نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

چکه آبی در کویری

صفحه ی نخست شماره سی و پنجم از نشریه جنبش مورخ بیست اردیبهشت 1358




می گویند ملتی که تاریخ خود را نداند محکوم است به دوباره زیستن آن؛ باید پرسید ملتی را که محکوم است به ندانستن تاریخ
خود، تکلیف چیست؟

دانستن تاریخ آن چنان که باید و شاید، لاجرم مستلزم تاریخ نگاری به شیوه ی مدرن است؛ یعنی مبتنی بر رویکردی علمی- تحلیلی، مصون از افسانه پردازی های غرض ورزانه و اسطوره سازی های چاپلوسانه. این چنین تاریخ نگاری را هم لوازمی باید که اهمِ ایشان، پژوهندگانِ حقیقت جویِ با پشتکارند و منابعِ درخورِ اعتمادِ بسیار، و از این دو بایسته تر، عرصه ی باز و بیانِ آزاد و فضای نقاد، تا روایت های گوناگون عرضه و مقابله شوند و به محکِ نقد، سنجیده. کیست اما که نداند که ایران زمین، از سرآغازِ تمدن تا کنون، اگر نگوییم هرگز، کمتر زمانی همایشِ این پیش شرط ها را به خود دیده است. دوران کهن را اگر کناری نهیم، در دو سه سده ی اخیر که عهدِ معاصرش می توان نامید، هر نسل را که بنگری، گذشته ی نزدیکِ میهن را ورنداز نتوانسته مگر از ورای آینه ی زنگار گرفته ای که قدرت حاکم پیش رویش داشته. اگر پهلویِ نخست، از خودکامگی، جوانان نوآموز را تشنه ی تاریخ مشروطیت به جا گذاشت، دومینِ آن دودمان، داغِ شناخت مصدق و داستان راستان ملی شدن نفت را بر دل ها نهاد و جمهوری اسلامی، دست کم تا به امروز، امکان تحلیل و توضیح بزرگترین انقلاب تاریخ کشور را نداد.

تسلسل این دور باطل تا به کی؟ چاره، عجالتا جز این نیست که هر کس تا بدانجا که دستش می رسد اسباب بازشناسی گذشته را گرد آورد و در آزموده های پیشینیان درنگ کند؛ باشد که فردا روزی اگر، در همهمه ی شادمانی از گریزِ نمادی از خودکامگی، بیداردلی بازگشتِ استبداد را در چهره ای دیگر زنهار داد و صدای پای فاشیزم را هشدار، بانگش را بشنویم، در سخنش بیندیشیم و انگِ ضد انقلابش نزنیم؛ پندش دریابیم، قلمش نشکنیم و از در اش نرانیم.

با این نگاه است که پایگاه حاضر خواهد کوشید دسترسی به نوشته های چهره ای کم نظیر از روشنفکری ایران را به ویژه برای نسل جوان فراهم آورد؛ نسلی که چه بسا فرصت شناخت و رخصت خواندن آثار وی را نیافته؛ مردی که بیش از نیم سده در راه آزادی و عدالت، بی مزد و منت، قلم زده، جفا دیده و محنت چشیده. رسالتِ روشنفکری اگر نقد است و روشنگری، علی اصغر حاج سید جوادی به گواهی مقالات گردآمده در همین پایگاه، آن بار را بر دوش کشیده در همه حال. و اما این همه، نه از بهر تقدیس شخص اوست یا حتا بزرگداشت مقام اش؛ بلکه تنها از آن روست تا دانسته شود که در آغاز چیرگی مطلق گرایان و اوج سرکوب دگراندیشان هم بودند کسانی که بی باکانه گفتند و نوشتند تا آیندگان نگویند که چگونه هیچ کس دم بر نیاورد و به نکوهش سر برآوردن دوباره ی دیو استبداد احدی قدم برنداشت. باری، این ناظر هوشیار، همچون دیگرانی البته اندک شمار، گام به گام حرکت انقلاب را رصد کرد و در آگاهی افکار قلم زد تا آن هنگام که «برهان قاطعِ» تمامیت خواهان دین مدار، نه از بیم جان، که از پروای «تواب سازی» شان به جلای وطنش واداشت. هجرت و غربت اما، مانع گردش قلم نشد و در تمامی این سال ها، از تحلیل تحول جامعه و واکنش به رویدادهای میهن بازنایستاد؛ در پناه از تیغ سانسور، صریح تر از پیش گفت و نوشت تا اینک چندین هزار صفحه نگاشته هایش ما را برگ هایی باشند از تاریخ هنوز نانوشته ی انقلاب ایران
 خواندن و داوری اکنون با شما. 

گرداننده ی جنبش کیان
شین ایراندوست

تازه های قلم

٢٢ ژانویه ٢۰١٣   
به یاد کسی که از یاد نمی رود

علی اصغر حاج سید جوادی


« ای کاش می شد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده است»
«م-امید» اخوان ثالث

صحبت از محمود عنایت است؛ کسی که در ادبیات و فرهنگ سیاسی اجتماعی و هنری دوران ما و مخصوصا پس از کودتای ١٣٣٢ (٢۸ مرداد) نامش و قلمش ماندگار است.
عنایت که سایه قلم و اندیشه اش همواره در صفحات تاریخِ تلاش یک نسل برای گریز از خفقانِ سانسورِ سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دورانِ استبدادِ سلطنت و استبدادِ ولایت گسترده خواهد ماند.
پاکی و طراوت و سرزندگی اندیشه اش همزادِ پاکی و طراوت و سرزندگیِ قلمش بود. فکر او پاکیزه و بی غل و غش و نثرش به زیبایی و طنازیِ اندیشه اش بود. او در گریز از تار و پودِ سانسور و خفقان سیاسی و فرهنگی، رندی طرار بود؛ همچنان که حافظ، پیرِ رندان و تمامیِ ستیزه ورزانِ جهانیِ جهل و ظلمات.
اگر در ایران به مفهوم واقعی کلمه چپ و چپی وجود داشت؛ عنایت در این مفهوم از همگامان و از اندیشه ورزان نامدار آن بود. در این مفهوم، او روشنفکری مستقل و در چارچوب استقلالِ اندیشه و صراحت بیانِ آن، ناوابسته و بی باک بود. اگر در این جا عمق اندیشه عنایت را آن گونه که به همگامی ما درمجله نگین منعکس می شد نگوییم، حق مطلب را درباره او ادا نکرده ایم.
در حقیقت، عنایت چهره واقعی جهان پس از جنگ دوم را به درستی نگریسته بود؛ آن جایی که جهان، پس از پیروزی آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه و چین، عملا به سه قسمت تقسیم شده بود و این تقسیم بندی رسما در شورای امنیت سازمان ملل متحد با انحصارِ حق وتو برای پنج کشور فاتح به ثبت و ضبط رسیده و قلاده آن به گردن جهان سوم افتاده بود.
عنایت در شمارِ کسانی بود که در خفقان رابطه بین آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی، بین جهان سرمایه داری غرب به رهبری آمریکا و جهان کمونیستی شرق به رهبری روسیه شوروی تفاوتی نمی دید؛ از نظرِ عنایت و همفکران او، تفاوت این دو جهان تفاوت فقط در ویترین و بساطی بود که در ظاهرِ دکان خود برای بلعیدن هرچه بیشتر دنیای عقب مانده سوم و جذب و جلب هرچه بیشترِ اذهان ساده ی این سوی جهان می گستراندند و برای طرفداران و مریدان خود دراین جهان، خوراک های رنگارنگ تبلیغاتی می پختند و وِردِ تسخیرِ احمق می خواندند.
شیرازه جهان بینی و جهان شناختی مجله نگین و صاحب امتیاز آن، عنایت، بر این اساس استوار بود؛ نثر درخشان و پاکیزه عنایت در «راپرت ها» و حسب الحال های او، لبریز از نکته ها و نغزها و طعنه ها و کنایه هایی بدیع بود؛ بداعت در ذاتِ وجود او بود از آن جا که در رشته ی دندانپزشکی تحصیل کرده اما قلم را برگزید و هنگامی که دنباله ی «کند و کاو» روزنامه ها را از جلال آل احمد در روزنامه شاهد، وابسته به حزب زحمتکشانِ ملت ایران پی گرفت؛ ثابت کرد که در قلمزنی بر پشتوانه های پرمایه از گنجینه ی فرهنگ تاریخیِ بزرگان ادب و تاریخ ایران برخودار است.
شخصیتِ بارزِ روشنفکریِ عنایت در این جا نمود پیدا می کند که او با استقلال فکر و وابستگی به آزادی اندیشه و وابستگی به مردمِ وطن خود در تاریکی های پرخشونت اوضاعِ پس از سرکوبِ جنبش آزادی خواهیِ مردم ایران در نهضت ملی شدن صنعت نفت، نشریه ای ناوابسته و مستقل را با آگاهی از تمامی دشمنی های دولت پس از کودتای ٢۸ مرداد ١٣٣٢، منتشر می کند، زیرا عنایت در وابستگی به چپِ «عملا ناموجود»، بر عکسِ چپ ورشکسته ی «واقعا موجود»، از جامعه به خاطرِ واقعیتِ ناهنجارِ حاکم بر جامعه قهر نکرده بود؛ او بر خلافِ شیفتگانِ ماورای طبیعت و یا ایدئولوژیک، به خلقت انسان و موجودیت او در یک روز یا یک هفته و یا به تحول جامعه در یک جهش و انقلاب، به مهندسیِ «بیگ بانگِ» اجتماعی یا فرمانِ «کن فیکونِ» سیاسی عقیده نداشت.
تفکرِ عنایت در تحول و تکامل جامعه، تکاملِ «داروینیِ» انواع بود. چپِ مارکسی در غرب بر همین اساس و در زهدان تکامل در بستر مبارزه عقلانی ایجاد شده بود آن جا که کشتیِ انقلابِ اکتبر، پس از ٧٤ سال سلطه ی الگوی کمونیستی به گِل نشست، محصول همان جهش های انقلابی عاری از بسترِ مراحلِ طی شده ی تکامل تاریخی بود، زیرا انقلاب چیزی جز انهدامِ وضعِ موجود به امید احیایِ بالقوه وضعِ موعود نیست.
اعتبارِ اندیشه و جهان بینیِ عنایت یا ژرف بینی و دورنگری او همراه با طنازی و هنرمندیِ قلم او در نگین و سایر آثار مستقل و ترجمه های معتبرِ او بر همین پایه استوار است؛ او در صحنه ادبیات، صاحب سبک و در عرصه مسایل اجتماعی، نویسنده ای متفکر و به معنای واقعی بشردوست و در دنیای سیاست، روشنفکری شجاع و اندیشه ورزی صریح اللهجه بود.
روحش شاد و یادش ماندگار باد.

دراز شدن دست گدایی «شورای رضا پهلوی» در حالی که هنوز هیچ جلسه ی علنی تشکیل نشده است…!


هیچ ایرانی با وجدان، دلسوز و خواستار آزادی، ترقی و پیشرفت ایران پیدا نمیشود که از اتحاد همه مردم ایران با نظرها و دیدگاه های مختلف در جهت مجبور کردن حکومت سرکوبگر به تغییر اساسی در رفتار خود و یا به طور کلی سرنگونی آن و به روی کارآمدن حکومتی دموکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر، حمایت نکند و از صمیم قلب خوشحال نشود! من هم از این قاعده مستثنی نیستم و در حمایت از اتحاد گروههای مختلف مخالف نظام مطالب متعددی هم نگاشته ام … اخیرا بعضی از گروههای مخالف نظام دور هم جمع شدند و منشوری نوشتند که بسیار هم مترقی و خوب بود، اما دیری نپایید که به دلایل متعدد از جمله اختلافات اساسی، عدم تحمل یکدیگر و یا غرور و تمامیت خواهی، بسیاری از این گروهها حمایت خود را پس گرفتند! الان چیزی که به عنوان «شورای ملی» مطرح میشود، عملا چیزی نیست جز رضا پهلوی و عده ای معدود از نزدیکان او و بعضی از ایرانیان معتقد به سلطنت مشروطه. چیزی که بیشتر به «شورای رضا پهلوی» میماند تا شورای ملی….! اما نکته عجیب تر اینکه در حالی که هنوز اولین جلسه علنی این مجموعه شکل نگرفته و هنوز مشخص نیست که چه کسانی و چه گروههایی با چه ماهیت و سابقه ای در این «شورا» شرکت خواهند داشت، دست گدایی حضرات دراز شده و انواع حساب پی پال و بانک و غیره جهت دریافت «کمک» به طور گسترده، اعلام عمومی میگردد…!! آخر کدام آدم عاقلی برای چیزی که هنوز حتی صورت اولیه آن هم مشخص نیست، پول میپردازد؟! حداقل جلسه اول را برگزار کنید تا مردم نوع گروههای شرکت کننده و نحوه تعامل آنها با یکدیگر را ببینند، بعد انتظار کمک داشته باشید…! عجیبا غریبا …!!