«خواست مبرم همه مردم و آزادیخواهان» - 3
پاسخ به دو کامنت
در میان عکس العمل ها و انتقاداتی که به دو بخش این نوشتار داشته ام، دو نکته برایم جالب بود. هموطنی نوشته بود که تو اصلا موضعگیری شورای ملی مقاومت ایران را درک نمی کنی، و دومی در ایمیلی نوشته بود که تو به علت کهولت سن، محافظه کار شده ای.
در مورد درک اشتباه. طبیعتا این امکان همیشه وجود دارد که به لحاظ سیاسی، موضعگیری شورای ملی مقاومت را درک نکرده باشم. اما، به لحاظ درک و فهم زبان فارسی، متن و محتوای آن بیانیه را درست درک کرده ام. در مورد کهولت سن. این هموطن چندان بیراه نفرموده اند، هرچند تا لب گور یکی دو گام فاصله دارم.
واقعیت اینست که خیلی ها، حتی سازمانهای سیاسی، وقتی سن شان بالا می رود محافظه کار می شوند. اما شخصا همیشه سعی داشته ام که اصلی را که 20 سال پیش باور داشته ام را همین امروز هم داشته باشم. بطور مثال، رجوع شود به مقاله ام «مرگ بر امپریالیسم، زنده باد سرمایه گذاری خصوصی» - نبرد خلق 132، (اول خرداد 1375).
شاید حرف امروزمان با فردا متفاوت باشد، اما اصول پایه نه امروز و فردا، و نه صد سال دیگر نمی تواند تغییر کند؛ مگر اینکه بگوییم آن راه و خط تا به آنروز درست بوده، اما امروز دیگر نیست. بگوییم که استقلال، آزادی، کار برای همه، مسکن برای همه، نان برای همه، عدالت اجتماعی برای همه، شعارهایی بوده اند که تا پیش از ظهور نئوفاشیسم کاربرد و خریدار داشته اند، اما امروز معادلات پیچیده شده، و برای رسیدن به هدف (سرنگونی) می توان به هر خس و خاشاکی متوسل شد.
من با این فلسفه و طرز فکر مخالفم، به کهولت سن و یا کج فهمی هم ربطی ندارد. بگذریم.
محاصره
طی دو سال اخیر، اگر به رخدادهای سیاسی – نظامی که در حال شکل گیری در اطراف و مرزهای ایران است توجه کنیم، مشاهده می کنیم که جمهوری اسلامی در محاصره قرار گرفته و تنش سیاسی و یا نظامی با ترکیه، عربستان و کشور های حاشیه خلیج فارس، پاکستان، و افغانستان، دائما رو به تشدید است، به جز با روسیه که جمهوری اسلامی از آن بمثابه سوراخ موش برای فرار از تنگنا استفاده می کند. آنچه در یکی دو هفته اخیر رخ داده، تا حدودی به مسدود کردن این سوراخ موش مرتبط است. این را می شود در موضعگیری اخیر تیلرسون دریافت «روسیه بین آمریکا و متحدان اسد مثل ایران، یکی را انتخاب کند».
یک جمع بندی، بنابراین، این می تواند باشد که باید از «هراقدامی» که به مسدود شدن این سوراخ موش منتهی شود، حمایت کرد، و آن را در راستای منافع ملی ایران، و تسریع پروسه سرنگونی ارزیابی کرد. به زبانی دیگر، فشار بر روسیه، برای تنها گذاشتن سوریه و ایران، می تواند و باید به تضعیف دو چندان جمهوری اسلامی بینجامد.
حال اگر بپذیریم که این تحلیل درست است و «غرب» می خواهد ایران را محاصره کرده، و تنها چاره گل آلود کردن رابطه بین ایران و روسیه است، به این سوال می رسیم که این محاصره در چه راستایی طراحی می شود و بازتاب های راهبردی آن چه می تواند باشد.
چنانکه ملاحظه می شود، این نوشتار هر چه بیشتر از قتل کودکان سوری توسط گازهای شیمایی دور شده، و سعی دارد به ریشه، و در نتیجه به استراتژی منبعث از این رویداد جنایتکارانه، بپردازد.
اهداف و نتایج را شاید بتوان چنین خلاصه کرد:
رده بندی گام ها
گام اول – تغییر رفتار
یک فرض اینست که، با توجه به این محاصره، جمهوری اسلامی قافیه را باخته و به خواست غرب که بارها اعلام کرده، رفتار خود را تغییر می دهد.
بدون شک، ما بعنوان سرنگونی طلب، باید مفهوم این تغییر رفتار را برای خودمان تعریف کنیم. آیا تغییر رفتار یعنی، آزادی زندانی سیاسی، آزادی انتخابات آزاد، بازنویسی قانون اساسی و در نتیجه خط بطلان بر ولایت فقیه، و.... و یا منظور غرب از «تغییر رفتار»، بازگذاشتن دست غرب برای چپاول ثروت ملی، خروج از سوریه و عراق و سپردن این دو کشور به عربستان و ترکیه و در نتیجه آسوده خاطر کردن اسرائیل، و خروج از تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و خشنود کردن امارات، و.....
در ازای این «تغییر رفتار»، بقای نظام اسلامی تضمین می شود.
در اینجا نمی خواهم نظر خودم را بنویسم که منظور غرب از «تغییر رفتار» چیست، اما می خواهم خواننده این سطور کمی با خودش خلوت کرده و نتیجه بگیرد که غرب چه توقعی از تغییر رفتار جمهوری اسلامی دارد. تکرار می کنم «غرب»، و نه من و تو و او که آزادیخواه هستیم.
گام دوم – حمله نظامی
سناریوی دیگر اینست که جمهوری اسلامی شروع کند به جفتک زدن، و نه تنها تغییر رفتار ندهد، بلکه به سفارش احمد خاتمی گوش کند «به نامزدی رای بدهیم که اسرائیل را ناراحت کند». در چنین سناریویی، نئوفاشیسم که منتظر بهانه است، دست به اسلحه برده و ایران را مورد تهاجم نظامی قرار می دهد. کمتر آدم عاقلی است که باور نداشته باشد در این سناریو نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاکستان. ایران، و جمعیت آن، یا به درک واصل می شوند که سناریوی مورد علاقه تمام فاشیست هاست، و یا همچون مردم لیبی و یمن و سوریه و عراق، خاک بر سر می شوند.
البته این سناریو یک خوبی دارد، فرد و سازمان و شورا و حزب و ... مورد علاقه نئو فاشیست ها حکومت این مردم بخت برگشته را به دست می گیرد. اما راهکار سومی هم هست.
گام سوم – سرنگونی
نیروهای مردمی و انقلابی و مسلح، از این بلبشوی حمله نظامی «اجنبی ها» به خاک وطن، بهره جسته و وارد ایران شده، و سرنگونی نظام اسلامی را رقم می زنند. بر سر ایران جه خواهد آمد؟ آیا همان می شود که پس از سقوط صدام در عراق رخ داد و یا در لیبی، و یا آنچه می خواهند در سوریه و یمن رخ دهد؟ و یا آن خواهد شد که پس از سقوط شاه نصیب مردم شد؟ بطور حتم، راه به روی «مصدق دوم» بسته خواهد ماند.
واقعیت اینست که این تغییر و این شکل از سرنگونی همچون گام دوم، به تخریب و ویرانی می انجامد. چرا که در این سناریو، مردم نه خواهان حمله نظامی اجنبی به وطنشان هستند و نه آمادگی مقابله نظامی با قوای سرکوبگر داخلی را دارند. این سناریو در سال 1388 آزمایش شد، و دیدیم که شکست خورد.
گام چهارم – بازسازی
در عین حال، فرض بگیریم که در گام سوم، اشتباه کرده ام. آنچه نوشتم رخ نخواهد داد. جمهوری اسلامی با یک پخ زمین را ترک گفته و گورش را گم می کند. ایران با یک مقدار ناچیز ویرانی بر اثر بمب های آمریکایی، از شر جمهوری اسلامی رها می شود.
دوران بازسازی فرا می رسد. باز سازی پل هایی که آمریکا ویران کرده، بازسازی دریاچه رضاییه که جمهوری اسلامی خشک کرده، بازسازی رودخانه ها. حل مشکل های اجتماعی: اعتیاد.. تن فروشی...و ..... اما با کدام پول؟ پول فروش نفت؟ به چه کسی؟ به آمریکا و غرب؟ ولی مگر همین نظام اسلامی با قبول کاپیتولاسیون، «حق مسلم» اتمی را قربانی روابط بهتر اقتصادی نکرد؟ دیدیم که غرب تمامیت خواه است. تمام نفت را می خواهد. تمام ثروت ملی را می خواهد. اگر ندهی، تحریم می شوی. تحریم می شوی چون اسمت قبلا در لیست تروریستی بوده، تحریم می شوی چون با جدایی کردستان از ایران مخالفی. تحریم می شوی چون اسمت با الف شروع می شود و با .... تمام می شود. تحریم می شوی چون اصولا از قیافه ات خوششان نمی آید. آنوقت چی؟ حتما می خواهی مثل همین جمهوری اسلامی شعار اقتصاد مقاومتی بدهی؟
خیلی آکادمیک صحبت می کنم، نه؟ خیلی از دور دست ها صحبت می کنم، وقتی امروز، حتی جمهوری اسلامی را سرنگونی نکرده ایم، نه؟ حق با شماست، ولی سوال ها هنوز درست هستند، و کسی پاسخی به آن نداده است. همه، از رضا پهلوی تا مجاهدین، حواله به چراغ نفتی می دهند. کسی نمی گوید، بازسازی این ایران خراب شده را چگونه انجام می دهی؟ ایرانی که نئوفاشیست ها با بمب به تلّی از خاک بدل کرده اند را چگونه با «خشت جانت» می سازی؟ اگر نمی خواهی وابسته باشی. اگر امروز دعوت به بمباران می کنی، فردا با وابستگی چه می کنی؟
خروجی در صورت اشتباه محاسبه؟
آنهایی که کمی استراتژی بلد هستند، و آنهایی که خیلی استراتژی بلد هستند، همیشه این سوال را در مقابل خود قرار می دهند: اگر اشتباه محاسبه شده باشد، راه گریز چیست؟ آمدیم و نئوفاشیست ها ایران را به مدت 6 سال، نه 10 سال بمباران کردند، ولی رژیم منحوس اسلامی هنوز بر اریکه قدرت تکیه زده باشد (سناریو سوریه)، آنوقت چی؟ تا ابد که نمی شود بر سر یک کشور و مردمش بمب ریخت. بالاخره نئوفاشیسم می خواهد در انتخابات بعدی آمریکا رأی بیاورد. باید بیلان هزینه جنگ را ارائه دهد.
اما مساله نئوفاشیسم مشکل ما نیست. مساله ما اینست که اگر میوه استراتژی همبستری با نئوفاشیسم تلخ بود، و ایران ویران شد ولی جمهوری اسلامی هم سرنگون نشد، راه خروج کدام است؟ آنوقت چی؟
بیانیه شورای ملی مقاومت ایران
بنا به آنچه در بالا گذشت، من با دعوت از نئوفاشیسم برای حمله نظامی به ایران مخالفم. من با خط «کس نخارد پشت من» و یا «نه جنگ، نه مماشات» موافقم.
محتوای این بیانیه مرا به یاد فیلم قدیمی 77 دلاور می اندازد. وقتی که طبقه محروم مکزیکی از پس دزدان مکزیکی بر نیامدند و به تکزاس رفتند تا آمریکایی ها برایشان آزادی و رهایی از ظلم بیاورد. گویی دونالد ترامپ، یول براینر آن فیلم است. البته، فیلم بدون نتیجه تمام می شود. کسی نمی فهمد سال بعد، آیا دزدان در لباسی دیگر باز می گردند و اگر آری مردم ستمدیده مکزیک چه عکس العملی نشان می دهند. واقعیت اینست که نتیجه فیلم 7 دلاور را امروز در برخورد نئوفاشیسم با مکزیک می بینیم. دزدان مکزیکی رفتند تا دزدان آمریکا به چپاول ادامه دهند.
برخلاف فیلم 7 دلاور، یول براینرهای شورای ملی مقاومت (بولتون، جولیانی، مک کین، ترامپ،.....) قرار ندارد بیاید و نظام اسلامی را سرنگون کرده و برود. قرار است که بیاید و بماند. اما آیا روسیه می پذیرد آمریکا در همسایگی جولان بدهد؟ آیا می پذیرد که جمهوری اسلامی برود و دولتی بیاید که نوچه و نوکر آمریکا باشد؟ این سوال را هم پاسخ نمی دهم. خواننده این سطور آنقدر عقل و شعور دارد که پاسخ را، با توجه به اوکراین، بیابد.
ولی همه این سطور به یک سوال از خواننده، ختم می شود: آیا موافق حمله نظامی بیگانه به ایران هستی یا می خواهی این نظام جهل و جنایت را به دست توانای فرزندان خلق ستمدیده سرنگون کنی؟ پاسخ به اخلاق و منش سیاسی و باور ها و اصول افراد و سازمان ها بر می گردد. اگر این سوال پیچیده است، سوال آسانتر اینست: می خواهی مصدقی بمانی یا توده ای وابسته به بیگانه؟
تکرار می کنم، کسی نیستم، فقط یکنفر بیشتر نیستم اما به اندازه قد و قواره ام، همیشه به کهکشانی از ستاره ها باور داشته ام، و (در کهولت سنی) قرار نیست آن ستارگان و فروغ های همیشه جاویدان را بخاطر وعده های نئوفاشیسم از یاد ببرم:
ز سرنگونی شب، کنون نگر همهجا
ز خشم و کینهٔ خلق، شراره گشته به پا
به نام هر یل که از سیهکل چو تندری دمد از، سرود آتش و خون
شهادت هر ستاره سازد ز سرخ چهرهٔ خویش، (تلاش و کینه فزون)
رهایی خلق ایران، نبرد ما را آئین است
و کهکشان فردایاش، ز خون آنان آذین است
شکوه روشنی فردا، ز خون برآرد سر
بگو به میهن که خون بیژن ستاره گشت و از آن، چهسان شراره دمید
به سرخی هر ستاره اکنون نشسته در تن شب، (نشان صبح سپید)
شاد باشید
علی ناظر
22 فروردین 1396