۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه
محوطه 6 هزارساله تخریب شد
بار دیگر پایتخت شاهد از بین
رفتن محوطه تاریخی به مدد بلدوزرهای راه سازی شد. این اقدام در حالی انجام
گرفت که کارشناسان میراث فرهنگی بارها بارها درباره خطر از بین رفتن آثار
تاریخی موجود در محور تاریخی ورامین هشدار داده بودند. پیشتر اداره راه
سازی بخشهایی از محوطه 6 هزارساله فخرآباد را تخریب کرده بود.
به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، نزدیک دو سال پیش شرکت مشاور اداره راه ورامین، طرح راه سازی میان
ورامین و چرمشهر را آغاز کرد. میراث فرهنگی ورامین هم اعلام کرد که اگر
قرار است، اقدامی در این زمینه انجام شود باید کارهای مطالعاتی صورت بگیرد و
نتیجه آن به میراث فرهنگی ورامین اعلام شود. با این وجود، همچون بسیاری از
اقدامات عمرانی در ایران، مشاور تغییر کرد و هیچ اقدام مطالعاتی انجام
نشد.
بلدوزرها به جان آثار تاریخی ورامین افتادند |
«مجید
ژاله نیا»، مدیر دفتر میراث فرهنگی ادامه اتفاقاتی که پس از تغییر مدیریت
افتاد، را اینگونه تعریف میکند: «بعد از اینکه بدون هیچ هماهنگی قبلی
مشاور تغییر کرد، پیمانکار وارد پروژه اجرایی شد. با این وجود، ما سعی
کردیم که کار را متوقف کنیم. علت توقف کار هم این بود که این پروژه، بدون
هماهنگی و اخذ مدارک از میراث فرهنگی، انجام شده بود. این طرح در همان بدو
آغاز کار صدمات جدی به بخشی از دامنه جنوبی و غربی محوطه باستان شناسی
وارد کرده بود. تپه فخرآباد نیز آسیبهای جدی دید. سازمان میراث فرهنگی
شکایت کرد و خواستار این شد که اداره راه سازی برای انجام مطالعات تامین
اعتبار بکند. اما هیچ پاسخی از سوی اداره راه ورامین به ما داده نشد.»
بلدوزرها به آثار میراث فرهنگی می رسند و از روی آن به راحتی رد می شوند |
اما
اداره راه سازی برای هشدارهای میراث فرهنگی تره هم خورد نکرد. اتفاق افتاد
و یک ماه پیش دوباره فعالیت اداره راه سازی از سر گرفته شد. پیمانکار
دوباره شروع به کار کرد و حالا روی همین مسیر فرهنگی به آثار تاریخی برخورد
کرد.
ژاله
نیا میگوید که ما دوباره مستقیما به مسئولان پروژه راه سازی مراجعه کردیم
و خواستار توقف کار شدیم اما هیچ پاسخ مناسبی از سوی آنها دریافت نکردیم و
حالا ماندیم با آثاری که دارند از دست میروند چه بکنیم.
ادامه تخریب تاریخ 6 هزارساله ورامین با بلدوزرهای راه سازی
جاده
ورامین به چرمشهر یکی از مسیرهای کهن ارتباطی شمال و جنوب دشت ورامین است
که قدمت سکونتگاههای آن بر اساس شواهد موجود به هزاره ششم پیش از میلاد
باز میگردد. این مسیر در شرق دشت ورامین از یک سو شهرهای ری و ورامین را
در شمال به قم و کاشان در جنوب پیوند داده و امروزه نیز از راههای اصلی
ارتباطی منطقه به حساب میآید. با این وجود اداره راه سازی طی یک ساله
گذشته نه تنها محوطه 6 هزارساله فخرآباد را تخریب کرد بلکه با ادامه پروژه
سایر محوطههای تاریخی محور ورامین را هم دارد از بین میبرد.
محوطه
باستانی فخرآباد در مرداد سال 1382 به شماره 9484 در فهرست آثار ملی ایران
به ثبت رسیده و دارای سه هزار متر وسعت و ارتفاع 5 متر است.
این
محوطه یکی از محوطه های مهم پیش از تاریخ در دوره آغاز روستانشینی است که
شواهد کم نظیری از نخستین مراحل استقرار و اولین فرایندهای صنعتی شدن جوامع
انسانی را در دشت ورامین، در 6 هزار سال قبل نشان می دهد.
«محمدرضا
نعمتی»،مدیر مرکز باستان شناسی استان تهران میگوید که بر اساس پیگیریهای
اداری و حقوقی اداره کل میراث فرهنگی استان تهران پیمانکار موظف به توقف
عملیات و متعاقب آن اجرای برنامه کاوش در محوطة فخرآباد و بررسی و شناسایی و
گمانه زنی در مسیر جاده از سوی کارشناس ذیصلاح معرفی شده از سوی میراث
فرهنگی شد. اما متاسفانه طی یک سال گذشته با وجود مکاتبات متعدد اداره کل
میراث فرهنگی استان تهران با کارشکنیهای مجری طرح، عملیات پژوهشی هنوز
تحقق نیاقته و از چندی پیش پیمانکار بدون اطلاع میراث فرهنگی و اجرای
تعهدات سپرده شده اقدام به خاکبرداری در مسیر جاده کرده که در همین حین
آثار زیر سطحی شامل سفال و بقایای معماری دوباره کشف شده است.
به
گفته او، اداره کل میراث فرهنگی استان تهران و اداره میراث فرهنگی ورامین
در حال پیگیری مکاتبات و شکایت هستند، اما پیمانکار بدون توجه به هشدارهای
کارشناسی و بی اعتنا به الزامات قانونی از جمله بخشنامه ها و مصوبات مصرح
دولتی که قبلاً به آنها ابلاغ شده همچنان در پی ادامه کار خویش است.
اینگونه
است که بار دیگر پایتخت شاهد از دست دادن آثار باستانی و تاریخی خود است.
همانطور که چندی پیش بلدوزرهای راه سازی به جان آثار تاریخی شهر ری افتاده
بودند و بخش مهمی از تاریخ ری را از حافظه تاریخی مردم ایران پاک کردند.
- دیدار وزیر کار سوریه با رییس مجلس شورای اسلامی
- دیدار وزیر کار سوریه با رییس مجلس شورای اسلامی
کنده الشماط وزیر کار و امور اجتماعی سوریه روز سه شنبه با علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی دیدار و گفت و گو کرد.
کنده الشماط وزیر کار و امور اجتماعی سوریه روز سه شنبه با علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی دیدار و گفت و گو کرد.
Copyright: gooya.com 2013
هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی دو زندانی سياسی عرب اعدام شدند
دو زندانی سياسی عرب بهنامهای هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی که از اواخر آذرماه سال گذشته به مکانی نامعلوم منتقل شده بودند، اعدام شدند.راديو زمانه ـ کريم دحيمی، فعال حقوق بشر به زمانه گفت: «اداره اطلاعات اهواز امروز نهم بهمنماه به خانواده اين دو زندانی اطلاع داد که سه روز پيش فرزندانشان اعدام شدهاند.»
به گفته آقای دحيمی اين دو زندانی سياسی پس از انتقال بلافاصله اعدام شدهاند، اما اداره اطلاعات اعلام کرده که اجرای حکم اعدام آنان سه روز پيش صورت گرفته است.
پيشتر بارها خانواده اين دو زندانی به نهادهای امنيتی و قضائی مراجعه کرده بودند، اما پاسخ مشخصی به آنان داده نشده بود.
تا اين لحظه پيکر هادی راشدی و هاشم شعبانی به خانوادهها تحويل داده نشده است.
هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی همراه با محمدعلی عمورینژاد، جابر آلبوشوکه و مختار آلبوشوکه عضو موسسه فرهنگی «الحوار» بودند.
افزايش نگرانیها
چندی پيش سازمان عفو بينالملل با انتشار بيانيهای نسبت به وضعيت اين دو زندانی ابراز نگرانی کرده بود.
اين دو زندانی عرب همراه با محمدعلی عمورینژاد، جابر آلبوشوکه و مختار آلبوشوکه در سال ۲۰۱۱ توسط نيروهای امنيتی بازداشت و درتاريخ هفتم جولای ۲۰۱۲ از سوی دادگاه انقلاب به اتهاماتی مانند «محاربه» و «اقدام عليه امنيت ملی» به مجازات اعدام محکوم شدند.
در همان سال اعترافات تلويزيونی هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی پخش شد.
احکام اعدام زندانيان يادشده در ژانويه ۲۰۱۲ از سوی ديوان عالی کشور تائيد شده بود.
انتقال زندانيان عرب به مکانی نامعلوم و سپس اعدام مخفيانه آنان پيشتر هم صورت گرفته است.
چهار زندانی سياسی ديگر به نامهای عبدالرحمان حيدريان، طاها حيدريان، عباس حيدريان و علی شريفی در ژوئن ۲۰۱۲ سرنوشتی مشابه داشتند.
آنان هم پس از انتقال به مکانی نامعلوم اعدام شدند و تاکنون خانوادهها از محل دفن پيکر فرزندانشان اطلاعی ندارند.
سازمان عفو بينالملل بارها تاکيد کرده است که «بیاطلاعی خانوادهها از محل نگهداری فرزندانشان»، «امتناع حکومت از تحويل پيکرهای اعداميان» و همچنين «عدم دسترسی به محل دفن» آنان ازجمله اقدامهايی است که در تضاد با تعهدات بينالمللی ايران به شمار میرود.
اعدامهای مخفيانه
اواخر دیماه سال جاری ۱۳ نهاد حقوق بشری در بيانيهای خواستار پايان دادن به اعدامهای مخفيانه شهروندان عرب شده بودند.
در بيانيه اين نهادها آمده بود: «در دو سال گذشته حداقل دو بار احکام اعدام فعالان سياسی و فرهنگی عرب در مکانهايی نامعلوم و بدون اطلاع وکلا و خانوادههای قربانبان اجرا شده است. در هر دو مورد اعدامها به صورت گروهی و مخفيانه انجام شده است. پس از ماهها نگرانی از سرنوشت اين زندانيان، مسئولان قضايی يا افراد نزديک به آنها که تحت عنوان دلال و واسطه کار میکنند، خانوادههای قربانيان را از وقوع اعدام مطلع کردهاند.»
نهادهای مدافع حقوق بشر در پايان بيانيه از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد خواسته بودند: «تا با صدور قطعنامهای به اعدامهای دستهجمعی و مخفيانه گروههای اتنيکی و اقليتهای مذهبی که در چند ماه اخير در ايران شدت گرفته است، واکنش لازم نشان دهد.»
اين ۱۳ نهاد گفته بودند با توضيحات ضد و نقيضی که مقامهای قضائی به خانواده آنان دادهاند مبنی بر اينکه حکم اعدام آنها اجرا شده و يا آنها برای بازجويیهای بيشتر به بازداشتگاه وزارت اطلاعات منتقل شدهاند، خانواده اين زندانيان سردرگم شدهاند.
پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی دست کم ۲۲ زندانی عرب، بلوچ و کرد در زندانهای ايران اعدام شدند.
اين در حاليست که روحانی بارها در سخنرانی و بيانيههای خود بر رفع تبعيض عليه اقليتها تاکيد داشته است.
هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی دو زندانی سياسی عرب اعدام شدند
دو زندانی سياسی عرب بهنامهای هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی که از اواخر آذرماه سال گذشته به مکانی نامعلوم منتقل شده بودند، اعدام شدند.راديو زمانه ـ کريم دحيمی، فعال حقوق بشر به زمانه گفت: «اداره اطلاعات اهواز امروز نهم بهمنماه به خانواده اين دو زندانی اطلاع داد که سه روز پيش فرزندانشان اعدام شدهاند.»
به گفته آقای دحيمی اين دو زندانی سياسی پس از انتقال بلافاصله اعدام شدهاند، اما اداره اطلاعات اعلام کرده که اجرای حکم اعدام آنان سه روز پيش صورت گرفته است.
پيشتر بارها خانواده اين دو زندانی به نهادهای امنيتی و قضائی مراجعه کرده بودند، اما پاسخ مشخصی به آنان داده نشده بود.
تا اين لحظه پيکر هادی راشدی و هاشم شعبانی به خانوادهها تحويل داده نشده است.
هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی همراه با محمدعلی عمورینژاد، جابر آلبوشوکه و مختار آلبوشوکه عضو موسسه فرهنگی «الحوار» بودند.
افزايش نگرانیها
چندی پيش سازمان عفو بينالملل با انتشار بيانيهای نسبت به وضعيت اين دو زندانی ابراز نگرانی کرده بود.
اين دو زندانی عرب همراه با محمدعلی عمورینژاد، جابر آلبوشوکه و مختار آلبوشوکه در سال ۲۰۱۱ توسط نيروهای امنيتی بازداشت و درتاريخ هفتم جولای ۲۰۱۲ از سوی دادگاه انقلاب به اتهاماتی مانند «محاربه» و «اقدام عليه امنيت ملی» به مجازات اعدام محکوم شدند.
در همان سال اعترافات تلويزيونی هاشم شعبانینژاد و هادی راشدی پخش شد.
احکام اعدام زندانيان يادشده در ژانويه ۲۰۱۲ از سوی ديوان عالی کشور تائيد شده بود.
انتقال زندانيان عرب به مکانی نامعلوم و سپس اعدام مخفيانه آنان پيشتر هم صورت گرفته است.
چهار زندانی سياسی ديگر به نامهای عبدالرحمان حيدريان، طاها حيدريان، عباس حيدريان و علی شريفی در ژوئن ۲۰۱۲ سرنوشتی مشابه داشتند.
آنان هم پس از انتقال به مکانی نامعلوم اعدام شدند و تاکنون خانوادهها از محل دفن پيکر فرزندانشان اطلاعی ندارند.
سازمان عفو بينالملل بارها تاکيد کرده است که «بیاطلاعی خانوادهها از محل نگهداری فرزندانشان»، «امتناع حکومت از تحويل پيکرهای اعداميان» و همچنين «عدم دسترسی به محل دفن» آنان ازجمله اقدامهايی است که در تضاد با تعهدات بينالمللی ايران به شمار میرود.
اعدامهای مخفيانه
اواخر دیماه سال جاری ۱۳ نهاد حقوق بشری در بيانيهای خواستار پايان دادن به اعدامهای مخفيانه شهروندان عرب شده بودند.
در بيانيه اين نهادها آمده بود: «در دو سال گذشته حداقل دو بار احکام اعدام فعالان سياسی و فرهنگی عرب در مکانهايی نامعلوم و بدون اطلاع وکلا و خانوادههای قربانبان اجرا شده است. در هر دو مورد اعدامها به صورت گروهی و مخفيانه انجام شده است. پس از ماهها نگرانی از سرنوشت اين زندانيان، مسئولان قضايی يا افراد نزديک به آنها که تحت عنوان دلال و واسطه کار میکنند، خانوادههای قربانيان را از وقوع اعدام مطلع کردهاند.»
نهادهای مدافع حقوق بشر در پايان بيانيه از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد خواسته بودند: «تا با صدور قطعنامهای به اعدامهای دستهجمعی و مخفيانه گروههای اتنيکی و اقليتهای مذهبی که در چند ماه اخير در ايران شدت گرفته است، واکنش لازم نشان دهد.»
اين ۱۳ نهاد گفته بودند با توضيحات ضد و نقيضی که مقامهای قضائی به خانواده آنان دادهاند مبنی بر اينکه حکم اعدام آنها اجرا شده و يا آنها برای بازجويیهای بيشتر به بازداشتگاه وزارت اطلاعات منتقل شدهاند، خانواده اين زندانيان سردرگم شدهاند.
پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی دست کم ۲۲ زندانی عرب، بلوچ و کرد در زندانهای ايران اعدام شدند.
اين در حاليست که روحانی بارها در سخنرانی و بيانيههای خود بر رفع تبعيض عليه اقليتها تاکيد داشته است.
انتخاب . روزنامه تودی زمان ترکیه نوشت: گزارش دفتر دادستان استانبول نشان می دهد که رضا ضراب از نمایندگان سابق مجلس و دیپلمات هایی که پاسپورت دیپلماتیک داشتند برای انتقال ۲۰ میلیار دلار از ایران به ترکیه استفاده کرده است.
انتخاب . روزنامه تودی زمان ترکیه نوشت:
گزارش دفتر دادستان استانبول نشان می دهد که رضا ضراب از نمایندگان سابق
مجلس و دیپلمات هایی که پاسپورت دیپلماتیک داشتند برای انتقال ۲۰ میلیار
دلار از ایران به ترکیه استفاده کرده است.
به گزارش سرویس بین الملل تیک Tik.ir، این یافته ها نشان می دهد که نه تنها وزرا بلکه مقامات امنیتی ، نمایندگان مجلس و دیپلمات ها به رضا ضراب کمک می کرده اند.
این روزنامه ترک زبان در ادامه ادعا کرد: انتقال پول که پس از اعمال
تحریم های سازمان ملل علیه ایران اغاز شد، توسط رضا ضراب تاجر مشهور هدایت
می شد که اخیرا در ترکیه دستگیر شد.
بنابراعادی روزنامه تودی زمان، تمام این نقل و انتقالات با اطلاع دولت احمدی نژاد و اردوغان صورت می گرفته است.
به گزارش سرویس بین الملل تیک Tik.ir، این یافته ها نشان می دهد که نه تنها وزرا بلکه مقامات امنیتی ، نمایندگان مجلس و دیپلمات ها به رضا ضراب کمک می کرده اند.
براساس این گزارش، تحقیقات همچنان از سوی دفتر دادستانی
ادامه دارد اما پس از پایان بررسی های لازم، بسیاری از نمایندگان سابق
مجلس و دیپلمات ها بازداشت می شوند.
این روزنامه ادعا کرد که این پول ابتدا به ترکیه و هالک بانک منتقل و سپس به کشورهای اروپایی انتقال داده می شده است.بنابراعادی روزنامه تودی زمان، تمام این نقل و انتقالات با اطلاع دولت احمدی نژاد و اردوغان صورت می گرفته است.
سوریه ولبنان وعراق قربانی«داعش وماعش»
بهروز ستوده
بهروز ستوده
واژه داعش ، مخفف و مختصر شده ی
عبارت "دولت اسلامی عراق و شامات " است و شامات هم در گذشته به سرزمین
لبنان و سوریه اطلاق میشده است ، و نیروهای بنیادگرای سنی مذهب که امروزه
با هدف برپا کردن حکومت اسلامی در"شامات" درحال پیکاربا رژیم بشار اسد
میباشند و اخیراً حوزه "شامات"را به داخل عراق وشهرهای فلوجه و رمادی وجنگ
با رژیم نوی المالکی گسترش داده اند ، به نیروهای "داعش" شهرت یافته اند .
درمقابل اصطلاح داعش ، یکی از نویسندگان طنزپردازعراقی نیز اصطلاح ماعش را
در مطبوعات عرب رایج کرده است که "ماعش"مخفف ومختصر شده ی عبارت " میلیشیای
ایران درعراق وشامات " میباشد و همه میدانند که این میلیشیا شامل نیروهای
سپاه قدس وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان و شبه
نظامیان شیعه عراق و غیره میشود که برای دفاع از حکومت بعثی – علوی بشاراسد
به این کشور اعزام شده و میشوند.
در خبرها آمده است که درکنفرانس ژنو2 ، پیشرفتی برای برقراری
صلح و آرامش در سوریه بدست نیامده است و بیم آن میرود که تلاش های صلح
طلبانه بسیاری از کشورهای جهان با شکست مواجه گردد و تحلیلگران مسائل سیاسی
خاورمیانه علت این شکست را عدول نمایندگان رژیم بشاراسد ازتوافق های
کنفرانس ژنو1و موضع آشتی ناپذیر دولت سوریه ارزیابی کرده اند . در کنفرانس
ژنو1 که در سال 2012میلادی برگزار گردید از جمله بر سر این موارد توافق
بدست آمده بود : 1- تشکیل یک شورا و یا یک حاکمیت انتقالی موقت در سوریه
برای فراهم کردن شرایط انتخابات آزاد و تشکیل دولتی که نماینده اکثریت مردم
سوریه باشد 2- خروج نیروهای ارتش بشار اسد از شهرهای سوریه 3 – خروج نیروی
های مسلح خارجی از سوریه و پایان بخشیدن به کمک های تسلیحاتی گروههای مسلح
4 – آزادی تمام زندانیان ازجانب طرف های مخاصمه 5- فراهم نمودن شرایط برای
کمک رسانی به آسیب دیدگان جنگ و آوارگان جنگی .
در آستانه تشکیل کنفراس ژنو2 ، روسیه و چین تلاش نمودند
دبیرکل سازمان ملل متحد را متقاعد کنند تا از جمهوری اسلامی نیز برای شرکت
در کنفرانس ژنو2 دعوت نماید که او چنین کاری را انجام داد و از جمهوری
اسلامی که خود یک پای جنگ داخلی سوریه است برای شرکت در کنفرانس ژنو 2 دعوت
بعمل آورد ، ولی گروههای مخالف رژیم بشاراسد که برای سرنگونی این رژیم
مبارزه میکنند ، به دبیر کل سازمان ملل متحد اولتیمام 6 ساعته دادند که اگر
دعوت خود را از جمهوری اسلامی برای شرکت کنفرانس ژنو2 پس نگیرد ، آنان در
کنفرانس مذکور شرکت نخواهند کرد ، و او ناگزیر گردید که دعوت خود را از
جمهوری اسلامی برای شرکت در کنفرانس مذکور پس بگیرد ، و درست از آن لحظه
به بعد بود که بلندگوهای حکومت اسلامی از بی حاصلی و شکست کنفرانس ژنو2سخن
گفتند و مدعی شدند که توافقات کنفرانس ژنو1 نیز به سود برقرار صلح در سوریه
نیست و جمهوری اسلامی آن را برسمیت نمی شناسد !
وجالب این است درست در زمانی که دبیر کل سازمان ملل متحد دعوت
خود را از جمهوری اسلامی برای شرکت درکنفرانس ژنو 2 پس میگیرد و انگشت
اتهام از هرجهت بسمت این رژیم بعنوان یکی از طرف های جنگ در سوریه دراز شده
است و افکار عمومی و مطبوعات دنیای آزاد ، حکومت اسلامی ایران را یکی از
عوامل بقای رژیم بشار اسد در این کشور ویران شده معرفی میکنند ، آقای
روحانی رئیس جمهور و هیأت همراه ایشان در شهر دیگری از کشور سویس (داووس)
در کنفرانس دیگری شرکت کرده و بقول خودش سعی مینماید چهره دیگری از جمهوری
اسلامی به دنیا ارائه دهد و سرمایه گذاران خارجی را تشویق به سرمایه گذاری
در ایران نماید ، تا شاید از طریق روان شدن سرمایه های خارجی اقتصاد غارت
شده و ورشکسته ایران را از بحران و فساد گسترده ای که در آن غوطه ور است
نجات دهد ، گوئی که آقای روحانی رابطه ای را بین سیاست خارجی جمهوری اسلامی
درکشورهای خاورمیانه و بطور اخص نقش این رژیم در جنگ داخلی سوریه ، با
ثبات و آرامش و اعتمادی که برای سرمایه گذاری در ایران لازم است نمی بیند و
یا نمیخواهد ببیند ! شاید هم تصور میکند که سرمایه گذاران خارجی با لبخند
رئیس جمهور و گفتن اینکه : "مردم ایران میهمان نواز هستند" ! حاضر میشوند
در کشور بی در و پیکر و بی قانونی که در هرگوشه اش یک آخوند روضه خوان و یک
مداح هفت تیرکش حکومت میکنند و قوه قضائی اش خود برزگترین قانون شکن است
، سرمایه های خود را به خطر اندازند!
درحاشیه کنفرانس اقتصادی "داووس" ، فرید زکریاء یکی از
تحلیلگران و برنامه گذاران معروف شبکه خبری جهانی سی- ان – ان ، با آقای
روحانی مصاحبه کرد و نظر ایشان را درمورد چند مسئله مهم و از جمله مسئله
سوریه که جمهوری اسلامی را در معرض بدبینی جامعه جهانی قرار داده است جویا
شده است . آقای روحانی در پاسخ به این سوال که چرا جمهوری اسلامی ایران
با وجود اسناد و مدارک زیادی مبنی بر نقض حقوق بشر از جانب دولت سوریه ،
همچنان از رژیم بشار اسد حمایت میکند ، چنین میگوید: « در یک جنگ داخلی
نمیتوان تنها یک طرف را دید، آنچه امروز منطقه را با معضل بسیار مواجه
کرده مسأله تروریسم است . همگان حتی غربیها به خوبی میدانند که امروز
خطرناکترین گروههای تروریستی در سوریه تجمع کردهاند و متأسفانه برخی از
کشورها از این تروریستها حمایت مالی کرده و به آنها امکانات میدهند. »
آقای روحانی راست میگوید امروزه مسئله اصلی در سوریه ، وجود
گروههای تروریستی در جنگ داخلی این کشور است و کشورهای خارجی که ازاین
گروهها حمایت مالی و تسلیحاتی مینمایند ، ولی فراموش میکند که جمهوری
اسلامی در رأس کشورهای خارجی است که به گروههای تروریستی برای دفاع از رژیم
بشار اسد کمک مینماید ، گویا آقای روحانی نمیداند که دخالت مستقیم جمهوری
اسلامی برای جلوگیری از فروپاشی رژیم اسد ، بحران سوریه را به شکل کنونی
درآورده و باعث گردیده است که بنیادگریان سنی مذهب نیز در این کشور مستقر
گردند و از حمایت رژیم های ارتجاعی عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس
بهره مند شوند .
چگونگی شروع جنگ در سوريه را همه ميدانند : بهارعربی از تونس و
مصر و ليبی به خيابانهای دمشق ميرسد و مردم سوریه که نيم قرن زير سلطه
پدر و پسری ديکتاتور زجر کشیده بودند ، بصورت مسالمت آمیز ، خواهان آزادی و
دمکراسی ميگردند ، تظاهرات و راه پيمائی های آرام و مسالمت مردم سوريه
بفرمان بشاراسد به خاک وخون کشيده ميشود و جمهوری اسلامی بعنوان حامی و
متحد استراتژيک حکومت بعثی – علوی بشار اسد ، برای کمک به اين رژيم در
سرکوب مخالفان وآموزش نيروهای امنيتی و انتظامی سوريه ، واحدهائی از سپاه
پاسداران را با پوشش کاروان های زيارتی به سوريه اعزام ميکند تا شيوه های
جديد سرکوب و آدمکشی های خيابانی که این نیروها در جريان سرکوب جنبش سبز در
ايران بکار برده بودند به همتايان و متحدان سوری خود آموزش دهند ، سيل
اسلحه و مهمات و پول جمهوری اسلامی نيز از طريق هوا و زمين بسوی سوريه روان
میشود ، همچنین به فرمان بیت رهبری خامنه ای ، حزب الله لبنان و گروههای
شبه نظامی شیعه درعراق که همه جیره خوار بیت رهبری اند نیر به کمک بشار اشد
میشتابند ، در این میان و در مقابل دخالت آشکار جمهوری اسلامی در سوریه ،
کشورهای سنی مذهب نیز وارد معرکه میشوند و به تجهیز و تسلیح گروههای
بنيادگرای سنی مذهب مشغول ميشوند ، و بدين ترتيب مبارزه مردم سوريه که
ابتدا با خواست آزادی و دمکراسی آغاز شده بود ، بصورت جنگ های فرقه ای و
مذهبی و طايفه ای کنونی در ميايد که مسئولیت مستقیم آن بردوش رژیم تبهکار
جمهوری اسلامی است ، چرا که اگر این رژیم به حمایت همه جانبه از دیکتاتوری
بشار اسد برنمیخاست ، مردم سوریه نیز مانند مردم مصر و تونس موفق میشدند که
با اتکا به مبارزات مدنی خود رژیم دیکتاتوری را سرنگون سازند .
آقای روحانی در پاسخ به این سئوال که اگر مردم سوریه خواهان
برکناری بشار اسد باشند آیا جمهوری اسلامی به این خواست مردم سوریه تمکین
خواهد کرد یانه ؟ میگوید : «اصلاً بحث بشار اسد در این جریان مطرح نیست،
اول همه باید تلاش کنیم تروریستها را از این کشور بیرون کرده و جلوی
اقدامات وحشیانه آنها را بگیریم و در این مسیر باید همه قدرتهای بزرگ و
کشورهای منطقه دست به دست هم بدهند . پس از آن باید شرایطی فراهم شود تا
همه آنهایی که به عنوان معارضین در سوریه هستند با دولت این کشور سر میز
مذاکره نشسته و شرایطی آرام و فضایی مناسب در این کشور ایجاد شود. »
برخلاف سخنان سفسطه آمیز آقای روحانی اصلاً بحث برسر کناره
گیری بشار اسد است ، و کنفرانس ژنو 2 به بن بست رسیده است چونکه دیکتاتور
خونریز سوریه حاضر به کناره گیری از قدرت نیست و میداند که رژیم جمهوری
اسلامی و نیروهای وابسته به او با تمام قوا در کنارش ایستاده اند و در
صحنه جهانی و سازمان ملل متحد نیز از حمایت روسیه و چین برخوردار است .
آقای روحانی که طرح بیرون راندن گروههای تروریستی از سوریه را پیشنهاد
میکند اگر راست میگوید همین پیشنهاد را به بیت رهبری خامنه ای و سپاه قدس و
حزب الله لبنان و گروههای شیعه عراقی و سایر گروههای تروریستی که به کمک
بشار اسد رفته اند بکند تا عکس العمل آنان را در مقابل خود مشاهد نماید ،
رئیس جمهور دولت اعتدال این سخنان را برای مصرف تبلیغات خارجی میزند .
نتیجه :عقب نشینی جمهوری اسلامی در قبال برنامه هسته ای را
نباید به حساب رویکرد جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ارزیابی نمود ،
واقعیت این است که سیاست خارجی حکومت دینی حاکم بر ایران از 35 سال پیش تا
به امروز بر اساس آموزه های آیت الله خمینی استوار بوده است ، آموزه هائی
که در آن دفاع از منافع ملی مذموم است و حمایت از منافع امت اسلامی تکلیف
شرعی .هم او بود که گفت : « ما بايد با شدت هر چه بيشتر انقلاب خود را به
جهان صادر کنيم و اين طرز فکر را که قادر به صدور انقلاب نيستيم ، کنار
بگذاريم ، زيرا اسلام بين کشورهای اسلامی تمايز قائل نيست ... اگر ما در
محيط محدودی باقی بمانيم ، قطعاً با شکست رو به رو می شويم . ما انقلاب مان
را به تمام جهان صادر می کنيم ... ما کشور را ، کشور ايران نمی دانيم ،
ما همه ممالک اسلامی را از خودمان می دانيم .» صحيفه نورجلد ۲۰ صفحه۲۳۲
پس وقتی که مرز دین بجای مرز جغرافیائی و امت اسلام بجای ملت
ایران می نشیند و کشور "همه ممالک اسلامی"تصور میشود ، دیگر چه دلیلی دارد
که سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در سوریه نکشد و کشته نشود؟ و یا چه دلیلی
دارد که برادران عراقی الاصل لاریجانی در ایران بریاست دو قوه مقننه و
قضائیه نرسند و یا لات بی سر و پائی که صدام حسین او را از عراق به ایران
رانده بود به فرماندهی بسیج جمهوری اسلامی مفتخر نشود ؟!
طبق آموزه های بنیانگذار حکومت ولایت فقیه و جانشین مطلقه او
سید علی خامنه ای که به همّت آقای رفسنجانی قبای ولایت و عبای فقاهت بر
"جسم ناقص"اش پوشانده شد ، ملی گرائی کفر است و مردم ایران امت اسلام اند
نه ملت ایران ! و آقای روحانی رئیس دولت "تدبیر و امید" اگر براستی خود را
پیرو آموزه های بنیانگذار حکومت ولایت فقیه درسیاست خارجی نمیداند ،
میبایستی علناً در حضور ملت ایران با حضور نظامی و کمک های مالی و تسلیحاتی
جمهوری اسلامی به گروههای تروریستی در سوریه و عراق و لبنان وسایر کشورهای
خاورمیانه مخالفت نماید .
8 بهمن ماه 1392
28 ژانویه2014
خاطراتی از قرارگاه اشرف (۲) خودکشی محمدرضا باباخانلو و اجبار من به سبیل گذاشتن
فریاد آزادی |
بعد از به آتش
کشیده شدن محمد رضا بابا خانلو، ناجی برادر مسئول قرارگاه هجده که نمی
توانست به من چیزی بگوید چون من در آنجا حضور داشتم ولی وقتی احمد ویسی
برگشت به وی گفت با تو هم باید همین کار را بکنیم. وقاحت و پروریی را
ببینید.
گرچه محمد رضا خودش را آتش زد
ولی او وانمود میکرد که ما آتشش زدیم. و احمد ویسی را تهدید میکرد که با
تو هم باید همین کار را بکنیم. چرا که به قول مسعود رجوی احمد ویسی پالانش
کج بود. (۱)
من آن روزها شرایط روحی بدی
پیدا کردم. جدا از اینکه محمدرضا باباخانلو دوست من بود، انسانی بود که جلو
چشمم خودش را آتش زد و داد میزد سوختم سوختم.
مرگ دلخراش او مرا دچار دپرسیون
شدیدی کرد. دائم تصویرش جلو چشمم می آمد. رفتم در آسایشگاه خوابیدم.
فرمانده ام آمد گفت چرا خودت را ول کرده ای؟ اسمش ایرج بود. گفتم صحنه خیلی
درد ناک بود.
او گفت من فکر کردم تو دلت برای
سازمان سوخته ولی حالا می بینم دلت برای او سوخته! فرمانده قرارگاه سه که
خانمی بود ابتدا سراسیمه آمد و رنگش پریده بود ولی وقتی فهمید محمدرضا خودش
را آتش زده، فقط گفت: احمق.
صحنه همیشه جلوی چشمم بود .
نامه ای نوشتم و گفتم من دیگر نمی توانم در اینجا باشم. من را به جای دیگری
منتقل کنید و آنها هم من را به قرارگاه سیزده منتقل کردند.
ابتدا فرمانده آنجا یک نشست
برای ما پنج نفری که به آنجا منتقل شده بودیم گذاشت و گفت از جریان کسی
باخبر نشود که چه شده و گفتیم باشه. در آن زمان هر قرارگاه سه مرکز داشت.
قرارگاه دو شامل مرکز هجده ، دوازده و سیزده بود. مرکز هجده یک مرکز شل و
ول بود. یک اتفاقی افتاده بود که ما هیچوقت نفهمیدیم چه شده ولی مرکز هجده
کن فیکون شده بود و کاملا از هم پاشیده بود و از هر قرارگاهی تعدادی آدم
آورده بودند دوباره مرکز هجده را درست کرده بودند. به همین دلیل در مرکز
هجده زورگویی تا حدی کم بود و زورشان نمی رسید زیاد چیزی بگویند.
مرکز دوازده، مرکز عملیاتی بود و
مرکز سیزده مرکز سگهای پاچه گیر و پاچه خوار بود. هرکسی که نه میگفت به
شدید ترین شکل سرکوب میشد. ما که به حساب جدید بودیم زیاد گیر نمی دادند
ولی بقیه را باور کنید که در نشست هایی بود به نام دیگ می بردند صدای عربده
کشی می آمد و فحش گاهی تا چهل و هشت ساعت بی وقفه سر نفر فقط داد می زدند و
فحش میدادند. خودشان دو قسمت می شدند و میرفتند استراحت قسمت دوم فحش و
عربده را ادامه می داد ولی نفره سوژه باید می ایستاد تا موقعی که از فشار
خستگی و بی خوابی و فشار روحی ناشی از فحش و عربده کشی میشکست و تن می
داد.
بعد از اینکه من دیپرس شدم دیگر
به خودم نمی رسیدم. موهایم ژولیده بود و سبیلهایم را هم نزدم. بعد کمی
بهتر شدم سبیلهایم را زدم. آن زمان رسم بود که بعد از خوردن صبحانه نیم
ساعت کارجمعی بود هر کسی باید کاری میکرد تا قبل از دستور صبح گاهی من هم
به انبار صنفی رفتم و مشغول کمک به نفر صنفی بنام رشید شدم. فکر میکنم شهید
شد . به هر حال به من گفت این کار ها را بکن و مشکلی هم نبود.
فرمانده یگان ما آمد رشید را صدا کرد. فرمانده یگان هم زن بود بنام «ن ل».
او رفت بیرون دو دقیقه بعد
برگشت و به من گفت بیا اینجا اول باهم صفر صفر کنیم بدون صفر صفر نمی شود
کار کرد من به تو انتقاد دارم چرا سبیلت را زدی؟ من هم که متوجه شدم
فرمانده یگان به او این حرف را زده چیزی نگفتم ولی خیلی ناراحت بودم بعد شد
دستور صبح گاهی و علیرضا امام جمعه که فرمانده دسته ما بود قبل از خواندن
دستور میان صدای آهنگ صبحگاه و ووو شلوغ پلوغی ها آمده انگار که ریس گشت
ارشاد کل ایران و افغانستان است از موضع بالا به من گفت سبیلت را زدی ؟
گفتم :آره. گفت چرا؟ گفتم
صورت خودم است هر کاری دوست دارم میکنم و سری تکان داد به معنی اینکه بعد
به حسابت رسیدگی میکنم. از اون مدلی که بوش به صدام گفت به حساب توهم
رسیدگی میکنم. من هم جدی نگرفتم گفت این بابا امل مغزش مال سی سال پیش است
فکر میکنه همه باید سیبیل داشته باشند وگرنه نامرد هستند.
به من گفته شد چیکار کنم. مشغول
رفتن سرکارم بودم من را درگوشه خلوتی گیر آوردند و حمید تقدیری و علیرضا
امام جمعه که واقعا اسم برازنده ای هم دارد من را گرفتند چسباندند به دیوار
و تهدید کردند که اگر به سیبیل زدن ادامه دهی دهنت را سرویس میکنیم. من هم
از ترس گفتم باشه دیگر نمی زنم ولی عقده ای شد در دلم که مرا مجبور کردند
سبیل بگذارم . تازه ولم هم نکردند فردایش که سبیل نزدم هم آمدند بقه ام را
گرفتند که چرا سبیلت را زدی .ای کاش گیر امام جمعه شاه عبدالعظیم می افتادم
ولی گیر علیرضا امام جمعه نمی افتادم. او که عددی نبود ولی وقتی گیر میکنی
بین سیم خاردار و افراد مسلح با حمایت زندان ابو غریب دیگر علی رضا امام
جمعه هم ابو عطا میخواند.
شب شد من دیدم صدای عربده کشی
میآید. دیگر به بیماری طپش قلب دچار شده بودم. قلبم نامرتب میزد. همه
همینطور بودند بیماری طپش قلب و سر درد و کمر درد و معده درد عصبی
بیماریهای شایع در مجاهدین بود. گفتم خدا بخیر کند احتمالا من را هم می
برند نشست. رفتم نزدیک دیدم واویلا یک نفر را دوره کرده اند و حرفهای رکیک
میزنند و میگویند تو باید سبیل بگذاری. آن لحظه نفهمیدم کی بود ولی فردا
دیدم «م ل» که از اول عمر سبیل نداشته بود را مجبور کرده بودند سبیل
بگذارد. چون قدیمی بود و ما هم که جدید بودیم پرو می شدیم. البته من هرچی
گفتم بابا محمد حنیف نژاد سبیل نداشت الان هم عباس داوری سبیل ندارد چرا
گیر می دید به خرج کسی نمی رفت. خلاصه هر کسی که سبیلش را میزد مجبورش
کردند سبیل بگذارد. بیچاره «محمود ل» با سبیل شده بود مثل میر غضب دربار و
چنان متناقض بود که نگو در خود شده بود. همه از دم مجبور بودند سبیل
بگذارند تا اینکه به جلولا منتقل شدیم. من به شدت تحت فشار بودم بقیه سبیل
زنها هم همیطور. ولی فرمانده من مثل سگ نفس من را بریده بود. آخرش گفتم من
بریده هستم من میخواهم نوار داریوش گوش کنم. من مشکل زن دارم میخواهم
ازدواج کنم. من اصلا مبارز نیستم. خوب تیری شلیک کردم. به همه میگفتند شما
مشکل جنسیتی دارید که سبیل میزدید ولی من که می گفتم مشکل جنسیتی دارم تا
آخرین روز در سازمان همه میگفتند تو لج کرده ای این حرف را می زنی.
دری به تخته خورد و تغییر
سازماندهی ها شروع شد. یک آدمی بود خیلی خوش اخلاق بود بنام ابراهیم حسینی
گویا که تازه از خارج بازگشته بود. و تیپش با بقیه فرق میکرد من در دلم
گفتم ای خدا کاشکی این فرمانده من بود من غمی نداشتم از قضا شد فرمانده من و
شب اول که باهم نگبان بودیم گفت مشکلات تو در سازمان چیست؟ گفتم من یک
مشکل دارم من رو مجبور کردند سبیل بگذارم کاری که رژیم خمینی هم ایراد
نمیگیرد را اینجا ایراد گرفتند. من در خود هستم او گفت غلط کرده هر کسی
اینکار را کرده میخوای بزن میخوای بگذار من هم همان شب سبیلهایم را زدم.
جشن سبیل زنان
از آنجایی که خیلی ها را
مجبورکرده بودند بخاطر ما سبیلشان را بگذارند تا ما جدید ها پر رو نشویم
وقتی دیدند من سبیلم را زدم آنها همه از دم سبیلشان را زدند و پیش خودشان
جشن گرفتند. باید قیافه علی رضا امام جمعه را می دیدی مثل سگ شده بود که
پشتش جر خورده از روبروی من می آمد. من هم از ترس راهم را کج کردم که بهش
سلام هم نکنم او عمدا راهش را کج کرد جلوی من . من به او سلام نکردم و او
سلام کرد تا سر صحبت را باز کند من محلش نگذاشتم.
از جنبه مسخره بودن این مسئله
بگذریم ببیند چه زور گویی هایی میکردند .در جزیی ترین مسایل انسان با دست
باز دخالت میکردند که هیچ اعمال میکردند.خیلی مهم است آدم اسلحه داشته باشد
و قدرت هم داشته باشد ولی جنبه انسانی خودش را از دست ندهد.
ادامه دارد
پانویس:
۱- اکبر آماهی نفری بود که احمد
ویسی را به سازمان وصل کرد. اکبر یک پروسه ای هم به اتهام نفوذی بودن در
زندان مجاهدین بود. او و احمد ویسی و کلا کردها را برای عملیات در منطقه
جلولا جمع کردند. من که دیدم در آنجا همه کرد هستند گفتم من نمی خواهم
اینجا بمانم من را بفرستید العماره. اکبر آماهی و احمد ویسی دو نفره برای
عملیات خمپارهزنی به داخل می رفتند و می آمدند و میزان قابل توجهی پول
ایرانی همراهشان بود. بعد از موشک باران بهار سال هشتاد بن بست عملیاتی شد و
دیگر کسی به عملیات نمی رفت و نشست های طعمه شروع شد. اکبر آماهی و احمد
ویسی که از الله اکبر گویانها و حاضر گویان پروباقرص سازمان بودند بعد از
نشستهای طعمه وقتی از باقر زاده به جلولا برگشتند همراه با شخصی بنام عباس
(صادقی یا یزدانی) احتمال زیاد صادقی که ده سال یا بیشتر سابقه داشت خودروی
«واز» را برداشتند و از جلولا به ایران فرار کردند و خود را به رژیم
معرفی و سلاحهایشان را هم تحویل دادند. بعدها مسعود رجوی گفت: آنها نامه
ای به سازمان فرستادند و نفری پنجاه هزار دلار پول خواستند تا مجبور نشوند
خود را به رژیم بفروشند. راست یا دروغ این جمله ای بود که مسعود رجوی گفت.
اکبر آماهی در دوران خاتمی
نزدیک به ده نفر را به سازمان وصل کرده بود. در آن دوران خط سازمان وصل
بیشتر هر چه نیرو به سازمان بود. در این دوران عملیات های سحر با سرعت کمی
در پیش بود. بعد از آمدن خاتمی که من هم در این دوران به سازمان پیوستم،
اسم آن شد عملیات های راهگشایی. نفراتی که تازه به سازمان می آمدند چون
اطلاعات و حل شدگی در ملاء ایران را داشتند به داخل بر میگشتند. نفرات
قدیمی آنها را تا مرز می بردند ما بقی را خودشان می رفتند و هر جور شده یک
نفر یا بیشتر را با خود میآوردند. در این پروسه اکبر آماهی چند نفری را
به سازمان وصل کرد که تعدادی شهید شدند و تعدادی هم به ایران بازگشتند .
احمد ویسی به اکبر آماهی اعتماد
داشت و اکبر آماهی هم به آن نفری که قدیمی تر بود اعتماد داشت. بعد از
نشستهای طعمه که همه به خوبی می دانستند نسق کشی های بعد از بن بست
عملیاتها است و فهمیدند دیگر عملیات برای مدت طولانی تعطیل است و باید وارد
نشست و کار شوند فرار را بر قرار ترجیج دادند.
|
|
پیت سیگر ترانه خوان عدالت و آزادی و محبت، درگذشت
ایرج شكری
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time to be born, a time to die
A time to plant, a time to reap
A time to kill, a time to heal
A time to laugh, a time to weep
To Everything (Turn, Turn, Turn)
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time to build up, a time to break down
A time to dance, a time to mourn
A time to cast away stones, a time to gather stones together
To Everything (Turn, Turn, Turn)
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time of love, a time of hate
A time of war, a time of peace
A time you may embrace, a time to refrain from embracing
To Everything (Turn, Turn, Turn)
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time to gain, a time to lose
A time to rend, a time to sew
A time to love, a time to hate
A time for peace, I swear it's not too late
ایرج شكری
پیت سیگر، خواننده انسان دوست آمریکایی روز 27ژانویه در
94 سالگی در بیمارستانی در نیویورک گذشت. او ترانه خوان آزادی و عدالت و
عشق بود، آنگونه که در ترانه «اگر یک چکش داشتم»* خوانده بود؛ چکش عدالت،
برای به صدا در آوردن زنگ آزادی. از ترانه های معروف او ترانه « ما پیروز
خواهیم شد»* است که در زمان جنبش مدنی و ضد نژاد پرستی در آمریکا، سرود
تظاهرات و اجتماعات این جنبش بود و ترانه «آن گلها کجا رفتند»** او نیز
ترانه یی در جنبش ضد جنگ ویتنام که جوانان و به ویژه دانشجویان آمریکا
نیروی بزرگ آن بودند، بود. در مورد سوابق فعالیتهای انسان دوستانه و سیاسی
او این نکته در صدای آمریکا یاد آوری شده است که پیت با خواننده اسطوره ای
دیگر فولکلور آمریکا وودی گوتری، در دوران رکود بزرگ اقتصادی سالهای دهه
۱۹۳۰ در سراسر آمریکا کنسرت هایی اجرا کردند که همه عوایدش به فعالان حقوق
کارگران اختصاص داشت. پیتر سگر در دوره یی که مک کارتی و مکارتیسم، گلوی
انسانهای ترقیخواه و انسان دوست را در آمریکا می فشرد، با فشارها و
محدویتهای زیادی رو به رو بوده است از جمله این که به خاطر سابقه عضویتش در
حزب کمونیست آمریکا « به کميته فعاليتهای ضد آمريکايی فراخوانده شد. اما
در براير اين کميته حاضر به صحبت نشد و به همراه نويسنده آمريکايی آرتور
ميلر و شش تن ديگر به "فعاليتهای خرابکارانه" متهم شد و آن چنانکه خود يک
بار گفته است مجبور شد با تاکتيک "چريک فرهنگی" به فعاليتهای هنری خود
ادامه دهد»( رادیو فردا). صدای آمریکا نیز در زمینه اتهام یاد شده گفت:«
زمانی که گفته شد آقای سیگر قبلاً به حزب کمونیست نزدیک بوده، موفقیت گرو
رو به افول گذاشت. از اجرای برنامه در تلویزیون منع شد، و نهایتاً به کمیته
فعالیت های غیرآمریکایی مجلس نمایندگان فراخوانده شد، ولی از پاسخگویی به
پرسش های مربوط به فعالیت های سیاسی اش خودداری کرد. پیت محاکمه و به جرم
اهانت به کنگره به زندان محکوم شد؛ هر چند مجازاتش بعداً لغو شد». وی
کنسرتهایی هم اجرا کرده است که عواید آن به حفظ محیط زیست اختصاص یافته
است.
در یوتیوب ویدئویی از جشنی که برای نود و چهارمین سالگرد
تولدش برپا شده بود قرار دارد که او یکی از ترانه های خود، ترانه «تِرن
تِرن ِترن» را می خواند و بیتی هم به شعر آن اضافه می کند. لینک و شعر
ترانه در زیر آمده است.
If I Had A Hammer*
We Shall Overcome **
Where Have All the Flowers Gone***
لینک ویدئو جشن تولد پیت سیگر. شعر ترانه تِرن تِرن تِرن هم در زیر آمده است
And a time for every purpose, under Heaven
A time to be born, a time to die
A time to plant, a time to reap
A time to kill, a time to heal
A time to laugh, a time to weep
To Everything (Turn, Turn, Turn)
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time to build up, a time to break down
A time to dance, a time to mourn
A time to cast away stones, a time to gather stones together
To Everything (Turn, Turn, Turn)
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time of love, a time of hate
A time of war, a time of peace
A time you may embrace, a time to refrain from embracing
To Everything (Turn, Turn, Turn)
There is a season (Turn, Turn, Turn)
And a time for every purpose, under Heaven
A time to gain, a time to lose
A time to rend, a time to sew
A time to love, a time to hate
A time for peace, I swear it's not too late
۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۹ ژانویه ۲۰۱۴
اشتراک در:
پستها (Atom)