۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه
گفتگوهای پنهان بین آمریکا و جمهوری اسلامی
گفتگوهای پنهان بین آمریکا و جمهوری اسلامی
گفتگوهای پنهان بین آمریکا و جمهوری اسلامی
مقدمه
در تابستان 2009 و پس از انتخابات قلابی ریاست جمهوری در ایران، میلیونها نفر از مردم بجان آمده کشورمان به خیابان آمدند و رژیم ولایت فقیه را تا آستانه سقوط به عقب راندند. در همان حال، باراک اوباما برای مذاکرات هسته ای و معامله با سرکوبگران حاکم بر کشورمان آماده میشد و بجای حمایت صریح و روشن از جنبش عظیم مردم ایران، به بیانیه های خشک و بی معنا بسنده کرد تا مبادا باعث رنجش خامنه ای شده و سازش خیالی با وی نقش برآب شود. مردمی که با شعار "اوباما، اوباما، با اونا یا با ما" از رئیس جمهور آمریکا تقاضای کمک میکردند، نمیدانستند که از یکسال قبل ازآن، اوباما مذاکرات پنهان خویش با احمدی نژاد را شروع کرده و در توهم معامله با رژیم ایران فرو رفته بود.
یکی از این ملاقات های پنهان، در اگوست 2008 یعنی سه ماه قبل از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و هیئتی از طرف احمدی نژاد و به سرپرستی مشاور ارشد او "مجتبی هاشمی ثمره" در شهر لاهه در هلند با گروهی از سیاستمداران آمریکائی مذاکره نمود. دو ماه بعد در دسامبر، هنگامیکه اوباما به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده بود، یکبار دیگر هیئتی به سرپرستی "هاشمی ثمره" در شهر وین با گروهی از مشاوران اوباما دیدار و گفتگو کردند. مسئول گروه آمریکائی را ویلیام پری وزیر دفاع سابق آمریکا و مسئول امنیت ملی در تیم انتخاباتی اوباما بعهده داشت و چند تن از نمایندگان کنگره نیز درآن حضور داشتند.
ملاقات های پنهان بین رژیم ایران و آمریکا در سال 2009 نیز ادامه یافت منجمله در آوریل و تنها چند هفته قبل از نمایش انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مجددا گروهی از وابستگان رژیم با یک هیئت آمریکائی در لیختن اشتاین دیدار و گفتگو کردند. ژنرال آیکنبری (KarlEikenberry) که بتازگی بعنوان سفیر اوباما در افغانستان منصوب شده بود نیز در این دیدار حضور داشت.
یکی از کسانیکه در 2 دیدار با هاشمی ثمره (و ملاقات های دیگر با احمدی نژاد، رحیم مشائی و محمد خزائی سفیر کنونی رژیم در سازمان ملل) شرکت داشت تریتا پارسی رئیس سازمان "نایاک" بود که شخصا برای این ملاقات های پنهان با نمایندگان احمدی نژاد دلالی و بازارگرمی میکرد. برخی از جزئیات این دیدارها و همچنین مذاکرات و بده بستان های دیگر بین آمریکا و نمایندگان رژیم ایران، از جمله اسنادی است که در جریان شکایت حقوقی لابی طرفدار رژیم ایران از من، بدست آمده است. اسناد دادگاه تا نیمه سال 2009 را شامل میشود، و از همین رو، مذاکراتی که بعد از این تاریخ انجام گرفته است هنوز مورد کنکاش قرار نگرفته اند.
اوباما که به نتیجه بخش بودن مذاکرات هسته ای امید زیادی داشت، از همان فردای ورود به کاخ سفید وارد عمل شد و با ارسال دو نامه محرمانه 1 به خامنه ای و پخش پیام ویدئویی و تبریک نوروز، راه را برای سازش خیالی بین دو کشور فراهم میکرد. چند ماه بعد، و در اوج جنبش مردمی در ایران، هیلاری کلینتون که در حال تدارک مذاکرات هسته ای با جلیلی در ژنو بود، چند "کارشناس" ایرانی را برای مشورت و صرف شام 2 به وزارت خارجه دعوت کرد. هر 7 نفر کارشناسی که نامشان در رسانه ها منتشر شد همگی طرفدار کنارآمدن و همزیستی با حکومت ایران بودند و اکثر آنان در مذاکرات پنهان بین آمریکا با رژیم شرکت و یا نقش فعال داشتند. در طول جنبش نیز، همین کارشناسان به اوباما اندرز میدادند که با حفظ "بیطرفی"، منتظر بماند تا "گرد و خاک" در کشورمان فرو نشیند تا سازش با خامنه ای بطور کامل انجام پذیرد.
ارزیابی نادرست اوباما از ساختار و ماهیت رژیم ایران، به میزان زیادی محصول و زائیده لابی بسیار گسترده ای بود که توسط برخی از محافل بانفوذ واشنگتن و بخصوص کمپانی های بزرگ آمریکا در دوران جرج بوش شروع شد و با پیروزی حزب دموکرات در انتخابات کنگره در سال 2006 اوج گرفت. این لابی با صلح طلب نشان دادن حکومت ایران، گناه بن بست در روابط ایران و آمریکا را بگردن جرج بوش و جنگ طلبی وی انداخت و به تبلیغ این نظریه پرداخت که اگر فرد دیگری در کاخ سفید قرار گیرد، سازش و معامله با رژیم ایران به آسانی در دسترس قرار دارد.
از سال 2007 ببعد، لابی طرفدار مماشات با انتشار دهها گزارش و برگزاری کنفرانس و سمینارهای متعدد، تبلیغات خود را روی سه موضوع متمرکز نمود: اولا رژیم ایران با ثبات است و هیچ تهدید جدی در مقابل آن قرار ندارد. ثانیا مردم ایران در اکثریت بزرگ خود، خواهان اصلاحات در درون همین نظام میباشند و تغییر رژیم یا سرنگونی از هیچ حمایت جدی در جامعه ایران برخوردار نیست. ثالثا، آمریکا که تاکنون بدنبال معامله و سازش با اصلاح طلبان یا میانه روهای رژیم بوده، باید از این پس با خامنه ای و احمدی نژاد مذاکره و گفتگو نماید.
لابی مماشات با راه اندازی دیدارهای پشت پرده و تبلیغ روی ثبات رژیم و آمادگی اش برای سازش، و با این استدلال که سختگیری و تحریم باعث رنجش رژیم ایران و از بین رفتن چشم انداز توافق بین دو کشور خواهد شد، توانست از سال 2007 تا نیمه 2010، از اعمال فشار علیه ایران جلوگیری کرده و در جریان جنبش نیز جلوی حمایت جدی آمریکا و اروپا از مبارزات دموکراسی خواهانه مردم ایران را بگیرد.
پیشینه مذاکرات پنهان بین دو کشور
مذاکرات پنهان و منظم بین نمایندگان آمریکا و فرستادگان جمهوری اسلامی از سالها قبل جریان داشت و بخشی جدائی ناپذیر از لابی گسترده ای بود که از سال 1997 توسط کمپانی های بزرگ آمریکا براه افتاد که هدف اصلی آن برداشتن تحریم های اقتصادی و بازکردن راههای کسب و تجارت با جمهوری اسلامی بود. در این سال لابی کمپانی های بزرگ آمریکا بنام USA*Engage آغاز بکار کرد و درهمین راستا و بمنظور مشروعیت بخشیدن به فعالیت های این لابی، گروههای ریز و درشتی تحت نام ایرانیان مقیم آمریکا شروع به فعالیت نمودند. (نگاه کنید به بخشی از اسناد دادگاه 3: رابطه نایاک با لابی کمپانی های بزرگ)
از سال 97 تا 2001 این لابی بعنوان بانفوذترین گروه فشار در واشنگتن، سیاست آمریکا در رابطه با ایران را هدایت میکرد. در این دوره، بیل کلینتون دست دوستی بسوی جمهوری اسلامی دراز کرد اما با بی توجهی رژیم مواجه شد و بهمین دلیل نیز لابی مماشات در میانه سال 2001 ضعیف و ناکارآمد گردید.
با شکست لابی مماشات و بدنبال حملات تروریستی القاعده در سپتامبر 2001، احتمال تیره شده روابط بین آمریکا با جمهوری اسلامی افزایش یافت و از همین رو، محافل طرفدار دوستی با رژیم ایران که تا این زمان پشتیبان اصلی لابی مماشات بودند، وارد عمل شدند و با راه اندازی مذاکرات پشت پرده و با باز نگاه داشتن دربهای گفتگو بین دو کشور از تغییر سیاست آمریکا و اتخاذ سیاست های خصمانه علیه رژیم جلوگیری نمودند. با توجه به افشای برنامه هسته ای جمهوری اسلامی در سال 2002 و همچنین کارزار گسترده ضد آمریکائی رژیم در عراق، میتوان به جایگاه ویژه این مذاکرات پنهان برای فریب دادن سیاستمداران آمریکائی در جهت ادامه سیاست مماشات با حاکمان تهران واقف شد.
در سپتامبر 2001 و بدنبال حملات تروریستی القاعده در نیویورک، آمریکا برای حمله به افغانستان آماده میشد و به کمک رژیم ایران احتیاج داشت و در نتیجه، مذاکرات پنهان با نمایندگان دولت ایران را شروع کرد. این مذاکرات که رسمی اما غیر علنی بود، پس از اشغال افغانستان ادامه یافت و به همکاری برای حمله به عراق و تشکیل رژیم آینده این کشور نیز گسترش داده شد. این دسته از مذاکرات در ماه مه 2003 از طرف جرج بوش خاتمه یافت. از طرف آمریکا رایان کروکر (وزارت خارجه) و زلمای خلیل زاد (نماینده کاخ سفید) در این مذاکرات شرکت داشتند و از طرف ایران نیز محمد جواد ظریف (سفیر رژیم در سازمان ملل) و کمال خرازی (وزیر خارجه) حضور داشتند.
اگرچه 7 سال پس از پایان این مذاکرات هنوز از میزان بده و بستان بین دو کشور در آن دوره اطلاع کاملی در دست نیست اما آنطور که هیلاری من لورت (Hillary Mann Leverett) یکی از مسئولان آندوره وزارت خارجه آمریکا در مقاله خود 5 در سال گذشته نوشت، یکی از امتیازاتی که بوش به ایران داد بمباران قرارگاه اشرف متعلق به مجاهدین خلق بود.
همزمان با مذاکرات دو کشور بر سر افغانستان و عراق، بنیاد براداران راکفلر که یکی از اصلی ترین حامیان دوستی و همزیستی با رژیم ایران است بهمراه محافل بانفوذیکه برای برداشتن تحریم علیه ایران فعالیت میکنند وارد عمل شد و سلسله دیدارهای پنهان و غیر رسمی بین آمریکائیان و وابستگان رژیم را آغاز نمود. سازمان آمریکائی United Nations Association of the USA مسئولیت برگزاری این دیدارها و دعوت از شرکت کنندگان را بعهده گرفت. در این دوره 14 دیدار برگزار شد که اکثرا در سوئد و با همکاری موسسه Stockholm International Peace Research Institute بود.
سرپرستی گروههای آمریکائی را توماس پیکرینگ (Tom Pickering) و ویلیام لورز (William Luers) بعهده داشتند. پیکرینگ معاون کمپانی بوئینگ و از اعضای اصلی شورای آمریکائی-ایرانی به مدیریت هوشنگ امیر احمدی بود و همواره برای لغو تحریم های اقتصادی علیه ایران فعالیت میکرده است. وی دو سال پیش به شورای نایاک به ریاست تریتا پارسی پیوست.
شرکت کنندگان ایرانی در این مذاکرات از طرف مجمع تشخیص مصلحت (رفسنجانی) و "دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه" که در کنترل دوستان رفسنجانی و خاتمی قرار داشت، انتخاب میشدند. آخرین دیدار این دوره در فوریه 2008 برگزار گردید.
در سال 2007، احمدی نژاد روند تصفیه و حذف جناح رفسنجانی را بطور جدی در دستور کار خود قرار داد و برای قطع نفوذ این جناح در خارج از کشور و بخصوص آمریکا وارد عمل شد. در اولین گام هاله اسفندیاری و چند تن از دوستان وی که در مذاکرات و مراودات پنهان بین آمریکا با جناح اصلاح طلب و رفسنجانی نقشی جدی داشتند دستگیر و مورد غضب قرار گرفتند. بدنبال آن، منوچهر متکی به طرفهای آمریکائی اطلاع داد که گفتگوهای پنهان تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهند شد. دو ماه بعد در آوریل 2008 استفان هاینز (Stephen Heintz) رئیس "بنیاد برادران راکفلر" برای جلب نظر مقامات ایران و راه اندازی مجدد این دیدارها به تهران رفت و قرار شد که در دور جدید مذاکرات نمایندگان جناح مسلط در کشور یعنی وابستگان احمدی نژاد شرکت کنند.
دیدارها و مذاکرات پنهان دراین دوره اگرچه بطور رسمی هیچ نتیجه ای نداشت ولی ادامه آن باعث میشد که امید سازش با رژیم ایران همیشه زنده نگاه داشته شده و از سخت تر شدن سیاست آمریکا جلوگیری نماید. در سال 2005 هیئت ایرانی و آمریکائی مشترکا طرحی برای حل مسئله اتمی ایران ارائه کردند که ادامه غنی سازی در ایران یکی از محور های اصلی آن بود. این پیشنهاد به جائی نرسید زیرا در نیمه 2005 احمدی نژاد رئیس جمهور شد و طرف های ایرانی که در تهیه این طرح شرکت داشتند از ساختار قدرت اخراج لشدند. آنطور که مسئولان بنیاد راکفلر بیان داشته اند، تمامی این دیدارهای پنهان بین دو کشور با اطلاع کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا بود و قبل و بعد از هر ملاقات، مسئولان در جریان مسائل مطرح شده و میزان پیشرفت آنها قرار میگرفتند.
دوران احمدی نژاد و نقش کلیدی تریتا پارسی
از اواخر سال 2005 و بخاطر سیاست های غلط جرج بوش در خاورمیانه، گروههای ضد جنگ آمریکا در ائتلافی گردهم آمدند تا از شروع یک جنگ دیگر علیه ایران جلوگیری کنند. سازمان نایاک و همچنین "کاسمی" که مستقیما با عوامل رژیم ایران همکاری میکردند به این گروهها پیوستند و تریتا پارسی توانست متحد اصلی خود یعنی لابی کمپانی های بزرگ آمریکا و در رأس آن USA*Engage را وارد این ائتلاف کند. این مجموعه که (Campaign for a new American policy on Iran” (CNAPI یا "کارزار برای یک سیاست جدید در مورد ایران" نام دارد از سال 2008 تحت کنترل نایاک قرار گرفت و توانست آنرا به یک لابی تمام عیار در جهت جلوگیری از فشار و تحریم علیه جمهوری اسلامی تبدیل نماید. بخشی از اسناد داخلی مربوط به این لابی را که از طریق دادگاه بدست آورده ام در این دو آدرس قرار داده ام: (سند اول 7 - سند دوم 8)
اسناد داخلی نایاک نشان میدهد که از اولین روزهای 2006، تریتا پارسی و متحدین آمریکائی اش، تلاش خود را روی صلح طلب نشان دادن رژیم ایران و آمادگی اش برای مذاکره و سازش متمرکز کرده بودند. یکی از مهمترین برگهای تبلیغاتی که مورد استفاده آنان قرار گرفت، پیشنهاد موسوم به معامله بزرگ بود که سه سال قبل از آن یعنی در سال 2003 توسط صادق خرازی (سفیر رژیم در فرانسه) نوشته و از طریق کارفرمای تریتا پارسی (باب نی نماینده کنگره) به کاخ سفید فرستاده شد و با بی اعتنائی جرج بوش مواجه گشت. نگاهی کوتاه به بخشی از اسناد دادگاه، کارزار تبلیغی لابی مماشات را در معرض دید قرار میدهد: (نگاه کنید به مکاتبات تریتا پارسی و محمد جواد ظریف 9، سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل)
28 مارس 2006 تریتا پارسی بطور جداگانه با محمد جواد ظریف (سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل) و همچنین محمد نهاوندیان (دستیار علی لاریجانی) در نیویورک دیدار نمود. جواد ظریف نسخه ای از پیشنهاد معامله بزرگ را برای انتشار در اختیار "پارسی" قرار داد.
چند هفته پس از دیدار با ظریف، تریتا پارسی و گارت پورتر (یکی از روزنامه نگاران چپ آمریکائی) مشترکا "پروژه مذاکره با ایران" را راه اندازی نمودند. بر طبق ایمیل و سندی که ضمیمه آن شده، قرار بود که این پروژه 9 ماه یعنی تا مارس 2007ادامه داشته باشد و این دو نفر نزدیک به 90000 دلار بودجه برای آن اختصاص داده اند. تریتا پارسی مسئول این پروژه بود و برای تبلیغ رابطه خود با سران رژیم میگوید: "به ندرت میتوان تحلیلگری در واشنگتن پیدا کرد که مانند دکتر پارسی تا این میزان به مسئولین اصلی رژیم ایران دسترسی داشته باشد." (نگاه کنید به این سند: "پروژه مذاکره با ایران" 10)
یکهفته بعد در 19 مه، پارسی در ایمیل خود به ظریف نتیجه فعالیت های خود را گزارش میدهد و میگوید که با کمک دوستانش در حال راه اندازی دو کنفرانس است که ظریف در آنها سخنرانی نماید.
در همین زمان انتشار و تبلیغ روی داستان معامله بزرگ و آمادگی رژیم برای صلح و سازش با آمریکا از طرف پارسی و متحدان وی شروع شد. گارت پورتر در مقاله ای 11 در نشریه "آنتی وار. دات کام"، پیشنهاد معامله بزرگ را برای اولین بار بصورت دقیق شرح داد و نوشت: "تریتا پارسی که متخصص سیاست خارجی ایران در دانشگاه جان هاپکینز است نسخه ای از این سند را در اختیار ما قرار داد و گفت که آنرا در اوائل سال جاری از یکی از مقامات ایران گرفته است ولی نمیتواند نام وی را فاش کند"
سه هفته بعد، گلن کسلر خبرنگار واشنگتن پست نیز با دریافت نسخه ای از این پیشنهاد که توسط پارسی در اختیارش قرار گرفته مقاله مفصلی 12 مورد داستان معامله بزرگ می نویسد و یکبار دیگر روی آمادگی رژیم ایران برای صلح و همچنین بی توجهی جرج بوش به آشتی جوئی ایران تأکید میکند. گلن کسلر نیز میگوید که یکی از مقامات رژیم، نسخه ای از از این پیشنهاد را به تریتا پارسی داده است.
14 فوریه 2007 نایاک و New American Foundation کنفرانس مهمی 13 در کنگره برگزار کردند که تریتا پارسی، فلینت لورت و لورانس ویلکرسون رئیس دفتر وزیر خارجه (کالین پاول) در آن سخنرانی نمودند و آمادگی رژیم ایران برای صلح در سال 2003 و بی اعتنائی جرج بوش به آشتی جوئی ایران را مورد تأکید قرار دادند.
در 23 اگوست جواد ظریف که به ایران رفته است به نیویورک باز گشتت و تریتا پارسی در ایمیلی که به او فرستاد تقاضا کرد تا پیشنهادی را که ظریف با خود آورده مشاهده کند. پارسی در ایمیل خود نوشت که احتمالا نمایندگان کنگره از این پیشنهاد خوششان میآید:
"امیدوارم که حالتان خوب باشد و از تهران بازگشته اید. خیلی دلم میخواهد که بتوانم پیشنهاد را ببینم یا از محتوای آن باخبر شوم. اگر این پیشنهاد قابل توجه باشد، نمایندگان کنگره آنرا پیشنهادی منطقی خواهند یافت حتی اگر کاخ سفید خوشش نیاید."
روز 25 اکتبر تریتا پارسی دو نفر از نمایندگان دموکرات کنگره را به ظریف معرفی میکند و میگوید اینها مخالف جرج بوش هستند و تمایل دارند با ظریف دیدار داشته باشند. در این ایمیل تریتا پارسی هدف نمایندگان از دیدار با ظریف را توضیح میدهد و در پایان نیز هدف مشترک خودش و ظریف برای اینگونه مذاکرات و دیدارها را به روشنی بیان میکند: "کاهش تشنج بین دو کشور بسیار ضروری است زیرا ازاینطریق میتوان به اهداف داخلی و منطقه ای دست یافت."
"ازاینکه شما با گیلکرست و لیچ دیدار خواهید کرد خوشحال شدم. خیلی از نمایندگان دیگر کنگره هم هستند که خواهان دیدار با شما هستند که بسیاری از آنان دموکراتهای بسیار مورد احترامی هستند. بنابه برخی دلائل این نمایندگان مستقیما با شما تماس خواهند گرفت. هدف نهائی آنان دیدار با نمایندگان مجلس در ایران است.
این گروه از اعضای کنگره از سیاست خارجی جرج بوش بسیار ناراضی اند و نمی خواهند که همینطور ساکت بنشینند تا بوش موقعیت آمریکا در جهان را خرابتر کند. این افراد مایلند که وارد عمل شوند و حاضر به ریسک پذیری در این زمینه نیز هستند. دلیل ما نیز برای اینکار این است که معتقدیم دیالوگ برای هر دو طرف مفید است زیرا کاهش تشنج برای دستیابی به اهداف منطقه ای و اهداف داخلی بسیار ضروری است."
ظریف نیز در ایمیل خود از پارسی برای ترتیب دادن این دیدارها تشکر میکند و اجرای جزئیات آنرا به وی واگذار مینماید
تلاش های تریتا پارسی و متحدان وی برای صلح طلب نشان دادن رژیم و همچنین تلاش در جهت وصل کردن نمایندگان کنگره به سفیر رژیم در سازمان ملل بی اثر نبود و همانطور که اسناد دادگاه نشان میدهد، بسیاری از نمایندگان کنگره از حزب دموکرات با ظریف تماس و ارتباط فعال داشتند. "سام گاردینر" (Sam Gardiner) یکی از کارشناسان سیاسی واشنگتن و از هواداران دوستی با رژیم ایران که در جریان دادگاه به نفع تریتا پارسی گزارشی نوشته است، در شهادت رسمی خود به جلساتی که توسط نمایندگان دموکرات کنگره برای مقابله با سیاست جرج بوش در رابطه با ایران تشکیل میدادند اشاره کرده است. وی میگوید که این افراد خواهان ارسال یک گروه به ایران و ملاقات با نمایندگان مجلس بودند و همگی میدانستند که کلید این قضیه دست محمد جواد ظریف است. گاردینر اظهار داشت که دنیس کاسینچ (DennisJ.Kucinic) یکی از نمایندگان دموکرات کنگره رابطه بسیار خوبی با جواد ظریف داشت.
سفر صلح طلبان به ایران و نقش لیلا زند و کاسمی:
همزمان با تلاش های ظریف و پارسی (و متحدان آمریکائی آنان) برای صلح طلب نشان دادن رژیم، سازمان کاسمی (کارزار مبارزه با جنگ و تحریم علیه ایران) در پروژه ایکه مشترکا بهمراه لیلا زند (سازمان رهپویان صلح) و در همکاری نزدیک با رحیم مشائی معاون احمدی نژاد براه انداخته بود، صدها تن از فعالین صلح آمریکا را به ایران فرستاد تا طی سفرهای سازماندهی شده و ضمن ملاقات با افراد از پیش تعیین شده، روی آمادگی رژیم برای صلح و دوستی تبلیغ کنند و گناه خصومت بین دو کشور را بگردن جرج بوش و سیاست های جنگ طلبانه وی بیندازند. من در گزارشات متعددی این پروسه را مورد بررسی قرار داده ام که برای نمونه میتوانید این سه گزارش را مورد مطالعه قرار دهید: رابطه حکومت ایران با جنبش ضد جنگ در آمریکا: بخش نخست 14، بخش دوم 15، بخش سوم 16. -( برای شناخت با سازمان لابی کاسمی و همچنین رابطه آن با نایاک به این سند نگاه کنید 17)
قابل ذکر است که همایش اخیری که احمدی نژاد و دفتر ریاست جمهوری در ماه اگوست 2010 در تهران تحت نام همایش ایرانیان خارج از کشور براه انداخت، به روشن ترین شکل به وابستگی کاسمی و لیلا زند و صلح طلبان دروغین به دفتر احمدی نژاد را آشکار نمود زیرا رهبران سازمان مزبور و همچینین لیلا زند از جمله برگزار کنندگان نشست های جانبی این کنفرانس بودند و نه بعنوان مهمان بلکه در جایگاه میزبان، به پذیرائی از ساندیس خورهای خارج از کشوری رژیم پرداختند. برای آشنائی با این موضوع، این سند را مطالعه فرمائید ت: همایش ساندیس خوران خارج از کشوری و همکاری سازمان کاسمی با دفتر احمدی نژاد
تلاش برای مشروعیت بخشیدن به خامنه ای و احمدی نژاد
از سال 2007 ببعد، احمدی نژاد کارزار گسترده ای برای کاهش نفوذ جناح رفسنجانی و خاتمی در آمریکا براه انداخت و اولین گام، هاله اسفندیاری و چند نفر از همکاران وی را دستگیر و زندانی نمود. این پاکسازی خشن، به دلالان حرفه ای رژیم و طرفهای آمریکائی نشان داد که از این پس، صاحب اصلی قدرت و طرف معامله در هر بده و بستان، نزدیکان احمدی نژاد هستند.
بدین ترتیب، گفتمان حاکم نیز در میان کارشناسان آمریکائی طرفدار همزیستی با رژیم ایران عوض شد. تا آنزمان، احمدی نژاد بعنوان شخصیتی تندگو و بی قدرت معرفی میشد و علی لاریجانی و نزدیکان خامنه ای بعنوان تعیین کنندگان سیاست خارجی رژیم تلقی میشدند. از سال 2008 ببعد، در اکثر نوشته ها و تحلیل های سیاسی در مورد ایران، گفتمان جدیدی شروع شد که مضمون اصلی آن تثبیت رژیم و قدرتمندی احمدی نژاد بود.
این گفتمان جدید در گزارش مشترک دو موسسه تحقیقی بانفوذ آمریکائی یعنی شورای روابط خارجی و بروکینگز بصورتی آشکار مشاهده میشود. این گزارش که بصورت کتاب 19 و خطاب به رئیس جمهور بعدی آمریکا نوشته شده بود، گسستی بود از تحلیل های قبلی که تحولات درونی رژیم ایران و رشد میانه رو ها یا پراگماتیست ها را کلید حل مشکلات بین ایران و آمریکا میدانست. دو نویسنده بخش سوم این کتاب که به ایران اختصاص داشت، سوزان مالونی و ری تکیه بودند که در نوشته خود به اشتباه گذشته خویش یعنی تبلیغ روی مذاکره با اصلاح طلبان رژیم اعتراف کرده و خواهان گفتگو و تماس با ولی فقیه و احمدی نژاد شدند. این دو نویسنده، رژیم ایران را باثبات و آماده سازش معرفی نمودند.
در گزارش مهم دیگری 20 که توسط انستیتوی صلح آمریکا منتشر شد و برای تهیه آن معروفترین کارشناسان مسائل ایران (عمدتا طرفدار سازش با رژیم ایران) همکاری کرده بودند، بازهم روی تماس و مذاکره با ولی فقیه و احمدی نژاد تأکید شده بود.
در سال 2007 سازمان نایاک گزارش مفصلی 21 در باره چشم انداز مذاکرات ایران و آمریکا منتشر نمود که در آن، رژیم را با ثبات معرفی کرد و تأکید نمود که مردم ایران بدنبال تغییر رژیم نبوده و تمایل دارند تا در چهارچوب همین نظام بطور اصلاح طلبانه مطالبات خودشان را دنبال کنند. یکسال بعد، تریتا پارسی همین گزارش را به امضای 20 نفر از کارشناسان طرفدار مماشات با ایران فرستاد که منجمله میتوان به گری سیک و هادی قائمی اشاره نمود. در این گزارش 22 نیز روی ثبات رژیم و رویگردانی مردم از تغییر نظام تأکید شده بود.
از پایان سال 2007 ببعد و تثبیت احمدی نژاد، تلاش های تریتا پارسی و متحدان وی برای راه اندازی ملاقات بین سیاستمداران آمریکائی با نمایندگان رئیس جمهور رژیم ایران شروع شد. روال کار بدینگونه است که یک موسسه بین المللی بیطرف بعنوان برگزارکننده این دیدارها تعیین میشود و بودجه آن توسط بنیادهای آمریکائی طرفدار مماشات با ایران پرداخت میشود. در مرحله بعد، دلالان رژیم تلاش خود برای کشاندن پای سیاستمداران آمریکائی به این دیدارها را شروع میکنند.
ازاینرو، موسسه ای بنام Pugwash برای برگزاری این نشست ها انتخاب شد و تریتا پارسی و دوستانش برای جذب طرفهای آمریکائی وارد عمل شدند. به چند ایمیل از مسئولین سازمان نایاک به اعضای کنگره برای کشاندن آنها به ملاقات با رحیم مشائی و هاشمی ثمره نگاه میکنیم.
دیدار با هاشمی ثمره و علی اصغر سلطانیه - اگوست 2008 لاهه: در ایمیلی که روز 17 اگوست بین تریتا پارسی و علی اصغر سلطانیه رد و بدل شده، هر دو نفر از دیدارشان در لاهه ابراز رضایت و خوشوقتی کرده اند. پارسی در شهادت رسمی خود گفت که هاشمی ثمره (نزدیک ترین فرد به احمدی نژاد) در این دیدار که روزهای 2 و سوم اگوست برگزار شده، شرکت کرده است. جزئیات این دیدار و نام بقیه شرکت کنندگان آن، در گزارشات بعدی تقدیم میشود.
دیدار با رحیم مشائی در نیویورک: امیلی بلات Emily Blout که مسئول لابی نایاک بود، در ایمیلی که در تاریخ 17 سپتامبر 2008 برای دستیار سناتور Durbin فرستاده، از وی میخواهد که برای دیدار با رحیم مشائی و چند مقام دیگر رژیم ایران به نیویورک بیاید. وی می نویسد:
"مایلم که به اطلاع شما برسانم که هفته آینده در نیویورک فرصتی برای دیدار بسیار سطح بالا بین ایران و آمریکا وجود دارد. PugWash برگزارکننده آن است و از ما خواسته تا با اعضای کنگره برای شرکت دراین دیدار تماس بگیریم و من فورا بیاد شما افتادم. اگر شما چند دقیقه فرصت داشته باشید، رئیس من (تریتا پارسی) تلفنی شما را در جریان جزئیات این دیدار قرار خواهد داد. رئیس من سالهاست که در این گفتگوهای غیر رسمی شرکت داشته و میگوید که سطح مسئولین ایرانی شرکت کننده در نشست هفته آینده بسیار بالاست..."
دستیار سناتور در باره سابقه این نشست ها و برگزار کنندگان آن سوال میکند و امیلی بلات در پاسخ می نویسد:
PugWash"یک موسسه بین المللی بیطرف است که سابقه ای طولانی در برگزاری اینگونه دیدارها دارد. این دسته از دیدارها (بین ایرانیان و آمریکائیان) مدتهاست که جریان دارد و تعدادی از نمایندگان کنگره نیز در آن شرکت کرده اند و برای دیدار هفته آینده نیز چند سناتور ابراز تمایل کرده اند. این یک فرصت بسیار خوبی است که نباید از دست داد بخصوص اگر به تبادلات بین سازمانهای غیر دولتی با یکدیگر علاقه دارید. برداشت من این است که معاون رئیس جمهور ایران و چند مقام بالای دیگر در این دیدار حضور خواهند داشت اما خود احمدی نژاد حضور ندارد."
تریتا پارسی در شهادت رسمی خود گفت که وی بهمراه یک گروه از وابستگان موسسات تحقیقی و بنیادهای آمریکائی در نیویورک با احمدی نژاد دیدار کرده اند.
دیدار با هاشمی ثمره - دسامبر 2008 در شهر وین: امیلی بلات مسئول لابی نایاک در ایمیلی به دستیار نماینده کنگره Delahunt وی را برای شرکت در دیداری که قرار است در ماه دسامبر برگزار شود دعوت میکند:
"رئیس من (تریتا پارسی) خواسته که در مورد دعوتی که وی از شما برای شرکت در دیدار غیر رسمی با ایرانیان در دسامبر در شهر وین است پیگیری کنم. وزیر دفاع سابق ویلیام پری ریاست هیئت آمریکائی را بعهده دارد و از طرف ایران نیز مسئولین بالارتبه شرکت میکنند. این یک فرصت بسیار خوب است تا در این مذاکرات غیر رسمی و بدور از رسانه ها شرکت کنید."
امیلی بلات در ایمیل دیگری به دستیار نماینده کنگره جزئیات بیشتری در باره این دیدارهای پنهان در اختیار او قرار میدهد:
" Pugwashاز نایاک خواسته تا با نمایندگان کنگره برای شرکت در این دیدارهای غیر رسمی بین ایران و آمریکا تماس بگیرد. Paolo Cotta Ramusino که ذبیر کل این موسسه است برگزار کننده اصلی این نشست هاست که نمایندگان کنگره آمریکا و همچنین اعضای دولت ایران در آن شرکت داشته اند. رئیس من (تریتا پارسی) در برخی از این دیدارها شرکت داشته که یکی از آنها در اسرائیل بوده است. بنظر وی اینگونه دیدارها بسیار مفید هستند. در این دیدارها، در مورد مسائل هسته ای، عراق، امنیت منطقه و مسئله اسرائیل و فلسطین بحث میشود. هر دو طرف از شرکت در این دیدارها راضی هستند زیرا علیرغم اختلافاتی که باهم دارند، به درک بهتری از یکدیگر دست مییابند. دیدار بعدی که 6 و 7 دسامبر در وین برگزار میشود محرمانه است و هیچ جا در باره آن صحبت نخواهد شد. از طرف آمریکا ویلیام پری و چند کارشناس دیگر شرکت میکنند. از طرف ایران، این بار نیزب سطح شرکت کنندگان بسیار بالاست و معاون رئیس جمهور، سفیر ایران در آژانس اتمی و مسئولان بالای وزارت خارجه در آن شرکت دارند."
تریتا پارسی در شهادت رسمی خود گفت که در این دیدار هاشمی ثمره شرکت داشته است.
دیدار در لیختن اشتاین، آوریل 2009: ایمیل ها و شهادت رسمی تریتا پارسی نشان میدهد که چند هفته قبل از انتخابات قلابی ریاست جمهوری، وی بهمراه یک گروه از آمریکائیان با یک هیئت ایرانی که از تهران به لیختن اشتاین سفر کرده بودند دیدار و گفتگو کرده اند. تریتا پارسی در بازگشت به آمریکا، به مسئولین شورای امنیت ملی آمریکا ایمیل فرستاده و خواهان دیدار بین یکی از افراد هیئت ایرانی با تیم اوباما بوده است. بنا به دلائلی که بعدا توضیح داده خواهد شد، نام این فرد و دیگر وابستگان حکومتی که در این دیدار شرکت داشته اند فعلا منتشر نخواهد شد.
در شهادت تریتا پارسی و مکاتبات وی، دیدار بین مقامات ایرانی و اسرائیلی نیز ذکر شده است که در گزارشات بعدی مورد بررسی قرار میدهیم.
پانوشت ها:
1- نامه های محرمانه اوباما به خامنه ای - سایت تابناک
2- میهمانی شام هیلاری کلینتون - سایت ایرانیان لابی
3- همکاری نایاک با لابی کمپانی های بزرگ آمریکا
4- نگاهی به مذاکرات ایران و آمریکا در باره افغانستان و عراق
5- مقاله هیلاری من لورت
6- مذاکرات پنهان ایران و آمریکا از 2002 تا 2008
7- مجموعه اول در باره لابی مماشات
8- مجموعه دوم در رابطه با لابی مماشات از سایت "پیک"
9- مکاتبات تریتا پارسی با محمد جواد ظریف سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل (سایت پیک)
10- پروژه مذاکره با جمهوری اسلامی توسط تریتا پارسی و گارت پورتر
11- مقاله گارت پورتر در سایت "آنتی وار"
12- مقاله گلن کسلر در واشنگتن پست
13- کنفرانس مشترک نایاک و بنیاد آمریکای جدید
14- رابطه جنبش ضد جنگ با رژیم ایران، بخش اول
15- رابطه جنبش ضد جنگ با رژیم ایران، بخش دوم
16- رابطه جنبش ضد جنگ با رژیم ایران، بخش سوم
17- سازمان کاسمی و رابطه با نایاک
18- همایش ساندیس خوران خارجه نشین و نقش سازمان کاسمی
19- Restoring the Balance: A Middle East Strategy for the Next President
20- گزارش 2009 موسسه ملی صلح آمریکا
21- گزارش نایاک در باره اوضاع ایران
22- بیانیه 21 نفر از کارشناسان ایران در سال 2009
23- اسناد دادگاه در باره مذاکرات پنهان بین آمریکا با نمایندگان احمدی نژاد
منبع: ایرانیان لابی
صلح طلبی با چاشنی نفت خام
حسن داعی
جنگ طلب خواندن دولت اوباما، ارائه تصویری واژگونه از سیاست آمریکا و بزرگنمائی لابی اسرائیل، تلاشی است برای سرپوش گذاشتن روی قدرت و نفوذ لابی نفت و کمپانی های بزرگ که سیاست آمریکا را در جهت مماشات با جمهوری اسلامی هدایت میکنند. موسسه کیتو که نیم میلیون دلار به اکبر گنجی داد، بخشی از این لابی قدرتمند است
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بدنبال علنی شدن طرح تروریستی رژیم ایران برای بمب گذاری در واشنگتن، عده ای از تحلیل گران، این داستان را جعلی و بهانه ای برای افزایش تحریم و احتمالا جنگ علیه ایران معرفی میکنند. در این میان، سایت ها و رسانه های طرفدار مماشات با رژیم ایران جان تازه ای گرفته اند. بعنوان مثال، سایت وابسته به سازمان "کاسمی" [1] که طی سالهای گذشته، ضمن همکاری با رحیم مشائی و دفتر احمدی نژاد تحت نام مبارزه با جنگ در آمریکا لابی میکرد [2] ، از خواب دو ساله بیدار شده و با چاپ مقالات و گزارشات روزانه از گروههای "چپگرا" در آمریکا، به دفاع تمام قد از رژیم ایران برخاسته است. طوماری نیز از طرف گروه "آنتی وار" منتشر شده است که امضاء کنندگان از اوباما و دولت آمریکا میخواهند تا از دروغپراکنی علیه رژیم ایران خودداری کند و به کارزار شیطان سازی خود از ایران پایان بخشد. در این میان، اکبر گنجی با انتشار مقاله ای [3] در سایت بی بی سی، یک گام فراتر گذاشته و افشای طرح تروریستی را بخشی از یک سناریوی شش مرحله ای از طرف آمریکا برای لیبیائی کردن کشورمان دانسته است. به ادعای گنجی، گزارش احمد شهید در باره وضعیت حقوق بشر، یکی از مراحل این طرح آمریکائی برای حمله به کشورمان میباشد.
نگاه بدبینانه گنجی و دیگران به "نیات پنهانی آمریکا" عمدتا روی یک تصویر و برداشت واژگونه از سیاست واشنگتن در رابطه با جمهوری اسلامی بنا شده که با واقعیات سی سال گذشته بویژه سیاست اوباما در رابطه با کشورمان همخوانی ندارد. مصاحبه [4] هیلاری کلینتون با برنامه پارازیت صدای آمریکا که طی آن ده بار پیام دوستی به رژیم ایران فرستاد و تآکید نمود که درب مذاکره و معامله باز بوده و هست، باندازه کافی نشان میدهد که سیاست اوباما فرسنگ ها از درگیری و جنگ با رژیم ایران فاصله دارد.
ارائه تصویری واژگونه از سیاست های مماشات گرایانه دولت آمریکا، محصول یک کارزار مشترک از طرف محافلی است که به دلائل مختلف و گاها متضاد، خواهان برداشتن فشار و تحریم از روی رژیم ایران و سازش بین ایالات متحده با جمهوری اسلامی میباشند. این گروهها و محافل، حملات خود را بیش از هرچیز روی جنگ طلبان آمریکائی متمرکز کرده اند، جنگ طلبانی که گویا اوباما را اسیر خود کرده و سیاست آمریکا را در جهت منافع اسرائیل هدایت میکنند.
لابی اسرائیل و لابی نفت
بحث در مورد نفوذ لابی اسرائیل در آمریکا همواره در محافل آکادمیک و موسسات تحقیقی در ایالات متحده جریان داشته است اما با آغاز ریاست جمهوری جرج بوش و حمله نظامی فاجعه بار به عراق، این بحث به سطح عمومی کشیده شد و انگشت اتهام به سوی لابی اسرائیل و متحدان نومحافظه کارش در آمریکا نشانه گرفته شد که گویا حمله به عراق را بخاطر منافع اسرائیل براه انداخته اند.
بحث در مورد لابی اسرائیل بیش از هرچیز با نام دو استاد دانشگاه John Mearsheimer و Stephen Walt درهم آمیخته است که در سال 2007 با کتاب معروف خود "لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا"، این مقوله را از دانشگاه به میان جامعه آمریکا بردند. این کتاب قبلا بصورت خلاصه تر در سال 2006 منتشر شده بود که میتوانید در این آدرس [5] آنرا مطالعه فرمائید.
"والت" و "میرشایمر" با تکیه بر آمار و ارقام و ذکر نمونه های متعدد، میگویند که گروهها و محافل طرفدار اسرائیل با اعمال نفوذ و گاها فشار روی کنگره و دیگر مراکز سیاست گذاری آمریکا و همچنین کنترل رسانه های مهم این کشور، توانسته اند سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده را در جهت منافع اسرائیل هدایت کنند، سیاستی که بجز ضرر و بی آبروگی ثمری برای ایالات متحده ندارد. به اعتقاد این دو نویسنده، بسیاری از نمایندگان کنگره با وجودیکه میدانند سیاست حمایت از اسرائیل به ضرر منافع آمریکاست اما از بیم آنکه مبادا در انتخابات بعدی شکست بخورند حاضر به مخالفت با اسرائیل نمی باشند.
انتشار این کتاب بازتاب بسیار گسترده ای در جهان داشت و بخصوص در کشورهای اسلامی و همچنین ایران مورد ستایش قرار گرفت و آنرا سندی غیرقابل انکار برای اثبات قدرت صهیونیسم در جهت دادن به سیاست های خاورمیانه ای آمریکا قلمداد کردند. اما در داخل آمریکا این کتاب هم مورد استقبال بخش هائی از جامعه روشنفکری قرار گرفت و هم انتقادهائی جدی درباره آن منتشر گردید.
یکی از معروفترین منتفدان این کتاب نوام چامسکی از تئوریسین های معروف چپ آمریکاست که نقش تعیین کننده لابی اسرائیل در جهت دهی به سیاست های خاورمیانه ای آمریکا را رد میکند. چامسکی با مروری بر سیاست های آمریکا در خاورمیانه و مقایسه آن با سیاست آمریکا در آمریکای لاتین و آفریقا، بدرستی نتیجه میگیرد [6] که این سیاست ها مشابه یکدیگرند، در حالیکه لابی اسرائیل اصولا نقشی در تعیین سیاست های آمریکای لاتینی یا آفریقائی کاخ سفید نداشته است. از نظر چامسکی، مهمترین فاکتور تعیین کننده در سیاست خارجی آمریکا، محافظت از منافع سرمایه داری بزرگ آمریکا است و تا آنجا که به خلیج فارس و خاورمیانه برمیگردد، لابی قدرتمند نفت حرف اول را زده است و منافع سرشار و افسانه ای کمپانی های نفتی در 60 سال گذشته بخوبی گویای این واقعیت است که سیاست خاورمیانه ای آمریکا بر وفق مراد چه کسانی بوده است.
به ادعای چامسکی، حمایت جدی و وسیع آمریکا از اسرائیل نیز تنها از زمانی آغاز شد که این کشور به سدی در مقابل ناسیونالیسم عربی تبدیل گردید، امری که بیش از هرچیز منافع کمپانی های نفتی برای کنترل منابع زیرزمینی در کشورهای عرب مثل عربستان و کویت و ... را تضمین میکرد. از نظر برخی از منتقدان چپ، بزرگنمائی لابی اسرائیل، سرپوش گذاشتن روی یک واقعیت جدی تر، یعنی قدرت و نفوذ لابی نفت و اسلحه میباشد. به عبارت دیگر، متمرکز کردن همه توجهات روی لابی اسرائیل، اذهان و افکار عمومی را به جاده خاکی و بیراهه میبرد تا با طراحان اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه آشنا نگردند.
پس از انتشار کتاب "لابی اسرائیل" تریتا پارسی نیز کتاب خود بنام Treacherous Alliance را منتشر کرد و اسرائیل و لابی اش در آمریکا را بعنوان اربابان سیاست آمریکا در رابطه با ایران معرفی نمود. به ادعای پارسی، اسرائیل مانع اصلی برای دوستی بین ایران و آمریکاست. (نقد من به کتاب تریتا پارسی [7])
لابی تجاری و نفت: سیاست مماشات با رژیم ایران
تریتا پارسی، اکبر گنجی، گری سیک، گارت پورتر و بخشی از تحلیل گرانی که امروز به وکیل مدافعان سپاه قدس تبدیل شده و طرح تروریستی را توطئه اوباما و جنگ طلبان آمریکائی معرفی میکنند، مستقیم یا غیر مستقیم با لابی تجاری و نفت در آمریکا همکاری کرده و از حمایت های آنان بطور سخاوتمندانه ای برخوردار گشته اند. طبق اسناد دادگاه فدرال که قبلا منتشر کرده ام، این لابی در آغاز ریاست جمهوری اوباما از نفوذ و قدرت بسیار زیادی برخوردار بود و خودش را مرکز ثقل تصمیم گیری در باره مسائل ایران در کنگره آمریکا میدانست. [8]
این لابی قدرتمند Campaign for a new American policy on Iran نام دارد که هدایت آن بعهده نایاک بوده و اتحادی است که شامل USA*Engage که لابی رسمی کمپانی های بزرگ آمریکائی است، جامعه باز، گروههای ضد جنگ و همچنین موسسه CATO میگردد. بخشی از گزارشات درونی این لابی را که از طریق دادگاه بدست آورده ام، در این آدرس [9] قرار داده ام که مورد استفاده هموطنان قرار گیرد. موسسه CATO که یک جایزه نیم میلیون دلاری [10] به اکبر گنجی داد یکی از اعضای این لابی قدرتمند است که حتی بطور جداگانه نیز با USA*Engage و نایاک در کنگره آمریکا لابی میکرد تا آمریکا با جمهوری اسلامی سازش کند. برخی از اسناد مربوط به لابی مشترک موسسه CATO با نایاک و همچنین USA*Engage در آدرس های زیر قرار داده ام. در بخشی از این اسناد، لیلا زند، همکار رحیم مشائی، مشغول هماهنگی فعالیت های لابی با موسسه کیتو میباشد. [11]
واژگونه نشان دادن سیاست آمریکا
گنجی، پارسی و همکارانشان، سیاست آمریکا در رابطه با ایران را در توطئه چینی جنگ طلبان برای حمله نظامی به کشورمان خلاصه میکنند و به عمد، سی سال تلاش آمریکا برای سازش با رژیم را نادیده میگیرند. تلاشی که از همان روزهای اول انقلاب شروع شد، با داستان کلت و کیک در دوره ریگان به کمدی تبدیل شد، با ژست های حسن نیت بیل کلینتون به اوج رسید، با مذاکرت و بده بستان های بوش و رژیم برای حمله به عراق و تحویل این کشور به ملایان تهران تکمیل شد و در زمان اوباما به قله های بی پرنسیبی نائل گردید، زمانیکه در اوج جنبش مردمی در ایران، رئیس جمهور آمریکا نمایندگان خود را به ژنو فرستاد تا با فرستادگان خامنه ای دور یک میز بنشینند و برای معامله بزرگ چانه زنی کنند.
با اینحال، لابی مماشات و تحلیل گران وابسته به آن، در دورانی که مذاکرات پنهان دو کشور [12] و بده بستان های ضد ایرانی شان ادامه داشت، لحظه ای از واژگونه نشان دادن سیاست آمریکا و فریب افکار عمومی باز نایستادند و دهها و صدها بار، حمله قریب الوقوع اسرائیل و آمریکا از راه عربستان، ترکیه، ناوگان مستقر در دریای سرخ یا خلیج فارس را با ذکر تاریخ و گاها ساعت شروع عملیات، به اطلاع همگان میرساندند. شگفت آنکه این پیش بینی ها و اعلام خطر ها، در زمانیکه نمایندگان بوش و سپس اوباما با فرستادگان احمدی نژاد در سال 2008 و 2009 در هلند مذاکره میکردند به اوج خود رسیده بود.
باید گفت که این شیوه از صلح طلبی و مبارزه با جنگ طلبی آمریکا، مانند مبارزات ضد امپریالیستی "امام خمینی" است که کودکان خردسال میهنمان را برای مبارزه با اسرائیل و شیطان بزرگ، به میدان های جنگ ضد ملی با عراق و روی مین میفرستاد و در همان زمان، هم از آمریکا و هم از اسرائیل، اسلحه و تجهیزات جنگی میخرید. اکنون نیز، تریتا پارسی، گنجی و دیگران، با استفاده از حمایت دست راستی ترین محافل تجاری و نفتی، به مقابله با نیات شوم آمریکا در منطقه برخاسته اند.
پانوشت ها:
2- بخشی از اسناد مربوط به لابی کاسمی http://iraniansforum.com/index.php/gallery/anti-war-groups-and-iri-lobby
3- اکبر گنجی: لیبیائیزه کردن ایران؟ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/10/111025_l10_ag_iran_libya.shtml
4- مصاحبه هیلاری کلینتون با پارازیت http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=BynZKOTKtm4
6- نقد نوام چامسکی به کتاب "لابی اسرائیل" : http://www.zcommunications.org/the-israel-lobby-by-noam-chomsky
9- بخشی از اسناد مربوط به لابی مماشات http://iraniansforum.com/index.php/gallery/cnapi-the-appeasement-lobby
10- جایزه نیم میلیون دلاری کیتو به اکبر گنجی http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/04/100412_un03-ganji-cato.shtml
11- لابی مشترک کیتو با نایاک، USA*Engage و گروههای ضد جنگ
سری چهارم http://iraniansforum.com/Document/L.pdf
12- گزارشی در مورد مذاکرات پنهان آمریکا با جمهوری اسلامی http://www.iranianlobby.com/page1.php?id=129
ناگفته هایی در مورد چگونگی جدایی ام از صدای آمریکا
ناگفته هایی در مورد چگونگی جدایی ام از صدای آمریکا
هم میهنان و دوستان گرامی،
چند روزی است که همکاری اینجانب با بخش فارسی صدای آمریکا پس از گذشت بیش از چهار سال قطع شده است. در طول این دوران ، سرزمین مان با رویدادهای تلخ و شیرینی همراه بود. خوشحالم که در فضای بسته اطلاع رسانی در ایران و دروغ پراکنیهای دستگاه رسانه ای ولی فقیه توانستم گوشه ای از واقعیات جامعه ایران را از طریق شبکه صدای آمریکا انعکاس دهم.
با رنج و درد ملت بزرگ ایران بویژه زندانیان سیاسی و خانواده ها ی عزیزشان دمخور باشم و با شادی اشان بخندم . از حضور میلیونی هم میهنان آزادیخواهم در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر ایران بوجد آیم و از شنیدن اخبار اعدام ، شکنجه و زندانی کردن مداوم آزادیخواهان ایرانی در غم و اندوه فرو روم.
شبکه فارسی صدای آمریکا پلی بود میان من و شما و امیدوارم که هر گونه کمی و کاستی که در گزارشهای اینجانب وجود داشت یا امکان رساندن صدای مظلومی آنطور که باید فراهم نشد را بر من ببخشایید.
در روزهای اخیر شایعات فراوانی درباره مساله جدایی من از صدای آمریکا و دلایل آن در سایتهای مختلف و شبکه های اجتماعی مطرح شده است. رسانه ها و سایتهای حکومتی هم نتوانسته اند شادی خود را از جدایی من و چند همکار دیگرم از صدای آمریکا پنهان کنند و در اخبار و گزارشهای خود به این مسأله پرداخته اند.از سوی دیگر سایتی که در پوشش مبارزه با جمهوری اسلامی مدتها است که به انتشار اخبار دروغین و ترور شخصیت فعالان سیاسی و دانشجویی مشغول است ، دلیل قطع همکاری من و احمد باطبی با صدای آمریکا را با انتساب اتهاماتی دروغین ، بی اساس و بی شرمانه ، همکاری با حکومت ایران عنوان کرده است.البته این مسأ له از طریق مراجع قانونی در حال پیگیری است تا فرد اتهام زن پاسخگوی ایراد اتهامات خود باشد.
همانطور که پیش از این هم در نوشته ای کوتاه ، متعهد شده بودم که آنچه باعث جدایی من از صدای آمریکا شد را برای شما توضیح دهم و از آنجایی که خود را در مقابل افکار عمومی مسئول می دانم ، نکاتی چند را در این مورد بیان می کنم.
روز یازدهم مهرماه 1390 از دفتر اداری بخش فارسی صدای آمریکا با من تماس گرفته و از من خواسته شد که به آن دفتر مراجعه کنم.
خانم مسئول بخش اداری به من اعلام کرد که قراداد من با صدای آمریکا از سوی آنها تمدید نشده ومن باید کارت خبرنگاری خود را تحویل دهم و آن روز آخرین روز کاری من در صدای آمریکا خواهد بود.
این توضیح ضروری است که من همچون بسیاری از همکاران پیشین خود در صدای آمریکا ، هیچ گاه کارمند رسمی صدای آمریکا نبوده و بعنوان قراردادی با این شبکه همکاری داشتم.
پس از اعلام این موضوع من با آقای رامین عسگرد مدیر جدید بخش فارسی صدای آمریکا صحبت کردم و از او خواستم که دلیل این امر را برایم توضیح دهد. وی اعلام کرد که تنها کمبود بودجه باعث اتخاذ این تصمیم بوده است . جوابی که البته برای من قانع کننده نبود، چرا که در ماههای پس از روی کار آمدن آقای عسگرد ، صدای آمریکا شاهد استخدامهای متعددی بوده. البته این استخدامها اکثرا از میان جوانان ایرانی- آمریکایی است که تسلطی به زبان فارسی ندارند، از اوضاع و احوال ایران بی خبرند و تنها پس از گرفتن مدارک تحصیلی خود توسط آقای عسگرد به مجموعه صدای آمریکا و با دریافت حقوقهای بالا افزوده می شوند.
این جوانان البته نزدیکی هایی با گروههایی چون نایاک و پایا هم دارند. نایاک، گروهی که عمده شهرتش را از اینکه مخالفانش آن را به لابی گری برای جمهوری اسلامی در آمریکا متهم می کنند بدست آورده و پایا گروهی از ایرانی – آمریکاییهایی که تمرکز خود را بر روی مسائل نسل دوم ایرانیان در آمریکا گذاشته و خود را وارد مسائل داخل ایران بویژه سیاست نمی کند.
اما نکته مهم در ارتباط با سیاستهای جدید صدای آمریکا این است که اساسا انتخاب رامین عسگرد بعنوان مدیر بخش فارسی این شبکه با علامتهای سوال بزرگی روبرواست. آقای عسگرد یک دیپلمات وزارت امور خارجه آمریکا است، در تکلم و فهم زبان فارسی دچار مشکل است و سابقه هیچ گونه کار رسانه ای و ژورنالیستی هم ندارد.
باندبازی و تبعیض و ایجاد محیط یأس و نا امیدی و ترس از دست دادن شغل در میان همکاران از نکته های بارز در زمان مدیریت وی است. اما مهمتر از این مسائل ، بحث فشارهای سیاسی خارج از مجموعه برای ایجاد تغییرات در بخش فارسی صدای آمریکا است.
رامین عسگرد که همزمان با گروههایی چون نایاک و پایا هم دارای روابط نزدیکی است از سوی دیگر با فردی که بطور طنزآمیزی خود را رهبر جنبش دانشجویی ایران می خواند ، روابط گسترده ای دارد.
شخص مذکور ؛ امیر عباس فخرآور برای اولین بار عسگرد را در سال 1385 در کنسولگری آمریکا در دوبی و پیش از آمدنش به آمریکا ملاقات می کند.
این آشنایی و دوستی تاکنون ادامه یافته است. در حالی که فخرآور به طور مرتب از طریق فحش نامه خود و همینطور برخی از شبکه های تلویزیونی ایرانی در لس آنجلس به توهین به فعالان دانشجویی و تحریف جنبش دانشجویی ایران مشغول است، رامین عسگرد به ریاست بخش فارسی صدای آمریکا می رسد.
همزمان با این تحولات ، فحاشی فخرآور به من و دیگر فعالان دانشجویی و زندانیان سیاسی وارد مرحله جدیدی می شود. عسگرد در مقابل این فحاشیها نه تنها واکنشی نشان نمی دهد ، بلکه در کنفرانسهای چند نفره فخرآور در واشنگتن هم حضور پیدا می کند تا حمایت خود را از وی اعلام کند.
رابطه عسگرد و فخرآور باعث می شود که فخرآور که هیچ گونه مقبولیتی در میان فعالان جنبش دانشجویی ایران ندارد ، پس از مدتها دوری از صدای آمریکا پایش به برنامه های این شبکه باز شود.
بیش از 50 نفر از شناخته شده ترین فعالان جنبش دانشجویی ایران در نامه ای خصوصی به رامین عسگرد از حضور فخرآور در صدای آمریکا و چهره سازی دروغین و یاوه گوییهایش انتقاد می کنند.نامه ای که بدون پاسخ می ماند.
در تمام طول مدتی که عسگرد در صدای آمریکا مشغول به کار بوده ، بارها و بارها با فخر آور دیدار داشته است . در حالی که فخر آور به من و دیگر دوستان هم دوره ای که در صدای آمریکا مشغول به کار بودیم مرتبا توهین می کرد ، عسگرد حمایت از فردی چون فخر آور را به حمایت از کارکنان خود ترجیح داد.تا جایی که از زمان به ریاست رسیدن عسگرد در صدای آمریکا تا روز جدایی من از این شبکه ، وی تنها یک بار چند دقیقه کوتاه و آنهم در ابتدای روی کار آمدنش با من گفتگو داشت.
حتی در یک مورد اعجاب انگیز ، حدود سه ماه پیش یک کارمند صدای آمریکا که در بخش سایت صدای آمریکا مشغول به کار است بر سر یک مسأله کاری به من فحاشی کرد و قصد ضرب و شتم مرا در ساختمان صدای آمریکا که یک ساختمان متعلق به دولت فدرال آمریکا است ، داشت. پیام یزدیان دوست عزیز و همکار پیشین ام برای جلوگیری از حمله وی در میان من و همکارم حائل شد. در این میان متاسفانه مشت محکمی از طرف همکارم به صورت آقای یزدیان اصابت کرد.
همکاران دیگر با تعجب نظاره گر این صحنه بودند ، اما حتی در آن روز و روزهای پس از آن ، آقای عسگرد هیچ گونه صحبت و یا دلجویی از من و یا پیام یزدیان که در یک محیط فرهنگی مورد چنین حمله ای قرار گرفتیم ، نکرد.گویا سم پاشیهای خارج از مجوعه صدای آمریکا و اسیر شدن در جناح بندیهای سیاسی چنان چشم و گوش وی را بسته بود که به بدیهی ترین امری که باید به آن توجه کند و آن هم حفظ حرمت و حقوق همه کارکنان صدای آمریکا است ، توجهی نشان نداد.
در اواخر شهریور ماه ، تداوم دروغ پردازیهای فخرآور ، 102 نفر از فعالان دانشجویی پیشین و کنونی را وا می دارد که در نامه ای محرمانه به کنگره آمریکا از آوردن نام فخر آور و گروه چند نفره اش بعنوان یکی از گروههای تأثیر گزار جنبش دانشجویی ایران در گزارش کمیته تحقیق کنگره آمریکا انتقاد کنند.
کنت کتزمن مسئول کمیته تحقیق کنگره آمریکا در امور خاورمیانه که دارای روابط نزدیکی با فخرآور است ، اطلاعات نادرستی را در گزارش سالانه خود آورده است که این امر از سوی فعالان دانشجویی ایران بی پاسخ نمی ماند.
جالب این جاست که چند روز پس از ارسال این نامه محرمانه ، سایت فخرآور متن کامل نامه و اسامی امضا کنندگان را منتشر می کند. روزنامه کیهان هم که مدتها است به مشتری پر و پا قرص مطالب فخرآور تبدیل شده این نامه را البته با چند روز تأخیر منتشر می کند.تا باز هم به تعبیر یکی از دوستان ، رهبر کذایی جنبش دانشجویی ایران در نقش خبرنگار ویژه روزنامه کیهان ولی فقیه در واشنگتن ظاهر شود.
اما این جا است که سه ضلع مثلث : سیاست بازی و بی کفایتی ( عسگرد ) ، انتشار اطلاعات نادرست و غیر مسؤلانه ( کتزمن ) و دروغگویی و فریبکاری ( فخرآور) به هم می رسند.
تصمیم نهایی، حذف سیاسی من و احمد باطبی بعنوان دو نفر از امضا کنندگان این نامه روشنگرانه از صدای آمریکا است. در یک تصمیم سیاسی و بدون اطلاع تمام کسانی که بطور مستقیم بر کار روزانه من در صدای آمریکا نظارت داشته و باید در ارتباط با کار حرفه ای من نظر می دادند ، حکم عدم تمدید قراردادم با صدای آمریکا به من ابلاغ می شود.
خانمها ستاره درخشش ؛ سردبیر و رودی بختیار ؛ تهیه کننده ارشد ( که چند روز پیش وی هم بطور نامشخصی همکاری اش با صدای آمریکا قطع شد ) وهمینطور آقای کاوه باسما نجی ؛ مشاور برنامه ها از این تصمیم هیچ گونه اطلاعی نداشتند و اعتراض آنها و دیگر همکاران گرامی ام به تصمیم آقای عسگرد بی نتیجه می ماند، تا پروژه حذف من از صدای آمریکا به انجام برسد.
دوستان و همراهان گرامی که در این چهار سال با پیامهای خود مرا به ادامه راه امیدوارتر ساختید ، اما این پایان راه نیست. همانگونه که مزدوران ولی فقیه نتوانستند صدایی که برای روشنگری و دادن اطلاعات درست به مردم و در اعتراض به دیکتاتوری ، ستم و نابرابری و حمایت از آزادی خواهان بویژه دانشجویان مبارز ایران زمین برخاست را با زندان و شکنجه خاموش کنند ، سیاست بازان واشنگتنی هم قطعا نخواهند توانست.
از هم میهنان عزیزی که در تمام طول این مدت مرا به میهمانی خانه های پر مهرشان پذیرفتند تا راوی رنج و درد فرزندان سرزمین مان باشم و همچنین از همه همکاران عزیزی که در این سالها مهربانانه در کنار من بودند سپاس ویژه دارم.
همچنان بر پیمان خود ایستاده ام تا روزی که میهن خویش را آزاد نبینم ، بر جای نشینم.
دوستدار کوچک ملت قهرمان ایران
کوروش صحتی
واشنگتن دی سی – آبان 1390
بیانیه پارت آزادی کوردستان در باره موفقیت دخالت بشردوستانه در لیبی و سرنگونی حکومت قذافی
بیانیه پارت آزادی کوردستان در باره موفقیت دخالت بشردوستانه در لیبی و سرنگونی حکومت قذافی
بیانیه پارت آزادی کوردستان
در باره موفقیت دخالت بشردوستانه در لیبی و سرنگونی حکومت قذافی
با تصرف شهر سرت و دستگیری و به قتل رساندن سرهنگ معمر قذافی، حکومت و رژیم سیاسی لیبی، به طور کامل از هم پاشید و سرنگون گشت.
برای ملت کورد، سرنگونی رژیم لیبی، تنها از زاویه پایان یافتن چنین حکومتی و تأثیرات سیاسی و روانی آن بر روند مبارزه آزادیخواهانه منطقه، قابل تأمل نیست. بلکه ضمن اهمیت این فرایند، پیوند خوردن اوضاع این کشور با جهان خارج و دخالت بشر دوستانه سازمان ملل و نتایج آن، قابل توجه و اهمیتی ویژه است.
با گسترش دامنه قیام مردمی در کشورهای عرب و سرایت آن به لیبی، سرهنگ معمر قذافی، بعد از 42 سال حکمرانی، بجای پذیرش خواستهای مردم کشورش، پاسخ محکم و مشت آهنین به کار بست. او دستگاههای امنیتی و نیروهای مسلح خود را از زمین و آسمان به سرکوب مردم گسیل داشت و به کشتار جمعی دست زد. و بدین ترتیب مردم را به مقاومت و تعرض مسلحانه سوق داد.
حاکم لیبی با اتخاذ چنین رویهای، نه تنها هیچ راهی برای رفورم، مصالحه یا انتقال قدرت به مخالفان باز نگذاشت، بلکه فرصت دخالت بشر دوستانه جامعهی جهانی را فراهم نمود. شورای امنیت سازمان ملل، روز 17مارس2011 با تصویب قطعنامه 1973، منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی ایجاد نمود. برای اجرای این قطعنامه، آمریکا، انگلستان، فرانسه، بلژیک، ایتالیا، هلند، کانادا، دانمارک، اسپانیا، نروژ، یونان، قطر، امارات عربی و ترکیه، نیروی نظامی روانه لیبی کردند و فرماندهی عملیات بر فراز لیبی به ناتو سپرده شد.
دخالت بشر دوستانه و قطعنامه شورای امنیت و اجرای آن، تاثیرات سرنوشت سازی بر روند تحولات لیبی برجای گذاشت. این اقدام و پیامدهایش، نه تنها مردم لیبی را از قتل عام نجات داد، بلکه در پیروزی انقلابیون لیبی بر نیروهای قذافی نقش تعیین کننده ایفا نمود. در غیر این صورت، چنین امکانی وجود نداشت و لیبی با یک فاجعه انسانی روبرو میشد. و سرهنگ قذافی در خاتمهی کار، بر فراز ویرانی ها و اجساد قربانیان، خیمه خود را بر می افراشت.
بار اول نبود که چنین قطعنامهای بخشی از ساکنین کره زمین را از کشتار جمعی نجات میداد. قبل از آن در سال 1991 قطعنامه شماره 688 شورای امنیت، ملت کورد در جنوب کوردستان را از حملات تلافی جویانه حکومت عراق محفوظ نمود. این تجربه بعدها در یوگسلاوی سابق نیز به کار گرفته شد.
پارت آزادی کوردستان، گسترش دخالت بشردوستانه را فرایندی با ارزش برای جامعهی جهانی میداند. به همین دلیل 20 سال قبل بدون هیچ تردیدی از قطعنامه شماره 688، شورای امنیت حمایت نمود. همچنین 6 سال پیش، در حالی که، نیروهای اشغالگر جمهوری اسلامی از زمین و آسمان مردم کوردستان را که در اعتراض به ترور و جنایت، به خیابانها ریخته بودند، به گلوله می بستند، در 10 اوت سال 2005 طی بیانیهای و در 29 اوت همان سال با ارسال نامهای به دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، از شورای امنیت و دبیرکل ملل متحد، خواست تا با بکار گرفتن اصل دخالت بشردوستانه، با ایجاد منطقه امن و پرواز ممنوع در شرق کوردستان، مانع از کشتار ملت بیدفاع کورد گردند. همچنین در جریان حملات مشترک اخیر ایران و ترکیه، طی بیانیهای در تاریخ 22 آگوست گذشته، ضمن مسئول خواندن جامعه جهانی و دولتهای قدرتمند، خواستار جاری ساختن اصل دخالت بشردوستانه در این قضیه گردید.
با این وصف، متأسفانه هنوز این اصل، برای همه مردمان و ملتهایی که احتیاج به دفاع و حمایت دارند به طور یکسان به کار گرفته نمی شود و اعضای شورای امنیت با معیارهای دوگانه با آن برخورد میکنند؛ آنجا که پای منافع اقتصادی اشان در میان است، قاطعانه تصمیم میگیرند و سریعا اقدام میکنند، اما در غیر این صورت نسبت بدان اهمال میورزند. اکنون 8 ماه است حکومت بشاراسد در سوریه همانند همسنخش در لیبی، این کشور را به خون کشیده است، اما اعضای شورای امنیت، راهکار دخالت بشردوستانه با چنین رویکردی را اتخاذ نکردهاند.
اکنون که حکومت لیبی با دخالت بشردوستانه سقوط کرده و مردم این کشور، از چنگال دیکتاتوری آزاد گردیدهاند، ملت کورد به خود حق میدهد از شورای امنیت و جامعه جهانی و دولتهای قدرتمند، انتظار داشته باشد که با استفاده از همین اصل، در مقابل سرکوب و کشتار و حملات نظامی، مورد حمایت قرار گیرد.
همزمان، لازم می بینیم بر این واقعیت مجددا تأکید ورزیم که خاورمیانه تنها با جابجایی قدرت و سیستم های سیاسی، تغییر و تحول کیفی به خود نمی بیند. تغییرات اساسی ، دمکراتیزاسیون و خاتمه کانونهای جنگ و بحران در خاورمیانه، منوط به کنار نهادن تقدس مرزهای سیاسی و باز شدن راه تغییر و اصلاح آنها و انطباق دادن مرزهای سیاسی با هویت های ملی ساکنان منطقه است. تجارب کشورهای آلمان، اتحاد شوروی و یوگسلاوی سابق، مؤید این حقیقت است.
آنچه به لیبی بعد از قذافی مربوط میشود، متأسفانه حاکمیت 42 سالهی او، مانع از پا گرفتن و نضج نهادهای مدنی و فرهنگ دمکراتیک در این کشور بوده است. قتل قذافی همراه با فرزند و دهها تن از افراد تحت فرمانش، که نقض کنوانسیونهای ژنو در مورد برخورد با اسرا و مجروحین است؛ و مواضع رئیس شورای ملی انتقالی لیبی در خصوص ادغام دین و دولت در نظام سیاسی این کشور و بازگرداندن پارهای سنتهای اجتماعی به سر رسیده به جامعه لیبی، نشان میدهند که در این کشور، اضداد هم از نوع حاکمان، شکل گرفتهاند و مردم لیبی تا رسیدن به صلح ، آزادی، دمکراسی و عدالت راه دشواری در بر دارند. این آرمان و ارزشهای انسانی و دمکراتیک، تنها با تغییر رهبران سیاسی و رفاه اقتصادی تحقق نمی یابند. مردم لیبی و رهبران آن، برای نیل به چنین اهدافی، باید فرهنگ استبدادی، قبیلهای و بنیادگرایی دینی را کنار نهاده و ارزشهای انسانی، دمکراتیک و متمدنانه معاصر را پذیرفته و به صلح، تولرانس، آزادی، دمکراسی و بنیان نهادن حکومت قانون روی آورند. پارت آزادی کوردستان در این راستا، برای مردم لیبی موفقیت آرزو میکند.
پارت آزادی کوردستان
کمیتهی مرکزی
3 آبان 1390
25 اکتبر 2011
http://www.pazadik.org/fr/bash/?pakid=6143
http://pak-eu.com/read.php?id=71
بیانیه پارت آزادی کوردستان
در باره موفقیت دخالت بشردوستانه در لیبی و سرنگونی حکومت قذافی
با تصرف شهر سرت و دستگیری و به قتل رساندن سرهنگ معمر قذافی، حکومت و رژیم سیاسی لیبی، به طور کامل از هم پاشید و سرنگون گشت.
برای ملت کورد، سرنگونی رژیم لیبی، تنها از زاویه پایان یافتن چنین حکومتی و تأثیرات سیاسی و روانی آن بر روند مبارزه آزادیخواهانه منطقه، قابل تأمل نیست. بلکه ضمن اهمیت این فرایند، پیوند خوردن اوضاع این کشور با جهان خارج و دخالت بشر دوستانه سازمان ملل و نتایج آن، قابل توجه و اهمیتی ویژه است.
با گسترش دامنه قیام مردمی در کشورهای عرب و سرایت آن به لیبی، سرهنگ معمر قذافی، بعد از 42 سال حکمرانی، بجای پذیرش خواستهای مردم کشورش، پاسخ محکم و مشت آهنین به کار بست. او دستگاههای امنیتی و نیروهای مسلح خود را از زمین و آسمان به سرکوب مردم گسیل داشت و به کشتار جمعی دست زد. و بدین ترتیب مردم را به مقاومت و تعرض مسلحانه سوق داد.
حاکم لیبی با اتخاذ چنین رویهای، نه تنها هیچ راهی برای رفورم، مصالحه یا انتقال قدرت به مخالفان باز نگذاشت، بلکه فرصت دخالت بشر دوستانه جامعهی جهانی را فراهم نمود. شورای امنیت سازمان ملل، روز 17مارس2011 با تصویب قطعنامه 1973، منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی ایجاد نمود. برای اجرای این قطعنامه، آمریکا، انگلستان، فرانسه، بلژیک، ایتالیا، هلند، کانادا، دانمارک، اسپانیا، نروژ، یونان، قطر، امارات عربی و ترکیه، نیروی نظامی روانه لیبی کردند و فرماندهی عملیات بر فراز لیبی به ناتو سپرده شد.
دخالت بشر دوستانه و قطعنامه شورای امنیت و اجرای آن، تاثیرات سرنوشت سازی بر روند تحولات لیبی برجای گذاشت. این اقدام و پیامدهایش، نه تنها مردم لیبی را از قتل عام نجات داد، بلکه در پیروزی انقلابیون لیبی بر نیروهای قذافی نقش تعیین کننده ایفا نمود. در غیر این صورت، چنین امکانی وجود نداشت و لیبی با یک فاجعه انسانی روبرو میشد. و سرهنگ قذافی در خاتمهی کار، بر فراز ویرانی ها و اجساد قربانیان، خیمه خود را بر می افراشت.
بار اول نبود که چنین قطعنامهای بخشی از ساکنین کره زمین را از کشتار جمعی نجات میداد. قبل از آن در سال 1991 قطعنامه شماره 688 شورای امنیت، ملت کورد در جنوب کوردستان را از حملات تلافی جویانه حکومت عراق محفوظ نمود. این تجربه بعدها در یوگسلاوی سابق نیز به کار گرفته شد.
پارت آزادی کوردستان، گسترش دخالت بشردوستانه را فرایندی با ارزش برای جامعهی جهانی میداند. به همین دلیل 20 سال قبل بدون هیچ تردیدی از قطعنامه شماره 688، شورای امنیت حمایت نمود. همچنین 6 سال پیش، در حالی که، نیروهای اشغالگر جمهوری اسلامی از زمین و آسمان مردم کوردستان را که در اعتراض به ترور و جنایت، به خیابانها ریخته بودند، به گلوله می بستند، در 10 اوت سال 2005 طی بیانیهای و در 29 اوت همان سال با ارسال نامهای به دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، از شورای امنیت و دبیرکل ملل متحد، خواست تا با بکار گرفتن اصل دخالت بشردوستانه، با ایجاد منطقه امن و پرواز ممنوع در شرق کوردستان، مانع از کشتار ملت بیدفاع کورد گردند. همچنین در جریان حملات مشترک اخیر ایران و ترکیه، طی بیانیهای در تاریخ 22 آگوست گذشته، ضمن مسئول خواندن جامعه جهانی و دولتهای قدرتمند، خواستار جاری ساختن اصل دخالت بشردوستانه در این قضیه گردید.
با این وصف، متأسفانه هنوز این اصل، برای همه مردمان و ملتهایی که احتیاج به دفاع و حمایت دارند به طور یکسان به کار گرفته نمی شود و اعضای شورای امنیت با معیارهای دوگانه با آن برخورد میکنند؛ آنجا که پای منافع اقتصادی اشان در میان است، قاطعانه تصمیم میگیرند و سریعا اقدام میکنند، اما در غیر این صورت نسبت بدان اهمال میورزند. اکنون 8 ماه است حکومت بشاراسد در سوریه همانند همسنخش در لیبی، این کشور را به خون کشیده است، اما اعضای شورای امنیت، راهکار دخالت بشردوستانه با چنین رویکردی را اتخاذ نکردهاند.
اکنون که حکومت لیبی با دخالت بشردوستانه سقوط کرده و مردم این کشور، از چنگال دیکتاتوری آزاد گردیدهاند، ملت کورد به خود حق میدهد از شورای امنیت و جامعه جهانی و دولتهای قدرتمند، انتظار داشته باشد که با استفاده از همین اصل، در مقابل سرکوب و کشتار و حملات نظامی، مورد حمایت قرار گیرد.
همزمان، لازم می بینیم بر این واقعیت مجددا تأکید ورزیم که خاورمیانه تنها با جابجایی قدرت و سیستم های سیاسی، تغییر و تحول کیفی به خود نمی بیند. تغییرات اساسی ، دمکراتیزاسیون و خاتمه کانونهای جنگ و بحران در خاورمیانه، منوط به کنار نهادن تقدس مرزهای سیاسی و باز شدن راه تغییر و اصلاح آنها و انطباق دادن مرزهای سیاسی با هویت های ملی ساکنان منطقه است. تجارب کشورهای آلمان، اتحاد شوروی و یوگسلاوی سابق، مؤید این حقیقت است.
آنچه به لیبی بعد از قذافی مربوط میشود، متأسفانه حاکمیت 42 سالهی او، مانع از پا گرفتن و نضج نهادهای مدنی و فرهنگ دمکراتیک در این کشور بوده است. قتل قذافی همراه با فرزند و دهها تن از افراد تحت فرمانش، که نقض کنوانسیونهای ژنو در مورد برخورد با اسرا و مجروحین است؛ و مواضع رئیس شورای ملی انتقالی لیبی در خصوص ادغام دین و دولت در نظام سیاسی این کشور و بازگرداندن پارهای سنتهای اجتماعی به سر رسیده به جامعه لیبی، نشان میدهند که در این کشور، اضداد هم از نوع حاکمان، شکل گرفتهاند و مردم لیبی تا رسیدن به صلح ، آزادی، دمکراسی و عدالت راه دشواری در بر دارند. این آرمان و ارزشهای انسانی و دمکراتیک، تنها با تغییر رهبران سیاسی و رفاه اقتصادی تحقق نمی یابند. مردم لیبی و رهبران آن، برای نیل به چنین اهدافی، باید فرهنگ استبدادی، قبیلهای و بنیادگرایی دینی را کنار نهاده و ارزشهای انسانی، دمکراتیک و متمدنانه معاصر را پذیرفته و به صلح، تولرانس، آزادی، دمکراسی و بنیان نهادن حکومت قانون روی آورند. پارت آزادی کوردستان در این راستا، برای مردم لیبی موفقیت آرزو میکند.
پارت آزادی کوردستان
کمیتهی مرکزی
3 آبان 1390
25 اکتبر 2011
http://www.pazadik.org/fr/bash/?pakid=6143
http://pak-eu.com/read.php?id=71
جنبش وال استریت، "مهمترین رویداد جهان"
جنبش وال استریت، "مهمترین رویداد جهان" - لیلا جدیدی
جهان در آیینه مرور
سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (15)
جنبش وال استریت، "مهمترین رویداد جهان"
لیلا جدیدی
"نومی کلاین"، نویسنده دو کتاب پرفروش در سطح جهانی و از فعالان سرشناس جنبش "نبرد سیاتل" (17 سپتامبر 2011)، آغاز جنبش "اشغال وال استریت" در نیویورک را به درستی "مهمترین رویداد در جهان" توصیف کرده است. جنبش فراگیر "99 درصدیها" در شکل و محتوی منحصر به فرد آن رویدادی تاریخی است. همچنان که امواج رود خروشان این جنبش به امواج اعتراضات مردم دیگر سوی جهان می پیوندد، نه تنها مردم آمریکای شمالی بلکه، مردم سراسر جهان را در مسیر خود آگاهی سوق داده و با خویش همراه می سازد.
"اشغال وال استریت" نخست از فراخوانی که از جانب گروه فعال کانادایی به نام "ادباستر" داده شده و از دو جنبش سمبلیک با طرح و محتوی مشابه، "میدان تحریر" در قاهره(مصر) و "پوورتا دل سول" در مادرید(اسپانیا) الهام می گرفت، آغاز شد. جنبش بر سه مبنای "نابرابری اقتصادی"، "آزمندی کمپانیهای بزرگ" و "نفوذ لابیهای کمپانیهای بزرگ در دولت" به عنوان محور اصلی اعتراض پایه ریزی شد. این جنبش در روز 9 اکتبر 2011به 70 شهر بزرگ آمریکا و 600 منطقه گسترش پیدا کرد و سرانجام روز 15 اکتبر ابعادی جهانی یافت.
با این پیش فرض که خوانندگان این مطلب رویدادهای هفته های گذشته پیرامون جنبش مذکور را دنبال کرده اند، در این نوشتار این جنبش را از سه زاویه که می تواند برای جنبش مردم ایران سودمند باشد، بررسی می کنیم:
1- دیدگاهها و مباحث درون جنبش وال استریت و برخی از مخالفان
2- سازماندهی
3- گسترش
واکنشها، دیدگاهها و مباحث درون و پیرامون جنبش وال استریت
در بخش اول این مطلب، برای آشنایی با مباحث درون جنبش اشغال وال استریت که جنبشی در حال رشد است و از این رو باید برای چالشهای پیش رو خود را آماده سازد، به بررسی برخی از دیدگاههای موجود می پردازیم. ترکیب و همکاری دو یا سه نسل در این جنبش، به شکل چشمگیری در غنی کردن آن موثر بوده است. نسلی از فعالان ضد جنگ ویتنام، روزنامه نگاران و نویسندگان، استادان دانشگاهها و کوشندگان قدیمی چپ اکنون در کنار نسل جدید قرار گرفته و تجربه و شور انقلابی را با یکدیگر رد و بدل می کنند، به گذشته و شکستها و پیروزیها نظر می اندازند تا بتوانند با آموزش از این تجربیات، راهکارهای تازه ای را برای پیروزی قطعی کشف کنند.
کاله لسن: چرا سه سال طول کشید؟
"کاله لسن" از دبیران نشریه "ادباستر" (توضیحات در بخش "سازماندهی" ) که به عنوان آغازگر جنبش از آن یاد می شود، در پاسخ به این پرسش که چرا سه سال بعد از انفجار درونی سرمایه داری با اعلام ورشکستگی شرکت تامین سرمایه "لیمن برادرز" (Lehman Brothers Holdings Inc) مردم دست به اعتراض زده اند، می گوید:"در آن زمان به نظر می آمد اوضاع تغییر خواهد کرد و اوباما انواع قانونها را خواهد گذراند و ما سیستم بانکی متفاوتی خواهیم داشت. متخلفان بحران مالی مجازات شده و عدالت اجرا خواهد شد. این احساس بود که ما کسی را به ریاست جمهوری انتخاب کرده ایم که از این بی عدالتیها جلوگیری می کند. مردم ناامید نبودند. جوانان احساس مثبتی داشتند اما این فکر به تدریج کمرنگ شد."
جینیا بلفانته: این تقلید روشنفکریست
"جینیا بلفانته"، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز، نوشت:"معترضان همگون نیستند و روشن است که قصدشان اطوار روشنفکری در آوردن است به جای این که آگاهانه اقدامی عملی در برابر چالشهای پیش روی این نسل انجام دهند؛ مثلا پیدا کردن کار، پرداخت بدهیهای وام دانشجویی و پیدا کردن راهی برای ادامه تحصیل وقتی پول شان تمام می شود."
گلن گرین والد: پیام اساسی اعتراضها، اعلام جرم علیه وال استریت است
"گلن گرین والد"، وکیل سرشناس آمریکایی، مقاله نویس سیاسی در لوس انجلس تایمز، نیویورک تایمز و نویسنده 4 کتاب در باره سیاست و قانون، در پاسخ به انتقاد بالا می گوید:"آیا کسی واقعا می داند که پیام اساسی این اعتراضها چیست؟ وال استریت از زیر بار جرم فساد و داشتن قدرت نامحدود از راه سرمایه داری حمایت شده و کنترل بر نهادهای سیاسی شانه خالی می کند و به امنیت اقتصادی همگان ضربه های نابود کننده زده است."
نیویورک تایمز موضع رسمی خود را اعلام می کند
نیویورک تایمز در 8 اکتبر در بیانیه ای موضع رسمی خود را این گونه بیان کرد:"این کار تظاهرکنندگان نیست که قانون بنویسند. این وظیفه رهبران است و اگر آنها کارشان را درست انجام داده بودند، اکنون نیازی به تظاهرات و راهپیمایی نبود. حال که به وظیفه خود عمل نکردند، نگرانی و ناراحتی مردم بر حق است و مهم."
واشنگتن پست: انقلاب جهانی بدون رهبری چگونه میسر است؟
4 روز بعد در 12 اکتبر، واشنگتن پست با "کاله لاسن" مصاحبه ای انجام داد و از او پرسید که انقلاب جهانی را با در نظر گرفتن انتقاداتی که در باره نداشتن رهبری بر آن شده است، چگونه ارزیابی می کند؟ وی در پاسخ گفت:"در مرحله نخستین انقلاب -آنچه اکنون ما شاهد آن هستیم- این امر بدون رهبر پیش می رود. معترضان آماده این نیستند که به زیر پرچم حزبی بروند، حتی حزب دمکرات. با رسیدن فصل زمستان تصور می کنم به دوره متفاوت و ایده های متفاوت و احتمالا دسته بندی جداگانه معترضان برای انجام دستور کارهای متفاوت می رسیم. به تصور من مطالبات به تدریج مشخص می شود. همین جنبش به قول شما نامنظم، بی رهبر و بدون مطالبه، بحثی ملی را مطرح کرده که نزدیک به 20 سال نشنیده ایم. لزومی ندارد که همه رهبر داشته باشند تا مطالبات مشخصی را بیان کنند. این روش قدیمی پیاده کردن انقلاب است. این انقلاب توسط نسل اینترنتی با طرفداری از اصل برابری و پروسه شامل کردن و دخالت دادن همگانی هدایت می شود. و این راز جادویی آن است."
بن مانسکی: ما می خواهیم آنها بروند. ما می خواهیم قدرت را از آن خود کنیم
"بن مانسکی"، مدیر اجرایی "بنیاد درخت آزادی" که مرکز استراتژی ملی متعهد به "تشکیل جنبش دمکراسی خواهانه برای U.S.A" است و همچنین مبتکر جنبش اعتراضی ویسکانسین می باشد، در پاسخ به این پرسش که "چرا طبقه سیاسی نمی تواند مطالبات ما را درک کند؟" اینگونه می گوید:"اعتراضها توجه سیاست گذاران و سیاستمداران آمریکایی را جلب کرده، چرا که ممکن است 2011 تکرار 1999، نبرد سیاتل شده باشد. اما این بار تظاهرات ادامه دار، ملی و جهانی است. آماج آن سازمان جهانی تجارت نیست، بلکه سراسر سرمایه داری کمپانیهای بزرگ است. برای همین هم است که طبقه سیاسی به جای این که بی توجهی کند، از گذشته عبرت می گیرد. آنها می دانند که ما خشمگین هستیم. فقط نمی فهمند ما چه می خواهیم. پراودای آمریکایی (نیویورک تایمز) ما را "هوچی"، جنبش ما را "مغشوش"، "با اهداف نا روشن" یا "بدون هدف" توصیف می کند. آنها نمی خواهند قبول کنند که مطالبات مشترک ما در اعتراضات فعلی انقلاب دمکراتیک است. ما می خواهیم آنها بروند. ما قدرت را می خواهیم.
جنبش دمکراسی خواهی در ویسکانسین و "دنیای تازه دیگر"، جنبش وال استریت است. معنی دمکراسی خیلی ساده است: حاکمیت مردم! تضاد بین وعده با واقعیت، مشخص است. واقعیت این است که حاکمیت در دست طبقه ممتاز کمپانیها است. این واقعیت است که موجب شکل گیری تضادی شده که وعده ها را به واقعیت تازه ای تبدیل کند. ما می خواهیم به طور مستقیم در قدرت نقش داشته باشیم. انتخابات همیشه جایگزین ضعیفی برای نقش داشتن در دمکراسی بوده است. انتخابات، قدرت را از مردم به دست یک طبقه ممتاز می دهد که به کمپانیهای بزرگ فروخته می شوند. اکثر آمریکاییها عمیقا به این امر آگاهی دارند. ما یک آلترناتیو داریم؛ یک اقتصاد دمکراتیک و همزمان سرنگون شدن شیوه قدیمی.
درآمد مکفی، حق مسکن، حق تحصیل، حق دسترسی به بهداشت و درمان، حق مهد کودک، همه اینها حقوق دمکراتیک هستند. مردم از دسترسی به این ملزومات زندگی محروم هستند و در شرکت در قدرت آزاد نیستند. فقر آمریکاییها، فقر آمریکا است. دانشجویان و جوانان در جریان تحولات اجتماعی می آموزند که چگونه جنبشها زمانی که وضع اقتصادی غیر قابل تحمل می شود، شکل می گیرند. برای دهها میلیون آمریکایی آن زمان همین اکنون است. در میان آنها سربازان جنگهای بدون پایان نیز هستند. آنها می دانند که زمان تغییر و یا براندازی فرا رسیده است. طبقه سیاسی نمی خواهد این را بپذیرد، بنابراین در فهم آن شکست می خورد. در مقابل، آنهایی که در خیابانها هستند، از ویسکانسین تا وال استریت و واشنگتن دی سی ثابت کرده اند که به خوبی این وضعیت را درک کرده اند.
تام انگلهارت: این رویدادها همیشه غیره منتظره هستند
"تام انگلهارت"، نویسنده کتابهای "ایالت متحده ترس" ، "پایان فرهنگ پیروزی: تاریخ جنگ سرد و فراسوی آن"، "روش جنگ آمریکایی: چگونه جنگ بوش جنگ اوباما شد؟" می باشد. وی که همچنین از بنیانگذاران نهادی به نام "پروژه امپراتوری آمریکا" است، می گوید:"شاید آخرین باری که چپها چنین لحظاتی را می گذراندند، سالهای 1968 یا 1848 در اروپا و یا 1919 در چین بود که جوانان دیگر تحمل شان به سر رسیده بود و به خیابانها می ریختند تا سرنوشت خود را به دست بگیرند. این رویدادها همیشه غیره منتظره است. هیچکس "میدان تحریر" را پیش بینی نمی کرد، هیچکس تصور هم نمی کرد که هزاران جوان سوریه ای بدون سلاح در برابر ارتش تا دندان مسلح بجنگند و هیچکس تظاهرات ویسکانسین را انتظار نداشت. امروز مهمترین امر در این جنبش این است که بعد از یک روز اعتراض کسی به خانه نمی رود. جنبش "تی پارتی" به خاطر پشتیبانی مالی راست سر تیتر خبرها قرار گرفت و این هنرش بود، اما این جنبش میرنده است . در مقابل، جنبش "اشغال وال استریت" آغاز است. درست است که بسیاری می گویند این جنش مطالبات مشخص ندارد، خوب نداشته باشد! این مساله در حال حاضر نه مهم است و نه ضروری؛ مهم این است که اینها زبان به اعتراض گشوده اند و به هیچوجه قصد ترک محل تجمع را ندارند. برای ورود به این جنبش، داشتن بلیط لیست مطالبات لازم نیست."
اسلاوی ژیژک: ما خیال پرداز نیستیم
بخشهایی از سخنان "اسلاوی ژیژک"، فیلسوف اسلوونیایی، در جمع اشغال کنندگان وال استریت:"آنها ما را خیال پرداز می نامند، اما خیال پردازان واقعی کسانی هستند که فکر می کنند این سیستم می تواند برای مدت نامعلوم به همین شکل ادامه پیدا کند. ما خیال پرداز نیستیم، ما داریم آنها را از خواب خوش شان که در حال تبدیل به یک کابوس است، بیدار می کنیم. ما چیزی را نابود نمی کنیم. ما تنها شاهد آن هستیم که سیستم چگونه خود را نابود می کند. تصویر کارتون معروف را به یاد بیاوریم. یک گربه به پرتگاه می رسد اما همچنان به مسیرش ادامه می دهد، بی توجه به این که زیرش خالی شده است. اما درست آن زمانی که پایین را نگاه می کند و می بیند چیزی زیرش نیست، می افتد. این دقیقا همان کاری است که ما داریم این جا انجام می دهیم. ما داریم به سرمایه داران وال استریتی می گوییم: آهای! زیر پای تان را نگاه کنید!"
او در ادامه می افزاید:"در آوریل 2011 دولت چین دستور داد که فیلمها و داستانهای خیالی یا آنهایی که واقعیتهای جایگزین را نمایش می دادند، ممنوع شوند. این یک نشانه ی خوب برای چین است. این یعنی مردمان چین هنوز به جایگزینها فکر می کنند و دولت چین مجبور می شود که آن را ممنوع کند. ما این جا در آمریکا با ممنوعیت سر و کار نداریم، چرا که سیستم مستقر حتی توانایی ما را برای خیال پردازی هم سرکوب کرده است. به فیلمهایی که هر روز می بینیم، نگاه کنیم. همه چیز در آن ممکن است. می توان تصور کرد که یک شهاب سنگ به زمین می خورد و زندگی پایان می یابد و غیره، اما انگار نمی توان پایان سرمایه داری را حتی در خیال متصور شد."
ژیژک می گوید:"بگذارید یک داستان از دوران کمونیسم برایتان بگویم. مردی از آلمان شرقی به سیبری فرستاده شد تا آن جا کار کند. این مرد می دانست که سانسورچیها نامه هایش را می خوانند. به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت. گفت که اگر نامه ای که از من می گیرید، با جوهر آبی نوشته شده باشد، یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام، درست است. اگر با جوهر قرمز نوشته باشم، نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از وی دریافت کردند. همه ی متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود:"این جا همه چیز عالی است. مغازه ها پر از غذاهای خوشمزه است. سینماها فیلمهای خوب غربی پخش می کند. آپارتمانها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است". خب این شیوه ی زندگی ماست. ما از همه آزادیهایی که می خواهیم برخورداریم. اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که که با آن بتوانیم نبود آزادی مان را بیان کنیم، آن گونه که یاد گرفته ایم درباره ی آزادی صحبت کنیم. شما اشغال کنندگان وال استریت دارید آن کار بزرگ را انجام می دهید. شما دارید جوهر قرمز را به ما می دهید."
وی به تهدیداتی که جنبش با آن مواجه است، اشاره می کند و می گوید:"یک خطر وجود دارد، ما نباید شیفته ی خودمان بشویم. ما این جا روزهای خوشی را کنار هم می گذرانیم، اما فراموش نکنیم کارناوالهای شادی زودگذرند. آن چه که مهم است، اتفاقی است که روز بعد می افتد، زمانی که ما به زندگی عادی برمی گردیم. آیا آن زمان تغییری رخ داده است؟ من نمی خواهم که شما این روزها را به یاد بیاورید و بگویید آه! ما جوان بودیم! چه روزهای زیبایی بود! به یاد داشته باشیم که پیام اصلی ما این است:"ما حق داریم به گزینه ها فکر کنیم" و "ما در بهترین دنیای ممکن زندگی نمی کنیم".
راهی طولانی در پیش رو است، پرسشهایی به راستی دشوار پیش روی ماست. می دانیم چه نمی خواهیم، اما آیا می دانیم چه می خواهیم؟ چه نظام اجتماعی می تواند جایگزین سرمایه داری شود؟ رهبران جدید چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟ فراموش نکنیم، مشکل اصلی فساد و طمع نیست. مشکل اصلی، سیستم است؛ سیستمی که ما را تا مرز تسلیم هُل می دهد. تنها از دشمنان حذر نکنیم. حواسمان به نارفیقانی که می خواهند جان حرکت ما را بگیرند نیز باشد. ما کمونیست نیستیم، اگر کمونیسم آن نظامی باشد که در سال 1990 سقوط کرد. آن کمونیستها بی رحم ترین سرمایه دارانِ امروز هستند. ما امروز در چین یک نظام سرمایه داری داریم که حتی پویاتر از سرمایه داری آمریکایی است، اما آن جا دموکراسی نیست. این یعنی، وقتی دارید سرمایه داری را نقد می کنید، از تهدید کسانی که می گویند شما مخالف دموکراسی هستید، نترسید. پیوند همیشگی بین سرمایه داری و دموکراسی پایان یافته است. تغییر، ممکن است. ما این روزها چه چیزهایی را ممکن می دانیم؟ به رسانه ها گوش کنیم. از یک طرف در حوزه ی تکنولوژی و سکسوالیته همه چیز ممکن است. شما می توانید به ماه سفر کنید، می توانید با بیوژنتیک زندگی ابدی داشته باشید و امثالهم. اما به حوزه ی اقتصاد و اجتماع نگاه کنیم، می گویند هر تغییری غیر ممکن است. ما می خواهیم مالیات بر ثروتمندان اندکی افزایش پیدا کند؛ می گویند محال است، رقابت از دست می رود ... می خواهیم پول بیشتری صرف سلامت و درمان شود؛ می گویند امکان ندارد، یک دولت توتالیتر سر کار می آید. چه طور می شود به ما وعده ی زندگی ابدی می دهند اما نمی توانند اندکی بیشتر صرف سلامت کنند؟ یک جای کار می لنگد! بیایید اولویتهای مان را همین جا تعیین کنیم. ما استانداردهای بالاتری برای زندگی نمی خواهیم، استانداردهای بهتری برای زندگی می خواهیم.
تنها چیزی که من از آن می ترسم این است که یک روز به خانه های مان برویم، سالی یکبار یکدیگر را ملاقات کنیم، آبجو بخوریم و نوستالژیک وار این روزها را به یاد آوریم. بیایید به یکدیگر قول دهیم که این اتفاق نمی افتد. ما می دانیم که انسانها اغلب نسبت به چیزی اشتیاق دارند اما در حقیقت آن را نمی خواهند. بیایید نترسیم و چیزی را که به آن اشتیاق داریم، به طور واقعی بخواهیم. ممنونم از شما."
ریچارد ولف: مشکل اساسی سرمایه داری است
"ریچارد ولف"، پرفسور اقتصاد در دانشگاه ماساچوست است که در حال حاضر روابط بین المللی در سطح فوق لیسانس تدریس می کند. آخرین کتاب او به نام "سرمایه داری به باد فنا سپرده می شود: بحران اقتصادی جهانی و چه باید کرد" در سال 2009 منتشر شد. وی خطاب به معترضان می گوید:"اگر ما یک جنبش ریشه دار، عمیق، توده ای و چپ می خواهیم که آمریکا را دگرگون کند، باید از جریانهای مختلف، نیازها، خواسته ها، اهداف، انرژی و اشتیاقهای گوناگونی را که بر جنبشهای اجتماعی پایدار می دمند، استقبال کنیم. حال وقت آن است. در گام بعدی -که هنوز زمان آن نرسیده- سازماندهی ای خواهیم کرد که این امور را مد نظر داشته باشد و درک کند. می توانیم در مورد برنامه ریزی و سازماندهی حرف بزنیم، بحث و بگو-مگو کنیم، اما احمقانه و ضربه زدن به خود خواهد بود اگر در حال حاضر انرژی خود را بر آن متمرکز کنیم.
تاریخ چپ در ایالات متحده آمریکا در سازماندهی و برنامه ریزی بدون پشتوانه جنبش توده ای به تباهی کشیده شده است. پس اجازه بدهید برای عرضه چیزی به این جنبش تاریخی، بعد دیگری را نشان و ارایه دهیم. ما باید ساختار شکست خورده کمپانیها را که سود آن به جیب عده ای ناچیز می رود، به نابودی محیط زیست تکیه دارد و سیستم سیاسی را به فساد کشانده، تغییر دهیم. ما همه می دانیم که در این راه دوباره آژیر جنگ سردی "سوسیالیسم" از گوشه و کنار های قابل پیش بینی به صدا در خواهد آمد. لفاظیهای خسته کننده بعد از جنگ سرد زیاد ادامه پیدا کرده و شنوندگان این گونه صحبتها هم دیگر به تدریج محو شده اند. برای ما در آمریکا لازم است که اکنون گفتگوهای واقعی در باره مبارزه علیه سیستم اقتصادی کنونی داشته باشیم. سرمایه داری مدت زیادیست که بلیط مجانی داشته است. بیایید موضوع بیمه های درمانی، آموزش و پرورش، ارتش، حمل و نقل شهری و دیگر نیازهای اولیه اجتماعی را مورد سوال، چالش، انتقاد و بحث قرار دهیم. سرمایه داری پایه و اساس مشکلات اقتصادی ماست. بشریت یاد گرفت بدون پادشاهان، امپراتوریها و برده داران زندگی کند. ما هم راه خود را برای گزینه های دمکراتیک پیدا کرده ایم.
با شعار "آمریکا می تواند بدون سرمایه داری کمپانیها، بهتر باشد" گفتگو کنیم. این کار هدیه ای پر ارزش و پر محتوی به این کشور و سراسر جهان است. سرانجام سرمایه داری را مورد نقد و مناظره قرار دهیم، این کار بسیار به تاخیر افتاده و هزینه زیادی برای این تاخیر پرداخت شده است."
نومی کلاین: تفاوتهای مهمی بین "اشغال وال استریت" و "نبرد سیاتل" وجود دارد
"نومی کلاین" برنده جوایز ژورنالیستی و نویسنده دو کتاب است که در زمره پرفروش ترینها قرار گرفتند. کتاب "دکترین شوک" و "بدون لوگو" که به مانیفست فرهنگی برای منتقدان سرمایه داری در سراسر جهان بدل شده، به وی محبوبیت جهانی بخشیده است.
نوامی کلاین در سخنرانی خود خطاب به هزاران تن از تجمع کنندگان جنبش وال استریت گفت:"گفتار من در یک جمله خلاصه می شود: دوستتان دارم! این را نمی گویم که شما هم بگویید ما هم دوستت داریم -اگر چه اگر هم بگویید بد نیست!- اما می خواهم بگویم، یکی از سخنرانان روز پیش گفت، "ما یکدیگر را یافته ایم" و این جمله زیبا آنچه را که ما در حال آفرینش هستیم، یکجا بیان می کند؛ یک فضای بزرگ، به بزرگی یک ایده که تمام فضای جهان را پر می کند، برای همه کسانی که جهان بهتری می خواهند و اکنون یکدیگر را یافته اند.
یک درصد از جهان، بحران را دوست دارد، در حالی که بقیه هراسان هستند و هیچکس نمی داند چکار باید بکند. این وضعیتی بسیار ایده آل برای کسانی است که سیاستهای طرفدار کمپانیهای بزرگ را تحمیل می کنند. خصوصی سازی آموزش و پرورش، تامین اجتماعی، خدمات عمومی، نابودی آخرین محدودیتهای قدرتهای بزرگ در بحبوحه بحران اقتصادی. این همان تحولی است که در سراسر دنیا اتفاق افتاده است. تنها یک نیرو می تواند جلوی این تاکتیک را بگیرد و خوشبختانه این نیرو خیلی بزرگ است، زیرا 99 درصد جوامع را در برمی گیرد. 99 درصدی که به بیشماری مدیسون تا مادرید است."
وی ادامه می دهد:"نه! ما هزینه بحران شما را نمی دهیم"، این شعار در سال 2008 از ایتالیا شروع شد و به یونان و فرانسه و ایرلند و سرانجام به جایی که بحران از آنجا آغاز شده بود، رسید. بقیه دنیا از ما می پرسند، "چطور شد شما این قدر تاخیر داشتید؟" و بعد می گویند، "خوش آمدید".
برخی می گویند اشغال وال استریت موازی است با اعتراضات ضد جهانی سازی که در سال 1999 از سیاتل آغاز شد. خوشحالم و افتخار می کنم که من هم نقشی در آن داشتم. اما تفاوتهای مهمی در این دو هست. برای نمونه، ما در آن زمان نشستهای سازمان جهانی تجارت، صندوق بین المللی پول و جی 8 را هدف قرار داده بودیم. اما این نشستها و اعتراضها یکهفته بیشتر طول نمی کشید. ما ظاهر می شدیم، سرتیتر خبرها می شدیم و بعد غیبمان می زد. اما اشغال وال استریت یک هدف مشخص را نشانه می گیرد و شما هم برای پایان آن تاریخی تعیین نکرده اید. این خیلی مهم و حساس است، زیرا وقتی شما بمانید، ریشه می دهید. این واقعیت عصر اطلاعات است که جنبشها مانند گلهای زیبایی می شکفند، ولی زود می میرند. علتش این است که ریشه ندارند. آنها برنامه ای طولانی مدت ندارند، برای همین چگونه می توانند پایدار باشند؟ وقتی توفان می آید، شسته می شوند و از بین می روند.
افقی و دمکراتیک بودن و عمل کردن عالیست، اما این پرنسیبها با کار سخت و ساختن پایه و بنیان و تشکل می تواند آنچنان محکم شود که در برابر توفان بایستد. من ایمان دارم این اتفاق خواهد افتاد.
مهمترین تفاوت امروز با سال 1999 این است که در آن موقع ما به سرمایه داری در اوج رونق خود حمله می کردیم. درصد بیکاری کمتر بود، سهام در اوج بود و رسانه ها مَست پولهای باد آورده بودند. آن زمان همه چیز در حال باز شدن بود، نه بسته شدن.
ده سال بعد، امروز به نظر می آید دیگر کشور ثروتمندی وجود ندارد، بلکه فقط یک عده آدم ثروتمند وجود دارند؛ آدمهایی که با غارت ثروت عمومی و از فرسودن منابع طبیعی ثروتمند شدند. امروز همه می توانند ببینند که این سیستم نا عادلانه و خارج از کنترل است. حرص و طمع، اقتصاد جهانی را زباله دانی کرده. نابودی محیط زیست زنگهای خطر را به صدا در آورده و ... اینها حقایق زمینی هستند، بسیار مشخص و بدیهی و بنابراین بسیار سهل تر از سال 1999 می توانیم با مردم ارتباط بر قرار کنیم و جنبش را سریع بسازیم.
حقایق روی میز است، بسیار روشن و واضح، جهان زیر و رو شده است. وظایف ما اکنون این است که تخریبات محیط زیستی را وارونه کنیم و جامعه ای را که می خواهیم بسازیم. این بار جنبش ما نباید از موضوع اصلی پَرت شود، از هم بگسلد و با رویدادها بسوزد یا به کناری جارو شود. این بار باید پیروز شویم. منظورم قاعده مند کردن بانکها و یا افزایش مالیات ثروتمندها نیست، اگر چه اینها نیز مهم است. ما باید ارزشها را برجسته کنیم و جامعه را اداره کنیم. به دست آوردن همراهی رسانه ها سخت است و راه رسیدن بدان دشوار، ولی از اهمیت این موضوع به خاطر سخت بودن کاسته نمی شود."
وی در خاتمه سخنانش گفت:"من اینجا بین شما همبستگی و محبت می بینم و بهترین پلاکاردی که دیدم، نوشته بود "تو برای من مهمی". توجه کنید، چیزهایی که مهم نیستند اینها هستند: چه لباسی بر تن داریم؟ مشت تکان بدهیم یا انگشت را به علامت صلح بالا ببریم؟ یا جنبش ما در رسانه ها انعکاس پیدا کند یا نکند؟
چند نکته که مهم است نیز از این قرار است: شجاعت ما، جهتگیری اخلاقی ما و چگونگی رفتاری که با هم داریم.
ما نبرد سختی را با قدرتهای اقتصادی و سیاسی برگزیده ایم. با پیش رفتن این نبرد ممکن است هراس به دل راه دهیم. این را همیشه به خاطر بسپارید، همیشه ممکن است وسوسه شویم که به اهداف کوچک تر رو بیاوریم، برای مثال کسی که در کنار ما قرار دارد را نشانه بگیریم. خب، به هرحال یک چنین نبردی، پیروزی آسان تری دارد.
تسلیم این وسوسه نشوید. نمی گویم با هم مشاجره نکنید،اما این بار با یکدیگر طوری رفتار کنید که قصد دارید در کنار هم برای سالها و سالها مبارزه را ادامه دهید، زیرا امر مهم پیش رو نیازمند چنین روشی است. بیایید با این جنبش زیبا طوری رفتار کنیم که مهمترین کار در جهان است، زیرا واقعا هم هست."
داگ سینگتن: طرح مطالبات ضروری است
"داگ سینگتن" یک فعال "اشغال وال استریت" از بحثهای درون این جنبش سخن می گوید. وی توضیح می دهد که دو دیدگاه در حال مناظره با یکدیگر هستند، عده ای که شرایط اقتصادی آزارشان می دهد و اکنون راهی برای بیان آن یافته اند، معتقدند لیستی از مطالبات شان ارایه داده شود و خواستار تغییراتی حتی در سطح رفورم هستند. عده ای دیگر معتقدند که این کار به حکومت مشروعیت می دهد و به معنی است که معترضان اتوریته آنها را پذیرفته اند. وی می گوید:"من با نظر دوم مخالفم، زیرا اول این که آنها نمی دانند تغییرات رفورمیستی چقدر در زندگی مردم اثر دارد و در ثانی این کار، اجتماعی کردن جنبش را به مخاطره می اندازد. اگر به دیگر انقلابها نگاه کنیم، می بینیم که طرح مطالبات، تعداد بیشتری را به سوی حمایت از جنبشها جلب کرده است. برای نمونه در مصر، مردم با مطالبات گوناگون به اعتراضها می پیوستند، در حالی که شعار مرکزی "مبارک باید برود" بود. در حال حاضر جنبش وال استریت یک جنبش در حال گسترش است و وظیفه اش جذب بیشتر مردم به این جنبش است."
فیل راکسترو: اینجا قلبها را تسخیر کنید و در جهان اندیشه ها را!
"فیل راکسترو"، شاعر، ترانه نویس و اندیشمند در باره نقش پلیس و نیروهای امنیتی در آمریکا و دیگر نقاط جهان در برابر مردم معترض می گوید:"در سیستم سرمایه داری وظیفه پلیس حفاظت از یک درصدیها شده است. من وقتی در محل تظاهرات بودم، سعی کردم هم با معترضان و هم با پلیس گفتگو کنم. یک مامور پلیس که از صحبت امتناع می کرد، در برابر اصرارم گفت، حاضرم، به شرط این که نه اسمی از من بیاری و نه شماره کارتم را بنویسی. پاسخ دادم که من هراسی که دیکتاتورها برای ما ایجاد کرده اند را هم درک می کنم و هم احساس هراسی که یک پلیس از رده های بالاتر خود دارد، همانیست که مردم در اینجا از پلیس دارند. از این رو ما 99 درصدیهای دربند یک درصدیها، یک درد مشترک داریم."
راکسترو می گوید:"این پلیس به من گفت، از این تظاهرات خوشحال است، چون ساعتهای بیشتری کار می کند و پول بیشتر در می آورد. در پاسخ به او گفتم، اینجا که خبری نیست. ترجیح نمی دهی بروی مجرمان واقعی و بزرگ را دستگیر کنی؟ مثلا به جای ایستادن اینجا یا دستگیر کردن کسی که یک برش پیتزا می دزد، بروی دزدان بزرگ را بگیری؟ پاسخی نداد، اما از برق چشمانش می شد فهمید این را ایده خوبی دانسته است."
راکسترو خطاب به مُعترضان گفت:"جایی که شما ایستاده اید، میدانهای عمومی ایالات متحده و در قلب مردم آمریکا است. اینجا قلبها را تسخیر کنید و در جهان اندیشه ها را تا با شما همنشین شوند."
شری ولف: این سیستم عمیقا گَندَش در آمده است
"شری ولف"، نویسنده کتاب "جنسیت و سوسیالیسم" و سردبیر نشریه "سوسیالیسم بین المللی" که یک سخنران بی پرده گو و پر هیاهوی چپ است، در سخنان خود خطاب به معترضان می گوید:"سرکوب وحشیانه پلیس نسبت به اعتراضهای مسالمت آمیز دستکم یک پیام را به گوش این جنبش رسانده: این سیستم عمیقا گندش در آمده است."
جوان گنزالس: زمانی دشمن، اکنون همگام با هم
"جوان گنزالس"، روزنامه نگار و فعال، در نوشتاری پیرامون پیوستن اتحادیه های کارگری همراه و همزمان با دانشجویان به معترضان وال استریت می گوید:"اینها زمانی دشمن و اکنون در کنار هم هستند."
وی توضیح می دهد:"دهها هزار کارگر، معلم و کارکنان خدمات درمانی به اشغال وال استریت می پیوندند. اتحادیه های کارگری راهی طولانی را پیموده اند. 41 سال پیش کارگران به جوانانی که علیه جنگ ویتنام دست به اعتراض زده بودند، حمله کردند و آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. اکنون همانها در کنار دانشجویان راهپیمایی می کنند."
دیوید مک نالی: سرنخ پول را تعقیب کنید، همیشه سرنخ پول را!
دیوید مک نالی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه یورک و نویسنده کتاب "باتلاق جهانی: بحران اقتصادی-سیاسی و مقاومت" می گوید:"من به یاد یک صحنه از فیلمی که سال 1976 ساخته شده بود به نام "تمام مردان رییس جمهور" می افتم. در این فیلم، یک مامور بلندپایه اف بی آی به دو روزنامه نگاری که در باره ماجرای واترگیت تحقیق می کردند، می گوید:"سرنخ پول را تعقیب کنید، همیشه سرنخ پول را!"
امروزه روزنامه نگاران "سر نخ" ماجرای بحران بدهیهای اروپا را از "پول" دنبال نمی کنند، به همین دلیل، پشت سر هم دچار اشتباه می شوند. آدرسها عوضی داده می شود، مانند این که "یونان زیاد ولخرجی کرده و حالا باید پس بدهد". در برخورد به بحران ایرلند، پرتغال، اسپانیا، ایتالیا همه اینها را به مردم نسبت می دهند که ولخرجی کرده اند. ما باید نشان بدهیم که به قول یک مشاور اقتصادی ارشد در "یو بی اس بانک"، "ما با بحران سرمایه داری که یکبار در هر نسلی رخ می دهد، روبرو هستیم."
این بحران به مردم بی تقصیر ضربه زده و راه افشای آن هم روشن است: سرنخ پول را تعقیب کنید، همیشه سرنخ پول را!"
*واکنش سیاستمداران حاکم و احزاب رسمی
اوباما: برای جلوگیری از سقوط اقتصادی، بانکها را نجات دادم
اوباما پس از چند روز سکوت، فرصت طلبانه تلاش کرد با سوار شدن بر موج اعتراضات خود انگیخته مردم علیه بانکها و کمپانیهای بزرگ و سیاست وی در برابر آنها، موقعیت بهتری نسبت به رقیبانش در انتخابات بعدی کسب کند. وی در یک مصاحبه به خبرنگاری که به او گوشزد کرد معترضان، هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه را مقصر تلقی می کنند، گفت:"من این احساس را درک می کنم."
اوباما برای توجیه کمک 750 میلیارد دلاری به بانکها گفت:"برای همین برای پیشگیری از سقوط اقتصادی سعی کردم که بانکها را حفظ کنم."
هنگامی که از او سوال می شود، چرا مدیران وال استریت به خاطر فساد اقتصادی به زندان نرفتند، پاسخ می دهد:"خیلی از این کارها لزوما غیرقانونی نبوده اند، فقط غیر اخلاقی، نادرست و سهل انگاری بوده ... کار من نیست که آنها را مجازات کنم، این کار دستگاه قضایی است."
برخی معتقدند که شرکت برخی اتحادیه های کارگری و بوروکراتها در اعتراضهای وال استریت برای ربودن جنبش اعتراضی به سود دمکراتها است. این جریانها و افراد در گذشته هیچگونه حرکت و اعتراضی علیه وال استریت نکرده اند. برخی معترضان می گویند این خیانت به منافع کارگرانی است که اینها ادعا می کنند پشتیبان آنها هستند.
جو بایدن، معاون رییس جمهور آمریکا گفت:"توجه کنید، پیام این است: طبقه متوسط تحت فشار قرار گرفته."
اندرو کومو، فرماندار نیویورک، در دفاع از وال استریت مدعی شد:"گذشته از همه این حرفها که زده می شود، 20 تا 25 درصد درآمد این ایالت از وال استریت است."
هرمن کین، کاندیدای جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری 2012 با "ضد سرمایه داری" خواندن جنبش گفت:"اگر شما کار ندارید و ثروتمند نیستید، وال استریت و بانکها را سرزنش نکنید، خودتان را سرزنش کنید."
ران پال، کاندید جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری 2012 ابراز داشت:"اگر تظاهرات مسالمت آمیز می کنید، حرفی که برای گفتن دارید را بیان می کنید، مخالف هستید و توجه دولت فدرال را می خواهید جلب کنید، من می گویم خوب است."
میت رامنی، نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری 2012، نخست معتقد بود که این جنبش "خطرناک" است و می خواهد "جنگ طبقاتی" به راه بیندازد، اما بعد موضع خود را تغییر داد:"من وقتی به آنچه در وال استریت می گذرد فکر می کنم و دیدگاههای خودم را در نظر می گیرم، با خود می گویم، پسر، عجب می فهمم این معترضان چه احساسی دارند."
برنی ساندرز، سناتور مستقل از ورمونت ضمن حمایت از معترضان گفت:"ما به شدت نیاز داریم که مردم زحمتکش در برابر وال استریت به مخالفت بایستند. ما باید یک طبقه متوسط قوی در این کشور داشته باشیم و شماها، آقایان نمی توانید صاحب همه چیز باشید."
مایکل بلومبرگ، شهردار نیویورک پیش از 17 سپتامبر که وال استریت اشغال شد در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت، "مردم حق تظاهرات دارند و ما خوشحال خواهیم شد محلی برای اعتراضات آنها تعیین کنیم"، اما بعد از هیچ سنگ اندازی در برابر آنها کوتاهی نکرد.
رسانه ها: با وجود این که جنبش وال استریت به سرعت گسترش پیدا می کرد و در عرض دو هفته به 100 شهر بزرگ آمریکای شمالی رسید، رسانه های رسمی به آن پوشش چندانی ندادند و در برخی از گزارشهایی هم که داده می شد، تلاش بر این بود که اعتراضها به تمسخر گرفته شود و بی اعتبار گردد. اما به تدریج این جنبش غیر قابل انکار شد و رسانه هایی همچون "سی ان ان" به پخش گزارشهایی در باره آن و گفتگو با چند فعال آن پرداختند.
* واکنش هنرمندان
مایکل مور، منتقد لیبرال، کارگردان، نویسنده و فعال سیاسی در مصاحبه ای با تلویزیون CNN گفت:"این تظاهرات مانند دیگر اعتراضها نیست زیرا مطالبات گوناگونی دارد. فساد دولتی، نفوذ و قدرت زیاد کمپانیهای بزرگ از جمله موارد اعتراض هستند. اکثر معترضان معتقدند که رییس جمهور از مرحله پرت شده است. این بار مطمین باشید اعتراضها ادامه پیدا خواهد کرد."
روزان بار، هنرپیشه و کمدین، با حمایت و سخنرانی در نیویورک گفت:"ما به تلفیق سرمایه داری و سوسیالیسم نیاز داریم."
سوزان ساراندن، هنرپیشه سر شناس آمریکایی:"من اینجا آمده ام تا خودم را آگاه کنم."
2- سازماندهی
در اواسط ماه ژوییه سال جاری، "ادباستر میدیا فاندیشن" (Adbusters Media Foundation) که مجله بدون تبلیغات "ضد مصرفی" به نام "ادباستر" را منتشر می کند، پیشنهاد اشغال وال استریت در اعتراض به نفوذ کمپانیها در ساختار دولت و جامعه، رشد ناهمگون ثروت و فقدان مجازات قانونی مجرمان بحران اقتصادی را داد. سردبیر این مجله توضیح می دهد:"همانطور که این ایده مانند گلوله ای برقی در سراسر جهان می غلطید، یک فعال سیاسی پیشنهاد استقرار چادر، آشپزخانه، سنگر و اشغال وال استریت را داد. اعتراضهای "بدون رهبری"، به تدریج دارای رهبران محسوس شد، زیرا تهیه غذا، کمکهای درمانی اولیه، مشاوره قانونی، رسانه ای کردن آن و امور امنیتی باید تحت نظارت و سازماندهی قرار می گرفت. با تشکیل "مجمع عمومی شهر نیویورک"، نیاز به سازماندهی پاسخ داده شد. "مجمع عمومی شهر نیویورک"، "هیات اجرایی" جنبش را تشکیل داد. هر شب در راس ساعت 7، هیات اجرایی برای مطرح کردن نظرات و نیازهای جنبش تشکیل جلسه می دهد. ورود به این نشست برای عموم آزاد است و همه معترضان حق صحبت دارند. اگر چه این جنبش "بدون رهبر" شناخته شده است، اما مشخص است که برخی از فعالان که به طور مداوم در محل حضور دارند، کنترل را در دست دارند. آنها از طریق داوطلبان، لحظه به لحظه گزارشات را در اختیار بقیه افراد قرار می دهند. توافق و تصمیم گیری بر سر هر موضوع و حرکتی با استفاده از آنچه که توافق عمومی نامیده می شود، صورت می گیرد. این روش اگر چه نظر اکثریت را محور تصمیمات قرار می دهد، با این حال برای تفاهم با مخالفان نیز تلاش می کند.
همبستگی، اتحاد و حس تعلق داشتن همه معترضان کاملا مد نظر قرار می گیرد. یکی از نکات جالب این است که اگر چه معترضان اجازه استفاده از بلندگو را ندارند، از روشی که "میکروفن انسانی" نامیده می شود، استفاده می کنند. بدینگونه که سخنران پس از ادای هر جمله سکوت می کند و افرادی که در نزدیکی وی هستند، به طور دستجمعی با صدای بلند همان جمله را تکرار می کنند تا افراد دور تر نیز بشنوند. برخی معتقدند که این روش، همبستگی بیشتری بین معترضان ایجاد کرده است.
مرکز رسانه ای "اشغال وال استریت" از چند میز، تعدادی کامپیوتر، دوربین، ژنراتورهای گازی و چند مسیر یاب بی سیم برای اینترنت تشکیل شده است که داوطلبانه اداره شده و اطلاع رسانی می کند. یک کتابخانه با دسترسی مجانی نیز بر پا شده که شامل کتاب، مجله، نشریه و روزنامه است که همه اهدایی هستند. وب سایتی هم وجود دارد که به طور دایم به روز می شود و لیست محتویات کتابخانه را در اختیار مردم قرار می دهد. هزینه خوراک افراد مستقر در پارک مبلغ 1000 دلار در روز است، این در حالیست که جعبه کمکهای مالی با روزی 5000 دلار پر می شود. از سراسر کشور وسایل و نیازهای معترضان به این سو سرازیر می شود، به طوری که در یک روز از 90 نقطه کشور کمکهای اهدایی از جمله بارانی وارد شد.
با این که چادر زدن در پارک "زوکاتی" که معترضان نام آن را به "میدان آزادی" تغییر داده اند ممنوع است، اما هر شب 100 تا 200 نفر در این پارک می خوابند. پتوها و دیگر وسایل از جانب مردم بدانها هدیه می شود.
بنا به نظر غالب، مهمترین آماج اعتراضات، سیستم سرمایه داری توصیف شده است. از این رو در روزهای اولیه اعتراضها، مجله "نیویورک" در یک بررسی آماری از 100 نفر از معترضان در باره سرمایه داری نظرپرسی کرد. نتیجه این بررسی بدین قرار بود: 46 درصد معتقد بودند که سرمایه داری به طور بنیادی شیطانی نیست فقط باید تنظیم شود. 37 درصد گفته اند سرمایه داری نمی تواند ادامه پیدا کند و راه نجات ندارد، زیرا ذاتاً غیر اخلاقی است. نتیجه بررسی آماری مجله تایم در روز 13 اکتبر حاکی از آن داشت که 54 درصد آمریکاییها از اعتراضات حمایت می کنند و 23 در صد نظر مخالف دارند. روزنامه وال استریت حمایت کنندگان را 37 درصد و مخالفان را 18 درصد گزارش داد."
3- گسترش
پلیس در روزهای نخست با عده ای از معترضان درگیر شده بود و از اسپری فلفل استفاده کرد. تصاویر این یورش، پوشش رسانه ای زیادی یافت و به زیان نیروهای امنیتی و پلیس تمام شد. برخی از بازداشت شدگان علیه پلیس به دادگاه شکایت کردند. یکی از فعالان در این باره گفت:"اگر بخواهیم بپرسیم عامل اصلی پیشرفت این جنبش در مراحل اولیه چه بود، باید گفت رفتار آزار دهنده پلیس بیشترین نقش را داشت."
بنا به گزارش پلیس، تا روز 12 اکتبر مبلغ 2/3 میلیون دلار مخارج اضافه کاری پلیس شده است، اما از خشونت و سرکوب خبری نیست.
در ادامه ی گسترش سریع جنبش، دیری نپایید که رنگین کمانی از افراد و گروهها با مواضع گوناگون به این جنبش پیوستند. از جمله لیبرالها، شخصیتهای مستقل سیاسی، آنارشیستها، سوسیالیستها، لیبرتنها (آزادیخواهان)، محافظه کاران و فعالان محیط زیست.
"استیو فرازر"، نویسنده کتاب "همه سفته بازها" و "تاریخچه ثروت و قدرت در دمکراسی" از ورود گروهی از مصریهای ساکن آمریکا که از طریق "انجمن مصر برای تغییر- USA" سازماندهی شده بودند به پارک با بنرهایی به زبان عربی و انگلیسی می نویسد. وی می گوید:"ورود گروه مصری که برخی از فعالان میدان تحریر بودند و با شور و شوق و دست زدنهای حاضران روبرو شدند، لحظه ای فراموش نشدنی برای کتابهای تاریخ بود." وی می افزاید:"این یک جنبش آمریکایی است که استراتژی خود را از جنبش مصر برای دمکراسی کسب کرده است."
روز اول اکتبر در تظاهرات بزرگ و هزاران نفره از روی پل بروکلین، 700 نفر دستگیر شدند. دو روز بعد رانندگان اتوبوس شهر نیویورک از پلیس به خاطر تحت فشار قرار دادن آنها در حمل و نقل بازداشتیها به دادگاه شکایت کردند و روز 4 اکتبر معترضان شکایت خود از پلیس را به دادگاه ارایه دادند.
اکثریت معترضان را در آغاز جوانان تشکیل می دادند اما با رشد اعتراضها، سن شرکت کنندگان نیز به متوسط 50 سال رسید. روز 10 اکتبر خبرگزاری اسوشیتدپرس به "گوناگونی سن، جنسیت و نژاد " اشاره کرد. در همان حال که اعتراضها به شهرهای بزرگ دیگر کشیده می شد، روز 15 اکتبر فراخوان اعتراض جهانی داده شد. در بیش از ۸۰ کشور و تفریبا هزار شهر مختلف، هزاران نفر علیه سرمایه داری به اعتراض برخاستند. در هر یک از شهرهای رم و مادرید، ۲۰۰ هزار نفر تجمع کردند. در لندن، مردم، شهر را با شعار "اعتراضهای صلح آمیز علیه سیستم مالی جهان" یکسره تحت کنترل گرفتند. در نیویورک تظاهر کنندگان اجازه تظاهرات از پلیس دریافت نکرده بودند، اما موج هزاران نفر که به خیابانها آمده بودند، کنترل را از دست پلیس خارج کرد.
در جمعبندی می توان گفت که این جنبش به دلیل عدم دسترسی به رسانه ها و عدم امکان تعریف روشن مطالبات و علل اعتراضات هنوز نتوانسته است اکثریت جامعه را به سود خود فعال کند؛ اگر چه بسیار آگاهی بخش بوده و بدون تردید مهمترین تحول دوران کنونی را در سطح ایالات متحده آمریکا ایجاد کرده است. در سطح جهانی نیز وصل شدن این بزرگترین حلقه به زنجیره جنبش جهانی علیه بی عدالتیهای اقتصادی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
چند دیدگاه
توجه:دیدگاههای زیر توسط اف- بیدار برای تکمیل مقاله بالا جمع آوری و تنظیم شده و مربوط به نقطه نظرات فعالان چپ ایرانی است.
خسرو صادقی بروجنی: جنبش تسخیر وال استریت، جنبش تسخیر "وال استریت" است. مردم نه جلوی عمارت کاخ سفید تجمع کردهاند، نه از کنگره و سنا دادخواهی میکنند، نه نامهای به یکی از نمایندگانشان نوشتهاند و نه دست به دامن یکی از دو حزب کشورشان میشوند. تحصن در وال استریت گویای تعیین کنندگی وال استریت است؛ نهادی مالی و اقتصادی، نمایندهی الیگارشی مالی که ارادهی اکثریت مردم در آن جایی ندارد.
ویژگی تعین بخش بودن سود اقتصادی، سرشت نظام سرمایهداری است. این را مردمی که سالهاست در آن ساختار زندگی میکنند، به خوبی میدانند و به درستی متوجه آن شدهاند که کاخ سفید، کنگره، سنا و دیگر نهادهای سیاسیِ انتخابی یا انتصابی، ذیل وال استریت فعالیت میکنند و نمایندهای که بابت تبلیغات انتخاباتی خود وامدار کورپوریشنها میباشد، وقتی در قدرت قرار میگیرد، باید نگران آیندهی سیاسیِ خود باشد و منافع شرکتی را به منافع مردمی ترجیح دهد.
محمد قراگوزلو: سرایت بحران مالی به اقتصاد همه ی کشورها با درجات مختلف رشد، امری کاملاً بدیهی است. جنبش اشغال وال استریت حکایت و مثل آفتاب آمد دلیل آفتاب است. در عصر جهانی شدن، پیوند سرمایه های بانکی و مالی اروپا و ژاپن و شرق آمریکا با سرمایه ی بانکی و مالی آمریکا به قدری نزدیک و نیرومند است که دامنه های بحران مالی جاری به طور قطع دامن این کشورها و دولتهای مرتبط با آن ها را نیز خواهد گرفت.
شکی نیست که جهان آینده به نحو قابل توجهی غیبت نظامی آمریکا را شاهد خواهد بود. غیبت محسوس آمریکا در جنگ امپریالیستی لیبی گواه این مدعاست. از یک طرف ظهور قدرتهای اقتصادی چین، هند، روسیه و اتحادیه ی اروپا از یک جانبه گرایی آمریکا خواهد کاست و مانع از میلیتاریزه ( =آمریکانیزه) شدن جهان خواهد گردید، از طرف دیگر، تقسیم مجدد جهان، پارادایمهای تازه یی را به روی قدرتهای کوچک منطقه یی خواهد گشود.
بحران مالی سرمایه داری آمریکا در حیطه ای وسیع به بحران گسترده ی سرمایه داری جهانی تبدیل شده است و احتمال بک فروپاشی در سطح کشورهای اصلی محتمل است. کم ترین پیامد اقتصادی این بحران یک رکود خانه خراب کن و تحمیل فقر و فلاکت بیش تر به زحمتکشان، بیکارسازی و تقلیل دستمزد کارگران خواهد بوده است.
به جز پیامدهای پیش گفته ی بحران مالی کنونی در عرصه ی سیاست و اقتصاد، به گمان من در حوزه ی نظری و ایدیولوژیک نیز صف بندیهای جدید و کشمکشهای تازه ای شکل خواهد گرفت. بعید می دانم در این میدان کسی آن قدر شیرین عقل باشد که به دفاع از نظریه های مکتب شیکاگو (= تئوریهای اقتصاد باز آزاد و نو - لیبرالیستی میلتون فریدمن) برخیزد.
احمد سیف: اگر در کشورهای خاورمیانه، سرکوب و فساد حاکمیت مردم را به خیابانها کشانده باشد، آیا می توان نتیجه گرفت که حرص و آز تمام نشدنی مولتی میلیونرها و اتحاد نامقدس سرمایه داری کنترل نشده و سیاست پردازان به همان سرانجام در کشورهای غربی بیانجامد؟ به گمان من، پاسخ به این پرسش مثبت است و آن چه تحت عنوان "اشغال وال استریت" در آمریکا جریان دارد و به 800 شهر در آمریکا سرایت کرده است، در وجه عمده عکس العملی به ماهیت شدیداً ارتجاعی اقتصاد اتوپیایی نو-لیبرالی است که از زمامداری ریگان بر آمریکا حاکم شده است.
هنوز راه درازی درپیش است، ولی تردیدی نیست که قطار تاریخ به حرکت درآمده و به نظامی که پیش از بحران بزرگ 2008 بر جهان حاکم بود، بازنخواهد گشت. در نهایت دقیقاً چه خواهد شد، نمی دانم. ولی دراین که چیزی خواهد شد، تردید ندارم.
منبع: نبرد خلق شماره 316، یکشنبه 1 آبان 1390 - 23 اکتبر 2011
http://www.iran-nabard.com/n316/jahan316.htm
جهان در آیینه مرور
سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (15)
جنبش وال استریت، "مهمترین رویداد جهان"
لیلا جدیدی
"نومی کلاین"، نویسنده دو کتاب پرفروش در سطح جهانی و از فعالان سرشناس جنبش "نبرد سیاتل" (17 سپتامبر 2011)، آغاز جنبش "اشغال وال استریت" در نیویورک را به درستی "مهمترین رویداد در جهان" توصیف کرده است. جنبش فراگیر "99 درصدیها" در شکل و محتوی منحصر به فرد آن رویدادی تاریخی است. همچنان که امواج رود خروشان این جنبش به امواج اعتراضات مردم دیگر سوی جهان می پیوندد، نه تنها مردم آمریکای شمالی بلکه، مردم سراسر جهان را در مسیر خود آگاهی سوق داده و با خویش همراه می سازد.
"اشغال وال استریت" نخست از فراخوانی که از جانب گروه فعال کانادایی به نام "ادباستر" داده شده و از دو جنبش سمبلیک با طرح و محتوی مشابه، "میدان تحریر" در قاهره(مصر) و "پوورتا دل سول" در مادرید(اسپانیا) الهام می گرفت، آغاز شد. جنبش بر سه مبنای "نابرابری اقتصادی"، "آزمندی کمپانیهای بزرگ" و "نفوذ لابیهای کمپانیهای بزرگ در دولت" به عنوان محور اصلی اعتراض پایه ریزی شد. این جنبش در روز 9 اکتبر 2011به 70 شهر بزرگ آمریکا و 600 منطقه گسترش پیدا کرد و سرانجام روز 15 اکتبر ابعادی جهانی یافت.
با این پیش فرض که خوانندگان این مطلب رویدادهای هفته های گذشته پیرامون جنبش مذکور را دنبال کرده اند، در این نوشتار این جنبش را از سه زاویه که می تواند برای جنبش مردم ایران سودمند باشد، بررسی می کنیم:
1- دیدگاهها و مباحث درون جنبش وال استریت و برخی از مخالفان
2- سازماندهی
3- گسترش
واکنشها، دیدگاهها و مباحث درون و پیرامون جنبش وال استریت
در بخش اول این مطلب، برای آشنایی با مباحث درون جنبش اشغال وال استریت که جنبشی در حال رشد است و از این رو باید برای چالشهای پیش رو خود را آماده سازد، به بررسی برخی از دیدگاههای موجود می پردازیم. ترکیب و همکاری دو یا سه نسل در این جنبش، به شکل چشمگیری در غنی کردن آن موثر بوده است. نسلی از فعالان ضد جنگ ویتنام، روزنامه نگاران و نویسندگان، استادان دانشگاهها و کوشندگان قدیمی چپ اکنون در کنار نسل جدید قرار گرفته و تجربه و شور انقلابی را با یکدیگر رد و بدل می کنند، به گذشته و شکستها و پیروزیها نظر می اندازند تا بتوانند با آموزش از این تجربیات، راهکارهای تازه ای را برای پیروزی قطعی کشف کنند.
کاله لسن: چرا سه سال طول کشید؟
"کاله لسن" از دبیران نشریه "ادباستر" (توضیحات در بخش "سازماندهی" ) که به عنوان آغازگر جنبش از آن یاد می شود، در پاسخ به این پرسش که چرا سه سال بعد از انفجار درونی سرمایه داری با اعلام ورشکستگی شرکت تامین سرمایه "لیمن برادرز" (Lehman Brothers Holdings Inc) مردم دست به اعتراض زده اند، می گوید:"در آن زمان به نظر می آمد اوضاع تغییر خواهد کرد و اوباما انواع قانونها را خواهد گذراند و ما سیستم بانکی متفاوتی خواهیم داشت. متخلفان بحران مالی مجازات شده و عدالت اجرا خواهد شد. این احساس بود که ما کسی را به ریاست جمهوری انتخاب کرده ایم که از این بی عدالتیها جلوگیری می کند. مردم ناامید نبودند. جوانان احساس مثبتی داشتند اما این فکر به تدریج کمرنگ شد."
جینیا بلفانته: این تقلید روشنفکریست
"جینیا بلفانته"، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز، نوشت:"معترضان همگون نیستند و روشن است که قصدشان اطوار روشنفکری در آوردن است به جای این که آگاهانه اقدامی عملی در برابر چالشهای پیش روی این نسل انجام دهند؛ مثلا پیدا کردن کار، پرداخت بدهیهای وام دانشجویی و پیدا کردن راهی برای ادامه تحصیل وقتی پول شان تمام می شود."
گلن گرین والد: پیام اساسی اعتراضها، اعلام جرم علیه وال استریت است
"گلن گرین والد"، وکیل سرشناس آمریکایی، مقاله نویس سیاسی در لوس انجلس تایمز، نیویورک تایمز و نویسنده 4 کتاب در باره سیاست و قانون، در پاسخ به انتقاد بالا می گوید:"آیا کسی واقعا می داند که پیام اساسی این اعتراضها چیست؟ وال استریت از زیر بار جرم فساد و داشتن قدرت نامحدود از راه سرمایه داری حمایت شده و کنترل بر نهادهای سیاسی شانه خالی می کند و به امنیت اقتصادی همگان ضربه های نابود کننده زده است."
نیویورک تایمز موضع رسمی خود را اعلام می کند
نیویورک تایمز در 8 اکتبر در بیانیه ای موضع رسمی خود را این گونه بیان کرد:"این کار تظاهرکنندگان نیست که قانون بنویسند. این وظیفه رهبران است و اگر آنها کارشان را درست انجام داده بودند، اکنون نیازی به تظاهرات و راهپیمایی نبود. حال که به وظیفه خود عمل نکردند، نگرانی و ناراحتی مردم بر حق است و مهم."
واشنگتن پست: انقلاب جهانی بدون رهبری چگونه میسر است؟
4 روز بعد در 12 اکتبر، واشنگتن پست با "کاله لاسن" مصاحبه ای انجام داد و از او پرسید که انقلاب جهانی را با در نظر گرفتن انتقاداتی که در باره نداشتن رهبری بر آن شده است، چگونه ارزیابی می کند؟ وی در پاسخ گفت:"در مرحله نخستین انقلاب -آنچه اکنون ما شاهد آن هستیم- این امر بدون رهبر پیش می رود. معترضان آماده این نیستند که به زیر پرچم حزبی بروند، حتی حزب دمکرات. با رسیدن فصل زمستان تصور می کنم به دوره متفاوت و ایده های متفاوت و احتمالا دسته بندی جداگانه معترضان برای انجام دستور کارهای متفاوت می رسیم. به تصور من مطالبات به تدریج مشخص می شود. همین جنبش به قول شما نامنظم، بی رهبر و بدون مطالبه، بحثی ملی را مطرح کرده که نزدیک به 20 سال نشنیده ایم. لزومی ندارد که همه رهبر داشته باشند تا مطالبات مشخصی را بیان کنند. این روش قدیمی پیاده کردن انقلاب است. این انقلاب توسط نسل اینترنتی با طرفداری از اصل برابری و پروسه شامل کردن و دخالت دادن همگانی هدایت می شود. و این راز جادویی آن است."
بن مانسکی: ما می خواهیم آنها بروند. ما می خواهیم قدرت را از آن خود کنیم
"بن مانسکی"، مدیر اجرایی "بنیاد درخت آزادی" که مرکز استراتژی ملی متعهد به "تشکیل جنبش دمکراسی خواهانه برای U.S.A" است و همچنین مبتکر جنبش اعتراضی ویسکانسین می باشد، در پاسخ به این پرسش که "چرا طبقه سیاسی نمی تواند مطالبات ما را درک کند؟" اینگونه می گوید:"اعتراضها توجه سیاست گذاران و سیاستمداران آمریکایی را جلب کرده، چرا که ممکن است 2011 تکرار 1999، نبرد سیاتل شده باشد. اما این بار تظاهرات ادامه دار، ملی و جهانی است. آماج آن سازمان جهانی تجارت نیست، بلکه سراسر سرمایه داری کمپانیهای بزرگ است. برای همین هم است که طبقه سیاسی به جای این که بی توجهی کند، از گذشته عبرت می گیرد. آنها می دانند که ما خشمگین هستیم. فقط نمی فهمند ما چه می خواهیم. پراودای آمریکایی (نیویورک تایمز) ما را "هوچی"، جنبش ما را "مغشوش"، "با اهداف نا روشن" یا "بدون هدف" توصیف می کند. آنها نمی خواهند قبول کنند که مطالبات مشترک ما در اعتراضات فعلی انقلاب دمکراتیک است. ما می خواهیم آنها بروند. ما قدرت را می خواهیم.
جنبش دمکراسی خواهی در ویسکانسین و "دنیای تازه دیگر"، جنبش وال استریت است. معنی دمکراسی خیلی ساده است: حاکمیت مردم! تضاد بین وعده با واقعیت، مشخص است. واقعیت این است که حاکمیت در دست طبقه ممتاز کمپانیها است. این واقعیت است که موجب شکل گیری تضادی شده که وعده ها را به واقعیت تازه ای تبدیل کند. ما می خواهیم به طور مستقیم در قدرت نقش داشته باشیم. انتخابات همیشه جایگزین ضعیفی برای نقش داشتن در دمکراسی بوده است. انتخابات، قدرت را از مردم به دست یک طبقه ممتاز می دهد که به کمپانیهای بزرگ فروخته می شوند. اکثر آمریکاییها عمیقا به این امر آگاهی دارند. ما یک آلترناتیو داریم؛ یک اقتصاد دمکراتیک و همزمان سرنگون شدن شیوه قدیمی.
درآمد مکفی، حق مسکن، حق تحصیل، حق دسترسی به بهداشت و درمان، حق مهد کودک، همه اینها حقوق دمکراتیک هستند. مردم از دسترسی به این ملزومات زندگی محروم هستند و در شرکت در قدرت آزاد نیستند. فقر آمریکاییها، فقر آمریکا است. دانشجویان و جوانان در جریان تحولات اجتماعی می آموزند که چگونه جنبشها زمانی که وضع اقتصادی غیر قابل تحمل می شود، شکل می گیرند. برای دهها میلیون آمریکایی آن زمان همین اکنون است. در میان آنها سربازان جنگهای بدون پایان نیز هستند. آنها می دانند که زمان تغییر و یا براندازی فرا رسیده است. طبقه سیاسی نمی خواهد این را بپذیرد، بنابراین در فهم آن شکست می خورد. در مقابل، آنهایی که در خیابانها هستند، از ویسکانسین تا وال استریت و واشنگتن دی سی ثابت کرده اند که به خوبی این وضعیت را درک کرده اند.
تام انگلهارت: این رویدادها همیشه غیره منتظره هستند
"تام انگلهارت"، نویسنده کتابهای "ایالت متحده ترس" ، "پایان فرهنگ پیروزی: تاریخ جنگ سرد و فراسوی آن"، "روش جنگ آمریکایی: چگونه جنگ بوش جنگ اوباما شد؟" می باشد. وی که همچنین از بنیانگذاران نهادی به نام "پروژه امپراتوری آمریکا" است، می گوید:"شاید آخرین باری که چپها چنین لحظاتی را می گذراندند، سالهای 1968 یا 1848 در اروپا و یا 1919 در چین بود که جوانان دیگر تحمل شان به سر رسیده بود و به خیابانها می ریختند تا سرنوشت خود را به دست بگیرند. این رویدادها همیشه غیره منتظره است. هیچکس "میدان تحریر" را پیش بینی نمی کرد، هیچکس تصور هم نمی کرد که هزاران جوان سوریه ای بدون سلاح در برابر ارتش تا دندان مسلح بجنگند و هیچکس تظاهرات ویسکانسین را انتظار نداشت. امروز مهمترین امر در این جنبش این است که بعد از یک روز اعتراض کسی به خانه نمی رود. جنبش "تی پارتی" به خاطر پشتیبانی مالی راست سر تیتر خبرها قرار گرفت و این هنرش بود، اما این جنبش میرنده است . در مقابل، جنبش "اشغال وال استریت" آغاز است. درست است که بسیاری می گویند این جنش مطالبات مشخص ندارد، خوب نداشته باشد! این مساله در حال حاضر نه مهم است و نه ضروری؛ مهم این است که اینها زبان به اعتراض گشوده اند و به هیچوجه قصد ترک محل تجمع را ندارند. برای ورود به این جنبش، داشتن بلیط لیست مطالبات لازم نیست."
اسلاوی ژیژک: ما خیال پرداز نیستیم
بخشهایی از سخنان "اسلاوی ژیژک"، فیلسوف اسلوونیایی، در جمع اشغال کنندگان وال استریت:"آنها ما را خیال پرداز می نامند، اما خیال پردازان واقعی کسانی هستند که فکر می کنند این سیستم می تواند برای مدت نامعلوم به همین شکل ادامه پیدا کند. ما خیال پرداز نیستیم، ما داریم آنها را از خواب خوش شان که در حال تبدیل به یک کابوس است، بیدار می کنیم. ما چیزی را نابود نمی کنیم. ما تنها شاهد آن هستیم که سیستم چگونه خود را نابود می کند. تصویر کارتون معروف را به یاد بیاوریم. یک گربه به پرتگاه می رسد اما همچنان به مسیرش ادامه می دهد، بی توجه به این که زیرش خالی شده است. اما درست آن زمانی که پایین را نگاه می کند و می بیند چیزی زیرش نیست، می افتد. این دقیقا همان کاری است که ما داریم این جا انجام می دهیم. ما داریم به سرمایه داران وال استریتی می گوییم: آهای! زیر پای تان را نگاه کنید!"
او در ادامه می افزاید:"در آوریل 2011 دولت چین دستور داد که فیلمها و داستانهای خیالی یا آنهایی که واقعیتهای جایگزین را نمایش می دادند، ممنوع شوند. این یک نشانه ی خوب برای چین است. این یعنی مردمان چین هنوز به جایگزینها فکر می کنند و دولت چین مجبور می شود که آن را ممنوع کند. ما این جا در آمریکا با ممنوعیت سر و کار نداریم، چرا که سیستم مستقر حتی توانایی ما را برای خیال پردازی هم سرکوب کرده است. به فیلمهایی که هر روز می بینیم، نگاه کنیم. همه چیز در آن ممکن است. می توان تصور کرد که یک شهاب سنگ به زمین می خورد و زندگی پایان می یابد و غیره، اما انگار نمی توان پایان سرمایه داری را حتی در خیال متصور شد."
ژیژک می گوید:"بگذارید یک داستان از دوران کمونیسم برایتان بگویم. مردی از آلمان شرقی به سیبری فرستاده شد تا آن جا کار کند. این مرد می دانست که سانسورچیها نامه هایش را می خوانند. به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت. گفت که اگر نامه ای که از من می گیرید، با جوهر آبی نوشته شده باشد، یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام، درست است. اگر با جوهر قرمز نوشته باشم، نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از وی دریافت کردند. همه ی متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود:"این جا همه چیز عالی است. مغازه ها پر از غذاهای خوشمزه است. سینماها فیلمهای خوب غربی پخش می کند. آپارتمانها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است". خب این شیوه ی زندگی ماست. ما از همه آزادیهایی که می خواهیم برخورداریم. اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که که با آن بتوانیم نبود آزادی مان را بیان کنیم، آن گونه که یاد گرفته ایم درباره ی آزادی صحبت کنیم. شما اشغال کنندگان وال استریت دارید آن کار بزرگ را انجام می دهید. شما دارید جوهر قرمز را به ما می دهید."
وی به تهدیداتی که جنبش با آن مواجه است، اشاره می کند و می گوید:"یک خطر وجود دارد، ما نباید شیفته ی خودمان بشویم. ما این جا روزهای خوشی را کنار هم می گذرانیم، اما فراموش نکنیم کارناوالهای شادی زودگذرند. آن چه که مهم است، اتفاقی است که روز بعد می افتد، زمانی که ما به زندگی عادی برمی گردیم. آیا آن زمان تغییری رخ داده است؟ من نمی خواهم که شما این روزها را به یاد بیاورید و بگویید آه! ما جوان بودیم! چه روزهای زیبایی بود! به یاد داشته باشیم که پیام اصلی ما این است:"ما حق داریم به گزینه ها فکر کنیم" و "ما در بهترین دنیای ممکن زندگی نمی کنیم".
راهی طولانی در پیش رو است، پرسشهایی به راستی دشوار پیش روی ماست. می دانیم چه نمی خواهیم، اما آیا می دانیم چه می خواهیم؟ چه نظام اجتماعی می تواند جایگزین سرمایه داری شود؟ رهبران جدید چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟ فراموش نکنیم، مشکل اصلی فساد و طمع نیست. مشکل اصلی، سیستم است؛ سیستمی که ما را تا مرز تسلیم هُل می دهد. تنها از دشمنان حذر نکنیم. حواسمان به نارفیقانی که می خواهند جان حرکت ما را بگیرند نیز باشد. ما کمونیست نیستیم، اگر کمونیسم آن نظامی باشد که در سال 1990 سقوط کرد. آن کمونیستها بی رحم ترین سرمایه دارانِ امروز هستند. ما امروز در چین یک نظام سرمایه داری داریم که حتی پویاتر از سرمایه داری آمریکایی است، اما آن جا دموکراسی نیست. این یعنی، وقتی دارید سرمایه داری را نقد می کنید، از تهدید کسانی که می گویند شما مخالف دموکراسی هستید، نترسید. پیوند همیشگی بین سرمایه داری و دموکراسی پایان یافته است. تغییر، ممکن است. ما این روزها چه چیزهایی را ممکن می دانیم؟ به رسانه ها گوش کنیم. از یک طرف در حوزه ی تکنولوژی و سکسوالیته همه چیز ممکن است. شما می توانید به ماه سفر کنید، می توانید با بیوژنتیک زندگی ابدی داشته باشید و امثالهم. اما به حوزه ی اقتصاد و اجتماع نگاه کنیم، می گویند هر تغییری غیر ممکن است. ما می خواهیم مالیات بر ثروتمندان اندکی افزایش پیدا کند؛ می گویند محال است، رقابت از دست می رود ... می خواهیم پول بیشتری صرف سلامت و درمان شود؛ می گویند امکان ندارد، یک دولت توتالیتر سر کار می آید. چه طور می شود به ما وعده ی زندگی ابدی می دهند اما نمی توانند اندکی بیشتر صرف سلامت کنند؟ یک جای کار می لنگد! بیایید اولویتهای مان را همین جا تعیین کنیم. ما استانداردهای بالاتری برای زندگی نمی خواهیم، استانداردهای بهتری برای زندگی می خواهیم.
تنها چیزی که من از آن می ترسم این است که یک روز به خانه های مان برویم، سالی یکبار یکدیگر را ملاقات کنیم، آبجو بخوریم و نوستالژیک وار این روزها را به یاد آوریم. بیایید به یکدیگر قول دهیم که این اتفاق نمی افتد. ما می دانیم که انسانها اغلب نسبت به چیزی اشتیاق دارند اما در حقیقت آن را نمی خواهند. بیایید نترسیم و چیزی را که به آن اشتیاق داریم، به طور واقعی بخواهیم. ممنونم از شما."
ریچارد ولف: مشکل اساسی سرمایه داری است
"ریچارد ولف"، پرفسور اقتصاد در دانشگاه ماساچوست است که در حال حاضر روابط بین المللی در سطح فوق لیسانس تدریس می کند. آخرین کتاب او به نام "سرمایه داری به باد فنا سپرده می شود: بحران اقتصادی جهانی و چه باید کرد" در سال 2009 منتشر شد. وی خطاب به معترضان می گوید:"اگر ما یک جنبش ریشه دار، عمیق، توده ای و چپ می خواهیم که آمریکا را دگرگون کند، باید از جریانهای مختلف، نیازها، خواسته ها، اهداف، انرژی و اشتیاقهای گوناگونی را که بر جنبشهای اجتماعی پایدار می دمند، استقبال کنیم. حال وقت آن است. در گام بعدی -که هنوز زمان آن نرسیده- سازماندهی ای خواهیم کرد که این امور را مد نظر داشته باشد و درک کند. می توانیم در مورد برنامه ریزی و سازماندهی حرف بزنیم، بحث و بگو-مگو کنیم، اما احمقانه و ضربه زدن به خود خواهد بود اگر در حال حاضر انرژی خود را بر آن متمرکز کنیم.
تاریخ چپ در ایالات متحده آمریکا در سازماندهی و برنامه ریزی بدون پشتوانه جنبش توده ای به تباهی کشیده شده است. پس اجازه بدهید برای عرضه چیزی به این جنبش تاریخی، بعد دیگری را نشان و ارایه دهیم. ما باید ساختار شکست خورده کمپانیها را که سود آن به جیب عده ای ناچیز می رود، به نابودی محیط زیست تکیه دارد و سیستم سیاسی را به فساد کشانده، تغییر دهیم. ما همه می دانیم که در این راه دوباره آژیر جنگ سردی "سوسیالیسم" از گوشه و کنار های قابل پیش بینی به صدا در خواهد آمد. لفاظیهای خسته کننده بعد از جنگ سرد زیاد ادامه پیدا کرده و شنوندگان این گونه صحبتها هم دیگر به تدریج محو شده اند. برای ما در آمریکا لازم است که اکنون گفتگوهای واقعی در باره مبارزه علیه سیستم اقتصادی کنونی داشته باشیم. سرمایه داری مدت زیادیست که بلیط مجانی داشته است. بیایید موضوع بیمه های درمانی، آموزش و پرورش، ارتش، حمل و نقل شهری و دیگر نیازهای اولیه اجتماعی را مورد سوال، چالش، انتقاد و بحث قرار دهیم. سرمایه داری پایه و اساس مشکلات اقتصادی ماست. بشریت یاد گرفت بدون پادشاهان، امپراتوریها و برده داران زندگی کند. ما هم راه خود را برای گزینه های دمکراتیک پیدا کرده ایم.
با شعار "آمریکا می تواند بدون سرمایه داری کمپانیها، بهتر باشد" گفتگو کنیم. این کار هدیه ای پر ارزش و پر محتوی به این کشور و سراسر جهان است. سرانجام سرمایه داری را مورد نقد و مناظره قرار دهیم، این کار بسیار به تاخیر افتاده و هزینه زیادی برای این تاخیر پرداخت شده است."
نومی کلاین: تفاوتهای مهمی بین "اشغال وال استریت" و "نبرد سیاتل" وجود دارد
"نومی کلاین" برنده جوایز ژورنالیستی و نویسنده دو کتاب است که در زمره پرفروش ترینها قرار گرفتند. کتاب "دکترین شوک" و "بدون لوگو" که به مانیفست فرهنگی برای منتقدان سرمایه داری در سراسر جهان بدل شده، به وی محبوبیت جهانی بخشیده است.
نوامی کلاین در سخنرانی خود خطاب به هزاران تن از تجمع کنندگان جنبش وال استریت گفت:"گفتار من در یک جمله خلاصه می شود: دوستتان دارم! این را نمی گویم که شما هم بگویید ما هم دوستت داریم -اگر چه اگر هم بگویید بد نیست!- اما می خواهم بگویم، یکی از سخنرانان روز پیش گفت، "ما یکدیگر را یافته ایم" و این جمله زیبا آنچه را که ما در حال آفرینش هستیم، یکجا بیان می کند؛ یک فضای بزرگ، به بزرگی یک ایده که تمام فضای جهان را پر می کند، برای همه کسانی که جهان بهتری می خواهند و اکنون یکدیگر را یافته اند.
یک درصد از جهان، بحران را دوست دارد، در حالی که بقیه هراسان هستند و هیچکس نمی داند چکار باید بکند. این وضعیتی بسیار ایده آل برای کسانی است که سیاستهای طرفدار کمپانیهای بزرگ را تحمیل می کنند. خصوصی سازی آموزش و پرورش، تامین اجتماعی، خدمات عمومی، نابودی آخرین محدودیتهای قدرتهای بزرگ در بحبوحه بحران اقتصادی. این همان تحولی است که در سراسر دنیا اتفاق افتاده است. تنها یک نیرو می تواند جلوی این تاکتیک را بگیرد و خوشبختانه این نیرو خیلی بزرگ است، زیرا 99 درصد جوامع را در برمی گیرد. 99 درصدی که به بیشماری مدیسون تا مادرید است."
وی ادامه می دهد:"نه! ما هزینه بحران شما را نمی دهیم"، این شعار در سال 2008 از ایتالیا شروع شد و به یونان و فرانسه و ایرلند و سرانجام به جایی که بحران از آنجا آغاز شده بود، رسید. بقیه دنیا از ما می پرسند، "چطور شد شما این قدر تاخیر داشتید؟" و بعد می گویند، "خوش آمدید".
برخی می گویند اشغال وال استریت موازی است با اعتراضات ضد جهانی سازی که در سال 1999 از سیاتل آغاز شد. خوشحالم و افتخار می کنم که من هم نقشی در آن داشتم. اما تفاوتهای مهمی در این دو هست. برای نمونه، ما در آن زمان نشستهای سازمان جهانی تجارت، صندوق بین المللی پول و جی 8 را هدف قرار داده بودیم. اما این نشستها و اعتراضها یکهفته بیشتر طول نمی کشید. ما ظاهر می شدیم، سرتیتر خبرها می شدیم و بعد غیبمان می زد. اما اشغال وال استریت یک هدف مشخص را نشانه می گیرد و شما هم برای پایان آن تاریخی تعیین نکرده اید. این خیلی مهم و حساس است، زیرا وقتی شما بمانید، ریشه می دهید. این واقعیت عصر اطلاعات است که جنبشها مانند گلهای زیبایی می شکفند، ولی زود می میرند. علتش این است که ریشه ندارند. آنها برنامه ای طولانی مدت ندارند، برای همین چگونه می توانند پایدار باشند؟ وقتی توفان می آید، شسته می شوند و از بین می روند.
افقی و دمکراتیک بودن و عمل کردن عالیست، اما این پرنسیبها با کار سخت و ساختن پایه و بنیان و تشکل می تواند آنچنان محکم شود که در برابر توفان بایستد. من ایمان دارم این اتفاق خواهد افتاد.
مهمترین تفاوت امروز با سال 1999 این است که در آن موقع ما به سرمایه داری در اوج رونق خود حمله می کردیم. درصد بیکاری کمتر بود، سهام در اوج بود و رسانه ها مَست پولهای باد آورده بودند. آن زمان همه چیز در حال باز شدن بود، نه بسته شدن.
ده سال بعد، امروز به نظر می آید دیگر کشور ثروتمندی وجود ندارد، بلکه فقط یک عده آدم ثروتمند وجود دارند؛ آدمهایی که با غارت ثروت عمومی و از فرسودن منابع طبیعی ثروتمند شدند. امروز همه می توانند ببینند که این سیستم نا عادلانه و خارج از کنترل است. حرص و طمع، اقتصاد جهانی را زباله دانی کرده. نابودی محیط زیست زنگهای خطر را به صدا در آورده و ... اینها حقایق زمینی هستند، بسیار مشخص و بدیهی و بنابراین بسیار سهل تر از سال 1999 می توانیم با مردم ارتباط بر قرار کنیم و جنبش را سریع بسازیم.
حقایق روی میز است، بسیار روشن و واضح، جهان زیر و رو شده است. وظایف ما اکنون این است که تخریبات محیط زیستی را وارونه کنیم و جامعه ای را که می خواهیم بسازیم. این بار جنبش ما نباید از موضوع اصلی پَرت شود، از هم بگسلد و با رویدادها بسوزد یا به کناری جارو شود. این بار باید پیروز شویم. منظورم قاعده مند کردن بانکها و یا افزایش مالیات ثروتمندها نیست، اگر چه اینها نیز مهم است. ما باید ارزشها را برجسته کنیم و جامعه را اداره کنیم. به دست آوردن همراهی رسانه ها سخت است و راه رسیدن بدان دشوار، ولی از اهمیت این موضوع به خاطر سخت بودن کاسته نمی شود."
وی در خاتمه سخنانش گفت:"من اینجا بین شما همبستگی و محبت می بینم و بهترین پلاکاردی که دیدم، نوشته بود "تو برای من مهمی". توجه کنید، چیزهایی که مهم نیستند اینها هستند: چه لباسی بر تن داریم؟ مشت تکان بدهیم یا انگشت را به علامت صلح بالا ببریم؟ یا جنبش ما در رسانه ها انعکاس پیدا کند یا نکند؟
چند نکته که مهم است نیز از این قرار است: شجاعت ما، جهتگیری اخلاقی ما و چگونگی رفتاری که با هم داریم.
ما نبرد سختی را با قدرتهای اقتصادی و سیاسی برگزیده ایم. با پیش رفتن این نبرد ممکن است هراس به دل راه دهیم. این را همیشه به خاطر بسپارید، همیشه ممکن است وسوسه شویم که به اهداف کوچک تر رو بیاوریم، برای مثال کسی که در کنار ما قرار دارد را نشانه بگیریم. خب، به هرحال یک چنین نبردی، پیروزی آسان تری دارد.
تسلیم این وسوسه نشوید. نمی گویم با هم مشاجره نکنید،اما این بار با یکدیگر طوری رفتار کنید که قصد دارید در کنار هم برای سالها و سالها مبارزه را ادامه دهید، زیرا امر مهم پیش رو نیازمند چنین روشی است. بیایید با این جنبش زیبا طوری رفتار کنیم که مهمترین کار در جهان است، زیرا واقعا هم هست."
داگ سینگتن: طرح مطالبات ضروری است
"داگ سینگتن" یک فعال "اشغال وال استریت" از بحثهای درون این جنبش سخن می گوید. وی توضیح می دهد که دو دیدگاه در حال مناظره با یکدیگر هستند، عده ای که شرایط اقتصادی آزارشان می دهد و اکنون راهی برای بیان آن یافته اند، معتقدند لیستی از مطالبات شان ارایه داده شود و خواستار تغییراتی حتی در سطح رفورم هستند. عده ای دیگر معتقدند که این کار به حکومت مشروعیت می دهد و به معنی است که معترضان اتوریته آنها را پذیرفته اند. وی می گوید:"من با نظر دوم مخالفم، زیرا اول این که آنها نمی دانند تغییرات رفورمیستی چقدر در زندگی مردم اثر دارد و در ثانی این کار، اجتماعی کردن جنبش را به مخاطره می اندازد. اگر به دیگر انقلابها نگاه کنیم، می بینیم که طرح مطالبات، تعداد بیشتری را به سوی حمایت از جنبشها جلب کرده است. برای نمونه در مصر، مردم با مطالبات گوناگون به اعتراضها می پیوستند، در حالی که شعار مرکزی "مبارک باید برود" بود. در حال حاضر جنبش وال استریت یک جنبش در حال گسترش است و وظیفه اش جذب بیشتر مردم به این جنبش است."
فیل راکسترو: اینجا قلبها را تسخیر کنید و در جهان اندیشه ها را!
"فیل راکسترو"، شاعر، ترانه نویس و اندیشمند در باره نقش پلیس و نیروهای امنیتی در آمریکا و دیگر نقاط جهان در برابر مردم معترض می گوید:"در سیستم سرمایه داری وظیفه پلیس حفاظت از یک درصدیها شده است. من وقتی در محل تظاهرات بودم، سعی کردم هم با معترضان و هم با پلیس گفتگو کنم. یک مامور پلیس که از صحبت امتناع می کرد، در برابر اصرارم گفت، حاضرم، به شرط این که نه اسمی از من بیاری و نه شماره کارتم را بنویسی. پاسخ دادم که من هراسی که دیکتاتورها برای ما ایجاد کرده اند را هم درک می کنم و هم احساس هراسی که یک پلیس از رده های بالاتر خود دارد، همانیست که مردم در اینجا از پلیس دارند. از این رو ما 99 درصدیهای دربند یک درصدیها، یک درد مشترک داریم."
راکسترو می گوید:"این پلیس به من گفت، از این تظاهرات خوشحال است، چون ساعتهای بیشتری کار می کند و پول بیشتر در می آورد. در پاسخ به او گفتم، اینجا که خبری نیست. ترجیح نمی دهی بروی مجرمان واقعی و بزرگ را دستگیر کنی؟ مثلا به جای ایستادن اینجا یا دستگیر کردن کسی که یک برش پیتزا می دزد، بروی دزدان بزرگ را بگیری؟ پاسخی نداد، اما از برق چشمانش می شد فهمید این را ایده خوبی دانسته است."
راکسترو خطاب به مُعترضان گفت:"جایی که شما ایستاده اید، میدانهای عمومی ایالات متحده و در قلب مردم آمریکا است. اینجا قلبها را تسخیر کنید و در جهان اندیشه ها را تا با شما همنشین شوند."
شری ولف: این سیستم عمیقا گَندَش در آمده است
"شری ولف"، نویسنده کتاب "جنسیت و سوسیالیسم" و سردبیر نشریه "سوسیالیسم بین المللی" که یک سخنران بی پرده گو و پر هیاهوی چپ است، در سخنان خود خطاب به معترضان می گوید:"سرکوب وحشیانه پلیس نسبت به اعتراضهای مسالمت آمیز دستکم یک پیام را به گوش این جنبش رسانده: این سیستم عمیقا گندش در آمده است."
جوان گنزالس: زمانی دشمن، اکنون همگام با هم
"جوان گنزالس"، روزنامه نگار و فعال، در نوشتاری پیرامون پیوستن اتحادیه های کارگری همراه و همزمان با دانشجویان به معترضان وال استریت می گوید:"اینها زمانی دشمن و اکنون در کنار هم هستند."
وی توضیح می دهد:"دهها هزار کارگر، معلم و کارکنان خدمات درمانی به اشغال وال استریت می پیوندند. اتحادیه های کارگری راهی طولانی را پیموده اند. 41 سال پیش کارگران به جوانانی که علیه جنگ ویتنام دست به اعتراض زده بودند، حمله کردند و آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. اکنون همانها در کنار دانشجویان راهپیمایی می کنند."
دیوید مک نالی: سرنخ پول را تعقیب کنید، همیشه سرنخ پول را!
دیوید مک نالی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه یورک و نویسنده کتاب "باتلاق جهانی: بحران اقتصادی-سیاسی و مقاومت" می گوید:"من به یاد یک صحنه از فیلمی که سال 1976 ساخته شده بود به نام "تمام مردان رییس جمهور" می افتم. در این فیلم، یک مامور بلندپایه اف بی آی به دو روزنامه نگاری که در باره ماجرای واترگیت تحقیق می کردند، می گوید:"سرنخ پول را تعقیب کنید، همیشه سرنخ پول را!"
امروزه روزنامه نگاران "سر نخ" ماجرای بحران بدهیهای اروپا را از "پول" دنبال نمی کنند، به همین دلیل، پشت سر هم دچار اشتباه می شوند. آدرسها عوضی داده می شود، مانند این که "یونان زیاد ولخرجی کرده و حالا باید پس بدهد". در برخورد به بحران ایرلند، پرتغال، اسپانیا، ایتالیا همه اینها را به مردم نسبت می دهند که ولخرجی کرده اند. ما باید نشان بدهیم که به قول یک مشاور اقتصادی ارشد در "یو بی اس بانک"، "ما با بحران سرمایه داری که یکبار در هر نسلی رخ می دهد، روبرو هستیم."
این بحران به مردم بی تقصیر ضربه زده و راه افشای آن هم روشن است: سرنخ پول را تعقیب کنید، همیشه سرنخ پول را!"
*واکنش سیاستمداران حاکم و احزاب رسمی
اوباما: برای جلوگیری از سقوط اقتصادی، بانکها را نجات دادم
اوباما پس از چند روز سکوت، فرصت طلبانه تلاش کرد با سوار شدن بر موج اعتراضات خود انگیخته مردم علیه بانکها و کمپانیهای بزرگ و سیاست وی در برابر آنها، موقعیت بهتری نسبت به رقیبانش در انتخابات بعدی کسب کند. وی در یک مصاحبه به خبرنگاری که به او گوشزد کرد معترضان، هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه را مقصر تلقی می کنند، گفت:"من این احساس را درک می کنم."
اوباما برای توجیه کمک 750 میلیارد دلاری به بانکها گفت:"برای همین برای پیشگیری از سقوط اقتصادی سعی کردم که بانکها را حفظ کنم."
هنگامی که از او سوال می شود، چرا مدیران وال استریت به خاطر فساد اقتصادی به زندان نرفتند، پاسخ می دهد:"خیلی از این کارها لزوما غیرقانونی نبوده اند، فقط غیر اخلاقی، نادرست و سهل انگاری بوده ... کار من نیست که آنها را مجازات کنم، این کار دستگاه قضایی است."
برخی معتقدند که شرکت برخی اتحادیه های کارگری و بوروکراتها در اعتراضهای وال استریت برای ربودن جنبش اعتراضی به سود دمکراتها است. این جریانها و افراد در گذشته هیچگونه حرکت و اعتراضی علیه وال استریت نکرده اند. برخی معترضان می گویند این خیانت به منافع کارگرانی است که اینها ادعا می کنند پشتیبان آنها هستند.
جو بایدن، معاون رییس جمهور آمریکا گفت:"توجه کنید، پیام این است: طبقه متوسط تحت فشار قرار گرفته."
اندرو کومو، فرماندار نیویورک، در دفاع از وال استریت مدعی شد:"گذشته از همه این حرفها که زده می شود، 20 تا 25 درصد درآمد این ایالت از وال استریت است."
هرمن کین، کاندیدای جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری 2012 با "ضد سرمایه داری" خواندن جنبش گفت:"اگر شما کار ندارید و ثروتمند نیستید، وال استریت و بانکها را سرزنش نکنید، خودتان را سرزنش کنید."
ران پال، کاندید جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری 2012 ابراز داشت:"اگر تظاهرات مسالمت آمیز می کنید، حرفی که برای گفتن دارید را بیان می کنید، مخالف هستید و توجه دولت فدرال را می خواهید جلب کنید، من می گویم خوب است."
میت رامنی، نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری 2012، نخست معتقد بود که این جنبش "خطرناک" است و می خواهد "جنگ طبقاتی" به راه بیندازد، اما بعد موضع خود را تغییر داد:"من وقتی به آنچه در وال استریت می گذرد فکر می کنم و دیدگاههای خودم را در نظر می گیرم، با خود می گویم، پسر، عجب می فهمم این معترضان چه احساسی دارند."
برنی ساندرز، سناتور مستقل از ورمونت ضمن حمایت از معترضان گفت:"ما به شدت نیاز داریم که مردم زحمتکش در برابر وال استریت به مخالفت بایستند. ما باید یک طبقه متوسط قوی در این کشور داشته باشیم و شماها، آقایان نمی توانید صاحب همه چیز باشید."
مایکل بلومبرگ، شهردار نیویورک پیش از 17 سپتامبر که وال استریت اشغال شد در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت، "مردم حق تظاهرات دارند و ما خوشحال خواهیم شد محلی برای اعتراضات آنها تعیین کنیم"، اما بعد از هیچ سنگ اندازی در برابر آنها کوتاهی نکرد.
رسانه ها: با وجود این که جنبش وال استریت به سرعت گسترش پیدا می کرد و در عرض دو هفته به 100 شهر بزرگ آمریکای شمالی رسید، رسانه های رسمی به آن پوشش چندانی ندادند و در برخی از گزارشهایی هم که داده می شد، تلاش بر این بود که اعتراضها به تمسخر گرفته شود و بی اعتبار گردد. اما به تدریج این جنبش غیر قابل انکار شد و رسانه هایی همچون "سی ان ان" به پخش گزارشهایی در باره آن و گفتگو با چند فعال آن پرداختند.
* واکنش هنرمندان
مایکل مور، منتقد لیبرال، کارگردان، نویسنده و فعال سیاسی در مصاحبه ای با تلویزیون CNN گفت:"این تظاهرات مانند دیگر اعتراضها نیست زیرا مطالبات گوناگونی دارد. فساد دولتی، نفوذ و قدرت زیاد کمپانیهای بزرگ از جمله موارد اعتراض هستند. اکثر معترضان معتقدند که رییس جمهور از مرحله پرت شده است. این بار مطمین باشید اعتراضها ادامه پیدا خواهد کرد."
روزان بار، هنرپیشه و کمدین، با حمایت و سخنرانی در نیویورک گفت:"ما به تلفیق سرمایه داری و سوسیالیسم نیاز داریم."
سوزان ساراندن، هنرپیشه سر شناس آمریکایی:"من اینجا آمده ام تا خودم را آگاه کنم."
2- سازماندهی
در اواسط ماه ژوییه سال جاری، "ادباستر میدیا فاندیشن" (Adbusters Media Foundation) که مجله بدون تبلیغات "ضد مصرفی" به نام "ادباستر" را منتشر می کند، پیشنهاد اشغال وال استریت در اعتراض به نفوذ کمپانیها در ساختار دولت و جامعه، رشد ناهمگون ثروت و فقدان مجازات قانونی مجرمان بحران اقتصادی را داد. سردبیر این مجله توضیح می دهد:"همانطور که این ایده مانند گلوله ای برقی در سراسر جهان می غلطید، یک فعال سیاسی پیشنهاد استقرار چادر، آشپزخانه، سنگر و اشغال وال استریت را داد. اعتراضهای "بدون رهبری"، به تدریج دارای رهبران محسوس شد، زیرا تهیه غذا، کمکهای درمانی اولیه، مشاوره قانونی، رسانه ای کردن آن و امور امنیتی باید تحت نظارت و سازماندهی قرار می گرفت. با تشکیل "مجمع عمومی شهر نیویورک"، نیاز به سازماندهی پاسخ داده شد. "مجمع عمومی شهر نیویورک"، "هیات اجرایی" جنبش را تشکیل داد. هر شب در راس ساعت 7، هیات اجرایی برای مطرح کردن نظرات و نیازهای جنبش تشکیل جلسه می دهد. ورود به این نشست برای عموم آزاد است و همه معترضان حق صحبت دارند. اگر چه این جنبش "بدون رهبر" شناخته شده است، اما مشخص است که برخی از فعالان که به طور مداوم در محل حضور دارند، کنترل را در دست دارند. آنها از طریق داوطلبان، لحظه به لحظه گزارشات را در اختیار بقیه افراد قرار می دهند. توافق و تصمیم گیری بر سر هر موضوع و حرکتی با استفاده از آنچه که توافق عمومی نامیده می شود، صورت می گیرد. این روش اگر چه نظر اکثریت را محور تصمیمات قرار می دهد، با این حال برای تفاهم با مخالفان نیز تلاش می کند.
همبستگی، اتحاد و حس تعلق داشتن همه معترضان کاملا مد نظر قرار می گیرد. یکی از نکات جالب این است که اگر چه معترضان اجازه استفاده از بلندگو را ندارند، از روشی که "میکروفن انسانی" نامیده می شود، استفاده می کنند. بدینگونه که سخنران پس از ادای هر جمله سکوت می کند و افرادی که در نزدیکی وی هستند، به طور دستجمعی با صدای بلند همان جمله را تکرار می کنند تا افراد دور تر نیز بشنوند. برخی معتقدند که این روش، همبستگی بیشتری بین معترضان ایجاد کرده است.
مرکز رسانه ای "اشغال وال استریت" از چند میز، تعدادی کامپیوتر، دوربین، ژنراتورهای گازی و چند مسیر یاب بی سیم برای اینترنت تشکیل شده است که داوطلبانه اداره شده و اطلاع رسانی می کند. یک کتابخانه با دسترسی مجانی نیز بر پا شده که شامل کتاب، مجله، نشریه و روزنامه است که همه اهدایی هستند. وب سایتی هم وجود دارد که به طور دایم به روز می شود و لیست محتویات کتابخانه را در اختیار مردم قرار می دهد. هزینه خوراک افراد مستقر در پارک مبلغ 1000 دلار در روز است، این در حالیست که جعبه کمکهای مالی با روزی 5000 دلار پر می شود. از سراسر کشور وسایل و نیازهای معترضان به این سو سرازیر می شود، به طوری که در یک روز از 90 نقطه کشور کمکهای اهدایی از جمله بارانی وارد شد.
با این که چادر زدن در پارک "زوکاتی" که معترضان نام آن را به "میدان آزادی" تغییر داده اند ممنوع است، اما هر شب 100 تا 200 نفر در این پارک می خوابند. پتوها و دیگر وسایل از جانب مردم بدانها هدیه می شود.
بنا به نظر غالب، مهمترین آماج اعتراضات، سیستم سرمایه داری توصیف شده است. از این رو در روزهای اولیه اعتراضها، مجله "نیویورک" در یک بررسی آماری از 100 نفر از معترضان در باره سرمایه داری نظرپرسی کرد. نتیجه این بررسی بدین قرار بود: 46 درصد معتقد بودند که سرمایه داری به طور بنیادی شیطانی نیست فقط باید تنظیم شود. 37 درصد گفته اند سرمایه داری نمی تواند ادامه پیدا کند و راه نجات ندارد، زیرا ذاتاً غیر اخلاقی است. نتیجه بررسی آماری مجله تایم در روز 13 اکتبر حاکی از آن داشت که 54 درصد آمریکاییها از اعتراضات حمایت می کنند و 23 در صد نظر مخالف دارند. روزنامه وال استریت حمایت کنندگان را 37 درصد و مخالفان را 18 درصد گزارش داد."
3- گسترش
پلیس در روزهای نخست با عده ای از معترضان درگیر شده بود و از اسپری فلفل استفاده کرد. تصاویر این یورش، پوشش رسانه ای زیادی یافت و به زیان نیروهای امنیتی و پلیس تمام شد. برخی از بازداشت شدگان علیه پلیس به دادگاه شکایت کردند. یکی از فعالان در این باره گفت:"اگر بخواهیم بپرسیم عامل اصلی پیشرفت این جنبش در مراحل اولیه چه بود، باید گفت رفتار آزار دهنده پلیس بیشترین نقش را داشت."
بنا به گزارش پلیس، تا روز 12 اکتبر مبلغ 2/3 میلیون دلار مخارج اضافه کاری پلیس شده است، اما از خشونت و سرکوب خبری نیست.
در ادامه ی گسترش سریع جنبش، دیری نپایید که رنگین کمانی از افراد و گروهها با مواضع گوناگون به این جنبش پیوستند. از جمله لیبرالها، شخصیتهای مستقل سیاسی، آنارشیستها، سوسیالیستها، لیبرتنها (آزادیخواهان)، محافظه کاران و فعالان محیط زیست.
"استیو فرازر"، نویسنده کتاب "همه سفته بازها" و "تاریخچه ثروت و قدرت در دمکراسی" از ورود گروهی از مصریهای ساکن آمریکا که از طریق "انجمن مصر برای تغییر- USA" سازماندهی شده بودند به پارک با بنرهایی به زبان عربی و انگلیسی می نویسد. وی می گوید:"ورود گروه مصری که برخی از فعالان میدان تحریر بودند و با شور و شوق و دست زدنهای حاضران روبرو شدند، لحظه ای فراموش نشدنی برای کتابهای تاریخ بود." وی می افزاید:"این یک جنبش آمریکایی است که استراتژی خود را از جنبش مصر برای دمکراسی کسب کرده است."
روز اول اکتبر در تظاهرات بزرگ و هزاران نفره از روی پل بروکلین، 700 نفر دستگیر شدند. دو روز بعد رانندگان اتوبوس شهر نیویورک از پلیس به خاطر تحت فشار قرار دادن آنها در حمل و نقل بازداشتیها به دادگاه شکایت کردند و روز 4 اکتبر معترضان شکایت خود از پلیس را به دادگاه ارایه دادند.
اکثریت معترضان را در آغاز جوانان تشکیل می دادند اما با رشد اعتراضها، سن شرکت کنندگان نیز به متوسط 50 سال رسید. روز 10 اکتبر خبرگزاری اسوشیتدپرس به "گوناگونی سن، جنسیت و نژاد " اشاره کرد. در همان حال که اعتراضها به شهرهای بزرگ دیگر کشیده می شد، روز 15 اکتبر فراخوان اعتراض جهانی داده شد. در بیش از ۸۰ کشور و تفریبا هزار شهر مختلف، هزاران نفر علیه سرمایه داری به اعتراض برخاستند. در هر یک از شهرهای رم و مادرید، ۲۰۰ هزار نفر تجمع کردند. در لندن، مردم، شهر را با شعار "اعتراضهای صلح آمیز علیه سیستم مالی جهان" یکسره تحت کنترل گرفتند. در نیویورک تظاهر کنندگان اجازه تظاهرات از پلیس دریافت نکرده بودند، اما موج هزاران نفر که به خیابانها آمده بودند، کنترل را از دست پلیس خارج کرد.
در جمعبندی می توان گفت که این جنبش به دلیل عدم دسترسی به رسانه ها و عدم امکان تعریف روشن مطالبات و علل اعتراضات هنوز نتوانسته است اکثریت جامعه را به سود خود فعال کند؛ اگر چه بسیار آگاهی بخش بوده و بدون تردید مهمترین تحول دوران کنونی را در سطح ایالات متحده آمریکا ایجاد کرده است. در سطح جهانی نیز وصل شدن این بزرگترین حلقه به زنجیره جنبش جهانی علیه بی عدالتیهای اقتصادی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
چند دیدگاه
توجه:دیدگاههای زیر توسط اف- بیدار برای تکمیل مقاله بالا جمع آوری و تنظیم شده و مربوط به نقطه نظرات فعالان چپ ایرانی است.
خسرو صادقی بروجنی: جنبش تسخیر وال استریت، جنبش تسخیر "وال استریت" است. مردم نه جلوی عمارت کاخ سفید تجمع کردهاند، نه از کنگره و سنا دادخواهی میکنند، نه نامهای به یکی از نمایندگانشان نوشتهاند و نه دست به دامن یکی از دو حزب کشورشان میشوند. تحصن در وال استریت گویای تعیین کنندگی وال استریت است؛ نهادی مالی و اقتصادی، نمایندهی الیگارشی مالی که ارادهی اکثریت مردم در آن جایی ندارد.
ویژگی تعین بخش بودن سود اقتصادی، سرشت نظام سرمایهداری است. این را مردمی که سالهاست در آن ساختار زندگی میکنند، به خوبی میدانند و به درستی متوجه آن شدهاند که کاخ سفید، کنگره، سنا و دیگر نهادهای سیاسیِ انتخابی یا انتصابی، ذیل وال استریت فعالیت میکنند و نمایندهای که بابت تبلیغات انتخاباتی خود وامدار کورپوریشنها میباشد، وقتی در قدرت قرار میگیرد، باید نگران آیندهی سیاسیِ خود باشد و منافع شرکتی را به منافع مردمی ترجیح دهد.
محمد قراگوزلو: سرایت بحران مالی به اقتصاد همه ی کشورها با درجات مختلف رشد، امری کاملاً بدیهی است. جنبش اشغال وال استریت حکایت و مثل آفتاب آمد دلیل آفتاب است. در عصر جهانی شدن، پیوند سرمایه های بانکی و مالی اروپا و ژاپن و شرق آمریکا با سرمایه ی بانکی و مالی آمریکا به قدری نزدیک و نیرومند است که دامنه های بحران مالی جاری به طور قطع دامن این کشورها و دولتهای مرتبط با آن ها را نیز خواهد گرفت.
شکی نیست که جهان آینده به نحو قابل توجهی غیبت نظامی آمریکا را شاهد خواهد بود. غیبت محسوس آمریکا در جنگ امپریالیستی لیبی گواه این مدعاست. از یک طرف ظهور قدرتهای اقتصادی چین، هند، روسیه و اتحادیه ی اروپا از یک جانبه گرایی آمریکا خواهد کاست و مانع از میلیتاریزه ( =آمریکانیزه) شدن جهان خواهد گردید، از طرف دیگر، تقسیم مجدد جهان، پارادایمهای تازه یی را به روی قدرتهای کوچک منطقه یی خواهد گشود.
بحران مالی سرمایه داری آمریکا در حیطه ای وسیع به بحران گسترده ی سرمایه داری جهانی تبدیل شده است و احتمال بک فروپاشی در سطح کشورهای اصلی محتمل است. کم ترین پیامد اقتصادی این بحران یک رکود خانه خراب کن و تحمیل فقر و فلاکت بیش تر به زحمتکشان، بیکارسازی و تقلیل دستمزد کارگران خواهد بوده است.
به جز پیامدهای پیش گفته ی بحران مالی کنونی در عرصه ی سیاست و اقتصاد، به گمان من در حوزه ی نظری و ایدیولوژیک نیز صف بندیهای جدید و کشمکشهای تازه ای شکل خواهد گرفت. بعید می دانم در این میدان کسی آن قدر شیرین عقل باشد که به دفاع از نظریه های مکتب شیکاگو (= تئوریهای اقتصاد باز آزاد و نو - لیبرالیستی میلتون فریدمن) برخیزد.
احمد سیف: اگر در کشورهای خاورمیانه، سرکوب و فساد حاکمیت مردم را به خیابانها کشانده باشد، آیا می توان نتیجه گرفت که حرص و آز تمام نشدنی مولتی میلیونرها و اتحاد نامقدس سرمایه داری کنترل نشده و سیاست پردازان به همان سرانجام در کشورهای غربی بیانجامد؟ به گمان من، پاسخ به این پرسش مثبت است و آن چه تحت عنوان "اشغال وال استریت" در آمریکا جریان دارد و به 800 شهر در آمریکا سرایت کرده است، در وجه عمده عکس العملی به ماهیت شدیداً ارتجاعی اقتصاد اتوپیایی نو-لیبرالی است که از زمامداری ریگان بر آمریکا حاکم شده است.
هنوز راه درازی درپیش است، ولی تردیدی نیست که قطار تاریخ به حرکت درآمده و به نظامی که پیش از بحران بزرگ 2008 بر جهان حاکم بود، بازنخواهد گشت. در نهایت دقیقاً چه خواهد شد، نمی دانم. ولی دراین که چیزی خواهد شد، تردید ندارم.
منبع: نبرد خلق شماره 316، یکشنبه 1 آبان 1390 - 23 اکتبر 2011
http://www.iran-nabard.com/n316/jahan316.htm
اشتراک در:
پستها (Atom)