محسن کدیور فرد نیست، او را نبایستی تنها به چشم پیشنماز و مسئلهگوی مسلمانان واشنگتن دید؛ او نماینده دیدگاه و جناحی است که مسئولیت بزرگترین جنایات علیه بشریت را در سیاهترین روزهای حاکمیت رژیم به عهده داشته و امروز برای جلوگیری از تغییر نظام با ماسک حقوق بشر، دمکراسی و پلورالیسم و وعدههای تو خالی و نوید بازگرداندن «دوران طلایی امام» و تلاش برای «اجرای بیتنازل قانون اساسی» به میدان آمده است.
کدیور یکی از پیروان «امام راحل» و «دلسوزان نظام» است که بعد از رانده شدن از «امالقراء اسلام» تلاش کردند تا به زعم خود در پایتختهای «بلاد کفر» حضور به هم رسانده و بساط «مارگیری» اصلاحات را در آنجا پهن کنند و راه را برای هرگونه تغییر واقعی در ایران ببندند.
اتفاقی نیست که کدیور پیشنماز مسلمانان واشنگتن میشود، سید مجتبی واحدی تحت عنوان «سخنگوی کروبی» در لندن اقامت میکند، اردشیر امیر ارجمند سخنگوی موسوی در پاریس میشود و زوج عطاءالله مهاجرانی و جمیله کدیور لندن را برای اقامت خود انتخاب میکنند و سید ابراهیم نبوی بروکسل نشین میشود.
بیجهت نیست که شاخه خارج از کشور «مجاهدین انقلاب اسلامی» هم متولد میشود و سخنگو هم پیدا میکند. در شبکههای ایجاد شده در آمریکا و اروپا توسط دیپلماتهای سابق رژیم، از محمد جعفر محلاتی سفیر سابق رژیم در نیویورک و عباس ملکی،کمیته چی، معاون وزیر خارجه و عضو دفتر خامنهای و فرهاد عطایی در بوستون گرفته تا حسین موسوی در واشنگتن و سیروس ناصری در اتریش تأمل کنید. به حضور وابستگان امروز و دیروز نظام در واشنگتن، لندن، پاریس و برلین و اشتغال نزدیکانشان در رسانههای خبری اروپا و آمریکا توجه کنید.
به روابط نایاک (لابی رژیم در آمریکا)، سایت جرس، روزآنلاین، کلمه، تریتا پارسی، اکبر گنجی، صدری، کدیور و حمایتهایی که از یکدیگر به عمل میآورند توجه کنید.
ترکیب یک آخوند حوزه (کدیور) و یک آخوند مستفرنگ (احمد صدری) برای نامهنوشتن به کلینتون از موضع نمایندگان «اسلام سبز» و آویزان شدن به درگاه «شیطان بزرگ» برای خارج نکردن نام مجاهدین از لیست تروریستی بدون تدبیر تولید نشده است. طبیعی است که چنین افرادی به عنوان حامیان نظام جمهوری اسلامی از سرکوب نیروهای سیاسی خارج از دایره نظام دفاع کنند.
بی توجهی اپوزیسیون به حضور این افراد در خارج از کشور و تحرکاتشان، سکوت در قبال سیاهکاریهایشان، و پر کردن جلسات سخنرانیهایشان معضل بزرگی است که باعث شده کدیور و کدیورها به خود اجازه دهند که به چهرهی بهترین فرزندان ایران که نقاب در خاک کشیدهاند چنگ بکشند. باعث شرمندگی اپوزیسیون است که «دلسوزان نظام» در حضور آنان خط و نشان برای گروههای سیاسی ایرانی میکشند.
به عنوان یک وظیفه ملی در این یادداشت به روشنگری در مورد کدیور و دیدگاههای خطرناکش میپردازم.
***
نعمت روی زمین قسمت پررویان است
خون دل میخورد آن کس که حیایی دارد
حیرت و شگفتی عمومی نسبت به کدیور زمانی ایجاد شد که در مقابل چشمان میلیونها بیننده، با پررویی مدعی شد «مردم هم در خیابانهای ایران فریاد زدند که هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران، این شعار اصلی مردم ایران بوده و نه مسائل دیگر. »
تردیدی نبود کسی که با وجود صدها فایل تصویری و صوتی این چنین وقیحانه شعار اصلی مردم ایران در روزهای پس از انتخابات را تحریف و قلب میکند هیچ پروایی در تحریف تاریخ پر درد و رنج ۳۰ سال گذشته مردم ایران نخواهد کرد.
دیری نگذشت که کدیور و شرکایش در «جرس» به جعل نامهی رسمی اعتراض آمیز صادق لاریجانی به خامنهای دست زدند. وقتی وجود چنین نامهای تکذیب شد و از همه سو با این دروغپردازی مخالفت شد و دستشان رو گردید مرتکب جعل دیگری شده و از زبان حسین طائب مدعی شدند که نامه مزبور، گلایههای شفاهی لاریجانی بوده که به شکل نامه رسمی درآمده و به جرس رسیده است! (جلالخالق).
نکته جالب اینجا بود که جاعلین مدعی بودند حسین طائب فرمانده اطلاعات سپاه صداقت آنها را تأیید کرده است!
سپس به منظور مقابله با روشنگریهای انجام شده در ارتباط با سوابق حضرات در قتل و کشتار و شکنجه و اعدام مخالفان به ویژه در دههی سیاه ۶۰، کدیور و شرکا در سایت جرس خبری را به نقل از بولتن محرمانه بسیج مدرسه علمیه الهادی قم، جعل کرده و مدعی شدند که حسین طائب به مسئولین سایتها در خارج از کشور پول داده است که راجع به اعدامهای دهه ۶۰ و ۶۷ مطلب بنویسند و دست «اصلاحطلب» ها را در پوست گردو بگذارند. البته علیرغم اصرار خوانندگان هیچ تصویری از بولتن مربوطه انتشار نیافت:
«نقطه ضعف موسوی در خارج این است که در سالهای اعدام گسترده ضد انقلاب، نخستوزیر بوده است، اگر بخواهد آن دوره را نفی کند، حضرت امام را نفی کرده چون ایشان دستور داده و این باعث میشود ارادتمندان امام در داخل کشور که متاسفانه هنوز موسوی را قبول دارند و انحراف او را باور نکردهاند از او فاصله بگیرند و اگر هم بخواهد تایید یا سکوت کند اپوزوسیون خارج کشور را که همه بر محور سران فتنه متحد شدهاند از دست میدهد، کافی است شما یکی از این عناصر ضد انقلاب که هم کینه حضرت امام را به دل داشته باشد و هم جاهطلب باشد را غیر مستقیم اجیر کنید، پول یک سایتی، چیزی را به او بدهید، تأمیناش کنید و شیرش کنید که هر روز از آن اعدامها بنویسد و از موسوی و سران فتنه بخواهد اظهارنظر کند، خوب ما این کار را کردیم، گرفت و بین خودشان الان معضل شده است، برنامههای دیگری هم داریم که مصداق مکر الهی این انقلاب است»
تردیدی نیست که عبارت «اعدام گسترده ضد انقلاب» فرهنگ عوامل رژیم و به ویژه اطلاعاتیهای آن نیست. در ادامه همین مطلب خواهیم دید که محسن کدیور هم از آن به عنوان «به درک واصل کردن» مجاهدین یاد کرده و الحمدالله هم پشتش میآورد.
گیرم که چنین سیاستی را دستگاه اطلاعاتی رژیم داشته باشد آیا یک عنصر اطلاعاتی قدیمی چون طائب پروژه فوق محرمانه رژیم را در یک مدرسه علمیه که خودش مدعی است «ارادتمندان امام در داخل کشور متاسفانه هنوز موسوی را قبول دارند» به اطلاع عموم میرساند؟
یادمان نرفته که احمد جنتی مدعی بود «سران فتنه از آمریکا برای انقراض نظام پول گرفتهاند» و پیشتر خبر میداد که دشمنان نظام با چمدان پول به ایران آمدهاند و به روزنامههای «اصلاحطلب» پول دادهاند.
کدیور و دوستان که در نظام جهل و جنایت کار کشته شدهاند به زعم خودشان زرنگی کرده و موضوع پول دادن به فعالان حقوق بشر برای افشای جنایات رژیم را غیر مستقیم از زبان طائب بیان میکنند تا پای خودشان کمتر در میان باشد.
در عقبماندگی کدیور همین بس که وی پس از پیروزی انقلاب به منظور تحصیل «علم»، حجرههای جهل و تاریکی حوزهی علمیه قم و نشستن پای درس عقبماندهترین لایههای جامعه ایران را به تحصیل در رشتهی مهندسی برق و الکترونیک دانشگاه پهلوی شیراز (یکی از بهترین دانشگاههای ایران) ترجیح داد و از شیراز به قم کوچ کرد تا از دنیای روشن علم و آگاهی به دنیای تاریک جهل و عقبماندگی وارد شود.
کدیور وقتی که «ملا» شد به تدریس «علم» در مدارس علمیه فیضیه، رضویه، و آیتالله گلپایگانی مشغول شد و پس از حمله و هجوم تاریکاندیشان حوزه علمیه قم به دانشگاه و ساحت علم، ابتدا در «دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق» که توسط مهدوی کنی و علمالهدا اداره میشد و سپس در «دانشگاه مفید» دست پخت موسوی اردبیلی گرداننده دستگاه قضایی رژیم در سیاهترین سالهای جمهوری اسلامی تمرین «استادی» کرد و عاقبت سر از دانشگاه تربیت مدرس در آورد. در همین دوران به مدت پنج سال نیز عضو هيأت بررسي كتاب (سانسورچی) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در قم بود و به مرکز تحقیقات استراتژیک نظام که از سوی اطلاعاتیهای سابق راهاندازی شده بود سرویس میداد.
***
خشم و عصبیت ناگهانی محسن کدیور در پاسخ به یک سؤال در جریان سخنرانی وی در واشنگتن ماهیت او را برای کسانی که با چنین پدیدههایی آشنایی لازم ندارند روشن کرد.
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=FqgrLdPlR_A
کدیور که هنوز فکر میکند بالای منبر است و داستان سوزناک دستان بریده حضرت ابوالفضل و چگونگی حمل مشک آب با دندان را به ملت قالب میکند با سوز و گذاز در پاسخ به سؤال کتبی یکی از شرکت کنندگان میگوید:
«استاد من آیتالله منتظری فرزندش توسط سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید. در سال ۶۰ در انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی یا هفتاد و یکی دو نفردیگر. محمد منتظری که سالها برای این انقلاب زندان رفته بود. پدرش آیتالله برای من تعریف میکرد زمان شاه من نامهای نوشته بودم. میخواستند نویسنده این نامه را علیه شاه بود پیدا کنند. محمد مرا آورده بودند روی اجاق برقی گذاشته بودند من بوی کباب شده پای پسرم را میشنیدم. اما مقاومت کردم و نام نویسندگان نامه را به زبان نیاوردم. این فرزند، محمد منتظری سال ۶۰ توسط تروریست های مجاهدین خلق به شهادت رسید. »
حالا ببینیم آیتالله منتظری خود در رابطه با شکنجهی فرزندش محمد چه میگوید و میزان راستگویی کدیور را را نیز محک بزنیم:
«س: آن روزها شابع بود که مرحوم شهید محمد (فرزند شما) را جلوی چشم حضرت عالی شکنجه کردند. آیا این صحت دارد؟
ج: البته جلوی چشم من نبود در اطاق بغلی بود که تنها یک در بین ما فاصله بود. از گوشه در او را میدیدم و صدای کتکها و سیلیهایی را که به او میزدند میشنیدم. و آنها عمدا این کار را میکردند که روحیه مرا خرد کنند.
س: غیر از سیلی شکنجه دیگری هم بود؟
ج: من صدای کتک و سیلی را میشنیدم، ولی خود محمد میگفت که من را روی بخاری برقی که سرخ شده بود نشاندند، من فریاد زدم «یا امام زمان» ولی ازغندی به امام زمان نعوذبالله فحش داد. او میگفت : من آیه «یا نار کونی بردا و سلاما» را قرائت کردم و احساس کردم که آتش مرا خیلی اذیت نمیکند و تحمل آن برایم آسان شد. مرا زود بردند. لابد این کارها بعد از بردن من یا روز دیگری بوده است.» خاطرات آیتالله منتظری صفحهی ۱۹۳
آیتالله منتظری به صراحت عنوان میکند نه چیزی دیده و نه بویی شنیده و وقوع چنین حادثهای در حضور خودش را تکذیب میکند. اما کدیور همچنان بر طبل دروغ و یاوه میکوبد و به ابعاد آن میافزاید.
محمد منتظری هم که در شیادی دست کمی از دیگر آخوندها ندارد از آنجایی که نمیتواند جای سوختگی را به پدر نشان دهد مدعی میشود در آن لحظه آیه «یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم» سوره انبیاء آیه 69 را خوانده و آتش بر او سرد شده و او را نسوزانده است! در آیه مزبور آمده است که نمرود دستور میدهد ابراهیم را در آتش بیاندازند ولی خدا خطاب به آتش فرمان میدهد: «ای آتش بر ابراهیم سرد و آرام باش» و ابراهیم بدون آنکه از آتش گزندی ببیند، از میان آن بیرون میآید.
چنانچه ملاحظه میکنید معجزه خداوند در ارتباط با محمد منتظری هم صورت تحقق به خود گرفته درست مانند معجزه خداوند در ارتباط با خامنهای که هنگام تولد گفته «یا علی». راوی یکی سعیدی امام جمعه قم و تولیت آستان «حضرت معصومه است به نقل از خانم «زين الدين» و ايشان هم از خواهر ناتنى آقا! و راوی دیگری آیتالله منتظری که مستقیماً از زبان پسرش محمد منتظری نقل میکند. اول مستحق عتاب و لعن است و دومی لابد تأیید و تکریم!
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که هادی غفاری بعد از مرگ پدرش آیتالله حسین غفاری که پس از تراشیدن ریشاش در دیماه ۵۳ در زندان قصر از غصه دق کرد، شایع کرد که پدرش در اثر سرخکردن پاهایش در تابه و سوراخ کردن سرش با مته توسط ساواک به شهادت رسیده و خمینی با تکرار یاوههای او مدعی شد که ساواک پای روحانیون را در تابه سرخ کرده است و «چه و چه و چه» در حق روحانیون نکرده است.
کدیور با دست بردن در داستانی که اساساً جعلی است سعی میکند احساسات شنوندگان را برانگیزد تا به مقصود ناسالم خود برسد. البته از کسی که شعار مردم را در مقابل چشم و گوش میلیونها نفر وارونه میکند چنین کاری عجیب نیست.
برای روش شدن اذهان نسل جوان و به ویژه کسانی که با چهرهی محمد منتظری آشنا نیستند لازم می بینم توضیحات کوتاهی را ارائه دهم تا با روش و منش این «شهید» نظام آشنا شوند.
در دیماه ۵۷ محمد منتظری که یک دهه در لیبی و لبنان و سوریه و عراق و افغانستان اقامت داشت به ایران بازگشت و با کمکهای مالی دولت لیبی تشکیلاتی را به نام «ساتجا» که اختصار سازمان انقلابی تودههای جمهوری اسلامی بود، در تهران با حضور نیروهای ایرانی و عرب راه اندازی کرد. او همراه با محسن رفیق دوست و یک دوجین از کسانی که بعدها به بزرگترین جنایتکاران نظام تبدیل شدند سپاه پاسداران را پایهگذاری کردند و همراه با سید مهدی هاشمی که بعداً اعدام شد واحد «نهضتهای رهایی بخش» سپاه پاسداران را راهاندازی کرد.
محمد منتظری در اردیبهشت ۶۰ در حالی که دهها هوادار مجاهدین هنگام فروش نشریه و پخش تراکت و اطلاعیه و یا در اثر حمله عناصر چماقدار و پاسدار به دفاتر و متینگهای قانونی مجاهدین، به قتل رسیده بودند و این سازمان حتی اجازه دفاع مشروع به هوادارانش نمیداد ضمن «محارب» خواندن مجاهدین در مجلس، خواهان سرکوب شدید و اعمال مجازات «محارب» در مورد آنها شد.
رفسنجانی در کتاب «عبور از بحران» در این رابطه مینویسد: «آقای محمد منتظری از فتنه مجاهدین خلق یاد کرد و آیات محارب را بر آنها تطبیق کرد و تقاضای شدت عمل نمود و در مورد محاکمه امیرانتظام بحث و اخطار کرد که مبادا مسامحه شود. [محمد منتظری در این نطق درخواست کرده بود که محاکمه آقای امیرانتظام کافی نیست و باید بقیه اعضای دولت موقت هم محاکمه شوند - پانوشت] سندی را خواند که امیرانتظام روزهای اول پیروزی به دستور آقای بازرگان، نخست وزیر، راه را برای فرار خارجیان و اخراج ثروتها و اسناد باز گذارده و متهم به خیانت عظماشان کرد. گفت بازرگان، صباغیان و دکتر یزدی هم باید محاکمه شوند.»
منظور محمد منتظری از «تطبیق آیات محارب بر مجاهدین» اجرای مجازاتهای زیر در مورد کسانی است که حتی در مقابل کشته شدن نیروهایشان تا آن تاریخ جز روشنگری کاری انجام نداده بودند: «همانا کسانی که با خدا و رسولش میستیزند و در زمین به فساد میکوشند جزایشان این است که کشته شوند یا به دار روند یا دستها و پاهایشان بر خلاف یکدیگر قطع گردد و یا از آن سرزمین رانده شوند. این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت برایشان عذاب بزرگی خواهد بود.» سوره مائده آیه ۳۳.
محمد منتظری چهرهی جنجالی سالهای اولیه پس از انقلاب در اردیبهشت ۱۳۵۸ با همراهی اعضای ساتجا و محسن رفیق دوست برخلاف دستور دولت بازرگان فرودگاه مهرآباد را به زور اسلحه تسخیر کرده و ضمن استقبال از عبدالسلام جلود معاون قذافی، وی را به ملاقات خمینی بردند. وی در ۲۰ خرداد ماه ۵۸ تلاش کرد همراه با جلالالدین فارسی، حسن آیت، محمد مفتح، محمد حسن رحیمیان، مهدی شاه آبادی، دکتر اسرافیلیان، اصغر جمالی فرد(ابو حنیف)، دکتر وحید دستگردی و زوارهای در حالی که تعدادیشان پاسپورت نداشتند باز زور اسلحه به طرابلس رود. (۲)
محمد منتظری بار دیگر در ۹ تیرماه ۵۸ به همراه ۲۵ نفر از جمله ابوحنیف، سلمان یحیی صفوی (برادر فرمانده سابق سپاه و مشاور عالی کنونی رهبر)، عربزاد و غفوری (افغانی) به صورت مسلحانه تلاش کردند سوار هواپیمایی شوند که عازم جده و سپس لندن بود. دولت بازرگان مانع آنها شد و آیتالله منتظری در نامهای که از رادیو و تلویزیون پخش شد، در مورد فرزندش نوشت:
«این سومین بار است که برای آگاهی ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمدعلی منتظری مطالبی مینویسم. ... ضربههای روحی مداوم و نابسامانیهای حاکم بر جو ایران پس از پیروزی انقلاب دچار نوعی بیماری عصبی و کوفتگی شدید اعصاب شده و تصور میکند که با دست زدن به کارهای بیرویه و جنجال آفرین، به قصد و هدف خود دست خواهد یافت. کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تاکنون چند مرتبه دست به اقداماتی زدهام و حتی اخیراً مدتی وی را برای معالجه اجباراً در قم نگاه داشتم، ولی متأسفانه سودی نبخشید و در این میان عدهای سوء استفاده کرده و او را تحریک میکنند تا دست به کارهای جنجالی بزند و خوراکی برای تبلیغات دشمن گردد. من از دولت و نیز همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر میتوانند با اینجانب تشریک مساعی نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند،» با این حال محمد منتظری روز بعد به لیبی سفر کرد.
دهم شهریور ۵۸ مصادف با سالگرد کودتای قذافی علیه رژیم سلطنتی لیبی هیات دیگری به مسئولیت محمد منتظری عازم لیبی و سپس پاریس شد. در این میان مهدوی کنی رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی و مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت دستور بازداشت وی را صادر کردند . اما علی رغم بازداشت چند ساعته، وی آزاد شد.
http://tarikhirani.ir/fa/files/14/bodyView/137/0 /همه.دوستان.ایرانی.قذافی./.بررسی.جناحبندیهای.داخلی.بر.سر.رابطه.با.لیبی.html
با آن که آیتالله منتظری فرزندش را بیماری روانی خواند و نیازمند درمان، چند ماه بعد وی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی شرکت کرد و به عنوان نماینده نجف آباد به مجلس راه یافت و از سوی خمینی مسئول هیئت بررسی «شایعه شکنجه» در زندانها شد. محمد منتظری علیرغم در دست داشتن شواهد بسیار، در گزارشی به خمینی «شکنجه» در زندانهای جمهوری اسلامی را انکار کرد. این همه ماجرا نبود خمینی فردی را که پدرش از « همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان» تقاضا داشت به معالجهی او کمک کنند، نماینده خود در شورای عالی دفاع در حساسترین روزهای جنگ ایران و عراق کرد.
محمد منتظری در سال ۵۸ دست به انتشار نشریهاى به نام «شهید» زد كه چهار شماره بیشتر منتشر نشد. سپس دست به انتشار روزنامهاى به نام «پیام شهید» زد كه آن هم دوامی نداشت و به دستور دادستان انقلاب اسلامى توقیف شد. وی در نشریاتش به ضدیت شدید با بهشتی پرداخته و وی را عامل اصلی آمریکا در ایران میخواند. وی در گفتگوهایش به اقدامات بهشتی علیه آیتالله منتظری پیش از انقلاب اشاره کرده و تا آنجا پیش رفت که مدعی شد وی آیتاله منتظری را به خاطر نوشتن تقریض بر کتاب «شهید جاوید» صالحی نجفآبادی «مهدورالدم» خوانده بود.
محمد منتظری پس از آن که توسط رژیم به بازی گرفته و تطمیع شد میانهاش با بهشتی هم خوب شد و عاقبت پای سخنرانی بهشتی و در رکاب او کشته شد. نکته حائز اهمیت آن که وی علاوه بر بهشتي، مصطفی چمران، ابراهيم يزدي، صادق قطبزاده، و احمد خمینی را عوامل سيا در ایران ميخواند و آنها را متهم میکرد که غائلهی امام موسی صدر را به خاطر پیشبرد خط آمریکا و ضدیت با لیبی درست کردهاند.
کدیور در ادامه، ضمن طرح دعاوی نادرست به شکل باورنکردنی به تحریف تاریخ میپردازد و میگوید:
«[مجاهدین] کسانی را کشتند که اگر امروز بودند این فجایع به بار نمیآمد. اگر مطهری میبود، مفتح میبود، باهنر میبود، رجایی میبود. بهشتی میبود آیا اینها بهتر اینها نبودند؟ گلهای ما را دستچین کردند. »
کدیور در مورد مطهری و مفتح به صراحت دروغ میگوید این دو در اردیبهشت و آذر ۵۸ توسط گروه فرقان ترور شدند. اتفاقاً مجاهدین هر دو ترور را محکوم کردند و کدیور به خوبی از آن آگاه است.
در مقالات قبلیام نقش بهشتی در طراحی کودتای ۳۰ خرداد، برکناری بنیصدر و اعمال سرکوب و جنایت در کشور، بستن نشریات مخالف، کشف لاجوردی و دیگر جانیان نظام را توضیح دادهام. میتوانید در آدرس زیر یکی از مقالاتم در این مورد را ببینید.
خوب است کدیور «گلها»یشان را معرفی کرد تا شک و شبههای در ماهیت او و تفکری که نمایندگی میکند باقی نماند. اما این ادعا که اگر افراد مزبور میماندند این فجایع به بار نمیآمد نیاز به بررسی کوتاهی دارد.
وقتی که هنوز ظلم جمهوری اسلامی ریشه ندوانده بود و بهشتی رئیس شورای عالی قضایی و دیوان عالی کشور و همه کاره نظام بود، جنایت سی خرداد اتفاق افتاد، زندانیان بیدفاع را بدون احراز هویت به رگبار مسلسل بستند و در یک نمونه تنها عکس ۱۲ دختر نوجوان را انتشار دادند و مدعی شدند که آنها را اعدام کردهاند و از آنجایی که هویتشان را نمیدانند از خانوادهها خواستند با دیدن عکسهایشان برای شناسایی و تحویل جنازه به اوین رجوع کنند.
بهشتی سردمدار دستگاه قضایی بود که سعید سلطانپور را از مجلس عروسی به قربانگاه بردند. از شما خوانندگان این سطور میپرسم اگر در ۶ تیرماه ۶۰ خامنهای در حمله گروه فرقان کشته شده بود همین کدیور و امثال او مدعی نمیشدند چنانچه وی زنده میماند این فجایع به بار نمیآمد؟ موقعیت را مغتنم شمرده از پیب و عصا و تار خامنهای نمیگفتند؟ در مورد نشست و برخاست او با ادیبانی چون شفیعی کدکنی و اخوان ثالث روضه نمیخواندند؟ از روحیه شاعرانه و طبع لطیف و منش برخاسته از تساهل و مدارای او نمیگفتند؟ آیا مدعی نمیشدند از آنجایی که خامنهای برخلاف دیگر روحانیون و مجتهدین رمانهای کلاسیک را خوانده بود و با ادبیات و فرهنگ غرب آشنا بود ما را به راهی بهتر رهنمون میکرد؟
اگر به جای باهنر و رجایی، افرادای همچون رفسنجانی و مهدوی کنی و موسوی اردبیلی کشته شده بودند کدیور و امثال او همین روضهها را نمیخواندند؟ آیا نمیگفتند اگر اینها زنده بودند این فجایع به بار نمیآمد؟ اگر مشکینی و جنتی و مصباح کشته شده بودند همین داستانها را علم نمیکردند؟ از انسانیت و عطوفت و محبت «شهدای محراب» نمیگفتند؟ از مصباح یزدی به عنوان فیلسوف و چراغ راه یاد نمیکردند؟ مگر از قدوسی و بهشتی که پای عوامل جنایتکار مدرسهی حقانی را به قوه قضاییه و دستگاه امنیتی باز کردند چهرهی «نجیب» و «ضد خشونت» درست نکردند؟
مگر نه این که علی فلاحیان، غلامحسین محسنی اژهای، روحالله حسینیان، علی یونسی، علی رازینی، علی مبشری، حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی، غلامحسین رهبر پور، حسن شاهچراغی، محمدی عراقی، ابوالقاسم رامندی و یک مشت جنایتکار دیگر به مدد این دو به دستگاه امنیتی و قضایی راه یافتند؟
جای دوری نرویم، آیتالله منتظری که زنده بود و برخلاف بقیه در سلامت نفساش هم شکی نیست در نظام جهل و جنایت چه کار توانست بکند، الا این که خودش هم به حصر رفت و مصیبت کشید؟
صدها آخوند درجه اول نظام که زنده ماندند چه گلی به سر مردم ایران زدند که این چند تا که نیستند بزنند. اگر حضرات زنده بودند آیا مانند دیگرانی که زنده ماندند بر میزان ظلم و تعدی نظام نمیافزودند؟
خوب است به نظرات مرتضی مطهری عضو انجمن سلطنتی فلسفه دوران پهلوی و یکی از «گل» های سرسبد کدیور در مورد فردوسی و چهارشنبه سوری توجه کنیم. او در مورد فردوسی در کتاب «نور ملکوت قرآن» مینویسد:
«اينهمه سر و صدا براي عظمت فردوسي، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجيان از تمام كشورها براي احياءِ شاهنامه، و تجليل و تكريم از اين مرد خاسر زيان بردۀ تهيدست براي چيست؟ !
براي آنست كه در برابر لغت قرآن و زبان عرب كه زبان اسلام و زبان رسول الله است، سيسال عمر خود را به عشق دينارهاي سلطان محمود غزنوي به باد داده و شاهنامۀ افسانهاي را گرد آورده است . نزول سورۀ تكاثر، براي از بين بردن افتخار به موهومات ملّيگرائي است
قرآن فاتحۀ مباهات و فخريّۀ به استخوانهاي پوسيدۀ نياكان را خوانده است؛ و با نزول سورۀ أَلْهَيٰكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّي ' زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ديگر كدام مرد عاقلي است كه به اوهام و موهومات بگرود، و به نام و اعتبار پدران مرده و
عظام پوسيدۀ آنها در ميان قبرها خوشدل گردد؟ او با گامهاي قويم خويشتن خود در راه افتخار و شرف ميكوشد .
تبليغات براي فردوسي و شاهنامه، تبليغات عليه اسلام است
فردوسي با شاهنامۀ افسانهاي خود كه كتاب شعر (يعني تخيّلات و پندارهاي شاعرانه) است خواست باطلي را در مقابل قرآن عَلم كند؛ و موهومي را در برابر يقين بر سر پا دارد. خداوند وي را به جزاي خودش در دنيا رسانيد، و از عاقبتش در آخرت خبر نداريم. خودش ميگويد:
بسي رنج بردم در اين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي
چو از دست دادند گنج مرا نبد حاصلي دسترنج مرا
ما در زمان خود هر كس را ديديم كه خواست عجم را در برابر اسلام عَلم كند، و لغت پارسي را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسكنتي عجيب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا يَـٰٓأُ اولِي الابْصَـٰارِ»
مطهری همچنین در دورانی که نظام جمهوری اسلامی حاکمیتی نداشت در مورد چهارشنبه سوری میگوید:
«قرآن مي گويد: هر امر به اصطلاح قديمي و هر سنت قديمي را به دليل آن كه گذشتگان ما چنين مي كرده اند، نياكان ما اين چنين بوده اند و ما بايد راه نياكان خودمان را برويم، انجام دادن، محكوم است، چرا؟ مي گويد ممكن است نياكانتان اشتباه كرده باشند، ممكن است نياكانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن كه دليل نمي شود. نياكان ما در گذشته چنين مي كرده اند، ما هم چنين مي كنيم! چهارشنبه آخر اسفند مي شود، بسياري از خانواده ها (كه بايد بگوييم: خانواده هاي نادان) آتشي و هيزمي روشن مي كنند، بعد آدم هاي سر و مر و گنده از روي آتش مي پرند: اي آتش زردي من از تو، سرخي تو از من ! اين چقدر حماقت است كه مي پرسيم چرا چنين مي كنيد؟ مي گويند: اين كي سنتي است ميان ما مردم، از قديم پدران ما چنين مي كرده اند. قرآن مي گويد:« اولو كان آباوهم لا يعقلون شيئا . »
اگر هم پدران گذشته تان چنين كاري مي كردند شما وقتي مي بينيد يك كار احمقانه است و دليل حماقت پدران شماست رويش را بپوشانيد. چرا اين سند حماقت را سال به سال تجديد مي كنيد؟ اين فقط يك سند حماقت است كه كوشش مي كنيد اين سند حماقت را هميشه زنده نگه داريد، ماييم كه چنين پدر و مادرهاي احمقي داشته ايم : «اولو كان آباوهم لا يعقلون شيئا». ( منبع : شهيد مطهري، نشريه نصيحت (۴۹۰)
آیا چنانچه مطهری زنده میماند و قدرت داشت میگذاشت جوانان میهن چهارشنبه سوری را جشن بگیرند و سیزده بدر به بیرون از شهر بروند و شادی کنند؟
مطهری در کتاب «تماشاگه راز» همچنین تلاش میکند حافظ را به هیئت آخوندی همچون خود در آورد. گل سر سبد خمینی و کدیور دشمن شاملو و فروغ فرخزاد بزرگترین شاعران ایران بود.
کدیور در ادامهی پاسخ خود میگوید:
«این گذشت سال ۶۷ شد. عملیات فروغ جاویدان توسط سازمان تروریستی مجاهدین خلق بعد از پذیرفتن قطعنامه اتفاق افتاد. قطعنامه را که پذیرفتیم این سازمان تروریستی به ایران حمله میکند. در بدترین زمان. خوب سپاهیان ما، همین بسیج که آن زمان با موضع اش امروز تفاوت میکند، مقابل اینها میایستد. ارتش مقابل اینها میایستد. و اسلام آباد که اینها تصرف کرده بودند از دستشان به در میآورد. تعداد زیادیشان دستگیر میشوند که بحمدالله سرکوب میشوند. اگر آنها مسلط شده بودند یقین داشتم که از رژیم ولایت فقیه به مراتب بدتر عمل میکردند. حمام خونی که امثال رجوی در ایران به راه میانداختند فقط با پل پت در کامبوج قابل مقایسه بود.»
گویا ایران ملک طلق آخوندهاست و هرکس تلاشی برای سرنگونی آنها بکند به «ایران» حمله کرده است. البته که خامنهای و کودتاچیان نیز امروز تبلیغ میکنند که نیروهای بسیج، سپاه و امت حزبالله در مقابل توطئه آمریکا و غرب و دشمنان اسلام ایستادند و آتش «فتنه» را خاموش کردند.
امروز نیز جانیان تبلیغ میکنند که امت حزبالله در روز ۹ دی و ۲۲ بهمن پاسخ دندانشکنی به «حرمت شکنان» عاشورا و «فتنهگران» دادند.
کودتاچیها یک ریز تبلیغ میکنند حرکت خودجوش مردم و ایستادگیشان در مقابل «فتنهگران»، آنها را به «زبالهدان تاریخ» انداخت. آنها میگویند «سران فتنه» جرأت حضور در میان مردم را ندارند چرا که تکه تکهشان میکنند.
به یاوههای خامنهای و احمد خاتمی و احمد جنتی و مصباح یزدی و محمد یزدی گوش کنید تا شباهت آنها را با گفتههای کدیور دریابید.
کدیور حرف جدیدی نمیزند او نعل به نعل تبلیغات رژیم در ۳۲ سال گذشته را تکرار میکند و دروغهای آنان را بازتولید میکند.
کدیور تلاش میکند مردم را متقاعد کند که دل به تغییر نظام خوش نکنند. او قصد ناامید کردن مردم نسبت به آینده را دارد. او میخواهد مردم را به جایی برساند که شکر کنند این رژیم بر آنان حاکم است. او سعی میکند نظام جنایتکار آخوندی را که در سی سال گذشته کشور را به ویرانه تبدیل کرده و فرصتهای تاریخی را از مردم ایران گرفته بهتر از مخالفان آن جا بزند.
موضوع دفاع از مجاهدین نیست بلکه درافتادن با تفکر و دیدگاهی است که بعد از یک عمر جنایت و سیاهکاری تازه میخواهد خود را بهتر از مخالفانش نشان دهد.
من در نقطه مقابل «دلسوزان نظام» هستم. به باور من هیچ گزینهای بدتر از ادامه حاکمیت نکبت جمهوری اسلامی نیست. هیچ بدیلی بدتر از ولایت مطلقه فقیه نیست.
انتقاد من به مجاهدین و رهبری آن به جای خود اما برای نشان دادن میزان دروغگویی کدیور مجبورم مشاهدات خود را توضیح دهم.
در شهریور ۶۷ درست پس از کشتار بیرحمانه هزاران زندانی سیاسی مجاهد و چپ در ایران، مجاهدین به دستور مسعود رجوی بیش از هزار اسیر ایرانی را که بعضاً تا آخرین گلوله در مصاف با نیروهای مجاهدین جنگیده و در نهایت اسیر شده بودند آزاد کردند. برخلاف ادعای کدیور به جای آنکه اسرا مورد انتقام و کینه کشی کور قرار گیرند آزاد شدند. من به چشم خودم صدها تن آنها را دیدهام و با دهها نفر آنها در زندان از نزدیک صحبت کردهام.
در میان آنها فرماندهان ارتشی و پاسداران و بسیجیهای زیادی به چشم میخوردند. «نظام اسلامی» که کدیور سنگش را به سینه میزند اسرای آزاد شده از سوی مجاهدین را بدون سرو صدا و بدون آن که خانوادههایشان در جریان باشند پس از ورود به خاک میهن به سلولهای مخوف انفرادی آسایشگاه اوین انداخت و مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار داد.
در بهمن ماه ۶۷ وقتی ما از زندان گوهردشت به اوین منتقل شدیم، بخشی از آنها پس از طی دوران سخت بازجویی در طبقه بالای بند ما در شرایط رقتباری حبس بودند. آنها آرزوی بازگشت به عراق و دوران اسارت نزد مجاهدین را داشتند.
آنها در سرمای زمستان اوین حتی لباس درست و حسابی نداشتند. ما زندانیان زنده مانده مجاهد به آنها سیگار میرساندیم و من شخصاً به زنده یاد جعفر کاظمی که آن موقع مسئول فروشگاه زندان بود مخفیانه پول اضافی میدادم تا به حساب زندانیان بند ما به آنها میوه دهد. گالیندوپل در سفر دوم خود به ایران در اثر اشتباه مسئولان زندان گوهردشت یکی از آنها را دیده بود که در گزارش خود ذکر میکند.
هیچ سرباز و بسیجیای پس از آن که به اسارت مجاهدین در آمدند و به پشت جبهه منتقل شدند مورد اذیت و آزار قرار نگرفتند و به قتل نرسیدند. من این را شخصاً از اسیرانی که پس از آزادی توسط رژیم به بند کشیده شده بودند پرس و جو کردم. در جلد چهارم خاطراتم به آن اشاره کردهام.
برای بیان شقاوتی که در حق کشتهشدگان و اسرای مجاهدین در جریان عملیات فروغ جاویدان شد به موارد انتشار یافته از سوی مجاهدین اشاره نمیکنم که شائبهی یک سونگری در آن باشد بلکه به منابع رژیم رجوع میکنم:
احمد دهقان نویسنده کتاب «من قاتل پسرتان هستم» در یکی از داستانهای جنگ در مقام راوی از کودکی خود و ادریس و خواهرش رویا میگوید تا این یک روز رویا گم میشود، هر روز در روزنامهها و در میان نام اعدامیها و کشتهشدگان درگیریهای خیابانی و متوفیان و ترور شدگان نام او را میجویند اما نشانی از او به دست نمیآورند. نویسنده به جبههی جنگ میرود. در سال آخر جنگ هم دوباره با ادریس در هیأت دو بسیجی به جبهه میروند و این بار به غرب کشور اعزام میشوند و در عملیات فروغ جاویدان شرکت میکنند. نویسنده شرح میدهد که «راه عقب رفتن بسته بود و ما در میدان جنگ زمینگیر شدیم. آن شب در کنار یک پل ماندیم که جنازه یک زن از سربازان آنها تا صبح در کنارمان بود. از موهای بلند شرابی رنگش فهمیدیم زن است وگرنه صورتش متلاشی شده بود و آنهایی که آنجا بودند گفتند در آخرین لحظه نارنجک تو صورت گرفت و منفجر کرد. ... کنار ما و پای تابلو جنازه زنی دراز به دراز افتاده بود: دستانش را باز کرده بود، پیراهن بر تن نداشت و موهای پریشان ریخته بود رو صورتش. رنگ پستانهایش سرخ و کبود بود و لبانش کبود بود و گردتش کبود بود. تیراندازی شدت گرفت و همه روی زمین خزیدیم و من پشت جنازه زن پناه گرفتم...»
نویسنده توضیح میدهد بعدا متوجه میشود جنازهای که پشت آن سنگر گرفته بود متعلق به رویا بوده است. اما داستان به همین جا خاتمه پیدا نمیکند. او ادامه میدهد: «... نمیدانم چه مدت در کنار او بودیم که دیدم چند تا از جوانهای محلی دور و برمان میپلکند و پوزخند میزنند. من و ادریس تنها عزاداران مرگ رویا بودیم و آن قدر بی حس و آن قدر غمگین و آن قدر عزادار بودیم که حتی به فکرمان نرسید روی او را بپوشانیم تا آفتاب بدنش را نسوزاند و اذیتش نکند. ... ادریس پیراهنش را درآورد انداخت رو جنازه و پاهای او را گرفت و کشید تو شیار رو به رو. به کمکش نرفتم. باز هم دیدم که چندتا از جوانهای محلی دارند چیزی میگویند و با چشم و ابرو ادریس را نشان میدهند. و من کنار تابلو ماندم و ادریس را دیدم که رفت و رویا را کشید تا تو پیچ شیار گم شد و همان جوانها گفتند دختری را امروز گرفتهایم و تازه خفه کردهایم که سالم است و آن جنازه دو روز دست ما بود و دیگر بو گرفته و اگر دوست تو میخواست، میبردیمش به روستامان که پانصد متر آنطرف تر است و گفتند یک دیگ آب تو مردهشویخانه گرم کردهایم که جنازه را توی آن میگذاریم و جنازهی سرد صفای جنازهی گرم را ندارد و ... که دیگر هیچ نفهمیدم،مثل حالا که دیوانه شدهام و داغ شدهام و برایم همه زندگی پوچ و عبث شده. داستان تمبر از مجموعه قصههای کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نوشتهی احمد دهفان. صفحههای ۳۲ تا ۴۵
این کتاب و نویسندهی آن مورد تأیید نظام هستند. در این آدرس میتوانید تبلیغ کتاب فوق را در خبرگزاری مهر ملاحظه کنید
اگر تنها بخشی از آنچه که احمد دهقان در قالب داستان جنگ بیان میکند واقعیت داشته باشد نبایستی کدیور و کدیورها را به خاطر حمایت از چنین جنایاتی به پای میز عدالت کشاند؟
به این عکس نگاه کنید که چگونه بسیجیان و پاسدارانی که کدیور سنگشان را به سینه میزند دشنه در قلب طاهره طلوع بیدختی فرو کرده و او را از درختی در تنگه چارزبر وارونه آویزان کردهاند.
این چهرهی بسیجیانی است که کدیور با خدعه و نیرنگ سعی میکند طینت و سرشت آنها را متفاوت از بسیجیهای امروزی جلوه دهد. این دروغی است آشکار. بسیجیهای آن دوران اتفاقاً شقیتر، دلسیاهتر و جانیتر بودند.
به عکس زیر توجه کنید. این تنها یکی از صحنههای معمول حمله نیروهای بسیجی به فعالان سیاسی در سالهای ۵۸- ۵۹ است. آیا در سالهای اخیر شنیدهاید که بسیجیها اسید به صورت دختران بدحجاب بپاشند؟ آیا شنیدهاید تیغ به صورت آنها بکشند؟ اینها اقدامات معمول بسیجیان در دههی ۶۰ بود. البته چنانچه لازم باشد سربازان گمنام امام زمان از دست زدن به آن ابایی نخواهند کرد.
تنها تفاوت این دوران با آن دوران این است که صابون بسیجیها به تن آقایان خورده است. همین و بس.
کدیور در ادامه همچنان بیپروا دروغ میگوید:
«اینها با رفقای خودشان رحم نکردند چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب. برخی از اینها دستگیر شدند. برخیشان به درک واصل شدند در میدان جنگ. »
کدیور با بهرهگیری از وقاحت آخوندی تحولات صورتگرفته در سازمان مجاهدین در سال ۵۴ را به پای اعضای این سازمان میگذارد در حالی که اعضای مجاهدین، یا بخشی که پس از انقلاب با عنوان سازمان مجاهدین شناخته میشد قربانی تصفیههای بخش مارکسیستی این سازمان قرار گرفته بودند که در آستانهی انقلاب با انتقاد از مشی گذشته سازمان پیکار را تشکیل دادند. اعضای مجاهدین نه تنها دستی در این اعمال نداشتند بلکه به شدت با مقابله به مثل هم مخالف بودند. کدیور مانند لاجوردی و همه جنایتکاران هرجا که به نفعاش باشد قتل و برادرکشی در سازمان مجاهدین را به حساب «مسلمانان» عضو این سازمان میگذارد و هرجا که بخواهد به مقابله با چپ ها و کمونیستها بشتابد، آنها را قاتلین مجاهدین مسلمان معرفی میکند.
به ادبیات او در مورد به «درک واصل» شدن مجاهدین توجه کنید، ببیند چگونه از اعلام خبر «دستگیری و سرکوب» آنها اظهار خوشحالی و خشنودی کرده و از لفظ «الحمدالله» استفاده کرده و خدا را به خاطر این موفقیت بزرگ ستایش میکند.
این همه ماجرا نیست. کدیور چند دقیقه قبل از این در پاسخ به سؤال یکی از شرکتکنندگان که پرسیده بود:
«به نظر شما فکر دستگیری، محاکمه و یا حتی اعدام سران نظام (کدیور میگوید: اسم هم بردند که من حالا نمیخوانم) در آینده نزدیک منطقی، عادلانه یا واقعبینیانه است؟«
پاسخ داده بود:
«لحن سئوال لحن خشن است. من ادبیاتهای خشن را هم میشناسم. و خواهشم این است. همه مون. چه موافق حکومت چه مخالفش از ادبیات خشن استفاده نکنیم. میتوانیم به گونه ای انتقاد کنیم تیز هم باشد اما نه با ادبیاتی از این رو. بنده با اعدام هیچکس موافق نیستم. با صراحت هم میگویم. دادگاه صالحه میبایست تشکیل شود. با نظر هیئت منصفه با داشتن وکیل در مورد جرم وجنایتهای که اتفاق افتاده است تصیم بگیرد. اگر هم دادگاه تشخیص نداد. دادگاه است. من که قاضی دادگاه نیستم. ... دستگیری هیچکس را هم توصیه نمیکنم. بنده حتی ذکر کردم. آقایان سر جایشان هم محکم بنشینند. فقط سلطنت کنند نه حکومت. گفتم مثل کشور مشروطه عمل کنید. بسیار منطقی و معتدل. اینها را ( دستگیری سران رژیم را) هم نه منطقی میدانم نه عادلانه»
تو را به خدا میبینید مردم ما «سلطنت مشروطه» را نخواستند و کدیور در تلاش برای قالب کردن «ولایت مشروطه» است.
ملاحظه میکنید این آخوند «ضد خشونت» که حتی «لحن خشن» را هم برنمیتابید و از موافق و مخالف حکومت هم میخواست از «ادبیات خشن» استفاده نکنند حتی چند دقیقه هم نمیتواند روی حرف خود بایستد وقتی که به مجاهدین و نیروی مخالف میرسد ماهیت خود را رو کرده و خشنترین ادبیات را به کار میگیرد.
او که حتی «فکر دستگیری» سران جنایتکار رژیم را هم «منطقی» و «عادلانه» نمیدانست یک باره از به «درک واصل شدن» جوانانی که جز آزادی مردم و رهایی میهن چیزی در سر نداشتند اظهار خشنودی و خوشحالی کرده و ستایش خدا را نیز به جای می آورد. مطمئن باشید در نگاه کدیور تنها «مجاهدین» به «درک واصل نشدند» حتماً در نگاه او بخش عظیم غیرمجاهدینی که در نبرد با رژیم به خاک افتادند نیز «به درک واصل شدهاند». بدون شک در نگاه او بخش بزرگی از غیرمجاهدینی که جسم و روحشان در شکنجهگاههای رژیم درهم شکسته شد و عاقبت مقابل جوخهی اعدام ایستادند «به درک واصل شدهاند». این است «اسلام رحمانی» که کدیورها بشارت میدهند. کینه و نفرت کدیور و امثالهم با مجاهدین تاریخی است. (۳) او که چند دقیقه پیش گفته بود با اعدام هیچ کس موافق نیست، از کشته شدن بهترین جوانان میهن در میدان نبرد و اعدام در میادین شهر و از سر تیر چراغ برق و درختهای تناور تحت عنوان «سرکوب» اظهار خشنودی و رضایت میکند.
خمینی و لاجوردی هم دائماً از «رحماء بینهم» و «اشداء علیالکفار» میگفتند. خمینی در فرمان کشتار ۶۷ هم روی آن تأکید میکند. رحمت و شفقت را برای خودشان میخواهند و شدت و سختگیری و سرکوبی را برای مخالفان که از آنها به عنوان «کفار» یاد میکنند.
کسی نیست از کدیور بپرسد آیا برای کسانی که در عملیات فروغ جاویدان دستگیر شده بودند دادگاه صالحه تشکیل دادید؟ آیا هیئت منصفه و وکیل در کار بود؟ پس چگونه از «سرکوب» آنها دفاع میکنی و «الحمدالله» میگویی؟ آیا در قرن بیست و یکم، آنهم در آمریکا دیدهاید یک خطیب دینی که دم از «شفقت» و «انسانیت» میزند اینگونه سخن بگوید؟ کدیور هم در زمرهی معجزات نظام جمهوری اسلامی است که به خارج صادر شده است.
من و امثال من راهی به اسناد و مدارک نظام نداریم وگرنه به سادگی میتوانستیم همچون اسنادی که در ارتباط با گنجی بیرون آمده (۲) خوانندگان را با عملکرد کدیور در گذشته و به ویژه در ارتباط با اعدامها و سرکوبی ها آشنا کنیم.
شما را دعوت میکنم به شنیدن ضجههای آیتالله گلزادهی غفوری که دو پسر و یک دختر و دامادش را سربازان گمنام امام زمان «به درک واصل کردند». پیرمرد پس از ۴ ماه بی خبری از دخترش مریم، مطلع میشود که او را نیز به جوخهی اعدام سپردهاند. باشد که شنیدن هق هق او و توصیف او از زلالی و صداقت و پاکی مریم و مریمها شما را با دنائت و رذالتی که کدیور نمایندگی میکند آشنا کند.
کدیور در تحریف تاریخ یک جنایت میگوید:
«اشتباهی که در سال ۶۷ اتفاق افتاد و توسط آیتالله منتظری انتقاد شد و به کناره گیری اش از رهبری منجر شد دقیقا سر این مسائل بود. اختلاف در این بود که آیا کسانی که در زندان هستند و هنوز از این افراد حمایت میکنند آیا اینها مشمول همان مجازات میشوند یا نه؟ وزیر اطلاعات وقت محمدی ری شهری که متاسفانه در آنجا صحنه گردان اصلی بود رفت این اجازه رو گرفت از رهبر وقت که هر کسی که همراهی میکند با کسانی که به ایران حمله کردهاند ولو در زندان بوده باشد و نه در میدان جنگ مشمول مجازات مشابهی میشود. یعنی اگر سر موضع ایستاده است اعدام میشود.»
کدیور کشتار بیرحمانه زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را «اشتباه» میداند. این آخوند حقه باز که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکند و درس «آزادگی» و «عدم خشونت» به این و آن میدهد کشتار هزاران زندانی سیاسی بیدفاع در سراسر کشور را که در تاریخ معاصر پس از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته تنها یک «اشتباه» میداند و با توسل به خدعه و نیرنگ سعی میکند تاریخ را نیز تحریف کند.
او سعی میکند تمام کاسه کوزهها را سر آخوند جنایتکاری همچون ریشهری بشکند که در آن موقع وزیر اطلاعات بود. او سعی میکند دستور خمینی را به گونهای جلوه دهد که گویا قرار بوده دستگیر شدگان فروغ جاویدان اعدام شوند در همان وسط ریشهری از خمینی خواسته کسانی که از مجاهدین به هر نحو حمایت میکنند نیز مشمول حکم شوند که خمینی پذیرفته است. در حالی که نقشه کشتار و قلع و قمع زندانیان از ماهها پیش ریخته شده بود. در اسفند و فروردین ۶۷ مسئولان زندان کمیته مشترک به مسعود مقبلی فرزند هنرپیشه معروف سینمای ایران هشدار داده بودند که برای تصفیه خونین به زندان اوین خواهند آمد. از ماهها قبل مسئولان زندان وعده میدادند چنانچه امام و مسئولان دستور دهند نارنجک در سلولها خواهند انداخت. در اردیبهشت ماه آقای انصاری نجفآبادی نماینده آیتالله منتظری در زندانها به مسئولان انتخابی بند ۱ اوین هشدار داد که مسئولان زندان در کار تدارک توطئه خطرناک علیه زندانیان هستند. در خرداد ۶۷ پس از آن که با ضربات کابل، و مشت و لگد شدیداً مورد تنبیه قرار گرفتیم و به سلول انفرادی و قطع ملاقات محکوم شدیم، عرب دادیار زندان در حالی که با کابل به سر و کولمان میکوبید فریاد میزد بگذارید امام فتوا دهد بهتان نشان خواهیم داد. فکر میکنید تنبیهتان به همینجا ختم میشود؟
کشتار زندانیان زیر حکم درست پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷ در اوین آغاز شد. جنایت برنامهریزی شده با انجام عملیات فروغ جاویدان وسعت بیشتری یافت.
کدیور تلاش میکند آمار قتلعام شدگان را نیز تقلیل دهد:
«تعداد زیادی یعنی نزدیک سه هزار نفر برخی که در میدان دستگیر شده بودند و برخی که در زندان بودند به این وسیله محاکمه سریع شدند و اعدام شدند. »
آیتالله منتظری صریحاً میگوید: «بالاخره در آن جریان طبق گزارشهایی که به من دادند حدود دو هزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام کردند. » خاطرات آیتالله منتظری صفحهی ۳۴۷
ظاهراً اشارهی کدیور به آمار اعلام شده از سوی آیتالله منتظری است. اما به میل خود آن را نیز دستکاری میکند و ۲۸۰۰ نفر را مبنا میگیرد و قلم بر روی نام ۱۰۰۰ زندانی دیگر میکشد.
او در این میان سعی میکند اسیرانی را که در شهرهای مرزی به دار کشیده شده بودند و یا در ماههای بعدی در تهران اعدام شدند نیز به آمار فوق ملحق کند تا دوغ و دوشاب در هم آمیزد. او برخلاف آیتالله منتظری سخنی درباره قتلعام زندانیان چپ که بر اساس فتوای جداگانه خمینی به دار کشیده شدند نمیگوید و به جایش اسرای قتلعام شده عملیات فروغ را جزو آمار اعلام شده آیتالله منتظری جا میزند. چرا که استدلالهایی که کرده فرو میریزد. چرا که اعدام زندانیان مسن تودهای به اتهام حمایت از عملیات فروغ جاویدان مجاهدین چیزی نیست که بشود به کسی قبولاند. کدیور مجبور است اعدام صدها زندانی چپ را شریرانه سانسور کند.
کدیور در ادامه میگوید:
«آیتالله منتظری نامه نوشت و انتقاد کرد. به چه کسی انتقاد کرد؟ به رهبر. از چه کسانی دفاع کرد؟ از سازمان مجاهدین خلق که قاتل پسرش بودند. شما جرات میکنید چنین کنید. لذا این فرد، وقتی من میگویم اسلام سبز به حقوق بشر قائل است، امتحان پس داده است، حاضر شد به خاطر دفاع از حقوق این افراد، افرادی که واقعا حقوق بشر را زیر پا گذاشته بودند، حق دارند . ولو زندانی ما هستند از حداقل حقوق انسانی برخوردار باشند. منجر به کنارهگیریاش از رهبری شد. و امروز افتخار ملت ایران است. خانه این مرجع خانه امید ملت ایران است. چرا؟ به خاطر این که از ملت ایران، از حقوق شهروندانی دفاع کرده است که دستشان به خون فرزندش آغشته بوده است. ما میگویم به حداقل حقوق شهروندی قائلیم این هم نمونهاش. اگر قرار باشد این اندیشه به حکومت برسد این گونه از حقوق شما دفاع میکند. امتحان پس داده است. کس دیگری سراغ دارید این گونه باشد به من معرفی کنید.»
این که رفتار آیتالله منتظری و سلامت نفس ایشان چه ربطی به «اسلام سبز» دارد خدا میداند. کدیور و کدیورها امکان ندارد بتوانند در میان «اسلام سبز»یها یک نفر را نشان دهند که مانند آیتالله منتظری از حق مخالفاش دفاع کرده باشد. در مقابل جنایات خمینی موضعگیری کرده باشد و یا هنگامی که آیتالله منتظری زیر فشار بود از او حمایت کرده باشد. اتفاقاً بنا به تصدیق آیتالله منتظری، کروبی و امام جمارانی، زمینه برکناری او را با نامهای که همراه با حمید روحانی نوشته بودند و جعلیاتی که به هم بافته بودند فراهم کردند. برنامهریزی برکناری ایشان به عهده فعالان مجمع روحانیون مبارز و دفتر خمینی که در تیول آنان قرار داشت بود، معرکهگردان جلسات بعد از برکناری ایشان در دانشگاهها هادی خامنهای و مجید انصاری و مجمع روحانیون مبارز بودند. عبدالله نوری کسی بود که فرماندهی خراب کردن دیوار جلوی منزل ایشان را به عهده داشت. میر حسین موسوی فرمان پایین کشیدن عکسها و تصاویر ایشان از ادارات را داد. خاتمی هشت سال پس از برکناری ایشان از قائم مقامی رهبری حاضر نشد پاسخ نامه تبریک ایشان را بدهد. شورای امنیت ملی به ریاست خاتمی فرمان حصر ایشان را صادر کرد. رفسنجانی از تضیقات به عمل آمده علیه ایشان حمایت کرد. به شکلی یک سویه خاطراتی در مورد ایشان انتشار میداد که شائبهی سادگی و مذبذب بودن و آلت دست بودن ایشان در اذهان را تقویت کند. مصطفی تاج زاده در مناظرههای انتخاباتی سال ۸۸ به صراحت گفت که ایشان لیاقت رهبری نظام را نداشتند.
کدام یک از کسانی که زیر علم «اسلام سبز» جمع شده و سینه میزنند به حقوق بشر معتقدند؟ خوب است محسن کدیور نگاهی به زنهای صیغهای و عقدی عطاءالله مهاجرانی شوهرخواهرشان بکنند. بخش بزرگی از «سبزهای» حکومتی در جنایت علیه بشریت دست داشتهاند. سیاهترین سالهای حاکمیت نظام را آنها رقم زدهاند.
رفتار آیتالله منتظری برخاسته از اسلام و فقه و شرع نبود چرا که اگر چنین بود لابد از میان هزاران مجتهد در ایران و عراق لااقل یکی از ایشان در بحبوحهی برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری از او دفاع میکرد. اگر شرع و اسلام و فقه منشا رفتار ایشان بود یک فقیه دیگر را نشان دهید که در آن دوران در مقابل کشتار زندانیان سیاسی ایستاده باشد. نسبت به شکنجه زندانیان اعتراض کرده باشد. اگر قرار بود شرع و اسلام و فقه راهنمای عمل آیتاله منتظری باشد این همه فاصله بین او و دیگر مراجع نبود و خمینی که استادش مینامید و عمل به فرمانش را بر خود واجب میدانست ایجاد نمیشد. رفتار آیتالله منتظری منبعث از شخصیت بیمثال ایشان بود. او اگر قائم مقام استالین هم بود حاضر به تأیید جنایات او نمیشد.
نسبت فقه و حقوق بشر نسبت «جن و بسمالله» است. این دو چه ربطی به یکدیگر دارند؟
علاقه و احترامم به آیتالله منتظری را بارها عنوان کردهام، او را یک استثنا در میان دولتمردان ایرانی میدانم. اما این باعث نمیشود که نسبت به او دچار ذهنیت هم بشوم. پیشتر گفتهام آیتالله منتظری صدها نماینده برای اعمال حاکمیت و قضاوت از سال ۵۷ تا ۶۸ انتخاب کرد. در این میان نام آنهایی که بویی از انسانیت بردهاند را ذکر کنید. هادی غفاری، محمدی گیلانی و بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت احکامشان از سوی ایشان صادر شده بود.
آیتالله منتظری حتی در جریان کشتار ۶۷ هم به نوعی با بخشی از اعدامها موافقت میکنند. ایشان در ارتباط با اعدام اسیرانی که در جریان عملیات فروغ جاویدان دستگیر شدهاند اساساً مشکلی ندارند و میگویند ملت هم پذیرا است. همان ادعایی که امروز سران حاکمیت در ارتباط با اعدام «سران فتنه» میکنند. در طول ۳۰ سال گذشته حاکمان جمهوری اسلامی هر جنایتی که انجام دادهاند مدعیشدهاند که با حمایت مردم صورت گرفته است.
آیتالله منتظری در ارتباط با اعدام زندانیان بیدفاع نیز جواز مرگ صادر میکنند توجه کنید:
«بعد به آنها گفتم «اگر امام هم اصرار [به اعدام] دارند شما یک عده از آنها را که در زندان شیطنت میکنند و تبلیغ و فعالیت دارند مجدداً با روش صحیح بازجویی کنید و آنها را درست محاکمه کنید و پس از محاکمه اگر محکوم به اعدام شدند اعدامشان کنید. در این صورت لااقل کسی نمیگوید کسی را که به پنج سال زندان محکوم شده است جمهوری اسلامی اعدام کرده است.» خاطرات آیتالله منتظری صفحهی ۳۴۷
یعنی طبق نظر ایشان صرف تبلیغ و فعالیت درون زندان میتواند جواز قتل زندانی باشد. در کدام «حقوق بشر» چنین جنایتی پذیرفته است؟
یک خط نشان بدهید که آیتالله منتظری با اعدام دخترانی که هویتشان نیز مشخص نبود مخالفت کرده باشد. یک خط نشان دهید وقتی روز روشن مشکینی و موسوی تبریزی در تلویزیون و روزنامهها حاضر شده و میگفتند مجروحشان را در خیابان تمام کش کنید آیتالله منتظری مخالفت کرده باشد.
آیتالله منتظری بعد از آن که گیلانی صدتا صدتا جوانان مردم و گاه ۱۲- ۱۳ ساله را روانه جوخهی اعدام میکرد حکم نمایندگی خود را به او داد.
درست است وقتی همه چیز از حد گذشت ایشان هم لب به سخن گشودند. آیتالله منتظری به تعبیر خودشان با خمینی تا دم جهنم رفتند اما حاضر نشدند داخل جهنم شوند.
رسالهی عملیه آیتالله منتظری را باز کنید چند تا حکم میتوانید به من نشان دهید که در آن حقوق بشر زنان را به رسمیت شناخته باشد و در تضاد کامل با تعهدات دولت ایران به مجامع بینالمللی نباشد.
اگر قرار به روضه خوانی باشد بر اساس منطق کدیور آیا نمیشود گفت مسعود رجوی فرمان آزادی اسیران نظامی را داد که در قتل همسرش پایکوبی کرده و فرزندش را به اسارت برده بود؟ فرمان آزادی اسیرانی را داد که تا آخرین لحظه با نیروهایش جنگیده بودند؟ نمیشود برای همین اقدام به مردم وعده داد چنانکه آنان به قدرت برسند چنین و چنان میکنند؟ آیا پذیرفتنی است؟ آیا نمیشود گفت دیگران کی و کجا در بحبوحهی جنگ فرمان آزادی اسرای طرف مقابل را دادهاند در حالی که اسرای خودشان قتلعام شدهاند؟
به یادتان میآورم مسعود رجوی درست پس از قتل خواهرش به دست «سربازان گمنام امام زمان»، آنهم پس از ۶ سال اسارت، دستور آزادی اسیرانی را داد که در جنگ با ارتش آزادیبخش دستگیر شده بودند.
ملاحظه کنید چگونه کدیور از به قتلرساندن مجاهدینی که جبهه جنگ به اسارت درآمده بودند اظهار شادی میکند و خداوند را برای این همه شقاوت و بیرحمی ستایش میکند. این وضعیت کسی است که امروز در حاکمیت نیست و در خارج از کشور و به اصطلاح زمین بازی اپوزیسیون چنین لحن جنایتکارانهای دارد اگر او قدرت میداشت برای حافظت و مراقبت از آن چه فرامینی را صادر میکرد؟ اگر او حاکم شرع دادگاه مجاهدین «بهدرک واصل شده بود» حکمی غیر از آن میداد که نیریها و گیلانیها و موسوی تبریزیها دادند؟
کدیور در این سخنرانی وعده سرخرمن میدهد که اگر «اندیشه» ایشان و همراهانشان به حکومت برسد از حق مردم دفاع میکنند. چه ربطی بین اندیشه کدیور و آیتالله منتظری است خدا میداند. درست است که کدیور شاگرد آیتالله منتظری بوده، اما بسیاری از رهبران نظام نیز شاگردان ایشان بودهاند. دری نجفآبادی نه تنها شاگرد که رئیس دفتر ایشان هم بود اما وزیر اطلاعات و دادستان کل کشور نظام شد. قتلهای زنجیرهای به فرمان او صورت گرفت. در سال ۶۰ هم وی یکی از حکام شرع اصفهان بود که احکام اعدام زیادی صادر کرده بود. بعد از آن جنایات به ریاست دفتر آیتالله منتظری رسید. کدیور به گونهای با مردم حرف میزند که گویا هیچگاه در حاکمیت نبودهاند. او حرفی از سیاهترین سالهای حاکمیت نظام که همفکران او در قدرت بودند نمیزند. تلاش آنها این است که این بخش از تاریخ میهنمان را از حافظهها پاک کنند.
کدیور ادامه میدهد:
«لذا من میگویم آن کار [کشتار زندانیان] اشتباه بوده است. رهبر فقیه مجتهد بزرگ ما اعتراض کرده است. بهای اعتراضش هم این بود که خانه نشین شده است. رهبری را از دست داده، اما مقابل خدا رو سفید است. مقابل ملت ایران هم رو سفید است. این جمله که به شما گفتم یک دنیا ارزش دارد. بنده زمانی رفتم پای درسش نشستم، گفتم این درس درس دین است. این درس راه امام علی و راه امام حسین است. و امروز که میگویم در عرصه عمومی من نمیگویم ارزشهای دینی را به کناری بگذارید، ارزشهای دینی را حفظ کنید. چون اگر نکنید امثال او را نخواهید داشت. کدام اندیشه سکولار را دارید که بتواند چنین زیبا حماسه بیافریند. و از حقوق مخالف خود در چینن شرایط حساسی دفاع کند. »
گیرم که حرف کدیور درست باشد آیا نیاز یک جامعه مدرن همین است؟ کدیور نمیداند یا خود را به جهالت میزند، هرآنچه که امروز بشریت به عنوان دمکراسی، حقوق بشر، حقوق اساسی مردم، حقوق شهروندی دارد حاصل اندیشه سکولار است.
هر جنایتی که در ۳۲ سال گذشته در کشور صورت گرفته بر اساس ارزشهای دینی صورت گرفته است. برای یک بار هم که شده بایستی دست مذهب را از حکومت و دولت کوتاه کنیم. نبایستی اجازه داد به هیچ قیمتی مذهب قدرت بگیرد. مذهب مسئله خصوصی و شخصی افراد است.
نیازی نیست به قرون و اعصار گذشته رویم، نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر کشورمان و پیشرفتی که در شئون مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری صورتگرفته به ما نشان میدهد که همهی این پیشرفتها در سایهی تلاشهای افراد سکولار انجام گرفته است و اهل حوزه و این حرفها ... هیچ اقدام مثبتی انجام ندادهاند که هیچ تا آنجا که میتوانستهاند در مقابل هرگونه تحول و پیشرفتی ایستادگی کردهاند.
نمیدانم مفهوم زیبایی در نگاه کدیور چیست؟ اما میدانم آنچه تا کنون حوزه و آخوندها به ایران و ایرانی هدیه دادهاند جز اشک و آه و مصیبت درد و رنج چیزی نبوده است.
زیباییهای فرهنگ ما را چه کسانی خلق کردهاند؟ به شعر و رمان و داستان نویسی و ادبیات نگاه کنیم. ارمغان حوزه و آخوند و آخوند مسلک برای مردم ما در این زمینه چه بوده است؟ در مقابل چهرههای درخشان ادبیات ایران که جملگی سکولارند به چه کسانی میتوانند بنازند؟ آیا یک دوجین شاعر و داستاننویسی را که دست پرورده نظام و «حوزه هنری» هستند میتوان با آنها مقایسه کرد؟
با وجود در دست داشتن کلیه امکانات کشور در سه دهه گذشته مقابل چهرههای درخشان تئاتر و سینمای ایران که همگی سکولارند چه چیزی را به کشور عرضه کردهاند؟ سینماگران دفاع مقدس؟ سینمای مکتبی؟
تازه در این میان اگر کسی کوچکترین نبوغی از خود نشان داده است به خاطر فاصلهای بوده که از این تفکر گرفته.
با وجود نظرات به غایت ارتجاعی علمای حوزه و دین راجع به موسیقی و ترانه و شادی و شعف، آیا ارمغانی به جز نوحه و عزا و گریه و زاری و مصیبت برای مردم داشتهاند یا میتوانند داشته باشند؟
به نظرات آیتالله منتظری که اتفاقاً «پیشرو ترین» در زمینه موسیقی است توجه کنید کجایش با «حماسه زیبا» آفرینی میخواند؟! از سایت خود ایشان هم برداشته شده است.
«۞ نظر شما را در مورد ساز سه تار كه يكي از سازهاي اصيل و سنتي موسيقي ايراني است؟ و اینکه منظور از "لهو" چيست ؟ آيا به هر آلت موسيقي آلت لهو گفته مي شود يا خير؟ آيا علاقه داشتن به چيزي مانند موسيقي مساوي با علاقه به لهو است ؟
آیتالله منتظری:
لهو، از نظر معناي لغوي به معناي سرگرمي و غفلت و اعراض است ; و لعب به معناي بازي (در مقابل جدي ) و مزاح كردن به قصد لذت بردن و تفريح و امثال آن مي باشد.
اما بديهي است كه در شريعت هر سرگرمي و اعراض و غفلت يا بازي و مزاح و لذت بردن حرام نمي باشد، بلكه مقصود از لهو و لعب كه در مورد بعضي انواع موسيقي ها گفته مي شود، هر صدا و آهنگ و سازي است كه معمولا انسان را از خدا و حق و حقيقت باز مي دارد و موجب غفلت و اعراض از راه خداوند و جلب به شهوت راني و فساد جنسي و يا خروج انسان از حالت تعادل رواني و تعقل مي شود. بنابراين هر موسيقي داراي تأثيرات مذكور نمي باشد.
ان شاءالله موفق باشيد.
۞ نظرتون در مورد موسيقي چيست ...؟ البته منظور شخص من از موسيقي صرفا موسيقي ايراني يا به اصطلاح موسيقي سنتي است . آيا ايراد شرعي به اين موسيقي وارده ؟
آیت الله منتظری:
بسمه تعالي
با سلام و تحيت خدمت شما
هر موسيقي حرام نيست ، موسيقي اگر موجب تحريك شهوت جنسي و كشش به فساد و يا خروج انسان از حالت تعقل باشد، احداث و گوش دادن به آن جايز نيست . والسلام عليكم و رحمة الله .
۞ شركت در مجالس و اماكن مذهبي كه با استفاده از دف مديحه سرائي ائمه اطهار(ع ) مي گردد چه حكمي دارد؟
آیت الله منتظری:
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
دف زدني كه متناسب با مجالس فسق و فجور باشد حرام است؛ و در جشنهاي ازدواج حلال بودن آن بعيد نيست ، ولي در غير اين صورت احوط ترك است . و همچنين حضور در مجالس آن اگر ترويج آن باشد.
ان شاء الله موفق باشيد.
۞ آيا يادگيري سنتور و ويولون كه جزو سازهاي موسيقي هستند اشكال دارند؟ و آيا نواختن موسيقي توسط زن در برابر مرد اشكال دارد؟
آیت الله منتظری:
با سلام و تحيت
- اگر يادگيري براي تنظيم غنا يا لهو نباشد اشكال ندارد.
- اگر مهيج يا موجب مفسده باشد جائز نيست.»
تکلیف ما با این احکام ارتجاعی چیست؟ آیا میشود در رادیو تلویزیون «اسلام سبز» رقصید و آواز خواند؟ زنان را به صحنه آورد؟ استاد و مرجع بزرگ که امثال کدیور مدعی هستند از روی دست او نگاه میکنند میگوید جایز نیست.
آیا این نگاه در مقابل زیباییهای خلق شده توسط شاعران و ترانهسرایان و آهنگسازان و خوانندگان بزرگ ایران که هیچ یک از تفکر حوزه و «اسلام سبز» برنخاستهاند چیزی به جز ترانه سرودهای ملالتبار تولید شده در رادیو تلویزیون و وزارت ارشادی که لااقل هشت سال آن دست خاتمی بود میتوانست یا میتواند ارائه دهد؟
آیا حوزه علمیه و تفکر آخوند به جز مولودیخوانان مجالس زنانه و نوحهخوانهای پاچه ورمالیده بزک دوزک شده میتواند کالایی به جامعه ارائه کند؟ اگر چنین بود که در سی سال گذشته قادر به تولید یک نفر شده بود.
این حضرات در نقاشی و مجسمه سازی و گرافیک و هنرهای تجسمی چه خدمتی به جامعه ایران کردهاند؟ الا ایجاد مانع و تکفیر و نهی.
در روانشناسی و جامعه شناسی و علوم انسانی چه ارمغانی برای مردم ایران داشتهاند؟
در مقابل پیشرفتهای بشری در زمینه حقوق و جرمشناسی و جزا و ... چیزی به مردم ایران هدیه کردهاند؟ قوانین قرون وسطایی شرع؟ مجازاتهای اسلامی؟ بربریت و وحشیگری؟
در عرصه سیاسی در برابر مصدق چه کسی را علم کردهاند؟ آیتالله کاشانی! رجل بزرگ سیاسیشان کیست؟ خمینی! نسب تاریخیشان به کی میرود؟ شیخ فضلالله نوری!
آرمانشهرشان کجاست؟ قم! مگر نه این که ایدهآلشان این است که هر شهری را به شکل آن در آورند؟ مگر نه این که ایدهال کدیور و کدیورها ایجاد یک حوزه علمیه در هر شهر است؟
۳۰ سال است بیشترین امکانات را به این شهر اختصاص دادهاند، کدام یک از مظاهر یک جامعه مدرن در این شهر دیده میشود؟ کدام موزه، کدام سینما، کدام تئاتر، کدام فرهنگسرا، کدام سالن اپرا، کدام سالن موسیقی، کدام تفرجگاه، کدام محل شادی و نشاط، کدام منظره دلفریب؟ در این شهر جز در صحن و رواقهای «حضرت معصومه» و قبرستانهای قم، شب در کجا میتوان آسود؟ «زندگی»در کجای این شهر جریان دارد؟ در کجای این شهر میتوان رنگهای شاد و زنده را دید؟ در این شهر جز صدای نوحه و عزا و شیون چه چیزی شنیده میشود؟ جز قیافههای منحوس روضهخوانان و نوحهخوانان و فضای مرگ و ناامیدی چه چیزی دیده میشود؟ مگر نه این که آخوندها قرنها از راه گریاندن مردم ارتزاق کردهاند. شیرینیشان چیست؟ الا شکر پنیر و نقلبادامی و آبنبات قیچی و سوهان برای خیرات سر قبرها.
بهوش باشیم، مردم یک باز از سوراخ خمینی گزیده شدند. اجازه ندهیم کدیورها دوباره فرزندان میهنمان را فریب دهند. باز هم تأکید میکنم آزمودن دوباره مذهب در قدرت با هر عنوانی اشتباهی هولناک است.
ایرج مصداقی
۳۰ فروردین ۱۳۹۰
پانویس:
۱- از این جمع محمد مفتح، حسن آیت، وحید دستگردی، مهدی شاهآبادی به ترتیب توسط گروه فرقان، مجاهدین و در جنگ کشته شدند. اما بقیه از جمله جنایتکاران نظام در سالهای بعدی بودند و پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ نیز از حامیان اصلی کودتاچیان به شمار میروند. اسرافیلیان نشریه جیغ و داد را راهاندازی کرد که در ضدیت با نیروهای مترقی شهره بود و نقش اساسی در راهاندازی غائله «انقلاب فرهنگی» داشت. زوارهای سالها به جنایت و نقض حقوق بشر در دادستانی انقلاب و قوه قضاییه مشغول بود و عاقبت نایب رئیس شورای نگهبان شد. رحیمیان عضو دفتر خمینی و نماینده ولی فقیه بنیاد شهید است. جلالالدین فارسی بهمن رضاخانی یک کشاورز را در زمین مزروعیاش به قتل رساند و در نظام «عدل اسلامی» تاوانی پس نداد. اصغر جمالی فرد هرچه کرد از تهران یا سنقر کلیایی به مجلس راه یابد موفق نشد. حتی نزدیکیاش به جناح راست اقبالی برای او نداشت.
۲- سایتهای وابسته به دولت که به اسناد محرمانه دسترسی دارند برای در تنگنا قرار دادن گنجی، دستخطی از او را که در حمایت از اعدامها و انتقاد از تعلل در سرکوب گروهها نوشته انتشار دادند.
بر اساس دست نوشته هایی که یکی از دوستان قدیمی اکبر گنجی در اختیار مشرق قرار داده، وی در پاسخ به سوالی در گزینش یک نهاد، درباره اقدامات دادگاه انقلاب و اینکه کدام کارهای دادگاه انقلاب مورد تایید شما بوده و کدامیک مورد تایید شما نیست، اینچنین نوشته بود :
"آن که مورد تایید ماست، اعدام مفسدین است و آنکه نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضدانقلاب است که هزاران ساواکی و گروه های ضدانقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می خواهد می کنند ".
قطعا اگر چنین سندی راجع به یک مدعی حقوق بشری در هر کجای دیگر دنیا انتشار مییافت بازتابهای متفاوتی میداشت. گنجی هم که به روی مبارک نمیآورد.
۳- سید ابراهیم نبوی مدیرکل اجتماعی وزارت کشور در دورهی ناطق نوری و یکی از عوامل سرکوب مردم در دههی ۶۰ و یکی از چماقداران در غائلهی انقلاب فرهنگی که با منفورترین چهرههای رژیم همنشین و همراه هم بوده ابایی ندارد که همچنان بگوید: «با نفرت و تلخی به مجاهدین خلق نگاه کرده ام. هرگز نتوانسته ام خیانت آنان به جامعه و کشور را ببخشم،» حالا نظرش را راجع به خامنهای و ... بپرسید؟