ملاحظه ای بر واکنشِ "کاشف مهملات"! (بخش اول)
ایرج شكری
پاسخ دوگانه(1) "ایرج شکری" خطاب به این آدم "گنده دماغ"(یعنی راقم این سطور) که "جناب مستطاب و حضرت اجل" نیز محسوب می شود، و هم "شلغمکار" است و هم "نظریه پرداز مالیخولیایی بیچاره" و در عین حال "نظریه پرداز سیاسی – امنیتی – تبلیغاتی"، و هم "مهمل" می گوید و خواهد گفت و هم "موجود مفلوکی" است که "کف بر لب" دارد و هم "یکی از پرورش یافتگان مکتب مرید و مرادی، با روش حسین شریعتمداری در کیهان" است و چه بسا "معلولیت ذهنی" نیز دارد و "پشت اسم مستعار پنهان شده است" و "یاوه گو" است و "دریده" و ...، موجبات شادی و شادکامی نگارنده را فراهم آورد.
در وانفسای "بیماری" و "ضعف جسمانی"، واکنش "روانی – هیجانی" ایشان، تلخکامی "دارو و درمان" را به حلاوت شربت "سکنجبین" مبدل نمود.
زنده یاد "فروغ فرخزاد" در نامه ای به "پرویز شاپور" نوشته بود: "وقتی در کارم پیش می روم و عده ای را ناراحت و ناراضی می بینم، چقدر خوشحال می شوم."
این مهم، دلیل محکم شادی و شادکامی نگارنده و چرایی و چگونگی تبدیل "تلخکامی" به "حلاوت" است. بگذریم!
به اصل ماجرا بپردازیم. در "نقد هنری" می گویند: "آواز و نه آوازه خوان". این مهم صحیح است اما در عرصه "هنر" و البته "علوم تجربی" و به منظور ارزیابی "اثر هنرمند" و "کشف و خلق عالم". عده ای اما به دنبال بسط و ارتقای این "ایده" به حوزه "علوم انسانی" و مشخصاً "علوم سیاسی" هستند. این "عده" به اتکای "ایده"ی بالا می خواهند همه چیز بگویند و تبلیغ کنند. در این میان اگر فردی مدعی شد که بالای چشم این "عده" ابرو است و آنچه می گویند و تبلیغ می کنند یک "آبشخور" دیگر به جزء، تفاوت های موجود در عالم سیاست دارد و بدین سان به "فرد" و نه "نظر فردی" متمرکز شوند همان "عده" با "جیغ بنفش" به میدان می آیند و بر "هویت نمادین" خود به عنوان "منتقد" تاکید و تائید می کنند با "کرشمه و ناز" از مظلومیت خود و "انتقاد ناپذیری" طرف مقابل شِکوه و شکایت می کنند.
واقعیت آن است که مقاله پیشین اندکی "دریدگی" بود و مقاله پیش رو تماماً "دریدگی" است؛ "دریدن پرده هویت نمادین" همان "عده"!
در مقاله پیشین(2) به اجمال می خواستیم بگوییم که فلان فرد که با "هویت نمادین منتقد بودن" جولان می دهد، "منتقد" نیست و اساساً بنا بر دلایل "خاص" توانایی و امکان "انتقاد" را ندارد. در اینجا است که "ایرج شکری" نه فقط با "اکبر گنجی و یا "روزنامه نگار مبلغ و حامی اصلاح طلبان حکومتی" بلکه با "ابراهیم نبوی" نیز در یک "لیست" قرار می گیرد. اگر "ابراهیم نبوی" با "نفرت و تلخی"(= جنبه عاطفی) به "مشکل مجاهدین خلق" می پردازد، "ایرج شکری" نیز با عداوت و کینه ای مُلهم از "جنبه عاطفی" به همان جا می رسد. دقیقاً در همین جا است که تفاوت های "سرنگونی طلب" و "اصلاح طلب" و ایضاً "بریده" و "مزدور" فاقد معنا است.
اگر "ایرج شکری" به جای ردیف کردن "رطب و یابس" و "موتور سوزاندن" با دقت به پارادایم "نظریه پرداز سیاسی – امنیتی – تبلیغاتی" می اندیشید و آن را نه به عنوان "ناسزا" و "دشنام" بلکه به مثابه "عینیت"، حلاجی می نمود بر ایشان آشکار می شد که ذکر نام او در مقاله پیشین، بی دلیل نبوده است. مهم تر از آن در یک "نظریه سیاسی – امنیتی – تبلیغاتی"، فرض بر این است که "کنش" را متناسب با "واکنش" طرف مقابل تنظیم، ترسیم و "عملیاتی" می کنند. به بیان صریح تر یکی از اهداف مقاله پیشین بر این پایه استوار بود که ایشان "واکنش" نشان دهند تا فاز دوم "کنش" آغاز شود.
"واکنش" قابل تأمل ایشان اثبات "کنش" اول و برهان "کنش" دوم است.
"کاشف مهملات"! وقتی موتور سوزاند و بالاجبار "خلاص کرد" در دام از پیش تعبیه شده "نظریه پرداز مالیخولیایی بیچاره" گرفتار آمد!
در مقاله پیشین مدعی شدیم که مقالات "ایرج شکری"، انتقادآمیز نیست بلکه "اتهام آمیز و تخریب کننده" است و لذا با "استقبال"، "تقدیر" و "تائید" رژیم آخوندی مواجه می شود. چرا که ابتدا به ساکن می تواند از نوع مواجهه "ایرج شکری" بهره برداری "تبلیغی - تهییجی" نماید.
گرچه این مهم با توجه به مقالات ایشان قابل اثبات بوده است اما "چرایی" آن را می بایست در پرتو "کنش و واکنش" توأمان به نظاره نشست. رویکرد تئوریک موضوع با توجه به جنبه آموزشی آن برای هواداران مقاومت، "به منظور شناخت صحیح و "اصولی" خاستگاه و "ماهیت" مواجهه فوق و مهم تر از آن نیروی انتقاد کننده / اتهام زننده / تخریب کننده و صد البته نوع مواجهه و "پاسخ دهی" مجاهدین خلق حائز اهمیت است."
در مقاله پیشین می خواستیم بگوییم که "علی ناظر"، یک "خط" است. ایشان با حفظ مواضع انتقادی خود نسبت به "مجاهدین خلق"، یک "خط سیاسی" را نمایندگی می کند. خطی که بر "رئال پلتیک" استوار است. "اسماعیل وفا یغمایی" نیز در همین خط است. "عاطفه اقبال" نیز در این "خط" است. "ایرج مصداقی" نیز این چنین می اندیشد. شاخص رفتاری این خط "تفاوت استراتژیک – همبستگی عاطفی" با "ما" است. این خط گرچه "تفاوت استراتژیک" با "ما" دارد اما در "همبستگی عاطفی" آن کوچکترین تردیدی نیست لذا آنچه می گویند "دردمندانه" است، "دلسوزانه" است، "خیرخواهانه" است. تجربه به ما آموخته است که آن ها اگر "اخم" کنند، "فریاد" بزنند، "اعتراض" کنند و... از روی "دردمندی"، "دلسوزی" و "خیرخواهی" است. به همین دلیل نیز آن ها "منتقد" هستند و صد البته "رفیق".
بی تردید "نقد" را به منظور "اصلاح" بیان می کنند و این "رفیق" است که اصلاح "ما" را مطالبه می کند. این که چه نوع "اصلاحی" را مطالبه می کند موضوع دیگری است. این را "دوستان نادان" مد نظر داشته باشند.
"ایرج شکری" اما به گونه دیگر است. او "دردمند" است اما "درد خود" دارد. "دلسوز ما" نیست، "دلسوخته خود" است و نه "خیر ما" را می خواهد و نه در راستای "خیر خود" قدم بر می دارد.
به جملات ذیل با دقت توجه کنید.
"... اما خدمت اعضای محترم شورای ملی مقاومت و هموطنان آزاده باید عرض کنم که نفرستادن بیانیه بیست و سومین سالگرد تاسیس شورا برای نظر خواهی به من و اینطور کنار گذاشتن من، برای من به لحاظ عاطفی مثل این بود که دوستان، نه در یک واکنش خود به خودی بلکه در کمال خونسردی و قساوت، 20 سال زندگی مبارزاتی مرا به خاطر این که نامه انتقادی برای آقای رجوی نوشته ام( نامه ای که تا به امروز هم انعکاس بیرونی نداشته و تنها در اختیار سه تن اعضای قدیمی و یک تن که خیلی نزدیک به مجاهدین است قرار داده بودم)، لگد مال کرده و به زباله دانی انداخته باشند، 20 سالی که همراه با همه مسائل زندگی در غربت بوده است. گویی من نه یک انسان مبارز و همراه سالیان آنان، بلکه مگسی بوده ام که در اطاق کارشان وزوز مزاحمی داشته و آنرا بیرون رانده اند..."(تاکید از من است.)(3)
به مواردی که ذیل آن ها خط کشیده ایم دقت کنید. راقم این سطور از "کیفیت" مواجهه طرفین و چگونگی پروسه "تعلیق عضویت" و یا "اخراج" ایشان از شورا بی اطلاع است. به مطالب "ایرج شکری" نیز نمی توان استناد نمود، چرا که از یک سو نمی توان و نباید یکطرفه به قاضی رفت و از سوی دیگر سابقه ایشان در مواجهه با "مجاهدین خلق"، "سندیّت" ادعاهای او را با "خدشه" مواجه می سازد.
نکته مهم اما "تصویر از خود"ی است که "ایرج شکری" به آن مبتلا است. این "تصویر از خود"، پایه و اساس مطلب است. بیفزاییم که در تحلیل نهایی، "تصویر از دیگری" نیز افزوده می شود.
"ایرج شکری" به "لحاظ عاطفی"، دردمند است و دلسوخته. ایشان بر این باور است که "در کمال خونسردی و قساوت" با او بر خورد شده است، که "20 سال زندگی مبارزاتی" او را لگد مال کرده و به زباله دانی انداخته اند، که او "نه یک انسان مبارز و همراه سالیان آنان" بلکه مگسی بوده است که در اطاق کار آن ها وزوز مزاحمی داشته و آنرا بیرون رانده اند.
این "تصویر از خود" و این "تصویر از دیگری" اساساً مجال رویکرد انتقادآمیز را از فرد، سلب می کند. عینکی که بر چشم ایشان است "سیاسی" نیست، تماماً "عاطفی" است. در این نقطه تعیین کننده است که مواجهه ایشان را نه انتقادآمیز، بلکه اتهام آمیز و تخریب کننده می دانیم. فردی که خود را در مواجهه با دیگری، "لگد مال شده"، "به زباله دانی انداخته شده" و "مگس" می پندارد، "ماهیت مواجهه"اش از محتوای تصویری که از "خود" و "دیگری" دارد نشأت می گیرد. این "جنبه عاطفی" است که ایشان را به شمارش کلمات فارسی و عربی در پیام "مسعود رجوی" وا می دارد. دقیقاً همین "جنبه عاطفی" است که باعث می شود ایشان همیشه "مسئولانه، منصفانه و منطقی" عمل نماید و "دیگری" همیشه "غیر مسئولانه، غیر منصفانه و غیر منطقی" برخورد نماید. دقیقاً همین "جنبه عاطفی" است که باعث می شود "دیگری" همیشه نسبت به ایشان از حربه "شانتاژ، بر چسب زدن، پرونده سازی، ارعاب و گرایش به حذف منتقدان" استفاده کند و ایشان نیز هیچ گاه نه شانتاژ می کند، نه بر چسب می زند، نه پرونده می سازد، نه از ارعاب استفاده می کند و نه گرایش به حذف منتقدان دارد.
این "جنبه عاطفی"(= عقده حقارت)، گرایش ناخودآگاه ایشان را به استفاده از "مکانیزم های دفاعی" در بر دارد. این گرایش ناخودآگاه می خواهد ایشان را از زیر "لگد" و از درون "زباله دانی" برهاند و به جای تصویر "مگس"، تصویر "عقاب" را جایگزین نماید. اشاره همیشگی ایشان به طرح شعار "آزادی برابری، با شورا و ارتش آزادیبخش ملی" که "مورد استقبال رزمندگان ارتش آزادیبخش هم قرار گرفته بود و نامه ای از یکی از آنان در تایید این شعار در ایران زمین شماره 127 به چاپ رسید"، گویای این مدعا است.
این "گرایش ناخودآگاه" که مولود "جنبه عاطی" است در تمامی مقالات ایشان که مرتبط با "مجاهدین خلق" است قابل رویت است. "ضمیر ناخودآگاه" ایشان به هزار و یک زبان درصدد بیان یک نکته است؛ "من حقیر نیستم"!
در مقاله پیشین مدعی شدیم که مقالات "ایرج شکری" انتقاد آمیز نیست بلکه اتهام امیز و تخریب کننده است. فرض اصلی آن مقاله بر این پایه استوار بود که به "شناخت صحیح و "اصولی" خاستگاه و ماهیت مواجهه" بپردازیم. موضوع مقاله از قضا نه "علی ناظر" بود و نه "ایرج شکری". این دو فقط مثال بودند و بس. در آن مقاله موضوع اصلی "نظام ارزشی" آن ها بود که جنس و نوع "مواجهه" از درون آن نضج می یابد. "ایرج شکری" اما رویکرد مزبور را با اعلام حمله مستقیم به "شخص شخیص" و "نمادین" خود یکی گرفته است. لذا ایشان به زعم خود تلاش می کند تا از زیر بار "شانتاژ، بر چسب، پرونده، ارعاب و گرایش به حذف منتقدان" رهایی یابد و خود را به عنوان "منتقد" بازیابد و بازنمایاند. به باور ایشان سلب این "هویت نمادین" از ایشان(= منتقد بودن)، "شأن و منزلت" او را نشانه گرفته است و لذا احساس "ناامنی" می کند. همین اتفاق به شکل دیگر چند سال پیش و در زمان اخراج ایشان از شورا به وقوع پیوست. در آن زمان نیز "هویت نمادین" او "به لحاظ عاطفی" با یک "ضربه سهمگین" مواجه شد. احساس "لگد مال شدن"، "در زباله دانی انداخته شدن" و "مگس بودن" برای کسی که صرفاً در "عرصه نمادین" برای "خود"، "هویت"ی کسب کرده است، "شکننده" است. این "شکنندگی" او را به "تهاجم" وا می دارد تا از "برزخ احساسی – عاطفی" خود رهایی یابد.
به بیان دیگر مقاله پیشین بر "مقالات" ایشان تاکید داشت. این مقاله اما به "شخص شخیص" و "نمادین" او می پردازد. می بایست "ضمیر ناخودآگاه" ایشان را به واکنش "احساسی – هیجانی" وا می داشتیم تا "پیش زمینه" های مواجهه او از پس "پرده هویت نمادین" آشکار شود.
به جملات ذیل توجه کنید.
"خوب است دوستان مجاهد و مخصوصاً خانم رجوی به این مسأله توجه داشته باشند که من قبل از اینکه عضو شورا باشم یک شهروند ایرانی هستم با یک رأی. یک رأی که قابل تکثیر در صدها هزار و میلیونهاست و آن رأی به کسی داده خواهد شد که در رأس آن آزادی عقیده و بیان قرار دارد و این مساله ای نیست که بتوان گفت صرفاً مربوط به بعد از سرنگونی رژیم است."(تاکید از من است.)(4)
"ایرج شکری" در صدد آن است تا "رأی منفی" خود به "مجاهدین خلق" را که نشأت گرفته از "جنبه عاطفی" است، "در صدها هزار و میلیونها"، تکثیر کند. این اراده "تکثیر" است که ایشان را از ایفای نقش یک منمتقد" باز می دارد. با چنین رویکردی ایشان به دنبال "گاف" است. آن را "کشف" می کند، اگر نتوانست، "اختراع" می کند، اگر نتوانست، "تحریف" می کند، اگر نتوانست و...
متناسب با این "باور"، واکنش او کاملاً "به جا و مناسب" بود. راقم این سطور در انتظار همین "واکنش" بود.
***************
"ایرج شکری" عجالتاً تحلیل ساختار "روانی – هیجانی" خود را به مثابه خاستگاه و "ماهیت" مواجهه خود با "مجاهدین خلق" که البته تماماً "مهمل" است داشته باشد تا در "بخش دوم"، "مهملات" دیگری منجمله درباره لودگی مربوط به "منوچهر هزارخانی"، "حال من می پرسم خب چرا؟"، "کم آوردن"، "در گل ماندن" و ... خدمت ایشان تقدیم کنیم!!!
پی نوشت:
(1) به منظور درک پاسخ دوگانه "ایرج شکری"، به تفاوت های مقاله انتشار یافته در وبلاگ "درفش" و مقاله منتشر شده در سایت "پژواک ایران" رجوع کنید.
- http://www. iradj-shokri.blogspot.com
(4) همان
22/ فروردین / 1390
ام القراء - پایتخت