نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

یک و ژئواستراتژی نفت (بخش چهارم - نسخه -۲) سلاح نفت ، سلاح برای نفت .



ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت (بخش چهارم - نسخه -۲)
سلاح نفت ، سلاح برای نفت .

ژئوپولتیک و ژئواستراتژی قدرت های جهانی و منطقه ای ، در رابطه با منابع نفت و گاز دریای خزر و آسیای مرکزی ماخذ : (۱)

پنجشنبه ۱ تير ۱۳۹۱ - ۲۱ ژوين ۲۰۱۲

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
Kazem.randjbar@yahoo.fr‍
قبل از مطالعه مقاله ، از خوانند گان گرامی تقاضا دارم یک لحظه به این نقشه که در آن منطقه حوزه دریای خزر و شاه لوله هائیکه برای انتقال نفت و گاز از حوزه دریای خزر ، روسیه و آسیای مرکزی بطرف اروپا و چین منتقل میشوند نظربیاندازند :

Annexe 5 ; le projet Nabucco



این نقشه متعلق به سال 2008 است .(ماخذ 2)

تا مین امنیت تولید و انتقال انرژی در زمان بندی وسیاست بین لمللی آمریکا واتحادیه اروپا ، و سازمان دفاعی ناتو ، در اولویت قرار دارند. اتحادیه اروپا ، 50 درصد مایحتاج انرژی خود را از خارج وارد میکند. این درصد درسال 2030 ، به 70 درصد خواهد رسید .یک چهارم نفت مورد احتیاج اروپا را روسیه تامین می کند که مقدار آن در 20 سال آینده به 40 درصد خواهد رسید .مسئولین کشورهای اروپائی به عمق این وابستگی آگاهی کامل دارند.به این جهت نیز مسئولین کشور های اروپائی می دانستند که در بحران سیاسی بین مسکو وکیف دردسامبر 2005 ، روسیه تردید نخواهد کرد که از قدرت و فشار اقتصادی شرکت روسی تامین کننده گاز :GAZPROM –در پیشبرد اهداف سیاسی خود ، علیه اوکرائین و اروپا ، استفاده نکند. همچانیکه روسیه از این سلاح استفاده کرد.
از سه کشور قفقاز جنوبی ، تنها جمهوری آذربایجان است که گاز ونفت تولید می کند ، واین دو مادهً انرژی زا به این منطقه ، اهمیت مسلم ژئوپولیتیک می دهد. لذا ثبات سیاسی منطقه یک عامل حیاتی برای انتقال لاینقطع این ماده انرژی زا برای مصرف اروپا و چین می باشد. متخصصین معادن نفت و گاز ، میزان ذخیره نفت و گاز قفقاز جنوبی را ، 3 تا 4 درصد ذخیرهً نفت دنیا و 4 تا 6 درصد ذخیره گاز دینا را ، تخمین زده اند .
این مقدار محدود ذخیره نفت و گاز در قفقاز جنوبی به ذات خود مقدار مهم و با اهمیتی نیست ، ولی از آنجائیکه امکانات و تامین نفت و گاز از منطقه خلیج فارس و حتی خود روسیه چندان مطمئن و اطمینان بخش نیست ، لذا انتقال نفت و گاز منطقه دریای خزر و و آسیای مرکزی ، یعنی قزاقستان –ترکمنستان ، بیش از پیش از اهمیت بزرگ برخوردار هستند. این امتیاز مهم ، یعنی وجود امنیت و دسترسی به منابع انرژی نفت و گاز دریای خزر و آسیای مرکزی ،این منطقه را وارد رقابت های قدرت های بزرگ اروپای غربی میکند ، تا از این طریق اروپا بتواند ،درجه وابستگی خود به نفت و گاز روسیه را تا اندازه ای کم بکند .
این تقلیل وابستگی اروپای غربی به نفت و گاز روسیه ، با ساختن شاه لوله های انتقال گاز و نفت ، وابستگی اروپای غربی را به نفت و گاز روسیه و کنترل آن توسطاین کشور را تقلیل می دهد .در راستای این هدف است که پروژه
انتقال نفت از طریق : باکو –تفلیس –جیحان (BTC ) و انتقال گاز از طریق : باکو –تفلیس –ارض روم (BTE ) بین آذربایجان –گرجستان و ترکیه و همچنین پروژه :آتاسو –آلشانا کو(Atasu-Alashnakou )، بین : چین و قزاقستان و همچنین پروژه :نابیکو(Nabucoo ) بین : رومانی –مجارستان و اطریش ، در دست مطالعه و اجراء هستند. همچنین اجرای عملی این پروژه ها ، یعنی انتقال انرژی نفت و گاز آذربایجان ، باعث نزدیکی کشور های حوزه دریای خزر به اتحادیه اروپای غربی می شوند. گشایش این مذاکرات تا اندازه ای باعث مذاکرات ترکیه و اروپای غربی در رابطه با وروداحتمالی ترکیه به این اتحادیه اروپا شده است. (لازم بیاد آوری است که همین سیاست است که ما امروز در ایران ، شاهد فعا لیت تجزیه طلبان در آذربایجان ایران هستیم ، که این سیاست تجزیه طلبی را کشورهای ذینفع بمانند تجربه تلخ سیاست توسعه طلبی روسیه تزاری و روسیه شوروی ،و امپراطوری عثمانی در گذشته ، ما ملت ایران شاهد بودیم. همین تبلیغات توسط یک مشت خائنین به وحدت ملی در ایران امروز در آذربایجان ، کردستان ، خوزستان و بلوچستان به پشتبانی مالی و سیاسی کشورهای ذینفع تبلیغ می شود .

راه حل جنگ های منطقه ای در حال انجماد قفقاز جنوبی.
دولت آمریکا برای تامین تسهیلات لازم سرمایه گذاری در بخش انرژی در منطقه قفقاز جنوبی و حفظ منافع مشترک خود با کشور های ذینفع و اتحادیه اروپا ،، استقرار ثبات سیاسی در منطقه را ، یکی از اهداف مهم خود قرار داده است . در راستای این حل منازعات قره باغ اولیاء بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان ، و مناطق تجزیه طلب های گرجستان که در حقیقت برای جلوگیری از نفوذ آمریکا ، و اروپای غربی ، در قفقاز جنوبی را ، روسیه این آتش جنگ تجزیه طلبان را روشن کرده است. تجزیه طلبان آبخازی :Abkhazie- آوستی جنوبی :Osséti ، آمریکا را وارد صحنه عملیات سیاسی در منطقه کرده است که این عمل چندان خوش آیند روسیه نیست .
اهداف بطور روشن و آشکار توسط طرفین اعلام شده اند. آمریکا و اتحادیه اروپا ، میخواهند نقش بزرگی را در قفقاز جنوبی داشته باشند . در مقابل ، روسیه از آنجائیکه از زمان تزار ها منطقه قفقاز و خصوصا قفقاز جنوبی را ، بخشی از منطقه ژئواستراتژیک خود می داند ، و از آن می ترسد که در آینده مجبور به ترک قفقاز جنوبی خواهد شد ، لذا با تمام زرنگی از وجود اختلافات و منازعات قومی ، به عنوان وسیله و ایجاد مانع در موفقیت غرب در نفوذ به منطقه قفقاز جنوبی را فراهم می سازد ، تا از این طریق از سرمایه گذاری غرب و همچنین از ورود گرجستان به پیمان نظامی ناتو ، مانع شود .تا زمانی که قدرت های بزرگ و سازمانهای بین المللی به یک توافق و هم زیستی مسالمت آمیز نرسند ، تشدید و تصادمات موجود در منطقه ، آرامش نخواهد یافت ، واین تصادمات و تشدد ها مانع رشد اقتصادی کشور های قفقاز جنوبی خواهند شد .

منازعات قره باغ اولیاء و همچنین منازعات موجود در گرجستان که هر دو بهم شباهت دارند ، در واقع بازیگران و رقبای اصلی این جنگ ها ، در حقیقت : روسیه ، آمریکا ، و اتحادیه اروپا و :O .S.C.E -( Organization for Security and Co-operation in Europe – سازمان برای امنیت و همکاری در اروپا ) هستند، که بظاهر هر کدام تقاضای حل مشکلات و ایجاد تفاهم و صلح در منطقه را دارند . در صورتیکه تنها آمریکا است که او نیر در استای منافع دور مدت خود در آینده ، خواستار پایان دادن به این منازعات است . آمریکا بیش از اتحادیه اروپا ، از امکانات سیاسی نظامی و اقتصادی لازم برخوردار است که بتواند برای حل اختلافات ارمنستان و آذربایجان تاثیر گذار باشد . اما حل اختلاف بین آذربایجان و ارمنستان ، همچنین حل اختلافات درون گرجستان ، لازمه اش همکاری بازیگر اصلی ، یعنی روسیه است . به عبارت دیگر ، بدون توافق روسیه رسیدن به صلح و آرامش درمنطقه ، امکان پذیر نیست

نقش نیروهای نظامی در تامین امنیت انرژی .(انررژی نفت و گاز)

نقش نیروهای نظامی قدرت های امپریالیستی در تامین امنیت انتقال انرژی نفت و گاز .
از زمانیکه تهدید های تروریستی سازمانهای مختلف سیاسی –مذهبی –نظامی در صحنه بین المللی ظاهر شده اند ، نیروهای مسلح ملٌی و اتحادیه های نظامی دولت های مختلف ، با انتقال نیروهای مسلح خود در پایگاه های مختلف و نکات حساس و ژئواستراتژیک جهان خصوصا در مناطق حمل و نقل و انتقال نفت و گاز ، مستقر هستند. در بطن اتحادیه های :G.U.A.M (اتحادیه گرجستان-اکرائین-آذربایجان – ملداوی ) بر خورد های لفظی از یک طرف رخ می دهد و مسئولین این کشور های را ملزم به یافتن راه حل و طرح های جدید وا می دارد . در این موقعیت ها ها روسیه در یافتن استراتژی جدید نقش اساسی دارد . خصوصاً اینکه در اتحادیه :G.U.A.M. ، جمهوری آذربایجان تنها کشورتولید کننده نفت و گاز است .و بعلاوه نفت و گاز تولیدی کشورهای آسیاسی مرکزی در انتقال به بازار های اتحادیه اروپا ، الزاماً از خاک آذربایجان و روسیه می گذرد .لذا روسیه درنحوه و سیاست انتقال نفت و گاز تولیدی از آذربایجان و آسیای مرکزی به اروپا ، نقش اساسی بازی میکند .از زمانیکه تغیرات و تحولات سیاسی د رکشور اوکرائین رویداد ،به نظر می رسد که نقشه های امنیتی برای انتقال نفت و گاز گروه اتحادیه گرجستان –اوکرائین-آذربایجان- و ملداوی ، از اهمیت درجه یک به اهمیت درجه دو سقوط کرد . (انتخابات ریاست جمهوری اوکرایئن 25 فوریه 2010 و روی کار آمدن طیف طرفداران سیاست روسیه Viktor Ianoukovytch )
در حال حاضر نیروهای نظامی روسیه مسئولیت حفظ امنیت موسسات تولیدی و همچنین معادن نفت در حال استخراج نفت دریای خزر را بر عهده دارند . دربین گروهها و سازمانهای سیاسی و اتحادیه های نظامی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، دولتمردان آن کشور، در بین جمهوری های سابق شوروی تشکیل دادند ، سازمان پیمان امنیت دسته جمعی :C.S.T.O ، مخفف : Collective Security Treaty Organisation - که روسیه رهبری و سلطه نظامی خود را بر این سازمان تحمیل کرده است ، امنیت تولید و انتقال نفت و گاز تولیدی دریای خزر را برعهده دارد . روسیه دربین گروه :C.S.T.O ، روسیه رهبری گروه و سلطه بر آن را بر عهد ه دارد ، وخود این امر نشان می دهد که امنیت تولید نفت و گاز و انتقال آن ، در درجه اول اهمیت قرار دارند. در راستای بالا بردن درجه امنیت تولید و انتقال انرژی ، C.E.I. – ( اتحادیه کشور های مستقل . منظور اتحادیه جمهوری های سابق شوروی است ) در سال 2006 تمرینات را در راستای حفظ امنیت مرکز اتمی ارمنستان به اجراء گذاشت ، تا از این طریق سطح آمادگی نیروهای امنیتی را در راستای حفظ امنیت و انتقال انرژی را در مناطق نفت خیز بالا ببرد . تعجب آور نخواهد بود که ما شاهد آن باشیم که سازمان :C.S.T.O در آینده بیش از پیش در تامین امنیت مناطق تولید و انتقال نفت و گاز ، فعالیت بیشتری را بر عهده بگیرد. نیروهای دریائی منطقه چون : Black Sea Force - نیروی دریائی دریای سیاه ، و :Caspian Sea Fore - نیروی دریائی دریای خزر ، در چهار چوب عملیات تامین امنیت در حوزه قفقاز مورد استفاده قرار می گیرند.
یک واقعیت است که در حال حاضر نیروهای نظامی غرب نیز در تامین امنیت انتقال مواد انرژی زا ، یعنی نفت و گاز ، از حوزه دریای خزر به اروپا ، رسماً شرکت می کنند. افسران ارتش ترکیه ، همراه با همقطاران گرجستانی و آذربایجانی ، بطور منظم ، در مانورهای نظامی در راستای تامین امنیت شاه لوله های انتقال نفت از باکو به تفلیس و بندر جیحان ( B.T.C ) و تامین شاه لوله های انتقال گاز از باکو به تفلیس و ارض روم ( B.T.E ) شرکت می کنند . وهمچنین قرار دادی بین نیروهای ناتو و نیروهای نظامی آمریکا و شرکت مستقیم ارتش آمریکا در راستای تامین امنیت این لوله های نفت و گاز و هچنین آموزش واحد های نظامی گرجستان و آذربایجان برای حفظ امنیت این لوله ، بسته شده است . ولو اینکه ناتو و آمریکا شرکت و هرنوع دخالت مستقیم خود در تامین امنیت لوله های انتقال نفت و گاز از آذربایجان و گرجستان را نفی میکند ، ولی بنا به اظهارات مقامات مهم آمریکا و ناتو ، در باره حفظ و تامین امنیت این لوله ها ، تاکنون جلسات متعددی در سطوح بالای مسئولین آمریکائی و یپمان ناتو بر گزار شده است .
همین جلسات ، اهمیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک قفقاز جنوبی را برای آمریکا و اروپا را ، چه از منظر انرژی نفت و گاز و چه از منظر نفوذ در منطقه و جمهوری های سابق اتحاد جماهیر شوروی را نشان می دهند .

* * *
در همین راستا ، لطفا خوانندگان به نقشه موجود در صفحه 4 مقاله ، دقت بکنند . این نقشه وجود و تعداد پایگاه های نظامی آمریکا را که در خاورمیانه خصوصا در مرزهای ایران را نشان می هد . رقابت قدرت های بزرگ در دست اندازی به ثروت های مادی و معنوی ملت های ضعیف ،بیانگر تاریخ استعمار است ، که استعمارگران با تکیه بر قدرت تکنولوژی - نظامی ، و فرهنگی ،و ژئوپولتیک خود ، چگونه هستی مادی و معنوی ملت های ضعیف را با انواع نیرنگ ها و حتی جنگ های خونین قومی ،مذهبی ، به تاراج می برند . یک نگاه کوتاه به نقشه پایگاه های نظامی آمریکا در خاورمیانه خصوصا در منطقه نفت خیز حوزه خلیج فارس ، ماهیت این نظام ها را نشان می دهند . اگر عنوان مقاله :سلاح نفت و سلاح برای نفت ، انتخاب شده است ، در حقیقت در رابطه با احتیاج روز افزون کشور های بزرگ به انرژی ارزان قیمت نفت و گاز و تاراج آن از طریق طرفندهای سیاسی و قدرت نظامی است (ماخذ3 ):. ( ادامه دارد )
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
پاریس :20 ژوئن 2012 .
اقتباس بطور کامل و یا باختصار ، با ذکر نام نویسنده و نام سایت کاملا آزاد است.



در همین راستا ، لطفا خوانندگان به نقشه بالا دقت بکنند . این نقشه تعداد پایگاه های نظامی آمریکا را که در خاورمیانه خصوصا در مرزهای ایران امروز و خلیج فارس را نشان می هد . رقابت قدرت های بزرگ در دست اندازی به ثروت های مادی و معنوی ملت های ضعیف ،بیانگر تاریخ استعمار است ، که چگونه استعمارگران با تکیه بر قدرت های تکنولوژی ، نظامی و فرهنگی ، سیاسی خود ، چگونه هستی مادی و معنوی ملت های ضعیف را با انواع نیرنگ ها و حتی جنگ های خونین ، به تاراج می برند . یک نگاه کوتاه به نقشه پایگاه های نظامی آمریکا در خاورمیانه خصوصا در منطقه نفت خیز حوزه خلیج فارس ، ماهیت این نظام ها را نشان می دهند . اگر عنوان مقاله :سلاح نفت و سلاح برای نفت ، انتخاب شده است ، در حقیقت در رابطه با احتیاج روز افزون کشور های بزرگ به انرژی ارزان قیمت نفت و گاز و تاراج آن از طریق طرفندهای سیاسی و قدرت نظامی است (ماخذ3 ):. ( ادامه دارد )
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
پاریس :20 ژوئن 2012 .
اقتباس بطور کامل و یا باختصار ، با ذکر نام نویسنده و نام سایت کاملا آزاد است.

------------------------------------------------- ماخذ :

1-Le nouvel oléoduc Bakou-Tbilissi-Ceyhan : quels impacts pour la ...
www.cafe-geo.net/article.php3?id_article=1229
Bloquer tous les résultats de www.cafe-geo.net
5 oct. 2007 – FRANCOIS Renaud, 2007, Géostratégie et géopolitique du Caucase du sud : l'arme énergétique et l'outil militaire, Regard sur l'Est (revue en ...
2-
http://www.memoireonline.com/09/09/2703/m_Geostrategie-de-la-Caspienne12.html
3 -
http://www.nationspresse.info/?p=123792

نرگس و ستوده: مادرانی از جنس اسطوره



مادری نرگس و ستوده:
مادرانی از جنس اسطوره

چهار شنبه ۱۴ تير ۱۳۹۱ - ۰۴ ژوييه ۲۰۱۲

آزاده دواچی


مدرسه فمینیستی: فرقی نمی‌‌کند چه کسی باشی، مادر باشی، پدر باشی و یا فرزند، زن یا مرد، هر که باشی و رنج‌‌نامه مادرانی چون نرگس محمدی و نسرین ستوده و روایت‌‌های فرزندان‌‌شان را بشنوی و بخوانی، در دل‌‌ات این صحنه‌‌ها را مرور خواهی کرد. صحنه‌‌هایی از جنس مادرانی که رنج‌‌شان ناتمام و دردشان فراموش نشدنی است.

صحنه‌‌ی اول :

در انتهای روز بعد از بازگشتن از هواخوری جایی گوشه‌‌ی سلولهایشان کز کرده اند و مدام با عکس هایی که توی جیب‌‌شان گذاشته‌‌اند ور می روند. نگاه می کنند به زاویه‌‌ی خورشید، چند غروب دیگر باید صبر کنند تا دوباره صدای فرزندان‌‌شان را از نزدیک بشنوند. چند شب دیگر باید آغوش خالی‌‌شان را به خاطر بیاورند و فکر می کنند که چرا این روزهای سخت و عبوس نمی گذرد. نشسته‌‌اند گوشه‌‌ای و مدام به فرزندان‌‌شان فکر می کنند. چند روز دیگر می توانند تاب دوری را بیاورند. دیگر چوب خط های کشیده شده بر دیوار پر شده است و این میله های سخت آهنی هنوز نشکسته‌‌اند. دل‌‌شان می لرزد و آرام اشکی از گوشه چشم‌‌شان فرو می ریزد. شاید باید نشکنند، شاید، اما مگر می شود که در برابر این همه ظلم دوری تاب آورد؟ باز اشک‌‌های‌‌شان را به یاد جگرگوشه‌‌های‌‌‌شان پاک می کنند و مصمم‌‌تر از قبل از لابه‌‌لای میله های سخت آهنی به زاویه‌‌ی خورشید نگاه می کنند. هرشب با صدای کودکان‌‌شان به خواب می روند و هر روز به امید در آغوش گرفتن دوباره‌‌ی آنها روز را شب می کنند و هنوز نمی دانند که چگونه زندان و نبودن را برای کودکان‌‌شان معنی کنند. شب می شود و رؤیای بودن در کنار فرزندان‌‌شان را می بینند و کز می کنند. چند روز دیگر در انتهای این روزهای غم‌‌آلود نفس خواهند کشید؟ می خوابند و این تنها صدای فرزندان‌‌شان است که در گوش های دلتنگ‌‌شان می پیچد، اما انگار صدایی در گوششان آرام می گوید که دوباره آنها را خواهند دید. با این امید پلک‌‌های ترشان را برهم می گذارند و خواب می بینند.

صحنه‌‌ی دوم :

نشسته اند کنار هم و دارند معانی لغات را یاد می گیرند. خیره می شوند به تصویرهای رنگارنگ کتاب، چرا آنها را رنگی نمی بینند؟ اصلا چرا دیگر هیچ چیز در نظرشان رنگی نیست؟ سعی می کنند از هر کلمه خاطره ای بسازند. یادشان نمی آید اولین لغت که یاد گرفته اند چه بود، اما تنها چیز در خاطرشان صدای ممتد و محکم بسته شدن درها و ناپدید شدن مادرهای‌‌شان بوده است، دیگر خواب ندارند سخت می خوابند، سخت بلند می شوند. دیگر از هر چیزی می ترسند، حتی از پاسبان هایی که قرار است راه خانه‌‌شان را وقتی گم شدند به آنها نشان بدهند. هنوز آن قدر بزرگ نشده اند که معانی لغات را بفهمند، اما در همین کودکی معنی ترس را خوب درک کرده اند. سن زیادی ندارند، کودک‌‌اند و در حسرت آغوش مادری که بارها از آنها به زور ربوده شده است، کابوس دیده اند. اسباب‌‌بازی‌‌هایشان را گوشه ای برده اند، کنار عکس مادر و زل زده اند به آن. آن قدر زود معنی دلتنگی را فهمیده اند که شاید باید تکرارش کنند. شمردن بلد هستند، اما نه آن قدر که روزهای باقی مانده برای در آغوش خوابیدن مادرشان را بشمارند، نه آن قدر که ثانیه ها از فاصله‌‌ی این همه روز کم کنند. این روزها بیشتر دوست دارند بخوابند، و در خواب بیشتر مادرشان را می بینند. آن قدر کوچکند که نمی توان برایشان میزان سالهای باقی مانده را حساب کرد، اما با خودشان می گویند چرا مادرشان نیست، چرا شب‌‌های‌‌شان را بی‌‌مادر کرده اند و در ذهن کودکانه‌‌شان دلیلی نمی بیند، کلافه می شوند، گم می شوند و باز سرشان را آرام کنار عکس مادر می گذارند تا خوابشان ببرد. هراس، همراه همیشگی آنها بوده است، هراس دوری از مادر، هراس تنها ماندن. آن قدر ترسیده اند که دیگر به خوابهای‌‌شان هم اعتماد نمی کنند. چند روز دیگر در حسرت دیدار مادرشان باید دل کوچک‌‌شان را به قاب عکسی کهنه خوش کنند. خواب‌‌شان می برد و در خواب لبخند می زنند شاید.

صحنه‌‌ی سوم:

سخت است که در یک چهاردیواری بشینی، بدون ساعت، بدون دیدن روز و شب، بدون لحظه ای آرامش و با خودت تکرار کنی تمام خواهد شد، وقتی می دانی همه چیز به این زودی ها تمام نخواهد شد، وقتی دلیلی برای بودنت در این سوی میله ها نمی بینی. سخت است که در گوشه ای و یا کنجی که اطرافش پر از حصار و سیم های خاردار است و همه ی امیدهایت در آن سوی دیوارهاست بنشینی و مدام خودت را سرزنش کنی. پس بی تاب می شوی، مقصر من هستم یا نیستم؟ گناه فرزندانم چیست؟ حالشان خوب است؟ باز هم کابوس می بینند؟ شبها خوابشان می برد یا بی خوابند؟ و هی قدم می زند و هی قدم می زد و مدام در ذهنش تکرار می کند که کجای کارش اشتباه بوده است، اصلا اشتباهی در کار بوده؟ و بعد می لرزد، عرق سردی بر بدنش می نشیند. با خودش می گوید یعنی در آن سوی دیوارها فراموشم می کنند؟ و بعد باز می لرزد و درد می کشد و لرزان لرزان تن نحیف و بیمارش را به دیوار سرد زندان تکیه می دهد و مدام توی ذهنش خاطراتش را با کودکانش مرور می کند. کسی صدایش را نمی شوند و فریاد می زند و فریاد... نه مقصر نیست این را می داند و باز درد می کشد و خودش را آرام به کناری می کشد. همه ی دردهایش از وقتی بیشتر می شوند که فهمید دیگر نمی تواند کودکانش را ببیند و حالا آن ها در فکر مادر چگونه روز را شب و شب را روز می کنند و باز درد می کشد و دستهایش می لرزند. اما هنوز می تواند بایستد و با خودش می گوید نه مقصر نیستم و باید بایستم. دارد با خودش زمزمه می کند که صدای محکم زندانبان مرور خاطراتش را برهم می زند.

صحنه‌‌ی چهارم :

حالا آنها از مادرشان دورند این را می دانند و آرام نجوا می کنند، گاهی بعضی از افراد بوی مادرشان را می دهد، آنها را دوست دارند همان‌‌هایی که آنها را یاد مادرشان می اندازد، عکس پدر را هم در آغوش گرفته اند شاید در ذهن کودکانه شان می پرسند گناه‌‌شان چیست که تنها سهم آنها از زندگی دیدن عکس پدر و مادر شده است. رو می کند به خواهرش و می گوید: "مامان جایش امن است؟" خواهر می گوید: " امن است" و باز دست‌‌های‌‌شان را محکم می گیرند و روی عکس ها را می بوسند. عکس ها را گذاشته‌‌اند کنارشان شاید در ذهن کوکانه‌‌شان می دانند درست در همین لحظه که آنها به مادرشان فکر می کنند مادرشان در فکر آغوش آنها به خواب رفته است، درد مادر را دیده‌‌اند با همین سن کم و این یعنی تکرار کابوس‌‌های شبانه‌‌شان. خوب که خاطرات‌‌شان را مرور می کنند می ترسند، نگران مادرشان هم هستند. هر چند کوچکند اما تصویر بیمار مادر رهایشان نمی کند. چند روز دیگر مانده تا از پشت شیشه‌‌های یخ‌‌زده صورت مادرشان را ببینند، چند روز دیگر مانده؟ دست‌‌های‌‌شان را بلند می کنند تا با انگشتان‌‌شان بشمارند. اما می ترسند از دیدن مادر از جایی که قرار است بروند. در ذهن کودکانه‌‌شان آنجا جای امنی نیست، پس چه طور مادرشان را در خیال‌‌شان در آنجا رها کنند. می ترسند اما دیدن مادر حتی از پشت شیشه و همان ثانیه‌‌های کوتاه هم به آنها آرامش می دهد، با خودشان می گویند کاش همین را هم نگیرند.

صحنه‌‌ی پنجم :

مرد یک قاضی است با چهره‌‌ای عبوس و گرفته و دستش را بلند می کند و دوباره پایین می آورد، شاید دارد فکر می کند به مجرمی که مجرم نیست، تنها جرمش گذشتن از خود به خاطر دیگران است. به هیچ چیز فکر نمی کند، به هیچ چیز به زنی که آنجا لرزان نشسته است و دست‌‌ها و پاهایش از شدت غم کودکان و فشارها و رنج هایی که تحمل کرده‌‌اند دیگر نای رفتن ندارد. به هیچ چیز فکر نمی کند، حتی به چشم های گریان دو کودکی که آخرین بار از غم دوری مادر خواب‌‌شان نبرد. خودش می داند که جرمی نکرده است شاید در وجدانش این را می داند، اما باز به روی خودش نمی آورد، شاید دیگر قلبی برایش نمانده است که دلش برای مادری بسوزد آن قدر که سیاه شده است. به هیچ چیز فکر نمی کند به زنی که بی‌‌گناه است و او که در مقام عدل نشسته است و قرار است عادل باشد. جرم مشخص است از نظر او ، تنها می خواهد به این فکر کند و درست وقتی که دارد حکم را می دهد برایش هیچ چیز معنا پیدا نمی کند، حتی حس مادر و فرزند . مانند او زیادند مردانی که قرار است عادل باشند و نیستند، که جای عدالت نشسته‌‌اند و عدالتی ندارند. مردانی که بوی سیاست می‌‌دهند و در چهره‌‌های گرفته‌‌شان چیزی جز خشم پیدا نیست، خشمی که هیچ کس را نمی شناسد و تنها می خواهد از افراد به بهانه‌‌های واهی مجرمانی بسازد برای محکوم کردن‌‌شان. تعدادشان زیاد است و هرکدام‌‌شان بدون آنکه بتوانند صورت کودکان و مادران را تصور کنند و بی آنکه به درد این جدایی‌‌ها بیاندیشند مادران را از جگرگوشه‌‌های‌‌شان جدا می کنند. هیچ چیز را انگار نمی‌‌فهمند و برای تعریف جرم برای مادران در همان دینی که گفته بود بهشت زیر پای آنهاست از هیچ چیزی کم نمی آورند. این صحنه تمام نمی شود و هنوز ادامه دارد و هنوز آنهایی را که جرم‌‌شان تنها خدمت به انسان‌‌هاست از بزرگترین چیز یعنی فرزندشان محروم می شوند و آنها هرگز نمی فهمند، چرا که آنها مردان سیاست‌‌اند.

صحنه‌‌ی آخر:

همه چیز تمام نمی شود، نشسته‌‌اند و رنج‌‌نامه‌‌های‌‌شان را می خوانند و اشک می ریزند. درست همین جاست مادرانی که کودکان‌‌شان را در آغوش می گیرند و می فهمند که همه اینها یک قصه نیست، یک روایت نیست تا برای فرزندان‌‌شان بگویند؛ اینها صحنه های واقعی از زندگی آدم هایی است که اسطوره نیستند، حقیقی‌‌اند و آن‌‌قدر از خود گذشته‌‌اند که روایت‌‌های‌‌شان ماندگار شده است. بغل می کنند فرزندان‌‌شان را و صحنه ها را به خاطر می سپارند شاید شبی قصه‌‌اش را برای فرزندان‌‌شان بازگویند، چرا که مادران در بند فراموش نمی شوند.

ی ها خواستار رسیدگی بین المللی درباره مرگ یاسر عرفات شدند.



فلسطینی ها خواستار رسیدگی بین المللی
درباره مرگ یاسر عرفات شدند.

پنجشنبه ۱۵ تير ۱۳۹۱ - ۰۵ ژوييه ۲۰۱۲

بهروز عارفی

Yasser-Arafat.jpg
روزنامه لوموند، چاپ پاریس، در گزارشی با عنوان فوق(4 ژوئیه 2012) نوشته است: پس از کشف مقادیر غیر طبیعی پلونیوم در وسائل شخصی عرفات ، فلسطینی ها خواستار رسیدگی به دلایل مرگ یاسر عرفات شدند. به گزارش تلویزیون الجزیره، به درخواست همسر عرفات، وسایل شخصی وی از جمله کلاهی که هنگام انتقال به بیمارستان فرانسوی بر سر داشت، و نیز مسواک و چند تار موی عرفات در یک آزمایشگاه سویسی مورد بررسی قرار گرفته و نتیجه آزمایش ها نشان می دهد که در کلیه این وسایل، مقادیری عنصر رادیو آکتیو پلونیوم وجود داشته است. سوها عرفات در نامه ای به آزمایشگاه سویسی خواستار آزمایش های تکمیلی بر روی پیکر رهبر فقید فلسطین جهت مقایسه ان با نتایج حاصل از وسائل وی شده است. او خواهان کشف حقیقت درباره مرگ یاسر عرفات است.

محمود عباس به شرط توافق همسر عرفات و ناصر القدوه نماینده خانواده عرفات، با نبش قبر و نمونه برداری از پیکر عرفات موافقت کرده است.

الکساندر لیتویننکو، جاسوس روسی که در سال 2006 در لندن درگذشت با پولونیوم مسموم شده بود.

یاسر عرفات که در مقاطعه، مقر تشکیلات خودگردان فلسطین در رام الله در محاصره ارتش اسرائیل به سر می برد، در 11 نوامبر 2004 در بیمارستان پرسی واقع در حومه پاریس درگذشت. پنجاه پزشکی که او را معاینه کردند، نتوانستند علت مرگ او را توضیح دهند. معمای مرگ او همچنان حل نشده است.

فلسطینی ها اسرائیل را به مسموم کردن عرفات متهم کردند. دیوان عالی اسرائیل، در تاریخ 14 دسامبر 2006، به ارتش اسرائیل اجازه داد تا به «قتل های هدفمند» بپردازد. در گذشته، صدها فلسطینی از جمله رهبران سازمان آزادی بخش فلسطین قربانی چنین قتل ها و سوء قصد های ماموران اسرائیل در سراسر جهان شده اند.

پس از مرگ عرفات، در سال 2005 و نیز 2007، دو مقاله در مورد مرگ عرفات، در لوموند دیپلماتیک منتشر شد. این دو مقاله را آمنون کاپلیوک، روزنامه نگار اسرائیلی و نویسنده زندگی نامه عرفات نوشته بود. کاپلیوک در 26 ژوئن 2009 در گذشت.

در زیر، این دو مقاله، دورباره از نظر خوانندگان می گذرد.

*******

نوامبر ۲۰۰٥، لوموند دیپلماتیک
آمنون کاپلیوک، نویسنده فقید اسرائیلی
ترجمه بهروز عارفی

پرسش امروز رسانه هاي اسرائيلي
آيا ياسر عرفات رابه قتل رسانده اند ؟

يک سال پس ازدرگذشت ياسر عرفات که به ديده ژنرال شارون مانع اصلي در برابر صلح بود، با بن بست کامل مواجهيم. نه تنها اسرائيل به ساختن شهرک هاي استعماري ادامه ميدهد، بلکه زندگي روزانه براي فلسطيني ها همچنان بسيار سخت است. حتي در غزه «آزاد شده» که به زنداني تبديل گشته است. بدتر از آن، جنگ داخلي که عرفات تلاش ميکرد از آن جلوگيري کند، تهديد ميکند. در چنين اوضاعي است که رسانه هاي [اسرائيلي] فرضيه مسموميت عرفات را پيش ميکشند ...

يک سال پيش، روز ١١ نوامبر ٢٠٠٤، رئيس تشکيلات خودمختار فلسطين و سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) در بيمارستان نظامي پرسي واقع در کلامار، حومه جنوبي پاريس ، چشم از جهان فروبست. اين امر قطعي است که حال ابوعمار – با نامي که فلسطيني ها صدايش ميکردند - درهفته آخر ، ناگهان به وخامت گرائيد. و نيز قطعي است که محاصره مقر فرماندهي عرفات ( مقاطعه) در رام الله ، از دسامبر ٢٠٠١ از سوي ارتش اسرائيل ، عرفات را وادار به زندگي در شرايط رواني و جسماني فوق العاده طاقت فرسا کرده بود. اما، به ديده چندين رهبر فلسطيني که اعلام موضع علني شان در رسانه هاي عرب و غيرعرب منتشر شد، کار تمام بود. اسرائيلي ها رئيس را مسموم کرده بودند. پزشک اردني شخصي عرفات، دکتر اشرف الکوردي نيز چنين عقيده دارد.

در هفته هاي اخير، رسانه هاي اسرائيلي بر آن چه تا حال يک شايعه و اعتقاد باطني شمرده ميشد، اعتبار خاصي داده اند. اين رسانه ها از احتمال « تصفيه فيزيکي» رئيس حکومت فلسطين سخن مي رانند. براي مثال، روز ٣٠ سپتامبر ٢٠٠۵، يورام بينور خبرنگار کانال دوم تلويزيون اسرائيل در سرزمين هاي اشغالي کلمه خشن را برزبان آورده بود.

سه هفته پيش از آن، عنوان ضميمه هفتگي روزنامه هآرتص (١)« عرفات از ايدز يا مسموميت فوت کرده است » بود. اما، آموس هارل و آوي ايزوچاروف به نقل از يک کارشناس اسرائيلي، احتمال ابتلاي عرفات را به بيماري ايدز « بسيار کوچک » ارزيابي کرده و تاکيدکردند که پزشکان متعددي عقيده دارند که علائم بيماري، به يک مسموميت نزديک است. اين دو روزنامه نگار در کتابي که در اکتبر ٢٠٠۵ با عنوان «هفتمين جنگ اسرائيل»(٢) انتشار مي يابد، بدون ارجح شمردن يکي از اين سه فرضيه، علت فوت را ناشي از يکي ازعوارض مسموميت، ايدز يا عفونت ساده شمرده اند. يکي از مولفين اين کتاب، در صحبت هاي خصوصي احتمال بيشتر را به مسموميت ميدهد...

«مرده اي که راه ميرود»

بيمارستان پرسي ، يکي از معتبرترين مراکز پزشکي اروپا براي معالجه بيماري هاي خوني است. نظريه پزشکان اين بيمارستان کدام است؟ گزارش سري پزشکي با امضاي پزشک ارشد بخش هاي بيمارستان، دکتر برونو پاتس نتيجه مي گيرد که « آقاي ياسر عرفات، در سيزدهمين روز بستري شدنش در بيمارستان پژوهشي ارتش پرسي و هشتمين روز اقامت اش در بخش مراقبت هاي ويژه، در اثر خونريزي گسترده مغزي درگذشت. اين خونريزي مغزي وضع باليني ناشي از چهار سندروم(٣) را بغرنج تر کرد (...) معاينه تعداد زيادي از متخصصين رشته هاي متعدد پزشکي و نتايج آزمايش هاي انجام شده، اجازه نداد تا يک چارچوب بيماري شناسي مشخص را که بتواند اجتماع اين سندروم ها را توضيح دهد، در نظر گرفت ».

تنها منشاء انتشار شايعه در فلسطين، اين «ابهام» پزشکي نيست. فلسطيني ها همچنين به نيت آشکار و اعلام شده نخست وزير اسرائيل، آريل شارون براي ازبين بردن ياسر عرفات نيز تکيه مي کنند. از بهار ٢٠٠٢، ژنرال شارون از نو به تهديد پرداخت. اگر او وارد عمل نشد، بخاطر قولي بود که به جورج دبليو بوش داده بود. در جريان سال نو يهودي ٢٠٠٤، نخست وزير با تأکيد بيان کرد « عرفات از سرزمين ها[ي فلسطيني ] اخراج خواهد شد» . ميتوان پرسيد که اخراج يا کشته خواهد شد؟ . شارون يادآوري ميکند که اسرائيل شيخ احمد ياسين رهبر معنوي حماس و سپس جانشين او عبدالعزيز رانتيسي را به قتل رساند. آيا تفاوتي ميان عرفات، ياسين و رانتيسي وجود دارد؟ و خودش پاسخ ميدهد « من تفاوتي نمي بينم. همان طوري که ما عليه اين قاتلان وارد عمل شديم، عليه عرفات عمل خواهيم کرد.» (4)

در اوايل نوامبر ٢٠٠٤، اوري دان (روزنامه نگار) از معتمدين نخست وزير نوشت که شارون « به بوش اعلام کرده که ديگر خود را به رعايت قولي که به هنگام نخستين ملاقات شان در مارس ٢٠٠١ داده بود، ملزم نميداند. منظورش آسيب رساندن به عرفات بود. برداشت بوش اين بود که شايد بهتر است که سرنوشت عرفات را بدستان قادر متعال بسپريم. شارون پاسخ داده بود که گاهي مي بايست به قادر متعال ياري رساند. »(۵)

اين اظهارات در مقاطعه (مرکز فرماندهي عرفات) بسيار جدي گرفته شده بود. بويژه که واحد تيراندازان خبره ارتش اسرائيل موسوم به سايرت متکال براي آمادگي جهت حمله احتمالي به مقر ياسر عرفات و يا در صورت امکان، قتل نامبرده تمرين ميکرد. گويا ژنرال شارون هم در يکي از اين تمرينات حضور داشته است. و همه ميدانند که او ازاين که در جريان محاصره بيروت در سال ١٩٨٢، نتوانسته است عرفات را از ميان بردارد، سخت متاسف است. وزير دفاع اسرائيل شائول موفاز و وزير امور خارجه سيلوان شالوم نيز معتقد به از بين بردن عرفات بودند . روني دانيل خبرنگار امور نظامي کانال دوم تلويزيون اسرائيل، از عرفات به عنوان « مرده اي که راه ميرود » ياد کرد ...

نيات رهبران اسرائيل براي خلاص شدن از دست رهبر فلسطين، هرقدر هم قانع کننده باشد، به تنهائي دليل مسموميت او نيست. لذا بايد به وضعيت جسماني رئيس نظري بياندازيم.

در ١٨ اوت ٢٠٠٤، من شخصا هنگام سخنراني پرزيدنت عرفات در مجلس شوراي فلسطين ، حضور داشتم. او بمدت دو ساعت، همه مشکلات زمان را بررسي کرد و طبق معمول دو يا سه بار جملات کليدي سخنراني اش را تکرار کرد. او ايستاده و با صداي رسا صحبت ميکرد و نشانه اي از بيماري در او ديده نميشد.

روز ٢٨ سپتامبر، در جريان چهارمين سالگرد اتتفاضه الاقصي، عرفات را براي آخرين بار ديدم. او مثل هميشه مرا در آغوش گرفت و سلام داد و از احوال من پرسيد. پاسخ دادم « الحمدالله همه چيز روبراه است. اما، شما ابوعمار ، طي مدت کوتاهي زياد لاغر شده ايد» : چهره اش ضعيف تر شده بود و لباس هايش کاملا براي اندامش گشاد جلوه ميکرد. پاسخ داد « چيزي نيست ». ، او ضمن صرف نهار فعالانه در بحث شرکت داشت و مثل هميشه کم غذا بود. ناگهان سخنگوي عرفات، نبيل ابو ردوينه در گوش من گفت «بهتر است تمام کنيم، ابو عمار نياز به استراحت دارد» . عرفات دوباره مرا بوسيد و از هم جدا شديم.

در ماه اکتبر، وضع جسماني او وخيم تر ميشود. روز ١٢ اين ماه، چهار ساعت پس از شام، او دچار دل درد، استفراغ و اسهال ميشود. به او داروي آنفلوآنزاي روده اي تجويز ميکنند ولي نتيجه اي نميدهد. آزمايش هاي خون نشان ميدهد که تعداد پلاکت ها در خون بسيار پائين ولي شمار گلبول هاي سفيد ثابت است. روز ٢٧ اکتبر، حال او ناگهان وخيم تر مي گردد.. او بمدت يک ربع ساعت بيهوش ميشود. ياسر عبد ربه پس از ديداربا وي به من گفت « وضع جسماني او بسيار وخيم است، بسيار وخيم ».

روز بعد، پزشکان مصري، تونسي و سرانجام اردني رسيدند.آنها قادر به تشخيص منشاء بيماري نشده و پيشنهادکردند که بيمار به بيمارستاني در پاريس منتقل شود. کاخ اليزه فورا موافقت کرد. ژنرال شارون از طريق رئيس دفترش دوو وايس گلاس علاوه بر عزيمت او با بازگشت وي پس از بهبودي نيز موافقت کرد و با تغيير رويه اي شگفت آور پيشنهاد اعزام پزشکان اسرائيلي به پاريس را نمود. نزديک ظهر ٢٩ اکتبر، دستياران ابوعمار، وي را از ساختماني که بمدت ٣۵ ماه در آن محبوس بود، به يکي از دوهليکوپتر اردني هدايت کردند. رئيس بجاي کفيه هميشگي اش، کلاه پوستي بسر داشت و شگفتانه لبخند ميزد. او عرفاتي نبود که من از ١٩٨٢، از زمان اولين ديدارمان در بيروت غربي تحت محاصره مي شناسم. هنگام پرواز هليکوپتر به امان* ، نزديکان اش اشک ميريختند. از امان ، يک هواپيماي پزشکي نظامي فرانسوي، عرفات را به پاريس انتقال داد.

هنگام ورود به کلامار، او به هوش بود ولي بسيار ضعيف مينمود. آزمايش هاي اوليه روشن ميکند که وي نه سرطان خون، نه غده داشته ولي از التهاب شديد دستگاه گوارشي رنج مي برد. پزشکان با تجويز آنتي بيوتيک و داروي ضد التهاب با دوز(اندازهء) قوي به مقابله با بيماري ميروند. وضعيت او رو به بهبود ميرود. او کمي در اطاق اش قدم زده و تلفني با پرزيدنت ژاک شيراک و چند رهبر فلسطيني صحبت ميکند. اما، ناگهان روز سوم نوامبر، در اغما فروميرود. او از عوارض چندين بيماري شديدا رنج مي برد. علت آن را به وجود يک توکسين (زهرابه) ناشناخته نسبت ميدهند، اما پزشکان فرانسوي نمي توانند آن را تشخيص بدهند. اطرافيان عرفات معتقدند که فقط يک معجزه مي تواند او را نجات دهد. دو هفته پس از ورود به بيمارستان، پرزيدنت ياسر عرفات چشمانش را براي هميشه فروبست.

همان طوري که ديديم، مطبوعات اسرائيل براي توضيح اين مرگ ناگهاني، سه علت را پيش ميکشند. آن ها عبارتند از عفونت، ايدز يا مسموميت. فرضيه عفونت فاقد اساس طبي است. هيچکدام از پزشکان فرانسوي، فلسطيني، مصري، تونسي يا اردني، به مشاهده نشاني از عفونت در جريان معاينه هاي خود، اشاره اي نکردند. از سوي ديگر اگر منشاء بيماري وي عفوني مي بود، عرفات بکمک آنتي بيوتيک هاي تجويزي مي توانست با آن مقابله کند.

فرضيه بيماري ايدز تنها به قصد لجن پراکني بر چهره رئيس پيش کشيده شده بود. زيرا مقاله يادشده هآرتص کوچکترين عنصر قانع کننده اي طرح نمي کند. يک بررسي نيويورک تايمز بر اين فرضيه، بکلي خط بطلان ميکشد. پزشکان فرانسوي حتي اشاره اي هم به آن نمي کنند. پزشکان تونسي آزمايش اچ آي وي انجام دادند که نتيجه اش منفي بود. يک کارشناس اسرائيلي اطمينان مي دهد که « اين امر غير قابل قبول است که بيماري اي که دوهفته طول کشيده و با اسهال وحشتناک، استفراغ شديد و اختلالات شديد گوارشي همراه بوده و عوارض جدي خون لختگي بروز کرده، ناشي از ايدز بوده باشد. (٦) بنا بر اظهار دکتر الکوردي پزشک شخصي عرفات بمدت بيش از بيست سال، در واقع، هيچ مدرک پزشکي از اين بيماري نامي نبرده است.

فرض مسموميت از نظرمقامات اسرائيلي « احمقانه» و « بدخواهانه» است. از سوي فلسطيني ها، به اقدام اسرائيل براي قتل يکي از رهبران حماس، خالد مشعل در ٢۵ سپتامبر ١٩٩٧ در امان اشاره ميشود. در آن زمان، دو مأمور موساد در روز روشن و در خيابان ، سمي به گوش او تزريق کرده بودند. ملک حسين بسيار عصباني از اين ماجرا، از اسرائيل مصرانه خواست تا پادزهر سم مربوطه را ارسال نمايد والا مسئوليت بحراني مهم ميان دو کشور با اسرائيل خواهد بود. نخست وزير اسرائيل بنيامين نتان ياهو پذيرفت پادزهر مربوطه را ارسال نمايد و براي آرام کردن اوضاع ، هفتاد زنداني فلسطيني از جمله شيخ ياسين را آزاد کرد.

مقايسه را نبايد بجاي استدلال گرفت. پزشکان بيمارستان پرسي در گزارش خود تأييد مي کنند که اثري از سم هاي شناخته شده پيدا نکردند. علاوه بر اين آنان از دو لابراتوار ديگر (ژاندارمري و ارتش) خواسته بودند که بدنبال سم بگردند. نتيجه منفي بود. باوجود اين، ارزيابي برخي از کارشناسان اين است که ميتوان به آساني مواد سمي ناشناخته توليد کرد. برخي از اين سم ها پس از اين که اثر کرد خود از بين ميرود.

رهبران اسرائيلي از جمله اهود باراک، بشرطي نقشه حذف فيزيکي رئيس فلسطيني را پيش ميکشيد که اين عمل « هيچ ردپايي از اسرائيل » از خود باقي نگذارد. و از اين جاست که استفاده از سم غير قابل تشخيص مطرح ميشود. او ميگويد، بدون ترديد، چنين چيزي اتفاق افتاده است. يک روزنامه نگار با سابقه اسرائيلي که وي هم ترجيح ميدهد هويتش فاشن نشود، به همکاران متعددي تعريف کرده است که زمان زيادي از علني شدن بيماري رهبر فلسطين نگذشته بود که وي اطمينان يافت که رئيس مسموم شده است. علاوه بر آن، سه شخصيت بخش هاي امنيتي اسرائيل جداگانه با او در مورد بهترين روش براي اين کار بحث کرده اند و گويا به يک نتيجه رسيده اند: استفاده ازسم. البته اين گفتگو ها در آوايل ٢٠٠٤ رخ داده است.

پزشک پادشاهان اردن هاشمي، اشرف الکوردي همچنين پزشک ابوعمار نيز بود و کاملا به پرونده پزشکي وي آگاه بود. او نيز اندکي پس از فوت بيمارش، اعلام کرد که علائم مسموميت را مشاهده کرده است. او عرفات را در مرحله حاد بيماري اش، پيش از انتقال به فرانسه معاينه کرده بود و چيزي از مشکلات خوني که ظاهرا عرفات را به زانو در آورد، نميدانست. بهمين جهت، او براي تشکيل يک کميته بررسي مستقل پافشاري ميکرد تا بالاخره با يک کالبدشکافي، علل مرگ روشن شود. درد کليه و معده، بي اشتهائي کامل، کم شدن پلاکت هاي خون، کاهش زياد وزن، ظهور لکه هاي سرخ بر روي چهره، زرد شدن پوست علائمي است که « هر پزشکي به شما خواهدگفت که اين ها علائم مسموميت است.» (٧) در واقع تنها چنين کميسيوني امکان خواهد داد تا مشخص شود که آيا عرفات به قتل رسيده است يا نه (8)

ياسر عرفات آرزو داشت که در بيت المقدس و در صحن مسجد، سومين مکان مقدس اسلام دفن شود. مقامات اسرائيلي با آن مخالفت کردند. و رهبران فلسطيني مقاطعه را انتخاب کردند که صحنه آخرين نبرد ابوعمار براي ايجاد دولت مستقل فلسطين بود. همرزمان عرفات تاکيد ميکردند آيا جاي بهتري براي مزار « پدر» ملت در مقر فرماندهي اش که توسط ارتش اشغالگر ويران شده ميتوان تصور کرد . آيا قوي تراز اين نمادي وجود دارد؟ از فرداي خاک سپاري، آرامگاه او محل زيارت شهروندان بيشماري، چه تنها و چه دسته جمعي، جهانگرد يا مهمانان رسمي، گشته است.

همان طوري که ميشل بارنيه وزير امور خارجه وقت فرانسه در فوريه ٢٠٠۵ به هنگام ديداري از مقاطعه بيان کرد، ميراث ياسر عرفات متعلق به خلق فلسطين و تاريخ است. ولي اسرائيلي ها در اين ميان چه وضعي دارند؟ نخست وزير فلسطين، احمد قريع اظهار داشت « آنان دچار توهم و خودفريبي اند اگر بپندارند که مقاصدشان در دوران پس از عرفات تحقق خواهد يافت» و سپس اضافه کرد « روزي ، آنان افسوس عرفات را خواهند خورد.»

پاورقي:

* پايتخت کشور اردن در متون عربي عمان نوشته مي شود ولي براي احتراز از اشتباه با کشور عمان در ايران از ديرباز آنرا امان مي نويسند.م.

١ – هآرتص ، تل آويو، ٩ سپتامبر ٢٠٠۵. نيويورک تايمز هشتم سپتامبر، علت مرگ را خونريزي در اثر يک عفونت نامعلوم قيد کرده بود. اما اين نشريه تأکيد ميکرد که در پرونده پزشکي، هيچ عاملي نه مسموميت و نه ايدز را ثابت نمي کند.

٢ - Hachette Littérature,Paris ,٢٠٠٥

٣ - « سندرم گوارشي پيش آمده سي روز پيش از آن، به Entérocolite آنتروکليت** نسبت داده شد؛ سندرم خوني که همزمان يک CIVD *** شديد را با هموفاگوسيتوز [ نوعي نارسائي خوني]Hémophagocytose منزوي مربوط به مغز استخوان ، بدون سندرم فعال کننده Macrophagique ماکروفاژيک*** * سسيتماتيک ، يک يرقان کولوستاتيک Cholostatique يک جا جمع کرده؛ يک سندرم عصبي با حالت گيجي متغير و سپس کوما (اغماء) »

٤ – روزنامه يديوت آهارونوت، تل آويو، ١٤ سپتامبر ٢٠٠٤.

۵ – روزنامه معاريو، تل آويو، ٤ نوامبر ٢٠٠٤ .

٦ و ٧ – روزنامه هآرتص، ٩ سپتامبر ٢٠٠۵

٨ – مجلس شوراي فلسطين که از کار کميسيون تشکيل شده در نوامبر ناراضي بود، يک کميسيون جديد تحقيق براي کشف سريع دلايل مرگ شهيد ايجاد کرده است.

** آنتروکليت : التهاب همزمان مخاط روده کوچک و بخشي از روده بزرگ ( کولون)، (فرهنگ فرانسوي ربر)

*** CIVD – Coagulation intra-vasculaire disséminée انعقاد خون درون عروقي پراکنده

** ** ماکروفاژ : از انواع سلول هاي ايمني و درشتي که در خون و بافت ها يافت ميشوند و عوامل مهاجم و ميکروب هاي واردشده به بدن را مي بلعند و از بين مي برند (فرهنگ سخن – جلد ٧)

------

ژانويه٢٠٠٧،لومونددیپلماتیک

آيا ياسر عرفات را به قتل رسانده اند؟ (٢)

بيست و پنج ماه از درگذشت ياسر عرفات رئيس تشکيلات فلسطين و سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) ميگذرد. اما پزشکان فرانسوي که معالجه وي را در آخرين روزهاي عمرش به عهده داشتند، نتوانستند دليل مرگ را کاملا توضيح دهند. دو پرسش اساسي هنوز بي پاسخ مانده اند. اگر فوت عرفات به مرگ طبيعي نبود، چگونه او را به قتل رسانده اند و مسئول قتل وي کيست؟

معماي نخست بي پاسخ مانده است. اما ، سوال دوم واقعا يک معما به حساب نمي آيد. پاسخ آن را مديون وفادار ترين دوست و ستايشگر ژنرال آريل شارون و شايد صميمي ترين آنها هستيم. او روزنامه نگار (راست گراي) اسرائيلي، اوري دان است.

فلسطيني ها يک لحظه در اين که آريل شارون نخست وزير وقت اسرائيل، رهبرشان را به قتل رسانده، ترديد نکرده اند. مگر او بارها و آشکارا از تمايل خود به ازميان برداشتن عرفات صحبت نکرده بود؟ مگر عرفات را با هيتلر مقايسه نکرده بود؟ اما، اوري دان بسيار فراتر ميرود. يک هفته پيش از مرگ عرفات، دان در شماره ٤ نوامبر ٢٠٠٤، روزنامه معاريو تعريف ميکرد که شارون به جورج دبليو بوش اطلاع داده است که او ديگر به قولي که در مورد مصونيت عرفات در مارس ٢٠٠١ به او داده بود، وفادار نخواهد بود. (١)

در کتابي که دان اخيرا منتشر کرده است (٢)، او آشکارا مطرح ميکند که دوست او، دستور نابودي عرفات را داده است. « زمان کوتاهي پس از اينکه شارون بدنبال ملاقات با بوش در ١٤ آوريل ٢٠٠٤، دستان بازتري يافت، وضع جسماني عرفات رو به وخامت گذاشت. او اندکي پس از انتقال به بيمارستان نظامي پرسي در کلامار در ماه اکتبر، در روز ١١ نوامبر در گذشت. پيکر او به رام الله بازگشت تا در آنجا به خاک سپرده شود.» (صفحه ٤٠٣ کتاب) او مسئله را روشن تر نيز بيان ميکند. « مقاله من براي معاريو با اين واژه ها شروع ميشود: در کتاب هاي تاريخ، از آريل شارون به عنوان فردي نام برده خواهد شد که عرفات را ازبين برد بدون اينکه او را بکشد.» آيا سه کلمه آخر به روش هاي بکار رفته اشاره نميکند؟

نابودساختن رئيس حکومتي که بصورت دموکراتيک انتخاب شده بود، دست کم به توافق ضمني بوش نياز داشت. حال آنکه دان برملا ميسازد که بوش پس از شنيدن مطالب شارون بي تفاوت مانده بود. او مينويسد« او [بوش] بدون اينکه براي کشتن عرفات به شارون چراغ سبز بدهد، ديگر درصدد بر نيامد که از وي تضمين جديدي بخواهد.» (صفحه ٤٠١)

يک نکته پر معني ديگر. با گذشت زمان، دان از نخست وزير مي پرسد که چرا در مورد عرفات اقدامي نميکند: «عرفات را نمي کشند، او را اخراج نمي کنند. آيا او از مصونيت مطلق برخوردار است؟» ژنرال پاسخ ميدهد: «بگذار من به روش خود مشکل را برطرف کنم!.». و دان اضافه ميکند « اين برخورد ميان ما تازگي داشت. او ناگهان به گفتگوي ما خاتمه داد.» (صفحه ٤٠٣)

١ – به مقاله « آيا عرفات را به قتل رسانده اند؟، لوموند ديپلماتيک، نوامبر ٢٠٠٥ مراجعه کنيد

٢ – آريل شارون – گفتگوهاي صميمانه با اوري دان Uri Dan، انتشارات ميشل لافون، پاريس، ٢٠٠٦، ٤٨٣ صفحه.