چکه آبی در کویری
می گویند ملتی که تاریخ خود را نداند محکوم است به دوباره زیستن آن؛ باید پرسید ملتی را که محکوم است به ندانستن تاریخ
خود، تکلیف چیست؟
دانستن تاریخ آن چنان که باید و
شاید، لاجرم مستلزم تاریخ نگاری به شیوه ی مدرن است؛ یعنی مبتنی بر
رویکردی علمی- تحلیلی، مصون از افسانه پردازی های غرض ورزانه و
اسطوره سازی های چاپلوسانه. این چنین تاریخ نگاری را هم لوازمی باید که
اهمِ ایشان، پژوهندگانِ حقیقت جویِ با پشتکارند و منابعِ درخورِ اعتمادِ
بسیار، و از این دو بایسته تر، عرصه ی باز و بیانِ آزاد و فضای
نقاد، تا روایت های گوناگون عرضه و مقابله شوند و به محکِ نقد، سنجیده.
کیست اما که نداند که ایران زمین، از سرآغازِ تمدن تا کنون، اگر نگوییم
هرگز، کمتر زمانی همایشِ این پیش شرط ها را به خود دیده است.
دوران کهن را اگر کناری نهیم، در دو سه سده ی اخیر که عهدِ معاصرش می توان
نامید، هر نسل را که بنگری، گذشته ی نزدیکِ میهن را ورنداز نتوانسته مگر از
ورای آینه ی زنگار گرفته ای که قدرت حاکم پیش رویش
داشته. اگر پهلویِ نخست، از خودکامگی، جوانان نوآموز را تشنه ی تاریخ
مشروطیت به جا گذاشت، دومینِ آن دودمان، داغِ شناخت مصدق و داستان راستان
ملی شدن نفت را بر دل ها نهاد و جمهوری اسلامی، دست کم تا به
امروز، امکان تحلیل و توضیح بزرگترین انقلاب تاریخ کشور را نداد.
تسلسل این دور باطل تا به کی؟
چاره، عجالتا جز این نیست که هر کس تا بدانجا که دستش می رسد اسباب
بازشناسی گذشته را گرد آورد و در آزموده های پیشینیان درنگ کند؛
باشد که فردا روزی اگر، در همهمه ی شادمانی از گریزِ نمادی از خودکامگی،
بیداردلی بازگشتِ استبداد را در چهره ای دیگر زنهار داد و صدای پای فاشیزم را هشدار، بانگش را بشنویم، در سخنش
بیندیشیم و انگِ ضد انقلابش نزنیم؛ پندش دریابیم، قلمش نشکنیم و از در اش نرانیم.
با این نگاه است که پایگاه حاضر خواهد کوشید دسترسی به نوشته های چهره ای کم
نظیر از روشنفکری ایران را به ویژه برای نسل جوان
فراهم آورد؛ نسلی که چه بسا فرصت شناخت و رخصت خواندن آثار وی را نیافته؛
مردی که بیش از نیم سده در راه آزادی و عدالت، بی مزد و منت، قلم زده، جفا
دیده و محنت چشیده. رسالتِ روشنفکری اگر نقد است و
روشنگری، علی اصغر حاج سید جوادی به گواهی مقالات گردآمده در همین پایگاه،
آن بار را بر دوش کشیده در همه حال. و اما این همه، نه از بهر تقدیس شخص
اوست یا حتا بزرگداشت مقام اش؛ بلکه تنها از آن روست تا
دانسته شود که در آغاز چیرگی مطلق گرایان و اوج سرکوب دگراندیشان هم بودند
کسانی که بی باکانه گفتند و نوشتند تا آیندگان نگویند که چگونه هیچ کس دم
بر نیاورد و به نکوهش سر برآوردن دوباره ی
دیو استبداد احدی قدم برنداشت. باری، این ناظر هوشیار، همچون دیگرانی البته
اندک شمار، گام به گام حرکت انقلاب را رصد کرد و در آگاهی افکار قلم زد تا
آن هنگام که «برهان قاطعِ» تمامیت خواهان دین مدار، نه
از بیم جان، که از پروای «تواب سازی» شان به جلای وطنش واداشت. هجرت و غربت
اما، مانع گردش قلم نشد و در تمامی این سال ها، از تحلیل تحول جامعه و
واکنش به رویدادهای میهن بازنایستاد؛ در پناه از تیغ سانسور،
صریح تر از پیش گفت و نوشت تا اینک چندین هزار صفحه نگاشته هایش ما را برگ
هایی باشند از تاریخ هنوز نانوشته ی انقلاب ایران
خواندن و داوری اکنون با شما.
گرداننده ی جنبش کیان
شین ایراندوست