نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

چرا فرخ نگهدار منفورترین فرد در اپوزسیون ایران است

فرخ نگهدار به عنوان الگوی و سنبل یک انقلابی که به خون همرزمانش خیانت کرد و وجدان خود را در مقابل پول فروخت در اتمسفر سیاسی ایران همیشه محکوم شده و در آینده نیز خواهد شد.

این اتفاق برای هر انقلابی دیگری نیز ممکن است روی دهد و اگر کسی فرخ نگهدار را محکوم میکند، در واقع راهی را که وی برای بدست آوردن ثروت و قدرت طی کرد محکوم می‌کند.

فکر میکنید در ده سال اخیر کم بودند کسانی که بعد از سالها سپری کردن در زندان به عنوان زندانی سیاسی، مقهور رسانه‌ها و تبلیغات شدند و برای اندکی جدی تر گرفته شدن در فضای سیاسی ساخته و پرداخته سرمایه داری و یا مقدار ناچیزی پول به خون همرزمان خود خیانت نمودند؟
زن ستیزی و شیعه سالاری در فرمان رهبربرای افزایش جمعیت 
بهروز ستوده

حوزه اقتدار رهبر مطلق العنانی که جیره خواران چاپلوس ، او را به درجه ی نیمه خدائی رسانده اند و نوحه خوان های مزدور این روزها  به خَم ابروی او قسم میخورند ، با فرمان اخیری که در مورد افزایش جمعیت ایران صادر کرد ، به خصوصی ترین حوزه ی حقوق شخصی زنان ایران ، یعنی مسئله بارداری و تولید مثل نیز تسری پیدا کرد ، و عجیب نخواهد بود اگر رهبر نیمه خدا که ناظر و حاکم برکلیه ارکان حکومت اسلامی  و تمام شئون زندگی خصوصی و اجتماعی شهروندان ایرانی است ، فردا تعیین جنسیت جنین در زهدان مادران ایرانی را هم جزو اختیارات نامحدود ولی فقیه بداند چرا که در نظام ولایت فقیه همانگونه که رهبر مجاز است که با فرمانی ، هزاران شهروند ایرانی را به مرگ محکوم و رهسپار خاوران ها و لعنت آبادها  سازد ، لابد همین نظام "مقدس" این قدرت را به رهبر داده است تا جهت ازدیاد نسل شیعه دوازده امامی  ، دختران نوجوان ایرانی را به ازدواج های زود رس و تولید مثل بیشتر مجبور نماید !
وقتی که خامنه ای از لزوم افزایش جمعیت صحبت میکند ، بیاد داشته باشید که رهبرافسار گسیخته جمهوری اسلامی از کشوری پیشرفته و مرفه با اقتصاد و صنعتی شکوفا در اروپا و امریکا که با کمبود  نیروی جوان و فعال  مواجه است سخن نمیگوید ، ایشان از ایران سخن میگوید ، از کشور فقرو بیکاری و فساد و اعتیاد ، و افزایش جمعیت و نیروی جوان را برای ایران میخواهد ! ایرانی که اکثریت جمعیت آن در زیر خط فقر زندگی میکنند و از حداقل های استاندارهای معیشتی محروم میباشند ، ایرانی که بواسطه ی دزدی ها و سیاست های مخرب و ضدملی حکومتگران فاسد و غارتگرش ، تمامی زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی اش ویران شده است ، ایرانی که از طبق آمار دولتی بیش از 50% ازنیروی جوان و فارغ التحصلان دانشگاههای اش بیکار اند و یا به کارهای کاذب مشغول میباشند ، ایرانی که رتبه اول را در فرار مغزها در جهان به خود اختصاص داده است ، ایرانی که جوانان درمانده اش در جستجوی کار ، خود را به امواج دریا میسپارند و همه ساله صدها نفر در این میسر جان خود را ازدست میدهند ، ایرانی که حکومتگران دزد و نالایق اش ، حتی نتوانسته اند آب و نان مردم کشور را بدرستی مدیریت کنند و طبق محاسبات علمی کارشناسان محیط زیست  بخاطرهمین سؤ مدیریت ، پیش بینی میشود که تا 50 سال دیگر بیشتر از نیمی از مناطق مسکونی و زمین های حاصلخیزایران به کویر بی آب وعلف وشن زارهای خشک  تبدیل شود ، آری برای یک چنین کشوری  که رودخانه ها و دریاچه ها و چشمه های اش خشکانده شده  و برسر مردم اش باران اسیدی میبارد و باد نمک میوزد و  براساس تحقیقات علمی  ، در آینده ای نه چندان دورشرایط زیست محیطی این کشور به کلی تغییر خواهد کرد ، آری  برای این کویر ویرانه است که رهبرنیمه خدای جمهوری اسلامی ، فرمان افزایش جمعیت صادر میکند ، با این استدال مسخره که ایران به نیروی کار جوان نیازمند است ! گوئی که قرار است در آینده ،  در ایران معجزه ای شود و اقتصاد و صنعت و کشاورزی این کشور به آن چنان رشد و شکوفائی برسد که با مشکل کمبود نیروی کارمواجه گردد ، و گوئی که هم اکنون 75 ملیون ایرانی در رفاه و آسایش و ناز و نعمت زندگی میکنند که خامنه ای سودای دو برابرشدن جمعیت کشور را در سر می پرورانند !
بفرموده رهبر، جمعیت 75 ملیونی ایران  باید به 150 ملیون نفر افزایش پیدا کند ، البته  قبل از خامنه ای  رئیس جمهور محبوب او  احمدی نژاد نیز در زمان قدر قدرتی اش ، مدعی شده بود که ایران به 150 ملیون جمعیت نیاز دارد و سیاست دولت او برخلاف دولت های قبلی ،  تشویق خانوادها به داشتن فرزندان بیشتربود ، او همچنین مدعی شده بود که طرح کنترل جمعیت و تنظیم خانواده و سیاست "فرزند کمتر زندگی بهتر" طرحی استعماری و غربی است که دولت های پیش از او نادانسته آنرا دنبال کرده اند ، او طرح مذکور را منسوخ اعلام کرد و تا آنجا پیش رفت که برای نوزادانی که تازه بدنیا میایند جایزه تعیین نمود !  بنابراین سیاست افزایش جمعیت از مدتها قبل و در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد در دستور کار بیت رهبری قرار گرفته بود ، و اما اینکه چرا رهبر خودکامه در باره طرحی که ظاهراً منسوخ شده است سخنرانی و فرمان صادر میکند ؟ به باور اینجانب مخاطب فرمان رهبر، نه مردم ایران بلکه هشداری است به دولت روحانی  که  مبادا این دولت پا را از گلیم خود بیرون نهد و طرح "کنترل جمعیت و تنظیم خانواده" را که دولت احمدی نژاد آنرا منسوخ کرده است ، مجدداً سر از دولت اعتدال بیرون آورد . روی همین اصل به مجلس شورای اسلامی نیز دستور داده است که با تصویب مصوبه ای ، طرح افزایش جمعیت را به  صورت قانون در آورند تا دولت روحانی و دولت های پس از او  نتوانند از آن تخطی نمایند .
پس از صدور فرمان رهبر در مورد لزوم دوبرابرشدن جمعیت ایران ، بلافاصله در قم وسایر شهرهای ایران همایش ها و جلساتی برای پشتیبانی ازنبوغ و آینده نگری رهبر برگزار گردید که در آن همایش ها یک مشت فسیل قرون وسطائی از قماش آیت الله مصباح یزدی و آیت الله سبحانی و غیره که بجز دروغ و عوامفریبی در هیچ زمینه ای هنر وتخصصی ندارند ولی برای تمامی معضلات و مشکلات دنیا و آخرت ، همیشه پاسخی مناسب در لابلای محاسن و عمامه های خود آماده دارند ، در باره اهمیت کثرت اولاد و تولید مثل در حّد اعلی و ثواب این عمل خیر و خدائی ، موعظه کردند تا شاید شیعیان ایران را به زاد و ولد بیشتر ترغیب نمایند ! آیت الله مصباح یزدی که خود یکی از سردسته های اراذل و اوباش چماقدار همیشه در صحنه میباشد ، از جمله چنین گفت : « تکثر جمعیت و ازدیاد نسل جزو اصول اولیه اسلام است ، در برخی روايات به چرايی مطلوب بودن جمعيت اشاره شده و به عنوان مثال امت‌هايی وجود دارند كه به دليل كثرت اولاد به آنها مباهات شده است. حكمت الهی اين است كه از آبی نجس انسانی به وجود آورد كه تكامل يافته باشد و دين را بشناسد و لا اله الا الله بگویند لذا در مورد قضیه آفرینش و تولد نمیتوان شک کرد »
آیت الله سبحانی یکی دیگر از آخوندهای شرور و شرکت کننده در آن همایش چنین  گفته است : « نظام ما نظام اسلامي است و اين موضوع براي جهان استکبار قابل پذيرش نيست بنابراين پيوسته براي ما ايجاد مزاحمت کرده و اکنون اوباما مي‌گويد گزينه حمله نظامي روي ميز من است . پاسخگوی اين حمله احتمالي کيست؟ آيا با جمعيت پير و نيمه پير مي‌توان پاسخ حمله زميني و هوايي و دريايي دشمنان بي‌شمار را داد؟»  این به اصطلاح استاد حوزه علمیه قم  معتقد است که : «رونق اقتصادي و نشاط تجارت و صنعت و کشاورزي و ديگر فعاليت‌هاي درآمدزا مرهون رشد جمعيت است. هر گاه جمعيت رشد منفي به خود بگيرد و اکثريت اعضاي جامعه را پيران از کار افتاده تشکيل دهند رونق اقتصادي از دست رفته و چرخه اقتصادي دچار رکود مي‌شود بنابراين جامعه‌هايي که امروز با کاهش جمعيت رو به رو هستند ، چین با جمعیت یک ملیارد و 200 ملیونی ، زندگی آبرومندانه ای دارد و جهان سرمایه داری را  به دلیل فراوانی تولیدات خود به مخاطره افکنده است .»
اما اوج نبوغ این آیت الله و استاد همه فن حریف را باید در  ارزیابی ایشان از علت عدم رشد جمعیتی مطلوب حکومت اسلامی مشاهده کرد :
1« به رايگان در اختيار گذاشتن وسائل کنترل جمعيت و عوامل ديگري به اين موضوع کمک مي‌کند.»
2ـ « اشتغال زنان در ادارات، نهادها، کارگاه‌ها و ديگر جاها سبب کاهش جمعيت است.»
3ـ « سرگرمي متنوع از حضور در پارک‌ها، سينماها،‌ جشن‌ها، سبب کاهش جمعيت است زيرا دوران حاملگي و تربيت بيش از يک فرزند سبب گرفتاري است و با اين سرگرمي‌ها سازگار نيست.»
4- « طرح تنظيم خانواده به معناي کاهش جمعيت، در همه استان‌ها يکسان اجرا نشد،‌ استان‌هاي شيعي از آن استقبال کردند ولي استان‌هاي ديگر برعکس ، بر فزوني جمعيت اصرار ورزيدند بنابراين در خبرها آمده است در سال جاري در شهرک رضويه شهرستان مشهد، در ثبت‌نام دانش‌آموزان مقطع ابتدايي ، مدارس اين شهر 60 درصد اهل تسنن و 40 درصد شيعه هستند . اين خود هشداري براي نظام است.»
بدین ترتیب برای اینکه فرمان رهبر مبنی بر افزایش جمعیت ایران عملی شود به توصیه  آیت الله سبحانی میبایستی زنان شاغل را از همه ادارات و موسسات دولتی و خصوصی اخراج و روانه خانه کنند تا بتوانند به امر مهم تولید مثل اشتغال پیدا کنند !  پارکها و سینماها و میهمانی ها  را هم باید تعطیل کرد چونکه این سرگرمی ها میتواند در امر خطیر تولید مثل اخلال ایجاد نمایند ! برای سنی مذهب ها نیز باید سهمیه تولید مثل تعیین کرد تا مبادا تعدادشان در مناطقی زیادتر از شیعه مذهب ها شود که این نیز خطری برای حکومت اسلامی محسوب میشود و  دست آخر  وسایل پیشگیری بارداری را باید ممنوع و غیر قانونی و غیر شرعی اعلام کرد و لابد استفاده کنندگان  از آن وسایل را به جرم مفسد فی الارض و  محارب با خدا ، باید برای مجازات به دادگاههای انقلاب اسلامی تحویل داد !
ببینید بر کشور و مردم ایران در قرن 21 ،  چه کسانی و با چه افکار پوسیده و قرون وسطائی حکومت میکنند ،  آیا براستی در این سرزمین کسی نیست که در مقابل این فسیل های عهد عتیق  قد علم کند و  به آنان بگوید که طرح های آنان برای مدیریت جامعه بشری مربوط به  دوران برده داری و بربریت است و در این دور و زمانه کارائی نخواهد داشت ؟ البته کسی هست و فراوان اند انسانهای فرهیخته و متخصصی که این نابسامانی های کشور را  می بینند و راه علاج  را هم به مسئولان نشان میدهند ولی کو گوش شنوا  و چشم بینا ؟ در مورد همین فرمان سخیف  رهبر  برای ازدیاد جمعیت ایران ، چند روز پیش ضمن مطالعه مطالبی که در مورد این موضوع برشته تحریر در آمده است ، مصاحبه یک بانوی خبرنگار با یک استاد دانشگاه  در داخل کشور  توجه مرا جلب کرد ، از آنجائی که تمامی وسایل ارتباط جمعی در حیطه کنترل حکومت اسلامی است و  صدای متخصصان مستقل و  آزاد اندیش در داخل کشور سانسور میشود ، در اینجا عین مصاحبه را  نقل میکنم تا شما خوانندگان محترم تفاوت اظهار نظر یک فرد متخصص و یک آیت الله را درمورد مسئله  طرح افزایش جمعیت را مشاهده کنید .
مصاحبه گر خانم فهمیه حسن میری است و مصاحبه شونده آقای مصطفی اقلیما ، استاد دانشگاه و رییس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران . ایشان معتقد است که طرح جامع "جمعیت و تعالی خانواده "که برای افزایش جمعیت هم اکنون  در مجلس شورای اسلامی مطرح است اثرات معکوس و نامطلوبی در جامعه برجای خواهد نهاد .
متن مصاحبه :
خبرنگار : این هفته قرار است طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده در کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی مورد بررسی قرار بگیرد. این طرح با هدف تشویق به ازدواج و فرزندآوری و در 50
ماده توسط نمایندگان مجلس تهیه شده است اما دو ماده انتقادبرانگیز هم دارد.
ماده 9 این طرح می‌گوید در کلیه بخش‌های دولتی و غیردولتی اولویت استخدام به ترتیب با مردان دارای فرزند و سپس مردان متاهل فاقد فرزند و سپس زنان دارای فرزند است. همچنین بر اساس ماده 10 این طرح، 5 سال پس از تاریخ لازم‌الاجرا شدن این قانون، جذب افراد مجرد به عضویت هیات علمی در تمامی دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی و پژوهشی دولتی و غیردولتی و معلمین مدارس در مقاطع مختلف تحصیلی، ممنوع است ، این دو ماده باعث شده انتقادهایی درباره نادیده گرفتن حقوق افراد مجرد و همچنین زنان به وجود بیاید به طوری که گفته می‌شود نه تنها مفید واقع نمی‌شود بلکه ممکن است آُسیب‌هایی به همراه داشته باشد . درباره آُسیب‌های اجتماعی و فردی احتمالی تصویب این طرح با چنین ماده‌هایی، با مصطفی اقلیما، رییس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران و عضو هیات مدیره مجمع انجمن‌های علمی گروه پزشکی گفت‌وگو کردیم :. 
 سئوال - به نظر شما طرحی به نام طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده که برای افزایش جمعیت در نظر گرفته شده چقدر می‌تواند در افزایش جمعیت موثر واقع شود؟
جواب - این مسائل در دنیا ثابت شده است که به زور و با طرح و لایحه نمی‌توان مردم را به کاری مجبور کرد و حتی اگر هم به انجام کاری وادار شوند نتایج مطلوبی نخواهد داشت. مشابه این کار را در وام‌های ازدواج دیدیم که به جوانان وام ازدواج داده می‌شد اما از سوی دیگر میزان طلاق افزایش پیدا کرد و حتی گفته شد 60 درصد کسانی که وام ازدواج گرفته بودند کارشان به طلاق کشید که طبیعی هم بود. وقتی جوانی وضعیت مالی و اشتغال مناسب نداشته باشد و به مرحله پذیرفتن مسئولیت و تعهد در زندگی مشترک هم نرسیده باشد و صرفا با چنین کمک‌های مقطعی بخواهد ازدواج کند، طبیعی است که این زندگی دوام نمی‌آورد. این طرح جدید هم از آن دسته طرح‌هاست که در درازمدت نمی‌تواند مشکلی را حل کند. وقتی افراد از پس هزینه‌های خودشان برنمی‌آیند و حتی اگر استخدام هم بشوند با آن حقوق ناچیز نمی‌توانند زندگی را بگذرانند چطور قرار است به ازدواج تشویق شوند و بعد از آن هم به داشتن فرزند بیشتر روی خوش نشان دهند؟
 سئوال - درباره مواد 9 و 10 این طرح که اولویت استخدام را به ترتیب برای مردان دارای فرزند و سپس مردان متاهل فاقد فرزند و سپس زنان دارای فرزند قائل شده چه نظری دارید؟
جواب - ما در جامعه‌ای هستیم که اسلامی است و یکی از مهمترین اصول در یک جامعه اسلامی این است که گفته می‌شود در زندگی شخصی مردم نباید تفحص کرد. نمی‌توان برای افراد شرط گذاشت که اگر مطابق این خواسته ما عمل کنی دارای حقی را که طبیعتا داری به تو می‌دهیم و در غیر این صورت آن را سلب می‌کنیم. نکته‌ای که در نظر گرفته نمی‌شود این است که می‌گویند افراد باید متاهل باشند تا بتوانند این مشاغل را بگیرند اما در زمان ازدواج هم به آنها گفته می‌شود باید شغل داشته باشید تا بتوانید ازدواج کنید. بالاخره افراد باید ازدواج کنند تا شاغل شوند یا شاغل شوند تا بتوانند ازدواج کنند؟ این چرخه‌ای است که با چنین طرح‌هایی به نتیجه نمی‌رسد.
 سئوال - یعنی به نظر شما چنین طرح‌هایی حتی می‌تواند به دور شدن بیشتر افراد مجرد از شغل و پس از آن ازدواج بینجامد؟
جواب - به نظر من نباید اولویتی قائل شد چون باید شایسته‌سالاری در نظر گرفته شود و افراد با توجه به ویژگی‌ها، تخصص‌ها و توانایی‌هایشان به کار گرفته شوند اما حتی اگر قرار بود اولویتی قائل شوند بهتر بود برای مجردها قائل شوند که بعد از آن بتوانند ازدواج کنند. کسی که ازدواج کرده و فرزند هم دارد طبیعی است که تا آن زمان شغلی هم داشته باشد که به گذران زندگی می‌پردازد اما معمولا کسی که مجرد است و شغلی هم ندارد احتمال این که بتواند ازدواج کند کمتر می‌شود چون به او گفته می‌شود کار و درنتیجه شرایط ازدواج را نداری .
سئوال - درباره در اولویت قرار دادن استخدام مردها نسبت به زنان در این طرح چه نظری دارید؟
جواب - این هم موضوع دیگری است که در این طرح قابل تامل است و به نظر می‌رسد لایه‌هایی از نادیده گرفتن زنان و خشونت اجتماعی نسبت به آنها را در بر دارد چراکه گفته می‌شود اگر قرار است افراد استخدام نشوند باید به طور مساوی استخدام نشوند و اگر هم قرار است این تبعیض وجود داشته باشد و افراد متاهل در اولویت استخدام قرار بگیرند حداقل آنها اعم از زن و مرد به طور مساوی در اولویت قرار بگیرند نه این که صرفا مردان،‌ آن هم در شرایطی که می‌بینیم امروزه اشتغال زنان یک امر عادی است و در بیشتر خانواده‌ها هم زنان شاغلند و هم مردان .
 سئوال - به نظر شما اگر این مواد به این شکل تصویب شوند چه آثاری به جا می‌گذارند؟
جواب - به نظر من در درجه اول باید از تصویب آنها به این شکل جلوگیری شود اما اگر هم تصویب شود مسئولان بدانند که نه تنها به افزایش جمعیت کمک نمی‌شود بلکه مشکلات بسیار دیگری را در پی دارد ازجمله مهاجرت افراد نخبه اما مجرد، دلسردی جوانان و زن‌ها و بروز انواع آسیب‌های اجتماعی و همچنین بر خلاف آنچه مد نظر طراحان بوده افزایش طلاق به جای افزایش ازدواج. وقتی کسی تنها انگیزه‌اش برای ازدواج این باشد که بتواند استخدام شود و از لحاظ فردی و شخصیتی به مرحله‌ای نرسیده باشد که آماده ازدواج باشد و فرد مناسب را پیدا نکرده باشد، این زندگی نمی‌تواند موفق باشد درنتیجه طلاق و آُسیب‌های پس از آن را به دنبال می‌آورد .
سئوال - سایر کشورها چطور با بحران کاهش جمعیت روبه‌رو می‌شوند؟
جواب - در همه کشورها به این صورت است که در چنین مواردی فقط شرایط را برای مردم فراهم می‌کنند نه این که برای آنها شرط و شروط گذاشته شود. از بنگلادش که یکی از فقیرترین کشورهاست گرفته تا امریکا و کشورهای اروپایی که دچار بحران جمعیت هستند هیچکدام چنین شروطی برای ازدواج و فرزندآوری نمی‌گذارند و درنهایت اگر بخواهند کاری کنند این است که حمایت‌های مادی و تسهیلات در نظر می‌گیرند به عنوان مثال این که می‌گویند اگر بچه‌دار شدید ما تا پنج سال هزینه او را تامین می‌کنیم و مهدکودک و مدرسه رایگان برایش در نظر می‌گیریم نه این که بگویند چون فرزند ندارید باید شغل هم نداشته باشید .
سئوال - شما چه پیشنهادی برای افزایش جمعیت دارید .
جواب- من در درجه اول پیشنهاد می‌کنم مانند تمام کشورهای دنیا هنگام بررسی چنین مسائل مهمی از نهادهای مرتبط و متخصص در این حوزه‌ها کمک و مشورت گرفته شود. خود ما در انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران بارها مطرح کردیم که بدون هیچگونه چشمداشتی حاضریم نتایج مطالعات و راهکارهای کارشناسی‌شده را با نهادهای تصمیم‌گیر درمیان بگذاریم اما تاکنون کسی از ما و نهادهای مشابه ما هیچ مشورتی نگرفته است.
در کنار این موضوع، توجه نمایندگان مجلس و مسئولان را به این موضوع جلب می‌کنم که اگر می‌خواهند ازدواج و فرزندآوری بیشتر شود در درجه اول باید افزایش بی‌رویه قیمت‌ها را مهار کنند. وقتی فردی حتی نمی‌تواند مخارج زندگی خودش را تامین کند طبیعی است که به سمت یک زندگی مشترک نرود و موضوع فقط این نیست که شغل داشته باشد یا نداشته باشد چون حتی افرادی که شاغل هستند هم جرات ازدواج کردن را ندارند ، علاوه بر این موارد، باید کاری کرد که اشتغال برای جوان‌ها زیاد شود و این کار را می‌توان از طرق مختلف انجام داد؛ به عنوان مثال این که افراد بازنشسته را به قدری تامین کنند که لازم نباشد پس از بازنشستگی هم کار کنند و این فرصت‌های شغلی در اختیار افراد جوانتر قرار داده شود یا این که در شغل‌های دولتی و به عنوان مثال دانشگاهی به افراد اجازه داده نشود که چند شغل داشته باشند بلکه حقوق افراد طوری باشد که هرکس با داشتن یک شغل بتواند تامین مالی شود .
راهکاری زیاد دیگری هم هست که به جای چنین طرح‌های مقطعی می‌توان از آنها کمک گرفت. مساله اینجاست که مجلس به جای این که کاری کند که مشکلات بیشتر شود باید به فکر کاهش مشکلات از طریق اصولی باشد. اگر افراد شغل و به تبع آن شخصیت اجتماعی و امکان یک زندگی مناسب را داشته باشند چرا باید از ازدواج و فرزند داشتن گریزان باشند؟ کاری که نمایندگان مجلس باید انجام دهند این است که اول به دنبال این چراها باشند نه این که لایحه‌ و طرحی را تنظیم کنند که فضای روانی افراد جامعه را به هم بریزد .
سئوال – آیا معتقدید بدون تصویب و صرفا مطرح کردن چنین طرح‌هایی هم فضای روانی جامعه مشوش می‌شود؟
جواب - بله، وقتی در شرایطی قرار داریم که با روی کار آمدن دولت جدید امید و انگیزه در مردم و به ویژه جوان‌ها به وجود آمده است چرا باید با مطرح کردن چنین موضوعاتی فضا را متشنج کرد؟ حتی اگر چنین موضوعاتی به سرانجام نرسد اما این که افراد احساس کنند چنین نگاهی نسبت به آنها در بین مسئولان وجود دارد و برایشان چنین تصمیم‌گیری‌هایی می‌شود، ناامنی و بی‌اعتمادی آنها را در پی دارد که خود این بی‌اعتمادی عواقب بسیار دیگری در پی خواهد داشت .
این بود نظر یک دکتر جامعه شناس که عمر خویش را صرف امور اجتماعی کرده و در این زمینه تجربه و تخصص دارد ، در مورد طرح بیت رهبری برای افزایش جمعیت ایران ، آیا رهبرخودکامه به نظرات کسانی  از قبیل آقای مصطفی اقلیما توجه خواهد کرد ؟ مسلماً خیر ، رهبر به نظریات آیت الله مصباح یزدی و آیت الله سبحانی احتیاج دارد نه نظریات یک جامعه شناس . برای بازگرداندان زنان ایران به اندرونی خانه ها و سپردن نقش سنتی بچه داری و  آشپزی و لباس شوئی به آنان  و برای آراستن سپاه اسلام با جوانان فریب خورده و شمشیر زن و چماق بدست ، رهبر و ولی فقیه  به علمای حوزه علمیه قم نیاز دارد نه استادان دانشگاه و فرهیختگان جامعه .
24 آبان ماه 1392
15 نوامبر 2013


از سلطه ستیزی تا دریوزگی
فیروز نجومی

بگذار که آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر فراز منبر دین، از تریبون مجلس ولایت و وزارت امور خارجه، در باره مذاکراتی که با بکار بست «نرمش قهرمانانه»  با قدرتهای جهانی داشته اند به لاف و گزاف و مبالغه بپردازند. بگذار رئیس تف لیسان ولایت، حسین شریعتمداری بر طبل ستیز با غرب سخت بکوبد. اینان، چنان سخن میرانند گویی که این نظام ولایت است که بعنوان فاتح و برنده جنگ از در صلح و مصالحه بر آمده و از سر رحمت و رحمان با شکست خوردگان به پشت میز مذاکره نشسته است تا بخش ناچیزی از غنایمی که در جنگ بدست آورده و سرزمین هایی که تسخیر کرده است به دشمن باز پس دهد. چه رویایی؟ حال آنکه این حکومت ولایت است که به عجز و لابه در آمده است. اگر هم اکنون به عجز در نیامده است، پرونده نظام نشان  میدهد که  همچون گذشته، در خفا زیر توافقنامه هایی را امضا میکند سراسر خفت و خواری. اگر تحویل بیش از 50 گروگان پس از 15 ماه و همراه آنها بر باد دادن میلیاردها دلار از ثروت ملت زبان بسته، عجز و رسوایی نیست چیست؟ اگر پس از 8 سال جنگ بمنظور واهی فتح قدس از راه کربلا امضای قطعنامه صلح، بیان عجز و ناتوانی نیست، بیان چیست، امری که در اوایل درگیری پس راندن دشمن از خرمشهر، در از ای اخذ میلیاردها دلار خسارت از کشورهای عربی، میتوانست انجام گیرد. بیچاره امام خمینی حق داشت که جام زهر را بنوشد.
 
رژیم دین نه راه پس دارد و نه راه پیش. ذخایر نفتی را باید در زیر زمین نگاه دارد چون از فروش آنها در جهان محروم گشته است. کشورهایی که نفت را از جمهوری اسلامی میخرند نمیتوانند پول آنرا  در حسابی متعلق به دولت واریز کنند. چون قدرتهای جهانی، حساب های دولت را بسته است و  از بکارگیری ابزار مدرن بانکی برای انتقال پول، نظام ولایت را محروم کرده است. دیر زمانی ست که میلیارد دلار حاصل از فروش نفت به چین و هند و و کره جنوبی، بلوکه شده است. باید با گاری و درشکه به این سرزمین ها سفر کرده و میلیارد ها دلار نقد را بار گیری نمود و به کشور باز گردانند. کارخانجات تولید و موسسات مالی و تجاری، همه با خطر تعطیلی و ورشکستگی روی در روی قرار گرفته اند. واردات و صادرات مواد و ابزار لازم، با دشواریها و تحمل چندین برابر هزینه، چرخهای اقتصادی کشور را سخت لنگ کرده است.
 
 پیش از آنکه کار تحریمات بجا های باریک بکشد و سبب تنگی نفس نظام گردد، البته که گفتمان ولایت گفتمان اقتصاد مقاومت بود، شکوفایی اقتصاد اسلامی، اقتصادی مستقل از قدرت های جهانی بویژه آمریکا، شیطان بزرگ. رئیس جمهور امام زمانی، محمود احمدی نژاد، خطاب به غرب میگفت، شما تحریم کنید ما پیشرفت میکنیم و شکوفا میشویم. حضرت ولایت بر هر نوع مذاکره ای به ویژه با آمریکا، یعنی طرف اصلی، خط بطلان کشیده بود. آنانی که سخن از مذاکره میراندند، شدیدا مورد سر زنش قرار میداد. آنها را "بی غیرت " و نادان و بی خبر از الفبای سیاست می خواند. این در حالی بود که اقتصاد کشور برغم درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت،  رو به وخامت میگذارد. گرانی و بیکاری بیداد میکرد. یارانه های غیر نقدی را قطع نموده و قیمت کالاهای پایه را تا بیش از صد در صد بالا کشیدند تا بتوانند با ابزار یارانه های نقدی طبقات فرو دست را جیره خوار خوان ولایت نمایند. ارزش پول ملی و یا آنچه تبلور دسترنج ملت است در کوتاه مدتی هفتاد درصد کاهش یافت و فقر و عقب ماندگی را عمیق و گسترده تر نمود. اگر این واقعیت ها را "پیروزی شگفت انگیز " نتوان خواند، چه چیزی باید خواند؟ شکست؟ هرگز. مگر حکومت الله میتواند شکست بخورد؟
 
در دوران ریاست جمهور احمدی نژاد، تیم دیپلماسی ولایت بار ها با کشورهای 5+1 به پای میز مذاکره رفته اند، اما، نه برای داد و ستد ، صلح و مصالحه و یا کاهش تنش و تشنج بلکه رفته بودند که فخر فروخته و به نفوذ و قدرت در حال گسترش ولایت مباحات کنند، شعار داده و لیست طلبکار ی های خود را بر روی میز مذاکره بگذارند. که به مردم جهان نشان دهند که وقتی "اسلام ناب محمدی، " "اسلام سلطه ستیز " و "مظلوم پرهیز، " قدرت را بدست بگیرد، غرب را به سرعت پشت سر میگذارد. که میتوان جامعه ای معنوی و خدا محور بنا کرد و به لحاظ علم و صنعت و تکنولوژی غرب را نیز پشت سر گذاشت بدون اینکه مانند آنها خدا را به خاک سپرده و خود را از قید و بند ارزشهای متعالی و و فرا زمینی رها سازد. و البته که  قدرتهای جهانی را مجبور میسازد که "قطب " اسلام، اسلامی که قرنها  یتیم، و بقول ادوارد سعید، همچون یک دوشیزه باکره مورد تجاوزات غرب (اوریانتالیسم) قرار گرفته بوده است، برسمیت بشناسند. پس از آن اسلام که مظهر آن ولایت است میماند و شیطان بزرگ، آمریکا- تخیلی از جنس تخیل دنکیشوتی.
 
مست و مدهوش از قدرت، نظام ولایت همچنانکه بر تعداد سانترفیوژ ها می افزود، حلقه محاصره اقتصادی را بگرد خویش تنگتر میکرد.  پس از هر مذاکره ای نا فرجامی نوع تازه ای از تحریمات وضع گردید. حلقه تحریمات هنوز میتواند تنگتر هم بشود. دست راستی های توی کنگره امریکا، همان نوایی را سر دهند که حسین شریعتمداری رئیس تف لیسان ولایت، از دیر باز سر داده است، یا «مرگ و یا غنی سازی»* نه اینکه ادامه این تحریمات سبب فروپاشی و یا لزوما قیام مردم، شود. البته که ملت را به خاک سیاه می نشاند و چیزی جز پس روی ببار نخواهد آورد. اما، مکر این همان چیزی نیست که حکومت ولایت میجوید؟ روشن است که حکومت دین تنها میتواند بر دوش فقر و نادانی، بقا یابد. چه، دین ریاضت کشی را بر رفاه و آسایش ترجیح میدهد چرا که باز دارنده انسان است از انجام تکالیف دینی.
 
واقعیت این است که حکومت ولایت به  پشت میز مذاکره کشانده شده است. به نفس تنگی افتاده است.  آماده سازش و مصالحه هم شده است، همچنانکه در گذشته هم شده است. شاید کمی دیر فهمیده است که قدرتهای جهانی تنها قدرت هایی نظامی نیستند بلکه بازوهای قدرتمند اقتصاد جهان اند. قبل از آنکه دست به خشونت بزنند میتوانند با نرم افزار اقتصادی  حریف را به ضعف و تباهی بکشانند. مسلم است که در مذاکرات ژنو نمایندگان جمهوری اسلامی به آنچه که تا کنون تن نداده بوده اند، تن داده اند و آماده امضای توافقنامه ای هستند که در پایان کار، حکومت اسلامی باید رویای غنی سازی بیست درصدی و در نتیجه دست یابی به اسلحه را از سر بیرون نماید. اگر چنین توافق نامه ای در شرف وقوع نبود وز رای امور خارجه قدرت های جهانی شتابان در صحن مذاکرات در ژنو حضور نمی یافتند.
 
جواد ظریف پس از ناکامی مذاکرات هسته ای در ژنو(10 نوامبر) به آنچه مثبت بوده است و سبب امیدواری ست آن است که طرفهای مذاکره همه هم قد یکدیگر اند، برابر و با احترام متقابل (نقل به مضمون)، گزاره ای که حکایت از کسب غرور و عزت نداشته میکند.  و گرنه چگونه میتوان دیپلماسی در "آزادی " و دیپلماسی در "اسارت " را با یکدیگر مقایسه کرد و یا هم قد و برابر دانست.
 
مذاکره کننده گان نظام، به رهبری روحانی و ظریف، در صحنه دیپلماسی،  چنین وانمود میکنند که آنها بر خلاف پیشینیان شان، خرد ورز اند و شباهت بسیار دارند با خود غربیها در بکار بستن ابزار عقلانیت. نیز مانند آنها به " بلوغ " و مهارت  رسیده اند، اگرچه سخت به احیا و زنده نگاهداشتن چیزی التزام و تعهد دارند که تا کنون باید صدها کفن پوسیده باشد، شریعت اسلام، قانونمندی های عبودیت و بندگی. یعنی که اگر بخواهیم بدانیم که چرا نظام اسلامی محکوم به پس روی و در جا زدن در تاریخ است، نه بر شباهت ها بین مذاکره کنند گان، نظام اسلامی و مذاکره کنند گان غربی، بلکه بر تفاوت ها باید انگشت گذارد. چرا که غرب دین را از عرصه علم و  قدرت بیرون رانده  و خود را از قید و بندهای خرافات و تعصبات رها و آزاد ساخته است. حال آنکه نظام ولایت بر احکام مطلق و تغییر ناپذیر شریعت اسلام بنیان گزاری شده است. یعنی که طرف های مذاکره به لحاظ جهان بینی فرسنگها با هم فاصله دارند و نفی یک دیگر اند.
 
آقای ظریف، خوشرو و خندان، با ظاهری آراسته و پالایش یافته، نه چرکین و سیه چرده، نه همچون چریکی تشنه شربت شهادت، نه مثل مذاکره کنند گان سابق، در همه جا دیده میشود. در کنار خانم اشتون، مسئول امور خارجه اروپا، قدم میزند و خوش میگوید و خوش می شنود. در پشت میز مذاکره همه جا در حال تبسم دیده میشود. به هر کشور غربی که قدم میگذارد گویی که به کشور خانه بازگشت نموده است بویژه در آمریکا، کشوری که در دامنش پرورش یافته است.  با این وجود، ظریف، غافل است که چه بسیار اند آنانی که غل و زنجیر ولایت را بدست و پای وی بخوبی مشاهده میکنند. اگرچه نه بسم الله الرحمان الرحیم را غلیظ و پر رنگ از ته گلو بیان میدارد و نه ورد های طولانی از قرآن قرائت میکند.
 
 وزیر امور خارجه ایران که چهره همیشه خندان ش دلها را بوده است، فراموش میکند که رژیمی را نمایندگی میکند که اخیرا، محمد رضا نیکفر، بدرستی «رژیم کشتار» نامیده است، حکومتی که  ملت را از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری محروم نگاه داشته است و در تداوم و نهادین سازی این محرومیت است که بدفاع از حق غنی سازی برخاسته است. بدون محروم سازی ملت از حق گزینش، ولایت نمیتواند یه میل و اراده خود  بر گزیند. دفاع از حق غنی سازی، گزینش حضرت ولایت است نه گزینش ملت. او برای ملتی بر می گزیند که از منظر او "مقلد " و نادان و صغیر  اند،ملتی که روحانیت در ذاتش تبعیت و اطاعت کاشته و او را با آزادی بیگانه نگاه داشته است، ملتی شیفته ی موهومات.  پس از گروگانگیری و هشت سال جنگ و فتوای قتل سلمان رشدی، غنی سازی هسته ای گزینشی بوده است که کوره ستیزه با غرب را گرم نگاه داشته تا نظام ولایت بتواند هر صدا، هر گرایش و نگرش و اندیشه  نا همگونی را از سر کین خواهی و بیرحمی، خاموش سازد.
 
نظام جمهوری اسلامی، نظامی که از گدایی به شاهی رسیده و شانه به شانه های قدرت های جهانی میزند، نظامی که تمدن اسلامی را نهایت و غایت بشر می پندارد، از زمانی که بحث مذاکرات هسته ای با کشورهای 5+1 بالا گرفته است، یعنی کمتر از یکهفته بیش از 40 نفر را به دار مجازات آویخته است، بعضا در ملا عام. شاید بازای توقف غنی سازی هسته ای، امتیازی که باید به غرب بپردازد. نظام باید سرهای بسیاری را بر فراز دار بیاویزد. مبادا که حقیقت آشکار گردد: دریوزه گی سلطه ستیز در برابر قدرتهای جهانی. شک نباید کرد که پایان نامه مذاکرات از هم اکنون نوشته شده است. درصد غنی سازی هسته ای، بازرسی و کنترل دقیق تاسیسات هسته ای و ادامه و یا توقف موسسات اتمی  را کشورهای 5+1 تعیین میکنند. بی دلیل نیست که مذاکره کنند گان ولایت از امضای توافقنامه خود داری نمودند. حرف جان کری، وزیر خارجه آمریکا را البته که باید معتبر تر دانست از حرف وزیر امور خارجه ای که خود را نه تابع اراده ملت که تابع اراده ولایت می پندارد. یکی کردن ملت و ولایت هم نمیتواند توجیه گر عبودیت و بندگی آقای وزیر بشود. مگر آنکه آماده باشد برای حفظ اصالت و شرافت انسانی خود سر بر شمشیر ولایت نهد. چه، او را برای دریوزگی به مذاکره گسیل داشته اند نه سلطه ستیزی.
 
فیروز نجومی
 
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


صد سالگی "آلبر کامو" و ماندگاری وی

مافیای مالی جمهوری اسلامی 1 - بابک زنجانی راننده سابق بانک مرکزی؛ فقط ۱۰ میلیارد دلار بدهکارم!




بابک زنجانی میلیاردر [به دلار $] بسیار جوان ایرانی و از اعضای معروف مافیای آخوندی اخیرا گفت‌وگوئی با نشریه آسمان داشته.

این اقا با این سن و سال، دو سال را در زندان گذرانده، دو سال سربازی بوده، چند سال هم گرفتار کار پرونده های مختلف دزدی در دادگاههای نمایشی اسلامی بسر برده ... و فرض میکنیم چند کاس هم درس خوانده ... مدتی هم که راننده بوده ... معلوم نیست این میلیاردها از کجا و چطور در حسابهای ایشان و در کشورهای مختلف سر در آورده.
این اقا بخشی از "دارایی‌های خود" را این‌گونه لیست می‌کند:

شرکت هواپیمایی قشم، هلدینگ سورینت، باشگاه فوتبال راه‌آهن، بانک اسلامی (در کشور مالزی)، بانک «ارزش» تاجیکستان، موسسه‌ مالی اعتباری در امارات، سهامدار شرکت هواپیمایی «انور» در ترکیه و ... در مجموع، بیش ۲۵ هزار میلیارد تومان سرمایه.

او درباره بدهی‌های خود هم می‌گوید:
وزیر نفت گفته است من بیش از ۲ میلیارد دلار بدهی دارم اما بدهی من به این وزارتخانه یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون یورو بیشتر نیست. در کل حدود ۱۰ میلیارد دلار بدهکارم!

زنجانی جزئیات مذاکرات خود با سعید مرتضوی را توضیح می‌دهد و ادعا می‌کند: با یک جعبه شیرینی به خانه مرتضوی رفتم و فردای آن روز در سازمان تامین اجتماعی مذاکره کردیم.

او با بیان اینکه «سرباز بانک مرکزی بودم و راننده رئیس کل اسبق بانک مرکزی»، می‌گوید که «کارم را با صادرات پوست گوسفند شروع کردم» و «اولین کارمزدم از فروش ارز ۱۷ میلیون تومان بود». بخشی از جملات او در این گفت‌گو به این شرح است:
.در طول دو سال زندانی شدن، سوپر مارکت زندان را اداره می‌کردم - هرگز به دفتر مشایی نرفتم اما ایشان را در جاهای مختلف دیده‌ام.
- از یک نفر ۲۰ میلیارد چک داشتم که کم‌کم پاس شد.
- دویست میلیون دلار در تاجیکستان سرمایه‌گذاری کرده‌ام.
- هفده و نیم میلیارد یورو از پول ایران را به حساب‌های کشور منتقل کرده‌ام.
- در بانک مرکزی با وزرای سابق نفت و تجارت و همچنین آقای بهمنی جلسه داشتم.
- هنوز ازدواج نکرده‌ام.

منبع:

قمه زنی!لکه ننگی ایست بدامن مردم ايرانزمين

يكشنبه 6 اسفند 1391

جاهل‌ها و لات‌ها، روحانيون و سلاطين(بخش پایانی)، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
گرایش و تمایل جاهل‌ها و لات‌ها به دوقطب استبداد سلطنتی و استبداد دینی ناشی از اینهمانی‌ها و همپوشی های میان این گروه اجتماعی و دوقطب قدرت است. قلدری، حرف فقط حرفِ من، میل به قدرت و خشونت، قهرمان سازی، عشق به قهرمان ِ مظلوم و جلوه فروشی نمونه هائی از این اینهمانی ها و همپوشی هاست.
ارائه تصویری واقعی از گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها، و نقش آن‌ها در رخدادهای سیاسی و اجتماعی در میهنمان، کاری پژوهشی و تخصصی می طلبد که از عهده ی گروهی از تاریخ نگاران، جامعه شناسان، روانشناسان و روانپزشکان ساخته است. آنچه من دراین سه مقاله، و مقاله های قبلی و برخی از کتاب هایم در باره ی جاهل‌ها و لات‌ها و نقش سیاسی و اجتماعی شان نوشته ام، به قول امریکائی ها یک عکس فوری snapshotاز این پدیده است.
چرا جاهل ها و لات ها جذب قدرت می شوند؟
گرایش و تمایل جاهل ها و لات ها به قدرت، مرجعیت، اقتدار،اتوریته یا " کانون جذب، حفظ و تمرکز توانمندی ها و ابزار تحمیل و توزیع اراده دولت، حکومت ویا حاکمیت" از ویژگی های این گروه اجتماعی در طول تاریخ پیدائی و حیات‌شان بوده است. این گرایش و تمایل البته در همین حد نمانده است و علاوه بر گرایش و تمایل به قدرت موجود در ساختار نظام های سیاسی و دینی، کار به قدرت موجود در احزاب وسازمان ها و گروه ها و دستجات نیز کشیده شده است. در تاریخ معاصر میهنمان، اپوزیسیون های قدرت سیاسی و دینی، برخی از احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی نیز در ابعادی متفاوت و به اعتبار مشی سیاسی و ویژگی های شان برای جاهل ها و لات ها جاذبه داشته اند و سبب جذب این افراد شده اند. برخی از احزاب و سازمان ها سیاسی اسلامی، ملی و چپ نیز خود اقدام به جذب جاهل‌ها و لات‌ها و بهره برداری از آن ها کرده‌اند.
چرائی گرایش و تمایل جاهل ها و لات ها به قدرت ( درانواع وا شکال و اندازه های مختلف) دلائل وعوامل متعدد و گونه گون دارد، که در اینجا به دو عامل اشاره می شود:
ویژگی های شخصیتی
شخصیت جاهل و لات ‌را شخصیتی " متّلون، ناپایدار، متزلزل، درهم شکسته و شناور" دانسته اند، شخصیتی که پای بند اصولی تعّین یافته نیست. چنین ویژگی‌ای سبب می شود جاهل ولات به دنبال جایگاه و پناهگاهی باشد تا با اتکا وبه اعتبار آن ها شخصیت، و به تبع آن هویتی بالنسبه پایداربرای خود دست و پا کند، هویتی که مانع از نادیده گرفتن‌اش و یا طرد و انکار‌اش در جامعه شود. چنین ملجاء ومآوائی می باید در بر گیرنده ی ویژگی هائی باشند که با و یژگی های شخصیتی جاهل و لات دارای همخوانی ، نقاط اشتراک ویا قابل انطباق باشند، ویژگی ها و خصائلی همچون قلدری، حرفِ آخررا زدن یا فصل الخطاب بودن، قدرت طلبی با هدف تحمیل نظر وعملِ خود، قهرمان و ضد قهرمان پروری، عشق به قهرمان مظلوم، نماد و سمبل سازی، تمایل به اعمال انواع خشونت ، مردمداری و..... در زمره ی این ویژگی ها و خصائل هستند. این دست ویژگی‌ها و خصائل شخصیتی، جاهل و لات و گروه اجتماعی جاهل ها و لا ت ها را به قدرت هائی که چنین ویژگی هائی دارند، نزدیک می کنند و شخصیت و هویت آنان را نسبت به آن قدرت سیاسی و دینی قابل تعریف و تبیین می کنند.
ویژگی های شخصیتی، روانی و رفتاری دیگری نیز برای جاهل و لات و گروه اجتماعی شان بر شمرده اند:
الف: خصوصیاتی که در حوزه ی مفاهیم و مقوله ها ی "معرفت داشتن" و" جوانمردی و فتوت" توضیح داده می شوند، برای نمونه خصوصیات و خصائلی مثل: تواضع و مردمداری (خاکی بودن)، چشم پاک بودن ، شرم و حیا داشتن، سفره دار و مهمان نوازبودن، امانت داری، راز داری، دست گیری و گره گشائی از کار مردم و کمک به نیازمندان، ترحم و دلسوزی، سخاوت و دست و دل بازی، صبوربودن، احترام به ریش سفیدان و بزرگان، ، بخشش در صورت خطا ، پای بندی به حرف و قول، وفاداری به رفیق وعشق، و....
از میان این مجموعه به جوانمردی اهمیت بیشتری داده شده، خصلتی که گفته شده است:" ...بیش ازهفتاد جنبه را در خود دارد که از آن ها دو مقوله از همه مهم تر است، یکی نان دادن و دیگری راز پوشیدن، و یا باز روایت شده است که "سمک عیار‌پر‌سید از جوانمردی کدام شقه داری؟ روح افزا گفت از جوانمردی امانت داری به کمال دارم.....هر گز راز کسی با کسی نگویم و سّر او را آشکار نکنم" (1)
ب: ویژگی های ناهنجارانه ی شخصیتی، روانی و رفتاری که بخش وسیعی از جاهل ها و لات ها از خود بروز داده اند، برای نمونه: خصوصات ضد اجتماعی داشتن و در تقابل با مناسبات اجتماعی قرار گرفتن ، ( شخصیت آنتی سوشیال وبوردرلاین)، مخالفت با قانون، تحریک پذیری وپرخاشگری، جّوگیرشدن ، شخصیت کنترل کننده و برتری طلب، تحقیر زن و زنانه‌‌گی و....
چنین شخصیت چندگانه و چند وجهی‌ای سبب می شود با مجموعه ای از ویژگی های مثبت و منفی، و زمینه پیدائی و رشد ویژگی ها و خصائل متضاد مواجه شویم از" جاهل و لات جوانمرد و پهلوان صفت وعیارمنشِ با معرفت و ناموس پرست تا جاهل و لات نامرد و بی معرفت و ناموس دزد" که خشونت و قانون شکنی و زن و پول و قدرت هم درهر دو طیف رگه های خود را دارند.
عوامل بروز این شخصیت چندگانه نیزمتعددند که از میان آن ها می توان به عوامل محیطی (اجتماعی) و فردی اشاره داشت. از عوامل محیطی خاستگاه طبقاتی، ساختار فرهنگی و دینی محله، و ویژگی های محیط کار، خانواده و گروه همالان و دوستان نقش ایفا می کنند. جاهل‌ها و لات‌ها ازلایه های اجتماعی فقیر و متوسط جامعه هستند که محیط زیست و زندگی شان محیط های فرهنگ سنتی ودینی ست. در کنار عوامل محیطی عوامل دیگر فردی (زیستی و روانی یا ژنتیک و بیو کمیکال) نیز در بروز این دست شخصیت ها نقش دارند:
".... علی را می بریم سمت بحث چاقوکشی‌اش پیش از انقلاب...می گوید: «ببین داداش من، قمه بستن یک دوره ای برای سه دسته بود. سرگردنه گیر، نظمیه چی و این پهلوونها و بعد هم چاقوکشی برای لات ها بود که خدا وکیلی خواهر و مادر ملت، خواهر مادر خودشون بود. این لات های چاله میدون که میوه فروش بودند دیگه قمه نمی بستند، همین ضامن دارها بود که میذاشتند دو کتشون و می چرخیدن. اما خدا وکیلی کمتر می شد اینا برن دنبال ناموس ملت. بی غیرت نبودند اما الان دیگه اینجوری نیست. بد وضعی شده...» .... نهایت می گوید: «همه اش محله نیست. بیشتر ذات آدم هاست. میان داداشام فقط من اینجوری شدم. شاید جنس من خراب بود و اگرنه الان باید شمرون زندگی می کردم و این شکلی نبودم. توی همون محل دکتر غفوری فرد (یکی از وزرای پیشین نیرو) یکی از همسایه شون قاچاقچی بود. اون قاچاقچی هم جاسوس ساواک بود. اما انقدر بدجور قاچاق کرد که همون زمان شاه دارش زدن اما تو همون محل هم بزرگ شد. این یعنی آدم اگه سالم باشه، تو زندان هم ولش کنن آدم میشه...» (2)

بستر فرهنگی

فرهنگ جامعه ی ما بستر مناسبی برای پیدائی و رشد جاهل ولات، و گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها ، و گرایش و تمایل آن ها به سوی قدرت بوده‌است. در کنار انبوهی از نکات و مؤلفه های مثبت فرهنگی، از جمله عناصر"جوانمردی و فتوت" در فرهنگ مان ، به دلائل متعدد به ویژه ‌تقدس خشونت، قهرمان پروری، خود خواهی وخود برتر بینیِ بدخیم ، قلدر مابی، فرهنگ مردسالاری و مردانه، و.... زمینه برای پیدایی و رشد فرهنگ جاهل مسلکی و لات منشی نیز مهیا بوده است. این نوع از فرهنگ نه فقط در قدرت سیاسی و دینی، درمیان اپوزیسیون قدرت سیاسی و دینی و در کل مناسبات اجتماعی حضور داشته و دارد. چنین بستری، یعنی ساختار فرهنگی مردسالار، خشونت آفرین و نابردبار که برای گرفتن حق، زورِبازو وسلاح و انواع خشونت وسیله و توجیه کننده می شوند، پیدائی و تداوم حیات پدیده ی جاهل ها و لات ها را امری بدیهی کرده است.
استبداد سلطنتی و جاهل ها و لات ها
به دو دلیل جاهل ها و لات ها به نیروی مهمی در نظام سلطنتی بدل شدند:
الف. رژیم پهلوی با صرف پول و امکان سازی های گونه‌گون، و با آگاهی از ویژگی های شخصیتی جاهل ها و لات ها به جذب با برنامه و سازمان یافته ی آنان پرداخت. در کنارپول و امکان سازی های مختلف، کیش شخصیت، تحریک احساسات وطن پرستانه و... ازعوامل جذب جاهل ها و لات ها و تبدیل آنان به نیروئی مهمی در استبداد سلطنتی بوده است. نیروئی که با کنترل و نظارت رژیم و ارگان های مختلف ا مورد بهره برداری سیاسی و امنیتی و... قرار گرفته است.
ب: انطباق، اینهمانی و همپوشی ویژگی های شخصیتی جاهل ها و لات ها با حکومت سلطنتی نیز جذب اینان به چنین رژیمی را تسهیل کرده است. رگه های فرهنگ جاهل مسلکی و لات منشی در گفتار ورفتار پادشاهان قلدرصفوی، نادر شاه ، پادشاهان قاجار و رضا خان یکی ازهمپوشی هاست.
استبداد دینی و روحانیت، و جاهل ها و لات ها
روحانیت شیعه، به مانند رژیم سلطنتی از دو راه جاهل ها و لات ها را جذب و به یکی از ستون های حکومت اسلامی بدل کرده است:
الف: با بهره برداری از اعتقادات مذهبی و تحریک احساسات مذهبی، کیش شخصیت ، ملجاء بودن برای توبه وکاهش گناهان ناشی از خلاف کاری، وعده‌ی اجرهای اخروی همراه با امکانات مالی و کاسبی‌‌ای که بسیاری از جاهل ها ولات های متدین ، بازارو بازاری ها در اختیار این دسته از جاهل ها و لات ها می گذاشتند و......
ب: دوطیف جاهل و لات جذب روحانیت شیعه شده اند، دسته ای لات های" مغزشوئی" شده واسلامیزه و ایدئولوژیزه هستند که در بطن روحانیت و مذهب شکل گرفته اند، و جاهل ها و لات های متدین هستند، جاهل ها و لات هائی که شاید بتوان پیوندی میان اینان و عياران و اهل فتوت خانقاهی- البته با تفاوت هائی- یافت. دسته ی دیگر جاهل ها و لات هائی هستند که به دلیل اینهمانی و همپوشی های شخصیتی جذب مذهب و روحانیت شده اند. جدا از حضور عنصر قلدری در مذهب تشیع، حرفِ آخررا زدن یا فصل الخطاب بودن، قدرت طلبی با هدف تحمیل نظر و عملِ خود، قهرمان و ضد قهرمان پروری، عشق به قهرمان مظلوم، نماد و سمبل سازی، تمایل به اعمال انواع خشونت ، تحقیرزن و زن را موجود دست دوم پنداشتن ، و به ویژه تحقیر زنانگی و...از عناصر شکل دهنده ی فرهنگ شیعی و روحانیون‌اش هستند.
".....یکی از همراهان وهواداران کاشانی شخصی بود به نام " شمس قنات آبادی"، شخصیت او بنا به نظر بسیاری فاسد و در عرصه ی مبارزه ی سیاسی غیر قابل قبول بود. حضور این شخص با فساد اخلاقی اش درکنارکاشانی یکی از دلایل اختلافات مهدی عراقی با نواب برسرهمکاری و وحدت عمل با کاشانی بود. عراقی تعریف می کرد: " در یکی از گفت و گوهایم با کاشانی از او خواستم "شمسی خانم" ، این مایه ی بد نامی را از خودت دور کن ، اما او این خواست و پیشنهاد مرا نپذیرفت و گفت : " اخر من نمی توانم" . حاجی عراقی این جمله کاشانی را با حالت اوا خواهرانه ای از او نقل کرد. پرسیدم منطور کاشانی از این که نمی توانم چه بود؟ عراقی در پاسخ من گفت : " خیلی خری!" .(3)
در رابطه با گرایش و تمایل جاهل‌ها و لات‌ها به تشیع و روحانیت به عوامل زیر نیز قابل توجه هستند:
ساختارجامعه و نزدیکی محیط زندگی و زیست جاهل ها و لات ها با محیط زندگی و فعالیت های روحانیون و بازار (مناطق جنوب شهر یا مناطق مشابه در شهر های بزرگ، که مراکز تجمع مساجد، هیئت ها، تکیه ها و قهوه خانه ها و زورخانه ها هستند).
ویژگی های مذهب تشیع، به ویژه خشونت طلبی، قهرمان، قهرمان مظلوم و ضد قهرمان سازی در آمیخته با فرهنگ جوانمردی و فتوت، که در روایت ها و داستانسرائی ها درگفتار ورفتار و چگونگی زندگی و مرگ برخی از پیشوایان این مذهب، مثل حضرت علی و امام حسین، و برخی دیگر از امامان تجلی یافته است. برای نمونه حضرت علی به عنوان شخصیتی مطلوب برای جاهل ها و لات ها، در یک روز می توانست عده ای را به قتل برساند اما در عین حال پدر یتیمان باشد و پشتیبان بیوه زنان و فقرا، که ناله‌ی یتیم وفقیری اشک اش را در آورد، و یا حسین ابن علی که با چند ده تن در جنگی نابرابر خودش و خانواده اش قهرمان مظلوم می شوند، و این کشته شدن چنان آرایه و شاخ و برگ می گیرد که به عامل مهم تبلیغ و تهیج و جرکت بدل می شود.
جوانمردی و فتوت و گذشتی که در تشیع به پیشوایان این مذهب نسبت می دهند: "...و سیرت جوانمردان آن است که مصطفی(ص)‌ باعلی (ع) گفت: یاعلی، جوانمرد راست گوی بُوَد، وفادار و امانت گذارو رحیم دل، درویش و پُرعطا و مهمان نواز و نیکوکار و شرمگین".
امکان جلوه فروشی ها وخودنمائی هائی که مراسم های عزاداری، مساجد، هیئت‌ها، تکایا، دستجات ، زورخانه ها و.....فراهم می کنند.
*************
زیرنویس و منابع :
در حاشه ی یک " نقد".
در رابطه با بخش اول و دوم این مطلب پیشنهادها، نظرها و نقد هائی شنیده‌ و خوانده‌ام، کامنت ها و ای- میل ها و فحش هائی هم از "جاهل ها و لات های اینترنتی" ی طرفدار رژیم سلطنتی و اسلامی دریافت کرده ام، آنچه این دوستان و دشمنان نوشتند و گفتند آموزنده و برای تدقیق و تصحیح این موضوع و بحث کمک کننده اند. سپاسگزارشان هستم.
فانی یزدی هم "نقدی بر نوشته مسعود نقره کار درباره "جاهل ها ولات ها، روحانیون و سلاطین"
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/155539.php
منتشر کرد که لازم است مکث کوتاهی روی آن داشته باشم.
متاسفانه نوشته ای که نقد پنداشته شده ارتباطی به بخش اول و دوم مطلب من ندارد. لُبِ مطلب من در ان دو بخش این است که: جاهل ها و لات ها چه کسانی و چگونه گروه اجتماعی ای هستند، چرا جذب قدرت می شوند و نقش آن ها به عنوان یک گروه اجتماعی در رخداد های اجتماعی و سیاسی جامعه چه بوده و هست. نوشته ی "مرشدانه " ی فانی یزدی چیزی جز خورجینی صغری و کبری تکراری در باره انقلاب بهمن نیست.
فانی یزدی بر آشفته از اینکه من به انقلاب شکوهمند بهمن اش توهین کردم ، در مصادره های به مطلوب می‌خواهد وانمود کند که من انقلاب بهمن را انقلاب جاهل ها و لات ها و لومپن ها دانسته ام. چنین نیست و فانی یزدی و همفکران ‌اش اشتباه فهم کرده اند. برای جلو گیری از اتلاف وقت ، فقط به یک نمونه از مصادره ها اشاره می کنم . فانی یزدی می نویسد:".... نقره کار ایران را در آستانه انقلاب چنین می بیند "روحانیت طرفدار خمینی با چنین مجموعه ای از لات ها و جاهل ها، بخشی از لومپن ها و توده ی وسیع مردم در انقلاب بهمن، و بر بنیان تجربه ای که از رویداد 15 خرداد داشتند، به خیابان ها ریخته شدند. در مقطع انقلاب هر دو قطب علاوه بر جاهل ها و لات های سازماندهی شده، نسلی از مشابهین نسل شعبان جعفری و طیب حاج رضائی را، با تفاوت هائی که شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی تحمیل کرده بود، در خدمت خود داشتند."...خب ملاحظه می کنید فانی یزدی "ایران در آستانه ی انقلاب " را مساوی با " روحانیت طرفدار خمینی " گرفته است، در حالیکه سخن من در باره ی " روحانیت طرفدار خمینی" ست نه " ایران در آستانه انقلاب ". سخن بر سر جماعتی ست که به عنوان یکی از نیروهای درگیر در انقلاب " لات ها و جاهل ها، لومپن ها و توده های وسیع مردم " را به خیابان ریختند. این جماعت هم هیچ ربطی به حضور گسترده ی سایر نیروهای حاضر و درگیر در انقلاب نداشتند، نیروهائی همچون احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی چپ و دموکرات، تشکل های کارگری و دانشجوئی و اهل قلم و دیگر صنوف، روشنفکران سیاسی و فرهنگی، شخصیت ها و چهره های سیاسی منفرد، و زنان و مردان و جوانان آگاه و...که سپاهی میلیونی بودند. فانی یزدی و همفکران‌اش ایکاش نظر من در باره ی نیرو های شرکت کننده در انقلاب بهمن را در جلد دوم از مجموعه ی 5 جلدی بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران در بخش " انقلاب بهمن و کانون نویسندگان ایران" و یا مصاحبه من با اقای محمدی در باره ی انقلاب بهمن،
http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/khandaniha/interview/Noghrehkar_Jan10.htm
و یا سلسله گفتارهای دو سه هفته ی اخیرم با تلویزیون پارس ( ایران آزاد – حسین فرجی) در باره ی نقش روشنفکران، چپ ها، سلطنت طلبان، جاهل‌ها و لات‌ها و... در انقلاب بهمن را می خواندند، و می دیدند،
http://www.voinews.net/archive/program/3985/
http://www.voinews.net/archive/program/3926/
آنوقت شاید مصدع اوقات خودشان وبنده ودیگران نمی شدند.
منابع و کتاب ها و مقاله های پیشنهادی:
فرهنگ رجائی، مشکله ی هویت ایرانیان امروز/ ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ، نشر نی، 1382
گفتگویی خواندنی با یک چاقوکش قدیم http://www.azadinews.ir/article.asp?id=21529

عباس مظاهری ، شکوفه های درخت انار، خاطرات زندان ،ناشر گفت و گو های زندان ، سال 1385
***
محمد جعفر محجوب، آئین جوانمردی و فتوت، انتشارات کتاب های ایرانی / سال 2000/ نیویورک
سمک عیار، با مقدمه و تصحیح خانلری، تهران ، انتشارات آگاه، سال 1369
ابراهیم محتاری، میراث پهلوانی، تهران، سال 1381
سینا میرزائی، طیب در گذر لوطی ها ، تهران ، سال 1381
سید عباس فاطمی، شعبان جعفری در آینه ی اسناد، جهان کتاب، تهران 1380
شاه حسینی ، از عیاری تا لمپنیسم / مصاحبه باآقاي حسين شاه حسيني راجع به: شعبان جعفري و طيّب حاج رضائي

http://www.iichs.org/PDF_files/O_AzAyariTaLompa.pdf
بهروز شیدا، پنجره ای به بیشه ی اشاره، نشر باران، سال 2006
متین غفاریان، منازعه لات و سوسول.

http://www.mehrnameh.ir/article/2363/
- متین غفاریان، تکرار مکرر حلقه ستم‌گر‌- ستم‌جو، تحلیل روانکاوانه تجاوزات اخير در گفت‌وگو با دکتر محمد صنعتي
http://www.mehrnameh.ir/article/2370/

جاهل‌ها و لات‌ها، روحانيون و سلاطين/ مسعود نقره‌کار

بخش نخست

چرا جاهل‌ها و لات‌ها جذب دو قطب قدرت سلطنت و روحانيت شده‌اند؟ ريشه‌های روان‌شناختنی اين تمايل تا حد شيفتگی گروه اجتماعی جاهل‌ها و لات‌ها به قدرت سياسی و تشيع از کجا آب می‌خورند. امروز نسل دوم و سوم شعبان جعفری‌ها، طيب حاج‌رضائی‌ها، برادران حاج‌عباسی‌ها، حسين اسمعيلی‌پورها، ناصر حسن‌خانی‌ها و باقر فروتن‌ها چه می‌کنند؟

تعريف
جاهل و لات از آن دست واژگان پُرمترادفی ست که حوصله ی کاربران اش برای تفکيک و تفريق تا آنجا سر برده که به قول خودِ جاهل ها و لات ها به اجبار “کيلویی” از آن ها استفاده می کنند. کافيست به فرهنگ های مختلف فارسی مراجعه شود تا با انبوهی از معانی و تعاريف قديم و جديد که به اين افراد و گروه اجتماعی خاص نسبت داده می شود، مواجه شويم: لش، اجامر، لوطی، اراذل، اوباش، گردن کلفت، داش، بزن بهادر، خلاف کار، لومپن … باج گير، نسق گير،عربده کش، زورگير…. چاقو کش، قداره بند، تيزی کش، تيغ کش، شش پَر کش، قمه کش، چماق دار و…..نمونه اند.
آنچه مراد سخن من است واژگان و پديده ی”جاهل و لات” است و مابقیِ تعريف ها حق مطلب ادا نکرده و تجربه شده ها با اين دست تعاريف لغت نامه ای خوانایی ندارند و منطبق با واقعيت نيستند. از ميان جاهل و لات نيز واژه و پديده ی جاهل برای رساندن حق مطلب رساتر و واقعی تر از لات است. در اکثر فرهنگ های فارسی معنا و تعريف لات از واژه ی انگليسی destitute برگرفته شده که در بيشترين موارد فقير و بی سرپناه معنا و تعريف شده است. در فرهنگ های لغات فارسی لات را “بی سروپا، فقير، رذل، ولگرد، بی ادب، شخص نتراشيده و…” ، و جاهل را فردی “نادان، بی خبر، بی عقل يا کم تعقل و…” تعريف کرده اند، در حاليکه افراد و گروه اجتماعی مورد نظر فاقد برخی از ويژگی های شخصيتی، رفتاری و نيازمندی های زندگی روزمره ی برشمرده شده، هستند، و برعکس ويژگی های متفاوت و گونه گون بسيار دارند. نسل های جاهل ها و لات های پيش از انقلاب بهمن در وجه غالب بی سواد(يا کم سواد)، ماجراجو، جاه طلب، ناتوان در کنترل عصبانيت خويش، خشن، نترس، زود باور، سخاوت مند، فداکار با تمايل های مذهبی بودند که از طريق واسطه گری، دلالی و مشاغلی مشابه، اکثرشان زندگیِ خوب يا متوسطی داشتند. نمی توان به سهولت آنان را در زمره ی سپاه بيکاران جامعه و قربانيان نظام سياسی و اقتصادی جامعه، و يا قربانيان بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی دانست. بخش بزرگی از نسل امروز جاهل ها و لات ها اکثرا “باسواد و اسلاميزه شده” با شکل و شمايل و رفتاری متفاوت اما سازمان يافته در مشاغل مختلف حکومتی و بازار و” بيزينس” مشغول به کارند بی آنکه با ويژگی های جاهلی و لاتی فاصله گرفته باشند.*

تاريخ سياسی ما و جاهل ها و لات ها

هیأت جوانان اسلامی متوسلین به حضرت ابوالفضل معروف به ابوالفضلی‌های باغ‌فردوس که معروف‌ترین لوطی‌های تهران یعنی طیب حاج‌ رضایی و حسین رمضون‌ یخی عضو آن بودند
تلاش هایی برای يافتن رابطه و پيوندی ميان رمزها و شخصيت ها و رفتارهای اسطوره ای، حماسی، پهلوانی و عياری، و استحاله ی اين مجموعه به پديده ی جاهل مسلکی و لات بازی توسط برخی از پژوهشگران و صاحب نظران تاريخ و فرهنگ مان صورت گرفته است. تاريخ های متعدد و مختلفی برای سرمنزل و آغاز اين استحاله و شروع حيات سياسی و مذهبی پديده ای به نام جاهل ها و لات ها مطرح شده اند. غالبا” دوران صفويه را دوره ی استحاله شخصيت ها و رفتارهای حماسی و پهلوانی و عياری به شکل و شمايل و رفتار امروزين جاهل ها و لات ها دانسته يا پنداشته اند، دوره ای که به نظر می رسد بر آن بوده تا حتی به “قداست” اسطوره و توان “رمزگشایی و فرجام شناسی” اش درباره ی آفرينش هر چيز، پايان دهد.

دوران صفويه
اگر دوران صفويه آغاز دوران استحاله و شکل گيری نسلی از جاهل ها و لات ها پنداشته شود، می توان نشان داد که سازمان يافته ترين جاهل ها و لات ها در آن دوران در خدمت حکومت و روحانيون قرار گرفتند. جاهل ها و لات ها از همان تاريخ تا به امروز نه فقط به عنوان يک پديده ی انسانی ـ اجتماعی، به پديده ای سياسی و مذهبی بدل شده اند. گروه هایی از قزلباشان و فدائيان قداره کش حکومت و تولائيان و تبرائيان نشانه ها از روش ها و منش هایی داشتند که بعدها جاهل ها و لات ها در آن مسير طیِ طريق کردند. نمونه است عربده کشی های قداره بندان و تبرزين دارانی که به دستور شاه اسماعيل در ميان مردم رعب و هراس می پراکندند. او فرمان داد :”…..گروهی از متعصبين شيعه که نام “تبرائيان” را بر خود نهاده بودند در کوچه ها و بازار ها راه بيفتند و با صدای بلند ۳ خليفه اول مسلمانان را لعنت کنند”. حتی اگر سراغ کتاب بحث برانگيزی همچون رستم التواريخ که از “ناصواب”کارانی در دوران شاه سلطان حسين سخن می گويد که هرکدام شان به مانند رستم پهلوان و رزمجو بودند، نرويم، بسيارانند آثار معتبر تاريخی ای که تا حدودی تائيد کننده ی شکل گيری گروه اجتماعی ای مشابه جاهل ها و لات ها در آن دوران اند.

دوران قاجاريه
جاهل ها و لات ها يا به تعابيری”لوطی ها و اوباش و چاقوکشان و قمه کشان” و “لتوت و لشوش و اجامر” نقش سياسی و مذهبی مهمی در اين دوره، به ويژه در جريان جنبش مشروطه بازی کردند. تاريخ قاجاريه، تاريخ حضور”لوطی”های سياسی ست که له و عليه حکومت و روحانيت و مشروطه به ميدان سياست بودند. حتی برخی از”قهرمانان و يلان” مشروطه در زمره ی لوطيان بودند. در همين دوران فتوای”شيخ محمد” اهل نجف سبب سازِ بسيج لوطی ها و جاهل ها و لات های “چاله ميدانی” برای جنگ با روسيه شد، بسيج جاهل ها و لات های”مشروعه خواه” به زعامت”صنيع حضرت”، که از جاهل ها و لات های خيابان سيروس بود و با نوچه های اش با چاقو و قمه و”غرابه های” عرق در توپخانه انتظار مثله کردن مشروطه خواه می کشيدند، نمونه ی ديگری از نقش نشانیِ جاهل ها و لات های اين دوره در سياست است. تنها در تهران نبود** که جاهل ها و لات ها نقش بازی می کردند، برای نمونه در اصفهان وقتی رابطه ی شيخ شفتی با حاج ميرزا آقاسی، صدر اعظم محمد شاه به سردی گرائيد، “لوطيان و بزن بهادرهای اصفهان با حمايت شفتی شهر را به آشوب کشيده و مغازه ها و خانه ها غارت کردند، محمد شاه به منوچهرخان معتمدالدوله ماموريت داد تا بلوای اصفهان را سرکوب و قدرت شفتی را محدود کند. منوچهر خان به سال ۱۲۵۵ ه.ق مطابق با ۱۸۴۰ ميلادی به اصفهان لشکر کشيد و ۱۵۰ لوطی را اعدام کرد و برخی را به تبعيد فرستاد. تعدادی از لوطيان را نيزکه در قم متحصن شده بودند به مجرد خروج از تحصن به قتل رساند…”
احمد کسروی نقل می کند که در تهران “لتوت و لشوش و اجامر” “…… روز ۲۳ آذر ۱۲۸۶ دست به کار شدند. از صبح زود دسته ای از اوباشان محله ی سنگلج به سردستگی مقتدر نظام و گروهی از اوباشان چاله ميدان به سرکردگی صنيع حضرت، هرکدام از محله ی خود به طرف مجلس حرکت کردند….جلوی مجلس فرياد و عربده ی خود را بلند کردند و به مجلس و مشروطه ناسزا گفتند…. در ميدان توپخانه شترداران و زنبورکچيان و فراشان و غلامان کشيکخانه و سربازان فوج امير بهادر جمع شده بودند و چادر های دولتی را می افراشتند و آشپزخانه بزرگی بر پا می کردند…. در نتيجه هياهو بازارها و دکان ها بسته شد و دشمنان مشروطه از هر طرف رو به ميدان توپخانه گذاشتند و به اين ها پيوستند…. عده ای از آخوندها و طلبه ها نيز وارد ميدان شدند…. روضه خوان ها بالای منبر رفتند و عليه مشروطيت و مجلس سخن راندند و جمعيت را به تکرار شعار وا داشتند….. اوباشان به خانه های شيخ فضل الله نوری و حاجی ميرزا ابوطالب يزدی و ساير ملايان مخالف مشروطه رفتند و آن ها را به ميدان توپخانه آوردند…… روز ۲۵ آذر در ميدان توپخانه يک نفر کشته شد… روزنامه “حبل المتين” می نويسد که اوباشان چون پول و زنجير ساعت طلای او را ديدند ابتدا چند تير به او زدند، بعد پسر سيد نقيب جلو آمد و گفت :”مسلمانان شاهد باشيد و روز قيامت پيش جدم شهادت بدهيد که من در راه دين اول کسی هستم که چشم مشروطه طلبان را بيرون آوردم و بعد با کارد چشم آن جوان را کند. سپس او را شقه کردند و به درخت آويختند….”،” …استرداران و شترداران نتراشيده دژآگاه و اوباشان سنگلج و چاله ميدان و…” که به مجلس و مجلسيان حمله می کردند و يا “… کلاه نمدی های محلات و اشرار” که در ميدان توپخانه شعار می دادند…… و عده ای از مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند و کشتند”، عده ای از اوباشان “… در مقام عربده و حرکات وحشيانه برآمدند و (علی آقا صراف) و (اسمعيل خياط) را بی موجبی مجروح سخت و (عنايت الله) مظلوم را مقتول و آويزه درخت کردند”، “…. اوباشان که گريزان و نهان می بودند، شب ها بيرون آمده و هر که را می يافتند می زدند و لخت می کردند، و چون پشتشان به شاه و پيرامونيان او گرم می بود و مجلل السلطان پيشخدمت شاه نگهداری و پشتيبانی از آنان دريغ نمی گفت، بی باکانه به هر سياه کاری برمی خاستند …در شب چهارشنبه هفدهم دی ماه (۳ ذيحجه) هشت تن از آنان به خانه فريدون زردشتی که يکی از بازرگانان می بود رفته و آن بيچاره را بيدار گردانيده نخست پانصد و شصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند. پيدا می بود که کشندگان همان اوباشان می باشند. از آن سوی شيخ محمود به ورامين رفته در آن جا آسوده می زيست..» و…

دوران پهلوی
گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها با دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی در دوران پهلوی دستخوش تغيير شد. رضا شاه ضمن بهره برداری از جاهل ها و لات ها برای رسيدن به حکومت، به اهميت حفظ امنيت در جامعه نيز واقف بود. جدی گرفتن امر امنيت اجتماعی همراه با نياز حکومت به جاهل ها و لات ها به ويژه در رقابت با روحانيون، جاهل ها و لات ها را در موقعيت جديدی قرار دارد. در دوره ی محمد رضا شاه واسطه گری و دلالی، کنترل و سازماندهی مراکز فروش مايحتاج مردم به ويژه مواد خوراکی، کافه و کاباره و سينما داری و بِپّایی اين مراکز و مشاغل مشابه، زورخانه داری و “دست لاف”های ديگر موقعيت اجتماعی و وضعيت مالی اين گروه را تغيير داد. يکی از بهترين خانه های “خيابان پاک ـ لرزاده” متعلق به طيّب بود و شيک ترين ماشين زير پای اش، و يا “باقر فروتن” چند گاراژ و بنگاه اتوبوس مسافربری بين تهران و شهرستان ها داشت، و يا حداقل شريک بود. (اتُو فروتن و اتُوخراسان). باقر فروتن صاحب چند باب حمام در ميدان خراسان نيز بود، و شعبان جعفری نيز با راه اندازی بساط زورخانه و زوائدش، و نيز درآمدهای جانبی زندگی مرفهی دست و پا کرد.

شعبان جعفری در کنار محمدرضا پهلوی
جاهل ها و لات ها به دلايل گونه گون، که از ميان آن ها می توان به تمايل مذهبی و زندگی در جنوب شهر تهران اشاره داشت، به روحانيت و گروه ها و دستجات مذهبی نزديک بودند، اما همين نزديکی هم به نوعی و بسيارانی از آن ها با شاه و دربارش داشتند. رژيم پهلوی روی جذب جاهل ها و لات ها با برنامه کار می کرد تا آنجا که حتی آدمی در حد سپهبد تيمور بختيار را مسئول ارتباط با لات ها و واسطه ی آشتی دادن جاهل ها و لات ها کرده بود.*** در دوران پهلوی جاهل ها و لات ها بارها بين دو قدرت سلطنت و روحانيت دست به دست شدند تا پس از بهره برداری روز قربانی شدن شان فرا رسد. “شعبان جعفری” (شعبون بی مخ)، آقا کمال، حسين اسمعيلی پور(حسين رمضون يخی)، باقر فروتن (باقر کچل)،  برادران حاج عباسی (هفت کچلون)، ناصر حسن خانی (ناصر جيگرکی)، محمود مسگر، طيب حاج رضایی و ده ها جاهل و لات ديگر … ابتدا به سلطنت روی آوردند و خدمه ی کودتای ۲۸ مرداد شدند، اما برخی مثل طيب حاج رضائی و…. از دربار فاصله گرفتند و به روحانيون مخالف دربار پيوستند. طيب حاج رضايی در آغاز حامی شاه بود و اين حمايت تا هنگام تولد فرزند شاه آشکارا ادامه يافت. جشن و چراغانی ای که او به هنگام تولد رضا پهلوی در ميدان مولوی و خيابان باغ فردوس و اطراف زايشگاه فرح (محل تولد رضا پهلوی) راه انداخت و نيز سپاسگزاری شهردار تهران و دربار از او جزء “افتخارات و سرفرازی های” طيب بود. طيب اما در بلوای خرداد ۴۲ از آيت الله خمينی حمايت کرد، و به همين خاطر او و يکی از همکاران اش به فرمان محمدرضا شاه اعدام شدند. شاه با زدن “ناجوانمردانه”ی “گنده لاتی” به مانند طيب بر آن شد تا از جاهل ها و لات های مخالف اش زهره چشم بگيرد.

شعبان جعفری و دار و دسته اش در کودتای 28 مرداد به هواداری از شاه
به سرکوب طرفداران مصدق پرداختند
در اين دوران هم دربار و هم روحانيون برای ايجاد ارعاب و وحشت و سرکوب مخالفان سياسی، مذهبی و حتی شخصی خود از جاهل ها و لات ها بهره برداری می کردند. حمله به تجمع های سياسی و صنفی، و ضرب و شتم فعالان و هواداران اين جريان ها و تخريب اموال آنان بخشی از خواست های شاه و شيخ از جاهل ها و لات ها بود****. برای نمونه شعبان جعفری که ادعا کرده است زمانی “جزو فدائيان اسلام ” و هوادار کاشانی و مصدق هم بوده، در دست به دست شدن هایش سرانجام “تاج بخش اعلیحضرت همايونی” شد. او در مورد برخی از “شيرين کاری”های اش می گويد:
“… من فرمونده بودم. خودم فقط دنبال روزنامه”مردم” بودم، اينا گفتن روزنامه مردم تو اميريه ست. گفتم”بريم اونجا”، گفتن “خسته شديم”، گفتم بياين خيابون اميريه اونجام چيز ميز است، بياين”، يادمه يکی اون جا پرسيد آقای جعفری يه دونه سماور اينجاست اينو چيکارش کنم؟” گفتم:”بيارش پايين”، گفت:”آخه بزرگه نميشه آوردش پائين”، اونوقت پنجره رو شيکوندن و سماورو از پنجره انداختن پايين، يه سماور بزرگ بود. خلاصه چيزاشونو ريختن و بهم زدن ديگه. من می گفتم، اونام می ريختن پايين. تمامو از اون بالا ريختن پايين، دولابچه و مولابچه، پرونده و مرونده و بساطشون و اينا همه رو…هرچی بود ريختن تو خيابون. گفتن:” بسه؟” گفتم “نه، پاشنه ی اون دکونوبايد در بيارين…”
“…. روز ۹ اسفند… ما اول صبح رفتيم خونه ی کاشانی. درست يادمه. اون حاجی (محسن) محرر بود، امير موبور بود، احمد عشقی بود و حاجی حسين عالم بود و يه عده ای ديگه. آيت الله کاشانی گفت:”برين شاه داره از مملکت ميره بيرون. برين نذارين شاه بره”، گفت :”اگه شاه بره عمامه ی مام رفته”،”… دکتر فاطمی رو دولت محاکمه کرد و کشتش، اونوقت که عبدخدايی جزو فدائيان اسلام بود، منم جزو فدائيان اسلام بودم، عبدخدايی فاطمی رو با تير زد ولی نمرد. اون عبدخدایی که الان وکيل مجلس ايناست….(فاطمی) رو دم شهربانی زدمش، چاقوام نزدم. بيخود ميگن چاقو زده… “
جاهل ها و لات های متدين

شعبان جعفری (نشسته چپ) در محضر آیت الله کاشانی از مخالفان محمد مصدق در 28 مرداد 1332
در دوران پهلوی طيفی از جاهل ها و لات های اسلامی نيز حضور فعال داشتند، که بعدها پايه گذاران حکومت اسلامی شدند؛ متدين های دارای “رگ لاتی”، که با اتکا به امکانات مالی و شبکه های شان سازمانده جاهل ها و لات ها و “گردن کلفت ها و عربده کش ها”، به عنوان بخشی از بازوی مسلح اسلام شدند. اين بخش از جاهل ها و لات ها در مقابل مخالف يا حريف خود قسی القلب ترين ها بودند. پيش از انقلاب اکثر جاهل ها و لات های اسلامی گردانندگان هيئت های مختلف عزاداری و راه اندازان دسته های سينه زنی و تکايا بودند، “هيئت ابوالفضلی”های باغ فردوس و “هيئت بنی فاطمه” يکی دو نمونه اند. يکی از مطرح ترين شيخ های اين متدين های لات “شيخ جعفر شجونی”، و از جاهل ها و لات های شان حاج مهدی عراقی از بنيان گذاران “فدائيان اسلام” و “هيئت های مؤتلفه اسلامی”، و کسانی امثال محسن رفيقدوست بودند.
مهدی عراقی در کتاب خاطرات اش با عنوان “ناگفته ها”، گفتنی ها را با افتخارمی گويد:
«… نواب صفوی به اين فکر می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را برای مبارزه به وجود آورد. اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسايش محلات بوده اند. مثل اوباش ها، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند…»

حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی در دادگاهی که منجر به صدور حکم اعدامشان شد. این دو دوستی بیست ساله با هم داشتند.
حاج عراقی ماجرای حمله به روزنامه ساعد را که کاريکاتور نواب صفوی را چاپ کرده بود، شرح می دهد:
«… رفيقمان گفت برويم سر پاچنار من يک مشت از اين لات و لوت ها را جمع می کنم… رفتيم زورخانه و ديديم يک مشت جاهل های کوتاه و بلند، خلاصه يا علی يا علی دارند ورزش می کنند. گفت بيائيد برويم، راه افتادند آمدند اول خيابان فردوسی… گفتيم حمله به چاپخانه… همه چاپخانه را اين بچه ها پذيرايی کردند. جعبه هايی که تويش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد تو حياط. دو سه تا از اين بچه ها با چوب افتادند به جان ماشين می خواستند با چوب، ماشين را بشکنند، گفتم بابا اين که با اين شکسته نمی شود، يک دست زديم خلاصه اش اين ديس از زير ماشين آمد بيرون و حروف ها ريخت زمين… رفتيم تو قسمت حروف چينی، ديديم کليشه ها آن وسط است چاقو را بچه ها در آوردند، کليشه ها را تکه تکه کردند و حروف را هم، همه را به هم زدند.»
حاج عراقی درباره “طيب و ناصر جيگرکی و رمضون يخی و…” و نقش آن ها در آشوب خرداد ۴۲ می گويد:
«… منزل آقا (خمينی) بوديم آن جا اسم طيب خان وسط آمد… آقا درآمد گفت که اينها علاقمند به اسلام هستند… نوکر امام حسين هستند… خلاصه رفتيم خانه طيب خان… طيب صد تومان به پسرش اصغر داد و گفت می دوی عکس آقا خمينی را می خری می بری تو تکيه… ناصر جيگرکی، از گردن کلفت های باغ فردوس و چهارراه مولوی بود، هنوز ما از ساعت حرکتمان قدری مانده بود که خبر آوردند اين فرد با تعدادی نزديک به ۲۰۰ الی ۳۰۰ تن از الوات های آن جا به قول خودش، ازين تيغ کش ها دارند می آيند.”

محسن رفیقدوست از گنده لات های حکومت اسلامی
محسن رفيقدوست، يکی ديگر از لات های متدين نيز در خاطرات خود در باره ی به قتل رساندن “يکی از چماقداران حکومت پهلوی و معروف به عضويت در ساواک” می نويسد:”… از فيضيه به طرف حرم رفتيم … ديدم يک روحانی پيرمردی که آن چنان دولا بود ـ که کاملا مثل اينکه کسی رکوع برود ـ يک چوب به عنوان عصا دستش بود، اين داشت از توی حرم می آمد بيرون، يکی از اين چماق به دستان جوان خيلی گردن کلفتی هم از طرف در فيضيه به طرف در حرم می رفت، همچين که اين دم در می خواست بيايد بيرون از توی حرم، اين با آن چماق خود زد روی پشت اين پيرمرد روحانی که شايد بالای ۹۰ سال داشت و خيلی هم نحيف و ريز بود. اين افتاد روی زمين و عمامه اش پرت شد  ـ سيد هم بود ـ  اين رفت دو تا لگد هم زد توی عمامه او و اين بنده خدا هم خيلی بی حال افتاد… شايد چند سال بعدش، غروبی داشتم می رفتم توی خيابان صاحب جم، هوا تازه تاريک شده بود. ديدم اين ساواکی دارد از بالا می آيد طرف پايين… دنبال او رفتيم و خانه اش را توی آن خيابان، که معروف بود به چهارراه سوسکی ياد گرفتيم … رفته بودم مشهد خدمت حضرت آيت الله العظمی ميلانی. داستان را به صورت کلی برای ايشان[گفتم] که يک همچين شخصی اين جوری کرده و اگر که مثلا اين دست حاکم اسلام بيفتد، با اين چکار می کنند؟ ايشان فرمودند: اين جور اشخاص مهدورالدم هستند، اينها ظلمه هستند، اينها عمله ظلم هستند. بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آيت ا… مطهری عرض کردم، و بعد به طريق ديگری اين جريان را خدمت حضرت آيت ا… مهدوی کنی. از حرفهای هر سه تای اينها دريافتم که اين آدم، کشتنی است. توی يک جلسه ای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم؛ اندرزگو گفت: همه اينها کشتنی هستند … البته من چند شبی کشيک او را کشيدم با يک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که اين مست نباشد. بالاخره او از ماشين پياده شد، می خواست برود خانه اش. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر اين، او افتاد و يک هفت هشت تا چماق ديگر هم زدم توی سر و کله اين و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شايع شد که يک جنازه ای توی ميدان شوش توی آبها پيدا شده، و ان شاء ا… خدا قبول کند…”

منزل طيب در باغ فردوس، مراسم آشتي كنان طيب و حسين رمضان يخي. اين همان مكاني است كه پاتوق دسته عزاداري معروف طيب بود
در مقطع انقلاب نيز رژيم سلطنتی و روحانيون تلاش کردند لات های بيشتری را جذب کنند. درباره ی جذب “شاهرخ ضرغام” و ديگر جاهل ها و لات های مشابه اش نوشته اند:”…..ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه ليلا، حسين وحدت، حبيب دولابی (همه اين افراد به جرم همکاری با ساواک و کشتار مردم، بعد از انقلاب اعدام شدند) و چند تا ديگه از گنده لات های شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اينها با چند تا از نوچه هاشون آمده بودند. من هم همراه شاهرخ بودم. جلسه که شروع شد نماينده ساواک تهران گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستيم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اينه که ما رو کمک کنيد. توی تظاهرات ها شما جلوی مردم رو بگيريد. ما هم از شما همه گونه حمايت می کنيم. پول به اندازه کافی در اختيار شما خواهيم گذاشت. جوايز خوبی هم از طرف اعليحضرت به شما تقديم خواهد شد. جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچه ها و آدم هاشون می گفتن و پول می گرفتن، اما شاهرخ گفت: بايد فکر کنم، بعداً خبر می دم. بعد هم به من گفت: الان اوايل محرمِ، مردم عزادار امام حسين(ع) هستند. من بعد از عاشورا خبر می دم…”
ادامه دارد
منابع و زير نويس:
۱ـ گسترۀ اسطوره، گفتگو، انتشارات هرمس ، سال ۱۳۸۲.
۲ـ مهرداد بهار، از اسطوره تا تاريخ، ابوالقاسم اسماعيل پور، ۱۳۷۶.
۳ـ محمد آصف (رستم الحکما)، رستم التواريخ، انتشارات امير کبير، ۱۳۵۲.
۴ـ منوچهر پارسادوست، شاه اسماعيل اول، شرکت سهامی انتشار،۱۳۷۵.
۵ـ عباس منظرپور، در کوچه و خيابان، چاپ سوم،۱۳۸۴.
۶ـ ايرج پزشک زاد، انقلاب مشروطه ايران، نشر البرز ( فرانکفورت)، ۱۳۸۵.
۷ـ ناصر زرافشان، تبارشناسی چماقداری، مروری بر پيشينه و ريشه های تاريخی چماقداری در ايران، نشريه حقوق بشر، شماره ۵۲، بهار ۱۳۸۲.
۸ـ احمد کسروی، تاريخ مشروطه ايران، چاپ شانزدهم، صفحه ۵۲۸.
۹ ـ هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، ۱۳۸۱.
۱۰ـ ناصر امينی، ايرانيان (نيويورک)، شماره ۴۴، آذر ۱۳۷۷.
۱۱ـ سهراب نيکو صفت، سرکوب و کشتار دگرانديشان مذهبی در ايران، انتشارات پيام، سال ۱۳۸۸.
۱۲ـ
http://vatanabad.persianblog.ir/tag/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF
۱۳ـ مرکز اسناد انقلاب اسلامی
* اين نکته نيز پوشيده نيست که برخی از جاهل ها و لات ها در زمره ی مبتلايان به اختلال های عصبی و رفتاری نيز قرار گرفته و می گيرند. در ميان جاهل ها و لات ها رفتارهایی که نشانه های اختلال های عصبی و روانی باشند، به وفور ديده شده اند و می شوند. برای نمونه گوگل کنيد نام مصطفی پادگان (يا به قول جاهل ها، مصطفی ديوُونه) را.
“… او يکبار در جريان نزاع خيابانی، کسی را لت و پار کرده بود. آن بنده خدا تهديد کرد که می رود نظميه شکايت می کند. نقل است که مصطفی پادگان رفت مقابل نظميه محل، با ساتور آرم شير و خورشيد را در هم کوبيد و با صدای بلند فرياد زد “ايهاالناس، شير اينه يا منم؟…”
** عزيزم “دکتر عباس منظرپور” لات ها را فقط از “محصولات ” تهران می داند(کتاب در کوچه و خيابان ص ۱۶۸) که “هيچ شهر ديگری آن را به معنای واقعی ندارد.” به ويژه در دوران پهلوی شهرهایی مثل آبادان، تبريز، رشت، بابل، اصفهان و….. جاهل ها و لات های بنامی داشت :
“… در آبادان شخصی بود که به مجيد گاوی مشهور بود. می گفتند گنده لات اينجا بوده. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود. هرجا می رفت، يک کيف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. می خواست با عراقی ها بجنگد اما هيچکدام از واحدهای نظامی او را نپذيرفتند تا اينکه سيد او را تحويل شاهرخ داد.”(منبع شماره ۱۰)
“… يکی از لات های قديم ايران و لرستان محمود و محمد لک معروف به محمد پرچو است که تبعيدی با يکديگر در کل زندان های ايران بوده اند. محمد پرچو در زندان اوين در بين ۲۰۰۰نفر وکيل بند زندان بود و هيچ زندانی نبود که با ورود محمد لک ترس را در خود واهمه ندهد….. يک لات با مرام که کل همشهريانش به روی اسم او قسم می خورن. محمد بعد از مرگ محمود گوان شرارت را کنار گذاشت اما معرفت او دو چندان شد… وقتی وارد زندان دورود شهر خود می شد برای او جشن می گرفتن….برای اسم در کردن در اهواز پل اهواز را همراه با محمود گوان می بندند…کافه های اصفهان تهران اهواز را به هم می ريزند…داريوش را در يک کافه می زنند…اين کشتی گير که در دورود نامی بود آوازه شهر خود را در ايران و پرچم لرستان را بر فراز زندان های ايران بلند کرد…”
*** از جمله در دعوا و چاقوکشی معروفی که ميان طيب خان و حسين رمضون يخی درگرفت، هفت کچلون جزو نوچه‌های حسين رمضان يخی بودند. بعد از دعوای معروف بين طيب حاج رضايی و حسين اسماعيلی پور معروف به حسين رمضون يخی و بعد از اين که با پادرميانی سپهبد تيموربختيار و ريش سفيدی ارباب زين العابدين اين دو گنده لات به اصطلاح با يکديگر آشتی کردند، هفت کچلون هم عملاً به جمع اطرافيان طيب پيوستند…”
http://forum.pacyrus.ir/showthread.php?t=108592&page=9
****  احزاب و جريان های فاشيستی نيز همين دست وظايف انجام می دادند که برای نمونه به جريان”سومکا” و حزب آريا می توان اشاره داشت. “…. پيرامون پان ايرانيزم عده ای از اوباش حرفه ای جمع شده و برخوردها را (با توده ای ها) حتی به کشتار می کشاندند. از اين جمله گروهی بود که خود را “آوارگان پان ايرانيسم” می ناميد. امير موبور(زرين کيا) در راس اين عده بود. اين گروه که بسيار بدنام و شرور بود، از هر دو جناح حزب پان ايرانيسم رانده شده بود “(بيژن جزنی، تاريخ سی ساله ايران)