علیرضا خدایی،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" بیش از آن درمانده و رسوا است که نیازی به معرفی دیگرباره داشته باشد. در اثبات رسوایی و نگونبختی و درماندگی این جانور هزارچهره که نه تنها در شناسایی،لودادن،دستگیری و اعدام مخالفان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،از جمله
شناسایی،دستگیری و اعدام نظامیان دلیر و آزاده ی مرتبط با قیام ملی ۱۸ تیر ۱۳۵۹(موسوم به "کودتای نوژه")نقشی کلیدی بازی کرده،بلکه حتی در دستگیری شماری از همکاران خود در رهبری حزب توده،از جمله رحمان هاتفی،فرج الله میزانی(جوانشیر) و
احسان طبری نقشی مستقیم داشته است،همین بس که اخیرا حتی رهبری حزب توده نیز با انتشار سندی از سوی هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی این حزب او را رسما به همکاری و همدستی با وزارت اطلاعات رژیم آخوندی متهم نموده و اعلام کرده است که علیرضا خدایی ورق پاره ی "راه توده" را اساسا به دستور و با بودجه ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی براه انداخته است.
آنچه اما علی خاوری و دیگر سران حزب توده تاکنون از آن خبر ندارند،این نکته است که علیرضا خدایی،در سال ۱۳۶۶ خورشیدی، درهنگامی که در افغانستان مستقر بود و با مقامات "کا.گ. ب" و"جی. آر. یو"(سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین) تماس و همکاری مستقیم و تنگاتنگ داشت،نقشه ی دقیق یک کودتای درون حزبی را با هدف کنارزدن خاوری از رهبری وقت حزب توده،و سپردن سکان رهبری این حزب به دکتر "امیر حسین آریان پور" که در ایران زندگی می کرد،تدارک دیده بود.نقشه ی حیله گرانه ای که در واقع از سوی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و با هدف همسو ساختن سیاست رهبری وقت حزب توده با رژیم جنایتکار آخوندی،و انتقال عملی سکان رهبری حزب توده به علیرضا خدایی،بمثابه ی جاسوس دیرینه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی طرح ریزی شده بود،اما بدلیل عدم تایید از سوی مقامات اطلاعاتی شوروی در افغانستان،از جمله آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون وقت آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان،که علیرضا خدایی را از نزدیک می شناخت و بدور از چشم علی خاوری،دبیر اول وقت حزب توده،مستقیما با او و همسرش،ناتالیا(ناتاشا) ورنیس،در ارتباط بود،عملی نشد و با شکست روبرو گشت.
آندری ولادیمیروویچ ویربانول کیست؟
آندری ولادیمیروویچ ویربانول یکی از افسران سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین(جی.آر.یو) می باشد که پیش از اخراج ۱۸ دیپلمات شوروی از ایران،در کنسولگری شوروی در تهران انجام وظیفه می کرد.وی پس از آنکه همراه با هفده دیپلمات دیگر شوروی از ایران اخراج گشت،بعنوان معاون آتاشه ی نظامی شوروی در سفارت این کشور در پایتخت افغانستان آغاز بکار کرد و در سال ۱۳۶۷ خورشیدی،پس از پایان یافتن ماموریت اش در افغانستان به شوروی بازگشت.
آندری ولادیمیروویچ ویربانول که سرهنگ نیروی هوایی ارتش شوروی بود،در دوران اقامت در کابل در منطقه ی میکرورایون کهنه،بلوک
14،آپارتمان شماره ی ۲ زندگی می کرد. گفتنی است علیرضا خدایی نیز در همین دوران همراه با همسرش،ناتالیا(ناتاشا) ورنیس و دو دخترش بنامهای لاریسا(لارا) و لودمیلا(میلا) در میکرورایون کهنه،بلوک ۳۵ـ الف زندگی می کرد.
اعتراف ضمنی علیرضا خدایی به داشتن رابطه با آندری ویربانول!
علیرضا خدایی بدنبال افشاگری هایی که علیه وی و مناسباتش با سازمان جاسوسی شوروی در افغانستان صورت گرفت،در یک مورد بطور ضمنی به وجود این مناسبات اعتراف نموده است.
علیرضا خدایی در شماره ی ۹۰ ورق پاره ساواماساخته ی "راه توده" در واکنش به افشاگری هایی که علیه او صورت گرفته بود،از جمله چنین نوشت:
" ...بعدها،در افغانستان یکی از ۱۸ کارمند و نظامیان عضو "آتاشه نظامی" سفارت اتحاد شوروی که از ایران و همزمان با یورش به حزب[توده] اخراج شده بود،اطلاعات تازه ای را در باره "گوزچگین" مطرح کرد.(نام دقیق و درست این مامور اطلاعاتی شوروی ولادیمیر کوزیچکین است ـ علی اکبر رشیدی)این فرد نظامی که همدوره و همدرجه گوزچگین(سروان ارتش) بوده و همراه با وی به ماموریت سفارت اتحاد شوروی به ایران اعزام شده بود،این اطلاعات شخصی را از "گوزچگین" داشت..."(ورق پاره "راه توده"، شماره ۹۰،رویه ۱۷)
اکنون علیرضا خدایی باید پاسخ دهد که این دیپلمات شوروی که "فرد نظامی" و " یکی از ۱۸ کارمند و نظامیان عضو "آتاشه نظامی" سفارت اتحاد شوروی که از ایران و همزمان با یورش به حزب[توده] اخراج شده بود"، کی، در کجا و در حضور چه کسی "اطلاعات تازه ای را در باره "گوزچگین" مطرح کرد"؟و علیرضا خدایی چگونه در جریان اظهارات این دیپلمات نظامی شوروی در افغانستان قرار گرفت؟ من با اطمینان کامل می توانم بگویم که این دیپلمات همدوره ی ولادیمیر کوزیچکین کسی نبود جز آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی سفارت شوروی در افغانستان، که علیرضا خدایی با وی در ارتباط بود.
گفتنی است که در اغلب دیدارها و گفتگوهایی که میان علیرضا خدایی و آندری ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی سفارت شوروی در افغانستان انجام می گرفت،ناتالیا ورنیس،همسر علیرضا خدایی،که در یک خانواده ی مهاجر روس زبان در ایران زاده شده است،نیز بعنوان مترجم حضور داشت.این دیدارها و گفتگوها در خانه ی آندری ویربانول انجام می گرفت.
در همین ارتباط شاید ذکر خاطره ای خالی از فایده نباشد:
یکروز علیرضا خدایی و همسرش در جریان یکی از این دیدارها با آندری ویربانول،هنگامی که وارد خانه اش می شوند،مشاهده می کنند که تلویزیون و ویدئو روشن بوده و نامبرده سرگرم تماشای یک فیلم پورنو می باشد! علیرضا خدایی که همسرش در کنارش ایستاده بود،نه جرات آن را داشت که به ولی نعمتش،یعنی آندری ویربانول بگوید ویدئو را خاموش کند،و نه غیرتش!!! به او اجازه می داد که نمایش فیلم هیجان انگیز سکسی در حضور همسرش ادامه یابد.در یک کلام مانند خر در گل گیر کرده بود. تا اینکه بالاخره بخت با او یاری کرد و برق ناگهان قطع شد و بدین ترتیب شوهر باغیرت از خجالت همسرش بیرون آمد!
معاون آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان علیرضا خدایی را جاسوس ساواما و انگلستان می دانست!
علیرضا خدایی که در کنار رحمان هاتفی و مهدی پرتوی،از گردانندگان اصلی شبکه زیرزمینی "نوید" و شبکه مخفی حزب توده در سال های پیش و پس از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده ی آخوندی بود،از معدود رهبران حزب توده،و یگانه عضو از اعضای هیئت سه نفره ی گرداننده ی شبکه ی مخفی حزب توده بود که بنحوی معجزه آسا!!! و در واقع بواسطه ی برخورداری از کمک های غیبی سربازان گمنام امام زمان خمینی نابکار، در جریان یورش های اول و دوم وزارت اطلاعات رژیم آخوندی به حزب توده دستگیر نشد و موفق شد از ایران خارج شده و به افغانستان برود!
دقیق تر بگوییم،علیرضا خدایی،همراه با رحمان هاتفی،در فاصله ی زمانی میان یورش اول و دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده بازداشت شد،اما هم او و هم رحمان هاتفی پس از یک بازجویی کوتاه آزاد شدند،با این تفاوت که رحمان هاتفی،اندکی دیرتر،در جریان یورش دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده دوباره دستگیر شد و بر پایه ی اطلاعات رهبری حزب توده اندکی بعد در زندان های رژیم جنایتکار آخوندی بقتل رسید،اما علیرضا خدایی دستگیر نشد و اندکی بعد،بدون تغییر قیافه،از راه فرودگاه مهرآباد،به استان سیستان و بلوچستان پرواز نمود و سپس به افغانستان که در آن هنگام در اشغال ارتش شوروی بود،پناهنده شد!
گفتنی است که از فرج الله میزانی جوانشیر،دبیر دوم وقت حزب توده که در جریان یورش دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده دستگیر و سپس در جریان کشتار همگانی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد،نقل شده است که علیرضا خدایی پس از یورش دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده،در زندان های رژیم آخوندی دیده شده است،و این در حالی است که علیرضا خدایی تا بامروز در اینباره سکوت کرده است.چه،در غیر اینصورت او باید در این باره توضیح دهد که چگونه از زندان بیرون آمده و سپس از کشور خارج شده است.
اشاره به موضوع بسیار مهم و کلیدی دیده شدن علیرضا خدایی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی،پس از یورش دوم رژیم آخوندی به حزب توده بویژه از آن جهت نیز بایسته می نماید که برپایه ی اطلاعات کاملا موثق،علیرضا خدایی،پس از یورش دوم رژیم به حزب توده،بدلیل عذاب وجدان ناشی از لو دادن نزدیکترین دوستان خود در حزب توده،بویژه رحمان هاتفی به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،دست به یک خودکشی نافرجام زد که در نتیجه ی آن بمدت دو هفته در یکی از بیمارستان های تهران در حالت اغما بسر می برد و کار درمان اودر بیمارستان را یکی از کادرهای سازمان فداییان اکثریت انجام می داد. علیرضا خدایی در این دو هفته،از آنجا که پزشک اکثریتی از بهوش آمدن و نجات وی قطع امید کرده بود،تنها،در یکی از اتاق های بیمارستان،بر روی تختی فنری که تشکی بر روی آن قرار نداشت،بحال خود رها شده بود و حتی قرار شد که او را در همان حال با ماشین به اطراف تهران منتقل نموده و پیکر نیمه جانش را از روی پل به درون رودخانه بیندازند،که این امر با اصرار خواهر رحمان هاتفی در زمینه ی بر عهده گرفتن مسئولیت مراقبت از وی عملی نشد!
آثار دو هفته قرار داشتن علیرضا خدایی در حالت اغما بر روی تخت فنری بدون تشک در بیمارستان،آنهم در حالی که بگفته ی خودش در تمام اینمدت در داخل شلوارش ادرار و قضای حاجت می کرد،و نیز در شرایطی که قسمت های تیز و برنده ی فنر تخت در پشتش فرو رفته و زخم های عمیق چرک آلود تولید کرده بودند،امروزه نیز بر روی بدن علیرضا خدایی مشهود است.
جالب است بدانیم که آندری ولادیمیرویچ ویربانول،معاون وقت آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان که زبان فارسی را کمابیش می دانست و علیرضا خدایی را از زمان ماموریتش در سفارت شوروی در ایران می شناخت(آندری ویربانول مدتی آتاشه ی نظامی شوروی در ایران بود و از اینرو با ولادیمیر کوزیچکین،افسر اطلاعاتی شوروی که از ایران به انگلستان گریخت،و نیز با علیرضا خدایی در ارتباط بود) بارها و بارها به یکی از کادرهای حزب توده در افغانستان که اتفاقا علیرضا خدایی او را برای همکاری با "جی.آر.یو"(سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین ) به آندری ویربانول معرفی کرده بود،در باره ی علیرضا خدایی گفته بود:
"رفیق علی(علیرضا خدایی) خائن است .او جاسوس ساواما می باشد.اگر او جاسوس نیست،پس چرا تقریبا همه ی رهبران حزب شما دستگیر شدند،اما رفیق علی دستگیر نشد و توانست به افغانستان بیاید؟!"
توجه داشته باشیم که آندری ویربانول،بعنوان معاون آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان،و بعنوان یکی از افسران برجسته ی اطلاعاتی شوروی که دقیقا می دانست که چه می گوید،این سخنان را در باره ی علیرضا خدایی که در آن هنگام مسئولیت تشکیلات حزب توده در افغانستان،هندوستان،پاکستان و بخشی از ایران را برعهده داشت،بر زبان می راند.
افزون بر این،آندری ویربانول در جریان دیدارهای کاری و اطلاعاتی با کادر حزبی معرفی شده از سوی علیرضا خدایی، بارها و بارها و موکدا از وی خواسته بود که در باره ی مضمون گفتگوها و برنامه های کاری میان آندو با علیرضا خدایی صحبت نکند و در صورت اصرار علیرضا خدایی در زمینه ی آگاهی از مفاد و مضمون گفتگوها تنها بذکر کلیات بپردازد.
آندری ویربانول با تاکید بر این نکته که شمار جاسوسان سازمان جاسوسی انگلستان در رهبری حزب توده از بدو تاسیس کم نبوده است،بارها و بارها از علیرضا خدایی بعنوان یکی از عوامل موثر سازمان جاسوسی انگلستان در رهبری حزب توده یاد می کرد.
نکته ی دیگری نیز که توجه بدان حائز اهمیت بسیار است،سمپاتی عمیق و آشکار علیرضا خدایی به مهدی پرتوی و عبدالله شهبازی،یعنی دو تن از رهبران حزب توده است که پس از دستگیری از سوی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی به رذیلانه ترین اشکال همکاری با بازجویان و شکنجه گران آخوندی روی آورده و خود به بازجویی از همرزمان پیشین خود پرداختند!
بجرات می توان گفت که علیرضا خدایی از این راه در واقع از بی عاطفگی خود و اعمال ننگین و خائنانه اش در زمینه ی لودادن مخالفین رژیم جنایتکار آخوندی و نیز کسانی همچون رحمان هاتفی که او پس از قربانی کردن شان برایشان اشک تمساح می ریزد،دفاع نموده و در این میان،در جریان کشمکش های درونی و پیوسته ای که همچون هر موجود رذیل و خیانت پیشه ای با خود دارد،چنانکه خود می گوید. باصطلاح "دچار نوسانات عاطفی" می شود!
بعنوان کسی که از نزدیک و بسیار خوب این جانور پلید و درنده خو را می شناسم،با اطمینان کامل می توانم بگویم که تنها چیزی که علیرضا خدایی پستان مادر گازگرفته،این مزدور دیرینه و کهنه کار وزارت اطلاعات رژیم آخوندی از آن کمترین بویی نبرده است،همانا عاطفه و احساس انسانی است!
علیرضا خدایی و نقشه ی سپردن رهبری حزب توده به دکتر آریان پور!
علیرضا خدایی در سال های استقرار در افغانستان،و بویژه پس از برکنارشدنش از سمت مسئول تشکیلات حزب توده در افغانستان،هندوستان،پاکستان و بخش هایی از ایران،با اتخاذ مواضع ظاهرا رادیکال علیه رژیم جمهوری اسلامی و بویژه شخص خمینی خون آشام،بر ضرورت براه اندازی جنگ مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی،پشتیبانی از مبارزات مسلحانه ی مردم بلوچ علیه رژیم آخوندی،اعزام مشاواران نظامی،اطلاعاتی و سیاسی حزب توده برای کمک به سران ناراضی قبایل بلوچ ایرانی در بلوچستان ایران، پاکستان و افغانستان،و حتی برگزاری پلنوم و کنگره ی مخفی حزب توده در بلوچستان و یا کردستان ایران پای می فشرد و چنان تصویری از خود بعنوان یک طرفدار پروپاقرص جنگ مسلحانه را به نمایش می گذاشت که چنانچه کسی او را نمی شناخت،گمان می کرد که این مزدور پلید و فرومایه ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی اساسا با کلاشنیکف و کلت و نارنجک از شکم مادرش پس افتاده است!
رویدادهای سال های بعد،و بویژه پشتیبانی آشکار امروزه ی علیرضا خدایی از خمینی خون آشام که او از وی با عناوینی همچون "امام"، "آیت الله"،"آقا" و یا "رهبر انقلاب" یاد می کند،بخوبی از سرشت راستین و اهریمنی این جانور موذی و هزارچهره که تشنه بخون آزدیخواهان ایران بوده،و بویژه با سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای هوادار پادشاهی عداوتی دیرینه و هیستریک دارد،پرده برداشت و سیمای کریه او را بروشنی به نمایش گذاشت.
صرفنظر از ماهیت حزب معلوم الحال توده،امروز با اطمینان کامل می توان گفت که اصرار و تشویق رهبری وقت حزب توده در افغانستان از سوی علیرضا خدایی در زمینه ی برگزاری پلنوم و یا کنگره ی مخفی این حزب در داخل خاک ایران تنها و تنها یک هدف را دنبال می کرد و آنهم چیزی نبود جز تکمیل ماموریت در زمینه ی تحویل دادن بقایای رهبری حزب توده به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و انحلال عملی و کامل این حزب!
ازدیگر نقشه های علیرضا خدایی برقراری تماس با دکتر امیرحسین آریان پور در ایران،خارج ساختن او از کشور و انتقال رهبری حزب توده از دست علی خاوری به وی،و در واقعیت امر و در عمل،به علیرضا خدایی بود.
برپایه ی نقشه ای که علیرضا خدایی در این ارتباط تنظیم کرده بود،دکتر امیرحسین آریان پور می بایستی بدون اطلاع علی خاوری و دیگر رهبران وقت حزب توده، با هماهنگی مقامات اطلاعاتی شوروی در افغانستان(از جمله آندری ویربانول) و با کمک یکی از شبکه های جاسوسی شوروی در ایران از طریق مرزهای شرقی ایران وارد افغانستان گردد و از آنجا با کمک شوروی به انگلستان منتقل شود و به عنوان نخستین گام برای بدست گرفتن ابتکار عمل و رهبری حزب توده با رادیو بی بی سی به مصاحبه بپردازد و در جریان این مصاحبه تشکیل جبهه ای زیر نام "جبهه صلح و آزادی" را اعلام نماید!
علیرضا خدایی پابپای پیشبرد این نقشه ی کودتایی،ضمن پافشاری بر این نکته که علی خاوری ازشایستگی رهبری و دبیراولی حزب توده برخوردار نیست و حزب توده به رهبرانی همچون "دانیل اورتگا" و "سامورا میشل" نیاز دارد،بر ضرورت برکنارنمودن علی خاوری از مقام دبیر اولی حزب توده تاکید نموده و در همین راستا فهرستی از اعضای رهبری آینده ی حزب توده(رهبری ای که می بایستی جانشین رهبری وقت حزب توده به دبیر اولی علی خاوری می شد) تنظیم نموده و آنرا از طریق کادر حزبی مورد اشاره در اختیار آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان قرار داد و او نیز بنوبه ی خود،آنرا در اختیار مقامات مافوق خویش قرار داد. این طرح ونقشه ی حیله گرانه ی علیرضا خدایی با مخالفت آندری ویربانول و مقامات مافوق او روبرو گشت و از اینرو شانسی برای اجرا و تحقق نیافت.
علیرضا خدایی در مکاتبات خویش با کادر حزبی مورد اشاره،از آندری ویربانول با عناوینی همچون "آن مرد غریبه" و یا "آن مرتیکه"، و از دکتر امیرحسین آریان پور با عناوینی همچون"دکتر"، "استاد"،"خوش قلم" و "د" یاد می کرد.
امروزه،دست ناپاک علیرضا خدایی،بعنوان گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده"،و نیز بعنوان یکی از فرومایه ترین مزدوران وزارت اطلاعات رژیم اشغالگر آخوندی باندازه ی کافی روشده و نقاب از چهره ی اهریمنی او دریده شده است.
آش چندان شور شده است که حتی حزب توده با انتشار سندی رسمی از سوی هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی این حزب بر وابستگی علیرضا خدایی به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی انگشت گذاشته است.
سران حزب توده،بویژه پس از انتشار سند مربوط به وابستگی علیرضا خدایی به دستگاه های امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، موظفند که در باره ی بیوگرافی،پیشینه و خوش خدمتی های علیرضا خدایی برای وزارت اطلاعات رژیم آخوندی که از دیرباز با علی عمویی،از سران پیشین حزب توده در داخل کشور در ارتباط تنگاتنگ می باشد،اطلاعات دقیق و همه سویه ای را در اختیار ایرانیان مخالف رژیم در درون و برونمرز قراردهند.
اسناد
از لابلای نامه های علیرضا خدایی
"اما...من دو نامه مهم برای تو نوشتم که ظاهرا بدستت نرسیده است.البته یکی از آنها خلاصه شده نامه اول بود.این نامه ها در باره آن کار و آن فرد و تماسی بود که در این باره با من گرفتند.در این نامه از تو خواسته بودم که با ...تماس بگیر و از وضع خوش قلم با خبر باش.این کار برای من هم مقدور است اما اگر آدرس دقیق بدهی.نامه ات را برای من بفرست تا من از طریق غرب برای او پست کنم.نمیدانم اشکال تایپ چیست که تو مرا مجبور ساخته ای با خط خودم نامه بنویسم.سرعت کار به یک دهم می رسد.(علت اینکه من علیرضا خدایی را مجبور ساخته بودم با خط خودش نامه بنویسد این بود که می خواستم دست خط و سندی از او داشته باشم.زیرا او همواره تلاش داشته و دارد که هیچ سند و اثری از جنایات خود بر جای نگذارد،غافل از اینکه خیاط نیز سرانجام و دیر یا زود در کوزه می افتد!ـ علی اکبر رشیدی)با آدرس جدید راحت می توانی هرچه را لازم است بنویسی.ضمنا نامه های تو تصور می کنم تماما بدستم رسیده است.حتی آن کارت تبریک سه نفره....من در نامه خودم از تو خواسته بودم که نوشته هایت را محفوظ نگهدار زیرا پس از آن درگیری با آن مرتیکه امکان هر توطئه ای وجود داشت.آن مرد غریبه را می گویم!این مسئله هنوز و حتی در مسکو اهمیت دارد و باید توجه داشته باشی!"
" در نامه دوم هم چیزی در باره دکتر و آن مرتیکه و کارت ننوشته بودی که لابد صلاح ندانسته ای.در این دو مورد می توانی با در نظر گرفتن پاره ای ملاحظات(نه چندان زیاد) نامه نوشته و از طریق خواهرم در آلمان بفرستی."
"پس از اعدام های اخیر به ابن نتیجه رسیده ام که رژیم راهی ندارد جز آنکه راه رفته را ادامه دهد.براساس همین فکر است که
تصور می کنم ترور و کشتار خیابانی نیز شروع شود.ترور دکتر سامی این فکر را تقویت می کند.بر این اساس است که فکر می کنم باید از وضع...خوش قلم خبر داشت.رژیم می خواهد همه پلهای پشت سرش را خراب کند و هر اندازه که بیشتر در تنگنا قرار می گیرد وحشیانه تر عمل می کند.مثل گربه ای که در سه کنج اتاق گرفتار می شود و آنوقت جسارت پنجه انداختن به سگ را هم پیدا می کند. موفق باشی ـ علی ۲۷ دسامبر ۸۸ " "از وضع شیرانزای و شکرنبی که انور(منظور حمید احمدی با نام مستعار ناخدا انور است ـ علی اکبر رشیدی)به خطرش انداخته برایم بنویس و از وضع کابل حزبی و میزبانان برایم بنویس....نامه آن مرتیکه به من و پاسخ من به او موجود است که بعدا درجریان قرار خواهی گرفت.او نیاز خودش را طرح کرده بود و من نظر و خواست تو را تایید و تاکید کرده بودم.در مسکو اگر این مسائل را دنبال می کنی مرا در جریان بگذار."
---------------------------------------------------------------------------------------
دم خروس اطلاعاتی ـ آخوندی علیرضا خدایی در نامه اش در باره ی کیانوری!
"ضمنا اطلاع دقیق دارم که "کیانوری" خاطرات خود را نوشته وفصول آخر آن را تمام می کند.در یک خانه دوطبقه زندگی می کند.چه کسان دیگری با او همخانه اند؟نمی دانم اما"آقایان" هستند. اطلاعات وسیعی از مهاجرت گذشته،فرقه و... نوشته است.ببینیم چه می شود.روزگار اینطور خواست."
باید از علیرضا خدایی،این مزدور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی پرسید:
ای مزدور نابکار! تو از کجا با این جزییات خبر داشتی که کیانوری در خانه ی امن وزارت اطلاعات رژیم آخوندی چه کتابی می نویسد و کدام فصل آن را به پایان برده است؟! آیا کسانی جز "برادر حسین شریعتمداری" و دیگر برادران بازجو و شکنجه گر تو مزدور مادرزاد می توانستند این اطلاعات دقیق را در اختیارت بگذارند؟!
--------------------------------------------------------------------
مچ گیری!
بی بی سی: تصویر ذهنی شما از "خدا" چیست؟
ـ تصویر ذهنی از خدا را نمی دانیم.اما در عوض تصویر عینی ما از شیطان و شاگردان او کاملا مشخص است:ملکه ی مکار انگلیس و دیگرسران دولت استعماری انگلستان و کارکنان بخش فارسی آیت الله بی بی سی که آتش فاجعه ی ملی بهمن ۵۷ را با نام رمز "انقلاب شکوهمند بهمن" در خرمن هستی مردم ایران انداختند و از آن هنگام تا به امروز اصلی ترین پشتیبان سران رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی هستند!
آخوند ناصر مكارم شيرازي : مسئولان جايزه صلح نوبل اگر انصاف و شجاعت دارند، بايد اين جايزه را امسال به نخست وزير ترکيه اعطا کنند.
ـ مسئولان جايزه صلح نوبل می خواهند این جایزه را به رییس جمهور تیرخلاص زن رژیم آخوندی اعطا کنند،چون او اخیرا بجای بکارگیری اسلحه گرم و زدن تیرخلاص به محکومین به اعدام،آنان را سی تا سی تا با جراثقال در ملاعام بدار می کشد!
محمد البرادعي:سیاست هويج و چماق بر حکومت ايران تاثیر ندارد
ـ حرفی نیست!از این پس هویج، تنها برای ماتحت تو و دیگر پشتیبانان رژیم دست نشانده ی آخوندی،و چماق،تنها برای فرق سر گردانندگان جنایت پیشه ی این رژیم اشغالگر!
گفته می شود که شیخک شیاد خاتمی تهدید کرده است که چنانچه صلاحیتش برای کاندید شدن در نمایش انتخابات ریاست جمهوری تایید نشود،نام دکان آخوندی "بنیاد باران" را به "بنیاد سیل" تغییر خواهد داد! علی گدا وافوری و سران شورای نگهبان هم در پاسخ گفته اند: مملی!نظام اهریمنی ما باتلاق است،ما را از سیل نترسان!
نخست وزیر کردکُش ترکیه در کنفرانس داووس سنگ فلسطینیان را بسینه زد!
بی بی سی: نظر شما درباره ی متحدان[رژیم جمهوری اسلامی] ایران در دنیا چیست؟
ـ خیلی روشن:مرگ بر انگلیس!
ـ آخوند خاتمی: در گذشته کاری شد که همه دنیا گفت منافقین تروریست هستند اما امروز چه کرده ایم و چه شده است که نام آنها از لیست تروریست در آمده است؟
ـ چه کرده اید و چه شد را هم شما جنایت پیشگان فرومایه ی جیره خوار انگلیس می دانید و هم ما مخالفین رژیم ضدایرانی شما! این را هم می دانیم و می دانید که برغم همه ی تلاش های مذبوحانه ی تو و علی گدا وافوری و دیگر سران رژیم پلید آخوندی برای نگاهداشتن نام سازمان مجاهدین خلق ایران در فهرست سازمان های تروریستی اتحادیه اروپا سرانجام هیچ غلطی نتوانستید بکنید! ضمنا بزودی معنای دقیق حکایت معروف "چی فکر می کردیم،چی شد؟!" را نیز با گوشت و پوست و تمام وجود ناپاک تان لمس کرده و خواهید فهمید!