نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

محمد حسیبی- پایان حکومت حمـــالها!

هرکـــه او دعوی مستی میــکند
آشــــکارا بت پرستــی میــــکند
. . . .
هرکه از خاک درش رفعت نیافت
لاجـرم سـر ســوی پستی میکـند
                                     (عراقی)
بخش دهم

محمد حسیبی
اولین بخش: درفروردین ماه ۱۳۹۰ و این بخش در ۲۲ مهرماه منتشر شد

چون عمــر تبه کــردم چندانکه نگه کــردم
در کنـــج خـراباتــی افتــــاده خــــراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هــم سینه پـر از آتش هـم دیـده پـرآب اولی

در بخش نهم این سلسله نوشتار از مفاد نامه ای که زنده یاد مهندس کاظم حسیبی، اندکی پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد، به آیت الله کاشانی نوشته بود آگاه شدیم. قرار بود در بخش دهم به درج نامه دوم زنده یاد مهندس کاظم حسیبی به کاشانی که مشابه نامه اول است بپردازیم. اما به دلیل نیاز مبرم به بررسی مسائل روز در رابطه با آینده ایران، درج نامه دوم مهندس کاظم حسیبی به کاشانی که نامه ای است کم و بیش مثل نامه اول به آینده موکول خواهد شد و بجای آن مطالبی به شرح زیر تقدیم می گردد.

*******
پایان حکومت حمـــالها!


۲۲ مهرماه ۱۳۹۰ برابر با ۱۴ اکتبر ۲۰۱۱
محمد حسیبی
زنده یاد محمد مسعود قریب دو سال پس از اینکه سیاستمداران انگلیس مأمور و سرسپرده خود رضا شاه را به تبعید فرستادند و سرسپردگی را برای حفظ منافع خود به محمد رضا، فرزند ارشد وی سپردند در تاریخ ۲۶ آذرماه ۱۳۲۲ ( ۶۸ سال پیش)، سرمقاله شماره ۱۲ نشریه هفتگی خود، «مرد امروز» را با چاپ کاریکاتوری که «کاخ تشکیلات رضاخانی» را در حال تعمیرنشان می داد منتشر کرد.
Hassibi-akss
و در زیر کاریکاتور چنانکه در عکس بالا مشاهده می شود، چنین نوشته بود:
آقای معمارباشی! با این مصالح نمیشود بنا را تعمیر کرد.
این کاخ محکوم بخـرابـی است و قطعا ویران خواهـد شد.

او پیش بینی درستی کرده بود. کاخ تشکیلات رضاخان ویران شد و «حکومت حمـــالها» نیز بنا بر پیش بینی او ادامه یافت.
توضیح درباره عکس بالا:
در عکس بالا می بینیم که، معمارباشی در حال مخلوط کردن ملاتی برای تعمیر است، اما چون صفحه اصلی «مرد امروز» بزرگ و عکس بالا بسیار کوچک تر است، اجزای تشکیل دهنده ملات که با بکار بردن واژه هایی مشخص شده دیده نمی شود. این واژه ها در صفحه بزرگ آن هفته نامه عبارتند از         « دروغ»، « فرصت طلبی»، «ماستمالی» و « دفع الوقت» و چند واژه دیگری که در صفحه اصلی نیز ناخوانا است.

متن آن سرمقاله عینا از روی متن اصلی:
حکومت حمـــــــــــــالها!
همیشه بر این مملکت یکدسته حمال حکومت میکنند.
یا اقلیت حمال   یا اکثریت حمال
بیست سال تمام سیاستی ایجاب کرد که یکمشت حمال، قلدر و بی سواد، جاهل و بی بته، لات و طماع، خونخوار و بی عاطفه بر این کشور حکومت کنند.
کریم آقای خشت مال وزیر فوائد عامه بود، و خدایار حمال وزیر پست و تلگراف.
نابغه عظیم الشأن از نوشتن اسم خود عاجز بود] توضیح نگارنده: منظور رضاشاه است[ وزیر معارف به اندازه الاغ شعور نداشت.
چکمه مبارک بزرگترین هدیه ای بود که به خانواده محترم وزراء حواله میشد و شلاق وار دنگ ملوکانه مرتبا با دست و پای قائد توانا به سر و پشت اولیاء محترم امور نثار میگشت!.
نتیجه بیست ساله حکومت این اقلیت حمال این شد که اگر زمام امور را در کف مشتی دیوانه گذاشته بودند عاقبت کارشان به این رسوائی و افتضاح نمیکشید و اگر هیچ حکومتی وجود نداشت اوضاع به این خرابی و ننگینی نبود.
میلیاردها دور ریخته شد و دیناری بمصرف واقعی خود نرسید.
باشگاه افسران ساخته شد که نظیرش در اروپا کمتر بود لیکن یک افسری که با اندازه سرباز اروپائی شجاع و وظیفه شناس باشد در آن قدم نگذاشت.
بزرگترین دانشگاه شرق بنا شد ولی یک استادی که شایستگی این اسم را داشته باشد در آن یافت نگردید. صدها میلیون خرج ساختن مهمانخانه های بابلسر شد و دیناری بمصرف تهیه مسکن برای هزارها سکنه پایتخت که مثل سگ و گربه روی خاکروبه های کنار خیابان می خوابند نرسید!
جاده مخصوص سمنتی ساخته شد و در پایتخت کشور شاهنشاهی یک سرویس ایاب و ذهاب دائر نگردید.
متجاوز از دویست میلیون ریال برای مریضخانه پانصد تخت خوابی و پرورشگاه ایتام شاهپور مصرف شد ولی برای لوله کشی آب تهران که ثلث آن خرج نداشت کوچکترین اقدامی بعمل نیامد.
دراین سالهای مفتضح و ننگین علم و ادب و اخلاق تا پایه صفر تنزل یافت.
نمونه ادبیات این دوره اشعار وزیر امور خارجه بود که در مجالس عالیه با صدای بلند میخواند و در جراید با حروف درشت می نوشتند!                                                                                                                        زن و مرد ایران چه شیران بود!
نر و ماده در شیر یکسان بود!                                                                                                اخلاق عمومی مصداق النّاس علی دین ملوکهم بود. شاه به وزیر و وزیر به معاون و معاون به مدیر کل به رئیس دائره و رئیس دائره به عضو و عضو به چیشخدمت و پیشخدمت به زن و بچه خود فحش زن و بچه میداد.
پیشخدمت از مراجعه کنندگان و عضو از پیشخدمت و رئیس دائره از عضو و رئیس اداره از رئیس اداره و مدیرکل از رئیس اداره و معاون از مدیرکل و وزیر از معاون و شاه از وزیر و همه دیگران رشوه گرفته و پول میدزدیدند!
شخصیت ها بکلی از میان رفت. دستگاه اجتماعی شبیه قاب بازی اطفال که بحکم نشستن قاب بر زمین یکی وزیر و دیگری دزد میشد و در دوره دوم دزد وزیر و وزیر دزد بود، به اشاره و فرمان ملوکانه حمالها به پست وزارت و وزراء به قبول حمالی مأمور میشدند!
امروز منصور با جلال و جبروت بر صندلی وزارت جلوس میفرمود و فردا یک مأمور شیره ای تأمینات با اردنگ او را از خیابانها بطرف شهربانی میبرد.
فردا یک دزد آدمکشی از گوشه محبس احضار میشد و پس فردا بموجب فرمان همایونی بر مسند صدارت می نشست!
دیوانه بازار غریبی بود
رجال و خانواده های قدیمی و محترم منفور و مغضوب بودند و پااندازها و جیب برها مقرب و محبوب!
شخصیت ها بکلی از میان رفت تیمورتاشها به دست عباس شش انگشتی ها با ننگین ترین وضعی در دل شب و گوشه زندان جان سپردند.
سردار اسعدها با فجیع ترین طرزی زندانی شده و با موحش ترین کیفیتی از دست طبیب زندان! شربت شهادت چشیدند!
طوفان شهریور بر سینه این بنای پوشالی خورد و آن را مانند پر کاهی واژگون کرد.
حکومت اقلیت حمال با حادثه شهریور پایان یافت و یک تاریخ پر از ننگ، پر از جنایت، پر از دزدی و آدم کشی، پر از کینه و نارضائی، پر از ظلم و بیدادگری، برای ابد بیادگار گذاشت. حکومت اقلیت حمال اساسی در این کشور ایجاد کرد که قرنها اصلاح پذیر نخواهد بود و جز یک انقلاب خونین هیچ چیز ممکن نیست عدم تعادل این دوره شرم آور را تعدیل نماید. حکومت اقلیت ]در اینجا چند کلمه خوانا نیست[ ......قانونی باشد، و هیچ مقام و ثروتی ایجاد نکرد که حقیقتا شایسته و مشروع شناخته شود!
قوانین همه قلابی و غیرقانونی! مقامها همه غصبی و باسمه ای، ثروتها همه نامشروع و دزدی، و افراد همه عصبانی و ناراضی هستند!
عصبانیت و نارضائی که اگر بوسیله انقلاب رفع نشود قرنها باقی خواهد ماند. این بود نتیجه حکومت اقلیت حمال.
* * *
بدبختانه و مع الوصف امروزه یک سیاست مخالف اولی از ایجاد حکومت اکثریت حمال پشتی بانی میکند.
امروز مشروطیت سوم ما شروع شده و انتظار میرود پس از این بجای دولت، مجلس بر ملت حکومت نماید.
البته این نهایت آرزوی ما است که زمام امور در دست نمایندگان ملت بوده و مردم خودشان حاکم خود باشند.
لیکن با وضع انتخابات کنونی جز اینکه بگوئیم حکومت از دست اقلیت حمال به دست اکثریت حمال می افتد تغییر دیگری را نمی توان پیش بینی کرد.
سپورها و حمالها دسته دسته در کامیون ریخته شده به پای صندوق انتخابات میروند و آراء خود را که نمیدانند خوردنی است یا پوشیدنی در جعبه ها میریزند. اگر وکیل این زبان بسته ها شخص خیر و خدا شناسی باشد یک شکم آبگوشت هم بناف آنها بسته و دوسه تومان کف مشتشان میگذارد و الا با همان زبانهای چاخان و شارلاتانی که در آتیه برای آنها قصر خواهد ساخت و هرشب خوراک کبک و تیهو به آنها خواهد داد با خیال پلو آنها را راضی کرده رأی آنها را به نفع خود میگیرد.
فردا انتخابات تمام میشود. از میان صندوقها یک مشت هفت جوش بیرون می آورند، یکی شریک حضرت عباس است دیگری دکتر در علم حقوق، اولی با پول و التماس رأی گرفته دومی با حقه بازی و تشبث به مقامات ناصالح ولی موکل هردو یکی استو آن یک مشت حمال و عمله است.
وکلاء حمال ها حکومت اکثریت حمال را تشکیل خواهند داد
دیروز زیر لگد اقلیت حمال که عنوان سرمایه داری داشت دست و پا میزدیم فردا زیر دشنه اکثریت حمال که عنوان کارگری خواهد گرفت جان خواهیم داد.
مقدرات ما بدست حمالها تعیین میشود با یک مشت حمال قلدری که با کودتا حکومت را دست میگیرند یا توده های حمالی که نمایندگان بمجلس فرستاده و بالاخره دولت تشکیل میدهند.
دسته تحصیل کرده و اقلیت روشن فکر و طبقات متوسط این کشور همیشه زیر مهمیز حکومت حمال خواهند بود.
تحت حکومت عناصر شیاد و هفت رنگی که هم در حکومت اقلیت حمالها شریک بوده و از میان اکثریت حمالهــا سر در آورده اند!
اساس تشکیلات ما ناقص و قانون انتخابات ما غلط است و تا یک نهضت شدید ملی نشده این اساس بکلی واژگون نشود هرگونه پیشرفت و اصلاحی محال خواهد بود.                          مسعود

توضیح دیگر:
در آن روزگاران، باشرف ترین مردان جامعه ایران همان «حمــــالها» بودند. آنها از نظر اقتصادی در زمره مستمندترین افراد جامعه بحساب می آمدند. «حمــــالها» بجای دزدی، جیب بری و کلاهبرداری و حتا تکدّی و گدائی، تن به کاری سخت در گاراژهای مسافربری و باربری، در بازار و در کاروانسراها و میدان ها و بار اندازها داده، محموله های سنگین و پرحجم را بر دوش خود می نهادند و در برابر دریافت مزدی ناچیز که آنهم به صورت انعام بدانها پرداخت می شد از جائی به جای دیگر می بردند. «حمـــالها» بار سنگین معیشت خود و خانواده خود را با شرافت و درستکاری و نجابت بدوش می کشیدند، تجاوز و تعرضی به احدی نمی کردند. با اینهمه در گذشته برای تحقیر و توهین دیگران، از واژه «حمـــال» استفاده می کردند. محمد مسعود نیز چنانکه در بالا دیدیم در سرمقاله خود از همین راه و رسم معمول زمانه خود پیروی کرده و در جمله آغازین خود می نویسد:
« بیست سال تمام سیاستی ایجاب کرد که یکمشت حمال، قلدر و بی سواد، جاهل و بی بته، لات و طماع، خونخوار و بی عاطفه بر این کشور حکومت کنند.»
محمد مسعود، با ردیف نمودن واژه های «حمال، قلدر و بی سواد، جاهل و بی بته، لات و طماع، خونخوار و بی عاطفه» در کنار هم، محروم ترین و در عین حال باشرف ترین قشر جامعه آن روزگار یعنی «حمـــالها» را با رضاخان برابر به حساب می آورد. این در حالیست که تنها وجه تشابه یک «حمـــال» با «رضاخان» همان بی سوادیِ اوست. «حمـــال ستمدیده» قلدر نبود، بی بته نبود، لات و طماع نبود، خونخوار و بی عاطفه هم نبود.

سر مقاله محمد مسعود ۳ سال بعد:

حال، به تصویر زیر که سرمقاله محمد مسعود را سه سال بعد در شماره ۸۵ بتاریخ ۱۶ آذرماه ۱۳۲۵ زیر عنوان «ای کاش رضا شاه برمیگشت» منتشر شده بود توجه می کنیم:



متن این سرمقاله عینا از صفحه اصلی هفته نامه «مرد امروز» به شرح زیر بازنویسی می شود:

اخیرا یک فکر مسموم و یک عقیده خطرناک در میان جامعه رسوخ کرده و روزبروز بر توسعه آن افزوده می شود و آن این است که کاش دوره رضاشاه تجدید میشد!
شدت ظلم و بد بختی، افزایش هرج و مرج و نا امنی، شیوع رشوه خواری و دزدی، زور و بیدادگری مأمورین دولت، چپاول و غارتگری، تجاوز مقاطعه کاران، افتضاح تشکیلات احزاب و اتحادیه ها، ظهور و تجدید خرافات، افزایش دوار آور سطح زندگی، عدم بهداشت، از همه بدتر و خطرناکتر تشدید فقر عمومی که ام الامراض و مصبب اصلی پیدایش سایر مصائب و بلایای اجتماعی است موجب شده است که مردمان جاهل و سطحی که متأسفانه اکثریت قاطع این مملکت را تشکیل میدهند، از مزایا و محسنات دموکراسی مأیوس شده و پیش خود میگویند:
باز صد رحمت بدوره پهلوی! (توضیح از محمد حسیبی: منظور دوره رضاشاهی است).
پیدایش این فکر و شیوع این عقیده مهلک ترین سمی است که پیکر ناتوان اجتماعی ما را دوباره برای قبول مرض وحشتناک دیکتاتوری آماده نموده و ممکن است مجددا یکروز سر از خواب برداشته و سرنیزه های تازه و نوبر نابغه دیگری را که بیخ ریش ملت راحت طلب سبز شده تماشا نمائیم!
من مکرر گفته و نوشته ام که اساس بدبختی های این مملکت و ام الامراض ناخوشی های مهلک این کشور فقر و جهل است و همین فقر و جهل عمومی این کشور وسیع باستانی را بقدری فاقد فکر و عقل و منطق و خلاصه آدم نموده است که سال های سال وسایل عادی و معمولی امید هر بهبودی در اوضاع این سرزمین محال و نقش بر آب است
مردم از قضاوت مشهودات و محسوسات خود عاجزند و از تشخیص خوب و بد حتی در مسائل روزمره و جاری ناتوان بوده و در جمع دو و دو دچار اشتباه میگردند.
حکومتهای دیکتاتوری که دشمن فکر و منطق و آدم هستند، همیشه سعی میکنند از ملتهای خود یک مشت گوسفندانی بوجود آورند که جز خوردن علف و خوابیدن در طویله و آغل هدفی نداشته و شیر و پوست و گوشت و استخوانشان در ملکیت مطلق آنها باشد.
دوران مخصوص نابغه مدت بیست سال مغزهای ضربت خورده ایرانیان را کرخ نمود، قوه تعقل و تفکر و استدلال و منطق را از آنها زائل کرد، و از این پانزده میلیون خلق خدا سی کرور گاو و گوسفندی بوجود آورد که هنوز پس از شش سال نتوانسته اند تشخیص دهند که این بیست ساله خر چه کسی بوده و شیر و پشم و پوست و گوشتشان بچه مصرف رسیده است!
امروز این گوسفندان خدا که خیال میکنند دچار بی چوپانی شده، از تشخیص علف زارها عاجز مانده و از تصور صدای گرگ بر خود لرزیده و در اعماق قلب حیوانی خود آرزوی ظهور و پیدایش چوپان تازه و نابغه جدیدی را مینمایند!
آیا با این گوسفندان خدا میتوان صحبت کرد؟ آیا باینها میتوان فهماند که بدبختها، بیچاره ها حیوانک ها، بروید خدا را شکر کنید، که بقیمت جنگ جهانگیر بقیمت پنجاه میلیون تلفات بشر، بقیمت برهم خوردن دنیای ۱۹۳۹ و بقیمت ویرانی مملکتها و اضمحلال کشورهای عظیمی، لانه مخوف چند دیکتاتور در دنیا برهم خورد و شما توانستید از رخوت زندگی حیوانی خود بدر آئید، زیرا اگر چندسال دیگر آن حکومت ادامه داشت و اگر باقیمانده مغزهائی که هنوز مانند بشر فکر میکنند و مثل آدم اهل منطق و استدلالند، زیر چماق قلدری پریشان شده بخاک میرفت ایران به گورستانی بدل شده بود که برای ابد فاتحه آن خوانده میشد و در میان آن حتی یک فرد که قیمت یکی از پس ترین آدمهای دنیا را داشته باشد یافت نمیگردید!
شما امروز هر بدبختی، هرپریشانی، هر فقر، هر مسکنت، هر سوء استفاده، هر دزدی، هر رشوه خواری، هر زور و قلدری، هر بی ایمانی، هر بداخلاقی وهر وطن فروشی و خیانت که می بینید و سراغ دارید، کلا و جمعا میراث حکومتی است در آن انسانیت و ملکات آن به تحلیل رفته، حرص و طمع و سنگدلی و شقاوت و زور جای گزین آن شده بود!
عارضه یک تب کوچک چندین روز تب خال لب است. اثرات و عواقب چند روز حصبه، چند روز باد سرخ ماه ها بی بنیه گی، ریختن موی سر، ضعف مزاج و چندین عارضه دیگر است.
عوارض سوزاک و سیفلیس از خود مرض خطرناک تر است و شما انتظار دارید مرض مهلک و وحشت آور دیکتاتوری که مدت بیست سال پیکر اجتماعی ما را رو بزوال میبرد در مدت کوتاهی که هنوزهم میکروب های مرض دفع نشده التیام یافته و عوارض آن بکلی از میان برود؟!
اصلا رژیم دیکتاتوری در ایران جائی نرفته است، حکومت رضا شاه با تمام مفاسد و معایب منهای محاسن آن در ایران هست و فقط امنیت ظاهری و ارزانی مصنوعی که تنها خاصیت هر رژیم دیکتاتوری است با خود پهلوی از ایران رخت بربسته است!
موقعیکه بیرقهای صلیب شکسته در میدانهای استالین گراد در اهتزاز بود و قشون فاتح آن بطرف دروازه های قفقاز سرازیر میشد من در همین روزنامه نوشتم که هیتلر شریف ترین و صالح ترین، وطن پرست ترین دیکتاتورهای دنیا است ولی با تمام این احوال و صفات آلمان را محو و مضمحل خواهد کرد.
من در آنروز دیکتاتوری او را با دیکتاتوری وطن خودمان مقایسه کرده اظهار خوشوقتی نموده بودم که بحمدالله دیکتاتور ما در میان ملت محبوبیت پیشوای آلمان را نداشته بهمین دلیل هم ملت ایران مانند مردم آلمان بدنبال نابغه نیفتاده و ایران را مانند آلمان صحنه جنگهای خونین نکرده اند!
من آنروز استدلال میکردم که هرچه دیکتاتورها در نظر ملت خود منفورتر باشند خطر آنها کمتر است زیرا ملت بدنبال خبطهای آنها نخواهد افتاد و کشور در وادی فنا پرتاب نخواهد شد.
ولی امروز ما آرزو میکنیم که کاش رضاشاه هم در ایران محبوبیت داشت و کاش سران سپاه او هم مثل گورینگ و گوبلز و کایتل بدنبال او می افتادند و کاش این مملکت هم مانند کشور آلمان تا آخرین نفس می جنگید و کاش روس و انگلیس و امریکا با توپ و مسلسل وارد تهران میشدند و کاش این خرابه های خشت و گلی روی هم تل خاکستر میشد و ایکاش این چند صد بنای چندین طبقه چندین قصرهای شدادی و نمرودی هم مثل تمام نقاط ایران تبدیل بویرانه میگشت تا آنوقت واقعا برای این کشور بلاتکلیف و مملکت سرگردان بی صاحب تکلیف و صاحبی معین میگردید!
آلمان خورد و متلاشی گردید، برلن با خاک یکسان شد، جوانان ژرمن درخون خود غرق شدند، بناها ویران گشت و قصرها آتش گرفت مادرها داغ دیده و زنها عزادار و اطفال یتیم و بی خانمان شدند، ولی، ولی، تخم نازی و مرض دیکتاتوری و میکروب سرطان پیشوائی و مالک الرقابی از میان رفت و ملت آلمان از شر باندی که مثل کابوس روی پیکر مملکت فشار آورده و مانند هیولای مرگ مشغول قبض روح جامعه بود خلاص گردید.
ملت آلمان دوباره احیا خواهد شد، ملت آلمان باز بناهای خود را خواهد ساخت، ویرانه های خود را آباد خواهد کرد، فرزندان خود را بدست خواهد آورد و داغهای خود را فراموش خواهد نمود.
ولی مسلما این مرتبه دیگر ماجراجویانی مانند هیتلر و گوبلز بر او مسلط نخواهند شد و صدها میلیون مارک طلا پول تسلیحات برای جهانگشائی نخواهد داد. و دماغهــای مالیخولیائی بر مال و جان و عرض و ناموس آنها حکومت نخواهد کرد.
ولی ما؟! ما شکست نخوردیم، جنگ نکردیم، تلفات ندادیم نابغه عظیم الشأن بیک حمله میدان کارزار را خراب کرد و با چندین چمدان جواهر سر از سوراخ کشتی سرگردانی در آورد که حمــــال آن کشتی بر آینده خود از او مطلع تر و بر سرنوشت خود از او مسلط تر بود!
ما آنروز نفس راحتی کشیده و شکر خدا را بجا آوردیم که بدون زحمت، بدون تلفات و بدون جنگ و خونریزی از شر چنین کابوس وحشت ناکی راحت شده ایم!
ولی امروز بعد از شش سال می فهمیم که اشتباه بزرگی کرده بودیم، رضاشاه هیچ جا نرفته است. روح رضا شاه هست، روح دیکتاتوری روح حرص و طمع، روح زورگوئی و قلدری، روح بی عاطفه گی و خودپرستی در تمام شئون زندگی ما باکمال قدرت حکومت میکند و رژیم رضاشاهی در سراسر کشور دست نخورده و پابرجا است!
عواقب و عوارض و اثرات باقی مانده این مرض بقدری شدید، بقدری مهلک بقدری طاقت فرسا است که مردم از شدت درد، از شدت رنج و بیچارگی آرزوی اصل مرض را کرده و بی اختیار هردم فریاد می زنند:
کاش رضا شاه برمیگشت!
غافل از اینکه رضا شاه جائی نرفته است. رژیم رضا شاهی با همان عوامل با همان کیفیات و با همان اصول زور و چپاول بر این کشور بلاکشیده حکومت می کند و آخرین رمق جانی و آثار زندگی و تمدن را از صفحه تاریخ و حیات ما تدریجا محو می نماید.
ارتش همان ارتش، افسر همان افسر، شهربانی همان شهربانی، قانون همان قانون، وزیر همان وزیر، پلیس همان پلیس، انحصار تجارت همان انحصار تجارت، مقاطعه کار همان مقاطعه کار، تاجر همان تاجر، نگهبان همان نگهبان، عدم آزادی جراید و اجتماعات همان عدم آزادی و عمال همان عمال و طبقه حاکمه همان طبقه حاکمه عهد رضا شاهی میباشد!
آی شمائیکه از رژیم دموکراسی به تنگ آمده آرزوی بازگشت دوره رضاشاهی را دارید! خواهشمندم بفرمائید کدام قسمت از تشکیلات و کدام عامل از عمال و کدام قانون از قوانین و کدام فرد از افراد دوره رضا شاه تغییر کرده و کدام اثر کوچکی از رژیمهای دموکراسی در این مملکت جای گزین آن گردیده است!؟
مگر با تغییر اسم میشود ماهیت اشیاء را عوض نمود؟! مگر با تغییر دادن نام گیوتین میتوان آن را بجای تراکتور زراعتی بکار برد؟!
این عناصر دموکرات! این آزادیخواهان وطن پرست! این روشنفکران مشروطه طلب! این افسران فداکار و این هیئت حاکمه قانونی! همان نوکران، همان جاسوسان همان متملقین و همان عمال ننگین رضاشاه هستند که امروز روح آن نابغه در هر یک از آنها حلول کرده و هرکدام میخواهند باندازه او ثروتمند، باندازه او مقتدر و باندازه او مالک الرقاب و فعال مایشاء باشند؟
این همان نوکران و جاسوسان و عمال بی شرم او هستند که امروز یکی زیر بیرق داس و چکش آزادی خواه شده یکی پاشنه درب سفارت انگلیس را گرفته یکی به درختهای سفارت امریکا دخیل بسته . همگی لاف آزادیخواهی و وطن پرستی و نوع دوستی و خدمتگذاری و مشروطه خواهی زده ولی در باطن خواب شنل آبی نابغه و جانشینی رضا شاه را می بینند!
در میان کادر دیکتاتوری گذشته فقط یک جای باز شده و یکنفر پستش خالی است آنهم هیچ مهاجر قفقازی و قزاق سرطویله خرابی نیست که در رویای شیرین اشغال این پست نبوده و مالیخولیای جانشینی نابغه را در مغز مریض خود نپروراند.
آنها که آرزوی زمان رضا شاه را نموده و از این اوضاع شرب الیهودی که میخواهند باسم دموکراسی قالب کنند عصبانی هستند، خوبست بجای پروراندن این فکر خطرناک و بعوض این آرزوی احمقانه و خام دعا کنند و سعی نمایند که بهر قیمت است ولو بقیمت خون ریزی و ویرانی و شورش و انقلاب دست عمال رضا شاه و عوامل دیکتاتوری را که همین هیئت حاکمه کنونی هستند از دخالت در شئون مملکت کوتاه نموده باند رضا شاه را بدنبال باند هیتلر روانه نمایند تا رژیم دموکراسی جای حضور و میدان عمل پیدا کرده آنوقت بفهمند که حکومت دموکراسی یعنی چه و رژیم قانون و مشروطیت با حکومت زور و قلدری مثقالی چقدر تفاوت دارد!

                                                                   محمد مسعود

متأسفانه، زنده یاد محمد مسعود قریب یک سال بعد از درج این مقاله در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۲۶ با شلیک چند گلوله هنگامی که از چاپخانه ای در خیابان اکباتان بیرون می آمد از پای در آمد.

او زنده نماند تا روزهای پر عظمت و افتخار «نهضت ملی» و فداکاری های دکتر محمد مصدق و دکتر فاطمی و انگشت شمار همرزمان نزدیک آن دو فدائی استقلال طلب ایران را و حمایت قریب به اتفاق ملت ایران و خلع ید از مأموران دزد و خرابکار شرکت نفت ایران و انگلیس را و بالاخره آن کودتای شوم را در ۱۳۳۲ ببیند و سرمقاله ای در این باب بنویسد.
بار دیگر به آخرین پاراگراف سرمقاله « ای کاش رضا شاه بر میگشت!» مراجعه می کنیم که نوشت:

در میان کادر دیکتاتوری گذشته فقط یک جای باز شده و یکنفر پُستش خالی است آنهم هیچ مهاجر قفقازی و قزاق سرطویله خرابی نیست که در رویای شیرین اشغال این پُست نبوده و مالیخولیای جانشینی نابغه را در مغز مریض خود نپروراند.
آنها که آرزوی زمان رضا شاه را نموده و از این اوضاع شرب الیهودی که میخواهند باسم دموکراسی قالب کنند عصبانی هستند، خوبست بجای پروراندن این فکر خطرناک و بعوض این آرزوی احمقانه و خام دعا کنند و سعی نمایند که بهر قیمت است ولو بقیمت خون ریزی و ویرانی و شورش و انقلاب دست عمال رضا شاه و عوامل دیکتاتوری را که همین هیئت حاکمه کنونی هستند از دخالت در شئون مملکت کوتاه نموده باند رضا شاه را بدنبال باند هیتلر روانه نمایند تا رژیم دموکراسی جای حضور و میدان عمل پیدا کرده آنوقت بفهمند که حکومت دموکراسی یعنی چه و رژیم قانون و مشروطیت با حکومت زور و قلدری مثقالی چقدر تفاوت دارد!


و حالا کجاست او؟ که ببیند پس از اینهمه سال، در حالیکه مردم امریکا «انقلاب جهانی»:


را در نیویورک (قلب نظام امپریالیستی جهان) از ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ آغاز کرده اند، و در حالیکه این خیزش با سرعت برق و باد به سراسر امریکا و جهان سرایت کرده است، مهاجران آریامهری در شهر لوس آنجلس « آب در هاون می کوبند» و بجای «مهاجر قفقازی و قزاق سرطویله خراب» آن روز، مدام در تلویزیونهای خود در« رویای شیرین اشغال آن پُست، مالیخولیای جانشینی نابغه را در مغز مریض خود می پرورانند.» و آهنگ گوش خراش بازگشت به عهد آن «نابغه» را پس از سرنگونی «حکومت آخوندهای حمـــال در ایران» زمزمه می کنند!

کجاست محمد مسعود تا ببیند دورانی که او می نوشت:

همیشه براین مملکت یکسته حمال حکومت میکنند
یا اقلیت حمال   یا اکثرت حمال

سپری شده و؛
حالا نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان حکومت ۱% حمــــال رو به نابودی است و حکومت ۹۹% مردم بیدار و آگاه پا میگیرد:

فساد و اختلاس باعث سقوط دیکتاتورها می‌شود کارشناس سازمان شفافیت جهانی : اختلاس در ایران باعث تعجب ما نشد




دویچه وله : سازمان شفافیت جهانی Transparency International بیش از یک صد شعبه در مناطق مختلف جهان دارد و برای مقابله با فساد و رشوه‌خواری به دولت‌ها کمک می‌کند. این سازمان هر سال گزارش فساد و اختلاس در دنیا را منتشر می‌کند.
سنجش فساد با استفاده از شاخص‌های نظیر اختلاس، رشوه‌گیری، خرید و فروش پست‌های دولتی، رشوه‌پذیری دستگاه قضایی، فساد مالی در میان سیاستمداران و مقام‌های دولتی صورت می‌گیرد.
به نظر این سازمان دولت‌ها طبق اصول كنوانسیون سازمان ملل متحد موظفند درارائه‌ی اطلاعات خود، شفافیت به خرج دهند و در برابر جامعه پاسخگو باشند.
"در تونس همه چیز با خودسوزی علیه فساد شروع شد"
میکلوش مارشال یکی از مدیران ارشد این سازمان به دویچه وله می‌گوید، توسعه‌ی فساد، رشوه خواری و اختلاس یکی از دلایل اصلی سقوط دیکتاتورها در کشورهای عربی بوده است. بنظر او در تونس که این اعتراض‌ها از آنجا آغاز شده، مردم در اعتراض به فساد دولتی، بیکاری گسترده و افزایش قیمت مواد خوراکی دست به قیام زدند.
به نظر او طارق طیب محمد‌بن بوعزیزی، دستفروش تونسی در اعتراض به مصادره‌ی چرخ دستی‌اش و رشوه خواری مامورین دولتی در مقابل ساختمان شهرداری خودسوزی کرد و جرقه‌ی این آتش دامن بن‌علی ، دیکتاتور فاسد این کشور را گرفت و حکومت ۲۳ ساله او را سرنگون کرد. آتشی که شعله‌های آن به مصر رسید و سبب سقوط یکی دیگر از فاسدترین رهبران منطقه شد.
"کاسه‌ی صبر مردم لبریز شده است"
مارشال نتیجه می‌گیرد که فساد دولتی منجر به سقوط وسرنگونی دیکتاتورها می‌شود. وی در این رابطه به مهمترین رویداد سده‌ی بیستم، یعنی سقوط نظام‌های کمونیستی هم اشاره می‌کند که به قول او در درجه اول «مردم با تمرکز قدرت در دست دیکتاتورها و سواستفاده از این قدرت مبارزه کرده بودند».
به عقیده‌ی میکلوش مارشال ، انقلابی که ۵ بهمن ۱۳۸۹ در مصر آغاز شد و در ۲۲ بهمن ۱۳۸۹ با استعفای حسنی مبارک و روی کارآمدن دولت موقت پایان یافت، نیز با الهام از انقلاب تونس علیه فقرو فساد به وقوع پیوست.
خانم آروا حسن مسئول آفریقا و خاورمیانه‌ی سازمان شفافیت جهانی هم در این رابطه به ادامه روند تحولات و وضعیت مردم منطقه اشاره میکند و می‌گوید: «اکنون بی‌تردید می‌توان گفت که فساد بویژه فساد سیاسی در کشورهای خاورمیانه و ایران ابعاد گسترده‌ای پیدا کرده و کاسه‌ی صبر مردم لبریز شده است».
کارشناس: اختلاس در ایران باعث تعجب ما نشد
به نظر آروا حسن وخامت شرایط اقتصادی مردم و بحران مالی، انگیزه اصلی اعتراضات خیابانی مردم در تونس و مصر بوده است. تجربه‌ی کشورهای عربی بنظر آروا حسن می‌تواند در ایران نیز تکرار شود. در کشورهای عربی مردم فکر می‌کردند سقوط دیکتاتورها غیر ممکن است اما مردم با قیام خود موفق شدند سران مستبد را به زانو درآورند.
وی همچنین اشاره می‌کند مردم در کشورهای عربی سال‌ها از فساد مالی و سیاسی رنج می‌بردند و شکاف میان فقر و ثروت بویژه در سال‌های اخیر بیشتر شده بود. آروا حسن می‌افزاید: «فشار اقتصادی ، بیکاری به اوج رسید و مردم دلیل آن را در فساد مالی و اختلاس می‌دیدند و آنها هر روز در زندگی روزمره خود آن را تجربه می‌کردند. از سوی دیگر آنها از طریق شبکه‌های اجتماعی هم از این موضوع بیشتر اطلاع می‌یافتند».
آروا حسن، مسئول کشورهای آفریقایی و خاورمیانه در سازمان شفافیت جهانی در رابطه با وضعیت ایران هم چنین توضیح می‌دهد: «آنچه که ما در ایران در رابطه با اختلاس شاهدش هستیم باعث تعجب ما نشده، زیرا در نظام‌های بسته حکومت خود را در مقابل مردم پاسخگو نمی‌داند. در ایران مطبوعات آزاد نیست و اهرم کنترل فساد دولتی هم وجود ندارد».
چرا درباره‌ی دیکتاتورها گزارش داده نمی‌شود؟
سازمان شفافیت جهانی تاکنون درباره‌ی ثروت دیکتاتورها و حساب‌های بانکی آنها گزارشی منتشر نکرده است. میکولوش مارشال یکی از مدیران ارشد این سازمان دلیل می‌آورد که گزارش درباره‌ی فساد مالی و اختلاس در نظام‌های دیکتاتوری به دلیل بسته بودن جامعه بسیار مشکل است. به عقیده‌ی آروا حسن افشاگری و گزارش درباره‌ی ثروت دیکتاتورها و حساب‌های بانکی آنها جزو وظایف روزنامه‌نگاران است.
این کارشناس به عدم همکاری بانک‌ها بویژه بانک‌های سوئیسی در رابطه با افشای میزان انباشت پول دیکتاتورها اشاره می‌کند و مثال می‌آورد که روند پس گرفتن ثروت دیکتاتورهایی چون سوهارتو در اندونزی و مارکوس در فیلیپین سال‌ها طول کشیده و فقط بخش کوچکی از ثروت آنها پس گرفته شده است.
اعتراض علیه فساد انگیز‌ه‌ی اصلی قیام مردم
هم میکلوش مارشال و هم آروا حسن از سازمان شفافیت جهانی بر این باورهستند که ادامه‌ی روند کنونی فساد دولتی و اختلاس منجر به سقوط نظام‌های دیکتاتوری خواهد شد.
مسئولین سازمان شفافیت جهانی در گفتگو با دویچه‌وله همچنین تاکید کردند اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا «حرکت‌های اعتراضی جهانی انسان‌ها علیه نخبگان فاسد و مستبد کشورهایشان آغاز شده و اعتراض علیه فساد مالی موتور این حرکت‌هاست».

گزارش احمد شهید از وضع حقوق بشر ایران


به روز شده:  02:29 گرينويچ - شنبه 15 اکتبر 2011 - 23 مهر 1390

احمد شهید
احمد شهید می گوید که دو بار در طول تابستان خواهان دیدار با مقام های ایرانی در ژنو شده بود اما هیچگاه این تقاضا برآورده نشد
عصر جمعه نسخه ای از گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای ایران، در اختیار بی بی سی فارسی قرار گرفت.
این سند که قرار است تا ساعاتی دیگر به طور رسمی منتشر شود، نخستین ارزیابی آقای شهید از وضع حقوق بشر در ایران است.
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ماه فروردین گذشته به تعیین یک گزارشگر ویژه برای ایران رای داد و در ماه خرداد، احمد شهید، وزیر امور خارجه سابق مالدیو را به عنوان گزارشگر ویژه انتخاب کرد.
ایران که اتهام نقض گسترده حقوق بشر را رد می کند با سفر احمد شهید به این کشور مخالفت کرده است.
احمد شهید نوشته است که به سبب کمبود وقت، این گزارش کوتاه تر از گزارش های بعدی اش خواهد بود. این سند به غیر از مقدمه، شیوه تحقیق و نتیجه، دارای بخش "وضعیت حقوق بشر" است که به شش فصل تقسیم می شود:
  • نحوه رفتار با فعالان جامعه مدنی ( به وضعیت فعالان سیاسی روزنامه نگاران فعالان دانشجویی، هنرمندان، وکلا و فعالان محیط زیست می پردازد)
  • آزادی اجتماعات
  • حقوق زنان
  • اقلیت های قومی و مذهبی
  • مجازات اعدام
  • حبس به خاطر ارتباط با نهادهای خارجی
آقای شهید در بخش فعالان سیاسی از گفتگوهایش با دو شاهد مطلع می نویسد که با او در مورد وضع میر حسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و فاطمه کروبی، از رهبران مخالفان دولت در ایران، صحبت کرده اند.

احمد شهید درباره وضع میرحسین موسوی و مهدی کروبی ابراز نگرانی کرده است
او شرایط این چهار نفر را بسیار نگاران کننده خوانده است و از زبان یکی از شاهدان می گوید: "آقای موسوی و خانم رهنورد بدون تفهیم هر گونه اتهامی از بهمن ماه سال گذشته در خانه هایشان حبس شده اند. شرایطی که هر دو آن را زندانیان حکومت می خوانند."
وضع مهدی کروبی هم در این گزارش به طور مفصل از زبان شاهد دیگر شرح داده شده است. او می نویسد که ارتباط آقای کروبی کاملا با دنیای خارج قطع شده است و در طول ماه های بازداشت خانگی فقط شش بار موفق به دیدار با اعضای خانواده اش شده است و در نهایت روز ۲۵ تیر ماه از منزل خود به محل دیگری منتقل شده است.
بر اساس این گزارش، همه آنها در دوران بازداشت از دیدار و ارتباط آزادانه با اعضای خانواده های خود، دسترسی به روزنانه ها و اخبار و نیز رسیدگی به نیازهای درمانی و معاینه توسط پزشک مورد اعتمادشان محروم بوده اند.
احمد شهید در بخش بعدی به وضعیت روزنامه نگاران زندانی پرداخته و از میان ۳۴ روزنامه نگاری که به استناد نامه کمیته دفاع از روزنامه نگاران در ایران زندانی هستند از احمد زیدآبادی، محمد داوری، عیسی سحرخیز، حسین رونقی مالکی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، محمد صدیق کبودوند، و کیوان صمیمی نام برده و موارد محرومیت آنها از حقوق اولیه شهروندی را شرح داده است.
وی احکام "اختیاری و مستبدانه" زندان برای آنها و رفتار "تبعیض آمیز" با آنان را موجب نگرانی شدید دانسته است.
آقای شهید همچنین مرگ هدی صابر در زندان در پی اعتصاب غذا و عدم رسیدگی پزشکی را یکی از نمونه های بسیار نگران کننده از رفتاری های به گفته وی اختیاری با زندانیان خوانده است.
صادق لاریجانی
رئیس قوه قضائیه ایران: پذیرفتن گزارشگر ویژه حقوق بشر سیاست ما نیست
در بخش فعالان دانشجویی که در زندان به سر می برند آقای شهید از جمله به عبدالله مومنی و موضوع "فشردن گردن" وی به وسیله طناب توسط بازجو تا مرز مرگ به عنوان نمونه ای از شکنجه زندانیان اشاره می کند.
احمد همچنین از رامین پرچمی، علی ملیحی و آرش صادقی به عنوان دیگر زندانیان سیاسی نام می برد.
وی همچنین محروم کردن دانشجویان زندانی از دریافت خدمات درمانی را نمونه نقض حقوق ابتدایی آنان خوانده است.
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در بخش هنرمندان گزارش خود از حکم شش سال حبس برای کارگردانان سرشناس سینمای ایران، جعفر پناهی و محمود رسول اف و حکم پنج سال زندان که در غیاب محسن نامجو برای این خواننده صادر شده، به عنوان نمونه های نقض حقوق بشر انتقاد کرده است.
آقای شهید در بخش وکلا، با استناد به گزارش شیرین عبادی؛ وکیل و برنده جایزه صلح نوبل، می گوید ۴۲ وکیل دادگستری در ایران عمدتا به خاطر دفاع از موکلین شان با آزار و اذیت، بازداشت، زندان و محدودیت در انجام وظایف وکالت مواجه شده اند.
در صدر این فهرست، نام نسرین ستوده و حکم ۱۱ سال زندان و ۲۰ سال محرومیت از وکالت در دادگاه بدوی قرار دارد.
در این گزارش به حبس نسرین ستوده، وکیل دادگستری اشاره شده است
این گزارش در بخش حامیان محیط زیست، به بازداشت دست کم ۶۰ نفر در پی اعتراضات مردم به خشک شدن دریاچه ارومیه اشاره می کند و از سرکوب حق اعتراض و آزادی بیان ابراز نگرانی می کند.
آقای شهید برای نمونه از خانم فرانک فرید که از زمان این اعتراضات در زندان تبریز به سر می برد نام برده است.
این گزارش در آغاز فصل آزادی اجتماعات با یادآوری به رسمیت شناخته شدن حق مردم برای تجمع مسالمت آمیز در کنوانسیون جهانی حقوق بشر که دولت ایران به آن پیوسته و باید آن را رعایت کند از "نقض گسترده" این حق در ایران انتقاد کرده است.
آقای شهید برای نمونه می گوید دولت ایران از صدور مجوز برای راهپیمایی در سالروز انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ خودداری کرد. او همچنین می گوید ماموران امنیتی از تجمع های کوچک تر از جمله گردهم آمدن دوستان و اقوام برای تشییع جنازه عزت الله سحابی ممانعت به عمل آوردند.
او در بخش حقوق زنان با اشاره به "قوانین تبعیض آمیز" علیه زنان در ایران به تلاش های فعالان حقوق آنان پرداخته است.
رهبران زندانی بهاییان
در این گزارش به وضع جامعه بهاییان نیز اشاره شده است
او می نویسد: "برای مثال زنانی که برای برابری حقوق زنان در کمپین یک میلیون امضا فعالیت می کرده اند به صورت مکرر مورد آزار و اذیت قرار می گیرند، تهدید، بازجویی و بازداشت می شوند."
این گزارش همچنین از برخوردهای خشن پلیس با زنانی که پوشش آنها مورد تایید حکومت نیست به شدت انتقاد کرده است و از احکام زندان فعالان سیاسی و اجتماعی از جمله بهاره هدایت، عضو دفتر تحکیم وحدت‌ که به نه سال و نیم زندان محکوم شده و محبوبه کرمی، که محکومیت سه سال زندان را می گذراند به عنوان مثال های نقض آزادی های ابتدایی نام برده است.
آقای شهید در بخش اقلیت های قومی و مذهبی، از "نقض گسترده" حقوق اساسی این بخش بزرگ از جامعه، توسط دولت ایران انتقاد کرده است.
او با اشاره به "آزار و اذیت تاریخی" بهائیان از شدت گرفتن تبعیض ها از جمله محروم شدن حق تحصیلات عالیه و فرصت های شغلی دولتی،‌ تخریت اموال و بازداشت بیش از ۱۰۰ نفر آنان در سال های اخیر از جمله زندانی شدن هفت رهبر این اقلیت شدیدا ابراز نگرانی کرده است.
این گزارش می گوید نقض حقوق اساسی اقلیت های مذهبی به بهاییان محدود نمی شود.
بنا بر این سند، مسیحیان به ویژه کسانی که از سایر ادیان به ویژه اسلام به مسیحیت گرویده اند به زندان می افتند و احکام سنگین از جمله اعدام برایشان صادر می شود.
از پرونده یوسف ندرخانی که بنا بر گزارش ها، در ۱۹ سالگی به مسیحیت گرویده است به عنوان نمونه یاد شده است.
احمد شهید از افزایش اعدام ها در ایران ابراز نگرانی کرده است
آقای شهید می نویسد: "صوفیان نیز در جمهوری اسلامی ایران با نقض آزادی انجام آیین های مذهبی و محدودیت های گسترده و تبعیض های گسترده رو به رو هستند."
او از برخورد های اخیر با دراویش و حکم چهار سال زندان برای غلامعباس زارع حقیقی یکی از دروایش گنابادی، ابراز نگرانی کرده است.
او همچنین از محدودیت های جاری برای روحانیت مذهبی شیعه که با سیاست های حکومت مخالفت کرده اند از جمله آیت الله یوسف صانعی و احمد قابل انتقاد کرده است.
در این گزارش به عدم صدور مجوز ساخت مسجد برای اهل تسنن در تهران و "حمله به محل عبادت آنها و بازداشت روحانی حاضر در محل" به عنوان نمونه های این محدودیت ها استناد شده است.
آقای شهید از افزایش چشمگیر اعدام ها در زندان های ایران به شدت انتقاد کرده است.
او با اشاره به آمار رسمی ۲۰۰ اعدام در ۱۰ ماه اخیر و گزارش ها مبنی بر ۳۰۰ اعدام مخفیانه در زندان وکیل آباد مشهد و ۱۰۰ زندانی جوان و نوجوان که در انتظار اعدام به سر می برند، استفاده گسترده از این مجازات را بسیار نگران کننده خوانده است.
احمد شهید در پایان این گزارش ابراز امیدواری کرده است که حکومت ایران راه را برای گفتگوی سازنده باز کند.
او بار دیگر با ابراز نگرانی از وضعیت زندانیان سیاسی، از مقام های جمهوری اسلامی خواسته است اجازه دهند او به ایران سفر کند. این
در حالیست که ایران می گوید که در این کشور زندانی سیاسی وجود ندارد و اتهام نقض حقوق بشر را رد می کند.