پنج دندان وی را با انبردست کشیده، کف پای وی را با مته سوراخ کرده و پس از داغ کردن پشت وی با اتو، ناحیه ی سوختگی را بی رحمانه شلاق زده اند
۱۴ سال حبس برای احمد باب
احمد باب، فعال اجتماعی اهل مریوان از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب این شهر به ۱۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، باب در مورد اتهاماتش گفته است: به هیچوجه اتهامات اعلامشده از سوی دادگاه را قبول ندارم. این حکم به استناد مواد ۴۹۹، ۵۰۰ و ۵۰۱ قانون مجازات اسلامی صادر شده است.
احمد باب، پیش از این شرح شکنجه و بازجوییهای غیرقانونی خود را طی گزارشهای مختلف منتشر کرده بود.
به گزارش سازمان ضد اعدام کردستان، احمد باب از همان لحظه ی نخست دستگیری به مدت پنج ماه زیر آماج شکنجه های متوحشانه ی نیروهای اطلاعاتی قرار می گیرد. به طوری که پنج دندان وی را با انبردست کشیده، کف پای وی را با مته سوراخ کرده و پس از داغ کردن پشت وی با اتو، ناحیه ی سوختگی را بی رحمانه شلاق زده بودند. این در حالی است که نامبرده در این مدت امکان استفاده از هیچ پماد یا پانسمانی برای مداوای زخم های ناشی از شکنجه برخوردار نبوده و عفونت زخم ها نیز روز به روز بر درد وی می افزوده است.
احمد باب در زندان 31 کیلو گرم کاهش وزن داشته است تا جایی که چند تن از ماموران اداره ی اطلاعات در حین انتقال احمد باب به زندان وی را حمل می کردند.
احترام آزادی
۱۳۸۹ آبان ۱۸, سهشنبه
نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته (6) احمد رناسي
«بينديش كه زندگي چغدر خاموش است .
ينديش كه غسال آستين هارا بالا زده اسبت
بينديش كه ظلمات شنل سلطنت _امروز عباي فقيه وفردا...!؟)بردوش
بينديش كه انسان مصلوب ،خونهايش را در رگهاي تو ميچكاند .
بينديش كه رفيق تابشها ،نورش را بتو نثار مي كند .
وآنگاه بينديش كه پيمان تو چيست !؟
چه ميخواهي ؟
پس ،بينديش كه انساني
بينديش كه تنها پنجه هاي تست كه در پاره كردن شب كم است .
پس ،دستهايت را بكار انداز
و پس انديشه ات را باور كن »
يولداش «شعا عيان » 1346
داستان حزب توده ايران ،امروزه ذهن همه را بخود مشغول كرده است واز جمله داغ ترين مطالبي است كه ارگانهاي مختلف نيروهاي مخالف «جمهوري اسلامي »ونيز روزنامه ها ورسانه هاي خبري «رژيم حاكم برايران »را پر نموده است .هر يك بنا بر ديدگاه اجتماعي خويش به اين مسئله برخورد دارد ،ودر واقع نادر نوشته اي را مي يابيد كه بطور ريشه اي و بنيادي ،مسئله حزب توده را مطرح كند ومورد بحث قرار دهد . واقعيتي است انكار ناپذير كه كمتر كسي هست كه در اين بگير وببند واحيانا شكنجه وبدنبالش اعدام ،خوشحال نباشد . اين خوشحالي ها كه فضاي ذهني اكثر افراد ملت ايران را پر كرده است ،عكس العمل منطقي اعمال وعمل كردهائي است كه اين حزب ودر راس رهبري اش كيانوري مر تكب شده است . اگر آدمي بگذشته وحال اين حزب برخورد كند وانجام كارهائي كه شده زير نظر كامبخش وكيانوري را مورد توجه قرار دهد ،بسيار ي از مسائل اجتماعي واز جمله «افتضاح تلويزيوني » آنها را درك خواهد كرد ومي پذيرد كه اگر رژيم انسان سوز خميني ادعا كند كه آنها را شكنجه نداده است ،بلكه اسناد بسيار مستد لل بوده است كه آنها مجبور به اعتراف شده اند ،بي ربط نگفته است ويا احيانا اگر هم شكنجه اي در كار بوده نه آنچنان زياد بوده كه براي گرفتن اعتراف ،برايش از اسناد بدست آورده شده قوي تر باشد .صحبتهاي تلويزيوني واعترافات درج شده در روزنامه هاي «جمهوري اسلامي »دقيقا مي رساند وگوياست صحت مطالب ذگر شده كه «رژيم خميني »آنچنان اسنادي دردست داشته كه با شكنجه از اين سر به دامن بيگانه نهاده ها اقرار گرفته مسخره است ،اگر چه دسگاه انسان كش «جمهوري اسلامي »كار هاي مسخره بسيار كرده ومي كند .
آنچه در اين نوشته مي آيد ،بررسي علل منطقي اين اعترافات واينكه آيا حزب توده فاتحه اش خوانده شد واگر تمام شدودفن گرديد ،تفكرات «توده ايستي »را نيز با خودش بزير خاك برد مسئله شوروي وآژانسي كه خواسته هاي سياسي اورا برآورده سازد ،چه مي شود وآيا با حزب توده دفن گرديد !؟ وظيفه نيروهاي ملي مردمي وعكي العملل منطقي كه مي بايست نسبت بمسائل يادشده داشته باشند چيست !؟.
«حزب توده ...تاريخچه خيانت به ايران است . تاريخچه خيانت به انقلاب وايران است .كي در سال 1332، 28مرداد را عملا راه انداخت !؟ملت ايران مار گزيده است ،از ريسمان سياه وسفيد وحشت مي كند ...»{آيت الله بهشتي }
«من تعجب مي كنم از جناب آقاي بهشتي كه ايشان جزو تصويب كنندگان قانون اساسي هستند ورئيس قوه قضائيه كشور كه لا اقل بايد اين ماده قانون اساسي را كاملا يادشان باشد كه تايك جرمي ذر محكمه صاله ثابت نشده است ،كسي حق ندارد حتي متهم را به آن جرم محكوم كند ،اينكه حزب توده ايران خيانت كرده ،در هيچ محكمه اي جمهوري اسلامي ثابتنشده ۀما حاضر هستيم در هر محكمه اي از طرف همين جمهوري اسلامي ،به رياست شخص شما شركت بكنيم براي اثبات ...كه اين اتهام افترائي است ... . « «...اجازه بدهيد محكمه را تشكيل دهيم . بهشتي » »هرچه زودتر ما اين را از ...خواسته ايم شما ...كيانوري » (به نقل از بحث تلويزيوني آيت الله بهشتي ونورالدين كيانوري ».
«...بنظر ما اين تخلفات خيلي سنگين است يعني در چهار چوب جاسوسي ،خيانت ،تخلف ،همه اينها در آن مي گنجد وبقدري سنگين است كه بنظر من سنگين ترين مجازات هائي كه جمهوري اسلامي بخواهد ،حق دارد در مورد اين تخلفات ما وما كه مشمول اين تخلفات هستيم انجام بدهد .اين بستگي برخوردي كه با اين نوع جريانات در جمهوري اسلامي ،مطابق قوانين وقواعد واين چيزها انجام مي گيرد ،دارد » {مصاحبه اخير تلويزيوني كيانوري }
واقعيتي است تاريخي كه زندگي سياسي حزب توده مملو از خيانت وادبار بوده واگر اين مطلب از زبان {بهشتي} شنيده مي شود ،پذيرفتني است ،اگر چه بهشتي باشد ،چنانه تيمسار تيمور بختيار نيز در «سير كمونيزم در ايران »به اينگونه مسائل اشاره مي كند . ولي اشاره بهشتي وبختيار به خيانتها وحتي جنايات عده اي از رهبران اين حزب وبخصوص كامبخش وكيانوري آنچنان زمينه ذهني را فراهم نكرد كه هم جامعه ايران اينچنين نفرتي را به دل بگيرد كه اكنون آشكارا ديده مي شود ،وهم آنچنان قوي باشد كه در درون عناصري چون «كيانوري »بحران بوجود آورد كه اين بحران به روي پرده تلويزيون آوردن آنها را آسان كند .اين حزب وعناصر وابسته به آن ،عليرغم خيانتها ي آشكار ،از آنچنان نفوذفكري برخوردار بودند كه ساده انديش است پذيرش اين مطلب كه كساني چون «عموئي _ويا شلتوكي و...»را پس از چند روز باز داشت وشكنجه روي صفحه تلويزيون آوردن .حزب توده راعريان كرد ،نه نوشته جات وگفته هاي بهشتي وبختيار ونه شكنجه وباز داشت كارائي آنچناني داشت كه بتواند اين چنين عمل كند .لذا علل اصلي را در جاي ديگر مي بايست جستجو كرد ،اگر چه اين عوامل هر چند جزئي در نهايت تاثير خودراداشته است .بخاطر دارم كه (نيكخواه )دررابطه با حادثه كاخ وترور شاه دستگير گرديد . او پس از دستگيري «مقاومت »قابل توجهي از خود نشان دادكه مورد توجه همه ايرانيان قرار گرفت .بدنبال دستگيري ،شكنجه ومحاكمه ،بزتدان گسيل داده شد ولي دوران قهرماني اش پس از 5 سال زنداني كشيدن پايان گرفت وبه صفحه تلويزيون ظاهر شد.گفتني است كه اگر همان روزهاي اول زير شكنجه زانو مي زد وتوبه نامه مي نوشت ،مهم نبود ،در نهايت ضعف يك انساني بود كه قدرت تحمل شكنجه نداشته ولذا توبه كرده است وميخواهد بدنبال زندگي شخصي اش برود ،همچنانكه ميليونها نفر ايراني مي توانند چنين زندگي را براي خود طلب كنند . مگر تملم انسانها بابك _حلاج _ستار _ميرزا _اراني _مصدق _شعاعيان و...هستند ومي بايد باشند كه پايداري ومقاومتشان تحرك انگيز وتحسين آفرين ملتيي شود !؟چنين نيست ونمي تواند باشد و ولي وقتي نيكخواه روي صحنه تلويزيون ظاهر شد وباشكست خود ،چهره «سقوط»را بنمايش گذاشت ،قابل دقت وتعمق است كه در اين زمينه «قلم »ياري رسان حاج سيد جوادي بكار افتاد و«بحران هويت »را نوشت . بحران هويتي كه «حاج سيد جوادي »نوشت پاسخ به سئوالي بود كه چگونه انساني از درون ذهنييات خود سقوط مي كند .اين پاسخ سئوال درواقع پاسخ به كساني نيز مي تواند باشد كه زير بناي حركت هاي اجاماعي را ،رشد وسائل توليد ولذا اقتصاد مي دانند ونهادهاي اجتماعي ديگر را روبنا مي پندارند كه او در اين نوشته «سقوط فرهنگي »را طرح مي كند كه در انساني بوجود مي آيد وتمام بنيادهاي اورا بهم مي ريزد .نگارندهاين سطور قصد ندارد كه به نيكخواه چوب زند واورا مورد حمله قرار دهد كه كشته شدن او نيز ،غم ودرد برايم حاصل كرد !
در واقع «حاج سيد جوادي »بحران هويتي را نشان مي دهد كه در يك فرد بوجود آمده است .او مي رساند كه اين فرد ،انسان است وانسان يك پديده اجتماعي است وآبشخورش از كجاست وپاسخ به اين است كه جواني دور از معيار هاي خودي براي حل معضلات جامعه خويش ،الگوهائي را بر مي گزيند كه در كشوري ديگر تحقق گرفته است . او با آشنائي وپذيرش اين معيار هاي غير خودي ،آهسته آهسته از آنچه در جامعه خودش مي باشد دور مي شود وسر انجام بيگانه با آنها ،تا فرا رسيدن لحظه اي كه پندارش بطور دقيق وهمه جانبه شكل گرفته است وبه باور خودش ،لحظه پياده كردن آن فرا رسيده است . در عمل با مسائلي روبرو مي شود كه خلاف آنست كه تا كنون پنداشته وباور داشته است وسر انجام كوهي از فشار ،ونه فشار شكنجه ،كه نا خوائي وبيگانگي بافقهاي فكريش ،با بافت جامعه و...
البته از خود بيگانگي وسرانجام آن «سقوطي »كه در يك فرد بوجود آمدرا ،نمي توان درآن حدي دانست ،مه بسر حزب تودهو«كيانوري » در راس رهبري آن آمده است . «زنده ياد شعاعيان »درنامه اي به «نعمت ميرزازاده »،ضمن بيان تحسين ها ،خرده گيريهائي دارد منجمله :«...ليك پيشواز .» «پيشوازت سخت فرا خور آن در گاه بوس بود .نه كاستي ونه فزوني ،هيچ كدام را نداشت . داوري نه با خشم ونه دل نازكي ،با هيچكدام نياميخته بود .تماشائي است نه كمتر ونه بيشتر » وسپس با طرح سئوال وجواب ادامه ميدهد كه «...سنگيني رفتار پرويز نيكخواه ويا دكتر مرتضي يزدي كدام يك بيشتر است ؟ آن آدم تماشائي نوشته هائي از انقلاب را به آساني خوانده بود ودچار اين پندار شده بود كه برافروختن انقلاب وبه انجام رسا نيدن آن همانند خوانندنش ساده است . آزمود .نه چنان يافت . پس كمر خم كرد ،در گاه بوسيد .ليك هر چه كرد ،خود بتن خويش كرد . نيروئي را به تباهي نكشيد . زيرا نيروئي همراه نداشت ،توده را به دژخيم نسپرد .زيرا توده ها در فرمان او نبودند ولي و...» .ولي هاي جان باخته راه ارزشهاي «ملي مردمي ، ممصطفي شعاعيان »وتجزيه وتحليل «حاج سيد جوادي »،همه وهمه آموزشهائي است تاريخي _اجتماعي كه مي بايست به آنها توجه شود كه سنگيني رفتار «دكتر مرتضي يزدي »يا «نورالدين كيانوري »دبير كل حزب توده ،كدام بيشتر است ونيز پاسخ به اين سئوال كه جايگاه سقوط «نيكخواه »يا «كيانوري »،كدام بلند تر است .به يقين هم سنگيني رفتار «دكتر يزدي » وهم بلندي سقوط «نيكخواه »بمراتب كمتر است از «كيانوري ».ميزان بي صداقتي «يزدي »و «نيكخواه »ونيز ضربه هائي كه وارد ساختند ،با آنچه «كيانوري »واستادش «كامبخش »در دوران حياتش به جنبش ودست آورد هاي آن وارد ساختند ،قابل قياس نيست .
كيانوري از بدوا عضويتش در حزب توده (1321)تاكنون مسئوايت تمام اعمال ضد انساني را بعهده داشته ويا در اجراي آن شركت فعال نموده است .اين در ست كه ترورهاي «دهقان _محمد مسعود ةبدست كساني چون «جعفري وعباسي »صورت مي گيرد ولي در باطن امر اعدام« جعفري » ترور كننده «دهقان »ونيز انجام پذيري ترورهاي دهقان ومحمد مسعود »بدستور «كامبخش وكيانوري »بوده است . همين گونه است قتلها ئي كه در درون حزب توده پس از 28 مرداد انجام گرفت ودر اين اعمال جنايتكارانه ،دست «روزبه »را نيز آلوده ساختند كه از جمله است قتل «حسام لنكراني ».حال با آنچه گذشت ،چه كسي باور نمي كند طرح اين مسئله را كه حزب توده ودر راس آن ،كيانوري در جو سازي ها وقتل وكشتار عناصر ونيروهائي ،با پايگاههاي مختلف اجتماعي ،كه توسط «جمهوري اسلامي »انجام گرفت ،شركت نداشته است ؟بي جهت نيست كه «قطب زاده » در دادگاه به اين موضوع اشاره مي كند . اين حزب ما جرا جو وكيانوري رهبر واقعي آن با آگاهي در زمينه سازيهائي چون «اشغال سفارت آمريكا »و برهم زدن «تظاهرات 14 اسفند » در دانشگاه شركت اجرائي داشته است .او با بر پائي اينگونه كار ها در پي آن بود كه مرحله بمرحله نيروها ي رقباي سياسي خودرا بدست « جمهوري اسلامي »نابود سازد تا در جاده صاف شده اي آنسان براند كه در سر دارد ،يعني انجام دهي خواست وتحقق پذير ساختن منافع شوروي . لذا امكان اين مسئله است كه ضرورت قتل افسران ،نيروهاي چپ مستقل ،نيروهاي ملي و...را بوجود مي آورد . دست افشاني وپايكوبي هاي اين حزب ،از كشتار ويورش ها كه توسط حزب الله انجام مي گرفت وبا تائيد اعمال كساني چون «خلخالي »وكانديد كردن او دقيقا بيان اتخاذ تا كتيكها ئي است كه به استراتژي خود ،يعني گرفتن فرمان قدرت ، حال بهر شكلي ،براي آنها ضرورت پيدا مي كند .
روسيه پس از انقلاب اكتبر ديگر نمي توانست با يورش هاي نظامي به آبهاي گرم برسد ،اگر چه وصيت پطر كبير را در سر داشت . در ضمن در اين سرزمين انقلاب عظيمي انجام گرفت كه فضاي فكري تمام نيروهاي مترقي را پر مي كرد كه گوئي اين سر زمين پايگاه جنبش هاي رهائي بخش ملي وزحمتكشان جهان را فراهم خواهد ساخت . نفوذ اين نظريه فكري گسترش سازمانهاي سياسي _اجتماعي خودرا نيز بوجود آورد ودر برگرفت بسياري از عناصر روشنفكر وعلاقه مندان براه رهائي انسانها را .
نفوذ مسائل سياسي _اجتماعي آنچنان قد رتمند است كه آدمي دير تر از هر چيز مي تواند از خود دور سازد ،اگرچه بارها وبارها در عمل خلاف نظريه اي را ببيند .ساده انديشي است اگر گفته شود كه عناصري چون سلطان زاده _حيدر عمو اوغلو _احسان الله خان _پيشه وري _روزبه _سيامك و...خلاف گفته هاي داعيه داران انقلاب اكتبر را ،به نفع رهائي انسانها، درك مكردند !آنها به يقين عملكردهاي روسيه شوروي رادر رابطه با ايران ،در دوران لنين وبمراتب عريان تر در زمان استالين ديده وبررسي كرده بودند ولي جذابيت ايدئولوژي چون دگم مذهب وجود ذهني آنهارا پر كرده بود تا آنجا كه مرگ را پذيرفتند وچيزي بر خلاف پايگاه «زحمتكشان جهان »به زبان نراندند . احسان الل خان _سلطان زاده _حيدر ،خام نبودند كه نفهمند كه سنگر گاه زحمتكشان !«جنبش جنگل » را بخاطر منافع « سوسياليسم در يك كشور »در هوا رها كرد وبا كودتا گران انگليس كنار آمد !اگر اين افراد تجربه كافي كسب نكرده بودند ،اسكندر ميرزا وهمكاريش با رضا شاه تا سالهاي پس از ماجرا ي جنگل !؟وپيشه وري ورهبران حزب توده تادوران مصدق !؟وسر انجا م روزبه _سيامك و...كه همه اين تجربه ها را داشتند ودوران مصدق را نيز كه پشت سر گذاشته بودند ،چطور !؟مگر نمي دانستند ونديده بودند كه بيش از 16 هزارنفر در واقعه آذر بايجان بقتل رسيدند ولي شوروي بخاطر منافع اش همه چيز را در يك لحظه فراموش كرد . آنها بعيان ديده بودند كه با مصدق چه كردند وچطور آها را وسيله اجراي اعمالي وامي داشتند ،تا جوي بوجود آيد تادر پناه آن جو سازيها منافع شوروي انجام پذير شود ،حال بر سر ملت سختي كشيده ايران چه آيد ،مهم نيست ،ولي ديده شد وهمگان بر آن آگاهي دارند ،عليرغم نا درستي ها ونا صداقتي كعبه آمال زحمتكشان ،شوروي !روزبه ها ،سيامك ها با توجه به اين تجربه هاي تلخ ودرد ناك ، چوبه دار را بوسه زدند ونه فقط بر عليه شوروي چيزي نگفتند ،كه بحزب .رهبري آن نيز ،ايرادي گرفته نشد كه هيچ ،روزبه شهيد ،از مصدق گله گذار هم شد كه چرا رهنمود ها حزبي آنها را در رابطه با نفت ،نپذيرفته است !! و...!!
نه ،جاي ديگر قضايا مي لنگد .هر گز كسي نمي گويد ونگفته است كه روزبه فسيامك و...شجاع نبودند ويا به آنچه مي انديشيدند نا صادق !ولي نشانه صداقت وشجاعت ،نهايتش كشته شدن نيست . «خليل ملكي »زنده ماند وكشته نشد ولي بنظر نگارنده اين سطور اگر شجاع تر از همه آنها نبود ،چيزي نيز در اينمورد از روزبه ها كمتر نداشت . چيزي كه «ملكي »داشت ولي ديگران نداشتند ، انعطاف در مقا بل واقعياتي بود كه مي ديد واز جلوي چشمش مي گذشت واينكه فهميده بود و پي برده بود كه بخودش دروغ نگويد . چون كسي كه بخودش دروغ نگويد ،سعي مي كند بديگران راست بگويد . او مي دانست وآگاه بود كه بسوسياليسم دل بسته است وآنرا در جهت رهائي ميهنش مي دانست ودقيقا نكته اصلي مسئله در همين جاست و با باور به اين انديشه ،زماني كه ديد حزب توده آن نمي كند كه مي گويد وآن مي كند كه نمي گويد ، از آن بريد ودر مقابلش ايستاد ،اگر چه بهمني از اتهامات سر داده ياوه سران براو بغلطد . خليل ،ميهن پرست وسوسياليست بود و با ور داشت بمبارزات رهائي بخش چه در سطح ملي وچه در پهنه جهاني وانجام پذيري اين مهم را در حزب توده وگسترش سازماني آن يا فته بود . صادقانه نيز پنداشته بود كه شوروي پايگاه جنبش هاي رهائي بخش خواهد بود . تا زماني كه جوانه شك در دلش سر زد وسپس شك به يقين بدل شد ، درنك نكرد واز آن بريد وبه «نهضت ملي » به رهبري «مصدق » روي آورد وهر گز از آن جدا نشد وبدون چشمداشتي ، همواره در اين راه پايدار ماند و طي راه نمود . در حليكه رهبران حزب توده بگونه هاي مختلف بخود دروغ مي گفتند ولا جرم بجامعه نيز . آنها بارها وبارها وجود دزد را در خانه ديدند و«سر در زير لحاف بردند »و بخود گفتند كه ؛انشاالله گربه است » !؟ بله ،بسيار خلاف آنچه گفته مي شد ديدند وشنيدند ولي دم برنياوردند وخودرا فريب دادند ولاجرم ديگران را هم !؟ بله ،اين بخود ولاجرم بديگران دروغ گفتن در امر مسائل سياسي _اجتماعي وجود دارد ، كه شايد نادر كساني چون «آندره ژيد »بتوانند قاطع وبي امان با خودشان وآنچه در آنها مي گذرد برخورد كنند واز دام خود فريبي رهائي يابند . كسي كه با علاقه شديد وپشتيباني خاصي به شوروي روي آورد وبا مشاهده آنچه ديد ،«باز گشت از شوروي » را براي خود حل كرد تا بتواند ،برويت ديگران هم برساند كه «دلشان را خوش مي كنند كه توضيحاتي يافته اند وعرضه داشته اند . توضيحاتي كه بيشتر توجيه حقايق تاثر انگيزي بيش نيست ... دير يا زود چشمهاي شما باز خواهد شد ،چشمهاي شما مجبور به باز شدن اند ...».
اما حزب توده چشمش باز نشد وبخود ورهبريش برخورد صادقانه نكرد تا ارزيابي از گذشته اش پند گيرد وبراه مردم رود ،كه اگر هم در پلنوم «چهارم »بمسائلي برخورد مي كند ،دقيقا جنبه فريب دادن مردم را دارد تا بتواند در پوشش حرفهاي دهن پر كني چون «انتقاد از خود »ويا ما «در مورد مصدق » و«مسئله نفت » و...«دچار خطا شديم » ،چهره عريان خودرا مخفي نگه دارد . از صداقت وعدم وابستگي صحبت كرد ولي همواره نا صادق ووابسته باقي ماند . عناصري چون عموئي وشلتوكي بسيار در درون خويش ستيز كردند كه براي چه مي بايست اين همه تحمل زندان وشكنجه كنند در دوران پس از 28مردادواينكه چرا مي بايست تن دادبه وابستگي حزبي كه تمام كارهايش بند بازي وفريب مردم در جهت خواست بيگانه وبيراهه كشاندن قيام شكوهمند 22بهمن باشد . ولي اين ستيز با خود ،در مقابل احاطه آن دگم فكري وپذيرش مذهب گونه ايدئولوژي ،بي رنگ وبي اثر بود . وجود اين فاكتهاي اجتماعي مسلم وبيشمار ،انسجام گيري وشكل يابي دونيروئي را بوجود آورد كه نيروي اول انجام و تحقق پذيري منافع اش را در گرو حفظ وحمايت نيروي دومي مي بيند ،كه دومي بقا وزندگي خودرا درآن مي يابد تا تلاش كند براي تحقق پذيرساختن منافع نيروي اول .نيروي اول قدرتي است تعين كننده در سطح جهان وتوانسته است بر پايه يك ايدئولوژي ،نيرواهائي (دومي )را در سطح جهان بوجود آورد تا خواسته ها ومنافعش را تحقق پذير وآسان سازند .اين رابطه بين نيروي اول ونيروهاي (دوم )،رابطه ايست بين شوروي (نيروي اول )واحزاب كمونيست وابسته به شوروي همچون (حزب توده 9نيروي دوم .وجود اين رابطه از اكتبر 1917شروع وآهسته آهسته انسجام مي گيرد وهرچه به آن زمان مي گذرد پيونداين دوبهم به آن گونه كه بيان شد عميقتر مي گرددتا مگر مسئله خاصي ،تاريخي بوجود آيد واين رابطه را بهم ريزد . البته بحث وبررسي بند هائيكه اين روابط را بهم مستحكم مي كند ونيز،علتها ي تاريخي _اجتماعي كه پارگي بند هارا سبب مي شود ،ضروي است كه از حوصله اين نوشته بيرون است . رابطه شوروي وحزب توده از زمان تاسيس حزب توده از زمان تاسيس حزب توده شروع وهر چه به آن زمان مي خورد ،از طرفي شوروي ،بعنوان نيروئي تعين كننده ودستور دهنده دراين چهار چوب شكل مي گيرد ونيروي دوم حزب توده بعنوان اجرا كننده وفرمان بر قوام مي پذيرد تا جائي كه اولي حق مسلم خودش مي داند فرمان دادن را ودومي نوكر بودن را بعنوان وظيفه مي پذيرد !
البته رابطه ارباب رعيتي ويا آقا ونوكري بين عناصر بومي مملكتي واز جمله ايران با كشور هاي سلطه گر وتوسعه طلب غرب رانيز داشته وداريم ولي بند هاي ارتباطي بين آنها بر مبني ايدئولوژي خاص مشخص نشده كه اين چنين مذهب گونه بتواند عناصر صميمي به رهائي انسانها را نيز در بند خويش نگه دارد كه فقط رابطه بر اين مبني است كه نوكري در زير سايه ارباب به نان وآبي مي رسد وكسب قدرت مي كند . در نوكر نيز ارزش ستيز ومبارزه براي رهائي آدمي وجود ندارد واز روز اوول مي داند كه نوكر است وبايد خدمت كند . واگر نيز نوكر بودنش براي مردم مشخص وآشكار شد ويا ارباب بخاطر ادامه وحفظ منافع خويش به آنجا رسيد كه ،وجود اوديگر ضروري نيست ومي بايد اورا با نوكري ديگر تعويض كند حتي تا حد قرباني كردن او ،نه كه در او بحراني آنچناني بوجود نمي آورد ،كه مردم جامعه نيز از اين ماجرا تعجب نمي كند .نمونه هاي مشخص ولي بسيار مهم ،رابطه انگليس _ شيخ خزعل وتا جائيكه از اين مهره استفاده مي كرد ،وقتي وجودش را ضروي ندانست ويا دست وپا گيرش شد ،توسط مهره ي ديگري بنام رضا خان ،قرباني كرد و چون دوران رضا شاه نيز سر آمد ،اورا تبعيد كرد وپسرش را بجاي او گذاشت ،چنانچه آريامهر نيز به چنين سر نوشتي دچار گرديد.در اين مورد مثال هاي فراواني راجع به مهره هاي دسته اول ودوم و...،وجود دارد ،لذا قبل از نتيجه گيري ،هشدار باش بحمله كساني كه ،چمدان بدست راه فرانسه _آمريكا و...،را بر گزيده وفقط برگ برنده را طلب مي كنند ،اگرچه در پناه بيگانه باشد .استفاده از امكانات بين المللي براي رهائي ميهن ،با بر اريكه قدرت سوار شدن در سايه بيگانه ،فرق است كه اين فرق اساسي را ملت تشخيص مي دهد ونمونه مشخص آن «مصدق »و «بسيار رجال سياسي با هوش » ولي «وابسته »، كه مصدق را حتي دشمنانش براي تطهير خود از او ياد مي كنند ولي «رجال با هوش وابسته » را ...!؟ كه تاريخ اندازه گرفته است ومي گيرد !
حزب توده بنا بر آنچه گذشت وتمام عناصر رهبريش در مصاحبه هاي تلويزيوني خود به آن آشكارا اشازه مي كنند ،حزبي بوده وابسته ورابطه وابستگي اش با طول زمان آنچنان عميق وگسترده مي شود كه جز جامه ي عمل وتحقق پذير ساختن خواست شوروي ،هيچ كار ديگري عملا نمي توانسته انجام دهد . شوروي نيز از او حمايت ميكرده فقط براي انجام گيري مقاصد خودش ،وچنانچه گذشت اين رابطه دو گانه براي هر دو طرف بطور منطقي روشن وروشنتر حل شده بود . اين درست كه همه وابستگي به بيگانه را خيانت مي شمرند ولي وقتي اسنادي روشن ،در اينمورد ارائه گرديد چه !؟
كيانوري با گستاخي كامل از بهشتي ميخواهد كه محكمه تشكيل شود تا ثابت كند كه حزب توده خيانت نكرده است ،يعني وابسته نبوده است ،يعني جاسوسي نكرده است !؟ حال كه اسناد روشنتر از آفتاب را «جمهوري اسلامي »در دست دارد وارائه مي دهد ،واينكه طنين انكار هاي ضبط شده در مصاحبه بهشتي با او نيز موجود است ، چي !؟
آهك سخت است ولي همين آهك سخت را وقتي آب بر آن بپاشند با توليد كردن «بخار »از هم در مي رود وبصورت خاك نرم در مي آيد .حزب توده نيز اين چنين بود كه عناصرش بخاطر قدمت وابستگي وانسجام گيري فكري سخت ونشكن بودند نسبت به عناصري چون «نيكخواه »وچنانچه ديده شد ه مومن به عقايد خويش كه تا سر حد مرگ استادگي مي كنند .ولي بهمان ميزان كه ناشكستني بودند ،در يك لحظه خاص تاريخي آنچنان سقوطي متوجه آنها شد كه همه را به تعجب واداشته است . كه اين همان «سقوط از درون »است كه نه فقط متوجه يك فرد شده كه تمام بدنه يك سازماني را گرفته است و عمق «سقوط »نه به ميزان حد سقوط «نيكخواه »است ، كه در مقابل اين «سقوط » آن «سقوط » بسيار ناچيز است ، كه ميزان فاصله ،بستگي كامل به اين دارد كه «نيكخواه »يك نفر بود ودر نهايت هر آنچه كرد بخود كرد ونيز ،ذهنيات او آنچنان در مدت زماني طولاني عمق نگرفته بود كه اين حزب ودر راس آن «رهبري » ! حزب توده سازماني بود اسجام يافته وقوي كه زماني بس طولاني تمام روابط ذهني اورا عمق و گسترش بخشيده بود و در اين راه نيز چه قربانيها كه از خود بجاي نگذاشت و...! آنچه كه عمق سقوط وبحران را تعين مي كند !
آيا حزب توده با اين تفاصيل مرد ودفن گرديد !؟ كه حزب توده مرد ولي تفكر تودهايستي در زمينه هاي مختلف هنوز وجود دارد ومي بايست توجه كامل به اين مسئله داشت كه «هيتلر »بعنوان يك پديده اجتماعي در آلمان ،شكست خورد ودفن گرديد ولي انديشه هاي فاشيستي چطور !؟ جسد «استالين » توسط خروشچف به آن روز افتاد ولي انديشه هاي «استالين »چطور !؟ لذا مي بايست مبارزه را براي دفع سمو ماتي كه بهزار گونه مي تواند بروز كند متوجه ساخت وبنا بر چنين باوري ،حزب توده مرد ولي تفكرات توده ايستي هنوزوجود دارد وبنا برهمين استدلال ،شوروي اگر حزب توده را خودش قرباني نكرده باشد !؟ ،به اين علت كه كارائي اجتماعي خود را از دست داده بود ! ،حال كه مرده است ،در پي دست وپا كردن مهره ها وآژانس هائي است كه نقش حزب توده را بعهده بگيرند ،اگر چه ضرورت آنرا نمي يابد كه ميزان وابستگي حزب توده را داشته باشند ولي ميداند كه زمان كه بر گرده ي وابستگي ي نوكر نوپا خورد ،آن مشكل را هم حل مي كند . نشانه اين تلاش ها ،تماس هائي را بدانيد كه عناصر وابسته بجريان هاي احزاب برادر ،بعناوين مختلف ، از جمله مسئله جنگ ايران وعراق ،در پي زمينه سازي آن مي باشند ويا فرياد هاي بشر دوستانه اي كه بنام حقوق بشر با پناه گيري از گفته ي چهره هائي چون «برشت »، به « كيانوري فرانسه » ،«ژرژ مارشه »نوشته مي شود ، كه غفلتا سر داده مي شود . پرسيدني است ،چسان بود ،در آن هنگامه ايكه خونهاي «پاك نژاد ها _مسعوديها _سلطان پور ها _خياباني ها _قشقائي ها _نواب ها و...»بزمين ريخته مي شد ، اين فرياد ها سر داده نميشد !؟، نيز اينكه ، چطور از «ژرژ مارشه » تقاضاي دفاع از حقوق بشر مي شود !؟ ، كه خود به ديكتاتوري بوروكراتها ي شوروي استاليني با ور دارد ،واز همين «چشمه ! » كسب «فيض » مي كند !؟
اما وظيفه نيروهاي ملي مردمي وعكي العمل منطقي كه مي بايست نسبت بمسائل ياد شده ،داشته باشند ، اينستكه ، ضمن هوشياري وآموزش از آنچه گذشته ، ومي گذرد ،چون گذشته بدانند وباور دارند ، كه منطق نظرگاههاي انساني ، هرگونه شكنجه ، اقرار واعدامي را محكوم مي داند . با باور وبا رور ساختن چنين انديشه اي در زندگي اجتماعي _سياسي ،آن راهي بر گزيده شود كه بيان گر «خط استقلال » باشد وهرگونه وابستگي را بي اساس ونا بنياد بداند وتوجه شود كه «استقلال » انجام پذير نيست مگر پناهگاهش «آزادي » وپذيرش دموكراسي در سطح گسترده اي باشد كه بنا بر آن ، بحق دمو كراتيك همه عنا صر وسازمانها وگروههاي اجتماعي دارنده هر انديشه ، احترام گذاشته شود وحرمت اين مهم پاسداري شود . آنچه گذشت انجام پذير نيست مگر آنكه «عدالت اجتماعي » در همه زمينه هاي اجتماعي مراعات شود وآنچه نيروهاو عناصر ملي مردمي ميخواهند ،در رابطه با مردم وبراي مردم بخواهند .بديگر سخن ،عناصر ، گروهها،سازمانها ي اجتماعي ، ملي مردمي ، ناميده نمي شوند وراههاي ذگر شده را طي نمي كنند ، مگر آنكه صادقانه وخا لصانه بپذيرند كه پيروزي براي ملت ورفاه اجتماعي است ،نه بر «قدرت نشستن » وچون گذشتگان خود از گرده ي مردم بار كشيدن كه ،البته با تعويض «نام » ولي ادامه همان «كار » ها كه مباد !
هم ميهن !بينديش كه انساني ، لذا تمام وجودت را بكار انداز براي پاره كردن پرده شب ودامن زدن به رهائي ميهن . برچيده باد زندان _ شكنجه _ اعدام براي همه . كه چنين باد !
20 خرداد 1362
كاوه
ينديش كه غسال آستين هارا بالا زده اسبت
بينديش كه ظلمات شنل سلطنت _امروز عباي فقيه وفردا...!؟)بردوش
بينديش كه انسان مصلوب ،خونهايش را در رگهاي تو ميچكاند .
بينديش كه رفيق تابشها ،نورش را بتو نثار مي كند .
وآنگاه بينديش كه پيمان تو چيست !؟
چه ميخواهي ؟
پس ،بينديش كه انساني
بينديش كه تنها پنجه هاي تست كه در پاره كردن شب كم است .
پس ،دستهايت را بكار انداز
و پس انديشه ات را باور كن »
يولداش «شعا عيان » 1346
داستان حزب توده ايران ،امروزه ذهن همه را بخود مشغول كرده است واز جمله داغ ترين مطالبي است كه ارگانهاي مختلف نيروهاي مخالف «جمهوري اسلامي »ونيز روزنامه ها ورسانه هاي خبري «رژيم حاكم برايران »را پر نموده است .هر يك بنا بر ديدگاه اجتماعي خويش به اين مسئله برخورد دارد ،ودر واقع نادر نوشته اي را مي يابيد كه بطور ريشه اي و بنيادي ،مسئله حزب توده را مطرح كند ومورد بحث قرار دهد . واقعيتي است انكار ناپذير كه كمتر كسي هست كه در اين بگير وببند واحيانا شكنجه وبدنبالش اعدام ،خوشحال نباشد . اين خوشحالي ها كه فضاي ذهني اكثر افراد ملت ايران را پر كرده است ،عكس العمل منطقي اعمال وعمل كردهائي است كه اين حزب ودر راس رهبري اش كيانوري مر تكب شده است . اگر آدمي بگذشته وحال اين حزب برخورد كند وانجام كارهائي كه شده زير نظر كامبخش وكيانوري را مورد توجه قرار دهد ،بسيار ي از مسائل اجتماعي واز جمله «افتضاح تلويزيوني » آنها را درك خواهد كرد ومي پذيرد كه اگر رژيم انسان سوز خميني ادعا كند كه آنها را شكنجه نداده است ،بلكه اسناد بسيار مستد لل بوده است كه آنها مجبور به اعتراف شده اند ،بي ربط نگفته است ويا احيانا اگر هم شكنجه اي در كار بوده نه آنچنان زياد بوده كه براي گرفتن اعتراف ،برايش از اسناد بدست آورده شده قوي تر باشد .صحبتهاي تلويزيوني واعترافات درج شده در روزنامه هاي «جمهوري اسلامي »دقيقا مي رساند وگوياست صحت مطالب ذگر شده كه «رژيم خميني »آنچنان اسنادي دردست داشته كه با شكنجه از اين سر به دامن بيگانه نهاده ها اقرار گرفته مسخره است ،اگر چه دسگاه انسان كش «جمهوري اسلامي »كار هاي مسخره بسيار كرده ومي كند .
آنچه در اين نوشته مي آيد ،بررسي علل منطقي اين اعترافات واينكه آيا حزب توده فاتحه اش خوانده شد واگر تمام شدودفن گرديد ،تفكرات «توده ايستي »را نيز با خودش بزير خاك برد مسئله شوروي وآژانسي كه خواسته هاي سياسي اورا برآورده سازد ،چه مي شود وآيا با حزب توده دفن گرديد !؟ وظيفه نيروهاي ملي مردمي وعكي العملل منطقي كه مي بايست نسبت بمسائل يادشده داشته باشند چيست !؟.
«حزب توده ...تاريخچه خيانت به ايران است . تاريخچه خيانت به انقلاب وايران است .كي در سال 1332، 28مرداد را عملا راه انداخت !؟ملت ايران مار گزيده است ،از ريسمان سياه وسفيد وحشت مي كند ...»{آيت الله بهشتي }
«من تعجب مي كنم از جناب آقاي بهشتي كه ايشان جزو تصويب كنندگان قانون اساسي هستند ورئيس قوه قضائيه كشور كه لا اقل بايد اين ماده قانون اساسي را كاملا يادشان باشد كه تايك جرمي ذر محكمه صاله ثابت نشده است ،كسي حق ندارد حتي متهم را به آن جرم محكوم كند ،اينكه حزب توده ايران خيانت كرده ،در هيچ محكمه اي جمهوري اسلامي ثابتنشده ۀما حاضر هستيم در هر محكمه اي از طرف همين جمهوري اسلامي ،به رياست شخص شما شركت بكنيم براي اثبات ...كه اين اتهام افترائي است ... . « «...اجازه بدهيد محكمه را تشكيل دهيم . بهشتي » »هرچه زودتر ما اين را از ...خواسته ايم شما ...كيانوري » (به نقل از بحث تلويزيوني آيت الله بهشتي ونورالدين كيانوري ».
«...بنظر ما اين تخلفات خيلي سنگين است يعني در چهار چوب جاسوسي ،خيانت ،تخلف ،همه اينها در آن مي گنجد وبقدري سنگين است كه بنظر من سنگين ترين مجازات هائي كه جمهوري اسلامي بخواهد ،حق دارد در مورد اين تخلفات ما وما كه مشمول اين تخلفات هستيم انجام بدهد .اين بستگي برخوردي كه با اين نوع جريانات در جمهوري اسلامي ،مطابق قوانين وقواعد واين چيزها انجام مي گيرد ،دارد » {مصاحبه اخير تلويزيوني كيانوري }
واقعيتي است تاريخي كه زندگي سياسي حزب توده مملو از خيانت وادبار بوده واگر اين مطلب از زبان {بهشتي} شنيده مي شود ،پذيرفتني است ،اگر چه بهشتي باشد ،چنانه تيمسار تيمور بختيار نيز در «سير كمونيزم در ايران »به اينگونه مسائل اشاره مي كند . ولي اشاره بهشتي وبختيار به خيانتها وحتي جنايات عده اي از رهبران اين حزب وبخصوص كامبخش وكيانوري آنچنان زمينه ذهني را فراهم نكرد كه هم جامعه ايران اينچنين نفرتي را به دل بگيرد كه اكنون آشكارا ديده مي شود ،وهم آنچنان قوي باشد كه در درون عناصري چون «كيانوري »بحران بوجود آورد كه اين بحران به روي پرده تلويزيون آوردن آنها را آسان كند .اين حزب وعناصر وابسته به آن ،عليرغم خيانتها ي آشكار ،از آنچنان نفوذفكري برخوردار بودند كه ساده انديش است پذيرش اين مطلب كه كساني چون «عموئي _ويا شلتوكي و...»را پس از چند روز باز داشت وشكنجه روي صفحه تلويزيون آوردن .حزب توده راعريان كرد ،نه نوشته جات وگفته هاي بهشتي وبختيار ونه شكنجه وباز داشت كارائي آنچناني داشت كه بتواند اين چنين عمل كند .لذا علل اصلي را در جاي ديگر مي بايست جستجو كرد ،اگر چه اين عوامل هر چند جزئي در نهايت تاثير خودراداشته است .بخاطر دارم كه (نيكخواه )دررابطه با حادثه كاخ وترور شاه دستگير گرديد . او پس از دستگيري «مقاومت »قابل توجهي از خود نشان دادكه مورد توجه همه ايرانيان قرار گرفت .بدنبال دستگيري ،شكنجه ومحاكمه ،بزتدان گسيل داده شد ولي دوران قهرماني اش پس از 5 سال زنداني كشيدن پايان گرفت وبه صفحه تلويزيون ظاهر شد.گفتني است كه اگر همان روزهاي اول زير شكنجه زانو مي زد وتوبه نامه مي نوشت ،مهم نبود ،در نهايت ضعف يك انساني بود كه قدرت تحمل شكنجه نداشته ولذا توبه كرده است وميخواهد بدنبال زندگي شخصي اش برود ،همچنانكه ميليونها نفر ايراني مي توانند چنين زندگي را براي خود طلب كنند . مگر تملم انسانها بابك _حلاج _ستار _ميرزا _اراني _مصدق _شعاعيان و...هستند ومي بايد باشند كه پايداري ومقاومتشان تحرك انگيز وتحسين آفرين ملتيي شود !؟چنين نيست ونمي تواند باشد و ولي وقتي نيكخواه روي صحنه تلويزيون ظاهر شد وباشكست خود ،چهره «سقوط»را بنمايش گذاشت ،قابل دقت وتعمق است كه در اين زمينه «قلم »ياري رسان حاج سيد جوادي بكار افتاد و«بحران هويت »را نوشت . بحران هويتي كه «حاج سيد جوادي »نوشت پاسخ به سئوالي بود كه چگونه انساني از درون ذهنييات خود سقوط مي كند .اين پاسخ سئوال درواقع پاسخ به كساني نيز مي تواند باشد كه زير بناي حركت هاي اجاماعي را ،رشد وسائل توليد ولذا اقتصاد مي دانند ونهادهاي اجتماعي ديگر را روبنا مي پندارند كه او در اين نوشته «سقوط فرهنگي »را طرح مي كند كه در انساني بوجود مي آيد وتمام بنيادهاي اورا بهم مي ريزد .نگارندهاين سطور قصد ندارد كه به نيكخواه چوب زند واورا مورد حمله قرار دهد كه كشته شدن او نيز ،غم ودرد برايم حاصل كرد !
در واقع «حاج سيد جوادي »بحران هويتي را نشان مي دهد كه در يك فرد بوجود آمده است .او مي رساند كه اين فرد ،انسان است وانسان يك پديده اجتماعي است وآبشخورش از كجاست وپاسخ به اين است كه جواني دور از معيار هاي خودي براي حل معضلات جامعه خويش ،الگوهائي را بر مي گزيند كه در كشوري ديگر تحقق گرفته است . او با آشنائي وپذيرش اين معيار هاي غير خودي ،آهسته آهسته از آنچه در جامعه خودش مي باشد دور مي شود وسر انجام بيگانه با آنها ،تا فرا رسيدن لحظه اي كه پندارش بطور دقيق وهمه جانبه شكل گرفته است وبه باور خودش ،لحظه پياده كردن آن فرا رسيده است . در عمل با مسائلي روبرو مي شود كه خلاف آنست كه تا كنون پنداشته وباور داشته است وسر انجام كوهي از فشار ،ونه فشار شكنجه ،كه نا خوائي وبيگانگي بافقهاي فكريش ،با بافت جامعه و...
البته از خود بيگانگي وسرانجام آن «سقوطي »كه در يك فرد بوجود آمدرا ،نمي توان درآن حدي دانست ،مه بسر حزب تودهو«كيانوري » در راس رهبري آن آمده است . «زنده ياد شعاعيان »درنامه اي به «نعمت ميرزازاده »،ضمن بيان تحسين ها ،خرده گيريهائي دارد منجمله :«...ليك پيشواز .» «پيشوازت سخت فرا خور آن در گاه بوس بود .نه كاستي ونه فزوني ،هيچ كدام را نداشت . داوري نه با خشم ونه دل نازكي ،با هيچكدام نياميخته بود .تماشائي است نه كمتر ونه بيشتر » وسپس با طرح سئوال وجواب ادامه ميدهد كه «...سنگيني رفتار پرويز نيكخواه ويا دكتر مرتضي يزدي كدام يك بيشتر است ؟ آن آدم تماشائي نوشته هائي از انقلاب را به آساني خوانده بود ودچار اين پندار شده بود كه برافروختن انقلاب وبه انجام رسا نيدن آن همانند خوانندنش ساده است . آزمود .نه چنان يافت . پس كمر خم كرد ،در گاه بوسيد .ليك هر چه كرد ،خود بتن خويش كرد . نيروئي را به تباهي نكشيد . زيرا نيروئي همراه نداشت ،توده را به دژخيم نسپرد .زيرا توده ها در فرمان او نبودند ولي و...» .ولي هاي جان باخته راه ارزشهاي «ملي مردمي ، ممصطفي شعاعيان »وتجزيه وتحليل «حاج سيد جوادي »،همه وهمه آموزشهائي است تاريخي _اجتماعي كه مي بايست به آنها توجه شود كه سنگيني رفتار «دكتر مرتضي يزدي »يا «نورالدين كيانوري »دبير كل حزب توده ،كدام بيشتر است ونيز پاسخ به اين سئوال كه جايگاه سقوط «نيكخواه »يا «كيانوري »،كدام بلند تر است .به يقين هم سنگيني رفتار «دكتر يزدي » وهم بلندي سقوط «نيكخواه »بمراتب كمتر است از «كيانوري ».ميزان بي صداقتي «يزدي »و «نيكخواه »ونيز ضربه هائي كه وارد ساختند ،با آنچه «كيانوري »واستادش «كامبخش »در دوران حياتش به جنبش ودست آورد هاي آن وارد ساختند ،قابل قياس نيست .
كيانوري از بدوا عضويتش در حزب توده (1321)تاكنون مسئوايت تمام اعمال ضد انساني را بعهده داشته ويا در اجراي آن شركت فعال نموده است .اين در ست كه ترورهاي «دهقان _محمد مسعود ةبدست كساني چون «جعفري وعباسي »صورت مي گيرد ولي در باطن امر اعدام« جعفري » ترور كننده «دهقان »ونيز انجام پذيري ترورهاي دهقان ومحمد مسعود »بدستور «كامبخش وكيانوري »بوده است . همين گونه است قتلها ئي كه در درون حزب توده پس از 28 مرداد انجام گرفت ودر اين اعمال جنايتكارانه ،دست «روزبه »را نيز آلوده ساختند كه از جمله است قتل «حسام لنكراني ».حال با آنچه گذشت ،چه كسي باور نمي كند طرح اين مسئله را كه حزب توده ودر راس آن ،كيانوري در جو سازي ها وقتل وكشتار عناصر ونيروهائي ،با پايگاههاي مختلف اجتماعي ،كه توسط «جمهوري اسلامي »انجام گرفت ،شركت نداشته است ؟بي جهت نيست كه «قطب زاده » در دادگاه به اين موضوع اشاره مي كند . اين حزب ما جرا جو وكيانوري رهبر واقعي آن با آگاهي در زمينه سازيهائي چون «اشغال سفارت آمريكا »و برهم زدن «تظاهرات 14 اسفند » در دانشگاه شركت اجرائي داشته است .او با بر پائي اينگونه كار ها در پي آن بود كه مرحله بمرحله نيروها ي رقباي سياسي خودرا بدست « جمهوري اسلامي »نابود سازد تا در جاده صاف شده اي آنسان براند كه در سر دارد ،يعني انجام دهي خواست وتحقق پذير ساختن منافع شوروي . لذا امكان اين مسئله است كه ضرورت قتل افسران ،نيروهاي چپ مستقل ،نيروهاي ملي و...را بوجود مي آورد . دست افشاني وپايكوبي هاي اين حزب ،از كشتار ويورش ها كه توسط حزب الله انجام مي گرفت وبا تائيد اعمال كساني چون «خلخالي »وكانديد كردن او دقيقا بيان اتخاذ تا كتيكها ئي است كه به استراتژي خود ،يعني گرفتن فرمان قدرت ، حال بهر شكلي ،براي آنها ضرورت پيدا مي كند .
روسيه پس از انقلاب اكتبر ديگر نمي توانست با يورش هاي نظامي به آبهاي گرم برسد ،اگر چه وصيت پطر كبير را در سر داشت . در ضمن در اين سرزمين انقلاب عظيمي انجام گرفت كه فضاي فكري تمام نيروهاي مترقي را پر مي كرد كه گوئي اين سر زمين پايگاه جنبش هاي رهائي بخش ملي وزحمتكشان جهان را فراهم خواهد ساخت . نفوذ اين نظريه فكري گسترش سازمانهاي سياسي _اجتماعي خودرا نيز بوجود آورد ودر برگرفت بسياري از عناصر روشنفكر وعلاقه مندان براه رهائي انسانها را .
نفوذ مسائل سياسي _اجتماعي آنچنان قد رتمند است كه آدمي دير تر از هر چيز مي تواند از خود دور سازد ،اگرچه بارها وبارها در عمل خلاف نظريه اي را ببيند .ساده انديشي است اگر گفته شود كه عناصري چون سلطان زاده _حيدر عمو اوغلو _احسان الله خان _پيشه وري _روزبه _سيامك و...خلاف گفته هاي داعيه داران انقلاب اكتبر را ،به نفع رهائي انسانها، درك مكردند !آنها به يقين عملكردهاي روسيه شوروي رادر رابطه با ايران ،در دوران لنين وبمراتب عريان تر در زمان استالين ديده وبررسي كرده بودند ولي جذابيت ايدئولوژي چون دگم مذهب وجود ذهني آنهارا پر كرده بود تا آنجا كه مرگ را پذيرفتند وچيزي بر خلاف پايگاه «زحمتكشان جهان »به زبان نراندند . احسان الل خان _سلطان زاده _حيدر ،خام نبودند كه نفهمند كه سنگر گاه زحمتكشان !«جنبش جنگل » را بخاطر منافع « سوسياليسم در يك كشور »در هوا رها كرد وبا كودتا گران انگليس كنار آمد !اگر اين افراد تجربه كافي كسب نكرده بودند ،اسكندر ميرزا وهمكاريش با رضا شاه تا سالهاي پس از ماجرا ي جنگل !؟وپيشه وري ورهبران حزب توده تادوران مصدق !؟وسر انجا م روزبه _سيامك و...كه همه اين تجربه ها را داشتند ودوران مصدق را نيز كه پشت سر گذاشته بودند ،چطور !؟مگر نمي دانستند ونديده بودند كه بيش از 16 هزارنفر در واقعه آذر بايجان بقتل رسيدند ولي شوروي بخاطر منافع اش همه چيز را در يك لحظه فراموش كرد . آنها بعيان ديده بودند كه با مصدق چه كردند وچطور آها را وسيله اجراي اعمالي وامي داشتند ،تا جوي بوجود آيد تادر پناه آن جو سازيها منافع شوروي انجام پذير شود ،حال بر سر ملت سختي كشيده ايران چه آيد ،مهم نيست ،ولي ديده شد وهمگان بر آن آگاهي دارند ،عليرغم نا درستي ها ونا صداقتي كعبه آمال زحمتكشان ،شوروي !روزبه ها ،سيامك ها با توجه به اين تجربه هاي تلخ ودرد ناك ، چوبه دار را بوسه زدند ونه فقط بر عليه شوروي چيزي نگفتند ،كه بحزب .رهبري آن نيز ،ايرادي گرفته نشد كه هيچ ،روزبه شهيد ،از مصدق گله گذار هم شد كه چرا رهنمود ها حزبي آنها را در رابطه با نفت ،نپذيرفته است !! و...!!
نه ،جاي ديگر قضايا مي لنگد .هر گز كسي نمي گويد ونگفته است كه روزبه فسيامك و...شجاع نبودند ويا به آنچه مي انديشيدند نا صادق !ولي نشانه صداقت وشجاعت ،نهايتش كشته شدن نيست . «خليل ملكي »زنده ماند وكشته نشد ولي بنظر نگارنده اين سطور اگر شجاع تر از همه آنها نبود ،چيزي نيز در اينمورد از روزبه ها كمتر نداشت . چيزي كه «ملكي »داشت ولي ديگران نداشتند ، انعطاف در مقا بل واقعياتي بود كه مي ديد واز جلوي چشمش مي گذشت واينكه فهميده بود و پي برده بود كه بخودش دروغ نگويد . چون كسي كه بخودش دروغ نگويد ،سعي مي كند بديگران راست بگويد . او مي دانست وآگاه بود كه بسوسياليسم دل بسته است وآنرا در جهت رهائي ميهنش مي دانست ودقيقا نكته اصلي مسئله در همين جاست و با باور به اين انديشه ،زماني كه ديد حزب توده آن نمي كند كه مي گويد وآن مي كند كه نمي گويد ، از آن بريد ودر مقابلش ايستاد ،اگر چه بهمني از اتهامات سر داده ياوه سران براو بغلطد . خليل ،ميهن پرست وسوسياليست بود و با ور داشت بمبارزات رهائي بخش چه در سطح ملي وچه در پهنه جهاني وانجام پذيري اين مهم را در حزب توده وگسترش سازماني آن يا فته بود . صادقانه نيز پنداشته بود كه شوروي پايگاه جنبش هاي رهائي بخش خواهد بود . تا زماني كه جوانه شك در دلش سر زد وسپس شك به يقين بدل شد ، درنك نكرد واز آن بريد وبه «نهضت ملي » به رهبري «مصدق » روي آورد وهر گز از آن جدا نشد وبدون چشمداشتي ، همواره در اين راه پايدار ماند و طي راه نمود . در حليكه رهبران حزب توده بگونه هاي مختلف بخود دروغ مي گفتند ولا جرم بجامعه نيز . آنها بارها وبارها وجود دزد را در خانه ديدند و«سر در زير لحاف بردند »و بخود گفتند كه ؛انشاالله گربه است » !؟ بله ،بسيار خلاف آنچه گفته مي شد ديدند وشنيدند ولي دم برنياوردند وخودرا فريب دادند ولاجرم ديگران را هم !؟ بله ،اين بخود ولاجرم بديگران دروغ گفتن در امر مسائل سياسي _اجتماعي وجود دارد ، كه شايد نادر كساني چون «آندره ژيد »بتوانند قاطع وبي امان با خودشان وآنچه در آنها مي گذرد برخورد كنند واز دام خود فريبي رهائي يابند . كسي كه با علاقه شديد وپشتيباني خاصي به شوروي روي آورد وبا مشاهده آنچه ديد ،«باز گشت از شوروي » را براي خود حل كرد تا بتواند ،برويت ديگران هم برساند كه «دلشان را خوش مي كنند كه توضيحاتي يافته اند وعرضه داشته اند . توضيحاتي كه بيشتر توجيه حقايق تاثر انگيزي بيش نيست ... دير يا زود چشمهاي شما باز خواهد شد ،چشمهاي شما مجبور به باز شدن اند ...».
اما حزب توده چشمش باز نشد وبخود ورهبريش برخورد صادقانه نكرد تا ارزيابي از گذشته اش پند گيرد وبراه مردم رود ،كه اگر هم در پلنوم «چهارم »بمسائلي برخورد مي كند ،دقيقا جنبه فريب دادن مردم را دارد تا بتواند در پوشش حرفهاي دهن پر كني چون «انتقاد از خود »ويا ما «در مورد مصدق » و«مسئله نفت » و...«دچار خطا شديم » ،چهره عريان خودرا مخفي نگه دارد . از صداقت وعدم وابستگي صحبت كرد ولي همواره نا صادق ووابسته باقي ماند . عناصري چون عموئي وشلتوكي بسيار در درون خويش ستيز كردند كه براي چه مي بايست اين همه تحمل زندان وشكنجه كنند در دوران پس از 28مردادواينكه چرا مي بايست تن دادبه وابستگي حزبي كه تمام كارهايش بند بازي وفريب مردم در جهت خواست بيگانه وبيراهه كشاندن قيام شكوهمند 22بهمن باشد . ولي اين ستيز با خود ،در مقابل احاطه آن دگم فكري وپذيرش مذهب گونه ايدئولوژي ،بي رنگ وبي اثر بود . وجود اين فاكتهاي اجتماعي مسلم وبيشمار ،انسجام گيري وشكل يابي دونيروئي را بوجود آورد كه نيروي اول انجام و تحقق پذيري منافع اش را در گرو حفظ وحمايت نيروي دومي مي بيند ،كه دومي بقا وزندگي خودرا درآن مي يابد تا تلاش كند براي تحقق پذيرساختن منافع نيروي اول .نيروي اول قدرتي است تعين كننده در سطح جهان وتوانسته است بر پايه يك ايدئولوژي ،نيرواهائي (دومي )را در سطح جهان بوجود آورد تا خواسته ها ومنافعش را تحقق پذير وآسان سازند .اين رابطه بين نيروي اول ونيروهاي (دوم )،رابطه ايست بين شوروي (نيروي اول )واحزاب كمونيست وابسته به شوروي همچون (حزب توده 9نيروي دوم .وجود اين رابطه از اكتبر 1917شروع وآهسته آهسته انسجام مي گيرد وهرچه به آن زمان مي گذرد پيونداين دوبهم به آن گونه كه بيان شد عميقتر مي گرددتا مگر مسئله خاصي ،تاريخي بوجود آيد واين رابطه را بهم ريزد . البته بحث وبررسي بند هائيكه اين روابط را بهم مستحكم مي كند ونيز،علتها ي تاريخي _اجتماعي كه پارگي بند هارا سبب مي شود ،ضروي است كه از حوصله اين نوشته بيرون است . رابطه شوروي وحزب توده از زمان تاسيس حزب توده از زمان تاسيس حزب توده شروع وهر چه به آن زمان مي خورد ،از طرفي شوروي ،بعنوان نيروئي تعين كننده ودستور دهنده دراين چهار چوب شكل مي گيرد ونيروي دوم حزب توده بعنوان اجرا كننده وفرمان بر قوام مي پذيرد تا جائي كه اولي حق مسلم خودش مي داند فرمان دادن را ودومي نوكر بودن را بعنوان وظيفه مي پذيرد !
البته رابطه ارباب رعيتي ويا آقا ونوكري بين عناصر بومي مملكتي واز جمله ايران با كشور هاي سلطه گر وتوسعه طلب غرب رانيز داشته وداريم ولي بند هاي ارتباطي بين آنها بر مبني ايدئولوژي خاص مشخص نشده كه اين چنين مذهب گونه بتواند عناصر صميمي به رهائي انسانها را نيز در بند خويش نگه دارد كه فقط رابطه بر اين مبني است كه نوكري در زير سايه ارباب به نان وآبي مي رسد وكسب قدرت مي كند . در نوكر نيز ارزش ستيز ومبارزه براي رهائي آدمي وجود ندارد واز روز اوول مي داند كه نوكر است وبايد خدمت كند . واگر نيز نوكر بودنش براي مردم مشخص وآشكار شد ويا ارباب بخاطر ادامه وحفظ منافع خويش به آنجا رسيد كه ،وجود اوديگر ضروري نيست ومي بايد اورا با نوكري ديگر تعويض كند حتي تا حد قرباني كردن او ،نه كه در او بحراني آنچناني بوجود نمي آورد ،كه مردم جامعه نيز از اين ماجرا تعجب نمي كند .نمونه هاي مشخص ولي بسيار مهم ،رابطه انگليس _ شيخ خزعل وتا جائيكه از اين مهره استفاده مي كرد ،وقتي وجودش را ضروي ندانست ويا دست وپا گيرش شد ،توسط مهره ي ديگري بنام رضا خان ،قرباني كرد و چون دوران رضا شاه نيز سر آمد ،اورا تبعيد كرد وپسرش را بجاي او گذاشت ،چنانچه آريامهر نيز به چنين سر نوشتي دچار گرديد.در اين مورد مثال هاي فراواني راجع به مهره هاي دسته اول ودوم و...،وجود دارد ،لذا قبل از نتيجه گيري ،هشدار باش بحمله كساني كه ،چمدان بدست راه فرانسه _آمريكا و...،را بر گزيده وفقط برگ برنده را طلب مي كنند ،اگرچه در پناه بيگانه باشد .استفاده از امكانات بين المللي براي رهائي ميهن ،با بر اريكه قدرت سوار شدن در سايه بيگانه ،فرق است كه اين فرق اساسي را ملت تشخيص مي دهد ونمونه مشخص آن «مصدق »و «بسيار رجال سياسي با هوش » ولي «وابسته »، كه مصدق را حتي دشمنانش براي تطهير خود از او ياد مي كنند ولي «رجال با هوش وابسته » را ...!؟ كه تاريخ اندازه گرفته است ومي گيرد !
حزب توده بنا بر آنچه گذشت وتمام عناصر رهبريش در مصاحبه هاي تلويزيوني خود به آن آشكارا اشازه مي كنند ،حزبي بوده وابسته ورابطه وابستگي اش با طول زمان آنچنان عميق وگسترده مي شود كه جز جامه ي عمل وتحقق پذير ساختن خواست شوروي ،هيچ كار ديگري عملا نمي توانسته انجام دهد . شوروي نيز از او حمايت ميكرده فقط براي انجام گيري مقاصد خودش ،وچنانچه گذشت اين رابطه دو گانه براي هر دو طرف بطور منطقي روشن وروشنتر حل شده بود . اين درست كه همه وابستگي به بيگانه را خيانت مي شمرند ولي وقتي اسنادي روشن ،در اينمورد ارائه گرديد چه !؟
كيانوري با گستاخي كامل از بهشتي ميخواهد كه محكمه تشكيل شود تا ثابت كند كه حزب توده خيانت نكرده است ،يعني وابسته نبوده است ،يعني جاسوسي نكرده است !؟ حال كه اسناد روشنتر از آفتاب را «جمهوري اسلامي »در دست دارد وارائه مي دهد ،واينكه طنين انكار هاي ضبط شده در مصاحبه بهشتي با او نيز موجود است ، چي !؟
آهك سخت است ولي همين آهك سخت را وقتي آب بر آن بپاشند با توليد كردن «بخار »از هم در مي رود وبصورت خاك نرم در مي آيد .حزب توده نيز اين چنين بود كه عناصرش بخاطر قدمت وابستگي وانسجام گيري فكري سخت ونشكن بودند نسبت به عناصري چون «نيكخواه »وچنانچه ديده شد ه مومن به عقايد خويش كه تا سر حد مرگ استادگي مي كنند .ولي بهمان ميزان كه ناشكستني بودند ،در يك لحظه خاص تاريخي آنچنان سقوطي متوجه آنها شد كه همه را به تعجب واداشته است . كه اين همان «سقوط از درون »است كه نه فقط متوجه يك فرد شده كه تمام بدنه يك سازماني را گرفته است و عمق «سقوط »نه به ميزان حد سقوط «نيكخواه »است ، كه در مقابل اين «سقوط » آن «سقوط » بسيار ناچيز است ، كه ميزان فاصله ،بستگي كامل به اين دارد كه «نيكخواه »يك نفر بود ودر نهايت هر آنچه كرد بخود كرد ونيز ،ذهنيات او آنچنان در مدت زماني طولاني عمق نگرفته بود كه اين حزب ودر راس آن «رهبري » ! حزب توده سازماني بود اسجام يافته وقوي كه زماني بس طولاني تمام روابط ذهني اورا عمق و گسترش بخشيده بود و در اين راه نيز چه قربانيها كه از خود بجاي نگذاشت و...! آنچه كه عمق سقوط وبحران را تعين مي كند !
آيا حزب توده با اين تفاصيل مرد ودفن گرديد !؟ كه حزب توده مرد ولي تفكر تودهايستي در زمينه هاي مختلف هنوز وجود دارد ومي بايست توجه كامل به اين مسئله داشت كه «هيتلر »بعنوان يك پديده اجتماعي در آلمان ،شكست خورد ودفن گرديد ولي انديشه هاي فاشيستي چطور !؟ جسد «استالين » توسط خروشچف به آن روز افتاد ولي انديشه هاي «استالين »چطور !؟ لذا مي بايست مبارزه را براي دفع سمو ماتي كه بهزار گونه مي تواند بروز كند متوجه ساخت وبنا بر چنين باوري ،حزب توده مرد ولي تفكرات توده ايستي هنوزوجود دارد وبنا برهمين استدلال ،شوروي اگر حزب توده را خودش قرباني نكرده باشد !؟ ،به اين علت كه كارائي اجتماعي خود را از دست داده بود ! ،حال كه مرده است ،در پي دست وپا كردن مهره ها وآژانس هائي است كه نقش حزب توده را بعهده بگيرند ،اگر چه ضرورت آنرا نمي يابد كه ميزان وابستگي حزب توده را داشته باشند ولي ميداند كه زمان كه بر گرده ي وابستگي ي نوكر نوپا خورد ،آن مشكل را هم حل مي كند . نشانه اين تلاش ها ،تماس هائي را بدانيد كه عناصر وابسته بجريان هاي احزاب برادر ،بعناوين مختلف ، از جمله مسئله جنگ ايران وعراق ،در پي زمينه سازي آن مي باشند ويا فرياد هاي بشر دوستانه اي كه بنام حقوق بشر با پناه گيري از گفته ي چهره هائي چون «برشت »، به « كيانوري فرانسه » ،«ژرژ مارشه »نوشته مي شود ، كه غفلتا سر داده مي شود . پرسيدني است ،چسان بود ،در آن هنگامه ايكه خونهاي «پاك نژاد ها _مسعوديها _سلطان پور ها _خياباني ها _قشقائي ها _نواب ها و...»بزمين ريخته مي شد ، اين فرياد ها سر داده نميشد !؟، نيز اينكه ، چطور از «ژرژ مارشه » تقاضاي دفاع از حقوق بشر مي شود !؟ ، كه خود به ديكتاتوري بوروكراتها ي شوروي استاليني با ور دارد ،واز همين «چشمه ! » كسب «فيض » مي كند !؟
اما وظيفه نيروهاي ملي مردمي وعكي العمل منطقي كه مي بايست نسبت بمسائل ياد شده ،داشته باشند ، اينستكه ، ضمن هوشياري وآموزش از آنچه گذشته ، ومي گذرد ،چون گذشته بدانند وباور دارند ، كه منطق نظرگاههاي انساني ، هرگونه شكنجه ، اقرار واعدامي را محكوم مي داند . با باور وبا رور ساختن چنين انديشه اي در زندگي اجتماعي _سياسي ،آن راهي بر گزيده شود كه بيان گر «خط استقلال » باشد وهرگونه وابستگي را بي اساس ونا بنياد بداند وتوجه شود كه «استقلال » انجام پذير نيست مگر پناهگاهش «آزادي » وپذيرش دموكراسي در سطح گسترده اي باشد كه بنا بر آن ، بحق دمو كراتيك همه عنا صر وسازمانها وگروههاي اجتماعي دارنده هر انديشه ، احترام گذاشته شود وحرمت اين مهم پاسداري شود . آنچه گذشت انجام پذير نيست مگر آنكه «عدالت اجتماعي » در همه زمينه هاي اجتماعي مراعات شود وآنچه نيروهاو عناصر ملي مردمي ميخواهند ،در رابطه با مردم وبراي مردم بخواهند .بديگر سخن ،عناصر ، گروهها،سازمانها ي اجتماعي ، ملي مردمي ، ناميده نمي شوند وراههاي ذگر شده را طي نمي كنند ، مگر آنكه صادقانه وخا لصانه بپذيرند كه پيروزي براي ملت ورفاه اجتماعي است ،نه بر «قدرت نشستن » وچون گذشتگان خود از گرده ي مردم بار كشيدن كه ،البته با تعويض «نام » ولي ادامه همان «كار » ها كه مباد !
هم ميهن !بينديش كه انساني ، لذا تمام وجودت را بكار انداز براي پاره كردن پرده شب ودامن زدن به رهائي ميهن . برچيده باد زندان _ شكنجه _ اعدام براي همه . كه چنين باد !
20 خرداد 1362
كاوه
«زهي خجسته زماني كه يار باز آيد بكام غمزدگان ،غمگسارباز آيد »
بدست aleborzma
نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته (5)
احمد رناسي
تكرار درنوشتن اينكه ،رژيم خميني درويران سازي وخانه براندازي ،نقش بمراتب شومتراز مغولان –آتيلا –و…ميباشد .تكرار درنوشتن اين مطلب كه ،ضحاك زمانه «خميني »روزي نيست كه شماري از عزيزان وجوانان آرمان خواه وتلاشگري كه ،ساليان دراز نبرد دردوران ستمشاهي را،پيروز پشت سر گذراندند ،وبا حماسه هاي خويش درميدانهاي نبرد ،باجان باختن وياگسيل به زندانها ،روزهاي پيروزي آفرين وشادي بخش 22بهمن راتدارك شدند،را،قرباني مقاصد شوم وضدانساني خود نكند وبازتكرار اين مسئله ،كه حاصل اين كشتار پاك انديشان و آينده سازان ،بدست عنصر پليدي چون «خميني »و«ياران شومش »،چيزي نيست جز ترور هاي سياسي ،كه جامعه خواستش را بدست ايثار گران پاكبازش ،كه جان خويش را دردست گرفته وبي محابا به قلب دشمن وحشي يورش مي آورند ،تااز اين راه پرخطر ،سرنگوني ديكتاتوري چند بارخشن تر وعقب افتاده تر از «آريامهر »رابزير كشند ،ونظمي انساني ومردمي راتدارك شوند و…،بي مورداست.
امروز عكس العمل منتقي كشتار بي حد وحصر جوانان اين سرزمين ،ترور هاي رهبران «جمهوري اسلامي »راباخـود دارد .
هرلحظه كه ميگذرد ،دامنه كشتار ابعاد وسيعتري ميگيرد .
«جمهوري اسلامي»بنا برماهيت ضد مردميش انسانهاي بپا خاسته درمقابل حكومت خويش را ،به بند ميكشد وپس از يكبي دوروز دربند ،بنامهاي ضد انقلاب ـمنافق و…به رگبار مسلسل مي بندد،وآتش اين خون هاي پاك ،گسترده تر ،پهن دشت ايران راپر كرده وميرود تابكار اين جانيان برسر كار قرارگرفته پايان بخشد .اينكه دردناك وغم آور است اين كشتار –اينكه جامعه ايراني روز وشبي نيست كه باآرامش بسر برد و درسوگ جواناني ننشيند –اينكه فقر وگرسنگي هيهات ميكند و…بركسي پوشيده نيست .ولي اينكه پايان اين بازي شوم به كجا خواهد انجاميد ،وپس از اين كشتار –بي خانماني –فقروفلاكت ودربدري و…به كجا خواهد كشيد ،پوشيده است .
اينكه سرنوشت «خميني جلاد »درحال بسرآمدن است وديكتاتوري «عمامه داران » ×نزديك به سقوط بركسي پوشيده نيست ،ولي اينكه پس از بسر رسيدن اين غم بزرگ چه بايد كرد ؟چگونه بايد عمل نمود ؟كه جامعه بتواند انسجام گيرد ،به امر بازسازي وروي آوري به زندگي و…بپردازد و…گنگ است ونامفهوم ،وبايستي همه در پي آن باشند ،كه درآنروزي كه پايان اين رژيم است وخواهد آمد ،شاهد سرگرداني ها وندانم كاري واحتمالا دوباره قدرت گيري نيروئي انحصار طلب نشد –وجامعه بتواند اميدوار شود به سرنوشت آينده اش ،وهمه نيروهاي ملي ومردمي بتوانندباهمبستگي وهم نفسي دربرنامه ريزي وتدارك راهي درست وصحيح همت كنند ،ناروشني ها زدوده شود واميد ها زنده گرددوحاصلي بارآور ،ببار آورد .
امروز رژيم انسان سوز خميني همه نيروهاي ملي مردمي ومترقي رابه وحشيانه ترين وجهي مورد حمله قرارداده وبراي حفظ موقعيت متزلزل خويش از هيچ جنايت وانسان كشي ابانميكند .براي اوبي تفاوت است كه پير است يا جوان ،دختر است يا پسر –يا شكل گرفته درچه نيروئي است واز چه انديشه اي برخورداراست .براي خود ورژيم ضد مردمي اش بقا مي خواهد وبراي حفظ آن «كشتار »را برگزيده است .كشتن ومحوتمام نيروهاي مخالف خويش را ،راه حفظ خويش دانسته است .اوديوانه تر وبي رويه تراز هر ديكتاتوري تن به آن زده است ،وحاصل منطقي اين روند ،هرروز شاهد ترور سياسي چد ازياران شوم خويش مي باشد كه «مرگ سياه »گريبانگير آنها ميشود واين بازي هرروز دور وسرعت بيشتري مي گيرد.پايان اين بازي نه روشن است،كه تاريك. ـــــــــــــــ
× بكاربرده ،اصطلاحات وواژه هاي اين چنيني ،هرگز بيان ويا قصد توهين به روحانيت مترقي وآزاده انديش نخواهد بود ،چه درتاريخ مبارزات رهائي بخش ملت ايران ،به چهره هاي بي همتائي چون خياباني –مدرس – زنجاني و…برخوردداشته وخواهيم داشت .
نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته (5)
احمد رناسي
تكرار درنوشتن اينكه ،رژيم خميني درويران سازي وخانه براندازي ،نقش بمراتب شومتراز مغولان –آتيلا –و…ميباشد .تكرار درنوشتن اين مطلب كه ،ضحاك زمانه «خميني »روزي نيست كه شماري از عزيزان وجوانان آرمان خواه وتلاشگري كه ،ساليان دراز نبرد دردوران ستمشاهي را،پيروز پشت سر گذراندند ،وبا حماسه هاي خويش درميدانهاي نبرد ،باجان باختن وياگسيل به زندانها ،روزهاي پيروزي آفرين وشادي بخش 22بهمن راتدارك شدند،را،قرباني مقاصد شوم وضدانساني خود نكند وبازتكرار اين مسئله ،كه حاصل اين كشتار پاك انديشان و آينده سازان ،بدست عنصر پليدي چون «خميني »و«ياران شومش »،چيزي نيست جز ترور هاي سياسي ،كه جامعه خواستش را بدست ايثار گران پاكبازش ،كه جان خويش را دردست گرفته وبي محابا به قلب دشمن وحشي يورش مي آورند ،تااز اين راه پرخطر ،سرنگوني ديكتاتوري چند بارخشن تر وعقب افتاده تر از «آريامهر »رابزير كشند ،ونظمي انساني ومردمي راتدارك شوند و…،بي مورداست.
امروز عكس العمل منتقي كشتار بي حد وحصر جوانان اين سرزمين ،ترور هاي رهبران «جمهوري اسلامي »راباخـود دارد .
هرلحظه كه ميگذرد ،دامنه كشتار ابعاد وسيعتري ميگيرد .
«جمهوري اسلامي»بنا برماهيت ضد مردميش انسانهاي بپا خاسته درمقابل حكومت خويش را ،به بند ميكشد وپس از يكبي دوروز دربند ،بنامهاي ضد انقلاب ـمنافق و…به رگبار مسلسل مي بندد،وآتش اين خون هاي پاك ،گسترده تر ،پهن دشت ايران راپر كرده وميرود تابكار اين جانيان برسر كار قرارگرفته پايان بخشد .اينكه دردناك وغم آور است اين كشتار –اينكه جامعه ايراني روز وشبي نيست كه باآرامش بسر برد و درسوگ جواناني ننشيند –اينكه فقر وگرسنگي هيهات ميكند و…بركسي پوشيده نيست .ولي اينكه پايان اين بازي شوم به كجا خواهد انجاميد ،وپس از اين كشتار –بي خانماني –فقروفلاكت ودربدري و…به كجا خواهد كشيد ،پوشيده است .
اينكه سرنوشت «خميني جلاد »درحال بسرآمدن است وديكتاتوري «عمامه داران » ×نزديك به سقوط بركسي پوشيده نيست ،ولي اينكه پس از بسر رسيدن اين غم بزرگ چه بايد كرد ؟چگونه بايد عمل نمود ؟كه جامعه بتواند انسجام گيرد ،به امر بازسازي وروي آوري به زندگي و…بپردازد و…گنگ است ونامفهوم ،وبايستي همه در پي آن باشند ،كه درآنروزي كه پايان اين رژيم است وخواهد آمد ،شاهد سرگرداني ها وندانم كاري واحتمالا دوباره قدرت گيري نيروئي انحصار طلب نشد –وجامعه بتواند اميدوار شود به سرنوشت آينده اش ،وهمه نيروهاي ملي ومردمي بتوانندباهمبستگي وهم نفسي دربرنامه ريزي وتدارك راهي درست وصحيح همت كنند ،ناروشني ها زدوده شود واميد ها زنده گرددوحاصلي بارآور ،ببار آورد .
امروز رژيم انسان سوز خميني همه نيروهاي ملي مردمي ومترقي رابه وحشيانه ترين وجهي مورد حمله قرارداده وبراي حفظ موقعيت متزلزل خويش از هيچ جنايت وانسان كشي ابانميكند .براي اوبي تفاوت است كه پير است يا جوان ،دختر است يا پسر –يا شكل گرفته درچه نيروئي است واز چه انديشه اي برخورداراست .براي خود ورژيم ضد مردمي اش بقا مي خواهد وبراي حفظ آن «كشتار »را برگزيده است .كشتن ومحوتمام نيروهاي مخالف خويش را ،راه حفظ خويش دانسته است .اوديوانه تر وبي رويه تراز هر ديكتاتوري تن به آن زده است ،وحاصل منطقي اين روند ،هرروز شاهد ترور سياسي چد ازياران شوم خويش مي باشد كه «مرگ سياه »گريبانگير آنها ميشود واين بازي هرروز دور وسرعت بيشتري مي گيرد.پايان اين بازي نه روشن است،كه تاريك. ـــــــــــــــ
× بكاربرده ،اصطلاحات وواژه هاي اين چنيني ،هرگز بيان ويا قصد توهين به روحانيت مترقي وآزاده انديش نخواهد بود ،چه درتاريخ مبارزات رهائي بخش ملت ايران ،به چهره هاي بي همتائي چون خياباني –مدرس – زنجاني و…برخوردداشته وخواهيم داشت .
اشتراک در:
پستها (Atom)