علیرضا یعقوبی | ||
در تاریخ مبارزات بشر برای جدایی از دنیای جبر و استبداد به دنیای اختیار و آزادی، بوده اند افراد، جریانات و گروههایی که آگاهانه همراهی با اصحاب جبر و ظلم و ستم را اختیار کردند چرا که پرداخت بها برای کندن از عوالم حیوانی به دنیای انسانی را تاب بر نمی آوردند. تاریخ از این دسته از مردمان زیاد بخاطر دارد که وجودشان همواره بعنوان تکه خلطی در سینه تاریخ سنگینی می کند چرا که اگر حرکت فرزند انسان شتابنده و در گریز دائم از دنیای جهل و بندگی جریان داشته و دارد پس بطور طبیعی باید همواره شاهد حضور تنفر برانگیز و رقت بار چنین افرادی در عرصه مبارزاتی خلق ها باشیم.
تنوع عمله استبداد و جهل و اجبار: اصولا با دونوع عمله در تاریخ بشری بعنوان عناصر بازدانده و ضد تکاملی روبرویم. گروه اول : این گروه زاده جهل و ناآگاهی اند. خاستگاه و منشأ و نقطه عزیمت هر حرکتشان، جهالت می باشد. چون فاقد عنصر آگهی اند لذا متعصبند. پس نیازی به خریدن ندارند فقط باید گاها زیر بغلشان گذاشت و تحریکشان کرد. اینان نقش عمله بی مزد و مواجب دیکتاتوری را در تاریخ بعهده داشته و دارند. شاید در اینجا و آنجا حوائجی دارند که برآورده کردنش از سوی دیکتاتوری چندان هزینه بردار نیست. با توصیه ای کارشان راه می افتد و عمری هم سپاسگزار دیکتاتور خواهند بود و آماده هرگونه جانفشانی در مسیر عظمت دیکتاتور هستند. این جماعت برخاسته از طبقات تهیدست و فرودست جامعه هستند. از تهور و رشادت برخوردارند و عمدتا با زور بازو و کار یدی کمک رسان دیکتاتوری هستند که یوغ بردگی بر گردنشان انداخته است. چون اهل پرداخت بها هستند لذا با جان و مالشان در خدمت به دیکتاتوری معامله می کنند. اگر بخواهیم مثالی ساده از تاریخ معاصر ایران بزنیم که برای همه قابل لمس باشد، باید از افراد و نیروهایی یاد کنیم که در جبهه های جنگ ضد میهنی در قالب نیروی بسیجی و یا سپاهی و گاها در رده فرماندهان این نیرو حضور داشتند و قربانی امیال توسعه طلبانه و جاه طلبانه خمینی و استبداد مذهبی شدند. اگر فاکتور «مذهب سنتی» و نقش مخرب آن را در فریب عمومی را در تحلیل خود لحاظ کنیم بیشتر به درک و فهم واقعیت ها نائل می شویم. چه شبهایی که فرزندان این آب و خاک که عمدتا هیچ منفعتی هم در حفظ و بقای این رژیم نداشتند با مرثیه و نوحه آهنگران و افرادی همچون او سر از پا نشناخته به امید رسیدن به دروازه ه بهشتی که کلید گشودن آن به گردنهایشان آویخته شده بود پا به میادین مین گذاشتند.کودکان دبستانی تا نوجوانان دبیرستانی با جثه های ریز و در حال رشد که بنا به روایت روزنامه های خود رژیم گاها در پتو پیچیده می شدند تا اجزای بدنشان بعد از انفجار زیاد به اطراف پراکنده نشود. صحنه هایی رقت انگیزی که جز تنفر از عاملین چنین فجایعی و عزم و ارده برای سرنگونی آنها، چیز دیگری نمی توانست تسکین بخش آدمی باشد(۱). گروه دوم: گروه دوم بر عکس دسته اول با اشراف و آگاهی و شناخت از ماهیت استبداد و دیکتاتور به عمله با مزد و مواجب آن تبدیل شده اند. شاید روزگاری را هم چه به قصد میوه چینی و چه بخاطر پرداخت بهایی در مسیر آزادی با آزادیخواهان و مبارزان هم سنگر و هم بند و همزنجیر بوده اند. بخاطر حفظ وجود در قدم اول و سپس برای کسب جاه و مقام و ثروت، آگاهانه جبهه استبداد را برگزیده اند. بر عکس گروه اول حاضر به پرداخت هیچ بهایی نیستند. اگر گروه اول با زور بازو و توان جسمی اهداف خود را به پیش می برند، افراد این دسته تا دلتان بخواهد اهل فکر و اندیشه اند البته از نوع کاسبکارانه و تاجرمنشانه آن. اگر هر عمل دسته اول نشأت گرفته از جهل و تعصب است این گروه روباه صفتند. مثلا اگر به آنها بگوئید این رژیم شبی ۲۰۰ تا ۲۰۰ تا از فرزندان این آب و خاک اعدام کرده است بدون اینکه منکر شوند می گویند خوب حکومتها اغلب این کارها را می کنند و اگر بگوئید ۳۰۰۰ میلیاردی از خزانه ملت اختلاس کرده اند بدون اینکه به شما اجازه «منعقد شدن کلام» (۲) را بدهند فی الفور می گویند قدرت در همه جا فساد اور است بدون اینکه اصلا مصادیق آن را ذکر کنند (۳). در هر صورت می خواهند نقش مزدوری خود را با مشاطه گری رژیم و جنایتکاران، بی هیچ کم و کاستی ایفا کنند. دست مایه کارشان وقاحت و دنائت است. هیچ حد و مرزی هم در این امر نمی شناسند و بخش تراژدیک قضیه آن است که این جماعت در ایران امروز در غفلت تاریخی نیروهای سرنگونی طلب و تفرق آنها و عدم پاسخگویی به ضرورت اتحاد و همبستگی ملی بین آزادیخواهان و نیروهای انقلابی، علیرغم اینکه نقش لابی رژیم را دارند در صفوف اپوزیسیون هم برای خود جایی دست و پا کرده اند. بنام اپوزیسیون مبارزه بدون خشونت!. چنان شیر بی یال و دم و اشکمی از مبارزه بدون خشونت (بخوانید جبهه متحد مزدوران رژیم) ارائه می دهند که در تاریخ مبارزات هیچ بشری رؤیت نشده است!. مرزهای قاطعی است بین رژیمی که غرق در جنایت است تا اپوزیسیون. دریای خونی است بین رژیم و هر اپوزیسیونی که ادعای مبارزه داشته باشد حال به هر شکل آن. مبارزات مردم هند و آفریقای جنوبی علیه استعمار انگلیس و آپارتاید از خصیصه غیرخشونت آمیز برخوردار بوده اند. کدامیک از آنها به دشمن سرکوبگر پیشنهاد مذاکره و گفتگو داده اند؟ الا اینکه دشمن، فرسوده شدن و شقه شدن در قوای سرکوبگر خود را به عینه مشاهده کرده باشد و در حالت استیصال به رهبران جنبش یعنی گاندی و ماندلا پیشنهاد عاجزانه گفتگو و یافتن راه حل داده باشد. نمونه مشخص حتی در جنگ ایران و عراق. خمینی وعده کرده بود و آبروی ناداشته خود را با خدا معامله کرده بود که جنگ را تا نابودی آخرین خشت خانه ای در ایران ادامه دهد. ضعف و تسلیم و وادادگی را در صفوف نیروهای خود مشاهده کرد و از موضع ضعف و استیصال تن به قطعنامه ۵۹۸ ملل متحد داد. دیکتاتور مطلق گرا است. تسلیم پذیر نیست الا اینکه ضعف و فترت در درون نیروهای خود را به عینه مشاهده کرده باشد. کسانی که با علم مبارزه بدون خشونت سر و کار دارند، می دانند، بخاطر شکنندگی نوع مبارزه بدون خشونت (۴) باید همواره مرزهای استواری با دشمن تا رؤیت نشانه های ضعف و فترت و استیصال و در نهایت تسلیم در آن لحظه ای در تنوع بخشیدن به امر مبارزه دست برنداشت و با چالش کشیدن مدام دشمن و نیروهایش، او را به تسلیم وادار ساخت. گاندی و ماندلا کجا و محمد خاتمی و کروبی و موسوی کجا؟ اشتباه نشود حقوق انسانی موسوی و کروبی در پی این سخن اصلا خدشه بردار نیست.(۵) آن دو در حفظ وضعیت موجود نه تنها هیچ نفعی نداشتند بلکه بطور تمام عیار خواهان تغییر وضع موجود و سرنگونی آن بودند و اینها همه در پی حفظ «یادگار گرانسنگ امام» و «بازگشت به عصر طلائی امام» و «اجرای بی تنزل قانون اساسی» مبتنی بر اصل ولایت فقیه هستند. هر اشاره ولی فقیه برای به سر دویدن این جماعت حتی از درون زندان (۶) کافی است. چگونه با چنین کیفیتی از رهبران جنبش می توان یک جنبش آزادیخواهانه آنهم در مبارزه با حکومتی که ۳۴ سال فقط خون ریخته و جنایت کرده به پیروزی رساند. چه باید کرد: موضع ما در قبال این دو گروه متفاوت است. همانگونه که باید به گروه اول آگاهی بخشید و از کنده شدن اجتناب ناپذیر گروه اول از اردوی استبداد، استقبال نمود، باید بی محابا گروه دوم را افشا و طرد نمود. اینها ثمره و نطفه بسته شده از «آمیزش جنایت و خیانت» هستند. افرادی همچون فرخ نگهدار و همپالکی های توده ای و اکثریتی اش و آخوند هم غزه و هم لبنان گو کدیور و فاطمه حقیقت جو و حسین موسویات دیپلمات - تروریست و سفیر سابق رژیم در آلمان و موسوی خوئینی و اکبر گنجی و مسعود بهنود و … تمامی مشاطه گران و عمله رژیم جهل و جنایت بعنوان جرثومه های فساد و تباهی. اگر مبارزه با رژیم شرط لازم برای تحقق آزادی و رهایی است، شرط کافی همانا افشای بی محابا و طرد این مزدوران و مشاطه گران است. بدون پیش بردن این قضیه نمی شود اراده ها را صیقل زد. اینها وظیفه شان ایجاد تردید و دودلی در دل مبارزان است. این جماعت بدون توجه به شرایط موجود و کمیت و کیفیت سرکوب ادعا می کنند که می شود با شیوه مسالمت آمیز هم رژیم را سرنگون کرد و هزینه مبارزه در قالب ارتش آزادیبخش زیاد است لذا باید در مقابل استبداد تا فراهم آمدن شرایط، تمکین کرد و اینگونه است که این جماعت پایه های دیکتاتوری را محکم می سازند و درخت در حال خشکیدن آن را با دنائت و با ایجاد تزلزل در اراده های مبارزین، آبیاری می کنند. بی تردید رژیم ولایت فقیه بعلت عدم تناسخ با قانونمندیهای تکامل و با توجه به ماهیت جنایتکارانه و استبدادی اش لاجرم باید ساقط شود. در این واقعیت هیچ شکی نیست. هیچ دیکتاتور خونریزی در تاریخ نتوانسته حاکمیت استبدادی خود را بر اراده های مردمی که میل و عزم به تغییر کرده اند تا به ابد تحمیل کند.رژیم حاکم بر ایران نیز سنگ ریزه ای است در مقابل اراده و عزم ملت ایران در میل و گریز دائم و فزاینده از دنیای جهل و بندگی به دنیای آزادی و اختیار آنهم به یمن آگاهی و رشادت نسلی که نابودی تمام عیار ان را اراده کرده اند. لذا باید تماما محو نابود گردد و خواری ابدی نصیب وادادگان و خائنان و خائفان خواهد بود. پاورقی: ۱- محمد خاتمی بعنوان رئیس ستاد تبلیغات جنگ وقت، نقش برجسته ای در کشاندن دانش آموزان به جبهه های جنگ و روی مین فرستادن آنها داشت. ۲- برگرفته از دادگاه غلامحسین کرباسچی که با رئیس دادگاهش آخوند محسنی اژه ای که همزمان نقش دادستان را هم بعهده داشت و ارقام نجومی جابجا شده را همواره اشتباه می خواند و کرباسچی اصرار داشت که شما اجازه نمی دهید کلام منعقد شود. ۳ - اکنون چند سال است که وزارت کشور انگلیس برای اخراج تروریستی که ظاهرا با القاعده در ارتباط بوده و در کشورش بخاطر اعمال تروریستی تحت تعقیب می باشد، درگیر است. و دادگاههای انگلیس و در نهایت دادگاه عالی اروپا اجازه استرداد «ابوقتاده» را به اردن بعلت اینکه احتمالا در جریان دادرسی در کشورش تحت شکنجه قرار گرفت، نمی دهند. حال افرادی همچون فرخ نگهدار و مسعود بهنود و … در همین انگلیس برای سرپوش گذاشتن جنایت های رژیم آخوندی در مصاحبه با تلویزیون بی بی سی فارسی و … ادعا می کنند که همه حکومتها خلافکارند و … ۴- اصولا مبارزه بدون خشونت بعلت خصیصه فراگیر بودن آن بخاطر تنوع عقاید افراد شرکت کننده در آن از شکنندگی بیشتری از نوع مبارزه مسلحانه که رزمندگان آن قدرت انطباق با شرایط سخت و فشارها و سرکوب رژیم در حال مبارزه با آن را داشته و لذا مایه گذاری بسا بیشتری دارند، برخوردار است بنابر این رهبری چنین جنبشی باید با علم بر این واقعیتها، از مرزهای بسا بلندبالائی با رژیم حاکم برخوردار باشند که به تبع آن نیروهای شرکت کننده در چنین مبارزه ای از رهبری جنبش الهام گرفته و شعارهای سازش کارانه را مطرح نمی سازند. ۵- حصر خانگی موسوی و کروبی و دفاع از حقوق انیسانی آنها هیچ منافاتی با به چالش کشیدن آنها در موضع «رهبری جنبش سبز» ندارد. ۶- اشاره به نامه مصطفی تاجزاده به خاتمی و دعوت او به کاندیدا شدن در انتخابات آتی و آب پاکی که احمد خاتمی از سوی خامنه ای روی دست او و دیگر اصلح طلبان سازشکار ریخت و گفت که صحبتهای خامنه ای در روز اول فروردین شامل سران و ساکتین فتنه و جریان انحرافی نمی شود یعنی در یک کلام تا اطلاع ثانوی خاتمی و مشایی می توانستند از مرخصی همراه با مزایا استفاده کنند. |
محمد خاتمی: «راه درست حرکت کردن در درون جمهوری اسلامیست زیرا آنسوی جمهوری اسلامی مطمئن باشید که یک نظام دمکراتیک به معنای واقع کلمه نخواهد بود. گول رانده شدگان از انقلاب را که برای ما میخواهند سوغات آزادی و دمکراسی بیاورند نخوریم … “
سوال اصلی اینجاست. حفظ ایران و منافع آن یا حفظ حکومت جمهوری اسلامی بهر قیمت. حتی به قیمت نابودی کشور؟ هیچ چیز غمناک تر و در عین حال مضحک تر از نخبگان جامعه ای نیست که در بن بستی فاجعه آمیز دست و پا بزنند، جزو رانده شدگان از حکومت اسلامی به حساب بیایند، وهن، زندان و مهاجرت را به جان بخرند ولی همچنان راه نجات کشور را در اصلاح امور محدوده استبداد حاکم بجویند که همه این بلاها را بسر آنها آورده است. غمناک تر و شاید مضحک تر از این رفتار و پندار آن جماعتی است که با وجود بی نتیجه بودن همه تلاشهائی که از دوم خرداد ۱۳۷۶ تا کنون صورت گرفته همچنان چشم امید به آمدن محمد خاتمی دوخته باشند که بیاید و آنها را نجات دهد. جز تکرار ملالت آور توهمات از «نخبگان اصلاح طلب» چیزی نمیشنویم. تمام کوشش آنها در این خلاصه شده که مردم رادر اسارت نظام جمهوری اسلامی نگهدارند و با ادامه توهم «تغییر درون زا» در یک نظام حکومتی دینی، فاسد و بغایت پوسیده و مرتجع آن را حفظ کنند. حکومت استبدادی که نه تنها برای ادامه بقا خود به آنها نیازی ندارد بلکه آنها را بعنوان عوامل فتنه از سامانه قدرت حکومتی رانده تا بتواند بدون دغدغه اعتراضات را سرکوب و غارت سرمایه های ملی را بدون دردسر ادامه دهد.
خاتمی و یاران وی به انتظار چه آتیه ای با وجود وهن و تحقیرو سرکوبی که به مردم در راه حفظ این نظام فاسد و مستبد تحمیل کرده اند، بر این باورند که پروژه اصلاح امور حکومت در این نظام دینی عملی شود؟ در انتظار اشاره ای از جانب ولی فقیه نشستن و از منویات «مقام رهبری» مصادره به مطلوب کردن وبه موهومات دامن زدن تاکی؟ در حدس و گمانه زنی و رمل و اسطرلاب از یکدیگر پیشی میگیرند تا ثابت کنند خامنه ای و باندهای مافیائی مذهبی و اقتصادی زیر نظر وی قصد دارند قدرت را به کسانی واگذار نمایند که هیچ جایگاهی در جمهوری اسلامی ندارند. آیا این تلاشها برای این صورت میگیرد که اگر نامزد اصلی مورد نظر اصلاح طلبان رد صلاحیت شد حتی الامکان از حاشیه امنی برخوردار شوند که اندوخته ها و انباشته های سی و چهار سال گذشته اشان بر باد نرود؟ داشتن حاشیه امن در یک حکومت مافیائی امری حیاتی است بخصوص زمانیکه دائما زمزمه پاک کردن حکومت از عوامل فتنه بگوش میرسد.
انتخابات در جمهوری اسلامی عرصه مناسبی برای بدست آوردن حاشیه امن است. آدم میتواند با اعلام وفاداری به مقام رهبری، تاکید بر التزام به قانون اساسی جمهوری اسلامی و در صورت تائید صلاحیت با تعداد آرائی که بدست می آورد با به نمایش گذاشتن پایگاه اجتماعی و به رخ کشیدن آن این حاشیه را بدست بیاورد. مشکل اینجاست که این بار چگونه میتوان حمایت مردم را جلب نمود که باعث گرفتاری نشود؟ بند بازی که از چند ماه قبل آغاز شده و سعی دارد برسم نه سیخ بسوزد و نه کباب هم خامنه ای و هم مردم را داشته باشد، کار ساده ای نیست.
اولین مرحله با این سوال آغاز میشود که آیا هوا برای نامزد شدن خاتمی مساعد است یا نه؟ آیا رهبر قلبا با اینکارموافق است یا نه؟ چون اگر موافق نباشد باید شال را به گردن کسی دیگر بیاندازد که رد صلاحیت نمیشود. آیا در این صورت کاندیدای مزبور رائی خواهد آورد که مایه آبرو ریزی نباشد؟ از مستلزمات کار منجمله ایجاد همدلی در بین فعالان اصلاح طلب برای جلب رای دهندگان است. در میان آنان که این قانون نانوشته در نظام جمهوری اسلامی را نفهمیده اند که میزان رای مقام رهبری و نه رای مردم. چگونه میتوان پاسداران و وزارت اطلاعات را متقاعد کرد که در صورت اعتراض مردم به نتیجه دستکاری شده انتخابات فتنه دیگری براه نخواهد افتاد؟ افرادی مانند خاتمی و یا رفسنجانی که معنی انتخابات در نظام جمهوری اسلامی را بهتر «درک» کرده اند، میدانند که در صورت نپذیرفتن نتیجه انتخابات چگونه بایدعمل کنند تا گرفتار عقوبتی که نصیب میر حسین موسوی و کروبی شد، نشوند. برای درک منویات مقام رهبری اینجا و آنجا در چند سخنرانی، مصاحبه و نطق ضمن ذکر خطرات و مشکلاتی که بقا نظام جمهوری اسلامی را تهدید میکند، ابراز امیدواری کرده اند که انتخابات آتی باید در فضائی پرشوری برگزار شود. برای این منظور چند شرطی را مطرح کرده اند که اگر عملی نشود انتخابات پر شوری برگزار نخواهد شد. خواست آزادی زندانیان سیاسی (آزادی موسوی و کروبی از حصر) و آزادی زندانیان اصلاح طلب، انتخابات آزاد، تائید صلاحیت نامزدهائی که مدافع جمهوری اسلامی و بقاء آن هستند و آزادی رسانه های آنها به فریاد اعتراض «هیات های» وابسته به خامنه ای منجر شد. در نماز جمعه ها گفته شد، پرروئی را ببین کسانی که بعنوان سران فتنه باید محاکمه شوند، برای نظام شرط و شروط میگذارند.
وقتی صدا ها خوابید، واصلاح طلبان فهمیدند که حتی حق ندارند جلسه مشورتی برای انتخابات تشکیل بدهند به این نتیجه رسیدند که باید برای «تعامل در انتخابات با حضوری چشمگیر» شرط و شروط را کنار بگذارند و بجای اعلام برنامه به تحبیب، کرنش و اعلام سرسپردگی به رهبر بپردازند. از بیت رهبری ندا آمد که خود خاتمی نه ولی دو سه نفری از اصلاح طلبان «معتدل» میتوانند به بیت بیایند و نظراتشان را با آقا مطرح کنند. نتیجه این شد که غیر از خاتمی اگر کسانی نامزد شوند که مورد تائید مقام رهبری باشند، اشکالی ندارد، شانس دریافت تائید صلاحیت را خواهند داشت. اصلاح طلبانی که فکر میکردند با کاندیداتوری خاتمی آرای بیشتری از مردم را کسب کنند، متوجه شدند که «آقا» میخواهد با بی مقدار کردن رای اصلاح طلبان ثابت کند که رای مردم در سال ۸۸ چیزی بیش از این نبوده است. پس به دست و پا افتادند تا خاتمی را وادار سازند موافقت خود را برای نامزد شدن در انتخابات اعلام نماید. جواب مفصل خاتمی به همه آنها در یک جمله کوتاه خلاصه میشود: «اگر آقا موافق نباشند، اعلام نامزدی بنده هیچ فایده ای ندارد!» و «باید منتظر بود و دید ایشان در سخنرانی که به مناسبت نوروز در مورد انتخابات ایراد میکنند، چه میفرمایند!» اصلاح طلبان تحلیل نوشتند، و در آن احمدی نژاد را عامل همه گرفتاری ها دانستند، حتی در زندان اوین ستادی برای دعوت از خاتمی تشکیل شد که وی باید حتما نامزد شود. روشنفکران عرصه عمومی موضوع خاتمی باید یا نباید نامزد شود را رسانه ای کردند تا موضوع بحث از اینکه «آیا مقام رهبری موافق یا مخالف نامزد شدن خاتمی است» به «خاتمی باید یا نباید نامزد شود» تغییر یافت.
این موضوع بهانه ای شد که مقاله نویسان به اگر و مگرها و ساختن سناریوهای عحیب و غریب دست بزنند. مشائی و احمدی نژاد، قالیباف و حداد عادل واقدامات احتمال هر یک تنوع این تخیلات حیرت انگیزرا نشان میدهد و حکایت از این دارد که تمایلات درونی اغلب «متفکران» جامعه ما بجای برخورد با واقعیت (برخورد سیاسی) بیشتر به گمانه زنی، پیشگوئی، پیش بینی، نوشتن سناریوهای تخیلی، غیب گوئی و رمالی است. اما واقعیت و کاری به دیگهائی که برای پختن «خیال پلو» میجوشد ندارد.
خامنه ای در سخنرانی نوروزی خود چند نکته ای را در مورد انتخابات مطرح کرد که به فهمیدن نحوه مهندسی شدن انتخابات کمک میکند: «رئیس جمهور آینده باید ضمن اینکه دارای امتیازات رئیس جمهور قبلی باشد، از نقاط ضعف او نیز دور باشد».
به زبان کلانتری یعنی اینکه تدارکاتچی بعدی که قرار است از صندوق های رای بیرون کشیده شود باید کسی باشد که به عنوان پیشکار و مباشر بنده از من حرف شنوئی داشته باشد و وسط کار نیز پرروئی نکند. با آین جمله وی به شورای نگهبان (که باید صلاحیت نامزدها را تصویب کند)، به سپاه پاسداران و بسیج و وزارت اطلاعات و مطبوعات و رسانه های وابسته به بیت که باید انتخابات را مهندسی کنند ندا داد که منویات رهبری چیست. به این ترتیب رقابت در بین نامزدها برسر این نخواهد بود که کدامیک بهتر میتوانند گرفتاری های جمهوری اسلامی را بر طرف کنند، بلکه بر سر این است که کدام کاندیدا بهتر میتواند منویات مقام رهبری را پیاده کنند.
و نقش مردم دراین انتخابات؟
مهندسی انتخابات دو نقش را برای مردم در نظر گرفته است:
۱- شرکت هرچه وسیع تر در رای گیری برای دادن مشروعیت به نظام جمهوری اسلامی
۲- کمک به مقام رهبری برای انتخاب بهترین پیشکار و مباشربرای انجام کارها
به این ترتیب دامن زدن به این امید واهی که مردم در انتخابات رئیس قوه اجرائیه را انتخاب میکنند، اگر خود فریبی نباشد، مردم فریبی برای پیاده کردن بخشی از برنامه مهندسی شده انتخابات است. بنا بر این از اصلاح طلب حکومتی گرفته تا فعال حقوق بشری، از عضو فعال اپوزیسیون گرفته تا روشنفکر قلمرو عمومی همه میدانند که برنامه حکومت چیست و اگر قصد دارند در این مضحکه نقشی بازی کنند نباید آن نقشی باشد که در انتخابات مهندسی شده از قبل برای ایشان تعیین شده است. کار ما زمینه سازی فکری برای آینده است آینده ای که یک حکومت ملی، لائیک و مدافع حقوق بشر ایرانی آباد و آزاد و شکوفان را بر روی بقایای جسد نظامی پوسیده، فاسد و ضد ایران و ایرانی به نام جمهوری اسلامی بر پا خواهد داشت.
حمید صدر
۱۲ فروردین ۱۳۹۲ برابر اول آوریل ۲۰۱۳
۱۲ فروردین ۱۳۹۲ برابر اول آوریل ۲۰۱۳