نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه

ایرانِ من که خسته و زارم ترا

١٣٩٢/٠٤/١١- محمد جلالی چیمه( م.سحر):
 
ایرانِ من که خسته و زارم ترا
 
آخر چگونه دوست ندارم ترا؟
 
با من چه می کنی که به خونِ جگر
 
زینگونه بی شکیب و قرارم ترا
 
چون ماهواره ای که به گِردِ زمین
 
گردان بوَد، به گِردِ مدارم ترا
 
زان سان که دشمنان ترا دشمنم
 
از یاورانِ مُشفقِ یارم ترا
 
با آنکه از کنار تو ام بر کران
 
گویی که روز و شب به کنارم ترا
 
تا در رسد سعادتِ دیدار تو 
 
رؤیانوردِ لحظه شمارم ترا
 
چون بلبلی که جانب گُل می پرد
 
با یادِ گل به گشت و گذارم ترا
 
تا سر دهم سرودِ سرافرازیت
 
شعر و سرود و شور و شرارم ترا
 
چون آتشی که شعلۀ رنگین دهد
 
رنگین چو دانه های انارم ترا
 
آن شاخۀ شکستۀ باغم ولی
 
چون میوۀ رسیده به بارم ترا
 
با آن که ره به خِطّۀ دیگر بَرَد
 
شادم که سرنشینِ قطارم ترا
 
دشمن اگر به سلسله بندد مرا
 
باکم نه زانکه سلسله دارم ترا
 
بذر کویر و طعمۀ طوفان شود
 
گر دانه ها به خاک نکارم ترا
 
تا خطّ و رسم و نقش و نگارِ منی
 
بر لوحِ جان، به نقش و نگارم ترا
 
تا دست من به دامن مِهرت رسد
 
هرگز ز مِهر، دست ندارم ترا
 
با سال های سردِ زمستانی ام
 
چشم انتظارِ فصلِ بهارم ترا
 
روزی که سربلندی ات از رَه رسد
 
بر خاکِ راه، آینه دارم ترا!
 
م.سحر
26/6/2013
پاریس
 

شان يونسکوی رضا داوری: ننگ و آه

شان يونسکوی رضا داوری: ننگ و آه
مجید محمدی

اعطای نشان يونسکو به رضا داوری اگر صحت داشته باشد خبری تکان دهنده است. يونسکو با اين کار خود را به حد يکی از نهادهای ذيل ولی فقيه تنزل داده است. اين نشان ننگ يونسکو و ننگ کشورهايی است که هزينه‌ی يونسکو را سالانه می پردازند. و اما چرا اين خبر تکان دهنده و اعطای اين نشان ننگ آور است؟
معلم کم سواد
رضا داوری نه يک فيلسوف بلکه يک معلم کم سواد فلسفه است که کمتر کسانی که درس وی را گذرانده‌اند چيزی از وی آموخته‌اند. من به شخصه در دوران کارشناسی ارشد با وی درس افلاطون داشتم و از وی حتی يک کلمه در باب افلاطون نياموختم. او حتی يک ساعت برای درس کارشناسی ارشد وقت نگذاشت و در پايان نيز با نمره‌ی ۱۸ تلاش کرد دانشجو را از خود راضی نگاه دارد. او نه اخلاق کاری دارد و نه سوادی کافی برای تدريس فلسفه. نوشته‌های وی نيز همه لفاظی‌های بی سر و تهی است که افرادی که آنها را نمی فهمند با تواضع عدم فهم را به  حساب پيچيدگی متن و قلت درک خود می گذارند ونه مهمل بافی نويسنده. اگر کسانی بخواهند تراژدی فلسفه و آموزش فلسفی و متون فلسفی در ايران معاصر را مطالعه کنند بايد حتما آثار داوری را بخشی از شواهد کار خود قرار دهند.
در نظامی که معلم مورد ارزيابی هر ترم دانشجويان قرار گيرد و قرار باشد معلم به دانشجويان تکليف داده و تکاليف آنها را مرور کند و در جلسات درس نيز کل ساعت حرفی برای گفتن داشته باشد داوری حتما در ترم اول اخراج می شد. اکثر همکاران داوری در بخش فلسفه‌ی دانشگاه تهران، کسانی مثل غلامعلی حداد عادل و محمد جواد لاريجانی وديگر مقامات حکومتی که در اين بخش درس داده و می دهند، نيز مشمول همين حکم هستند. بخش فلسفه‌ی دانشگاه تهران با نظام رانتی استخدام و نظام هرگز وجود نداشته‌ی ارزيابی دانشجو و استاد و کيفيت آموزشی خود مايه‌ی ننگ نظام دانشگاهی در ايران است. به قهقرا رفتن دانشگاه و دانش در ايران تحت حکومت جمهوری اسلامی را با بخش فلسفه‌ی دانشگاه تهران که به قدرتمندان دکترا اعطا می کند (مثل دکترای علی لاريجانی) به خوبی می توان متجلی ديد.
نظريه پرداز فاشيسم دينی
داوری از فرصت طلبانی بود که بلافاصله پس از انقلاب متوجه شد باد از کدام سو می وزد و شروع کرد به تقديس قدرت روحانيت و "پيشوا" سازی از ولايت فقيه. او به سکولاريسم، ليبراليسم، دمکراسی و انسانگرايی که همه مورد تهاجم روحانيت شيعه بودند حمله کرد تا در تحکيم مبانی قدرت رژيم نقشی داشته باشد و پاداشی برای آن دريافت کند که دريافت کرد (رياست فرهنگستان علوم). داوری و استاد وی فرديد با فحاشی و هتاکی مخالفان وضع موجود را از دم تيغ می گذراندند و برای آنها پرونده سازی می کردند تا به اشتهای اراده‌ی معطوف به قدرت خويش پاسخ دهند.
گذاشتن عنوان "فيلسوف فرهنگ و پرسشگر دردها" بر داوری در خبر اعطای نشان از طنز سوگناک دوران سياه جمهوری اسلامی حکايت می کند. کسی که حتی يک بار در عمرش پرسشی از سر درد مطرح نکرده امروز به عنوان پرسشگر دردها مورد تقدير قرار می گيرد. کسی که خود يکی از نظريه پردازان سلاخی فرهنگ است به عنوان فيلسوف فرهنگ معرفی می شود.
در آثار داوری نگاه کنيد تا ببينيد آيا وی در ۳۴ سال گذشته اشکالی در وضعيت فرهنگی جامعه‌ی ايران و رفتار فرهنگی حکومت ديده است يا خير. داوری و امثال وی روزی که به زير خيمه‌ی ولايت آمدند عقل پرسشگر خود را تعطيل کردند و تنها بخشی از ذهن آنها که کار می کند بخشی است که می گويد چگونه به قدرت تقرب بجوييم تا از پله‌های آن بالا برويم. مداحی مداحان با فسلفه بافی‌های امثال داوری قابل توجيه بوده است. در تخريب فرهنگی و فکری جامعه‌ی ايران سهم امثال داوری بسيار فراتر از مداحانی مثل منصور ارضی و سعيد حداديان است.
دشمنی با دينداران منتقد
داوری و اصحاب حلقه‌ی فاشيست پيرامون وی بيش از همه‌ی گروه‌ها به دينداران منتقد وضع موجود حمله و هتاکی کرده اند. چرا؟ چون آنها می دانستند که اگر قرار باشد در بازار فکر فقط کالای دينی عرضه شود (که متاسفانه روشنفکران دينی اين قاعده را از آغاز پذيرفتند) تنها دينداران تحصيل کرده و منتقد می توانند آرای اهل انديشه را که بويی از آزاديگرايی و دمکراسی و حقوق بشر می دهد عرضه کنند. داوری و همفکرانش آمده بودند که بازار را ابتدا صرفا به روحانيت حاکم تخصيص دهند و بعد ريزه خوار اين سفره قرار گيرند. دادن جايزه به چنين افرادی تحت عنوان "چهره‌ی ماندگار فلسفه" با مبانی سازمان ملل و سازمان يونسکو نمی خواند. دادن جايزه‌ی فلسفه يونسکو به داوری مثل دادن جايزه‌ی انسان دوستی به قذافی يا جايزه‌ی صداقت به گوبلز و جايزه‌ی حقوق بشر به خامنه‌ای است.
خدمت داوری به ولايت فقيه و نظريه‌های تهاجم فرهنگی و شبيخون فرهنگی وی (که فراتر از پايه گذاری نظام سانسور و فيلترينگ و ارسال پارازيت بر مبانی دينی و تصفيه‌ی دانشگاه‌ها و مراکز پزوهشی از منتقدان، به قتل چندين وبلاگ نويس در زندان منجر شده است) تا آن حد بوده که همه‌ی دستگاه‌های فرهنگی جمهوری اسلامی بالاتفاق در بزرگداشت وی مشارکت دارند: از کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، فرهنگستان علوم پزشکی ايران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، موسسه حکمت و فلسفه ايران، و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تا دفتر تبليغات حوزه علميه قم و موسسه کتاب شهر ايران.
لابی فرهنگی جمهوری اسلامی
شنيدن خبر اعطای جايزه به داوری در عين آن که چندش آور است آه را نيز از دل دانشگاهيان و معلمان ايرانی بر می آورد. بايد تاسف خورد به حال کشوری که يونسکو در همکاری با حکومت ديکتاتوری جمهوری اسلامی نمی تواند معلمی دل سوخته را برای دادن جايزه به وی شناسايی کند. البته اگر در پی آن بودند و نمی خواستند با جمهوری اسلامی لاس بزنند و با لابی آن داد و ستد داشته باشند می توانستند اين جايزه را به معلمی که در بلوچستان در دل کپر يا در فارس در دل يک چادر به کودکان ايرانی سواد می آموزد اعطا کنند.
مجيد محمدی

انقلاب مصردر فازجدید و سه ویژگی آن!

انقلاب مصردر فازجدید و سه ویژگی آن!
 تقی روزبه
میدان تحریر باردیگر نقش آفرین شده و توده های بزرگ و میلیونی مردم مصربه مثابه کنشگران و سوژه های نقش آفرین دارند بدست خود برگ  دیگری از تاریخ اشان را رقم می زنند. انقلاب مصر وارد مرحله تازه ای شده است که دارای چند ویژگی مهم است. مهم ترین واولین ویژگی آن کنارزدن اسلام سیاسی حاکم برکشوربود. اکثریت بزرگی از مردم مصراجازه ندادند که  اسلام سیاسی که قدرت های بزرگ هم به نحوی به آن به عنوان مدل انتقالی و سازش  دخیل بسته بودند، قدرت خود را تثبیت کند... دومین ویژگی لحظه کنونی را نقش ارتش به مثابه محلل دوره انتقال و ابزارخلع سلاح اخوان المسلمین با حمایت مردم تشکیل می دهد که بی تردید با نقشی که ارتش برای خود قائل خواهد بود حامل چالش های تازه ای خواهد بود که خود را در تحولات آتی نشان خواهد داد.  سومین ویژگی لحظه کنونی نقش فرادستی نیروهای لیبرال-لائیک درجنبش مردم است که بازهم نشان دهنده آن است که بربسترجبهه واحدی در برابراسلام سیاسی حاکم، رؤیاهای متفاوت و بالقوه متضادی درکنارهم قرارگرفته اند، واقعیتی که هم نقطه قوت تاکتیکی تمرکزنیرو دربرابرآماج مشترک تاکتیکی را دارد و هم متضمن چالش های آینده ناشی از نیروها و اهداف متفاوت و متضاد طبقاتی و آمیخته به هم درلحظه کنونی است. با این همه تحولات کنونی گام تازه و روبه جلو درمسیرطولانی انقلاب مصراست و هنوز هم به معنی وصول انقلاب به هدف های پایه ای خود که چیزی جزمطالبه بهم پیوسته نان و آزادی است، و لاجرم به معنی دست بردن به ریشه ها و تغییررادیکال مناسبات مبتنی برسلطه اقتصادی و اجتماعی است، نیست. بی تردید تحولات مصر دارای پی آمدهای مهمی درمنطقه و بویژه کشورهای عربی و اسلامی و ایران است و باندازه ای که حاوی دست آوردهای پیشروی جامعه به سوی اهداف خود باشد  و بطوراخص ازنظرشکل و نوع مبارزه اش که برپایه تمرد ونافرمانی مدنی و از طریق تسخیرفضا مکان های عمومی و برخی جنبه های تاکتیکی خود  الهام بخش خواهد بود. آن چه درتحولات و انقلاب مصرامید بخش است، درجه خود کنشگری و خودسازمان یابی تحولات درپائین است که موجب می شود درآن نقش بالائی ها وهژمونی گفتمان های متعلق به  طبقات فرادست عمیق نباشد وبویژه با عروج به قدرت، به سرعت ماهیتشان برای مردمی که چهارچشمی اوضاع را تحت نظارت دارند  وبه نقش خود درتحولات واقفند برملاشود. ناگفته نماند که نقش و حضور نیروهای اسلام سیاسی و پایگاه اجتماعی آن ها را نباید نادیده و یا تمام شده انگاشت. و نباید فراموش کرد که شیوه منزوی کردن و سرنگونی درتحولات بعدی بی تأثیرنیست. بویژه پس ازعزل از قدرت به دست ارتش، آن ها می توانند باتوجه به پیوندهای ارتش با دوران مبارک و صاحبان قدرت و ماهیت و پیشینه ارتش دست به مظلوم نمائی بزنند
 بطورکلی تحولات مصر را نمی توان بدون توجه به مختصات اساسی پارادایم جدید و جنبش های جدیدی که به آن معنامی بخشند درک و آنالیزکرد. نوشته زیرگرچه مدتی قبل به مناسبت اعتراضات و چالش های بزرگی که مرسی و اخوان المسلمین  پس از روی کارآمدن با آن مواجه گشتند نگاشته شده است، اما از آنجا که به نکات و نتیجه گیری های فرالحظه ای متمرکزاست هم چنان درخطوط کلی با روندتحولات جاری درمصر بیگانه نیست.
انقلاب مصر، آموزه ها و مهم ترین ویژگی ها
 
برش سیاسی از آن چه که در مصرمی گذرد، نکات مهم و جالبی از  چگونگی دینامیسم پیشروی انقلاب بزرگ مردم مصر وچالش های پیشاروی آن را در برابرما می نهد. این  تجربه که هم اکنون با اشغال میدان تحریم و محاصره کاخ ریاست جمهوری موجب ترس و آشفتگی درصفوف حاکمان جدید و حتی خروج موقتی رئیس جمهور ازمقر خود گشت ( از ترس اشغال کاخ)، بیش از ده روز است که به خروش و برآمد عظیم خود ادامه می دهد و به رکورد 18 روزه  تظاهرات توده ای و گسترده  برعلیه  مبارک  و سرنگونی آن نزدیک می شود، درعین حال که هنوز درنیمه راه است  بویژه برای مردم ایران که یک انقلاب ناکام را پشت سرگذاشته اند و هنوزهم نتوانسته اند طعم تلخ شکست یک انقلاب را از ذائقه خود بزدایند، و فراتراز آن سه دهه است که با  ضدانقلاب مهیب بیرون آمده از دل انقلاب دست بگریبانند، دارای دستاوردهای مهمی است. ازهمین رو  خیره شدن به تجربه زنده  انقلاب مردم مصردارای اهمیت زیادی است.
 
شمه ای از چالش های انقلاب مصر
محمد مرسی به عنوان نماینده اسلام سیاسی و حامیان آن درمصر،  ادعا می کنند که  قدرت و مشروعیت خویش را از میدان تحریر-قلب تپنده انقلاب مردم مصرعلیه استبداد مبارک- برگرفته اند.او عملا با صدورفرمانی درصدد برآمده است که با تکیه برباصطلاح مشروعیت برآمده از انقلاب همان آزادی های محدود کنونی را که از برکت جنبش توده ای و انقلاب مصر بوجود آمده است معلق کرده،  و موقعیت اسلام سیاسی را در ساختارقدرت تثبیت نماید. و این درحالی است که آن ها حتی در جنبش ضد استبدادی علیه مبارک  شرکت فعالی  نداشتند و حتی در مقاطعی آشکارا  درسودای موج سواری و معامله با مبارکت و قدرت حاکم  بودند.
 اولین دستور کارضد انقلاب: مهارانقلاب، انحصارقدرت  و تثبیت آن .
تجارب مکرر انقلاب ها نشان داده اند که صدور فرامینی از آن نوع که این روزها شاهد آن توسط  مرسی هستیم، به هیچ وجه  امرمنحصربه فردی نبوده و عموما درهرانقلاب مردمی و اصیل ، توسط آن ها که سواربرموج انقلاب شده اند و برای عبوربه دوران پسا انقلابی  صورت می گیرد. تشکیل "مجلس مؤسسان"  وتصویب قانون اساسی مورد نظر، بوروکراتیزه کردن قدرت برخاسته ازانقلاب،مرمت وتجدید سازمان ماشین دولتی مورد حمله قرارگرفته، افزودن ساختارها و نهادهای تازه ای که درخورنظم مورد نظرضدانقلاب جدید است، در یک کلام پرکردن خلأ قدرت بوجود آمده با  اعمال قدرت در بالا و مهارقدرت درپائین که جوشش آن مهم ترین ویژگی یک انقلاب را تشکیل می دهد، همواره مهم ترین وظایف تاریخی دولت های انتقالی و برآمده از انقلاب را  تشکیل می داده است. بهمین دلیل برخلاف تبلیغ و ادعای دروغین  آن هائی که درسودای قبضه تصر قدرت در بالا و برفراز مردم هستند، وظیفه وکارکرد دولت باصطلاح انتقالی برای سمت و سو دادن به انقلاب  و خلع ید از آن  از اهمیت تعیین کننده ای برخورداراست.  رفتار کودتاگرانه مرسی هم خارج از این روال عمومی کشاکش انقلاب و ضدانقلاب از فردای سرنگونی رژیم حاکم  نبوده و نیست. در انقلاب بهمن نیز چنین فرامینی-البته با نفوذ کلام و حدت و شدت قاطع تری- توسط خمینی درمسخ ماهیت مجلس مؤسسان و یا تبدیل ماهیت مجلس نمایندگان به صفت اسلامی، سانسور و بستن روزنامه ها  و پاپان دادن به آن چه که بهار آزادی نامیده می شد صادرشد. این ترجیع بند شناخته شده هر ضدانقلاب برخاسته از دل انقلاب است که  مشروعیت و قدرت  خود را  معادل کلیت انقلاب تلقی کرده و بفکر مصادره انقلاب و انحصار قدرت در بالا و مهار انقلاب درپائین برمی آید. چرا که بدون مهار انقلاب و خاموش کردن اخکرسوزان نهفته درآن امکان انحصار قدرت و تثبیت آن وجود ندارد. در مصر مرسی و اخوان هم مثل همه مصادره کنندگان قدرت انقلاب، رأی منفی مردم به نظام مبارک را به عنوان رأی مثبت به خود و حزبش تلقی کرد. هماتطورکه درانقلاب ایران خمینی و دارودسته اش رأی منفی مردم به نظام سلطنت را معادل رأی مثبت به خود و حاکمیت مذهبی به شمارآورد. مرسی که  از یکسو شرایط را برای تعرض خود به انقلاب مردم  پس از آتش بس غزه و جلب حمایت نسبی  قدرت های بزرگ از عملکرد کمابیش معقول دولت خود (از جمله جلب نظرمساعد صندوق بین المللی پول برای دریافت  وام های چند میلیارد دلاری) مناسب تشخیص داده بود و ازسوی دیگر شاهد زوال  شتابان نفوذ حزب و حامیان خود در جامعه و تشدید تنش درماشین حکومتی بجا مانده بود، زمان را برای تعرض به انقلاب مناسب تشخیص داد.  قدرت های غربی که ایجاد ثبات و حفظ ماشین حکومتی ازگزند انقلاب مهم ترین دغدغه اشان را تشکیل می دهد، در درجه اول به  نیروئی که  بتواند این  وظیفه خطیر را انجام بدهد دل می بندند. در شرایط مشخص مصر این نیروی حاضرآماده اخوان المسلیمن بود که علیرغم پیوندشان با سلفی ها و برخی نگرانی ها، می توانست به عنوان مانع سرعت گیر و نهایتا متوقف کننده   حرکت انقلاب عمل کند، و این درحالی است  که در تحلیل نهائی این این کلان سرمایه داران  بخش فوقانی طبقه سرمایه داری، نئولیبرال ها  و نمایندگان سیاسی آن ها و حفظ دستگاه حکومتی بجا مانده از دولت مبارک هستند که آلترناتیو ایده آل آن ها را تشکیل می دهد. همان طورکه در تجربه انقلاب بهمن 57 نیز به خمینی و بهشتی ها برای کنترل طوفان انقلاب دل بستند، گرچه درآن تجربه  بدلایلی که خارج ازحوصله این بحث است اوضاع از چنگشان خارج شد و اکنون ازآن و درس هایش  در انقلاب مصر و سایر کشورهای عربی بهره می گیرند.
با وجود آن که شرایط منطقه ای و جهانی  برای تعرض به انقلاب از نظرمرسی وحامیانش اعم از اخوان و سلفی ها مناسب تشخیص داده شده بودند، اما با دستکم گرفتن نیروی عظیمی که انقلاب ضداستبدادی علیه مبارک آزاد کرده بود و خیزش مجدد آن ها غافلگیر شدند، که  قاعدتا  برای کسانی که مدعی از نفس افتادن انقلاب و "بهارعربی" بودند باید نامنتظره باشد. با این همه  برای آن هائی که با ماهیت و پویائی انقلاب ها آشنایند، روشن بودکه انقلابات بزرگ و آذرخش نهفته در آن ها را باین سادگی ها با سلام وصلوات  نمی توان خاموش کرد. آن چه که عموما ترمیدورانقلاب نامیده می شود، تاریخا محتوایش چیزی جزسرکوب  اخگر نهفته در انقلاب توسط ضدانقلاب سوارشده برموج انقلاب نبوده است، یک جعل بزرگ تاریخی است که در تاریخ نگاری و ادبیات بورژوازی معمولا ازآن به نام خشونت انقلاب  یاد می شود. و حال آن که نگاهی به تجربه زنده مصرنشان می دهد که قانون آهنیتی بنام خشونت انقلابی وجود ندارد و انقلاب الزاما همزاد خشونت نیست. برعکس همواره این ضدانقلاب است که برای مصادره انقلاب و بیرون کشیدن چاشنی آن دست به خشونت می زند و ضرورت دفاع از انقلاب را و از قضا تا آن جا که میسراست به شیوه مسالمت آمیز، در برابربرپاکنندگان آن قرارمی دهد. هم چنان که این تجربه نشان می دهد که سرنگونی استبداد و برقراری آزادی و عدالت اجتماعی   نه فقط محصول انقلاب است بلکه برای حفظ آن ها تداوم انقلاب نیز لازم است.
انقلاب و کشاکش درونی صفوف آن
وقوع هرانقلاب بزرگ ومردمی بویژه درجوامع استبدادی  نه فقط بدون شرکت وسیع ترین توده های مردم و زحمتکشان ناممکن است، بلکه معمولا با دو قطبی شدن جامعه بین استبداد حاکم و جامعه تحت سلطه آن  با مشارکت بخش های ناراضی طبقه حاکم و با اهداف و ماهیت ارتجاعی و بیگانه با خواست مردم و زحمتکشان همراه  است. بهمین دلیل صف انقلاب هیچگاه خالص و یک یک دست نیست و در درون آن رقابت ها  و منازعه های  گسترده ای برای کسب هژمونی و بدست گرفتن سکان رهبری انقلاب برقرار است. این نقش ها می تواند  بسته به شرایط و میزان  شفاف و غیر شفاف  بودن مطالبات و سازمان یابی پیرامون این مطالبات و لاجرم توازن نیرو، متفاوت باشد. واقعیت آن است که  شکل گیری چنین صف گسترده  و حامل نیروهای بینابینی و یا  ارتجاعی دربرابر استبداد حاکم و درهم شکستن اقتدار آن، یک پارادوکس است که هم  شامل نقطه قوت جنبش و رمزپیروزی براستبداد است (چرا که پیروزی علیه ارتجاع واستبداد حاکم، بدون بکارگیری تاکتیک پراکنده ساختن صفوف دشمن و تمرکزو همراگی حداکثر نیروها بر ضد کانون اصلی قدرت  ناممکن است) و هم شامل  نقطه  ضعف آن  و لاجرم خطر فرادستی آن ها برانقلاب. خطری که با ایجاد توهم نسبت به ارتجاع نهفته در صفوف انقلاب  وعواملی چون نفوذ مذهب و ناسیونالیسم و میزان سازمان یافتگی پایگاه اجتماعی آن مشروط می شود. و بهمین دلیل به میزانی که طبقه کارگر و زحمتکشان  ونیروهای پیشرو برماهیت این جریانات آگاه وهوشیار باشند  و پیرامون مطالبات و صفوف مستقل خود سازمان یافته باشند، از خطردرجا زدن و توقف و مصادره انقلاب کاسته می شود. همزیستی این گرایشات دارای برنامه ها وجهت گیری های متفاوت و یا متضاد، در بهترین حالت  تازمانی است که جنبش برخواست وآماج مشترکی که بازتاب دهنده منافع مشترک است فوکوس کرده باشد و قدرت حاکم هم به موقع حاضر به معامله و سازش با نیروهای رقیب ولی هم سرشت خود در صفوف انقلاب برای تقسیم قدرت نباشد. درهرحال به درجه ای که  نیروهای ارتجاعی و گفتمان آن ها در صفوف انقلاب نقش هژمونیک داشته  باشند، ازفردای سرنگونی و در زدو بند با قدرت های بزرگ، بی وقفه دست بکار تصاحب همه  قدرت بدست خود و پرکردن خلاء بوجود آمده می شوند. با  پیروزی انقلاب در نخستین آماج خود،  معمولا صف آرائی های تاکتیکی پیش از انقلاب بهم می خورد و با شکل گیری صف آرائی های جدید وارد دوره تازه ای از کشاکش می شود. لازم به اشاره است که مقابله با اخگرخودرهان انقلاب و خطرخلع ید از زحمتکشان و برپاکنندگان اصلی انقلاب، فقط از بیرون  مختص لایه های ارتجاعی و ضدانقلابی قرارگرفته دربرابر انقلاب نیست، بلکه هم چنین از درون و توسط آن هائی که خود و یا حزب خود را ناجی مردم می پندارند و بدنبال جایگزین کردن خود به جای  مردم و بطوراخص کارگران وزحمتکشان هستند، نیز وجود دارد. از قضا بیشترانقلابات بزرگ نه از بیرون بلکه ازدرون  مسخ شده و شکست خورده اند. گرچه این وجه تهدید نیزبسیارمهم است اما، پرداختن به آن خارج ازحوصله و موضوع این نوشته است.
همانطورکه اشاره شد  توان مهارانقلاب  و خلع ید از آن توسط ضدانقلاب  به عوامل گوناگونی بستگی دارد که یکی از مهم ترین آن ها کم وکیف هژمونی و سازمان یافتگی نیروهای فرادست است. در این  رابطه  به ویژه باید به اهمیت  وجود رهبری نافذ و باصطلاح کاریزما که حامل "مشروعیت" انقلاب باشد، در دوره خلأ قدرت که با سرنگونی ضدانقلاب غالب  معمولا قوانین و نهادهای قدرت مستقرملغی و یا بی اعتبار می شوند وهنوز تکلیف معادله و تثبیت قدرت "که بر که" روشن نشده است، اشاره کرد. وجود چنین رهبرانی که بتوانند ادعای نمایندگی انقلاب را بکنند و بتوانند برفراز قانون و نهادها و منازعات جریانات مختلف حکم برانند، در توفیق مصادره انقلاب و تثبیت قدرت نقش به سزائی دارد. در انقلاب بهمن این نقش مهم و ارتجاعی را خمینی  با اتکاء به جایگاه خود در نهادهای مذهبی و سیاسی یک جا دراختیار داشت. بخش بزرگی ازتوده های مردم و گرفتار افسون"روح منی خمینی، بت شکنی خمینی" سرنوشت خویشتن  و قدرت متعلق به خود را که از برکت انقلاب بدست آورده بودند، دو دستی به او و تشکیلات تحت امرش  تفویض کردند و رهبر کاریزما و فرازمینی  هم این اقتدار را برای سرکوب انقلاب و بهارآزادی  و ممانعت از رویش دگر رویکردها بکارگرفت. اما خوشبختانه یکی از شانس های  جنبش انقلابی مردم مصرعدم برخورداری از نعمت  چنین رهبرانی کاریزماست که لاجرم کار مهارقدرت در پائین را در مقایسه با تجربه ایران دشوارترکرده و شانس پیشروی نسبی انقلاب را بیشترکرده است*.علاوه براین در جامعه مصرعلیرغم نفوذ گسترده مذهب و سنت و فرهنگ ارتجاعی در بافت های سنتی آن، اقشار اجتماعی  و ترقی خواه و سکولار گسترده ای  اعم از کارگران و جوانان و زنان و روشنفکران و یا جریان های چپ و ملی گرا و لیبرال ها وجود دارند که دارای فرهنگ و ادبیات نیرومند و قوی بویژه درشهرهای بزرگ هستند که از قضا نقش آنان در مبارزه علیه استبداد مبارک تعیین کننده بود. درگزارشی  از محاصره کاخ ریاست جمهوری مرسی توسط معترضین و یا در میدان تحریر به نقل از بی بی سی گفته می شود که بیش از95% زنان را کسانی که بدون حجاب هستند تشکیل می دهد. گرچه جریان های اسلامی، صرفنظر از نفوذشان درمیان بورژوازی و خرده بورواژی سنتی و تجاری، درمیان تهیدستان و اقشارسنتی شهرو روستا  دارای نفوذ دیرینه و شبکه های گسترده و سازمان یافته هستند، با این همه درپی عروج به قدرت و افشاء ماهیت آن در آزمون عملی، از دامنه نفوذ آن ها بویژه درمیان تهیدستان و اقشارزحمتکش کاسته شده است. در کنارگسترش اعتراضات ازهمان فردای به قدرت رسیدن بلوک اسلامی، شکاف در ماشین دولتی موجود قبل ازآن که اخوان المسلمین-برخلاف تجربه ایران- بتواند ارتش و نیروهای بازمانده از دستگاه مبارک  را تجدید سازمان داده و تحت کنترل کامل خود بگیرد، مزید برعلت تشدید بحران شده است. از جانب دیگر برای مردم مصر مشاهده تجربه مصادره انقلاب در ابران توسط توسط شریعت واسلام سیاسی  و برملا شدن پی آمدهای نکبت بار و فاجعه بارش در طی سه دهه سلطه آن، بویژه پس از برآمد اعتراضی گسترده سال  88 که ماهیت به غایت ارتجاعی و آدم خوار نظام اسلامی را به نمایش گذاشت، و به موازات عیان شدن چهره تروریستی و کریه بنیادگرائی اسلامی درمنطقه، حاوی هشیاری و آموزه های بزرگی برای مردم مصر و منطقه  نسبت  به خطرمسلط شدن استبداد جدید با چهره مذهبی بود.عوامل فوق در کنارسیاست دولت های امپریالیستی در برخورد با جنبش های مذهبی و جریانات بنیاد گرا باهدف بیرون کشیدن چاشنی جنبشی آن ها و بکارگیری  الگوی ترکیه و یا  حتی نقش آفرینی و کتنرل بیش از پیش این جنبش ها توسط  نیروهای مافوق ارتجاعی و ثروتمندی چون عربستان و امارات  به عنوان  متحدین منطقه ای آمریکا، دست بدست هم داده و با مسخ ماهیت این جنبش ها، جنبش اسلامی  درسیمای باصطلاح "انقلابی و ضدامریکائی و ضد امپریالیستی" را در روند نزولی خود قرارداده است. از سوی دیگر تأثیرتحولات زمانه در تضعیف این جنبش ارتجاعی را نیز نمی توان نادیده گرفت: رویکرد نسل های تازه و جوان  که  در عصرانفورماتیک و شبکه ها و جهانی شدن شتابان زیست می کنند، و با  دست آوردها و تحولات فرامنطقه ای و جهانی  آشنائی پیداکرده و ارتباط برقرارمی کنند، بطور طبیعی از جاذبه کاذب  سنت و واپسگرائی  به مثابه راه نجاتی برای برون رفت از وضعیت غیرقابل تحمل، کاسته است. هم چنین  درشرایطی که نظام سرمایه داری و نئولیبرالیسم با بحران بزرگی دست به گریبان است، و شاهد برآمد نسبی  جنبش های ضد سرمایه داری و نیروهای چپ و و رادیکال در مقیاس جهانی هستیم، بدیهی است که بسترهای مناسب تری برای نضج و عروج جنبش های ضداستبدادی و ضدسرمایه داری، سکولار و پای بند به دموکراسی رادیکال بوجود می آید.
باتوجه به مجموعه عوامل ودلائل بالا، برخلاف انقلاب ایران که از نظرزمانی در روند صعودی جنبش اسلامی صورت گرفت، انقلاب مصر در بستر کمابیش  سیرنزولی آن به وقوع می پیوندد.  با این وجود هنوزنمی توان از شکست و نابودی جنبش های مذهبی و اسلام- سیاسی سخن گفت. چرا که جان سختی آن ها  و مطامع و سیاست های آمرانه  قدرت های امپریالیستی، همواره بسترمناسبی  برای بازتولید انواع و اقسام این نوع جنبش های ارتجاعی  بویژه تازمانی که نیروهای مدافع آزادی و برابری اجتماعی هنوز نتوانسته اند به گفتمان اصلی تبدیل گردند، فراهم می سازد. و بهمین دلیل  افشاء همه جانبه آن، وسیاست های بازتولیدکننده آن،  هم چنان یکی از وظایف مهم نیروهای مترقی و رهائی بخش را تشکیل می دهد.
میدان تحریر و مشروعیت زدائی از مرسی
در گرماگرم وقوع انقلاب و تازمانی که هنوز تحت  کنترل قرارنگرفته  و باصطلاح اخته نشده است،  انقلاب مهم ترین مبنع قدرت محسوب می شود. یکی از شعارهای مردم مصرچنین است: ما مردم هستیم، ما قدرت هستیم. جنبش اعتراضی سال 88 نیز در برابرخس وخاشاک خوانده شدن خود با شعار منم صاحب  ِملک و ُملک و قدرت وثروت  وفضیلت و  هرآن چه  که نیکی است،  رژه پرشکوهی را به نمایش گذاشت.  همانطورکه اشاره شد پس از سرنگونی ضد انقلاب حاکم، بازیگران جدید صحنه سیاسی در سرلوحه برنامه خود مهم ترین  وظیفه خود را  بیرون کشیدن چاشنی انقلاب و مهارآن، ترمیم ماشین دولتی و ایجاد ساختارهای جدید قدرت می دانند. تکیه گاه و شعارآن ها در  وانفسای معرکه انقلاب مشروعیت برگرفته از انقلاب است، اما اگر انقلاب دستخوش توهم و همذات پنداری خود  با حاکمیت نوین نباشد درگامی به جلو می تواند با به میدان آمدن خود، ردای فاخر مشروعیت را از دوش مدعی قدرت برگرفته و وی را برهنه و خلع سلاح گرداند. روند مشروعیت زدائی وزیربار تفویض قدرت و اختیارات خود به زمامداران جدید نرفتن، همان چیزی است که این روزها در حال اتفاق افتادن در مصر است. میدان تحریر قلب تپنده انقلاب یک باردیگر مملو از جوانان  و زنان  وهمه آن هائی شده است که این بار علیه بازیگران جدید صحنه و   حفاظت انقلاب خود  از دستبرد آنان به میدان آمده اند و فریاد سرمی دهند که دست ضدانقلاب از انقلاب کوتاه! بی تردید برآمد نوین را باید فازجدید  و نقطه عطف تازه ای در تداوم انقلاب مصر در مقابله با مصادره شدن خود  نامید.
منبع قدرت و شیوه اعمال آن
انقلاب مردم مصر چند نکته و حقیقت  بزرگ زمانه ما را با عریانی به روی صحنه آورده است. دو حقیقتی که باید به دقت به آن ها خیره شد و الهام گرفت: این دوحقیقت سترگ زمانه ما عبارتند از این که اولا منبع واقعی و زایای قدرت خود بی شماران هستند. آن ها نه فقط مولدین  ثروت و نعمات مادی زندگی هستند، بلکه هم چنین مولدین قدرت نیز هستند. آن ها مکمل همدیگربوده و به همدیگر تبدیل می شوند: ثروت به قدرت و قدرت به ثروت بیشتر. نیروی جمعی بی شماران  مولد چنان قدرتی است که برپایه آن می توانند حاصل دسترتج خود را درخدمت نیازهای انسانی خود قراردهند. سوسیالیسم درمعنای راستین و رهائی بخش خود جز کنترل توأمان هردوی این عرصه توسط مولدین آن ها نیست. بدون اجتماعی کردن قدرت، همانطورکه بدون اجتماعی کردن تولید، نمی توان سخنی از سوسیالیسم به میان آورد و لاجرم ثروت و قدرت از چنگ صاحبان اصلی آن ها خارج می شود. اگرمنبع واقعی  و اصلی قدرت مردم هستند،  پس همه دستگاه ها  و نهادهای قدرت و سلسه مراتب درذات خود پوسته ای بیش نیستند و حیات و ممات خود را مدیون مکیدن قدرت مردم-قدرت بیگانه شده- هستند  و اساسا برای آن ساخته و پرداخته شده اند تا  قدرت را از چنگ صاحبان اصلی و واقعی اش بربایند. از دیرباز انقلاب همواره عالی ترین شکل تجلی اعمال مستقیم این قدرت در برابر ربایندگان آن بوده است و با به میدان آمدن خود تکانه ها و تغییرات بزرگ تاریخی را بوجود آورده است. در این رابطه  نکته اصلی آن است که قدرت وقتی تفویض شود و از صاحبان اصلی اش بازستانده شود، صرفنظر از این که به چه کسی و نهادی و حزبی واگذار شود، به نیروی بیگانه و سرکوبگر تبدیل می شود  و این حقیقت، راز تراژدی  شکست انقلابات بزرگ تاریخی را تشکیل می  داده است. بازیگران رنگارنگ صحنه سیاسی، همه گی درنگاه یک بار مصرف  به انقلاب و تبدیل آن به  نردبانی یک طرفه  برای جلوس به  صندلی قدرت و تبدیل  توده های انقلاب کننده به سیاهی لشکر اشتراک نظردارند.  درسوی مقابل یافتن سازوکارهای مناسب برای استمراراین قدرت، همواره بزرگترین دغدغه مدافعان واقعی رهائی، آزادی و برابری اجتماعی بوده است.
حقیقت بزرگ دوم آن است که انقلاب درعین حال به معنی عالی ترین شکل دموکراسی یعنی  دموکراسی مستقیم و مشارکتی وسیع ترین توده های مردم و اعمال آن است. امری که معمولا ازآن عفلت شده و به انقلاب به مثابه ابزاری بن بست گشا درمقاطع حساس و بحرانی که ابزارهای دیگر ازکارمی افتند، نگریسته می شود که پس از انجام وظیفه خود به خانه ها برگشته و سیرامور را  مجددا به برگزیدگان و میانجی گران تازه-البته دربهترین حالت خود- می سپارند.   
نکته سومی که درتحولات انقلابی  مصر مشهوداست  و جهش  وگام مهمی به جلو محسوب می شود،  تداوم نسبی در اعمال این قدرت است. همانطورکه اشاره شد انقلاب یک بارمصرف، می تواند درمعرض مصادره موج سواران انقلاب قرارگیرد، اما تداوم آن می تواند خواب موج سواران و مصادره کنندگان را آشفته سازد.  خیزش مجدد و میلیونی مردم مصر درشهرهای مختلف و از جمله برگزاری مجمع میلیونی تاریخ ساز در میدان تحریر-  قلب تپنده انقلاب و ماندن درآن جا -  تاهمین جا نه فقط  هم منبع قدرت وهم  تنها شیوه ای را که این قدرت می تواند بروز و ظهور یابد-دموکراسی مستقیم را-  به نمایش گذاشته است، بلکه نشان داده است که تداوم آن تنها راه رسیدن به خواسته های انقلاب است. برخلاف تجربه انقلاب ایران که با تفویض قدرت خود توسط اکثریت بزرگی از مردم متوهم و هم ذات پنداری آن ها با خمینی، موجب شکست انقلاب ازهمان لحظه تولدش شدند، انقلاب مصر نشان داده است که حاضرنیست به سادگی قدرت خود را به حاکمان و مرتجعین جدید تفویض نماید. ازهمین رو  تداوم انقلاب و اعمال قدرت جمعی به شیوه دموکراسی مستقیم  و تداوم آن را باید  مهم ترین دست آورد انقلاب مصردانست. تصرف فضا- مکان ها درحوزه عمومی در گستره ای چون میدان تحریر با پژواگی جهانی و تاریخ ساز، گرچه از اهمیت بسیاری در ادامه انقلاب  و حفاظت از آن برخورداراست،  اما برای تداوم و ماندگاری خود باید بتواند خود را دربی شمارحوزه ها و فضا و مکان های خرد و در مجامع خود بنیاد درمحل زیست و کار و تحصیل و همه عرصه های زندگی اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بازتکثیر کند. وهم چون بی شمار شبکه زنده ای که درآن خون دموکراسی مستقیم و مشارکتی در جریان است، عمل کند. چرا که انقلاب بدون تعمیق خود درعرصه های خرد و درشت جامعه و  بدون برداشتن گام  های تازه در تناسب  با تحولات و اوضاع و احوال  بشدت متغیرجدید، در برابر دشمنانی که به آخرین ترفندها و امکانات مسلح اند و هرروزتمهیدات تازه ای برای مهارآن تدبیرمی کنند، هیچ تضمینی برای هیچ انقلابی در پیمودن و پیشروی وجود ندارد.
اما تا همین جا هم جنبش عظیم مردم مصر برخی از مهم ترین مختصات پارادایم جدیدی را که جنبش های جدید حامل و بیانگر آنند به نمایش گذاشته است که مهم ترین اش را باید در پیامی دانست که  حاکی از نشانه هائی از بلوغ بشر و تمایل نیرومندش برای ورود  به  عصر مردم سوژگی و پارادایم دموکراسی مستقیم و بی میانجی است. بدیهی است که اعمال دموکراسی مستقیم بدون سازمای یابی از نوع افقی ناممکن است. همانطورکه مهارقدرت و اخگرسوزان انقلاب و سترون کردن دموکراسی مستقیم  تنها با ساختارهای سلسله مراتبی و سازوکارهای هرمی امکان پذیراست*2   
حوزه تاکتیک
درحوزه تاکتیک نیز تجربه انقلاب مصر حاوی درس بزرگی  بویژه برای ما ایرانیان می باشد که از بیماری مزمن پراکندگی و فرقه گرائی رنج می بریم:
داشتن رویکردها و برنامه های مختلف به جای خود، اما بدون تمرکزحول آماج معینی که هدف عمده  و مشترک  وبسیج کننده در وضعیت معین را تشکیل می دهد، تشکیل یک جبهه عملی و نه رسمی  ویک صف گسترده و همسوعلیه استبداد حاکم امکان تغییر و پیشروی وجود ندارد. ازهمین رو یافتن حلقه اصلی تاکتیکی و بسیج شدن گرایشان گوناگون حول آن ها- نه فقط مدافعان پراکنده یک گفتمان – بلکه هم چنین همسوئی و هم گرائی گرایشات و گفتمان هائی که درخواست نفی استبداد حاکم اشتراک نظردارند،  برای به عقب راندن و سرنگونی  استبداد ازاهمیت اساسی برخورداراست. به عنوان نمونه شعار لغو فرمان یا برو،  یکی از این شعارهای بسیج ومتحد کننده اردوی انقلاب و متشتت کننده اردوی دشمن مقابل است.  بدون این که بخواهیم اختلافات و مواضع مختلف را نادیده بیانگاریم، و یا  بدون این که نسبت به نیروهای وابسته به طبقه حاکم در صفوف انقلاب  توهم پراکنی کنیم و مشخصا در مصر نسبت به خطر فرادستی لیبرال ها در صفوف انقلاب مصر و چالش های آتی مربوط به آن  و اهمیت گسترش آگاهی توده های مردم نسبت به مواضع  و اهداف آن ها و اهمیت شکل گیری صفوف مستقل انقلاب کم بها بدهیم، اما نباید فراموش کنیم که ریتم و شدت همه آن ها  درتناسب با  تضادعمده  لحظه کنونی و تیزکردن لبه حمله به آن در لحظه معین کنونی  تنظیم و تعیین می شود. در تجربه انقلاب بهمن با فرادستی ضدانقلاب مذهبی برآمده ازآن، متأسفانه  بخش های آگاه و جنبش نوپای  ایران  چه در آن  دوره  و چه پس از آن نتوانسته است  با آرایش مناسب و حداکثری خود در برابر پیشروی ارتجاع به مقاومت پایداری به پردازد. نتیجه  بی توجهی به قانون شناخته شده نبرد بین دو نیروی نابرابر، عدم تمرکزبرآماج اصلی و بسیج کننده ، موجب تلفات سنگین و تثبیت آسان تر قدرت ارتجاع گردید. سکتاریسم و یا انحلال در صفوف همه باهم و زیرچتریک گفتمان، تنها گزینه های  پیشاروی ما نیستند، بلکه می توان به سنتز خلاقی از پای بندی به اهداف، درعین در نظرگرفتن تکثرگرایش ها به  همکاری حول پاره ای از اشتراکات ولو تاکتیکی و گذرا رسید.
 
توضحیات بیشتردر باره  این ویژگی و سایرویژگی های انقلاب مصر را می توانید در دو مقاله زیر مشاهده کنید:
 
*2- محور دوم  جنبش های جدید حامل چه پارادایمی چنین است :
).
2-برقراری دموکراسی مستقیم و مشارکتی مردم، پایه ای ترین بسترحرکتی این جنبش هاست (به مثابه هم استراتژی وهم تاکتیک).درمرکزپارادیم جدید واندیشه دموکراسی مستقیم،باوربه نقش آفرینی کارگران وزحمتکشان وهمه استثمارشوندگان وطردشدگان، ویا بعبارتی دیگر مردم سوژه گی قرار دارد که مبین سپری شدن مرحله تاریخی حزب سوژه گی ،رهبرسوژه گی وسایرمیانجی هائی است  که مستمرا جایگزین نقش آفرینی خود  طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر وطردشدگان ازنظام گشته وآنها را به سیاهی لشکرِفرمان بر تبدیل می کند. دراین راستا وظیفه تمامی گروها وعناصرآگاه ترجز بارورساختن عمل و اندیشه  خودحکومتی و کنشگری خلاق نیست.ازجنبه مناسبات درونی، مردم سوژه گی مبتنی بر رابطه آزاد وهمبسته بین عناصرتشکیل دهنده خود است.طبقه دربرگیرنده بیشماران سوژه های دارای اشتراکات وتمایزات است که برپایه اشتراکات خود به کنش  مشترک می پردازند،بی آنکه  تمایزات آن ها مورد انکارقرارگیرد.
3-دموکراسی مستقیم درعین حال بدون سازمان یابی افقی وبدون مقابله با سلطه و سلسه مراتب قابل تصورنیست. بهمین دلیل عصرسازمانهای سلسله مراتبی وآن ها که مشتاق انباشت قدرت وتمرکزتصمیم گیری برفرازسر کارگران وزحمتکشان به مثابه ابژه ها ونه به مثابه سوژه هائی که قادربه خودرهانی هستند، ودرتجربه های مکررنشان داده اند که برای رهائی وآزادی(آزادی ازسرمایه ودولت آن) ابزار نامناسبی هستند،بسرآمده است

روحانی حلقه اتصال در بالا و با کلیدی برای گشودن دری در بن بست

روحانی حلقه اتصال در بالا و با کلیدی برای گشودن دری در بن بست
 ایرج شكری

در آستانه انتخابات، اوضاع چنان امنیتی بود که آخوند خاتمی آن را «نفس گیر» نامید و یاد آور شد که«من دارم فکر می کنم، آنچه که مهم است این است که می توانم خدمت کنم یا نه؟ می گذارند یا نه؟ با آمدنم دل ها از هم دورتر می شوند یا خیر؟"»(بی بی سی 14 اردیبهشت92). او  به درستی تشخیص داد که اگر وارد بازی انتخابات بشود، «چوب دو سر طلا» خواهد شد و خود را کنار کشید و رفسنجانی را تشویق به شرکت در انتخابات کرد. رفسنجانی بعد از تردیدها و دو دلی ها، وارد صحنه شد، اما با رد صلاحیتش، او را که استوانه بی بدلیل نظام و از «سابقین» برپایی جمهوی اسلامی در کنار خمینی بود، با تحقیر از صحنه بیرون راندند. آخوند روحانی، که سالها نماینده خامنه ای در شورای امنیت ملی و مذاکره کننده اسبق رژیم در مساله اتمی با کشورهای  1+5 بود و از قبل کاندیدا توری خود را اعلام کرده بود، مورد حمایت و تایید رفسنجانی قرارگرفت و بعد هم با کنار رفتن عارف، کاندیدای جناح اصلاح طلبان درون رژیم به نفع روحانی ، او با اکثریت اندکی، برنده نمایش انتخابات شد. بعد از اعلام نتیجه انتخابات، در اقدامی که در دوره های قبلی انتخابات سابقه نداشت، هم وزارت اطلاعات، هم وزارت دفاع، هم ارتش و هم سپاه پاسداران به او تبریک گفته و حمایت خود را از او علام کردند. اگرچه در روال معمول تغییر رئیس جمهور و رفتن دولتی و آمدن دولت جدید، تبریک گفتن از سوی دو وزارتخانه دولتی که در حال بیرون رفتن از صحنه است به رئیس جمهور آینده، بی معنی است و قاعدتاه این کار به لحاظ تشریفاتی می تواند از سوی رئیس جمهوری که دوره اش به پایان رسیده انجام شود، اما در نظام جمهوی اسلامی که هنوز بعد از 35 سال اوضاع در بالا در بسیاری زمینه ها و حتی مهمترین آن - مساله اتمی در حالت خر تو خر اداره می شود(به خاطر بیاوریم اظهارات ولایتی در مناظره تلویزیونی انتخاباتی، در مورد اینکه او گفتگوهای موفقیت آمیزی در این زمنیه با سارکوزی رئیس جمهور فرانسه کرده بود، اما وزارت خارجه کارشکنی کرد)، اما این اقدام به خاطر تشدید تضادها در بالا و نیز فشار بسیار سنگینی که از طریق جامعه بین المللی و روابط خارجی به رژیم وارد می شود و ضربه ها همچنان در راه است، به گمان نگارنده،خیلی معنی دار و با اهمیت است و یک نوع حمایت یکپارچه از روحانی از سوی دستگاههایی را نشان می دهد که یا مثل وزارت اطلاعات و سپاه، دستگاههای قدرتمندی هستند که می توانند هم در سیاست های داخلی و هم در سیاست  و روابط خارجی در کار رئیس جمهور رژیم کارشکنی کنند، یا مثل ارتش و وزارت دفاع(سرلشکر پاسدار وحیدی وزیر آن است)، دستگاههایی هستند که فعالیت آنها، از طرف قدرتهای خارجی به دقت زیر نظر قرار دارد. اگر چه متن این پیامها بیشتر ستایش از رهبری ونقش او و ستایش از ملت در درهم شکستن «توطئه» دشمنان است*، اما در عمل اقدامی است به نشانه حمایت و تقویت موقعیت رئیس جمهور جدید از سوی دستگاههای یاد شده. این نیز ضرورتی بوده است ناشی از خرابی و خطیر بودن اوضاع برای رژیم با هدف یافتن راه خروجی برای مشکلات داخلی و خارجی و کاهش خطر بیرونی که از طریق فشارهای بین المللی و تحریم ها، امنیت رژیم را تهدید می کند.
اگر چه گفته می شد که کاندیدای مورد نظر خامنه ای جلیلی است و خیلی از تحلیل ها، انتخاب روحانی را عقب نشینی و شکست برای خامنه ای ارزیابی می کنند، اما این عقب نشینی شاید آنچنان که در بعضی از تحلیل ها امده است، شکست بزرگی برای خامنه ای نباشد، و اتفاقا ممکن است روحانی بعد از انتخابش، کم کم از سوی باندهای رقیب، به عنوان آدمی که بار سنگینی از روی دوش نظام می تواند بردارد کشف شود. در این راه استقبال کشورهای غربی و مثبت ارزیابی کردن رئیس جمهور شدن او می تواند به کمک روحانی بیاید. روحانی را برخی از حامیانش شخصیتی فراجناحی می خوانند. شاید این بیراه نباشد و او تمایلاتی از «راست» و «چپ» رژیم را، در گرایشهای خود داشته باشد، خود او نیز در مورد تشکیل دولت گفته است از دولت ائتلافی خوشش نمی آید و دولت فراجناحی تشکیل خواهد داد. اما از این مهم تر رابطه او با خامنه ای است یا به عبارت درست تر، رابطه خامنه ای با او و این که چه اندازه می تواند مورد اعتماد خامنه ای باشد و از حمایت او برخوردار باشد. از این نظر روحانی در مقایسه با خاتمی و رفسنجانی طبعا از اعتماد بیشتر خامنه ای برخوردار است و می تواند در انجام برنامه هایش از حمایت او برخوردار باشد. روحانی نه مثل خاتمی با «قرائت متفاوت» از اسلام به میدان آمده است که «شاخ»ی در برابر مقام ولایت به نظر برسد و نه مثل رفسنجانی سابقه برتری بر خامنه ای را دارد که برای خامنه ای آزار دهنده باشند. او با «کلید»ی در دست و با برنامه «امید و تدبیر» برای حل مسائل جاری به میدان آمده است. از این نظر است که خامنه ای در او تهدیدی برای موقعیت خود نمی بیند و به گمان نگارنده روحانی حمایت خامنه ای را خواهد داشت و در نتیجه آن به احتمال قوی دیگر با سنگ اندازی ها و موش دوانی های سپاه و وزارت اطلاعات روبه رو نخواهد بود یا مزاحمتها بیسار کم خواهد بود. از طرف دیگر همچنان که قبلا اشاره شد، رژیم زیرفشارهای بین المللی و تحریم ها و مشکلات شدید اقتصادی در داخل در وضع خطرناک و شکننده یی قرار داشت و دارد. اکنون پیروان و ستایشگران «امام خمینی» که می گفت اقتصاد مال الاغ است، همگی به اهمیت مشکلات اقتصادی و دشواری زندگی مردم به سبب آن اذعان دارند و می دانند که دیگر اینها را نمی شود با «اسلام خواهی و شهادت طلبی»، آن گونه در «دوران طلایی خمینی» تحت الاشعاع قرار می دادند و کنار می گذاشتند، بی اهمیت جلوه داد و ندیده گرفت. هم چنین مهره های کاندیدا شده رژیم در انتخابات، به نقش تحریم ها در مشکلات اقتصادی اذعان کردند و دیگر نمی توانند با بلاهتی که احمدی نژاد به نماش گذاشت، بگویند«اینقدر قطعنامه بدهند تا قطعنامه دانشان پاره شود». آنها می دانند که ادامه تحریمها و فشارهای ناشی از آن روی زندگی مردم، ممکن است سبب اعتراضات و شورش های متوالی مردم  و از هم گسستن امور رژیم جمهوری اسلامی و از هم پاشیدن آن شود، چنان که در«بیداری اسلامی» در کشورهای شمال افریقا همین دو سه سال پیش اتفاق افتاد و رژیم های سرکوبگر و جبّار آن دیار را سرنگون کرد. روحانی در اولین مصاحبه بعد از روشن شدن نتیجه انتخابات و پیروزی او در آن، در پاسخی به چگونگی حل مساله تحریم ها ضمن «ظالمانه و ارتجاعی» دانستن تحریمها، گفت «اقدامی خواهد شد تا ما بتوانیم قدم به قدم مساله تحریم را کاهش دهیم و در درجه بعد باید در مسیر شفافیت بیشتر قدم برداریم. باید برای همه دنیا روشن کنیم که اقدامات جمهوری اسلامی ایران کاملا در چارچوب‌های بین‌المللی و ثانیا در راستای اعتماد متقابل بین ایران با سایر کشورهاست. ما هرجا که اعتماد خدشه‌دار شود تلاش می‌کنیم این اعتماد را برگردانیم. البته اول از همه باید تلاش کنیم که تحریم جدیدی صورت نگیرد». وی نسبت به حل مساله تحریم ها از طریق مذاکره اظهار خوش بینی کرد و یاد آور شد که در سال  2005 در گفتگو با ژاک شیراک رئیس جمهور وقت فرانسه در به موافقت هایی دست یافته بود که مورد تایید آلمانیها بود، ولی انگلیس زیر فشار آمریکا با آن مخالفت کرد. اظهارات خامنه ای در دیدار با مسئولان قوه قضائیه (6 تیر)که گفت:« چند کشور که جبهه مخالف ایران را تشکیل می‌دهند و خود را به دروغ جامعه جهانی می‌خوانند با لجبازی نمی‌خواهند موضوع هسته‌ای حل شود اما اگر لجبازی را کنار بگذارند حل مسئله هسته‌ای ایران، کاری سهل، آسان و روان است»، اگر چه ظاهرش طبق معمول محکوم کردن چند کشور غربی در مشکل تراشی برای رژیم است، اما در آنجا که روی «سهل و آسان و روان» بودن تاکید کرده است، می تواند نشانه ای از آمادگی او برای انعطاف در این زمینه باشد. او در این زمنیه به طور مشخص با ذکر نام، آمریکا را مسبب حل نشدن مساله دانست و گفت:« موضوع هسته‌ای بارها تا لحظه حل، پیش رفته است اما آمریکایی‌ها بهانه‌های جدیدی پیش کشیده‌اند». او در ادامه سخنان خود ضمن ادعای شفاف و قانونی بودن برنامه هسته ای رژیم،«دشمنان» رژیم را متهم کرد که هدفشان «فشار، و خسته کردن ملت و تغییر نظام است. بنابر این نمی گذارند مساله حل شود»، اما به دنبال آن افزود« البته دشمنان در حرف‌های خصوصی و نامه‌ها می‌گویند نمی‌خواهیم نظام را تغییر دهیم اما عملکردشان خلاف این حرف را نشان می‌دهد». به نظر نگارنده همین ارزیابی که هدف «دشمنان نظام خسته کردن ملت و تغییر نظام است»، صرفنظر از جنبه تبلیغاتی آن برای مشخص و متهم کردن دشمن خارجی به عنوان مسبب مشکلات، نشان دادن دهنده ترس واقعی رژیم و شخص خامنه ای از فشارهای بین المللی هست و همین ترس است که آن تبریکات از سوی ارگانهای قدرتمند سنگ انداز رژیم -بر سر راه رئیس جمهور-، مثل سپاه و وزارت اطلاعات را به سوی روحانی روانه کرد. من هم چنان که قبلا در مقاله مربوط به اولین نتیجه بعد از پایان انتخابات یاد آور شده بودم، واقعا پشت آن همه شکرگزاری به درگاه خدا و سپاسگزاری از ملت که در پیام خامنه ای به مناسبت پایان یافتن انتخابات و اعلام نتیجه آن بیان شد، ترس بزرگی می دیدم که خامنه ای از خطر بزرگی داشته و حالا(با برگزاری انتخابات) از بالای سرش عبور کرده بود. در مجموع گمان نگارنده بر این است رژیم در شرایطی است که ناگزیر است به سوی کاهش تشنج در روابط خارجی و کاهش فشارهای سرکوبگرانه و باز کردن «سوپاپهایی» برای کاهش خطر انفجار اجتماعی و نیز دادن سروسامانی به اقتصاد در هم ریخته کشور، پیش برود. طبعا سوالی که مطرح می شود این است که روحانی و رژیم برای این کار فرصت دارند یا قبل از این که موفق به انجام اقدامات مؤثری بشوند، انفجاری اجتماعی رخ خواهد داد و اوضاع از کنترل رژیم خواهد شد؟ من گمان می کنم که هنوز رژیم برای برداشتن گام های واقعی -و نه لفاظی رهبران در سخنرانی و یا کنفرانس های مطبوعاتی- برای حل مشکلات و برطرف کردن تشنج در روابط خارجی و نیز اتخاذ سیاست هایی برای نظم دادن به اقتصاد برای کاهش بیکاری و اشتغال زایی و بالا بردن تولید دارد، اما طبعا در این راه اگر نه قربانی  اما کوتاه کردن دست نهادهای تحت اختیار رهبر نظام، از فعالیتهای اقتصادی کلان بدون پاسخگویی و رسیدگی به حساب و کتاب ضروری به نظر می رسد. همچنین یکی از مسائلی که نه نیازی به تامین هزینه و نه نیازی به نیروی انسانی و طرح و برنامه دارد، اما می تواند تاثیر مهمی در کاهش نارضایی در جامعه بگذارد، آزادی زندانیان سیاسی و لغو احکام ظالمانه ای است که در مورد کسانی مثل نسرین ستوده و عبدالفتاح سلطانی و صادر شده است. خامنه ای می تواند با تصمیم خود بنابر اختیاراتی که به عنوان رهبر دارد، به این خواست عمومی پاسخ دهد که این تاثیر قابل ملاحظه ای در کاهش تشنج در جامعه خواهد داشت.
به هرحال اگر چه «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» و دستگاه رهبری مجاهدین سال 92 را سال سرنگونی رژیم اعلام کرده اند و مریم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»(و به گفته مسعود رجوی«امانت مردم ایران») در مراسم تحویل سال 92 تاکید داشت که :« سالی که پایان یافت سال نکبت و فلاکت آخوند ها بود و سال جدید، سال سرنگونی آنها است. تمام سین های هفت سین امسال، از سین سرنگونی آخوندهاست که معنا و رنگ و بو گرفته است»*، اما اینان از قبیل فرماشات پا در هوا و برآمده از تخیّلات و آرزوی برقدرت نشستن، زیاد کرده اند و هیچکدام هم تحقق پیدا نکرده است این یکی هم مثل بقیه است. رژیم با عقب نشینی های  کوچک در برابر مردم، توانسته است تا کنون مانع از انفجار خشم آنان بشود به ویژه این که در بین بالائی ها، دسته های مثل «اصلاح طلبان»درون حاکمیت می دانند با تداوم سرکوبگری و افزودن به فشار نمی شود رژیم را حفظ کرد و باید برای خواستها و مشکلات مردم پاسخهایی یافت و حالا همه با هم می خواهند به روحانی کمک بکنند که با برنامه «تدبیر و امید» کشتی توفان زده رژیم را از برخورد به صخره و سنگ در امان بدارد، و با کلیدی که در دست دارد دری برای خروج رژیم از بن بستی که خودش برای خود ساخته است بگشاید. البته مبارزات مردم با رژیم، برای تحقق حقوق پایمال شده خود، خاموشی نخواهد گرفت و همچنان که در 35 سال گذشته به رغم سرکوبیها و کشتارها ادامه داشته، ادامه خواهد یافت؛ به شکلهای گوناگون؛ آهسته و پیوسته و گاه با شورش ها و اعتراضات گسترده تا زمان دفن تاریخی رژیم مذهبی مردم ستیز آزادی کش.

*در ویدئو سخنرانی مریم رجوی در مراسم تحویل سال 92، این سخنان را روی دقیقه 18 می شود شنید. ویدئو نزدیک به 56 دقیقه است. لینک در زیر آمده است

  ۱۲ تیر ۱۳۹۲  - ۳ ژوئیه ۲۰۱۳