نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

سندهای پراکنده از دادگاه فاجعه‌ی زندان کهریزک






--------------------------------------------------------------------------------

پرداخت پول به یکی از فرمانده‌های طالبان توسط بانک ملی ایران

۲۰۱۱




سندی که از میان لوازم اعضای طالبان در مرکز اصلی آنان در گل‌تپه‌ی کندز یافت شده‌است ، نشان می‌دهد که بانک ملی ایران به عبدالحی شینواری که یک فرمانده‌ی طالبان در مناطق گل‌تپه‌ی کندز بوده‌است ، پول می‌پرداخته ‌است .

---------------------------------------------------------------------------------


روزنامه هشت صبح

ژانویهٔ ۷, ۲۰۱۱

رمزگشایی از اتهام‌ها درباره‌ی رییس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی


الیاس نادران در برنامه‌ی " دیروز امروز فردا " صراحتاً مخاطب اتهاماتش را از تریبون رسمی كشور معرفی كرد : « این شخص ، رئیس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی است و خودش پرونده دارد ! »
برای آگاهی از این موضوع که مسئولین مبارزه با فساد در کشور ما ، خود فاسد هستند ، به یکی از این موارد اشاره می شود : 
حمیدرضا مهاجری ، از ۲۳ اسفند ۱۳۸۵، سرپرستی مجتمع قضایی امور اقتصادی - مجتمع مبارزه با فساد اقتصادی - را برعهده دارد .
برای رمزگشایی از پرونده‌ی این شخص ، این‌جا را ببینید .
اکنون باید منتظر واکنش دولت کودتا باشیم .


راهپیمایی‌های غیرمردمی ، چگونه شکل می‌گیرند ؟


این سند را به‌صورت کامل در این‌جا ببینید .

درخواست از هموطنان برای همیاری در شناسایی قاتل ترانه موسوی

درخواست از هموطنان برای همیاری در شناسایی قاتل ترانه موسوی






ترانه موسوی ، یكی از شهدای كودتای ۲۲ خرداد و یكی از قربانی‌های تجاوز جنسی است كه در فاصله‌ی زمانی ۷ تیر ۱۳۸۸ تا ۲۴ تیر ۱۳۸۸ به قتل رسیده و  جسد سوخته‌‌اش ، در حومه‌ی قزوین پیدا شد .
در روزهای پس از كودتای ۲۲ خرداد ، خبری منتشر شد مبنی بر این‌كه یكی از بسیجیان جداشده از بسیج ، به كمیته‌ی پیگیری وضعیت آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات در حزب اعتماد ملی ، گفته است كه ناصر آسیابانی ، یكی از نیروهای فرهنگی انصار حزب‌الله ، قاتل ترانه موسوی است .
از عموم هموطنان درخواست می‌شود درصورت داشتن هرگونه اطلاعاتی از این فرد ، به این وبلاگ ارسال نمایند .
اطلاعات فعلی :
نام : ناصر آسیابانی
تاريخ تولد :۴ دی ۱۳۶۶
مكان سكونت : شهر تهران
رشته‌ی تحصیلی : مهندسی اقتصاد كشاورزی ، دانشگاه تهران
پست الكترونیكی : naser_asiabani@yahoo.com
وی به تازگی نام کاربری خود در فیس‌بوک را به " سکوت روز " تغییر داده است . دوستان او را این‌جا ببینید .


It now is a virtual law of viral newsgathering: Once a major, newsworthy event happens, the world of social media--Facebook, Twitter and the like--will send compelling broadcast footage of that event caroming through cyberspace.
And that's definitely been the pattern with the horrendous earthquake and tsunami that have devastated Japan. After the jump, a few of the videos that have gone viral over the past few days.
Here's video from the ground that was posted to Facebook by James MacWhyte, an American living in Tokyo, that has now made its way to Youtube:
Here's footage taken in the port town of Kamaishi showing tsunami flood waters pouring into that town:
Here's a clip of an explosion at the Fukushima nuclear power plant:

This Reuters report features amateur video of the tsunami hitting Japan's coast:
And here's video taken from a helicopter on Friday as the tsunami made landfall on Japan's eastern coast:
(Photo: AP/The Yumiuri Shi

ترور حجاریان، خشونت طلبان و مصلحت جمهوری اسلامی / بازخوانی نوشته هایی از تقی رحمانی و حمیدرضا جلایی پور


سومین بخش از بازخوانی ترور سعید حجاریان، اختصاص به دو نوشته ی تحلیلی دارد که به فاصله ی اندکی از وقوع ترور نگاشته شده اند. نخست نوشته ای از تقی رحمانی فعال ملی -مذهبی را می خوانید که در آن به تحلیل تکنیک های «فرار به جلوی» خشونت طلبان در ایران نشسته است و سپس به نوشته ی حمیدرضا جلایی پور عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران می پردازیم که در آن به نقد بی توجهی مسئولین جمهوری اسلامی نسبت به شکل گیری دولت پنهان و خشنی در زیر پوست نظام مستقر می نشیند. هر دو نوشته پیشنهاداتی را به محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ارائه می کنند و در عین حال از عواقب بی عملی های احتمالی دولت او در مهار خشونت طلبان ابراز نگرانی می کنند.
____________________________________________________________________

خاتمی و موج طلبکاری خشونت طلبان / تقی رحمانی
روزنامه صبح امروز، 8 فروردین 1379، صفحه ی ششم


موج طلبکاری شیوه ای است که مروج خشونت و حامیان آن در جامعه ی ما بعد از هر واقعه به راه می اندازند.
برای مقابله با این شیوه که حق را ناحق جلوه می دهد، باید کار اصولی کرد. در این راستا اقدام خاتمی بسیار مهم و تعیین کننده خواهد بود این مختصر مقال به ابعاد موج طلبکاری اخیر می پردازد.
ترور حجاریان می تواند آغاز مقابله ی جدی با موج خشونت در جامعه باشد، منتها اگر از دو واقعه خشونت بار قتل های پائیز 77 و حادثه ی دردآور کوی دانشگاه عبرت کافی گرفته شود.
به نظر می رسد که خشونت طلبان بعد از هر یورش منتظر می مانند تا جو ملتهب ضد خشونت فروکش کند، آنگاه موضع طلبکارانه از اصلاح طلبان می گیرند و حتی ادعای خسارت و ضرر و زیان روحی و روانی و مادی از کاروان اصلاحات می کنند.
در جریان قتل های زنجیره ای تمامیت خواهان مدعی هستند که به ایشان اتهام های ناروای وارد آمده، در جریان حادثه ی کوی دانشگاه، مجرمان شاکیان را محاکمه می کنند. هم اکنون نیز مشاهده می شود که با امکان بهبود حجاریان، مطالبات تمامیت خواهانه تا آن حد بالا رود تا اثبات کند که ترور حجاریان نیز در راستای منافع اصلاحات صورت گرفته است، پس باید متمهان را در میان اصلاح طلبان یافت. این موج در کنار چند عامل دیگر خاتمی را هدف می گیرد و تلاش می شود تا اثبات کند که خاتمی در جریان قتل های پائیز و حادثه ی کوی دانشگاه نیز ناتوان عمل کرده و این ناتوانی بر ابهامات افزوده و این ابهامات افزوده موجب آن می شود که به برخی از افراد و نهادها صدمه وارد شود. این موج را در نشریات تمامیت خواه مشاهده می کنیم که بعد از ترور حجاریان تلاش کردند تا با دادن آدرس وارونه، ترور حجاریان را به گردن اصلاح طلبان بیرون حاکمیت (ملی – مذهبی ها) بیندازند و متهم بعدی را نیز در میان تجدیدنظر طلبان درون حاکمیت معرفی کردند.
در حالی که سخنان مکرر در تقدیس خشونت مقدس بر علیه کج دینان در تریبون های نماز جمعه توسط عده ای تکرار می شود و همان افراد معدود حاضر نیستند که باور کنند یا در جامعه عنوان نمایند که بر موج خشونت به نام مذهب یاری رسانده اند.
در همین راستا نشریاتی که نویسندگان را به مقابله خوانده و خواستار وصیت نامه نویسی از سوی ایشان شده اند، بر امکان و بهره گیری از خشونت تأکید دارند و باید افزود بر این مقال اظهارات کسی را که تأکید کرده بود برای مقابله با دگراندیشان غیرمسلمان، اگر مانع مسلمانان باشند نیز باید از میان برداشته شوند.
مجموع این باورها و اصرارها بر استمرار خشونت در کنار رد ترور حجاریان سوال برانگیز است. بی گمان وظیفه ی دولت خاتمی در این راستا بس مهم است.
چاره ی این کار اتخاذ استراتژی پایان دادن به خشونت است. عزم این استراتژی باید بر دادن تمام اطلاعات ممکن برای افکار عمومی باشد. چرا که مصلحت اندیشی منصفانه ی خاتمی باعث شده که حداقل مشوقان خشونت چندان مدعی شوند که اصلاح طلبان را خشونت آفرین معرفی نمایند. هرگونه مصلحت اندیشی موجب می شود که خشونت طلبان مطمئن شوند می توانند با توسل به انواع شیوه ها از مجازات فرار کرده و امکان عملیات بعدی را فراهم آورند. شاید بتوان گفت خشونت طلبان در جریان سازمان دادن گروه های فشار، پی برده اند که خاتمی به دلایل گوناگون تا انتها با ایشان برخورد نمی کند، ابزار لازم را ندارد و در چارچوب مقررات حاکم از اعمال اصلاح طلبان ناراضی حمایت نمی شود. پس با برآورد مجموع این تحلیل ها و امکان ها، قتل های پائیز سازمان داده شد، و آنگاه که مسلم شد که عاملان قتل های زنجیره ای در خطر جدی قرار نگرفته اند، مسأله ی کوی دانشگاه به وجود آمد، در جریان محاکمه ی نیروهای انتظامی، در دادگاه دو مسأله رخ نمود که جالب توجه بود:


با چنین امیدواری هایی ترور حجاریان انجام شد، از همین روی لازم است خاتمی به عنوان کسی که مسئول پیگیری شناخته شده، موانع تحقیق اصولی در جریان بررسی خشونت های گروه فشار، قتل های پائیز و کوی دانشگاه را بر افکار عمومی در میان بگذارد.
آنگاه برای شناسایی آمران و عاملان ترور سعید حجاریان اختیار ویژه طلب کند و هر ارگان و نهادی را که حاضر نباشد به بررسی صحیح پرونده یاری رساند را به افکار عمومی معرفی کند.
موج اتهام از همراهان خاتمی مبنی بر کارشکنی و ناتوانی در برخی از امور، به سوی وی نشانه خواهد رفت. در حالی که نتیجه ی انتخابات مجلس و دستاوردهای خارجی و داخلی این پیروزی، خشونت طلبان را ناراضی کرده، ایشان تمایل دارند که هم در جامعه غوغا راه انداخته و هم این غوغا و خشونت طلبی را به حساب ناتوانی خاتمی بگذارند، در حالی که دستاوردهای جریان اصلاح طلب نباید قربانی موج طلبکارانه ی خشونت طلبان شود.
چنین توانی را جریان اصلاح دارد تا بتواند این بار با حرکتی اصولی، مطالبات غیراصولی خشونت طلبان را خنثی کرده و یکی از موانع تحقق جامعه ی مدنی را خنثی سازد و در این میانه نقش خاتمی حساس است. 1- لباس شخصی ها که عاملان اصلی هجوم بودند، از جریان محاکمه دور هستند. 2- در روند حقوقی به انواع شیوه ها، شاکیان (دانشجویان) در معرض اتهام قرار می گیرند. چنین برخورد حقوقی را ما در جریان محاکمه ی احتمالی پرونده ی قتل های زنجیره ای شاهد خواهیم بود.

____________________________________________________________________
«دولت پنهان» و مصلحت جمهوری اسلامی / حمیدرضا جلایی پور
روزنامه صبح امروز، 2 فروردین 1379، صفحه ی سوم


این بار برای پیشگیری از تکرار خشونت و آدم کشی، محکوم کردن کافی نیست و راهی جز این نیست که آمرین و ضاربین حجاریان دستگیر شوند. زیرا، زمانی که افکار عمومی ماه ها در انتظار رسیدگی به پرونده ی آمرین قتل های زنجیره ای بودند، افراطی ها با حمله به کوی دانشگاه در واقع به نهادهای مدنی و دولت پیام فرستادند که افکار عمومی بی افکار عمومی، فضولی موقوف، خفه شوید یا شما را خفه می کنیم. در چنین فضای ملتهبی، این سخن خاتمی که «قول می دهیم که دیگر این نوع قتل ها اتفاق نیفتد» تا حدودی افکار عمومی را آرام کرد. اما دوباره، این بار در کنار گوش خاتمی، یار او و شخصیت دوم جنبش اصلاحی را به خون نشاندند. از این رو در شرایط فعلی، فوری ترین اقدام، محکوم کردن نیست بلکه دستگیری «آن جمع آدمکش» توسط جمهوری اسلامی است. اما چگونه؟ از نظر نگارنده اولاً دستگیری «آدمکشان» اقدامی ساده است و ثانیاً کوتاهی در این امر مطابق با مصالح جمهوری اسلامی و مسئولین آن نیست.
چرا دستگیری «آدم کشان» کاری ساده است؟ اگر دو توصیه ی زیر اجرا شود، ظرف مدت کوتاهی آدمکشان، خصوصاً آمرین به آدمکشی، به دام می افتند و غائله ی کشتن شخصیت های فرهنگی – سیاسی خاتمه پیدا می کند. یکی، صدا و سیما و روزنامه هایی که با بودجه ی عمومی اداره می شوند طی یک اطلاعیه ی رسمی اعلام کنند که دیگر مطالب و سخنرانی های خشونت آمیز را که به نام اسلام صورت می گیرد را پخش نمی کنند. دوم، آن دسته مسئولین امنیتی که در طول سال های گذشته به جای برقراری امنیت برای شهروندان، با زبان خشونت با افکار عمومی سخن گفته اند، از سمت خود برکنار شوند. پس از این دو اقدام ساده و اجرایی (اما اساسی) توسط مسئولین جمهوری اسلامی، در جامعه شاهد دو پیامد مهم خواهیم بود. اول اینکه، شرایط اجتماعی، سیاسی و روانی چنان می شود که آدم کشان خودشان، خودشان را به مقامات امنیتی «لو» می دهند. زیرا این آدم کشان قبل از اینکه آدم هایی اعتقادی باشند، آدم های نوکرصفتی هستند، و نوکرصفت ها وقتی ببینند ورق برگشته، در قرار گرفتن در صف «لو دادن» از هم پیشی می گیرند. پیامد دوم اینکه بدبینی مردم از ناتوانی جمهوری اسلامی در مبارزه با آدم کشان رفع می شود. در شرایط حاضر این اندیشه در افکار عمومی شکل گرفته است که گویا یک «دولت پنهان» (و آدم کش) در سایه ی نهادهای رسمی جمهوری اسلامی فعال است، لذا برای مردمی که روز 29 بهمن آشکارا خواسته های خود را به آگاهی مقامات جمهوری اسلامی رسانده اند، از کار انداختن این «دولت پنهان» فوق العاده حائز اهمیت است و باعث تقویت اعتبار و مشروعیت جمهوری اسلامی می شود.
اگر مسئولین بلندمرتبه ی جمهوری اسلامی فکری جدی و عملی (حداقل در اندازه ی دو پیشنهاد فوق) برای مهار «دولت پنهان» یا «جمع آدم کشان» نکنند، ماجرا تمام نمی شود بلکه بندهای این معضل ، جمهوری اسلامی و مسئولین آن را رها نمی کند (موضوعی که نباید مورد غفلت قرار گیرد) زیرا (اول اینکه) حتی اگر بخواهیم برای اعمال این «آدم کشان» وجهی عقلانی قائل شویم، این می شود که آنها می خواهند با کشتن حجاریان ها، یک جنبش اجتماعی و اصلاحی را متوقف کنند. در صورتی که این جنبش تنها از طریق نهادینه شدن خواسته های آن در چارچوب قانون، رام (تخلیه) می شوند. در کجای دنیا، در کدام جامعه، چند تا آدم کش توانسته اند در برابر یک جنبش اجتماعی بایستند که اینها بتوانند. خصوصاً جنبشی که بخشی از ظرفیت خود را در دوم خرداد و 29 بهمن آشکارا به همه نشان داده است. لذا به مصلحت جمهوری اسلامی نیست که سرنوشت کشور را به دست تندبادهایی که مشتی آدم کش ایجاد می کند بیاندازد. زیرا (دوم اینکه) ادامه ی کار ماشین «دولت پنهان» حیثیت و اعتبار مسئولین درجه اول نظام را به چالش می کشد. فهم این موضوع در جامعه چیز پیچیده ای نیست. فقط کافی است نگاهی گذرا به انتخابات 29 بهمن بیاندازید.یعنی به این سوال پاسخ دهید که چرا بخش زیادی از مردم، خصوصاً اقشار فرهنگی آن در این انتخابات بی اعتمادی خود را به یکی از شخصیت های درجه اول جمهوری اسلامی نشان دادند؟ در پاسخ به این سوال به مهمترین ضعف آقای هاشمی رفسنجانی می توان اشاره کرد. او در حالی که در جمهوری اسلامی یک شخصیت تأثیرگذار و صاحب قدرت بود، ضعفش این بود که نظرات صریح و اقدامات عملی خود را نسبت به پیگیری عاملین قتل های زنجیره ای (یعنی همین جمع آدمکشان یا دولت پنهان) اعلام نکرد و فقط به محکوم کردن زبانی اکتفا کرد (ممکن است آقای هاشمی در پشت پرده علیه این آدم کشان کاری کرده باشد، ولی افکار عمومی از آن خبر ندارد) همین ضعف باعث شد که برخلاف انتظار همه، حتی اصلاح طلبان، هاشمی به انتهای لیست نمایندگان منتخب مردم رانده شود. آیا این درس بزرگی نیست؟آیا مصلحت مسئولین حکم نمی کند که همه ی مساعی خود را در مهار و ریشه کنی «دولت پنهان» به کار گیرند.

Iran Kermanshah March 2011 Martyr Kianoosh Asa Grave, Arboriculture Day

GCC & Saudi Arabia forces entered Bahrain

مناسبت و چهارشنبه سوری و سالگردشهادت کریمپور شیرازی

amirmokhtar_karimpur-shirazi_110315


انجمن در مجلس شورا ندارد حاصلی              انجمن بایست کردن در سرای انقلاب
ترس دولت ، ملت بیچار را از پا فکند             نقشه ای باید کشیدن از برای انقلاب
داروی صبر و شکیبائی نمیبخشد اثر              درد ما را نیست درمان ، جز دوای انقلاب
" ای مدیر روزنامۀ شورش بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی بر نداری ، عاقبت وخیمی در پیش داری . دیدی چگونه محمد مسعود میخواست علیه ما مبارزه کند ، به حیات او خاتمه دادیم ؟ و باز هم می گوییم اگر دست از مبارزه با ما برنداری ، در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش . "
این بود متن نامۀ تهدید آمیز دربار ، به شهید کریمپور شیرازی ، در پاسخ به مقاله ای که وی طی آن ، به شرح جنایات خانوادۀ پهلوی ، بخصوص شخص اشرف ، اینگونه پرداخته بود :
" مردم میگویند اشرف چه حقی دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند ؟ مردم میگویند این پولهایی که اشرف ، بنام سازمان شاهنشاهی ، از مردم کور و کچل ، تراخمی و بیسوادِ این مملکت فقیر و بدبخت میگیرد ، به چه مصرفی میرساند ؟ مردم میگویند چرا خواهر شاه در امور قضاییه ، مقننه و اجرایی این مملکت دخالت نامشروع میکند ؟ چرا اشرف ، خواهر شاه ، دادستان تهران را احضار کرده و نسبت به توقیف ملک افضلیِ جنایت کار و آدم کش ، اعتراض کرده و دستور تعویض بازپرس را میدهد ؟ چرا باید یک نفر مفت خورِ نالایق ، بنام همسریِ خواهر شاه ( احمد شفیق ) ، دربار سلطنتی یک مملکت تاریخی را ملعبۀ عیاشی و خوش گذرانی خود قرار دهد ؟ . . .  شاه اگر با طرد اشرف ، فاطمه و احمد شفیق عرب و هیلر آمریکایی ، افکار عمومی را تسکین ندهد ، عاصیانِ به لب آمده و کارد به استخوان رسیده، ناچار خواهند شد برای حفظ استقلال و آبروی ایران کاری بکنند که ملت قهرمان و بزرگ فرانسه ، با دربار خود و لویی شانزدهم کردند . حال خود دانید با آتش و قهر و نفرت مردم . "
و در جای دیگر گفته بود : " من با خدای خود عهد و پیمان محکمی بسته ام . چون من پرده هایی را بالا می زنم که در زیر آنها هزارها خیانت ، هزارها فساد ، هزار بدبختی و بیچاره گی نهفته است . من جداً مصمم هستم که این مبارزۀ سرسخت و آشتی ناپذیر را تا سرحد مرگ شرافتمندانۀ سرخ دنبال کنم . چون من کاملاً در طی انتشار این سه شمارۀ شورش ، خطر را پیش بینی و احساس می کنم و ناچار ، در مقدمه ، شهادتین خود را ادا کرده ام . "
بنام نکو گر بمیرم ، رواست                مرا نام باید ، که تن ، مرگ راست
امیر مختار کریمپور شیرازی ، یار و مرید با وفای مصدق که تمام عمر کوتاه ۳۲ ساله اش  را در راه مبارزه با فساد و وطن فروشی خانوادۀ پهلوی گذرانده بود ، اهل استهبان شیراز بود . در ۱۳۰۰ هجری شمسی ، در خانواده ای فقیر بدنیا آمد . پس از تحصیلات اولیه ، چون خانواده اش قادر به تأمین مخارج ادامۀ تحصیل او نبودند ، ناچار به مدرسۀ نظام رفت . بعداً پس از آنکه دریافت ، تحصیلات نظامی با روحیه اش سازگار نیست ، وارد دانشکدۀ حقوق شد و با دریافت پایان نامۀ لیسانس از آن دانشکده فارغ التحصیل شد. سپس به خاطر علاقۀ وافر به روزنامه نگاری ، دراین زمنیه فعال شد و همزمان با مبارزات مردم به رهبری مصدق ، روزنامۀ شورش را پایه گذاشت و همراه جنبش مردم، شورش را ، صدای حق طلبانه و فریاد حلقوم مردم مظلوم ایران کرد :
" من نمیدانم مادران ،خواهران ، برادران شاه ، دیگر از جان مردم مفلوک گرسنۀ بی چیز، چه میخواهند ؟  سی سال تمام ، خون مردم را مانند زالو مکیدند ، جان مردم بی گناه و شریف را در سیاه چالهای زندان انداختند ، املاک و اموال مردم را به زور از آنان گرفتند ، ناموس دختران و زنان ملت را به زور لکه دار و آلوده ساختند ، تمام دارایی و پول ملت را به بانکهای خارجی سپردند . شاه ، شعبان بی مخ ، پری غفاری ، کاشانی جاسوس و دزدان دیگر از مردم محروم و گرسنۀ ایران چه میخواهند ؟
هزار مرتبه ، جای آوخ نیست ؟            که شاه حامی چاقو کشان بی مخ است ؟
رضا خان جنایتکار گوربه گور افتادۀ لعنتی ، تمام استعدادها و نبوغ را مانند افعی آفریقا بلعید و ایرانِ مستعد ، برومند ، پر افتخار را به قبرستان سیاه ، تاریک و مخوف تبدیل کرد . . . من از روزی که دست چپ و راست خود را شناخته ام و پا در صحنۀ سیاست گذاشته ام ، به قرآن مجید سوگند یاد کرده ام که چیزی جز به منفعت ملت ایران نگویم و سطری ، جز برای آسایش مردم ننویسم ، ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود . من وظیفه دارم که تمام لانه های زنبور را هر چقدر میخواهد خطرناک باشد ، ویران کرده و مردم را از شر آنان آگاه سازم . ”
و همچنان ، به وفای بر عهد خود با مردم ایران و مراد خود ، مصدق بزرگ ماند ، تا جان داد .
بعد از کودتای ۲۸ مرداد بر خلاف عدۀ زیادی که خود را طرفدار مصدق و نهضت میباوراندند ، و حالا با تغییر اوضاع ، نان را به نرخ روز می خوردند ، نیز دست از مبارزه و یاری مصدقِ بی یاور مانده بر نداشت . که همواره نوشت :
دلم به پاکی دامانِ غنچه می سوزد         که بلبلان همه مستندو باغبان تنهاست
اورا پس از کودتا ، در مهر ماه همان سال دستگیر کردند . پنج ماه تمام تحت وحشیانه ترین  شکنجه ها ، از قبیل کشیدن میلۀ گداخته آهنی بر بدنش ، و سوزاندن نقاط دیگر بدنش با سیگار بود . تا اینکه . . . شب چهارشنبه سوری آمد ( سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ ) . . .  در زندان لشگر ۲ زرهی ، برای برپایی " جشن " چهارشنبه سوری ، احتیاح به آتش بود. برای برافروختن این آتش و فرو نشاندن آتش کینه در قلبهای پلید خانوادۀ پهلوی ، با حضور و دستور اشرف و علیرضا پهلوی ، او را ، امیر مختار کریمپور شیرازی را حاضر کردند . ابتدا شخص علیرضا پهلوی با لگد بر دهانش کوفت و بعد در حالیکه پالانی بر وی نهادند ، او را وادار به " چهار دست و پا " راه رفتن نمودند. سپس نفت بر پیکر این فرزند با وفای ایران ریختند و آنگاه اشرف پهلوی به کشیدن کبریت ، آتش بر او زد . و بدین ترتیب آتش " جشن " چهارشنبه سوری مهیا شد . او که آتش گرفته ، سعی داشت از این مهلکه بگریزد ، از هر سو با سرنیزه های عمال شاهنشاهی روبرو شد .
روز بعد ، بدن سوخته وی را بطور ناشناس در جایی بی نشان ، در گورستان مسگر آباد تهران دفن کردند .
چگونه بتوان فراموش کرد ؟
هم اوست که در رسای شهدای ۳۰ تیر سرود :
ای شهیدی که بخون خفته و گلگون کفنی         ای عزیزی که بخون،غرقه ز عشق وطنی
ای جوانی که ز خون دل مردانۀ تو                 گشته سیراب و برومند درخت کهنی
ای پریچهرِ عزیزی که درایام شباب                خفته در خاک ، ز بیداد پلید-اهرمنی
ای شهیدی که دم مرگ نوشتی برخاک            ( پیشوا زنده و جاوید ) زخون بدنی
جامۀ غرقِ به خونِ توچو شد پرچم دوست        خصم دانست که تو کاوۀ لشگرشکنی
سرو جان درپی جانان  بگرفتی برکف              تا نگویند که عاشق نِئی و لاف زنی
جان شیرین بنهادی به سَرِ عشق وطن             تا که پرویز بداند تو همان کوه کنی
ای جوانی که در آزادی ایرانِ عزیز                چهره- گلگونی و خندانی و خونین کفنی
ای حبیبی که به آزاده گی و جانبازی              شهره شد نام بلند تو به هر انجمنی
ای وطن خواهِ شریفی که بنودت ز وطن           بهره ، جز تیرِجفایی و کهن پیرهنی
ای هَزاران ، که بخون گشته پروبالِ توغرق      از سیه کاری و خون خواریِ پیره زَغَنی
سر، قدم کردی و سینه ، سپرتیرِ بلا               تا صف خصم بداند که تو روئینه تنی
سینۀ چاک تورا دید ، چو مادر، خندید             پدری گفت بنازم که تو فرزندِ منی
نازم آن لحظه که خونین دهنت خندان بود         تا نگویند که گریانی و خونین دهنی
نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند           که جز ایران به دم مرگ نگفتی سخنی
ای بخون خفته شهیدان به شما باد سلام          ای کفن پوش عزیزان به شما باد سلام

آتش زدن تصاویر خامنه ای و احمدی نژاد در مراسم چهارشنبه سوری

Tehran 16.March چهارشنبه سوري88 تهران ,پارك دانشجو

چهارشنبه سوري سال 88 - اکباتان

چهارشنبه سور ۲۴ اسفند مبارک بن علی نوبتت سید علی-

اکنون یا هرگز


اکرم پدرام نیا

• این مقاله به مناسبت نوروز و ستایش از حفظ محیط زیست نگاشته شده و چند روزی پیش از رخداد سونامی و زلزله‌ی ژاپن، که این حادثه به‌جا بودن دل نگرانی ما را برای محیط زیست ثابت کرد ...

این مقاله به مناسبت نوروز و ستایش از حفظ محیط زیست نگاشته شده و چند روزی پیش از رخداد سونامی و زلزله‌ی ژاپن، که این حادثه به‌جا بودن دل نگرانی ما را برای محیط زیست ثابت کرد. از یک‌سو بروز چنین حادثه‌ی عظیمی که خود از پیامدهای گرمایش زمین است و از سوی دیگر اتفاق نگران کننده‌تر ناشی از آن در مرکز رآکتورهای اتمی فوکوشیما.
ا. پ


برای آن‌هایی که نگران سرنوشت زمین‌اند، دیگر وقت آن رسیده که با واقعیت‌ها روبرو شوند و فقط با عوامل موثر بر تغییر آب‌وهوا مبارزه نکنند، بلکه در جستجوی یافتن راه‌های نو برای تغییر در شیوه‌ی زندگی و نظام اجتماعی نیز برآیند. اینک شواهد بی‌شماری از نقش انسان در نابودی جنگل‌ها، فرسایش خاک، آب شدن یخچال‌ها، پدیده‌ی مرگبار سونامی و نابودی گونه‌های زیستی دیده می‌شود. اگرچه انسان نسبت به گونه‌های دیگر موجودات زنده‌ی روی زمین نوزادی بیش نیست و از آغاز حیات تاکنون فقط یک هزارم درصد از این زمان را روی زمین بوده و بخش بزرگی از این دوره را گردآورنده‌ و شکارچی بوده است، از چند صد سال پیش رفته‌رفته ساختار بیولوژیکی، شیمیایی و فیزیکی زمین را تغییر داده و با نادیده گرفتن پیامدها به سودجویی و بهره‌برداری از محیط زیست ادامه می‌دهد، هر دم به میزان گازهای گلخانه‌ای (دی‌اکسید کربن، متان و اکسید نیترات و غیره) می‌افزاید، سبب بی‌ثباتی محیط زیست شده، فرایند طبیعی آب‌وهوا را تغییر می‌دهد و تاثیری ویرانگر و برگشت‌ناپذیر بر بیش‌تر گونه‌های زنده‌ی روی زمین می‌گذارد.
به گفته‌ی جان بلامی فاستر، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه اورگان و مدیر تحریریه‌ی مجله‌ی مانتلی ریویو، روند تغییر آب‌وهوا به‌صورت خطی و تدریجی ایجاد نمی‌شود، بلکه با شتابی سرسام‌آور و به شکلی تصاعدی پیش می‌رود که نشانه‌های این شتاب اکنون به‌خوبی آشکار‌ند. در این‌جا به چند نمونه از این نشانه‌ها اشاره می‌کنم و می‌کوشم آخرین راه حل‌های موجود را نیز کوتاه بیان کنم:
• آب شدن یخ‌های قطب شمال: با آب شدن یخ‌ها بازتاب پرتوهای خورشید کاهش یافته و با افزایش گستره‌ی آب‌های تیره‌ی جایگزین شده، جذب پرتوها افزایش می‌یابد و در نتیجه دمای زمین بالا می‌رود. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که میزان یخ‌های قطب در پایان تابستان ۲٠٠٧ چهل درصد کم‌تر از تابستان دهه‌ی ۱٩٧٠ بوده است.
• تلاشیِ یخ‌پهنه‌های گرین‌لند و قطب: با آب شدن یخ‌پهنه‌ها سطح اقیانوس‌ها بالا می‌آید و گفتنی‌ست که تنها یک تا دو متر افزایش سطح دریاها می‌تواند برای صدها میلیون نفر از مردم کشورهایی چون بنگلادش و ویتنام که سطح زمین‌شان پایین است، فاجعه‌های سنگین به‌بار آورد.
• افزایش گازهای گلخانه‌ای: اگر گازهای گلخانه‌ای به همین ترتیب زیاد شوند، تا پایان این قرن بیش‌تر یا همه‌ی یخ‌رودهای کوه‌های جهان از بین خواهند رفت. یخ‌رودهای هیمالیا در فصل‌های خشک، آب مصرفی بیش از میلیارد‌ها نفر از مردم آسیا را تامین می‌کند که آب شدن آن‌ها سیلاب‌های بزرگی را در منطقه به‌راه می‌اندازد. همین حالا نابودی این یخ‌ها سبب کمبود آب در کشورهایی چون بولیوی و پرو شده است.
• خشکسالی: خشکی ویرانگر تا چند دهه‌ی دیگر هفتاد درصد از زمین را فرا خواهد گرفت. هم‌اکنون چهل درصد از سطح زمین بیابان است.
• افزایش گاز دی‌اکسید کربن: میزان بالای دی‌اکسید کربن در جو سبب بی‌ثباتی آب‌وهوا شده و هوا را یا بسیار خشک و یا بی‌اندازه بارانی می‌کند.
• نابودی گونه‌های موجودات زنده: تغییر آب‌وهوا برای برخی از موجودات زنده آن‌قدر برق‌آساست که برای‌شان فرصتی جهت کوچ یا سازش با تغییرات نمی‌گذارد و موجب نابودی آن‌ها می‌شود. از پی نابودی آن‌ها چرخه‌ی حیاتی که به وجود آن‌ها وابسته است، فرومی‌پاشد و مرگ و هلاکت موجودات بیش‌تری را سبب می‌شود.
• افزایش دمای زمین: افزایش دما جذب کربن آب‌ها را بالا می‌برد و آن‌ها را بیش از پیش اسیدی می‌کند و چرخه‌ی زندگی آب‌ها را به‌خطر می‌اندازد. پژوهش‌های جدید حاکی از آنست که اسیدی شدن اقیانوس‌ها کارآیی جذب کربن آب‌ها را کم می‌کند و سبب افزایش بیش‌تر کربن در اتمسفر و گرمایش بیش‌تر زمین می‌شود.
هانس بلیکز، کارپژوه اسلحه در سازمان ملل، پیش از حمله‌ی آمریکا به عراق گفت، « بحران محیط زیست از سلاح‌ کشتار جمعی خطرناک‌تر است. اما چون رهبران دنیا فقط به دوره‌ی چهار یا هشت‌ساله‌ی خود می‌اندیشند، نیازی نمی‌بینند که این دوره را برای آینده‌ی زمین به خطر اندازند.»
با همه‌ی نشانه‌های ناامید کننده هنوز راه حل‌هایی برای مقابله با بحران محیط زیست وجود دارد. مهم‌تر از همه، تغییر در شیوه‌ی تولید و نظام اقتصادی سرمایه‌داری‌ست. به قول بیل مک‌کیبن، زیست‌بوم‌شناس و نویسنده‌ی کتاب «پایان طبیعت» رشد بی‌پایان اقتصاد به سیاره‌ای باثبات نیاز دارد که متاسفانه انسان آن را بی‌ثبات کرده است. دیگر نمی‌توانیم به عادت‌های‌مان ادامه دهیم و تنها راه باقی‌مانده برگشت به گذشته‌های نسبتا دور است و بازگشت به جوامعی با شیوه‌ی اقتصادی پایا.
به نظر جیمز هانسن، مدیر بخش مطالعات فضایی ناسا و بزرگ‌ترین دانشمند اقلیم‌شناسی جهان، برای رسیدن به نقطه‌ای قابل قبول، «از امروز سوخت فسیلی باقی‌مانده، به‌ویژه سوخت زغال سنگ باید در زیر زمین بماند و گسیل گاز دی‌اکسید کربن باید تا مرز صفر کاهش یابد.» به عقیده‌ی او ۱) باید سوزاندن زغال سنگ متوقف شود، مگر وقتی کربن آن جدا شده باشد که درواقع الان از لحاظ تکنولوژی چنین چیزی ممکن نیست. ۲) بهای سوخت فسیلی باید پی‌درپی افزایش یابد، به عبارت دیگر باید در مرحله‌ی تولید، مالیات آن را روز به روز زیاد کرد: از سر چاه نفت، از پای معدن، یا از نقطه‌ی وارد شدن و توزیع، و همه‌ی درآمد ماهانه‌ی آن نیز باید میان مردم به صورت سود سهام تقسیم شود. ۳) پیکار گسترده‌ی جهانی برای پایان دادن به پاکسازی جنگل‌ها و آغاز جنگل‌سازی در گستره‌ای وسیع. هانسن در ادامه می‌گوید، «مالیات بر کربن باید یک‌راست به سود مردمی باشد که اثر منفی‌شان (جای پا footprint) بر زمین زیر خط میانگین است و سود کربن باید به‌صورت درآمدی خالص به آن‌ها برسد، و همین‌که میزان مصرف انرژی آن‌ها بالا رفت، یا به عبارتی جای پای‌شان بر زمین بیش‌‌تر شد، از این درآمد کاسته شود. این طرح سبب حمایت گسترده‌ی توده‌ها از ایجاد تغییر در میزان مصرف انرژی می‌شود و به‌ویژه لایه‌های زیرین جامعه را برمی‌انگیزاند تا در مسیر انقلاب زیست‌بومی همکاری کنند.»
بدین ترتیب لایه‌های پایین جامعه دولت‌مردان را وادار می‌کنند که اقتصاد و شیوه‌ی بهره‌برداری از منابع زمین و ارتباط تولید را از زیر سیطره‌ی منافع گروه کوچک ثروتمند جهان بیرون بکشند و به دوام زمین بیاندیشند. به گفته‌ی تیم فلانری، زیست‌بوم‌شناس کانادایی و نویسنده‌ی اثر معروف «اکنون یا هرگز» برای اجرای انقلاب زیست‌بومی، اقتصادی و اجتماعی پیش از هر چیز به رهبری جدیدی در کشور آمریکا نیاز داریم، کشوری که سکان کشتی کره‌ی خاکی را در دست دارد و آن را به‌سوی نابودی می‌برد.

وبسایت نویسنده: www.pedramnia.com

Index
1. Eaarth, Bill McKibben/ Knopf/ Canada
2. Now or Never, Tim Flanery/ Harper Collins/ Canada
3. What Every Environmentalist Needs to Know About Capitalism, Fred Magdoff &John Bellamy Foster/ Monthly Review
4. Why Ecological Revolution? John Bellamy Foster/ Monthly Review
5. The paradox of Wealth and Environment Destruction/ John Bellamy Foster & Brett Clark / Monthly Review
www.rickdoble.net
7. www.350.org