول بیکفایتی خودشان. همین کافی است تا افراد کوتاهنظر به ضدیت غیرقابل تصور بیافتند.
از
هیأت اجرایی راه کارگر که بگذریم متأسفانه تردیدی نبود که گردانندگان
«گفتگوهای زندان» موفقیت این تریبونال را برنتابند، این خشم مستتر را در
نوشتهی اولیهی همایون ایوانی به خوبی میتوان دید:
«در مجموع با توجه به رنج و دردی که دهها جانبدر برده و خانوادههای جانفشانان کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی متحمل شدهاند و میشوند، من، و در این مورد بهتر است بنویسم ما، از برخورد سختگیرانه به سازماندهندگان تریبونال لندن خودداری کردهایم»
باید
از این همه «بزرگمنشی» و «سعهصدر» او تشکر کرد. اما چرا بایستی با کسی
که برای برگزاری یک دادگاه مردمی علیه جنایات رژیم تلاش و کوشش میکند
«برخورد سختگیرانه» کرد؟ البته معلوم بود موضع اولیه همایون ایوانی
غیرواقعی است و او متاسفانه نخواهد توانست خشماش را نسبت به موفقیت ایران تریبونال پنهان کند و رنجش او به شکلی فوران خواهد کرد. مدت کوتاهی نگذشت که او مواضع جدیدی اتخاذ کرده و گفت:
«بعد
از گسترش اعتراضات و نقد ناروشنیهای سياسی و مالی جریانات محافظهکار و
نئولیبرال که در برگزاری تریبونال لندن نقش بازی کردند؛ متحدین شرمگینِ دست
راستیهای حزب جمهوری خواه امریکا، محافظهکاران انگلیسی و یا لیبرالهای
هلندی، به جای پس گرفتن مواضع خطرناکشان در قبال جنبش پیشروی آزادیخواهی و عدالتجویی در ایران، به جای
تقویت جنبش دادخواهی و حمایت از مواضع خانوادهها، بازماندگان و نیز
زندانیان سیاسی جانبدربرده از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، بازهم خودشان
را در قهقرای دروغ و پخش اطلاعات تخریبی و ناصحیح غرق میکنند.»
نمیدانم چه کسی مسئولیت نمایندگی و سخنگویی خانوادهها و بازماندگان و زندانیان سیاسی جان به در برده از کشتارهای رژیم را به همایون
ایوانی و تعدادی انگشت شمار زندانی سیاسی در «گفتگوهای زندان» داده است؟
متأسفانه او غرق در «قهقرای دروغ و پخش اطلاعات تخریبی و ناصحیح» است.
سؤال اصلی که همچنان میخواهند از پاسخ به آن
بگریزند اینجاست؛ چرا هیئت اجرایی راه کارگر، «گفتگوهای زندان» و حزب دو
سه نفرهی توفان در سالهای گذشته در مورد ایران تریبونال افشاگری نکردند و
خانوادههای قربانیان سیاسی و جانبدربردگان را آگاه نکردند که در «بساط
دیگران» بازی نکنند؟ چرا وقتی همه به دام افتادند و کارزار با موفقیت کار خود را شروع کرد اینچنین لجامگسیخته به میدان آمدند؟
لیلا قلعه بانی یکی از فعالان کارزار
در چهارمین گردهمایی زندانیان سیاسی در گوتنبرگ سوئد که توسط «گفتگوهای
زندان» اداره میشد شرکت کرد و گزارش مبسوطی در مورد کارزار ارائه داد. چرا
آن موقع سکوت کردند؟
http://www.dialogt.org/index.php?id=78&tx_ttnews[tt_news]=397&cHash=0ce1161807d70a260fc0f58325cc857a
گزارش کارزار در اینجا آمده است. چه چیز پنهان بود یا آنها از آن اطلاع نداشتند؟
پاسخ
از نظر من ساده است، فکر نمیکردند این تریبونال برگزار شود. تصورشان این
بود که این هم تلاشی است ناموفق. وقتی شنیدند ریاست جلسه را موریس دنبی
کاپیتورن نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت نقض حقوق
بشر در ایران به عهده دارد به خشم آمدند. باور نمیکردند فردی در حد ریچارد فالک گزارشگر ویژه سازمان ملل در ارتباط با نقض حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی فلسطین به ایران تریبونال بپیوندند. فکر نمیکردند پروفسور اریک دیوید، استاد حقوق کیفری بینالملل و رییس مرکز قوانین بینالمللی در دانشگاه آزاد بروکسل و یکی از مهمترین کارشناسان عالی رتبه حقوق کیفری در جهان که اتفاقاً چپ رادیکال هم هست را در ایران تریبونال ببینند. وقتی خبر پخش پیام تصویری اسقف دزدموند توتو برنده جایزه نوبل و رئیس کمیته حقیقت یاب آفریقای جنوبی به ایران تریبونال را شنیدند ولوله در میانشان افتاد. وقتی این واقعیت شکل گرفت به جای ابراز خوشحالی به صف شدند چشمهایشان را بستند، دهانهایشان را باز کردند و به روح
و روان خانوادههای شهدا و رنجدیدگان چنگ کشیدند. در طول فعالیت
سیاسیام این منحطترین و تنگنظرانهترین موضعی بود که از یک جریان سیاسی
دیده بودم.
اضافه
کنم «کارزار» در راه تدارک دادگاه مردمی، سال گذشته پروفسور کادر اسمال،
حقوقدان بزرگ آفریقای جنوبی و عضو برجسته تیم بینالمللی حقوقدانان ایران
تریبونال را به علت سکتهی قلبی از دست داد. او سالهای زیادیاز
عمرش را همراه نلسون ماندلا در زندان رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی سپری
کرد. و دو دوره، عضو دولت نلسون ماندلا و وزیر آموزش و پرورش و آب و منابع
طبیعی بود.
۲-
رقابت؛ «کمیته مرکزی راه کارگر» که میگوید اعضای هیأت اجرایی از این
سازمان انشعاب کردهاند، از تلاشهای ایران تریبونال حمایت سیاسی و
تبلیغاتی به عمل آورده است. «هیأت اجرایی» بایستی در مخالفت با رفقای سابقشان در «کمیته مرکزی» به ایران تریبونال حمله کنند و زشتترین نسبتها را به زندانیان سیاسی و خانوادههای قربانیان بدهند.
افرادی که «گفتگوهای زندان» را اداره میکنند که همایون ایوانی از آنها با عنوان «ما» یاد میکند با
بخشی از گردانندگان ایران تریبونال که کانون زندانیان سیاسی در تبعید را
هم اداره میکنند مشکل دارند، در هیچ برنامهای که از طرف «کانون» برگزار
شود شرکت نمیکنند. هرچند «کانون» و ایران تریبونال دو تشکل کاملاً مجزا
هستند و هیچ ربطی به هم ندارند با اینحال آنها نمیتوانند این واقعیت را بپذیرند.
البته بابک عماد یکی از مسئولان کانون زندانیان سیاسی در تبعید به تنهایی
بیشترین سهم را در برپایی ایران تریبونال داشت، که جای قدردانی دارد
متأسفانه هضم این واقعیت برای همایون ایوانی و دوستان سخت و دشوار است.
خرداد
۸۹ گزارش قاضی جفری رابرتسون از کشتار ۶۷ توسط بنیاد برومند انتشار یافت و
در آن سران جمهوری اسلامی را مسئول این جنایت معرفی کرد و خواهان پیگیرد
آنها شد. انتشار این گزارش نه اعتراضی برانگیخت و نه کسی گفت که این گزارش
دستاویزی خواهد شد برای شروع جنگ، چرا که نه احساس رقابتی داشتند و نه
وجهی برای حسادت. پیشتر وقتی مرکز اسناد حقوق بشر هم گزارشی در این مورد
انتشار داد سکوت کردند و نگفتند این گزارش مستند حمله به رژیم قرار خواهد گرفت. در صورتی که میدانیم هر دو این مراکز از کمکهای دولت آمریکا استفاده کردهاند. البته تأکید کنم که کار این دو مرکز از نظر من مثبت و سازنده است و به نفع حقوق بشر در ایران و مبارزه با فراموشی تمام میشود.
مواردی که برشمردم دست به دست هم میدهد تا یک جریان سیاسی به «تبهکاری» روی آورد. این را از بابت اتهامزنی نمیگویم بلکه کلمهی بهتری
برای آن پیدا نمیکنم. سایت «راهکارگر» لینکهای سخنرانی پیام اخوان را
که در نشست «کمیسیون آزادیهای مذهبی کنگره آمریکا» در افشای نقض حقوق بشر و
دفاع از حقوق مردم ایران و علیه تحربمهایی که به مردم آسیب میرساند ایراد شده انتشار داده است. در این سخنرانی پیام اخوان حتی یک کلمه راجع به «ایران تریبونال» صحبت نمیکند اما مسئولان راه کارگر بالای لینکها تیتر زدهاند: «طرح ایدهی «ایران تریبونال» توسط پیام اخوان در برابر کنگره آمریکا». در
واقع هیأت اجرایی راه کارگر از ندانستن زبان انگلیسی مردم سوءاستفاده
میکند تا سیاست غیراخلاقیاش را پیش ببرد. این سایت در ادامهی سیاست
فریبکارانه خود، دو لینک زیر را که قطعاً از طرف رفقایشان تولید شده انتشار
میدهد:
«برگرفته از دیدگاه های سایت خبری جنبش خرداد
حسن میگوید:
ژوئیه 12, 2012 در 7:09 ق.ظ.
انسان شرمش میشود از انهایی که در خاورانها در خون غلتیدن . دلم میخواهد مغز خر خورده این سیاسیها را محکم به میز این دادستان شارلاتان بکوبم. بلکه از خریت بیرون بیایند.
حسن میگوید:
ژوئیه 12, 2012 در 7:09 ق.ظ.
انسان شرمش میشود از انهایی که در خاورانها در خون غلتیدن . دلم میخواهد مغز خر خورده این سیاسیها را محکم به میز این دادستان شارلاتان بکوبم. بلکه از خریت بیرون بیایند.
پاسخ
فریده میگوید:
ژوئیه 12, 2012 در 7:18 ق.ظ.
از دیشب که این فیلم را دیدم . گریه میکنم. برای برادر در خون غلتیدهام در خاوران. خوش بحال مادرم که دچار الزایمر است و متوجه این مسایل نیست. این مرد دادستان نیست مزدور امریکا است.»
فریده میگوید:
ژوئیه 12, 2012 در 7:18 ق.ظ.
از دیشب که این فیلم را دیدم . گریه میکنم. برای برادر در خون غلتیدهام در خاوران. خوش بحال مادرم که دچار الزایمر است و متوجه این مسایل نیست. این مرد دادستان نیست مزدور امریکا است.»
آیا میتوان هیأت اجرایی راه کارگر را که به چنین شیوههای ماکیاولیستی متوسل میشود مدافع منافع مردم ایران و کارگران نامید؟
چرا این دادگاه جنایات امپریالیسم آمریکا در سطح بینالمللی و تحریم رژیم و خطر جنگ را محکوم نکرده است؟
همانطور که گفتم عمدهی کسانی که این روزها به ضدیت هیستریک با «ایران تریبونال» برخاستند و این ادعاها را طرح کردند مربوطند به هیئت
اجرایی راهکارگر یعنی وابستگان محمدرضا شالگونی، یک بار تحت عنوان هیئت
اجرایی و روز دیگر تحت عنوان سردبیری سایت راه کارگر اطلاعیه میدهند. اینها موفقیتی حاصل نمیکنند و هنگامی که درخشش ایران تریبونال را میبینند به ناتوانی خود پی میبرند و البته جریتر و خشمگینتر میشوند و دروغهای هرچه بزرگتری را تولید میکنند.
این
بار از زبان اعضای ارکستر هیئت اجرایی و همکارانشان از جمله محمدرضا
شالگونی، یاسمین میظر، احمد نوین، ارژنگ بامشاد، یوسف لنگرودی، امیر جواهری
همان مضمون را به شکل خستهکنندهای تکرار میکنند. آخر همه هم فرخنده آشنا را تحت عنوان زندانی سیاسی سابق به میدان میفرستند.
ما
که اسیر جوسازی و شانتاژ این و آن نمیشویم. کار حقوقی خود را دنبال
میکنیم. کارزار هدف خود را روشن و واضح و رسا چنین بیان داشته است:
«هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان باختگان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، این تلاش را آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزاتمان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان. »
محمدرضا
شالگونی و همراهان هنوز متوجه نشدهاند که «ایران تریبونال» چنان که از
نامش پیداست قرار نیست جنایات دولت آمریکا در ویتنام و عراق و گوانتانامو و
ابو غریب و کودتای ۲۸ مرداد و ... را بررسی کند. این دادگاه تنها به جنایات
رژیم در دههی ۶۰ رسیدگی میکند. حتی قرار نیست جنایات رژیم بین سالهای
۵۷ تا ۶۰ و همچنین ۷۰ تا ۹۱ را مورد رسیدگی قرار دهد. در حالی که قطعاً
میبایستی در دادگاه دیگری به این مسئله رسیدگی شود. بهانهجویی «راهکارگر» همانقدر ناشیانه و به دور از عقلانیت است که کسی مدعی شود چرا دادگاه راسل، قبل از شروع به کار،
جنایات امپریالیسم انگلیس در مستعمرات را محکوم نکرده و راسل این
«اشرافزادهی انگلیسی» از روی آن پریده است؟ یا چرا این دادگاه به موضوع کودتای ۲۸ مرداد نپرداخته است؟ یا چرا دادگاهی که به جنایات امپریالیسم آمریکا در ویتنام میپردازد به موضوع حمله به خلیج
خوکها در کوبا نپرداخته یا بر جنایات امپریالیسم فرانسه در ویتنام و
اشغال این کشور که زمینهساز تهام نظامی آمریکا بود چشم میپوشد و آن را
محکوم نمیکند؟ یا اگر برگزارکنندگان آن راست میگویند چرا در ابتدای شروع به کار این دادگاه، دادگاههای امپریالیستی که توسط متفقین در نورنبرگ تشکیل شد و طرف بازنده جنگ را به محاکمه کشید محکوم نکردند؟
فراموش
نکنیم که همین هیأت اجرایی در سایتشان از برگزاری دادگاه راسل دربارهی
فلسطین حمایت کردند. این دادگاه حتی در حد یک کلمه در محکومیت دولت آمریکا
در حمایت از اسرائیل و اشغال سرزمینهای عربی موضعگیری نکرد. این دادگاه
خواهان «احقاق حقوق فلسطينىها برپايهی موازين حقوقى بينالمللى» شد، و مطلقاً «حاکمیت سرمایه» و «امپریالیسم» و ... را محکوم نکرد.
هرچند
بسیاری از کسانی که در ایران تریبونال فعالند دارای نظرات سیاسی خاص هستند
اما ما ائتلاف سیاسی تشکیل ندادهایم و نمیخواهیم بدهیم که در زمینهی
مسائل گوناگون سیاسی موضعگیری کنیم. ما یک کارزار «تک موضوعی» برای بررسی
جنایات دههی ۶۰ رژیم تشکیل دادهایم. یکی از دلایل شکست تلاشهای قبلی که
اتفاقاً راه کارگر هم در آن حضور داشت موضعگیریهای سیاسی آن بود که همان
موقع زنده یاد منصور حکمت با تیزبینی متوجهی آن شد و نوشت:
«در يک مکالمه تلفنى، در پاسخ دعوت آقاى روستا براى حمايت حزب از آکسيون تريبونال) يا فراخوان همزمان حزب) عليه سفر خاتمى به فرانسه، مشخصاً و صريحاً نکات زير را بهايشان گفتهام و نامهاى با همين مضمون هم براى ايشان خواهد رفت. ۱- ما از تريبونال بعنوان يک کمپين تک موضوعى بر سر محاکمه سران رژيم، بهرهبرى آقاى روستا حمايت کرديم و هنوز هم اگر تريبونال رسماً به اين قامت خود برگرددهمين سياست حمايت را خواهيم داشت. ۲- جاى تأسف است که تريبونال ميرود به ظرف ديگرى براى اتحاد عمل سازمانهاى سنتىو عناصر منفرد اپوزيسيون با يک برنامه عمل وسيع و نامعيّن تبديل شود. ما به اين نوعاتحاد عملها، که ماهيتا به تريبونهاى موقت جديدى براى ابراز وجود گروهها و محافلمتفرق مرکز و چپ مرکز در خارج کشور تبديل ميشود، علاقهاى نداريم. ۳- به اين دليل مادام که تريبونال رسما به دستور کار پيشين خود بازنگشته است، ازهمکارى با تريبونال معذوريم. »
http://hekmat.public-archive.net/fa/3893fa.html
همان موقع هم مشخص بود که اتخاذ مواضع سیاسی و تشکیل آکسیونهای اعتراضی و ... یعنی دور شدن از هدف اصلی و کنار گذاشتن گام به گام آن. مسئولان
مربوطه هرچه از توانشان در تشکیل «تریبونال» ناامید میشدند غلظت سیاسی
حرکتشان را بیشتر میکردند تا این که نهایتاً اصل موضوع را کنار گذاشتند.
ارژنگ بامشاد یکی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر پرسیده است: «افراد و شخصت های ایرانی گرداننده «تریبونال» که برخی نیز از زندانیان سیاسی سابق هستند، چرا خود را به طور کامل معرفی نمیکنند؟ چرا حتی زندانیان جان بدر برده ای که بخاطر این ابهام از همکاری با آن سر باز زدهاند نباید بدانند که این افراد چه کسانی هستند و چه تاریخچهای دارند؟»
حتی یک فرد و شخصیت ایرانی گردانندهی «ایران تریبونال» نیست که معرفی نشده باشد. چه برسد به زندانیان
سیاسیای که با این جریان همکاری میکنند. من یکی از سخنگویان «ایران
تریبونال» هستم و افتخار همکاری با این کارزار مردمی را در طول سالهای
گذشته داشتهام. بارها هم در رسانههای مختلف از جمله تلویزیون کومله
وابسته به حزب کمونیست و رادیو همبستگی سوئد، دویچهوله، بی بی سی و ... در این رابطه مصاحبه کردهام.
تاریخچه زندگی من را مقایسه کنید با ارژنگ بامشاد که خواهان شفافیت است.
آیا از سابقهی سیاسی و اجتماعی و خانوادگی و ... من چیزی هست که در مورد
آن اطلاع رسانی نکرده باشم؟ آیا تاکنون تصویری از ارژنگ بامشاد در رسانهها
دیدهاید؟ آیا در مورد او و سابقهاش که این سئوال را مطرح میکند اطلاع
رسانی شده است؟ آیا تاکنون در جایی اسامی و تعداد اعضای هیأت اجرایی
راهکارگر آمده است؟ ملاحظه کنید در اطلاعیه هیأت اجرایی این سازمان در
ارتباط با انشعاب در سازمانشان چه آمده است:
«یادآوری میکنیم که در اسناد هیچ جا نام تشکیلاتی رفقا نیامده است. نام های تشکیلاتی به نام های اصلی و قلمی رفقا ( در مواردی که چنین نام های از سوی رفقا به طور علنی استفاده شده ) تغییر یافته و در بقیه موارد اسامی حذف و به جای آنها از حروف اول نام استفاده شده است.
هیأت اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر
۲۰ ژانویه ۲٠۱٠»
این افراد ایران تریبونال را به عدم شفافیت متهم میکنند.
برخلاف
سیاست هیأت اجرایی راه کارگر، در این آدرس اسامی سخنگویان کارزار ایران
تریبونال و شماره تلفنهای تماس آنها در ۱۷ شهر و کشور آمده است.
عیسی صفا از اعضای سابق راهکارگر و وابستگان به حزب توده پرسیده است: «شما
ادعا میکنید که سالها در تدارک ایران تریبونال بوده اید و هییت سیاسی
[منظور هیئت اجرایی راهکارگر است] موضعی در این باره نگرفته بوده است. چرا
تدارک سالها فعالیت رسانهای نشده بود؟ چرا این دادگاه بی سرو صدا تهیه
شده است؟ شما ادعا میکنید این فعالیت جنبه حقوق
بشری دارد. نه این طور نیست إ بحث بر سر محاکمه کل یک دولت است و بنابراین
کاری با اهمیت سیاسی درجه اول. شما در این بیانیه مجبور شده اید از پیام
اخوان دفاع کنید چرا؟ در ضمن اگر مبارزه ضد امپریالیستی حزب توده ایران
معنا و مفهومی نداشت خود شما هم بر اصل بودن این مبارزه در بیانیه خود
تاکید نمیکردید. »
ایران تریبونال از سالها پیش سایت رسمی داشته است. کلیه فعالیتهایش را به اطلاع همگانی رسانده است. دهها مصاحبه
مطبوعاتی با رادیو، تلویزیونها داشته، فراخوانهای رسمیاش بارها در
سایتهای اینترنتی انتشار یافته است. جزئیات فعالیتها و پیشرفت کارها را به اطلاع
عموم رسانده است. مسئولان آن در تجمعات و گردهماییهای متعدد در سراسر
جهان شرکت کرده و اهداف «کارزار» را تشریح کردهاند آنوقت فردی که ظاهراً
در طول سالهای گذشته در «غار اصحاب کهف» به خواب رفته بود مدعی میشود «چرا تدارک سالها فعالیت رسانهای نشده بود» به نظرم مخالفینی در حد عیسی صفا و ابواب جمعی «راهکارگر» بیش از هرچیز درخشش «ایران تریبونال» را هم میرساند.
همایون ایوانی از مسئولان گفتگوهای زندان پیشنهاد کرده است «برای بررسی درستی یا نادرستی دریافتهای مالی از دولتها و وزارتخانهها به منظور برگزاری جلسه و میزان درستی تخصیص منابع مالی به اهداف
اعلام شده، تشکیل یک هیئت مستقل بازرسی مالی با حضور افرادی که مورد
اطمینان مخالفین و موافقین چنین آکسیونی بودهاند، تشکیل شود» نظر شما در
این مورد چیست؟
ایرانتریبونال
نهادی است مردمی، که تار و پودش با تلاش و کوشش همراهانش که همانا مردم
باشند شکل گرفته است و خود را در مقابل آنها پاسخگو میداند. و از ارائه
گزارش جزییترین منابعاش به مردم
ابایی ندارد. اما نمیفهمم «هیئت مستقل بازرسی مالی» چه صیغهای است.
کارزاری تشکیل شده، محصول تلاشهایش برگزاری آبرومندانه «ایران تریبونال»
در ساختمان عفو بینالملل لندن بوده است، بعد از پایان موفقیتآمیز اولین
مرحلهی دادگاه عدهای که حتی از ایدهی تشکیل چنین دادگاهی حمایت نکردند،
برعکس از هیچ سنگاندازی هم فروگزار نکردند مدعی تشکیل «یک هیئت مستقل
بازرسی مالی» میشوند. به اسامیای که از تشکیل «کارزار تدارک دادگاه بینالمللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای ایران» حمایت کردند توجه کنید. نامی از آنها حتی در حمایت از تدارک این کارزار نیست.
این پیشنهادها را قبل از تشکیل دادگاه و در جریان فعالیتهای کارزار میکردند؛ خودشان میآمدند و گوشهای از کار را به عهده
میگرفتند و خواهان در دست داشتن مسئولیت کمیته تأمین منابع مالی کارزار
میشدند. از طریق مشارکت فعال نظراتشان را هم پیش میبردند. مگر کسی جلوی
آنها را گرفته بود؟ برگزارکنندگان ایران تریبونال چه کسی را محروم کردند؟
در کارزار هم که قدرت قهریه نداشتند مانع طرح نظرات آنها شوند. محدودیت و
شرط و شروطی نبود. به لحاظ
فکری و نظری و سابقهی تشکیلاتی، فعالین اصلی کارزار که با ایشان و
همفکرانشان نزدیکتر از من هستند. چرا هیچ محدودیتی برای من قائل نشدند؟
گزارش جزییترین امور را که گاه لازم هم نبود به من میدادند. مسئولیتهایی که خواهانش نبودم را به اصرار به من
میدادند تا خودم در جریان قرار بگیرم. گزارش بیش از هشتاد نشست برای
فعالان در طول این سالها ارسال شده است. همه در جریان جزییترین تصمیمات
بودند. نمیدانم چرا همایون ایوانی پیشتر به فکر اجرای این طرح برای سمینارهای برگزار شده توسط خودشان نیفتاده بود؟
در جریان کنفرانس مطبوعاتی که در لندن برگزار شد جان کوپر رئیس کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال در پاسخ به پرسشی
مبنی بر این که گفته میشود، هزینههای این دادگاه را دولت آمریکا تامین
میکند، گفت، «قبل از هرچیز باید بگویم من و سایر همکارانم داوطلبانه به این
پروژه پیوستهایم و پولی دریافت نمیکنیم. ما مطلقاً، هیچ کمکی از
سازمانها و دولتها نمیگیریم. من حتا، با نمایندگان پارلمان و احزاب در
باره این پروژه صحبت نکردهام که شائبه وابستگی به آنها را پیدا نکنیم. تأمین هزینههای این دادگاه به عهده
کمیتهای است که از طرف سازماندهندگان برای جمعآوری کمکهای مالی از
افراد و نه دولتها سازماندهی شده است.» فکر میکنید حقوقدان بزرگ و با تجربه و مستقلی مثل جان کوپر نمیفهمد چه کار میکند که آبروی چندین و چند ساله و اعتبار حرفهایاش به سادگی توسط ما از بین نرود.
یا پروفسور دانیل تورپ، وقتی میگوید: «شاید هیچ کس به اندازه ما در این باره دغدغه فکری نداشته باشد. شرط پیوستن من به این پروژه، استقلال آن از دولتها و احزاب سیاسی بوده است. من حاضر نیستم در دعواهای سیاسی، طرف یکی را علیه دیگری بگیرم» عقلش به اندازهی
هیأت اجرایی راه کارگر و گردانندگان «گفتگوهای زندان و حزب دو سه نفره
توفان و عباس فرد و فرخنده آشنا و احمد نوین و ارژنگ بامشاد و امیر جواهری و
یاسمین میظر و محمدرضا شالگونی و ... نمیرسد؟
بر
سر شرکت یا عدم شرکت در ایران تریبونال، جدال قلمیای بین آذر ماجدی و
همایون ایوانی در مورد استفاده نیروهای چپ از منابع مالی دولتهای مختلف
سرمایهداری مطرح شد، نظر شما در این مورد چیست؟
هرچند این مسئله مستقیماً به ایرانتریبونال
ربطی ندارد چرا که صرفنظر از دیدگاه هریک از ما در رابطه با استفاده از
کمکهای دولتی، ایران تریبونال تصمیم گرفته است که از کمک دولتها
استفاده نکند و من هم در چهارچوب تصمیمات و پرنسیبهای ایران تریبونال حرکت
میکنم؛ اما در این مورد خاص به نظر من آذر ماجدی واقعیتی را که اظهر من الشمس است مطرح کرده و گفت:
«تا آنجا که به دریافت
پول از دولتهای مختلف سرمایهداری که بنوعی در سرکوب و کشتار در سطح جهان
سهیم هستند، مربوط میشود، عمده احزاب و سازمانهای اپوزیسیون و نهادهای
مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنریای که توسط اپوزیسیون چپ در خارج کشور ایجاد
شده است، از دولتی کمک مالی گرفتهاند. در کشورهای مختلف اروپایی نهادهای
بسیاری موجودند که بنوعی به سازمانهای اپوزیسیون وابستهاند و اینها همه با کمک مالی دولتهای مختلف تشکیل شدهاند. دولتهایی که عضو سازمان ناتو هستند.»
همایون ایوانی در پاسخ مطالبی را عنوان کرد که چندان با واقعیت نمیخواند:
«ثالثاً
«...عمده... نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنریای که توسط اپوزیسیون
چپ در خارج کشور ایجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفتهاند...» این سومین
ادعای مستتر در یک جمله مشعشع آذر ماجدی است! تشکلهای دمکراتیک شهری و
فعالیتهای اپوزیسیون چپ در طول سالهای اخیر برخلاف ادعای آذر ماجدی،
عمدتا با اتکا به منابع مالی محدود فعالین مستقل چپ و کمونیست در این شهرها بوده است. تماس مداوم ما با این فعالین در سطح اروپا و آمریکا، به خاطر یادمانهای کشتار سراسری رژیم جمهوری اسلامی و بزرگداشت راه و ارزشهای رفقای جانفشان و همبندیان جانباختهامان، تجربه ملموسی
را برای تک تک فعالین گفتگوی زندان بوجود آورده که فعالین شهرها و کشورهای
مختلف با چه فشار و سختیای منابع برگزاری مراسمها را فراهم میآورند.
ادعای آذر ماجدی شاید به نهادهای خود ساخته ح.ک.ک. مربوط میشود که بنا به اظهار خود ایشان، از دولتها در چارچوب سیاست «رئال پولیتیکشان» پول میگیرند و آروغی به نفع پرولتاریا در رسانههای خودشان میزنند.»
برای
سنجش عیار ادعاهای همایون ایوانی از گفتههای امیر جواهری که در برگزاری
چهارمین گردهمآیی «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ سوئد با ایشان همکاری داشت و
اتفاقاً یکی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر است استفاده میکنم. امیر
جواهری میگوید:
«موضوع بیدراگ یا(کمک مالی) از آن جنس ناچسب گردهمآیی چهارم [گفتگوهای زندان] است. بیش از هرچیزی باید بگویم؛ موضوع پول همواره در جامعه ایرانی، یک اثرش تخریب روابط و بیمعنی ساختن جنبه ارزشی کار بجامانده از خرد و توانایی جمعی است. کافی است که کسی از موضع" انقلابی" گری، مخالف فکریاش را"بیدراگ"
بگیر معرفی کند. باید سالها دنبال چنین اتهامی دوید تا اثبات کرد
یاریهای مالی در سوئد بذل و بخشش غنایم نیست. تو، من و ما مجازیم اگر کاری
برای عرضه به غیر دادهایم، اگر تشکلی را به سامان بردهایم که در این کشور به ثبت رسیده و کارکزد اجرایی داشته و داریم. برای واخواست فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی خود از کمکهای دولتی بهره میگیریم وگرنه از این خبرها نیست! »
چنانچه ملاحظه میکنید امیر جواهری از دریافت کمکهای دولتی در صورتی که «کاری برای عرضه به غیر»
داشته باشیم دفاع میکند. و همهی ما میدانیم او برای ادارهی کانون
اندیشه در طول سالهای گذشته از کمکهای دولتی برخوردار بوده است.
وی در ادامه از دریافت کمکهای دولتی در برگزاری چهارمین گردهمآیی «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ دفاع کرده و میگوید:
«...
بی مناسب نیست که کشور سوئد را کشور انجمنها و کلوبهای پرشماری
میشناسند که با همین بیدراگها [کمکهای مالی دولتی] روی پای خود هستند.
تشکلهایی که دهها کار بزرگ و کوچک را به سامان
برده و منشاء اثرند. صد البته سوء استفادههای مالی هم صورت گرفته و
میگیرد. اما ما در برابر گردهمآیی چهارم تنها نهاد ( آ ب. اف)بعنوان یگانه اسپانسور بین ما و مسئولین سالن (فولکت هوس) بعنوان واسطه مالی عمل کردند. پولی به دست
ما اعضاء "کمیته اجرایی شهری" و یا " کمیته برگزارکننده چهارمین گرد
همآیی" داده نشد تا اعلام داریم این حد گرفتیم و این حد هزینه کردیم.فاکتور سالنها از طرف مسئولین "فولکت هوس موندال " عیناً به سازمان " آ. ب. اف" مرکزی گوتنبرگ داده شد و محاسبه گردید.»
سالن مربوطه ساختمان سه طبقهای است که به مدت
سه روز در اختیار این گردهمآیی بوده است. از نظر من آنچه امیر جواهری
میگوید درست و واقعی است. یعنی زحمت حساب کردن و پرداخت صورتحسابها را
هم متحمل نشدهاند و نهادهای دولتی خود به این
امر پرداختهاند. تعداد دیگری از مسئولان برگزاری گردهمآیی نیز در
سالهای گذشته از بودجههای دولتی استفاده کردهاند. اما اگر چنانچه ایران
تریبونال از این منابع استفاده کرده بود «گفتگوهای زندان» و هیأت اجرایی
راه کارگر همین نظر را داشتند؟
حال توجه کنید امیر جواهری در پاسخ به کسانی که نسبت به دریافت کمکهای دولتی به او و برگزارکنندگان چهارمین گردهمایی گفتگوهای زندان انتقاد کردهاند چه میگوید:
«شارلاتانیزم
موجود در شهر، بدلیل بیاعتباری و کوس رسوایی و بی عملی خود، ما را
"بیدراگ بگیر" و خود را منزه معرفی میکنند . ... این کمک گرفتنها برای
آقایان، مجاز و سوسیالیستی و منشاء خیر برای "آگاهی توده ها و " انقلاب
توده"ها است ولی آن دیگران چنانچه یاری مالی شفاف بگیرند و در عوض کار هم
ارائه دهند، ناسالم و غیرمجاز تلقی میگردد.»
http://www.dialogt.org/index.php?id=78&tx_ttnews[tt_news]=388&cHash=07a6052d7f73eaa81970ae8bee3f3ed5
آیا «مرکز اسناد حقوق بشر» و «بنیاد برومند» در ازای کمک مالی شفافی که گرفتهاند کار ارائه ندادهاند؟ با توجه به آنچه در بالا آمد آیا فکر نمیکنید همایون ایوانی یک عذرخواهی به آذر ماجدی بدهکار است که واقعیت را بیان نموده است؟
ایران
تریبونال از دریافت همین «بیدراگها» هم محروم بوده است. آیا هیأت اجرایی
راهکارگر و «گفتگوهای زندان» شایستهی آنچه امیر جواهری در مورد
«شارلاتانیزم موجود در شهر» میگوید نیستند؟
به مسئولیت پیام اخوان در دادگاه جنایت علیه بشریت لاهه و شرکت در دادگاه میلوسویچ و رواندا اشاره شده و به همین دلیل وی را به همدستی با امپریالیسم متهم کردهاند، چرا از وی به عنوان دادستان در ایران تریبونال استفاده شده است؟
بله در اطلاعیه هیأت اجرایی راهکارگر آمده است که چرا دادگاه بینالمللی برای رسیدگی به جنایت علیه بشریت در یوگسلاوی سابق محاکمهی سران قدرتهای جهانی مثل بوش و تونی بلر و شرکاء را به خاطر تحریم اقتصادی و حمله به عراق و ... محاکمه نکرده است.
گویا
در سطح بینالمللی پیام اخوان تصمیم میگیرد که چه کسی را محاکمه کنند و
چه کسی را محاکمه نکنند. گیرم که سران کشورهای اروپایی و آمریکایی و ...
شایسته محاکمه در دادگاه جنایت علیه بشریت باشند این چه ربطی دارد به عدم رسیدگی به اتهامات جنایاتکاران علیه بشریت در رواندا و یوگسلاوی سابق. لابد چنانچه روزی دادگاه جنایت علیه بشریت خواست به اتهامات خامنهای و احمدی نژاد و جنایتکاران علیه بشریت در ایران رسیدگی کند محمدرضا شالگونی و ابواب جمعی به پشتیبانی از آنها درآمده و اعلام میکنند مادامی که جورج بوش محاکمه نشده نبایستی به اتهامات این افراد رسیدگی کرد.
از این گذشته بیانیه راهکارگر و مقالات هیاتاجراییشان نشانگر سطح پایین اطلاعات این افراد است.
اتفاقاً یکی از کشورهایی که «اساسنامه رم» را امضا نکرده و به دادگاه کیفری بینالمللی نپیوسته دولت آمریکاست. ضمن آن که در چارچوب ماده 98 اساسنامه رم مبادرت به انعقاد موافقنامههاي دو جانبه با تقریباً نيمي از كشورهاي دنيا كرده و براي اينكه اتباع اين كشور مشمول ديوان بينالمللي كيفري نباشند، خود را مستثني کرده است.
نپیوستن آمریکا به اساسنامه
رم مانع از آن میشود که علیه مقامات آمریکایی در دادگاه کیفری بینالمللی
پرونده باز شود. یعنی چنانچه شما بخواهید علیه جورج بوش اقامه دعوا کنید
هم در حال حاضر امکانش نیست.
از این که بگذریم برای یک حقوقدان، شرکت در تیم حقوقی دادگاه لاهه و در محاکمات میلوسوویچ و رواندا افتخار و اعتبار است.
اما
چنانچه در اطلاعیه هیأت اجرایی راه کارگر آمده، پیام اخوان یکی از «رهبران
جوان جهانی» در کنفرانس سالانه داووس است که در آن سران «سرمایه جهانی»
برای هماهنگی سیاستهایشان در سطح جهان تشکیل میشود. آیا چنین چهرهای
میتواند دادستان دادگاهی از نوع راسل باشد؟
آنچه
راه کارگر میگوید کشیدن عکس مار روی تخته سیاه و فریفتن عناصر ناآگاه و
کسانی است که با روابط بینالمللی و همایشهای بینالمللی آشنا نیستند.
داووس هر ساله در حدود ۲۰۰ جوان زیر چهل سال را تحت عنوان «رهبران جوان
جهانی» از میان اقتصاددانان، سیاستمداران، فعالان جامعه مدنی، عرصه فرهنگ و
هنر، آکادمیسینها و فعالان رسانهای از سراسر جهان برای شرکت در اجلاس
انتخاب میکند. پیام اخوان که استاد دانشگاه مک گیل است هم یکی از انتخاب
شدگان بوده است. کما این که تلویزیون بی بی سی «بلندگوی استعمار پیر» و
عامل کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ هر از چند گاهی محمدرضا شالگونی گرداننده هیأت
اجرایی راه کارگر را هم به عنوان میهمان به برنامههایش
دعوت میکند و او فرصت حضور در رسانهی «امپریالیستی» را از دست
نمیدهد. آیا در آن هنگام عقل «امپریالیسم» و «بوقهای تبلیغاتی» اش کار
نمیکند؟ همین روابط امپریالیستی اجازه میدهد یاسمین میظر در دانشکده فنی گلاسگو به تدریس بپردازد یا پناهندگی سیاسی و حقشهروندی و امکانات گوناگون در اختیار اعضای «هیأت اجرایی راه کارگر» قرار میدهد که تیشه به ریشهی امپریالیسم در سطح جهانی زده و آن را سکهی یک پول کنند.
علاوه
بر نمایندگان سیاسی دولتها و شرکتهای بزرگ چندملیتی بزرگترین شخصیتهای
بینالمللی در عرصههای گوناگون فرهنگی، هنری و اجتماعی در داووس شرکت
میکنند. نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۲ در همین کنفرانس با اف دبلیو کلرک دیدار
کرد. یا عرفات در سال ۹۴ با شیمون پرز دیدار کرد. بیان این مطالب کوته نظری را میرساند مثل این که کسی بگوید چرا نلسون ماندلا که به لندن رفت و سوار کالسکهی سلطنتی ملکهی انگلیس شد که کسی تا به حال
نشده و چرا بزرگترین چهرههای هالیوود و مد و موسیقی و ... در مراسم تولد
او شرکت کردند لابد که با استعمار پیر سازشی کرده و با سرمایه جهانی و ...
کنار آمده است.
پیام اخوان در اجلاس داووس شرکت داشت و به خاطر مواضع درست و اصولیاش دیگر به آنجا
دعوت نشد. این بزرگترین امکان برای ماست که بتوانیم از طریق افرادی مثل
پیام اخوان در مجامع بینالمللی از حقوق مردم ایران دفاع کنیم. این امکان و
فرصت به سادگی به دست
نمیآید. رژیم با تمام امکاناتش در این مجامع شرکت و تلاش میکند در
تصمیمگیریهای جهانی در رابطه با خودش تأثیر گذار باشد. متأسفم که این
افراد از دانشآموختگان حوزهی علمیه قم هم عقب تر هستند.
دلیل
عدم دعوت از پیام اخوان برای شرکت در اجلاس داووس در سالهای گذشته واضح
است. او در سال ۲۰۰۸ در حالی که سید محمد خاتمی، در اجلاس داووس شرکت کرده و
ایران را «دموکرات ترین سرزمین خاورمیانه» مینامید و قالیباف به عنوان
یکی از ۵۰ شهردار برتر جهان برای جذب ۴ میلیارد دلار سرمایهی جهانی
میکوشید و با شهرداران سانفرانسیسکو و لندن و میلان دیدار میکرد و به مذاکره با رئس جمهور سوئیس، قائم مقام وزیرخارجه سوئیس، وزیر خارجه سوئد و ... میپرداخت و از آنها میخواست نگاه غرب به ایران را تغییر دهند و منوچهر متکی نیز از فرصت استفاده کرده ضمن ارسال پیام برای شورای امنیت با نخست وزیر هلند و وزرای خارجه انگلستان و هلند و
دیگر کشورها در جهت تأمین منافع رژیم ملاقات میکرد و آیتالله هادوی
تهرانی رئيس جمهور آمریکا را اندرز میداد که حقوق بشر را در این کشور
رعایت کند، به عنوان نمایندهای از طرف مردم ما ایستاد و از حق مردممان دفاع کرد.
او در پانل مهمی تحت عنوان حقوق بشر و آینده خاورمیانه همراه با جواد لاریجانی شرکت کرد و هنگامی که او ایران را به عنوان الگویی در زمینهی رعایت حقوق بشر معرفی کرد پبام اخوان مقابل بیش از ۲۰۰ نخبهی
جهانی بطور غیرمعمولی پاسخ او را داد که موجب شوکه شدن وی و حضار شد. چرا
که در چنین مجامعی رعایت تعارفات دیپلماتیک را میکنند و حرفشان را
نمیزنند و یا در پوشش الفاظ پیچیده بیان میکنند اما پیام اخوان رک و پوست
کننده او را به دروغگویی متهم کرد و فجایعی را که در کشورمان به وقوع میپیوندند توضیح داد. با توجه به شناخت و تجربهای که از سازوکار روابط بینالمللی دارم مواضع و فعالیتهای پیام اخوان به لحاظ موقعیت فردی به نفعاش نیست .
چه اصراری بود از پیام اخوان که به خاطر مواضعاش روی او حرف است استفاده شود؟
در
حالی که عضویتی در کمیتههای مربوطه و انتخاب او نداشتم اما اگر قرار بود
من یک حقوقدان ایرانی را برای حضور در دادگاه انتخاب کنم حتماً پیام اخوان
را انتخاب میکردم. مگر نام پیام اخوان امروز مطرح شده است. سه سال قبل
پیام اخوان همراه با ریچارد فالک و بابک عماد به مصاحبه با رادیو زمانه پرداخت.
در فوریه ۲۰۱۱ وقتی کمیته راهبردی بین المللی حقوقدانان ایران تریبونال تشکیل شد و نام وی در میان آنها بود چرا یادشان نبود چیزی بگویند؟
بعد هم از سوی چه کسی حرف است؟ عدهای کوتهفکر که در بهترین حالت همچنان در توهمات خود به سر میبرند؟ فکر میکنید اگر به جای پیام اخوان فرد دیگری بود، موضوع امپریالیسم و شورای امنیت و دسیسهی حمله به امالقرای
اسلامی که این افراد برایش دل میسوزانند مرتفع میشد؟ دعوت اینها
چشمبستن بر جنایات رژیم و سکوت و بی عملی است. مطالب مطرح شده از سوی
آنها عجیب و غریب است و گاه نشانهای از عقلانیت در آن نیست. مثلاً برای
بیاعتبار نشان دادن اعضای هیئت ژوری ایران تریبونال میگویند سر جفری نایس
عضو حزب محافظه کار انگلیس است، مثل این که کسی بگوید دادگاه راسل فلسطین
بیاعتبار است چرا که لرد انگلیسی آنتونی گیفورد Lord Anthony Gifford, عضو آن است؛ این دو نفر نشاندهندهی اعتبار هر دادگاهی هستند.
فکر
میکنید این افراد چه درصدی از جامعهی ایران را تشکیل میدهند؟ آیا هیات
اجرایی راهکارگر تاکنون توانسته است ابتکاری را حتی علیه «امپریالیسم»
سازماندهی کند؟ کی و کجا؟ آیا توانسته یک تظاهرات نیمبند که چه عرض کنم یک
اکسیون کوچک اعتراضی با نام خودش در خارج از کشور برپا کند؟ اصلاً چرا ما
بایستی بر اساس خوش آمد این افراد حرکت کنیم؟ آنها که محلی از اعراب
ندارند.
ملاحظه کنید احمد نوین از اعضای هیئت اجرایی راه کارگر که در مورد سطح توانمندیشان توضیح دادم چه میگوید:
«آگاهی سلاحی قدرتمند است که به کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزین آزادیخواه و برابری طلب میآموزد که تنها و تنها به صدای آزادیخواهانه و برابری طلبانه خودشان، به رهبران وفادار به آرمانهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه گوش فرا دهند و فقط و فقط به نیروی سازمان یافته خودشان اتکاء نمایند.»
برای کسی که دچار توهم و هیجانات روحی شده و خود را در نقش یکی از رهبران «کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزین آزادیخواه و برابری طلب» میبیند و هیأت اجرایی چند نفرهشان را «نیروی سازمان یافته» آنها معرفی میکند چه کاری میتوان کرد؟
برای این که نشان دهم تبلیغاتی که راهکارگر و ابواب جمعیشان میکنند تا کجا تبهکارانه و توطئهگرانه است توضیح کوتاهی در مورد مواضع پیام اخوان میدهم و قضاوت را به خوانندگان
فهیم واگذار میکنم. اما پیش از آن که توضیحاتم را ارائه دهم متذکر میشوم
هیأت اجرایی راه کارگر و فعالان «گفتگوهای زندان» تاکنون راجع به ترتیا
پارسی، رضا مرعشی، بابک طالبی، ولی نصر و ... اعضای لابی رژیم در آمریکا
که با استفاده از بودجههای داخلی و خارجی اهداف رژیم را پیش میبرند
روشنگری نکردهاند.
توضیحاتی در مورد مواضع پیام اخوان
یکی از مواردی که بر اساس آن ناجوانمردانه به پیام اخوان حمله میکنند عضویت او در «آژانس کانادایی حقوق و دمکراسی» است.
آژانس کانادایی حقوق و دمکراسی در سال ۱۹۸۸ و در دولت محافظه کاران به ابتکار BroadbentEd اد بردبنت، رهبر حزب چپ کارگری دمکراتیک نو (NDP)تشکیل شد و به عنوان یک نهاد چپگرا توسط یکی از رهبران مشهور کارگری کانادا به مدت
یک دهه فعالیت کرد. در این دوران پیام اخوان و سیما ثمر معاون سابق رئیس
جمهوری افغانستان و یکی از فعالان حقوق بشر و زنان در افغانستان و گیودو ریوروس فرانکGuido Riveros Franck یک فعال چپگرای بولیویایی به عضویت هیئت مدیرهاش در آمدند. این سازمان در این دوره از پروژههای کمک به قربانیان تجاوز جنسی در کنگو، حذف محدودیتهای قانون شریعت علیه زنان افغان و کمک به بومیان کلمبیایی در دفاع از حقوق زمینهای قبیلهشان و ... حمایت میکرد.
از آنجایی که این نهاد وابسته به چپ کانادا بود، دولت محافظه کار تعدادی از ایدئولوگهای راست را که هیچ سابقهی حقوق بشری نداشتند به عضویت این نهاد درآورد تا به نابودی آن همت گمارند. آنها رمی ببوریگارد Remy Beauregard رئیس آژانس را تحت فشار شدید روانی گذاشتند تا به گروههای فلسطینی همچون الحق و المیزان کمک کند و سپس به دروغ او را متهم کردند که روابطی با گروههای تروریستی داشته است. پیام اخوان و سیما ثمر به عنوان اعتراض نسبت به برخوردی
که با بیوریگارد شده بود از سمت خود استعفا دادند و رمی بعد از مدت کوتاهی
در اثر حمله قلبی ناشی از فشارهای وارده فوت کرد و موضوع تبدیل به یک
افتضاح ملی بزرگ شد. دولت محافظهکار عاقبت آژانس را تعطیل کرد تا با
دستورالعمل جدید راستگرایانهای آن را راهاندازی کند. پیام اخوان در
مقابل کمیته روابط خارجی پارلمان کانادا حضور یافت و در مورد دلایل استعفای
خود و دفاع از اعتبار ببوریگارد در مقابل اتهامات غیرواقعی دفاع کرد.
پیام اخوان همچنین به دولت چپگرای هائیتی در دوران پریوال Preval مشاوره میداد که چگونه میتوان دیکتاتور فاسد و وحشی دوالیه Duvalier
را که در دوران جنگ سرد مورد حمایت آمریکاییها و فرانسویها بود مورد
تعقیب قضایی قرار دهد. دووالیه در سال ۲۰۱۱ توسط راستگرایان تحت حمایت
آمریکا و فرانسه و منابع امنیتی به هائیتی برگشت. پیام اخوان تمام تلاشش را به کار برد تا وی را مورد محاکمه قرار دهد اما شکست خورد.
http://www.cbc.ca/news/canada/montreal/story/2011/03/07/haiti-ottawa030711.html
http://www.cbc.ca/thecurrent/episode/2012/02/08/bringing-baby-doc-duvalier-to-justice-in-haiti/
پیام
اخوان جزو حقوقدانانی است که در دیوان عالی کشور آمریکا در کیس
«گوانتانامو بی» علیه دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا اعلام جرم کرده است:
مقالهی پیام اخوان در مورد مسئولیت وزیر دفاع کانادا در ارتباط با شکنجهی زندانیان افغانی
پیام اخوان در تهیه گزارش کمیسیون
شفاف سازی تاریخی سازمان ملل متحد در مورد گواتمالا شرکت داشته است. این
گزارش در ارتباط با اعدامهای دستهجمعی سرخپوستان مایان در جریان کمپین ضد
شورشیان رژیم نظامی تحت حمایت سازمان سیا در دههی ۸۰ انتشار یافت.
مقالهی پیام اخوان و اظهار عقیدهی انتقادی او در مورد حمایت امپریالیسم از دولت صدام حسین در جریان جنگ ایران و عراق
مقالهی انتقادی پیام اخوان در مورد حمایت غرب از رژیم کابیلا در کنگو به خاطر منافع اقتصادی.
http://www.ctvnews.ca/canadian-jailed-in-congo-over-links-to-opposition-1.746623
اخوان همچنین فیلم مستندی در مورد قربانیان نسل کشی در کامبوج و رواندا تهیه کرد و ریاست کنفرانسی در مورد نسل کشی را به عهده داشت.
گفته میشود آمریکا و شورای امنیت میخواهند از این دادگاه بهانهای برای حمله به ایران درست کنند؛ بنابر این تشکیل این دادگاه «بازی در بساط دیگران است».
قبل از این که به بحث اصلی بپردازم، توضیح در مورد ابتکاری که سال گذشته صورت گرفت را لازم میدانم.
«گفتگوهای زندان» سال گذشته نامهای خطاب به احمد شهید تهیه کرد و به امضای
تعدادی از زندانیان سیاسی سابق و فعالان سیاسی از جمله محمدرضا شالگونی،
روبن مارکاریان، ارژنگ بامشاد، یاسمین میظر، یوسف لنگرودی، امیر جواهری و
... رساند و از او خواست که موضوع سرکوب و اعدامهای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ را پیگیری و در گزارش خود منعکس کند.
در این نامه آمده است:
«خوشحالیم
از اینکه شورای حقوق بشر و مألاٌ سازمان ملل متحد با تعیین نماینده ای
ویژه، تحقیق و بررسی در خصوص وضعیت حقوقی مردم ایران تحت سلطه و ادارهی
«جمهوری اسلامی» را در دستور کار خود قرارداده است. این اقدام مایهی
دلگرمی مردمی است که حقوقاش بنحو مستمر و فزایندهای نقض و هرگونه صدای
اعتراضش به طرز بیرحمانهای سرکوب میشود.»
نامهای
که مورد تأیید شالگونی و همراهان قرار گرفته از جمله خواستار موارد زیر
است: «یک – برسمیت شناختن و اعلام این جنایت هولناک [کشتار ۶۷] بعنوان
«قتل عام» ؛ و دو – شناسائی و معرفی ِ مسئولین و آمرین و عاملان این کشتار
بعنوان "جنایت علیه بشریت" در هر پست و مقام که بودهاند و هستند.»
اگر موهوماتی را که تاکنون محمدرضا شالگونی و دیگر اعضای هیأت اجرایی راه کارگر و همراهانشان به هم بافتهاند بپذیریم، آیا به روی میز آوردن پروندهی رژیم در سازمان ملل و تعیین نماینده ویژه و درخواست از سازمان ملل برای اعلام «جنایت هولناک» ۶۷ به عنوان «قتلعام» و شناسایی مسئولین و آمرین این کشتار به عنوان «جنایت علیه بشریت»، به معنای زمینهسازی برای حمله نظامی به رژیم نیست؟ آیا دعوت از دوایر سازمان ملل برای ارجاع پرونده به شورای امنیت و تشکیل دادگاه کیفری «ویژه» نیست؟
اگر آشفتگیهای فکری، نظری و روحی شالگونی و اعضای هیأت اجرایی راه کارگر را بپذیریم آیا دعوت مستقیم از سازمان ملل و نماینده ویژه برای تحقق خواستههایی که در بالا مطرح شده که «مالاً» به ارجاع پرونده به شورای امنیت و تشکیل دادگاه کیفری ویژه و ... منجر میشود نمیتواند «بازی در بساط دیگران» تلقی شود؟
اگر درافشانیهای «هیأت اجرایی» را بپذیریم آیا تحقق خواستههای آنها مستمسک حمله نظامی قرار نمیگیرد؟
توجه
داشته باشید ایران تریبونال یک نهاد مستقل و مردمی است، گزارشات و تصمیمات
آن هم قبل از هر چیز افکار عمومی بینالمللی و مردم را مخاطب خود قرار
میدهد. اما احمد شهید نماینده سازمان ملل و برگزیده از سوی قدرتهای بزرگ
است و گزارش او از طریق مجمع عمومی و دبیرکل ملل متحد میتواند به شورای امنیت هم ارسال شود.
از نظر من هیأت اجرایی راهکارگر با توجه به مواضعی که اتخاذ میکند مدتهاست در «بساط رژیم» بازی میکند و آن را تحت لوای «ضدامپریالیستی» میپوشاند. به نشریات حزب توده و اکثریت در سالهای ۶۰ و ۶۱ رجوع کنید نیروی سیاسیای نیست که به مقابله با رژیم برخاسته باشد و آنها وی را مزدوری امپریالیسم متهم نکرده باشند. هنوز فراموش نکردهام در بهمن ۶۰ با سرود «آمریکا، آمریکا مرگ به نیرنگ
تو» ما را در اوین شکنجه میکردند. با پای مجروح ما را مجبور میکردند در
محوطهی جلوی دادستانی اوین با ضربآهنگ این سرود نرمش کنیم. عزیزان ما را
پس از اعدام در پرچم آمریکا میپیچیدند. ما را سربازان آمریکا معرفی
میکردند. حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار میگفت مادامی که مقاومت
میکنید و در زندان هستید جزو سربازان آمریکا هستید.
یاسمین میظر همکار فعال آنها در لندن همراه با حزبالله و مزدوران رژیم و مأموران سفارت به اجتماع در مقابل سفارت آمریکا در لندن پرداختند و به هموطنانی
که پرچم ایران را که روی آن نوشته شده بود «ایران آزاد» حمل میکردند حمله
و پرچم آنها را پاره کردند. ائتلافی که وی در آن فعال است، با حزبالله،
مزدوران بشار اسد، نماینده مقتدا صدر، نمایندگان رژیم و کارمندان رسمی «پرس
تی وی» شبکه تلویزیونی رژیم همکاری دارد.
در سالهای گذشته وقتی
که موضوع سیاستهای خانمانبرانداز هستهای رژیم مطرح و زمزمهی تحریم
اقتصادی رژیم شروع شد راهکارگر در کنار رژیم ایستاد و با طرح شعارهای
عوامفریبانه با هرگونه فشار بینالمللی علیه رژیم مخالفت کرد. آن روز
توجیهشان این بود اگر راست میگویند چرا موضوع حقوق بشر را مطرح
نمیکنند. به محض این که نه غرب بلکه زندانیان سیاسی سابق و خانوادههای جانباختگان دست به کار تشکیل «ایران تریبونال» شدند این بار به مخالفت با آن پرداختند و گفتند این بهانهای خواهد شد برای حملهی نظامی به رژیم. البته این دست از افراد خواهان توقف هر نوع فعالیت جدی و تأثیرگذار علیه رژیم هستند.
راه کارگر در بند اول اطلاعیهاش تأکید کرده که: «سازمان ما در گذشته همراه با بسیاری از نیروهای چپ و مترقی در ابتکاری به همین نام شرکت داشت که به دلیل فقدان بودجه علیرغم بسیج های لازم نتوانست به سرانجام برسد.»
سوال
من این است اگر راهکارگر و «بسیاری از نیروهای چپ و مترقی» در ابتکارشان
موفق میشدند و دادگاه مربوطه را برگزار و جنایات رژیم را محکوم میکردند،
تکلیف بهانه کردن آن و حمله به رژیم چه میشد؟ آیا در آن صورت «امپریالیسم» نمیتوانست با توسل به آن «عراق» دیگری درست کند؟
مطرح کردن این که ایران تریبونال بهانهای خواهد بود برای حمله به رژیم نشاندهندهی بیاطلاعی از سازوکارهای بینالمللی است.
رسیدگی به جنایات
دههی ۶۰ در «دیوان کیفری بینالمللی» امری است امکانناپذیر. چون در
ابتدا دولت مربوطه بایستی «اساسنامه رم» را پذیرفته باشد که رژیم نپذیرفته و
در ثانی موضوع جنایت علیه بشریت بعد از سال ۲۰۰۲ اتفاق افتاده باشد. از
این که بگذریم تنها در یک صورت شورای امنیت در مسئلهی ایران میتواند
دخالت کند. بر اساس اصل هفتم منشور سازمان ملل هرگاه صلح و امنیت جهانی به خطر افتد شورای امنیت میتواند مداخله کند. آیا با توسل به موضوع رسیدگی به شکنجه و قتلهای سیاسی در دههی ۸۰ میلادی، میتوان مدعی شد که رژیم جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۲ صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است؟ آیا جنایتی که ۳۰ سال پیش اتفاق افتاده صلح و امنیت امروز جهان را به خطر میاندازد که بشود با طرح آن دستاویزی برای حمله به «امالقرای» اسلامی مورد نظر آقایان یافت. آمریکا اگر میخواست چنین کاری کند کم بهانه داشت؟
بیش از ۵ هزار سرباز آمریکایی در عراق به قتل رسیدهاند، دوایر اطلاعاتی و امنیتی و نظامی آمریکا میگویند ۷۰ در صد آنها توسط مینهای کنار جادهای و سلاحهای ارسالی رژیم به قتل رسیدهاند؛ صدها آمریکایی و فرانسوی در سال ۱۹۸۲ در بیروت به قتل رسیدند، مسئولان نظامی رژیم به صراحت در مطبوعات تحت کنترل دولتی اعلام کردند آمریکاییها میدانند که هم ایدئولوژی و هم تی ان تی این انفجارات متعلق به رژیم بوده است؛ دهها آمریکایی در انفجار ظهران که توسط رژیم سازماندهی شد به قتل
رسیدند، دهها پروندهی تروریسم پبنالمللی علیه رژیم وجود دارد؛ پروندهی
تروریسم رژیم در دادگاههای متعدد آمریکایی مطرح شده و ضمن آن که رأی به مسئولیت و دخالت رژیم دادهاند دولت جمهوری اسلامی را محکوم به پرداخت میلیاردها دلار به بازماندگان قربانیان کردهاند. دولت آمریکا بارها مخالفت خود را با تشکیل این دادگاهها و رجوع خانوادهی قربانیان به دادگاه لاهه برای برداشت پول از حساب ایران اعلام کرده است. آیا امپریالیسم آمریکا با داشتن بهانههایی از این دست برای حمله به رژیم نیاز به تشکیل ایران تریبونال دارد؟ آیا طرح چنین اتهاماتی بیاطلاعی گویندگان را نمیرساند؟
در ارتباط با هیچ یک از مسائل حاد جنبش و یا حتی جنایات رژیم راه کارگر این همه انرژی نگذاشته، کادرهایش را وادار به مقاله نویسی نکرده و گفتگوی رادیویی نکرده است. آیا این برای هر ناظر بیطرفی سؤال برانگیز نیست؟
فرخنده
آشنا دلسوزی برای اشکهای مادران و رنج دوبارهی افرادی که از شکنجه صحبت
میکنند را وسیلهای میکند برای طرح زشت ترین اتهامات به آنها.
«من
بسيار نگرانم كه مبادا اين اشكهاي مادران ما، اين رنج دوبارهي كساني كه
از شكنجه صحبت ميكنند، اينها سندي بشه براي امپرياليستها براي [رقم زدن]
فرداي ايران ؛ فردائي مثل ليبي ، فردائي مثل عراق. تقاضايم اينه كه بايد
هشيار بود! ››
احمد نوین یکی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر میگوید:
«بنا
بر شواهد، قرائن و اسناد موجود، محاکمه رژیم بنیادگرا و ضد بشری حکومت
اسلامی ایران با حمایت و همکاری دست های آشکار و نهان قدرت های
امپریالیستی، بکارگردانی مرکز اسناد حقوق بشر ایران میتواند در بهترین حالات مَحملی جهت کشانیدن حکومت اسلامی ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد به نام نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت مورد استفاده قرار بگیرد. تجربه نشان داده است که شورای امنیت سازمان ملل متحد متاسفانه عملاً ملعبه دست 5 عضو دائمی آن است و عمدتا در جهت تامین منافع آنها حرکت میکند و راًی میدهد. باید به این مهم اندیشید که با توجه به موضوعاتی
تا اینجا مورد اشاره قرار گرفت، آیا شرکت فعال برخی از عناصر چپ و مبارز
در کارزار دادگاه ایران تریبونال بازی در بساط دیگران نیست.؟ »
آیا این «تحلیل گر سیاسی» نمیداند پروندهی اتمی رژیم با چند قطعنامه اجماع شورای امنیت روی میز است و همچنان به چانهزنی با رژیم مشغولند و از پایتختی به پایتختی میروند تا روند کنار آمدن با رژیم را طی کنند؟ و حواسشان به حجاب خانم اشتون هم هست. اگر قرار بر حملهی نظامی به رژیم باشد، آیا قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و موج دستگیریهای گسترده در سال ۶۰ را بهانه میکنند یا به خطر انداختن صلح و امنیت جهانی را؟
اگر بخواهید در برخوردهای صورت گرفته با ایران تریبونال یک موضعگیری را بیش از همه ناپسند معرفی کنید کدام یک است؟
بدون شک متهم کردن گردانندگان ایران تریبونال، زندانیان سیاسی سابق، خانوادههای قتلعامشدگان به تشکیل دهندگان «یک ارتش ارتجاعی» و «عاملان سیاستهای آمریکا» و «خیانت به آرمانها» کاری شرافتمندانه نیست که از سوی هیأت اجرایی راه کارگر صورت گرفته است.
احمد نوین مدعی شده است:
«همه
کسانی که با این تریبونال همکاری میکنند الزاماً از عاملان سیاستهای
آمریکا نیستند. همانطور که همه سربازان یک ارتش ارتجاعی هم الزاماً قصدشان
خدمتگزاری به دولت
و یا رهبری و یا سران مرتجع آن ارتش نیست. اما در چنین ارتشی تصمیمات
تعیین کننده و باصطلاح سرنوشتساز که در خدمت پیشبرد اهداف ارتجاعی باشد را
سران و رهبران همین ارتش اتخاذ مینمایند.
در پاسخ به این افراد و شیوههایی که به کار میگیرند جز اظهار تأسف چه میشود گفت؟ چه بنامیمشان که شایستهشان باشد؟ در برابر سقوط اخلاقیشان چه میشود کرد؟
مهمترین موفقیت ایران تریبونال تاکنون چیست؟
یکی از اهداف ما مبارزه با فراموشی و یادآوری جنایات رژیم در گذشته است. انعکاس بیرونی دادگاه و پوشش گستردهی خبری در سطح داخلی و بینالمللی بزرگترین دستاورد و موفقیت ایران تریبونال تا کنون بوده است. جلسات دادگاه روزانه به طور زنده از محل دادگاه در لندن پخش شد. دویست و پنچاه و یک هزار و دویست و سی نفر در سراسر دنیا، به ویژه در ایران، دادگاه را به صورت
زنده دنبال کردند. این در حالی بود که رژیم با حملات گستردهی سایبری قصد
داشت پخش مستقیم آن را مختل کند که با تلاشهای برگزارکنندگان در این جبهه هم پیروزی از آن ما بود و بر مشکلات فائق آمدیم. بسیاری از هموطنان در اقصی نقاط کشور قادر به دیدن صحنههای دادگاه شده بودند و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند.
پوشش
خبری جهانی این دادگاه، علی رغم بیتفاوتی و بیمیلی بسیاری از رسانههای
کوچک و بزرگ در ابتدای این پروژهی تاریخی، کمنظیر بود. بیش از میلیونها
نفر در سراسر دنیا از طریق بی بی سی ورد سرویس، الجزیره، العربیه،
تلویزیون کانال دو سوئد، خبرگزاری سوئد و دهها روزنامه سوئدی و
بریتانیائی، چندین رادیو و سایت فعالان اجتماعی در آمریکا و شبکههای مختلف
اطلاع رسانی در جریان دادگاه قرار گرفتند. میلیونها نفر از هموطنانمان
در داخل و خارج از ایران از طریق شبکههای تلویزیونی «من و تو»، بی بی سی
فارسی، صدای آمریکا، و رادیو فرانسه، رادیو دویچه وله و ... در جریان این
رویداد بزرگ قرار گرفتند و بسیاری از رادیو و تلویزیونهای متعلق به سازمانها و احزاب سیاسی ایرانی و چند روزنامه فارسی زبان، روند دادگاه را پوشش دادند.
اهمیت
پوشش خبری «ایران تریبونال» زمانی مشخص میشود که بدانیم دادگاه راسل
فلسطین در زمینهی پوشش خبری با شکست مواجه شد و تنها از طریق شبکهی
الجزیره و «پرس تی وی» صورت گرفت و مطلب کوتاهی در روزنامه گاردین راجع به آن چاپ شد.
http://www.ngo-monitor.org/article/the_russell_tribunal_on_palestine_a_legal_farce_and_total_failure
ملاحظه کنید دستاورد بزرگ ایران تریبونال یا بهتر
است بگویم مردم ایران را چگونه با دروغهای تولید شده در تاریکخانههای
هیأت اجرایی راه کارگر لوث میکنند. بامشاد ارژنگ عضو هیأت اجرایی
راهکارگر در این زمینه میگوید:
«پخش
رنجهای خانوادهها و زندانیان سیاسی از شبکههای جهانی هم چون «صدای
آمریکا»، «بی بی سی»، «من و تو»، «تلویزیون اندیشه» و «رادیو فردا»، رادیو
زمانه، توانسته ابعاد جنایات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت را بیش از پیش
روشن سازد. اما اگر این افشاگریها تنها گام نخست یک سناریوی از پیش طراحی
شده باشد، آنطور که پیام اخوان در مصاحبه با
بی بی سی آن را «مرحله اول : افشاگری» نامیده است، و با طرح حقوقی آن در
دادگاه لاهه و تنظیم یک متن حقوقی برای جور کردن اسناد، برای طراحی حمله به ایران
مورد سوء استفاده قرار گیرد، آیا گردانندگان غیروابسته تریبونال و
خانوادههای عزیز از دست داده از هدفهای خود دور نشدهاند؟ درد و رنج
خانواده ها و زندانیان سیاسی جان بدر برده اگر برای ایجاد فضای ذهنی نابودی
این کشور مورد سوءاستفاده قرار گیرد آیا به آرمان هایشان خیانت نشده است؟
ارژنگ بامشاد « گردانندگان غیروابسته» ایران تریبونال را مخاطب قرار میدهد درخواست من این است که نام «وابستهها» را انتشار دهد. او حتی زحمت تحقیق در مورد گفتههای پیام اخوان را هم به خود نمیدهد. او نمیداند یا نمیخواهد بداند ایران تریبونال دادگاهی دو مرحلهای است. در مرحله اول در نشست لندن، جنبه کمیسیون
حقیقت یا «افشاگری» داشت و در مرحله دوم در لاهه هلند دادگاه مردمی ایران
تریبونال و نه دادگاه کیفری بینالمللی در مورد نتیجهی تحقیقاتش
تصمیمگیری میکند و به اطلاع عموم میرساند. البته ایکاش میشد در دادگاه کیفری بینالمللی نقض حقوق بشر در ایران را پیگیری میکردیم.
در خاتمه از همهی خانوادههای جانباختگان، زندانیان سیاسی، رنجدیدگان و قربانیان نقض حقوق بشر میخواهم که به همکاری با ایران تریبونال بپردازند و ضمن آن که بغض فروخورده خود را فریاد میکنند، در افتخار ثبت تاریخی ایران تریبونال به عنوان الگویی برای تشکیل دادگاههای مردمی سهیم شوند.
ایرج مصداقی
۱ مرداد ۱۳۹۱
تصحیح پس از انتشار:
شادی صدر یکی از مسئولان انجمن عدالت برای ایران به من توضیح داد که بودجهی مورد استفادهی آنها دولتی نیست و از منابع مالی غیردولتی هلند استفاده میکند که به صورت شفاف ارائه می شود. به این وسیله ضمن پوزش عبارت دریافت کمکهای دولتی را تصحیح میکنم.
اشتراک در:
پستها (Atom)