واعظ شهیر: تنکیربه جای معرفه ٬ مسعود نقره کار
برای شناخت اینهمانی ها و همپوشانی های پدیده های آخوندیسم و جاهلیسم، افکار و کردار بسیاری ازآخوندها وجاهل ها را می توان شاهد مثال آورد. از میان آخوندها محمدتقی فلسفی، جعفرشجونی، هادی غفاری نمونه اند. این نوشته به حجت الاسلام محمد تقی فلسفی معروف به واعظ شهیر و شیخ الواعظین اشاره دارد، واعظی که با شعبان جعفری ها و برادران حاج عباسی ها جلیس و دمخور بود.
«.........................
سفسطه خواند بجای فلسفه
می نهد تنکیر جای معرفه
ای عموجان تو به ظاهر مومنی
پس چرا مداح مستر آچسنی
شرم کن آخر که با این ریش و پشم
انبیا را جمله آوردی به خشم» ( ابوتراب جلی در وصف فلسفی واعظ)(۱)
پیشگفتار
آخوندیسم و جاهلیسم اینهمانی ها و همپوشانی ها، و روابطی تنگاتنگ داشته و دارند. بیش از سه دهه است این دو موجودیت حدوداهمخوان و هم جنس، پدیده ای به نام حکومت اسلامی را راه می برند. قدرت طلبی، شخصیت متلون و دوگانه، خاستگاه وپایگاه اجتماعی و اقتصادی، هم زیستگاهی، تن ندادن به قانون و نظم مدنی، ویژگی های مذهب تشیع همچون حماسه بافی، قهرمان و ضد قهرمان سازی (شبیه آنچه در باره حضرت علی و امام حسین ساخته اند)، در کنار خشونت ورزی های سبعانه ازسویی و نوعی جوانمردی از سوی دیگر، و...برخی ازعوامل بروز اینهمانی وهمپوشانی آخوندیسم وجاهلیسم هستند. این نزدیکی را در گفتار و رفتار برخی از آخوندها می توان دید.
محمد تقی فلسفی
حجت الاسلام محمد تقی تنکابنی(۲) ، معروف به «واعظ شهیر» و« شیخ الواعظین» و... از معروف ترین و گران ترین « منبری» های تهران بود. فلسفی درکنار بروزویژگی های گفتاری و رفتاری جاهل منشانه ، نزدیکی و« دمخور»ی نیزبا جاهل ها ولات های معروف، به ویژه شعبان جعفری( معروف به شعبون بی مخ) و برادران حاج عباسی( معروف به هفت کچلون) داشت. وی در سن۹۱ سالگی به سال ۱۳۷۷ در گذشت.
صدای بلند و رسا، وقاحت و پررویی، توانایی در سفسطه و مغلطه بر قدرت کلام و بیان فلسفی تاثیر گذاربودند. فلسفی در رابطه با « نطق و بیان و تهییج» فقط در مقابل آیت الله خمینی کوتاه آمد و« لنگ انداخت» . حاج مهدی عراقی نقل می کند: « ...روز سوم فروردین ساا ۱۳۴۲ است. اولا که آقایان دیگر از جهت نطق و بیان و تهییج هیچکدام به پای خمینی نمی رسند. حالا این هم یک استعداد خدادادی ست دیگر. به قول فلسفی گفتنی، می گفتش که ما هنوز مرجع این شکلی ندیدیم که بیاید ودکان ما را هم تخته بکند و....» (۳)
ویژگی های شخصیتی و روانی ی فلسفی، یعنی ویژگی های آخوندی ـ جاهلی سبب شده بودند تا او بسان پاندول درعالم سیاست و مذهب، دربار و روحانیون رفت و آمد کند، وبا هردو قدرت« بلاسد» و فرصت طلبانه با هر دوهمراه شود. قدرت های سیاسی و مذهبی، به ویژه دینکاران نیز با شناخت از ویژگی های این موجود بهره های خود می بردند. حجت الاسلام فلسفی بارها این فرصت طلبی رذیلانه را به نمایش گذاشت. برای نمونه وی در همدستی با عناصر حکومتی همچون باتمانقلیج ـ رئیس ستاد ارتش وسرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران ـ با کلنگی بردست و دوش و لشکری از عمله اکره های حکومتی و غیر حکومتی، دراردیبهشت سال ۱۳۳۴ دست به تخریب «حظیره القدس»، عبادتگاه ، یا مرکزاداری، بهائیان زدند (۴) تا به قول وخواست شاهنشاه آریامهر، که در آن مقطع ضد بهائی شده بود« رضایت آقایان علما و عموم مردم » را فراهم سازند(۵)، واین زمانی بود که فلسفی نقش رابط میان آیت الله بروجردی و شاه و درباربازی می کرد، و به میمنت « کار چاق کنی » اش هر روز به مدت یکساعت در مسجد شاه سخنرانی می کرد و سخنرانی اش از رادیو پخش می شد. فلسفی اما درسال ۱۳۴۱ چمن خمینی و روحانیون شبیه اورا سبز تریافت ودر مخالفت با شاه، و« انقلاب سفید شاه و مردم»اش از بالای منبرگفت :«...اگر شما بدانیدکه در زیر پوشش این رفراندم جه جنایتی می خواهند مرتکب شوند، دیوانه می شوید! با این رفراندوم باردیگر می خواهند حسین را بکشند، زینب را اسیر کنند و صحرای کربلا بر پا کنند...»
شعبان جعفری در باره فلسفی و روابط اش با او در پرسش و پاسخی با هما سرشار گفته است:
« سرشار: چطورشد بسیاری ازآنهایی که تا دوروز قبل از ۲۸ مرداد می گفتند زنده باد مصدق، راه افتادند و گفتند زنده باد شاه؟
شعبان جعفری: ببین،اینا تمام واسه مصدق تو رفراندم رای داده بودن، بعد با همون انگشتای جوهریشون فردا داد زدند« زنده باد شاه»، همونا. من که قضیه زندانیا رو براتون گفتم: اینا در عرض ۲۴ ساعت یهو و بالکل راجع به من عوض شدن. این ملت اینجوری بودن دیگه! اگه این ملت اینجوری نبودکه مملکت به باد نمیرفت. مثلا فلسفی رو یادتونه؟
سرشار: بله
شعبان جعفری: این یه وقتی تو مسجد شاه می رفت بالا منبر. به جون شماو به مولا، ما میبردیمش بالای منبر. من بودم و اسفندیاری و بچه ها، به قران. این کمونیستا خیلی باهاش مخالف بودن. خانوم، وقتی اونو میبردیم بالای منبر، اون بالا داد میزد « ایهاالناس، زنبور شاه داره ! ما چی! میگم جون شما، به مولا. اونوقت دیدی بعد از انقلاب با این خمینی چیکار میکرد. خانوم شما کجای کارین؟ چی میگین؟ من خوب یادمه. اینو شما نشنیدین، هیچکس نشنیده...همین فلسفی یه روزکه میرفت بالای منبر می گفت: «جعفری جان، یه کاری بکن»، یکی ترقه در میکرد، یکی شیشکی در میکرد. من رفتم اون طبقه سیم منبرو.... به جون بچه م انگار همین حالا جلو چشمه...داد زدم...خیلی معذرت میخوام میبخشین، گفتم: « ایهاالناس، این آقا با منبرش تو کون خوار و مادر هر کی شلوغ کنه!»...حالا این زنا نشستن و نمیتونن حرف بزنن، اونم نمیتونه چیزی بگه و یه دفعه همچی کرد: « چی گفتی؟ چی گفتی؟».
سرشار: مشکل گشایی های شما هم خاص خودتان است!
شعبان جعفری: مام خانوم با این آخوندا داستانی داشتیم...».(۶)
جدا از آنچه شعبان جعفری نقل کرده است، نقل های مختلفی نیز وجود دارند مبنی بر اینکه فلسفی به سال ۳۲ در وقایع کودتا، در حمایت از رژیم شاه گفته بود « مورچه ها هم شاه دارند و موریانه ها هم ملکه، ما انسان ها هم نیاز به شاه و ملکه داریم ».
اسدالله علم در یادداشت های خصوصی اش به تاریخ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۴۸ می نویسد: «... شب چند مجلس روضه خوانی رفتم. در یکی فلسفی روی منبربود. این آخوند تاریخچه درازی دارد. اولا واعظ زبردستی است. ثانیا حافظه خوبی دارد. ثالثا لحن صدای او در نطق کردن واقعا گیراست. ولی افسد الناس است. این همه که سنگ اسلام به سینه می زند خوداین چنین نیست.وقتی درسیزده سال پیش وزیر کشور بودم خود را نماینده مرحوم آیت الله بروجردی در تهران جا زده بود. یعنی واقعا از طرف بروجردی در تهران امر و نهی می کردو آن مرد مهم هم چیزی نمی گفت. به هرحال، در این موقع مقامات نظامی و شاهنشاهی را اغفال می کرد و پیکاری برعلیه بهایی ها راه انداخت که نزدیک بود غائله مملکتی بشود. در چندین شهر مردم بهایی ها را کشتند. هرروز ظهر در ماه رمضان منبر می رفت و سخنرانی او از رادیو پخش می شد. آنقدر مردم را تحریک کرد که غائله در سرتاسر کشور سرگرفت. به مقامات انتظامی حالی کرده بود که دارد از این طریق وجهه ای برای شاهنشاه درست می کند. به هرصورت من با دیوانگی مخصوص خودم جلویش را گرفتم و اجازه ندادم به منبر برود تا کشور آرام شد. وقتی نخست وزیر بودم باز هم علمدارعلما و فئودالها بر علیه اصلاحات شاه شد تا غائله ۱۵ خرداد پیش آمد. آن وقت من او را گرفتم و حبس کردم...بعد از من آزاد شد و حالا باز منبر می رود.
خلاصه فلسفی دیشب به نمایشنامه « شهر قصه»، که جوان با ذوقی نوشته و درآن به آخوندها حمله منطقی فراوان شده است و بسیارعالیست، و بعد ازانکه در تاتر استقبال زیادی از آن شد در تلویزیون نمایش داده شده است، حمله کرد و خیلی خوب مهمل گفت و سفسطه کرد. چون خیلی خوب حرف می زند اگر قدری بیشتر گفته بود ممکن بود در مجلس بلوا راه بیفتد و انتقام خودش را از من بگیرد... خوشبختانه کوتاه آمد.(۷)
البته رژیم شاه تا هنگام که توانست از فلسفی بهره برداری کرد، و هنگامی که این موجود قابلیت بهره برداری از دست می داد ویا به اردوی روحانیون مخالف رژیم شاه نزدیک می شد تلاش می کرد او را، که زمینه های خراب شدن هم داشت، خراب کند.(۸). فیلم وعکس« پورنوی فلسفی» نمونه ای از به کار گیری آن روش است. «...دراین فیلم و عکس که ساواک به برخی اززندانیان سیاسی«به ویژه مذهبیون»نشان می داد، در یک صحنه اش واعظ شهیرعریان وشنگول به دنبال دختر جوانی که ساواک بر سرراهش قرارداده بود گذاشته است تا عمل جماع متحقق کند...»، مسلمین حکومتی این فیلم را ساختگی وغیرواقعی اعلام کردند. در گزارشی از سفارت امریکا در زمستان سال ۱۹۷۱(۱۳۵۰) آمده است:»... کژ رفتاری ها با برخی از روحانیون علل عمده نارضایتی مردم خوانده شده بود. به طور مشخص، در گزارش آمده بود که بازداشت یک روحانی ( گویا فلسفی)، که از وعاظ بنام آن زمان بود، و چاپ عکسی از او در حالی که با دختر جوانی مشغول به عشرت است ، خشم برخی از مردم را بر انگیخته است...» (۹)
از دیگر ویژگی های چشمگیر«واعظ شهیر» دگراندیش ستیزی و کمونیست ستیزی وی بود، که خود را در تبلیغات وسیع علیه اقلیت دینی بهائی و سایر دگراندیشان سیاسی و مذهبی، وحزب توده ایران و جبهه ملی نشان می داد. او بیمارگونه ضد بهائی بود،« سخنرانی های یک ماهه فلسفی ازمنابر و رادیو، قتل وغارت بهائیان را در دهات و شهرستان ها تشدید کرد....در هرمزک یزد حدود ۱۰۰ نفر با حمایت ماموران دولت با طبل و دهل وهلهله و شادی به دهکده هرمزک رفته یک خانواده ۷ نفره بهائی را به قتل رساندند» (۱۰). فلسفی که به خانه ی مصدق نیز رفت و آمد می کرد همچون بسیاری از روحانیون به مصدق خرده می گرفت ومصدق را مورد انتقاد قرار می داد که چرا نشریات الحادی ، به ویژه نشریات حزب توده را آزاد گذاشته است(۱۱). مرکز اسناد وزارت اطلاعات با تاکید برمبارزات آخوند فلسفی با حزب توده مدعی شده است که حزب توده نیز بارها برای حذف فلسفی تلاش کرد به او سوء قصد کند، اما موفق نشد »(۱۲). اما تنها یک مورد گزارش سوء قصد به فلسفی ثبت است و اینکه :« سال ۱۳۴۴ جوانی با پنجه بوکس به فلسفی حمله می کند اما به فلسفی آسیبی نمی رسد... جوان دستگیر می شود و بعد اعلام می شود که وی مبتلا به اختلالات روانی بود.».
فلسفی در درگیری ها و دعواهای جاهل ها و لات های تهران نیز حضور داشت، و ایفای نقش می کرد ، او برای « کم کردن روی طیب» در هیئت « ابوالفضلی ها» ی تهران که برادران حاج عباسی معروف به « هفت کچلون» بر پا کرده بودند وعظ می کرد و روضه می خواند تا جمعیتی بیش از هیئت و تکیه طیب به هیئت ابوالفضلی ها و دسته عزاداری آن ها جذب کند. «...زمانی که واعظ معروف فلسفی جهت وعظ به هیئت و دسته ی هفت کچلون که حاج صفرعباسی معروف به صفر کچلا راه انداخته بود ، می رفت...» به گفته ی محمود حاج عباسی یکی از برادران هفت کچلون : «...جمعیت زیادی می اومد توی هیئت و دسته هفت کچلون، و این طیب روناراحت می کرد» (۱۳) و بهانه ی درگیری بین این باند ها و گروه ها می شد.
حاج مهدی عراقی، از رهبران فدائیان اسلام واز جاهل ها و لات های متدین، دررابطه با بهره گیری از برخی وعاظ و مداح ها برای راه انداختن بلوای ۱۵ خرداد سال ۴۲ ، درباره فلسفی می گوید:
«...برای خاطراین کارچند تا کارما احتیاج داشتیم. اول چیزی که بود ما می دانستیم فلسفی در تهران به حساب شیخ الواعظین است، یک جوری بکنیم فلسفی را بیاوریمش توی کار، که اگر فلسفی بیاید تو کار قهرا یک مشت آخوندهایی که، یعنی واعظینی که وابسته به فلسفی هستند آنها هم، بله می آیند تو کار...ما از حاج آقا خواهش کردیم که یک نامه برای فلسفی شما بنویس، همین که نامه بیاید او یک مقدار تحریک می شود، قبل اینکه نامه را آقا بدهد، یک جمعه یک تعدادی حدود ۲۰ تا ۲۵ نفر رفتیم خانه فلسفی و خود فلسفی را خواستیمش، از توی آن اتاق عمومیش آمد بیرون. صحبت کردیم، مسئله مدرسه فیضیه را مطرح کردیم، مسئله مبارزه را مطرح کردیم، دیدیم که یک مقدار سختش است بیاید تو کار به قول بعضی ها، ما گفتیم که درهرحال این مدرسه فیضیه که یک دانشگاه معمولی نبوده، یا یک دکان مش حسن بقال نبوده، یک جایی است که هم لباسی های شما آن تو بودند دیگر،غیراز این است مگر؟ و اینها هم به قول شما گفتنی سربازان امام زمان هستند دیگر. به اینها لطمه وارد آمده ، ضرب و جرح هم اینها دیده اند. اگر شما این مسئله را زنده نگه ندارید، تا روزی که انتقام این جریان گرفته بشود، کی می خواهد زنده نگه دارد؟ و اصلا از همه اینها گذشته ، ما که به شما چیزی از این چیزها یاد نداده ایم ، یعنی از ما چیزی شما یاد نگرفته اید که بگوئیم خدا ، قیامت، پیغمبر، قران، حساب و کتاب و وحی و این چیزها، درسته؟ گفت خوب، گفتیم که این چیزها را شما به ما گفته اید. گفته اید آخرتی هست و حسابی هست، جزایی هست، صوابی هست، گناهی هست، این حرفها را شما به ما یاد داده اید دیگر. اگر که وجدانا این حرف ها را که زده اید راست نیست و دروغه، نه قیامتی، نه جزایی ، نه حسابی، نه کتابی، ما هم اول جوانی و زندگیمان است، بگوئیم که کشک است ما هم برویم دنبال عشقمان. اما اگر نه، واقعیت دارد، چطور کتک خوردن ، زندان رفتن، خون دادن و جان دادنش مال ما، اما دست بوسیدن، مرغ خوردن، نمی دانم حمام رفتن ، فلان کردنش هم با شماها؟ آخر این جور تقسیم بندی است؟ این تقسیم را کی کرده؟...این حرف را ما زدیم به فلسفی، فلسفی یک نگاهی کرد و بچه ها هم خندیدند. گفت توکار کجا هستی؟ گفتم کار همین خراب شده ی تهران هستم. گفتم نه والله، آخر آقای فلسفی شما هم اعصاب انسان را خرد می کنید، ما نیامده ایم بگوئیم که برای ما بروید تبلیغ بکنید که پولی تو جیب ما بریزند. ما میگوئیم برای خودتان این ظلمی که شده در حق خودشما ، در حق مردم، در حق اسلام، تو که پوست و گوشتت از اسلام رشد کرده ، این کارها را باید بکنید. گفتش: آخر ما ممکنه بخواهیم حق مطلب را بگوئیم ناجوربشود، گفتم چی ناجورمی شود؟ گفت آخر شما منظورتان این است که ما همه اش بیائیم راجع به آقا روح الله صحبت بکنیم. گفتم کی ما همچنین حرفی زدیم که همه اش راجع به حاج آقا روح الله صحبت کنی، تو راجع به خدا بیا صحبت بکن. این یک مقدارنرم شد. بعد این شد که آمدیم پهلوی حاج آقا و گفتیم که فکر می کنیم شما باید یک نامه بنویسید برای فلسفی که این خلاصه اش آن خودخواهی و غروراین، یک مقدار با این چیزها ارضا بشود. همین شد، که چند تا از این سردمدارها را حاج آقا نامه ای داد و یک تقدیری هم از فلسفی کرد و گردنش گذاشت که راجع به مدرسه فیضیه خلاصه اش تو هم صحبت بکن ....»(۱۴)
فلسفی پس از بلوای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تحت نظر قرار گرفت، و چند باردستگیر و بازداشت شد،وی از سال ۱۳۵۰ ممنوع المنبر شد، که ادعا شده است این ممنوع المنبری به دستور امریکا انجام شد. تا انقلاب بهمن وی در باغ و ویلای مصفای اش به کار تحقیق و نوشتن کتاب در زمینه های « روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه، اخلاق، تعلیم و تربیت، ژنتیک و وراثت، فن بیان و سخنوری، و مباحث مختلف دینی، خاطرات و...» پرداخت.
پس از استقرار حکومت اسلامی اوباز منبری و از یاران خمینی شد، با این شعار که انتقاد به حکومت اسلامی به نفع رسول اکرم و دین خدا نیست و امریکا از آن سود خواهد برد. فلسفی تئوریزه کننده و توجیه گر افکار و رفتار ارتجاعی ـ ضد امپریالیستی حکومت و حزب الله بود:«...درمراسم نماز جمعه تهران پیش ازخطبه ها آیت الله محمد تقی فلسفی با اشاره به نقش روحانیت گفت: مگر مصدق جرات داشت دربرابر شاه بایستد اما این فقط امام است که در مقابل شاه ایستاد.وی در ادامه به دلائل فرستتادن سه صلوات پس از نام بردن از امام خمینی پرداخت و اظهار داشت، یک صلوات برای نفی شیطان بزرگ امریکاست، صلوات دیگر برای نفی صهیونیست که شیطان کوچک است فرستاده می شود، صلوات سوم برای نفی ملی گراها و گروهک های ضد انقلاب است...»(۱۵)
درهمایش بزرگداشت و نکوداشت فلسفی به مناسبت یکصدمین سال تولد وی از« تمبرمرحوم فلسفی» با حضور مقامات عالی کشور، ازجمله هاشمی رفسنجانی رو نمایی شد. در این همایش هاشمی رفسنجانی گفت:« معمولا برداشت ها و تحلیل هایی که فلسفی می کرد و اجتهادی که ازمسائل سیاسی و اجتماعی مطرح می کرد عالمانه بود». غلامعلی حداد عادل نیز دراین مراسم گفت: « راز توفیق فلسفی، آگاهی او به زمان بود» .(۱۵)
این رازتوفیق را فلسفی خود درهیئت ابوالفضلی ها، درجمع کوچکی که شاگردان« کلاس اخلاق» او بودند، بی رودربایستی تعریف کرده بود:« سیاست، بازی ها دارد، به سیاست که وارد شدی باید پروا نکنی که حتی محاسن در ماتحت الاغ کنی و بعد با گلاب محمدی محاسن ات را بشوری، که انگارنه انگارمحاسن در ماتحت الاغ کرده بودی!».
*****
برخی ازمنابع:
۱ـ بخشی از شعر « ازعلی آموز»، سروده ی ابوتراب جلی در وصف فلسفی واعظ، از کتاب یاد مانده ها، خاطرات ادبی،هنری و سیاسی نصرت الله نوح( جلد اول)،ص ۳۲۶، انتشارات کاوه، سن خوزه، زمستان ۱۳۸۰
۲ـ در باره فلسفی:
-ـ مرکزاسناد تاریخ اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ۱۳۷۶( فروردین ۱۳۸۲)
۳ـ ناگفته ها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی( پاریس ـ پائیز۱۳۵۷ـ ۱۹۷۸)، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، ۱۳۷۰
۴ـ یکصدوشصت سال مبارزه با آئین بهائی، فریدون وهمن،انتشارات عصرجدید، سال ۱۳۸۸\۲۰۰۹
۵ ـ سرکوب و کشتاردگراندیشان مذهبی در ایران، سهراب نیکو صفت، جلد اول و دوم، انتشارات پیام، سال
۱۳۸۸
ـ رگ تاک، گفتاری در باره نقش دین در تاریخ اجتماعی ایران، دلارام مشهوری، جلد اول و دوم، چاپ چهارم، بهار ۱۳۸۱\۲۰۰۲
۶ـ شعبان جعفری، کفت و گوبا هما سرشار، (صص ۱۷۰ و۱۷۱)، نشر ناب، لس آنجلس.
و « سندی در باره حضور شعبان جعفری در عزاداری خامس آل عبا در تکیه دباعخانه است که « دانشمند معظم آقای فلسفی» درآنجا سخنرانی می کردند.( صص۴۱۳و۴۱۴)، (از مجله اطلاعات هفتگی، شماره ۶۳۲،مهرماه ۱۳۳۲، صفحه ۲۵).
۷ـ- یادداشت های امیر اسدالله علم، جلد یکم، علینقی عالیخانی، سال ۱۹۹۲
«...گزارش ساواک در باره مجلس وعظ فلسفی که آقای علم در آن حضور داشت: « خیلی محرمانه ـ طبقه بندی حفاظتی تاریخ رسیدن خبر به منبع ۷\۱\۴۸ تاریخ گزارش ۱۱\۱\۴۸ـ موضوع: سخنرانی آقای فلسفی در مسجد ترک ها.
ساعت ۱۷۰۰ روز پنجشنبه ۷\۱\۴۸ موقعی که آقای فلسفی در مسجد ترکها مشغول سخنرانی بود آقای علم ( وزیر دربار) با تعدادی ازهمراهان خود وارد مسجد مزبور گردید، بمحض این که آقای فلسفی چشمش به آقای علم افتاد مطالب قبلی خود را تغییر داده و شدیدا شروع به حمله و اعتراض بدولت آقای علم نمود و گفت اگر یک عده آدم حسابی در ایران پیدا شود همانا آخوندها هستند زیرا تحصیلات دارند. اروپائیها قدر تخصیلات دینی ما را بهتر می دانند زیرا برای دانشگاه کانادا آخوند بردند تا تدریس فلسفه اسلامی نمایدو حتی خارجی ها در خود تهران در خیابان فرانسه محلی برای تدریس فلسفه اسلامی درست کرده اند. بله آخوندها سواد دارند نه دانشجویانی که از دانشگاه های ایران بیرون می آیند، آنوقت شما چطور اجازه می دهید در تلویزیون آخوند را به شکل روباه در بیاورند. شخصی عبا بدوش بیندازد و تسبیح در دست بگیرد و یک کله روباه سرش بگذارد و آن زنکه آواز بخواند و مسخره کند و بگوید: ملا نگو بلا بگو. ما مجتهدین معروفی داشتیم چون ملای شیرازی، چون شیخ بهائی و غیره و غیره. آی آیت الله خوانساری، آقای وزیر دربار، این چه وضعی است؟ ای خاک برسراین دولت ها، چرا اجازه می دهند آن نانجیب آدم چنین نمایشنامه ای بنویسد، باید مسببین تنبیه شوند. من که دیوانه شدم. من چه بگویم که الساعه چه حالی دارم. اسم این نمایشنامه را گذاشته اند شهر قصه. من می گویم اسم آنرا بگذارید شهر غصه، ما از کلیه این نمایشنامه عکس گرفته ایم و حتی صداها را توی ضبط صوت ضبط نموده ایم. خلاصه خیلی با شدت و حدت و فریاد به دولت تاخت و ازشهر قصه تنقید نمود.
نظریه رهبر عملیات: پحش نمایشنامه شهر قصه در تلویزیون با عکس العمل عده ای از روحانیون مواجه گردیده است.