نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه


تاریخ مصرفی که تمام شد-۲


image
اصلاح‌طلبان حکومتی پس از بهمن ۸۹ که آن جنبش عظیم را برای حفظ دکان عافیت‌طلبی و منفعت‌طلبی خویش به مسلخ بردند، تا همین امروز، تمام موضع‌گیری‌ها و حرکات را برای شرکت در نمایش خرداد ۹۲ تنظیم کرده‌اند. آخرین و مهم‌ترین پرده از این سیاست رسوا چیزی نیست جز راه‌اندازی موج و موج سواری. زهی خیال باطل! که اگر در طول دو سال گذشته موفق شدند این‌بار نیز موفق خواهند شد. جنبش آزادی‌خواهی بیدار است و بیدار خواهد ماند و تا مرگ ارتجاع و استبداد از پای نخواهد نشست.

اعلامیه سبز: در چند هفته گذشته شاهد تکاپویی از سوی تعدادی از عناصر معلوم الحال جریان ورشکسته فکری و سیاسی اصلاح‌طلبی حکومتی برای ایجاد موجی دیگر از جنس موج سال ۷۶ و فراهم آوری شرایط برای موج‌سواری یک عنصر معلوم الحال حکومتی  بودیم.

تلاشی مذبوحانه که از ابتدا نیز محکوم به شکست بود؛ چرا که تاریخ مصرف این جریان ورشکسته سیاسی و فکری دیر زمانی است که به اتمام رسیده است. آنگاه که جوانان رشید ایران زمین در زیر ضربات باطوم و گلوله و اشک آور در عاشورای ۸۸ و بهمن ۸۹ شعار محوری «مرگ بر اصل ولایت فقیه» را در کف خیابان‌ها طنین انداز کردند، تاریخ مصرف اصلاح‌طلبان حکومتی نیز به اتمام رسید.

ادوات ساخته و پرداخته شده در کارگاه شیطانی ولایت فقیه تا وقتی برای رژیم ولایت کارکرد داشتند که هیمنه‌ی پوشالی این دستگاه ارتجاعی در بین مردم کوچه و بازار شکسته نشده بود. اکنون که به برکت فداکاری‌های فرزندان این سرزمین، آفتاب حقیقت تابیدن گرفته است و چهره کریه عفریته ولایت آشکارا در انظار عموم است، مشاطه‌گران دیگر به چه کارِ دستگاه ارتجاعی ولایت فقیه می‌آیند؟

پس از ۲۵ بهمن ۸۹ که این فرصت‌طلبان مجدداً عرصه را برای تاخت و تاز خویش فراهم دیدند هر چه گریبان می‌درند و سینه چاک می‌دهند و رقاصی می‌کنند و پیشانی بندگی بر آستان می‌سایند، عفریته ولایت وقعی به ایشان نمی‌نهد. می‌دانید چرا؟

چون هر بار که خواستند به وظیفه مشاطه‌گری خویش مشغول شوند و به ارباب قدرت فخری بفروشند و کارآیی خود را نشان دهند که ما مشاطه گران هم از سرسپردگان به آستان آن حضرت و هم نماینده آن سیل خروشان مردمی هستیم، به ناگاه مشتی محکم از سوی جنبش آزادی‌خواهی بر دهان این یاوه گویان کوبیده شد تا وزن خود را در کفه ترازوی ملت به درستی سنجش کنند و بدین سان  عفریته ولایت ظن خود را در اتمام تاریخ مصرف ایشان به یقین تبدیل نمود.

ابتدا خواستند آن سیل خروشان میلیونی را برای طلب عفو به درگاه یزید زمان ببرند، نتوانستند!  سعی کردند برای انتصابات ۹۰ ملتی را فریب داده و کارایی خویش را اثبات کنند، تیرشان به سنگ خورد! و آنگاه که امیدشان از فریب آزادیخواهان  قطع گردید چاره را دریدن نقاب های تزویر و کاسه لیسی بی‌پروای ارباب قدرت یافتند و برای براندازان به سیاق امام راحل‌شان اساساً حقی قائل نشدند!

آری! شانزده سال از آن خرداد گذشت تا ماهیت مشاطه‌گران آشکار شود، همانگونه که بیش از سی سال طی شد تا آرمان‌های طلایی آن امام دروغ‌گویان شفاف گردد!

وظیفه روشن فکران و قشر فرهیخته یک جامعه در درجه نخست پالایش و پژوهش شرایط موجود و آگاهی رساندن به جامعه برای اتخاذ تصمیمات صحیح است. در این بین حافظه تاریخی و کنکاش ریشه‌ای مشکلات -به‌ویژه در بعد سیاسی- دارای اهمیت ویژه ای است.

سادگی و سطحی‌نگری جامعه روشن‌فکری ما دردی تاریخی است. تا آنجا که علی رغم تجربه انقلاب ۵۷ و فریب روشن‌فکران و سرقت آرمان انقلاب توسط آخوندی دروغ‌گو و مرتجع، بار دیگر در سال ۷۶ آخوندی به نام محمد خاتمی -شاگرد خلف آن دروغ‌گوی بزرگ تاریخ- با چند حرف و وعده توخالی توانست خیل عظیم روشن‌فکران ما را فریب دهد و با خود همراه سازد.

از آن پس شانزده سال است که جامعه ما وارد یک دور باطل و بی حاصل شده است و در حالی که از فداکاری و گذشت و ایثار چیزی کم نگذاشته به علت میان‌داری جریانی منحط که سر در آخور ثروت‌های باد آورده در رژیم شیطانی دارد تلاش‌هایش ره به جایی نبرده است.

صد البته وارستگان و آزادی‌خواهانی بودند که در طول این سالیان از دل جریان اصلاح‌طلبی حکومتی کنده شدند، دچار تحول شدند و رشادت‌ها به انجام رسانده‌اند. اینجا صحبت از تک چهره‌ها نیست. صحبت از جریان است؛ که در تحولات سیاسی این جریان‌ها هستند که موفقیت‌ها و یا شکست‌ها را رقم می‌زنند و نه تک چهره‌ها.

جریان اصلاح‌طلبی حکومتی -عامل سرکوب و کشتار در ده سال اول انقلاب-  بند ناف ارتزاق و حیاتش با هزارخط و ربط به دستگاه شیطانی ولایت فقیه متصل است. مرگ نظام جهل و جنایت، مرگ ایشان و تداوم آن، بقای ایشان است  و از این رو است که «حفظ نظام» و «دلسوزی برای نظام» و «نگرانی از صدمه دیدن نظام» ترجیع‌بند درافشانی‌های ایشان بالاخص در این روزها شده است. کارکرد ایشان حفظ شرایط موجود است چرا که آشکارا از آن به طور نسبی سود می‌برند.

اعتماد بدون بررسی و کنکاش به جریانی که عامل سرکوب و جنایت در ده سال اول انقلاب و هم‌دست روح الله خمینی در دزدی آرمان آن بود، منجر به شکست قهر جامعه روشن‌فکری و به تبع آن مردم کشورمان با رژیم منحوس ولایت فقیه و شرکت عظیم آنان در به اصطلاح انتخابات خرداد ۷۶ گردید.

تاوانی که امروز ما می‌پردازیم و پرتاب شدن جامعه ما به دوران بیش از صد سال پیش و آستانه انقلاب مشروطیت، به قطع سهم عمده آن متوجه سادگی و سطحی نگری قشر روشن‌فکر و فرهیخته ما است. این درد را کجا باید فریاد کرد که پس از گذشت بیش از صد سال از انقلاب مشروطیت باید مجدداً به دفاع از «حق حاکمیت مردمی و حق تعیین سرنوشت» بپردازیم؛ مقوله‌ای که در انقلاب مشروطیت تا حد بسیار زیادی حل و فصل شده بود.

جریان اصلاح‌طلبی حکومتی، باوری به «حق حاکمیت مردمی» ندارد. سرسپرده ارتجاع است. بند ناف ارتزاق و حیاتش به  ارتجاع متصل است. چنین جریانی اساساً آزاد‌ی‌خواه نیست؛ ساخته و پرداخته شد تا ارتجاع را بزک کند. مرزها را مخدوش کند و هم‌زیستی با ارتجاع را به عنوان سرنوشت محتوم ما ایرانیان تبلیغ و ترویج کند. شانزده سال زمان کمی نبود؛ جوانی یک نسل بود که بر اثر این اعتماد غلط به فنا رفت.

این روزها که دیگر پرده‌ها کنار زده شده و ملتی بیدار شده است، جریان اصلاح‌طلبی حکومتی دیگر نه آبرویی در بین آزادی‌خواهان دارد و نه کارایی برای رژیم ولایت فقیه. این جریان مراسم چهلم خود را در گردنه گروگشی باندهای چپاول و غارت در خرداد ۹۲ به انتظار نشسته است. تلاش مذبوحانه ایشان برای راه اندازی موج و به تبع آن موج‌سواری از همین سرنوشت محتوم سرچشمه می‌گیرد. اینان می‌خواهند کارایی خویش را به عفریته ولایت نشان دهند، غافل از اینکه تاریخ مصرف‌شان مدتهاست به سر آمده.

همرزمان و همراهان!

اصلاح‌طلبان حکومتی پس از بهمن ۸۹ که آن جنبش عظیم را برای حفظ دکان عافیت‌طلبی و منفعت‌طلبی خویش به مسلخ بردند، تا همین امروز، تمام موضع‌گیری‌ها و حرکات را برای شرکت در نمایش خرداد ۹۲ تنظیم کرده‌اند.

حرکات ایشان را مرور کنید. از پیام تبریکی که به مناسبت آغاز سال ۹۰ ارسال کردند، تا شاهکارشان در انتصابات ۹۰ و تا درافشانی‌های بدون تعارف در سرسپردگی به بارگاه جهل و جنایت.

آخرین و مهم‌ترین پرده از این سیاست رسوا چیزی نیست جز راه‌اندازی موج و موج سواری. زهی خیال باطل! که اگر در طول دو سال گذشته موفق شدند این‌بار نیز موفق خواهند شد. جنبش آزادی‌خواهی بیدار است و بیدار خواهد ماند و تا مرگ ارتجاع و استبداد از پای نخواهد نشست.    

فراموش نکنیم استفاده از نهاد به اصطلاح ریاست جمهوری و یا مجلس در رژیم ولایت فقیه برای تحقق حق حاکمیت مردمی، وجود جریان و افرادی را طلب می‌کند که تا بن استخوان به «حق حاکمیت مردمی» ایمان و باور داشته باشند و خود را در همه حال و همه شرایط همراه و نماینده مردم بدانند. نه افراد و جریاناتی که از لحاظ فکری سرسپرده دستگاه جهل و جنایت هستند و وظیفه خود را «حفظ نظام» تعریف کرده‌اند و این را هم در تاریخچه خود و هم در حال فعلی خویش به اثبات رسانده‌اند.  این همان اشتباهی بود که در خرداد ۷۶ مرتکب شدیم. جنبش آزادی خواهی سازش و چانه زنی بر سر «حق حاکمیت مردمی» با هیچ کس ندارد. حاکمیت از آن مردم است و قطب نمای آزادی در این شرایط یک جمله بیشتر نیست: «مرگ بر اصل ولایت فقیه.»

شعار محوری «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و تعمیق و گسترش آن پادزهرِ بساط مشاطه‌گری است که تمام همرزمان از گرایشات سیاسی مختلف را به تعمیق و گسترش آن فرا می‌خوانیم.

«مرگ بر اصل ولایت فقیه» معنای اصیلی از اصلاح‌طلبی را خلق نموده است که حلقه‌ی مفقوده مبارزات سی ساله با دیو ارتجاع، عامل پیوند سه دهه رنج مبارزان راه آزادی و دالان سرنگونی این بنای شیطانی است و اکنون به برکت این جهت گیری صحیح و مقاومت جنبش آزادیخواهی چنان نیروی عظیمی ذخیره شده است که تنها مجالی اندک را می‌طلبد که چون آتشفشانی خروشان،  طومار ارتجاع  و استبداد را در هم بپیچد.

مشاطه‌گران از ابتدا نیز سنخیتی با جنبش آزادی‌خواهی نداشتند. بگذارید همانگونه که ایشان را در خرداد ۷۶ و بر اثر سادگی و نادانی، ناخواسته سوار قطار آزادی‌خواهی کردیم این‌بار در خرداد ۹۲ با پختگی و دانایی از قطار آزادی‌خواهی به بیرون پرتاب کنیم که از آن پس تا صبح پیروزی راهی باقی نخواهد ماند.


در گذر تاريخ/ حمايت و دفاع تلويحي مهدی خزعلي از وزارت اطلاعات، سعید امامی و پروژه هویت

صبح امروز : آیا در بین متهمان و دستگیر شدگان کسی هست که در ساخت برنامهء هویت نقش داشته باشد؟
مهدی خزعلی : اکثرا” کسانی اند که هنوز هم در محیط فرهنگی فعالند . مایل نیستم نامشان برده شود
صبح امروز : چرا مایل نیستید؟
مهدی خزعلی : بهرحال آنها روشنگری می کنند و می خواهند روشنگری را ادامه بدهند .. آنها قلم می زنند و اندیشهء خودشان را پخش می کنند و افراد صاحب اندیشه و بنامی هستند
صبح امروز : به نظر شما چه کسی باید پاسخگوی اقدامات سعید امامی باشد؟
مهدی خزعلی : کدام اقدامات؟
صبح امروز : مثلا” همین قتلهای زنجیره ای
مهدی خزعلی : قتل ها امری جنایی نبودند که دست اندرکاران ، آمرین و مباشرین آن باید مجازات شوند خودشان (متهمین قتلهای زنجیره ای) باید پاسخگو باشند . نظام پاسخگوی چنین جنایاتی نیست و قطعا” کار هیچ یک از جناح ها هم نبوده است .. ( یعنی قتلهایی با انگیزه های فردی بودند که آمر و مباشری نداشتند) 
بح امروز : همانطوری که شما گفتید اسامی این افراد (قربانیان قتلهای زنجیره ای) در (برنامه و کتاب) هویت آمده است . در نامهء سعید امامی دربارهء اصلاحیهء قانون مطبوعات هم مثلا” اسم محمد مختاری آمده است که یکی دو ماه بعد کشته شد . حالا اگر ساخت چنین برنامه ای (و انتشار کتابش) که اسامی این افراد (قربانیان قتلهای زنجیره ای) در آن هست ، و حضور سعید امامی در تهیهء برنامهء هویت و بعد کشته شدن این افراد در قتلهای زنجیره ای به دست سعید امامی را اگر کنار هم بگذاریم ، شما به چه جمعبندی می رسید؟
مهدی خزعلی : من به سادگی بگویم . اگر اطلاعاتی داشته باشیم از طیف نهضت آزادی ، جبههء ملی ، منافقین و رجوی و بگوییم که این افراد کسانی اند که این مقالات آنهاست ، این نوشته های ایشان است ، اینها ضد انقلابند و با نظام مشکل دارند ، معارضند ، و فردا کسی با هر انگیزه ای بیاید اینها را بکشد آیا می توان (این قتلها را) به آن مقالهء نسبت داد؟ آیا باید دهانمان را ببنیدیم و دیگر روشنگری نکنیم؟
صبح امروز : مسئله روشنگری نیست . کسانی که برنامهء هویت را تهیه کردند و کسانی که قتلهای زنجیره ای را انجام دادند حداقل سعید اسلامی در میانشان مشترک است
مهدی خزعلی : مهم نیست . ممکن است جایگاه فرهنگی فرد به گونه ای باشد که در تمام حرکتهای فرهنگی دخیل باشد … ء
صبح امروز : در سخنانتان گفتید که مایلید بین قبل و بعد از جریان قتلهایی که توسط سعید امامی طراحی شد خط بکشیم . عملکرد گذشتهء سعید امامی را چگونه ارزیابی می کنید؟
مهدی خزعلی : من معتقدم سعید امامی فردی بود که ردهء معاونت امنیتی داشت ، ظاهری متدین و دلسوخته انقلاب از خودش نشان می داد و این ظاهر را نمی توان محکوم کرد . اگر ثابت شد که جاسوس است می گویم ظاهرش نیز ساختگی بوده ، اما اگر (حتی) در این ظاهر از سپاه دفاع کرده ، نباید بگوییم که سپاه وارد این مسئله است . اگر از رهبری یا آقای هاشمی رفسنجانی دفاع کرده نباید بگوییم همهء اینها مسئله دارند . اگر این حرکت را شروع کنیم بسیار خطرناک است . نباید مجموعهء سحنرانی های سعید امامی ( اسلامی) را از نوار پیاده کنیم و او را بکوبیم .. ایشان برای وزارت خارجه و بسیاری جاهای دیگر سخنرانی هایی داشته که از ارکان نظام بسیار دفاع کرده است .. بحث من این است که اگر حتی نامه ای که به عنوان قانون مطبوعات به وی منتسب کنند ، هیچ چیزی از ارزشهای آن نامه کم نمی کند ..ء
صبح امروز : راجع به خودکشی سعید امامی چه نظری دارید؟
مهدی خزعلی : بهرحال سعید اسلامی فردی بود که به اشتباهش پی برده بود و خودش را کشته و یا به ارتباطش پی برده بودند و به پوچی رسید …ء
صبح امروز : در تهیهء برنامه هویت آیا انصاف نبود نسبت به افرادی که عمدتا” فرهنگی و سیاسی بودند فرصت دفاع داده میشد؟
مهدی خزعلی : در این برنامه به این افراد فرصت داده شد که عقایدشان را بگویند . در واقع عقایدشان گفته شده است این سخنان و کلمات آنهاست که از نوارها و کتابها و آثارشان در مطبوعات پاراگراف به پااگراف آمده است . خب حالا هر یک از این نویسندگان که میخواهند بیایند از مطالبی که در (کتاب) هویت هست دفاع کنند
صبح امروز : حرفهایی که به زور گرفته شده چی؟
مهدی خزعلی : بیایند تکذیب کنند


آلبر ممی: «اصلاح دینی یک خیال باطل است»
مصطفی خلجی
مصطفی خلجی- بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات، مخصوصاً آنهایی که با ادبیات فرانسه آشنایی دارند، گمان می‌کنند «آلبر ممی» مرده است؛ برایشان سخت است تصور زنده بودن نویسنده‌ای که اسمش در زمان آلبر کامو، ژان پل سار‌تر، ناتالی ساروت و رولان بارت بر سر زبان‌ها بود.
اما آلبر ممی زنده است؛ هر چند که کامو و سار‌تر دیگر نیستند تا بر کتاب‌های ممی مقدمه بنویسند، با این حال، او در نود و سه‌سالگی مثل دوران جوانی‌اش همچنان جسورانه می‌نویسد و از انتشار آرای جنجالی‌اش واهمه‌ای ندارد.
 
زندگی و آثار
 
آلبر ممی، که سال پانزدهم نوامبر سال ۱۹۲۰ در شهر تونس، پایتخت کشور تونس به دنیا آمده، بی‌شک نه تنها مطرح‌ترین نویسنده تونسی است، بلکه از نویسندگان مهم شمال آفریقا نیز به‌شمار می‌آید؛ هر چند که پس از مهاجرت به فرانسه در سال ۱۹۵۰ و گرفتن ملیت فرانسوی در سال ۱۹۶۷، او را بیشتر هم‌ردیف نویسندگان فرانسوی قرار می‌دهند.
 
آلبر ممی، در خانواده‌ای یهودی و عرب‌زبان به دنیا آمد، اما در دوران کودکی به مدرسه فرانسوی‌زبان تونس رفت و بعد در دانشگاه الجزیره، پایتخت الجزایر، فلسفه خواند و این رشته را در سوربن ادامه داد. ممی از‌‌ همان دوران جوانی در معرض فرهنگ‌های مختلف بود و بعد‌ها نیز آثارش را بر اساس یافتن تعادل میان دو دنیای متفاوت شرق و غرب بنا نهاد.
 
آلبر ممی پس از اتمام تحصیلاتش در فرانسه به تونس بازگشت و در دبیرستان «کارنو» این شهر مشغول تدریس شد. اما پس از استقلال تونس، دوباره به فرانسه آمد و این‌بار در دانشگاه نانتر در حومه پاریس تدریس را ادامه داد.
 
●«چهره استعمارگر، چهره استعمارشده»
یکی از آثار مهم آلبر ممی

●آلبر ممی نسبت به تحول
نگرش مذهبی در کشورهای اسلامی- عربی چندان خوش‌بین نیست.
از نظر او، هرگز نمی‌توان آن
اصلاح دینی را که در اروپا
صورت گرفت، در این کشور‌ها مشاهده کرد. امید به اصلاح در این زمینه، یک «خیال باطل» است. همچنین از نظر ممی، جدایی دین از سیاست در این کشور‌ها،
یک امر دور از ذهن است،
زیرا ارتباط میان دین و جامعه
در ذهنیت و ناخودآگاه اعراب
نقش بسته و محکم
و استوار شده است.

مهاجرت ممی درست پس از استقلال کشورش نشانگر آن است که او به عنوان یک یهودی دیگر جایی برای خود در کشور تقریباً اسلامی تونس، علی‌رغم ظاهر لائیکش، نیافت.
 
این نویسنده زندگی خود را در اولین رمانش با عنوان «مجسمه سنگی» شرح داده است؛ رمانی که آلبر کامو بر آن مقدمه نوشته است. ممی در یکی از مصاحبه‌هایش که با ترجمه سیروس سعیدی به فارسی هم منتشر شده، در این‌باره می‌گوید: «از کامو خواهش کردم مقدمه‌ای برای چاپ جدید کتاب من بنویسد. کامو هم بدون آنکه نیازی به اصرار من باشد و با گشاده‌رویی‌ای که سخت برایم خوشایند بود، آن را پذیرفت. بعداً وقتی مقدمه او را خواندم، به لطف او پی بردم.»
 
کامو در آن زمان به آلبر ممی، برای موفقیت در نویسندگی، دو توصیه می‌کند: «هر روز باید سر ساعت مشخصی پشت میز کار خود نشست» و دیگر اینکه «نویسنده واقعی به ندرت بیرون غذا می‌خورد و هیچ‌وقت در محافل همکاران خود شرکت نمی‌کند.» البته ممی می‌گوید که دومین توصیه کامو، مبین «آرزوی باطنی تحقق نیافته» خود او بود، چون کامو «اهل معاشرت» بود.
 
اما رمان «مجسمه سنگی» پیش از آنکه کامو بر آن مقدمه بنویسد، توسط ژان پل سار‌تر در مجله «له‌تان مدرن» منتشر شده بود. آلبر ممی پس از اقامت در پاریس، به واسطه آشنایی با ژان پل سار‌تر، وارد حلقه نویسندگان «له‌تان مدرن» ‌شد.
 
دوستی آنان تا جایی پیش رفت که سار‌تر پس از نخستین ملاقاتش با آلبر ممی از او خواست که به مناسبت خودمختار شدن تونس، مسؤولیت انتشار یک شماره از «له‌تان مدرن» را ویژه تونس بر عهده بگیرد، اما به دلایلی این شماره هرگز منتشر نشد.
 
علی‌رغم وجود علاقه شدید میان این دو نویسنده، ممی چشم خود را به روی ضعف‌های سار‌تر نبسته بود و به قول خودش آن‌ها را با «صراحت زننده‌ای» بیان کرده است: «بعضی از کارهای سیاسی نسنجیده سار‌تر مرا ناراحت می‌کرد، اما همین کارهای نسنجیده هم از روی بزرگواری صورت می‌گرفت و سار‌تر از این نظر معرف بسیاری از روشنفکران فرانسه است.»
 
به مرور زمان، ممی از حلقه اطرافیان سار‌تر فاصله گرفت: «باید اذعان کنم که محیط آنجا برایم مناسب نبود. سار‌تر را مثل یک بت می‌پرستیدند و گویی جز او کسی وجود نداشت (...) به نظر من، سار‌تر، علی‌رغم میل خود، جوانانی را که پیرامون او بودند به معنای واقعی کلمه قربانی می‌کرد.»
 
اما شهرت واقعی آلبر ممی که فرا‌تر از مجامع روشنفکری رفت، مدیون انتشار کتابی با عنوان «چهره استعمارگر» است که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد. این کتاب که بعد‌ها کامل‌تر شد و با عنوان جدید «چهره استعمارگر و چهره استعمارشده» انتشار یافت، ‌به همراه مقدمه‌ای که ژان پل سار‌تر بر آن نوشته، پیش از انقلاب ایران به قلم هما ناطق به فارسی برگردانده و منتشر شده است.
 
ممی با انتشار این کتاب، که در آن با شرح روابط میان کشورهای استعمارکننده و کشورهای استعمارشونده، از جنبش‌های استقلال‌طلبانه دفاع کرده، الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان برای نوشتن درباره استعمار شد. با این حال، سار‌تر در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشت، تأکید کرد که در کتاب ممی نوعی «ایده‌آلیسم» به چشم می‌خورد. همچنین پس از انتشار این کتاب، آلبر کامو در دیداری که با ممی داشت، از او مثل سابق استقبال نکرد: «با سردی به من سلام کرد و من فوراً علت آن را حدس زدم. از سردی برخورد او ناراحت شدم اما اصراری نکردم. هنگام نوشتن آن کتاب، من از اصلی که هر دو به آن اعتقاد داشتیم پیروی کرده بودم. آن اصل این بود که نوشته ما الزاماً نباید خوشایند دیگران واقع شود.»
 
همچنین یکی دیگر از کتاب‌های معروف آلبر ممی «آنتولوژی ادبیات شمال آفریقا» است که جلد اول آن در سال ۱۹۶۵ و جلد دومش در سال ۱۹۶۹ انتشار یافت.
 
اما به غیر از موضوع استعمار، موضوع «یهودی بودن»، به ویژه از اوایل دهه هفتاد میلادی، یکی دیگر از دغدغه‌های اصلی آلبر ممی است. این نویسنده با نوشتن کتاب‌هایی همچون «چهره یک یهودی»، «آزادی یهود»، «یهودیان و اعراب» و «یهودی و دیگری»، متفکران هم‌عصر خود را به تفکر در این زمینه واداشت. در واقع، ممی خود را فقط یک یهودی نمی‌داند، بلکه به نظرش بیشتر «ناقد یهودیان» است. اما فارغ از تمامی موضوعات و مضامین آثار آلبر ممی، که تعداد آن‌ها به حدود ۴۰ کتاب می‌رسد و به ۵۰ زبان ترجمه شده‌، آنچه برای این نویسنده بیش از هر چیز دیگر اهمیت داشته، خود «نوشتن» بوده است: «مطمئن بودم که نویسنده خواهم شد؛ اطمینانی که شاید ساده‌لوحانه ولی تزلزل‌ناپذیر بود.» به باور آلبر ممی، ادبیات جزء لاینفک زندگی روزمره است؛ او می‌گوید: «ادبیات یک نوع تلقی خاص از آدم‌ها، پدیده‌ها و حوادث است. یک نوع بودن است»، یا در جای دیگر می‌گوید: «تمام زندگی‌ام در جنون نوشتن خلاصه شده است. بدون ادبیات، تباه می‌شدم.»
 
مسائلی که آلبر ممی در آثارش مطرح کرده، نشانگر آن است که او «نویسنده‌ای متعهد» است، اما تعهد نویسنده از نظر او با تعهد یک شهروند عادی، فرق می‌کند. او علایق سیاسی و اجتماعی‌اش را با امضای طومار‌ها اعلام نمی‌کند، بلکه تعهدش در شیوه بیان و مفهوم آثار او مستتر است: «اثر ادبی، دفاعیه نویسنده و در نتیجه، یک سند اجتماعی است.»
 
همچنین آلبر ممی برای مردم و به ویژه خوانندگان آثارش جایگاهی ممتاز قائل است: «مردم و خوانندگان جدا از آثار ادبی نیستند، آنان ادامه اثر ادبی‌اند و برای آن ضرورت دارند.»
 
آلبر ممی و بهار عربی
 
مجسمه سنگی، آلبر ممی
«ادبیات یک نوع تلقی خاص از آدم‌ها، پدیده‌ها و حوادث است.
یک نوع بودن است»

آلبر ممی نیم قرن پس از انتشار کتاب معروف «چهره استعمارگر، چهره استعمارشده»، کتاب دیگری با همین سبک با عنوان «چهره کشورهای اسلامی- عربی استقلال یافته» در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد. این کتاب، در واقع، محصول سال‌های استادی آلبر ممی در دانشگاه و برخورد او با جوانانی است که از کشورهای اسلامی- عربی به فرانسه مهاجرت کرده‌اند. او در این کتاب از واقعیت تلخی سخن می‌گوید؛ اینکه چرا اعراب نمی‌توانند ارزش‌های غربی را بپذیرند. ممی علت اصلی این امر را «دیگری‌هراسی» اعراب می‌داند.
 
همچنین آلبر ممی در این اثرش، نسبت به تحول نگرش مذهبی در کشورهای اسلامی- عربی چندان خوش‌بین نیست. از نظر او، هرگز نمی‌توان آن اصلاح دینی را که در اروپا صورت گرفت، در این کشور‌ها مشاهده کرد. امید به اصلاح در این زمینه، یک «خیال باطل» است.
 
همچنین از نظر ممی، جدایی دین از سیاست در این کشور‌ها، یک امر دور از ذهن است، زیرا ارتباط میان دین و جامعه در ذهنیت و ناخودآگاه اعراب نقش بسته و محکم و استوار شده است.
 
ممی می‌گوید نقد و تفکر به معنای واقعی در کشورهای اسلامی- عربی شکل نگرفته، و هنوز اینکه آیا عقل و دین با هم سازگارند یا نه، گفتمان غالب در این کشورهاست. به عقیده او، علت اصلی این عقب‌ماندگی فکری، ناسازگاری اسلام با نقد و انتقاد است.
 
آلبر ممی از آنچه که در قرون وسطی به عنوان «تمدن اسلامی» یاد می‌شود، تعریف دیگری به‌دست می‌دهد؛ اینکه این تمدن چیزی نیست جز «برتری نظامی». ممی می‌گوید اعراب مسلمان با حمله نظامی به ایران و اسپانیا، در واقع، آنچه را که از قبل در آنجا بود به خدمت گرفتند. به همین دلیل «عصر طلایی» مسلمانان چندان طول نکشیده است.
 
از نظر ممی، قرآن به عنوان متن مقدس مسلمانان، چندان آنان را در حل مسائل اجتماعیشان یاری نمی‌دهد.
 
اما به غیر از این کتاب، آلبر ممی پس از وقوع اعتراضات به هم پیوسته کشورهای عربی- اسلامی که «بهار عربی» نام گرفته، بار دیگر درباره این کشور‌ها و تحولاتشان اظهار نظر کرده است.
 
ممی در یکی از کنفرانس‌هایی که در زمینه بهار عربی در پاریس برگزار شد، وقوع «انقلاب» در کشورهای عربی را منکر شده، و گفته است آنچه اخیراً در برخی از کشورهای عربی روی داده، صرفاً یک «شورش» است، زیرا انقلاب تعریف و پیش‌نیازهای خاص خود را دارد. همچنین تلقی ممی از انقلاب، دگرگونی در تمامی رفتارهاست، نه صرفاً جابه‌جایی قدرت بین چند گروه سیاسی.
 
آلبر ممی با اصطلاح «بهار عربی» چندان موافق نیست. زیرا به عقیده‌اش، هر بهاری، یک «تابستان» به دنبال دارد، حال اینکه اعتراضات کشورهای عربی، تابستانی ندارد که بهار نامیده شود.
 
او در مورد آینده کشورهای عربی، به ویژه زادگاهش، تونس، هم چندان خوشبین نیست، زیرا هیچ «تغییرات سیاسی اساسی» در این کشور، از زمان سقوط زین‌العابدین بن‌علی تا کنون مشاهده نمی‌کند. آلبر ممی معتقد است که تونس همچنان وام‌دار و میراث‌خوار دوران زمامداری حبیب بورقیبه است؛ و هر دستاورد مدرنی که دارد، به ویژه در زمینه حقوق زنان، محصول آن دوران است.
 
این نویسنده یهودی درباره یهودی‌ستیزی در تونس پس از بن‌علی نیز می‌گوید که این پدیده به تونس بازنگشته، بلکه یهودی‌ستیزی در این کشور مسلمان -عرب همواره وجود داشته است. او به طعنه می‌گوید انتظار ندارد که اعراب مسلمان رفتارشان را در این زمینه تصحیح کنند، اما دست‌کم آتش این یهودی‌ستیزی را شعله‌ور‌تر نسازند.
 
یکی از دلایلی که آلبر ممی از به کار بردن «انقلاب» برای تحولات کشورش خودداری می‌کند، همین رعایت نشدن حقوق اقلیت‌ها در تونس است؛ همچنین نپذیرفتن جدایی دین از سیاست از سوی جامعه تونس و دیگر جوامع کشورهای عربی.
 
او با اشاره به اتحاد و همبستگی یهودیان، از این نظر که یک یهودی لائیک هم خود را جزو یهودیان می‌داند، این پرسش اساسی را مطرح می‌کند که آیا روزی خواهد آمد مسلمانان هم یک مسلمان لائیک را جزو جامعه خود بدانند و دیگر او را طرد نکنند؟
منبع: رادیو زمانه