نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

به یاد شهدای راه آزادی فرزاد شیرین علی‌ فرهاد و مهدی



به یاد شهدای راه آزادی فرزاد شیرین علی‌ فرهاد و مهدی


استاد دانشگاه تهران خواستار آزادی مریم عباسی ‌نژاد شدند

۰ استاد دانشگاه تهران خواستار آزادی مریم عباسی ‌نژاد شدند

۶۰ نفر از اساتید دانشگاه علوم پزشکی تهران با انتشار نامه‌ای خواستار آزادی دکتر مریم عباسی‌نژاد دانشجوی دانشکده پزشکی، این دانشگاه شدند.

در نامه این اساتید خطاب به رییس دانشگاه علوم پزشکی تهران آمده است:

مطلع شدیم خانم دکتر مریم عباسی‌نژاد دانشجوی دانشکده پزشکی، ورودی مهر ۸۰ ، از سوی دفتر پیگیری احضار و سپس بازداشت شده وبه زندان اوین منتقل شده است.

با توجه به اخبار موثق، فعالیت‌های ایشان در چارچوب قانون اساسی و نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده و وی به عنوان دانشجویی متعهد و مومن شناخته می‌شده است، لذا خواهشمندیم در زمینه پیگیری وضعیت ایشان و آزادی هرچه سریع‌تر وی تمامی تلاش و مساعدت لازم را مبذول دارید.

گفتنی است دکتر مریم عباسی نژاد، دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی، یکشنبه گذشته، یک روز پس از حضور ناگهانی محمود احمدی‌نژاد در دانشگاه تهران حوالی ساعت ده شب بازداشت شد.

هنوز از علت دقیق دستگیری و وضعیت جسمی و روحی وی خبری منتشر نشده است.

اسامی این اعضای هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران به شرح زیر است:

دکتر علیرضا یلدا – متخصص بیماری های عفونی

دکتر محمدرضا ظفرقندی – فوق تخصص جراحی عروق

دکتر محمد قاسم محسنی – متخصص اورولوژی

دکتر عبدالرضا شیخ رضایی – متخصص جراحی اعصاب

دکتر بهروز نبئی – متخصص پزشکی اجتماعی

دکتر منصور جمالی زواره ای – متخصص پاتولوژی

دکتر محبوب لسان پزشکی – فوق تخصص نفرولوژی

دکتر زرین کیهانی دوست – فوق تخصص مغز و اعصاب کودکان

دکتر منوچهر نخجوانی – فوق تخصص غدد و متابولیسم

دکتر مجتبی سالاری فر- متخصص کاردیولوژی

دکتر احمدرضا روفیگری – فوق تخصص جراحی دست

دکتر محبوبه حاجی عبدالباقی – متخصص بیماریهای عفونی

دکتر مینو محرز – متخصص بیماری های عفونی

دکتر رمضانعلی شریفیان – فوق تخصص خون و انکولوژی

دکتر ایرج حریرچی – متخصص جراحی سرطان

دکتر زهرا احمدی نژاد – متخصص بیماری های عفونی

دکتر شیرین قاضی زاده – متخصص بیماری های زنان و زایمان

دکتر سعید صادقیان – متخصص کاردیولوژی

دکتر محمدرضا عباسی – فوق تخصص نفرولوژی

دکتر رامش عمرانی پور – متخصص جراحی عمومی

دکتر خدیجه دانشجو – فوق تخصص بیماری های عفونی کودکان

دکتر زهره علومی – فوق تخصص خون کودکان

دکتر رضا تسلیمی – متخصص بیماری های داخلی

دکتر سید رضا رئیس کرمی – متخصص کودکان

دکتر سید محمدرضا خاتمی – فوق تخصص نفرولوژی

دکتر محمدعلی زینعلی – متخصص کاردیولوژی

دکتر حسین فروتن – فوق تخصص بیماریهای گوارش

دکتر علیرضا استقامتی – فوق تخصص غدد و متابولیسم

دکتر مرتضی تقوی – متخصص جراحی عمومی

دکتر فاطمه محجوب – متخصص پاتولوژی

دکتر محمد صادق فاضلی – متخصص جراحی

دکتر داریوش سواد کوهی – متخصص ارتوپدی

دکتر سیامک شریعت تربقان – متخصص پاتولوژی

دکتر سهیلا دبیران – متخصص پزشکی اجتماعی

دکتر سید منصور رضوی – متخصص بیماری های عفونی

دکتر سید مرتضی کریمیان – متخصص فیزیولوژی

دکتر مهدیه فقیهی- متخصص فیزیولوژی

دکتر عیسی صالحی – متخصص ایمونولوژی

دکتر محمد جواد ابوالحسنی – دکتری مهندسی پزشکی

دکتر فردین عمیدی – متخصص جنین شناسی

دکتر علی شکوری راد – متخصص رادیولوژی

دکتر سید محمدکاظم آقامیر- فوق تخصص اندویورولوژی

دکتر علیرضا شریفی – فوق تخصص گوارش

دکتر عادل یزدان خواه – متخصص جراحی عمومی

دکتر علی یعقوبی – متخصص جراحی لاپاراسکوپی

دکتر هادی احمدی – فوق تخصص جراحی گوراش

دکتر حسین برادران – متخصص جراحی عمومی

دکتر لعبت گرانپایه – متخصص جراحی عمومی

دکتر فرزاد بی نیاز – متخصص رادیولوژی

دکتر سیدرضا حسینی – فوق تخصص اندویورولوژی

دکتر آزاده سادات ناصری – فوق تخصص اکوکاردیوگرافی

دکتر محمود معتمدی – متخصص مغز و اعصاب

دکتر مریم رهبر – فوق تخصص نفرولوژی

دکتر خدیجه بخت آور – متخصص رادیولوژی

دکتر پیمانه حیدریان – فوق تخصص بیماریهای غدد

دکتر عفت رازقی – فوق تخصص نفرولوژی

دکتر سعید کاظمی سعید – متخصص کاردیولوژی

دکتر شجاعی – متخصص جراحی عروق

دکتر مهری کدخدایی – متخصص فیزیولوژی

مراسم عصرانه !! علی افشاری، عبدالکریم سروش، محسن سازگارا و اکبر گنجی در واشنگتن دی سی


مراسم عصرانه !! علی افشاری، عبدالکریم سروش، محسن سازگارا و اکبر گنجی در واشنگتن دی سی

(2) اعتراض به حضور احمدی نژاد-دانشگاه ملي- 20اردیبهشت

آخرین نامه مهدی اسلامیان قبل از اعدام

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران: درآستانه خرداد ماه برای ایجاد جو رعب و

وحشت در بین مردم ایران رژیم به جنایتی دیگر روی آورد و 5 زندانی سیاسی را اعدا کرد که یکی از آنها زندانی سیاسی مهدی اسلامیان است. او به جرم کمک مالی به بردارش برای امرار معاش اعدام گردید. به این مناسبت آخرین نامه او را دوباره منتشر می کنیم.

زندانیان سیاسی مهدی اسلامیان در اردیبهشت 1387 دستگیر شد و پس تحمل شکنجه های قرون وسطائی در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز به بند 209 زندان اوین منتقل شد. آقای اسلامیان توسط فردی بنام صلواتی رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شد و اخیرا در دادگاه تجدید نظر حکم اعدم او تایید گردید و برای به اجرا در آوردن حکم به اجرای احکام دادگاه انقلاب تهران منتقل شد.برادر او محسن اسلامی در 2 فروردین 1388 در شیراز به اتهام شرکت در انفجار حسینیه وصال شیراز اعدام شد.زندانی سیاسی مهدی اسلامی در حال حاضر در بند 1 زندان گوهردشت کرج در انتظار اجرای حکم اعدام است.


بنام خدا

این متن در تاریخ 6 -02-1389 شمسی تنظیم شده است و برای کلیه مدافعان حقوق بشر و سازمانهای حقوق بشری نوشته و گفته خواهد شد.
آرزو کردم که ای کاش خدا بودم،خدا بودم تا صبرم کمتر بود و نمی گذاشتم کسانی سنگدل قلب کوچک و مهربان مادران و فرزندان را می شکافتند و روی آن می نوشتند که ما نماینده خداییم .آنها که انسان نمایند و بویی از انسانیت نبرده اند،آنهایی که چهرۀ کریه وسیاه خود را پشت نقاب انسانیت و دین پنهان کرده اند و با یک قلم حکم زندگی و زنده و مرده جوانان این مرز و بوم را رغم می زنند و خون شهدای 8 سال دفاع مقدس را پایمال می کنند.
خدا کجا است تا ببیند این سایه های دار را که بر کلبۀ گرم و آرام زندگی کودکان سیطره انداخته اند و در کمین بزرگ شدن قدها و گردنهای آنها است تا نمای نابودی و مرگ و ترس را به جهانیان نشان دهد و قبرهایی که از روز اول تولد نوزادان کنده شده است تا به روز جوان آنان را دفن کنند تا بار دیگر بگویند زندگی و زنده بودن را که خدا گفته است رویایی بیش نیست.آنهایی که دم از انسانیت بودن می زنند. خود پیش گفتار مرگند و خود تباهی و جدایی انسان از دین اند،دینی که خدا وعده بهشت به انسانها داده است. اما اینها خود را مالکان بهشت می دانند ولی سارقان جهنمند.
آیا خدا عقل و وهوش و زکاوت را به ما نداده است تا خوب وبد را از هم تشخیص دهیم و راه درست زندگی را انتخاب کنیم و ما باید بدانیم که آیا حق زندگی داریم یا نداریم؟ آیا ما معنی زنده و زندگی را می دانیم ؟آیا فرق زنده و مرده را می دانیم ؟ آیا اجازه داریم که فرق زنده و مرده را بدانیم؟ مگر حق انتخای داریم ؟آیا حق این را داریم که از نعمتهای خدا دادی استفاده کنیم؟ حق ما از زندگی این است فقر و فحشا و زندان و آخر هم مرگ این است نعمت خدا وند! آیا در کنار این همه زجر می توان دین و اصل خدا را شناخت؟ زجری که متولیان آنها حاکمان امروزی اند ،حاکمانی که نقاب زیبای دین و دینات را بر چهره دارند و به دنبال اهداف شوم و نفرت انگیز خودند . آیا ما این حق را داریم تا اهداف زیبای خدا را بشناسانیم؟ آیا ما این حق را نداریم که دنباله رو اهداف پیامبران و امامان خود باشیم ؟
آیا قیام امام حسین قیام ظلم بر ظلم بود کسانی که به خاطر اهداف شوم و از قبل طراحی شده جوانان و روشنفکر ما را به پای چوبه دار می برند تا زیبایهای خداوندی را همراه خود به گور ببرند بندگان خدا نیستند کسانی که به خاطر بهتر شدن وضعیت زندگی مردم عزیز کشورمان نظریه می دهند و با سناریوهای شوم مبارزه می کنند حقشان غل و زنجیر و زندان است . مگر مبارزه با فساد و تباهی مبارزه با دروغ و نیرنگ مبارزه با خدا است . خدا جزء پرستیدند و یکتاپرستی انسانیت و نیکی به همدیگر کردند چه چیزی می خواهد.آیا خدا این را می خواهد که برای چرخاندن چرخ زندگی تن فروشی کرد یا دزدی کرد یا هزار هزار فساد دیگر؟ آیا شما واقعا خدا را شناخته اید که دم از خدا و دین مبین اسلام می زنید ؟ آیا دین عزیزمان این را می گوید ؟ آیا شما گذاشته اید تا مردم ایران در برابر دین خدا تسلیم و سر تعظیم فرود آورند .
من هم یکی از آنانم که به خاطر برادر بودنم و مهر عاطفه و غریزه سالیان سال است که در سیاه چالهای شما محبوسم و بدون هیچ دشمنی با خدا دین اسلام و کشور عزیزمان در برابر چوبۀ دار ایستاده ام. من هم یکی از جوانان این مرز و بوم ام که متهم به انسانیتم و فدای یک سناریو و پازل کثیف بعضی اشخاص سیاه دل و گریه هستند که می خواهند بدون هیچ دلیل و مدرکی با کشتن من دشمنی دیرینه خود را با مردم این مرز و بوم و دنیا بیشتر کنند و دشمنی خود را به پای ایران عزیز بگذارند.
آیا کمک مالی ناچیز آن هم به برادر کوچکتر از خودم محاربه است؟ آیا شما تعریف محارب را می دانید ؟کمک 200 هزارتومانی به برادر کوچکتر از خودم محاربه است ؟ اگر قرار است هر کس به برادر خود کمک مالی ناچیز کرده باشد پس تمام مردم ایران محاربند.
در همین جا از کلیه مدافعان حقوق بشر در تمام دنیا و ایران ،سازمان حقوق بشر ،سازمان عفو بین الملل و کلیه وکلای داخلی و خارجی و بخصوص مردم ایران بعنوان وکیل مدافع تقاضا مندم ، از کلیه مسئولین بخواهند برای روشن شدن موضوع خواستار یک دادگاه علنی با حضور وکلای مدافع داخلی و خارجی و مدافعان حقوق بشر باشند، تا موضوع اصلی پرونده مشخص و خواستار عدالت واقعی شود، تا حق و حقیقت روشن شود.

زندانی سیاسی مهدی اسلامیان
بند 1 زندان گوهردشت کرج (رجائی شهر(

6 اردیبهشت 1388

نامه ای از شیرین علم هولی، قبل از اعدام : من گروگانم


شیرین علم هولی متولد 13 خرداد 1360 از روستای دیم قشلاق در حوالی ماکوست. در اردیبهشت 1387 توسط سپاه پاسداران در تهران دستگیر شد. 25 روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند. پس از آن، به بند 209 زندان اوین تحویل داده شد و پس از تحمل 6 ماه حبس به بند نسوان این زندان منتقل گردید. در تاریخ 28 آذر ماه 1388 در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران، که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به اتهام خروج غیرقانونی از مرز به تحمل دو سال حبس تغزیری و به اتهام محاربه از طریق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم شد. حکم در 13 دی ماه به وکیل وی، ابلاغ شده است، اما روند بررسی پرونده در دادگاه بدوی خارج از اصول قانونی بوده است. به همین منظور درخواست تجدید نظر در حکم صادره را به دادگاه ارائه شده است. اما تا کنون بدون جواب مانده است.
شیرین علم هولی در نامه اول به صراحت شکنجه های که بر وی شده است بیان داشته است. اشاره به مواردی از شکنجه های شدید جسمی و روانی کرده بود. متاسفانه امروز عواقب مرگبار آن شکنجه ها در خانم علم هولی بروز کرده است که در این نامه به روشنی به آن اشاره نموده است.
در نامه قبلی هم اشاره کرده بود که بازجوها خیلی تلاش کرده اند که اعتصاب وی را بشکنند، امروز هم سعی میکنند که در زیر فشار و با شروع کردن بازجویهای تکراری از ایشان اعتراف تلویزیونی بگیرند و کورد بودن خود را انکار و او و خانواده اش را در مقابل هم قرار بدهند.

متن نامه شیرین علم هولی
دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم را گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند 209 شروع شد. بعد از دوران 209 بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم . به در خواستهای مکرر من برای تعین تکلیفم پاسخ نمیداند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.
من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کرد بودنم است؟ پس میگویم: من کرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام.

زبانم کردی است، که از طریق زبانم با خانواده و دوستان و آشنایانم رابطه بر قرار کرده ام و با آن بزرگ شده ام و زبانم پل پیوندمان است. اما اجاز ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجاز نمیدهند با زبان خودم بنویسم.

به من میگویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام.

جناب قاضی محترم، آقای بازجو!!

در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییم کردیت و محکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بوده که من درست نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و من نمیتوانستم از خود دفاع کنم.

شکنجه هایی که بر عیله من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه های که شده بودم با من روزی را سپری میکنند. ضربهای که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردها ی شدید هجوم میاورند. سر دردهایم آنقدر شدید میشود، که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، ساعاتها از خود بیخود میشوم و در نهایت از شدت درد، بینییم شروع به خونریزی میکند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمیگردم و هوشیار میشوم.

هدیه دیگر آنها برای من ضعف بینایی چشمانم است که دائم تشدید میشود و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده شده. وقتی وارد زندان شدم موهایم یک دست سیاه بود، حال که سومین سال را میگذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم.
میدانم که شما نه تنها این کار را با من و خانواده ام نکرده اید، بلکه این شکنجه ها را برعلیه تمام فرزندان کرد و از جمله با کسانی مانند زینب (جلالیان) و روناک (صفارزاده) و ..... به کار برده اید. چشم مادران کرد هر روز در انتظار دیدن فرزندانشان اشک باران است، دائم نگرانند از اینکه چه اتفاقی در پیش است، با هر زنگ تلفنی وحشت شنیدن خبر اعدام فرزندانشان را دارند.

امروز 12 اردیبهشت 89 است (2/5/2010) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردنند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستنند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدمم شکسته شود. من نمیدانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته ام برای گفتن ندارم. در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم. بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.

)لازم به ذکر است که خانم علم هولی در پایان نامه اش بعد از امضا و درج تاریخ، با کردی لاتین نوشته اند "سه ر که فتن" serkefitn ، که به معنای پیروزیست و ما هم در آخر نامه ایشان و در زیر تاریخ نوشتن نامه آن را گذاشته ایم، پس پیروزی در انتظار شیرین ما است(

شیرین علم هولی
13/2/89 – 3/5/2010
Serkeftin


نامه ای از فرزاد کمانگر


هاشمی رفسنجانی،







هاشمی رفسنجانی،



هاشمی رفسنجانی در جنگ



هاشمی رفسنجانی در جنگ



هاشمی رفسنجانی در جنگ


Vatane Man Song ترانه وطن من - انوشیروان روحانی و سپهر